در دنبالگیری مشکلاتی که در جامعه وجود دارد، واقعا اهم و مهمی درست کنیم. یعنی هیأت رئیسه و سیاستگذاران دستگاه قضایی - هر مجموعهیی که هستند - بنشینند موارد را «الاهم فیالاهم» کنند و مهمترین آنها را دنبال نمایند؛ چون واقعا امروز در جامعه موارد بدی وجود دارد که همه را باید دستگاه قضایی دنبال کند. ببینیم واقعا کدامها را بایستی در درجهی اول قرار داد. الان مثلا در جامعه فساد و ارتشاء و جرایم ضد انقلابی و براندازی و خدعه و تزویر و جعل و امثال اینها وجود دارد. در میان این موارد، کدام از همه مهمتر است؟ من خیال میکنم اگر بخواهیم دنبال اهم بگردیم، همین مسألهی فسادهای مالی و اخلاقی و ارتشاء و تزویر و امثال اینها، چیزهایی است که بخصوص از مردم سلب امنیت میکند و واقعا در رتبههای بالا قرار میگیرند. ...1368/06/20
لینک ثابت
قانونگرایی در قوّهی قضاییه، اهم امور است. اصلاً ملاک عدل و اقامهی آن، قانون است. اگر چیزی بر طبق قانون تحقق پیدا کرد، عدالت است و خلاف عدالت آن است که برخلاف قانون انجام بشود. اصلاً ما که میگوییم باید در قوّهی قضاییهی جامعهی اسلامی و یا در هر جامعهی دیگر عدل اجرا بشود، یعنی ما یک سری قوانین را معتبر میدانیم و آن را در وسط میگذاریم و همه چیز را با آن میسنجیم و هرچه که بر قانون منطبق شد، عدل است و هرچه که منطبق نشد، عدل نیست. در حال حاضر، ما قوانین متناقض و خلاف شرع و مبهم داریم. آنچه که خلاف شرع است، اعتبار ندارد. ملاک قانون، شرع است. اگر واقعاً در قوانین نقصی داریم، از این بُعد نقص را برطرف کنیم.1368/06/20
لینک ثابت
لزوم جوشش و سرایت اقامه عدل از قله به دامنه قوه قضاییه
در تمام مراحل، مسؤولان بخشهای مختلف و قضاتی که خودشان مباشرتاً امر قضاوت را اجرا میکنند و دستگاههای دادسراها و مقدمات قضاوت و دادستانها و بازپرسها و ضبّاط قضایی و کسانی که میخواهند حکم قاضی را اجرا کنند و کسانی که از مقدمات تا زندان و یا بازداشت موقت مدخلیت دارند و مجازاتهای گوناگون را اجرا میکنند و نیز کسانی که در این مجموعه کار راه میاندازند، اعم از پشتیبانها و دفتردارها و غیره، باید مقصودشان این باشد که عدل اقامه بشود. این فرهنگ باید در قوّهی قضاییه بهوجود آید.
