1359/03/09
بیانات در خطبههای نماز جمعه تهران
به مناسبت سیزدهم رجب و ولادت امیرالمؤمنین(۱)
خطبهی اوّل بسم الله الرّحمن الرّحیم الحمد لله ربّ العالمین. الحمد لله على حلمه بعد علمه و الحمد لله على عفوه بعد قدرته و الحمد لله على طول اناته فى غضبه و هو قادر على ما یرید. و اشهد ان لا اله الّا الله شهادة ایمان و ایقان و اشهد انّ محمّداً عبده و رسوله صلّى الله علیه و على علىّ امیرالمؤمنین و الحسن و الحسین و علىّبنالحسین و محمّدبنعلىّ و جعفربنمحمّد و موسىبنجعفر و علىّبنموسى و محمّدبنعلىّ و علىّبنمحمّد و الحسنبنعلىّ و الحجّةبن الحسن العسکرىّ حججک على عبادک و امنائک فى بلادک و صلّ على ائمّة المسلمین و حماة المستضعفین و هداة المؤمنین و صلّ على جمیع الانبیاء و المرسلین و صلّ على جمیع الشّهداء و الصّالحین. قال الله الحکیم فى کتابه: وَ مِنَ النّاسِ مَن یَشرى نَفسَهُ ابتِغاءَ مَرضاتِ الله.(۲) قبلاً دو نکتهى کوچک را تذکاراً به عرض برادران و خواهران برسانم: اوّل اینکه طبق فتواى مراجع عظام و تصریح حضرت امام امّت، شروع خطبه پیش از اذان ظهر به خاطر اینکه برادران و خواهران عزیز از گرماى سوزنده کمتر رنج ببرند، انجام میگیرد و پایان خطبه انشاءالله با اذان و اوّل ظهر برابر خواهد بود و نماز را اوّل ظهر میخوانیم. نکتهى دوّم، تذکّر مجدّد و چندبارهى این مسئلهى شرعى است که برادران و خواهران در اثناى خطبه صحبت نکنند و حالتى مثل حالت نمازگزار داشته باشند و به خطبه گوش فرابدهند تا شاید خداى متعال به همهى ما، به فضل و برکت روز جمعه، تفضّل و هدایت و رحمت خودش را مبذول بفرماید. هفتهاى که گذشت، به مناسبت اینکه سالگرد ولادت باسعادت امیر مؤمنان را در خود داشت، سزاوار است هفتهى آن بزرگوار تلقّى بشود و شایسته است که ما امروز بخشى از سخن خود را در باب امیر مؤمنان (صلوات الله و سلامه علیه) قرار بدهیم؛ زیرا که علىّبنابىطالب (علیه السّلام) اسلام مجسّم است و راه و رسم امیرالمؤمنین براى ما درس زندگى است و باید چنین باشد. دربارهى على (علیه السّلام) بسیارى از متفکّران و نویسندگان و شاعران و گویندگان سخنها گفتهاند و وقت کم من، حتّى فهرست گفتههاى آنها را هم نمیتواند شامل بشود. امّا من براى تعریف از امیر مؤمنان سخنى را انتخاب کردهام که سخن عارفترین و آشناترین مردم به شخصیّت علىّبنابىطالب است و آن، سخن امام حسن مجتبىٰ است. در روزى که امیر مؤمنان به شهادت رسید و مردم با امام حسن (علیه السّلام) براى خلافت بیعت کردند، امام مجتبىٰ در حضور مردم بر منبر برآمد و چند جمله در باب امیرالمؤمنین به اختصار سخن گفت. من این جملات را که بسیار کوتاه و مختصر است، میخوانم و دو سه نکتهى روشن و بسیار مهمّ این سخن را به عرض شما برادران و خواهران میرسانم. امام حسن به مردم اینچنین فرمود: لَقَد قَبَضَ اللهُ فى هذِهِ اللَیلَةَ رَجُلاً لا یَسبِقُهُ الاَوَّلونَ بِعَمَلٍ وَ لا یُدرِکُهُ الآخِرون؛(۳) یعنى اى مردم! خدا دیشب کسى را به جوار خود پذیرفت که نه گذشتگان و نه مردم آینده از حیث عمل و تلاش و کار براى خدا به پایهى او نرسیدهاند و نخواهند رسید. وَ قَد کانَ رَسولَ الله صَلَّى اللهُ عَلَیهِ وَ آلِه یُعطیهِ الرّایَةَ فَیُقاتِلَ وَ جَبریلُ عَن یَمینِهِ وَ میکائیلُ عَن یَسارِهِ فَما رَجِعَ حَتّىٰ یَفتَحِ اللهُ عَلَیه؛ یعنى پیامبر پرچم جهاد را به على مىسپرد و على به صحنهى جنگ میرفت؛ جبرئیل امین در جانب راست او و میکائیل در سمت چپ او بودند و او میجنگید و از میدان برنمیگشت، مگر آن وقتى که فتح کرده بود و دشمن را سرکوب نموده بود. وَ ما تَرَکَ عَلىٰ اَهلِ الاَرضِ صَفراءَ وَ لا بَیضاءَ اِلّا سَبعَ مِائَةَ دِرهَم فَصَلَت مِن عَطایاهُ اَرادَ اَن یَبتاعَ بِها خادِماً لِاَهِله؛ مردى که در هنگام ترک این دنیا، در حالى که خلیفه بود، یعنى حاکم مطلق کشورهاى اسلامى بود، از مال دنیا فقط هفتصد درهم __ از این همه زر و سیمى که در آفاق کشورهاى اسلامى بود و او میتوانست در آنها تصرّف بکند __ باقى گذاشت؛ آن را هم جمع نکرده بود تا براى او بماند؛ میخواست براى خانوادهى خود خادم و خدمتکارى فراهم کند، پول آن را نداشت و باید تدریجاً جمع میکرد که هفتصد درهم شده بود. این، تعریف امام حسن از امیرالمؤمنین است. به نظر من امام مجتبىٰ (صلوات الله و سلامه علیه) در این سخن، مهمترین نمودارهاى زندگى یک انسان مؤمن را ترسیم کرده است. انسانى که در صحنهى زندگى مشغول تلاش و عمل است، ممکن است فضایل زیادى داشته باشد؛ علمش، تقوایش، نسبش، اخلاقش و بسیارى از نفْسیّاتش ممکن است بسیار والا و ارجمند باشد؛ امّا آنچه مردم به چشم خود مىبینند، آنچه مردم میتوانند از آن تقلید بکنند، چیست؟ فلانى بسیار عالم است، من علم او را ستایش میکنم امّا من به آن علم دسترسى ندارم؛ فلانى باتقوا است، من توفیق کسب این همه تقوا را نیافتهام؛ فلانى داراى نسب ارجمند و والایى است، من از آن محرومم؛ اینها چیزى نیست که من بتوانم از آن، هر گاه و به هر کیفیّتى که بخواهم، تقلید کنم؛ امّا عملکردهایى وجود دارد که براى من قابل تقلید است. در آن بلبشوى دوران خلافت [امام حسن (ع)] و در آن جبههگیرىهایى که میان مسلمین وجود داشت و مسلمانها با سستى، با تغافل، با جنگهاى داخلى، با میدان دادن به رذالتها و دنائتها، داشتند خودشان و اسلام را از بین میبردند، در یک چنین اوضاعى اگر کسى بخواهد علىّبنابىطالب (علیه السّلام) را با نمودهاى خارجىِ زندگى او بشناسد و از او الهام بگیرد، سه نکتهى مهم وجود دارد و این سه نکته در بیان امام حسن به طور وضوح نمایان است. در حقیقت امام مجتبىٰ با این بیان به مردم خط میدهد، راه را به مردم نشان میدهد؛ سه خصلت را از علىبنابىطالب (علیه السّلام) ذکر میکند: خصلت اوّل، خصلت تلاشگرى على است. علىّبنابىطالب ۶۳ سال از خدا عمر گرفت؛ از این ۶۳ سال، تقریباً ۵۳ سال با اعتقاد به اسلام و ایمان اسلامىِ مشخّص و روشن گذشت. قبل از آن هم على هرگز غیر خدا را عبادت نکرده بود، هرگز در مقابل هیچ بتى ــ چه جاندار و چه بىجان ــ سر تسلیم فرود نیاورده بود؛ امّا در این ۵۳ سال زندگى، امیرالمؤمنین به پیغمبر و به اسلام و به این مکتب و به مبارزهاش ایمان آورده بود. این ۵۳ سال را شما نگاه کنید؛ در این مدّت، شما یک روزِ بیکار در زندگى علىّبنابىطالب نمىبینید؛ دائماً کار، دائماً تلاش، دائماً عمل، آن هم به طور خالص براى خدا و در راه اسلام. تا وقتى در مکّه بودند، سرباز فداکار و پاکباختهى پیغمبر؛ آن وقتى که همه پیغمبر را رد کردند، او ایمان آورد؛ آن وقتى که همه او را تنها گذاشتند، او محکم دامان پیغمبر را چسبید؛ آن وقتى که دیگران جرئت اظهار همکارى و همراهى با پیامبر را نداشتند، او صریحاً و با صداى بلند نام پیامبر و آوازهى اسلام را به همه جا پراکنده کرد؛ و آن وقتى که دیگران به فکر جان خود بودند، او به فکر جان پیغمبر بود و او بود که در بستر پیغمبر خوابید؛ و او بود که سه سال در شِعب ابىطالب بارهاى نان و خرمایى را که از این گوشه و آن گوشه به دست مىآمد، بر دوش گرفت و از این پیچوخمهاى کوه شِعب بالا برد و فریاد و فغان کودکان گرسنه را فرونشاند؛ و او بود که بعد از هجرت پیغمبر، چند روز با همهى خطر و زحمت در مکّه ماند ــ وَ اَنتَ تَقضى دَینى وَ تُنجِزُ عِداتى(۴) ــ قرضهاى پیغمبر را اداء کرد، امانتهاى پیغمبر را به صاحبانش رد کرد؛ [بعد] استوار و آزاد، آخرین بقایاى خانوادهى پیغمبر را با خود به مدینه آورد و وارد مدینه شد. از اوّلین جنگ پیغمبر __ قبل از جنگ بدر __ تا آخرین لحظاتى که پیغمبر با دشمنان میجنگید، امیرالمؤمنین یک لحظه شمشیر را بر زمین نگذاشت. على نگفت من سیزده سال در دوران غربت اسلام جنگیدم، حالا دیگر تازهواردها بجنگند؛ على نگفت همهى زحمات را تا حالا من بر دوش گرفتم، حالا دیگر دیگران بکنند؛ على نگفت نتیجهى مجاهدتها و زحمتها و شکنجههایى که من بردم، چه شده است؛ چرا در حکومت اسلامى به مقامى نرسیدم ــ آن حکومت، حکومت مقام نبود؛ و حکومت اسلام، حکومت مقام نیست ــ همیشه کار کرد. بعد از آنکه پیغمبر از دنیا رفت، هر لحظه هر چه را که وظیفهى خود میدانست، با کمال اخلاص انجام داد؛ آن روزى که باید فاطمهى زهرا دختر پیامبر را در معرض [شناخت و] دید مهاجر و انصار بگذارد، گذاشت؛ آن روزى که باید به مسجد نرود، نرفت؛ آن روزى که باید به مسجد برود، رفت؛ آن روزى که خلفاى راشدین مشورت او و نظر او را میخواستند، با اخلاص، با صدق، با صفا، نظر خود را در اختیار آنها گذاشت؛ در جنگ، در صلح، در سیاست، در علم، در دین، همه را راهنمایى کرد؛ آن روزى که باید به انسانسازى و فردسازى بپردازد، پرداخت. اینکه میگویند على خانهنشین شد، دروغ است؛ على یک روز هم خانهنشین نشد، یک روز هم از فعّالیّت اجتماعى دست نکشید؛ على یک روز هم با جامعهاش، با انقلابش، با امّتش ــ که امّت او بود، چون امّت پیغمبر بود ــ قهر نکرد. از کار کناره گرفتن، زودرنج بودن، دلنازک بودن، از حوادث