آقای نوری کامل محمد حسن المالکی رئیس حزب اسلامی الدعوه عراق است، حزبی که در سال۱۳۵۷ رژیم صدام دستور اعدام تمامی اعضای آن را صادر کرد. المالکی در فروردین ۱۳۸۵ نخستوزیر عراق شد و تا شهریور ۱۳۹۳ در مقام نخستوزیری باقی ماند. او یکیازنزدیکترین مسئولانعراق به مواضع نظام جمهوری اسلامی و محور مقاومت است. با اینحال هنگام خواندن مصاحبه با این دولتمرد شیعه اهل کربلا متوجه دیدگاه منطقی و منصفانه او به مواضع جمهوری اسلامی میشوید. المالکی نگاه ویژه و توأم با احترامی عمیق و قدرشناسانه به سردار شهیدمان، حاجقاسم سلیمانی دارد؛ نگاه شجاعانهای که ستودنی است. پایگاه اطلاعرسانی KHAMENEI.IR متن این گفتگو را که از مطالب ویژهنامه مجازی «مسیر؛ شهید پیروز» است، منتشر میکند.
از شما متشکریم که این فرصت را در اختیار دفتر حفظ و نشر آثار رهبر انقلاب اسلامی قرار دادید.
از شما سپاسگزارم. همچنین از السیدالقائد و دفتر ایشان برای انجام این گفتوگو تشکر میکنم و برای شما آرزوی توفیقات روزافزون دارم.
میدانیم ایالات متحده آمریکا به بهانه حادثه یازده سپتامبر به منطقه غرب آسیا حمله کرد. آمریکا ابتدا به افغانستان و سپس به عراق حمله کرد. در طول یازدهسال گذشته دیدیم ایالات متحده برای پیادهکردن پروژههای خود در منطقه، به ویژه در عراق تلاش میکند. با اینحال، حاجقاسم سلیمانی همچون سدی در برابر این طرح و نقشههای آمریکا ایستاد. دیدگاه شما در این خصوص چیست؟
درخصوص حادثه یازده سپتامبر و برخورد هواپیماها با برجهای تجاری آمریکا، میتوانیم بگوییم این اقدام ممکن است یک اقدام ازپیشبرنامهریزیشده توسط آمریکا برای فراهمآوردن مقدمات حمله به کشورها تحت پوشش مبارزه با تروریسم بوده باشد. این احتمال هم وجود دارد که حادثه مذکور واقعی بوده و طی آن القاعده برای آسیبزدن به دولت آمریکا تلاش کرده باشد. در هر دو حالت، یعنی چه این حادثه از سوی آمریکا و اسرائیل برنامهریزی شده و چه واقعاً رخ داده باشد، بههرحال، ایالات متحده آمریکا از آن به شکلی بد و منفی بهرهبرداری و سوءاستفاده کرد. آمریکاییها به دنبال حادثه یازده سپتامبر، جهان را مجازات کردند؛ به گونهای که جهان پس از حادثه برجهای تجاری محکوم شد و تحت تعقیب واشنگتن قرار گرفت.
ایالات متحده آمریکا چنین حقی را به خود داد و فراموش کرد عضوی از شورای امنیت و سازمان ملل متحد است. آمریکا فراموش کرد تمام شورای امنیت و سازمان ملل در این کشور خلاصه نمیشود. واشنگتن برای حمله به عراق به دنبال کسب موافقت سازمان ملل متحد نرفت و بدون مجوز سازمان ملل وارد این کشور شد. ابتدای ورود آمریکا به عراق، از نیروهای این کشور به عنوان نیروهای اشغالگر یاد شد و واقعاً هم اشغالگر بودند. پس از مدتی، از آنها به عنوان نیروهای ائتلاف بینالمللی یاد شد، درحالیکه آنها به معنای واقعی کلمه، نیروهای اشغالگر بودند و رسماً اشغالگر نامیده شدند. آمریکا در افغانستان هم همین نقش را ایفاء کرد. میتوانیم بگوییم پس از حادثه اصابت هواپیماها به برجهای تجاری آمریکا، این کشور، نیروهای خود را با تمام توان به منطقه ما، یعنی منطقه خاورمیانه یا منطقه کشورهای اسلامی گسیل کرد. گویی چنین اتفاقی از پیش طراحی شده بود.