البته، این از بالا و قله میجوشد و به دامنه سرازیر میشود. یعنی اگر ما در بالا، گوشهیی از امر قسط و قسط خواهی و عدالت خواهی و دلسوختگی برای عدالت را کم ببینیم، لامحاله در دامنه نقایص زیادی به وجود خواهد آمد. در حقیقت، این شما هستید که «ینحدر منکم السّیل»(1). شما هستید که عدالت را به دامنه میریزید تا همه این انگیزه را داشته باشند.1368/06/20
1 )
خطبه 3 :از خطبههاى آن حضرت است معروف به شقشقيّه
أَمَا وَ اللَّهِ لَقَدْ تَقَمَّصَهَا فُلَانٌ وَ إِنَّهُ لَيَعْلَمُ أَنَّ مَحَلِّي مِنْهَا مَحَلُّ الْقُطْبِ مِنَ الرَّحَى
يَنْحَدِرُ عَنِّي السَّيْلُ وَ لَا يَرْقَى إِلَيَّ الطَّيْرُ
فَسَدَلْتُ دُونَهَا ثَوْباً وَ طَوَيْتُ عَنْهَا كَشْحاً
وَ طَفِقْتُ أَرْتَئِي بَيْنَ أَنْ أَصُولَ بِيَدٍ جَذَّاءَ أَوْ أَصْبِرَ عَلَى طَخْيَةٍ عَمْيَاءَ
يَهْرَمُ فِيهَا الْكَبِيرُ وَ يَشِيبُ فِيهَا الصَّغِيرُ وَ يَكْدَحُ فِيهَا مُؤْمِنٌ حَتَّى يَلْقَى رَبَّهُ
ترجيح الصبر
فَرَأَيْتُ أَنَّ الصَّبْرَ عَلَى هَاتَا أَحْجَى
فَصَبَرْتُ وَ فِي الْعَيْنِ قَذًى وَ فِي الْحَلْقِ شَجًا
أَرَى تُرَاثِي نَهْباً
حَتَّى مَضَى الْأَوَّلُ لِسَبِيلِهِ فَأَدْلَى بِهَا إِلَى فُلَانٍ بَعْدَهُ
ثُمَّ تَمَثَّلَ بِقَوْلِ الْأَعْشَى
شَتَّانَ مَا يَوْمِي عَلَى كُورِهَا وَ يَوْمُ حَيَّانَ أَخِي جَابِرِ
فَيَا عَجَباً بَيْنَا هُوَ يَسْتَقِيلُهَا فِي حَيَاتِهِ إِذْ عَقَدَهَا لِآخَرَ بَعْدَ وَفَاتِهِ
لَشَدَّ مَا تَشَطَّرَا ضَرْعَيْهَا
فَصَيَّرَهَا فِي حَوْزَةٍ خَشْنَاءَ يَغْلُظُ كَلْمُهَا وَ يَخْشُنُ مَسُّهَا وَ يَكْثُرُ الْعِثَارُ فِيهَا وَ الِاعْتِذَارُ مِنْهَا
فَصَاحِبُهَا كَرَاكِبِ الصَّعْبَةِ إِنْ أَشْنَقَ لَهَا خَرَمَ وَ إِنْ أَسْلَسَ لَهَا تَقَحَّمَ
فَمُنِيَ النَّاسُ لَعَمْرُ اللَّهِ بِخَبْطٍ وَ شِمَاسٍ وَ تَلَوُّنٍ وَ اعْتِرَاضٍ
فَصَبَرْتُ عَلَى طُولِ الْمُدَّةِ وَ شِدَّةِ الْمِحْنَةِ
حَتَّى إِذَا مَضَى لِسَبِيلِهِ جَعَلَهَا فِي جَمَاعَةٍ زَعَمَ أَنِّي أَحَدُهُمْ
فَيَا لَلَّهِ وَ لِلشُّورَى مَتَى اعْتَرَضَ الرَّيْبُ فِيَّ مَعَ الْأَوَّلِ مِنْهُمْ حَتَّى صِرْتُ أُقْرَنُ إِلَى هَذِهِ النَّظَائِرِ
لَكِنِّي أَسْفَفْتُ إِذْ أَسَفُّوا وَ طِرْتُ إِذْ طَارُوا
فَصَغَا رَجُلٌ مِنْهُمْ لِضِغْنِهِ وَ مَالَ الْآخَرُ لِصِهْرِهِ مَعَ هَنٍ وَ هَنٍ
إِلَى أَنْ قَامَ ثَالِثُ الْقَوْمِ نَافِجاً حِضْنَيْهِ بَيْنَ نَثِيلِهِ وَ مُعْتَلَفِهِ
