چکیده:
یکی از چارچوبهای مناسب برای بررسی مفهوم و ابعاد عزت و افتخار، چارچوب مطالعات اخلاقی است. عزت در مفهوم اخلاقی آن حالتی درونی در مؤمن است که مانع غلبة غیر خدا بر او می شود. گرچه این صفت از آن خداست ولی در زمرة صفاتی است که بر بندگان او نیز تسری می یابد. با مراجعه به متون دینی می توان موجبات و شاخص های عزت راستین را که سخت بر اهمیت آن تأکید شده یافت ولی اصلی ترین شاخصة عزت، عبادت و بندگی خداست. فخر نیز که به معنی مباهات زبانی انسان به امور خارجی مانند ثروت و مقام است در فرهنگ دینی ما جز در آنچه رنگ خدایی دارد نکوهش شده است. عزت و فخر تنها در ارتباط با عبودیت معنی می یابند و اتصاف و اضافة آنها به نام امام حسین عیعنی نشان دادن راه رسیدن به آن از طریق تأسی به یکی از بندگان برگزیدة خدا.
الهی کفی بی عزاً ان اکون لک عبداً و کفی بی فخراً ان تکون لی رباً «امیدواریم ملت عزیز ما با تمسک به معنویت حسین بن علی علیهما السلام و با آشنایی بیشتر با آن بزرگوار، عزت و افتخار و سربلندی را برای خود کسب کند، همچنان که بحمدالله به برکت حسین بن علی علیهما السلام و به برکت اسلام و قرآن، از عزت و افتخار معنوی برخوردار بوده و هست.» [1]
تعبیر عزت و افتخار حسینی که روزنه ای جدید برای تحلیل نهضت امام حسین می گشاید می تواند از منظرهای مختلف فقهی و اخلاقی و سیاسی و مانند آن مورد بررسی قرار گیرد. اما اگر بخواهیم مطالعاتی را که پیش از این صورت گرفته مبنا قرار دهیم، باید این موضوع را در چارچوب علم اخلاق به بررسی بنشینیم. البته با توجه به ماهیت مباحث اخلاقی در فرهنگ اسلامی و به همپیوستگی ژرف آن با دیگر شؤون زندگی فردی و اجتماعی، اخلاقی نگریستن به یک موضوع به معنی چشم پوشیدن از دیگر جنبه های آن نیست. اخلاق روح حاکم و غایت مطلوب شؤون مختلف زندگی بشری است: انما بعثت لاتمم مکارم الاخلاق[2]. مراد ما از اخلاق در اینجا دانشی است که بر اساس آموزه های وحیانی صفات خوب نفسانی را معرفی می کند و راه حرکت از صفات بد نفسانی به صفات خوب نفسانی پایدار در وجود آدمی را می نمایاند. این صفات پایدار (ملکات)، به قول عالمان علم اخلاق آدمی را بدون اندیشه و تأمل به کارهای خوب وا می دارد. بنابراین بررسی مفهوم عزت و افتخار یعنی شناخت آنچه در متون و منابع دین اسلام در بارة این دو مقولة اخلاقی و راه به دست آوردن آنها آمده است.
