تلاش کمونیستها برای تبدیل انقلاب اسلامی به انقلاب کمونیستی در ابتدای انقلاب کارگرها در به ثمر رسیدن مبارزات ملت ایران، یک نقش مهمی ایفاء کردند. اگر جامعهی کارگری - عمدتاً در نفت و در برخی از جاهای حساس و مهم دیگر - وارد میدان نمیشدند، مشکلاتی بر سر راه پیروزی انقلاب باقی میماند. بعد مسئلهی دفاع مقدس پیش آمد. قبل از دفاع مقدس، همین مسائلِ اوائل انقلاب پیش آمد - که خیلی از شما جوانها یا نبودید، یا یادتان نیست؛ ما از نزدیک شاهد بودیم - و کارگران و جامعهی کارگری کشور نقش ایفاء کردند. خود من در روزهای بیست و یک و بیست و دوی بهمن توی یکی از همین کارخانجات نزدیک تهران در بین کارگرها بودم و از نزدیک شاهد بودم که چطور عوامل و عناصر تحریک شدهی چپِ آن روز - یعنی کمونیستها و دنبالههاشان - میخواهند از یک جا یک حرکتِ به اصطلاح کارگری را شروع کنند و انقلاب اسلامی را تبدیل کنند به یک انقلاب کمونیستی و مارکسیستی. این کار داشت در تهران انجام میگرفت. آن که در مقابل اینها ایستاد، کارگرها بودند. البته آن کارخانه چند صد نفر بیشتر کارگر نداشت، اما آن را مبدأ کار قرار داده بودند. ما هم رفتیم آنجا در بین کارگرها، کارگرها صدای دین را صدای آشنا شناختند. آنها بنده را هم نمیشناختند - من یک طلبهی معمولی بودم - اما دیدند صدای دین، صدای آشناست؛ صدای ضد دینها، صدای ناآشنا و بیگانه بود؛ برایشان منکَر بود. اگر از کارگرهای آن روزِ آن کارخانه کسانی باشند این حرف را بشنوند و بنشینند شرح بدهند قضایای آن سه چهار شبانهروزی که تقریباً ما آنجا میرفتیم میآمدیم - ساعتها من آنجا میماندم - یک تجربهی عجیب و مهمی در کشور است. کارگرها اینجوری نقش ایفاء کردند. یعنی آن کسانی که میخواستند جامعهی کارگری را در مقابل اسلام و جمهوری اسلامی عَلم کنند، به دست خود کارگرها سیلی و تودهنی خوردند. در طول این سالها همیشه همین جور بوده، تا امروز هم همین جور است. بعد هم قضیهی دفاع مقدس و آن هشت سال و حضور وسیع و عظیم کارگران در این عرصه پیش آمد. بعد هم حضور در میدان کار بوده است.1390/02/07
هفت ساعت سخنرانی پشت تریبون، برای مقابله با توطئه گروهای مارکسیستی در نظام اسلامی، در جمهوری اسلامیِ عزیز کشورمان، قشر کارگر از اول انقلاب تا امروز، یک امتحان بسیار خوبی پس داده است. در دوران جنگ تحمیلی، همهی کسانی که بودند، شاهد بودند و دیدند حضور قشر عظیم کارگر را، کارگر شهری و روستائی را، کارگر صنعتی و کشاورزی را، کارگرهای خدماتی و غیره را؛ حضور اینها را در عرصههای نظامی یا در عرصههای پشتیبانیِ نظامی، همه مشاهده کردند و دیدند که کارگران ما در آن هشت سال نقشآفرینی کردند. غیر از آن، از اول انقلاب تا امروز، کارگران در نظام جمهوری اسلامی، یکی از بهترین امتحانها را پس دادند. میدانید قشر کارگر و شعارهای سیاسیای که در دنیا برای قشر کارگر فراهم میشود، همیشه یکی از اهرمهای فشار بر ضد حکومتهاست. در نظام جمهوری اسلامی، از روز اول دشمنانی سعی کردند از این اهرم فشار علیه جمهوری اسلامی استفاده کنند. بنده خودم در روزهای نوزدهم و بیستم و بیست و یکم و بیست و دوم بهمن سال 57 چند روز متوالی به خاطر یک حادثهای، یک علتی، خبری که به ما دادند، رفتم به یکی از کارخانجات جادهی کرج. خود کارگرها به ما خبر دادند، از خود کارخانه