پیشزمینههای جهانیسازی
عهدنامه وستفالی در سال 1648 در آلمان عملاً فرآیندی جز قربانی شدن مسیحیت به صورت نامرئی در بر نداشت. در واقع از آن تاریخ به بعد دستگاه پاپ نفوذ خود را از دست داد و مذهب در اروپا از اهمیت افتاد و از سوی دیگر اروپا به تکه پارههایی جدا از هم و براساس قومیت تقسیم شد و امت مسیحیت که محورش دیانت حضرت عیسی بود از هم پاشید و اساس تشکیل حکومتها بر پایه ملیت و قومیت استوار گشت. بدین ترتیب واژهای تحت عنوان دولت ملی وارد عرصه واژگان مفاهیم سیاسی گشت. اگرچه بیش از این در بسیاری از مناطق جهان شاهد تشکیل چنین دولتهایی بودهایم، ولی تنها فرق این دولتها و یا به عبارتی حکومتهای مبتنی بر قومیت با دولتهای ملی در عصر وستفالی، آن است که دولت ـ ملت به وجود آمده پس از جنگ 30 ساله به دلیل فرار از اقتدار کلیسا تصمیم به پیمودن این مسیر گرفته است. در واقع، مسیحیت به دلائل مختلف نتوانسته است پاسخگوی نیازهای بیحدّ و حصر ایشان در عصر جدید باشد. این رویکرد جدید به «ملت»، پس از دین که باعث از میان رفتن امت گشت، شاید به دو دلیل انحراف دین و یا سرکشی عدهای در مقابل تعالیم دینی بود. به هر حال، حکومت کلیسا جای خود را به دولت ملی داد.
«دولت ـ ملت»:
الف) از مهمترین تبعات ایجاد دولتهای ملی، تقویت اندیشه سرمایهداری و سودمحوری و کنار نهادن موانع اعتقادی در عرصه اقتصاد مانند تحریم ربا است. بنیانگزاران «اصلاح دین» در اروپا همچون جان کالون(1509 ـ 1564) بنیانگزار مذهب کالونیسم، مبادله پولی براساس ربا را مجاز شمردند و این تحول، نقش مهمی در شکلگیری بنیادهای اقتصاد سرمایهداری ایفا کرد. به هر حال همواره باید به این نکته توجه نمود که تحول اقتصادی و رشد سرمایهداری در اروپا علاوه بر استعمار و استثمار ملتهای شرق و جنوب، ناشی از رباخواری بود که پس از انحلال حاکمیت کلیسای کاتولیک ـ که ربا را حرام میدانست ـ رواج و گسترش یافت. از کسانی که باعث رواج رباخواری شد اندیشهپرداز یهودی، اسحاق ابرانائل، رهبر یهودیان مهاجر در اسپانیا بود که از نخستین کسانی است که به دفاع آشکار از رباخواری برخاست و توجیه نظری و دینی به نفع ربا در میان مسیحیان ایجاد کرد و بعدها یهودیان دیگری با راهیابی به این عرصه، بهرههای فراوان از آن بردند و توانستند بنیانهای اقتصاد سرمایهداری اروپا را پایهریزی نمایند.
ب) از دیگر تبعات دولت ـ ملت، کمفروغتر شدن دین در مناسبات اجتماعی غرب بود. بنابر نظر استیون کان نروژی، شکاف میان دولت و کلیسا در یک زمان تا پیش از به وجود آمدن شکافهای ناشی از انقلاب صنعتی، خشونتهای عمدهای مصروف کرد که در نهایت با به حاشیه رانده شدن کلیسا خاتمه یافت. از جمله، رشد و نموّ اعتقادات یهودیت که تا زمانی به دلیل حاکمیت کلیسا محصور بود، به تبلیغ قومگرایی و ملّیگرایی به دلیل داشتن روحیه نژادی در سطح اروپا و بالطبع چنین روحیه نژادی که بعدها با برتریجوییهای عمدهای همراه بود مسیحیان را نیز سخت تحت تأثیر قرار داد و آنها را بیشتر متوجه ملیت و نژاد خود کرد تا دین. بدینوسیله واژه جدیدی به نام سکولاریسم(Seculorism) و علمانیت در مفهوم «دولت ـ ملت» وارد شد. یهودیان نقش اصلی در پیدایش مفهوم «دولت ـ ملت» و سکولاریزم و انهدام اقتدار کلیسای مسیحی و نیز در گسترش استعمار در جهان از قبیل جزایر هند شرقی و جزایر کارائیب داشتهاند، و علاوه بر این مستعمرات و نظایر آن منشاء انباشت نخستین سرمایهداری در اروپا و پایگاهی برای توسعه سرمایهداری جدید بود. در نتیجه تشکیل دولت ملی یا دولت ـ ملت، عموم کشورها بر اساس ملیت و قومیت و مشخصههای نژادی و یا زبانی تشکیل میشوند و نمونههای محقق شده آن، اضمحلال امپراطوری مسیحیت در قرون وسطی و امپراطوری عثمانی در بخشی از قلمرو کشورهای اسلامی است و چنین تحولی، پیدایش کشورهای کوچک در قاره اروپا، آسیا و آفریقا و رواج ناسیونالیسم نوین را تشکیل داد. سکولاریسم یا علمانیت نیز با کمرنگ شدن حضور مسیحیت، باعث شد که فقط به تجربه، اصالت داده شود و پوزیتویزم، اولویت یابد.
ج) با پیدایش ناسیونالیزم سکولار، سرمایهداری بر محوریت سرمایه، ابتدا و انتهای هر اقدامی قرار گرفت و جامعه به اندازهای از بیارادگی افراد رسید که تمام توان خود را منوط به سرمایه کردند و هرگونه خلاقیت و ابتکار در سایه وجود سرمایه محقق گشت و تبلیغات و رسانهها نیز به عنوان مروج چنین فرهنگ طاغوتی و ضدالهی در عصر جدید پا به عرصه نهاد. تسلیحات مدرن نیز به عنوان وسیله قوه قهریه، ابزار دیگری بود که به شکلی نو و با فنآوری گسترده، مورد استفاده موجه پیدا کرد. آنگاه زعمای صهیونیستی در این عصر، پروتکلهای خود را تدوین و در عصر جدید اعمال نمودند:
پروتکل اول:
امروز قدرت طلا جانشین قدرت همه حکومتها گشته و زمان حاکمیت دیانت، سپری شده است.
پروتکل دوم:
حق ما سرچشمهاش زور و قدرت است و کلمه حق، امری است صرفاً وجدانی، معنوی و مجرد، دلیلی بر درستی آن وجود ندارد.
پروتکل سوم: فریب مردم، شعار عصر جدید است به نحوی که آنچه را فریبکارانه به خوردشان میدهیم به عنوان امر واقعی بپذیرند و در درستی آن تردید نکنند.
پروتکل چهارم: کلمات آزادی، عدالت و برابری، کلماتی هستند که به وسیله آنها مبلغان و عمال بیجیره و مواجب ما موفق شدند در چهار گوشه دنیا تعداد بیشماری را به زیر بیرق ما در آوردند. در حالی که این کلمات همواره مثل خوره به جان رفاه ملل غیریهود افتاده، امنیت و آسایش را از خانههای آنها ریشهکن کرده آرامش را از بین برده است و روح همبستگی را از آنها گرفته و همه شالودههایی که دولتهای غیریهود بر آنها استوار شده نابود کرده است.
پروتکل پنجم:
برای ایجاد اخلال در سایر جوامع، برخی احزاب را مسلح نمودیم و رسیدن به قدرت را به یک هدف مقدس و بالاتر از هر امری جلوه دادیم. ما طوری مردم را به جان هم انداختیم که همه به یکدیگر بدگمانند. نفرت مردم از یکدیگر به خاطر تعصبات مذهبی و نژادی که در طول بیست قرن گذشته تبلور یافته است اجازه نخواهد داد که مردم به این سادگی با یکدیگر آشتی کنند.
پروتکل ششم:
هرگونه وامی برای دولتها(مانند وامهای بانک جهانی و صندوق بینالمللی پول)، راه به بندکشیدن آنهاست. قرضها، چون شمشیر دموکلس بر روی سر فرمانروایان آویزان خواهد ماند و اینگونه فرمانروایان دست تکدی خود را به سوی بانکداران ما دراز میکنند.
ماحصل این پروتکلها، مردمی بیدین، بیایمان و منفعتطلب است که برای انتفاع بیشتر از این دنیا، معیار عدل را فراموش کرده و صرفاً به فکر زنده ماندن بیشتر هستند. این عده که عمدتاً یهودی هستند معاد را نفی کرده، هر چه میخواهند از این دنیا تمنا میکنند و با از بین رفتن یکپارچگی امت و حاکم شدن ملیتها و نژادها به عنوان محور تشکیل حکومتها آنگاه زمینههای طرح «جهانیشدن» برای ایجاد سلطه جهانی خود را آماده نمودند.
مفهوم «جهانیسازی» چیست؟
واقعیت این است که اهداف طراحان «جهانیسازی» هنوز برای بسیاری از ملل جهان به ویژه کشورهای فقیر و مردم جنوب، ناآشناست، آنان میدانند که ابرقدرتها استعمارگر هستند و منابع آنان را چپاول میکنند اما مکانیزم و راهکارهای آنها را نمیدانند. آنان تکرار واژه جهانیسازی را میشنوند اما با آن ارتباطی برقرار نمیکنند زیرا مفهوم و اهداف آن را نمیدانند. سردمداران و اندیشمندان وابسته به سرمایهداری و صهیونیسم جهانی از خوبیهای «جهانیسازی» میگویند و مینویسند اما مبارزین راه حق و آزادیخواهان علیه آن مینویسند و تظاهرات مینمایند. جهانیسازی، امتداد سیاستهای استعماری دولتهای غرب است که قدرتهای بزرگ نظامی و اقتصادی از کنفرانس برلین تا فروپاشی دیوار برلین و از برلین تا اجلاس یالتا با اتخاذ سیاستهای استعماری، ثروتهای جهانی را میان خود، تقسیم کردهاند. قدرتهای بزرگ اقتصادی و مالی درصددند با ایجاد نظام نوینی بر زندگی بشری در سرتاسر زمین، حاکم شوند. سلطه قدرتهای بزرگ اروپایی و پس از آن امریکایی بر دیگر بخشهای جهان از پایان جنگ جهانی دوم به این سو، توانایی و استعداد ملل استعمار شده را از راههای مختلف، زایل کرده است تا پس از آن، راه برای نفوذ و استقرار نظامهای متناسب با توسعهای که خود آنها ترویج میکنند باز شود.
بدین ترتیب مجموعه کشورهای جهان سوم به صورت انبار گستردهای از مواد اولیه کشاورزی، مواد معدنی، نیروی انسانی ارزان و غیره درآمدند. استقلالهای تشریفاتی، کاری جز تأیید این شکل از جهانیسازی از طریق حوزههای نفوذ نظامی، اقتصادی و ایدئولوژی نداشته است. دستگاههای تبلیغاتی غرب، سقوط دیوار برلین را حکایت از پیروزی اقتصاد لیبرال و فرهنگ غرب خواندند و پس از آن بود که بالهای گروههای بزرگ مالی و تبلیغاتی غرب در آسمان جهان گشوده شد. و برای تصاحب بهترین بازارها، و تخریب فرهنگ و تمدن اسلامی و سایر تمدنهای آزادیخواه به طراحی و اجرا نشستند و تعریفهایی نادرست و مردم فریب از جهانسازی آغاز شد و در عمل برای کشورهای جهان سوم! نقشه برادرکشی، جنگ و خشونت در میان گروههای نژادی و مذهبی، غارت منابع و تخریب فرهنگی میکشند در حالی که فقر و بیدادگری همانند سرطان، حساسترین بافتهای بدنه اجتماعی را میخواهند و بر بستر بیسوادی و فقر، بذرهای بیماری ایدز جوانه میزند و ارزشهای اجتماعی را با خود به نابودی میبرد.
