[ بازگشت ]
|
[ چـاپ ]
مربوط به :بیانات در دیدار جمعی از شاعران و اهالی فرهنگ و ادب - 1396/03/20 عنوان فیش :توجه به مفاهیم آگاهی و بیداری در شعر اخوان ثالث کلیدواژه(ها) : اخوان ثالث، مهدی, شاعر, وضعیت فرهنگی در رژیم پهلوی, تاریخ بر سر کار آمدن و حکمرانی محمدرضا پهلوی, شعر نو, شعر نوع(ها) : روایت تاریخی متن فیش : شعر، یک ثروت ملّی است؛ همهی انواع شعر -غزل، قصیده، رباعی، قطعه، مثنوی یا انواع شعرهای بهاصطلاح نوع قدیمی یا حتّی شعرهای نیمایی- اینها همه ثروت است، ثروت ملّی است؛ اینکه این ثروت در چه راهی بنا است مصرف بشود، مهم است؛ سعیای در کشور وجود داشت و الان هم وجود دارد که این ثروت در خدمت مفاهیم و عناوینی غیر از آنچه انقلاب به ما داد و ارائه کرد و تثبیت کرد، به راه بیفتد؛ این سعی وجود دارد؛ از اوّل انقلاب هم البتّه وجود داشت. علّت هم این است که قبل از انقلاب شعرای خوبی داشتیم؛ شعرای بزرگی داشتیم که در انواع مختلف شعر، در کیفیّتهای گوناگون و در درجات مختلف شعر میگفتند؛ لکن آنچه در میان آن شعرها به درد این ملّت میخورد، زیاد نبود، کم بود؛ چه شعر قدیمی -و به قول آقایان، کلاسیک- و چه شعرهای نو. خب ما در محیط ادبیِ آن روز بودیم، میدیدیم؛ کسانی بودند، شعر میگفتند، شعر نو میگفتند، داعیهی نوگرایی و نواندیشی هم داشتند، امّا در واقع هیچ خدمتی به پیشرفت کشور و تجدّد واقعی و صحیح کشور نمیکردند. خیلی از همانهایی که شعر نو میگفتند و افتخار میکردند و پُز این را میدادند که در خدمت مفاهیم نو هستند، در دستگاههای دربار و وابستگان دربار و مانند اینها نوکری میکردند؛ [یعنی] نمیشود گفت آنجا همکاری میکردند؛ بهمعنای واقعی کلمه نوکری میکردند؛ خب ما بعضیهایشان را از نزدیک میشناختیم، بعضیها را هم دورادور؛ هم کارهایشان را میدیدیم، هم میشناختیم. شعر در خدمت مفاهیم انقلاب نبود؛ شعر در خدمت مفاهیم آگاهی و بیداری کشور نبود؛ نه اینکه هیچ نبود، کم بود، خیلی کم بود؛ نسبت به آنچه باید میبود، کم بود؛ آن چیزهایی هم که بود، جوری نبود که عامّهی مردم و طبقهی محتاجِ راهنمایی و راهبری از آن استفاده کنند. شما ملاحظه کنید در بین شعرای نوپردازِ آن روز -آن تراز اوّلهایشان و بالاهایشان- آن که شعرش مثلاً در خدمت اینجور مفاهیم بود، بیشتر از همه اخوان بود؛ منتها شعر اخوان شعری است که خیلیها از آن اصلاً چیزی درست نمیفهمیدند؛ آنچنان رمزی و نمادین حرف میزد که خیلیها نمیفهمیدند؛ بله، بعضیها که وارد بودند و با این زبان آشنا بودند میفهمیدند؛ بعضیهای دیگر [از شعرا] هم که اصلاً در این وادیها نبودند و وارد نبودند، در خدمت مفاهیم دیگری بودند. شعرای کلاسیک هم همینجور. البتّه گوشه و کنار شعرائی که برای مسائل مذهبی شعر بگویند یا برای مسائل انقلابی شعر بگویند بودند، امّا خیلی کم؛ شعر در خدمت مفاهیم پیشبرندهی کشور و بصیرتافزایی کشور نبود. مربوط به :بیانات در دیدار دانشجویان - 1391/05/16 عنوان فیش :عدم اعتقاد موسسان دانشگاه به اصل دین کلیدواژه(ها) : تاریخ بر سر کار آمدن و حکمرانی محمدرضا پهلوی, وضعیت فرهنگی در رژیم پهلوی, وضعیت علمی در رژیم پهلوی نوع(ها) : روایت تاریخی متن فیش : در زمینهی معنویت و اخلاق هم باید آرمانگرا بود. محیط دانشگاه به دلیل اینکه محیط جوان است، باید محیط پاکیزهای باشد. بعضی خیال میکنند دانشگاه یعنی محیطی که در آن، تقید به دین و پایبندی به دین و اخلاق و اینها خیلی لزومی ندارد و مطلوب نیست. این ناشی از بنای غلطی است که در دوران طاغوت، در آغاز پیدایش دانشگاه، پایهریزی شد. آن روز کسانی دانشگاه را به وجود آوردند که به اصل دین و معنویت و اخلاق اعتقاد نداشتند؛ شیفتهی غرب و فریفتهی اخلاقیات غرب بودند. البته آن شیفتگی و فریفتگی، شکل عمومیاش بود؛ یک عدهایشان هم مزدور و مأمور غرب بودند. بنا بود اینها در داخل کشور طراحی و برنامهریزی کنند که تسلطی را که به شکلی در دوران قاجار داشتند، در دوران پهلوی همان تسلط را و بیشترش را به شکل دیگر و آرامتری داشته باشند؛ تربیت یک نسل روشنفکر و درسخوانده و تحصیلکردهای که غربی بیندیشد؛ ایرانی است، اما فرانسوی و انگلیسی و آمریکائی فکر میکند؛ آرزوهایش آرزوهای یک فرد آمریکائی است؛ اقدام و عملش هم اقدام و عمل یک فرد آمریکائی یا انگلیسی است؛ اگرچه ملیتش ایرانی است و ساکن ایران هم هست. آنها تربیت یک چنین نسلی را دنبال میکردند. من کلیت دانشگاه را بههیچوجه زیر سؤال نمیبرم؛ وجود اساتید مؤمن و پاکیزه در دورهی طاغوت را بههیچوجه زیر سؤال نمیبرم؛ خب، کسانی بودند که ما آنها را میشناختیم؛ بسیار مردمان خوب، بسیار مردمان پاکیزه؛ هم در بین اساتید بودند، هم در بین دانشجوها بودند - البته کمتر - لیکن بنای دانشگاه این بنا بود؛ لذا آن اساتید مؤمن هم جز در یک دائرهی محدودی نمیتوانستند اثرگذاری کنند؛ حرکت دانشگاه، یک حرکت غلطی بود. کسانی نگاهشان به آن شرائط است؛ خیال میکنند رفتن به دانشگاه، ملازم با بیقید شدن و عدم مبالات در مورد دین و اخلاق و حجاب و طهارت و پاکیزگی دینی و اخلاقی است. این واقعیت ندارد، این نگاه درستی نیست. دانشگاه مرکز معنویت است؛ چون علم یک امر معنوی است. علم - هر علمی باشد - یک ارزش معنوی است، یک ارزش روحی است. محیط دانشگاه، محیط جوانی است؛ محیط مؤمنی است. در کشور، متدینترینهامان در میان جوانهامان هستند؛ فداکارترینهامان در میان جوانهامان بودند و هستند؛ بنابراین چه دلیلی دارد که محیط جوانِ اهل علمِ دانشگاه، یک محیط غیردینی باشد؟ نخیر، محیط دینی است. من توقعم این است که کسی که وارد دانشگاه میشود، اگر قبل از آنکه وارد دانشگاه بشود، تقیدات دینیاش ضعیف بوده، با ورود به دانشگاه، تقیدات دینیاش تقویت شود. بنابراین آرمانگرائی در معنویت و اخلاق هم یک امر معتبری است؛ مثل آرمانگرائی در سیاست، مثل آرمانگرائی در علم و در همهی امور زندگی. مربوط به :بیانات در دیدار قاریان و حافظان و اساتید قرآنی - 1390/05/11 عنوان فیش :کم توجهی به قرآن در دوران پیش از انقلاب کلیدواژه(ها) : تاریخ بر سر کار آمدن و حکمرانی محمدرضا پهلوی, تاریخ فعالیتها و مبارزات آیت الله خامنه ای قبل از, تشکیل سازمان اوقاف در دوران پهلوی, وضعیت فرهنگی در رژیم پهلوی نوع(ها) : روایت تاریخی متن فیش : در گذشته این همه تلاوت کنندهی قرآن، این همه حافظ قرآن، این همه آشنای با متن قرآن، این همه عاشق و علاقهمند به تلاوت قرآن وجود نداشت؛ در حالی که همین کشور بود، همین ملت بود.من یادم هست که یکی از قرّاء برجستهی مصری - مرحوم ابوالعینین شعیشع - آمده بود مشهد و در مسجد گوهرشاد قرآن تلاوت میکرد، که خیلی هم خوب میخواند. چون جلسه مال اوقافِ آن زمان بود و اوقاف هم برخلاف امروز که الحمدللَّه سازمان مفتخری است، آن روز سازمان بدنامی بود، بنده با اینکه خیلی شائق بودم تلاوت آن قاری را بشنوم، نمیخواستم بروم توی آن مجلس بنشینم؛ از دور نگاه میکردم و صدا را میشنفتم. همهی کسانی که در آن مجلس شرکت داشتند، گمان نمیکنم پنجاه نفر، شصت نفر میشدند. یک عدهای مأمورین دولتی بودند، یک عده هم همین قرّاء معروف مشهدی خودمان بودند.امروز این شوقی را که به قرآن در همه جا هست، باید زیاد کرد؛ این را باید روزبهروز افزایش داد. مربوط به :بیانات در دیدار مردم استان فارس - 1390/02/03 عنوان فیش :برجستگی نام شیراز در حساسترین قضایای اجتماعی ایران کلیدواژه(ها) : میرزای شیرازی, حضرت احمد بن موسی علیهالسلام, شیراز, مردم شیراز, مبارزات ضد استعماری علما, مبارزات ضد استعماری ملت ایران, عملکرد استعمارگران در ایران, میرزا محمد تقی شیرازی, عملکرد حکومت پهلوی, وضعیت فرهنگی در رژیم پهلوی, وضعیت اخلاقی در رژیم پهلوی, تاریخ قیام تحریم تنباکو, رهبران نهضت تحریم تنباکو, تاریخ بر سر کار آمدن و حکمرانی محمدرضا پهلوی نوع(ها) : روایت تاریخی متن فیش : حقاً و انصافاً استان فارس و شهر شیراز یکی از قلههای برجستهی کشور ما و ملت ماست؛ قلهی برجستهی نیروهای انسانیِ ممتاز، در علم، در ادب، در پیشرفتهای گوناگون امور حیات اجتماعی، در مبارزات، در جهاد، در تدین. به تاریخ اخیر قبل از پیروزی انقلاب هم که نگاه کنیم، نام شیراز در حساسترین و حیاتیترین قضایای اجتماعی ما برجسته است. فرض کنید در قضیهی تاریخی تحریم تنباکو، که سرآغاز یک مبارزهی مردمی و آگاهانه بر علیه تسلط غرب بود، نام میرزای شیرازی مطرح است؛ که اگر همان حرکت میرزای شیرازی (رضوان اللَّه علیه) ادامه پیدا میکرد و سیاستمداران و نخبگان کشور همان خط را دنبال میکردند، سرنوشت ایران غیر از آن چیزی میشد که اتفاق افتاد؛ ولی خب، استعمارگرها از غفلتها و از طمعها استفاده کردند، آمدند وسط، خط را قطع کردند. یا در قضیهی جنگهای مردم عراق با استعمار انگلیس و دخالت انگلیسها، باز آنجا هم اسم شیراز مطرح است. رهبر این حرکت عظیم، مرحوم میرزا محمد تقی شیرازی - معروف به میرزای دوم شیرازی - این مرد بزرگ و عالم و مرجع تقلید بود. در خود فارس، علمای بزرگ، شخصیتهای برجسته و انسانهای والا بودند؛ چه در مبارزات دوران مشروطه، چه بعد از آن در دوران مبارزات انقلاب اسلامی، و چه در پیروزی انقلاب، و چه بعد از آن تا امروز. این، حالا باب مجاهدت است. البته «الجهاد باب من ابواب الجنّة فتحه اللَّه لخاصّة اولیائه». باب جهاد، باب کماهمیتی هم نیست؛ درِ بهشت است، به روی همه هم باز نمیشود؛ به روی اولیاء باز میشود. این نشان میدهد که مردم مجاهد ما از اولیای خداوند هستند که این باب روی آنها باز شده است. اگر در زمینهی علم وارد شویم، همین جور است. در حرکت علمیِ ممتاز بعد از دوران انقلاب - بخصوص در سالهای اخیر - شیراز یکی از پیشروان است. در مسائل سیاسی، در مسائل اجتماعی- در این حوادث دشوار و لُغَزگونه - مردم شیراز جزو آگاهترینها و بابصیرتترینها به حساب میآیند. گاهی حوادث سیاسی آنچنان پیچیده میشود که شبیه لُغَز میشود؛ باز کردنش کار هر کس نیست؛ اما میبینیم که مردم ما هوشیارند، بیدارند؛ و از جمله، مردم عزیز استان فارس جزو جلوترها و پیشروها هستند. یک نقطهی برجسته در مسئلهی شیراز و استان فارس - بخصوص شیراز - این است که در دوران رژیم طاغوت چند نقطه را انتخاب کردند برای اینکه اینجا را مرکز انحراف از اخلاقیات و معنویات دین قرار بدهند؛ یکیاش شیراز بود. خواستند استفاده کنند از روحیهی ادب و هنری که در این استان موج میزند. خب، استان فارس و شیراز مرکز ادب است دیگر؛ استان هنر و شعر و انواع و اقسام فنون هنری است، که نشاندهندهی روحیهی مردم آنجا هم هست؛ مردمی هنرشناس، هنرپرور، اهل ذوق و اهل دل. رژیم طاغوت خواست از این خصوصیت مردم استفاده کند، آنجا را مرکز گسترش فساد قرار دهد. همان روز هم مردم زدند تو دهن رژیم. بعد هم شما مقایسه کنید توجهات مردم به حرم حضرت احمدبنموسی و اخوانشان (علیهم السّلام) را با گذشته، ببینید چقدر توجه، ارادت و علاقهی مردم به این بزرگواران بیشتر است. یعنی مردم درست همان خطی را که نقطهی مقابل سیاست رژیم طاغوت بود، دنبال کردند، باز هم دارند میکنند؛ بعد از این هم همین جور خواهد بود. اینکه ما به مردم استان فارس و مردم شیراز اظهار اخلاص میکنیم، دلیلش اینهاست. خب، حالا هم چهارده هزار و ششصد شهید، که پنج هزار نفرشان فقط از خود شهر شیرازند؛ این خیلی رقم بزرگی است. وقتی میگوئیم یک شهید، معنایش این است که دهها نفر وارد این میدان شدند، مجاهدت کردند، جان را کف دستشان گذاشتند، یکی به فیض شهادت نائل شده، بقیه برگشتند. با این حساب، محاسبه کنید چهارده هزار و ششصد شهید یعنی چه؟ یعنی استان، یکپارچه شور و حرکت و عشق به فداکاری، از خود نشان داده است. خب، ما که نمیخواهیم مداحی مردم شیراز را بکنیم، یا مداحی مردم عزیزمان را بکنیم؛ نه شما احتیاج دارید، نه توقع دارید. چرا این مطالب را بیان میکنیم؟ این برای این است که علیرغم دشمن، تاریخ ما، حقیقت موجودیت و واقعیت ملت ما برای دوست و دشمن، برای امروز و فردا مشخص و واضح شود. مربوط به :بیانات در دیدار جمعی از مردم استان گیلان - 1389/10/08 عنوان فیش :ایستادگی ایمانی مردم گیلان در مقابل فساد رژیم طاغوت و تحرکات گروهکها کلیدواژه(ها) : مردم گیلان, وضعیت فرهنگی در رژیم پهلوی, وضعیت اخلاقی در رژیم پهلوی, حضور گروهکها در گیلان, شهید عضدی, تاریخ بر سر کار آمدن و حکمرانی محمدرضا پهلوی نوع(ها) : روایت تاریخی متن فیش : در موارد متعددی در طول تاریخ - چه تاریخ گذشته و دور، چه تاریخ معاصر - همت را از مردم گیلان مشاهده كردهایم. به نظر من بزرگترین كار مردم گیلان این بود كه علیرغم تبلیغات قولی و عملیِ رژیم طاغوت برای ضایع كردن و فاسد كردن عقیدهی مردم آن سامان در طول سالهای طولانی، مردم آن خطه، ایمان را، اخلاص را، حضور در صحنه را، جهاد را به جائی رساندند كه جزو بخشها و استانهای برجستهی كشور به شمار آمدند؛ این خیلی مهم است. دستگاههای مضر و مفسد و فاسد رژیم طاغوت با همهی عوامل خود، سعی در كشاندن مردم به فساد و فاسدسازی فضا بكنند، ولی مردم اینجور دین خود، ایمان خود، عقیدهی خود، عزم خود را نگه دارند و در هنگام لازم آن را نشان دهند. از یك طرف دستگاه طاغوت بود، از یك طرف عوامل گروهكهای ملحد و ضد دین بودند. من در اوائل انقلاب آمدم رشت، مرحوم شهید عضدی من را در اطراف میدان بزرگ شهر رشت گرداند. گروهكهای گوناگون، با تابلوهای خود، با شعارهای خود، همهی فضا را پر كرده بودند؛ دانشگاه را هم در قبضهی خودشان درآورده بودند و خیال میكردند كه گیلان متعلق به آنهاست. مردم مؤمن گیلان، همین جوانهای مؤمن و انقلابی، بدون كمك هیچ دستگاه و ارگانی وارد صحنه شدند و پرچم اسلام را، پرچم توحید را، پرچم انقلاب را در آنجا برافراشتند و همهی اینها را از صحنه بیرون كردند. این، ایمان مردم است. مربوط به :بیانات در دیدار جمعی از کارآفرینان سراسر کشور - 1389/06/16 عنوان فیش :وجود روحیه وابستگی در مسئولان رژیم پهلوی کلیدواژه(ها) : وضعیت فرهنگی در رژیم پهلوی, وضعیت اقتصادی در رژیم پهلوی, واردات, تاریخ بر سر کار آمدن و حکمرانی محمدرضا پهلوی, عملکرد حکومت پهلوی, روحیه وابستگی به بیگانه نوع(ها) : روایت تاریخی متن فیش : مسئلهی واردات بیرویه و بیمنطق ضرر بزرگی است، خطر بزرگی است؛ مردم هم باید این را بدانند. وقتی یك محصول خارجی را ما داریم مصرف میكنیم، در واقع داریم یك كارگر خودمان را بی كار میكنیم، یك كارگر دیگر را داریم به كار وادار میكنیم؛ این هست، منتها مسئلهی مرغوبیت و كیفیت خیلی مهم است؛ و استحكام؛ اینها خیلی مهم است. اگر چنانچه جنس داخلی، تولید داخلی، این خصوصیات را داشته باشد، به طور طبیعی تمایل پیدا میشود. البته متأسفانه بعضی هستند كه بر اثر فرهنگ غلطِ دورهی منحوس پادشاهی - دورهی طاغوت، دورهی وابستگی - هنوز چشمشان به خارج است. یك روزی بوده است كه تو این كشور مسئولین دولتی ما آمدند صریح گفتند كه ایرانی یك لولههِنگ نمیتواند درست كند! عملاً هم همه چیز را وارد كردند. در همان دورهی طاغوت یك فردی از بلندپایگان دولتی كه تصادفاً بنده را توی یك مجلسی - ما كه با اینها هیچ وقت ارتباطی نداشتیم، ملاقات هم نمیكردیم - دید، من داشتم انتقاد میكردم از همان چیزهائی كه بود. این رو كرد به ما و گفت: چی چی را انتقاد میكنید؟ ما مثل آقا نشستیم، كشورهای دیگر مثل نوكر دارند برای ما كار میكنند، كالا میفرستند داخل؛ این بد است؟ شما ببینید؛ این منطق دولتمردان دورهی طاغوت بود! حالا ظاهرش این منطق است، باطنش چیزهای دیگر بود؛ فسادهای اقتصادی فراوان و فسادهای اخلاقی فراوان. بله، مسئلهی واردات و مدیریت واردات مهم است. مربوط به :بیانات در دیدار اعضای نهاد نمایندگی رهبری در دانشگاهها - 1389/04/20 عنوان فیش :تعجب شهید باهنر از تعداد دانشجویان حاضر در در جلسه آیت الله خامنه ای کلیدواژه(ها) : ارتباط آیت الله خامنه ای با دانشجویان, ارتباط آیت الله خامنه ای با جوانان, ارتباط روحانیون با دانشگاه, حضور روحانیون در دانشگاه, وضعیت فرهنگی در رژیم پهلوی, شهید باهنر, تاریخ مبارزات و پیروزی انقلاب اسلامی نوع(ها) : روایت تاریخی متن فیش : وجود مجموعهی روحانی در دانشگاهها، بسیار مسئلهی مهمی است. مثل دیگر مسائل مهم، ما به این پدیده عادت كردهایم و اهمیت آن را درست تقویم و برآورد نمیكنیم. شما ملاحظه كنید كه بنای دانشگاه در كشور چگونه بوده؛ جهتی كه از آغاز برای دانشگاه ترسیم شده بوده است، چگونه بوده؛ نوع دروسی كه از جنبهی ارزشی و جهتگیریهای فكری یك معنای خاصی دارند، چگونه تنظیم شده؛ بعد مقایسه كنید دوران پیش از انقلاب را با وضعیتی كه امروز به بركت انقلاب اسلامی و به بركت اسلام در دانشگاههای ما از لحاظ حضور روحانیون، فضلا، اهل معرفت و اهل معنا وجود دارد و انسی كه اینها با استاد و دانشجو دارند؛ آن وقت میبینید چقدر حضور روحانیون معظم و فضلای محترم در میان دانشجویان و در محیط دانشگاه اهمیت دارد. وقتی كه این اهمیت را ملاحظه كردیم، اولین اثری كه باید ایجاد كند، این است كه خود ما - یعنی من و شما - كه مرتبط با دانشگاه هستیم، این وضع را مغتنم بشمریم، قدر این وضعیت را بدانیم و این نعمت بزرگ را به معنای حقیقی كلمه شكرگزاری كنیم. شكر، شناختن نعمت، از خدا دانستن نعمت و به كار بردن نعمت در آن جائی است كه خدا خواسته است؛ این معنای عملی و كامل شكر است. این نعمت را شكر كنید؛ كه در این صورت، فهرستی از وظائف و مسئولیتها و تذكرات را متوجه ما میكند. من برای همین قسمتِ مقایسه عرض بكنم: قبل از انقلاب، بعضی از روحانیون، از جمله بندهی حقیر با دانشجوها ارتباطاتی داشتیم. این ارتباطات، ارتباطات سازمانی نبود، ارتباطات تشكیلاتی نبود، ارتباطات در مسائل مبارزاتیِ تند نبود؛ ارتباط فكری و تبیینی بود؛ یعنی جلساتی داشته باشیم كه دانشجوها در آنجا شركت كنند، یا ما احیاناً در جلسهای از جلسات دانشجوئی در دانشگاه شركت كنیم. در آن اوقات، بنده در مشهد جلسهای داشتم كه بین نماز مغرب و عشاء برگزار میشد. پای تخته میایستادم و به قدر بیست دقیقه یا نیم ساعت صحبت میكردم. مستمعین هم نود درصد جوان بودند؛ جوانها هم غالباً دانشجو و بعضاً دبیرستانی. یك شب مرحوم شهید باهنر (رحمة اللَّه علیه) مشهد بود، با من آمد مسجد ما. وضعیت را كه دید، شگفتزده شد. حالا آقای باهنر كسی بود كه در تهران با مجامع جوان و دانشجوئی هم مرتبط بود. ایشان گفت كه من به عمرم اینقدر جمعیت دانشجوئی و جوان در یك مسجد ندیدهام. حالا توی مسجد ما مگر چقدر جوان بود؟ حداكثر مثلاً سیصد و چهل پنجاه نفر. در عین حال برای یك روحانیِ روشنفكرِ مرتبط با جوانها، مثل آقای باهنر، كه خودش هم دانشگاهی بود و دورههای دانشگاهی را دیده بود و محیطهای دانشجوئی را میشناخت و از فعالیتهای مذهبیِ بهروز و متجددانه هم مطلع بود، جمع شدن حدود سیصد یا سیصد و پنجاه نفر جوان - كه شاید از این تعداد، مثلاً دویست نفرش دانشجو بودند - چیز عجیبی بود و ایشان را دهشتزده و تعجبزده كرده بود: دویست تا دانشجو یك جا جمع بشوند و یك روحانی برایشان صحبت كند؟! حالا این را مقایسه كنید با وضعیتی كه امروز شما توی دانشگاه دارید. دسترسی روحانی فاضل جوان - مثل شما - به محیط دانشگاهی، به دانشجو، به استاد؛ این را مقایسه كنید، ببینید چه فرصت عظیم و گرانبهائی است. این فرصت را باید نگه دارید، این فرصت را باید خیلی مغتنم بشمرید؛ نكتهی اصلی این است. مربوط به :بیانات در دیدار عمومی مردم چالوس و نوشهر - 1388/07/15 عنوان فیش :سرمایه گذاری پهلوی در مازندران برای دینزدایی از مردم کلیدواژه(ها) : استان مازندران, مردم مازندران(مخاطب), عملکرد حکومت پهلوی, وضعیت فرهنگی در رژیم پهلوی, دینزدایی, تاریخ بر سر کار آمدن و حکمرانی محمدرضا پهلوی نوع(ها) : روایت تاریخی متن فیش : مردم مازندران عموماً در قضایای گوناگون مربوط به اسلام و انقلاب، آزمایشی از خود نشان دادند که به نظر من در یک محاسبهی منصفانه کمنظیر بود. علت هم این است که آن سرمایهگذاری حجیم دشمنان اخلاق و اسلام قبل از پیروزی انقلاب و در دوران طاغوت، بر روی این منطقه از همه جا بیشتر بود. آنهائی که هوای مطلوب، منظرهی زیبا و کمنظیر این استان و دریا و جنگل آنها را به این سمت و به تصاحب در این منطقه وادار میکرد، نمیخواستند مردم این استان بخصوص، این مناطق بسیار حساس، پایبند دین و اخلاق باشند؛ چون میدانستند که دین و اخلاق، بزرگترین مانع و معارض دستاندازی و ستمگری و طغیانگری است. آن مقداری که دستگاههای جبار دوران طاغوت برای دینزدائی در این منطقه و منطقهی گیلان به کار بردند، در کمتر نقطهای از نقاط دیگر ایران این سرمایهگذاری را کردند؛ اما با همهی اینها، انسان مازندران را در دوران انقلاب یک پیشرو و پیشگام میبیند. این چه ایمانی است، این چه قدرت اخلاص و تدین است که از دلهای مردم سرمیکشد و با وجود آن همه خرابکاری، اینجور خود را سرباز دین نشان میدهد. در انقلاب اینجور بود، در جنگ تحمیلی اینجور بود، در قضایای بعد از جنگ تا امروز هم هر جا پای اسلام و دین و انقلاب و جمهوری اسلامی و نظام اسلامی مطرح بود، مردم مازندران جزو مدافعانِ سرسخت جبههی حق بودند. مربوط به :بیانات در مراسم بیستمین سالگرد رحلت امام خمینی (رحمهالله) - 1388/03/14 عنوان فیش :احیاء اسلام و دمیدن روح خودباوری در ملت؛ دستاوردهای بزرگ امام خمینی(ره) کلیدواژه(ها) : آرمانهای امام خمینی, اهداف امام خمینی, احیاء اسلام, عزت ملی, دستاوردهای امام خمینی(ره), عزت ملت ایران, اثرات انقلاب اسلامی, از خود بیگانگی, احساس حقارت ملت ایران, انحطاط ایران در دوره قاجار و پهلوی, وضعیت فرهنگی در رژیم پهلوی, عملکرد روشنفکران غربزده در ایران, تقلیدگرایی, تاریخ مبارزات و پیروزی انقلاب اسلامی, اعتماد به نفس ملی, عملکرد حکومت پهلوی, تاریخ بر سر کار آمدن و حکمرانی محمدرضا پهلوی, روحیه خوداتکایی نوع(ها) : روایت تاریخی متن فیش : یك مطلب دربارهی ممشای امام و راه آن بزرگوار و هدفهای ایشان عرض میكنم. و آن این است كه در جمعبندیِ توصیههای امام و شعارهای امام و مطالباتی كه ایشان از مردم، از مسئولان، از آحاد مسلمانان جهان داشتهاند، دو پرچم برافراشته را در دست امام ملاحظه میكنیم. در حقیقت امام بزرگوارِ ما در این نهضت عظیمی كه در كشورمان و در جهان اسلام به وجود آوردند، دو پرچم را بلند كردند و برافراشته نگاه داشتند: یك پرچم عبارت است از پرچم احیاء اسلام؛ به عرصه آوردن این قدرت عظیم و لایتناهی. پرچم دوم، پرچم عزت و سربلندی ایران و ایرانی. این دو تا پرچم برافراشتهی به دست قدرتمند امام بزرگوار ماست. پرچم اول كه در حقیقت یك بعد از دعوت امام و نهضت امام است، مربوط به امت بزرگ اسلامی است. پرچم دوم هم اگرچه كه مربوط به ملت ایران است، مربوط به ایران و ایرانی است، اما چون یك تجربهی عملی از تحرك حیاتبخش اسلام است، برای امت اسلامی امیدآفرین و حركتساز است. چون این نهضت بزرگ در ایران تجربهی عملیِ بیداری اسلام و تحقق اسلام بود، بنابراین اگرچه كه به طور مستقیم مربوط به ایران و ایرانی است، اما نتیجهی آن باز برای امت اسلام دارای ارزش و اهمیت است. من دربارهی هر دو بعد، مطالب كوتاهی را عرض میكنم ... وجه دوم مربوط به عزت ایران و ایرانی است. اولین كار و مهمترین كاری كه امام بزرگوار ما در این بخش دوم انجام داد، این بود كه احساس حقارت را از ملت ایران گرفت و از روح آنها زدود؛ این خیلی مسئلهی مهمی است. ملت ما از صد و پنجاه سال پیش، صد سال پیش، بر اثر عوامل گوناگون، در خود احساس حقارت میكرد؛ خودكمبینی احساس میكرد؛ از جنگهای دوران قاجار بگیرید و آن شكستهای سخت و از دست دادن شهرهای مختلف در زمان قاجار، تا بعد در دوران پهلوی، زمان رضاخان، آن دیكتاتوری و سركوب سخت ملت، كه مجال نفس كشیدن به كسی داده نمیشد؛ بعد در دوران بعد از پهلوی اول، زمان محمدرضا، با حضور آمریكائیها، با ایجاد سازمان امنیت و ساواك، با آن رفتار خشنی كه با مردم میكردند، مردم احساس میكردند كه هیچ توانی دیگر برایشان نمانده است. در چند مسئلهی مهم ملت ایران احساس شكست كرد؛ از قضیهی مشروطه كه ملت ایران شكست خورد بعد از اینكه پیروز شده بود، تا قضیهی نهضت ملی كه باز ملت ایران با آنكه یك حركت عظیمی را كرد، متصدیان و مسئولان نتوانستند این حركت را نگه دارند و ملت ایران شكست خورد؛ بعد از آن یك دیكتاتوری سخت از سال 33 تا سال 57 - در طول بیست و چهار سال - بر مردم حاكم بود، كه مردم واقعاً روحیهای دیگر نداشتند. از طرفی روشنفكران غربزده كه خیلی از آنها در دستگاههای حكومت ظالم حضور داشتند، با حرف خودشان و با عمل خودشان به مردم اینجور تفهیم كرده بودند كه شما عرضه ندارید؛ عرضهی هیچ كاری را ندارید؛ باید تقلید كنید. در علم تقلید كنید، در صنعت تقلید كنید، در فرهنگ تقلید كنید، در لباس تقلید كنید، در خوراك تقلید كنید، در حرف زدن تقلید كنید. حتّی كار را به جائی رساندند كه یك وقتی گفتند: باید خط فارسی را تغییر بدهیم! ببینید چقدر یك ملت باید از استقلال و عزت نفس دور شده باشد كه جرأت كنند كسانی بگویند خطّت را تغییر باید بدهید. خط فارسی كه هزار سال میراث علمی ما با آن نوشته شده است، این را عوض كنیم، تغییر بدهیم، خط اروپائیها را بیاوریم و از آنها تقلید بكنیم؛ كار را به این جا رسانده بودند. امام آمد این روح حقارت را گرفت و در طول پانزده سال نهضت امام تا پیروزی انقلاب و از روز پیروزی انقلاب به نحو دیگری تا ده سال عمر بابركت آن بزرگوار، دائم روح خودباوری را در این ملت دمید: شما میتوانید، ما میتوانیم، شما قادرید، شما بزرگید، شما قدرتمندید. مربوط به :بیانات در جمع مردم استان کردستان در میدان آزادی سنندج - 1388/02/22 عنوان فیش :بیگانه دانستن اقوام گوناگون؛ سیاست خبیث حاکم در دوران طاغوت کلیدواژه(ها) : وضعیت فرهنگی در رژیم پهلوی, عملکرد حکومت پهلوی, تاریخ بر سر کار آمدن و حکمرانی محمدرضا پهلوی, کردستان, دوران طاغوت, سیاستهای رژیم پهلوی, مناطق محروم در رژیم پهلوی, تاریخ بر سر کار آمدن پهلوی اول و نهضتهای اعتراضی نوع(ها) : روایت تاریخی متن فیش : یك سیاست خبیثی از دوران طاغوت بر كشور حاكم بود و آن عبارت بود از بیگانه دانستن اقوام گوناگون؛ كُرد بیگانه بود، بلوچ بیگانه بود، ترك بیگانه بود، عرب و تركمن بیگانه بودند، اینها را بیگانه حساب میكردند. در عملكرد آنها هم این معنا مشهود بود. شما ببینید در دوران طاغوت، در این استان [کردستان] نه كار عمرانیِ درستی انجام گرفته است، نه كار فرهنگی درستی انجام گرفته است؛ رسیدگی نمیكردند و كاری نداشتند. در این استان، كارهای عمرانی در دوران طاغوت در حد صفر بود؛ كارهای فرهنگی هم همینجور. اگر شما امروز مشاهده میكنید كه در استان كردستان نزدیك به پنجاه هزار دانشجو وجود دارد كه در بیست و چند مركز آموزش عالی مشغول تحصیل هستند، این رقم در دوران طاغوت فقط 360 نفر بود! نسبت بیسوادی هم در این استان در دوران طاغوت وحشتآور بود: فقط 29 درصد مردم در این استان باسواد بودند! طاغوت نمیخواست مردم كُرد - این مردم با استعداد و این مردم دارای هوش و ذكاوت - باسواد بشوند. فقط 29 درصد استانی با این خصوصیات و با این كیفیت، باسواد بود! آن كار عمرانیشان، این هم كار فرهنگیشان! نگاهشان نسبت به این استان، نگاه شیطنتآمیز و غلط بود. نظام اسلامی آمد و این نگاه را تصحیح كرد؛ نه فقط در سطح مسئولان، بلكه در سطح آحاد مردم. مربوط به :بیانات در دیدار دانشجویان - 1387/07/07 عنوان فیش :اجباری شدن پوشش کلاه پهلوی یا شاپو در زمان پهلوی کلیدواژه(ها) : تاریخ بر سر کار آمدن پهلوی اول و نهضتهای اعتراضی, وضعیت فرهنگی در رژیم پهلوی نوع(ها) : روایت تاریخی متن فیش : یكی از كارها[ی جریان دانشجویی]، مشخص كردن اصول است. ما اصولی داریم كه باید از این اصول تخطی نشود. یعنی به نام فكرپردازی و اندیشهپردازی، از اصول انحراف پیدا نشود. اصول، شاخصهای راه صحیح و صراط مستقیم است. خطاست اگر اصول را به دیوارههائی تشبیه بكنیم كه انسان از وسط این دیوارهها باید حركت كند؛ نه، اصول شاخصند. یك راه مستقیمی وجود دارد، یك صراط مستقیمی هست كه این، انسان را به هدف میرساند. این صراط مستقیم را باید شناخت، باید كشف كرد. هیچكس در محدودهی صراط مستقیم زندانی نشده. اجبار به پیمودن صراط مستقیم در هیچكس نیست. این اصول كسی را اجبار نمیكند، الزام نمیكند، محدود نمیكند، بلكه این اصول انسان را هدایت میكند و به او میگوید كه اگر چنانچه برطبق این اصول حركت كردی، به آن نتیجهی مطلوب خواهی رسید؛ اگر از این اصول تخطی كردی، به هدف نخواهی رسید. آخر، اشكال بیراهه همین است. بیراهه، دو اشكال دارد: یك اشكال این است كه انسان به سرمنزل مقصود نمیرسد؛ اشكال دیگر این است كه وقت انسان تلف میشود؛ فرصتها از دست میرود. این كسانی كه در طول این صد سال، صد و پنجاه سال اخیر در كشور ما داعیهی اصلاح و پیشرفت و ترقی سر دادند و ما را حقاً و انصافاً به بیراهه كشاندند، این گناه بزرگ را انجام دادند؛ هم ما در طول این صد و پنجاه سال به مقصد نرسیدیم و عقب ماندیم، هم وقتمان تلف شد. چند نسل پیدرپی باید بیایند، ضایع شوند، در این تیه سرگردانی بروند و به نتیجه نرسند، تا یكوقت یك نسل متوجه بشود كه اشتباه كردهاند؛ راه را برگردد، شروع كند از نو حركت كردن. گناه آن كسانی كه جوامع بشری را به بیراهه میكشانند، این است كه وقت آنها و عمر آنها و فرصتهای آنها را ضایع میكنند. یك روز به جامعهی ما اینجور تفهیم كرده بودند كه راه پیشرفت این است كه ما از غربیها تقلید كنیم؛ آن هم نه تقلید در دانشآموزی و دانشاندوزی، تقلید در ظواهر؛ زنهایمان بیحجاب بشوند؛ مردهایمان كلاه فلان جور و لباس فلان جور بپوشند. میدانید در كشور ما، دورهای بر مردم ما گذشت كه گذاشتنِ یك كلاه مخصوص به نام كلاه پهلوی اجباری شد و اگر كسی این كلاه را بر سر نمیگذاشت، مجرم شمرده میشد! بعد یكقدم جلوتر رفتند، گفتند یا كلاه پهلوی یا شاپو؛ چون غربیها- اروپائیها- این لباس را میپوشند. انواع و اقسام لباسهائی كه در داخل كشور- لباسهای محلی- پوشیده میشد، همه منسوخ و ممنوع شد؛ برای اینكه لباس متحد الشكلِ از غرب آمده، پوشانده بشود. برای چی؟ برای پیشرفت! پیشرفت كشور را در این دانستند كه مردم ما كت و شلوار بپوشند، كروات ببندند، زنهای ما بیحجاب حركت بكنند؛ رسوم و عادات غربی را یاد بگیرند. ببینید چقدر خسارتبار است برای یك كشور؛ چقدر مایهی شرمندگی است، وقتی انسان فكر بكند. آن روز نه فقط شرمنده نمیشدند، افتخار هم میكردند، با صدای بلند هم این را فریاد میكردند. این، بیراهه است. نسخهی پیشرفت، نسخهی غلط؛ بیراهه. اصول برای این است كه این اشتباهات پیش نیاید. مربوط به :بیانات در دیدار مردم قم در سالروز قیام نوزدهم دیماه - 1386/10/19 عنوان فیش :تظاهرات زنان در مشهد با شعار حفظ حجاب در هفده دی ماه 56 کلیدواژه(ها) : تاریخ بر سر کار آمدن پهلوی اول و نهضتهای اعتراضی, عملکرد فرهنگی رضاخان, واقعه کشف حجاب, حجاب, تاریخ پوشش و حجاب, تظاهرات هفده دی ماه 1356, تاریخ مبارزات و پیروزی انقلاب اسلامی, عملکرد حکومت پهلوی, عملکرد حکومت پهلوی, وضعیت فرهنگی در رژیم پهلوی, عملکرد فرهنگی رضاخان نوع(ها) : روایت تاریخی متن فیش : آنچه كه نظام طاغوت بر سر این كشور و این ملت آورد، در طول سالهای متمادی حاكمیت سیاه و ننگین خود، حقیقتاً یكی از فصول تلخ تاریخ ماست. یكی از همین فعالیتهای فاجعهآمیز، قضایای هفدهم دی بود كه در زمان رضاشاه اتفاق افتاد. طبق نقشهی دشمنان اسلام و ایران، به كمك روشنفكران آن روزِ متصل به دربار پهلوی، تصمیم گرفتند كه زن ایرانی را از دائرهی عفاف و حجاب خود بیرون كنند و این نیروی عظیم ایمانی را كه به بركت عفاف، زن همواره در جوامع مسلمان وجود داشته است، نابود كنند و بر باد بدهند. یكی از جنایات بزرگ رژیم طاغوت، همین مسئلهی هفده دی هست. كشف حجاب، از بین بردن آن حائل و فاصلهای كه در اسلام میان دو جنس قرار داده شده است - كه این برای سلامت زن و سلامت مرد است؛ برای سلامت جامعه است - تا همان بلائی كه بر سر زن در جوامع غربی آمد، بر سر زن مسلمان ایرانی بیاورند. این اقدام را با چماق، رضاخان در داخل كشور انجام داد. زن غربی با ورود در منجلاب فساد، دستاوردش نابودی خانواده بود. اینجور نبود كه زن با برداشتن حجاب در میدان علم یا در میدان سیاست یا در میدان فعالیتهای اجتماعی پیشرفت كند؛ همهی اینها با حفظ حجاب و عفت ممكن بود و ما در نظام اسلامی این را تجربه كردیم. برداشتن حجاب، مقدمهای برای برداشتن عفت بود؛ برای برداشتن حیا در جامعهی اسلامی بود؛ برای سرگرم كردن مردم به عامل بسیار قوی و نیرومند جنسی بود؛ برای اینكه از همهی كارهای دیگر بمانند؛ و یك مدتی هم موفق شدند، اما ایمان عمیق ملت ایران نگذاشت. زنهای مسلمان ما با وجود سختگیریها در طول زمان، در مقابل این فشار سركوبگر مقاومت كردند؛ بعد از رفتن رضاخان به نحوی، در زمان خود او به نحوی، در طول دوران بقیهی طاغوت هم به نحوی. لذا در همان دیماه 1356، روز هفدهم دیماه در مشهد، یك اجتماع عظیمی، تظاهراتی از زنان مسلمان با شعار «حفظ حجاب» راه افتاد. ما آنوقت در تبعید بودیم؛ خبر آن را شنیدیم كه زنان مؤمن و مسلمان و شجاع یك چنین حركتی را به راه انداختند. این، گوشهای از فجایع رژیم طاغوت بود؛ نابود كردن آرمانهای دینی، ارزشهای اخلاقی، پیشرفتهای اقتصادی، عزت بینالمللی و خلاصه بر باد دادن سرمایههای یك ملت جزو كارهائی بود كه آن رژیم طاغوت و سیاهكار انجام داد. مربوط به :بیانات در دیدار دانشجویان دانشگاه فردوسی مشهد - 1386/02/25 عنوان فیش :تراكم اجتماع درس تفسیر آیت الله خامنه ای در مسجد امام حسن(ع) و مسجد كرامت کلیدواژه(ها) : مسجد کرامت مشهد, مسجد امام حسن(علیه الاسلام) مشهد, جلسات تفسیر قرآن رهبری, رفتار طاغوت, عملکرد حکومت پهلوی, وضعیت فرهنگی در رژیم پهلوی, تاریخ بر سر کار آمدن و حکمرانی محمدرضا پهلوی, تاریخ حوزههای علمیه و مجاهدتهای علما, ارتباط آیت الله خامنه ای با دانشجویان, ارتباط آیت الله خامنه ای با جوانان نوع(ها) : روایت تاریخی متن فیش : دانشجویان امروز این دانشگاه[فردوسی] با دانشجویان سالهای اول دههی پنجاه- كه من به آن اشاره میكنم- سی و پنج سال فاصله دارند؛ لكن جریان دانشجوئی مثل یك شط زلال است؛ مثل یك رودخانه است. اگرچه اجزاء و قطعات آبی كه از یك رودخانه عبور میكند، هر لحظه متفاوت است، اما جریان یك جریان است. شما وقتیكه جلو كارون یا زایندهرود میایستید، این را همان رودخانهای میبینید كه در سال قبل مشاهده كردید. من به شما كه نگاه میكنم- عزیزان جوان دانشجو- مسجد كرامت و مسجد امام حسن مجتبی را به یاد میآورم؛ كه آنجا هم همین شماها- شماهای سی و پنج سال قبل- مینشستید و درس تفسیر قرآن و تفسیر نهج البلاغه و مبانی نهضت اسلامی مذاكره و بحث میشد؛ نوشته میشد و گفته میشد. چوبش را هم میخوریم؛ هم شما میخوردید، هم ما میخوردیم. دستگاه جبارِ طاغوت، آن روز تحمل نمیكرد كه یك طلبه با جمعی دانشجو بنشینند و از دین حرف بزنند؛ بخصوص كه محفل دانشجوئی ما آن روز، محفل گرمی هم بود؛ محفل پُر جمعیت و متراكمی بود. البته این جمعیتهائی كه امروز شما بعد از انقلاب میبینید، قبل از انقلاب در هیچ جا و به هیچ مناسبتی شكل پیدا نمیكرد؛ اما نسبت به جلسات و اجتماعات آن روز، هیچ اجتماعی شاید در كشور- اجتماع دانشجوئی- به یكپارچگی، یكدستی و تراكم اجتماع مسجد امام حسن یا مسجد كرامت كه بنده آنجا درس تفسیر برای دانشجوها میگفتم، وجود نداشت. مربوط به :بیانات در دیدار معلمان - 1386/02/12 عنوان فیش :طراحی نظام آموزشی در زمان رضاخان بر مبنای دلبستگی به بيگانگان کلیدواژه(ها) : ارزش معلم, ایجاد آموزش و پرورش جدید در ایران, وضعیت فرهنگی در رژیم پهلوی, تاریخ بر سر کار آمدن پهلوی اول و نهضتهای اعتراضی نوع(ها) : روایت تاریخی متن فیش : در مجموعهی آموزش و پرورش، البته نیروهای ستادی هستند، طراحان هستند، فكرسازان هستند، كتابنویسان هستند و همهی آنها در این اهمیت و ارزش سهیمند؛ اما میداندار، معلم است. همهی طراحیها و مدلسازیها برای این است كه معلم بتواند كارش را خوب انجام بدهد. وسط میدان، معلم است؛ صف مقدم، معلم است؛ بقیه كمككننده و پشتیبانیكننده و تدارككنندهی به او هستند تا او بتواند این عنصر و این مادهی طبیعی را كه در اختیار او قرار دادهاند - یعنی كودك و نوجوان - با هنرمندی خود، با جهاد خود، با دلسوزی و كاردانی خود به یك مادهی با ارزش تبدیل كند و ارزش افزودهی او را بالا ببرد. این ارزش افزوده، دیگر قابل مقایسه با ارزش افزودهی تولید هیچ مصنوع و هیچ شیء دیگری نیست؛ حتی اگر ما از خاك طلا بسازیم، ارزش این از آن بالاتر است؛ اگر با استخراج معدن، انرژی هستهای بهوجود بیاوریم، این از آن بالاتر است. شما انسان تربیت میكنید و انسان تولید میكنید؛ آن هم انسانی با آن خصوصیات. حالا اگر معلمین یك كشوری تصمیم بگیرند كه نقطهی مقابل این عمل كنند؛ یعنی به جای انسان شجاع، انسان ترسو بسازند؛ به جای انسان مستقل، انسان توسریخور و ضعیف بسازند؛ به جای انسان عاشق میهن خود و مفاخر ملی خود، انسانِ دلبستهی به بیگانگان بسازند؛ به جای انسان پاكدامن و پرهیزگار و مؤمن، انسان لاابالی و بیایمان و بیدین بسازند؛ به جای انسانهای با استعداد و دارای اعتماد به نفس و خودباور، انسانهای بهتزده و دلباختهی قدرتهای علمی و غیر علمیِ دیگران بسازند، شما ببینید چه فاجعهای در كشور رخ خواهد داد. طراحی نظام آموزشی كشور در دوران حاكمیت طواغیت - یعنی از دوران ایجاد آموزش و پرورش جدید در زمان رضاخان - این نوع دوم بود. ممكن بود مدیرانِ مستقیم، خودشان هم ندانند چه كار میكنند؛ اما هدف این بود؛ طراحی این بود، تربیت شدههای آنها هم كم و بیش همین جور شدند. البته در بین معلمین و كارمندان آموزش و پرورش، آدمهای متدین و مستقل و مؤمن و پاكدامنی وجود داشتند - كم هم نبودند - آنها كار خودشان را كردند؛ اما نقشه، این بود. در نظام اسلامی، نقشه بعكس است؛ نقشه این است كه در این كارگاه عظیم، انسانهایی با آن خصوصیاتی كه گفتم، تربیت شوند. مربوط به :بیانات در دیدار دانشگاهیان سمنان - 1385/08/18 عنوان فیش :بررسی نسخه های قلابی و بعضا خائنانه پیشرفت در زمان قاجار و پهلوی کلیدواژه(ها) : مدیریت تحول, تاریخ قاجاریه, عملکرد حکومت قاجاریه, مبارزه علما, روشنفکری وابسته, وابستگی سلسله پهلوی به مستکبرین, وضعیت فرهنگی در رژیم پهلوی, عملکرد حکومت پهلوی, تاریخ بر سر کار آمدن پهلوی اول و نهضتهای اعتراضی, مبارزات ضد استعماری علما, نخبگان نوع(ها) : روایت تاریخی متن فیش : باید راه آزاد اندیشی و نوآوری و تحول را باز گذاشت، منتها آن را مدیریت كرد تا به ساختارشكنی و شالودهشكنی و بر هم زدن پایههای هویت ملی نینجامد. این كار، مدیریت صحیح لازم دارد. چه كسی باید مدیریت كند؟ نگاهها فوراً میرود به سمت دولت و وزارت علوم و...؛ نه، مدیریتش با نخبگان است؛ با خود شماست؛ با اساتید فعال، دانشجوی فعال و مجموعههای فعال دانشجویی. حواستان جمع باشد! دنبال حرف نو و پیدا كردن حرف نو حركت كنید؛ اما مراقب باشید كه این حرف نو در كدام جهت دارد حركت میكند؛ در جهت تخریب یا در جهت ترمیم و تكمیل؛ اینها با هم تفاوت دارد. این وظیفهای است به عهدهی خود شماها. امثال بنده كه مسئول هستیم؛ البته مسئولیتهایی داریم و شكی نیست در این زمینهها؛ اما كار، كارِ خود شماهاست. گمان نكنید كه نهضت آزاداندیشی و حركت تحول و شجاعت در كارهای گوناگون را، به جای شما كه دانشجو هستید یا محقق هستید یا استاد هستید، ممكن است مسئولان دولتی یا بنده بیاییم انجام بدهیم؛ نه، من نقشم این است كه بیایم بگویم این كار را خوب است بكنیم.نهضت نرمافزاری و جنبش نرمافزاری و نهضت تولید علم را ما مطرح كردیم؛ الان حدود ده سال میگذرد و امروز یك غوغایی راه افتاده است. چه كسی این را راه انداخته؟ من كه یك كلمه بیشتر نگفتم. این كار را شما كردید؛ محقق ما، جوان ما و استاد ما؛ تحول از این قبیل است. وظیفهی نخبگان فكری و فرهنگی جامعه و حوزه و دانشگاه، مدیریت این تحول است. نه باید تحولات را سركوب كرد، نه باید تسلیم هر تحولی شد. خوب، این تحول برای چیست؟ برای پیشرفت. پیشرفت چیست؟ باید آن را معنا كنیم. اولاً این سؤال را باید از خودمان بكنیم: پیشرفت چیست؟ اگر سؤال نكنیم كه پیشرفت چیست، پیداست به فكر پیشرفت نیستیم. بنابراین، باید اول این سؤال را از خودمان بكنیم و به دنبال پاسخش حركت بكنیم تا آن را پیدا بكنیم. اینكه «پیشرفت چیست؟» حرفهای گوناگونی در سطح دنیا مطرح است. همهجور حرفی هست؛ نسخههای قلابی، توصیههای متناقض، عجیب و غریب و بعضاً خائنانه، كه این بلایی بود كه در آغاز شروع مدرنسازی كشور به جان ما ایرانیها افتاد. اول كه نشانههای پیشرفت اروپایی برای ایرانیها معلوم شد، كم كم به فكر افتادند كه ببینند در اروپا، در آن طرف دنیا، چه خبراست؛ قبل از آن، اصلاً خبر نداشتند كه در دنیا چه خبر است! سلاطین قاجاری آنقدر گرفتار حرمسراها و سفرهخانهها و گرفتاریهای شخصی و مسائل بیارزش خودشان بودند كه اصلاً از اینكه در دنیا چه دارد میگذرد، خبر نداشتند. رنسانس چه بود؟ چطور به وجود آمد؟ چرا به وجود آمد؟ نتیجهاش چه شد؟ اصلاً این قضایا را تا دوران فتحعلی شاه و بعد از آن ملتفت نبودند! بعد كه جنگ ایران و روس شد و دستگاه قاجاری به واسطهی سلاحهای پیشرفتهی روسها - كه آن روز از امكانات جدید و سلاحهایی كه برای خودشان ساخته بودند، بهره بردند - تو دهنی محكمی خورد، تازه كسانی را به اروپا فرستادند و سفرای اروپایی هم كه در ایران زندگی میكردند، دست و پایی باز كردند. پیغامآورها و مأموران ویژهای هم برای زمینهسازی نفوذ سیاسی به ایران گسیل شدند و با روشهای خودشان به ایران آمدند. اولین كسانی كه با موج به اصطلاح مدرنیته مواجه شدند، چه كسانی بودند؟ شاهزادهها، رجال دربار قاجاری و شخصیتهای متنفذ سیاسی آن روز. عامهی مردم كه خبری نداشتند، علما كه اطلاعی نداشتند و دیگران كه چیزی نمیدانستند. اینها هم به جز خیلی افراد معدود، عموماً - تقریباً میشود گفت بدون استثنا - در مواجههی با این فرهنگ و پیشرفتهای غربی مات و مبهوت شدند؛ دست و پای خودشان را گم كردند و نتوانستند ذهن و عقل خودشان را به كار بگیرند و از پیشرفت طرف مقابل، به فكر پیشرفت خود بیفتند. نتیجه چه شد؟ نتیجه این شد كه در دوران مشروطیت و بعد از استقرار آن، روشنفكرهای درجهی اول ما عقیدهشان این شد كه اگر ایران بخواهد پیشرفت كند، باید از فرق سرتا پا غربیِ كامل بشود! این، یعنی تقلید محض. و همینطور هم عمل كردند و این روند تا حكومت پهلوی ادامه داشت. حكومت پهلوی آمد این را برنامهریزی كرد تا با سرعت بیشتری این كار انجام بگیرد. به آن مقداری كه در دورهی قاجار بود، قانع نبودند. پهلوی را برای این سرِ كار آوردند؛ چند تا روشنفكرِ دستنشاندهی مورد اعتماد خودشان از ایرانیهای تحت تأثیر غرب را هم به عنوان عناصر فرهنگی، دور و برِ آن گذاشتند تا همین كار را بكنند. مسئلهی كشف حجاب، مسئلهی تغییر لباس و مسئلهی حذف كردن نشانههای ایرانیِ اسم: میرزا، سید، خان، آقا، دادن امتیازات فراوان در زمینههای نفت و آوردن مستشارهای خارجی - كه روز به روز هم بیشتر شد - از این قبیل است. بعد هم كه - انگلیسیها رضاخان را كنار گذاشتند، در دورهی بعد، امریكاییها از سال 1332 همه كارهی كشور شدند؛ این سرگذشت تحولات ما در دوران طاغوت است كه با همان مدیریت خطرناك كه گفتم، به سمت نابود كردن اصالتها رفت. ای كاش در مقابل چیزی میگرفتند! نه، هیچ چیز هم نگرفتند. یعنی ایرانیها در طول سالهای متمادی - بیش از شصت، هفتاد سال - كه در اختیار انگلیسیها و غربیها بودند، این قدرت را پیدا نكردند كه مثلاً یك مركز تحقیقات علمی در كشور به وجود آورند كه ظرف پنجاه سال دو تا اختراع درست كند؛ دانشمندانی را تربیت كنند كه دو، سه تا كشف جدید علمی بكنند؛ یعنی اینها این اندازه از غرب استفاده نكردند. آنها چه میخواستند؟ مصرف كننده میخواستند. مصرف كنندهی اقتصادیای كه به طور طبیعی با خودش مصرف فرهنگی و تسلیم سیاسی را هم همراه دارد. آنها این را میخواستند؛ اینها هم راحت تسلیم شدند و دادند. همهی این تشنجها، درگیریها و چالشهایی كه شما در دوران حكومت قاجاریه از زمان تنباكو تا دوران رضا خان و تا بعد از آن میبینید كه بین جبههای از مؤمنین به رهبری علما از یك طرف و حكام جائر از یك طرف انجام گرفت، نشئت گرفته از این قضیه است. در قضیهی امتیاز «رژی»، میرزای شیرازی در مقابل دادن امتیازِ مفت و مجانیِ یك منبع درآمد بزرگ در كشور به غربیها و خارجیها، مخالفت كرد. در قضیهی امتیاز «رویتر» همینطور، و در قضیهی قراردادِ 99 - قرارداد معروف به «قرارداد وثوق الدوله» كه در واقع طبق آن، همهی كشور را به دست انگلیسها میدادند - هم همین طور بود، كه مدرس، آن روحانی برجسته، مخالفت كرد. در قضیهی ملی شدن صنعت نفت هم كه مرحوم آقای كاشانی (رضوان اللَّه علیه) دخالت كرد، همین طور بود. این چالشهایی كه علما با حكام دورانهای مختلف داشتند - كه مردم و بسیاری از روشنفكرها هم با اینها همراهی كردند - همه در این مرز است؛ مرز منافع ملی، و آن طرف هم كه تحول ناشی از اراده و تصمیمگیری قدرتهای بیگانهاست. پس نسخههای پیشرفت و نسخههای غربی و بیگانه، بعضاً حتّی خائنانه است. مربوط به :بیانات در دیدار جمعی از پیشکسوتان جهاد و شهادت و خاطرهگویان دفتر ادبیات و هنر مقاومت - 1384/06/31 عنوان فیش :ما نمی توانیم؛ رایجترین تبلیغات دوره پهلوی کلیدواژه(ها) : تاریخ بر سر کار آمدن و حکمرانی محمدرضا پهلوی, تاریخ بر سر کار آمدن پهلوی اول و نهضتهای اعتراضی, از خود بیگانگی, وضعیت فرهنگی در رژیم پهلوی, استعداد ایرانی نوع(ها) : روایت تاریخی متن فیش : شما میدانید در دورهی پهلوی یكی از رایجترین تبلیغات، «نمیتوانیم» بود. همهی ما از بچگی اینطور بار آمده بودیم كه جنس ایرانی مساوی است با بد بودن، پست بودن و نامرغوب بودن؛ ایرانی مساوی است با ناتوانی در تولید جنس خوب در همهی زمینهها. اصلاً این فرهنگ را در ذهن ملت ما نهادینه كرده بودند. این در حالی است كه این موضوع 180 درجه با واقعیت فرق دارد. این ملت، ملتی است كه از همه جهت میتواند؛ میتواند تولید كند، میتواند رشد بدهد، میتواند ابتكار كند، میتواند مرزهای علم و فناوری را بشكند و جلو برود. مربوط به :بیانات در جلسه پرسش و پاسخ دانشجویان دانشگاه شهید بهشتی - 1382/02/22 عنوان فیش :نبود نمازخانه در دانشگاه شهید بهشتی قبل از انقلاب کلیدواژه(ها) : تاریخ فعالیتها و مبارزات آیت الله خامنه ای قبل از, تاریخ بر سر کار آمدن و حکمرانی محمدرضا پهلوی, وضعیت فرهنگی در رژیم پهلوی, وضعیت اخلاقی در رژیم پهلوی نوع(ها) : روایت تاریخی متن فیش : گرایش به فحشا و فساد، البته یک چیز بسیار بد و منفی است؛ اما چون در بخشی از جامعه یا در گوشهای از آن وجود دارد، نمیشود کلّ جامعه را متّهم کرد که دغدغه دین ندارند. شما جوانان عزیز، دوران قبل از انقلاب را ندیدهاید. وضع فعلی را میبینید؛ انتظاراتتان هم بالاست؛ حق هم دارید. میدانید قبل از انقلاب این مملکت چگونه بود؟ در طول پنجاه سال چگونه پایههای اخلاقی در این مملکت عمداً و با حساب و پیگیری متزلزل شد؛ زنان و دختران و جوانان را به چه وضعی کشاندند؟ اگر میدانستید، آنگاه میفهمیدید طبقه جوانِ صالح و نورانی - چه دختران و چه پسران که در بخشهای مختلف جامعه هستند - چقدر ارزش دارند. در دانشگاهها و در همین دانشگاه شهید بهشتی، قبل از انقلاب چند جوان متدیّن بودند که اگر اسم بیاورم، بعضی از آنها را میشناسید. بعضی از آنها با بنده دوست و خویشاوند بودند؛ میآمدند از این جا - که آن زمان اسمش دانشگاه ملی بود - مطالبی برای بنده نقل میکردند. اوّلاً مراسم مذهبی که هیچ، حتّی یک محیط کوچک هم برای نماز خواندن نداشتند. خودشان دور هم جمع شدند و با پول شخصی جای کوچکی را به عنوان نمازخانه درست کردند. مگر دستگاه اجازه میداد؟ آن روز همین دانشگاه - که عمدتاً محل اعیان و اشراف و بچه پولدارها بود - اینگونه بود؛مرکز چه فجایع و فسادهایی! دانشگاههای دیگر هم همینگونه بود. واقعاً استاد و دانشجوی متدیّن در دانشگاه زیر فشار بودند. در سطح جامعه هم همین مسائل بود. زنی که مایل بود حجابش را حفظ کند - نه اینکه با چادر و روگیری، بلکه با یک حجاب معقول - مگر میتوانست در جامعه راه برود؟! ما ماجراها دیدیم و شنیدیم و اطّلاع داریم، که الان نه وقتش هست، نه مناسب است آنها را بگوییم. آن وقایع را شما ندیدید. امروز جامعه ما، جامعه دینی و اخلاقی است؛ البته در آن فساد هم هست. زمان امیرالمؤمنین هم فساد بود. شما خیال میکنید آن زمان فساد و بدی نبود؟ آن زمان آدمهایی که احیاناً دچار فساد و فحشا بشوند، نبودند؟ چرا، آن زمان هم بودند. عمده این است که در هر نظامی اگر به فکر اصلاح هستند، برای مقابله با عوامل فساد همّت بگمارند. باید برای مبارزه با فساد همّت گماشت؛ چه با پدیدهها، چه با زیربناها و ریشهها. اینکه باشد، جامعه رشد خواهد کرد، پیش خواهد رفت و همین مقدار فسادی هم که میبینید، بهمرور از بین خواهد رفت. مربوط به :بیانات در دیدار جوانان و فرهنگیان در مصلّای رشت - 1380/02/12 عنوان فیش :کشف حجاب اجباری؛ ارمغان رضاخان از دنیای غرب برای ایران کلیدواژه(ها) : واقعه کشف حجاب, الگوی پیشرفت بومی, تقلیدگرایی, عملکرد غربزدهها در ایران, تاریخ بر سر کار آمدن پهلوی اول و نهضتهای اعتراضی, وضعیت فرهنگی در رژیم پهلوی, عملکرد فرهنگی رضاخان, تاریخ بر سر کار آمدن و حکمرانی محمدرضا پهلوی, دستاوردهای انقلاب اسلامی, غربزدگی نوع(ها) : روایت تاریخی متن فیش : هر جوانی دوست میدارد كشوری كه در آن زندگی میكند و خاكی كه از آن روییده، عزیز، سربلند، مقتدر و برخوردار از همهی زیباییها و نیكیها باشد؛ دلش میخواهد جامعهی متمدّنی داشته باشد؛ دلش میخواهد از پیشرفتهای علمی و عملی برخوردار باشد. این آرزوی هر جوانی است. برای این، دو راه در پیش است: یك راه واقعی، یك راه كاذب و بدلی. راه واقعی را باید پیدا كرد، زحمات آن را پذیرفت و هزینهاش را هم باید پرداخت. راه واقعی چیست؟ این است كه جوان ایرانی تصمیم بگیرد در زمین خود، بذر خود را بپاشد؛ از اندوخته و ثروت فرهنگی خود استفاده كند؛ ارادهی خودش را به كار گیرد؛ برای شخصیت و استقلالِ خود ارزش قائل شود؛ جامهی عاریت نخواهد و دنبال تقلید و عاریهگیریِ الگوهای بیگانه نباشد. تمدّن واقعی برای مردم ما تمدّن ایرانی است؛ تمدنی است كه متعلّق به خود ماست؛ از استعدادهای ما جوشیده و با شرایط زندگی ما در هم آمیخته و چفت شده است. راه حلّ حقیقی، راه حلّ بومی است. باید بذر سالمِ خودمان را بپاشیم و مراقبت كنیم تا سبز شود؛ دنبال تقلید از این و آن نباشیم؛ دنبال سخن گفتن با زبان و لغت بیگانه و عاریه گرفتن از تجربههای دست چندم آنها نباشیم. نه اینكه از فرآوردههای علمی دیگران بهره نبریم؛ چرا، صددرصد معتقدم كه باید از همهی تجربههای علمیِ بشری بهره برد. پنجرهها را نمیبندیم؛ هركس كه در دنیا كار خوبی كرده، آن را انتخاب میكنیم... یك روز عدّهای غربزده چشمهای خود را بستند و گفتند ما باید همه چیز را از غرب بگیریم. آنها چه چیزی را از غرب گرفتند؟ یكی از خصوصیات خوبی كه اروپاییها دارند، خطرپذیری است. منشأ عمدهی موفقیتهای آنها این بوده است. آیا غربزدههای ما این را گرفتند و به ایران آوردند؟ آیا ایرانیها ریسكپذیر شدند؟ خصوصیت خوب دیگر آنها عبارت از پشتكار و از كار نگریختن است. آیا آن را به ایران آوردند؟ بزرگترین و ماهرترین مكتشفان و دانشمندان غربی كسانیاند كه سالهای متمادی با زندگیهای سخت در اتاق خود نشستند و چیزی را كشف كردند. انسان وقتی زندگی آنها را میخواند، میبیند چگونه زندگی كردند. آیا این روحیهی تلاشِ خستگیناپذیرِ فقط برای علم را به ایران آوردند؟ اینها بخشهای خوب فرهنگ غربی بود. اینها را كه نیاوردند؛ پس چه چیزی را آوردند؟ اختلاط زن و مرد و آزادیِ عیّاشی و پشت میزنشینی و ارزش كردن لذّات و شهوات را آوردند! رضا خان قلدر وقتی خواست از غرب برای ما سوغات بیاورد، اولین چیزی كه آورد، عبارت از لباس و رفع حجاب بود؛ آن هم با زور سر نیزه و همان قلدریِ قزّاقیِ خودش! لباسها نباید بلند باشد؛ باید كوتاه باشد؛ كلاه باید اینطوری باشد؛ بعد همان را هم عوض كردند: اصلًا باید كلاه شاپو باشد! اگر كسی جرأت میكرد غیر از كلاه پهلوی- كلاهی كه آن موقع با این عنوان شناخته میشد- كلاه دیگری سرش بگذارد، یا غیر از لباس كوتاه چیزی بپوشد، باید كتك میخورد و طرد میشد. این چیزها را از غرب گرفتند! زنها حق نداشتند حجابشان را حفظ كنند؛ نه فقط چادر- چادر كه برداشته شده بود- اگر روسری هم سرشان میكردند و مقداری جلوی چانهشان را میگرفتند، كتك میخوردند! چرا؟ برای اینكه در غرب، زنها سربرهنه میآیند! اینها را از غرب آوردند. چیزی را كه برای این ملت لازم بود، نیاوردند. علم كه نیامد، تجربه كه نیامد، جِدّ و جهد و كوشش كه نیامد، خطرپذیری كه نیامد- هر ملتی بالاخره خصوصیات خوبی دارد- اینها را كه نیاوردند. آنچه را هم كه آوردند، بیدریغ قبول كردند. فكر و اندیشه را آوردند، اما بدون تحلیل قبول كردند؛ گفتند چون غربی است، باید قبول كرد. فرم لباس و غذا و حرف زدن و راه رفتن، چون غربی است، بایستی پذیرفت؛ جای بروبرگرد ندارد! برای یك كشور، این حالت بزرگترین سمّ مهلك است؛ این درست نیست. راه حلّ واقعی این است كه یك ملتْ خودش باشد؛ با مغزِ خودش فكر كند؛ با چشمِ خودش ببیند؛ با ارادهی خودش انتخاب كند؛ آنچه را هم انتخاب میكند، چیزی باشد كه برایش مفید است. ما باید با حفظ تمدّنمان، با دست و بازوی خود كار كنیم و فقط ترجمه، كارِ منحصر ما نباشد. بعضی افراد، حتّی فكر را هم ترجمهشده قبول میكنند؛ حاضر نیستند آن را با معیارها بسنجند؛ میگویند چون فلان روانشناس یا فلان جامعهشناس یا فلان اقتصاددان اینطور گفته و این فرمول را داده، دیگر بروبرگرد ندارد. اگر كسی برخلاف او حرف زد، مثل اینكه كفر گفته است! چهار صباح دیگر آنها از حرف خودشان برمیگردند و حرف دیگری میزنند؛ باز این آقا همان حرف دوم آنها را بدون تحلیل قبول میكند! برای یك كشور، این بدبختی است. راه حلّ واقعی این است كه یك ملت با دست خود، كار كند؛ برای خود، كار كند؛ با فكر و مغزِ خود بیندیشد و اجتهاد كند و با ابتكار خود پیش برود؛ ضمن اینكه از همهی تجارب هم استفاده كند. راه حلّ كاذب چیست؟ راه حلّ كاذب این است كه یك ملت به تغییر ظاهری دل خوش كند و از حركت عمیق رو برگرداند. یكوقت میبینید آدمی هست كه نه معلوماتی دارد، نه سوادی دارد، نه ارادهای دارد، نه تجربهای نشان داده، نه كاری از او برمیآید؛ لباس و آرایش و شكل خودش را شبیه فلان هنرپیشه یا فلان جوان غربی كرده است. این راه حلِّ كاذب است. آیا شما با این كار، متمدّن شدید و تحوّل پیدا كردید؟! در دوران رژیم گذشته، شاهِ دستنشانده و خائن میخواست این راه حلّ كاذب را با عنوان «دروازهی تمدّن بزرگ» برای این مردم به ارمغان بیاورد. البته سالها روی این زمینه كار شده بود؛ فلاكت اخلاقی در حد اعلی بود؛ ورشكستگیِ معنوی و روحی و علمی در این كشور، بینظیر بود. با نام «دروازهی تمدّن بزرگ» و با نام مدرنیزم ایرانی میخواستند به بقیهی موجودی معنویت كشور چوب حراج بزنند. شاهِ عیّاشِ بیسوادِ مفلوك در مقابل بیگانه و مقهورِ پنجهی امریكا و صهیونیسم، و ملتی كه تحقیر شده و مورد اهانت قرار گرفته بود؛ این مدرنیزم ایرانی مال همانهاست. اینكه مدرن شدن و به تمدّن واقعی رسیدن نیست. مظهر آن راه كاذب این بود كه در اینجا هر نقطهای كه میشد از آن پول ساخت، لانهای برای عوامل و ایادی كمپانیهای خارجی بود. البته به وسیلهی شركای داخلیشان این كار را میكردند كه شركای داخلی هم به همان دستگاههای دربار و رجال سیاسیِ وابستهی خائنِ آن روز مربوط میشدند. این مدرنیزم به درد نمیخورد؛ این برای یك ملت، بدبختی و بیچارگی و فنا شدنِ همه چیز را به بار میآورد. اگر این انقلاب اتّفاق نیفتاده بود، اگر آن فریاد رعدگونه همه چیز را در این مملكت به جنب و جوش نیاورده بود و دلها را از جا نكنده بود، خدا میداند كهامروز كشور ما در چه وضعی بود. شما به بعضی از كشورهای عقب افتاده- چه در آسیا، چه در آفریقا- نگاه كنید؛ یقین بدانید با این موقعیت ممتاز جغرافیایی و اقلیمی و تاریخی ایران، وضع ما از آنها بدتر بود. انقلاب به داد این كشور رسید و این ملت را از اینكه در قعر دریایی فرورود كه دیگر نتواند از آن بیرون بیاید، نجات داد. بنابراین، چنان راه حلّی، راه حلّ كاذب است و جوان نباید دنبال آن باشد. جوانان عزیز من! فرزندان من! دنبال تقلید نباشید. بر