وَ قَامَ مَعَهُ بَنُو أَبِيهِ يَخْضَمُونَ مَالَ اللَّهِ خِضْمَةَ الْإِبِلِ نِبْتَةَ الرَّبِيعِ
إِلَى أَنِ انْتَكَثَ عَلَيْهِ فَتْلُهُ وَ أَجْهَزَ عَلَيْهِ عَمَلُهُ وَ كَبَتْ بِهِ بِطْنَتُهُ
مبايعة علي
فَمَا رَاعَنِي إِلَّا وَ النَّاسُ كَعُرْفِ الضَّبُعِ إِلَيَّ يَنْثَالُونَ عَلَيَّ مِنْ كُلِّ جَانِبٍ
حَتَّى لَقَدْ وُطِئَ الْحَسَنَانِ وَ شُقَّ عِطْفَايَ
مُجْتَمِعِينَ حَوْلِي كَرَبِيضَةِ الْغَنَمِ
فَلَمَّا نَهَضْتُ بِالْأَمْرِ نَكَثَتْ طَائِفَةٌ وَ مَرَقَتْ أُخْرَى وَ قَسَطَ آخَرُونَ
كَأَنَّهُمْ لَمْ يَسْمَعُوا اللَّهَ سُبْحَانَهُ يَقُولُ تِلْكَ الدَّارُ الْآخِرَةُ نَجْعَلُها لِلَّذِينَ لا يُرِيدُونَ عُلُوًّا فِي الْأَرْضِ وَ لا فَساداً وَ الْعاقِبَةُ لِلْمُتَّقِينَ
بَلَى وَ اللَّهِ لَقَدْ سَمِعُوهَا وَ وَعَوْهَا وَ لَكِنَّهُمْ حَلِيَتِ الدُّنْيَا فِي أَعْيُنِهِمْ وَ رَاقَهُمْ زِبْرِجُهَا
أَمَا وَ الَّذِي فَلَقَ الْحَبَّةَ وَ بَرَأَ النَّسَمَةَ لَوْ لَا حُضُورُ الْحَاضِرِ وَ قِيَامُ الْحُجَّةِ بِوُجُودِ النَّاصِرِ وَ مَا أَخَذَ اللَّهُ عَلَى الْعُلَمَاءِ أَلَّا يُقَارُّوا عَلَى كِظَّةِ ظَالِمٍ وَ لَا سَغَبِ مَظْلُومٍ لَأَلْقَيْتُ حَبْلَهَا عَلَى غَارِبِهَا وَ لَسَقَيْتُ آخِرَهَا بِكَأْسِ أَوَّلِهَا وَ لَأَلْفَيْتُمْ دُنْيَاكُمْ هَذِهِ أَزْهَدَ عِنْدِي مِنْ عَفْطَةِ عَنْزٍ
قَالُوا وَ قَامَ إِلَيْهِ رَجُلٌ مِنْ أَهْلِ السَّوَادِ عِنْدَ بُلُوغِهِ إِلَى هَذَا الْمَوْضِعِ مِنْ خُطْبَتِهِ فَنَاوَلَهُ كِتَاباً قِيلَ إِنَّ فِيهِ مَسَائِلَ كَانَ يُرِيدُ الْإِجَابَةَ عَنْهَا فَأَقْبَلَ يَنْظُرُ فِيهِ (فَلَمَّا فَرَغَ مِنْ قِرَاءَتِهِ) قَالَ لَهُ ابْنُ عَبَّاسٍ يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ لَوِ اطَّرَدَتْ خُطْبَتُكَ مِنْ حَيْثُ أَفْضَيْتَ فَقَالَ هَيْهَاتَ يَا ابْنَ عَبَّاسٍ تِلْكَ شِقْشِقَةٌ هَدَرَتْ ثُمَّ قَرَّتْ
قَالَ ابْنُ عَبَّاسٍ فَوَاللَّهِ مَا أَسَفْتُ عَلَى كَلَامٍ قَطُّ كَأَسَفِي عَلَى هَذَا الْكَلَامِ أَلَّا يَكُونَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ ( عليهالسلام )بَلَغَ مِنْهُ حَيْثُ أَرَادَ
ترجمه:
هان به خدا قسم ابو بكر پسر ابو قحافه جامه خلافت را پوشيد در حالى كه مىدانست جايگاه من در خلافت چون محور سنگ آسيا به آسياست،
سيل دانش از وجودم همچون سيل سرازير مىشود، و مرغ انديشه به قلّه منزلتم نمىرسد.
