بررسی تحولات خاورمیانه
با توجه به قیامهای مردمی خاورمیانه، وضعیت آمریکا را در منطقه چگونه ارزیابی میکنید؟ آیا این تحولات جایگاه آمریکا را در منطقه ارتقا داده است و آیا آمریکا این قیامها را مدیریت میکند؟
برای بررسی این مسئله شاخصهای متعددی وجود دارد. یک شاخص این است که ببینیم اتفاقاتی که در منطقه میافتد آیا به نفع آمریکا است یا خیر؟ اگر اینها به نفع آمریکا باشد میتوان پذیرفت که آمریکا با هوشمندی این مسئله را مدیریت میکند.
اما اینکه حکام وابسته به آمریکا در منطقه یکی پس از دیگری سرنگون میشوند و کسانی که بعد از آنها میآیند با آمریکا فاصله زیادی دارند، چه نفعی برای آمریکا دارد؟ مردم در مصر به دنبال لغو قرارداد کمپ دیوید و دیگر قراردادهای مصر با اسرائیل و آمریکا هستند، نوار غزه باز شده است، دومین کشتی آزادی برای کمک به مردم غزه در راه است و مردم مصر حتی بحث بسته شدن سفارت اسرائیل در این کشور را مطرح کردهاند. باید پرسید که کجای اینها به نفع آمریکا است؟ نقطه ثقل آمریکا در منطقه اسرائیل است. الآن اسرائیل، این شیشه حیات اسرائیلیها در مرکز خطر قرار گرفته است. کدام تحلیلگر میتواند ادعا کند که این حرکتها به نفع آمریکا است؟
یکی از پایگاههای بزرگ آمریکا در منطقه، بحرین است. آمریکا حتی اگر بخواهد یک جریان صوری را در منطقهای راه بیندازد، نمیآید این کار را در جایی که بشکه باروت خودش آنجا است، انجام دهد. در ماجرای قیام مردم بحرین، بدون تردید یکی از جزیرههای امن آمریکا به هم ریخته است و این اتفاق کمی نیست. در یمن هم همینطور است. شعار مردم، شعار اسلام است، پرچم آمریکا را آتش میزنند، مرگ بر آمریکا و مرگ بر آل سعود سر میدهند.
جریانی که آمریکا دنبال میکرد جریان عربی بود. آمریکا به دنبال تقویت جریان ناسیونالیسم عربی بود که بعد از ناصر در مصر ایجاد شد. امروز شعار، شعارِ اسلام است؛ یعنی حتی در کشورهای عربی دیگر شعار قومیت نمیدهند.
جریانی که آمریکا دنبال میکرد جریان عربی بود. آمریکا به دنبال تقویت جریان ناسیونالیسم عربی بود که بعد از ناصر در مصر ایجاد شد. امروز شعار، شعارِ اسلام است؛ یعنی حتی در کشورهای عربی دیگر شعار قومیت نمیدهند. این-ها خطوط قرمز آمریکاییها است که یکی پس از دیگری شکسته میشوند.
قدرت آمریکا روز به روز در حال افول است. حتی مردم اروپا هم معترض هستند، چون عامل نهایی مشکلات آنها آمریکا است. بیکفایتی آمریکا در مباحث اقتصادی اروپا را نیز تحت تأثیر خودش قرار داده است. بیشتر از پنجاه درصد مردم اسپانیا مشکل بیکاری دارند، مردم در تأمین حداقلهای زندگیشان با مشکل مواجه هستند. اروپائیان میدانند که تاوان زندگی آمریکاییها را پرداخت میکنند. لذا این مطلب که میگویند آمریکاییها خودشان این جریان را ایجاد کردهاند و میخواهند دوره انتقالی را انجام دهند و افکارعمومی را مدیریت کنند تا این خشم در کانال مورد نظر آنان هدایت شود، اینها واقعیت ندارد و با هیچ منطق سیاسی هم-خوانی ندارد.