سردمداران جهانیسازی، غربیها و سرمایهداران بزرگ میخواهند که جهانیسازی در کشورهای جنوب خیلی زود ایجاد شود و دروازهها کاملاً و به سرعت باز شوند! آنها چنین امری را شرطی ضروری برای فرار از توسعهنیافتگی و حاشیهنشینی تبلیغ میکنند اما کشورهای محروم باید ابتدا به نابسامانیهای خود پایان دهند. به هر حال آنچه در تفکر طراحان «جهانیشدن» قرار دارد، تسلط همه جانبه بر تمام ابعاد جامعه جهانی از حیث سیاسی، فرهنگی، اقتصادی، اجتماعی است جهانیسازی به معنی یکسانسازی جوامع در چارچوب سیطره واحد غرب است. جهانیسازی، نظامی است که قدرتمندان را با ادعای روابط آزاد و آزادی بازار نابرابر قادر میسازد تا اصنافی از دیکتاتوریهای ضدانسانی را بر محرومین و مستضعفان، جهان تحمیل نمایند. جهانیسازی یعنی فرآیند یکسانسازی در هرگونه تغییر خوراک، پوشاک، آداب و سنن و فرهنگ جهان به سمت و سوی الگوهای غربی که تمام توان خود را صرف مبارزه با اسلام در تمام ابعاد اعتقادی، اقتصادی، ارزشی و فرهنگی آن کردهاند. در پرتو جهانیسازی، کشورهای فقیر نه تنها استقلال سیاسی خود را از دست میدهند بلکه به بردگی کشیده میشوند چنانکه گویی در حکم بدهکارانی هستند که به هیچ وجه توان پرداخت بدهیهای خود را ندارند و در نتیجه، هیچ اختیاری برای فسخ پروژههای پیشنهاد شده به خود را ندارند. در رأس جهانیسازی، امریکا است و اکثر ارکانهای جهانیسازی از قبیل، بانک جهانی، صندوق بینالمللی پول، یونسکو و غیره را امریکا طراحی و رهبری مینماید.
حذف ارزشهای اسلامی و انسانی و جایگزینی ارزشهای غربی
وابستگی فرهنگی، منشاء دیگر سلطههاست و دو نهال سیاست و اقتصاد در زمین بکر فرهنگ، غربی میشوند. در این راستا، سازمان تجارت جهانی مسئول برخی از مهمترین آسیبهای اجتماعی است که در جوامع جهانی عارض شده است. سیاست تجاری این سازمان تأثیرات منفی به ویژه در زمینه بهداشت و گوناگونی زیستی و بحران فرهنگی در کشورهای در حال توسعه داشته است، افزایش ایدز و طرز لباس پوشیدن جوانان کشورهای فقیر به صورت غربیها در صورتی مردم این کشورها گرسنهاند نمونهای از این تأثیرات منفی میباشند. در این فرهنگسازی باید فرهنگ غرب را کشورها، بخصوص کشورهای اسلامی بیاموزند و اجرا نمایند و مثلاً چادر، حذف شود، روابط زن و مرد کاملاً آزاد شود، ارزشهای دینی کمرنگ شوند و زبان انگلیسی عالمگیر شود و کامپیوتر را با زبان انگلیسی آموزش ببینند.
از آثار منفی جهانیسازی فرهنگی، فرایند «سکولاریزاسیون» است. این فرایند، کلیه شئون فرهنگی، اجتماعی، اخلاقی یک جامعه اسلامی را دیانتزدایی میکند. اکنون جهانیسازی از طریق شبکههای ارتباطی خود همین سکولاریزاسیون را تبلیغ میکند و عوارض و علائم سکولاریزاسیون در جوامع اسلامی و غیراسلامی، این است که ادبیات مردم عوض شود، مفاهیم دینی و قدسی کمتر استعمال شود و به جای آنها واژهها و مفاهیم غیردینی و غیربومی را به کار برند و به جای «جامعه دینی» از «جامعه مدنی»، به جای «عدالت»، از «دمکراسی» و مشارکت غربی دم میزنند، به جای اخلاق و اجرای احکام الهی، از تساهل و تسامح استفاده میشود. عارضه بعدی جهانیسازی فرهنگی، این است که، تلقّی محافل علمی از دین، عوض میشود. علمای حوزه و دانشگاه را به آنجا میرسانند که میان دین و علم، دین و عقل، دین و توسعه، دین و رفاه، تزاحم و تقابل ببینند. این بلایی است که بر سر مسیحیت هم آوردند و وانمود میکنند دینی که با همه این مقولات محترم! سر جنگ دارد همان بهتر که کنج مسجد بنشیند.
عارضه دیگر این است که جوانها از مساجد و روح حقطلبی باز دارد و با مدهای روز و سرگرمیهای عوامفریب، فریب دهند تا به جای مبارزه با استعمار و ابرقدرتها در فکر مد لباس و شهوترانی بیفتند. عوارض دیگر، این است که میراث فرهنگی، معنوی، دینی و حراست از آنها در معرض خطر قرار میگیرد، میراثی که در برگیرنده مجموعهای از رفتارها، دانش و نمودهای زنده از آداب و رسومی است که بیانکننده جهانبینی ما مسلمانان است. در اثر «جهانیشدن» اکنون فلاسفه و پیروان مذاهب مختلف به خصوص اسلامی از بحران ارزشها سخن میگویند. بسیاری از به اصطلاح ارزشهای جدید، بیشتر به توجیه خودخواهی، سودجویی، جاهطلبی، غرور نابجا، قدرت، پول و مصرف بیحد و مرز شبیه هستند تا به اصول معقولانه و سازگار با سرشت و فطرت انسانی. اصول اخلاقی که توسط پیامبران و مربیان و متفکران بزرگ الهی، فرمولبندی شده بود به نام «جهانیسازی» کمرنگ شدهاند، زیرا که زندگی بیش از پیش، تابع تمایل مصرفگرایی است. مصرفگرایی، مدپرستی و شیپرستی که توسط تجارت آزاد و جهانیسازی غربی افزایش یافته تمایل به ایمان معنوی و رشد فرهنگی و نیز بهسازی تفکر و آگاهی انسان را عمیقاً تضعیف کرده است.
آزادی اخلاقی و بیبندوباری و حذف اخلاق مذهبی به عنوان دستاورد بشری و عصر جدید که راه کشورهای اسلامی و بشریت را به سوی آیندهای بهتر و روشنتر میگشاید، تلقی میشود. اگر جامعه اسلامی و بشری با ارزشهای غیراسلامی و تحریف شده و کاذب کنونی وارد آینده شود، میتوان دور آن را خط بطلان کشیده زیرا در این صورت انسان به عنوان مخلوق عالی و خردمند خدا از بین خواهد رفت. بازگشت به ارزشهای اسلامی، معنوی، روحی و حیاتی باید یکی از اهداف تعیین کننده عصر حاضر باشد. و باید ارزشهای اسلامی و اخلاقی را در سیاست جهانیسازی دوباره تجسّم نماییم.
الف) امروزه فعالیتهای ضدفرهنگی جهانیسازی بسیار وسیع و شامل همه سرزمینها است. لکن باید اذعان نمود که بیشترین فعالیتهای این جریان در کشورهای اسلامی به ظهور میرسد. زیرا فرهنگ و تعالیم و قوانین جامع اسلام با منافع قدرتهای استعماری و جهانیسازی به طور آشکار منافات دارد و خواهد داشت و آنها بارها شاهد اثرگذاری این فرهنگ پویا و بالنده و حرکتآفرین در تودههای مردم بودهاند. انقلاب اسلامی ایران یک نمونه کامل آن میباشد. فعالیتهای ضدّارزشی و فرهنگی جهانیسازی مورد علاقه شدید سران و دولتمردان کشورهای غربی است زیرا شیوههای عمل این جمعیتها بسیار پنهان، نامرئی و دارای ظاهری زیبا و انساندوستانه میباشد. تأثیر فعالیتهای ضدارزش جهانیسازی بر تعلیم و تربیت کودکان و نوجوانان یکی از اهداف آنان، است زیرا میخواهند اطفال مسلمان را از قبل از بلوغ غربزده نمایند تا قبل از اینکه مسائل اسلامی در روح اطفال شکل یابد، روح آنان را تسخیر کنند و قبلاً این کار نتیجه داده است و اکنون با ابزارهای نوین مانند ماهواره و اینترنت تسریع در این تهاجم فرهنگی به عمل میآید.
شیوع دیگر از طریق استخدام ظواهر اسلام برای مبارزه با اهداف اسلام است و با همین سیاست و روش نامرئی است که آنها حتی در مقام تبلیغ توام با تحریف اسلام برمیآیند و با معرفی غلط و ایجاد تردید در اذهان جوانان موجب میشوند که اقشار ناآگاه به مرور و گامبهگام از اسلام فاصله بگیرند و نسبت به اعتقادات خود بیاعتنا گردند و گروههایی را به نام اسلامشناس به استخدام خود در میآورند و به آنها ماموریت میدهند که پیرامون تعالیم اسلام و قرآن به تحقیق و بررسی مغرضانه بپردازند و حاصل کار خود را که با زبردستی خاصی شبههافکنی در تعالیم و احکام اسلام میباشد به صورتهای مختلف از طریق اینترنت، ماهواره و کتاب به جوامع اسلامی و جوانان عرضه میکنند. هدف از این اقدام، پاشیدن بذرهای تردید و شبهه، تحریف و دگرگون ساختن حقایق در زمین بکر و حاصلخیز جان و روح جوانان و دانشجویان مسلمان میباشد و زمینه را برای ترک اسلام و ترک گرایش به عزّت، آماده میسازند. بدیهی است برای سردمداران «جهانیسازی»، بهترین شیوه و روش، بهرهبرداری از تعالیم قرآن و اسلام برای واژگون ساختن اساس این دین و تردیدافکنی و ایجاد تحریف در اسلام است.
روش دیگر مقابله با ارزشهای اسلامی این است که دشمنان اسلام و محافل صهیونیستی در امریکا توسط ابزارهای جهانیسازی، که در شبکههای سازنده فیلمهای سینمایی در هالیود نفوذ کردهاند، فقط از سال 1364 تاکنون 700 فیلم سینمایی ضداسلامی تولید کردهاند. دشمنان اسلام با ساخت و توزیع این فیلمها و سیدیها در جهان توانستند تا حدودی افکار عمومی جهانیان را به اسلام و مسلمانان بدبین کنند. در این فیلمها مسلمانان به عنوان انسانهای خونآشام، تروریست یا افراطی و منبع خشونت و خطر برای فرهنگ و تمدن غربی معرفی میشوند و محافل یهودی امریکا با این گونه فیلمها توانستهاند شهروندان امریکا را علیه مسلمانان این کشور بسیج کنند. برای مثال یکی از فیلمهایی که در سال 1379 ساخته شده و «قانون نظامی« نام دارد مسلمانان آمریکا را تهدید اصلی، معرفی میکند.
