newspart/index2
فتح مکه
طراحی این صفحه تغییر کرده است، برای ارجاع به صفحه‌ی قبلی اینجا کلیک کنید.
نظر ابوسفیان در مورد مردمی بودن حکومت پیامبر(ص)

جامعه‌ی عادلانه نشانه‌های متعددی دارد. نشانه‌ی اولش این است که حکومت در آن جامعه، تحمیلی، فاسد و ضدمردمی نباشد. حکومت پیغمبران، حکومتی مردمی بود؛ برای مردم و در خدمت منافع آنان بود و مردم به پیامبران عشق می‌ورزیدند. حکومت پیغمبران، حکومتی مردمی بود؛ برای مردم و در خدمت منافع آنان بود و مردم به پیامبران عشق می‌ورزیدند. وقتی پیغمبر ما حکومت تشکیل داد، مردم به او عشق می‌ورزیدند. وقتی ابوسفیان در شب قبل از فتح مکه، به وسیله‌ی عباس - عموی پیغمبر - آهسته و مخفیانه، در اردوگاه مسلمین گردش کرد و هنگام صبح دید که مردم آب وضوی پیغمبر را از یکدیگر می‌ربایند و به سر و صورتشان می‌ریزند، به عباس گفت: «عجبا! من کسری و قیصر، پادشاه ایران و امپراطور روم را دیدم؛ اما شوکتی را که برادرزاده‌ی تو دارد، در هیچ‌کدام از آنها ندیدم. آنها به زور و با سرنیزه بر مردم حکومت می‌کردند؛ اما این، بر دلهای مردم حکومت می‌کند؛ عواطف مردم را دارد؛ ایمان مردم را دارد و عشق مردم متوجه به اوست.» چنین حکومتی، با چنان پایه و قاعده‌ی مردمی است که می‌تواند اصلاحات کند. . اگر آن روالی که نبی مکرم اسلام صلی الله علیه و آله و سلم، شروع و پایه‌‌‌گذاری کرد، به وسیله‌‌‌ی سلطنت بنی امیه و بنی عباس در هم شکسته نمی‌‌‌شد، چهره‌‌‌ی دنیا به گونه‌‌‌ی دیگری می‌‌‌شد.1371/01/15
لینک ثابت
مشارکت پیامبر(ص) با مردم در آماده‌سازی خندق و تحمل مشکلات

