استقلال حوزه های علمیه و روحانیت شیعه در طول تاریخ آیا حمایت نظام اسلامی از حوزههای علمیه میتواند به استقلال حوزههای علمیه خللی و لطمهای وارد كند یا نه؟ آیا این كار مجاز است یا نه؟ این بحث مهمی است. اولاً حوزههای علمیه همیشه در طول تاریخ مستقل بودند؛ نه فقط در دوران حكومتهای معارض با تشیع، بلكه حتّی در دوران حكومتهای شیعی. یعنی آن وقتی كه صفویه در رأس كار قرار گرفتند و علمای بزرگی مثل محقق كركی و پدر شیخ بهائی و بزرگان زیادی به ایران آمدند و در مناصب گوناگون دینی قرار گرفتند، هرگز این علما و شاگردان و تربیت شدگان آنها مقهور سیاست صفویه نشدند و در اختیار آنها قرار نگرفتند. بله، كمك میكردند، همكاری میكردند، از آنها تعریف و تجلیل میكردند؛ اما در قبضهی آنها نبودند، به اختیار آنها نبودند. در بخشی از دوران قاجاریه هم همین جور بود. كاشفالغطاء (رضوان اللَّه تعالی علیه) آن عالم بزرگ به ایران آمد و كتاب «كشف الغطاء» را نوشت. ایشان در این كتاب - هم در مقدمه، هم در بحث جهاد به مناسبت جنگهای روس و ایران - تجلیل زیادی از فتحعلیشاه میكند؛ اما كاشفالغطاء آدمی نبود كه توی مشت فتحعلیشاه و امثال فتحعلیشاه قرار بگیرد؛ آنها مستقل بودند. میرزای قمی در منزل خود در قم مورد احترام و تجلیل پادشاه زمان خودش قرار میگیرد؛ اما زیر بار خواستهی او نمیرود. آنها اصرار داشتند آنچه را كه میخواهند، میرزا فتوا بدهد؛ اما میرزا قبول نكرد، زیر بار نرفت. میرزای قمی رسالهای دارد به نام «رسالهی عباسیه» كه نظر فقهی خودش را در باب جهاد بیان كرده است. این رساله چند سال قبل از این برای اولبار چاپ و منتشر شد. از ایشان جوری سؤال میكنند كه مثلاً وكالتی بدهد، نیابتی بدهد كه بتوانند از طرف او جهاد كنند - به گمانم این موضوع در «جامع الشتات» هم آمده باشد - اما ایشان زیر بار نمیرود و قبول نمیكند. روحانیت شیعه همیشه اینجور بوده، همیشه مستقل بوده، هرگز در قبضهی قدرتها قرار نگرفته است؛ امروز هم همین جور است، بعد از این هم باید همین جور باشد و به توفیق الهی همین جور خواهد بود.1389/07/29
انواع عملكرد حوزه های علمیه در برابر حکومتها در دورانهای مختلف در گذشته، حوزههای علمیّه در قبال حكومتها، در محیطهای شیعی و غیرشیعی، سه نوع عملكرد داشتند: یكی اینكه وابسته به دستگاههای قدرت بودند و روحانیتْ دولتی بود. در محیطهای مسیحی هم اینگونه بوده و هست. حتّی در محیطهای غیرشیعی هم، روحانیت، بخشی از دستگاههای دولتی است. این، از نظر ما مردود است و قبول نداریم و آن را برای روحانیتْ مضرّ میدانیم. دستگاههای دولتی، نوسان و تلاطم دارند و آیندهشان به طور دقیق قابل پیش بینی نیست. روحانیت باید همیشه امكان حضور قدرتمندانهی نصیحتآمیز یا دخالتآمیز را برای خودش حفظ كند، والّا نمیتواند كاری انجام دهد. این خصلت هم، با اینكه بخشی از دولت یا حكومت باشد، نمیسازد. حوزه باید مستقل باشد و این، یك فرض است. فرض دوم این است كه حوزه، ضدّ و نقطهی مقابل حكومت باشد. مانند حوزههای علمیهی ما در پیش از انقلاب و در برخی از گذشتههای دور كه روحانیت شیعه، در مقابل دستگاه حاكمه قرار