غلط بودن استفاده از اصطلاح غرور ملی به جای شرف ملی
من همین امروز به مناسبتی داشتم فکر میکردم، که این تعبیر «غرور ملی» نظرم را جلب کرد. «غرور ملی» یعنی چه؟ آن چیزی که در فارسی از این اصطلاح تفاهم میشود، چیست؟ یعنی آن احساس عزت ملی؛ یعنی یک ملت به خود احساس اعتزاز و شرف کند. طبیعی است که کلمهی غرور این را نمیرساند. کسی که با زبان عربی آشناست و غَرَر در باب بیع را میخواند، و «غرّکم باللَّه الغرور»(1) را میخواند، میداند که غرور یعنی فریفتگی جاهلانه؛ یعنی کسی که از روی جهالت فریفته بشود؛ لذا میگویند فلانی آدم مغروری است؛ این زشت است. اتفاقاً این تعبیر در فارسی ما وجود دارد؛ البته نه در تعبیرات سیاسی، بلکه در تعبیرات معمولی. میگویند آدم با غروری است، آدم مغروری است؛ یعنی خودفریفتگی جاهلانه دارد؛ این بد است. این واژه وقتی در فرهنگ سیاسی میآید، میشود «غرور ملی»، میشود خوب!
ما واقعاً چه داعییی داریم که اصطلاحی را که معنای نارسا و غلطی دارد، بگوییم؛ که بعد منِ روحانی وقتی که از زبان عرب وارد زبان فارسی میشوم، تا دیدم میگویند «غرور ملی»، بگویم آقا ساکت شوید، «غرور ملی» چیست؛ آن را کنار بگذارید! در حالی که مقصود شما از «غرور ملی»، اصلاً آن معنای بد این اصطلاح نیست. شما میخواهید آن شرف ملی را بگویید، خیلی خوب، به تعبیر درستش بگویید که من هم در فهم مراد شما اشتباه نکنم. ببینید، کار به اینجاها رسیده است. امروز کسی فکر نمیکند که اصطلاح «غرور ملی»، اصطلاح غلطی باشد؛ اما غلط است، و این غلط، عدم تفاهم به وجود آورده است.1370/09/18
1 )
سوره مبارکه الحديد آیه 14
يُنادونَهُم أَلَم نَكُن مَعَكُم ۖ قالوا بَلىٰ وَلٰكِنَّكُم فَتَنتُم أَنفُسَكُم وَتَرَبَّصتُم وَارتَبتُم وَغَرَّتكُمُ الأَمانِيُّ حَتّىٰ جاءَ أَمرُ اللَّهِ وَغَرَّكُم بِاللَّهِ الغَرورُ
ترجمه:
آنها را صدا میزنند: «مگر ما با شما نبودیم؟!» میگویند: «آری، ولی شما خود را به هلاکت افکندید و انتظار (مرگ پیامبر را) کشیدید، و (در همه چیز) شکّ و تردید داشتید، و آرزوهای دور و دراز شما را فریب داد تا فرمان خدا فرا رسید، و شیطان فریبکار شما را در برابر (فرمان) خداوند فریب داد!
لینک ثابت
ملت یعنی دین و آیین نه امت و شعب
خود کلمهی «ملی» هم از همین قبیل است. ملت، به معنای «شَعب» و «امت» نیست؛ ملت، یعنی دین. «ملّة ابراهیم حنیفا»،(1) یعنی آیین ابراهیم. این واژه از زمان مشروطه آمده و نمیشود آن را کاری کرد. اینقدر گفتهایم ملت ایران، که به قول آقای نجفی جزو زبان شده است. این از آن مواردی است که نمیشود از زبان اخراج کرد. ملت، یعنی همین امت ما. حالا نمیدانم که اصلاً فارسی ملت چیست؛ باید یک معادل فارسی برای این واژه پیدا کنیم. «خلق» هم عربی است. این واژه را تاجیکها از کمونیستها گرفتند. کمونیستهای داخلی خودمان هم «خلق» میگفتند؛ خیال میکردند وقتی گفتند خلق، کلمهی ملت را ضایع میکنند! بالاخره هر مکتبی واژهی جدیدی برای خودش میآورد که معادل فارسی ندارد؛ حالا واقعاً بگردیم یک کلمهی فارسی برای این واژه پیدا کنیم.1370/09/18
1 )
سوره مبارکه البقرة آیه 135
وَقالوا كونوا هودًا أَو نَصارىٰ تَهتَدوا ۗ قُل بَل مِلَّةَ إِبراهيمَ حَنيفًا ۖ وَما كانَ مِنَ المُشرِكينَ
ترجمه:
(اهل کتاب) گفتند: «یهودی یا مسیحی شوید، تا هدایت یابید!» بگو: «(این آیینهای تحریف شده، هرگز نمیتواند موجب هدایت گردد،) بلکه از آیین خالص ابراهیم پیروی کنید! و او هرگز از مشرکان نبود!»
