الان، یک کارزار فکری و فرهنگی و سیاسی در جریان است. هر کس بتواند بر این صحنهی کارزار و نبرد تسلط پیدا کند، خبرها را بفهمد، احاطهی ذهنی داشته باشد و یک نگاه به صحنه بیندازد، برایش مسلم خواهد شد که الان دشمن از طرق فرهنگی، بیشترین فشار خود را وارد میآورد. کم هم نیستند قلمبهمزدها و فرهنگیهای دین و دل و وجدان باخته و نشستهی پای بساط فساد استکبار - چه غالبا و اکثرا در خارج کشور و چه تکوتوکی در داخل کشور - که برای مقاصد استکباری، قلم هم بردارند، شعر هم بگویند، کار هم بکنند و دارند میکنند.
مثل جنگ نظامی، چشمها را باید باز کرد و صحنه را شناخت. در جنگ نظامی هم، هر طرفی که بدون شناسایی و دیدهبانی و بدون دانستن وضعیت دشمن، چشمش را ببندد، سرش را پایین بیندازد و جلو برود، شکست خواهد خورد. در جنگ فرهنگی هم، همینطور است. اگر ندانید که دشمن کار میکند، یا از آنکه میداند، فرمان نبرید، از فرماندهی فرهنگی دستور نگیرید، یا او از نیروی شما استفاده نکند و مانور و سازماندهی را درست انجام ندهد، پشت سرش شکست است.
1369/02/12
لینک ثابت
باید روی افکار شهید مطهری، کار فکری بشود. یعنی جمعی اهل تحقیق و علاقهمند به کار علمی، بنشینند و نظرات و تفکرات شهید مطهری را در ابواب مختلف استخراج کنند. مثلا از مجموع آثار ایشان، نظر آن شهید را در باب وجود، در باب انسان، در باب اختیار، در باب عدالت، در باب تاریخ، در باب قضا و قدر، در باب عرفان و دربارهی موضوعات بیشمار و متنوعی که ایشان در مباحثشان مطرح کردهاند، استخراج کنند. اگر نظرات مختلفی در طول زمان داشتهاند، مثلا در یک دوره در مسألهیی، این نظر را داشته و سپس در چند سال بعد، نظر ایشان تغییر کرده، آن را در این کتاب مشخص کنند و روی آن کار نمایند. این، راه گسترش و پیشرفت و شکوفایی فکری جامعه بر مبنای آثار شهید مطهری است که امیدواریم این کار انجام بگیرد و در وضع کنونی، همهی قشرها مسؤولیت خودشان را در قبال این حرکت عظیمی که جامعهی ما به آن سرگرم است، پیدا کنند و آن را بخوبی انجام دهند.
1369/02/12
لینک ثابت
اما مسألهیی که این روزها در سطح جمعی از اهل فکر و اهل نظر در جریان است، مذاکره کردن و مذاکره نکردن است. بعضی حرفی میزنند، بعضی حرف دیگری میزنند. اینها چیزی مینویسند، آنها چیز دیگری مینویسند. من از اظهار نظر کسی که نظر سیاسی خودش را بیان بکند، نگرانی ندارم. مادامی که در اظهار نظری، دروغ و تهمت و فتنه و فریب نباشد، مانعی ندارد. بله، اگر دروغ و افترا و فریب بود، ما بهعنوان مسؤول، نباید اجازه بدهیم یک نفر بیاید مردم را فریب بدهد، یا به آنها دروغ بگوید. اما آنجایی که دروغ و تهمت و فریب و اهانت به کسی نیست، چه مانعی دارد هر کسی نظرش را بگوید.
من میخواهم به نویسندگان و صاحبنظران و قلمبهدستان و تریبونداران سفارش کنم که از حرف مخالف آشفته نشوند. چرا ما آشفته بشویم؟ ما منطق و استدلال داریم. حرف ما، نه فقط برای ملت خودمان، بلکه برای صدها میلیون مسلمان و غیرمسلمان در دنیا، قابل قبول است. چرا ما وقتی حرف منطقی داریم، از اینکه کسی حرفی بزند، آشفتگی و اضطراب نشان بدهیم؟ بله، هر حرفی را نباید بیجواب گذاشت. اگر خلاف هست، باید جواب داد؛ منتها از جادهی ادب نباید خارج شد.
و اما مذاکره. من معتقدم، آن کسانی که فکر میکنند ما باید با رأس استکبار - یعنی امریکا - مذاکره کنیم، یا دچار سادهلوحی هستند، یا مرعوبند. من بارها این نکته را عرض کردهام که استکبار، بیش از اینکه نان قدرت و توانایی خودش را بخورد، نان هیبت و تشر خودش را میخورد. اصلاً استکبار، با تشر و ابهت و شکلک درآوردن و ترساندن این و آن، زنده است.
الان امریکا طوری با ملتهای جهان سوم - حتّی این اواخر، با ملتهای ثروتمند و قوی - حرف میزند که انگار اگر او نخواهد، اینها نمیتوانند نفس بکشند! اصلاً امروز امریکا، با شوروی و اروپا هم اینگونه حرف میزند؛ با کشورهای جهان سوم در آفریقا و آسیا که بهجای خود. سردمداران این کشورها هم متأسفانه باور میکنند؛ در حالی که اگر ده کشور از کشورهای فقیر دنیا - نمیگویم همهی کشورها، یا کشورهای پولدار - بیایند با هم متحد بشوند و تصمیم بگیرند که از امریکا نترسند، با او کاری نداشته باشند، به امریکا باج هم ندهند، اجازه ندهند که او از آنها استفادهی سوقالجیشی و نظامی و اقتصادی بکند؛ نه فقط امریکا، بلکه جناح مستکبر دنیا را میتوانند وادار به عقبنشینی کنند.