پس از پیروزی انقلاب اسلامی در ایران ما شاهد فعالیتهای محور اسلامی بودیم؛ محوری که رفتهرفته پیروز شد، امتداد پیدا کرد و دامنه فعالیتهای آن گسترش یافت. از همینروی، آمریکا به حمله به منطقه اسلامی ما - چه در افغانستان و چه در عراق - متوسل شد. این حمله پس از مدتی گستردهتر شد و آمریکا وارد مواجهه با جمهوری اسلامی ایران شد. در واقع باید گفت آمریکا از این که یک محور قدرتمند در منطقه شکل گیرد در هراس بود.
این محور، چه محوری بود؟ محوری که تهران، تشیع، جهان اسلام، توانمندیهای مالی، توانمندیهای انسانی و موقعیت جغرافیایی، در مرکزیت آن قرار داشتند. وجود تمام عناصر و مؤلفههای مذکور موجب شد زمینه برای وجود یک محور جدید پس از فروپاشی شوروی سابق فراهم باشد. بنابراین، منطقه ما در آستانه شکلگیری یک محور رقیب در آن قرار گرفت؛ چون امکان تشکیل چنین محوری را داشت. به همین دلیل، تمامی تلاشهای پیشین و کنونی برای ضربهزدن به نظامهای حاکم در لبنان، عراق، سوریه، یمن و دیگر مناطق برنامهریزی شدند. همچنین تلاشهای زیادی برای محاصره ایران صورت گرفته و میگیرد. هدف اصلی و اساسی از این اقدامات، سرنگونکردن و لطمهزدن به محوری است که با برداشتن گامهایی قوی و محکم شکل گرفته است. واقعیت این است این محور، با اراده فراگیر مردمی تشکیل شده و به آن معناست که برخی نظامهای عربی در این محور قرار ندارند؛ اما ملتهای آنها در قالب احزاب و جنبشهای مختلف، به ویژه در فلسطین، لبنان، عراق و دیگر مناطق در کنار این محورند.
حاجقاسم سلیمانی فردی قوی، امین و مخلص بود که در این محور، نقشآفرینی و محور مقاومت را در این برهه زمانی حساس و خطرناک، رهبری و فرماندهی کرد. این درحالی است که تمام جهان از قدرت دستگاههای اطلاعاتی ایالات متحده آمریکا در عراق و منطقه به شدت هراس داشتند. با اینحال، حاجقاسم سلیمانی - که من در کنار او بودم و با او کار کردم - نگرشی روشن و واضح داشت. او به اراده خداوند ایمان راسخ داشت. او همچنین ایمان زیادی به رهبران اسلامی در ایران و دیگر مناطق مانند عراق، سوریه و لبنان داشت. او تیزبین، قوی و با همت و اراده بود به همین دلیل در آن مرحله، محور مقاومت را با موفقیت و پیروزی هدایت و رهبری کرد. زمان سپری شد و ایالات متحده آمریکا او را هدف قرار داد. علت این مسئله، آن بود که غربیها به این درک رسیدند که حاجقاسم سلیمانی خطر بزرگی برای اهداف آنها محسوب میشود. آنها به این نتیجه رسیدند که حاجقاسم سلیمانی با این اراده و عظمت و بزرگی میتواند به عنوان یک محور رقیب در برابر محور غربی بایستد. به همین دلیل، هدفقرارگرفتن او توسط آمریکا دور از انتظار نبود. شاید او بیش از آنچه باید عمر کرد؛ چرا که پیشبینی میشد این مجرمان و جنایتکاران، خیلی زودتر از اینها او را هدف قرار دهند. کار به جایی رسیده بود که جنایتکاران دیگر نمیتوانستند فعالیتها، اقدامات و تحرکات قاسم سلیمانی و برادران مجاهدش را تحمل کنند؛ برادرانی که از ایران و خارج از ایران همراه او بودند.