1 )
سوره مبارکه الأنعام آیه 161
قُل إِنَّني هَداني رَبّي إِلىٰ صِراطٍ مُستَقيمٍ دينًا قِيَمًا مِلَّةَ إِبراهيمَ حَنيفًا ۚ وَما كانَ مِنَ المُشرِكينَ
ترجمه:
بگو: «پروردگارم مرا به راه راست هدایت کرده؛ آیینی پابرجا (و ضامن سعادت دین و دنیا)؛ آیین ابراهیم؛ که از آیینهای خرافی روی برگرداند؛ و از مشرکان نبود.»
1 )
سوره مبارکه النحل آیه 123
ثُمَّ أَوحَينا إِلَيكَ أَنِ اتَّبِع مِلَّةَ إِبراهيمَ حَنيفًا ۖ وَما كانَ مِنَ المُشرِكينَ
ترجمه:
سپس به تو وحی فرستادیم که از آیین ابراهیم -که ایمانی خالص داشت و از مشرکان نبود- پیروی کن!
لینک ثابت
من همین امروز به مناسبتی داشتم فکر میکردم، که این تعبیر «غرور ملی» نظرم را جلب کرد. «غرور ملی» یعنی چه؟ آن چیزی که در فارسی از این اصطلاح تفاهم میشود، چیست؟ یعنی آن احساس عزت ملی؛ یعنی یک ملت به خود احساس اعتزاز و شرف کند. طبیعی است که کلمهی غرور این را نمیرساند. کسی که با زبان عربی آشناست و غَرَر در باب بیع را میخواند، و «غرّکم باللّه الغرور» را میخواند، میداند که غرور یعنی فریفتگی جاهلانه؛ یعنی کسی که از روی جهالت فریفته بشود؛ لذا میگویند فلانی آدم مغروری است؛ این زشت است. اتفاقاً این تعبیر در فارسی ما وجود دارد؛ البته نه در تعبیرات سیاسی، بلکه در تعبیرات معمولی. میگویند آدم با غروری است، آدم مغروری است؛ یعنی خودفریفتگی جاهلانه دارد؛ این بد است. این واژه وقتی در فرهنگ سیاسی میآید، میشود «غرور ملی»، میشود خوب!1370/09/18
لینک ثابت
من از آن آدمهایی نیستم که معتقد باشم چون کلمه عربی است، باید آن را کنار گذاشت؛ نه، کلمه عربی است، اما به قول مرحوم آل احمد،(290) جزو زبان من است. او میگفت، به من اعتراض میکنند که چرا کلمات عربی به کار میبری؟ در پاسخ میگفت که این جزو زبان من است؛ عربی نیست، بیگانه نیست؛ حالا اصلش متعلق به هرجا باشد. من آن اعتقاد را ندارم؛ اما چرا زبان ما با این سعهی عظیم و با این گسترش فراوان - که بلاشک از این جهت، از زبان عربی بازتر و پُرکششتر است و ترکیبپذیری خوبی دارد - بایستی در یک کلمه گیر کند؟ بههرحال، ما معادل فارسی «ملت» را هم نداریم؛ چارهیی نداریم؛ بایستی کلمهی «ملت» را بگذاریم.1370/09/18
لینک ثابت
الان شما زبان شعرایی که در هند زندگی کردهاند - حتّی نثر هندی را - ملاحظه کنید. پدر مرحوم میرحامد حسین هندی(291) - صاحب «عبقات»(292) - کتابی(293) نوشته است، که در مقدمهی آن کتاب، ناشر هندی شرحی در باب زبان فارسی در هند بیان میکند و میگوید این نثری که شما میبینید، نثر فارسی هند است؛ برای اینکه منِ فارسیِ ایرانی وقتی این را میخوانم، استعجاب نکنم! این یک منطق است؛ اما منطق بسیار صوری و سطحی است. فارسی هند یعنی چه؟! فارسی هند غلط است. حالا که به آنجا رفته و این شکلی شده، نباید گفت این فارسی هند است، بپذیرید! هند که جزو خاستگاههای زبان فارسی نیست. باید نگاه کنند، ببینند فارسی ایران چیست، فارسی خراسان چیست، فارسی فارس چیست، تا از آن، فارسی را درست کنند؛ معیار این است.1370/09/18
لینک ثابت