اما از خلافت چشم پوشيدم، و روى از آن بر تافتم،
و عميقا انديشه كردم كه با دست بريده و بدون ياور بجنگم، يا آن عرصه گاه ظلمت كور را تحمل نمايم،
فضايى كه پيران در آن فرسوده، و كم سالان پير، و مؤمن تا ديدار حق دچار مشقت مىشود
ديدم خويشتندارى در اين امر عاقلانهتر است،
پس صبر كردم در حالى كه گويى در ديدهام خاشاك بود،
و غصه راه گلويم را بسته بود
مىديدم كه ميراثم به غارت مىرود.
تا نوبت اولى سپرى شد، و خلافت را پس از خود به پسر خطاب واگذارد.
[سپس امام وضع خود را به شعر اعشى مثل زد:] «چه تفاوت فاحشى است بين امروز من با اين همه مشكلات، و روز حيّان برادر جابر كه غرق خوشى است».
شگفتا اولى با اينكه در زمان حياتش مىخواست حكومت را واگذارد، ولى براى بعد خود عقد خلافت را جهت ديگرى بست.
چه سخت هر كدام به يكى از دو پستان حكومت چسبيدند
حكومت را به فضايى خشن كشانيده، و به كسى رسيد كه كلامش درشت، و همراهى با او دشوار، و لغزشهايش فراوان، و معذرت خواهيش زياد بود.
بودن با حكومت او كسى را مىماند كه بر شتر چموش سوار است، كه اگر مهارش را بكشد بينىاش زخم شود، و اگر رهايش كند خود و راكب را به هلاكت اندازد
به خدا قسم امت در زمان او دچار اشتباه و نا آرامى، و تلوّن مزاج و انحراف از راه خدا شدند.
آن مدت طولانى را نيز صبر كردم، و بار سنگين هر بلايى را به دوش كشيدم.
تا زمان او هم سپرى شد، و امر حكومت را به شورايى سپرد كه به گمانش من هم (با اين منزلت خدايى) يكى از آنانم.
خداوندا چه شورايى من چه زمانى در برابر اولين آنها در برترى و شايستگى مورد شك بودم كه امروز
همپايه اين اعضاى شورا قرار گيرم
ولى (به خاطر احقاق حق) در نشيب و فراز شورا با آنان هماهنگ شدم،
در آنجا يكى به خاطر كينهاش به من رأى نداد، و ديگرى براى بيعت به دامادش تمايل كرد، و مسايلى ديگر كه ذكرش مناسب نيست.
تا سومى به حكومت رسيد كه برنامهاى جز انباشتن شكم و تخليه آن نداشت،
و دودمان پدرى او (بنى اميه) به همراهى او بر خاستند و چون شترى كه گياه تازه بهار را با ولع مىخورد به غارت بيت المال دست زدند،
در نتيجه اين اوضاع رشتهاش پنبه شد، و اعمالش كار او را تمام ساخت، و شكمبارگى سرنگونش نمود.
بيعت با امام عليه السّلام
آن گاه چيزى مرا به وحشت نينداخت جز اينكه مردم همانند يال كفتار بر سرم ريختند، و از هر طرف به من هجوم آورند،
به طورى كه دو فرزندم در آن ازدحام كوبيده شدند، و ردايم از دو جانب پاره شد،
مردم چونان گله گوسپند محاصرهام كردند.
اما همين كه به امر خلافت اقدام نمودم گروهى پيمان شكستند، و عدهاى از مدار دين بيرون رفتند، و جمعى ديگر سر به راه طغيان نهادند،
گويى هر سه طايفه اين سخن خدا را
نشنيده بودند كه مىفرمايد: «اين سراى آخرت را براى كسانى قرار دهيم كه خواهان برترى و فساد در زمين نيستند، و عاقبت خوش از پرهيزكاران است.»
چرا، به خدا قسم شنيده بودند و آن را از حفظ داشتند، امّا زرق و برق دنيا چشمشان را پر كرد، و زيور و زينتش آنان را فريفت.