دلیل واضح این امر، آن است که هرجا در کشورهای فقیر، انقلابی پدیدار شد و دولتی سر کار آمد که نخواست به امریکا باج بدهد، امریکا تمام نیرویش را برای اینکه آن دولت را شکست بدهد و از بین ببرد و یک دولت طرفدار خودش بیاورد، متمرکز کرد. چرا؟ چون میترسند و میدانند که با یک دولت انقلابی - ولو در امریکای لاتین و یا در انتهای افریقا - نمیتوانند منافعشان را تأمین کنند و آن کاری را که میخواهند، انجام بدهند.
در نیکاراگوئه، دولتی سر کار آمده بود. این کشور، با آنکه کشور بسیار فقیر و کوچک و دارای جمعیت کم و منابع مالی خیلی ضعیفی است، درعینحال، امریکا آنقدر پول به ضد انقلابیون آنها داد و از اطراف و اکناف فشار آورد که مجبورشان کرد از صحنهی حکومت کنار بروند. آن بیچارهها هم، پایههای مردمی و ایمانیشان آنقدر محکم نبود، قدرت فشار هم نداشتند، از اول هم خودشان را متکی به جای دیگری بار آورده بودند. بنابراین، نتوانستند و کنار رفتند.
اگر امریکا از دولتهای انقلابی واهمه ندارد و مقاومت آنها برای او، یک مقاومت غیرقابل نفوذ نیست، چرا میخواهد آنها را واژگون کند؟! اگر احتیاج ندارد، چنانچه فلان جا، یک حکومت انقلابی سر کار میآید، امریکا بگوید ما با تو قطع رابطه میکنیم و به تو کمک هم نمیکنیم. چرا برای اینکه او را از بین ببرند، توطئه میکنند؟ برای خاطر اینکه میدانند اگر او سر کار باشد، اینها دیگر نمیتوانند منافعشان را تأمین کنند و در آنجا زور بگویند. پس، حتّی یک دولت انقلابی هم میتواند به اندازهی شعاع خودش، امریکا را عقب بزند، یا متوقف کند. اینها، آنطور که وانمود میکنند، غیرقابل شکست نیستند.
دلیل واضح دیگر بر اینکه امریکا، آنطوری که ادعا میکند، قدرت ندارد و هیبت او - هیبتی که آدمهای ضعیف را میترساند - خیلی بیش از قدرت واقعی است، این است که خیلی جاها میخواهند اعمال قدرت و زور کنند، اما قادر نیستند. به چه دلیل؟ به دلیل اینکه آنجایی که میتوانستند، کردند و آن، پاناماست. اگر امریکا میتوانست آن کاری را که در پاناما کرد، در کشورهای انقلابی دیگر، در همان کوبایی که آنقدر از آن ناراحت و شکار است، بکند، انجام میداد؛ پس نمیتواند. اگر میتوانست این کار را در کشورهای دیگری که در آن منطقه و یا در مناطق دیگر هستند و با سیاست امریکا مخالفند، انجام بدهد، انجام میداد؛ به دلیل اینکه در پاناما انجام داد.
اینها که به فکر مسائل انسانی نیستند. دولت امریکا که به فکر قوانین بینالمللی نیست. اینها که به حقوق ملتها احترام نمیگذارند. یک وقت بتوانند، وارد کشوری میشوند و بدون اعتنا به حقوق آن ملت، حکومت و دولتش را از بین میبرند. آن فرد را هم برداشتند بردند و در کشور خودشان، زندانی کردند. هرجا بتوانند، همین کار را میکنند. آنجایی که نمیکنند، نمیتوانند. این، واقعیت قدرتشان است.
نمونهی واضحش، خود کشور انقلابی ماست. خواستند حملهی نظامی کنند، ولی نتوانستند. قضیهی طبس یادتان است؟ پس آمدند، اما نتوانستند. اگر میتوانستند، ده بار دیگر هم میآمدند؛ نتوانستند که نیامدند، قدرتش را نداشتند، میدانستند که شکست میخورند. آن وقتی که خیال میکردند میتوانند، ملاحظه نکردند که این، خلاف حقوق ملت ایران و برخلاف قراردادها و عرف بینالمللی است که انسان از آن طرف دنیا، به این طرف بیاید و هلیکوپتر و هواپیما وارد مرزهای کشوری بکند. آن نادان اسبق،خیال میکرد که میتواند؛ به همینخاطر آمد، بعد دید نمیتواند و شکست خورد. اگر میتوانست، باز هم میآمد؛ ولی نتوانست. شکی نیست که در این یازده سال، امریکا اگر میتوانست نظام جمهوری اسلامی را از بین ببرد، میبرد؛ ولی نتوانست. این، معنای آن حرفی است که امام فرمودند و با همان تعبیرِ امام درست است که: «امریکا، هیچ غلطی نمیتواند بکند.