ما در مشهد یک انجمن ادبی داشتیم که در منزل مرحوم نگارنده(287) تشکیل میشد. عبدالعلی نگارنده، سرگرد بازنشسته و پیرمرد خیلی نازنینی بود. چیزی که به او نمیآمد، این بود که یک روز سرگرد بوده باشد! همیشه من تعجب میکردم و میگفتم شما که سرگرد بودی، چهکار میکردی؟! مرد بسیار لطیفی بود. خانهی او مرکز انجمن ادبی فردوسی بود، که من هم هر وقت از قم به مشهد میآمدم، حتماً در آن شرکت میکردم. یکی از کارهایی که آنجا انجام میگرفت، این بود که وقتی کسی غزلی یا قصیدهیی میخواند، آن را ویراستاری طولی میکردند؛ یعنی میگفتند که جای این بیت اینجا نیست؛ جایش قبل از این بیت قبلی است. این، نکتهی مهمی است.1370/09/18
لینک ثابت
حضور رهبری در انجمن ادبی در مشهد
در باب ویراستارى، من معتقد به همان معناى وسیع علمى ویراستارى هستم. ویراستارى در معناى متداول رایجش، به معناى درست کردن متن از اغلاط است؛ یعنى نوعى پیراستن است - ویراستن، یعنى پیراستن - در حالى که در معناى اصلى و علمى ویراستارى، ویراستن، پیراستن نیست؛ آماده کردن و قابل عرضه کردن است؛ و این چیز بسیار وسیعى است. در باب کتابها هم همینگونه است؛ در باب مطالبى هم که در رادیو و تلویزیون خوانده مىشود، همینطور است. اى بسا مطلبى که از لحاظ لفظ هم ایرادى ندارد، لیکن از لحاظ نسق و ترتیب طولى ایراد دارد.
ما در مشهد یک انجمن ادبى داشتیم که در منزل مرحوم نگارنده تشکیل مىشد. عبدالعلى نگارنده، سرگرد بازنشسته و پیرمرد خیلى نازنینى بود. چیزى که به او نمىآمد، این بود که یک روز سرگرد بوده باشد! همیشه من تعجب مىکردم و مىگفتم شما که سرگرد بودى، چهکار مىکردى؟! مرد بسیار لطیفى بود. خانهى او مرکز انجمن ادبى فردوسى بود، که من هم هر وقت از قم به مشهد مىآمدم، حتماً در آن شرکت مىکردم. یکى از کارهایى که آنجا انجام مىگرفت، این بود که وقتى کسى غزلى یا قصیدهیى مىخواند، آن را ویراستارى طولى مىکردند؛ یعنى مىگفتند که جاى این بیت اینجا نیست؛ جایش قبل از این بیت قبلى است. این، نکتهى مهمى است.1370/09/18
لینک ثابت
من خیال میکنم الان کسانی که در مجموعهی نظام هستند، قدر زبان فارسی را بیشتر میدانند؛ علتش هم این است که امروز ایران معتقد است برای دنیا پیامی دارد؛ و آن اسلام انقلابی ماست. امروز اعتقادمان این است که برای دنیا پیامی داریم. این پیام، یک حامل و رسانهی درستی میخواهد؛ و آن جز زبان، چیز دیگری نیست. چون به این پیام فکر میکنیم، این زبان بایستی بتواند واژهها و اصطلاحات مخصوص ما را منعکس کند؛ اصطلاحاتی که مقصود انقلاب را برآورده میکند و تفکرات نظام را منعکس مینماید. پس، امروز ما به یک زبان قوی و جاافتاده و پُرظرفیت احتیاج داریم؛ و آن زبان فارسی است، که بحمداللَّه در دسترس ما هم هست.1370/09/18
لینک ثابت
در باب ویراستاری، من معتقد به همان معنای وسیع علمی ویراستاری هستم. ویراستاری در معنای متداول رایجش، به معنای درست کردن متن از اغلاط است؛ یعنی نوعی پیراستن است - ویراستن، یعنی پیراستن - در حالی که در معنای اصلی و علمی ویراستاری، ویراستن، پیراستن نیست؛ آماده کردن و قابل عرضه کردن است؛ و این چیز بسیار وسیعی است. در باب کتابها هم همینگونه است؛ در باب مطالبی هم که در رادیو و تلویزیون خوانده میشود، همینطور است. ای بسا مطلبی که از لحاظ لفظ هم ایرادی ندارد، لیکن از لحاظ نسق و ترتیب طولی ایراد دارد.