و رویدادهاى کوچک فوراً رنجیدن و زبان به داد و بیداد گشودن، از شأن على پایینتر بود و دامان على به آن آلوده نشد. [او] کار کرد. لَم یَسبِقُهُ الاَوَّلونَ بِعَمَلٍ وَ لا یُدرِکُهُ الآخِرون؛ تا روز قیامت هم هیچ کس در عمل، در تلاش، در فعّالیّت، به پاى على نرسیده است و نمیرسد. اى شیعهى على! و اى دوستداران على ــ چه شیعه و چه سنّى ــ اى برادران مسلمان در سراسر آفاق اسلامى! این امام امّت اسلام، این فرزند بزرگ اسلام، این شاگرد بزرگ پیغمبر و این معلّم بزرگ قرآن، على است که همهى ما را به عمل و تلاش و مبارزه و مجاهده دعوت میکند؛ نه فقط با زبانش، بلکه هم با زبانش و هم با عملش؛ این خصلت اوّل على. این را من و شما میتوانیم تقلید کنیم؛ این چیزى نیست که بگویى علىّبنابىطالب کار میکرد، من نمیتوانم. البتّه کمّیّت کار من [و شما] و کیفیّت کار من و شما با على فرق دارد؛ خود آن حضرت هم فرمود که شما نمیتوانید مثل من و در حجم من عمل کنید؛ وَلٰکِن اَعینونى بِوَرَعٍ وَ اجتِهاد؛(۵) به من کمک کنید؛ کمک شما به على به این است که ورع و پرهیزکارى و اجتناب از محرّمات و مشکوکها را پیشه کنید. وَ اِجتِهاد؛ هر چه میتوانید، کوشش کنید. [اگر هم] به سر قلّه نرسیدید، به دامنه خواهید رسید، به پیچوخمهاى بالا خواهید رسید؛ عمل و عمل. چند هفتهى قبل(۶) برایتان خطبهای خواندم و معنا کردم، گفتم که امیرالمؤمنین ما را به عمل و تلاش دعوت میکند؛ این کلام على است. امام حسن، اوّل روى این خصلت امیرالمؤمنین دست میگذارد و این را در مقابل چشم ما قرار میدهد. و امّا خصلت دوّم. وَ لَقد کانَ رَسولُ الله صَلَّى اللهُ عَلَیهِ وَ آلِه یُعطیهِ الرّایَة؛ پیغمبر پرچم به او مىسپرد. این به نظر من و آنچنان که من میفهمم، یک تعبیر سمبلیک است. پیغمبر اکرم به خیلىها پرچم میداد و خیلىها را به میدان جنگ میفرستاد و خیلىها بودند که میرفتند و تا فتح نمیکردند، برنمیگشتند؛ امّا اینجا امام حسن آن طورى که من احساس میکنم، چیز دیگرى را میخواهد بیان کند. امام حسن میخواهد بگوید امیرالمؤمنین بازوى تواناى پیغمبر بود، تسلیم محض پیغمبر بود. این بازوى شما تا وقتى بازوى شما است که از شما فرمان میبرد، در مقابل مغز شما و فرمان مغزتان تسلیم است. و على به معناى واقعى کلمه بازوى پیغمبر بود: اینجا را بکوب، اینجا را بنواز، با فلانى دوست شو و به سوى فلانى به دشمنى تهدیدکنان برافراشته شو؛ تسلیم محض و مطلق. خصوصیّت بزرگ دیگر على (علیه السّلام) این است که در مقابل پیغمبر، سِلم محض است. آن وقتى که رسول خدا به او میگوید در مکّه بمان، میماند؛ آن وقتى که در جنگ تبوک به او میگوید در مدینه بمان، میماند؛ آن وقتى هم که به او میگوید با عمروبنعبدود بجنگ و جانت را در خطر بینداز، مىاندازد؛ لا یَسبِقونَه بِالقَولِ وَ هُم بِاَمرِه؛ یَعمَلون.(۷) در مقابل خدا و در مقابل پیامبر و در مقابل اسلام باید از على این خصلت را آموخت: تسلیم محض بودن. اسلام دین زندگى و دین سعادت ما است؛ براى این سعادت، همه چیز را هم اسلام به ما آموخته است. باید به طور مطلق تسلیم اسلام باشیم، از اسلام سخن بشنویم، از اسلام راهنمایى بجوییم. امروز ما میتوانیم این کار را انجام بدهیم. علّت اینکه انقلاب ما پیروز شد، این بود که ما مقدارى از این تسلیم را نشان دادیم. ما به دنبال آن کسى که فرمانش براى ما فرمان خدا و حکمش حکم الهى و دستور قرآنى بود، حرکت کردیم؛ او گفت جانبازى کنید، کردیم؛ او گفت کنار بنشینید، نشستیم؛ او گفت با مشت بروید، رفتیم؛ او گفت با شمشیر بروید، رفتیم؛ [لذا] پیروز شدیم. هدایت خدا به وسیلهى بندگان خدا و اولیاى خدا و دینشناسان واقعى در خدمت مردم قرار میگیرد؛ تسلیم در مقابل رهبر. فَلا وَ رَبِّکَ لایُؤمِنونَ حَتّی یُحَکِّموکَ فیما شَجَرَ بَینَهُم ثُمَّ لایَجِدوا فیِّ اَنفُسِهِم حَرَجًا مِمّا قَضَیتَ وَ یُسَلِّموا تَسلیمًا ؛(۸) این، شرط ایمان است. در مقابل پیغمبر باید همهى اختلافها را آن چنان بر طرف کرد تا هنگامى که او «لا» و «نعم» گفت، بىدغدغه پذیرفت؛ و نه فقط در عمل پذیرفت، بلکه با جان و دل پذیرفت. از تسلیم امیرالمؤمنین در مقابل پیغمبر، داستانها شنیدهاید؛ روایتها براى شما از تسلیم امیرالمؤمنین در مقابل پیغمبر خوانده شده است. آن وقتى که پیغمبر به او وصیّت میکند که چنین عمل کن، میکند؛ آن وقتى که به او میگوید آن چنان در میدان جنگ حرکت کن، بدون ذرّهاى تردید عمل میکند؛ آن وقتى که پیغمبر در حدیبیّه صلح