توجه شما به تاریخ معاصر ایران از چه زمانی جلب شد؟
تاریخ برای من از سنین نوجوانی یعنی ۱۳-۱۴ سالگی جذابیت پیدا کرد. علت آن هم آشنایی با صاحبخانهمان بود که متولی مسجد فاطمیه در خیابان ناصری تهران بود؛ مسجدی که کتابخانهی بزرگی داشت و من هر هفته، شاید ۱۰ تا ۱۵ کتاب از کتابخانهی این مسجد انتخاب میکردم و میخواندم. به یاد دارم که کتاب زندگی مرحوم صاحب جواهر را در همین دوره خواندم و ایشان برایم شخصیت خیلی بزرگی بود. کتابهای زیادی را در این دوره خواندم و بخش عمدهی توجهم نسبت به تاریخ قبل از انقلاب اسلامی بر روی شخصیت سید جمال بود. خیلی راجع به سید جمال مطلب جمع کرده بودم؛ از جزوات کوچک گرفته تا مهمترین آثار پیرامون سید جمال. در همین تحقیق پیرامون زندگی سید جمال بود که توجهم به رسانههای ایران جلب شد؛ علت آن هم این بود که خود سید جمال پایهگذار چند رسانه بود. ایشان یک مقالهی برجستهای هم دارد تحت عنوان "هدف رسانه" که در آن مقاله، اهداف استراتژیکی که یک رسانهی مسلمان باید تعقیب کند را شرح داده است.
بههرحال با تمرکز بر شخصیت سید جمال توجهم به رسانههای آن زمان جلب شد و سالها بعد موفق شدم برخی از این رسانهها را از نزدیک ببینم و بررسی کنم؛ مثلاً نشریهی "حبلالمتین" هند را من مطالعه کردم یا روزنامههای زمان رضاخان را در حدود سال ۵۵ بهطور کامل خواندم. همچنین به کتابخانهی مجلس رفتم و اسناد چند مجلس اول را مطالعه کردم. با این مطالعات بود که به زوایای پنهانی در تاریخ معاصر آشنا شدم؛ مثلاً فهمیدم که نخستین جرقهی حرکت مشروطه با کشته شدن طلبهی جوانی به نام سید عبدالحمید در محلهی امامزاده یحیی آغاز میشود؛ امری که اکثر روشنفکران از گفتن آن سر باز زدهاند و از اهمیت و نقش خون این جوان طلبه در تاریخ ایران چیزی نگفتهاند.
ایدهی نگارش کتابی با موضوع کشتار گوهرشاد از چه زمانی در ذهنتان شکل گرفت؟
بنده از قبل انقلاب با آقای محمدرضا حکیمی آشنا بودم و به سواد و علم ایشان واقف بودم. در جریان انتشار کتاب «الحیاة» فهمیدم که ایشان در زمینههای علمی بسیار دقیق هستند. پس از وقوع انقلاب اسلامی، بنده برای تعبیر خوابی که دیده بودم، پیش آقای حکیمی رفتم. در خلال تعبیری که ایشان از این خواب میکرد، ماجرای تأملبرانگیز گوهرشاد را بهصورت مختصر برای من تعریف کرد. از آن جهت که من به ثروتمندی حکیمی در فهم و مطالعه اطمینان داشتم، توجهم به این ماجرا جلب شد؛ علاوه بر اینکه با مطالعهای که در روزنامههای زمان رضاخان داشتم، فهمیده بودم که خیلی به این واقعه پرداخته نشده بوده و به شکلی از آن عبور کرده بودند.
در آن زمان، آقای حکیمی به بنده گفت: هیچ پژوهشی پیرامون این واقعهی تاریخی انجام نشده است و همهچیز زیر خاک است؛ من نه راهنمایی میتوانم بکنم و نه کاری از دستم برمیآید اما اگر شما بتوانید کاری انجام دهید، خدمت بزرگی است به مردم و مملکت. از این لحظه بود که ایدهی تحقیق دربارهی قتلعام گوهرشاد در ذهن من شکل گرفت.