عزت
مفهوم لغوی و اصطلاحی
واژة عزت 10 بار و مشتقات و واژگان همخانواده با آن جمعاً 119بار در قرآن به کار رفته است (بدون محاسبة العزی در آیة شریفة 19 سورة مبارکة نجم)[3]. مفهوم لغوی آن را برگرفته از »ارض عزاز (بفتح العین)« (زمین سخت) و » تعزز اللحم ای اشتدد« سخت و نفوذ ناپذیر دانسته اند و بر این اساس گفته اند عزیز کسی است که بر دیگران غلبه می یابد ولی کسی بر او غلبه نمی یابد. مفهوم اصطلاحی آن را نیز ارجمندی، قوت، توانائی، برتری، سختی (عزیز علیه یعنی شدید صعب)، چیرگی ، خودداری از نفوذ و حالتی نفسانی که مانع غلبة دیگران شود بیان کرده اند.[4]
اهمیت عزت راستین در اندیشة دینی و تعمیم پذیری آن
دربارة عزت تذکر سه نکته لازم است:
الف ـ نکتة نخست این است که عزت از جمله صفاتی است که هم خداوند و هم مؤمنان بدان متصف می شوند. یعنی گرچه عزت از آن خداست و خداوند در قرآن حداقل 99 بار خود را باصفاتی همچون عزیز حکیم، العزیز الرحیم، العزیز الغفور، العزیز الغفار، عزیز ذوانتقام، العزیز الحمید، قوی عزیز ستوده و بر انحصار عزت در ذات مقدس خود نیز تصریح کرده است: من کان یرید العزه فلله العزه جمیعا[5] هر که خواهان عزت است، پس (بداند که) عزت همگی از آن خداست ولی عزت در زمرة آن پاره از صفات خداوند است که قابل تسری و تعمیم به بندگان خدا نیز هست: و لله العزه و لرسوله و للمؤمنین و لکن المنافقین لایعلمون[6] و عزت از آن خدا و فرستادة او و ایمان آورندگان است ولی منافقان نمی دانند. امام حسین عنیز در دعای عرفه چنین عرضه می دارد: یا من خص نفسه بالسمو و الرفعه و اولیائه بعزه یعتزون[7] ای آن که خویش را به والائی و بلندی ویژه ساخت و اولیای او به عزتش عزت می یابند.
ب ـ نکته ای دیگر که باید به آن توجه داشت این است که پاره ای صفات خوب انسانی دارای دو حالت کاذب و حقیقی و سراب گونه و راستین است، مانند علم و قدرت که چه بسا کسانی که فاقد این صفات هستند احساس کنند از آنها برخوردارند، البته در همة صفات امکان مشتبه شدن امر برای انسان وجود دارد ولی در پاره ای صفات انسانی مانند راستگویی این امکان کمتر است. عزت نیز از جمله صفاتی است که دو نوع حقیقی و کاذب دارد و قرآن و روایات ضمن اشاره به این دو نوع عزت، نوع راستین آن را ستوده و نوع دروغین آن را نکوهیده اند:
ـ أیبتغون عندهم العزه ، فإن العزه لله جمیعا[8] آیا عزت را نزد خودشان می جویند، پس عزت همگی از آن خداست.
ـ یقولون لئن رجعنا الی المدینه لیخرجن الاعز منها الاذل و لله العزه و لرسوله و للمؤمنین و لکن المنافقین لایعلمون[9] می گویند اگر به مدینه بازگردیم عزیزتران ذلیل تران را بیرون خواهند راند و حال آن که عزت از آن خدا و فرستادة او و ایمان آورندگان است ولی منافقان نمی دانند.
ـ و إذا قیل له اتق الله أخذته العزه بالاثم فحسبه جهنم و لبئس المهاد[10] هنگامی که به او (در بارة اخنس بن شریق منافق که به چرب زبانی خود غره بود) گفته شود پروای خدا را داشته باش، (احساس) عزتی او را فراگیرد که بر گناه استوار است، پس جهنم او را بس و چه بد جایگاهی است.
و از امیرالمؤمنین علی ع نقل شده است که: من اعتز بغیر الله اهلکه العز[11] هر که از غیر خدا عزت بیابد، این چنین عزتی او را نابود خواهد کرد.
از امام صادق ع نیز چنین نقل شده است که: العزیز بغیر الله ذلیل[12] عزیز به غیر خدا ذلیل است.
و باز هم از امیرالمؤمنین علی عنقل شده است که: فلاتنافسوا فی عز الدنیا و فخرها ... فإن عزها و فخرها الی انقطاع[13] برای عزت دنیا و فخر آن به مسابقه نپردازید...همانا عزت و فخر دنیا رو به گسست دارد.
ج ـ نکتة سوم در بارة عزت، اهمیت و مکانت والای آن در اندیشه دینی است. امام صادق ع فرمودند: إن الله فوض الی المؤمن امره کله و لمیفوض الیه أن یکون ذلیلاً ، اما تسمع الله یقول عز و جل : ” و لله العزه ... ” فالمؤمن یکون عزیزا و لایکون ذلیلاً فإن المؤمن اعز من الجبل یستقل منه بالمعاول و المؤمن لایستقل من دینه بشیء[14] خداوند همة امور مؤمن را به او محول ساخت ولی این اجازه را به او نداده است که ذلیل باشد، آیا سخن خداوند عز و جل را نشنیده ای که می گوید: »و عزت از آن خداست...« پس مؤمن عزیز است وذلیل نیست، مؤمن عزیزتر از کوه است، از کوه با تیشه ها چیزهایی کاسته می شود و از دین مؤمن با هیچ چیز نمی توان چیزی کاست.