داشت. علّت آن، این بود كه آن دستگاهها، دستگاههای ظلم و كفر و فساد بودند و روحانیت با آنها مخالف بود. این فرض هم بدیهی است كه امروز مصداق ندارد. حوزهی علمیّهی اسلام، امروز نمیتواند با حكومتی كه پرچم اسلام را برافراشته و اسلام را عزیز كرده و شریعت را از انزوا خارج كرده و از لحاظ اعتبار و آبرو در سطح بلندترین قلّهی جهانی قرار داده است، مخالفت كند. بنابراین، فرض دوم هم مردود است. امروز این حكومتی كه وجود دارد، در مبنا و اصل، زاییدهی خودِ حوزهی علمیّه است. چطور ممكن است كه حوزه با آن مخالفت كند؟! البته من حوزه را عرض میكنم. آدمهای مریض و خبیث بالذّات یا بالعَرَض را كار ندارم. آدمهای مریض و ناراحت، با هر دستگاه سیاسیای مخالف نیستند. با حكومتی كه مدبّرش ساواك بود، روابط بسیار خوبی هم داشتند.امروز هم كه با دستگاه روحانیت مخالفند، از سرِ مبارزهجویی نیست و شجاعت مبارزه را هم ندارند. اگر تشری به آنها زده شود، از آنچه كه كردهاند، هفت بار استغفار خواهند كرد! دشمنی آنان از سر دنائت و خباثت است. چون میبینند كه حكومت اسلامی نجیبانه برخورد میكند، نانجیبانه در مقابلش میایستند... مثلاً میتوان مرحوم میرزای قمی رضوان اللَّه علیه را مثال زد كه نسبت به فتحعلیشاه با سرسختی برخورد میكرد و هیچ باجی به او نمیداد. با اینكه فتحعلیشاه خیلی به میرزا هم اظهار ارادت میكرد؛ اما میرزا به او چندان اعتنایی نداشت. درعینحال، نام رسالهی جهاد خودش را «عبّاسمیرزا» گذاشت؛زیرا او یكی از سرداران آن زمان بود و بههرحال، دولت ایران مدّت زمانی را با دولت متجاوز روس تزاری جنگیده بود و ایشان احساس تكلیف میكرد كه باید از ایرانیان حمایت كند. از خود شاه كه آدم فاسدی بود، نمیخواست به صراحت حمایت كند؛ بلكه از عبّاس میرزا كه در میدان جنگ، جنگیده بود، اینطور تجلیل میكرد. بههرحال، دورهی بیاعتنایی نسبت به حكومت را باید با اغراض سیاسی صحیح و كارهای بجا پشت سر میگذاشت. این روش هم، امروز قابل قبول نیست. امروز اگر روحانیت در قبال حكومت، بیاعتنا و بیمبالات باشد، هم خودش ضایع خواهد شد و هم حكومت اسلامی تضعیف میشود. حكومت اسلامی، حكومت قرآن و حكومت فقه و فقیه و حكومت علم و عدل است. حكومت برای گسترش آرمانهای اسلامی است. تشكیل حكومت اسلامی، آرزوی همهی اولیاءاللَّه در طول تاریخ بوده است. هر فرد مؤمنی وظیفه دارد از آن دستگاه سیاسی كه اسلام را ترویج و احكام آن را پیاده میكند، حمایت كند. مگر عالِم دین میتواند نسبت به حكومت اسلامی بیاعتنا بماند؟! افراد كافر به اسلام، در مقابل حكومت طاغوتی بیاعتنا میمانند. «طاغوت» یعنی كسی كه در مقابل خدا، دستگاهی برپا میكند: انداداللَّه، شركاءاللَّه. كسانی كه خود را بندهی مطیع خدا میدانند، برای تحقّق اهداف خدایی تلاش میكنند و صبح و شام در مقابل پروردگار پیشانی خضوع به خاك میسایند كه به آنها توفیق دهد خدمتگزار دین او باشند. اگر اینها در كشور، زمام قدرت را به دست گیرند، همه وظیفه دارند كه مانند یك عبادت، از آنان حمایت كنند. در گوشه و كنار، شاید افرادی هستند كه خیال میكنند این نشانهی زهد و علم آنان است كه از كار كنار