آمریکاییها در حال حاضر چه سیاستهایی را در قبال این تحولات پیگیری میکنند؟
در شرایط بحران، بازیگران میدان همیشه سعی میکنند شرایط را به نفع خودشان مدیریت کنند؛ این که آمریکایی ها در بدو امر دچار آشفتگی و تناقض شدند نشان میدهد که جریان کاملاً از دستشان خارج شده بود. موضع گیریهای آمریکاییها و نوع واکنشهایی که نشان میدادند متضاد و متفاوت بود. رئیس جمهور، سخنگو، وزیر دفاع و وزیر امور خارجه آمریکا، مواضع متعدد و گاهاً مغایر با یکدیگر داشتند. ولی این بدین معنا نیست که آنها مسئله را رها کردهاند بلکه در حال حاضر سعی میکنند بحران را مدیریت کنند و خود را در شرایط جدید باز تعریف کنند که بایستی مراقب آن بود.
آن چیزی که برای اینها اهمیت دارد منافعشان است. بنابراین قربانی کردن شرکاء و وابستگان مهم نیست. آمریکائیها ممکن است نمادها را از دست بدهند منتها سعی میکنند مبناهایشان را حفظ کنند. برای اینها پادشاه تونس یا یمن یک نماد است. هر چقدر بیداری، مطالبه و اصرار مردم روی اصولشان بیشتر باشد، سرعت عقب نشینی آنها از مواضع قبلیشان بیشتر میشود. البته این عقبنشینی به معنای پشیمانشدن اینها نیست. بلکه یک عقبنشینی، برای کاهش فشار است تا یک مقدار که فضا آرام شد با یک رویکرد، ادبیات و تاکتیک جدید وارد میدان شوند. این که ما تصور کنیم جریان سلطه از بیداری ملتها متنبه میشود اشتباه است. آمریکائیها اگر از درب بیرون رانده شوند از پنجره وارد میشوند. برایشان مهم نیست چه جور بیایند، بلکه سعیشان بر این است که منافعشان را حفظ کنند. امروز استکبار به ویژه آمریکا حرکتهای راهبردی خودش را با بهرهگیری از رسانهها ساماندهی میکند، حتی توفیقات نظامی غرب بهویژه آمریکا به دلیل برخورداری از توان رسانهای است.
به نقش رسانه اشاره کردید. رسانههای جهانی چه سیاستی را درباره پوشش اخبار تحولات اخیر اتخاذ کردند؟
امروزه عملاً 90 درصد جریان رسانهای در اختیار غولهای رسانهای وابسته به جریان استکباری است که روزانه میلیونها کلمه خبر را براساس راهبردها و سیاستهای خودشان تنظیم و القا میکنند، به آن چارچوب میدهند و افکار عمومی را میسازند.
رسانههای استکبار در ابتدا کاملاً غافلگیر شدند. در هفته اول موج بیداری مردم مصر، آمریکا و غرب کاملاً غافلگیر شدند و نمیدانستند که چه موضعی باید بگیرند. منتهی سعی کردند سریعاً ساماندهی و آرایش رسانهای مناسب داشته باشند تا اخبار را مدیریت کنند و نقطهای عمل کنند تا بتوانند اهداف خودشان را به ثمر برسانند؛ اما به نظر من دیگر کار از کار گذشته بود. آنها قادر نبودند که این کار را انجام دهند.
الآن رسانههای غربی رفتارهای چندگانه دارند. در ارتباط با بحرین یک جور موضعگیری میکنند، در رابطه با عربستان جور دیگر، در رابطه با مصر، تونس و لیبی نیز موضعگیریهای متفاوتی دارند. این مغایرتها ناشی از سردرگمی است و نشان میدهد که آنها مبنای درستی ندارند.