جهانیسازی یعنی...
پاپ ژاپن پل دوم در مراسم جشنهای سال 2000 برای فرمانداران و نمایندگان که با حضور 2500 نماینده و سیاستمدار زن و مرد از 93 کشور جهان در واتیکان برگزار شد طی نطقی طولانی، رسوایی جوامع ثروتمند و مرفه را که در آنها ثروت، ثروت میآورد و فقیران روزبهروز فقیرتر میشوند، محکوم کرد و گفت امروز بخصوص با پدیده جهانیسازی بازارهای کشورهای ثروتمند و توسعه یافته سعی دارند وضعیت اقتصادی خود را باز هم بهتر کنند، در حالی که کشورهای فقیر روزبهروز بدتر در فقر فرو میروند. برای مثال گرسنگی 13 میلیون آفریقایی را در آستانه مرگ قرار داده است. که یک فاجعه بشری در حال اتفاق در قاره آفریقا است. اگر مواد غذایی به ساکنان این کشورها نرسد در حدود سیزده میلیون آفریقایی در چند ماه آینده بر اثر خشکسالی جان خود را از دست خواهند داد. پاپ افزود 6 میلیون نفر در زیمبابوه 3 میلیون نفر در مالادی، بیش از 2 میلیون نفر در زامبیا. 6 هزار نفر در موزامبیک، 400 هزار نفر در لسوتو و بیش از 150 هزار نفر در سوازیلند در خطر مرگ قرار دارند. از سوی دیگر انتشار بیماری ایدز و فقر در میان کشورهای آفریقایی اوضاع آنان را بحرانیتر کرده است.
سیاست جهانیسازی نمیگذارد اراده سیاسی و منابع مالی و امکانات لازم برای مبارزه با گرسنگی به کار رود. به هر حال سوء تغذیه جلوههای مختلفی دارد که از آن جمله میتوان به کمخونی، عقب افتادگی رشد، کمبود ویتامین A و یا کمی وزن نوزادان اشاره کرد. در کشورهای در حال توسعه از هر پنج نفر، یک نفر و یا به عبارت دیگر 777 میلیون نفر به طور مزمن دچار سوء تغذیه است. در هر سال 12 میلیون کودک از مسائل ناشی از سوء تغذیه جان خود را از دست میدهند. در جهان بیش از دو میلیارد نفر دچار کمبود ریزمغزیها از جمله 740 میلیون نفر دچار کمبود ید، 100 تا 140 میلیون کودک دچار کمبود ویتامین A، 177میلیون کودک دچار عقبافتادگی رشد، 17 درصد نوازدان و در عقب ماندهترین کشورها 5 درصد نوزادان با وزنی کمتر از وزن طبیعی متولد میشوند. با وجودی که از چند دهه از جهانیسازی میگذرد اگر از جهان سوم دیدار کنید فقر را چنان وحشتناک خواهید دید که برای غربی ناز پرورده قبول آن به ندرت ممکن است.
یک نفر از هر پنج نفر در این جهان 6 میلیارد نفری با درآمد روزی کمتری از یک دلار زندگی میکند و تقریباً یعنی یا کمتر از دو دلار بیش از 850 میلیون نفر در کشورهای فقیر نمیتوانند بخوانند یا بنویسند. نزدیک به یک میلیارد نفر از مردم به آب تمیز و 4/2 میلیارد نفر به بهداشت دسترس ندارند یازده میلیون کودک زیر پنج سال بر اثر بیماریهایی که قابل درمان هستند میمیرند. جالب آن است که غربیها برای فریب افکار عمومی و ایجاد آمادگی در نخبگان کشورها تلقین میکنند که تحقیقات نشان میدهد که ما با «جهانیشدن» وضعیت فقر را بهتر کردیم. یک نمونه از این تحقیقات ساختگی و تبلیغاتی، تحقیقی است که جفری ساچز و آندرو وارنر دو اقتصاددان دانشگاه هاروارد، سفارش گرفته و عرضه کردند:
پژوهشهای سفارشی تبلیغاتی!
این دو اقتصاددان وابسته به هستههای سرمایهداری آمریکا ادعا کردند که کشورهای فقیر که درهایشان به روی تجارت بینالمللی یعنی سرمایهداری غرب باز بود در سالهای 1970 و 1980 شش بار سریعتر از کشورهایی که درهای خود را بسته نگاه داشتند رشد کردند. تحقیق دیگر از نوع سفارشی و تبلیغاتی به وسیله دیوید دولار و اثارتگرای از بانک جهانی انجام شده است که اطلاعات جمعآوری شده از هشتاد کشور را در چهار دهه تحلیل میکند. این تحقیق نیز ادعا میکند که بازگشایی کامل درها به روی سرمایهداری غرب و تجارت بینالمللی به فقیران، کمک میکند! این القائات در حالی انجام میشود که مسئولین بانک جهانی، خود اعتراف نمودند که طرحهای بانک جهانی در کشورهای در حال توسعه و فقیر غالباً با شکست روبرو شده است و وضعیت اقتصادی آنها را خرابتر کرده است. در جهانیسازی، اکثراً شرکتهای خارجی بیشترین زیان را به مردم کشورهای فقیر میرساند. به طور مثال در ازای باج سبیل به دولتهای فاسد به حق انحصار دست یابند.
آنها از کارگر به صورت برده برده و یا به مسموم کردن محیطزیست به طور غیرقابل قبولی میپردازند و یا کشورهای فقیر فقط به تجارت و سرمایهگذاری خارجی برای دارا کردن کشور خود اقدام میکنند در حالی که اقدام دیگر از قبیل لغو موانع تجاری و غیره را انجام نمیدهند و یا ارتباطهای اینترنتی را تقویت میکنند در صورتی که کشورهای فقیر اکثراً نمیتوانند بیندیشند و فقط تحت تأثیر قرار میگیرند یا کشورهای فقیر، کارخانههای جدید برپا میکنند در حالیکه مردمشان دارند در اثر ایدز از بین میروند و یا بهداشت و محیطزیست مناسب و کافی در آن کشورها وجود ندارد و یا دولتهای شیاد برخی از کشورهای فقیر درآمدهای حاصل از سرمایهگذاریهای خارجی را به حساب خود در بانکهای سوئیس واریز میکنند و یا صرف سلاحها میکنند. افزایش بیگارخانهها هم یکی از محصولات «جهانیشدن» است یک پژوهش مؤسسه بروکینگ در واشنگتن دیسی میگوید کشورهایی که درآمد سرانهشان زیر 500 دلار است 30 تا 60 درصد کودکان بین سنهای ده و چهارده سال بیگاری میکنند در کشورهایی که درآمد سرانه بین 500 دلار و 1000 دلار است این رقم 30 درصد است.
مسلم است در این بیگارخانهها شرایط وحشتناک و سوء رفتار با کودکان انجام میشود و در عصر «جهانیشدن» هنوز حداقل معیارهای کار، اجراء نمیشود و تمام اتحادیههای کارگری اروپا، امریکا و بسیاری از منتقدان «جهانیشدن» به آن اذعان دارند. یکی دیگر از اثرات جهانیسازی برای کشورهای فقیر در حال توسعه صدور بیرویه و حساب نشده فرآوردههای اندک آنان است که در اثر این اقدام، صادرات آنان بیامان کاهش خواهد یافت و برای آنان فلاکتبار خواهد بود البته به جز چند کشور وابسته و ویژه که برای اهداف آمریکا کار میکنند. به طور مثال اوگاندا که بیش از نیمی از درآمد صادراتش از قهوه است شاهد سقوط یک سوم متوسط قیمت قهوه بین سالهای 1997 تا 2000 بوده است. کل صادرات کشورهای در حال توسعه در سال 1999 تنها 6/5 درصد تولید جهان میباشد. به طور مثال تمایل هند به روند جهانیشدن پیوسته است اما کشور در فقر وحشتناکی غرق است. خیابانهای دهلی پر از گدایان بیدست و پا و بیچشم است و دیوانسالاران که در هر کاری مداخله میکنند، گردنفراز، بیلیاقت و فاسد هستند. اختلاف طبقاتی وحشتناک در این کشور ایجاد شده و رو به رشد است. در جنوب هند، درست خارج از بنگلور، در میان مزرعههایی که مردان در آنها با داس دستی کار میکنند، یک مجتمع ساختمانهای تمیز با باغهای حجاری شده، آب افشانها و یک استخر شنا وجود دارد. کاخ یکی از شرکتهای بزرگ خدمات آیتی جهان که سهام این شرکت در وال استریت خرید و فروش میشود و سود آن 7/7 میلیارد روپیه است. به پیشرفت این شرکتها هیچ تأثیر مثبتی در فقر و بیچارگی مردم هند ندارد.
«جهانیسازی» به ضرب تفنگ
طراحان پروژه جهانیشدن جهت هجوم به حاکمیتهای سیاسی و مراکز تصمیمگیری کشورهای جهان از ابزارهای متعددی استفاده نمودند به نحوی که دامنه آن همه شئونات زندگی انسانها و جوامع را برگرفته و از ابعاد گوناگون، کلیه ارزشهای انسانی و الهی را هدف میگیرند و همه امکانات را در خدمت اهوا مادی خود قرار داده است. بنابراین هدف حکومت جهانی واحد تحت عنوان جهانیشدن در حقیقت، هجوم به همه امکانات و مقدورات انسانی، طبیعی و فرهنگی ملل محروم از طریق ایجاد روابط غارتگری بینالمللی است که توسط سازمانها و مؤسسات وابسته بینالمللی هماهنگ و اقدام میشود که ذیلاً به برخی از این نهادهای بینالمللی اشاره میشود:
1ـ سازمان ملل متحد:
این سازمان از قدیمیترین و فراگیرترین اهرمهای جهانی است که با ظاهری فریبنده در سال 1324 به بهانه حفظ صلح و امنیت بینالمللی و توسعه روابط دوستانه میان ملل و همکاری در حل مسائل بینالمللی بودجه آمد و مثلاً قرار بود که اهداف بشردوستانه را تعقیب کند. جنگ دوم جهانی در حالی به پایان رسید که قدرتمندان جهانی در اندیشه یافتن راهی دیگر برای کنترل جهان بدون نیاز به جنگهای سخت بودند. قرار بر این شد که سازمانی جای جنگ را بگیرد و یا به صورت طرح ضربهگیر و در کنترل ابرقدرتها با حق وتو قرار گیرد. بدین ترتیب سازمان ملل متحد برای تقسیم دنیا از راه مسالمتآمیز میان صاحبان قدرت تشکیل شد. از جمله روشهای این سازمان برای رسیدن به اهداف شوم جهانخواران اعلام این که ایده بود بایستی آزادی عقاید گوناگون و احترام به آنان مراعات شود سپس به نام دفاع از آزادی و حقوق بشر به توجیه چپاول دنیا پرداخته شد. امام خمینی(ره) این ترفند دشمن را به خوبی افشا نمودند:
«این سازمانها دستآورد ابرقدرتهایی هستند که میخواهند مردم مستضعف جهان را چپاول کنند. اصول این سازمان ملل را خود اینها درست کردند. اگر ساخته خود اینها نبود به چه مناسبت باید یک یا چند کشور قلدر حق وتو داشته باشند؟ این را درست کردند برای بازی دادن ملتهای ضعیف.» الان بعد از حدود 13 سال از رحلت امام خمینی(ره) میبینیم که آمریکا به صراحت اعلام میکند که چه سازمان ملل تجاوز به عراق را تصویب نماید و چه ننماید آمریکا کار خود را خواهد کرد. سازمان ملل با وضع قوانینی برای ملل و دول جهان به برنامهریزی و توجیه برای تصاحب دنیا پرداختند و بنا به تصریح هدف چهارم از ماده اول منشور سازمان، این قوانین نهایتاً قوانینی هستند که جهت یکپارچه کردن دنیا و ایجاد نظمی جهانی وضع شدند، بدین معنا که همه دنیا را با حذف گرایشات قومی و منطقهای، مکتبی و مذهبی، تحت مدیریت واحد صاحبان حق وتو قرار دهند.