این، از آن طرف قضیه. از طرف مثبت هم، مرعوب شدن از تواناییها و اقتدارات امریکا، چیز بسیار غلطی است. خیلی از کشورها هستند که وابستهی به امریکا و مراود با او هستند؛ سران آنها، دوستان امریکا هستند و در آن کشورها، اجازهی کمترین اهانتی به امریکا داده نمیشود. امریکا، برای آن کشورها چه کار کرد؟ کدام مشکلِ آنها را برطرف کرد؟ کدام نقطهی کور زندگی آنها را باز نمود؟ کدام ثروت را روی سرشان ریخت؟ کدام خیر را به طرف آنها سرازیر کرد؟ چرا نسبت به اقتدارات امریکا مرعوب میشوید؟
بهعکس، آن کشورهایی که درِ خانه را به روی این دزد خائن باز گذاشتند، وارد شد و هرچه بود، برد. اگر اعتباری داد، برای این داد که با آن اعتبار، به بازارهای خود او بروند و دولاّ پهنا قیمت را حساب کنند، جنس بخرند، تا کارخانههایش بچرخد. اگر وام داد، برای این داد که با آن وام بروند محصولات خودش یا همپیمانانش را بخرند. اگر سلاح داد، برای این داد که از دشمنان او - نه دشمنان خودشان - با این سلاح دفاع کنند. نمونهاش، رژیم گذشتهی ماست.
اینطور نیست که اگر امریکا با کشوری بد بود، آن کشور دیگر نتواند در دنیا نفس بکشد، و اگر خوب بود، آن کشور دیگر خیالش آسوده باشد. خود امریکاییها، اینگونه تبلیغ و وانمود میکنند که اگر کشوری با آنها بد باشد، تمام راهها به روی او بسته خواهد بود. نه، اینطور نیست. یازده سال است که شعار «مرگ بر امریکا» از دهان مردممان نیفتاده، راهها هم روی ما بسته نبوده است. اگر ما تلاش و همت کردیم، توانستیم راه خودمان را باز کنیم. مگر دنیا متعلق به امریکاست؟! این زورگویان قلدرِ متکبرِ فاسد که ادعای مالکیت دنیا را میکنند، چه کسانی هستند؟ غلط میکنند. اگر اینها با کسی دوست بودند، خیرات و برکات بر سر آن ملت نازل نخواهد شد. اینها با مردمی که دوست هستند، مایهی بدبختی و روسیاهی آن ملت میشوند.
این، توضیح مسألهی مرعوب شدن بود، و اما مسألهی سادهلوحی و مذاکره. مذاکره، یعنی چه؟ صرف اینکه شما بروید با امریکا بنشینید حرف بزنید و مذاکره کنید، مشکلات حل میشود؟ اینطوری که نیست. مذاکره در عرف سیاسی، یعنی معامله. مذاکره با امریکا، یعنی معامله با امریکا. معامله، یعنی داد و ستد؛ یعنی چیزی بگیر، چیزی بده. تو از انقلاب اسلامی، به امریکا چه میخواهی بدهی، تا چیزی از او بگیری؟ آن چیزی که شما میخواهید به امریکا بدهید، تا در مقابل از او چیزی بگیرید، چیست؟ ما چه میتوانیم به امریکا بدهیم؟ او از ما چه میخواهد؟ آیا میدانید که او چه میخواهد؟ «و ما نقموا منهم الّا ان یؤمنوا باللَّه العزیز الحمید». واللَّه که امریکا از هیچچیز ملت ایران، به قدر مسلمان بودن و پایبند بودن به اسلام ناب محمّدی، ناراحت نیست. او میخواهد شما از این پایبندیتان دست بردارید. او میخواهد شما این گردنِ برافراشته و سرافراز را نداشته باشید؛ حاضرید؟
میگویند بیایید با گروگانها معامله کنید.این هم سادهلوحی است. ما البته از اول اعلام کردیم که مایلیم به قدری که قدرت داریم، کمک کنیم که گروگانها آزاد بشوند. ما که مالک گروگانگیران نیستیم. آنها مردمان مستضعف مظلومی هستند که روی انگیزههای گوناگونی، گروگانها را در اختیار دارند. تا آنجایی که از لحاظ اصول ما، اشکالی نداشته باشد و حرف ما بُرندگی داشته باشد، حرفی نداریم کمک کنیم؛ اما نه برای خاطر امریکا، بلکه برای خاطر تکلیف، برای خاطر انسانیت و برای خاطر اصول. این، اصول ماست؛ امریکا کیست؟ آیا ما برای خاطر امریکا این کار را میکنیم؟ حالا فرض کنیم که یک نفر آمد، برای خاطر امریکا این کار را کرد؛ امریکا چه پاسخی خواهد داد؟
خاک بر سر آن ملت و دولتی که زیر بار اینطور تحمیلهای امریکا برود. توقعات امریکا نسبت به کسانی که در آنها اندکی ضعف احساس میکند، اینگونه است. صریحاً میگوید که باید در سیاستهایتان - سیاستهای جنگ اعراب و اسرائیل - تجدید نظر کنید! چه سادهلوحی است که کسانی بگویند برویم پشت میز مذاکره با یک دستگاه متکبر و بیاعتقاد به اصول انسانی و حقوق بینالملل بنشینیم. امریکاییها، به اصول و حقوق بینالملل، اعتقادی ندارند.
دولت امریکا، همان دولتی است که افسر جنایتکارش دستور تیر داد، موشک شلیک کردند، هواپیمای مسافربریِ چند صد نفره را در دریا ساقط نمودند و مرد و زن و کوچک و بزرگ را نابود کردند و دولت امریکا این افسر را محاکمه نکرد و شنیدم که رئیس جمهور فعلی امریکا، به آن افسر مدال لیاقت داده است! اینها، اینطور هستند. شما چه میگویید؟ مگر اینها به حقوق بینالملل معتقدند؟ مگر اینها به حقوق انسانها معتقدند؟ نخیر. من با مذاکرهی با امریکا مخالفم و دولت جمهوری اسلامی، بدون اجازهی من امکان ندارد چنین کاری را بکند و خودشان هم قاعدتاً با چنین کاری موافق نیستند.