بكشند و كاری با حكومت نداشته باشند. مگر چنین چیزی امكان دارد؟! البته چون میخواهیم نسبت به مسائل، حُسن ظن داشته باشیم، میگوییم: «این، نشانهی بیخبری و غفلت آنان است.» والّا اگر غفلت و بیخبری نباشد، نشانهی چیزهای خیلی بدی خواهد بود. پس، این فرض هم مردود است. امروز، فرض چهارمی هم وجود دارد و آن عبارت است از حوزهی علمیّهی مستقلِّ از حكومت كه همكار حكومت است. كار خود را در مجموعهی عظیمی كه امروز بر دوش همه است، انجام میدهد. وابسته به دولت نیست؛ اما به دولتْ كمك و از آن پشتیبانی میكند. به آن خدمت میدهد، آن را نصیحت و راهنمایی میكند و مقرّرات اسلامی را به آن میشناساند. امروز دستگاه قضایی در زمینه فقهی، نیازمند حوزههای علمیّه است و دستگاههای اجرایی و قانونگذاری، بیشتر احتیاج دارند. دانشگاهها، نیروی نظامی، كارخانهها و تمام اقشار ملت، نیازمند حوزههای علمیّهاند. همچنین، این نظام، در رأس خود كسی را میخواهد كه پرورده این حوزهها باشد. این همكاری و همگامی، باید به شكل صحیحِ آن باشد.1374/09/16
تفاوت برخورد میرزای قمی با شیخ جعفر کاشف الغطاء نسبت به دستگاه حکومت مرحوم شیخ جعفر کاشف الغطاء (رضوان الله تعالی علیه) به گمان زیاد آنطور که از مقدمهی کتاب برمیآید کتاب کشف الغطاء را برای ادارهی دستگاه فتحعلی شاه نوشته و در کتاب جهاد خود، از فتحعلی شاه به عنوان سلطان مسلمین اسم میآورد و مسائلی را ذکر میکند؛ این، ناظر به حکومت زمان بوده است. مرحوم میرزای قمی (رضوان اللّه علیه) برای جنگهای ایران و روس در زمان فتحعلی شاه، رسالهی جهادش رسالهی عباسیه را به اسم عباس میرزا نوشت؛ چون مسائلی بود که دولت در آن زمان با آنها سروکار داشت. البته میرزای قمی در این قضیه خیلی زیرکانهتر از مرحوم کاشف الغطاء با آن دستگاه برخورد کرده است؛ چون در اینجا بوده و از نزدیک اوضاع را میدیده و میدانسته که چگونه باید با آنها رفتار کند؛ اما مرحوم کاشف الغطاء (رضوان اللّه علیه) دستگاه را قدری بهتر از واقعیت آن دیده است؛ که حالا خود این بحث دیگری است.1370/11/30
حیثیت عمومی ذخیره شده از تلاش علما؛ زمنیه پیروزی نهضت اسلامی این لباس ما و شأن ما، همیشه دارای مسئولیت بوده است. نه اینکه ما فرض کنیم زمانی را میشود پیدا کرد که در آن، عالم دینی از مسئولیتهای خطیری که فوق مسئولیتهای مردم معمولی بوده، فارغ بوده؛ نه، همیشه اینطور بوده است. این به خاطر طبیعت علم است که «صنفان من امّتی اذا صلحا صلحت امّتی و اذا فسدا فسدت امّتی»؛ که اولش فقهاست، بعد هم امراست. تلفیق این دو هم در زمان ما اتفاق افتاده است، که واویلاست! پس، مسئولیت سنگینی بر دوش کسانی که این دو را باهم داشته باشند، قرار دارد. در زمانهای گذشته همیشه اینطور بوده است؛ لذا ما علمای بزرگی را از میان مسلمین ایران میبینیم که شئون بسیار تعیینکنندهیی در امر حرکت تاریخ بر عهده گرفتهاند. اگر به مبارزات دوران مشروطه و بعد از مشروطه و قبل از مشروطه و مبارزات علمای همین استان فارس و مبارزات و مجاهدات عجیب و بسیار برجستهی مرحوم آسید عبد الحسین لاری و مبارزات علمای همین بوشهر خودتان، مثل مرحوم آسید عبد الله بلادی و بعد حضور مراجع عظام تقلید در اغلب قضایای مهم این کشور و سپس مبارزات علمای سایر شهرها را در سرتاسر کشور نگاه کنید، نقش تعیینکنندهای را از علمای بزرگ مشاهده خواهید کرد.