امید دادن پیامبر(ص) به مسلمین در جنگ خندق قهراً افکار عمومی وقتیکه در یک مسئلهای فعّال شد و صاحبنظر شد، به طور طبیعی جسمها را به حرکت درمیآورَد، ذهنها را به حرکت درمیآورَد، ابتکارها را وارد میدان میکند. به طور طبیعی در تبلیغ اسلامی، فرصتها و تهدیدها برای مردم بیان میشود؛ دشمنها و دوستها برای مردم معیّن میشوند، شناسانده میشوند؛ اعتماد به نفس به مردم داده میشود؛ اینها در تبلیغ وجود دارد. شما تبلیغات پیغمبران را با آن شرایط سختی که داشتند نگاه کنید؛ در سختترین شرایط در جنگِ خندق که داشتند خندق میکندند -در یک ضلع مهمّی از مدینه، مسلمانها خندق میکندند- گرسنه هم بودند، هوا هم بسیار گرم بود، خود پیغمبر هم با اینها مشغول بود؛ یک جا مسلمانها رسیدند به یک سنگ سختی که هرچه کردند نتوانستند این سنگ را جابهجا کنند؛ به پیغمبر عرض کردند یا رسولالله اینجا یک سنگ خیلی سختی هست و نمیتوانیم آن را حرکت بدهیم؛ حضرت خودشان تشریف آوردند آنجا، کلنگ را گرفتند، یک ضربهی محکمی با کلنگ زدند و برق جست از این ضربهی مهم؛ پیغمبر فرمود که من در این برق، کاخ کسریٰ را دیدم که شما خواهید گرفت. شما ببینید! پیغمبر اکرم در چه شرایطی، در سختترین شرایط، میفرماید که من کاخ کسریٰ را میبینم که شما میگیرید؛ من امپراتور روم را -در یک ضربهی دیگر- میبینم که شما [شکست میدهید]؛ [یعنی] امید، اعتمادبهنفس. البتّه نگاه پیغمبر با نگاه امثال ماها و امید دادن او و خبر دادن او با خبر دادن امثال ماها، زمین تا آسمان تفاوت دارد؛ او میدید، به طور واقعی مشاهده میکرد، امّا ما تحلیل میکنیم. امید و اعتماد، در تبلیغ باید وجود داشته باشد. برای یک ملّت بدترین حادثه این است که اعتمادبهنفساش را از دست بدهد، امیدش به آینده را از دست بدهد.1396/10/06
ناامیدی برخی مسئولان از اتمام نیروگاه گازی در اوائل دههی ۶۰ شعار مطرحشدهی بهوسیلهی امام بزرگوار ما، یعنی شعار «ما میتوانیم» شعار واقعی است؛ صرفاً شعار لفظی نیست؛ حقیقتاً اینجور است. کارهایی که برای کشور ما یک روز از نظر برخی از خواص و مدیران ما دستنیافتنی بود، امروز دارد بهآسانی و با روانی در این مجموعهی شما[گروه صنعتی مپنا] انجام میگیرد. من فراموش نمیکنم در سالهای اوائل دههی ۶۰ که بنده رئیس جمهور بودم، ما در یک نقطهای از کشور که نمیخواهم بگویم کجا، یک نیروگاه گازی نصفهکاره داشتیم؛ ما اصرار میکردیم، میگفتیم به آنها که این نیروگاه را باید خودمان تمام کنیم؛ مسئولانی آمدند پیش من - بعضیشان زندهاند، بعضیشان هم خدا رحمت کند، از دنیا رفتهاند - میگفتند آقا! نمیشود؛ بیخود زحمت نکشید، بیخود تلاش نکنید. آمده بودند به بنده اثبات کنند و بنده را قانع کنند که ما نمیتوانیم؛ بایستی از آن شرکت سازنده یا یک شرکت دیگر در دنیا، بخواهیم بیاید؛ در بحبوحهی جنگ بود، دورهی جنگ، دورهی فشارهای فراوان، دورهی تحریمهای سخت. امروز شما جوانهای این کشور، فعّالان این کشور و مدیران جهادیِ باارزش، توانستهاید خودتان را به رتبهی بالای ساخت نیروگاههای گازی - یعنی رتبهی ششم دنیا - برسانید؛ یک شرکتی در آمریکا، شرکتی در آلمان، شرکتی در فرانسه، شرکتی در ایتالیا، شرکتی در ژاپن، ششمین در دنیا شما هستید؛ و شما نیروگاههای گازی را دارید میسازید؛ این خیلی مهم است. آن سالها به ما میگفتند نمیشود، امّا با پشتکار، با همّت، با توکّل به خدای متعال، با تشویق نیروهای بااستعداد، با عزم راسخی که مدیران ما به کار بردند، این کار اتّفاق افتاد.1393/02/10