بعضی میگویند، دیپلماسی فعال. بله، ما معتقد به دیپلماسی فعال هستیم. ما معتقدیم که وزارت خارجهی ما باید در سطح جهان - منهای همین چند موردی که استثنا کردیم - مشغول فعالیت باشد. البته بارها گفتهایم که عزت و حکمت و مصلحت را رعایت کنند. بروند با همهی دولتها، سیستمهای مختلف، عقاید مختلف، روشهای گوناگون، ارتباطات داشته باشند؛ مانعی ندارد، لیکن منطقهی ممنوعهیی وجود دارد که از آن نباید تجاوز کنند.
اروپا، یک نمونه است. حضرت امام(رضواناللَّهتعالیعلیه)، اجازه فرموده بودند که با دولتهای اروپایی، ارتباط برقرار باشد و وزارت خارجهی ما فعالیت فراوانی هم داشت. حالا من سؤال میکنم، واقعاً با وجود اینکه ما با بسیاری از دولتهای اروپای غربی، روابط دوستانه و داد و ستد داشتیم و در وضعیت قطع رابطه نبودیم، آیا آنها همانطوری که توقع میرفت با جمهوری اسلامی برخورد کنند، برخورد کردند؟ نه، تازه آنها از امریکا ضعیفترند. این واقعیت را در قضایای مختلف دیدیم. آنها، آن باطن مخالف خودشان با جمهوری اسلامی و با اسلام را نشان دادند. مسأله، مسألهی اسلام است.
برای اینکه دنیا روی شما حساب کند، شما باید خودتان را قوی کنید. برای اینکه دنیا مجبور بشود عزت و کرامت شما ملت ایران را نگه بدارد، باید به خودتان متکی بشوید و نیروهای ذاتی خودتان - نیروی علم، نیروی اقتصادی، نیروی کار و قدرت دفاع نظامی - را شکوفا کنید. اگر ملتی قوی و یکپارچه شد، اگر ملتی به خدا متکی بود و از شیطانها نترسید، آن ملت، حتّی دشمنانش را وادار خواهد کرد که برای او احترام قایل بشوند؛ همچنانکه امروز بحمداللَّه، علیرغم همهی چرندهایی که گاهی رسانههای وابسته به استکبار، دربارهی ملت ایران و نظام اسلامی میگویند، همهی ملتهایی که ایران و ملت ما را میشناسند، برای شما ملت ایران احترام قایلند. این را ما از نزدیک دیدهایم.
ملت ایران، بهخاطر اتکای به نفس، حتّی در مقابل چشم دشمنانش عظمتی دارد. اتکای به نفستان را حفظ کنید، از دشمن نترسید، مرعوب هیاهوی مجنونانهی امریکا نشوید، وحدت خودتان را حفظ کنید - بخصوص روی حفظ این وحدت، تأکید میکنم - و پشت سر دولتتان باشید. اگر کسی تبلیغات دشمنان را گوش کرده باشد، خواهد دید که امروز بیشترین تکیهی آنها، روی همین دو نکته است: اختلاف و مسائل اقتصادی. دایماً میگویند اختلاف هست، که اگر کسی گوش کرد، ولو اختلافی هم نمیبیند، بگوید لابد چیزی هست که اینها میگویند! از آن طرف هم، مرتب القا میکنند که وضع مالی ایران، عقبمانده و چنین و چنان است؛ در حالی که این، خلاف واقع است. البته ما الان مشکلاتی داریم که در حال پیشرفت به سمت حل آنها هستیم. هشت سال جنگ، مگر شوخی است؟
من چند سال قبل از این، به مناسبتی در یک صحبت تلویزیونی گفتم که بعد از دوران جنگ (در سالهای 1320) - که من خیلی کوچک بودم، اما اجمالاً یادم میآید - با اینکه آنوقت در ایران جنگ نبود، بلکه در دنیا جنگ بود و به ایران ربطی نداشت، اما باد جنگ که به ایران خورده بود، تا مدتها نان گندم پیدا نمیشد! ما در خانهی خودمان، نان جو میخوردیم؛ نان گندم پیدا نمیشد که مردم بخورند. مردم، در شدیدترین وضع زندگی میکردند. قند و شکر پیدا نمیشد که مردم بتوانند چایی خود را با آن بخورند.
