شاهنامه، از اول تا آخر مجموعهای از داستانهای بسیار زیباست. در شاهنامه داستانهای بلند میشود پیدا کرد. مثلاً همین داستان «رستم و اسفندیار» که شما درنظر گرفتهاید، داستان بسیار مهمی است. نمیدانم راجع به داستان رستم و اسفندیار چه کار کردهاید؟ انشاءالله که چیز خوبی از آب درآمده باشد. داستان رستم و اسفندیار، داستانی است که جنبههای ارزشی در آن زیاد است. اسفندیار در شاهنامه، چهرهی بسیار زیبایی است که حتی از رستم زیباتر است. در همین داستان رستم و اسفندیار که شما نگاه کنید، میبینید اسفندیار جنبهی ارزشی و دینی دارد و یک متعصب دینی است. اسفندیار، یک آدم متدین مذهبی خیلی فعال است که در دنیا راه افتاده برای اینکه آیین یکتاپرستی را گسترش دهد. در داستان رستم و اسفندیار، بالاخره رستم تقلب و بدجنسیای کرده؛ اما اسفندیار، نه! رو راست به میدان آمده و برطبق عقیدهی خودش میجنگد؛ چون به او گفتهاند که ایشان - رستم - مخالف دستگاه سلطنت است. تقصیری هم ندارد. دیگران تقصیر دارند که او را فرستادهاند. اما رستم - با همهی عظمتش - در این قضیه، با تقلب وارد ماجرا میشود. این داستان را نگاه کنید: یک داستان بلند است. یعنی اگر ما نویسندهی زبردستی داشتیم، میتوانست رمانی مثل رمانهای تاریخی - مثل همین نمایشنامههای شکسپیری - بر اساس آن بنویسد. نمایشنامههای شکسپیر، داستانهایی تاریخی است که او آنها را به این شکل زیبا درآورده و غالباً هم از دیدگاه خود آنها، «ارزشی» است. نمایشنامههای شکسپیر، همین «تاجر ونیزی» یا آن یکی «اتللو»، همهاش آثار ارزشی است؛ منتها ارزش غربی. مثلاً «رام کردن زن سرکش»، یکی از همان نمایشنامههای ارزشی است. در این نمایشنامه، از دیدگاه شکسپیر، همهی ارزش و اهمیت زن به این است که مطیع و بردهی مرد باشد. خانمها خوب است تعدادی از نمایشنامههای شکسپیر را اگر نخواندهاند، بخوانند تا ببینند که زن در چشم غربیها چیست!؟ از دیدگاه آنها، مرد سرور زن است! در همین نمایشنامهی اتللو، اتللو کیست؟ اتللو یک سیاهپوست بیاصل و نسب است و طرف مقابلش یک خانم اشرافی است به نام دزدمونا. زن، خانمی اشرافی و زیبا و مرد، یک سیاه گردنکلفت که در جنگ مهارت به خرج میدهد و سرباز خوبی است. به مجردی که اتللوی سیاهپوست، شوهر دزدمونای اشرافی میشود، دیگر زن باید به او بگوید «سرور من». بعد هم مرد، اینقدر حق دارد که زن را به دست خودش خفه کند؛ برای اینکه سوءظنی به او پیدا کرده است. توجه میکنید؟ حالا اینها را مقایسه کنید با اسلام. در اسلام این مسائل و این خبرها نیست. بله؛ در اسلام هم ازدواج یک دختر اشرافی زیبای با اصل و نسب را با یک پسر زشت بیاصل و نسب که همان داستان معروف «جویبر» است، داریم. اما این دختر، وقتی که به همسری جویبر در میآید، شوهر «سرور او» نمیشود. در «اتللو» به مجردی که زن اشرافی به همسری سیاهپوست در میآید، مرد «سرور» زن محسوب میشود. این نگرش به زن را ملاحظه کنید! در آن دیدگاه، زن، همهی ارزشش به این است که مرید و برده و مخلص و مطیع دربست شوهر باشد. اینها نشان دهندهی نگرش غربیها نسبت به زن است و چقدر هم نگرش بدی است!1371/10/29
لینک ثابت