چندی پیش حضرت آیتالله خامنهای تأکید کردند شهید سلیمانی با همراهی برادران مجاهدش در عراق توانستند این کشور را از دهان آمریکاییها خارج کنند. نقش شهید سلیمانی را به ویژه در عراق چگونه ارزیابی میکنید؟
واقعیت آن است زمانی که نظام حزب بعثی در عراق توسط ایالات متحده آمریکا ساقط شد و نیروهای آمریکایی با اراده جامعه جهانی وارد عراق شدند، تعداد این نیروها به صدوپنجاه هزار نفر میرسید. سازمان ملل متحد با اتفاقنظر جامعه جهانی، اداره عراق را به دست آمریکاییها سپرد. اداره فرآیند امنیتی و سیاسی عراق به واشنگتن واگذار شد. به عبارت بهتر، کشور به دست آمریکاییها افتاد و طبیعی است برخورد با این تعداد از نیروهای آمریکایی و حجم گسترده تسلیحات آنها آسان نبود. عراق از وجود نیروهای نظامی آمریکا در کشور خود رنج میبرد، اما نگرش واضح و تکاملیافتهای که ما در عراق، ایران و منطقه داشتیم این بود که وجود نیروهای آمریکایی در سرزمین عراق به معنای عدم ثبات منطقه است.
اکنون هم به صراحت میگویم بقای نیروهای آمریکایی در عراق، هرچند به شکل محدود باشد، به معنای وجود یک عراقِ بیثبات و یک منطقه بیثبات است. براساس آنچه گفته شد، ما اتفاقنظر داشتیم که نیروهای آمریکایی باید از خاک عراق خارج شوند. پس از مدتی توافقنامه امنیتی - استراتژیک سال ۲۰۰۸ امضاء شد و این توافقنامه در سالهای ۲۰۱۰ و ۲۰۱۱ به مرحله اجرا رسید. به این ترتیب، نیروهای آمریکایی از عراق خارج شدند و این کشور حاکمیت و اراده مستقل خود را بازیابی کرد. این اتفاق، تنها در خروج نظامیان و نیروهای آمریکایی از عراق خلاصه نمیشد، بلکه پیامهایی را به طرفهای مختلف مخابره کرد. این پیام به جهان مخابره شد که کشورهای منطقه، وجود نیروهای بیگانه در اراضی خود را تحمل نمیکنند. همچنین این پیام ارسال شد که آمریکاییها نمیتوانند همانطور که پایگاههایشان را به دیگر کشورهای منطقه خلیج فارس و غیر خلیج فارس تحمیل کردند، آن را به عراق هم تحمیل کنند. همچنین این پیام مخابره شد که ما به عنوان بیت مسلمان شیعی در عراق نمیتوانیم حضور نیروهای بیگانه را در خاک خود برتابیم.
پس از شهادت فرماندهان پیروزی، یعنی حاجقاسم سلیمانی و حاجابومهدی المهندس و همرزمانشان، نمایندگان پارلمان عراق طرح خروج نیروهای آمریکایی از خاک این کشور را تصویب کردند. علت هم آن بود که آمریکاییها، شهید المهندس را که مسئولیت رسمی داشت و شهید سلیمانی را که مهمان رسمی عراق بود، ترور کردند. به نظر شما، اجرای طرح مصوب پارلمان که نماینده ملت عراق محسوب میشود، چگونه میسر خواهد بود؟
ابتدا باید بگویم این ترور، یک عملیاتِ کاملاً محکوم است و نمیتوان آن را چیزی جز قُلدرمآبی دانست. این عملیات توسط گروهی از سارقان و مجرمان انجام شد و نمیتوان آن را توصیف کرد. این مجرمان، با پهپادهایشان، افراد و مجاهدان را در سرزمین خود هدف قرار دادند؛ بنابراین، چنین عملیاتی در طول تاریخ همواره محکوم باقی خواهد ماند. هم حاجقاسم سلیمانی و هم حاجابومهدی المهندس افرادی نظیر بنلادن نبودند. بنلادن یک تروریست بود که اقدامات تروریستی زیادی انجام داد، اما حاجقاسم و حاجالمهندس افرادی صاحبنظر، صاحب سبک و رسالت و پرچمدار یک حرکت ملی بودند و حقشان بود از این حرکت ملی دفاع کنند. آمریکاییها با عملیاتی که انجام دادند، تمام موازین، اصول و اخلاقیات را زیر پا گذاشتند. بدون شک این عملیات، همانطور که گفتم تا ابد محکوم باقی خواهد ماند.
قطعاً همانطور که پیشتر اشاره کردم، عملیات ترور حاجقاسم سلیمانی به این دلیل اتفاق افتاد که آمریکاییها نتوانستند بقای او را تحمل کنند به همین دلیل او را در سرزمین عراق هدف قرار دادند.