امروز، بحمداللَّه ما هشت سال جنگ را تحمل کردیم و آنطور مشکلاتی را نداریم. این، بهخاطر آن است که ملت پشت سر دولت است؛ به خاطر آن است که ملت بیدار است؛ بهخاطر آن است که مسؤولان کشور، دلسوز و علاقهمندند. با همین طریق، پیش بروید. به فضل پروردگار و به اتکای نیروی مخلصان این جامعه، مشکلات برطرف خواهد شد و چشم دشمنان، کور خواهد گردید. ما هیچ احتیاجی نداریم که دشمنان سوگندخوردهی ما - مثل امریکا - برای ما دل بسوزانند و ما هیچ به دنبال مذاکره و رابطهی با آنها نیستیم.1369/02/12
لینک ثابت
الگو شدن ملت ایران برای تمام دنیا
شما ملت ایران، شما ستونهای انقلاب اسلامی جهانی، شما ملت شاهد - «لتکونوا شهدا علی النّاس»(1) - که بر جامعهی بشری، شهدا و گواهان هستید، با این امانت سنگینی که بر دوش شماست، باید بتوانید این امانت را حفظ کنید، این بار را نگهدارید، چشم و دل مستضعفان تمام دنیا و کسانی را که به نحوی زخمدیدهی نظام پلید استکباری هستند، به خودتان جلب کنید و آنها را امیدوار نگهدارید.1369/02/12
1 )
سوره مبارکه البقرة آیه 143
وَكَذٰلِكَ جَعَلناكُم أُمَّةً وَسَطًا لِتَكونوا شُهَداءَ عَلَى النّاسِ وَيَكونَ الرَّسولُ عَلَيكُم شَهيدًا ۗ وَما جَعَلنَا القِبلَةَ الَّتي كُنتَ عَلَيها إِلّا لِنَعلَمَ مَن يَتَّبِعُ الرَّسولَ مِمَّن يَنقَلِبُ عَلىٰ عَقِبَيهِ ۚ وَإِن كانَت لَكَبيرَةً إِلّا عَلَى الَّذينَ هَدَى اللَّهُ ۗ وَما كانَ اللَّهُ لِيُضيعَ إيمانَكُم ۚ إِنَّ اللَّهَ بِالنّاسِ لَرَءوفٌ رَحيمٌ
ترجمه:
همانگونه (که قبله شما، یک قبله میانه است) شما را نیز، امت میانهای قرار دادیم (در حد اعتدال، میان افراط و تفریط؛) تا بر مردم گواه باشید؛ و پیامبر هم بر شما گواه است. و ما، آن قبلهای را که قبلا بر آن بودی، تنها برای این قرار دادیم که افرادی که از پیامبر پیروی میکنند، از آنها که به جاهلیت بازمیگردند، مشخص شوند. و مسلماً این حکم، جز بر کسانی که خداوند آنها را هدایت کرده، دشوار بود. (این را نیز بدانید که نمازهای شما در برابر قبله سابق، صحیح بوده است؛) و خدا هرگز ایمان [= نماز] شما را ضایع نمیگرداند؛ زیرا خداوند، نسبت به مردم، رحیم و مهربان است.
لینک ثابت
پایبندی به اسلام ناب، مهمترین علت ناراحتی آمریکا از ملت ایران
و اما مسألهی سادهلوحی و مذاکره. مذاکره، یعنی چه؟ صرف اینکه شما بروید با امریکا بنشینید حرف بزنید و مذاکره کنید، مشکلات حل میشود؟ اینطوری که نیست. مذاکره در عرف سیاسی، یعنی معامله. مذاکره با امریکا، یعنی معامله با امریکا. معامله، یعنی داد و ستد؛ یعنی چیزی بگیر، چیزی بده. تو از انقلاب اسلامی، به امریکا چه میخواهی بدهی، تا چیزی از او بگیری؟ آن چیزی که شما میخواهید به امریکا بدهید، تا در مقابل از او چیزی بگیرید، چیست؟ ما چه میتوانیم به امریکا بدهیم؟ او از ما چه میخواهد؟ آیا میدانید که او چه میخواهد؟ «و ما نقموا منهم الّا ان یؤمنوا باللَّه العزیز الحمید»(1). واللَّه که امریکا از هیچچیز ملت ایران، به قدر مسلمان بودن و پایبند بودن به اسلام ناب محمّدی، ناراحت نیست. او میخواهد شما از این پایبندیتان دست بردارید. او میخواهد شما این گردنِ برافراشته و سرافراز را نداشته باشید؛ حاضرید؟1369/02/12
1 )
سوره مبارکه البروج آیه 8
وَما نَقَموا مِنهُم إِلّا أَن يُؤمِنوا بِاللَّهِ العَزيزِ الحَميدِ
ترجمه:
آنها هیچ ایرادی بر مؤمنان نداشتند جز اینکه به خداوند عزیز و حمید ایمان آورده بودند؛
لینک ثابت
الآن، یک کارزار فکری و فرهنگی و سیاسی در جریان است. هرکس بتواند بر این صحنهی کارزار و نبرد تسلط پیدا کند، خبرها را بفهمد، احاطهی ذهنی داشته باشد و یک نگاه به صحنه بیندازد، برایش مسلّم خواهد شد که الآن دشمن از طرق فرهنگی، بیشترین فشار خود را وارد میآورد. کم هم نیستند قلمبهمزدها و فرهنگیهای دین و دل و وجدان باخته و نشستهی پای بساط فساد استکبار چه غالباً و اکثراً در خارج کشور و چه تکوتوکی در داخل کشور که برای مقاصد استکباری، قلم هم بردارند، شعر هم بگویند، کار هم بکنند و دارند میکنند.
نبرد فرهنگی را با مقابلهی به مثل میشود پاسخ داد. کار فرهنگی و هجوم فرهنگی را با تفنگ نمیشود جواب داد. تفنگ او، قلم است. این را میگوییم، تا مسئولان فرهنگ کشور و کارگزاران امور فرهنگی در هر سطحی و شما فرهنگیان عزیز اعم از معلم و دانشجو و روحانی و طلبه و مدرّستان، تا دانشآموزتان و تا کسانی که در بیرونِ این نظام آموزشی کشور مشغول کارند احساس کنید که امروز، سربازِ این قضیه شمایید و بدانید که چگونه دفاع خواهید کرد و چه کاری انجام خواهید داد.
