newspart/index2
کمبود امکانات در دفاع مقدس / کمبود تجهیزات در دفاع مقدس/ کمبود سلاح در جنگ/ کمبود امکانات در جنگ
طراحی این صفحه تغییر کرده است، برای ارجاع به صفحه‌ی قبلی اینجا کلیک کنید.
مقایسه عوامل آسیب زننده به انقلاب اسلامی با انقلاب فرانسه و شوروی

در آسیب‌شناسى انقلاب، باید نقش عوامل درونى و بیرونى، هر دو ملاحظه بشود. البته اینجا دو افراط وجود دارد که من مایلم ذهن خودم را همواره از هر دو افراط، رها کنم و ذهن مردم را هم برحذر بدارم که دچار این دو افراط نشوند. یکى این که ما عوامل برونى را عمده کنیم و از عوامل درونى غافل بمانیم؛ دیگرى به‌عکس، عوامل درونى را عمده کنیم و از عوامل بیرونى غافل بمانیم. الآن کسانى هستند که به هر دو این افراطها هم مبتلا هستند؛ هر دو عامل، جداً وجود دارد. اگر انسان نگاه کند، مى‌بیند که عوامل بیرونى، دشمنى دشمنان انقلاب از هر دو جهت است.
ببینید، این مهم است که آن روز در دنیا با انقلاب کبیر فرانسه، به آن صورت قدرتى وجود نداشت و ارتباطات، آن‌جور نبود که بخواهد بایستد و مقابله و مبارزه کند؛ ولى بعد که فتوحات ناپلئون شروع شد، انگلیس و دیگران با او مقابله کردند. البته صرافهاى انگلیس، مخالف بودند، لردهاى خود فرانسه، یا آلمان، یا فلان ملّاکین عمده، مخالف بودند؛ اما قدرت سازمان‌یافته‌ى منسجم سیاسى که بنشیند طراحى کند و مبارزه‌ى سیاسى و نظامى و تبلیغاتى و روانى و همه را باهم بکند، اصلًا وجود نداشت.
و اما انقلاب شوروى، وقتى‌که واقع شد، یک‌خرده از دشمنان خود روسیه هم کم شد! چون روسیه، یک دشمنان سنتى هم داشت. روسیه، در جنگ بین‌الملل اول هم بود. یکى از دشمن‌هاى روسیه در همان جا آلمان بود؛ به مجرد این که انقلاب شوروى پیروز شد عکس انقلاب ما که وقتى پیروز شد، جنگ را به آن تحمیل کردند جنگش تمام شد! موقتاً شوروى روسیه از جنگ بین‌الملل اول کنار کشید و جبهه‌ى به اصطلاح متفقین آن جنگ را که در مقابل آلمان و این‌ها بودند، تنها گذاشت؛ یعنى جبهه‌ى شرقى را بکلى خالى کرد و ضربه‌هاى محکمى خورد. تقریباً حدود یک سال به همین شکل بود، بعد دوباره شوروى در اواخر جنگ، وارد جنگ شد و در منافع جنگ سهیم گردید! بنابراین در آن زمان، آن هم دشمنان آن‌چنانى نداشت.
آنچه که مهم است، این است که دشمنان انقلاب شوروى که دشمنان سیاسى، یا دشمنان اقتصادى بودند با آن محتواى خودش مبارزه کردند؛ اما با انقلاب ما، هم دشمنان انقلاب یعنى دشمنانى که از لحاظ سیاسى ضربه مى‌دیدند، مثل کسانى که در ایران نفوذ داشتند؛ یا از لحاظ اقتصادى ضربه مى‌دیدند، مثل کسانى که از ایران، بهره مى‌بردند؛ چه داخلیها، چه خارجیها با انقلاب، دشمن شدند، هم دشمنان دین! یعنى کسانى که در دنیا به خاطر اهداف بلندمدت، یعنى به‌خاطر ایده‌ها و تفکرها، با اصل دین مخالف بودند. لذا شوروى با انقلاب ما تقریباً همان قدر دشمنى کرد که امریکا! لااقل در جنگ، این‌جور بود دیگر؛ درحالى‌که شوروى، سابقه‌ى حضور در ایران نداشت که از دست داده باشد.
