هر حکومتی به اقتضای خط مشی فکری و سیاسی خود ریزشها و رویشهایی در بعد نیروی انسانی دارد. یعنی از یک سو افرادی که در شکلگیری آن حکومت و فعالیتهای دوران مبارزه نقش مثبت ایفا میکنند و پا به پای رهبری نهضت در همه صحنههای پیکار، زندان و تبعید حضور داشته، همه سختیها و دشواریهای زندگی را برای دستیابی به پیروزی و استقرار حکومت موردنظر خود تحمل میکنند، پس از پیروزی بر دشمن و برپایی حکومت نیز مدتی در کنار رهبر و همراه با او هستند و چه بسا پستها و مناصبی نیز دارند، ولی تا پایان راه نمیمانند و به عللی ـ که در ضمن مقاله به پارهای از آنها اشاره خواهد شد ـ از رهبری نهضت و همراهی با انقلاب و حکومت نوپا فاصله میگیرند؛ یا از صحنه مسئولیت و تلاش در دوران ساماندهی و سازندگی گریخته، به زندگی بیدردسر، عاری از هرگونه مسئولیت اجتماعی و گوشه انزوا پناه میبرند.
یا چشم بر روی همه موفقیتها، پیشرفتها، ارزشها، هنجارها و مثبتات حکومت بسته و تنها به چالشها، ناهنجاریها، کاستیها و جهات منفی آن چشم دوخته و در هر موقعیت و فرصتی و با استفاده از هر تریبونی به بزرگنمایی آنها میپردازند و در صف منتقدینی قرار میگیرند که از انتقاد خود انگیزهای جز تضعیف ارکان حکومت و ناکارآمد نشان دادن آن در حل مشکلات و رفع ناهنجاریها ندارند و یا به جبهه مخالف و معاند حکومت پیوسته، با اصل حکومت و رهبری آن و نیز مبانی فکری و سیاسیاش به ستیز برمیخیزند. اینها همه ریزشهایی است که پس از استقرار و شکلگیری حکومتی ممکن است در ارکان نیروی انسانی آن رخ دهد.
از سوی دیگر افرادی که به علت کمی سن یا علل دیگر در کوران اتقلاب حضور ندارند و در پیدایش و شکلگیری حکومت نقشی ایفا نمیکنند ولی در سایه آن زندگی میکنند، در فضای آن تنفس کرده با اغتنام فرصتها و ژرف و همهجانبهنگری به مسائل در دو عرصه جهاد اکبر و جهاد اصغر (جهاد با نفس و پیکار با دشمن برونی تجاوزگر) حضور فعال پیدا کنند و در پرتو راهنماییها و رهنمودهای رهبری حکومت، همچون گلی در گلستان و میوهای بر درخت سرسبز و خرم میرویند و شکوفه میدهند و در جرگه یاران باوفا و وفادار به انقلاب و رهبری درمیآیند. اینها همه رویشهایی است که در کنار آن ریزشها در یک انقلاب به چشم میخورد.