تلاش صد و پنجاه ساله برای القای ناکارآمدیِ ایرانیان یکی از چیزهائی که ما را باید نسبت به موقعیتهای خودمان بشدت هوشیار کند، این است که در طول دهها سال تبلیغات شده بود که ایرانی ناکارآمد است؛ باید از دیگران بیاموزد، باید از دیگران تقلید کند، باید به دامن دیگران متوسل و متشبث شود. در دوران جوانی و نوجوانیهای ما این جزو چیزهای رائج بود. تا صحبت یک چیزی میشد، میگفتند اینجا که خب، نمیشود این چیزها را بسازند. میخواستند توی یک شهر بر روی یک خیابانی پل بسازند، باید مهندس خارجی میآمد؛ اگر میخواستند یک سد بسازند، باید چندین شرکت خارجی و مهندسین و متخصصین خارجی میآمدند؛ یکی دیوارهی سد را میساخت، یکی توربین را میساخت، یکی بقیهی دستگاهها را میساخت؛ اصلاً تصور نمیشد. حتّی تا اوائل انقلاب، این فکر بود. من فراموش نمیکنم؛ بنا بود یک نیروگاه گازی را یک جائی بسازند - از قبل از انقلاب نیمهکاره مانده بود - به مسئولینش میگفتیم این کار را انجام بدهید؛ آمدند پیش من - من آن وقت رئیس جمهور بودم - گفتند آقا اصلاً امکان ندارد. آنها باورشان نمیآمد. خب، امروز مهندسین کشور ما، جوانان ما، پیشرفتهترین نیروگاهها را در شکلهای مختلف، در انواع مختلفِ خودش دارند میسازند. ما امروز میتوانیم نیروگاه هستهای بسازیم. این استعدادها شناخته شده نبود. سالهای متمادی روی این قضیه کار شد. از حدود صد و پنجاه سال پیش که بتدریج فرهنگ غربی، روش غربی، نمودارهای تمدن غربی و پیشرفت فناوری غربی وارد کشور شد، بتدریج این مسئله جا افتاد؛ هم گفته شد و تأکید شد، هم در عمل اینجور معلوم شد که از ایرانی کاری برنمیآید. فراموش کردند که تاریخ ما، میراث گذشتهی ما سرشار از افتخارات علمی است. آن روزی که در دنیای غرب خبری نبود، آن روزی که آنجا اگر یک پیشرفت علمی به وجود میآمد، یک کشف علمی میشد، کاشف را به جرم جادوگری آتش میزدند، آن روزی که تاریکی علمیِ مطلق بر منطقهی اروپا حاکم بود - که در این زمینه حرفها هست - آن روز کشور ما پیشرو کشورهای اسلامی بوده. این پیشرفتها مال دنیای اسلام است، اما ایران پیشانی کشورهای اسلامی بود در پیشرفتهای گوناگون علمی؛ در فلسفه، در علوم عقلی، حتّی در علوم شرعی، در فقه، در حدیث. بیشترین کتابهای حدیث در آن دورهها - چه حدیث اهل سنت، چه حدیث شیعه - مال ایرانیهاست؛ نویسندگان ایرانی، محدثین ایرانی، فقهای ایرانی؛ آن وقت تا برسد به علوم طبیعی، در پزشکی، در داروسازی، در مهندسی، در ستارهشناسی و در بقیهی علوم. خب، این گذشتهی ماست؛ این نشاندهندهی وجود یک استعداد برتر و یک ذخیرهی استعدادیِ سرشار در این منطقهی از جغرافیای عالم است. ما چرا باید این را فراموش میکردیم؟ فراموش کردیم. امروز میخواهیم نشان بدهیم که اینجوری نیست.1390/07/26
ناامیدی برخی مسئولان از اتمام نیروگاه بخاری در دههی ۶۰ اینکه بگوییم نمیتوانیم، بزرگترین مانع در راهِ توانستن و پیشرفت کردن است؛ باید گفت ما میتوانیم. حقیقت قضیه هم این است که ما میتوانیم. امروز خیلی کارها کردهایم. چون سالهای متمادی است که مسائل کشور از زمان ریاستجمهوری تا امروز به من گزارش میشود، میبینم چه کارهایی بوده که یک روز برای ما افسانه بود؛ اما امروز برای ما جزو کارهای عادی است. یک شب زمان ریاستجمهوری، چند نفر از مسؤولان کشور به دفتر ما آمدند - رؤسای دو قوهی دیگر هم آنجا بودند - برای اینکه به ما ثابت کنند که فلان نیروگاه بخاری را که از قبل از انقلاب نصفهکاره رها شده بود، نمیتوانیم بسازیم. ما زیر بار نرفتیم؛ گفتیم اگر شما نمیتوانید، دیگرانی که میتوانند، بیایند بسازند. آن نیروگاه ساخته شد، محصولش را به کشور داد و استفادهاش را کردند؛ و البته نظایر آن هم متعدد ساخته شد. یأسپراکنی، خیلی بد است.1383/10/17