خدای متعال به ما مسلمانان دستور داده است که از پیامبر تبعیت کنیم. این تبعیت، در همه چیز زندگی است. آن بزرگوار، نه فقط در گفتار خود، بلکه در رفتار خود، در هیأت زندگی خود، در چگونگی معاشرت خود با مردم و با خانواده، در برخوردش با دوستان، در معامله‌اش با دشمنان و بیگانگان، در رفتارش با ضعفا و با اقویا، در همه چیز اسوه و الگوست. جامعه‌ی اسلامی ما آن وقتی به معنای واقعی کلمه جامعه‌ی اسلامیِ کامل است، که خود را بر رفتار پیامبر منطبق کند. اگر به طور صددرصد مثل رفتار آن حضرت عملی نیست - که نیست - لااقل شباهت به آن بزرگوار باشد؛ عکس جریان زندگی نبیّ‌اکرم بر زندگی ما حاکم نباشد؛ در آن خط حرکت بکنیم...
[پیامبر اسلام] هرگز خلق‌‌‌وخوی مردمی و محبت و رفق به مردم و سعی در استقرار عدالت در میان مردم را فراموش نکرد؛ مانند خود مردم و متن مردم زندگی کرد؛ با آن‌‌‌ها نشست و برخاست کرد؛ با غلامان و طبقات پایین جامعه، دوستی و رفاقت کرد؛ با آن‌‌‌ها غذا می‌‌‌خورد؛ با آن‌‌‌ها می‌‌‌نشست؛ با آن‌‌‌ها محبت و مدارا می‌‌‌کرد؛ قدرت، او را عوض نکرد؛ ثروت ملی، او را تغییر نداد؛ رفتار او در دوران سختی و در دورانی که سختی برطرف شده بود، فرقی نکرد؛ در همه حال با مردم و از مردم بود؛ رفقِ به مردم می‌‌‌کرد و برای مردم عدالت می‌‌‌خواست.
در جنگ خندق، وقتی‌‌‌که مسلمین در مدینه از همه طرف تقریباً محاصره بودند و غذا به مدینه نمی‌‌‌آمد و آذوقه‌‌‌ی مردم تمام شده بود، به طوری که گاهی دو روز، سه روز کسی غذا گیرش نمی‌‌‌آمد که بخورد، در همان حال پیامبر اکرم خودش در خندق کندن در برابر دشمن، با مردم مشارکت می‌‌‌کرد و مانند مردم گرسنگی می‌‌‌کشید. در روایت دارد، فاطمه‌‌‌ی زهرا (سلام‌‌‌الله‌‌‌علیها) که برای حسن و حسین که کودکان خردسالی بودند مقداری آرد دست و پا کرده بود و نان مختصری پخته بود، دلش نیامد که پدر خود را گرسنه بگذارد. تکه‌‌‌ای از آن نانی که برای بچه‌‌‌ها پخته بود، برای پدرش برد. پیامبر فرمود: دخترم! از کجا آورده‌‌‌ای؟ گفت: مال بچه‌‌‌هاست. پیامبر لقمه‌‌‌یی در دهانشان گذاشتند و خوردند. طبق روایت که گمان می‌‌‌کنم سند روایت هم سند معتبری است پیامبر فرمود: من سه روز است که هیچ‌‌‌چیز نخورده‌‌‌ام! بنابراین، او مثل خود مردم و در کنار مردم بود و با آن‌‌‌ها رفق و مدارا می‌‌‌کرد؛ چه در این حالت، و چه در دورانی که سختیها برطرف شده بود، مکه فتح شده بود، دشمنان منکوب شده بودند و همه سر جای خود نشسته بودند. بعد از فتح طائف، غنایم زیادی به دست پیامبر رسید و او آن‌‌‌ها را بین مسلمین تقسیم می‌‌‌کرد. عده‌‌‌یی از مسلمانان ایمان‌‌‌های راسخ داشتند، که آن‌‌‌ها کنار بودند؛ عده‌‌‌یی هم از این تازه‌‌‌مسلمانان و قبایل اطراف مکه و طائف بودند، که بر سر پیامبر ریختند و غنیمت خواستند؛ پیامبر را اذیت کردند، محاصره کردند؛ پیامبر می‌‌‌داد، می‌‌‌گرفتند؛ اما باز می‌‌‌خواستند! کار به جایی رسید که عبای روی دوش پیامبر هم به دست این عربهای تازه مسلمانِ ناهموار و خشن افتاد! اینجا هم که در اوج عزت و قدرت بود، پیامبر باز با مردم با همان رفق، با همان مدارا و با همان خوش‌‌‌رویی رفتار کرد؛ با خوش‌‌‌اخلاقی و خوش‌‌‌خلقی صدایش را بلند کرد و گفت: «ایها النّاس ردّوا علیّ بردی» ای مردم! عبایم را به من برگردانید! این، وضع معاشرت پیامبر با مردم بود. پیامبر با غلامان نشست و برخاست می‌‌‌کرد و با آن‌‌‌ها غذا می‌‌‌خورد. او بر روی زمین نشسته بود و با عده‌‌‌یی از مردمان فقیر غذا می‌‌‌خورد. زن بیابان‌‌‌نشینی عبور کرد و با تعجب پرسید: یا رسول اللّه! تو مثل بندگان غذا می‌‌‌خوری؟! پیامبر تبسمی کردند و فرمودند: «ویحک ای عبد اعبد منّی» از من بنده‌‌‌تر کیست؟ او لباس ساده می‌‌‌پوشید. هر غذایی که در مقابل او بود و فراهم می‌‌‌شد، می‌‌‌خورد؛ غذای خاصی نمی‌‌‌خواست؛ غذایی را به عنوان نامطلوب رد نمی‌‌‌کرد. در همه‌‌‌ی تاریخ بشریت، این خلقیات بی‌‌‌نظیر است. در عین معاشرت، او در کمال نظافت و طهارت ظاهری و معنوی بود، که عبد الله بن عمر گفت: «ما رأیت احدا اجود و لا انجد و لا اشجع و لا اوضأ من رسول اللّه» از او بخشنده‌‌‌تر و یاری‌‌‌کننده‌‌‌تر و شجاعتر و درخشان‌‌‌تر کسی را ندیدم. این، رفتار پیامبر با مردم بود؛ معاشرت انسانی، معاشرت حَسَن، معاشرت مانند خود مردم، بدون تکبر، بدون جبروت. بااینکه پیامبر هیبت الهی و طبیعی داشت و در حضور او مردم دست و پای خودشان را گم می‌‌‌کردند، اما او با مردم ملاطفت و خوش‌‌‌اخلاقی می‌‌‌کرد. وقتی در جمعی نشسته بود، شناخته نمی‌‌‌شد که او پیامبر و فرمانده و بزرگ این جمعیت است. مدیریت اجتماعی و نظامی او در حد اعلی بود و به همه کار سر می‌‌‌کشید. البته جامعه، جامعه‌‌‌ی کوچکی بود؛ مدینه بود و اطراف مدینه، و بعد هم مکه و یکی، دو شهر دیگر؛ اما به کار مردم اهتمام داشت و منظم و مرتب بود. در آن جامعه‌‌‌ی بدوی، مدیریت و دفتر و حساب و محاسبه و تشویق و تنبیه را در میان مردم باب کرد. این هم زندگی معاشرتی پیامبر بود، که باید برای همه‌‌‌ی ما هم برای مسئولان کشور، هم برای آحاد مردم اسوه و الگو باشد.1370/07/05