ما در مشهد یک انجمن ادبی داشتیم که در منزل مرحوم نگارنده تشکیل میشد. عبدالعلی نگارنده، سرگرد بازنشسته و پیرمرد خیلی نازنینی بود. چیزی که به او نمیآمد، این بود که یک روز سرگرد بوده باشد! همیشه من تعجب میکردم و میگفتم شما که سرگرد بودی، چهکار میکردی؟! مرد بسیار لطیفی بود. خانهی او مرکز انجمن ادبی فردوسی بود، که من هم هر وقت از قم به مشهد میآمدم، حتماً در آن شرکت میکردم. یکی از کارهایی که آنجا انجام میگرفت، این بود که وقتی کسی غزلی یا قصیدهیی میخواند، آن را ویراستاری طولی میکردند؛ یعنی میگفتند که جای این بیت اینجا نیست؛ جایش قبل از این بیت قبلی است. این، نکتهی مهمی است.
در باب ویراستاری کتابها هم این کار هست. وقتی ویراستار نگاه میکند - آن ویراستار به معنای اعم که با مؤلف ارتباط دارد - میگوید این فصلی را که شما تنظیم کردهاید، جابهجاست؛ یعنی فصل دوم شما باید فصل سوم بشود؛ فصل پنجم شما باید فصل دوم بشود؛ این ویراستاری است. البته ویراستاری از این وسیعتر هم معنا میدهد. اینکه آیا ما این مطلب را اصلاً ارائه بکنیم یا نه، نیز خودش مرحلهیی از ویراستاری علمی است.
من معتقدم که در صدا و سیما، ویراستاری فقط به معنای پالودن زبان نیست، که ما بیاییم این زبان را پالایش کنیم و درست کنیم و در اختیار مردم بگذاریم - این بخشی از مسأله است - چیزهای دیگری هم وجود دارد؛ لیکن فعلاً آن چیزی که محل ابتلای ماست، همین بخش از قضیه است که متأسفانه زبان، زبان بیمار و ضعیف و نارسا و احیاناً قابل اشتباه است؛ چون وقتی که سخن درست ادا نشود، تفاهم غلط میشود؛ یعنی چیز بدی فهمیده میشود. یک نمونهی آن، این کلماتی است که ما از عربی گرفتهایم. حالا کلماتی که از زبانهای فرنگی گرفته شده، یک طور دیگر است؛ لیکن کلماتی که از عربی گرفته شده، چون سابقه دارد - یعنی از زمان مشروطه و قبل از مشروطه، تعبیرات تازهیی را از عربی گرفتند و وارد زبان ما کردند؛ چه زبانسیاسی، چه زبان غیرسیاسی - گاهی اینها غلط به کار میرود.
من همین امروز به مناسبتی داشتم فکر میکردم، که این تعبیر «غرور ملی» نظرم را جلب کرد. «غرور ملی» یعنی چه؟ آن چیزی که در فارسی از این اصطلاح تفاهم میشود، چیست؟ یعنی آن احساس عزت ملی؛ یعنی یک ملت به خود احساس اعتزاز و شرف کند. طبیعی است که کلمهی غرور این را نمیرساند. کسی که با زبان عربی آشناست و غَرَر در باب بیع را میخواند، و «غرّکم باللَّه الغرور» را میخواند، میداند که غرور یعنی فریفتگی جاهلانه؛ یعنی کسی که از روی جهالت فریفته بشود؛ لذا میگویند فلانی آدم مغروری است؛ این زشت است. اتفاقاً این تعبیر در فارسی ما وجود دارد؛ البته نه در تعبیرات سیاسی، بلکه در تعبیرات معمولی. میگویند آدم باغروری است، آدم مغروری است؛ یعنی خودفریفتگی جاهلانه دارد؛ این بد است. این واژه وقتی در فرهنگ سیاسی میآید، میشود «غرور ملی»، میشود خوب!
