راه حلّ [مسئله فلسطین] نظرخواهی از خودِ مردم فلسطین؛ همه کسانی که از فلسطین آواره شدهاند؛ البته آنهایی که مایلند به سرزمین فلسطین و به خانه خودشان برگردند... بعضیها نگویند آقا! چنین چیزی خواب و خیال است و ممکن نیست؛ نخیر! میشود. کشورهای دریای بالتیک بعد از گذشتِ چهل سال و اندی که جزو شوروی سابق بودند، برگشتند و مستقل شدند. کشورهای منطقه قفقاز بعضی در حدود صد سال قبل از اینکه شوروی تشکیل شود در اختیار روسیه تزاری بودند؛ بعد برگشتند و مستقل شدند. الان قزّاقستان، آذربایجان، گرجستان و بقیه مستقلند؛ خودشان هستند.۱۳۸۱/۰۱/۱۶
لینک ثابت
من شنیدهام که در قضایای جنگ جهانی در روسیه، شورِ علیاف... در تهییج مردم برای وارد شدن به میدان جنگ، بیشترین تأثیر را داشت؛ یعنی در خدمت اهداف مردمی قرار گرفت.۱۳۸۰/۰۵/۰۱
لینک ثابت
آثار بزرگ هنری دنیا را نگاه کنید؛ بسیاری از آنها برروی قهرمانیهای ملتها متمرکزند؛ حتی آنجایی که شکست خوردند. در لشکرکشی ناپلئون به روسیه، دو نفر روایتگر بزرگ هنری، این ماجرا را روایت کردند: یکی فرانسوی است که ویکتور هوگوست؛ یکی روسی است - طرفِ شکست خورده، که اول کار شکست خورد - که تولستوی است. آن طرفِ پیروز طبعاً گزارشهایی را ممکن است بدهد؛ اما شما ببینید، در این کتابِ آن طرفِ شکست خورده، شکست را آنچنان تصویر میکند که مایه غرور و سربلندی ملت است. یعنی در حرکت ملت، آن نقاط ارزشمندی را که یک هنرمند میتواند ببیند، اینها را بیرون میکشد، برجسته میکند، رنگ و روغن میزند و جلوِ چشمها میگیرد.۱۳۷۹/۰۷/۰۶
لینک ثابت
آنچه مسلّم است، این است که یک نظام سلطه جهانی وجود دارد که امروز در رأس آن، رژیم امریکاست. در گذشته دیگرانی بودند، ممکن است در آینده هم قدرتهای دیگری باشند. امروز امریکا منافع خودش را در دنیا تعریف کرده - پنهانی هم نیست - در مقالاتشان نوشتهاند؛ در تحلیلهای سیاسیشان، منافع خودشان را تعریف کردهاند. منافع آنها عبارت است از ایجاد دنیای یک قطبی؛ یعنی در رأس مجموعه کشورهای عالم، دولتی به نام دولت امریکاست و در بدنه، انواع و اقسام دولتها هستند؛ بعضی دارای قدرت علمی و پیشرفتهای علمی و دارای توان نظامیاند؛ باید با آنها به نحوی ساخت و در معارضه با آنها، منافع آنها را بر منافع خود ترجیح داد - این تحلیل امریکایی است - دولتهایی هم هستند که از اقتدار نظامی یا اقتدار اقتصادی برخوردار نیستند؛ اسمهایی برای آنها گذاشته میشود: کشورهای در حال توسعه، کشورهای - در اصطلاح قبلی - جهان سوم. از همهی فرصتهای اینها که میتوان برای توسعه اقتدار امریکا استفاده کرد، باید استفاده کرد. اگر به انرژی آنها احتیاج داریم - نفت آنها، گاز آنها - باید راه را به سمت نفت و