ریزشها و رویشها در حکومت علی(ع)
دوران حکومتظاهری و کوتاهمدت امیرمومنان(ع) نیز در بعد نیروی انسانی، ریزشها و رویشهای فراوانی داشت که بررسی همهجانبه آن از هر جهت، درخور توجه وتأمل است و درسهای ارزنده و پندآموزی به نسل انقلابی ما میدهد. به عنوان مثال باید تأمل کرد که چگونه عناصر برجسته و متشخصی همچون طلحه، زیبر، سعدبنابیوقاص، عبداللهبن عمر، حسانبن ثابت، کعببن مالک، قدامهبن مظعون، مغیرهبن شعبه و دهها عنصر دیگر که همه صحابی پیامبر(ص) و هر کدام منشأ خدمات ارزندهای در دوران رسالت بودند و در بسیاری از جنگها در محضر رسول خدا(ص) شمشیر زدند و در بحران غربت اسلام و تنهایی بنیانگذار آن به یاری حق شتافتند، پس از گذشت کمتر از 25 سال از رحلت آن حضرت و به حکومت رسیدن جانشین بر حق او، در همان روزهای آغازین زمامداری از قطار انقلابیون و پرخاشگران علیه حکومت عثمان پایین آمدند؟
برخی ازآنان گوشه عزلت اختیار کردند و در تاریخ به عنوان «قعاّد» (1) و «معتزله» (2) (نشستگان وگوشهنشینان) شناخته شدند. برخی دیگر پا از این فراتر نهاده و به ستیز با پیشوای خویش ـ که خود از نخستین بیعتکنندگان با وی بودندـ برخاستند.و سردمداران اولین فتنه و جنگ داخلی گشتند که علیه حکومت نوپای علوی شکل گرفت. رخداد این پدیده اسفناک در بدنه حکومت اسلامی در آغازین روزهای حیات خود، گرچه ماهیت عناصری را که چهره قدرتطلبی و دنیا دوستی خود را زیر نقاب پنهان کرده بودند روشن کرد، ولی ضایعه بزرگی برای حکومت نوپای امیرمؤمنان(ع) بود که پیامدها و عواقب سویی در پی داشت که کمترین آنها تحمیل سه جنگ داخلی بر آن حضرت بود. از سوی دیگر به چهرههاو شخصیتهایی در حکومت امیرمؤمنان(ع) برمیخوریم که بیش از دیگران در صحنههای مختلف سیاسی و نظامی گل کردند. بسیاری از آنان هر چند پیش از به قدرت رسیدن امیرمؤمنان(ع) در عصر رسول خدا(ص) و حکومت خلفای سهگانه، تا حدی شناخته شده بودند و در عرصههای گوناگون کم و بیش ایفای نقش میکردند، لیکن به عللی از جمله کمی سن و فراهم نبودن بستر لازم برای رشد و شکوفایی، گل وجودشان شکفته نشد ولی در پرتو دولت کریمه علوی و پیروی از پیشوای دادگر معصوم و الگو قرار دادن رفتار و منش آن گرامی در همهی ابعاد زندگی فردی ـ اجتماعی، آنچنان روییدند و درخت وجودشان به بار نشست که همگان از میوههای شیرینش بهره جستند.
صفحات تاریخ حکومت پنج ساله امیرمؤمنان(ع) در کنار نشان دادن بیمهریها، قهرها و پشت کردنهای تعدادی از عناصر سابقهدار در اسلام به حکومت عدل علوی، خاطرات و سرگذشت سرتاسر عشق و ایثار چهرههایی را ثبت کرده است که از همان آغاز راه، دل به علی(ع) سپردند، کمر همت به حمایت از وی بستند، محدودیتها و تنگناها را به جان دل و با طیبخاطر پذیرفتند و در برابر تبعیدها، تطمیعها و شماتتهای غیرخودیهای کینهتوز و خودیهای ناآگاه و سطحینگر و یا دل به دنیا و مقام سپرده، سر فرود نیاوردند، تا آنکه سرافرازانه و سروقامتانه در راه ولایتش و استقرار حکومت الهیاش جام شهادت را نوشیدند.
چهرههایی همچون عمار یاسر، ابولهیثم، ابوایوب انصاری، ثابتبن قیس، خزیمهبن ثابت، صعصعهبن صوحان، عثمانبن حنیف، سهلبن حنیف، قیسبن سعد، معقلبن قیس، مالک اشتر، هاشمبن عتبه معروف به هاشم مرقان، عبدالله بنعباس، محمدبن ابیبکر و دهها عنصر برجسته دیگر که هر کدام برگ زرینی از صفحات حکومت علوی را به خود اختصاص دادهاند.
علل و عوامل ریزش: دستیابی به زمینهها و علل ریزشها و رویشهای نیروها در حکومت علوی از جهات مختلف حائز اهمیت است. از یک سو، جهتگیری کلی حرکت سیاسی و فرهنگی دولت جدید را فراروی ما مینهد و محورها و عوامل جاذبهدار و دفعکننده حکومت را مشخص میکند. از سوی دیگر، وابستگیها و گرایشهای افراد و گروهها را در درون حکومت نشان میدهد. علاوه بر آنها میتواند برای آیندگان به ویژه نسل فعلی جامعه ما درسآموز و اندرزدهنده باشد. علل و عوامل ریزشها را در حکومت علوی میتوان با دو رویکرد تجزیه و تحلیل و ارزیابی کرد: رویکرد حکومت و رهبری آن و رویکرد افراد و گروههای موجود در آن.