ما واقعاً چه داعییی داریم که اصطلاحی را که معنای نارسا و غلطی دارد، بگوییم؛ که بعد منِ روحانی وقتی که از زبان عرب وارد زبان فارسی میشوم، تا دیدم میگویند «غرور ملی»، بگویم آقا ساکت شوید، «غرور ملی» چیست؛ آن را کنار بگذارید! در حالی که مقصود شما از «غرور ملی»، اصلاً آن معنای بد این اصطلاح نیست. شما میخواهید آن شرف ملی را بگویید، خیلی خوب، به تعبیر درستش بگویید که من هم در فهم مراد شما اشتباه نکنم. ببینید، کار به اینجاها رسیده است. امروز کسی فکر نمیکند که اصطلاح «غرور ملی»، اصطلاح غلطی باشد؛ اما غلط است، و این غلط، عدم تفاهم به وجود آورده است.
خود کلمهی «ملی» هم از همین قبیل است. ملت، به معنای «شَعب» و «امت» نیست؛ ملت، یعنی دین. «ملّة ابراهیم حنیفا»، یعنی آیین ابراهیم. این واژه از زمان مشروطه آمده و نمیشود آن را کاری کرد. اینقدر گفتهایم ملت ایران، که به قول آقای نجفی جزو زبان شده است. این از آن مواردی است که نمیشود از زبان اخراج کرد. ملت، یعنی همین امت ما. حالا نمیدانم که اصلاً فارسی ملت چیست؛ باید یک معادل فارسی برای این واژه پیدا کنیم. «خلق» هم عربی است. این واژه را تاجیکها از کمونیستها گرفتند. کمونیستهای داخلی خودمان هم «خلق» میگفتند؛ خیال میکردند وقتی گفتند خلق، کلمهی ملت را ضایع میکنند! بالاخره هر مکتبی واژهی جدیدی برای خودش میآورد که معادل فارسی ندارد؛ حالا واقعاً بگردیم یک کلمهی فارسی برای این واژه پیدا کنیم.
من از آن آدمهایی نیستم که معتقد باشم چون کلمه عربی است، باید آن را کنار گذاشت؛ نه، کلمه عربی است، اما به قول مرحوم آل احمد، جزو زبان من است. او میگفت، به من اعتراض میکنند که چرا کلمات عربی به کار میبری؟ در پاسخ میگفت که این جزو زبان من است؛ عربی نیست، بیگانه نیست؛ حالا اصلش متعلق به هرجا باشد. من آن اعتقاد را ندارم؛ اما چرا زبان ما با این سعهی عظیم و با این گسترش فراوان - که بلاشک از این جهت، از زبان عربی بازتر و پُرکششتر است و ترکیبپذیری خوبی دارد - بایستی در یک کلمه گیر کند؟ بههرحال، ما معادل فارسی «ملت» را هم نداریم؛ چارهیی نداریم؛ بایستی کلمهی «ملت» را بگذاریم. غرض، میخواهم عرض بکنم که مسألهی ویراستاری، اینقدر حساس است.
امروز متأسفانه زبان واقعاً در حال انحطاط است. در حالی که منابع زبان فارسی ما همچنان محفوظ است، اما آدم میبیند کهزبانی که در اختیار نویسنده و گوینده و خبرده و حتّی شاعر و ادیب و کتابنویس و امثال اینهاست، به شکل بسیار بدی مطرح میشود؛ و آن وقت این زبان قابل صدور نیست. ما باید بدانیم که وقتی این زبان از وطن خودش دور شد و به کشور بیگانه رفت، پارهیی شکستگیها در آن به وجود خواهد آمد؛ باید فکر آن را بکنیم، اینجا مستحکم درستش بکنیم، که در آنجا اقلاً چیزی از آن باقی بماند.
الان شما زبان شعرایی که در هند زندگی کردهاند - حتّی نثر هندی را - ملاحظه کنید. پدر مرحوم میرحامد حسین هندی - صاحب «عبقات» - کتابی نوشته است، که در مقدمهی آن کتاب، ناشر هندی شرحی در باب زبان فارسی در هند بیان میکند و میگوید این نثری که شما میبینید، نثر فارسی هند است؛ برای اینکه منِ فارسىِ ایرانی وقتی این را میخوانم، استعجاب نکنم! این یک منطق است؛ اما منطق بسیار صوری و سطحی است. فارسی هند یعنی چه؟! فارسی هند غلط است. حالا که به آنجا رفته و این شکلی شده، نباید گفت این فارسی هند است، بپذیرید! هند که جزو خاستگاههای زبانفارسی نیست. باید نگاه کنند، ببینند فارسی ایران چیست، فارسی خراسان چیست، فارسی فارس چیست، تا از آن، فارسیرا درست کنند؛ معیار این است.