به ما خبر رسید که یک عدهای از وابستگان به گروهکهای مارکسیستی و چپ رفتند آنجا، تصمیم دارند آنجا را پایگاهی قرار بدهند - آنجا هم که خوب، ولولهی کارگر است؛ این همه کارخانه در جادهی قدیم کرج به صورت متراکم حضور دارند - کارگرها را از آنجا جمع کنند، راه بیفتند به طرف بیت امام و به طرف مدرسهی علوی که امام در آنجا ساکن بودند، و به خیال خودشان اوضاع را قبضه کنند و در دست بگیرند. بنده رفتم آنجا. آن کارخانه حدود سیصد چهارصد نفر کارگر داشت. عدهای که در آن سالن اجتماع کرده بودند، هفتصد هشتصد نفر بودند؛ یعنی غیر کارگرها هم آمده بودند. چند روز من در آن کارخانه صبح رفتم، عصر برگشتم؛ صبح رفتم، شب برگشتم؛ یک روز نزدیک به هفت ساعت بنده پشت تریبون ایستادم، صحبت کردم، حرف زدم؛ کسی از آنها آمد، شعار داد، استدلال کرد، جواب دادم، توجیه کردم. بالاخره کارگرها خودشان آن گروه مخرب را از کارخانه اخراج کردند، بیرونشان کردند. از آن روز تا امروز، ایجاد شعار سیاسی، به دست گرفتن اهرم سیاسی به وسیلهی کارگر علیه اسلام و علیه نظام اسلامی، در برنامهی دشمنان اسلام و دشمنان جمهوری اسلامی بوده است. سی سال است که آنها تلاش میکنند از این اهرم علیه نظام جمهوری اسلامی استفاده کنند، و سی سال است که کارگران کشور ما توی دهن آنها میزنند. این، شناخت ما از قشر کارگر است. این، صمیمیت بین قشر کارگر و نظام اسلامی است، که تکیه دارد بر ایمان؛ تکیه دارد بر آن پایهی مستحکمی که نظام اسلامی بر اساس آن به وجود آمده است. لذاست که حرکت مجموعهی کشور، در جهت تولید، با محوریت کارگر و تولیدکنندگان کار - اعم از کارگر و کارفرما - پیش خواهد رفت و نمیتوانند اخلالی به وجود بیاورند.1389/02/08
قضیه ششم بهمن آمل؛ درسی برای امروز و آینده ملت ایران قضیهی ششم بهمن آنقدر اهمیت داشت كه امام بزرگوار ما آن را در وصیتنامهی تاریخی خود هم مندرج كردند، آن را یادگار گذاشتند؛ یعنی فراموش نشود. حالا چرا فراموش نشود؟ برای اینكه حوادث تاریخی، هم درس است، هم عبرت است. قضایای جاری بر یك ملت، قضایائی است كه در برهههای مختلف غالباً تكرار میشود. امروز بیست و هشت سال از آن زمان میگذرد، اما راه جمهوری اسلامی كه عوض نشده است؛ دشمنان جمهوری اسلامی هم عوض نشدند. پس آنچه كه آنجا اتفاق افتاد، میتواند برای امروز و برای آینده تا هر وقتی كه ملت ایران به حول و قوهی الهی دلبستهی این اصول و این انقلابند، عبرت باشد، درس باشد؛ لذا نباید فراموش بشود. خوب، حالا در فضائل ششم بهمنِ آمل یك جملهی دیگر هم عرض كنیم. «هزار سنگر» یعنی چه؟ ظاهر قضیه این است كه در درون شهر، مردم در مقابل گروههای اشرار و متجاوز سنگر درست كردند - حالا یا هزار تا، یا بیشتر یا كمتر - اما من یك تفسیر دیگری دارم: این سنگرها سنگرهای درون خیابانها نیست، این سنگرِ دلهاست؛ هزار تا هم نیست، هزاران سنگر است؛ به عدد هر مؤمنی، هر انسان باانگیزهی باشرفی، یك سنگر در مقابل تهاجم دشمن وجود دارد. اگر یك ملت وقتی به دنبال یك هدفی حركت میكند، نداند سر راه او چه خطراتی است، چه كمینكردههائی هستند، چه باید كرد در مقابل اینها، خود را رها كند، قید و بندهای خود را رها كند، بیخیال باشد، ضربه خواهد خورد. همهی ملتهائی كه در جهت یك هدف بزرگی حركت كردند و وسط راه ضربه خوردند و گاهی آنچنان افتادند