امام خمینی رحمه الله علیه نیز عزت نفس و استقلال را یکی از مهمترین و بالاترین مراحل کمال نفس شمرده اند.[15]
اسباب و نتایج عزت حقیقی
در فرهنگ دینی ما شاخصها، اسباب، نشانه ها و جلوه های متعددی برای عزت بیان شده است که پاره ای از آنها ناظر به حالات درونی انسان است و پاره ای دیگر ناظر به رفتارهای انسان و مهمترین آنها را به شرح زیر و همراه با ذکر حداقل یک نمونه از روایات موجود می توان برشمرد:
1. پایبندی به حق ـ امام صادق فرمودند: العز ان تذل للحق إذا لزمک [16] عزت آن است که آنگاه که در مقابل حق قرار گرفتی در برابر آن خوار باشی. و امام حسن عسکری فرمودند: ما ترک الحق عزیز الا ذل و لا أخذ به ذلیل إلا عز [17] هیچ عزیزی حق را ترک نکرد مگر این که خوار شد و هیچ ذلیل به حق تمسک نجست مگر این که عزت یافت.
2. حلم ـ امیرالمؤمنین علی فرمودند: لاعز ارفع من الحلم [18] هیچ عزتی بلند مرتبه تر از حلم نیست.
3. راستگوئی و راستی ـ امام صادق ع فرمودند: الصدق عز و الجهل ذل[19] صداق عزت است و جهل ذلت
4. تقوی ـ پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند: من أراد ان یکون اعز الناس فلیتق الله عزوجل[20] هر که می خواهد عزیزترین مردمان باشد پروای خدای عزوجل را پیشه سازد.
5. عزیز داشتن دستور خدا ـ پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند: اعز امر الله یعزک الله [21] دستور خدا را عزیز بدار، خداوند ترا عزیز خواهد گردانید.
6. قطع طمع از مردم ـ امام باقر ع فرمودند: و الیأس مما فی ایدی الناس عز المؤمن فی دینه [22] و نومیدی از آنچه در دست مردمان است، (مایة) عزت مؤمن در دین اوست.
7. انصاف و بازداشتن خود از ستم به دیگران ـ امیرالمؤمنین علی ع فرمودند: ألا انه من ینصف الناس من نفسه لم یزده الا عزاً[23] همانا هر که در رابطة دیگران با خود انصاف بورزد، این کار جز بر عزت او نخواهد افزود.
8. صبر بر مصیبت ـ امام باقر ع فرمودند: من صبر علی مصیبه زاده الله عز و جل عزاً علی عزه[24] هر که بر مصیبت شکیبائی ورزد، خداوند عز و جل بر عزت او عزت خواهد افزود.
9. دوری جستن از شر ـ امام صادق ع فرمودند: من بریء من الشر نال العز[25] هر که از شر دوری جوید به عزت رسد.
9. پرهیز از آزار دیگران ـ امام صادق ع فرمودند: عزه ( المومن ) کف الاذی عن الناس[26] عزت مؤمن آزار نرساندن به مردم است.
10. ولایتپذیری ـ از امام سجاد ع نقل شده است که: طاعه ولاه الامر تمام العز[27] ولایت پذیری تمام عزت است.
11. حفظ زبان ـ امام کاظم ع فرمودند: احفظ لسانک تعز[28] زبان خویش را نگاه دار، عزت خواهی یافت.
12. گذشت ـ امام باقر ع فرمودند: ثلاث لایزید الله بهن المرء المسلم الآ عزا : الصفح عمن ظلمه و اعطاء من حرمه و الصله لمن قطعه[29] سه چیز است که خداوند به واسطة آن جز بر عزت مؤمن نمی افزاید: گذشت از آن که به او ظلمی کرده است و گشادگی دست نسبت به کسی که او را از حقی محروم ساخته است و پیوند با کسی که با او قطع ارتباط کرده است.