لینک ثابت
عفو عمومی اهل مکه توسط پیامبر(ص)

رسول اکرم، به هیچ عنوان نمی‌خواهد که در فضای زندگی جامعه‌ی اسلامی و در میان مسلمانها، اندکی کینه و حقد و دشمنی باشد. او، در ایجاد محبت و صمیمیت بین مردم سعی داشت. حتّی آن‌وقتی که دایره‌ی اسلام وسیعتر شد و رسول اکرم مکه را هم گرفتند، مردم آن شهر را عفو کردند. مردم مکه همان کسانی بودند که پیامبر را از شهر خود بیرون کرده بودند. پیامبر، از همان اهالی مکه، سیزده سال ناراحتی تحمل کرده بود و زجر کشیده بود. بعد هم چندین جنگ با ایشان کرده بودند و چه‌قدر از مسلمانها را کشته بودند و متقابلاً مسلمانها هم از آنها کشته بودند. اگر قرار بود که اینها با همان وضعیت، میزبان لشکر فاتح رسول خدا می‌شدند، تا سالهای متمادی امکان این‌که بین اینها آشتی برقرار بشود، وجود نداشت. لذا به مجرد این‌که پیامبر وارد مکه شد، اعلام عمومی کرد که: «انتم الطّلقاء»؛ یعنی من همه‌ی شما را آزاد و عفوتان کردم. او، قریش را عفو کرد و تمام شد.
یکی از کارهایی که پیامبر شاید در همان ماههای اولِ ورود به مدینه انجام دادند، ایجاد عقد اخوّت بین مسلمانها بود؛ یعنی مسلمانها را با هم برادر کردند. این‌که می‌گوییم با هم برادر هستیم، در اسلام یک تعارف نیست؛ یعنی حقیقتاً مسلمین نسبت به یکدیگر، دارای حق برادری هستند و نسبت به هم طلبکارند؛ همچنان که برادران نسبت به هم، مدیون یکدیگر هستند و باید نسبت به هم، حقوق متقابلی را عمل کنند. پیامبر، این را عملی کرد.
او، مسلمانها را دو به دو با هم برادر کرد و طبقات و خانواده‌های اینها و اشرفیگریِ اشراف مدینه و قریش را رعایت نکرد. غلام سیاهی را با یک شخص بزرگ و آزادشده‌یی را با یک آقازاده‌ی معروف بنی‌هاشم یا قریش برادر کرد. به‌هرحال این برادری ابعاد مختلفی داشت که یکی از مهمترین ابعاد آن، همین بود که مسلمانها نسبت به هم احساس برادری بکنند.1368/07/28

لینک ثابت
پايگاه اطلاع‌رسانی دفتر حفظ و نشر آثار حضرت آيت‌الله‌العظمی سيدعلی خامنه‌ای (مد‌ظله‌العالی) - مؤسسه پژوهشی فرهنگی انقلاب اسلامی