2ـ یونسکو(U.N.E.S.C.O):
سازمان آموزشی، علمی و فرهنگی ملل متحد یا یونسکو به عنوان هماهنگکننده و ایجادکننده فرهنگ یکسان جهانی(جهانیسازی) و سیاستگذاری آموزشی، علمی و تحقیقاتی به ایفای وظیفه به نیابت از غرب میپردازد. این سازمان بناست که کلیه مسائل مربوط به آموزش و پرورش و نظام آموزش و مدار درسی و تربیت معلمان و نیز محیطهای آموزش را با بدست آوردن تمام اطلاعات و آمارهای لازم مربوط به هر کشور، از طریق مرکز اطلاعات آموزشی سازماندهی و کنترل نماید. امام خمینی(ره) در افشای رسالت یونسکو و توجه به مقوله مهم فرهنگ در عرضه دانشگاهها و مدارس هشدار دادند که اتفاقی نیست که مراکز تعلیم و تربیت کشورها و از جمله، ایران از دبستان تا دانشگاه، مورد تاخت و تاز استعمارگران(جهانیسازی) قرار میگیرد. نقش یونسکو شبیهسازی، علمی، آموزشی و فرهنگی همه جهان با غرب است که محصول چنین نظام آموزشی فرهنگی در جهان بر اساس ارزشهای غربی است.
3ـ بانک جهانی و صندوق بینالمللی پول(I. M. F): این دو مسئولیت تعیین و اعمال سیاستهای پولی و ارزی ارزشگذاری ارزها، تعیین نرخ اعتبار بینالمللی کشورها و شرکتهای خصوصی داخل آنها و یا شرکتهای چند ملیتی و نیز زمینهسازی طرحهای هماهنگ با سیاستهای جهانی غرب در کشورهای گوناگون را به عهده دارد. صندوق بینالمللی پول دول عضو را موظف به تسعیر پول خود به طلا(برای هر اونس طلا 35 دلار) و در نتیجه کنترل آن میکند و بانک جهانی(تحت امر آمریکا و...) به عنوان خزانه مالی دنیا عمل میکند. اگر وضعیت کشورهای انتقالی مانند روسیه و یا اقداماتی که به هنگام بحران انجام گرفته را خوب بررسی کنیم، میبینیم که بیلان صندوق بینالمللی پول بسیار بد و کاملاً منفی است. به عنوان مثال، مالزی که درست برخلاف صندوق بینالمللی پول عمل کرد، کوتاهترین مدت بحران را متحمل شد و دوران نقاهت سریعتری را طی میکند. در عوض، بیلان برنامههای کمک صندوق بینالمللی پول کاملاً فاجعهانگیز است اندونزی، تایلند، کره، روسیه، برزیل و سر آخر آرژانیتن. شش شکست ظرف کمتر از شش سال، واقعاً زیاد است مسخره اینجاست که صندوق بینالمللی پا به این کشورها میگذارد و از آنها میخواهد فوقالعاده محتاط باشند و سیاست ریاضت بودجهای را به کار نبرند زیرا جریان جهانیسازی چنین میخواهد!
در تایلند نیز همین اتفاق افتاد زیرا مطمئن بود که گامی به سوی رکود برداشته شده و محدودیت تجارت، این رکود را وحشتناکتر خواهد کرد اما وقتی همه چیز از هم فروپاشید مأمور صندوق بینالمللی پول که مسئول این پرونده بود به این بسنده کرد که بگوید اشتباه کرده است و از این پس سیاست مناسب اجرا خواهد شد. البته او اشتباه نکرد بلکه طبق سیاستهای جهانیسازی غرب، عمل کرد که کشورهای جنوب را عقب افتاده میخواهند زیرا اگر به دستاندرکاران صندوق بینالمللی پول یعنی تصمیمگیری آن بنگرید، مشاهده خواهید کرد که از ابتدا تنها یک کشور، حق وتو داشته و آن ایالات متحده آمریکاست. این موضوع به خزانهداری آمریکا این امکان را میدهد که نفوذ خود را در سراسر جهان به اجرا درآورد. این وزیران دارایی آمریکا هستند که در صندوق بینالمللی پول جلوس میکنند. آمریکا بر بازارهای مالی بینالمللی تسلط دارد و سیاستهای صندوق بینالمللی پول، بازتاب نقطه نظرات رهبران جهانیسازی است.
4ـ سازمانهای ایمکو ـ ایکائو:
سازمان مشورتی دریایی بینالمللی(ایمکو) عهدهدار کشتیرانی و نیز سازمان بینالمللی هواپیمایی کشوری(ایکائو) مسئول هماهنگسازی حمل و نقل هوایی را با معیارهای مورد تأیید غرب به عهده دارد.
5ـ سازمان بهداشت جهانی(O.H.V):
وظیفه این سازمان معنا کردن بهداشت در دنیای «اصالت مصرف» و «اصالت سرمایه» است.
6ـ گات:
موافقت نامههای عمومی تعرفه و تجارت «گات»، موافقت نامهای بود که در پوششی از تصمیمگیری تجارت دولتها و در چهارچوب فعالیتهای سازمان ملل متحد برای جهانیکردن تجارت و از میان برداشتن مشکلات آن مطرح و به اجرا گذارده شد و موجب گردید که صدور کالاهای مصرفی دنیای ماشینیزم به سمت جوامع مصرفی توسعه یافته، صنایع آمریکا در بازارهای جهانی تقویت گردیده، سیل جریان موادخام و معادل ملتهای عقب نگهداشته شده به سمت کشورهای چپاولگر سرعت یافته و بالاخره امکان نفوذ کشورهای غربی در برنامهریزی اقتصادی ممالک تحت سلطه فراهم گردد و از سوی دیگر، اجرای گات، باعث شد تا کشورهای کوچک و فقیر در حفظ صنایع کوچک و نوپایشان با مشکل مواجهه شدند زیرا در اصل دوم این موافقتنامه با کمال صراحت تصریح شد که استفاده از سهمیه وارداتی به عنوان وسیله حمایت از صنایع داخلی ممنوع است.
7ـ سازمان جهانی هواشناسی(o.m.w):
این سازمان در رابطه با هماهنگکردن کشورها برای جلوگیری از امکانات آنها در رده ایستگاهها و مراکز خدماتی و کمک به ایجاد و حفظ سیستم مبادله سریع اطلاعات هوایی و نیز کمک به استاندارد کردن مشاهدات هواشناسی برای منظورهای مختلف(نظامی، علمی، ترابری و غیره) به وجود آمده است و کاملاً کنترل قدرتهای غربی است.
8ـ شرکتهای چند ملیتی:
محور قرار گرفتن «ربا» در اقتصاد غرب و در پی آن، رسمیت یافتن انحصار در سیستم موجب ظهور شرکتهایی به اصطلاح چند ملیتی شد که قدرت آنها را واقعاً از اکثریت امپراطوریهای شناخته شده نمیتوان کمتر دانست. شرکتهایی که به مرور زمان با ایجاد سازمانهای بینالمللی و روابط متناسب با منافع خویش پیوسته رشد نموده و به گستره قدرت خویش افزودهاند، شرکتهایی که برای فعالیت، مرزی نمیشناسند و تقریباً در هر جا که بخواهند پایگاه حکومت یعنی شعبهای از تشکیلات را بر پا میکنند.
9ـ آزدسازی تجارت:
آمریکا شعار آزادسازی تجارت میدهد. اما اگر به آنچه واقعاً میگذرد خوب نگاه کنیم، میبینیم که این تجارت بسیار ناعادلانه است. کشورهای جنوب، تحت فشار کمپانیهای سرمایهداری غرب، مرزهای خود را میگشایند و یارانهها را لغو میکنند در حالیکه در این مدت، کشورهای ثروتمند که قاعدتاً باید در وضعیتی قرار داشته باشند که سریعتر خود را با اوضاع وفق دهند به منظور حمایت از تولیدات داخلی خود کماکان ورود تولیدات جنوب را ممنوع میسازد، به عنوان مثال معامله آمریکا با چین در مورد منسوجات آمریکاییها 10 سال به چینیها فرصت دادند خود را با آزادسازی تجارت وفق دهند، در حالی که در مورد خودشان شرط کردند که به چهار سال بیشتر یعنی در مجموع 14 سال وقت نیاز دارند! دومین نمونه بارز، آزادسازی بازارهای سرمایه است، روندی که به نام تسهیل ورود و خروج سرمایه در کوتاه مدت، بیثباتی بسیاری از کشورهای در حال توسعه را به وجود آورد. بارها مشاهده شده است که این روش به رشد اقتصادی کمکی نمیکند. بنابراین به چه دلیل، صندوق بینالمللی پول، خواستار آزادسازی بازار سرمایه است؟ پاسخ این سؤال کاملاً واضح است. صندوق بینالمللی پول در واقع به منافع بازارهای مالی و رهبران جهانسازی پاسخ میدهد و نه آنچه واقعاً جهان در حال توسعه را نگران میسازد. برای مثال آمریکا که این صندوق را کنترل میکند کشورهای آسیایی را تهدید کرده بود که در صورت عدم گشایش بازارهای خود(آزادسازی تجارت) آنها را تحت فشار قرار خواهد داد.
به چه دلیل، تسریع این آزادسازی برای آمریکا در آسیا اهمیت داشت؟ مشخص است که شرکتهای مالی و سرمایهداری بزرگ پول بیشتری به دست خواهند آورد. براساس تحقیقی که در سال 1381 به عمل آمده است براساس یک بازنگری از بررسیهای ملی در مورد درآمد خانواده در 88 کشور در حال توسعه به این جمعبندی رسیدند که آزادسازی تجارت و سرمایه، فقط در میان کشورهای ثروتمند و موجب درآمد میشود ولی در کشورهائی که درآمد سرانه آنها کمتر از 5000 دلار در سال است، فقط به افزایش نابرابری میانجامد. در یک سطح پایین میانگین درآمد، فقط ثروتمندان هستند که از این آزادسازی تجاری منتفع میشوند و به نظر میرسد که این گشودگی، توزیع را به جای این که بهتر کند، بدتر میکند. این یافتهها، در تضاد با تئوری استاندارد اقتصادی است که میگوید تجارت آزاد و سرمایهگذاری، به ویژه به نفع کشورهای فقیر است چون به آنها اجازه میدهد صادرات را به کشورهای ثروتمندتر افزایش دهند و سرمایه آنها را جلب کنند! این یافتهها همچنین در تضاد با دیدگاه رسمی بانک جهانی میباشد که در طول دو دهه گذشته، از نهادینه شدن آزادی تجارت، حمایت کرده و غالباً آن را پیششرط وامدهی به کشورهای فقیر اعلام میکرد.
