newspart/index2
ارزشهای امریکایی
طراحی این صفحه تغییر کرده است، برای ارجاع به صفحه‌ی قبلی اینجا کلیک کنید.
ارزشهای امریکایی

حضرت آیت‌الله خامنه‌ای با اشاره به روایتی از پیامبر اکرم (صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم)، دستیابی به خیر و سعادت در جوامع بشری را در سایه‌ی برخورداری از قدرت دانستند و افزودند: قدرت‌های مستکبر همچون آمریکا، سعادت جامعه و آنچه را که «ارزشهای آمریکایی» می‌خوانند، در جمع‌آوری ثروت و تسلط بر عالم دنبال می‌کنند اما اسلام، سعادت بشر را در رسیدن به کمالات انسانی و جریان داشتن فکر و عمل قرآنی در تمام اجزای جامعه می‌داند.1395/10/07
لینک ثابت
ارزشهای امریکایی

امروز یک چیزی به نام ارزش آمریکایی وجود دارد؛ می‌شنوید در حرفهای آمریکایی‌ها، [میگویند] ارزشهای آمریکایی، ارزشهای ما. بنیان‌گذاران آمریکای مستقل، در قرن هجدهم که آمریکا از استعمار انگلیس خارج شد و به‌عنوان یک کشوری در آن‌طرف دنیا خودش را معرّفی کرد -همان کسانی که آن‌وقت بودند، جرج واشنگتن و دوروبری‌هایش و جانشینانش- ارزشهایی را گذاشتند؛ اسم اینها ارزشهای آمریکایی است. خود آن ارزشها در مقام ارزیابی، خیلی‌هایش چیزهای مشکل‌داری است؛ همان چیزهایی است که منتهی میشود به این وضعیّت جهان‌خوارگی امروزِ نظام سلطه؛ لکن همان ارزشها -همان چیزهایی‌اش هم که مثبت است، همان چیزهایی‌اش هم که خوب است- امروز در جامعه‌ی آمریکایی نظام سیاسیِ آمریکای امروز، به فراموشی سپرده شده. بنده یک‌وقتی چندسال پیش، یک مطالعه‌ای میکردم بر روی حرفهای همین حضراتی که از دویست‌سال پیش، دویست و خرده‌ای سال پیش، به‌اصطلاح بنیان‌گذارانِ آمریکایند -حرفهایی که آنها زدند و منشوری که آنها تدوین کردند به‌عنوان منشور آمریکایی و ارزشهای آمریکایی- و تطبیق میکردم با رفتارهای حضرات امروز، دیدم خیلی‌هایش نقض شده است. به ذهنم رسید همان‌وقت که جا دارد کسی این را به رخ ملّت آمریکا بکشد که این ارزشهایی که شما میگویید اینها است، اینها امروز در رفتار دولت آمریکا و رژیم ایالات متّحده‌ی آمریکا وجود ندارد؛ حالا، همانی که هست.1394/04/20
لینک ثابت
ارزشهای امریکایی