گاز آنها به هر کیفیّتی باز کرد. اگر به بازار مصرف آنها احتیاج داریم، به هرکیفیّتی که ممکن است، باید این راه را به سوی بازار مصرف آنها باز کرد. اگر به حضور سیاسی و اقتصادی در میان آنها نیاز است، باید این راه را گشود. اگر دولتهای مزاحمی در آن کشورها بر سرِ کارند، باید آن دولتها را کنار زد. اگر اندیشههای مزاحمی در آن کشورها وجود دارد، باید آن اندیشهها را از فضای ذهنی جامعه زدود. اگر شخصیتهایی در آن کشورها هستند که میشود آنها را خرید، باید خرید. اگر نیروهایی در آن کشورها هستند که میشود از آنها به عنوان نیروی فشار علیه دولتهایی که با این سیاست مخالفند، استفاده کرد، باید خرج کرد و به کار برد. این سیاست استکباری است. امروز امریکا این سیاست را دارد. یک روز انگلیس داشت؛ آن روزی که در شرق و غرب دنیا حاکمیت پادشاهی انگلیس تثبیت شده بود؛ در آسیا، در شبه قارّه هند، در استرالیا، در کانادا و در جاهای دیگر. قبل از آن هم روسیه تزاری نسبت به همان منطقه محدودی که روی آن نفوذ و فشار داشت، این سیاست را اعمال میکرد.۱۳۷۹/۰۵/۰۵
لینک ثابت
دربارهی انقلاب روسیه، چهقدر کتاب نوشته شده و چه حجمی از تفاخر وجود دارد و برای دیگران باقی گذاشتهاند.۱۳۶۹/۱۲/۱۴
لینک ثابت
انقلاب اسلامی در کشور ایران کاری کرد که در هیچ جای دنیا نظیر آن کار انجام نشده است... در هیچکدام از این کشورها، آن حادثهای که در ایران اتفاق افتاد، اتفاق نیفتاد. اسم همهی اینها، انقلاب بود. یعنی مثلاً انقلاب در ایران و انقلاب در شوروی، واقعاً مشترک لفظی است، ولی اصلاً یک کار انجام نشده؛ دو کار انجام شده است. آنچه که در ایران اتفاق افتاد، با آنچه که در کشور شوروی در سال ۱۹۱۷ اتفاق افتاد و منجر به انقلاب مارکسیستی و کمونیستی شد، بکلی متفاوت است. البته اینها مشترکات و وجوه تشابهی با هم دارند؛ اما حقیقتشان یک چیز نیست... در آن انقلابی که در کشور شوروی اتفاق افتاد، محور و عامل قضیه، عبارت از حزب یا تشکیلاتی بود که با ایدئولوژی و تفکر خاصی، در رأس و رهبری کشور قرار داشت. آنها سالها کار کردند، بعد هم آمدند وارد میدان شدند و درحقیقت روی یک حرکت مردمی اثر گذاشتند و بعد هم از آن حرکت مردمی، بُل گرفتند. بنابراین، استفادهی واقعی را آنها بردند که در رأس کار آمدند و حکومت کردند. آنها در مقابل مردم هم هیچ تعهدی نداشتند. اصلاً از اول، به مردم اجازهی نفسکشیدن ندادند. در ایدئولوژیشان هم این هست؛ دیکتاتوری پرولتاریا. یعنی آن قوّهی - به قول و ادعای آنها - کارگری که در رأس کار قرار میگیرد، اصلاً دیکتاتوری میکند و به کسی اجازهی نفس کشیدن نمیدهد. آنکه فعال مایشاء است، همان رأس قدرت و هیأت حاکمه میباشد که عبارت از یک حزب است.