روی شیوه و راهی كه در آن ذهن و اراده و ایمان شما قوی میشود و اخلاق شما پاك و آراسته میگردد، فكر كنید. آنگاه شما عنصری خواهید بود كه مثل یك ستون، سقف مدنیّت این كشور و تمدّن حقیقی این ملت بر روی آن قرار میگیرد. مربوط به :بیانات در دیدار جمعی از مردم گیلان - 1380/02/11 عنوان فیش :غلبه انگیزههای ایمانی مردم گیلان بر هوسهای فاسد بیگانگان کلیدواژه(ها) : دینزدایی, وضعیت فرهنگی در رژیم پهلوی, مردم گیلان, حضور گروهکها در گیلان, رشت, شهید عضدی, مردم گیلان, تاریخ مبارزات و پیروزی انقلاب اسلامی نوع(ها) : روایت تاریخی متن فیش : در دوران رژیم ستمشاهی چون اینجا خطّهی سرسبز و با بركتی بود و آن را برای خودشان میخواستند - نه برای مردم - انواع و اقسام جاذبههایی را كه برای آنها جاذبه محسوب میشد، در این استان ایجاد كردند؛ شاید بتوانند دین را از این مردم جدا كنند. من در آن سالها به گیلان آمدم و رشت و مناطق مختلف این استان را از نزدیك مشاهده كردم. دیدم دستهای استعماری و مغرض، با فكر و دل و جان این مردم چه میكند؛ شاید بتواند اینها را از دین و دینداری جدا كند. اما بعد از آنكه شعلهی انقلاب برخاست و انقلاب پیروز شد، همه دیدند یكی از نقاطی كه آنچنان پای مردانگی و استقامت فشرد كه همه را متوجّه خود كرد و هویّت و شخصیت خود را نشان داد، منطقهی شمال كشور، از جمله منطقهی گیلان بود؛ چه در انقلاب، چه در جنگ، چه در روزهای قبل از جنگ در آغاز انقلاب؛ وقتی كه هر كدام از گروهكهای گوناگون میخواستند یارگیری و سربازگیری كنند و از فضایی كه با خون مردم مسلمان و با همّت جوانان مؤمن و تحت رهبری امام بزرگوار پدید آمده بود، سوءاستفاده كنند. من همان روزها وارد رشت شدم، برای اینكه در محافل دانشگاهی و میان جوانان سخنرانی كنم. فراموش نمیكنم، در میدان بزرگ شهر آنقدر پلاكارد و اعلامیههای بزرگ و پردههای عظیم از طرف گروهكها زده شده بود كه انسان متحیّر میماند! با مرحوم شهید دكتر عضدی به قبرستان شهر رفتیم تا بر مزار میرزا كوچك فاتحهای بخوانیم. آنجا هم عناصر گروهكها خودشان را رساندند برای اینكه ما را تهدید كنند؛ برای اینكه میرزاكوچكخان را تحقیر كنند؛ برای اینكه حركت عظیم اسلامی مردم ایران را یك حركت مادّی و جدای از انگیزههای معنوی بنمایانند، كه البته موفّق نشدند. در آن شرایط، انسان گمان نمیكرد كه پنجهی متجاوز آن بیگانهپرستها از این شهر و از این استان كنده شود؛ اما دین و ایمان و عشق و معنویت و جوهر ذاتی مردم این منطقه، دستها و انگشتان بیگانه را قطع كرد و اسلام و انگیزههای ایمانی و خواستِ برخاسته از دل و جان مردم مؤمن این استان را بر هوسهای فاسد و مفسد بیگانگان غلبه داد. گیلان نشان داد كه از اعماق جان به اسلام و قرآن و مكتب اهل بیت علیهم السّلام معتقد است. بعد هم دوران جنگ تحمیلی شد. در این دوران، لشكر گیلان یكی از لشكرهای خطشكن بود. سرداران و شهیدان و جانبازان گیلانی، ستارگان درخشانی شدند كه از یادها هرگز نخواهند رفت. مربوط به :بیانات در جلسه پرسش و پاسخ دانشجویان دانشگاه صنعتی امیرکبیر - 1379/12/22 عنوان فیش :تاثیرپذیری عده ای از جوانان قبل انقلاب ازگروه بیتلها کلیدواژه(ها) : تاریخ فعالیتها و مبارزات آیت الله خامنه ای قبل از, معنویتگرایی, بیتلها, تقلید فرهنگی, تاریخ بر سر کار آمدن و حکمرانی محمدرضا پهلوی, وضعیت فرهنگی در رژیم پهلوی نوع(ها) : روایت تاریخی متن فیش : « نیهیلیسم» یعنى پوچگرایى. پوچگرایى، مقولهى محکومى است. البته این مکتب جزو فرآوردهها و میوههاى زندگى مادّى در غرب است؛ یعنى فقد و فقر معنویت، عمدتاً جوانها را به پوچى مىکشاند و این مربوط به امروز هم نیست؛ از زمان جوانى، من این جریان را به یاد دارم. آن موقع گروهى به نام « بیتلها» بودند که زلفهایشان را به گونهى مخصوصى مىآراستند و مىرفتند موسیقى اجرا مىکردند. چندى قبل هم در یکى از مجلّات خارجى عکسهاى اینها را دیدم که پیرمرد شده بودند. عدّهاى هم در کشورهاى مجذوب و منفعل در برابر غرب - که به زبانم نمىآید بگویم کشورهاى جهان سوم یا عقبافتاده؛ این تعبیرات درست نیست - دنبالهروِ اینها مىشدند. من در جلسهى قبلى گفتم، عدّهاى ذائقه و فکر ترجمهاى دارند. مردمى که چنین حالتى دارند، هر کارى که آنها بکنند، تقلید مىکنند. همان زمانِ جوانى ما، تا «بیتلها» در یک کشور اروپایى ظاهر شدند، اینجا فوراً دیدیم که عدّهاى از جوانها زلفهایشان را مثل آنها آرایش مىکنند! این چیز بدى است؛ خاستگاه آن هم زندگى مادّى غرب و فقد معنویت است. اگر بخواهیم پوچگرایى در جامعهى ما نباشد، راهش این است که معنویت و انگیزهها را تقویت کنیم. خوشبختانه امروز در جامعهى ما همین هم وجود دارد و من بهشدّت توصیه مىکنم که نگذارید این روحیهى پُرانگیزگى و این شور و هیجان و میل به آرمانها در شما اندکى کاهش پیدا کند. مربوط به :بیانات در خطبههای نمازجمعه - 1378/07/09 عنوان فیش :مقابله امام خمینی(ره) با وابستگی و فساد بر جای مانده از دوران طاغوت با نسخه اسلام کلیدواژه(ها) : رهبری امام خمینی, فساد رژیم پهلوی, وضعیت اجتماعی در رژیم پهلوی, وضعیت فرهنگی در رژیم پهلوی, وابستگی سلسله پهلوی به مستکبرین, مبارزه سیاسی امام خمینی(ره), وضعیت اخلاقی در رژیم پهلوی, استقلال, استقلال اقتصادی, مبارزه سیاسی امام خمینی(ره), سلسله پهلوی, سرجان ملکم, دخالتهای انگلیس در ایران, وضعیت اقتصادی در رژیم پهلوی, حاکمیت اسلام, حاکمیت دین, اولویتهای امام خمینی(ره), اعتماد به نفس ملی نوع(ها) : روایت تاریخی متن فیش : او[امام خمینی(ره)] این میدان[مبارزه با طاغوت] را طی كرد تا به نقطهی نزدیك پیروزی یعنی سال 1357 رسید. امام حالا در مقابل حادثهی عجیبی قرار گرفته است و آن، پیروزی نهضت اسلامی به پشتیبانی یك ملت با همهی وجودش است. آن پیروزی، نه فقط پیروزی بر یك رژیم فاسد و ارتجاعی بود، بلكه آن رژیم فاسد چون از پشتیبانیِ تقریباً همهی قدرتهای استكباریِ آن روز برخوردار بود، این پیروزی، پیروزی بر همهی آن قدرتهای استكباری به حساب میآمد. او میخواهد این مملكت را با سلیقه و نظر و نسخهی اسلام اداره كند. در مقابل او چیست؟ كشوری كه نزدیك دویست سال از جوانب گوناگون بر آن فشار آوردند تا همهی خصوصیات ممتاز یك ملت بزرگ را در آن بكوبند و ضعیف و سركوبش كنند. اگر به تاریخ این دویست سال اخیر مراجعه كنید، عظمت كار امام را بهتر درمییابید. من تأكید میكنم كه جوانان، این مقطعِ تاریخی را بخوانند. دستگاههای تبلیغی هم حقایقی را كه در این مدّت بر سر این كشور آمده، برای مردم تبیین كنند. به نظر من در این خصوص كار كمی شده است. از اوایل قرن نوزدهم میلادی كه مأمور انگلیسی «سرجان ملكم» از مرز هندوستان وارد ایران شد؛ یعنی از زمان حكومت فتحعلی شاه قاجار كه با هدایای اغواكننده و گرانقیمت برای رجال درباری و سیاستمداران فاسد وارد ایران شدند و استعمار انگلیسی، یا به تعبیر دیگر، نفوذ ویرانگر انگلیسی چون استعمار به معنای متداولش در ایران پیش نیامد؛ اما بدتر از استعمار پیش آمد حكومتهای ایرانی را به شدّت در مشت گرفت و هر كار خواست به وسیلهی آنها انجام داد؛ از آن روز تا روزی كه انقلاب پیروز شد، در حدود صد و هفتاد، هشتاد سال طول كشیده است. در تمام این مدّت، همهی عوامل قدرت قدرتهای بزرگ جهانی، عوامل قدرت نظامی، سیاسی، اقتصادی، فرهنگی، اخلاقی كار كرده بودند برای اینكه این ملتِ ریشهدارِ تاریخیِ بافرهنگِ شجاعِ بزرگ را آنچنان ضعیف و خُرد و ناامید و مأیوس كنند كه هیچ خطری از ناحیهی آن، قدرتهای بزرگ را تهدید نكند. امام در مقابل چنین واقعیتی قرار گرفت. البته از این صد و هفتاد، هشتاد سال، عمدهی مدّتش دولت انگلیس، از سال سی و دو به بعد دولت امریكا و در اواسط هم نفوذ دولت روسیه و رقابتهای روس و انگلیس در ایران بود؛ در دوران قاجاریه یك طور، در دوران رژیم پهلوی به مراتب خطرناكتر و سختتر. آنها هر كاری توانسته بودند، با این ملت كردند. نتیجه این شد كه در مقابل امام، كشوری وجود داشت كه از لحاظ سیاسی وابسته و تابع بود. هر كاری كه دولت امریكا در آن برهه اراده میكرد، در ایران انجام میگرفت. هر كاری میخواستند، میتوانستند بكنند؛ در زمینهی اقتصادی، در زمینهی نفت، در زمینهی انتصابات، در زمینهی دولتها فلان دولت برود، فلان دولت بیاید در زمینهی ارتباطات بینالمللی، در زمینهی عادات و رفتاری كه بر مردم تحمیل میشد، در زمینهی دانشگاهها. بنابراین، هر كار میخواستند در ایران بكنند، میتوانستند. ما كاملًا تابع و وابسته شده بودیم. از لحاظ اقتصادی، كاملًا مصرفكننده و فقیر بودیم؛ همه چیز را باید وارد میكردیم. من یكوقت گفتم، اما بعضیها باور نمیكردند؛ اما باور كنید كه در كشور ما «دستهی بیل» وارد میكردند؛ سوزن خیاطی وارد میكردند؛ انواع و اقسام خوراكیها وارد میكردند؛ انواع و اقسام محصولات صنعتی وارد میكردند! همه چیز مصرفی بود؛ یعنی این ملت، این استعدادها، این مغزها و این جوانان، قدرت یا فرصت این را نداشتند كه بخشی از نیازهای خودشان را خودشان تولید كنند، كه بتوانند بگویند ما به خارج احتیاجی نداریم. اگر صنعتی را هم در داخل كشور میآوردند مثل صنعت اتومبیلسازی، یا ذوب آهن و امثال اینها، كه به شكل بسیار ناقصی وارد كشور شده بود سرتاپای آن صنعت، وابستگی بود. وسایل پیشرفته و مدرنی هم كه میفروختند مثل هواپیماهای جنگی اجازهی تعمیرش را حتّی به داخل نمیدادند؛ تعمیرش هم باید در خارج انجام میگرفت! از لحاظ اقتصادی، صددرصد وابسته و مصرفكننده؛ از لحاظ علمی، تقریباً صفر؛ این ملت هیچ حرف تازهای در بازار علم و دانشِ نویِ جهانی نداشت. در دانشگاهها كه البته از لحاظ كمیت هم بسیار كم بودند؛ كه در آخرین سالهای رژیم پهلوی، در حدود یك دهم وضعِ فعلی، دانشجو در كشور بود اگر درسی در كلاسی گفته میشد در هر زمینهای؛ چه علوم انسانی، چه علوم فنّی و صنعتی، چه علوم طبیعی همان حرفهای دیگران بود؛ چیز نویی از لحاظ علمی وجود نداشت! از لحاظ ثروت ملی، غارتزده بودیم: نفت را میبردند، معادن را میبردند، همه چیز را میبردند؛ با هر قیمتی كه خودشان میخواستند! از لحاظ اجتماعی و وضعیت فقیر و غنی، كشور به شدّت مفلوك بود. هزاران، بلكه دهها هزار روستا در این كشور بود كه برق و آب تصفیه شده و امثال اینها را نه دیده بودند، نه امیدش را داشتند! فقط به تهران و چند شهر بزرگ میرسیدند؛ آن هم به آن شكلی كه همان روز تهران یكی از كثیفترین و زشتترین پایتختهای دنیا محسوب میشد! فقط به خودشان میرسیدند؛ هرجا خودشان جا پایی داشتند، آنجا فرودگاه هم بود، وسایل راحتی هم بود؛ اما آنجایی كه مربوط به خودشان نبود، بهكلّی رها شده بود! شكاف طبقاتی در اعلی درجهی خود بود. از لحاظ اخلاقی، ترویج فساد بود. در دورهی پیش از انقلاب همان سالهای اواخر دههی چهل و اوایل دههی پنجاه بارها در سخنرانیهایی كه برای جوانان تشكیل میشد، از روی شواهد و قرائن میگفتم این وضعیتی كه ما از لحاظ بیبندوباری و بیحجابی و فحشا در كشورمان داریم، در كشورهای اروپایی نیست! واقعا هم نبود؛ من اطّلاع داشتم. البته در كشورهای اروپایی ممكن بود فلان مركزِ فسادی وجود داشته باشد؛ اما عرف زندگی مردم در آنجا مثلًا وضع و پوشش و رفتار زنان بهتر از آن چیزی بود كه انسان بخصوص در بعضی از شهرهای ما ملاحظه میكرد و میدید! از لحاظ اخلاقی، مردم دچار انواع و اقسام آسیبهای اخلاقی بودند؛ نه فقط اخلاق شهوانی. توسط آنها، ارتباطات مردم، مراودات مردم، تكیه و اعتماد مردم، همهاش آفتزده شده بود. اینطوری پیش برده بودند و اداره كرده بودند؛ بحثِ تعمّد بود. مردم را بیحال و بیحوصله و ناامید میخواستند. اخلاقهای پیشبرندهی یك ملت، امید و تحرّك و جدّیت است. ملتی كه ناامید باشد، ملتی كه از آیندهی خود مأیوس باشد، ملتی كه خود را تحقیر كند، پیشرفت نخواهد كرد. هر جنسی كه گفته میشد در داخل تولید شده است، خودِ این داخلی بودن، معنایش این بود كه ارزشی ندارد! خود افراد، تحصیلكردهها، دیگران، به هم میگفتند كه ایرانی یك لولهنگ آن آفتابههای گِلی قدیمی هم نمیتواند بسازد! یعنی نسل پیشرفتهی علمی هم نسبت به آیندهی علمی این كشور ناامید بود. این، آن مشكل اخلاقی است. ما از قافلهی علم و تمدّن دنیا عقب بودیم. از لحاظ نظام حكومتی و حكّامی كه بر این كشور حكومت میكردند، یكی از مرتجعترین حكومتها را داشتیم. سلطنت موروثی بود؛ یك نفر بمیرد، مردم مجبور باشند فرزند او را در هر سنّی، با هر شرایطی و با هر خصوصیّاتی، به حاكمیت مطلق خودشان قبول كنند؛ نه معیاری، نه علمی، نه تقوایی، نه عقلی، هیچچیز ملاك نباشد! چنین رژیمی را در ایران در قانون اساسی هم برده بودند؛ قانون اساسیای كه زیر چكمههای رضا خان و زیر برق نگاههای مأموران رضاخانی در همین تهران تصویب شده بود. ایران در دنیا ذلیل شده بود. در مجامع جهانی، نامی از ایران به عنوان صاحبِ یك نظر، صاحبِ یك رأی و صاحبِ یك شخصیت، وجود نداشت؛ صدقهبگیر و محل آزمایش دیگران شده بود! بعضی از نظرات اقتصادی و غیره را برای اینكه آزمایش كنند، اینجا عمل میكردند، تا ببینند چگونه جواب میدهد! از لحاظ معنوی، فقیر؛ از لحاظ مادّی، فقیر؛ از لحاظ سیاسی، فقیر؛ از لحاظ شخصیتی، فقیر! امام در مقابل چنین جامعه و چنین كشوری قرار گرفته بود. البته نكتهی بسیار مهمی در اینجا وجود داشت و آن این بود كه ملت ایران، ملت بزرگ و بااستعدادی است. آن حالتی كه به وجود آورده بودند، یك حالت عارضی بود. وقتی فریاد امام بلند شد، ملت خود را تكان داد. البته از روزی كه امام شروع كرد، تا روزی كه این اقیانوس عظیم تموّج یافت و به خروش افتاد، پانزده سال طول كشید پانزده سالِ پُررنج اما ملت، ملتی اصیل، ریشهدار، بااستعداد، بافرهنگ، باغیرت و بادین بود و توانست خود را از آن حالت تخدیری و خوابآلودگی نجات دهد و بلند شود؛ توانست شخصیت خود را در دوران مبارزه بخصوص در یكی، دو سال اخیر نشان دهد. این، آن نقطهی قوّت بود؛ اما آن واقعیتها كه در طول سالهای متمادی بر این كشور تحمیل شده بود و آثارش را در زندگی گذاشته بود، در مقابل امام بود؛ حالا امام میخواهد این جامعه را به شكل مطلوب و آرمانی بسازد؛ چه كار باید بكند؟ ببینید چقدر این مهم است؛ شوخی نیست. شما مثلًا به نقطهای رفتهاید كه مصالح هست، امكانات هست، فضا هست، اما ساختمان ویرانه و درهم ریخته است؛ میخواهید از این مصالح و از این فضا، یك بنای شامخ و باعظمت و ماندگار درست كنید؛ هر مهندسی نمیتواند این كار را بكند. اینجاست كه آن هویّت و شخصیت عظیم، خودش را نشان میدهد. امام به این ملت و به این كشور و به این صحنه و به این مصالح نگاه كرد. او اسلام را میشناخت، آرمانهای اسلامی و احكام اسلامی را هم میدانست و میخواست با مصالح اسلامی و به دست این مردم، بنای شامخ یك حكومت عظیم، مستقل، سربلند، خوشبخت خوشبختكننده، پیشرونده و جبرانكنندهی ضعفهای گذشته را به وجود آورد. در این مردم، چه چیزی را باید بیش از همه چیز دنبال كند؟ اولویّت چیست؟ امام، اولویّتها را تشخیص داد و انتخاب و دنبال كرد. به نظر من، این اولویّتها در درجهی اوّل دو چیز بود. ما كه از روز اوّل خیلی از فرمایشها و افكار و قضاوتها و نحوهی برخورد امام را با قضایا از نزدیك شاهد بودیم، میتوانیم درست بفهمیم. امروز شما هم اگر به بیانات امام نگاه كنید، رفتار امام را ببینید و آنچه را كه از امام میدانید، جلوتان بگذارید، همین دو چیز را بهطور برجسته مشاهده میكنید: اول، احیای روح خودباوری و استقلال در مردم. در طول سالیان دراز به مردم تفهیم شده بود كه شما نمیتوانید. هرچه افراد از همهی طبقات روحانی، غیر روحانی، دانشگاهی، عالم، جاهل میگفتند، پاسخ میدادند كه نمیشود و فایدهای ندارد. این روحیه باید عوض میشد. اینگونه خُلقیّات اجتماعی، مثل خُلقیّات فردی نیست. خُلقیّات فردی هم به آسانی عوض نمیشود؛ اما خُلقیّات اجتماعی خیلی دشوارتر است. امام باید این را به روح خودباوری و اتّكاءِ به نفس و مشی مستقل تبدیل میكرد. برای خاطر این خصوصیت، امام باید هیچگونه دخالت و نفوذی را از غیر این ملت بر این ملت تحمّل نكند و نكرد. اینكه میبینید امام اینگونه در مقابل امریكا و در مقابل شورویِ آن روز میایستاد، بهخاطر این بود. آمریكاییها بیست و پنج سالِ تمام، سرشان را پایین انداخته بودند و به اینجا آمده بودند. سفرهی گستردهای بود كه اینها و یكمشت مزدور، هر كار خواسته بودند، كرده بودند؛ تا ماههای اوّلِ انقلاب هم هنوز قطع امید نكرده بودند! من قضایایی را در ذهن دارم كه حالا وقت نیست آنها را بگویم. امام، بهكل نوك همهی این پُرمدّعاها را چید! اگر اندك غفلتی از امام سرمیزد، از طرق مختلف و از پنجرههای متعدّد، همان كسانی كه از در بیرون شده بودند، دوباره وارد میشدند. امام قرص و محكم جلوِ نفوذ و تسلّط بیگانه را به هر كیفیّتی بست و ایستاد. این اوّلین نقطه بود. دومین چیزی كه امام بر روی آن نهایت اهتمام را داشت، احیای روح دینی و تقویت ایمان در مردم بود؛ همان ایمانی كه در خودش وجود داشت؛ لذا روی مسائل دین تعبّد و هرآنچه كه به دین مربوط میشد نهایت كوشش و دقّت را داشت و هیچ حاضر نبود در این زمینه كوتاه بیاید؛ چون دین علاجكننده است. وقتی روح دینی در ملتی بود، اثر آن فقط این نیست كه از لحاظ شخصی، مردمِ خوب و پاكیزه و پارسایی خواهند شد؛ اثر روح دینی، در زندگی اجتماعی منعكس میشود؛ اگر دینِ درست باشد. برای همین هم بود كه با دینی كه امام ترویج میكرد، اسلامی كه امام آن را اسلام ناب مینامید، همهی دشمنان بزرگ دنیا و دنبالههایشان در داخل كشور، شروع به مخالفت كردند؛ بهعنوان اینكه این دین، سیاسی و حكومتی است. گاهی هم دایهی دلسوزتر از مادر میشدند حالا هم گاهی میشوند كه آقا شما دینِ سیاسی و دینِ حكومتی را كه مطرح میكنید، دین از نظر مردم ضعیف میشود؛ ایمان دینی مردم سست میشود! این، درست عكس واقعیت است. وقتی دین در یك جامعه بود، روح فداكاری در آن جامعه هست. وقتی دین در یك جامعه بود، آگاهی و هوشیاری و احساس مسئولیت در یك جامعه هست. اینكه شما میبینید امروز در جامعه و كشور ما نسبت به مسائل دینی تا آنجایی كه به اطّلاع مردم میرسد در مردم احساس مسئولیت و احساس غیرت هست، این بهخاطر روح دینی است. دشمن میخواهد این روح را تضعیف كند. امام این روح را در همهی اركان جامعه چه اركان حكومتی، چه آحاد مردم به شدّت تقویت میكرد؛ یعنی در دولت، در مجلس، در قوّهی قضائیّه، در قوانین، در شورای نگهبان، در انتخابات و در همه چیز، امام بر روی ایمان دینی و تعبّد دینی و تقیّد دینی تكیه میكرد. امام این دو خصوصیت را در اولویّتِ اوّل قرار داد. غالب آنچه را كه امام بهعنوان دستورالعمل در مقابل پای این ملت گذاشته است، مربوط به این دو چیز است. مربوط به :پیام به ملت ایران به مناسبت بیستمین سالگرد انقلاب اسلامی - 1377/11/21 عنوان فیش :نابودی كشاورزی ملی؛ زمینهساز وابستگی اقتصاد کشور در دوران پهلوی کلیدواژه(ها) : خیانت پهلویها, وابستگی سلسله پهلوی به مستکبرین, سلسله پهلوی, تاریخ بر سر کار آمدن و حکمرانی محمدرضا پهلوی, وضعیت فرهنگی در رژیم پهلوی, وضعیت اقتصادی در رژیم پهلوی, وابستگی سلسله پهلوی به مستکبرین, خیانت پهلویها, دشمنی رژیم پهلوی با اسلام نوع(ها) : روایت تاریخی متن فیش : رژیم پهلوی كه در بیكفایتی و فساد و سرسپردگی به بیگانگان در میان حكومتهای فاسد این منطقه از همه روسیاهتر بود در طول دهها سال حكومت خود بزرگترین ضربهها را بر ملت و كشور ایران وارد آورده بود: ملت را با دیكتاتوری خشن و سركوب بیرحمانه از صحنهی سیاسی كشور بیرون رانده، منافع كشور را قربانی بند و بست با قدرتهای مداخلهگر و كمپانیهای غارتگر كرده، جوانان را با رواج ابتذال و شهوترانی از اندیشیدن به سرنوشت كشور باز داشته و صدای هر معترض و آزادیخواهی را در گلو شكسته بود. با نابود كردن كشاورزی ملی و وابسته كردن صنعت ناقص و معیوب، و باز گذاشتن دست بیگانگان حریص و نوكران دربار و غارت منابع نفتی و بذل و بخشش ثروت ملی به اربابان امریكایی و اروپایی و ویران كردن روستاها و تبدیل ایران به بازار كالاهای بیارزش خارجی و پس ماندهی محصولات كشاورزی امریكا و برنامههای خائنانهی دیگری از این قبیل، اقتصاد كشور را دچار انحطاط مزمن و وابسته به ارادهی قدرتهای خارجی كرده و رگ حیات ملت را به دست دشمنان سپرده بود. ایمان و فرهنگ و اعتقادات ملت ایران را به تمسخر گرفته و با تحقیر آن و ترویج تحمیلی فرهنگ غرب، به مبارزهیی جدی با خود باوری و اعتماد بنفس این ملت بزرگ كمر بسته بود. دین و روحانیت را كه در طول چند قرن همیشه منشأ حقطلبی و عدالتخواهی و آزادگی و سنگر اصلی مقاومت در برابر تهاجم بیگانگان و ستمگران و مستبدان بودند، مورد سختترین انتقامها قرار داده و با همهی وسائل زور و تهدید و تهمت و تبلیغ با آنها رفتار میكرد.در حالیكه فقر و تنگدستی و گرسنگی و سطح پائین زندگی گلوی اكثریت ملت ایران را میفشرد، اسراف و ولخرجی و تجمل و زندگیهای افسانهوار و كاخهای شاه و خانواده و رجال درباری و فرماندهان نظامیاش از یكطرف و غارت منابع ملی بوسیله كمپانیهای بیگانه و دلالان داخلیشان از طرف دیگر روزبهروز عرصه را بر مردم تنگتر میكرد. احكام نجاتبخش اسلام بدست گنهكار سران رژیم بكلی از صحنهی زندگی اجتماعی خارج شده و حتی رعایت تقوای دینی و نماز و عبادت در محیطهای زیر نفوذ مستقیم رژیم مانند محیطهای نظامی و آموزشی، مورد تمسخر و در مواردی جرم بود. كمترین انتقادی از رژیم ظالم و سفاك با برخوردهای خشن و خونین روبرو میشد و ساواك جهنمی شاه كه بوسیله سیای امریكا و صهیونیستهای ضد بشر سازماندهی و تجهیز شده بود سختترین شكنجهها و مخوفترین زندانها را برای سركوب كسانیكه جرئت مقابله با آن رژیم را به خود میدادند، آماده داشت. حوزههای علمیه و طلاب و علمای مبارز و جوانان و دانشجویان و دانشگاهها بخصوص آنهایی كه از دین و مبارزات دینی دم میزدند، مورد خشنترین وحشیگریها قرار میگرفتند. كشور رو به ویرانی، ایمان دینی رو به اضمحلال، استقلال و عزت و شرف ملی مورد غارت بیگانگان و آیندهی ایران و ایرانی بشدت تیره و سیاه بود. مربوط به :بیانات در دیدار مسئولان کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان - 1377/02/23 عنوان فیش :مقایسه گسترس زبان فارسی در قبل و بعد از انقلاب کلیدواژه(ها) : تاریخ بر سر کار آمدن و حکمرانی محمدرضا پهلوی, زبان فارسی, ارتش دوران پهلوی, وضعیت فرهنگی در رژیم پهلوی, تاریخ فعالیتها و مسئولیتهای آیت الله خامنه ای بعد نوع(ها) : روایت تاریخی متن فیش : [زبان فارسی] بعد از انقلاب مقدارى گسترش پیدا کرده ولى قبل از انقلاب بر اثر تنگنظرى و نادانى و بىسوادى مسؤولان کشور در دورهى اواخر قاجار تا آخر زمان محمّدرضا پهلوى، زبان و ادبیّات فارسى انحطاط پیدا کرد. با اینکه ما در همین دوره، انصافاً شخصیتهاى خوب ادبى، شاعر و نویسندهى بزرگ هم داشتیم، لیکن از لحاظ گسترش سیاسى و از لحاظ قدر و قیمت بینالمللى، در پایینترین وضعیت قرار گرفتیم! علّت هم این بود که در مهد زبان فارسى - یعنى ایران - کسانى که متصدّیان امور بودند، از زبان فارسى تبرّى مىجستند! این نهایت انحطاط است. عدّهاى راجع به تغییر خط حرف مىزدند و عدّهاى در مورد به کار بردن لغات و اصطلاحات فرنگى افتخار مىکردند و خودشان را در مقابل آن کوچک مىدانستند! آنجایى هم که مىخواستند فارسىسازى کنند، حتّى لغتسازىِ فارسیشان نوعى اظهار ارادت به لغت بیگانه بود! واقعاً از چیزهاى عجیبى که انسان مشاهده مىکند، اینکه یک دستگاه لغتسازى در ارتش زمان شاه وجود داشت؛ آنها مىنشستند و لغتى را از لغتنامهى کهن فارسى انتخاب مىکردند که یک نوع شباهتى به زبان خارجى داشته باشد! گاهى هم لغت فارسى جعل مىکردند؛ لغتسازى مىکردند. البته لغتسازى، کار جایزى است؛ به شرط اینکه آن کسى که لغتسازى مىکند، صلاحیت این کار را داشته باشد - اشکالى ندارد، پیشرفت زبان است - اما آنها صلاحیت داشتند یا نداشتند، کارى ندارم؛ لیکن لغتسازىشان با توجّه به لغت خارجى بود! «تک» را در مقابل «اَتک» و براى تقلید از «اَتک» مىآوردند! «چالش» را براى تقلید از «چلنج» مىآوردند! اینطور لغتسازى مىکردند. از این قبیل، زیاد است و شاید اگر کسى واقعاً دنبال کند، بتواند یک دفتر از اینگونه لغتهایى که عمدتاً بر محور لغت انگلیسى مىگشته، بیابد. خوب؛ وقتى که در مهد زبان فارسى، زبان فارسى اینگونه مورد بىاعتنایى است که بلد نیستند درست فارسى حرف بزنند، انتظار پیشرفتِ آن بیجاست! یک وقت یک نخستوزیر عربزبان، در زمان ریاست جمهورى بنده آمده بود با من ملاقات مىکرد - یادم نیست که رئیس جمهور بود یا نخستوزیر - وزیر خارجهاش هم پهلویش نشسته بود. با من عربى صحبت مىکرد، یک جمله را خواست بگوید، آن مفهوم را نتوانست در عربى پیدا کند! هرچه فکر کرد، دید یادش نمىآید. به طرف وزیر خارجهاش برگشت و به فرانسوى پرسید که این چه مىشود؟ آن مفهوم را به لغت فرانسوى گفت و عربى معادلش را به رئیسش گفت؛ آن وقت ایشان به من گفت! جالب اینجاست که من بهعنوان مخاطب او که زبانم هم عربى نبود، آن معادل را مىدانستم و برایم سخت نبود! من فارسى زبان بودم و آن آقا لغت عربى خودش را بلد نبود و از راه لغت معنى فرانسوى - عربى، از وزیر خارجهاش پرسید! من در دلم گفتم بیخود نیست شما اینقدر بدبختید که زبان خودتان را هم بلد نیستید؛ در حالى که شما رئیس کشورتان هستید! عزیزان من! این وضع، قبل از انقلاب در ایران هم وجود داشت. خیلى تعجّب نکنید؛ زبان خودشان را بلد نبودند! تو در اوج فلک چه دانى چیست که ندانى که در سرایت کیست تو در داخل خانهى خودت اینگونه حرکت مىکنى، آن وقت دلت مىخواهد که زبان به بنگال و به چین و ماچین و به قسطنطنیه برود!؟ معلوم است که زبان، محدود مىشود. البته بعد از انقلاب، تا حدودى تکان خورد. امروز در مناطق جزیرةالعرب - اینها که عرض مىکنم، اطّلاع است، حدس و تخیّل نیست؛ خبر دارم - عربى که مثلاً اهل منطقهى احسا و قطیف است، که هیچ وقت ممکن نبود یک کلمهى فارسى هم یاد بگیرد، با نشستن پاى رادیو و تلویزیون فارسى ایران - که تلویزیون را با بشقاب مىگیرد - زبان فارسى مىآموزد؛ یعنى مىتواند فارسى حرف بزند. آنقدر پاى رادیو و تلویزیون فارسى مىنشینند، تا بتوانند بتدریج فارسى یاد بگیرند! یعنى انقلاب، زبان را منتشر کرد. امروز به برکت انقلاب در نقاطى از دنیا، زبان فارسى به عنوان زبان دوم دانشگاهى یا به عنوان زبان رشتهى اختصاصى، باز مورد توجّه قرار گرفته است. انقلاب پیام و سخنى دارد؛ کسى که مسلمان است، پیام اسلام را از انقلاب مىگیرد، کسى هم که مسلمان نیست و بالاخره پیام نو را از انقلاب مىگیرد، دلش مىخواهد - مثلاً - بداند که امام و پدر این انقلاب، وقتى حرف مىزد، چه مىگفت که در ترجمه نمىشود فهمید؛ لذا زبان فارسى یاد مىگیرند. امروز اینطور است. مربوط به :بیانات در دیدار جمعی از جوانان - 1377/02/07 عنوان فیش :تلاش آیت الله خامنه ای برای بیرون کشیدن جوانان از كمند فرهنگی رژيم پهلوی کلیدواژه(ها) : سوابق مبارزاتی آیتالله العظمی خامنهای (مدظله), آیتالله العظمی سید علی خامنهای, تاریخ نهضت امام خمینی(ره) و قیام 15 خرداد, دوران جوانی آیت الله خامنه ای, خیانت پهلویها, وضعیت فرهنگی در رژیم پهلوی, وضعیت اجتماعی در رژیم پهلوی نوع(ها) : روایت تاریخی متن فیش : آن وقتها مثل حالا نبود؛ انصافاً وضع خیلی بد بود. محیط جوانی، محیط دلنشینی نبود؛ نه برای من كه آن وقت طلبه بودم من در دورهی كودكی هم از دبستان طلبه بودم بلكه برای همهی جوانان. به جوان اعتنا نمیشد. خیلی استعدادها در داخل جوانان میمرد. ما در مقابل چشم خودمان، این را شاهد بودیم. من خودم در محیط طلبگیام این را میدیدم. بعد هم كه با محیطهای بیرون طلبگی، با محیط دانشگاه و دانشجویان ارتباط پیدا كردم سالهای متمادی، من با دانشجویان ارتباط داشتم و مأنوس بودم در آنها هم دیدم كه همینطور است. آن قدر استعدادهای درخشان بود. آنقدر افرادی بودند كه ممكن بود در این رشتهای كه درس میخوانند، استعداد چندانی نداشته باشند؛ اما ممكن بود استعداد دیگری در وجودشان باشد، كه كسی نمیفهمید و نمیدانست. همانطور كه آقای میرباقری اشاره كردند و درست هم گفتند، قبل از انقلاب، همهی دوران جوانی من غالباً با جوانان گذشته است. وقتی انقلاب پیروز شد، من حدوداً سیونهساله بودم. تمام مدت دورهی از هفده، هجدهسالگی من تا آن تاریخ، با جوانان بود؛ چه جوانان حوزهی علمی و تحصیلی دینی و چه جوانان خارج از این حوزه. چیزی كه حس میكردم این بود كه رژیم محمّد رضا پهلوی كاری كرده بود كه جوانان به سمت ابتذال میرفتند. ابتذال، نه فقط ابتذال اخلاقی؛ ابتذال هویّت و ابتذال شخصیّت. البته من نمیتوانم ادّعا كنم كه خودِ آن رژیم برنامهریزی كرده بود كه جوانان مملكت را به ابتذال بكشاند ممكن است اینطور بوده، ممكن هم هست نبوده باشد اما آنچه مسلّم میتوانم بگویم، این است كه آنها برنامههایی ریخته بودند و به گونهای مملكت را اداره میكردند كه لازمهاش این بود؛ یعنی از مسائل سیاسی دور، از مسائل زندگی دور. شما باور میكنید كه من و امثال من، تا سنین مثلًا بیست و چندسالگی، دولتهایی را كه بر سرِ كار بودند، اصلًا نمیشناختیم كه چه كسانی هستند؟! حالا شما در این مملكت كسی را میشناسید كه نداند وزیر آموزش و پرورش كیست؟ وزیر اقتصاد و دارایی كیست؟ یا مثلًا رئیسجمهور را كسی نشناسد؟ در اقصی نقاط كشور هم همه اطّلاع دارند. آن زمان، همهی قشرها از جمله جوانان اصلًا بهكل از مسائل سیاسی غافل بودند. بیشترین سرگرمی جوانان، به مسائل روزمرّه بود. بعضی در غم نان، مشغول كار سخت بودند، برای اینكه یكلقمهنان گیر بیاورند و بخورند، كه آن هم البته مقداری از درآمدشان صرف خوردن نمیشد؛ صرف كارهای حاشیهای میشد. شما اگر این كتابهایی را كه در دورهی جوانی ما در بارهی امریكای لاتین و آفریقا نوشته شده است، خوانده باشید مثل كتابهای «فرانتس فانون» و كسانی دیگر كه آن زمانها كتاب مینوشتند و امروز هم كتابهایشان به اعتبار خودشان باقی است درمییابید كه وضع ما هم همینطور بود. در مورد ایران كسی جرأت نمیكرد بنویسد؛ اما در مورد مثلًا آفریقا یا شیلی یا مكزیك راحت مینوشتند. من با خواندن این كتابها میدیدم كه عیناً وضع ما همینگونه است. یعنی آن جوان كارگر هم بعد از آنكه كار سخت میكرد و یكشاهی، صَنّار گیر میآورد، نصف این پول صرف عیّاشی و ولگردی و هرزهگری و اینطور چیزها میشد. اینها همان چیزی بود كه ما در آن كتابها میخواندیم و میدیدیم كه در واقعیّت جامعهی خودمان هم همینطور است. انصافاً خیلی بد بود. محیط جوانی، محیط خوبی نبود. البته در داخل دل جوانان و محیط جوان، طور دیگری بود؛ چون جوان اساساً اهل نشاط و امید و هیجان و اینهاست. من خودم شخصاً جوانیِ بسیار پُرهیجانی داشتم. هم قبل از شروع انقلاب، به خاطر فعّالیتهای ادبی و هنری و امثال اینها، هیجانی در زندگی من بود و هم بعد كه مبارزات در سال 1341 شروع شد، كه من در آن سال، بیست و سه سالم بود. طبعاً دیگر ما در قلب هیجانهای اساسی كشور قرار گرفتیم و من در سال چهل و دو، دو مرتبه به زندان افتادم؛ بازداشت، زندان، بازجویی. میدانید كه اینها به انسان هیجان میدهد. بعد كه انسان بیرون میآمد و خیل عظیم مردمی را كه به این ارزشها علاقهمند بودند، و رهبری مثل امام رضواناللَّه علیه را كه به هدایت مردم میپرداخت و كارها و فكرها و راهها را تصحیح میكرد، مشاهده مینمود، هیجانش بیشتر میشد. این بود كه زندگی برای امثال من كه در این مقولهها زندگی و فكر میكردند، خیلی پرُهیجان بود؛ اما همه اینطور نبودند. البته جوانان طبعاً دور هم كه جمع میشوند، چون طبیعتاً دلشان گرم است - یعنی یك نوع حالت سرزندگی و شادی در طینتشان است - از همه چیز لذّت میبرند. جوان از خوراك لذّت میبرد، از حرف زدن لذّت میبرد، از در آیینه نگاه كردن لذّت میبرد، از تفریح لذّت میبرد. شما باور نمیكنید كه انسان وقتی از سنین جوانی گذشت، آن لذّتی را كه شما مثلاً از یك غذای خوشمزه میبرید، دیگر نمیبرد و نمیداند چیست! آن وقتها گاهی بزرگترهای ما - كسانی كه در سنین حالای من بودند - چیزهایی میگفتند كه ما تعجّب میكردیم چطور اینها اینگونه فكر میكنند؟ حالا میبینیم نخیر؛ آن بیچارهها خیلی هم بیراه نمیگفتند. البته من خودم را بهكلّی از جوانی منقطع نكردهام. هنوز هم در خودم چیزی از جوانی احساس میكنم و نمیگذارم كه به آن حالت بیفتم. الحمدللَّه تا بهحال نگذاشتهام و بعد از این هم نمیگذارم؛ اما آنها كه خودشان را در دست پیری رها كرده بودند، قهراً التذادی كه جوان از همهی شؤون زندگی خودش دارد، احساس نمیكردند. آن وقت این حالت بود. نمیگویم كه فضای غم حاكم بود - این را ادّعا نمیكنم - اما فضای غفلت و بیخبری و بیهویّتی حاكم بود. این هم بود كه آن وقت من و امثال من كه در زمینهی مسائل مبارزه، به طور جدّی و عمیق فكر میكردیم، همّتمان را بر این گذاشتیم كه تا آنجایی كه میتوانیم، جوانان را از دایرهی نفوذ فرهنگی رژیم بیرون بكشیم. من خودم مثلاً مسجد میرفتم، درس تفسیر میگفتم، سخنرانیِ بعد از نماز میكردم، گاهی به شهرستانها میرفتم سخنرانی میكردم. نقطهی اصلی توجّه من این بود كه جوانان را از كمند فرهنگی رژیم بیرون بكشم. خود من آن وقتها این را به «تور نامریی» تعبیر میكردم. میگفتم یك تور نامریی وجود دارد كه همه را به سمتی میكشد! من میخواهم این تور نامریی را تا آنجا كه بشود، پاره كنم و هر مقدار كه میتوانم، جوانان را از كمند و دام این تور بیرون بكشم. هر كس از آن كمند فكری خارج میشد - كه خصوصیّتش هم این بود كه اوّلاً به تدیّن و ثانیاً به تفكرات امام گرایش پیدا میكرد - یك نوع مصونیتی مییافت. آن روز اینگونه بود. همان نسل هم، بعدها پایههای اصلی انقلاب شدند. الان هم كه من در همین زمان به جامعهی خودمان نگاه میكنم، خیلی از افراد آن نسل را - چه كسانی كه با من مرتبط بودند، چه كسانی كه حتّی مرتبط نبودند - میتوانم شناسایی كنم. مربوط به :گفت و شنود صمیمانه رهبر انقلاب با جمعی از جوانان و نوجوانان - 1376/11/14 عنوان فیش :سرگرمی ها و تفریحات رهبری در دوران جوانی کلیدواژه(ها) : تاریخ فعالیتها و مبارزات آیت الله خامنه ای قبل از, دوران جوانی آیت الله خامنه ای, وضعیت فرهنگی در رژیم پهلوی, سیاستهای رژیم پهلوی نوع(ها) : روایت تاریخی متن فیش : ما متأسّفانه سرگرمیهاى خیلى کمى [در سنین جوانی] داشتیم؛ اینطور سرگرمیها آن وقت نبود. البته پارک بود، ولى کم و خیلى محدود. مثلاً در مشهد، فقط یک پارک در داخل شهر بود و محیطهایش، محیطهاى خیلى بدى بود. ما هم عضو خانوادههایى بودیم که پدرها و مادرها مقیّد بودند؛ اصلاً نمىتوانستیم برویم. براى امثال من در دوره جوانى، امکان اینکه بتوانند از این مراکز عمومىِ تفریحى استفاده کنند، وجود نداشت؛ به خاطر اینکه این مراکز، مراکز خوبى نبود، غالباً مراکز آلودهاى بود. دستگاههاى آن روز هم مقدارى سعى داشتند که مراکز عمومى را آلوده به شهوات و فساد کنند! این کار، تعمّداً و طبعاً با برنامهریزى انجام مىشد. آن زمانها این را حدس مىزدیم؛ ولى بعدها که قرائن و اطّلاعات بیشترى پیدا کردیم، معلوم شد که واقعاً همینطور بوده است؛ یعنى با برنامهریزى، محیطهاى عمومى را فاسد مىکردند! لذا ما نمىتوانستیم برویم. بنابراین تفریحات آن وقت ما از این قبیل نبود. تفریح من در محیط طلبگى خودم در دوران جوانى، حضور در جمع طلبهها بود. به مدرسه خودمان - مدرسهاى داشتیم به نام مدرسه نوّاب - مىرفتیم؛ جوّ طلبهها براى ما جوّ شیرینى بود. طلبهها دور هم جمع مىشدند، صحبت و گفتگو و تبادل اطّلاعات مىکردند و حرف مىزدند. محیط مدرسه براى خود طلبهها مثل یک باشگاه محسوب مىشد؛ در وقت بىکارى آنجا دور هم جمع مىشدند. علاوه بر این در مشهد، مسجد گوهرشاد هم مجمع خیلى خوبى بود. آنجا هم افراد متدیّن، طلّاب، روحانیون و علما مىآمدند، مىنشستند و با هم بحث علمى مىکردند. بعضى هم صحبتهاى دوستانه مىکردند. تفریحات ما اینها بود. البته من آن زمان ورزش مىکردم؛ الان هم ورزش مىکنم. متأسّفانه مىبینم جوانان ما در ورزش سستى مىکنند که این خیلى خطاست. آن زمان ما کوه مىرفتیم و پیادهرویهاى طولانى مىکردیم. من با دوستان خودم، چند بار از کوههاى اطراف مشهد، همینطور کوه به کوه و روستا به روستا، چند شبانه روز حرکت کردیم و راه رفتیم. از اینگونه ورزشها داشتیم. البته اینها تفریحات سرگرم کنندهاى بود که خارج از محیط شهر محسوب مىشد. حالا در تهران، این دامنه زیباى البرز و ارتفاعات به این قشنگى و خوب هست؛ من خودم هفتهاى چند بار به این ارتفاعات مىروم. متأسفانه مىبینم نسبت به جمعیت تهران، تعداد کسانى که آنجا مىآیند و از این محیط بسیار خوب و پاک استفاده مىکنند، خیلى کم است! تأسف مىخورم که چرا جوانان ما از این محیط طبیعى و زیبا استفاده نمىکنند! اگر آن زمان در مشهدِ ما چنین کوههاى نزدیکى وجود داشت - چون ما آن وقت در مشهد، کوههاى به این خوبى و به این نزدیکى نداشتیم - ما بیشتر هم استفاده مىکردیم. مربوط به :بیانات در دیدار جمعی از اعضای تشکّلهای دانشجویی - 1375/09/15 عنوان فیش :آلوده بودن محیط دانشجویی دوران پهلوی کلیدواژه(ها) : جنبش دانشجویی, تاریخ فعالیتها و مبارزات آیت الله خامنه ای قبل از, تاریخ بر سر کار آمدن و حکمرانی محمدرضا پهلوی, وضعیت فرهنگی در رژیم پهلوی نوع(ها) : روایت تاریخی متن فیش : [جنبش دانشجویی] یکی دو تا خصوصیت منفی هم دارد که باید به آنها هم کاملاً توجّه داشته باشید. یکی این است که چون محیط دانشجویی، محیط احساسات است - جوان احساساتی است - همیشه یک عدّه رند ناقلای کمین گرفته، مایلند که اگر بتوانند، برای کارهای مختلف، از این مجموعهی حسّاس آمادهی به تحرّک استفادهای بکنند. نه اینکه حالا همه هم میتوانند استفاده کنند؛ نه. خیلیها میخواهند در محیط دانشجویی سوء استفاده کنند؛ ولی اصلاً محیط دانشجویی آنها را نمیپذیرد. راهشان نمیدهد. اما بعضی هم زرنگند. فرض بفرمایید فلان حزب سیاسی یا گروه اقتصادی، فلان مجموعهی فرهنگی یا فلان شخصیت، اگر بخواهد از محیط دانشجویی، در جهت مقاصد و اغراض خودش استفاده کند، در صورتی که تواناییهای لازم را داشته باشد، کاملاً شدنی است. یعنی میتواند وارد محیط دانشجویی شود و با کیفیتی از محیط دانشجویی بهره ببرد. لذا اگر شما ملاحظه کنید، خواهید دید فسادهای اخلاقی در محیط دانشجویی زیاد است. البته امروز در جامعهی ما خیلی کمتر است؛ امّا در کشورهای دیگر، بخصوص کشورهای جهان سوم، خیلی زیاد است. کسانی که رفته باشند، مشاهده کردهاند. من در کشورهای آسیایی، مواردی را از نزدیک دیدم. گاهی انحطاط اخلاقی در جوانان، به شدّت مشاهده میشود که البته آن هم عواملی دارد و وارد آن بحث نمیخواهیم بشویم. اینها غالباً دانشجو هستند. من جوانی را در یکی از کشورهای اسلامی دیدم که نصف سرش را تراشیده بود و یا آن زمانهای قبل از انقلاب، معمول بود که پوستین را چپه میپوشیدند - پوستین را معمولاً باید بپوشند برای گرم شدن - برای اینکه یک نوع حرکتی کرده باشند، یا این لباسهای «لی» را سنگ پا میزدند، برای اینکه یک خرده نخنما شود و بپوشند. اینها غالباً در همین محیطهای دانشگاهی و همین جوانان دانشجو بودند. البته در محیطهای غیر دانشجویی هم بودند؛ نه اینکه نبودند. رژیم پهلوی - رژیم طاغوت - اصرار داشت که محیط دانشگاه را آلوده کند؛ برای اینکه در آنجا، تفکّرات صحیح پا نگیرد. یا گرایشهای چپ در دانشگاه رواج داشت. البته از آن طرف گرایشهای اسلامی هم رواج داشت. حسّاس و قابل اشتعال و زود پذیر بودن و نرم و لطیف بودن روح و دل جوان، مثل یک شمشیر دو لب است. هم تفکّرات صحیح میتوانند این فرصت را مورد بهره برداری قرار دهند؛ وارد دانشگاه شوند و آن را به یک بهشت برین تبدیل کنند؛ هم تفکّرات و روشهای غلط میتوانند وارد دانشگاه شوند. این یک نقطهی ضعف است. یعنی نقطهای است که باید در معاشرت و در برخورد دانشجویی به آن توجّه داشت. دانشجو جوان و آزاد فکر است. به طور طبیعی حسّاس و احساساتی است. ممکن است تحت تأثیر هر حرف پر هیجان، یا حرف خوش ظاهری قرار گیرد. باید به این توجّه داشته باشید. این یک نقطهی ضعف است. مربوط به :بیانات در دیدار جمعی از کارگران و معلمان - 1374/02/13 عنوان فیش :بریده شدن دوبال علم و کار،در زمان قاجار و پهلوی کلیدواژه(ها) : تاریخ قاجاریه, تاریخ بر سر کار آمدن پهلوی اول و نهضتهای اعتراضی, تاریخ بر سر کار آمدن و حکمرانی محمدرضا پهلوی, عملکرد حکومت پهلوی, عملکرد حکومت قاجاریه, وضعیت فرهنگی در رژیم پهلوی, وضعیت علمی در رژیم پهلوی, خیانت پهلویها, عقبماندگی علمی ایران نوع(ها) : روایت تاریخی متن فیش : ملت ایران باید از اعماق دل به دو سلسلهی پادشاهی پهلوی و قاجار، لعنت بفرستد که این دو سلسلهی خبیث، دو بالِ مملکت و پیکرهی عظیم این ملت کهن، با هوش و با استعداد را بریدند. نه علم و نه کار، هیچکدام را برای این ملت فراهم نکردند. کاری که بود، کارهای بیارزش یا کمارزش بود. علمی که بود، علم تقلیدی و دستِ دوم بود. آن کاری را که از دل میجوشد و حقیقتاً پوشش و حلیهی حیات میبخشد و کارهای اساسی در مملکت صورت میدهد، ترویج نکردند. هرچه توانستند، قلع و قمع هم کردند و بساط علمی را که از دل میجوشد و در آن ابتکار هست، برچیدند. آن خاندانها این جرائم را دارند. نتیجه این شد که ملّت ایران که در مسابقهی علم و پیشرفت تمدّن و دانش و تجربه، یا از دیگران جلوتر بود یا اقّلاً کسری نداشت، سالها عقب ماند. اوّل خانوادهی قاجار - از ناصرالدّین شاه به بعد - بعدش هم خانواده پهلوی - این پدر و پسر - حقیقتاً چوب حراج به موجودی این ملت و کشور و سرمایههای معنویاش زدند. «تلک امّة قد خلت لها ما کسبت و لکم ما کسبتم.» آنها رفتند و سر و کارشان با خداست. سزای اعمالشان را هم میبینند. مربوط به :بیانات در دیدار جمعی از دانشجویان و طلاب - 1372/09/24 عنوان فیش :حذف دین از دانشگاه توسط استعمارگران با هدف سلطه بر ایران کلیدواژه(ها) : انروای دین, وضعیت فرهنگی در رژیم پهلوی, تاریخ بر سر کار آمدن پهلوی اول و نهضتهای اعتراضی, ناصرالدین شاه قاجار, مخالفت با حوزههای علمیه و علما, استبداد رضاخان, عملکرد فرهنگی رضاخان, دینزدایی, دینزدایی از دانشگاه نوع(ها) : روایت تاریخی متن فیش : استعمارگران و كسانی كه میخواستند بر این كشور سلطهی سیاسی و فرهنگی و اقتصادی و غیره پیدا كنند، دین را از محیط دانشگاه حذف كردند. راه پیدا كردن این سلطه این بود كه دین را حذف كنند. اهل دین و علمای دین را حذف كنند. یا اگر به كل از بین نمیبرند، آن را به صورتهای بیجانی تبدیل كنند. این، كاری بود كه از همان اوانی كه اشاره كردم تقریباً از همان صدوپنجاه سال پیش؛ در اواخر حكومت ناصرالدّین شاه دنبال شده است. حالا علما هم باشند برای وقتهایی كه شاید وجودشان لازم باشد و از آنها استفاده كنیم؛ اما بدون روح و معنای عالم دین. این را میخواستند. رضاخان آمد قلدری و بیعقلی كرد و همان ظاهرش را هم خواست در سطح جامعه و بخصوص در محیطهای علمی حذف كند. نیّت این بود. لذا در محیطهای دانشگاهی ما، دین یك چیز بیگانه شد. دانشگاه ما را اینطور ساختند. یك چیز بیگانه؛ چرا؟ هدف بسیار روشن بود. برنامهی بسیار زیركانهای بود. برای اینكه اگر دین در دانشگاه نباشد، آن كسانی كه در این فضا پرورش پیدا میكنند، در آینده همان سردمداران و سررشتهداران زندگی هستند، كه بیدین شدهاند و به سهولت جامعه را به سمت بیدینی خواهند كشاند! این، هدفی بود كه دنبال شد و انصافاً هم، تا مدّتی و در برههی طولانیای از زمان، موفّق شدند. محیط دانشگاه را محیط بیگانه از دین كردند. البته نمیتوانستند دانشگاه را از انسانهای متدیّن، به كلّی خالی كنند. این روشن است. مربوط به :بیانات در دیدار اعضای گروه ادب و هنر صدای جمهوری اسلامی ایران - 1370/12/05 عنوان فیش :صادق هدایت؛ نویسندهای کوچک در مقابل نویسندههای معروف دنیا کلیدواژه(ها) : هدایت، صادق, قاآنی, نقد و انتقاد, جمالزاده، محمدعلی, وضعیت فرهنگی در رژیم پهلوی, تاریخ بر سر کار آمدن و حکمرانی محمدرضا پهلوی نوع(ها) : روایت تاریخی متن فیش : اگر نقد حقیقتاً انجام بگیرد و نقاد بیرودربایستی کار «نقد» را انجام دهد، سطح کارهای فرهنگی ارتقاء پیدا میکند. شما [اعضای گروه ادب و هنر صدای جمهوری اسلامی ایران] باید آدمهایی داشته باشید که بنشینند مثلًا کار جمالزاده، هدایت، چوبک و ... را واقعاً نقد کنند و نقاط قوّت و ضعفش را بگویند؛ این کار نباید همهی برنامهی شما را فرابگیرد؛ باید بخشی از برنامه را بگیرد. شما خیال میکنید که شخصیت قاآنی از شخصیت جمالزاده خیلی بهتر بوده است؟ قاآنی، الدنگ زمان خودش بوده؛ اما جمالزاده بندهی خدا پیرمردی است که دارد نان خدا را میخورد و نفس میکشد! نه، محدودیتهای شما اینها نیست؛ شما محدودیتهای دیگری دارید. شما اگر محدودیتهای طبیعی نداشته باشید، اینها مشکلی نیست. یک روز در کشور چیزی مُد میشود و هرکس سعی میکند مطابق آن رفتار کند؛ مثلًا یک روز صادق هدایت در این کشور مُد بود البته حالا اینطور نیست؛ این مربوط به حدود بیست سال پیش است هرکس میخواست راجع به قصه حرف بزند، حتماً باید اسم صادق هدایت را میآورد! البته صادق هدایت نقاط قوّتی دارد؛ اما نقاط ضعفی هم دارد. صادق هدایت که جزو نویسندگان بزرگ دنیا نیست. اگر شما صادق هدایت را با نویسندههای معروف دنیا مقایسه کنید چه نویسندههای روسی، چه نویسندههای فرانسوی، چه نویسندههای انگلیسی؛ اینهایی که رمانهای معروف را خلق کردند و داستانهای بزرگ را نوشتند در مقابل آنها بچهی کوچکی است! البته او در ایران جایگاهی دارد؛ اما در همان حد باید او را تفخیم کرد، و نه بیشتر؛ آدم نباید اسیر مُد باشد. آقایی برداشته ده جلد رمان نوشته، که علیالظاهر کار قشنگی است؛ اما - به قول ما مشهدیها - توی بحر کار که میروید، میبینید کار پوکی است؛ این را نقد کنید. حالا مُد شده است که بردارند مرتب تعریف بنویسند؛ فلان کس یک رمان ده جلدی نوشته و چنین و چنان کرده؛ خیلی خوب، یک آدم نقادِ واردِ دارای چشم بصیر این را بخواند و عیوبش را پیدا کند؛ عیوبی که در زبانش هست؛ عیوبی که در محتوایش هست؛ عیوبی که در تاریخش هست؛ عیوبی که در انسجام داستانیش هست. مربوط به :بیانات در دیدار قاریان مصری - 1370/11/03 عنوان فیش :محجوریت قرآن در دوران پهلوی کلیدواژه(ها) : تاریخ فعالیتها و مبارزات آیت الله خامنه ای قبل از, جلسات تفسیر قرآن رهبری, انس با قرآن, وضعیت فرهنگی در رژیم پهلوی نوع(ها) : روایت تاریخی متن فیش : ما در سالهای قدیم، دورهی بیقرآنی را در این مملکت گذراندیم؛ قرآن بتدریج داشت از همه جای کشور جمع میشد. در گذشتههای دور، مکتبخانهیی بود که بچهها قرآن را در آنجا یاد میگرفتند؛ لیکن در دوران پهلوی اینها را بکلی از بین برده بودند؛ این مدارس رسمی هم که مطلقاً چنین چیزی نداشت. البته فقط تعدادی از این جلسات و دورههای قرآن فعالیت داشتند و بعضی از افراد در گوشه و کنار کشور - تهران، مشهد، اصفهان و سایر جاها - مشغول بودند؛ اما هیچ چیز نبود؛ هرچه شده، از انقلاب به این طرف است؛ درعینحال ما احساس میکنیم که از کاروان فراگیری و انس با قرآن عقب هستیم. در آن دوران طاغوت، من در مشهد جلسات تفسیر و درس قرآن داشتم؛ به جوانانی که میآمدند، میگفتم که هر کدام از شماها یک نسخهی قرآن در جیب بغلتان داشته باشید؛ اگر در جایی منتظر کاری میایستید و فراغتی پیدا میکنید - یک دقیقه، دو دقیقه، پنج دقیقه، نیم ساعت - قرآن را باز کنید و به تلاوت آن مشغول شوید، تا با این کتاب انس پیدا کنید. تعدادی که اینطور عمل کرده بودند، هرچند بسیار اندک بودند، لیکن احساس میکردم که اینها با اینکه غالباً هم عربی نمیدانستند، اما از لحاظ فهم معارف اسلامی، از دیگران برجستهتر بودند و به طور ممتازی با آنها تفاوت داشتند. مربوط به :بیانات در جلسه هشتم تفسیر سوره بقره - 1370/07/24 عنوان فیش :اهتمام کم دانشجویان دانشگاه تهران به نماز در دوران پهلوی کلیدواژه(ها) : تاریخ فعالیتها و مبارزات آیت الله خامنه ای قبل از, تاریخ بر سر کار آمدن و حکمرانی محمدرضا پهلوی, دانشگاه تهران, وضعیت فرهنگی در رژیم پهلوی نوع(ها) : روایت تاریخی متن فیش : در جمهوری اسلامی اقامهی نماز قابل مقایسه با قبل از انقلاب نیست. قبل از انقلاب نمازخواندن یک عیب بود و در همین مسجد دانشگاه تهران یک عدهی بسیار محدودی میرفتند نماز میخواندند، بهطوری که من یک وقتی کار داشتم و رفته بودم آنجا دنبال کسی مسجد خلوت بود و هیچکس سراغ مسجد نمیرفت مگر یک چند نفر معدودی از چند هزار دانشجو. در محیط نماز خواندن مخصوصاً در بعضی از محیطها اگر جایی انسان گیر میافتاد و میخواست نماز بخواند همه تماشا میکردند و مایه تعجب بود. در آن زمان اگر میخواستند از یک جوانی تعریف کنند، میگفتند این جوان خیلی خوب است و نمازخوان است، نمازخوان یعنی خیلی خوب. نمازخوان یک نوع مقدس مآبی به حساب میآمد، تازه همان آدم هم یک وقتی اگر کاری داشت و جلسهای داشت، یا درسی داشت، یا قرار شیرین خوبی داشت نماز را خیلی راحت ترک میکرد، اما امروز آنطور نیست. امروز جوانهای ما در دانشگاه و در غیر دانشگاه دنبال نماز و علاقمند به نماز و مقید به نماز هستند، لکن این کافی نیست، و لذا در محیطتان باید کاری بکنید که نماز رواج پیدا کند، کاری در جهت اقامهی صلوة . مربوط به :بیانات در مراسم اجرای خطبهی عقد ازدواج - 1370/04/20 عنوان فیش :برگزاری میهمانی های پُرخرج توسط طاغوتی ها کلیدواژه(ها) : تاریخ بر سر کار آمدن و حکمرانی محمدرضا پهلوی, وضعیت فرهنگی در رژیم پهلوی, تاریخ فعالیتها و مبارزات آیت الله خامنه ای قبل از, تجملگرایی نوع(ها) : روایت تاریخی متن فیش : میهمانیهای پُرسروصدا و هتلگرفتنها و خرجهای زیاد، کار آن طاغوتیها بود. اخیراً در روزنامه هم موردی را نوشته بودند، که چهقدر خوب کردند که نوشتند؛ تامردم بفهمند که این کارها زشت است. ماها همیشه در خانههای خودمان - یک اتاق، دو اتاق - عقد و عروسی میگرفتیم. اگر هم نداشتیم، از همسایه قرض میگرفتیم. مقداری شیرینی و میوه چیده میشد؛ میگفتیم، میخندیدیم، شوخی میکردیم؛ خیلی هم خوش میگذشت. البته آن طاغوتها و آدمهای بدی که بحمداللَّه ازاله شدند، اینطور برگزار نمیکردند. آنها به این وضع قانع نبودند؛ در آن هتلها میرفتند و میهمانیهای پُرخرج و چنین و چنان برپا میکردند. حالا ما که بر سر کار آمدهایم، نباید کار آنها را تکرار بکنیم. اگر تکرار بکنیم، ما هم مثل آنها میشویم؛ آن بد بود. نه اینکه وقتی آدم نمیتواند کار پُرخرجی بکند، نکند؛ ولی وقتی که توانست، برود بکند! پس چی شد؟! آن منطق صحیح، این را ایجاب نمیکند. باید بنا را بر سادگی گذاشت. مربوط به :بیانات در دیدار اعضای شورای سیاستگذاری صدا و سیما - 1369/12/14 عنوان فیش :ابتذال موسیقی قبل از انقلاب در قالب و محتوا کلیدواژه(ها) : موسیقی, تاریخ بر سر کار آمدن و حکمرانی محمدرضا پهلوی, وضعیت فرهنگی در رژیم پهلوی نوع(ها) : روایت تاریخی متن فیش : موسیقیِ قبل از انقلاب، از لحاظ ارزشی، سه عیب عمده داشت. ما که از لحاظ فنی وارد نیستیم؛ فقط میتوانیم بگوییم که از جنبههای ارزشی، سه اشکال در آن وجود داشت. یکی این بود که در بخشی از موسیقیها، در انتخاب مضمون و قالب، گرایش تند و میل شدیدی به ابتذال بود. قالبهای موسیقی و زبان شعر، هر دو ایرانی بود؛ اما این تصنیفها، هم از لحاظ محتوا و هم از لحاظ فنی مبتذل بود؛ به طوری که وقتی یک موسیقیدان میدید آهنگ را اینگونه میشکنند و خراب میکنند و از این وسایل، بد استفاده میشود و در شکلهای نامناسبی، از این و آن تقلید میکنند، ناراحت بود. پس، میل به ابتذال وجود داشت؛ مثل خیلی از تصنیفهایی که در آنوقت رایج بود. آهنگها، آهنگهای ایرانی، وسایل هم وسایل ایرانی؛ اما قالب و محتوا مبتذل بود. الان که من این مطالب را میگویم، شاید ناگهان به عنوان نمونه، چند بیت از این شعرها و تصنیفها در ذهن شماها شکل ببندد. عیب دوم این که گرایش شدیدی به موسیقی غربی بود. عیب سوم این بود که موسیقی سالم و سنتی و فنی کلاسیک ایرانی، در خدمت محتواهای بد و فاسد کننده قرار میگرفت. مربوط به :بیانات در دیدار جمعى از بانوان سراسر کشور - 1368/10/26 عنوان فیش :وضعیت زن در رژیم پهلوی و مقایسه آن با نظام اسلامی کلیدواژه(ها) : زن مسلمان ایرانی, تاریخ بر سر کار آمدن و حکمرانی محمدرضا پهلوی, وضعیت فرهنگی در رژیم پهلوی, سیاستهای رژیم پهلوی, اثرات فرهنگی انقلاب اسلامی نوع(ها) : روایت تاریخی متن فیش : زن، در جامعهی خود باختهی نظام پلید پادشاهی، حقیقتاً و از همهی جوانب مظلوم بود. اگر زن میخواست وارد مقولهی علم بشود، باید قید دین و تقوا و عفاف را میزد. مگر یک خانم مسلمان، در دانشگاهها و محیطهای آموزشی و مراکز علمی و فرهنگی میتوانست به آسانی حجاب و متانت و وقار خود را حفظ کند؟ مگر ممکن بود؟ مگر میشد یک زن مسلمان، در خیابانهای تهران و بعضی از شهرهای دیگر، با متانت و وقار اسلامی یا حتّی با حجاب نیمه کاره، راحت راه برود و از گزند زبان و حرکت هرزگان و دلباختگانِ به فساد و فحشای سوغات غرب، مصون بماند؟ کاری کرده بودند که در این مملکت، کسب علم برای زنها غالباً ممکن نمیشد. موارد استثنایی را کاری ندارم. به طور غالب، رفتن زنان به وادی علم میسر نمیشد؛ مگر با برداشتن حجاب و منصرف شدن از تقوا و وقار اسلامی! در میدان سیاست و در زمینهی فعالیتهای اجتماعی هم همینطور بود. اگر زنی میخواست منصبی از مناصب اجتماعی و سیاسی را در ایرانِ دوران پادشاهی دارا باشد، باید قید حجاب و عفاف و وقار و متانت زن اسلامی را میزد. البته، بسته به این بود که خود این زن، جوهر و استعدادش چگونه باشد. اگر خیلی سست عنصر بود، باید تا آن اعماق میلغزید. اگر خوددار و خویشتندار بود، تا حدودی خود را حفظ میکرد؛ اما دایماً با فشارهای روزافزون از سوی محیط اجتماعی روبهرو بود. جامعهی ما، این گونه بود. اسلام و انقلاب و امام آمد و در این کشور، زن را در مرکز فعالیتهای سیاسی قرار دادند و پرچم انقلاب را به دست زنان سپرد؛ در حالی که زن در همان حال توانست حجاب و وقار و متانت اسلامی و عفاف و دین و تقوای خود را حفظ کند. کسی حقی از این بزرگتر بر گردن زن ایرانی و مسلمان ندارد. مربوط به :بیانات در دیدار جمعى از بانوان سراسر کشور - 1368/10/26 عنوان فیش :سیمای زن در رژیم پهلوی کلیدواژه(ها) : تاریخ بر سر کار آمدن و حکمرانی محمدرضا پهلوی, وضعیت فرهنگی در رژیم پهلوی, نگاه غلط به زن, اثرات فرهنگی انقلاب اسلامی نوع(ها) : روایت تاریخی متن فیش : در رژیم گذشته، با این که جمع کثیری از زنها، هم بیسواد بودند و هم از مسایل اجتماعی چیزی سرشان نمیشد - یعنی نمیگذاشتند چیزی سرشان بشود - و هم به سرنوشت کشور بیعلاقه بودند و اصلاً نمیدانستند که زن میتواند در سرنوشت کشور دخالت داشته باشد، با وجود اینها از لحاظ ظاهر، شبه اروپایی و گاهی هم روی دست زنهای غربی و اروپایی زده بودند و وقتی کسی نگاهشان میکرد، خیال میکرد که این زن الان از یک کشور اروپایی و از یک محیط غربی وارد ایران شده است؛ اما اگر با او دو کلمه صحبت میکردی، میدیدی که یک خانم بیسواد و یا کم سوادی است! زن را وادار میکردند که به وسیلهی جلوهگری و جلب چشمها به سمت خود، برای خویش یک شخصیت کاذب درست کند. این، برای زن انحطاط بود و پیشرفت نبود. آیا جنایتی بزرگتر از این نسبت به زن وجود دارد که بیایند سر او را با آرایش و مُد و جلوهگری و لباس و طلا و زیورآلات بند کنند و از او به عنوان یک ابزار و وسیله، در راه مقاصد گوناگون استفاده کنند و نگذارند در میدان سیاست و اخلاق و تربیت وارد بشود؟ این، آن کاری است که در رژیم گذشته، دقیقاً و با برنامه انجام میگرفت. انقلاب آمد و رفتار خانمها و جهت حرکت زنهای کشور ما را صد و هشتاد درجه عوض کرد؛ یعنی پشت به آن سمت و رو به سمت نور و رشد و فهم علمی و اخلاقی و سیاسی و حضور در میدانها و رشد شخصیتهای بشری و فایده بخشیدن برای جامعه به معنای واقعی. مواظب باشید از این راه برنگردید. زنها مواظب باشند این راهِ مبارک انقلاب را گم نکنند. امروز، سرگرم شدن به زر و زیور، برای زن مسلمان ایرانیِ انقلابی عیب است. امروز، پُر کردن سر و سینه و دست از زیورآلات و بت قرار دادن زیور و آرایش و مُد و لباس، برای زن انقلابیِ مسلمانِ ایرانی ننگ است. آن کسی که در پی این گونه چیزهاست، ارزشش پایین است. طلا، برای زن ارزش آفرین نیست؛ بیاعتنایی به طلا، ارزش آفرین است. مُد، برای زن ارزش آفرین نیست؛ بیاعتنایی نسبت به مُدهای دامگونهی ساخته و پرداختهی دشمنان، برای زن ارزش است. زن مسلمان، شخصیت خودش را پیدا کرده است. مواظب باشید این شخصیت را گم نکند. |