درخصوص ارتباط این حادثه با خروج نیروهای نظامی آمریکا از عراق باید بگویم که بله، درست است؛ پس از حادثه ترور بود تظاهراتهای گستردهای با اراده خودجوش مردم برگزار شد و تصمیم به تصویب طرح خروج نیروهای آمریکایی از خاک عراق در چهارچوب توافق مجاهدان، یعنی گروههای مقاومت اتفاق افتاد. گروههای مقاومت به این توافق و دیدگاه مشترک رسیدند که آمریکا به دلیل ارتکاب این جنایت باید مجازات شود و مجازاتش هم این است که هیچ نیروی آمریکایی در سرزمین عراق باقی نماند؛ لذا در آن زمان، فشارها بر دولت عادل عبدالمهدی افزایش یافت، چرا که دولت میبایست تصمیم به اخراج نیروهای آمریکایی میگرفت. با اینحال، عبدالمهدی ترجیح داد این موضوع را به پارلمان ارجاع دهد. نمایندگان پارلمان هم تقریباً با اجماع کامل، طرح خروج نیروهای آمریکا از عراق را تصویب کردند. به رغم تصویب این طرح، من نوعی تعلل و کارشکنی را در این مسیر مشاهده میکنم و نگرانم که تمایلی برای اجرای این طرح وجود نداشته باشد؛ به ویژه این که پس از سفر آقای نخستوزیر به آمریکا، شنیدیم آنها برای تمدید حضور نظامیان آمریکا در خاک عراق برای چند سال دیگر به توافق رسیدهاند. ما نمیدانیم در طول این چند سال، آمریکاییها چه کاری در عراق انجام میدهند و چه پروژهای را پیادهسازی میکنند و چه تأثیراتی را در صحنه عراق از خود برجای میگذارند.
واقعیت این است ما نگران هستیم پس از انتخابات پارلمانی، نظامی روی کار آید و بگوید ما به نیروهای آمریکایی نیاز داریم. اکنون هم برخی مقامات کنونی از نیاز عراق به نیروهای آمریکایی سخن به میان میآورند و میگویند ما نمیخواهیم نظامیان آمریکا خارج شوند. من با این افراد صحبت کردم و آنها گفتند اگر نیروهای آمریکایی از عراق خارج شوند، عراق دیگر قدرتی نخواهد داشت. من به آنها گفتم ما یکمیلیون نیروی نظامی، پلیس، سرباز، نیروی امنیتی، نیروی ملی، نیروی اطلاعاتی و مبارزه با تروریسم داریم، پس چگونه نمیتوانیم با داعشی که شکست خورده است، مقابله کنیم؟ من معتقدم این اظهارات، منطقی نیست. من نگران آن هستم که چنین توجیهاتی پس از انتخابات مطرح شود و برخی بگویند ما نمیتوانیم از نیروهای آمریکایی بینیاز باشیم.
در حوزه تسلیحات و آموزشهای نظامی و حرفهای شاید نتوانیم از نیروهای آمریکایی بینیاز باشیم، اما در عرصه نیروهای رزمنده، عراق تواناییهای بالایی دارد. عراق تعداد زیادی رزمنده و کارشناس حوزه نظامی دارد و نیروهای حشدالشعبی را هم به آن اضافه کرد؛ بنابراین ما قادریم از خود دفاع کنیم. این تعداد رزمنده و نیروهای نظامی و افراد صاحب تجربه که پیروزیهای بزرگی را در میدان نبرد رقم زدند، قادر به دفاع از عراق هستند و هیچکس نمیتواند بگوید فقط آمریکاییها میتوانند از ما دفاع کنند. ما تمام توانمندیها را برای دفاع از خود داریم. زمانی که داعش در سال ۲۰۱۴ ظهور کرد، ما خیلی از پهپادها، تانکها و تسلیحات پیشرفته را در اختیار نداشتیم، اما اکنون انواع مختلفی از پهپادهای بسیار مجهز را در اختیار داریم. تسلیحات ما هم کامل است. افزون بر اینها، حشدالشعبی هم در صحنه حضور دارد؛ بنابراین هیچکس نمیتواند خواستار بقای نیروهای نظامی آمریکا در سرزمین عراق باشد، اما به عنوان مربی آموزشی و کارشناس تسلیحات، چرا... چنین چیزی ممکن است.