هان به خدايى كه دانه را شكافت، و انسان را به وجود آورد، اگر حضور حاضر، و تمام بودن حجت بر من به خاطر وجود ياور نبود، و اگر نبود عهدى كه خداوند از دانشمندان گرفته كه در برابر شكمبارگى هيچ ستمگر و گرسنگى هيچ مظلومى سكوت ننمايند، دهنه شتر حكومت را بر كوهانش مىانداختم، و پايان خلافت را با پيمانه خالى اولش سيراب مىكردم، آن وقت مىديديد كه ارزش دنياى شما نزد من از اخلاط دماغ بز كمتر است
[چون سخن مولا به اينجا رسيد مردى از اهل عراق بر خاست و نامهاى به او داد، حضرت سر گرم خواندن شد، پس از خواندن، ابن عباس گفت: اى امير المؤمنين، كاش سخنت را از همان جا كه بريدى ادامه مىدادى فرمود:]
هيهات اى پسر عباس، اين آتش درونى بود كه شعله كشيد سپس فرو نشست
[ابن عباس گفت: به خدا قسم بر هيچ سخنى به مانند اين كلام ناتمام امير المؤمنين غصه نخوردم كه آن انسان والا درد دلش را با اين سخنرانى به پايان نبرد.]
لینک ثابت
اقامهی قسط و عدل، تکلیف اصلی قوّهی قضاییه
تکلیف اصلی قوّهی قضاییه، عبارت از اقامهی قسط و عدل است. این، در حرکت و دعوت انبیا، شاید اصلیترین امر مربوط به زندگی مردم باشد.(1) حالا آن مسائل معنوی و تعالی روحی و امثال اینها، به جای خود محفوظ است. درعینحال، آنچه که مربوط به ادارهی زندگی مردم میشود، هیچ چیزی به قدر عدل و قسط - نه در قرآن و نه در حدیث - مورد توجه قرار نگرفته است. البته، رفاه زندگی مردم و تأمین امنیت که یکی از لوازم زندگی آنهاست، وجود دارد؛ اما تکیهیی که روی عدل شده - که قیام همهی امور بر قیام عدل میباشد - روی هیچ چیز دیگر نشده است.1368/06/20
1 )
سوره مبارکه الحديد آیه 25
لَقَد أَرسَلنا رُسُلَنا بِالبَيِّناتِ وَأَنزَلنا مَعَهُمُ الكِتابَ وَالميزانَ لِيَقومَ النّاسُ بِالقِسطِ ۖ وَأَنزَلنَا الحَديدَ فيهِ بَأسٌ شَديدٌ وَمَنافِعُ لِلنّاسِ وَلِيَعلَمَ اللَّهُ مَن يَنصُرُهُ وَرُسُلَهُ بِالغَيبِ ۚ إِنَّ اللَّهَ قَوِيٌّ عَزيزٌ
ترجمه:
ما رسولان خود را با دلایل روشن فرستادیم، و با آنها کتاب (آسمانی) و میزان (شناسایی حقّ از باطل و قوانین عادلانه) نازل کردیم تا مردم قیام به عدالت کنند؛ و آهن را نازل کردیم که در آن نیروی شدید و منافعی برای مردم است، تا خداوند بداند چه کسی او و رسولانش را یاری میکند بیآنکه او را ببینند؛ خداوند قوّی و شکستناپذیر است!
1 )
سوره مبارکه يونس آیه 47
وَلِكُلِّ أُمَّةٍ رَسولٌ ۖ فَإِذا جاءَ رَسولُهُم قُضِيَ بَينَهُم بِالقِسطِ وَهُم لا يُظلَمونَ
ترجمه:
برای هر امّتی، رسولی است؛ هنگامی که رسولشان به سوی آنان بیاید، بعدالت در میان آنها داوری میشود؛ و ستمی به آنها نخواهد شد!