كه دیگر قرنها بلند نشدند، مشكلشان از همین جا آغاز شد: ندانستند چی در انتظار آنهاست و خود را برای مواجههی با آن آماده نكردند. درسهای گذشته این كمك را به ما میكند كه راهمان را بفهمیم، بشناسیم، كمینها را بشناسیم، كمینكردهها را بشناسیم. انقلاب اسلامی با آن عظمت پیروز شد. مردم آمدند با تنهای خودشان، با جسمهای بیپناه و بیزره خودشان در مقابل سلاح عوامل رژیم جبار ایستادند و انقلاب را پیروز كردند؛ بعد همین مردم آمدند به جمهوری اسلامی رأی دادند و جمهوری اسلامی را انتخاب كردند. خوب، یك انسان باانصاف و باشرف، در مقابل این خواست مردم چه میكند؟ بعضیها آمدند وسط میدان، ادعای طرفداری از مردم كردند، خودشان را دموكراتیك خواندند، خودشان را طرفدار خلق معرفی كردند؛ آن وقت با همین خلقی كه این نظام را با این بهای سنگین سر كار آورده بودند، شروع كردند به مقابله كردن. توشان منافق بود، كافر صریح بود، طرفدار غرب بود، متظاهر به دین هم بود؛ همهی اینها با هم شدند یك جبهه، یك حركت، در مقابل نظام اسلامی، در مقابل ملت ایران. ادعای طرفداری از مردم كردند، با مردم درافتادند؛ ادعای طرفداری از دموكراسی و آراء مردم كردند، با آراء مردم و نتیجهی آراء مردم درافتادند؛ ادعای روشنفكری و آزاداندیشی و آزادفكری كردند، به طور متحجرانه چهارچوبهای القائی متفكرین غربی را - كه آمیختهی به بدخواهی و بددلی بود - قبول كردند؛ آمدند مقابل ملت ایران. اول با حرفهای روشنفكرانه یا شبهروشنفكرانه شروع كردند به امام و به جمهوری اسلامی و به مبانی امام اعتراض كردن، انتقاد كردن، حرف زدن؛ بعد یواشیواش رودربایستی را كنار گذاشتند، آمدند توی میدان، مبارزهی فكری را، مبارزهی سیاسی را تبدیل كردند به مبارزهی مسلحانه یا اغتشاشگری - اینها توی كشور ما اتفاق افتاد؛ مال تاریخ نیست، مال همین دههی اول انقلاب است - شروع كردند مزاحمت كردن. به جای اینكه بنشینند فكر كنند، ببینند مشكلات كشور چیست - این همه مشكلات متوجه كشور ما بود؛ مقداری از گذشته مانده بود، مقداری را تحمیل میكردند - به حل این مشكلات كمك كنند، به مسئولین كمك كنند، اگر به نظرشان میرسد كه باید راهنمائی كنند، راهنمائی كنند، اگر زیر یك باری را باید بگیرند، به جای اینكه بگیرند، افتادند سینه به سینه شدن، معارضه كردن، بدگوئی كردن؛ بعد هم هر جا توانستند، با مردم مواجه شدن، در بخشهای مختلف. كشور در مرزها درگیر جنگ بود، به جنگ هم بیاعتنائی كردند؛ داخل همین خیابانهای تهران، سر هر چهارراهی كه توانستند، سر هر گذری كه دستشان رسید، بنا كردند با جمهوری اسلامی و با نظام مقابله كردن. خوب، جمهوری اسلامی هویتی غیر از هویت مردم و ایمان مردم و عزم مردم كه ندارد. امروز هم همین جور است. ما كسی نیستیم، ما چیزی نیستیم؛ خدای متعال به وسیلهی این مردم و این دلهاست كه این نظام را حمایت میكند؛ «هو الّذی ایّدك بنصره و بالمؤمنین». خداوند متعال به پیغمبرش میفرماید كه پروردگار، تو را به وسیلهی مؤمنین یاری كرد. جمهوری اسلامی امروز هم همین جور است، آن روز هم همین جور بود. ما وسیلهی دیگری نداریم؛ وسیله، همین ایمانهای مردم است كه از هر سلاحی كارآمدتر است، از هر وسیلهای مؤثرتر است. آن روز هم همین جور بود. مردم آمدند این توطئهها را جارو كردند.1388/11/06