مثل جنگ نظامی، چشمها را باید باز کرد و صحنه را شناخت. در جنگ نظامی هم، هر طرفی که بدون شناسایی و دیدهبانی و بدون دانستن وضعیت دشمن، چشمش را ببندد، سرش را پایین بیندازد و جلو برود، شکست خواهد خورد. در جنگ فرهنگی هم، همینطور است. اگر ندانید که دشمن کار میکند، یا از آنکه میداند، فرمان نبرید، از فرماندهی فرهنگی دستور نگیرید، یا او از نیروی شما استفاده نکند و مانور و سازماندهی را درست انجام ندهد، پشت سرش شکست است. رادیو، تلویزیون، مدارس، وزارت ارشاد، روزنامهها، مجلات و کلًا مجموعهی بنای فرهنگی کشور، مسئولیت دارند. شما معلمان، مشخص است که سنگرتان کجاست. مسئولیتتان هم، مسئولیت بسیار بزرگی است.1369/02/12
لینک ثابت
چه سادهلوحی است که کسانی بگویند برویم پشت میز مذاکره با یک دستگاه متکبر و بیاعتقاد به اصول انسانی و حقوق بینالملل بنشینیم. آمریکاییها، به اصول و حقوق بینالملل، اعتقادی ندارند. دولت امریکا، همان دولتی است که افسر جنایتکارش دستور تیر داد، موشک شلیک کردند، هواپیمای مسافربریِ چند صدنفره را در دریا ساقط نمودند و مرد و زن و کوچک و بزرگ را نابود کردند و دولت امریکا این افسر را محاکمه نکرد و شنیدم که رئیسجمهور فعلی امریکا، به آن افسر مدال لیاقت داده است! اینها، اینطور هستند. شما چه میگویید؟ مگر اینها به حقوق بینالملل معتقدند؟ مگر اینها به حقوق انسانها معتقدند؟ نخیر. من با مذاکرهی با امریکا مخالفم و دولت جمهوری اسلامی، بدون اجازهی من امکان ندارد چنین کاری را بکند و خودشان هم قاعدتاً با چنین کاری موافق نیستند. بعضی میگویند، دیپلماسی فعال. بله، ما معتقد به دیپلماسی فعال هستیم. ما معتقدیم که وزارت خارجهی ما باید در سطح جهان منهای همین چند موردی که استثنا کردیم مشغول فعالیت باشد. البته بارها گفتهایم که عزت و حکمت و مصلحت را رعایت کنند. بروند با همهی دولتها، سیستمهای مختلف، عقاید مختلف، روشهای گوناگون، ارتباطات داشته باشند؛ مانعی ندارد، لیکن منطقهی ممنوعهیی وجود دارد که از آن نباید تجاوز کنند.1369/02/12
لینک ثابت
من به کارگران سفارش میکنم که در هر بخشی و در هرجایی مشغول کار هستند کارگاههای بزرگ، کارگاههای کوچک، کارهای دستی، کارهای ماشینی عظیم، کارهای کشاورزی و روستایی این روزها را روز کار بدانند، این دوران را دوران کار جدی تلقی کنند و کار را هم عبادت بدانند. این کاری که شما برای توسعه و پیشرفت کشور میکنید، یک عبادت قطعی است. به مسئولان هم سفارش میکنم که پاس طبقات کارگر و محروم و مستضعف و این مردم مؤمن را بدارند؛ آنها را در قوانین، در مراجعات اداری و در سایر مراجعات گوناگونی که با دستگاههای دولتی دارند، مورد توجه قرار بدهند.1369/02/12
لینک ثابت
مذاکره، یعنی چه؟ صرف اینکه شما بروید با امریکا بنشینید حرف بزنید و مذاکره کنید، مشکلات حل میشود؟ اینطوری که نیست. مذاکره در عرف سیاسی، یعنی معامله. مذاکره با امریکا، یعنی معامله با امریکا. معامله، یعنی دادوستد؛ یعنی چیزی بگیر، چیزی بده. تو از انقلاب اسلامی، به امریکا چه میخواهی بدهی، تا چیزی از او بگیری؟ آن چیزی که شما میخواهید به امریکا بدهید، تا در مقابل از او چیزی بگیرید، چیست؟ ما چه میتوانیم به امریکا بدهیم؟ او از ما چه میخواهد؟ آیا میدانید که او چه میخواهد؟ «و ما نقموا منهم الّا ان یؤمنوا باللّه العزیز الحمید». و اللّه که امریکا از هیچچیز ملت ایران، به قدر مسلمان بودن و پایبند بودن به اسلام ناب محمّدی، ناراحت نیست. او میخواهد شما از این پایبندیتان دست بردارید. او میخواهد شما این گردنِ برافراشته و سرافراز را نداشته باشید؛ حاضرید؟1369/02/12
لینک ثابت
برای اینکه دنیا روی شما حساب کند، شما باید خودتان را قوی کنید. برای اینکه دنیا مجبور بشود عزت و کرامت شما ملت ایران را نگه بدارد، باید به خودتان متکی بشوید و نیروهای ذاتی خودتان نیروی علم، نیروی اقتصادی، نیروی کار و قدرت دفاع نظامی را شکوفا کنید. اگر ملتی قوی و یکپارچه شد، اگر ملتی به خدا متکی بود و از شیطانها نترسید، آن ملت، حتّی دشمنانش را وادار خواهد کرد که برای او احترام قائل بشوند؛ همچنان که امروز بحمد اللّه، علیرغم همهی چرندهایی که گاهی رسانههای وابسته به استکبار، در بارهی ملت ایران و نظام اسلامی میگویند، همهی ملتهایی که ایران و ملت ما را میشناسند، برای شما ملت ایران احترام قایلند. این را ما از نزدیک دیدهایم.1369/02/12
لینک ثابت
به مناسبت حضور معلمان و فرهنگیان عزیز، عرض میکنم که عناصر فرهنگی جامعه - هرکه هستند، هرچه هستند، چه وابستگان به دانشگاهها، چه وابستگان به حوزههای علمیه و چه دیگران - باید بدانند که امروز دشمن، بیشترین همت خود را روی تهاجم فرهنگی گذاشته است. من بهعنوان یک آدم فرهنگی، این را عرض میکنم، نه بهعنوان یک آدم سیاسی.1369/02/12
لینک ثابت
الان، یک کارزار فکری و فرهنگی و سیاسی در جریان است. هر کس بتواند بر این صحنهی کارزار و نبرد تسلط پیدا کند، خبرها را بفهمد، احاطهی ذهنی داشته باشد و یک نگاه به صحنه بیندازد، برایش مسلم خواهد شد که الان دشمن از طرق فرهنگی، بیشترین فشار خود را وارد میآورد. کم هم نیستند قلمبهمزدها و فرهنگیهای دین و دل و وجدان باخته و نشستهی پای بساط فساد استکبار - چه غالبا و اکثرا در خارج کشور و چه تکوتوکی در داخل کشور - که برای مقاصد استکباری، قلم هم بردارند، شعر هم بگویند، کار هم بکنند و دارند میکنند.