آن دو ابزار و دو سلاحى - که غرب با آن دو سلاح قادر بود دنیا را مدیریت کند و عملاً تسلط بر دنیا را به‌دست گرفته بود و مدیریت دنیا را به‌دست گرفته بود - هر دو عامل امروز در دنیا بتدریج ضعیف شده است. اما آن عامل اول که عامل ارزشى بود - یعنى رجحان ارزشهاى غربى بر ارزشهاى ملل دیگر، ادیان، اسلام و غیره - دچار تزلزل شده به دلایلى. عواملى موجب شده است که دچار تزلزل بشود. من چند عامل از این عوامل را اینجا یادداشت کرده‌ام که عرض میکنم: یکى از این عواملى که نظام ارزشى غرب را و سلطه‌ى معنوى این نظام را متزلزل کرده، بحران رو به افزایش اخلاقى و معنوى در غرب است؛ که نشانه‌ى بارز آن رواج احساس پوچى، احساس بیهودگى، احساس ناامنى روحى در بین آحاد مردم - بخصوص در بین جوانها - در غرب است. تلاشىِ خانواده؛ بنیان خانواده در غرب دچار تزلزل شدید است و متلاشى شده که این آثار را میگذارد. مسئله‌ى زن که بر روى مسئله‌ى زن جهت‌گیرى غربى به‌نحوى بوده است که امروز حرکت فمینیستى - که از ده‌ها سال قبل شروع شده بود - زیر سؤال جدى از سوى متفکرین و روشنفکران و اهل فکر است؛ یعنى احساس میکنند که این یک دامى براى زن بود و زن را دچار محاذیر عجیب‌وغریبى کرده است که داستان مفصلى است.
 مسئله‌ى ارزش شدن منکرات؛ مثلاً همجنس‌بازى در غرب میشود ارزش؛ مخالفت با همجنس‌بازى میشود ضد ارزش! که اگر چنانچه - امروز در دنیاى غرب این‌جورى است - با کسى، با یک مقام دولتى‌اى، رئیس جمهورى، شخصیت برجسته‌اى مصاحبه کنند و او بگوید من با همجنس‌بازى مخالفم، این به‌عنوان یک نقطه‌ى منفى در کارنامه‌ى او در دنیا تلقى میشود؛ یعنى فضاى اخلاقى غرب، به این جهت، به این سمت رفته. البته در این زمینه متوقف هم نخواهد ماند و پیش خواهد رفت و به جاهاى بسیار بدتر و زشت‌ترى خواهد انجامید. و این نکته را امروز - یعنى از چندى پیش، از چند سال قبل از این، شاید از ده پانزده سال قبل - متفکرین غربى و بعضى از خیرخواهان و دلسوزان غربى متوجه شده‌اند و مدام تذکر میدهند؛ لکن فایده‌اى ندارد؛ وقتى که یک نظام اخلاقى به این سراشیب افتاد، دیگر قابل جلوگیرى نیست و سرنوشتى جز متلاشى شدن ندارد. این یک عامل براى به‌چالش گرفته شدن ارزشهاى غربى.
عامل دوم میل به مذهب است؛ که این در واقع واکنش به همین عامل اول است. در بین جماعات گوناگون کشورهاى غربى، میل به مذهب، علاقه‌ى به مذهب، به‌طور خاص علاقه‌ى به اسلام، گرایش به اسلام، گرایش به فهم قرآن روزبه‌روز بیشتر شده است؛ که این را کسانى که دست‌اندرکارند، بخوبى میدانند. این هم یکى از چیزهایى است که نظام اخلاقى و ارزشى غرب را بشدت دچار چالش کرده.
 عامل سوم بُروز تعارضهاى عملى با شعارهاى غربى است؛ یعنى اینها در دنیا دم از آزادى و دم از دموکراسى و دم از حقوق بشر و این حرفها میزدند؛ در عمل آن‌قدر دولتهاى غربى با این شعارها عملاً مخالفت کردند و نقض کردند این شعارها را که امروز طرح این شعارها در دنیا از سوى غربى‌ها به‌صورت یک امر مستهجن درآمده است؛ یعنى افراد صاحب فکر میفهمند. تعداد کودتاهایى که دولتهاى غربى و قدرتهاى غربى علیه دولتهاى مستقل - غالباً دولتهاى ملى - انجام دادند، یک تعداد عجیبى است. طبق بعضى از گزارشها، آمریکا پس از جنگ دوم [جهانى] تا امروز براى سرنگونى پنجاه دولت اقدام کرده! در مورد پنجاه دولت انواع و اقسام اقدامها را کرده؛ با ده‌ها جریان مقاومتِ مردمى مخالفت کرده که اینها در کارنامه‌ى آمریکا و دیگران مضبوط است. استفاده‌ى از بمب اتم؛ تنها موردى که بمب اتم استفاده شده است [توسط] آمریکا است که بیش از همه دم از مردم و دم از حقوق مردم و مانند اینها میزند و بیش از دویست هزار نفر کشته شدند - در آن حوادث ژاپن - و تعداد خیلى بیشترى هم دچار عوارض آن شدند. زندان گوانتانامو، زندان ابوغریب، این حوادثى که پیش آمد، زندانهاى مخفى‌اى که در اروپا ثابت شد براى همه و روشن شد که اینها زندانهاى مخفى دارند و مردم را شکنجه میکنند و بى‌محاکمه نگه میدارند، که هنوز هم هست؛ همه دارند مى‌بینند. این هم عامل سومى بود که نظام ارزشى مورد ادعاى غرب را به چالش کشید.
 عامل چهارم، پناه بردن به استفاده‌ى از زور و خشونت و سرکوب بود؛ انواع خشونتها، از جمله تحریم. دیده شد و در مقابل چشم مردم دنیا قرار گرفت که وقتى که اینها با یک کشورى، با یک ملتى مسئله پیدا میکنند و نمیتوانند غلبه‌ى فرهنگى خودشان را بر این کشور تحمیل بکنند و سلطه‌ى خودشان را تأمین بکنند، دست به زور میبرند و لشکرکشى میکنند؛ گاهى با لشکرکشى، گاهى با ترور، گاهى با راه انداختن جریانهاى تروریستى؛ که اینها همه در همین زمان خود ما در همین اواخر دیده شده و این در مقابل چشم مردم دنیا است: حمله‌ى به کشورها، حمله‌ى به عراق، حمله‌ى به افغانستان، حملات گوناگون به شکلهاى مختلف به پاکستان و جاهاى دیگر. این هم یکى از آن چیزهایى است که نظام ارزشى غرب را به چالش کشیده.
 و عامل پنجم هم جریان‌سازى‌هایى از قبیل همین جریان القاعده و داعش و مانند اینها. حالا اینها ادعا میکنند که اینها با ما مربوط نیست؛ اما همه میدانند. من یک چیزى را نقل کردم از قول یکى از مسئولان معروف آمریکایى، بعد خودشان منکر شدند. على‌الظاهر هست، اینها اعتراف میکنند که این جریانها را اینها به راه انداخته‌اند؛ اگر هم اعتراف نکنند ما شواهد داریم، ما میدانیم. من فراموش نمیکنم، مرحوم شیخ سعید شعبان - حالا آوردن اسمش دیگر اشکالى ندارد - عالم معروف اهل‌سنت، در مشهد - آن‌وقتى بود که ما در دوران جنگ بودیم - به من گفت که من اطلاع دارم که دارند تلاش میکنند براى اینکه شما را از طرف شرق کشورتان، مشغول کنند و درگیر کنند؛ من گفتم خب شرق ما افغانستان است؛ گفت بله از طرف افغانستان. این قبل از آن بود که این جریان طالبان و القاعده و این حرفها در افغانستان راه بیفتد؛ ایشان خب ارتباط داشت با محافل گوناگون سیاسى و روحانىِ اهل‌سنت، در جاهاى حساسى حضور داشت، شخص بسیار محترمى بود، مطلع شده بود، گفت من وظیفه‌ى خودم دانستم که این را به شما بگویم. بعد از اندکى هم همین حوادث اتفاق افتاد و دیدیم که همین‌جور بود که گفت. بنابراین شبهه‌اى وجود ندارد که راه انداختن این جریانها و ساختن این جریانها، به‌دست همین قدرتهاى غربى و عوامل منطقه‌اى آنها [است]. حالا ممکن است یک مواردى خودشان مستقیم وارد نشوند و دیگران [وارد شوند]. البته مستقیم هم وارد شدند؛ در همان قضیه‌ى طالبان من فراموش نمیکنم در مجلات آمریکایى، جورى از طالبان حرف میزدند که به‌نحوى ترویج آنها بود؛ [البته] صریحاً ترویج نمیکردند اما کیفیت کار تبلیغاتى، ترویج طالبان بود آن اوایلى که اینها سرِکار آمده بودند. بنابراین اینها عواملى است که آن نظام ارزشى مدعىِ برترى را - که غرب آن را مطرح میکرد - امروز در دنیا کاملاً به چالش کشیده؛ این حرف را دیگر از غربى‌ها و از قدرتهاى غربى کسى نمیپذیرد که اینها بگویند ما طرف‌دار حقوق بشریم، ما طرف‌دار ارزشهاى انسانى هستیم، و مانند اینها. آن چیزهایى که در اعلامیه‌ى استقلال آمریکا در دویست سال قبل ذکر شده بود، همه عملاً نقض شده است.
...
 ما اینجا باید چه‌کار کنیم؟ به‌نظر ما دو مطلب، مهم است: مطلب اول این است که این واقعیتهایى که امروز مشاهده میکنیم، واژگونه تحلیل نشود، غلط تحلیل نشود، غلط فهمیده نشود، همچنان که هست فهمیده بشود؛ نه فقط در کشور ما [بلکه] در منطقه‌ى آسیا، هنوز کسانى، کشورهایى، دولتهایى، شخصیت‌هایى، رجال سیاسى‌اى، جریانهایى وجود دارند که درک نمیکنند این واقعیتى را که بیان شد؛ اینها معتقدند که ما در مقابل غرب یک راه بیشتر نداریم، باید تسلیم غرب شد؛ حالا این تسلیم یا با طوع و رغبت است - یعنى پذیرش ارزشهاى غربى و تسلیم شدن در مقابل نظمى که آنها ابراز میکنند و توقعاتى که براى اداره‌ى جهان دارند - یا اگر چنانچه یک کشورى به طوع و رغبتْ تسلیم نشد، طرف آنها نرفت، با آنها همکارى نکرد، نسبت به خواسته‌هاى اساسى آنها طوع و اطاعت نشان نداد، طبعاً مواجه خواهد شد با فشار؛ حالا فشار اقتصادى، فشار تحریم، فشار سیاسى، فشار نظامى؛ ناچار بایستى تسلیم شد، یا تسلیمِ آرام، یا تسلیمِ با سروصدا و مشکل! این تحلیل وجود دارد. این غلط است؛ این تحلیل تحلیل خطرناکى است؛ در کشور ما هم گوشه‌وکنار این تحلیل‌ها وجود دارد. نه، این‌جور نیست؛ همین‌طور که گفتیم، قدرت غربى بر این دو پایه بود - پایه‌هاى اخلاقى و معنوى و ارزشى، و پایه‌ى نظامى و سیاسى و امنیتى و عملى - هر دوى اینها متزلزل شده است. ما این واقعیت را باید درک کنیم.
 کار دومى که مهم است، این است که خودمان را آماده کنیم براى ایفاى نقش در پدید آوردن نظم جدید؛ کشور را آماده کنیم براى اینکه نقش‌آفرینى کند. و این هم ممکن نخواهد شد مگر با قوى کردن کشور؛ کشور را باید قوى کنیم. تقویت کشور متوقف است بر استفاده‌ى از همه‌ى ظرفیتها و توانایى‌هایى که ما در داخل کشور و در بیرون کشور داریم. توجه بکنیم که ظرفیتهاى ما و توانایى‌هاى ما، فقط آن چیزهایى نیست که ما در داخل داریم؛ ما در بیرون کشور هم ظرفیتهاى مهمى داریم؛ طرف‌دارانى داریم، عمق راهبردى داریم؛ در منطقه، در کشور؛ بعضى به‌خاطر اسلام، بعضى به‌خاطر زبان، بعضى به‌خاطر  مذهب شیعه؛ اینها عمق راهبردى کشور هستند؛ اینها جزو توانایى‌هاى ما هستند؛ از همه‌ى این توانایى‌ها باید استفاده کنیم. فقط هم در منطقه نیست، ما در آمریکاى لاتین عمق راهبردى داریم، در قسمتهاى مهمى از آسیا عمق راهبردى داریم، امکاناتِ استفاده داریم؛ از اینها بایستى استفاده کنیم، اینها کشور را قوى خواهد کرد.1393/06/13