13. فرو بردن خشم ـ امام صادق ع فرمودند: ما من عبد کظم غیظاً إلا زاده الله عز و جل عزاً فی الدنیا و الآخره[30] هیچ بنده ای است که خشم خویش فرو خورد، مگر اینکه خداوند عز و جل بر عزت او در دنیا و آخرت بیافزاید.
14. قناعت ـ امیرالمؤمنین علی ع فرمودند: القناعه تؤدی الی العز[31] قناعت به عزت می انجامد.
15. جهاد ـ امیرالمؤمنین علی ع فرمودند: فرض الله ... الجهاد عزاً للاسلام[32] خداوند جهاد را برای عزت اسلام مقرر کرد.
16. وحدت و اجتماع ـ امیرالمؤمنین علیع فرمودند: العرب الیوم و إن کانوا قلیلاً فهم کثیرون بالاسلام عزیزون بالاجتماع[33] امروزه عرب هر چند تعداد آنها کم باشد به دلیل اسلام زیادند و به دلیل همراهی با یکدیگر عزیز.
به هم پیوستگی عزت و عبادت
بر اساس آنچه گذشت، عزت در فرهنگ دینی ما به مفهوم حالتی درونی در مؤمنان است که با پشت گرمی به قدرت لایزال الهی به گونه ای بزیند که زیر بار غیرخدا نروند و بسان قطره ای که به دریا پیوسته است که از طریق بندگی خدا و لوازم آن زیر بار منت، طعنه، اراده، قدرت، مال و ثروت دیگران نباشند. وجه مشترک و محور اصلی همة اسباب و نتایج عزت که مذکور افتاد عبادت و بندگی خداست که در روایاتی از جمله دو روایت زیر که از امیرالمؤمنین علی ع نقل شده به صراحت نیز بیان شده است:
ـ إذا طلبت العز فاطلبه بالطاعه[34] اگر به دنبال عزت هستی، آن را به وسیلة طاعت و بندگی خدا جستجو کن.
ـ لاعز کالطاعه[35] هیچ عزتی مانند بندگی نیست.
گردن نهادن به همة لوازم فردی و اجتماعی عبادت، هم سبب و موجب پدید آمدن عزت است و هم نتیجة آن، یعنی هم می توان از طریق انجام دادن آنچه به عنوان نمونه شانزده مصداق آن ذکر شد به عزت دست یافت و هم کسی که برخوردار از عزت است لاجرم این گونه های عبادت را باید انجام دهد، بنابراین عزت و عبادت در یک رابطة وثیق با یکدیگر قرار می گیرد. نکته ای که پیوند بین عزت و عبادت را روشن تر می کند، رابطة معکوس بین خواری ناشی از بندگی انسان در برابر خدا و سربلندی ناشی از عزت در جامعه است. پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند: من أذل نفسه فی طاعه الله فهو اعز ممن تعزز بمعصیه الله[36] هر که نفس خویش را در بندگی خدا خوار کند عزیزتر از کسی است که از معصیت خدا عزت ( ظاهری ) بیابد. و هم از ایشان نقل شده است که: ... و ذل النفس لایزید الله به إلا عزاً[37] ... و خواری نفس که خدا به واسطة آن جز بر عزت نخواهد افزود.
امام سجاد ع در دعای مکارم الاخلاق عرضه می دارد: ولاترفعنی فی الناس درجهً إلا حططتنی عند نفسی مثلها و لاتحدث لی عزاً ظاهراً إلا أحدثت لی ذله باطنه عند نفسی بقدرها[38] (خدایا) و مرا نزد مردم بالا مبر مگر این که به همان اندازه مرا در نفس خویش پایین آوری و برای من عزتی ظاهری قرار مده مگر این که به همان اندازه مرا در باطن خوار گردانی.