نبرد فرهنگی را با مقابلهی به مثل میشود پاسخ داد. کار فرهنگی و هجوم فرهنگی را با تفنگ نمیشود جواب داد. تفنگ او، قلم است. این را میگوییم، تا مسؤولان فرهنگ کشور و کارگزاران امور فرهنگی در هر سطحی و شما فرهنگیان عزیز - اعم از معلم و دانشجو و روحانی و طلبه و مدرستان، تا دانشآموزتان و تا کسانی که در بیرون این نظام آموزشی کشور مشغول کارند - احساس کنید که امروز، سرباز این قضیه شمایید و بدانید که چگونه دفاع خواهید کرد و چه کاری انجام خواهید داد.
مثل جنگ نظامی، چشمها را باید باز کرد و صحنه را شناخت. در جنگ نظامی هم، هر طرفی که بدون شناسایی و دیدهبانی و بدون دانستن وضعیت دشمن، چشمش را ببندد، سرش را پایین بیندازد و جلو برود، شکست خواهد خورد. در جنگ فرهنگی هم، همینطور است. اگر ندانید که دشمن کار میکند، یا از آنکه میداند، فرمان نبرید، از فرماندهی فرهنگی دستور نگیرید، یا او از نیروی شما استفاده نکند و مانور و سازماندهی را درست انجام ندهد، پشت سرش شکست است.1369/02/12
لینک ثابت
برکناری دولت انقلابی نیکاراگوئه توسط امریکا
هرجا در کشورهای فقیر، انقلابی پدیدار شد و دولتی سر کار آمد که نخواست به امریکا باج بدهد، امریکا تمام نیرویش را برای اینکه آن دولت را شکست بدهد و از بین ببرد و یک دولت طرفدار خودش بیاورد، متمرکز کرد. چرا؟ چون میترسند و میدانند که با یک دولت انقلابی - ولو در امریکای لاتین و یا در انتهای افریقا - نمیتوانند منافعشان را تأمین کنند و آن کاری را که میخواهند، انجام بدهند.
در نیکاراگوئه، دولتی سر کار آمده بود. این کشور، با آنکه کشور بسیار فقیر و کوچک و دارای جمعیت کم و منابع مالی خیلی ضعیفی است، در عین حال، امریکا آنقدر پول به ضد انقلابیون آنها داد و از اطراف و اکناف فشار آورد که مجبورشان کرد از صحنهی حکومت کنار بروند. آن بیچارهها هم، پایههای مردمی و ایمانیشان آنقدر محکم نبود، قدرت فشار هم نداشتند، از اول هم خودشان را متکی به جای دیگری بار آورده بودند. بنابراین، نتوانستند و کنار رفتند.
اگر امریکا از دولتهای انقلابی واهمه ندارد و مقاومت آنها برای او، یک مقاومت غیرقابل نفوذ نیست، چرا میخواهد آنها را واژگون کند؟! اگر احتیاج ندارد، چنانچه فلان جا، یک حکومت انقلابی سر کار میآید، امریکا بگوید ما با تو قطع رابطه میکنیم و به تو کمک هم نمیکنیم. چرا برای اینکه او را از بین ببرند، توطئه میکنند؟ برای خاطر اینکه میدانند اگر او سر کار باشد، اینها دیگر نمیتوانند منافعشان را تأمین کنند و در آنجا زور بگویند. پس، حتّی یک دولت انقلابی هم میتواند به اندازهی شعاع خودش، امریکا را عقب بزند، یا متوقف کند. اینها، آنطور که وانمود میکنند، غیرقابل شکست نیستند.1369/02/12
لینک ثابت
تأثیر جنگ جهانی دوم بر زندگی مردم ایران
بعد از دوران جنگ (در سالهای 1320) - که من خیلی کوچک بودم، اما اجمالاً یادم میآید - با اینکه آنوقت در ایران جنگ نبود، بلکه در دنیا جنگ بود و به ایران ربطی نداشت، اما باد جنگ که به ایران خورده بود، تا مدتها نان گندم پیدا نمیشد! ما در خانهی خودمان، نان جو میخوردیم؛ نان گندم پیدا نمیشد که مردم بخورند. مردم، در شدیدترین وضع زندگی میکردند. قند و شکر پیدا نمیشد که مردم بتوانند چایی خود را با آن بخورند.