سوء استفاده دشمن از مزدوران خود در مریوان برای کوبیدن مردم و نظام اسلامی از همان روزهای دشوار سالهای اول انقلاب كه دست بدخواه دشمنان، این منطقهی سرسبز و زیبا [مریوان] راتبدیل به میدان جنگ كرده بود و این مردم مهربان و خونگرم و صمیمی و مؤمن را درگیر مشكلات روزمرهی درگیری و نبرد و كمبود و بقیهی مشكلات دوران جنگ قرار داده بود، خدای متعال اینجور مقدر كرد كه ما با این منطقه رفت و آمد پیدا كنیم و از نزدیك با آن آشنا شویم. غیر از آنچه كه برادران مؤمن ما كه از نقاط دیگر كشور به اینجا آمده بودند دربارهی شما مردم عزیز، مهربان، وفادار و صمیمی بیان میكردند، خودِ ما هم از نزدیك نمونههائی را دیدیم. من فراموش نمیكنم در سال 59 در این شهر مریوان، با جمع مردم صمیمیِ اینجا مواجه شدم و به یك واحد آموزش و پرورش - فكر میكنم یك دبستان بود - رفتیم و با نوجوانان آنجا حرف زدیم. آن نوجوانان امروز یقیناً مردان میانسالی هستند. از اینجا با بعضی از افراد خودِ مریوان به مناطق دزلی و دركی - اگر درست یادم مانده باشد - رفتیم؛ مناطق بسیار حساس، بسیار مهم؛ از لحاظ طبیعت، بسیار زیبا؛ از لحاظ مردم، بسیار خونگرم؛ اما متأسفانه بر اثر جفای دشمنان ملت ایران و دشمنان انقلاب اسلامی، همین مردم خوب، همین منطقهی خوب، همین كوههای سر به فلك كشیده و سرسبز، همین دشتهای خرم تبدیل شده بود به جهنم درگیریها و دشمن توانسته بود از برخی مزدوران خود سوء استفاده كند و آنها را وسیلهای قرار دهد برای كوبیدن مردم و به طور بالواسطه و غیر مستقیم، كوبیدن نظام اسلامی و تحقیر ملت ایران. من فراموش نمیكنم در دزلی مردم با چهرهی باز از ما استقبال كردند. از دزلی با برادرها خارج شدیم برویم به سمت ارتفاعات مشرف بر سرزمینهای عراق - ارتفاعات «تته» - كه مزدوران بدخواهِ حقیری در بین آن مردم نفوذ كرده بودند و حضور هیئت ما را به دشمن اطلاع دادند و دشمن هواپیماهایش را فرستاد. ما در بین راه كه طرف ارتفاعات میرفتیم، دیدیم هواپیمای دشمن عبور كرد؛ فهمیدیم حادثهای برای دزلی پیش خواهند آورد. برگشتیم دیدیم متأسفانه مردم غیر نظامی، مردم كوچه و بازار را بمباران كردند؛ عدهای را زخمی كردند، عدهای را به قتل رساندند. و ما جنازهی شهدا و بعضی از مجروحین را برداشتیم، آمدیم مریوان.1388/02/26
اعزام اولين گروه عمرانی از سوی شورای انقلاب به كردستان [ضد انقلاب] فرصت كار عمرانی را هم در یك برههای از زمان از این استان [کردستان] گرفتند. استان شما از جهات مختلف، یك استان بسیار بااستعداد است. اینجا میتوانست سرمایهگذاریهای خوبی انجام بگیرد؛ بنا بود در همان سالهای اول، كارهای زیربنائی بزرگی انجام بگیرد. اولین گروه عمرانی از سوی شورای انقلاب - قبل از تشكیل جهاد سازندگی - به كردستان آمد. آن زمان مرحوم شهید بهشتی (رضوان اللَّه علیه) كه رئیس شورای انقلاب بود، یك گروهی را برای عمران منطقهی كردستان فرستاد؛ هنوز جهاد سازندگی هم تشكیل نشده بود. نظام میدانست كه رژیم طاغوت با این استانهای دوردست و متفاوت از لحاظ زبان و لهجه و قومیت، چه كرده است؛ میخواست جبران كند؛ اما ضدانقلاب این فرصت را متأسفانه برای مدت چند سال از دست نظام جمهوری اسلامی گرفت.1388/02/22