الف ـ رویکرد حکومتی: اساسیترین عامل ریزشها و رویشها در حکومت علوی از بعد حکومتی را باید در ماهیت و محتوای حکومت و نیز شخصیت و دیدگاههای حاکم بر آن یعنی شخص امیرمؤمنان(ع) جستجو کرد. کنارگذاری جانشین به حق رسول خدا(ص) از حکومت پس از رحلت آن حضرت و روی کار آمدن افرادی که نه لیاقت وتوانایی و ابزار رهبری جامعه اسلامی را داشتند و نه سنخیتی با سیره و منش پیامبر(ص)، ضایعهای بزرگ و اسفناک درتاریخ اسلام است. بدین جهت جامعه اسلامی در طول 25 سال خلافت سه خلیفه به جای پیشرفت و تکامل به سمت ارتجاع جاهلی بازگشت و معیارها و ارزشها در آن دگرگون شد و هر روز که از عمرش میگذشت به ویژه با روی کار آمدن عثمان از اسلام اصیل و آرمانهای پیامبر(ص) فاصله میگرفت. نمونههایی از پسگراییهای سیاسی، اجتماعی و فرهنگی جامعه اسلامی پس از رحلت رسول خدا(ص) در بیانات زیر از زبان امیرمؤمنان(ع) ترسیم شده است.
1ـ.... چون خداوند فرستاده خویش را نزد خود برد، گروهی به قهقرا برگشتند. پیمودن راههای گوناگون آنان را به گمراهی کشاند. بر غیر خدا تکیه کردند و با جز اهل بیت پیامبر(ص) پیوند برقرار نمودند. از وسیلهای که فرمان مودت با آن داشتند، کناره گرفتند و ستون [ولایت و رهبری جامعه اسلامی] را از جایگاه خویش برداشتد ودر غیر موضعش نصب کردند.... آنان در حیرت و سرگردانی غوطهور شدند و در مستی وجنون به روش فرعونیان فرو رفتند. گروهی تنها به دنیا پرداختند و بدان دل بستند و جمعی آشکارا از دین فاصله گرفتند و پیوند خود با آن گسستند.(3)
2ـ به خدا سوگند، مردم (در دوران پس از رحلت پیامبر(ص) دچار انحراف و خروج از مسیر مستقیم شدند. همه رنگ عوض کردند و از حق دور شدند. (4) مهمترین انحراف در این دوران پس از انحراف در رهبری امت، دنیازدگی، قشرگرایی و رو به ضعف یا نابودی نهادن معرفت و بصیرت دینی مردمان بود تا جایی که از آیین پیامبر(ص) جز پوستی و از دینداری جز اسمی باقی نمانده بود و به تعبیر امیرمؤمنان(ع): لُبِسَ الْاسلامُ لُبلسَ الْفَرْوِ مَقْلوباً (5) اسلام همچون پوستینی وارونه پوشیده شده بود. از انسبن مالک، صحابی پیامبر(ص) در گدشته به سال 93 هجری نقل شده است که «من هیچ چیز را نمیبینم که از زمان رسول خدا(ص) تاکنون به حال خود باقی مانده باشد. گفتند آیا نماز هم تغییر کرده است؟ گفت: مگر نمیدانید چه بر سر نمازهایتان آوردید؟» (6)
ادامه این روند آنچنان بر مسلمانان غیرقابل تحمل شد که ناگزیر بر خلیفه سوم شورش برده، او را از پای درآوردند. امیرمؤمنان(ع) در چنین شرایطی زمام حکومت را به دست گرفت. از علل استنکاف اولیه آن حضرت از پذیرش حکومت به رغم اصرار مردم، همین نامساعد بودن شرایط برای استقرار حکومت عدل علوی بود؛ چه آنکه آن گرامی، پیامدهای اجرای آن را به خوبی میدانست، آنچنان که در علت خودداری خود از پذیرش حکومت فرمود: مرا واگذارید و به سراغ دیگری بروید، زیرا ما به استقبال کاری میرویم که چهرههای مختلف و جهان گوناگون دارد، دلها در برابر آن توان مقاومت ندارد و خردها بر جای نمیماند. همانا کران تا کران را ابرفتنه پوشانده و راه مستقیم ناشناخته گشته است. (7) آن حضرت پس از آن که با اصرار مجدد مردم مواجه شد و حجت را بر خود تمام دید، آن را پذیرفت ولی از همان آغاز، سیاست و دیدگاه خویش را با صراحت بیان کرد که: اِنْ اَجَبْتُکُم رَکِبْتَ بِکُمْ ما اَعْلَمَ وَ لَمْ اُصغّ الی قَوْلّ الْقائِلِ وَع عَتْبِ الْعاتِبِ. (8) اگر خواسته شما را بپذیرم با شما چنان عمل میکنم که خود میدانم و به گفته هیچ گوینده و سرزنش هیچ سرزنشکنندهای گوش نمیدارم!