به‌عکس، چون رقیبش رفته بود و دستگاه‌هاى استراق سمع آمریکاییها در پشت مرز شوروى سابق، برچیده شده بود، باید از ما ممنون مى‌شد و با ما همکارى و به ما کمک مى‌کرد؛ ولى نکردند! چرا؟ براى خاطر این که آن‌ها از دین، ضربه مى‌خوردند. ایجاد یک حکومت دینى براى شوروى بخصوص با همسایگى این جمهوریهاى مسلمان‌نشین همان قدر ضرر داشت که انقلاب براى امریکا و از دست رفتن نفوذ کمپانیهاى امریکایى و مستشاران امریکایى، ضرر داشت!
ببینید، پس ما دو جور دشمن در داخل داشتیم. در انقلاب شوروى، سرمایه‌دارها، زمین دارها و این‌گونه افراد با انقلاب، مخالفت کردند؛ اما یک‌مشت روشن‌فکرهایى بودند که نان و آبى از رژیم گذشته‌ى شوروى عایدشان نمى‌شد، بعد هم با این رژیم، کنار آمدند و این رژیم هم زرنگى کرد و جلبشان کرد. لذا مى‌بینید روشن‌فکرهایى که حتى در برهه‌اى، ناراضى بودند، جزو رژیم جدید شوروى شدند و با آن همکارى کردند؛ برایش کتاب نوشتند! کتابهایشان الآن هست؛ همان روشن‌فکرهاى قبلى بودند رمان نویس، شاعر، موسیقى‌دان و غیره همه همکارى کردند!
در ایران نه، کسانى بودند که از لحاظ آسیب دیدن از برخوردارى‌هاى مادى، هیچ مشکلى با انقلاب نداشتند، تنها از لحاظ اینکه یک حکومت دینى بود و آن‌ها از دین، لجشان مى‌گرفت و دین را قبول نداشتند، با انقلاب، مقابل شدند! این یکى از مسایل و حقایق قابل توجه است؛ چون انقلاب، مدعى و مروّج دین بود و مردم را به دین‌دارى سوق مى‌داد و آن‌ها تحت تأثیر فرهنگ غربى، یا تفکرات گوناگون و به قول خودشان گرایش به ایدئولوژى‌ها و مکتبهاى گوناگون با دین، میانه‌یى نداشتند، قبول نداشتند. در صورتى که حکومتهایى بودند که اصلًا انگیزه‌هاى استعمارى نداشتند، نمى‌توانستند هم داشته باشند؛ اما به هر دلیلى چه به دلایل سیاسى، چه به دلایل عقیدتى که با دین مخالف بودند، با انقلاب اسلامى، مخالف شدند! لذا یک چنین صف‌آراییهاى عظیمى در مقابل کشور ما شده است؛ الآن هم ادامه دارد!
این‌ها عوامل بیرونى هستند که همه، روى تضعیف انقلاب، کار کردند! شما خیال نکنید این‌ها بى‌کار نشستند؛ این‌ها همه کار و تلاش کردند، تا جنگى شروع شد و همه به دشمن ما در آن جنگ، کمک کردند!
یکى از کارهایى که به نظر من فرض و واجب است، این است که شما جوانها لااقل تاریخ جنگ را بخوانید؛ حالا تاریخ انقلاب، یک‌خرده دورتر است، تاریخ جنگ را که نزدیک‌تر است، ببینید. قضایاى جنگ را بدانید. از آنچه که در دوران هشت سال دفاع مقدس در ایران اتفاق افتاده، مطلع بشوید.