ايجاد ناامني؛ اولين اقدام دشمنان در تقابل با نظام اسلامي امنیت، نعمت بزرگی است. در قرآن هم راجع به امن و امنیت سخن رفته است. در هر جامعهای، زمینهی لازم برای پیشرفتهای مادّی و معنوی، امنیت است. البته افراد برجستهای هستند كه در فضاهای ناامن هم كارهای بزرگی انجام میدهند؛ در زیر فشار اختناق رژیمهای ظالم و ستمگر - همانگونه كه قبل از انقلاب در این كشور بود - كسانی بودند كه در همان ناامنی هم كارهای بزرگی میكردند؛ لیكن شرط حركت عظیم اجتماعی برای یك ملت، در درجهی اول «امنیت» است. امنیت هم انواعی دارد؛ یكی از آنها امنیت نظامی و انتظامی است كه شما ملاحظه میكنید در بعضی از مناطق عالم، از لحاظ نظامی و انتظامی ناامنی هست. این، بخشی از مقولهی امنیت است. امنیت سیاسی و اقتصادی و فكری و عقیدتی هم داریم كه همهی اینها مقولات بسیار با اهمیتی است. من سرفصلها و جملاتی را عرض میكنم كه لازم است شما جوانان عزیز، ذهن و فكر خودتان را وارد این مقوله كنید تا انشاءاللَّه برای استنتاجهای كلّیِتان مفید باشد. اگر بخواهیم درست تشخیص دهیم كه برای پیشرفت یك كشور، امنیت چقدر اهمیت دارد، از برخورد دشمن با مقولهی امنیت، میشود این را فهمید. وقتی انقلاب پیروز شد، در واقع یك مانع بزرگ از مقابل ملت ایران برداشته شد كه بتواند در میدانهایی كه در طول صدسال، صدوپنجاه سال عقب مانده بود، جبران عقب ماندگیهای گذشته را بكند. نظام اسلامی آماده بود كه هدایت مردم را در پیشرفت در همهی این میدانها بر عهده گیرد و ملت ایران در زمینهی علم و صنعت و خودكفایی و در زمینهی مسائل فكری و عملی و مادّی و معنوی، به حركت عظیمی دست بزند و آن را شروع كند. اولین كاری كه دشمنان برای سنگاندازی در این راه انجام دادند، ایجاد ناامنی بود؛ یعنی مرزهای ما را ناامن كردند. ببینید؛ این نكتهی خیلی اساسی و مهمّی بود. همان دشمنانی كه انقلاب علیه آنها بود؛ همان قدرتهایی كه تا آنجا كه توانسته بودند، سعی كرده بودند نگذارند این انقلاب پیروز شود، بعد از آنكه انقلاب پیروز شد، برای مقابله با آن، از حربهی ایجاد ناامنی علیه این ملت و این انقلاب استفاده میكردند. در درجهی اوّل، در این منطقهی نزدیك خراسان - حدود تركمنستان - و در منطقهی كردستان و غرب و شمال كشور و نیز مناطق دیگری در جنوب - منطقهی خوزستان - با تحریك قومیتها، شروع به مفسدهانگیزی و ایجاد ناامنی كردند؛ ولی نظام اسلامی بر اینها فائق آمد. آن روز همین بسیجیان و همین جوانان مؤمن مثل شما، به همین مناطق گوناگون - چه در خراسان و چه در مناطق دیگر - رفتند، سینه سپر كردند، فداكاری نمودند و توانستند امنیت را برگردانند؛ یعنی در واقع توانستند ریشهی فتنه را در مناطقی خشك كنند. دشمنان قبلاً فكر میكردند كه با ایجاد ناامنی خواهند توانست انقلاب را به زانو درآورند؛ اما دیدند كه نشد. لذا جنگ را تحمیل كردند. ناامنیای كه از یك جنگِ تمامعیار برای كشور بهوجود میآید، خسارتبارترین و سختترین و سنگینترین ناامنیهاست. اینها این كار را كردند. رژیم عراق را به جنگ، به آتش افروزی، به حملهی به مرزها از طرف غرب كشور وادار كردند. مسأله هم به جنگ بین دو ملت و با امكانات دو كشور محدود نماند؛ بلكه تمام امكاناتی را كه عراق توانایی جذب آن را در این جنگ داشت، به سمت عراق سرازیر كردند!... آن روز به نفع عراق كه با ما وارد جنگ شده بود تا مرزهای ما را ناامن كند، همهی قدرتهایی كه در دنیا میتوانستند در این زمینه كاری بكنند، وارد