... و چنین کرد! او سیاست را در مفهوم والا و الهی خود ـ نه به مفهوم رایج و معمول پیشین که در خدمت قدرت و مکنت سیاستمداران بود ـ به اجرا در آورد و در این راه هرگز از حدود الهی و مرزهای نبوی فراتر نرفت و برای حفظو گسترش قدرت به کسی ستم روا نداشت و برای پیشبرد برنامههای اصلاحی و انقلابی خویش جز ابزار و وسیله مشروع، به کار نگرفت و در نامناسبترین اوضاع و احوال، اجازه خودکامگی و استبداد به کسی نداد. او جز به حق نمیاندیشید و در این راه هر سختی را برای خدا به جان خرید. کنار نهادن روش شیخین در تقسیم بیتالمال که مردم سالها به آن خو گرفته بودند، پافشاری بر مساوات در حقوق و رعایت شایستهسالاری در واگذاری مسئولیتها، امتیاز قائل نشدن برای اشراف، ریش سفیدها و سابقهدارها و نیز عرب بر دیگران و عدم تسامح در برابر سران قبایل و... همه از عواملی بود که صاحبان قدرت و مطامع دنیوی و طرفداران تبعیض نژادی را از دستیابی به اهداف خود در دولت آن گرامی مأیوس ساخت و به عکسالعمل در برابر آن واداشت. عمروبن عاص پس از رویارویی با این مواضع قاطع امام در نامهای به معاویه نوشت: هر طرح و نقشهای داری اجرا کن که پسر ابوطالب هر آنچه داری از تو خواهد گرفت، آنسان که پوست را از چوب جدا میکنند! (9)
بسیاری از افرادی که از غربال ریزش افتادند و نیز کسان دیگر که به تجزیه و تحلیل این پدیده پرداختهاند، با صراحت «خطمشی حکومتی و مواضع اصولی امام» را عامل و یا یکی از عوامل مهم آن دانستهاند. به عنوان نمونه، وقتی امام از علت مخالفت طلحه و زیبر با خویش پرسید، گفتند: «ما بدین انگیزه با تو بیعت کردیم که در امور حکومتی با ما مشورت کنی و بدوننظرخواهی از ما دست به اقدامی نزنی، تو خود فضیلت و برتری ما را بر دیگران میدانی، با این حال به هنگام تقسیم اموال با میل خود آنها را توزیع کردی و حق و جایگاه ما را ملاحظه نکردی.... تو ما را در استحقاق از بیتالمال با دیگران یکسان پنداشتی در حالی که ما بودیم که با شمشیرها و نیزههای خود اسلام را گسترش داده، این اموال را از چنگال دشمنان اسلام بیرون آوردیم.» (10)
از سوی دیگر، افراد متعهد و حقجویی که در حکومت پیشین کنار گذاشته شده بودند و یا به خاطر انحرافات موجود ناگزیر از انزوا و گوشهنشینی شده بودند، با روی کار آمدن دولت کریمه علوی زمینه را برای تحقق آرمانهای خود آماده دیده، پا به عرصه اجتماع گذاشتند و استعدادها و تواناییهای خود را در عرصههای گوناگون بروز داند که شمار اینان در مقایسه با ریزشها به مراتب بیشتر بود. شکوفایی و رشد این عناصر رویشگر نیز بیشتر معلول رویکرد حکومت علوی است.