لینک ثابت
ارزشهای امریکایی

در دنیا هیچ کس نیست که شک داشته باشد در این که آمریکا در این سی سال، بیش از سی رتبه از لحاظ اقتدار و وجاهت جهانی سقوط کرده؛ همه این را می‌بینند و میدانند؛ خود آمریکائی‌ها هم به همین اقرار میکنند. همین سیاستمداران قدیمىِ کهنه‌کارِ آمریکائی، دولتها و دولتمردان فعلی را - که باید گفت دولتمردان و دولتزنان (!) فعلی را - مسخره میکنند که شما آمریکا را از آنجا رساندید به اینجا. راست هم میگویند؛ آمریکا سقوط کرده. امروز هیچ دولتی در دنیا به قدر دولت آمریکا منفور نیست. اگر امروز دولتهای منطقه‌ی ما و دولتهای دیگر جرأت کنند و یک روزی را به عنوان روز برائت و نفرت از دولت آمریکا معین کنند و به مردم بگویند در این روز بیائید راهپیمائی کنید، بزرگترین راهپیمائی تاریخ در دنیا اتفاق خواهد افتاد! این از موقعیت آبروئی آمریکا.
 از لحاظ موقعیت منطقی و فکری آمریکا: بالاخره یک دولت و یک ملت متکی است به آن فکر و منطقی که ارائه میدهد. ملتها فقط با پول که در دنیا اعتبار پیدا نمیکنند؛ باید فکر و منطقی وجود داشته باشد. آمریکائی‌ها میگفتند ما یک اصولی داریم - به قول خودشان - ارزشهائی داریم؛ ارزشهای آمریکائی. برای این اصول و ارزشها، در دنیا هی سر و صدا میکردند. امروز نگاه کنید ببینید وضعیت ارزشهای آمریکائی به کجا رسیده.
 ادعا میکردند با تروریسم مخالفیم؛ امروز در منطقه‌ی ما و در بسیاری از نقاط دنیا با تروریستها همپیمان میشوند، با تروریستها میروند می‌نشینند و قرار مدار میگذارند، پول میدهند، اسلحه میدهند که بروند کارهای تروریستی انجام دهند! گروه منافقین را که خودشان به ترور هزاران نفر در کشور اعتراف کردند، زیر چتر حمایت قرار میدهند؛ به قول خودشان از لیست سیاهِ خودشان خارج میکنند!
 ادعا میکنند طرفدار دموکراسی‌اند؛ میگویند ما دنبال مردم‌سالاری و دموکراسی و حق رأی مردم هستیم؛ اما از مستبدترین و دیکتاتورترین حکام دنیا و منطقه با همه‌ی وجود دارند حمایت میکنند! این را همه دارند می‌بینند؛ این که دیگر پوشیده نیست. سقوط ارزشها این است. دولتی مدعی است که طرفدار حقوق بشر است، طرفدار دموکراسی است، در عین حال بیشترین حمایت او و بیشترین کمک او به دولتهائی است که از دموکراسی بوئی نبرده‌اند!
 ادعا میکنند طرفدار حقوق بشرند - یکی از ارزشهای آمریکائی که هی رویش سر و صدا میکردند، این است دیگر - پرچم حقوق بشر را اینها در دست گرفته‌اند؛ اما بدترین کارهای ضد حقوق بشری دارد زیر چتر حمایت آمریکا اتفاق می‌افتد و اینها نه فقط مقابله نمیکنند، بلکه حمایت میکنند! شصت و پنج سال است که حقوق ملت فلسطین دارد به طور علنی و آشکار به وسیله‌ی این بی‌عارها و الواطهای صهیونیست در فلسطین اشغالی پامال میشود؛ آمریکائی‌ها حتّی اخم هم نمیکنند، بلکه حمایت هم میکنند، کمک هم میکنند!
 ادعا میکنند ما طرفدار ملتها هستیم؛ اما هر جائی که ملتها یک حرکت آزادیخواهانه‌ای، اصلاح‌طلبانه‌ای، حرکت انقلابی‌ای بر علیه بدی انجام دهند، اینها نقطه‌ی مقابل ملتها می‌ایستند!
 ادعا میکنند که ثروتمندترین ملت دنیا و دولت دنیا هستند - البته کشور آمریکا کشور ثروتمندی است؛ امکانات طبیعی، زیرزمینی، روی زمینی، همه چیز دارد - اما اینها کار ملت آمریکا را به جائی رسانده‌اند که امروز مقروض‌ترین دولت دنیا آمریکاست؛ قروض او، بدهکاری‌های او به اندازه‌ی تولید ناخالص ملی اوست! برای یک کشور، از این بدتر و بالاتر، فضاحتی نیست.
 ادعا میکنند طرفدار آزادی هستند؛ اما هیچ کشوری در دنیا به قدر آمریکا، به نسبت جمعیت، زندانی ندارد! نزدیک سیصد میلیون جمعیت دارند؛ اما نسبت زندانی‌های آنها به این جمعیت، از نسبت زندانی‌های همه‌ی کشورهای دنیا به جمعیتشان بیشتر است. در کنار این مسئله، دادگاه‌های فرمایشی و دادگاه‌های دروغین هم وجود دارد. البته در فیلمهای سینمائی و فیلمهای تلویزیونی، نمایشهای گوناگونی میدهند؛ دادگاه با آداب و تشریفات؛ خب، اینها هالیوود است؛ اینها بازی ستاره‌ها و بازی هنرپیشه‌ها است؛ واقعیت غیر از این است.
 ادعا میکنند که ملتشان ملت سرافرازی است. امروز دولتهای آمریکا ملت خود را ذلیل کرده‌اند، گمراه کرده‌اند؛ همان طور که قرآن درباره‌ی فرعون میفرماید: «و اضلّ فرعون قومه و ما هدی». مردمِ خودشان را گمراه کردند؛ نمیگذارند از حقایق مطلع شوند. این حرکت ۹۹ درصدی و حرکت ضد وال استریت که در آمریکا راه افتاده، با توجه به این است که مردم آمریکا از بسیاری از حقایق مطلع نیستند؛ اگر مطلع باشند، این حرکت شاید ده برابر شدیدتر شود. مردمِ خودشان را در اسارت صهیونیستها قرار داده‌اند. این ننگ نیست برای یک دولت که نامزدهای ریاست جمهوری‌اش در مبارزات و مباحثات انتخاباتی جوری حرف بزنند که دل صهیونیستها را شاد کنند؛ نوکری و اطاعت خودشان از آنها را اثبات کنند؟! اینکه شما می‌بینید در مجادلات انتخاباتی که دو نامزد فعلی آمریکا دارند، هر کدام سعی میکنند نسبت به جامعه‌ی یهود فلسطینی و جامعه‌ی صهیونیستها و سرمایه‌دارهای اسرائیلی بیشتر اظهار اطاعت کنند، برای خاطر این است که اسیر آنهایند. دولتمردانی با یک چنین کشور بزرگی، با یک چنین پیشرفت علمی‌ای، ملت خودشان را اسیر یک مشت صهیونیست کرده‌اند!
 ببینید، اینها همه‌اش عقب‌رفت است. نتیجه‌ی این عقب‌رفت‌ها چیست؟ نتیجه‌ی این عقب‌رفت‌ها این است که در دنیا آبرو ندارند؛ روزبه‌روز دامنه‌ی نفوذ آنها در دنیا محدودتر میشود؛ در جنگهای عمده شکست میخورند. آمریکائی‌ها در عراق به مقصود خودشان نرسیدند و شکست خوردند؛ در افغانستان همین جور؛ در جنگ علیه مقاومت در لبنان - که صهیونیستهای متصل به آنها راه انداختند - همین جور؛ در مقابله‌ی با ملتهای شمال آفریقا همین جور؛ در همه جا شکست خوردند.1391/08/10