امروز، بحمداللَّه ما هشت سال جنگ را تحمل کردیم و آنطور مشکلاتی را نداریم. این، بهخاطر آن است که ملت پشت سر دولت است؛ به خاطر آن است که ملت بیدار است؛ بهخاطر آن است که مسؤولان کشور، دلسوز و علاقهمندند.1369/02/12
لینک ثابت
کارهای ماندنی کارگران در تاریخ انقلاب اسلامی
بحمداللَّه کارگران در کشور و جامعهی ما، همانطوری که از آنها انتظار میرفت، عمل کردند. من از روزهای هجدهم و نوزدهم و بیستم و بیستویکم بهمن سال پنجاهوهفت، خاطرات عجیبی دارم که حالا وقت نقلش نیست. اجمالاً باید بگویم، آن روز ما فهمیدیم که سیاستهای جهانی، برای انقلاب اسلامی چه خواب خطرناکی دیدهاند. این خواب شوم را میخواستند به وسیلهی کارگران تعبیر کنند و کارگران مسلمان ما، آنچنان با پشت دست به دهان اینها زدند که رفتند دیگر برگردند. این را من از نزدیک، به چشم خودم مشاهده کردم؛ روایت نیست.
آن روزی که هنوز پرچمِ رنگورو رفته و پوسیدهی تفکرات الحادی مارکسیستی - که بحمداللَّه امروز دنیا، از شر افسون این تفکرات شیطانی خلاص شده است - کاملاً مثل امروز سقوط نکرده و نیفتاده بود، گروههای چپ و وابسته، تلاش زیادی میکردند، تا از کارگران استفاده کنند. از یکطرف، اینها به شکل بسیار موذیانهیی عمل میکردند، و از یکطرف هم عناصر بازمانده و تهماندهی بساط طاغوت، کم و بیش وجود داشتند.
کارگران ما، دو کار انجام دادند که در تاریخمان ماندنی است. یکی اینکه نگذاشتند گردش چرخ کارگاه بخوابد؛ همان مقداری که ممکن بود. حالا آنجایی که مسؤولان مربوطه، نتوانستند امکانات و مواد اولیه فراهم کنند، بحثی نیست؛ اما تا آنجایی که مواد اولیه و ماشین و افزار و کارگر بود، کارگر نگذاشت کار لنگ بشود.
ما در طول این یازده سال، یک روز مسألهی کارگری - به معنایی که دشمن میخواست - نداشتیم. این، بهخاطر ایمان و عشق کارگران به اسلام و انقلاب و بهخاطر ارادت صادقانهشان به امام عظیمالشأن بود که کارگران و دیگر قشرها، واقعاً از اعماق جان، به آن مرد ملکوتی و الهی، عشق میورزیدند و نمیخواستند خاطر او آزرده بشود. این عشق و ایمان، موجب شد که این حرکت انجام بگیرد.
کار دوم، حضور در صحنهی جنگ بود. سختترین دفاع را کارگران - چه کارگران شهری، چه کارگران روستایی - کردند. در این بسیج عظیم مردم برای جبههها، اغلب همین طبقات پایین و محرومان جامعه و از جمله، طبقات کارگر که اکثریت عظیمی را تشکیل میدادند، بودند. یعنی غیر از نبرد اقتصادی، به نبرد نظامی هم میپرداختند. این، خیلی ارزش دارد؛ این را حفظ کنید. جملهیی را مکرر حضرت امام(ره) میفرمودند که در این یازده سال، آن جمله مکرر تجربه شد. امام، این مضمون را همواره تکرار میکردند که این انقلاب و این نظام، مدیون پابرهنگان است و نیرویی که آن را حفظ خواهد کرد، همین پابرهنگان و طبقات محروم جامعه هستند.
در دوران رژیم فاسد و مفسد پهلوی، فساد را طبقات مرفه بیدرد، سرمایهداران فاسد، آن کسانی که به پولی که از راههای نامشروع و بندوبستهای سیاسی و فساد در عمل به دست آمده بود، متکی بودند، در جامعه رایج میکردند. همانها موجب شدند که آن رژیم ساقط شد؛ چون رژیم منحوس پهلوی، متکی به آنها بود. این نظام را قشرهای محروم و متوسط - که غالب مؤمنین را اینها تشکیل میدهند - بهوجود آوردند و از آن حمایت و دفاع کردند. اینها وفادارند و پشتیبان این نظام هم اینهایند. لذا این نظام، به پشتیبانی این تودهی عظیم مردم مؤمن، ماندنی و پایدار و بادوام است.1369/02/12
لینک ثابت
باید روی افکار شهید مطهری، کار فکری بشود. یعنی جمعی اهل تحقیق و علاقهمند به کار علمی، بنشینند و نظرات و تفکرات شهید مطهری را در ابواب مختلف استخراج کنند. مثلاً از مجموع آثار ایشان، نظر آن شهید را در باب وجود، در باب انسان، در باب اختیار، در باب عدالت، در باب تاریخ، در باب قضا و قدر، در باب عرفان و دربارهی موضوعات بیشمار و متنوعی که ایشان در مباحثشان مطرح کردهاند، استخراج کنند. اگر نظرات مختلفی در طول زمان داشتهاند، مثلاً در یک دوره در مسألهیی، این نظر را داشته و سپس در چند سال بعد، نظر ایشان تغییر کرده، آن را در این کتاب مشخص کنند و روی آن کار نمایند. این، راه گسترش و پیشرفت و شکوفایی فکری جامعه بر مبنای آثار شهید مطهری است که امیدواریم این کار انجام بگیرد و در وضع کنونی، همهی قشرها مسؤولیت خودشان را در قبال این حرکت عظیمی که جامعهی ما به آن سرگرم است، پیدا کنند و آن را بخوبی انجام دهند.1369/02/12
لینک ثابت