ب ـگرایشها و کششهای درونی افراد: براساس آنچه از قرآن کریم و روایات اهل بیت(ع) و نیز علوم واطلاعات جدید استفاده میشود، مردم متفاوت آفریده شدهاند و در خلق و خوی و سرشت یکسان نیستند. وراثت، خانواده، محیط تربیتی و پرورشی، نظام سیاسی حاکم بر جامعه و... همه از عواملی هستند که در شکل دادن و ساختن شخصیت فکری و سیاسی افراد آن جامعه نقش دارند. بسیاری از افراد با تأثیرپذیری از عوامل یاد شده و در نهایت عملکرد مثبت یا منفی و ارزشی یا ضد ارزشی خود راه حق یا باطل را میپیمایند.
بررسی زندگی و مطالعه شرح حال دورشدگان از حکومت علوی و نیز گروندگان به حکومت علوی که در گفتار و رفتار آنان متجلی گشته، مؤید این حقیقت است. برخی از کنارهگیران، مانند ولیدبن عقیه، معاویه و مروان کینههای دیرینه با امیرمؤمنان(ع) داشتند و منتظر فرصتی بودند که انتقام خود را از آن گرامی بگیرند. سیاستهای عدالتگرانه امیرمؤمنان(ع) این بهانه را به دست آنان داد تا کینههای درونی خود را علیه امام آشکار کنند و در برابر حکومت او موضع بگیرند. حضرت علی در سخنی از این حقیقت پرده برداشت و فرمود: «اَلا اِنَّها اَحَنَّ بَدْرِیَّهٌ و ضَغائِنُ اُحُدیهٌ و اَحْقادٌ جاهِلِیَّه»ٌ (11) اینها همه عقدههای بدر واحد و کینههای دوران جاهلیت است (که هماکنون بروز کرده است.) بنابراین حساب این طیف را باید جدا کرد و نباید آنان را در شمار نیروهای ریزشی از حکومت علوی دانست. برخی دیگر مانند صلحه، زبیر، سعدبن ابیوقاص و عبداللهبن عمر، خود داعیه خلافت داشتند، گرچه با شرایطی که در سال 36 درمدینه فراهم گشت این فرصت از آنان گرفته شد، لیکن باز هم خود را در جایگاه شریک حکومت میدیدند. طلحه و زبیر از کسانی بودند که با عنایت خلیفه دوم به شورای خلافت راه یافته و از آن پس با این جایگاه خود را مطرح میکردند، آنان در دوران عثمان نیز ثروت زیادی برای خویش اندوخته و املاک و مستغلات و بردههای زیادی را در عراق برای خود فراهم کرده بودند.
آنان پس از استقرار نسبی حکومت امام آمدند تا مزد پیشی گرفتن خویش در بیعت با آن حضرت را بگیرند. پیشنهاد آنان دادن بصره و کوفه به ایشان بود و چون با مخالفت امام مواجه گشتند به ظاهر برای عمره راهی مکه شدند تا شاید به گونهای راه را برای خلافت آینده خویش هموار کنند. وقتی بعدها امام از زبیر علت مخالفت او را پرسید وی با صراحت پاسخ گفت: ما تو را برای خلافت، شایستهتر از خودمان نمیدانیم. (12) علت مخالفت نیز همین مسأله بود. او خواهان به خلافت رسیدن طلحه پس از قتل عثمان بود و چون خواستهاش تحقق نیافت و علی(ع) را در مسند خلافت دید، به بهانه خون عثمان علیه آن حضرت به ستیز برخاست و با همراهی طلحه و زبیر فتنه جمل را پی ریخت. بسیاری از عناصر دیگر، بخشی از راه را با امیرمؤمنان(ع) آمدند، لیکن با پیش آمدن دشواریها و رخدادهایی نامطلوب که عامل بروز آنها بیشتر خود آنان بودند، از غربال انقلاب و همراهی با امام فرو ریختند. خوارج، مصداق بارز این نوع ریزش بودند. در نقطه مقابل اینان، حوادث پدید آمده در جریان کوتاه حکومت علوی زمینهساز و بستر رویش و شکوفایی افراد بسیاری همچون مالک اشتر، هاشم مرقال، عبدالله بن بدیل، عدی بن حاتم، عمار یاسر، میثم تمار، عمروبن حمق، ذوالشهادتین، کمیل بنزیاد و... شد که پیش از آن فراهم نبود.