لینک ثابت
ارزشهای امریکایی

در یک جامعه و در یک نظام اخلاقیای، پول احترام مطلق دارد؛ از کجا آمده؟ مهم نیست. ممکن است از راه استثمار بدست آمده باشد، ممکن است از راه استعمار بدست آمده باشد، ممکن است از راه غارت بدست آمده باشد؛ فرقی نمیکند، پول است. البته امروز این چیزها اگر صریحاً گفته بشود - در آن جوامعی که به آنها مبتلایند - ممکن است انکار بشود؛ اما تاریخشان را که نگاه میکنید قضیه روشن میشود. در آمریکا، ریشه‌ی این مسئله‌ی آزادی فردی و این لیبرالیسمی که به آن افتخار میکردند و میکنند و یکی از ارزشهای آمریکائی بحساب می‌آورند، عبارت است از حفظ ثروت شخصی. یعنی محیطی که آمریکا  در آن محیط بوجود آمد و با آن مردمی که آن روز در آمریکا جمع شده بودند، حفظ فعالیت و تلاش مادی، نیاز به این داشت که به ثروت شخصی افراد یک ارزش مطلقی داده بشود. البته این از نگاه جامعه شناختی و با نگاه واقعی - متنی به جامعه‌ی آمریکائی، داستان خیلی مفصلی دارد. آن روزی که منطقه‌ی آمریکا - نه نظام سیاسی آمریکا - به عنوان محلی برای کسب درآمد با آن زمینه‌ی طبیعی پرسود تبدیل شد، آن کسانی که در آمریکا جمع شده بودند، بیشتر ماجراجویانی بودند که از اروپا راه افتاده بودند، توانسته بودند عرض اقیانوس متلاطم اطلس را بپیمایند و خودشان را به سرزمین اتازونی برسانند؛ هر کسی نمیآمد. آن کسی که در اروپا زندگی داشت، کار داشت، خانواده داشت، اصالت داشت، او که نمیآمد؛ افرادی میآمدند که یا از لحاظ مالی استیصال داشتند، یا تحت تعقیب جزائی بودند، یا ماجراجو بودند. میدانید، اقیانوس اطلس، متلاطم‌ترین دریاهای دنیاست؛ از عرض این اقیانوس عبور کردن و خود را از اروپا به سرزمین آمریکا رساندن، خودش یک ماجراجوئی میخواست. مجموعه‌ای از این ماجراجوها، عمدتاً - نمیگویم عموماً - مردم اولیه‌ی آمریکا را تشکیل دادند. اگر بنا بود اینها بتوانند با هم و در کنار هم زندگی بکنند و ثروت تولید بکنند، باید به ثروت شخصی یک ارزش مطلق داده میشد. و داده شد. توی این فیلمهای کابوئی - البته اینها نه اینکه صددرصد واقعیت داشته باشد، به هر حال فیلم است، داستان است؛ اما نشانه‌های واقعیت کاملاً در آنها وجود دارد - شما میبینید برای خاطر یک گاوی که کسی از گله‌ی یک گله‌دار دزدیده، قاضی مینشیند قضاوت میکند، حکم اعدام به او میدهد، بعد هم به دارش میزنند! این بخاطر این است که ثروت شخصی و مالکیت خصوصی، یک ارزش مطلق پیدا میکند. خب، در یک چنین جامعه‌ای دیگر مهم نیست این پول از کجا آمده باشد.1388/02/27
لینک ثابت
ارزشهای امریکایی