واقعاً مردم در انقلاب روسیه و در کنار حزب، چهکاره بودند؟ قضیه این بود که قبل از حکومت کمونیستها، حکومت معروف تزارها در رأس کار قرار داشت که زیاد فساد و ظلم میکرد، ولی درعینحال مردم زندگی میکردند؛ یعنی هیچ نشانهیی از اینکه بناست این اوضاع تغییر کند، وجود نداشت. حادثهیی پیشآمد کرد که عبارت از کمبود نان بود. حالا تشکیلات دولتی، یا خیانت کردند و یا بیعرضگی نشان دادند. البته در بحبوبهی جنگ بینالمللی اول بود و حکومت روسیه با آلمان و اتریش و آن گروه جنگ بینالمللىِ اول میجنگید. ناگهان، این طرف، کمبود نان پیدا شد و در شهر مسکو نان کم آمد و مردم به خاطر گرسنگی، از خانهها بیرون آمدند. این، واقعیت و متن تاریخ است و ادعا نیست. آن حزب هم از بلبشوی اوضاع جنگ استفاده کرده بود و کسانی را به داخل کشور فرستاده بود. تا دیدند که قضیه اینطوری است، به مسأله رنگ سیاسی دادند و جنجالی درست کردند. بعد هم با طرح شعارها و هدایت حزبی، مردمی را که برای نان - نان به معنای واقعی، یعنی قرص نان - شورش کرده بودند، علیه حکومت تحریک کردند. به عبارت دیگر، اگر در آنجا نان پیدا میشد و به مردم میدادند میخوردند، شورش تمام شده بود! این، حادثهی روسیه بود... در انقلاب روسیه، قضیهی نان بود؛ بعد هم آن گروه آمدند مردم را تحریک کردند. پیداست که یک گروه متشکلِ سیاسىِ ایدئولوژیدارِ زرنگِ کهنهکار و سابقهدار در مبارزه، وقتی بخواهند یک عده مردم را آنتریک کنند، راه بیندازند، به آنان شعار یاد بدهند و سیاسیشان بکنند، راحت میتوانند. زمینهی مردم آماده بود، اینها هم نانها را در تنور گرم چسباندند، بعد هم خودشان کندند و استفاده بردند.۱۳۶۹/۰۳/۰۷
لینک ثابت
این روحیهی مذهبى در این انقلاب کارى کرد که کمترین ضایعه در دوران انقلاب به وجود بیاید؛ این نکتهی مهمّى است که اگر کسانى در انقلابهاى مادّى دنیا -مخصوصاً انقلاب اکتبر کشور روسیه- مطالعه کرده باشند، معناى این مطلب را خیلى خوب میفهمند. آنجاهایى که انقلابى بر اساس لامذهبى به وجود آمده، در هنگام شکوفایى انقلاب و اوج نهضت انقلابى، ضایعات فراوانى ایجاد شده؛ چون مردمى که تحت هیچ قانونى و قاعدهاى و ضابطهاى نیستند و نظامى را از بین بردهاند که هنوز هم چیزى جایگزین آن نشده، قاعدتاً خیلى بیمحابا عمل میکنند: در معاملات اجتماعیشان، در برخوردهایشان، در انتقامگیریهایشان، در انتقامکشیها، در سوءاستفادهها، [در اینکه] آدمهاى ناباب یک مدّتى یک بخشى از کشور را براى خودشان قُرُق کنند و چقدر اموال را از بین ببرند و چقدر نفوس بیگناه را نابود کنند؛ و از این قبیل.۱۳۶۸/۱۱/۲۰
لینک ثابت
مال دنیا فریبدهنده است و جمع مال دنیا وسوسهانگیز. امروز با یک محاسبهى سرانگشتى، تمام جنگافروزىهاى عالم، ناشى از حسّ مادّهپرستى و پولپرستى است. فرهنگ پولپرستىِ دنیاى مادّهپرست است که این همه جنگ، این همه برادرکشى، این همه ضعیفکشى، این همه فقر و محرومیّت را بر دنیاى بشریّت تحمیل کرده است... و اگر بر روح آزمندِ پولپرستِ سردمداران حکومت آمریکا ارزشهاى مالى براى جامعهى آمریکایى مطرح نبود، چرا باید به کشور خود و مرزهاى خود قناعت نکنند؟... این آزمندىِ انسان است. آمریکا نمونهى بزرگ آن است، نمونهى دیگر آن روسیه است. شما خیال نکنید سردمداران حکومت بهاصطلاح شوروى روسیه از سردمداران حکومت آمریکا بهترند؛ آنها هم محکوم پولپرستى هستند، آنها هم همهى ارزشها را حاضرند قربانى پول و مادّهگرى کنند، براى آنها هم فرق نمیکند طرف که باشد و کار چه باشد. و دنیا دارد در این کورهى گدازندهاى که از مالپرستى و پولپرستى و مادّهپرستى و جاهطلبى به وسیلهى این سردمداران فاسد و سیاستمداران بزرگ و جهانمدار گداخته شده است، میسوزد و مستضعفین دارند رنج میبرند و شما یک گوشهى آن را در ایران دارید مىبینید.۱۳۵۹/۰۳/۰۹
لینک ثابت