شدند. عدّهای - یا ناخردمندانه و یا خائنانه - میخواهند از یاد این ملت ببرند كه دشمنیِ رژیم امریكا با ملت ایران، چقدر برای این ملت خسارت ایجاد كرده است و هنوز هم خسارت ایجاد میكند؛ میخواهند این را انكار كنند! همین رژیم امریكا - كه آن روز ما به صورت تحلیل میگفتیم و بعد از جنگ، اخبار و آمار و اطلاعات ریز آن منتشر شد - به عراق كمك كرد؛ كمك الكترونیكی، كمك تسلیحاتی، كمك در روشهای جنگیدن، كمك مالی، كمك مستقیم و غیرمستقیم! ناتو هم كمك كرد؛ بسیاری از كشورهای عربی هم كمك كردند؛ برای اینكه بتوانند با فشار ناامنی، نظام انقلابی را از پا بیندازند و یا به زانو درآورند. باز هم همّت جوانان این مملكت، دلهای پاك و با ایمان این كشور، همین بسیج، همین سپاه، همین ارتش، همین انسانهای مؤمن و پاكنهادی كه در پشت جبههها كانونِ همّت را گرم نگه میداشتند، توانست بر تمام توطئههای دشمن فائق آید و به رژیم مهاجم و به همهی پشتیبانانش - از امریكا و شورویِ آن روز و دیگران - تودهنی بزند و ملت ایران را بهعنوان قهرمان این برهه، در مقابل چشم جهانیان قرار دهد و امنیت را بهعنوان بزرگترین نعمت به این مملكت برگرداند؛ مرزها را آرام كند و برای شهرهایی كه زیر بمباران بودند - كه در دوران جنگ، تقریباً نیمی از جغرافیای این كشور در زیر بمباران بود - اعادهی امنیت كند؛ برای زن و مرد، برای كاسب، برای عالم، برای دانشجو، برای كارگر، برای سیاستمدار، برای رئیس، برای مرؤوس و برای همهی كسانیكه به امنیت نیاز دارند، امنیت ایجاد كند؛ حتی برای آنهایی كه ناشكرانه این امنیت را انكار میكنند. بنابراین، دلهای با ایمان و عزم ایمانی و راسخ این جوانان، امنیت را برای همهی مردم بهوجود آورد.1378/06/10
حضور نیروهای مردمی؛ عامل به لانه خزیدن اوباش در حوادث سال 78 اشتباه پنجم، آنها[دشمنان در حادثه 18تیر] این بود كه نسبت به نیروهایی هم كه برایشان كار میكردند، اشتباه كردند! اینها آنجا نشسته بودند و خیال میكردند عوامل مزدورشان توانستهاند یك شبكهی منسجمِ قوی از اراذل و اوباش درست كنند، كه وقتی این اراذل و اوباش به خیابان آمدند، دیگر هیچكس جلودارشان نیست! اینجا هم اشتباه كردند؛ نفهمیدند پولهایی كه به مزدوران خودشان دادهاند، طبق معمول، اغلب این پولها صرف عطینای خود اینها شده است! روی نیروهای وابستهی خودشان زیادی حساب كرده بودند. نفهمیدند كه با یك حضور بسیج و با یك حضور مردمی، همهی اینها دوباره مثل حشراتی به لانههای خودشان خواهند خزید. حالا را با 28 مرداد سال 32 اشتباه گرفته بودند؛ چون آن روز هم همین اوباش و اراذل و چاقوكشها و امثال اینها به خیابانها آمدند و همه چیز را از خود كردند. بعد كه آنها كار را تمام كردند، آن وقت ارتش شاه هم آمد و وارد شد! خیال كردند كه حالا هم اینگونه است؛ فكر بسیج و فكر مردم و فكر این نیروهای انقلابی را دیگر نكرده بودند.1378/05/08