همین خانم ابتکار که در گذشته معاون رئیس جمهور بودند، یک کتابی در باب قضیه‌ی سفارت امریکا، به اصطلاح این لانه‌ی جاسوسی نوشتند. خود ایشان جزوِ آن دانشجوهایی بوده که در آن کار شرکت کرده بودند. ایشان دوره‌ی کودکیاش را در امریکا گذرانده است؛ مرحوم دکتر ابتکار - که از دوستان ما بود - سالها در امریکا بوده و این خانم خیلی به زبان مسلط است و نگارش و تکلمش خیلی خوب است. این کتاب را به انگلیسی نوشته و بعد یک نفر آن را به فارسی ترجمه کرده بود. خود ایشان به من گفت، پیش هر ناشر امریکایی که رفته بود، حاضر نشده بود این کتاب را چاپ کند! در حالی که آنها اصرار دارند که مسئله‌ی اشغال سفارت را به عنوان یک زخم التیام نیافتنی، دائماً تکرار کنند. من زمان ریاست جمهوری، سفر سازمان ملل که رفته بودم، یک مصاحبه‌گر خیلی معروفی آمد و با من یک مصاحبه‌ای کرد که خیلی هم به صورت گسترده پخش شد. اولین سؤالش این بود که، شما چرا سفارت را گرفتید؟ گفتم بابا! حالا ما آمده‌ایم سازمان ملل و تو میخواهی با ما مصاحبه کنی؛ اولین سؤال را این قرار میدهی؟! حاضر نیستند رها کنند. از دیدگاه خودشان، آن را به عنوان یک حرکت تروریستی و وحشیانه و تلقی میکنند. حالا یک دختر خانمِ دانشجوی روشنفکری که نه اُمّل است، نه عقب‌افتاده است، نه تحصیل‌نکرده است، نه سابقه‌ی تروریستی دارد و خودش در آن قضیه بوده، ایشان قضیه را تشریح میکند؛ حاضر نیستند این را چاپ کنند. ببینید مسئله این است. خوب، او ملاحظه‌ی سیاست خودش را میکند. در امریکا این نمایش بیسانسوری فقط در مورد آن جاهایی است که به اصول امریکایی اصطکاک نداشته باشد. آنجایی که اصطکاک پیدا میکند، چه به اصول امریکایی و چه به مصالح  فوری امریکایی - مثل مسئله‌ی جنگ خلیج‌فارس که زمان بوش پدر انجام گرفت - سانسور وجود دارد؛ خیلی کامل و خیلی رسمی و علنی؛ بدون پرده‌پوشی.1385/03/23
لینک ثابت
ارزشهای امریکایی

دنیای اسلام برای مردمسالاری و حقوق بشر، محتاج نسخه ی مغلوط و بارها نقض‌شده‌ی غرب نیست، مردمسالاری در متن تعالیم اسلامی و حقوق انسان از برجسته‌ترین سخنان اسلام است. دانش را از دارندگان آن، از هرجا و هرکه، باید آموخت ولی دنیای اسلام باید همّت کند تا همیشه شاگرد نماند و از استعدادهای خود و همّت خود برای نوآوری و ابتکار و تولید علم کمک بگیرد.
ارزشهای غربی که در کشورهای آنان به فروپاشی اخلاقی و رواج شهوترانی و خشنونت و قانونی کردن همجنس بازی و فضاحتهای دیگری از این قبیل انجامیده، قابل تقلید نیست. اسلام با ارزشهای والای خود، برترین منبع رستگاری انسانها است و نخبگان ملتها وظیفه‌ی حتمیِ بازخوانی و ترویج این ارزشها را بر دوش دارند.1384/10/19

لینک ثابت
ارزشهای امریکایی

بنده سه چهار سال قبل در نماز جمعه ی تهران گفتم دو جناح برای این کشور مثل دو بالند، که کشور با این دو بال می تواند پرواز کند. اما اگر یکدست کردنی که آنها دستگاه را متهم می کنند، معنایش حاکمیت یکپارچه و اجازه ندادن به شکاف در حاکمیت و در اصول است، این لازم است. در هیچ جای دنیا به کسانی که به قانون اساسی و اصول آن کشور معتقد نیستند، اجازه نمی دهند در بخش های حاکمیت وارد شوند. در کجای دنیا چنین اجازه یی داده می شود؟ آیا در امریکا و انگلیس و جاهای دیگر به کسی که با اصول و ارزشهای امریکایی مخالف است، اجازه می دهند در رأس حکومت بیاید؟ شما می بینید در مبارزات انتخاباتی شان اختلاف بین دو حزب و دو جناح بر سر چیزهای بسیار جزئی تر از این حرف هاست؛ بزرگترین اش این  است که به عراق حمله کنیم یا نکنیم - یک جناح می گوید حمله کنیم، یک جناح می گوید حمله نکنیم - والّا اختلاف سر مسائلی از این قبیل است که مالیات فلان جنس را افزایش دهیم یا نه؛ راجع به مسائل زیست محیطی چنین بکنیم یا نه. مگر در دنیای دمکراسی اجازه می دهند که کسانی که با اصول و مبانی یک نظام مخالفند، بیایند داخل حاکمیت آن نظام شوند؟ هیچ جای دنیا چنین اجازه یی نمی دهند. البته معلوم است که ما هم اجازه نمی دهیم. کسانی که قانون اساسی را قبول ندارند، کسانی که اصل نظام جمهوری اسلامی را قبول ندارند، اینها بیایند در رأس نظام جمهوری اسلامی قرار بگیرند!؟1384/02/19
لینک ثابت
ارزشهای امریکایی