افتخار
مفهوم لغوی و اصطلاحی
واژه فخر و مشتقات آن جمعاً پنج بار در قرآن به کار رفته است[39]. این واژة در منابع واژه شناسی قرآن این گونه تعریف شده است: مباهات کردن به آنچه خارج از انسان است مانند مال و جاه. برخی منابع قید زبانی بودن این مباهات را به تعریف افزوده اند. [40]
نکوهش فخر در فرهنگ دینی
در قرآن کریم هر پنج مورد کاربرد این واژه منفی و سلبی است.[41] این صفت در کتابهای اخلاقی نیز در زمرة رذائل مربوط به قوة غضبیه معرفی شده است.[42] برخی مفسران ضمن توضیح در بارة واژة فخور ـ به معنای کسی که فخر او زیاد است ـ همان عوامل پیدایش تکبر برای آن نیز برشمرده شده اند.[43] افتخار در متون روایی نیز در بسیاری از موارد مذموم شمرده است. امیرالمؤمنین ع در چندین موضع در مذمت فخر می فرمایند: ـ (در وصف شیطان) فافتخر علی آدم بخلقه و تعصب علیه لأصله ... فلعمر الله لقد فخر علی اصلکم و وقع فی حسبکم و دفع نسبکم [44]
پس شیطان به خاطر خلقت خود بر آدم فخر فروخت و به خاطر اصل خود به او تعصب ورزید... قسم به خدا او بر اصل شما فخر فروخت و بر حسب شما خدشه کرد و بر نسبتان تاخت.
ـ أهلک الناس اثنان : خوف الفقر و طلب الفخر[45] دو چیز مردم را نابود ساخت: ترس از فقر و فخر فروشی.
ـ لاحمق اعظم من الفخر[46] هیچ حماقتی بزرگتر از فخرفروشی نیست.
ـ ... ینصت الی الخیر لیعمل به و لایتکلم به لیفتخر علی من سواه[47] ( مؤمن ) ... به خیر گوش فرا می دارد تا به آن عمل کند و آن را برای فخرفروشی بر دیگران بر زبان نمی آورد.
ـ ما لابن آدم و الفخر اوله نطفه و آخره جیفه لایرزق نفسه و لایدفع حتفه[48] بنی آدم را چه رسد که فخر بفروشد، آغاز او نطفه و پایانش مردار است، نه خود را روزی می دهد و نه می تواند مرگ را از خود دور سازد.
ـ الافتخار من صغر الاقدار[49] فخرفروشی از کوچک بودن مقدار است.
ـ إن من اسخف حالات الولاه عند صالح الناس أن یظن بهم حب الفخر و یوضع امرهم علی الکبر[50] از دون ترین حالات حاکمان نزد مردمان صالح این است که به آنان گمان فخردوستی برده شود و کار آنان بر کبر حمل شود.
ـ آفه الریاسه الفخر[51] آفت ریاست فخر است.
امام سجاد ع نیز در مکارم الاخلاق عرضه می دارد: و هب لی معالی الاخلاق و اعصمنی من الفخر[52] و اخلاق عالی به من ببخش و مرا از فخر دور بدار.
موارد شایسته فخر
در کنار این مذمت گسترده از فخر، مواردی نیز در روایات ما شایستة فخرفروشی معرفی شده است. امیر المؤمنین علی ع فرمودند: ننبغی ان یکون التفاخر بعلی الهمم و الوفاء بالذمم و المبالغه فی الکرم[53] سزاوار است که تفاخر به همتهای عالی و پایبندی به تعهدات و چیزی فروگذار نکردن در کرم باشد.
و از امام صادق ع نقل شده است که: ثلاثه هن فخر المؤمن و زینه فی الدنیا و الآخره : الصلاه فی آخر اللیل و یأسه مما فی ایدی الناس و ولایه الامام من آل محمد[54] سه چیز است که مایة افتخار مؤمن و زینت او در دنیا و آخرت است: نماز در آخر شب و نومیدی او از آنچه در دست مردم است و ولایت امام از آل محمد صلی الله علیه و آله وسلم. بنابر آنچه گذشت، افتخار در فرهنگ دینی ما امری مذموم است و تنها در مواردی محدود مانند تمام به نیکی ها و بندگی درست خداست که می توان از افتخار ممدوح سخن گفت، بنابراین افتخار پسندیده نیز بازگشت به عبودیت و بندگی می کند.