میکند، تسلیم صلح پیغمبر است؛ آن وقتى که در بدر میجنگد، تسلیم جنگ پیغمبر است. و امّا نکتهى سوّم در زندگى امیرالمؤمنین به روایت امام حسن مجتبىٰ. امام حسن در پایان این خطبهى شریفه میفرماید: وَ ما تَرَکَ عَلى اَهلِ اَلارضِ صَفراءَ وَ لا بَیضاءَ [اِلّا سَبعَ مِائَةَ دِرهَم]؛ على از طلا و نقرهى عالم هیچ از خود باقى نگذاشت مگر هفتصد درهم. هفتصد درهم مبلغ بسیار ناچیزى است که همین مبلغ ناچیز هم در زندگى على اندوخته به حساب نمىآید، زیرا على آن را براى روز مبادا نیندوخته بود؛ خرج لازمى داشت و پول على کفاف نمیداد، مجبور بود حقوق خودش را از بیتالمال مقدارى کنار بگذارد و بر خودش زحمت و رنج را تحمیل کند تا بتواند این خلأ را در زندگى پُر کند. و این امروز براى ما بسیار آموزنده است. همهى مردم بایست از این دستور الهام بگیرند و رهبران و سران، بیشتر. مال دنیا فریبدهنده است و جمع مال دنیا وسوسهانگیز. امروز با یک محاسبهى سرانگشتى، تمام جنگافروزىهاى عالم، ناشى از حسّ مادّهپرستى و پولپرستى است. فرهنگ پولپرستىِ دنیاى مادّهپرست است که این همه جنگ، این همه برادرکشى، این همه ضعیفکشى، این همه فقر و محرومیّت را بر دنیاى بشریّت تحمیل کرده است. اگر سردمداران خائنِ رژیمهاى مرتجعى که در منطقه مشغول فساد هستند، پولپرست نمیبودند، اگر به نقل قولى که میشود، صد میلیون دلار رشوه چشم سلطان خائن را نمیگرفت، چرا اجازه میداد که هواپیماهاى آمریکایى براى آمدن به ایران از پایگاهى در عمّان سوختگیرى کنند و به وسیلهى یک دولتى که بر مردم مسلمان فرمان میراند، به جمهورى اسلامى حمله کنند؟(۹) اگر بر روح و مغز سران خائن مصر حبّ مادّیگرى و ارزش دادن به پول و زخارف دنیایى حاکم نبود، چرا باید این فشار و اختناق عظیم را بر گروههاى مسلمان در داخل کشور مصر وارد بیاورند و چرا باید با اسرائیل ــ دشمن اسلام ــ کنار بیایند و از همهى ارزشها و افتخارات مصر صرف نظر کنند؟ و اگر بر روح آزمندِ پولپرستِ سردمداران حکومت آمریکا ارزشهاى مالى براى جامعهى آمریکایى مطرح نبود، چرا باید به کشور خود و مرزهاى خود قناعت نکنند؟ مگر کشور آمریکا ثروت کم دارد؟ مگر نمیتواند مردم خودش را اداره کند؟ چرا آمریکا باید یک پایش در ایران باشد، یک پایش در ویتنام باشد، یک پایش در اسرائیل باشد، یک پایش در کرهى جنوبى باشد و شرق و غرب دنیا و آسیا و آفریقا و اروپا را ببلعد؟ چرا؟ این آزمندىِ انسان است. آمریکا نمونهى بزرگ آن است، نمونهى دیگر آن روسیه است. شما خیال نکنید سردمداران حکومت بهاصطلاح شوروى روسیه از سردمداران حکومت آمریکا بهترند؛ آنها هم محکوم پولپرستى هستند، آنها هم همهى ارزشها را حاضرند قربانى پول و مادّهگرى کنند، براى آنها هم فرق نمیکند طرف که باشد و کار چه باشد. و دنیا دارد در این کورهى گدازندهاى که از مالپرستى و پولپرستى و مادّهپرستى و جاهطلبى به وسیلهى این سردمداران فاسد و سیاستمداران بزرگ و جهانمدار گداخته شده است، میسوزد و مستضعفین دارند رنج میبرند و شما یک گوشهى آن را در ایران دارید مىبینید. انقلاب اسلامى باید در آنجا که انقلاب فرهنگى میکند، فرهنگ پولپرستى را از ذهنها بزداید. مردمان مستضعف و متوسّطالحال به من مراجعه میکنند، فریادشان از گرانى بلند است. من به آنها میگویم گرانى را باید دولت علاج کند، باید وزارت بازرگانى سیاستى را انتخاب بکند و با وزارتخانههاى دیگر هماهنگ بکند تا ارزاق و اجناس یک قدرى ارزان بشود؛ و این درست است. البتّه مقامات دولتى تلاش خودشان را میکنند، [امّا] کار یک جاى دیگر هم لنگ میزند و آن، پولپرستى عدّهاى از کسانى است که سررشتهى ارزاق مردم در دست آنها است. این گرانفروشىها، این احتکارها، این تکاثرها(۱۰) در حالى [است] که بسیارى از مردم ما، و به تعبیر امام اکثر مردم ما، در استضعاف و فقر و مستمندى به سر میبرند؛ [امّا] عدّهاى سعى میکنند در همین بحبوحه هم بر موجودى خود و ثروت خود و جنس خود و سرمایهى خود و نقدینهى خود بیفزایند. آنهایى که میتوانند اینجا خرج کنند، خرج میکنند؛ آنهایى که اینجا میدان خرجِ اینهمه فراهمآمده و اندوختهىغصبى را نمىبینند، به فکر خرج آن در خارج از کشور مىافتند. البتّه دولت لازم است در این قسمت هم با تدبیر و هوشیارى عمل بکند و به کمک سپاه پاسداران انقلاب و دادگاههاى اسلامى نگذارد کسانى پولى را که دسترنج این مردم است و مورد نیاز این مردم است، به بیرون از این مرزها ببرند و آنچنان که شایستهى خوى حیوانى آنها است، خرج