وقتی زبان رنگ غربت گرفت، طبعاً یکمقدار خراب میشود. ما باید در اینجا آنچنان بنیهی زبان را قوی کنیم، که در آنجاها هم قابل استفاده باشد؛ و وقتی رفت و دچار آن شکستگیها شد، تبدیل به زبان دیگری نشود.
شما به تاجیکستان اشاره کردید؛ نمیدانم از هند و پاکستان و مصر و ترکیه خبر دارید، یا نه. این کشورها جاهایی است کهزبان فارسی، سابقه و سلسله نسب و ریشه دارد؛ ولی متأسفانه مهجور شده است. ما بایستی تلاش وسیعی را شروع کنیم؛ و این نمیشود، مگر آن وقتی که در این خانه و در این مرکز اصلی، چشمهی زبان فارسی بجوشد.
زبان فارسی مثل همهی زبانهای دیگر، محتاج نوسازی روزبهروز است. وقتی این ریشه سالم است، باید روزبهروز شاخه و برگهایش زیاد بشود و اتساع پیدا کند. متأسفانه این کار نشده است؛ نه اینکه امروز نشده، بلکه در تمام دوران پنجاه، شصتسالهی گذشته، جز کارهای فردی، هیچ کاری انجام نشده است. این فرهنگستانها چیزهای بسیار خنثایی بودند و از اول تا حالا تقریباً یک چیز حسابی بیرون ندادند. اگر یک وقت یک نویسندهی حسابی، یک شاعر خوب، یک انسان بزرگ باذوق، توانسته در حد شخصی کاری انجام بدهد، یک قدم زبان را پیش برده؛ والّا یک کار جریانی انجام نگرفته است.
این فرهنگستانی که اخیراً تشکیل شده - که البته از پنج، شش سال پیش من در شورای عالی انقلاب فرهنگی خیلی مصر بودم که این کار انجام بگیرد - باید تقویت شود. اگر ما این فرهنگستان یا هر چیز زایندهی زبان را داشته باشیم، اما متوجه آفاتزبان نباشیم، همهی کارها ضایع خواهد شد. اهمیت این ویراستاری در اینجا معلوم میشود.
این کتابی که جناب آقای نجفی چند سال پیش نوشتند - «غلط ننویسیم» - من همان وقت آن را گرفتم خواندم و حواشییی هم بر آن زدم. در این کتاب دیدهام که ایشان با همهی دقتی که دارند - که واقعاً هم بجاست - جاهایی میگویند که مثلاً این واژه غلط است، اما دیگر جزو زبان شده است و نمیشود آن را کاری کرد؛ نمونههایی هم ارائه شده است که حق با ایشان است. وقتی چیزی جزو زبان شد، نمیشود آن را از بدنهی زبان بیرون کشید؛ این اصلاً عملی نیست. با بیرون آوردن آن واژه، اختلالی به وجود میآید؛ لیکن این خودش یک مصیبت است. ما نباید بگذاریم یک غلط، جزو زبان بشود.
من میبینم که گاهی اوقات، نه فقط ترکیب غلطی، بلکه ترکیب زشتی وارد زبان فارسی میشود؛ هر کاری هم میکنی، جمع نمیشود. ما یک غلط زیبا داریم، یک غلط زشت؛ اما آنکه خیلی بد است، این است که هم غلط باشد و هم زشت! حالا از باب نمونه، آن جملهیی که رویش حساسیت پیدا کردهام، «لازم به ذکر است» است. بارها به افراد گوناگون گفتهایم که آخر شما چرا میگویید «لازم به ذکر است»؟ برایشان مثال هم زدهایم، اما فایده ندارد! البته حالا الحمدللَّه در «خبر» جمع شد؛ اما در جاهای دیگر کم و بیش شنیده میشود. هر دفعهیی که میگفتند «لازم به ذکر است»، مثل اینکه جوالی را در گوش من فرو میکردند! وقتی اینطور کلمات و جملات جزو زبان شد، دیگر نمیشود آنها را کاری کرد.