لینک ثابت
لزوم امنیت در حکومت اسلامی
حالت ناامنی واقعاً در جامعه چیز بدی است، باید با آن مبارزه کرد. خدای متعال بر مردم قریش منت میگذارد و میفرماید: «الّذی اطعمهم من جوع و امنهم من خوف»(1). حضرت ابراهیم به پروردگار عرض میکند: «رب اجعل هذا بلدا امنا»(2). امنیت این قدر مهم است. ما که حکومت اسلامی هستیم، باید در جامعهمان امنیت وجود داشته باشد و مردم باید خاطرشان جمع باشد.1368/06/20
1 )
سوره مبارکه قريش آیه 4
الَّذي أَطعَمَهُم مِن جوعٍ وَآمَنَهُم مِن خَوفٍ
ترجمه:
همان کس که آنها را از گرسنگی نجات داد و از ترس و ناامنی ایمن ساخت.
2 )
سوره مبارکه البقرة آیه 126
وَإِذ قالَ إِبراهيمُ رَبِّ اجعَل هٰذا بَلَدًا آمِنًا وَارزُق أَهلَهُ مِنَ الثَّمَراتِ مَن آمَنَ مِنهُم بِاللَّهِ وَاليَومِ الآخِرِ ۖ قالَ وَمَن كَفَرَ فَأُمَتِّعُهُ قَليلًا ثُمَّ أَضطَرُّهُ إِلىٰ عَذابِ النّارِ ۖ وَبِئسَ المَصيرُ
ترجمه:
و (به یاد آورید) هنگامی را که ابراهیم عرض کرد: «پروردگارا! این سرزمین را شهر امنی قرار ده! و اهل آن را -آنها که به خدا و روز بازپسین، ایمان آوردهاند- از ثمرات (گوناگون)، روزی ده!» گفت: «(ما دعای تو را اجابت کردیم؛ و مؤمنان را از انواع برکات، بهرهمند ساختیم؛) اما به آنها که کافر شدند، بهره کمی خواهیم داد؛ سپس آنها را به عذاب آتش میکشانیم؛ و چه بد سرانجامی دارند»
لینک ثابت
تکلیف اصلی قوّهی قضاییه، عبارت از اقامهی قسط و عدل است. این، در حرکت و دعوت انبیا، شاید اصلیترین امر مربوط به زندگی مردم باشد.1368/06/20
لینک ثابت
قاضی در اجرای حکم الهی، منتظر دستور کسی و منتهی از نهی کسی نشود؛ چون حکم الهی است.1368/06/20
لینک ثابت
در ابتدا لازم میدانم مراتب سپاسگزاری خودم را از خداوند به مناسبت اینکه بحمد اللّه مجموعهیی با این کیفیت وجود دارد، ابراز کنم. هم خودم نسبت به بخش اعظم این مجموعه شناخت دارم و هم شهادت جناب آقای یزدی- آن طور که بیان کردند- برای هرکسی کافی است. ایشان، امروز بر امر قوّهی قضائیهی با این اهمیت تسلط دارند. در رأس این قوّه، شخصی مثل جناب آقای یزدی قرار دارند که فضایلشان از قدیم الایام- نه فقط جدیداً- برای من روشن بوده و ما از سالهای پیش، به ایشان ارادت داشتیم. بحمد اللّه ایشان، علماً و عملًا برای این امر مهم صالح و کافی هستند. خداوند هم توفیق داده که بتوانند از افراد و عناصری مؤمن و متعهد و آگاه به کار و مسئولیت و دارای وجدان کار، برای این امر مهم استفاده کنند.1368/06/20
لینک ثابت
حالت ناامنی واقعا در جامعه چیز بدی است، باید با آن مبارزه كرد. خدای متعال بر مردم قریش منت میگذارد و میفرماید: "الذی اطعمهم من جوع و امنهم من خوف". حضرت ابراهیم به پروردگار عرض میكند: "رب اجعل هذا بلدا امنا". امنیت این قدر مهم است. ما كه حكومت اسلامی هستیم، باید در جامعهمان امنیت وجود داشته باشد و مردم باید خاطرشان جمع باشد.1368/06/20
لینک ثابت
قاضی متخلف را در همان شهر محاکمه کنید و به مسند برگردانید!