مثلاً «رام کردن زن سرکش»، یکی از همان نمایشنامههای ارزشی است. در این نمایشنامه، از دیدگاه شکسپیر، همهی ارزش و اهمیت زن به این است که مطیع و بردهی مرد باشد. خانمها خوب است تعدادی از نمایشنامههای شکسپیر را اگر نخواندهاند، بخوانند تا ببینند که زن در چشم غربیها چیست!؟ از دیدگاه آنها، مرد سرور زن است! در همین نمایشنامهی اتللو، اتللو کیست؟ اتللو یک سیاهپوست بیاصل و نسب است و طرف مقابلش یک خانم اشرافی است به نام دزدمونا. زن، خانمی اشرافی و زیبا و مرد، یک سیاه گردنکلفت که در جنگ مهارت به خرج میدهد و سرباز خوبی است. به مجردی که اتللوی سیاهپوست، شوهر دزدمونای اشرافی میشود، دیگر زن باید به او بگوید «سرور من». بعد هم مرد، اینقدر حق دارد که زن را به دست خودش خفه کند؛ برای اینکه سوءظنی به او پیدا کرده است. توجه میکنید؟ حالا اینها را مقایسه کنید با اسلام. در اسلام این مسائل و این خبرها نیست. بله؛ در اسلام هم ازدواج یک دختر اشرافی زیبای با اصل و نسب را با یک پسر زشت بیاصل و نسب که همان داستان معروف «جویبر» است، داریم. اما این دختر، وقتی که به همسری جویبر در میآید، شوهر «سرور او» نمیشود. در «اتللو» به مجردی که زن اشرافی به همسری سیاهپوست در میآید، مرد «سرور» زن محسوب میشود. این نگرش به زن را ملاحظه کنید! در آن دیدگاه، زن، همهی ارزشش به این است که مرید و برده و مخلص و مطیع دربست شوهر باشد. اینها نشان دهندهی نگرش غربیها نسبت به زن است و چقدر هم نگرش بدی است!
ما میگوییم در معاشرت زن با مرد، باید حدودی رعایت شود. اما درعینحال که این حدود باید رعایت شود، زن آزاد است. با پدرش که برخورد کند، آزاد است. با شوهر، آزاد است. با برادر، آزاد است. یعنی هیچ مردی رابطهی برتری، به معنای قوهی قاهره، نسبت به زن ندارد. نه شوهر، نه پدر، نه برادر. درعینحال، در معاشرتها، بین زن و مرد مرزی باید وجود داشته باشد. اما در آن فرهنگ، درست به عکس است. زن در معاشرتها، بیقید و شرط، آزاد است. یعنی با نامحرم میتواند در اتاق خلوتی میگساری کند. این، از لحاظ عرف فرهنگ غربی اشکالی ندارد. اما همین زن، بردهی شوهرش است و اگر شوهر اجازه ندهد که او با پدرش حتی، سلام و علیک کند، مجبور است تسلیم او باشد. ببینید! این، درست نقطهی مقابل نظر اسلام است.1371/10/29
لینک ثابت
وقتی که انسان امید نداشته باشد، قدم از قدم نمیتواند بردارد1371/10/29
لینک ثابت
ما میگوییم در معاشرت زن با مرد، باید حدودی رعایت شود. اما درعینحال که این حدود باید رعایت شود، زن آزاد است. با پدرش که برخورد کند، آزاد است. با شوهر، آزاد است. با برادر، آزاد است. یعنی هیچ مردی رابطهی برتری، به معنای قوهی قاهره، نسبت به زن ندارد. نه شوهر، نه پدر، نه برادر. درعینحال، در معاشرتها، بین زن و مرد مرزی باید وجود داشته باشد. اما در آن فرهنگ[غربی]، درست به عکس است. زن در معاشرتها، بیقید و شرط، آزاد است. یعنی با نامحرم میتواند در اتاق خلوتی میگساری کند. این، از لحاظ عرف فرهنگ غربی اشکالی ندارد. اما همین زن، بردهی شوهرش است و اگر شوهر اجازه ندهد که او با پدرش حتی، سلام و علیک کند، مجبور است تسلیم او باشد. ببینید! این، درست نقطهی مقابل نظر اسلام است.1371/10/29
لینک ثابت