علی اىّ حال، مسألهی زبان در رادیو و تلویزیون، مسألهی بسیار مهمی است. البته اول «خبر» است؛ لیکن از «خبر» که بگذریم، این برنامههای زنده هم که پخش میشود، همینطور است؛ مثل همین برنامهی «روزنه» که شما گفتید، یا آن برنامهی «عصرانه»، یا آن برنامهی «سلام صبح بخیر» که خیلی هم شنونده دارد. آیا شما برنامهی «سلام صبح بخیر» را میشنوید، یا نه؟ وقتی آدم این برنامه را میشنود، واقعاً دلش خون میشود! حرفهایی میزنند و تعبیراتی به کار میبرند که آدم واقعاً غصهاش میشود! باید کاری کرد، باید فکری کرد، باید معیارهایی گذاشت. آن جوانی که آنجا نشسته و دارد برنامه اجرا میکند، بیچاره تقصیری هم ندارد؛ او همهی وسع خودش را دارد مصرف میکند؛ باید به او وسع و توان و سواد داد. انشاءاللَّه همهی اینها باید اصلاح بشود، تا بتوانیم زبان را عرضه بکنیم.
امروز خوشبختانه قدر زبان فارسی برای مردم ایران بیش از گذشته شناخته شده است. در دورهی گذشته، من با محافل ادبی و بعضی از اساتید زبان کم و بیش ارتباط داشتم. در آن دوره، کسانی که ادبیاتی بودند و به طور سنتی اهل زبان بودند، فارسیرا دوست میداشتند؛ اما خرجکنندگان زبان فارسی، یعنی بدنهی نظام - منظورم ملت نیستند؛ منظور، مسؤولان و کسانی که وابستهی به تشکیلات دولتی بودند - برایشان اصلاً و ابداً مسألهی زبان فارسی اهمیتی نداشت.
شاید شماها بدانید که ارتش یک دستگاه لغتسازی داشت، که گمان میکنم در کتاب جنابعالی هم به آن اشارهیی شده باشد. اینها برداشتند لغتسازیهای غلط کردند و از زبانهای خارجی لغت گرفتند؛ به طوری که برایشان اصلاً زبان فارسیاهمیت نداشت. گرایش به زبان اروپایی، بخصوص زبان انگلیسی، در این اواخر بسیار زیاد بوده است؛ بیشتر این زبان را نگاه میکردند و به آن گرایش داشتند؛ مثلاً اصرار داشتند که واژهی «تک» را حتماً از Attackk انگلیسی درست کنند! در غیر آنجاها هم وجود داشته، اما در آنجاها بیشتر بوده است.
من خیال میکنم الان کسانی که در مجموعهی نظام هستند، قدر زبان فارسی را بیشتر میدانند؛ علتش هم این است که امروز ایران معتقد است برای دنیا پیامی دارد؛ و آن اسلام انقلابی ماست. امروز اعتقادمان این است که برای دنیا پیامی داریم. این پیام، یک حامل و رسانهی درستی میخواهد؛ و آن جز زبان، چیز دیگری نیست. چون به این پیام فکر میکنیم، این زبان بایستی بتواند واژهها و اصطلاحات مخصوص ما را منعکس کند؛ اصطلاحاتی که مقصود انقلاب را برآورده میکند و تفکرات نظام را منعکس مینماید. پس، امروز ما به یک زبان قوی و جاافتاده و پُرظرفیت احتیاج داریم؛ و آن زبان فارسی است، که بحمداللَّه در دسترس ما هم هست.
در گذشته، اینطور فکر نمیکردند. در زمان قاجار، آن مسؤولان دولتی اصلاً کمتر از این بودند که به این موارد فکر کنند؛ مگر افراد خاصشان. در زمان رژیم گذشته هم عدهیی از همان ادبیاتیهای سنتی بودند؛ والّا بدنهی نظام اصلاً و ابداً اعتقادی به زبانفارسی نداشتند. اگر گفته میشد که مثلاً بناست اینجا زبان انگلیسی، زبان رسمی بشود، ککشان نمیگزید! کمااینکه دیدیم عدهیی از اینها آزادانه مسألهی خط لاتین و زبان اسپرانتو را بارها مطرح کردند! من در عمر خودم، دو، سه مرتبه در دو، سه مقطع، همین مسألهی خط لاتین و زبان اسپرانتو را در مطبوعات زمان طاغوت خوانده بودم؛ اما حالا کسی جرأت نمیکند این حرفها را بزند. الان هیچکس در ایران جرأت تفوّه به این حرفها را ندارد؛ اما آن زمان نه، راحت مینوشتند و به دنبال آن، شایعه میشد و جنجال به پا میگردید. این به خاطر آن بود که زبان فارسی برایشان اهمیتی نداشت؛ اما امروز اینطور نیست. امروز ما میتوانیم در این فضا انشاءاللَّه خدمت بزرگی به زبان فارسی بکنیم.