در این دوران هشت سال جنگ، همه‌ى دنیا دنیایى که مى‌توانست به میدان بیاید به عراق کمک کرد! من شاید یک‌وقت گفته باشم، ما سیم‌خاردار، لازم داشتیم، از جایى خریدیم؛ وقتى‌که به ایران مى‌آوردند، چون جاده‌اى که از ترکیه مى‌آمد، به دلیلى بسته بود، مجبور بودیم آن‌ها را از طریق شوروى بیاوریم؛ اجازه ندادند! سیم‌خاردار را اجازه ندادند! ما در جنگ، آر پى جى لازم داشتیم آن‌هایى که در جنگ بودند، مى‌دانند دیگر، آر پى جى، یک سلاح‌انفرادى دمِ دستى است ولى به ما نفروختند و اجازه ندادند به ما فروخته بشود! توجه مى‌کنید؟!
همان کسانى با ما این‌جور عمل کردند که پیشرفته‌ترین هواپیماها و پیشرفته‌ترین تجهیزات جنگى را به عراق دادند و بهترین کارشناسهاى نظامى خود را به عراق فرستادند، تا عراق در بیابانهاى اطراف خرمشهر و بین مرز ما و مرز خودشان که در اختیار عراق بود، سالها مستحکمترین استحکامات جنگى را به وجود بیاورد! امریکا که جاى خود دارد؛ آمریکاییها کمک کردند.
ما آن وقت به حدس دریافتیم فقط به حدس، مستند به هیچ اطلاعى نبود که آمریکاییها کمک اطلاعاتى ماهواره‌یى به عراق مى‌کنند. بنده در نماز جمعه، همان وقتها گفتم ماها همه مى‌گفتیم خیلى‌ها هم باور نمى‌کردند؛ ولى یکى دو سال اخیر، خواندید و شنیدید که آمریکاییها در دوران جنگ، اطلاعات ماهواره‌یى خود را به عراق مى‌دادند! یعنى همان چیزى که ما به حدس دریافته بودیم و از قراین مى‌فهمیدیم، معلوم شد که تحقق دارد!
خوب، این دشمنیها با انقلاب، الآن هم وجود دارد، الآن هم هست، الآن هم سرمایه‌هاى زیاد و پولهاى بسیارى دارد صرف مى‌شود. بعضى از این موارد را اخیراً آمریکاییها به خاطر این که قدرى وقیح‌تر شده‌اند، اظهار مى‌کنند؛ لیکن خیلى بیشتر از این را نمى‌گویند! مثلًا بیست میلیون دلارى را که در مجلسشان رسماً تصویب کردند؛ ولى خرجهایى مى‌کنند که خیلى بیشتر از این حرفهاست!
علیه انقلاب، تبلیغاتى سازمان‌یافته‌یى دارد مى‌شود؛ کار مطبوعاتى، کار سیاسى و کار دیپلماسى بسیار قوى دارد مى‌شود! عوامل آن‌ها در داخل هم هستند؛ که این هم جزو عوامل بیرونى است. من که مى‌گویم عوامل بیرونى، حتى کسانى منظور است که از آن‌ها الهام مى‌گیرند و در داخل، علیه انقلاب کار مى‌کنند، یا قلم مى‌زنند، یا توطئه مى‌کنند، یا ضربه‌ى اقتصادى و ضربه‌ى سیاسى مى‌زنند!
این عوامل است؛ نباید این‌ها را ندیده گرفت. هرکس این‌ها را توهّم بداند کمااینکه کسانى مى‌خواهند بگویند این‌ها توهّم است مثل کسى است که شب در جنگلى قرار گرفته، اطرافش را گرگها احاطه کرده و منتظر یک‌لحظه غفلت او هستند، تا او را بدرند، ولى او بگوید که من خیال مى‌کنم! خیلى خوب، خیال مى‌کنى، بگیر بخواب! کسى غیر از خودت که ضرر نخواهد دید. لذا با «خیال مى‌کنم»، این دشمن موجود و مترصّد، از دست نخواهد رفت. این یک طرف قضیه است.۱۳۷۷/۱۲/۱۵