غلبه بر کمبود تجهيزات جنگي در روزهاي ابتدایی جنگ؛ نمونه ای از خودباوری داشتن وسایل مدرن و پیشرفتهای كه بهوسیلهی دیگران به یك كشور و به یك ارتش داده میشود و در مقابل، منابع آن كشور و آن ملت غارت میشود و بر كسانی كه صاحبان آن منابعند، تسلّط مییابند، ارزشی ندارد. ارزش یك ارتش و یك نیروی هوایی به این نیست كه مدرنترین هواپیماها را، دیگرانی كه ساختهاند، دیگرانی كه آن را میشناسند، دیگرانی كه آن را تعمیر میكنند و دیگرانی كه خود را مالك آن میدانند، با بهای گزافی، به یك ارتش، یا به یك نیروی هوایی بدهند و در برابر آن، خود را آقا بالاسر و همه كاره و صاحب اختیار و كلیددار آن ارتش و آن نیروی هوایی بدانند. این هیچ اعتباری برای یك ارتش و یك نیروی هوایی محسوب نمیشود. اعتبار یك ارتش، به استقلال آن است؛ به متّصل بودن به منافع ملت است؛ به ایستادن روی پای خود است؛ به داشتن قدرت اقدام در مقابل دشمن است؛ به سرافرازی و غرور و مناعت در مقابل بیگانگان است. ارتشی كه در رأس آن كسانی قرار گیرند كه مجبور باشند در مقابل بیگانه تعظیم كنند، ارتش غیور و با مناعت و بلندپروازی نیست. امروز خیلی از كشورها هستند كه از لحاظ ارزیابی و تقویم موقعیت ارتششان، در آخرین ردیفهای فهرستِ ارتشهای دنیا قرار میگیرند؛ اما انبارهایشان هم پُر از وسایل مدرن فراوانی است! پولهای ملتشان را گرفتند و به اینها دادند، چهار نفر هم ارباب بالای سرشان گذاشتند؛ این مایهی افتخار نیست و هیچ ارزشی ندارد... در روزهای اوّل جنگ، یك نفر نظامی پیش من آمد و فهرستی آورد كه انواع و اقسام هواپیماهای ما - جنگی و ترابری - در آن فهرست ذكر شده بود و مشخّص گردیده بود كه چند روز دیگر همهی فروندهای این نوع هواپیماها زمینگیر خواهد شد؛ مثلاً این نوع هواپیما در روز هشتم، این نوع هواپیما در روز دهم، این نوع هواپیما در روز پانزدهم! این فهرست را به من داده بود كه خدمت امام ببرم، تا ایشان بدانند كه موجودی ما چیست. من به آن فهرست كه نگاه كردم، دیدم دیرترین زمانی كه هواپیمایی از انواع هواپیماهای ما زمینگیر خواهد شد، در حدود بیست و چند روز است؛ یعنی ما بیست و چند روز دیگر هیچ هواپیمایی نداریم كه بتواند از روی زمین بلند شود! من وظیفهام بود كه این فهرست را ببرم و به امام نشان دهم. ایشان به آن كاغذ نگاه كردند و گفتند: اعتنا نكنید؛ ما میتوانیم! برگشتم و به دوستانی كه بودند گفتم: امام میگویند میتوانید. آن هواپیماها، به همّت شما و با توانستن شما هنوز پرواز میكنند؛ هنوز از بسیاری از تجهیزات پرندهی این منطقه پیشترند؛ هنوز در مصاف با بسیاری از كسانی كه وسایل مدرن دارند، برتر و فایقترند. از آن روز، نزدیك بیست سال میگذرد. این است معجزهی همّت انسان! این است معجزهی ایمان! آنها را ساختند، آنها را تعمیر كردند، با آنها كار كردند؛ البته مبالغ نسبتاً قابل توجّهی هم در اواخر به آنها اضافه شد. آنچه مهمّ است، روحیه و ایمان است؛ قدردانیِ چیزی است كه این انقلاب و این حركت عظیم به ما داده است؛ یعنی خودباوری، یعنی استقلال، یعنی عزّت، یعنی قطع رابطهی آقا بالاسری كسانی كه مدّعی آقا بالاسری بر همهی دنیایند.1377/11/19