با این وجود، دلیل توجه به گفتمان انقلاب اسلامی را برخلاف جریان رسانهای غرب چگونه ارزیابی میکنید؟
صدای حق ولو اینکه به ظاهر از حمایت رسانهای کمی برخوردار باشد، تأثیر خودش را میگذارد و این به جهت توانمندی رسانهای نیست بلکه به جهت نفس حقانیت پیام است. الآن در این فضای هژمونی که آمریکاییها طراحی کردهاند، آن صدای حقی که بلند میشود از ناحیه جمهوری اسلامی ایران است. شاید تنها کشوری که در چارچوب سیاستهای خود و مبانی دینی و انسانی عمل میکند و رسانههایش شجاعانه و بر مبنای واقعیتها تلاش میکنند، جمهوری اسلامی است. توان رسانهای ما در مقایسه با توان رسانهای غرب بسیار پایین است، اما چون صداقت وجود دارد، وقتی پیام به گوش مخاطب می رسد، احساس آرامش میکند و به آن علاقهمند میشود. البته خود این ممانعت از رسیدن صدا برای مردم این کشورها یک جذابیت به وجود آورده است.
استراتژی رسانههای غربی در شرایط خاص، عقبنشینی تا حداقل یک پله است؛ یعنی متأثر از شرایط و فشارها عقبنشینی میکنند، اما جای پایی را برای خودشان حفظ میکنند تا اینکه دوباره بتوانند گام رو به جلو بردارند.
امروز صبر جامعه جهانی به سر آمده است و دیگر تحمل تحمیق را ندارد. ضمن اینکه ترس مواجهه با آمریکا نیز از بین رفته است. یکی از خدمات بزرگ انقلاب اسلامی به بشریت این بود که ترس ملتها از مواجه شدن با آمریکا و اسرائیل را از بین برد؛ یعنی نشان داد اگر یک ملت پای آرمانهایش بایستد، اگر مقاومت کند و بصیرت داشته باشد، هیچ کدام از قدرتها نمیتوانند بر آنها سلطه یابند. البته این مقاومتها هزینه و سختی دارد؛ چه بسا مجبور هستند انسانهای بزرگی را در این راه تقدیم کنند. ملت ایران سی و چند سال سختیهای فراوان را به جان خرید تا امروز شکوفه صبرش را بر درخت بیداری ملتها میبیند. بنابراین به نظر میرسد اگر رسانههای غربی در نوع رفتارشان تجدیدنظر نکنند، عملاً از گردونه توجه مردم حذف خواهند شد.
آیا برای رفع این نگرانی و تهدید، استراتژی خاصی را دنبال میکنند؟
استراتژی رسانههای غربی در شرایط خاص، عقبنشینی تا حداقل یک پله است؛ یعنی متأثر از شرایط و فشارها عقبنشینی میکنند، اما جای پایی را برای خودشان حفظ میکنند تا اینکه دوباره بتوانند گام رو به جلو بردارند. این یک تاکتیک است تا اولاً در مقابل هجوم افکار عمومی تخریب نشوند، ثانیاً جایی را برای بازگشت منافعشان باز بگذارند. به همین دلیل این رسانهها گاهی اوقات بخشی از خواستههای مردم را پذیرفته و رفتارهای حاکمان وابسته و سرسپرده خود را شماتت میکنند. همان کاری که در مورد پهلوی و امروز در رابطه با مبارک انجام دادند. یا همان سیاستی که الآن در رابطه با لیبی دنبال میکنند و میگویند قذافی جنایتکار است و باید محاکمه شود.
امروز آمریکا جاپای محکمی در منطقه ندارد. تمام تکیهگاههای آمریکا در منطقه سست شده و آمریکا به زودی احساس تنهایی خواهد کرد. نکته مهم، ملتها هستند، ملتها اگر اراده کنند میتوانند تمام حکام جور را به زیر بکشند. رسانهها به رغم اینکه سعی میکنند فضا را مدیریت کنند اما در حال از دست دادن زمان هستند؛ چون حجم و سرعت این حوادث بالا است. گرچه نباید فراموش کرد که این رسانهها اتاق فکرهایی قوی دارند و ممکن است خودشان را بازسازی کنند اما امیدواریم موج بیداری به قدری قوی پیش برود که اجازه بازسازی به رسانههای نظام سلطه ندهد.