لینک ثابت
غلبه بر کمبود تجهيزات جنگي در روزهاي ابتدایی جنگ؛ نمونه ای از خودباوری

داشتن وسایل مدرن و پیشرفته‌ای كه به‌وسیله‌ی دیگران به یك كشور و به یك ارتش داده می‌شود و در مقابل، منابع آن كشور و آن ملت غارت می‌شود و بر كسانی كه صاحبان آن منابعند، تسلّط می‌یابند، ارزشی ندارد. ارزش یك ارتش و یك نیروی هوایی به این نیست كه مدرنترین هواپیماها را، دیگرانی كه ساخته‌اند، دیگرانی كه آن را می‌شناسند، دیگرانی كه آن را تعمیر می‌كنند و دیگرانی كه خود را مالك آن می‌دانند، با بهای گزافی، به یك ارتش، یا به یك نیروی هوایی بدهند و در برابر آن، خود را آقا بالاسر و همه كاره و صاحب اختیار و كلیددار آن ارتش و آن نیروی هوایی بدانند. این هیچ اعتباری برای یك ارتش و یك نیروی هوایی محسوب نمی‌شود. اعتبار یك ارتش، به استقلال آن است؛ به متّصل بودن به منافع ملت است؛ به ایستادن روی پای خود است؛ به داشتن قدرت اقدام در مقابل دشمن است؛ به سرافرازی و غرور و مناعت در مقابل بیگانگان است.
ارتشی كه در رأس آن كسانی قرار گیرند كه مجبور باشند در مقابل بیگانه تعظیم كنند، ارتش غیور و با مناعت و بلندپروازی نیست. امروز خیلی از كشورها هستند كه از لحاظ ارزیابی و تقویم موقعیت ارتششان، در آخرین ردیفهای فهرستِ ارتشهای دنیا قرار می‌گیرند؛ اما انبارهایشان هم پُر از وسایل مدرن فراوانی است! پولهای ملتشان را گرفتند و به اینها دادند، چهار نفر هم ارباب بالای سرشان گذاشتند؛ این مایه‌ی افتخار نیست و هیچ ارزشی ندارد... در روزهای اوّل جنگ، یك نفر نظامی پیش من آمد و فهرستی آورد كه انواع و اقسام هواپیماهای ما - جنگی و ترابری - در آن فهرست ذكر شده بود و مشخّص گردیده بود كه چند روز دیگر همه‌ی فروندهای این نوع هواپیماها زمینگیر خواهد شد؛ مثلاً این نوع هواپیما در روز هشتم، این نوع هواپیما در روز دهم، این نوع هواپیما در روز پانزدهم! این فهرست را به من داده بود كه خدمت امام ببرم، تا ایشان بدانند كه موجودی ما چیست. من به آن فهرست كه نگاه كردم، دیدم دیرترین زمانی كه هواپیمایی از انواع هواپیماهای ما زمینگیر خواهد شد، در حدود بیست و چند روز است؛ یعنی ما بیست و چند روز دیگر هیچ هواپیمایی نداریم كه بتواند از روی زمین بلند شود! من وظیفه‌ام بود كه این فهرست را ببرم و به امام نشان دهم. ایشان به آن كاغذ نگاه كردند و گفتند: اعتنا نكنید؛ ما می‌توانیم! برگشتم و به دوستانی كه بودند گفتم: امام می‌گویند می‌توانید. آن هواپیماها، به همّت شما و با توانستن شما هنوز پرواز می‌كنند؛ هنوز از بسیاری از تجهیزات پرنده‌ی این منطقه پیشترند؛ هنوز در مصاف با بسیاری از كسانی كه وسایل مدرن دارند، برتر و فایق‌ترند. از آن روز، نزدیك بیست سال می‌گذرد. این است معجزه‌ی همّت انسان! این است معجزه‌ی ایمان! آنها را ساختند، آنها را تعمیر كردند، با آنها كار كردند؛ البته مبالغ نسبتاً قابل توجّهی هم در اواخر به آنها اضافه شد. آنچه مهمّ است، روحیه و ایمان است؛ قدردانیِ چیزی است كه این انقلاب و این حركت عظیم به ما داده است؛ یعنی خودباوری، یعنی استقلال، یعنی عزّت، یعنی قطع رابطه‌ی آقا بالاسری كسانی كه مدّعی آقا بالاسری بر همه‌ی دنیایند.۱۳۷۷/۱۱/۱۹

لینک ثابت
در جنگ تحمیلی گلوله آر.پی.جی به ما نمیفروختند!

به این همه ایمان و صفا و اخلاصی که در جبهه‌های جنگ خرج شد، نگاه کنید! به آن همه ابتکار و ذوقی که برای خود کافی کردن نیروهای مسلّح مصرف شد تا پیش دیگران دست دراز نکنیم، توجّه کنید! در سال پنجاه و نه ما حتّی گلوله آر.پی.جی را هم باید میخریدیم، ولی به ما نمیفروختند! پنج هزار آر.پی.جی وارد اهواز شد؛ مثل این که همه دنیا را به کسانی که آن جا بودند، دادند! امروز همین ملت، همین جوانان، همین استعدادها، همین پاسداران و همین ارتش، قدم در میدانهایی گذاشته‌اند که اگر دشمن بشنود، باور هم نخواهد کرد.۱۳۷۴/۰۶/۲۹
لینک ثابت
تحریم ایران در دوران جنگ؛ عامل خودکفایی در تولید ابزارهای جنگی پیشرفته