کنند. من فراموش نمیکنم حضرت آیتالله منتظرى در چندین خطبهى نماز جمعه پشت سر هم بر این مطلب لازم تأکید میکردند که مردم اسراف نکنید ــ اسراف در خرج، اسراف در مصرف، اسراف در امور زندگى، اسراف در تجمّلات زندگى ــ و این بسیار سخن متین و منطقىاى است. امروز هم این حرف درست است؛ مردم بایستى مواظب باشند و سعى کنند از کیفیّت عمل آنها، مستضعفین در فقرى که هستند، بیشتر نسوزند. دستگاههاى دولتى کوشش میکنند بلکه راههایى پیدا کنند که مردم را از فقر بیرون بیاورند؛ یک عدّه فرصتطلب از همین فرصتها استفاده میکنند، بر ثروت خود بیشتر و بیشتر مىافزایند؛ این بر خلاف عدلى است که حکومت اسلامى وعدهى آن را داده و به آن کمربسته است، و یقیناً در مقابل آن خواهد ایستاد. امیرالمؤمنین این خصلت را از بیخ و بن از وجود خود برکنده است؛ وَ مَن یوقَ شُحَّ نَفسِه؛ فَاُولئکَ هُمُ المُفلِحونَ.(۱۱) لذا در زندگى على میراثى باقى نیست. علىّبنابىطالب هیچ از این مال دنیا براى خود باقى نگذاشته است. حالا نامهاى که به عثمانبنحنیف نوشته است و آن همه خطبههاى سوزنده و گدازنده و تکاندهنده در نهجالبلاغه زیاد است که همین خصلت امیرالمؤمنین را بروشنى مشخّص میکند؛ زهد در دنیا، بىاعتنائى و بىرغبتى به جلوهها و زیورها و مادّیگرىها. برادران و خواهران! راه ما این است و این موعظهاى است که امیرالمؤمنین با عمل خودش به ما داده است و ما را به آن فراخوانده است. این سه موعظه را فراموش نکنیم؛ اینها مصداقهاى واقعى تقوا هستند؛ ما این سه درس را از على یاد بگیریم. من این سه درس را باز هم تکرار میکنم: اوّل، عمل و تلاش. بیکار نمانید؛ کوشش کنید کار لازم و عمل صالح را در هر زمانى بشناسید و پیدا کنید و بعد آن را با صمیمیّت و اخلاص انجام بدهید. و دوّم، تسلیم بودن در مقابل فرمان رهبرى؛ در مقابل فرمان آن کسى که براى انسان واجبالاطاعة است. و آنگاه بىاعتنائى به مادّیگرى، به پول، به زخارف دنیا، و پشت پا زدن به هر گونه عملى که از این احساس انسان سرچشمه میگیرد. این، فرمان امیرالمؤمنین براى ما است. پروردگارا! ما را با شیوهى علىّبنابىطالب در دنیا زنده بدار و ما را در راه علىّبنابىطالب (علیه السّلام) بمیران. قال الله الحکیم فى کتابه: بِسمِ اللهِ الرَّحمنِ الرَّحیمِ، اَلهىٰکُمُ التَّکاثُرُ، حَتّی زُرتُمُ المَقابِرَ، کَلّا سَوفَ تَعلَمونَ، ثُمَّ کَلّا سَوفَ تَعلَمونَ، کَلّا لَو تَعلَمونَ عِلمَ الیَقینِ، لَتَرَوُنَّ الجَحیمَ، ثُمَّ لَتَرَوُنَّها عَینَ الیَقینِ، ثُمَّ لَتُسئئَلُنَّ یَومَئِذٍ عَنِ النَّعیم.(۱۲) صدق الله العلىّ العظیم خطبهی دوّم بسم الله الرّحمن الرّحیم الحمد لله ربّ العالمین. و الصّلاة و السّلام على سیّدنا و نبیّنا ابىالقاسم محمّد و على آله الاطهرین الاطیبین المنتجبین الهداة المهدیّین المعصومین المکرّمین سیّما بقیّة الله فى الارضین. هفتهاى که گذشت ــ در روز ولادت باسعادت امیرمؤمنان ــ هفتهى شروع حکومت واقعى مردم و دموکراسى اسلامى بود. مجلس شوراى اسلامى افتتاح شد و نمایندگان مردم براى تعیین خطّمشى آیندهى کشور به مجلس راه یافتند. دو مطلب در این مورد قابل تذکّر است و هر دو به هم مرتبط: مطلب اوّل این است که روز سیزدهم رجب، هم روز ولادت امیر مؤمنان بود ــ یعنى به تعبیر امام،(۱۳) ولادت عدل ــ هم روز افتتاح مجلس نمایندگان مردم بود؛ یعنى گشایش راهى به سوى عدل اسلامى. امّا خاطرهى دیگرى که روز سیزدهم رجب باید به یاد ما بیاورد و متأسّفانه آنچنان که باید نیاورد، و من حالا به یاد ملّت ایران مىآورم، خاطرهى شهادت شیخ فضلالله نورى، قربانى عدل اسلامى است. در سال ۱۳۲۷ قمرى، یعنى ۶۷ سال قبل، و دو سال بعد از شروع مشروطیّت، یک عالِم بزرگ که خود در راه استقرار مشروطیّت کمال سعى و کوشش را کرده بود، به وسیلهى آن کسانى که میخواستند حکومت مشروطه، حکومت اسلامى نباشد بلکه حکومت دموکراسى غربى باشد، به وسیلهى کسانى که حضور اسلام و حضور روحانیّت را در متن ارگانهاى حکومتى به حال خود مضر میدانستند، و به وسیلهى ایادى ناپاکشان، در همین میدان توپخانهى امروز، شیخ فضلالله نورى، عالِمى در حدّ مرجعیّت تقلید، و روحانى پیرمردى در سنین نزدیک به هفتاد سالگى، بر سر دار رفت و به شهادت رسید. البتّه کسانى خون گریستند امّا کسانى هم کف زدند! البتّه کسى نگفت شیخ فضلالله نورى مرد خادمى بود، مرد آزادىخواهى بود و ما به جرم مسلمان بودن او را میکشیم، بلکه شیخ فضلالله را اوّل متّهم کردند به