در مقایسه بین درآمد خانوادهها از سال 1985 تا 1991 با سالهای 1992 تا 1997 میتوان نابرابری چشمگیری ملاحظه کرد. در میان کشورهایی که مورد مطالعه قرار گرفتند نسبت میانگین واردات و صادرات با تولید ناخالص داخلی این کشورها، از 62 درصد به 77 درصد رشد داشت. اما نابرابری هم افزایش یافت. در سال 1988 درآمد متوسط 10 درصد مردم فقیرترین کشورهایی که تحت مطالعه قرار گرفتند 7/30 درصد درآمد متوسط تمام مردم بود. در سال 1993، این میزان به 8/24 درصد تنزل یافت. بالعکس، درآمد متوسط 10 درصد ثروتمندان 5/273 درصد درآمد متوسط تمام مردم در سال 1988 بود در سال 1993 این میزان به 4/293 درصد رشد یافت. به عبارت دیگر، درآمد کشورهای فقیر، زیر متوسط رشد قرار گرفت و درآمد کشورهای ثروتمند از متوسط رشد فزونی پیدا کرد. به این ترتیب بانک جهانی به محتوای واقعی سیاستهای خود در کشورهای مختلف در سال جاری(1381) باید اعتراف میکرد.
تظاهرات گسترده مخالفان آزادسازی تجارت و ابزارهای جهانیسازی همزمان با اجلاس سران اروپا در آذرماه 1379 در خیابانهای پراک و در مهرماه 1379 همزمان با اجلاس بانک جهانی، تظاهرات مخالفان جهانیسازی اقتصاد در سیاتل در آذرماه 1379 ـ حمله مخالفان جهانیسازی در فرانسه به مراکز سرمایهداری در آذرماه 1379ـ تظاهرات دهها هزار مخالف جهانیسازی در تیر 1380، جنگ و گریز مخالفان جهانیسازی با پلیس کانادا در اردیبهشت 1380، راهپیمایی مخالفان جهانیسازی همزمان با نشست سازمان تجارت جهانی در قطر در آبان 1380 و... نشان میدهد که جهانیسازی مورد قبول افکار عمومی جهان نمیباشد.
عدم صلاحیت آمریکا برای رهبری جهان
ـ تحمیل مدل سیاسی بر کشورهای فقیر جهان از طریق سازمانهای بینالمللی استعماری.
ـ عدم پایبندی آمریکا به اصول دموکراسی؛ مانند طرح صلح خاورمیانهای دبلیو بوش که چیزی جز جانبداری کاملاً یکسویه از رژیم صهیونیستی و موضعگیری علیه فلسطینیها نبود. بوش در سخنانش سعی نمود به فلسطینیها سفارش کند که ترور و تروریزم(عملیات استشهادی) را رها کنند یعنی به عبارتی خواست مبارزات حقطلبانه ملت فلسطین را به عنوان تروریزم قلمداد نماید.
دبلیو بوش در طرح خود کلمهای در مورد جنایات رژیم صهیونیستی در سرزمینهای اشغالی بر زبان نراند. رئیسجمهوری آمریکا به گونهای وانمود کرد که ملت فلسطین خواهان صلحاند و بر این اساس برای آغاز مذاکرات برای تشکیل یک کشور فلسطینی پیششرط تعیین میکند و نشان میدهد که حتی برای طرحهایی که در زمان کلینتون از جمله «اسلو» تا «وای پلن تیشن» که حداقل بر روی کاغذ مطرح میشد هیچ ارزشی قایل نیست در این طرح بوش حتی عرفات را هم که صلح را پذیرفته و کاملاً خود را در اختیار اسرائیلیها و آمریکاییها قرار داده است برنمیتابند. طرح انتخاب رهبری جدید به جای یاسر عرفات توسط آمریکاییها نشان داد که دمکراسی، ارزش و احترام به آرای ملتها از نظر رئیسجمهور آمریکا کاملاً مردود و نقض شده است چرا که ممکن است ملت فلسطین خواهان ابقا عرفات شوند و بوش نشان داد که جز به منافع صهیونیسم و منافع یهودیان افراطی و برتریطلب به چیز دیگری نمیاندیشد، طرح جدید بوش عملاً دستور حمله صهیونیسمها، به منظور قلع و قمع مردم فلسطین را صادر کرد و به گونهای حراست خود را از بنبست به وجود آمده نجات دهد ولی قطعاً ملت مبارز فلسطین با این حرکات، منسجمتر از گذشته خواهند شد. طرح بوش در حدود 10 تیر ماه 1381 ابلاغ شد و حالا در اسفند 1381 هستیم و میبینیم که کشتار مردم فلسطین از هوا، زمین و بمباران همراه بوده است و هنوز انتفاضه ادامه دارد. همچنین آمریکا با اجازه دادن به اسرائیل در نپذیرفتن، کمیته تحقق سازمان ملل، این سازمان را، بیشتر تضعیف و وابستهتر کرد کمیتهای که میخواست در مورد یورش و کشتار زنان، کودکان و مردان آواره اردوگاه جنین تحقیق کند اما با وتو آمریکا در سازمان ملل این کمیته اجازه پیدا نکرد مأموریت خود را انجام دهد.
ـ بمباران 18 کشور از سال 1324 تاکنون؛ آمریکا از زمان ویران ساختن شهرهای بیدفاع هیروشیما و ناکازاکی در سال 1324 تاکنون 18 کشور را بمباران کرده است و کشورهای دیگری را نیز همچنان آماج تجاوز قرار میدهد بدون آن که امکان مقابله به مثل وجود داشته باشد. آمریکا در افغانستان، دست به جنگی یکسویه در برابر رژیم طالبان زد که زاده دست خود او بود و سپس عراق را به بهانه خلع سلاح کشتار جمعی اشغال کرد حال آنکه خود او در تسلیح این رژیم علیه جمهوری اسلامی ایران، نقش فعال داشت. بیش از 200 هزار نظامی آمریکایی در عملیاتی به نام حفاظت از صلح!(جدا از پیمانهای نظامی مانند ناتو) در سراسر جهان استقرار یافتهاند. مهمترین بخش این نیروها در آلمان(70 هزار نیرو)، ژاپن(40 هزار نیرو)، کره جنوبی(37 هزار) به سر میبرند و در حال حاضر در کشورهای افغانستان، 60 هزار نظامی پاکستان، 11000 نیرو، ازبکستان 1000 سرباز، قرقیزستان 1900 ـ عربستان 5 هزار نیرو ـ کویت 100 هزار نیرو ـ بحرین 4 هزار نیرو ـ قطر 3300 نیرو ـ عمان، یمن، فیلیپین، کوزوو، مقدونیه و سینا و... به علاوه نزدیک به 350 هزار نیرو در عراق، وارد عمل شدهاند.
ـ خروج آمریکا از پروتکل کیوتو؛ بوش صرفاً براساس تفسیر یکطرفه از منافع آمریکا، خود را از اجماع جهانی جدا کرد و موضع او با موضع صاحبان صنایع نفت مطابق است تا با منافع واقعی مردم آمریکا و دمکراسیهای مورد ادعا.
ـ خروج آمریکا از پیمان موشکی ضد بالتیک 1351؛ این اقدام کنترل تسلیحات را ویران ساخته و موجب وحشت کشورهای جهان شده است همچنین آمریکا قرارداد منع آزمایشات فراگیر هستهای را که به امضای 164 کشور رسیده است و بوش با آن مخالف است تصویب نکرده است. این کشور پیمان مینزمینی را نیز که در اتاوا در آذرماه 1376 منعقد گردید و به امضاء 122 کشور رسید رد میکند. آمریکا با یک دادگاه جنایی بینالمللی مخالفت میکند زیرا نظامیان این کشور ممکن است تابع حوزه قضایی این دادگاه گردند.
ـ آمریکا درخصوص سازمان ملل به شیوه خود عمل میکند برای مثال: ایالات متحده میتواند شورای امنیت را وادار سازد که آنچه او میخواهد انجام دهد مثل بمباران عراق در 1370 اما اکنون سازمان ملل میگوید که بایستی گزارشات بازرسان سازمان ملل درخصوص عراق و سلاحهای کشتار جمعی کامل و منتشر شود اما آمریکا ضربالاجل تعیین میکند و میگوید حتی اگر سازمان ملل تصویب نماید که نباید به عراق حمله شود آمریکا به عراق حمله خواهد کرد و سپس این کار را کرد.
ـ شکست کنفرانس «زمین»: تمام شرکتکنندگان در کنفرانس زمین، آمریکا را مسئول شکست در زمینه توافق بر سر انرژیهای تجدیدشونده و یا زمینههای بشردوستانه میدانند. در این کنفرانس اعلام شد آمریکا بزرگترین آلاینده و تولیدکننده گازهای گلخانهای در جهان همچنان با پیوستن به پیمان کیوتو مخالفت میکند.
ـ چنانچه که رهبر معظم انقلاب، حضرت آیتالله خامنهای به نشست اتحادیه انجمنهای اسلامی دانشجویان در اروپا در شهریور 1381 فرمودند: رژیم آمریکا با روش متکبرانه و زبانی آمیخته به زور و تزویر، منطقه خاورمیانه را به تهاجمی خونین و آشوبی سهمگین تهدید میکند آماج این ستیزهگری نظامی و تبلیغاتی در وهله اول عراق، و در پی آن همه این منطقه است و هدف آن به تسلیم و تمکین کشاندن هر قدرت مستقل و به تسخیر درآوردن همه منابع حیاتی در این بخش از جهان است. این را باید بزرگترین گرفتاری بشریت امروز دانست که کشوری متکی به زور و زر، خود را از همه بنیادهای اخلاق و قراردادهای بشری رها بدانند و بیمهار به سلطهجویی و استیلاطلبی بپردازد.
ـ طرحهای موشکی آمریکا؛ ایجاد سیستم موشکی آمریکا رقابت تسلیحاتی در منطقه آسیا ـ اقیانوس آرام و جهان را در پی خواهد داشت. این طرح یعنی طرحهای سپر ضدموشکی آمریکا و سپر ضدموشکی که کشورهای آسیایی متحد آمریکا را تحت پوشش قرار میدهد و این در حالی است که روسیه و چین، آمریکا را به از سرگیری برنامه هستهای و آزمایشهای موشکهای بالستیک تهدید کرده است که نتیجه آن تهدید جهان و ملتهای مظلوم جهان سوم میباشد.
10ـ افشای اسناد مربوط به نقش آمریکا در سرکوب نهضتهای آزادیخواه در آمریکای لاتین:
اسناد وزارت خارجه آمریکا که به تازگی از رده محرمانه خارج شده است نقش آمریکا در سرکوب آزادیخواهان آمریکای لاتین را افشا میکند. این اسناد نشان میدهد که دولت آمریکا در سرکوب آزادیخواهان آمریکای لاتین به دست دولتهای راستگرای منطقه در دهه 1350 دست داشته است. برای مثال تأسیسات آمریکایی مستقر در حومه کانال پاناما برای هماهنگی اطلاعاتی بین کشورهای آمریکای لاتین در شبکه موسوم به کندور مورد استفاده قرار میگیرند و آنگاه بررسی میکنند که آیا ادامه استفاده کشورهای آمریکای جنوبی از تأسیسات یاد شده به نفع آمریکا است؟ شبکه کندور که در سالهای اولیه پا گرفتن خود از کمک پلیس فدرال آمریکا بهره برده بود در زمینه بازپرس و جمعآوری اطلاعات از آزادیخواهان آمریکایی لاتین و در برخی موارد شکنجه این عده فعالیت میکرد. شبکه یاد شده ابتدا به بهانه مقابله با تروریسم ناشی از تفکرات چپ تشکیل شد ولی دامنه قربانیان آن به تدریج مقامهای برکنار شده در نتیجه کودتاهای با حمایت آمریکا، اعضای اتحادیههای تجاری، طرفداران حقوق مدنی و مظنونین به طرفداری از سوسیالیسم را در برگرفت. قتل عده بسیاری از جمله اورلاندو لتکیر وزیر خارجه اسبق شیلی و ردنی مافت همتای آمریکایی وی در سال 1355 در پی انفجار خودرو آنها در واشنگتن به شبکه کندور نسبت داده میشود.