البته ممکن است از دیگر علما نقشی ثبت نشده باشد؛ به خاطر اینکه عظمت آنها آنقدر نبوده است؛ و الّا مثلًا مرحوم میرزای قمی (رضوان الله تعالی علیه) نقشش در دفاعی که ایرانیها در مقابل تهاجم روسها میکردند، مشخص است. ایشان آن «رسالهی عباسیه» را در جهاد نوشته است. یا مرحوم کاشف الغطاء (رضوان اللّه علیه) که در همان زمان، همین نقش را ایفا کرد و احکام بسیار مهمی را بیان نمود؛ و هلمّ جرّا. این نقش، زیاد است؛ مگر آن وقتیکه علمای ما در انزوا قرار داشتند؛ یعنی مغلوبٌ علی أمرهم بودهاند و از طرف کسانی که سررشتهی کارها در دستشان بوده، به آنها اعتنایی نمیشده است.همین مجاهدتها و از خودگذشتگیها بود که یک ذخیرهی تمامنشدنی را پدید آورد. البته همه چیز تمام میشود؛ حتّی این ذخایر آبرویی هم دیر یا زود تمام میشود؛ بسته به عمل ماست. علمای اسلام بخصوص علمای شیعه در ایران ذخیرهی عظیمی از حیثیت عمومی به وجود آوردند، که آن ذخیره توانست این انقلاب را به پیروزی برساند. اگر کسی خیال کند که این انقلاب عظیم با آن قدرت روحی و آن صلابت معنوی امام که آنطور که ما دیدهایم و تجربه کردهایم، در هزاران هزار انسان، یکی آنطور پیدا نمیشود بدون آن اعتقاد معنوی عمیق مردم ایران به علما که این ذخیره، همین اعتقاد است ممکن بود با همان رهبری پیروز بشود، مطمئن باشید اشتباه کرده است. اگر آن ذخیرهی ایمان عمیق نسلهای پیدرپی نمیبود، هیچ دستی نمیتوانست به صورت خلق الساعه چنین انقلابی را به وجود بیاورد و به پیروزی برساند. امام، یکی از همان سلسلهی اطیاب بود؛ یکی از همان کسانی بود که خود بر این ذخیره، سهم بسیار عظیمی را اضافه کرد؛ به روحانیت و به رهبران اسلامی آبرو داد؛ اما از آن ذخیره، این بزرگوار حد اکثر استفاده را در جای خود و به نحو صحیح انجام داد. وقتیکه امام بزرگوار ما در سال 1341 نهضت را شروع فرمود، آن کسانی که به ندای او پاسخ گفتند، از هزار نفر، یک نفر نمیشناخت این مرد کیست. خیلیها اسم ایشان را هم درست نمیتوانستند تلفظ کنند، اما اجابت کردند؛ میدانستند عالِم بزرگی است که برای حفظ اسلام در قم سینه سپر کرده و ایستاده است. جاذبه این بود: عالِم دین. بعد که مردم با ایشان آشنا شدند و ایشان را شناختند، آن وقت آن پیوند عاشقانهی بینظیر پدید آمد، که در بین علمای ما چنین چیزی نبود و به این آسانیها هم نخواهد بود. این، آن ذخیرهی معنوی است. هر عالمی از علمای بزرگ که آمد، چیزی بر آن ذخیره افزود. میرزای شیرازی و شیخ انصاری و آخوند خراسانی و آشیخ عبد الله مازندرانی و آسیّد محمّد کاظم یزدی و آشیخ میرزا محمّد حسن آشتیانی و مرحوم مدرّس و مرحوم آیتاللّه کاشانی و مرحوم آیتاللّه بروجردی و دیگران، برگی بر این دفتر افزودند و این کتاب مفصل و مطوّلِ پُر از فضایل دین و افتخارات علمای دین پدید آمد؛ این شوخی نیست. این، زمینهی پیروزی این نهضت بود؛ و این متعلق به گذشته است.1370/10/11