ضدّ مشروطه، و بعد او را کشتند. و همیشه همین طور است؛ همیشه کسانى را که میخواهند از هدفها و آرمانهاى عالىِ انسانىشان دور کنند، همیشه هر گاه میخواهند شتابندگان به سوى حکومت عدل اسلامى را متوقّف کنند، آنها را به کهنهپرستى، به وابستگى، به ضدّیّت با آرمانهاى دموکراسى متّهم میکنند؛ و شیخ فضلالله قربانى عدالت شد. میان شهادت شیخ فضلالله و تشکیل مجلس ما و پیام امام امّت به این مجلس،(۱۴) ارتباطهاى بسیار روشنى وجود دارد و من دوّمین مطلبى را که میخواهم بگویم، بیان نکاتى بود که در پیام امام خطاب به نمایندگان مجلس وجود داشت. امام امّت ما، این هوشمند خدابین، این صاحب بصیرت الهى، میخواهد جامعه را در مقابل موجهاى کوبنده و تبلیغات زهرآگینى که شیخ فضلاللهها را به روى دار برد، مصونیّت بدهد. اى برادران و خواهران! این پیام، پیام بسیار مهمّى است. به همهى پیامهاى امام ــ و در این بُرهه، به این پیام امام ــ توجّه کنید. امام در پیام خود چند نکته را مورد تذکّر قرار دادند، که من مطالعه کردم و دقّت کردم و استخراج کردم. شیخ فضلالله به خاطر عشقش و همّت گماشتنش به برخى از نکات همین پیام بود که شهید شد و بر سر دار رفت. شیخ فضلالله نورى میگفت مجلس ما مجلس شوراى اسلامى است؛ مخالفینش میگفتند مجلس شوراى ملّى است. شیخ فضلالله میگفت من با ملّى بودن مجلس مخالف نیستم؛ مجلس مال ملّت است امّا این ملّت، مسلمان است و میخواهد نمایندگانش در این مجلس از چهارچوب اسلام بیرون نروند؛ مخالفینش قبول نمیکردند، میگفتند شما تحمیل میکنید، شما میخواهید ما را مجبور کنید. شیخ فضلالله در جواب آنها میگفت: شما که هستید؟ اگر از همین ملّتید، این ملّت مسلمان است و به اسلام دلبسته است. شیخ فضلالله را براى همین خصوصیّت، از صحنهى روزگار بیرون راندند. اوّلین تأکید امام در این پیام، بر اسلامى بودن مجلس است. اوّلاً امام این مجلس را «مجلس شوراى اسلامى» خواند و به اکثریّت انتخابکنندگان که مسلمانند، اشاره کرد و فقهاى شوراى نگهبان را مخاطب ساخت و از آنها خواست که دقیقاً مواظبت کنند از اسلام انحراف پیدا نشود. آن کسانى که در مجلس شوراى اسلامى ممکن است باشند امّا از اسلام یا از حاکمیّت اسلام خوششان نیاید، بدانند که این مجلس، مجلس شوراى اسلامى است. شما هر چه میخواهید در تعبیرات به آن اطلاق کنید امّا این مجلس، مجلس شوراى اسلامى است. دوّمین نکتهاى که امام بر روى آن تأکید کردهاند و شیخ فضلالله نورى هم به خاطر غیرت و حمیّتش نسبت به همین نکته کشته شد، نگهدارى از خطّ «نه شرقى و نه غربى» است. آن روزى که مزدوران انگلیس، مزدوران بیگانه میخواستند شیخ فضلالله را از خانهاش بربایند و به دادگاه بسپارند و حکم اعدام برایش صادر بکنند، کسانى به او پیغام دادند که شما به سفارت روس پناهنده بشوید. شیخ فضلالله گفت: من به عنوان یک مسلمان، با شرفتر از آن هستم که به دشمن اسلام و به بیگانهى غیر مسلمان پناهنده بشوم. پیشنهاد کردند که اگر نمیخواهید، حدّاقل پرچم روس را بالاى سَرْدر خانهتان بزنید. جواب داد که من بعد از هفتاد سال که محاسنم را در راه اسلام سفید کردهام، پرچم کفر را بر سَرْدر خانهى خود نمیزنم. امام در این پیام خود تأکید میکنند که باید با گرایشمندان به شرق و غرب مماشات نکنید؛ اوّل آنها را نصیحت کنید، اگر نصیحت شما را نپذیرفتند، آنها را منزوى کنید. امام با اینکه این همه تأکید میکنند که در مجلس وحدت و اتّفاق کلمه محفوظ بماند امّا یک نکته را هم غفلت نمیکنند که بیان بفرمایند و آن نکته این است که [ایجاد] دودستگى و مخالفت [ورزیدن] بر سر مسائل غیر اصولى نباشد امّا بر سر مسائل اصولى نه فقط مانعى ندارد بلکه لازم است. خداى نکرده آن کسى که بخواهد مجلس را به سوى قوانین غیر اسلامى بکشاند یا بخواهد مجلس را به گرایش به یکى از دو سیاست شرق و غرب متمایل بکند، باید با او درگیر شد و به تعبیر امام باید او را منزوى کرد. شیخ فضلالله حاضر نیست که از این ابرقدرت که میگریزد ــ ابرقدرتهاى آن روز، روس و انگلیس ــ به دامن آن ابرقدرتِ دیگر پناه ببرد. شیخ فضلالله نورى، آن شهید بزرگ اسلام، آن عالِم روحانىِ بزرگوارى است که شرافت اسلامىاش را تا لحظهى آخر حفظ کرد و تسلیم نشد؛ تقواى سیاسىاش را حفظ کرد و حاضر به سازشکارى نشد؛ استقامت اسلامىاش را حفظ کرد و از مقابل دشمن نگریخت. وقتى که مردم مسلمان همّت میکنند و حکومت مشروطه را در سال ۱۳۲۵ بر سر کار مىآورند، وقتى با خون مسلمانان، حکومت مردم