ما در دوران جنگ، از جهات گوناگون، محدودّیتهای زیادی از قبیل سلاح، مهمّات و ابزارهای جنگی داشتیم. حال هم این آقایان [آمریکایی]می‌خواهند زحمت بکشند و برای ما محدودیّت ایجاد کنند. مگر ما در هشت سال دوره‌ی جنگ، محدودیّت نداشتیم؟! آن‌جا چه کار کردیم؟ من شاید یک وقت دیگر هم این را گفته باشم: برادران و خواهران! تعجّب می‌کنید اگر بدانید که مسؤولین ما، سیم خاردار خریده بودند؛ می‌خواستند از کشور شوروی عبور دهند و بیاورند؛ اما شوروی نمی‌گذاشت! سیم خاردار دیگر چیست؟! چه وسیله‌ای، دفاعی‌تر از سیم خاردار؟! از خودش هم نخریده بودند که مثلاً بگوید «نمی‌فروشم.» بلکه از جای دیگر خریده بودند.
شما ببینید با جمهوری اسلامی چه کردند! گلوله‌ی آر.پی.جیِ. دم دستیِ کم اهمیّت را به ما نمی‌فروختند. اصلاً کسی باور می‌کند؟! خوب؛ این جمهوری اسلامی، همان کشوری است که در آن وقت این محدودیّتها را داشت. می‌دانید نتیجه چه شد؟ نتیجه این شد که به فضل پروردگار و به حول و قوّه‌ی الهی، جوانان مؤمن این مملکت، به گوشه‌ی انبارها و کارگاهها رفتند؛ درها را روی خودشان بستند و مشغول کار شدند. ما امروز برخی از پیچیده‌ترین ابزارهای جنگی را که دشمن به عقلش هم خطور نخواهد کرد، خودمان در داخل تهیّه می‌کنیم. البته ما را به ساختن بمب اتمی و شیمیایی متّهم می‌کنند که اینها دروغ است. خودشان هم می‌دانند که دروغ است. آنچه را که واقعیت دارد، آنها نمی‌دانند و به عقلشان هم نمی‌رسد.
چطور ما توانستیم؟ در این مملکت، خلبان با هواپیمای آمریکایی پرواز می‌کرد؛ همافر و افسر فنّی کارهای تعمیراتی‌اش را انجام می‌دادند؛ امّا هیچ کدام جرأت نداشتند قطعات این هواپیما را باز کنند، ببینند چه شکلی است. اسمشان هم تعمیرکار بود! قطعات هواپیما وقتی خراب می‌شد، باید می‌بردند امریکا، آن‌جا تعمیر می‌کردند. اجازه‌ی تعمیر قطعات هواپیمای امریکایی، به تعمیر کار ما که با آن هواپیما سروکار داشت، داده نمی‌شد. همین نیروهای مسلّح و مردم این کشور، توانستند پیشرفتی عظیم در این زمینه ایجاد کنند. چرا؟ به برکت همان تحریمها و جلوگیریها. حال تهدید می‌کنند که «ما رابطه‌ی تجاری‌مان را با ایران قطع می‌کنیم.» خوب؛ به درک، قطع کنید! مگر ما بدمان می‌آید؟! ما خوشحال می‌شویم که شما رابطه‌تان را با ما قطع کنید. اما دنیا از شما تبعیّت نمی‌کند. مگر امریکا کدخدای یک ده است که همه مجبور باشند از او تبعیّت کنند؟! خوب؛ شما برای خودتان هر کار می‌خواهید، بکنید. بعضی از آدمهای ضعیف، در بعضی از کشورهای اسلامی، تا این چیزها را می‌شنوند، تنشان بنا می‌کند به لرزیدن! مگر چه خبر است؟! الحمدللَّه در داخل کشور ما، روحیه‌های مسؤولان کشور - از رئیس جمهور تا رئیس مجلس، رئیس قوّه‌ی قضایّیه و نمایندگان مجلس - و آحاد مردم در همه جای این کشور، قوی است. مشتها گره شده است. احساس نشاط می‌کنند. هر کس که در مقابلشان بایستد، با قدرت و قاطعیّت با او مواجه می‌شوند. از این جهات، مشکلی نداریم.۱۳۷۴/۰۲/۱۳