اتصاف عزت و افتخار به نام امام حسین علیه السلام؛ ارائه راهکار عملی برای رسیدن به هدفی الهی
بنا بر آنچه گذشت، عزت و افتخار هر دو در بندگی خدا معنی می یابند، بندگی خدا عزت بخش و افتخارآفرین است و عزت طلبی و فخرفروشی در غیر مسیر طاعت خدا مایه ذلت و نکوهیده. رابطة عزت و افتخار با عبودیت در این مناجات زیبای امیرالمؤمنین به صراحت بیان شده است: کفی بی عزاً ان اکون لک عبداً و کفی بی فخراً ان تکون لی رباً[55] ( خدایا ) این عزت مرا بس که بندة تو باشم و این افتخار مرا بس که تو پروردگار من باشی.
بنابراین عزت و افتخار الهی و ربوبی است، اما وقتی متصف به نام امام حسین ع می شود، از آنجا که امام حسین ع مظهر عبودیت محض خداست، این اتصاف یعنی نشان دادن راه عبودیت و رسیدن به اعتزاز و آنچه مایة فخر است. امام الگوی بندگی خداست و در همة جنبه ها اسوه و الگو؛ پس عزت حسینی یعنی رسیدن به عزت الهی از طریق تأسی به راه امام حسین ع و افتخار حسینی یعنی دست یافتن به آنچه شایستة مباهات است از طریق رهروی راهی که امام حسین ع راهبر آن است. رسیدن به عزت جز از طریق بندگی راستین خدا و تأسی آگاهانه و همه جانبه به راه پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم و ائمة اطهار علیهم السلام دست یافتنی نیست، به تعبیر امام خمینی رحمه الله علیه: «بخواهید عزیز باشید، بخواهید زیردست نباشید، بخواهید یک امریکایی نیاید به شما حکومت کند و بخواهید عزت خودتان را و اسلام را حفظ کنید، باید یک مقدار از آن زحمتهایی که پیغمبر اسلام تحمل کرد، شما هم تحمل کنید. یک مقدار از آن زحمتهایی که علی بن ابیطالب ـ سلام الله علیه ـ تحمل کرد شما هم تحمل کنید. شما هم شیعه او و امت او هستید.» [56]
مسمی شدن سال 1381 به عزت و افتخار حسینی از سوی رهبر معظم انقلاب اسلامی، فرصتی مناسب برای شناخت یکی دیگر از ابعاد نهضت عاشوراء و سرمشق قرار دادن آن برای زندگی امروز ماست، گرچه به دلیل گسست عملی بین رهنمودهای رهبر معظم انقلاب و حتی سیاستهای کلی نظام (سیاستهای اعلام شده خارج از برنامه های توسعه) و پیکرة اجرائی کشور، عملاً توجهی بایسته به این موضوع به عمل نیامده است؛ ولی امیدواریم این تلاش کم مقدار، سهم ما را در این وظیفة خطیر ادا کرده باشد.
پی نوشتها:
[1] بخشی از پیام نوروزی رهبر معظم انقلاب ، 1 /1 / 81
[2] الریشهری، ج 3، ص 149
[3] عبدالباقی، صص 459 ـ 461
[4] الراغب، صص 332 ـ 333؛ الطریحی، ج 2،صص 172 ـ 173؛ طباطبائی، ج 17، صص 21 ـ 22 ذیل آیه 10 سورة مبارکة فاطر
[5] فاطر/10
[6] منافقون / 8
[7] قمی، ص 483
[8] نساء /139
[9] منافقون / 8
[10] بقره / 206
[11] الریشهری، ج 6 ، ص 289
[12] همان
[13] نهج البلاغه، خطبة 99 ، ص 91
[14] الریشهری، ج 6، ص 288
[15] امام خمینی، ص 258[16] الریشهری ، ج 6 ، ص 290
[17] همو، ج 6، ص 293
[18] همو ، ج 6، ص 290
[19] همان
[20] همو ، ج 6، ص 291
[21] همان
[22] همو ، ج 6، ص 292
[23] همو ، ج 6، ص 293
[24] همو ، ج 6، ص 294
[25] همان
[26] همو ، ج 6، ص 290
[27] همان
[28] همو ، ج 6، ص 293
[29] همان
[30] همو ، ج 6، ص 294
[31] همان
[31] نهج البلاغه ، حکمت 252 ، ص 402
[32] نهج البلاغه ، خطبة 146 ، ص 142
[33] الریشهری ، ج 6 ، ص 291
[34] همان
[35] همو ، ج 6، ص 292
[36] همو ، ج 6، ص 293
[37] قمی، ص 1106
[38] عبدالباقی، ص 513 ( بدون محاسبة واژةفخار در آیة 14 سورة مبارکة الرحمن )
[39] الراغب ، ص 374؛ الطریحی ، ج 2 ، صص 369 ـ 370؛ شعرانی ، ج2، ص 248
[40] نساء / 36 ؛ هود / 10 ؛ لقمان / 18 ؛ حدید / 20 و 23 .