و سلطهى مردم بر امور خود تأمین میشود، دیگر غربزدگان و شرقزدگان و وابستگان و قدرتطلبانى از قبیل آنچه آن روز بودند و امروز هم هستند، نباید به خود حق بدهند که زمام امور را در دست بگیرند؛ و اگر گرفتند و راه انقلاب را عوض کردند، شیخ فضلاللهها مقاومت خواهند کرد، شیخ فضلاللهها بر سر دار خواهند رفت، شیخ فضلاللهها نام خود و پیام خود را در تاریخ خواهند گذاشت. همان طورى که فاضل عالىمقام حضرت آیتالله مشکینى(۱۵) در دو روز قبل که نمایندگان مجلس به دعوت [جامعهى] مدرّسین به قم رفته بودند و در آن مجلس سادهى بىپیرایهى روحانىِ ملکوتى شرکت کرده بودند فرمودند،(۱۶) مجلس شوراى اسلامى نمیتواند خود را از روحانیّت و از حوزهى علمیّهى قم و از علما و مدرّسین و فقهاى عالىمقام جدا کند. اگر ما نمایندگان مردم هستیم که مردم به ما رأى دادند، مدرّسین حوزهى علمیّهى قم هم مراجع آیندهى ما هستند؛ آنها هم نمایندگان طبیعى مردمند، آنها فقیهان و دینشناسان هستند؛ ما باید حکم شرعى را از آنها بگیریم و در قوانین مندرج کنیم. آن کسانى که سعى میکنند میان تشکیلات دولتى و اساس حکومت جمهورى اسلامى با روحانیّت جدایى بیفکنند، همان قید اسلامى را در جمهورى اسلامى نمىپسندند. شیخ فضلالله نورى ــ عالِم شهید بزرگوار که یادش گرامى باد و روحش شادمان باد و در جوار شهداى بزرگ صدر اسلام مکان و مستقرّش باد ــ در مقابل این انحراف ایستاد. امروز امام هم به ما هشدار میدهد. نکتهى دیگرى که امام میفرماید، تأکید بر رسیدگى به حال مستمندان و مبارزهى با فقر است، که مجلس بایستى این را مسئولیّت بزرگ خود بداند. نکتهى دیگرى که امام بر روى آن تأکید میکنند، حفظ متانت و احترام متقابل و ادب و اخلاق اسلامى است؛ و این را امام از نمایندگان مردم خواستند، پس از همهى مردم و همهى ملّت خواستهاند. اگر چه موضعگیرى اصولى یک فریضه است امّا موضعگیرى بر اساس سلیقهها، خداى نکرده بر اساس خصومتهاى شخصى، بر اساس کینهورزىهاى گروهى و جمعى، گناهى است نابخشودنى. اگر امروز ما که نمایندگان مردم در مجلس شوراى اسلامى هستیم، بر مبناى جهتگیرىهاى شخصى و گروهى و سلیقهاى در مقابل یکدیگر بِایستیم، وحدت و یکپارچگى مردم به هم خواهد خورد. مردم باید هوشیارانه هر کسى را که متخلّف است، تعقیب کنند و به او تذکّر بدهند. نکتهى اساسى و مهمّى که هم نمایندگان، هم عامّهى مردم، هم دستاندرکاران حکومتى و همهى قشرها و گروهها باید به آن توجّه داشته باشند، این است که اخلاق اسلامى که خود مولود ذکر خدا و یاد خدا است، امروز بزرگترین فرایض ما است؛ و معناى تقوا این است. اى مردم مسلمان، اى بزرگان، اى نامآوران، اى دانشمندان، اى عالمان، اى قشرهاى مختلف، اى جوانها و اى پیرها، اى فداکاران! بدانید اگر امروز اخلاق اسلامى در عمل شخصى ما و عمل سیاسى ما حاکمیّت نداشته باشد، انقلاب ما فناپذیر خواهد بود. امروز تکلیف الهى و انقلابى همهى ما تمسّک به اخلاق اسلامى است و براى تأمین اخلاق اسلامى باید یاد خدا را فراموش نکنیم. من هفتهى قبل ده آیه از قرآن را که در مورد جهاد فى سبیلالله بود، توصیه کردم که برادران و خواهرانم تکرار کنند و بخوانند. بعضى از برادران و خواهران خواستند من در اطراف آن آیات توضیحى بدهم، امّا توضیح را به ترجمهها و تفسیرها و تدبّر خود شما واگذار میکنم. مقصود این است که با این آیات اُنس بگیرید. این هفته هم به همهى برادران و خواهرانم توصیه میکنم سورهى بقره از آیهى ۱۹۹ ــ در بعضى از قرآنها آیهى ۲۰۰ ــ را تا ده آیه، آیهى ۲۰۹ یا ۲۱۰، هر روز تکرار کنید. این ده آیه را بخوانید و به ترجمهاش مراجعه کنید. اوّلِ آیات، «فَـاِذا قَضَیتُم مَنـاسِکَکُم فَاذکُرُوا اللهَ کَذِکـرِکُم ءاباّْءَکُم اَو اَشَدَّ ذِکرًا’»(۱۷) [است که] سعى کنید اینها را حفظ کنید و به ترجمههایش هم مراجعه کنید. پروردگارا! ما را لحظهاى از یاد خودت غافل مدار. و انّ احسن الحدیث و ابلغ الموعظة کتاب الله حیث یقول: بِسمِ اللهِ الرَّحمنِ الرَّحیمِ، وَ العادِیٰتِ ضَبحًا، فَالمورِیاتِ قَدحًا، فَالمُغیراتِ صُبحًا، فَاَثَرنَ بِه؛ نَقعًا، فَوَسَطنَ بِه؛ جَمعًا، اِنَّ الاِنسانَ بِرَبِّه؛ لَکَنودٌ، وَ اِنَّه عَلیٰ ذّْلِکَ لَشَهیدٌ، وَ اِنَّه لِحُبِّ الخَیرِ لَشَدیدٌ، اَفَلا یَعلَمُ اِذا بُعثِرَ ما فِی القُبورِ، وَ حُصِّلَ ما فِی الصُّدورِ، اِنَّ رَبَّهُم بِهِم یَومَئِذٍ لَخَبیرٌ.(۱۸) و صدق الله العلىّ العظیم
(۱ این نماز جمعه در دانشگاه تهران برگزار شد.