تحقیقات و نگارش کتاب را چگونه آغاز کردید؟ آیا نهاد یا سازمانی از شما حمایت کرد؟
من عضو سازمان و نهادی نبودم؛ به همین خاطر هیچ کتابخانه یا بنیاد تحقیقاتیای از من حمایت نکرد. یک آدمی بودم بدون هیچگونه وابستگی به نهاد خاصی! من هیچگونه امکانات یا پشتیبانیای نداشتم و در نظر بگیرید به تنهایی برای تحقیقات میدانی و کسب اطلاعات باید به مشهد میرفتم و ۴۵ تا ۵۰ روز آنجا میماندم. در این مدت در کجا باید اسکان پیدا میکردم؟
بههرحال من به مشهد رفتم و در مشهد دو منبع وجود داشت: یکی منابع اسنادی و کتابها و روزنامههایی که ممکن بود در آنها اطلاعاتی وجود داشته باشد و دیگر منبع ما شاهدان عینی واقعه بودند. به همین دلیل من هر روز صبح به کتابخانهی آستان قدس میرفتم و در آنجا مشغول تحقیقات اسنادی و جستجو در کتابها میشدم تا ظهر؛ بعدازظهرها هم به دنبال شاهدان عینی میرفتم که معمولاً تا ساعت دوازده شب ادامه پیدا میکرد. شاید این اقامت و تحقیق کتابخانهای و میدانی، حدود پنجاه روز طول کشید.
همهی این اقدامات با هزینهی شخصی انجام گرفت؟
ببینید، هزینه مهم نیست؛ مهم این است که ما به لطف پروردگار در مسیری قرار گرفتیم و یک کاری را به ثمر رساندیم که اگر در آن لحظهی زمانی و روزگار تاریخی، اتفاق نمیافتاد، شاید دیگر انجامشدنی نبود. مثلاً من با شخصی صحبت کردم که کفشدار مسجد گوهرشاد بود و در زمان حادثه هم حضور داشت اما قبل از اینکه من کتاب را چاپ کنم، این بزرگوار فوت شد. یا کمی بعد از چاپ کتاب گوهرشاد بود که آیتالله العظمی شیرازی فوت شدند، یعنی کافی بود ما یکسال دیر اقدام کنیم تا آیتالله شیرازی از دست رفته باشد. یکی دیگر از شخصیتها هم بود که اتفاقاً حرفهای دقیق و موشکافانهای دربارهی گوهرشاد زد و یکسال بعد فوت کرد و حتی فرزندش هم تازه فهمیده بود چه گنجی را از دست داده و میخواست خاطرات پدر را منتشر کند. یا مثلاً آدمی بود که ما اصلاً انتظار نداشتیم اهمیت خاصی داشته باشد، اما همین فرد برای ادارهی آگاهی مشهد کار میکرد و اطلاعات بسیار نابی از ماجرای قتلعام داشت.
علاوه بر ثبت خاطرات، وجه دیگر کار ما این بود که یک کار نویی را به لحاظ روش انجام دادیم. چنین کاری تا قبل از این اثر انجام نشده بود و در حقیقت تاریخ شفاهی آنچنان مورد اعتنا نبود و پس از چاپ این کتاب بود که توجه به تاریخ شفاهی بیشتر شد.
اما واقعیت این است که از این کتاب هیچ حمایت خاصی نشد. بخش اول "قیام گوهرشاد" تحت عنوان ویژهنامه در مجلهی سروش منتشر شد؛ فکر میکنم تیراژ سروش بیش از ۴۰ هزار نسخه بود. مجله به محض اینکه در مشهد منتشر شد، همان روز اول نایاب شد و سروش برای اولین بار مجله را چاپ دوم زد. شاید در تاریخ نشریات ایران این بیسابقه باشد که در مدت زمانی کوتاه این تعداد نسخه فروش رفته باشد. یکسال بعد، یعنی در سال ۶۱ کتاب چاپ شد و بعد از آن هم به چاپ دوم رسید. در این میان هیچ نهاد و شخصی از اثر، حمایت خاص و ویژهای نکرد تا اینکه دو سال پیش، کتاب توسط انتشارات مرکز اسناد انقلاب اسلامی تجدید چاپ شد.
اهمیت واقعهی گوهرشاد در تاریخ معاصر کشورمان چیست؟
من این را درست نمیدانم که تاریخ را با تاریخ قیاس کنم اما به لحاظ خصوصیاتی که این حادثه دارد، هیچ حادثهای در زمان رضاشاه وجود ندارد که با این حادثه برابری کند. حتی در زمان پهلوی دوم باز هم حادثهای به این عظمت وجود ندارد. شما روی هر نقطهای از تاریخ پهلوی دست بگذارید، باز هم یک عده چالش میکنند و توجیهاتی میسازند اما تنها جایی که آنها سکوت کردند و وارد نمیشوند، همین کشتار گوهرشاد است؛ برای اینکه قابل دفاع نیست. مردمی در مسجد جمع شده بودند و حکومت آنها را به رگبار میبندد. این مردم در خیابان راه نمیرفتند و تظاهرات نمیکردند که بگویند اینها امنیت شهر را به هم ریخته بودند. تعداد کشتهها هم یک نفر و دو نفر نیست، ۴۰۰۰ نفر کشته شدند! شاید کسی در این تعداد تشکیک کند و بگوید این تعداد درست نیست و مثلاً ۱۰۰۰ نفر کشته شدند؛ باز هم مگر ۱۰۰۰ کشته کم است؟ یک قتلعام است این واقعه. عوامل رژیم با علم به اینکه چه کاری میخواهند بکنند، افراد مشهور را از جمع مردم خارج میکنند، چون اگر آنها کشته میشدند تا سالها وِرد زبان مردم بود این ماجرا. همهی افراد مشهور را از جمع بیرون کشیدند، پس از آن در کمال بیرحمی و قساوت مردم را به رگبار بستند؛ واقعاً سلاخی بزرگی بود.