11ـ آمریکا نشست غذای جهان(وابسته به سازمان ملل) در ایتالیا را نادیده گرفت و در کنفرانسهای سران در کانادا و اندونزی جلوی کمکهای اصیل و واقعی مثل آب پاک برق برای بیشتر مردم محروم بر روی کره زمین را گرفت و همچنین طرحهای افزایش یارانههای غذایی تا سقف 80% برای آمریکاییها، به این خاطر طراحی شد که بتواند تسلط آمریکا را بر بازارهای غلات جهان حفظ کند براساس اعلام سازمان ملل متحد، یک میلیارد و یکصد میلیون نفر در جهان به آب سالم دسترسی ندارند و در کنفرانس آب ژاپن که در 24 اسفند 1381 در کشور ژاپن برگزار شد این تعداد به یک میلیارد و دویست میلیون نفر رسید که میبینیم تأثیر جهانیسازی بر بهداشت مردم جهان مثبت نمیباشد. و همچنین 2 میلیارد و 400 میلیون نفر هم از امکانات بهداشتی فاضلاب محروم هستند.
وقتی اقتصاد ضعیف، جهانی میشود!
الف) قاچاق انسان ـ تجارت روزافزون قرن:
اپیدمی قاچاق انسان که تجارت قرن، لقب گرفته است دامن 5 قاره جهان را گرفته است. هر روز که میگذرد، مهاجرت بیش از پیش عامل تهدیدکننده تلقی میشود. تصویری که از این تهدید در کشورهای ثروتمند رایج است تصویر هجوم مغولوار میلیونها انسانهای بیچیز از سراسر جهان است. واکنش اولیه کشورهای توسعه یافته! این است که نیروهای مستقر در مرزها را افزایش دهند و سیاستهای داخلی خود را درباره مهاجران قانونی و غیرقانونی، سختگیرانهتر کنند. اما وقتی موضوع قاچاق انسان به میان میآید، مسأله صورتی دیگر به خود میگیرد. انتقال اجباری یا فریبکارانه انسانها از جایی به جای دیگر، برای بهرهگیری و استفاده در کارهای سیاه، نظیر مشاغل سخت و زیانآور، روسپیگری، استفادههای سودجویانه و غیرانسانی از آنان در امور پزشکی و فروش اعضا از مصادیقی است که برای توضیح مفهوم قاچاق انسان و بردهداری جدید به کار میرود. براساس برآوردهای رسمی و حداقلی کمیسیون اروپا، سالانه 500 هزار زن و کودک به اروپای غربی قاچاق میشوند. حدود 40 درصد این قربانیان، از اتباع کشورهای شرق اروپا و اروپای مرکزی و یا از کشورهای روسیه و اکراین هستند. مابقی نیز به کشورهای در حال توسعه(یعنی 60 درصد) در آسیا، آفریقا و آمریکای لاتین تعلق دارند.
سالانه 200 هزار کودک از کشورهای غرب آفریقا قاچاق میشوند و مورد سوء استفاده کاری و جنسی قرار میگیرند. در این میان برخی کشورهای صادر کننده و برخی وارد کننده هستند و برخی به طور همزمان صادرکننده، واردکننده و محل عبور به شمار میروند. قاچاق روزافزون زنان از کشورهای آفریقایی به اروپا توسط سازمانهای تبهکار صورت میگیرد برای مثال زنان نیجریهای را به ایتالیا منتقل میکنند. قاچاق زنان به صورت خرید و فروش آنان و بیشتر برای فحشا صورت میگیرد. این در حالی است که پیمانهای بینالمللی برای مقابله با قاچاق زنان و کودکان وجود دارد و لیکن در عمل اجرا نمیشود. پدیده جهانیسازی که سردمداران آن ادا میکنند باعث فقرزدایی در کشورهای فقیر و توسعهنیافته میشود در عمل باعث چه فاجعههای انسانی میشود.
ب) نقش NGO و شرکتهای چند ملیتی:
نقش سازمانهای غیردولتی(NGO) در مسائل نظام بینالمللی و نیز امور داخلی پررنگ میشوند. و لیکن آنان به طور غیرمستقیم زیر نظر دولتها خواهند بود. و در طی فرآیند جهانیسازی و یا بر اثر آن خوی تجاوزگری و جنگطلبی کشورها بخصوص آمریکا افزایش یافته و از این رو دولتها در پی افزایش امنیت خود خواهند بود و بیاعتمادی در اثر جهانیشدن در نظام بینالملل افزایش خواهد یافت. در اثر جهانیسازی دولتها به راحتی نمیتوانند بر شعارهای ناسیونالیستی افکار عمومی ملت خود را جهت اجرای سیاستهای خارجی و دیگر سیاستها، جنگ نظامی، حتی مداخل بشردوستانه جلب کنند زیرا ابزارهای ارتباطی مانند ماهوارهها، اینترنت و دیگر وسایل ارتباطی سیاست دولتها را تضعیف مینماید. در اثر جهانیشدن پارامتر اقتصاد در حاکمیت دولتها برای تعیین مرز دخالت نموده است و بازیگری دولتها را به شکل سابق تضعیف نموده است رشد NGOو شرکتهای چندملیتی به معنی دولتها و بازیگران منحصر به فرد اقتصادی نیستند. زیرا سی هزار شرکت فراملیتی در حال حاضر در دنیا فعالیت میکنند و 75 درصد گردش سرمایه دنیا به دست آنهاست.
این شرکتها توسط غربیها حمایت میشوند به هر حال حجم وسیع مبادلات تجاری فرامرزی و نیز اطلاعات و دادهها باعث شده تا دولتهای اسلامی و کشورهای در حال توسعه دچار بحران شوند و کنترل خود را در حوزههای اقتصادی و فرهنگی از دست بدهند. برای مثال بیلگیتس به لطف نوسانات بازارهای بورس در اثر جهانیسازی ثروت خود را معادل ثروت 35 درصد از مردم فقیر آمریکا رسانید. براساس تحقیق سازمان ملل که به طور همزمان در نیویورک و ژوهانسبورگ منتشر شد شمار کشورهای فقیر جهان در سه دهه گذشته دو برابر شده و از 25 کشور در سال 1350 به 49 کشور در زمان حاضر رسیده است. براساس این تحقیق میانگین تولید ناخالص داخلی در کشورهای عقبمانده سالانه حدود 235 دلار است که مقایسه این رقم با 24 هزار و 522 دلار در کشورهای توسعه یافته قابل تامل است این گزارش تصریح کرده است 80 درصد از جمعیت 613 میلیون نفری ساکن کشورهای بسیار فقیر جهان روزانه کمتر از دو دلار درآمد دارند که 50 درصد آنان با کمتر از یک دلار در روز زندگی میکنند.
ج) اختلاف کشورهای آمریکای لاتین: کشورهای آمریکای لاتین از اختلاف و عدم یکپارچگی خود که توسط آمریکا و جریان جهانیسازی، برنامهریزی شده، رنج میبرند. آنها اتحاد و یکپارچگی را تنها راه نجات از فلاکت و دشواریهای کنونی موجود در منطقه میدانند و هیچ نشانهای از گشایش سردمداران جهانیسازی به روی کشورهای آمریکای لاتین وجود ندارد و و سختگیری آنان به کشورهای آمریکای لاتین افزایش مییابد. بخصوص سیاستها و برنامههای تحمیلی صندوق بینالمللی پول، عامل اصلی درماندگی کشورهای این منطقه میباشند از جمله راهکار مناسب برای آن منطقه ایجاد اتحادیه منطقهای است که میتواند مانعی بزرگ بر سر اجرای برنامههای جهانیسازی به رهبری آمریکا به نام(الکا) عمل نماید. جریان جهانیسازی سعی دارد با اجرای این برنامه(الکا) تمام کشورهای منطقه را در یک اتحادیه به زیر سلطه خود درآورد.
د) تضعیف سیاسی:
یکی دیگر از اهداف جهانیسازی، تضعیف سیاسی دولتهای در حال توسعه و نیمهمستقل است و این تضعیف پس از دوران جنگ سرد، تقویت شد.
نظامیگری آمریکا برای جهانیسازی
همزمان با جهانیسازی، کشورهای سرمایهداری و آمریکا سعی در تقویت بنیه نظامی خود دارند. پنج کشور آمریکا، روسیه، چین، انگلیس و فرانسه به طور رسمی به عنوان قدرتهای هستهای جهان شناخته میشوند و کشورهای دیگر چون هند و پاکستان و کره شمالی از توانایی هستهای برخوردارند اما در استفاده از آن محدودیتهایی دارند مثلاً نمیتوانند از کلاهکهای پیچدهای بر موشکها برخوردار شوند و به نحوی تحت کنترل آمریکا و... میباشند. میزان تسلیحات هستهای موجود در جهان بین 24 هزار و 700 تا 33 هزار و 300 کلاهک هستهای جنگافزار برآورد شده است. بدین ترتیب، آمریکا بیش از 7 هزار کلاهک هستهای استراتژیک یا حدود 1670 کلاهک تفکیکی و محفوظ دارد و شمار جنگافزارها در زرادخانه هستهای آن حدود 10 تا 12 هزار برآورد میشود. همچنین آمریکا تنها کشوری است که تسلیحات هستهای در پایگاههای خارج از مرزهایش مستقر کرده است. فرانسه 400 تا 482 کلاهک هستهای استراتژیک و 20 کلاهک غیراستراتژیک دارد و انگلیس از 160 کلاهک هستهای استراتژیک و یکصد کلاهک غیراستراتژیک برخوردار است اما زیردریاییها «ترایدنت» انگلیسی از توانایی پرتاب موشکهای بالستیک قارهپیما برخوردارند.
رژیم صهیونیستی نیز تا 200 جنگافزار هستهای تولید کرده است و برخی گزارشات حاکی است این رژیم از امکانات کافی برای تولید یکصد جنگافزار هستهای برخوردار است. خروج یک جانبه آمریکا از پیمان «ایبیام» و تصویب نشدن قرارداد استارت 2 از سوی کنگره آمریکا باعث شده روسیه نیز از این پس خود را در قبال قرارداد استارت 2 متعهد نداند. این دو کشور در سالهای 1993 و 1997 دو توافقنامه درباره کاهش زرادخانههای هستهای امضا کردند که براساس آن باید دو سوم سلاحهای هستهای خود را کاهش دهند اما پس از واقعه 11 سپتامبر آمریکا و سپس روسیه از پیمان مزبور کنار رفتند و آمریکا نخستین آزمایش ضدموشکی خود را در خرداد ماه 1381 شروع نمود. در این حال روسیه و ناتو برای ایجاد یک نهاد جدید به نام شورای ناتو و روسیه به توافق رسیدند. این نهاد فرصت را میدهد که روسیه و 19 عضو پیمان آتلانتیک در بعضی از زمینهها مانند گسترش نیافتن سلاحهای کشتار جمعی، کنترل سلاحها، عملیات نجات در دریا و عملیات کنترل بحرانها که حاصل رو به تزاید جهانیسازی است تصمیمات مشترکی اتخاذ نمایند.