(۲ سورهى بقره، بخشى از آیهى ۲۰۷؛ «و از میان مردم کسى است که جان خود را براى طلب خشنودى خدا میفروشد ...»
(۳ بحارالانوار، ج ۴۳، ص ۳۶۲ ( با اندکی تفاوت)
(۴ مزار کبیر، ص ۵۷۷ (دعای ندبه)
(۵ نهجالبلاغه، نامهى ۴۵
(۶ خطبههای نماز جمعهی تهران (۱۳۵۹/۱/۲۹)
(۷ سورهى انبیاء، آیهى ۲۷؛ «که در سخن بر او پیشى نمیگیرند، و خود به دستور او کار میکنند.»
(۸ سورهى نساء، آیهى ۶۵؛ «ولى چنین نیست. به پروردگارت قسم که ایمان نمىآورند، مگر آنکه تو را در مورد آنچه میان آنان مایهى اختلاف است، داور گردانند؛ سپس از حکمى که کردهاى، در دلهایشان احساس ناراحتى [و تردید] نکنند، و کاملاً سر تسلیم فرود آورند.»
(۹ اشاره به استفادهی هواپیماهای آمریکایی از فرودگاه نظامی عمّان. در پروژهی حملهی هوایی به خاک ایران در تاریخ ۱۳۵۹/۲/۵ با نام «پنجهی عقاب»، قرار بود علاوه بر آزادسازی جاسوسان آمریکایی، مراکز مهمّ ایران را بمباران کنند. در نهایت علیرغم نفوذ به خاک ایران، در صحرای طبس، هواپیماها و هلیکوپترهای آنها به علّت طوفان شن با هم برخورد کردند و منجر به شکست کامل پروژه در صحرای طبس شد.
(۱۰ فخرفروشی به سبب کثرت مال و مقام
(۱۱ از جمله، سورهى حشر، آیهى ۹؛ «... و هرکس از خسّت نفْس خود مصون ماند، ایشانند که رستگارانند.»
(۱۲ سورهى تکاثر؛ «به نام خداوند رحمتگر مهربان. تفاخر به بیشتر داشتن، شما را غافل داشت. تا کارتان [و پایتان] به گورستان رسید. نه چنین است، زودا که بدانید. باز هم نه چنین است، زودا که بدانید. هرگز چنین نیست، اگر علمالیقین داشتید! بهیقین دوزخ را مىبینید. سپس آن را قطعاً به عینالیقین درمىیابید. سپس در همان روز است که از نعمت [روى زمین] پرسیده خواهید شد.»
(۱۳ صحیفهی امام، ج ۱۲، ص ۳۶۵؛ سخنرانی در جمع پاسداران و نظامیان (۱۳۵۹/۳/۷)
(۱۴ صحیفهی امام، ج ۱۲، ص ۳۶۱؛ پیام به نمایندگان مجلس شورا در افتتاح اوّلین دورهی مجلس (۱۳۵۹/۳/۷)
(۱۵ رئیس جامعهی مدرّسین حوزهی علمیّهی قم
(۱۶ آیتالله مشکینی در دیدار نمایندگان مجلس اوّل شورای اسلامی با مدرّسین حوزهی علمیّهی قم در محلّ کتابخانهی مدرسهی فیضیّه در تاریخ ۱۳۵۹/۳/۷ اظهار داشت: «حوزهی علمیّهی قم هم یک قوّهی مقنّنه است و نمایندگان مجلس در چهارچوب احکام استخراجشده به وسیلهی این حوزه میتوانند قانونگذاری کنند.»
(۱۷ سورهى بقره، بخشى از آیهى ۲۰۰؛ «و چون آداب ویژهى حجّ خود را به جاى آوردید، همان گونه که پدران خود را به یاد مىآورید، یا با یادکردنى بیشتر، خدا را به یاد آورید ...»
(۱۸ سورهى عادیات؛ «به نام خداوند رحمتگر مهربان. سوگند به مادیانهایى که با همهمه تازانند. و با سُم[هاى] خود برق [از سنگ] همى جهانند. و صبحگاهان هجوم آرند. و با آن [یورش]، گردى برانگیزند. و بدان [هجوم]، در دلِ گروهى درآیند. که انسان نسبت به پروردگارش سخت ناسپاس است. و او خود بر این [امر]، نیک گواه است. و راستى او سخت شیفتهى مال است. مگر نمیداند که چون آنچه در گورها است، بیرون ریخته گردد؛ و آنچه در سینهها است، فاش شود؛ در چنان روزى، پروردگارشان به [حال] ایشان نیک آگاه است؟»
لطفاً نظر خود را بنویسید:
کدامنیتی : *
*
برگزیدهها
آخرینها
|