لینک ثابت
خلاصه گزارش حضور رهبری در زمان حصر آبادان

[در سال ۵۹] من دلم میخواست بروم آبادان؛ امّا نمیشد. تا این‌که یکوقت گفتم: «هر طور شده من باید بروم آبادان.» و این‌وقتی بود که حصر آبادان شروع شده بود. یعنی دشمن از رودخانه کارون عبور کرده و رفته بود به سمت غرب و یک پل را در آن‌جا گرفته بود و یواش یواش سر پل را توسعه داده بود. طوری شد که جاده‌ی اهواز و آبادان بسته شد. تا وقتی خرمشهر را گرفته بودند، جاده‌ی خرمشهر اهواز بسته بود؛ اما جاده‌ی آبادان باز بود و در آن رفت و آمد میشد. وقتی دشمن آمد این‌طرف و سرپل را گرفت و کم کم سرپل را توسعه داد، آن جاده هم بسته شد. ماند جاده‌ی ماهشهر و آبادان. چون ماهشهر به جزیره‌ی آبادان وصل میشود، نه به خود آبادان، آن هم زیر آتش قرار گرفت. یعنی سرپل توسط دشمن توسعه پیدا کرد و جاده‌ی سوم هم زیر آتش قرار گرفت و در حقیقت دو، سه راه غیر مطمئن باقی ماند. یکی راه آب بود که البته آن هم خطرناک بود. یکی راه هوایی بود و مشکلش این بود که آقایانی که در ماهشهر نشسته بودند، به آسانی هلیکوپتر به کسی نمیدادند. یک راه خاکی هم در پشت جاده‌ی ماهشهر بود که بچه‌ها با هزار زحمت درست کرده بودند و با عسرت از آن‌جا عبور میکردند. البته جاهایی از آن هم زیر تیر مستقیم دشمن بود که تلفات بسیاری در آن‌جا داشتیم و مقداری از این راه از پشت خاکریزها عبور میکرد. این غیر از جاده‌ی اصلی ماهشهر بود. البته این راه سوم هم خیلی زود بسته شد و همان دو جاده؛ یعنی راه آب و راه هوا باقی ماند. من از طریق هوا، با هلیکوپتر، از ماهشهر به جزیره‌ی آبادان رفتم. آن‌وقت، از سپاه، مرحوم شهید «جهان آرا» که بود، فرمانده‌ی همین عملیات بود. از ارتش هم مرحوم شهید «اقارب‌پرست»، از همین شهدای اصفهان بود. افسر خیلی خوبی بود. از افسران زرهی بود که رفت آن‌جا ماند. یکی هم سرگرد «هاشمی» بود. من عکسی از همین سفر داشتم که عکس بسیار خوبی بود. نمیدانم آن عکس را کی برای من آورده بود. حالا اگر این پخش شد، کسی که این عکس را برای من آورد، اگر فیلمش را دارد، مجدداً آن عکس را تهیه کند؛ چون عکسِ یادگاری بسیار خوبی بود.

ماجرایش این بود که در مرکزی که متعلّق به بسیج فارس بود، مشغول سخنرانی بودم. شیرازیها بودند و تهرانیها؛ و سخنرانی اوّلِ ورودم به آبادان بود. قبلاً هیچ‌کس نمیدانست من به آن‌جا آمده‌ام. چهار، پنج نفر همراه من بودند و همین‌طور گفتیم: «برویم تا بچه‌ها را پیدا کنیم.» از طرف جزیره‌ی آبادان که وارد شهر آبادان میشدیم، رفتیم خرمشهر. آن قسمت اشغال نشده‌ی خرمشهر، محلّی بود که جوانان آن‌جا بودند. رفتم برای بسیجیها سخنرانی کردم. در حال آن سخنرانی، عکسی از ماها برداشتند که یادگاری خیلی خوبی بود. یکی از رهبران تاجیک که مدتی پیش آمد این‌جا، این عکس را دید و خیلی خوشش آمد و برداشت برد. عکس منحصر به فردی بود که آن را دست کسی ندیدم. این عکس را سرگرد هاشمی برای ما هدیه فرستاده بود. نمیدانم سرگرد هاشمی شهید شده یانه؛ علیاىّ‌حال، یادم هست چند نفر از بچه‌های سپاه و چند نفر از ارتشیها و بقیّه از بسیجیها بودند.

در جزیره‌ی آبادان، رفتیم یگان ژاندارمری سابق را سرکشی کردیم. بعد هم رفتیم از محلّ سپاه که حالا شما میگویید هتل بازدیدی کردیم. من نمیدانم آن‌جا هتل بوده یا نه. آن‌جایی که ما را بردند و ما دیدیم، یک ساختمان بود، که من خیال میکردم مثلاً انبار است.