در جریان عملیات بزدلانه ترور توسط ایالات متحده، شاهد آن بودیم که خونهای شهیدان سلیمانی و المهندس در هم آمیخته شدند. این اتفاق چگونه میتواند بر وحدت ملتهای ایران و عراق و به شکست کشاندن طرحها و پروژههای آمریکا تأثیرگذار باشد؟
نزدیکی ملتهای ایران و عراق به یکدیگر و وحدت میان آنها مسئلهای ریشهای و بنیادین است. من به صراحت میگویم این وحدت و نزدیکی میان ملتها در زمان شهادت سلیمانی و المهندس و آمیختهشدن خون مطهرشان با یکدیگر حاصل نشد، بلکه یکی از اهداف و آرزوهای حاجقاسم (رحمةاللهعلیه) در طول حیاتش بود. در طول سالهایی که من نخستوزیر بودم، او دائم با ما در تماس بود و خواستهها و نیازهایمان را برآورده میکرد. زمانی که داعش به عراق یورش برد اگر حاجقاسم سلیمانی و مسئله انتقال تسلیحات از سوی ایران به عراق نبود ما با مشکلات و تنگناهای فراوانی مواجه میشدیم. بله، درست است که ما در آن زمان سلاح خریداری کردیم، اما کشورهای جهان در زمانی که لازم بود به ما سلاح ندادند. با اینحال، حاجقاسم سلیمانی به دلیل نقشی که در عراق داشت و هم حضور دائمیاش در این کشور، به ما کمک زیادی کرد. من دهها بار با شهیدان سلیمانی و المهندس در منزل خود دیدار کردم. ما با هم مشورت و رایزنی میکردیم. میخواهم بگویم حاجقاسم سلیمانی فاصله میان ملتهای ایران و عراق را در زمان حیات خود نزدیک کرد. پس از عملیات ترور هم خون شهیدان سلیمانی و المهندس با یکدیگر آمیخته شد. هیچ چیز زیباتر و ارزشمندتر از آن نیست که خونها در مسیر حبّ به خداوند، در مسیر تحقق اهداف الهی و در مسیر قضایا و مسائل مشترک دو ملت با هم آمیخته شوند.
حضرت آیتالله خامنهای در جریان دیدار نخستوزیر عراق با ایشان تأکید کردند آمریکاییها نمیخواهند عراق، قوی و مستقل باشد و عزت داشته باشد. سخنان شهید سلیمانی هم نشان میداد ایالات متحده آمریکا نمیخواهد میان کشورهای همسایه، به ویژه میان ایران و عراق، روابط حسنهای وجود داشته باشد. دیدگاه شما در این خصوص چیست؟
واقعیت این است ایالات متحده آمریکا به عنوان یک قدرت بزرگ، پس از فروپاشی شوروی سابق به تنهایی به اداره و مدیریت جهان پرداخت. آمریکاییها نهتنها خواستار عراقی قوی، باثبات و صاحب اراده مستقل نیستند، بلکه سیاست آنها در قبال تمام منطقه همین است. آمریکا نمیخواهد منطقه در صلح و ثبات باشد. آمریکا تنها زمانی ثبات را برای منطقه میخواهد که همگان بر مبنای سیاست آن حرکت کنند. در عراق هم وضعیت به همین صورت است. شاید در این میان، عراق به دلیل خصوصیات و ویژگیهایی نظیر موقعیت جغرافیایی، توانمندیهای اقتصادی و هم ارتباطش با جمهوری اسلامی ایران، سوریه و لبنان، برای آمریکاییها اهمیت بیشتری داشته باشد. بله، درست است که آمریکاییها روی عراق متمرکز شدهاند و هدف اصلیشان هم این است که عراق - مگر در صورت برقراری روابط با طرف آمریکایی - رنگ ثبات به خود نبیند. با تمام اینها، معتقدم آنچه السیدالخامنهای(حفظهالله) گفتهاند کاملاً درست است، زیرا آمریکاییها نمیخواهند عراق، قوی و باثبات باشد. آنچه آمریکاییها میخواهند این است که عراق طبق سیاستها و اصول آنها اداره شود و به دورانی نظیر سالهای ۱۹۵۱ و ۱۹۵۲ بازگردد. من بر این باورم که آمریکا در قبال منطقه هم همین رویکرد را دنبال میکند. آنها به دنبال برقراری ثبات در منطقه نیستند. آنها نه در سوریه، نه در لبنان، نه در اردن و نه در هیچ کشور دیگری از منطقه به دنبال تحقق ثبات نیستند. آنها تنها برای تحقق ثبات در کشوری تلاش میکنند که به اصول و سیاستهایشان پایبند باشد.