نظامیگری آمریکا در فضا یکی دیگر از اهداف آمریکا در عصر جهانیسازی است. گرایش رو به تزاید آمریکا و تمایل آشکار دولت منتخب در آن کشور برای گسترش فعالیت نظامی آمریکا، در واقع نفوذ غیرقابل انکار نظامیان و صاحبان صنایع نظامی در عرصه سیاستگذاری ایالات متحده است. آمریکا با اتکاء به قدرت نظامی همواره میکوشد بر روند تحولات جهانی(جهانیسازی) به جهت تأمین منافع خود تأثیر گذارد. کاخ سفید با تکیه بر این توانمندی درصدد است تا فضا را که در حقوق بینالملل جزئی از میراث مشترک بشری است با اهداف غیرانسانی به مکانی برای پیشبرد اهداف نظامی خود درآورد. این اقدام آمریکا مغایر با معاهدهها و کنفرانسیونهای بینالمللی است در 33 سال پیش یعنی در سال 1346 با نظارت مجمع عمومی سازمان ملل متحد و در چارچوب توافق کشورهای جهان یک معاهده با عنوان نظارت بر اجرای اصول اساسی استفاده از فضا و ماهواره جو مورد پذیرش جامعه جهانی قرار گرفت. در اصل سوم این معاهده با صراحت به استفاده مسالمتآمیز و غیرنظامی از فضا و ماورای جو اشاره شده است.
آمریکا برای اولین بار به منظور نظامی کردن فضا طرح دفاع راهبردی(جنگ ستارگان) که توسط ریگان و مشاوران نظمی ویندوز 98 طراحی شده بود در سال 1362 ارایه کرد. همچنین چتر دفاع موشکی با همان منظور در سال 1377 توسط کلینتون به کنگره این کشور ارائه شد. البته کشورهای جهان در اعتراض به طرح چتر دفاع موشکی آمریکا واکنش نشان دادند و اجرای این طرح را نقض آشکار معاهدههای منع و گسترش سلاحهای هستهای و پیمانهای استارت 1 و 2 و حتی استارت 3 دانستند. اما آمریکا رویکرد به نظامگری فضا و ماورای فضا را همچنان در عصر جهانیسازی ادامه میدهد. با وجودی که سپر ضدموشکی آمریکا یک ابزار سلطه استراتژیک بر جهان است، علیرغم اینکه بوش چند کشور را محور شرارت میداند مانند کره شمالی، عراق و ایران. اما هیچ خطری علیه آمریکا از ناحیه آنها وجود ندارد زیرا آنها تکنولوژی فضایی قدرتمند ندارند به هر حال آمریکا طرح دفاع ضدموشکی خود را ادامه میدهد با وجودی که این طرح 60 میلیارد دلار هزینه دارد.
چه باید کرد؟
سیاستمداران و گروههای سیاسی در درون جوامع اسلامی از مهمترین عوامل تأثیرگذار بر وحدت اسلامی و مبارزه با استکبار و سردسته آنان آمریکاست آنان میتوانند ضمن مخالفت با سیاستهای آمریکا مردم را علیه برنامههای بلندمدت، کوتاهمدت و میانمدت کاخ سفید وارد صحنه کنند و موانع بزرگی بر سر راه آمریکا ایجاد نمایند. بخصوص گروهها، احزاب اسلامی، روحانیون اسلامی که نفوذ گستردهای در بین مردم دارند و با سیاستهای اقتصادی، نظامی، فرهنگی و اجتماعی ظالمانه آمریکا و جهانیشدن امپریالیستی مخالفند و نقشمحوری در این زمینهها دارند. این گروهها، احزاب اسلامی توانایی این را دارند که در صورت سازش برخی سیاستمداران با برنامههای جهانیسازی مخالف امت اسلام، با تشکیل گروهها یا هسته مقاومت به رویارویی آن سیاستهای ظالمانه بپردازند. تقویت مناسبات فراگیر کشورهای اسلامی با دیگر کشورهای جهان موجب شده است که این کشورها منافع حیاتی در کشورهای اسلامی داشته باشند. لذا هرگونه تغییر و تحولی در کشورهای اسلامی برای سایر کشورهای جهان مؤثر محسوب میشود مانند آلمان، فرانسه و روسیه.
نباید به رهبران جهانیسازی اجازه داد تا کشورهای اسلامی را در بحرانها تجزیه نمایند. وقتی کشورهای اسلامی تجزیه شوند قدرت سیاسی، اقتصادی آنها به طور چشمگیری کاهش پیدا خواهد کرد، اغلب درآمد ارزی اینگونه کشورها متأسفانه وابسته به نفت است و حذف اینگونه درآمدها از دولت مرکزی باعث تضعیف آنان و ایجاد اختلاف و چالش میشود و مجبور میشوند خود را در دامن آمریکا، رهبر جهانیسازی بیفکند مانند کشور کویت. کشورهای اسلامی در خصوص سرمایهگذاری کشورها بسیار سنجیده عمل نمایند و تا آنجا که بتواند از سرمایهگذاری کشورهای بانی جهانیسازی مانند غربیها اجتناب میکنند زیرا وقتی سرمایهها بیرون کشیده شود، کشورهای اسلامی دیگر نمیتوانند سرپای خود بایستند. همین مشکل در سالهای 1376 و 1377 برای کشور مالزی پیش آمد و سرمایهگذاران خارجی ناگهانی سرمایه خود را از مالزی خارج کرده و مالزی را با بحران مالی روبرو ساختند. پس بایستی کشورهای اسلامی تا آنجا که بتوانند با تشکیل اتحادیه سرمایهگذرای اسلامی از امواج منفی جهانیسازی در کشورهای اسلامی کاسته شود.
کشورهای اسلامی و غیراسلامی در حال توسعه بایستی تعرفههای گمرکی خود را در معامله با یکدیگر حذف و سعی نمایند از طریق نهادهای بینالمللی در بازارهای کشورهای صنعتی نفوذ نمایند. مکانیزم این کار حذف تعرفههای گمرکی برای صادرات آنان میباشند. و همه کشورهای اسلامی و غیراسلامی در حال توسعه تلاش نمایند که از طریق نهادهای بینالمللی لغو بدهی 49 کشور کمتوسعه یافته را انجام دهند به هر حال نقش کنفرانس اسلامی در این خصوص اهمیت زیادی دارد. همان طوری که کشورهایی مانند ونزوئلا دیدگاه مستقل دارند و ایستادگی در برابر فشارهای قدرتهای جهانی و تهاجم جهانیسازی و دیکتاتوری بینالملل که هدف آن تسلط بر فرهنگها، تمدنها و امضاء کشورهاست جز اهداف آنان میباشد، کشورهای اسلامی و مستقل جهان باید با اتکای به ملت خودشان و ارائه راهکارهای مناسب امواج منفی جهانیسازی را مهار کنند پایههایش را تغییر دهند و شکل تازهای به آن ببخشند. شرط اول این کار در کشورهای اسلامی وحدت مسلمین است. در دنیای امروز وحدت مسلمین اهمیت شایانی دارد زیرا جهانیسازی کیان جهان اسلام و امت اسلامی را مورد تهاجم قرار دادهاند و مسلمانان را به طور جدی تهدید میکنند.
برای کسب عزت و قدرت و جبران عقبماندگیهای سیاسی و اقتصادی و نظامی در برابر جهانیسازی چارهای جز همگانی و وحدت نداریم در این راه بایستی عوامل تفرقه را بشناسیم این عوامل علل سیاسی، مذهبی، حزبی، زبانی و... از طریق ابزارهای نوین جهانیسازی میباشد. کاهش اختلاف پیروان کشورهای اسلامی یک امر ضروری است که در کنفرانس اسلامی بایستی برای آن راهحل عملی بیشتری پیدا شود حداقل وحدتی که سران اسلامی بایستی داشته باشند اتخاذ در خصوص نحوه برخورد با جهانیسازی یعنی سلطه جهانی غرب است تا منافع جهان اسلام تأمین سازد. عاملی دیگر که بایستی کشورهای اسلامی در مورد آن، کار زیادی انجام دهند تقوا و خودسازی حکام، اندیشمندان و امت اسلامی است. عامل دیگر بسیار مهم برای جوامع اسلامی بیداری و آگاهی دادن آنان از تحولات جهانی و امواج جهانیسازی است تا بر اثر این آگاهی ما، بیگانگان به دخالتهای مستقیم و غیرمستقیم در ارکان حکومتهای مسلمین و تغییر در رفتار و فرهنگ مسلمین نشوند. از عوامل دیگر مبارزه با جهانیسازی در کشورهای اسلامی ریشهکن کردن نرخ بیسوادی است. زیرا بیسوادی مانع از هرگونه تلاشی برای توسعه فرهنگی، اقتصادی، اجتماعی است و بهعنوان نشانهای از عقبماندگی از تمدن بشری میتواند اجرای طرحهای اقتصادی و سایر طرحها را مختل نماید و امواج جهانیسازی به راحتی بتواند در جهان اسلام نفوذ نماید.
آزادی قدس از طریق حمایت از انتفاضه فلسطین:
حال حاضر شاهد وحشیگریهای کمنظیر صهیونیستها در حمله ناجوانمردانه به ملت بیدفاع و سرکوب انتفاضه فلسطین و دهنکجی به مقدسات پیش از 5/1 میلیارد مسلمان جهان با تهاجم به مسجدالاقصی و قدس شریف هستیم. لازم است بر اجرای قطعنامههای کنفرانس اسلامی مانند بند 5 بخش الف ماده 2 اساسنامه این سازمان که از کلیه کشورهای عضو درخواست شده برای احقاق حقوق حقه فلسطینیان و آزادی سرزمینشان از آنان حمایت کنند. کنفرانس اسلامی، حل مسأله فلسطین جهان را به عنوان وظیفه شرعی کلیه مسلمانان اعم از مرد و زن اعلام کرده است. همچنین در کنفرانس سران در تهران در بند 4 این بیانیه آمده است: سران کشورهای اسلامی اشغال فلسطین را محکوم میکند، مقاومت استوار مردم فلسطین را در مقابل اشغالگری اسرائیل میستایند، و آزادی همه سرزمینهای اشغالی و اعاده حقوق مردم فلسطین را میخواهند. سیاستها و اعمال توسعهطلبانه اسرائیل مانند احداث و گسترش شهرکهای یهودینشین در سرزمینهای اشغالی فلسطین و اعمالی که برای تغییر وضع جغرافیایی و جمعیتی شهر مقدس قدس صورت میگیرد را محکوم میکنند.
اکنون تز آنانیکه اعتقاد داشتند از طریق سازوکارهای به اصلاح مسالمتآمیز یا سازشکارانه میتوانند به اهدف خود برسند با شکست کامل روبرو شد. و ثمره سالها چانهزنی و سیاسیکاری بیحاصل یا صهیونیستها به سرآمده و انتفاضه ملت فلسطین به راه مقدس خود ادامه میدهد. ضروری است کشورهای اسلامی به قطعنامههای صادره و تصویب شده خود عمل نمایند تا به یاری خداوند هر چه زودتر شاهد آزادی قدس شریف شویم. اسلام در درون کشورهای غربی، سردمداران جهانیسازی پایگاهی محکمی دارد که تقویت این پایگاهها باعث تضعیف آنان(سردمداران جهانیسازی) و تقویت امت اسلامی است و آن مسلمانهای مقیم در اروپا و آمریکاست که تعداد آنان در حال حاضر 61 میلیون است. اروپا در گذشته استقرار و شکوفایی تمدن بزرگ اسلامی را مشاهده کرده است مسلمانان در سه منطقه مهم اروپا یعنی اندلس(پرتغال و اسپانیای مسلمان) سیسیل و کرت به سر میبردند.