خلاصه، یکی دو روز بیشتر آبادان نبودم و برگشتم به اهواز. وضع آن‌جا آبادان را قابل توجّه یافتم. یعنی دیدم در عین غربتی که بر همه‌ی نیروهای رزمنده‌ی ما در آن‌جا حاکم بود، شرایط رزمندگان از لحاظ امکانات هم شرایط نامساعدی بود. حقیقتاً وضعی بود که انسان غربت جمهوری اسلامی را در آن‌جا حس میکرد؛ چون نیروهای خیلی کمی در آن‌جا بودند و تهدید و فشار دشمن، بسیار زیاد و خیلی شدید بود. ما فقط شش تانک آن‌جا داشتیم که همین آقای اقارب‌پرست رفته بود از این‌جا و آن‌جا جمع کرده بود، تعمیر کرده بود و با چه زحمتی یک گروهان تانک در حقیقت یک گروهان ناقص تشکیل داده بود. بچه‌های سپاه، با کلاشینکف و نارنجک و خمپاره و با این چیزها میجنگیدند و اصلاً چیزی نداشتند.

این، شرایط واقعی ما بود؛ اما روحیه‌ها، در حدّ اعلی. واقعاً چیز شگفت‌آوری بود! دیدن این مناظر، برای من خیلی جالب بود. یکی دو روز آن‌جا بودم و بازدیدی کردم و هدفم این بود که هم گزارش دقیقی از آن‌جا به اصطلاح برای کار خودمان داشته باشم (وضع منطقه را از نزدیک ببینم و بدانم چه کار باید بکنم) و هم این‌که به رزمندگانی که آن‌جا بودند، خدا قوّتی بگوییم. رفتم به یکایک آنها، خدا قوّتی گفتم. همه جا سخنرانیهایی کردم و حرفی زدم. با بچه‌هایی که جمع میشدند بچه‌های بسیجی عکسهای یادگاری گرفتم و برگشتم آمدم. این، خلاصه‌ی حضور من در آبادان بود. بنابراین، حضور من در آبادان در تمام دوران جنگ، همین مدّت کوتاه دو روز یا سه روز الان دقیقاً یادم نیست بیشتر نبود و محلّ استقرار ما، در اهواز بود. یک جا را شما توی فیلم دیدید که ما از خانه‌ها عبور میکردیم. این، برای خاطر این بود که منطقه تماماً زیر دید مستقیم دشمن بود و بچه‌های سپاه برای این‌که بتوانند خودشان را به نزدیکترین خطوط به دشمن که شاید حدود صد متر، یا کمتر، یا بیشتر بود برسانند، خانه‌های خالی مردمِ فرار کرده و هجرت کرده از آبادان و قسمت خالی خرمشهر را به هم وصل کرده بودند. الان یادم نیست که اینها در آبادان بود یا خرمشهر؟ به احتمال قوی، خرمشهر بود... بله؛ «کوت‌شیخ» بود. این خانه‌ها را به هم وصل کرده و دیوارها را برداشته بودند.

وقتی انسان وارد این خانه‌ها میشد، مناظر رقّت انگیزی میدید. دهها خانه را عبور میکردیم تا برسیم به نقطه‌ای که تک تیرانداز ما، با تیر مستقیم، دشمن و گشتیهایش را هدف میگرفت. من بچه‌های خودمان را میدیدم که تک تیرانداز بودند و خودشان را رسانده بودند به پشت سنگرهایی که درست مشرف به محل عبور و مرور دشمن بود. البته دشمن هم، به مجرّد این‌که اینها یکی را میانداختند، آن‌جا را با آتشِ شدید میکوبید. این‌طور بود. اما اینها کار خودشان را میکردند.

این یک قسمت از خانه‌ها بود که ما رفتیم دیدیم. خانه‌های خالی و اثاثیه‌های درست جمع نشده که نشانه‌ی نهایتِ آوارگی و بیچارگىِ مردمی بود که اسبابهایشان را همین‌طور ریخته بودند و رفته بودند. خیلی تأثّرانگیز بود! جوانانی که با قدرت تمام جلو میرفتند، مدام به من میگفتند: «این‌جا خطرناک است.» میگفتم: «نه. تا هر جا که کسی هست، باید برویم ببینیم!»