نتیجه
حکومت پنج ساله علوی در بعد نیرویی، چه آنان که در پرتو آن درخشیدند و شکفتند و چه آنان که یا نردبان و سرمایهای برای عروج بر بام بلند آن نداشتند و از همان آغاز زمینگیر شدند و یا در نیمههای راه از نردبان عروج فرو افتادند و به هلاکت رسیدند، پر از رخدادها و خاطرات تلخ و شیرین است. طبیعت امر این بود که همگان از این نعمت بزرگ الهی استفاده کرده و در پرتو آن، اشکالات و قصورهای گذشته خودرا جبران کنند و با حمایت همهجانبه از زمامدار جدید، راههای انحرافی پیموده شده در دوران زمامداران پیشین را مسدود و قافلهی مسلمانان، بلکه بشریت را به صراط مستقیم حق رهنمون سازند، آنگونه که دختر رسالت و همسر ولایت پیشبینی آن را کرده بود:
سوگند به خدا اگر با یکدیگر همراهی میکردید و زمام امور خود را که رسولالله(ص) به علی(ع) واگذار کرده بود به او سپرده بودید، آن را به ملایمت وسهولت راه میبرد و این شتر را سالم به مقصد میرساندومردم را به آبخورگاهی که دارای آب صاف و فراوان بود و هرگز رنگ کدورت نمیپذیرفت، هدایت میکرد و همگان را از آن سیراب و بدون تشنگی بیرون میآورد. (13) ولی متأسفانه چنین نشد. بدین جهت باید برای مشکلاتی که بر سر راه آن حضرت پدید آوردند و نیروهایی که به جای رویش، ریزش کردند تأسف خورد. امام خمینی رضواناللهعلیه در این زمینه میفرمایند: ما باید این تأسف را به گور ببریم که نگذاشتند آن طوری که حضرت امیر(ع) میخواست حکومت تشکیل بدهد جنگهایی که در داخل پیش آوردند، آنهایی که مدعی اسلام بودند و با اسم اسلام با ایشان معارضه کردند... و با اسم قرآن کریم ایشان را از مقصد باز داشتند.
اگر آن حیلهای که معاویه و عمر و عاص به کار برده بودند. آنهایی که از طبقه مقدسین به اصطلاح بودند، مانع نشده بودند از این که حضرت امیر بشکند آن حیله را،آن حیله شکسته میشد، سرنوشت اسلام غیر از این بود که حالا هست. شاید قضایای امام حسن(ص) و آن ابتلائاتی که او پیدا کرد و قضیه کربلا پیش نمیآمد و جرم و گناه همهی این امور به گردن آن مقدسین نهروان بود. (14) اینک که نماد و جلوه حکومت علوی بر کشور ایران اسلامی سایه گسترده و زمان آن در دست فرزند علی(ع) و رهرو راه او است و شیعیان علی(ع) همراه اویند، همگان باید بکوشند با الگوگیری از حکومت عدل علوی عبرتآموزی از ریزشهای صورت گرفته درآن بر رقم روییدهها بیفزایند و از گسترش ریزشهاجلوگیری کنند و این امکان ندارد جز در سایه همدلی با یکدیگر، همراهی با رهبر و عمل به رهنمودهای علیگونه او در همه زمینهها و عرصهها. در پایان، مقاله را با سخنان حکیمانه مقام معظم رهبری در ارتباط، رویشها و ریزشها در انقلاب اسلامی و پیش از این در حکومت علوی حسن ختام میبخشیم:
دل انسان غمگین میشود و میشکند به خاطر اینکه چرا کسانی که نان انقلاب را خوردند، نان اسلام را خوردند، نان امام زمان را خوردند، دم از امام زمان زدند، دم از ائمه معصومین زدند حالا طوری مشی کنند که اسرائیل و آمریکا و سیا و هر کسی که در هر گوشه دنیا با اسلام دشمن است، برایشان کف بزند! این انسان را غصهدار میکند ولی به شما عرض بکنم، بشارت الهی اینقدر زیاداست که هر غمی را از دل پاک میکند. نباید خیال کرد اگر چهار نفر آدمی که سابقه انقلابی دارند از کاروان انقلاب کنار رفتند، انقلاب غریب میماند. نه آقا همهی انقلابها، همه فکرها، همه جریانهای گوناگون اجتماعی، هم ریزش دارند، هم رویش، ریزش در کنار رویش. شما به صدر اسلام نگاه کنید، ببینید آن کسانی که در دوران غربت اسلام و غربت علی(ع) از امیرمؤمنان(ع) دفاع کردند چه کسانی بودند؟ اینها سابقهدارهای اسلام نبودند. سابقهدارهای اسلام، جناب طلحه و جناب زبیر و جناب سعدبن ابیوقاص و امثال اینها بودند.