تقابل دو جریان موافق و مخالف حاکمیت دین در اوایل انقلاب در اوّلِ انقلاب، دو جریان در مقابل هم قرار گرفتند؛ یك جریان، جریان انقلاب و دین و حاكمیت قرآنی و اسلامی و مبانی دینی و ارزشهای دینی بود كه امام رضوان الله تعالی علیه و قاطبهی ملت این راه را دنبال میكردند یك جریان هم جریانی بود كه به حاكمیت دین خدا در این كشور راضی نبود. البته بعضی از اینها مردمانی بودند كه انگیزهشان ضدیّت با اصل دین بود. بعضی دیگر هم انگیزهشان حمایت از حضور امریكا و قدرتهای بیگانه بود؛ اما بهخودیخود با دین كاری نداشتند. بعضیشان علیالظّاهر متدیّن هم بودند، ولی میدانستند كه وقتی نظام و دولتی براساس دین و مبانی دینی بر سرِ كار باشد، دخالت قدرتهای مستكبر و بیگانه امكانپذیر نیست؛ این را خوب میفهمیدند. لذا بهجای اینكه در این مسئله و آن مسئله با نظام مباحثه و مجادله كنند، اصل قضیه را مورد سؤال قرار میدادند: چرا باید دین در مسائل جامعه دخالت كند؟ چرا باید متولّیان امور دینی یعنی علمای دین اصلًا كاری به كار جامعه داشته باشند؟ چرا باید فقه اسلام كه امور زندگی مردم اعم از دنیا و آخرت را براساس حكم الهی معیّن میكند، در قانون و جعل قانون و انتخاب مسئول و امثال اینها دخالت داشته باشد؟ بنابراین، بنا كردند با اصل دین مقابله كردن. میدانستند كه تا دین و حاكمیت دینی هست، از هیچ طرف راهی برای دشمن وجود ندارد. البته من خواهش میكنم كه متفكّران و صاحبنظران جامعه، این حرف را درست بشكافند كه چرا وقتی دین هست، دشمن نمیتواند بیاید؟ یكی به خاطر خودِ احكام دینی و خودِ آیات قرآنی و خودِ قوارهی نظام اسلامی است كه اصلًا اجازهی دخالت به مستكبر و ظالم و توطئهگر و غارتگر را نمیدهد؛ جهت دیگر این است كه حالا دولتی كه معتقد است نباید به بیگانگان اجازهی ورود داد، با چه ابزاری میخواهد هدف خود را محقّق كند؛ جز با ابزار مردم و ارادههای مردم؟ فقط در حاكمیت دینی است كه ارادهی مردم، همراه با عشق، با شور، با ارادت و با اخلاص، همهی وجود آنها را در مقابلهی با دشمن بسیج میكند. در غیر نظام دینی، چنین چیزی ممكن نیست. این نكتهی خیلی مهمّی است. راه اینكه پشتیبانی مردم را از یك نظام جدا كنند، این است كه اعتقادات آنها را در دفاعشان دخالت ندهند؛ بین حضور و اراده و اعتقادات آنها آن هم اعتقادات دینی انفكاك ایجاد كنند؛ كه میدانید فرق اعتقاد دینی با اعتقاد حزبی و سیاسی این است كه اعتقاد دینی، ایمان است و در آن، عشق و شور هست. بههرحال، اینها با اصل دین مقابله میكردند. آن جریان اوّل كه جریان انقلاب و جریان دین و جریان اسلام بود صاحب منطق و صاحب حرف بود و در مقابل غوغاگریِ جریان مقابل محكم ایستاد. هركس كه در این صفآرایی توان ایستادگیش بیشتر بود، بیشتر مورد تهاجم قرار گرفت. شما نگاه كنید ببینید در طول آن دو سال و اندی كه آن جریانهای مخالف در این كشور خیلی فعّال بودند، علیه چه كسانی توطئه كردند؛ علیه چه كسانی بدگویی كردند؛ با چه كسانی در عالم ذهنیّت و مباحثات و مجادلات بیشتر درافتادند؟ با كسانی بیشتر دشمنی میكردند كه میدیدند در عالم روشنگریِ افكار مردم، اینها توان بیشتری دارند. بعضیها را با تهمت از میدان خارج میكردند؛ بعضیها را با تضعیف و اهانت از رو میبردند؛ لیكن بعضی مثل شهید بهشتی را نمیشد با این چیزها از میدان خارج كرد؛ آن وقت به این شیوهی ترور متوسّل شدند و شهید بهشتی و دیگران را در آن حادثه به شهادت رساندند. بعد هم مرحوم شهید باهنر و شهید رجایی و امثال اینها را شهید كردند. اینها شهدای هویّت اصلیِ اسلامیِ نظامند؛ چون در مقابل دشمنان ایستادند. خون مطهّر آنها خیلی هم اثر كرد؛ انصافاً سالهای متمادی مردم را بیدار و آگاه كرد؛ امروز هم الهام خودش را دارد.1378/04/10