آخرین جایی که رفتیم، زیر پل بود. پل شکسته شده بود. پل آبادان خرمشهر، یکجا قطع شده بود و قابل عبور و مرور نبود. زیر پل، تا محلّ آن شکستگی، بچه‌های ما راه باز کرده بودند و میرفتند و من هم تا انتها رفتم. گمان میکنم و چنین به ذهنم هست که در آن نقطه‌ی آخری که رفتیم، یک نماز جماعت هم خواندیم. من همه جا حماسه و مقاومت دیدم. این، خلاصه‌ی حضور چندین ساعته‌ی ما در آبادان و آن منطقه‌ی اشغال نشده‌ی خرمشهر به اصطلاح کوت‌شیخ بود.۱۳۷۲/۰۶/۱۱

لینک ثابت
شوروی اجازه نداد از داخل کشورش سیم خاردار عبور دهیم!

نظام جمهوری اسلامی، با دشمنان انقلاب، هرگز دلش صاف نخواهد شد. نگویند که ما امروز به فنآوری فلان‌جا یا علم فلان‌جا احتیاج داریم. من عرض میکنم که اگر دشمن درصدد دشمنی و ضربه زدن است، فنآوری و علم را با روی خوش نشان دادن و لبخند زدن، به شما نخواهد داد. دشمن، آنچه را که مورد نیاز شماست، آن وقتی به شما خواهد داد که در درون خودتان نشان بدهید میتوانید با استغنای از او، زندگی را پیش ببرید. اگر این را نشان دادید، درها به روی شما باز خواهد شد. امّا اگر نشان دادید که چشمتان به دست اوست، بدانید درها به روی شما بسته خواهد ماند.

روزی بر ما گذشت که به ما سیم‌خاردار هم نمیفروختند! خیلیها خبر ندارند که ما چه دورانهایی را گذراندیم. روزی بر ما گذشت که سبکترین و کم‌ارزشترین سلاحها و مهمّاتشان را به ما نمیفروختند و ما هم نداشتیم. دولت شوروی سابق، نه تنها به ما سلاح نمیفروخت، بلکه آنچه را هم که از جای دیگرخریده بودیم و میخواستیم از خاک شوروی عبور دهیم و به داخل کشورمان بیاوریم، اجازه نمیداد! چه چیز؟ سلاح اتمی را؟ سلاحهای پیچیده را؟ خیر! چیزی درحدِّ سیم خاردار را! یک روز چنین بود. یک روز دیگر هم دولتهایی پشت‌گردن هم صف کشیدند که مابه شما فلان سلاح و فلان سلاح و فلان سلاح پیچیده را میفروشیم. آن وقت ما گفتیم: «باید انتخاب کنیم. ما از همه نمیخریم!» این روز را هم گذراندیم. آن روزیکه نداشتیم - آنها هم میدانستند نداریم - آن وضعیت بود. امّا روزی که جوان ما از درون خود جوشید؛ استعدادها زنده شد؛ کارگاهها به راه افتاد و همه فهمیدند که سپاه پاسداران انقلاب اسلامی یک مجموعه هیأتی نیست که یک مشت بچه‌هایی که جایی نداشته‌اند در آن جمع شده و تفنگ به دست گرفته‌اند، وضع عوض شد.
این را فهمیدند که سپاهی ما، اگر در میدان جنگ رزمنده خوبی است، در میدان علم هم آزمایشگر و سازنده و مخترع خوبی است. هنگامی که سپاه ما به نوعی، ارتش ما به نوعی، جهاد سازندگی ما به نوعی، و دستگاههای دیگر ما به نوعی، از اطراف راه افتادند و در صحنه استعدادهای خود حرکت کردند، آن وقتْ دنیا هم پاره‌های جگر خودش را که به ما نمیداد، روی دست گرفت و به سراغ ما آمد که مشتری پیدا کند! ملت ما به این‌که برود پیش کسی التماس کند و به او رشوه بدهد تا چیزی بگیرد، احتیاج ندارد. ما به این احتیاج نداریم. ملت ما باید با استعدادهای خود، با نیروهای درونی خود و با تواناییهای مادّی و بشری خود، روی پای خود بایستد، که بحمداللَّه، تا امروز هم ایستاده است.۱۳۷۱/۱۱/۰۶

لینک ثابت
پايگاه اطلاع‌رسانی دفتر حفظ و نشر آثار حضرت آيت‌الله‌العظمی سيدعلی خامنه‌ای (مد‌ظله‌العالی) - مؤسسه پژوهشی فرهنگی انقلاب اسلامی
ایران همدل

شرکت در پویش ایران همدل

ورود به صفحه پرداخت