بعضی از اینها علی(ع) را تنها گذاشتند؛ بعضی از اینها در مقابل علی(ع) ایستادند. اینها ریزشها بودند. اما رویش کدام است؟ رویش عبداللهبن عباس است، محمدبنابیبکر است؛ مالک اشتر است. میثم تمار است. اینها رویشهای جدیدند. اینها که در زمان پیامبر(ص) نبودند؛ اینها در همان دوران غربت اسلام روییدند؛ اینها نهالهای تازهاند. شما ببینید یک مالک اشتر در همه تاریخ اسلام چه قدر مؤثر است. بله ممکن است کسانی ریزش پیدا کنند، که البته مایه تأسف است. وقتی به امیرمؤمنان(ع) شمشیر زبیر را دادند، گریه کرد. همانطور که گفتم غصه دارد؛ غصه دارد که کسانی ریزش پیدا کنند که یک روزپای سفره انقلاب، پای سفره امام زمان، پای سفره اسلام و قرآن نشسند و نان و نمک اسلام را خوردند. اما در کنار آن ریزشها، مالک اشترها هستند، عبداللهبنعباسها هستند .... و مثل مالک اشتر، مثل عبدالهبن عباس، مثل محمدبن ابیبکر، مثل این رجال، نه یکی نه ده تا، نه هزار تا، هزاران هزار بودند. این طور نیست که شما خیال کنید حالا چهار نفر آدمی که از راه برگشتند. معنایش این است که نیروی این گردونهی عظیم تمام شده است. (15)
نکات مهم سخنان مقام معظم رهبری
1ـ تأسف و دل غمگینی عمیق از ریزش برخی عناصر خودی در انقلاب.
2ـتأسف عمیقتر و دلغمگینی جانکاهتر، همسویی عملکرد پارهای از ریزشکردههابا خواستها و آرمانهای دشمنان انقلاب اسلامی همچون آمریکا و اسرائیل است.
3ـ این ریزشها نباید عناصر مؤمن به انقلاب را مأیوس و غمیگن سازد به گونهای که تصور کنند با رفتن آنان انقلاب تنها میماند.
4ـ مسأله ریزش برخی عناصر خودی اختصاص به انقلاب اسلامی ندارد بلکه پیش از آن، در تاریخ اسلام از جمله حکومت حضرت علی(ع) نیز رخ داده است.
5ـ در کنار ضایعهی ریزشها، نعمت و بشارت بزرگ، رویشهاست که غمهای ناشی از ریزشها را از دل انسان پاک میکند.
6ـ حجم و رقم رویشها درحکومت علوی و نیز انقلاب اسلامی به مراتب بیشتر از ریزشها است.
پینوشتها
1ـ مروج الذهب، ج 2، ص 353.
2ـ تاریخ ابیالفداء، ج 1، ص 171
3ـ نهجالبلاغخ، صبحی صالح، ج 150.
4ـ همان، خ 3
5ـ همان، خ 108.
6ـ سنن ترمذی، ج 4، ص 545، نشر دارالفکر، بیروت
7ـ نهجالبلاغه،خ 92.
8ـهمان.
9ـ شرح نهجالبلاغه، ابن ابیالحدید، ج 1، ص 270.
10ـ همان، ج 7، ص 41
11ـ مناقب، ابن شهر آشوب، ج 3، ص 180
12ـانساب الاشراف، بلاذری، ج 3، ص 51
13ـ الاحتجاج، طبرسی، ج 1، ص 108.
14ـ صحیفه امام، ج 18، ص 408.
15ـ روزنامه جمهوری اسلامی، شماره5947، مورخ 27/9/1378.