نقش آقایان، نقش خیلی حساسی است. بحمداللَّه همهتان هم جزو کسانی هستید که هم به این کار واردید و اهل فن و اهل اطلاعید، و هم دلسوزید. میبینم که خوشبختانه مصداق «جز به خردمند مفرما عمل» شده است. الحمدللَّه کار، خردمندانه پیش میرود. انشاءاللَّه کار را با صبر و حوصله و خردمندی پیش ببرید و خبرهای پیشرفت کار را هم به ما بگویید، که مژده و خبر خوشی خواهد بود.
من کتابی به نام «آیین نگارش» از آقای سمیعی دیدم، که پیداست آقایان بحمداللَّه به زبان فارسی علاقهی بنیادی دارند. انشاءاللَّه بایستی این همتها مصرف بشود، تا کار به جای خوبی برسد. در این زمینه، هر کاری هم که از من بربیاید، دریغ ندارم.1370/09/18
لینک ثابت
امروز ایران معتقد است برای دنیا پیامی دارد؛ و آن اسلام انقلابی ماست. امروز اعتقادمان این است که برای دنیا پیامی داریم. این پیام، یک حامل و رسانهی درستی میخواهد؛ و آن جز زبان[فارسی]، چیز دیگری نیست. چون به این پیام فکر میکنیم، این زبان بایستی بتواند واژهها و اصطلاحات مخصوص ما را منعکس کند؛ اصطلاحاتی که مقصود انقلاب را برآورده میکند و تفکرات نظام را منعکس مینماید. 1370/09/18
لینک ثابت
امروز ایران معتقد است برای دنیا پیامی دارد؛ و آن اسلام انقلابی ماست.1370/09/18
لینک ثابت
امروز ایران معتقد است برای دنیا پیامی دارد؛ و آن اسلام انقلابی ماست. امروز اعتقادمان این است که برای دنیا پیامی داریم. این پیام، یک حامل و رسانهی درستی میخواهد؛ و آن جز زبان فارسی، چیز دیگری نیست.1370/09/18
لینک ثابت
امروز ایران معتقد است برای دنیا پیامی دارد؛ و آن اسلام انقلابی ماست.1370/09/18
لینک ثابت
امروز متأسفانه زبان واقعاً در حال انحطاط است. در حالی که منابع زبان فارسی ما همچنان محفوظ است، اما آدم میبیند که زبانی که در اختیار نویسنده و گوینده و خبرده و حتّی شاعر و ادیب و کتابنویس و امثال اینهاست، به شکل بسیار بدی مطرح میشود؛ و آن وقت این زبان قابل صدور نیست. ما باید بدانیم که وقتی این زبان از وطن خودش دور شد و به کشور بیگانه رفت، پارهای شکستگیها در آن به وجود خواهد آمد؛ باید فکر آن را بکنیم، اینجا مستحکم درستش بکنیم، که در آنجا اقلاً چیزی از آن باقی بماند.
الان شما زبان شعرایی که در هند زندگی کردهاند - حتّی نثر هندی را - ملاحظه کنید. پدر مرحوم میرحامد حسین هندی - صاحب «عبقات» - کتابی نوشته است، که در مقدمهی آن کتاب، ناشر هندی شرحی در باب زبان فارسی در هند بیان میکند و میگوید این نثری که شما میبینید، نثر فارسی هند است؛ برای اینکه منِ فارسىِ ایرانی وقتی این را میخوانم، استعجاب نکنم! این یک منطق است؛ اما منطق بسیار صوری و سطحی است. فارسی هند یعنی چه؟! فارسی هند غلط است. حالا که به آنجا رفته و این شکلی شده، نباید گفت این فارسی هند است، بپذیرید! هند که جزو خاستگاههای زبان فارسی نیست. باید نگاه کنند، ببینند فارسی ایران چیست، فارسی خراسان چیست، فارسی فارس چیست، تا از آن، فارسی را درست کنند؛ معیار این است... نمیدانم از هند و پاکستان و مصر و ترکیه خبر دارید، یا نه. این کشورها جاهایی است که زبان فارسی، سابقه و سلسله نسب و ریشه دارد؛ ولی متأسفانه مهجور شده است. ما بایستی تلاش وسیعی را شروع کنیم؛ و این نمیشود، مگر آن وقتی که در این خانه و در این مرکز اصلی، چشمهی زبان فارسی بجوشد.1370/09/18
لینک ثابت