[41] نراقی، ج 1، ص 399 .مرحوم نراقی تهور را نقطة افراط و جبن را نقطة تفریط و شجاعت را حد وسط قوة غضبیه معرفی کرده و 21 رذیلت برای آن برشمرده که فخر یکی از آنهاست.
[42] الطباطبائی،ج 4 ، ص 355 ذیل آیة 36 سورة مبارکة نساء و ج 19 ، ص 168 ذیل آیة 23 سورة مبارکة حدید
[43] نهج البلاغه، خطبة 192 ، صص 211 ـ 212
[44] الریشهری، ج 7 ، ص 414
[45] همان
[46] همو ، ج 7، ص 415
[47] نهجالبلاغه، حکمت 454 ، ص 441
[48] الریشهری، ج 7 ،ص 414
[49] نهجالبلاغه، خطبة 216، صص 249 ـ 250
[50] الریشهری، ج 7 ،ص 414
[51] قمی، ص 1106
[52] الریشهری، ج 7، ص 419
[53] همان
[54] همان
[55] از نگاه امام خمینی ( س ) : عزت و ذلت ، صص 9 ـ 10.
فهرست منابع
· قرآن کریم
· از نگاه امام خمینی ( س ) : عزت و ذلت ، تهیه و تنظیم: مؤسسة تنظیم و نشر آثار امام امام خمینی (س)، تهران: ستاد مراسم سالگرد ارتحال حضرت امام خمینی ( س ) ، چ 1 ، خرداد 1381
· پیام نوروزی رهبر معظم انقلاب اسلامی، 1 /1 / 1381
· خمینی، چهل حدیث ، تهران : مؤسسة تنظیم و نشر آثار امام خمینی (س) ، چ 1 ، 1371
· الراغب الاصفهانی، ابوالقاسم الحسین بن محمد، المفردات فی غریب القرآن، تحقیق و ضبط: محمد سید کیلانی، تهران: المکتبه المرتضویه ، چ 2 ، 1362ش.
· الری شهری، محمد، میزان الحکمه، ج 3 و ج 6 و ج 7، قم : مکتب الاعلام الاسلامی ، ط 1 ، 1404ق. / 1362ش.
· شعرانی، میرزا ابوالحسن، نثر طوبی یا دائرهالمعارف لغات قرآن مجید ، تهران: اسلامیه، 1398هـ.
· الطباطبائی، السید محمد حسین، المیزان فی تفسیر القرآن ، ج 4 و 17 و 19، بیروت: مؤسسة الاعلمی للمطبوعات، ط 1 ، 1411ق. / 1991م.
· الطریحی، فخرالدین ، محمع البحرین، ج2 ، تحقیق: السید احمد الحسینی، تهران: دفتر نشر فرهنگ اسلامی، ط 2 ، 1408ق./1367ش.
· عبدالباقی، محمدفؤاد ، المعجم المفهرس لالفاظ القرآن الکریم ، القاهره: دار الکتب المصریه، 1364ق.
· قمی، حاج شیخ عباس ، مفاتیح الجنان ، ترجمه: الهی قمشه ای ، تهران: مرکز نشر فرهنگی رجاء با همکاری مؤسسة جهانی خدمات اسلامی، 1369ش.
· نراقی، محمد مهدی ، جامع السعادات ، ج 1 ، بیروت : مؤسسه الاعلمی للمطبوعات ، ط 4 ، بی تا
· نهج البلاغه، ترجمه دکتر سید جعفر شهیدی، تهران: شرکت انتشارات علمی و فرهنگی، چ 8 ، 1374ش.