یک روز این‌طور تصور میشد و این‌طور تبلیغ میشد که همه‌ی راه‌های پیشرفت و تمدن به لیبرال دمکراسی، آن هم به شکل امریکاییاش، ختم میشود؛ اما امروز این‌طور نیست. امروز بسیاری از ملتها کاملاً در این مسأله نظر مخالف دارند و البته بعضی هم شک دارند. امروز امریکا علی‌رغم قدرت روزافزونِ نظامی و مالی خود، در حضیض شکست سیاسی است و در دنیا منزوی است. هیچ‌وقت نفرتِ از امریکا مثل امروز در دنیا نبوده است. شرق و غرب هم ندارد؛ آسیا و اروپا و آفریقا هم ندارد، همه‌جا این‌طور است. این را خودِ امریکاییها اعتراف میکنند و این حرف من نیست. آنها خودشان اعتراف میکنند که نمیشود با زور بر دنیا سلطه پیدا کرد. برژینسکی اخیراً کتابی نوشته به نام «سلطه یا رهبری». او در این کتاب نوشته است که سلطه‌ی با زور و با اقتدار بر جهان برای امریکا، مساوی است با انزوای روزافزون امریکا در دنیا؛ راست هم میگوید؛ روزبه‌روز منزویتر خواهد شد و همین انزوا آن سلطه را هم نابود میکند. البته گزینه‌ی آن طرف این موضوع این است که ما سلطه‌گری نکنیم، بلکه تعامل کنیم؛ اخلاق خوش به‌خرج بدهیم، تا بتوانیم بر دنیا رهبری کنیم. حالا خواب خوشی است که میبینند و اصول‌گرایىِ امریکایی به آنها وحی و الهام کرده که باید آنها رهبر دنیا باشند و ارزشهای خودشان را بر دنیا حاکم و مسلط کنند.
ما در دنیا از ابزارهای عملیاتی به معنای تروریسم و کارهایی از این قبیل مطلقاً استفاده نکردیم و نخواهیم کرد؛ این در برنامه‌ی ما نیست. هیچ اتفاق جدیدی هم بنا نیست در ایران بیفتد. اتفاقی که باید بیفتد، افتاده است. آن اتفاق، انقلاب بود؛ همه‌ی کارها آن‌جا شکل گرفت. این نطفه آن‌جا بسته شد و دارد روزبه‌روز رشد میکند و امروز یک جوان بیست و پنج ساله است که جلوی چشم دایناسورهای سیاست دنیا کار خودش را پیش می‌برد و پیش میرود؛ ما از این جهت مشکلی نداریم.
ما از اسلام دفاع میکنیم. اما منظور ما از اسلام چیست؟ اسلامِ ما با اسلام متحجر از یک سو و اسلام لیبرال از سوی دیگر، در اصول و مبانی کاملاً متفاوت است. ما هم این را رد میکنیم و هم آن را. اسلام ما اسلامی است متکی به معنویت، عقلانیت و عدالت؛ این سه شاخص عمده در آن هست. ما از معنویت به هیچ عنوان صرف‌نظر نمیکنیم؛ روح و اساس کار ما معنویت است. عقلانیت مهمترین ابزار کار ماست؛ عقل را به‌کار میگیریم. همین‌طور که در اصول سیاست خارجی بارها گفته‌ایم، حکمت یکی از اصول سه‌گانه‌ی ماست، و در کنار آن، مصلحت. ما حکیمانه و مدبرانه عمل میکنیم. این، مخصوص سیاست خارجی ما نیست، بلکه در همه‌ی زمینه‌هاست. اسلام ما اسلام عقلانی است. عقل کاربرد بسیار وسیعی در فهم ما، تشخیص اهداف و تشخیص ابزارهای ما داراست. از عدالت هم به‌عنوان یک هدف به هیچ وجه صرف‌نظر نمیکنیم. این‌که تصور شود چون دنیای سرمایه‌دارىِ مبتنی بر لیبرال دمکراسی برایش مسأله‌ی عدالت، مسأله‌ی فرعی و درجه‌ی دو و ابزاری است و برای آنها مسأله‌ی نفع و سود و پول مسأله‌ی اصلی است، موجب نمیشود که ما از عدالت به معنای یک مسأله‌ی محوری و اصلی صرف‌نظر کنیم. ما در قالبهای اقتصادی و در کارکرد سیاست داخلی و خارجیمان، مسأله‌ی عدالت محور است. اسلام ما این است: اسلامِ معنویت، عقلانیت و عدالت. به اسم اسلام قانع نیستیم که اسلام لیبرال داشته باشیم تا ارزشهای غربی و ارزشهای امریکایی را ترویج کند و از روشهای آنها استفاده کند و با آنها در بخش‌های مختلف همرنگ و همصدا شود و احیاناً دعای ندبه‌یی هم بخواند. ما اسلام متحجرِ طالبانی را هم قبول نداریم. نه این‌که حالا قبول نداریم، از اولِ جریان نهضت آن را قبول نداشتیم. از بین شماها، کسانی که سابقه‌ی بیشتری دارند، از پیش از انقلاب یادشان است و جریانهای اسلامىِ پیش از انقلاب را میشناسند و میفهمند من چه میگویم. از اول، حرکتِ نهضت، حرکت روشنفکری و عقلانی بود و با تحجر هم مخالف. امروز هم روزبه‌روز همین رویکرد در تفکر اسلامی ما تقویت شده و تضعیف نشده است. ما بین این دو، صراط مستقیم خودمان را انتخاب کرده‌ایم و پیش میرویم. بنابراین، اساس کار ما این است و دیپلماسی ما بر روی این پایه‌ها استوار است و ما به دنبال چنین اسلامی هستیم. ما دنبال استحکام جمهوری اسلامی و دنبال بیداری اسلامی هستیم و میخواهیم اهداف خودمان را تحقق بخشیم و به هیچ‌وجه مایل نیستیم و اجازه نمیدهیم که بخواهند ما را در معادلات رایج جهانی حل کنند و هویت و تشخص ما را از بین ببرند.1383/05/25

لینک ثابت
ارزشهای امریکایی

ببینید در دنیا دولتهایی که گاهی اعتراضهایی هم به جمهوری اسلامی میکنند، قانون اساسىِ دویست سیصد ساله خود را محکم نگه داشته‌اند. ارزشهای کهنه دویست سیصد ساله، بلکه بیشتر را محکم و دو دستی نگه میدارند و نمیگذارند به آن  خدشه وارد شود. شما دیدید در نامه‌ای که سال گذشته عدّه‌ای از به‌اصطلاح روشنفکران امریکا برای توجیه جنگ‌طلبی رئیس‌جمهور امریکا و دار و دسته‌اش صادر کردند، روی ارزشهای امریکایی تکیه کردند. این ارزشها، ارزشهای «جورج واشنگتن» است که دویست سال از عمر آن میگذرد. ارزشهای امریکایی برای آنها اصل شد، که بر اساس آن ارزشها حتّی جنگ‌طلبی و  استعمال بمب اتم نیز مطرح گردید. همان روزها«بوش» تهدید کرد که من چند کشور را با بمب اتم میزنم! این کار توجیه میگردد و جایز شمرده میشود. روی ارزشهای خودشان این‌طور تکیه میکنند؛ اما وقتی نوبت به ما و قانون اساسی و ارزشهای ما  میرسد، ما میشویم اصولگرا به معنای متحجّر! اصولگرایی امریکایی میشود مثبت؛ اما اصولگرایی اسلامىِ متّکی به منطق و عقل و استدلال و تجربه و شوقِ آزادیخواهی و استقلال‌طلبىِ یک ملت میشود یک چیزِ محکوم، میشود فحش: اصولگراها! البته مدتّی است تعبیر «اصولگراها» را عوض کرده‌اند و میگویند «محافظه‌کارها»؛ غافل از این‌که در کشور ما جناحهای مختلف همه‌شان اصولگرایند. البته ممکن است تعدادی تندرو در هر گوشه‌ای وجود داشته باشند، اما جُلِ‌ّ عناصر کشور ما که در دستگاهها هستند، اصولگرایند و همه‌شان به این اصل معتقدند. این اصول باید در این چشم‌اندازها کاملاً دیده و رعایت شود. ما به مرحله‌ای رسیده‌ایم که میتوانیم و باید این بنا را بر اساس این اصول حفظ کنیم و پیش برویم.1382/05/15
لینک ثابت
ارزشهای امریکایی