حضور گسترده مسلمانان و ماندگاری آنها در کشورهای مختلف اروپا اثر شگرف بر ساختار اجتماعی، فرهنگی این کشورها میگذارد. مسلمانان در آمریکا و اروپا یا ایدئولوژیهای سکولار موجود و جهانیسازی در ستیز میباشند. جامعه ضددینی و سکولار در غرب با امکانات گسترده تبلیغاتی مالی، علمی و فرهنگی در کوشش است که مسلمانان را در خود حل کند تا آنها هویت فرهنگی خود را از دست بدهند اما پیروزی انقلاب اسلامی ایران به رهبری حضرت امام خمینی(ره) روح تازهای در مسلمانان آمریکا و اروپا دمیده است از این رو سردمداران جهانیسازی در غرب با مسلمانان شدیداً در تعارض میباشند. دولتهای اسلامی و کنفرانس اسلامی با این اقدامهای قانونی زیر که توسط مسلمانان مقیم اروپا و آمریکا انجام میگردد حمایت نمایند:
ـ آموزش اسلامی در مدارس مسلمانان در غرب ـ احداث مساجد ـ ذبح شرعی ـ جلوگیری از شرکت دختران در کلاسهای مختلط ـ تقویت روابط اجتماعی مسلمانان ـ تأسیس بانکهای اسلامی و دیگر موقعیتهای گوناگون مانند ایجاد موضع بیطرفانه از سوی رسانههای غرب نسبت به مسلمانان ـ احترام به حقوق آنان به عنوان همسایه و همکار ـ حمایت از مسلمانانی که میکوشند پیام اسلام را از طریق شبکههای تبلیغاتی در بین جامعه سکولار غربی گسترش دهند.
ـ حمایت از مؤسسات و انجمنهای اسلامی در کشورهای غربی تا به شکل گروههای قدرتمندی ظاهر شوند تا هر چه بیشتر به امکانات در محیط سکولار غرب ظاهر شوند.
ـ حمایت از گرایش غربیها به پذیرش اسلام کما اینکه در فرانسه 140000 مسلمان فرانسوینژاد وجود دارد.
ـ حمایت از مسلمانان مقیم کشورهای غربی که از جنبشهای اسلامی در دنیا مانند انتفاضه فلسطین یا در الجزایر اعلام همبستگی و پشتیبانی میکنند اما دولتهای غربی این حمایتها را سرکوب میکنند بایستی کشورهای اسلامی دولتهای غربی را تحت فشار قرار دهند و از اهرمهای فشار استفاده نمایند. نمونه این تبعیضها، آنست که در بریتانیا مذاهب شناخته شده نظیر کاتولیک رومی یهودیت که تعداد افراد آنان از مسلمانان مقیم آنجا به مراتب کمتر است از حمایت دولت بریتانیا برخوردارند، اما اسلام هنوز هم از سوی دولت انگلیس به رسمیت شناخته نشده است در نتیجه مسلمانان بریتانیا از نظر مذهب، مالی و امور دیگر شدید، تحت فشارند حتی مراسم ازدواج که توسط امام در مساجد برگزار میشود در بریتانیا به رسمیت شناخته نمیشود پس لازم است راهکارهای مناسب در زمینه کنفرانس اسلامی پیدا و اقدام شود.
ـ در مقابل جهانیسازی ما باید تز و راهبرد «جهانیسازی اسلام» را مطرح و تقویت نماییم. این موضوع توسط رهبر انقلاب حضرت آیتالله خامنهای مطرح شده است. جهان اسلام بایستی بر اصل توحید، با هدف نفی برخی نهادها، اسطورهها و سمبلهایی که به غلط جای خداوند نشستند و مورد پرستش شرکآمیز انسانها قرار گرفته است تأکید نماید. ما بایستی عبودیت و طاعت خداوند متعال هدف قرار دادن تعالی انسان، ترجیح رستگاری اخروی بر سود دنیوی، مجاهدت و مبارزه و نیز امید به پیروزی در همه شرایط، اصل عملی مبارزه و جهاد اعم از قتال و جهاد بانفس، را تقویت نماییم.
تقویت فرهنگ اسلامی:
بیشتر کشورهای در حال توسعه اسلامی بایستی فرهنگ خود را در مقابل جهانیسازی تقویت کنند و در زمینه فرهنگ اسلامی خود باید بسیار فعال باشیم.
ـ ایجاد شبکه خبری مشترک در کشورهای اسلامی:
بایستی کشورهای اسلامی با تشکیل یک شبکه خبری به رویارویی با تحریف رسانههای غربی یا جهانیشدن درخصوص گزارشگری از این کشورها و رفع ایجاد اختلاف در کشورهای اسلامی بپردازند. بایستی این شبکه هوشمند خبری متون خبری، تحلیلها، عکسها و تصاویر متحرک ویدیویی از سازمانهای خبرگزاریهای کشورهای اسلامی دریافت داشته تا با تعابیر بداندیشانه، اختلافافکن و شیطنتآمیز رویدادهای جهانی مبارزه و رویارویی نماید تا کارتلهای سرمایهداری دنیا در جهت میل و مصلحت خود از شبکههای جهانی خود بهره نبرند و سرمایهداران برای بقاء و دوام خود نیازمند رسانه و شبکههای ارتباطی جهانی هستند تا قدرت و دوام خود را افزایش دهند و هدایت افکار جهان را به عهده بگیرند. و بتوانیم این خواست جهانخواران که شبکههای جهانی را در مسیر خواست قدرت خود و از ابزارهای فرهنگی در خدمت مصالح سیاسی و منافع اجتماعی و سرمایهداری استفاده میکنند به یأس تبدیل نماییم.
ـ ایجاد بازار مشترک در کشورهای اسلامی:
ایجاد بازار مشترک اقتصادی راهی برای مقابله با جهانیسازی و شکوفایی اقتصاد کشورهای اسلامی است. منابع انسانی و سرمایهای که در حال حاضر در کشورهای اسلامی وجود دارد فرصتهای مهمی را برای توسعه مناسبات و تقویت این بازار مشترک فراهم خواهد نمود. اگر بازار مشترک اسلامی راهاندازی شود تا کشورهای اسلامی از بالاترین شأن و جایگاه سیاسی و اقتصادی برخوردار خواهد شد و به گسترش وحدت و برادری بین امت اسلام دامن خواهد زد و بایستی سازمان کنفرانس اسلامی که مظهر اتحاد حقیقی کشورهای مسلمان در مسایل و منافع مشترک است در توسعه روابط اقتصادی و تجاری و ایجاد و تقویت این بازار مشترک گامی اساسی بردارد بدیهی است مسلمانان جهان علاقهمند هستند با یکدیگر مراوده داشته باشد، هم اکنون سهم کشورهای اسلامی از تجارت جهان حدود 7 درصد است یعنی حدود 770 میلیون دلار و متأسفانه در حال حاضر مبادلات بین کشورهای اسلامی بسیار پایین و در حدود 6/11 درصد است که ضروری است این مبادلات افزایش یابد اگر کشورهای اسلامی با بیش از یک میلیارد مصرف کننده یکپارچه شوند این امر تأثیر قابل توجهی بر اقتصاد جهان خواهد گذاشت و تجارت درون گروهی کشورهای اسلامی را افزایش خواهد داد، از طرف دیگر ایجاد چنین بازاری باعث خواهد شد تا جاذبههای فراوان اولین کشورهای اسلامی برای جلب سرمایهگذاری خارجی ایجاد شود همچنین بازار مشترک اسلامی این فرصت را فراهم میکند تا کشورهای اسلامی در مقابل امواج اقتصادی جهانیسازی خوب عمل نماید و به انتقال تکنولوژی کمک زیادی نماید.
ـ تکنولوژی و جهانیسازی:
در عصر جدید تکنولوژی کاربرد مهارتها، فنون انسانی، ابزاری مهم برای بهرهوری در جهت سردمداران جهانیسازی و بر علیه کشورهای اسلامی و در حال توسعه میباشد. تکنولوژی سردمداران جهانیسازی را واداشته است که با ابلاغ فنونی جدید برای غلبه بر زمان و مکان هدایت و اقدام نماید تا بدان وسیله قدرت لازم برای مقاصد استعماری، اقتصادی، فرهنگی و نظامی را ایجاد نموده و ارزشها، فرهنگ و اقتصاد خود را جهانسازی نمایند. تکنولوژی توانسته است موانعی که توسط منابع طبیعی بر ابرقدرتها و سردمداران جهانیسازی تحمیل میشود برطرف نماید. تکنولوژی استخراج منابعی مثل نفت و گاز در دریاها، خشکیها، ذغال سنگ و غیره که قبلاً دور از دسترس غربیها بودند را استخراج نمودند. تکنولوژی ماهوارهای توانسته است برتری کامل غربیها را بر جهان اعمال نماید و آنان را در اهداف خود به جلو ببرد. به هر حال کشورهای اسلامی به هر ترتیبی بایستی خود را به سلاح تکنولوژی مجهز نمایند کما اینکه در صدر اسلام پیامبر اسلام(ص) برای آموزش و ساخت سلاح افراد از ایران که در آن زمان ابرقدرت بود به عربستان آورد و فنون سلاحهای نظامی را به مسلمین آموختند. امروز تجهیز کشورهای اسلامی به تکنولوژی نو و مدرن میتواند اهداف جهانیسازی را که غربیها دنبال میکنند تضعیف نماید و تکنولوژی یکی از ابزارهای مهم برای تحقق جامعه اسلامی است.
منابع:
ویل دورانت تاریخ تمدن: آغاز عصر خرده، ماکس وبر: اختلاف پروتستان و روح سرمایهداری، عبدالله شهبازی: زرسالاران یهودی، حمید عنایت: سیری در اندیشه سیاسی غرب، جان منت. گالبراشیت، آناتومی قدرت، عجاج نوبهض، پروتکلهای دانشوران صهیون، شمسالدین رحمان، تصویر آینده، تواست مغزهای امپراطوری، تالیف: لورنس اچ شوپ ویلیام مینتر ترجمه منصور اسیم و علی رضایی
سهجانبهگرایی، اشکالات ترجمه دکتر احمد دوستمحمدی
ـ نقش تمدن اسلامی در اندلس
ـ میهلی، آلدر، ترجمه محمدرضا شجاع
ـ هونکه، زایگرد، فرهنگ اسلام در اروپا ـ دفتر نشر فرهنگ اسلامی
ـ روزنامههای اطلاعات، کیهان و جمهوری اسلامی سالهای گذشته
ـ جهانیسازی از منظر اسلامی، حسن عبدالحمید، شاکر لواتی
ـ مراجعه با جهانیسازی، ترکی حنوش
ـ جهان نابرابر، پیر ژرژ؛ ترجمه خزائنی
ـ سیاستهای جهانی، بررسی روست و هاروی استار؛ مترجم: سیدامیر ایافت
ـ گفتارهایی درباره یکپارچگی جهانی ـ آنتونی کیدنز؛ مترجم: علیاصغر سعیدی