برای اینکه بزرگی این رویداد بهتر درک شود، جنگ جهانی دوم را در نظر بگیرید که منجر به اشغال ایران شد. در این اشغال، تعداد کشتههای ایران توسط نیروی مهاجم بیگانه، بسیار بسیار کمتر از قتلعام گوهرشاد به دست حاکم داخلی بود. قیام مشروطه را در نظر بگیرید که منجر به تغییر حکومت شد، در آن قیام هم تعداد کشتهها باز هم کمتر از قتلعام گوهرشاد بود. ما با چنین قتلعامی مواجه هستیم که در تاریخ کشور ما کمسابقه است.
پس از این کشتار، حکومت پهلوی چه راهبردی را در پیش گرفت؟
شما باید در نظر بگیرید که رضاخان به لحاظ شخصیتی بیدانش و بیاطلاع بود. اصولاً از چنین آدمی نمیتوان انتظار داشت که معقولانه فکر کند و تصمیم بگیرد. شاید این تئوری را دوستان رضاخان در مشهد برای او طراحی کرده بودند که الان که هیچ چیزی نشده، اینقدر جمعیت در مسجد گوهرشاد جمع شده است؛ وای به حال زمانی که آقای قمی که مرجع بزرگ آن زمان مشهد بود، فتوای جهاد بدهد؛ آن زمان دیگر چه خواهد شد! پس بهتر است همین الان این جمعیت قلعوقمع شوند.
بعد از قتلعام هم سیاست تبلیغاتی حکومت این بود که روزنامهها از نفسِ کشتار دفاع کنند و مردمی که در مسجد جمع شده بودند را به خرابکاری و به دنبال غائله بودن متهم کنند. روزنامههای تهران هیچ واکنشی به این فاجعه نشان ندادند و تنها بیانیهی وزارت کشور را منتشر کردند. درحالیکه روزنامههای آن زمان نظیر "اطلاعات" یا "تدین" و الباقی باید نسبت به این قضیه واکنش نشان میدادند اما همه سکوت کردند. حکومت، ۴۰۰۰ نفر را بکشد، سپس این کشتار را در خفا نگه دارد، آیا به این میشود گفت سیاست تبلیغاتی؟ به نظر من در واقع حکومت از کاری که انجام داد ترسیده بود و آنها خودشان فهمیده بودند که چه جنایتی کردهاند، پس هر کاری کردند که این جنایت برملا نشود.
در سالهای اخیر شاهد هستیم که جریانی رسانهای به تعبیر رهبر انقلاب به دنبال آرایش و بزک کردن چهرهی حکومت پهلوی است؛ آیا این حکومت با چنین اقداماتی قابل بزک و آرایش است؟
خب بله، قابل بزک شدن نیست اما به شرط اینکه ما قدرتمندانه عمل کنیم. متأسفانه ما قدرتمندانه عمل نمیکنیم. شلختگیهایی که در مسائل فرهنگی وجود دارد نتیجهاش میشود بیاعتنایی به مسائل اصلی و اینکه ما همیشه باید منتظر باشیم تا یک کشیده بخوریم و دردمان بگیرد و تازه دست به کار شویم.
در بخش فرهنگی کشور، نه اتاق فرماندهیای وجود دارد، نه اتاق برنامهریزیای وجود دارد، نه اتاق تقسیم تدارکات و بودجهای وجود دارد. نتیجهاش میشود اینکه کتابی منتشر میشود اما هیچکس در عرض این بیست و چند سال، ارزش افزودهی هنریای به آن اضافه نکرده و هیچ اقتباس سینمایی یا تلویزیونیای از آن نشده است. متأسفانه ما فقط به مسائل زودگذر اهمیت میدهیم و مسائل اصلی را فراموش میکنیم. برخی از مسائل کلیدی است، یعنی اگر کسی مثلاً با تاریخ گوهرشاد آشنا بشود، امکان ندارد به حکومت پهلوی ذرهای اطمینان کند و علاقه داشته باشد؛ اما ما این آشنایی را ایجاد نمیکنیم.