مسأله اینها دمکراسی و سلاحهای کشتار جمعی نیست؛ چون خود اینها منطقه را از سلاح پُر کرده‌اند. شما به حکومت صهیونیستی که مظهر کامل تولید و انباشت سلاحهای اتمی و کشتار جمعی است، نگاه کنید! جاهای دیگر هم که همین‌طور است. به حکومت صدّام همینها کمک کردند و موشکهای بابُرد هزار و هزار و پانصد کیلومتر و وسایل شیمیایی را یا برایش ساختند و یا کمکش کردند که ساخت؛ در حالی که میدیدند و میدانستند که در عراق استبداد کامل حکمفرماست. مسأله امریکا این است که میگوید: «ملت ایران! حکومت و حاکمیت ملی و ارزشهای مورد قبول و احترام خودتان را رها کنید و از آنها  دست بردارید!» وقتی این ارزشها و حاکمیت ملىِ متّکی به قانون اساسی و عملکرد خوبِ این بیست و چند سال جمهوری اسلامی از بین رفت، معنایش این است که امریکاییها بتوانند همان سلطه‌ای را که در دوران طاغوت بر این کشور داشتند، پیدا کنند، که مطلقاً به کمتر از این هم قانع نیستند. البته بین آنچه که به نظر آنها بد و بدتر است، بد را انتخاب میکنند؛ یک نفر را بر نفر دیگر، یک جناح را بر جناح دیگر و یک حرف را بر حرف دیگر گاهی ترجیح میدهند، که امروز همه چیز روشن شده است؛ اما به‌مجرّد این‌که چیزی برخلاف نظر آنها از هر گوشه‌ای صادر شود، موضعگیریشان را علنی میکنند. امروز که امریکاییها با غرور - و به نظر من غرور احمقانه؛ حقیقتاً آنچه که امروز امریکاییها دچارش هستند و بالاخره سیلی آن را هم خواهند خورد، غرور احمقانه است - خیلی از حرفهایشان را صریح میزنند، بعد از بیانیه‌ای که رئیس‌جمهورمان آقای خاتمی دادند - و در آن مواضع اصولی خود را آشکار کردند که البته برای ما چیز تازه‌ای نبود، چرا که ایشان را میشناسیم و همیشه مواضعشان را میدانستیم - و در آن ایشان ایستادگی خود را بر مبانی اسلامی و نفرت و شکوه عمیقشان را از رفتار متکبّرانه امریکا نشان دادند - که همه شنیدید - آنها و همه مراکز تبلیغاتی دنیا علیه این بیانیه موضع گرفتند، در حالیکه اینها همان کسانی بودند که در مواردی که لازم میدانستند، از ایشان حمایت و تأییدشان هم میکردند! مسأله آنها مسأله این شخص و آن شخص و این جناح و آن جناح نیست، بلکه مسأله این است که در این‌جا یک حاکمیت برخاسته از مردم - علی‌رغم آنها - به‌وجود آمده که مبتنی بر ارزشهای خودِ این مردم است، نه ارزشهای مورد خواست آنها؛ ارزشهای غربی، تحمیلی و وارداتی.1382/03/07
لینک ثابت
ارزشهای امریکایی

امروز دنیای اسلام برای به دست آوردن عزّت و موجودیّت و هویّتِ خود یک راه بیشتر ندارد و آن برگشت به اسلام است؛ البته اسلام واقعی، نه یک اسلام متحجّرِ آمیخته با خرافات که دشمنان اسلام تبلیغ میکنند و میگویند اسلام این است - این‌طور اسلامی کارآمد نیست - و نه اسلامِ تطبیق داده شده با اصول امریکایی و مورد نظر غربیها که آن هم اسلام نیست؛ هر دوی  اینها اسلام امریکایی است، که امام بزرگوار ما تقابل ایجاد کردند و فرمودند: «اسلام امریکایی» و «اسلام ناب محمّدی». اسلام ناب و خالص، اسلامِ توحید و وحدت بین امّت اسلامی، اسلامِ «و لن یجعل اللَّه للکافرین علی المؤمنین سبیلا»، اسلامِ «الاسلام یعلو و لا یعلی علیه»، اسلامی که میگوید: «و لو انّ اهل القری امنوا و اتّقوا لفتحنا علیهم برکات من السّماء والأرض». برگشت به این اسلام، تنها علاج و نسخه درمان امّت اسلامی است و این ممکن است. امروز حرکت به سمت این اسلام، از شرق تا غرب دنیای اسلام، همه جا را فراگرفته و این همان چیزی است که دشمنان اسلام را دستپاچه کرده است.1382/02/29
لینک ثابت
ارزشهای امریکایی

آنها در بلندگوها از بحث آزاد و گفتگو و دمکراسی سخن میگویند؛ اما این شعاری دروغین است. آنها اهل گفتگو، دمکراسی و بحث آزاد نیستند. در داخل ایران، پلورالیسم، شکّاکیت، شک در مسلّمات و اوّلیات اعتقادی و تسامح و تساهل را ترویج میکنند؛ میگویند از عقایدتان بگذرید و نسبت به آنها تساهل و تسامح داشته باشید. اما این مربوط به داخل جامعه‌ی ایران و جوامع اسلامی است. وقتی بحث به جایی میرسد که خودشان آن را ارزشهای امریکایی و غربی خطاب میکنند، دیگر جای  گفتگو نیست. مشابه‌سازی، یکسان‌سازی و جهانیسازی، اعتقادات مسلّمی است که دنیا باید در مقابل آنها کوچکترین اعتراضی نکند! در این‌جا دیگر چهره‌ی دیکتاتوری به خود میگیرند. پرچم دمکراسی و آزادیخواهی یک دروغ آشکار است. کدام امریکا میخواهد به مردم دنیا آزادی هدیه دهد!؟ امریکایی که برای حفظ منابع خود، ملتها را با فجیعترین وضع به بدبختی سوق میدهد!؟ امریکایی که فجایعش در ویتنام و افغانستان فراموش نشده و نخواهد شد - این فجایع هنوز هم ادامه دارد - و امروز هم مردم عراق را تهدید میکند!؟ در این‌جا با پرچم دمکراسی پیش می‌آید؛ اما نوبت به مردم فلسطین که میرسد، از دمکراسی خبری نیست! آیا مردم فلسطین انسان نیستند!؟1381/12/06
لینک ثابت
ارزشهای امریکایی

امروز سعی میشود اصولی ظاهرالصّلاح به عنوان اصول امریکایی معرفی شود. در سخنرانیای که رئیس جمهور امریکا در  کنگره آن کشور کرد، به این موضوع اشاره‌ای نمود و بعد متأسفانه جمعی از روشنفکران امریکایی برای ایجاد پشتوانه نظرىِ این حرف، بیانیه مفصّلی تنظیم کردند که به بشریت خلاف واقع گفتند؛ به مخاطبان خودشان دروغ گفتند. سعی کردند اصل قضیه را، که همان آزمندی و قدرت‌طلبی و هوس سلطه بر جهان است، پوشیده نگه دارند. البته برای آنها افکار عمومی خودِ امریکا هم خیلی مهم است - شیشه حیات اینها دست مردم امریکاست - که شنیدم چون در این بیانیه به برخی از نقاط ضعف امریکا اشاره شده بود - البته به نقاط ضعف بسیار کوچکی در قبال نقاط ضعف بزرگی که امریکا دارد - همان کسانی که مدّعی آزادی بیان و فکرند، آن بخش از بیانیه را در خود امریکا منتشر نکردند! در همین بیانیه که کاملاً پیدا و مشخّص است که بدون تردید با هماهنگی دستگاههای اطّلاعاتی و امنیتی و نظامی امریکا تنظیم شده، چون بعضی از بخشهایش مورد علاقه آنها نبوده و اندکی - نه زیاد، خیلی کم - در آن افشاگری بوده - اگر بیانیه را دیده باشید، پی میبرید - نگذاشتند همان بیانیه در داخل امریکا منتشر شود و در سایر نقاط دنیا منتشر کردند. آن قسمتهای مربوط به جنگ را در خود امریکا منتشر کردند که اثبات کنند بوش دنبال یک جنگ عادلانه است! جنگی که دفاع از منافع ملی امریکا در آن هست. فقط این قسمتش را منتشر کردند.1380/12/27
لینک ثابت
ارزشهای امریکایی

امریکاییها اصولی را به عنوان اصول امریکایی معرفی میکنند و میگویند این اصول، جهان‌شمول است. این اصول، آزادی انسان، آزادی فکر، کرامت انسان، حقوق بشر و از این قبیل چیزهاست. اینها اصول امریکاییند؟! مشخّصه جامعه امریکایىِ امروز  اینهاست؟! مشخّصه حکومت امروز امریکا اینهایی است که شما ذکر کردید؟! آیا این حکومت نبود که بومیان اصلی سرزمین امریکا را قتل عام کرد؟ سرخپوستان امریکا را نابود کرد؟ آیا این حکومت و عوامل مؤثّر در این حکومت نبودند که میلیونها آفریقایی را از داخل خانه‌هایشان به بردگی گرفتند و دختر و پسر جوان آنها را برای بردگی ربودند و سالهای متمادی با سخت‌ترین فاجعه‌ها با اینها رفتار کردند؟ امروز یکی از تراژدیترین آثار هنری، اثری است به نام «کلبه عموتام» که زندگی برده‌داری را در امریکا نشان میدهد که شاید قریب دویست سال است که این نوشته هنوز زنده است. واقعیّتهای امریکا این است؛ حکومت امریکا این است؛ آن مشخّصه و ممیّزه‌ای که نظام امریکایی به دنیا نشان داده، این است؛ نه آزادی انسان، نه برابری انسان. کدام برابری؟! شما هنوز هم بین سیاه و سفید برابری قائل نیستید. همین امروز هم از نظر شما رگه سرخ‌پوستی در یک نفر آدم در هر یک از مراحل گزینش اداری یک نقطه ضعف برای او محسوب میشود. برابری انسانها؟! آزادی فکر؟! شما حاضرید همین سخنرانی، یا سخنرانی آقای رئیس جمهور را در رسانه‌هایتان در امریکا پخش کنید؟ اگر آن‌جا آزادی فکر و آزادی بیان هست، همین سخنرانی نیم‌ساعته آقای خاتمی را بردارید پخش کنید. کدام آزادی فکر؟! رسانه‌ها متنوّع است، اما بند ناف همه متّصل به دستگاه سرمایه‌داری و سرمایه‌داران بزرگ امریکاست که اکثریّتشان در اختیار صهیونیست‌هاست! این معنی آزادی رسانه‌ها در امریکا است؟! چرا به مردم دنیا دروغ میگویید؟ اینها اصول امریکایی است؟! آن وقت میگویند اصول امریکایی جهان‌شمول است. شما کی هستید که به خودتان حق میدهید که برای بشریّت، اصول جهان‌شمول وضع کنید؟ خوب؛ قبل از شما هم کمونیستها، اصول جهان‌شمول داشتند؛ استالین هم اصول جهان‌شمول داشت؛ میگفت همه دنیا باید از من اطاعت کند؛ از این اصول باید پیروی کند. فاشیستهای دنیا هم به نظر خودشان اصول جهان‌شمول داشتند. این چه منطقی است که این اصول ماست؛ این اصول جهان‌شمول است، هر که در دنیا قبول نکند، باید برویم با بمب  اتم او را بکوبیم. این منطق، منطق یک ملت آزاد است؟! این منطق، منطق یک دولتی است که حقیقتاً معتقد به کرامت انسان است؟! این‌طور به بشریت دروغ میگویید؟!1380/12/27
لینک ثابت
ارزشهای امریکایی

سیاستمداران امریکا و روشنفکران وابسته، امروز در عمل و زبان خود، برخلاف همه ادّعاهای صلح‌طلبی گذشته‌شان، جنگ را به صورت یک امر مقدّس جلوه میدهند؛ اصول و ارزشهای امریکایی را یک امر مطلق و  مقدّس جلوه میدهند. درست نقطه مقابل آن چیزی که در طول سالهای متمادی، تبلیغاتچیهای اینها تبلیغ میکردند و میگفتند ما به تکثّرگرایی و احترام به عقاید انسانها قائل هستیم؛ دائم ادّعا میکردند ما طرفدار صلحیم؛ ورود ما به فلان‌جا به خاطر صلح است؛ اقدام ما در فلان‌جا به خاطر صلح است. امروز در اظهارات خود به این‌جا کشانده شده‌اند که مجبورند جنگ را تقدیس کنند و آن را یک امر مقدّس جلوه دهند. این خطای بزرگ و فراموش نشدنی آنهاست که همه ادّعاهای گذشته‌شان را در چشم افکار عمومی دنیا بتدریج باطل میکند. نمیفهمند هوای نفس، برداشتن چه گامهای خطایی را بر آنها تحمیل کرده است. این گامهای خطا را یکی پس از دیگری برداشته‌اند و باز هم برمیدارند. در دنیا چهره نظامی و جنگ طلب و خشنی از خود نشان میدهند که برای قضاوت افکار عمومىِ امروز و فردای دنیا به‌شدّت محکوم کننده است. چاره‌ای هم ندارند.
ادّعا میکنند ما طرفدار دمکراسی و حکومت متّکی به آراء مردم هستیم؛ درعین‌حال از حکومتهای متعدّدی که با کودتا روی کار آمده‌اند، یا از حکومتهای استبدادیای که در تشکیل آنها حتّی یک رأی مردمی دخالت نداشته است، حمایت میکنند. این رسوا شدن در مقابل افکار عمومی است. بدون این که بدانند و بفهمند چه کار میکنند، این خطاها یکی پس از دیگری آنها را وارد مراحل خطای جدیدتری کرده و میکند. اینها مقدّمه سقوط است.1380/12/12

لینک ثابت
پايگاه اطلاع‌رسانی دفتر حفظ و نشر آثار حضرت آيت‌الله‌العظمی سيدعلی خامنه‌ای (مد‌ظله‌العالی) - مؤسسه پژوهشی فرهنگی انقلاب اسلامی