یادم میآید که در اوایل دوران ریاست جمهوری، جمع آقایان شورای عالی قضایی، پیش من تشریف آوردند. در آن جلسه، صحبت از قاضییی شد که در شهری تخلفی کرده بود. من نظر خودم را دربارهی او مطرح کردم و گفتم سلیقهام این است، شما آن را ارزیابی کنید و ببینید که آن را قبول دارید یا نه؟ گفتم: آن قاضی را در همان شهری که این تخلف را کرده، محاکمه کنید. اگر شلاق یا زندان و یا هر چیز دیگر است، در همانجا حکم را بر او اجرا کنید و بعد هم در همان شهر، او را دوباره بر مسند قضاوت بگذارید. گفتند: این کار، تشکیلات قضایی را تضعیف میکند. گفتم: به نظر من تقویت است؛ زیرا آن دادستان و یا حاکم شرعی که به خاطر تخلف، آنجا کتک را میخورد، بعد که پشت آن مسند قضا نشست، خواهد گفت ببینید، مسألهی قوّهی قضاییه این است؛ من حتّی فاسد شدم، با من این کار را کردند. بنابراین، خودش دیگر اشتباه نخواهد کرد. این، انتقام و نقمت الهی است. او دیگر جرأت نمیکند علیالظاهر تخلف نماید؛ مگر آدمهای واقعاً مریض که تخلف میکنند. با اعمال این قاطعیت، دیگران هم خواهند گفت که ببینید، قوّهی قضاییه این است و چنین متخلفانی را خودش مجازات میکند.1368/06/20
لینک ثابت
بدون هدایت و کمک الهی، نمیشود هیچ کاری را انجام داد و به عاقبت هیچ کاری امید بست.1368/06/20
لینک ثابت
قضات فاسد را باید بیش از اندازهی مردم معمولى رویشان تکیه کرد و فشار آورد؛ به ملاک گناه در شب جمعه است، به ملاک گناه سادات است، به ملاک گناه شیعیان است که فرمودند شماها هر کدام گناه کنید، گناهتان دو برابر دیگران است، چون شِین براى ما است. اینجور است. باید از این قاضى انتقام گرفت -انتقام الهى، انتقام شخصى که نیست- اگر تخلّف کرد، اگر توصیه قبول کرد، اگر کارى که از معیارها خارج است [انجام داد]، در هر شرایطى که هست.1368/06/20
لینک ثابت
به نظر من، قانونگرایی در قوهی قضائیه، اهم امور است. اصلا ملاک عدل و اقامهی آن، قانون است. اگر چیزی بر طبق قانون تحقق پیدا کرد، عدالت است و خلاف عدالت آن است که برخلاف قانون انجام بشود.1368/06/20
لینک ثابت
ما قوانین متناقض و خلاف شرع و مبهم داریم. آنچه که خلاف شرع است، اعتبار ندارد. ملاک قانون، شرع است. اگر واقعا در قوانین نقصی داریم، از این بعد نقص را برطرف کنیم. همین چند روز پیش شنیدم که یک نفر برای کارش به جایی مراجعه کرده بود و آن طرف هم برای انجام کار این فرد، رشوه میخواسته است. مراجعهکننده رشوه نداده و آن طرف هم گفته من میدانم که تو حزباللهی هستی و حتما به یک ارگان و جایی ارتباط داری که اینطور قرص و محکم حرف میزنی؛ اما آیا این پول را میدهی یا نمیدهی؟ اگر بدهی، طبق این بخشنامه عمل میکنم و کارت انجام میشود و اگر ندهی، طبق بخشنامهی دیگر عمل میکنم که کارت انجام نشود! یعنی دو بخشنامه وجود دارد و راه برای من باز است! اینها قوانین مبهمی است که از متن آن میشود دو بخشنامهی متناقض درآورد، یعنی اگر پول داد، این مأمور دولتی "لهالخیار" میتواند بر طبق این بخشنامه عمل کند و اگر نداد، میتواند بر طبق آن بخشنامه عمل نماید. من نگاه میکنم که تو چه کسی هستی؛ اگر آدم خوب و خوشاخلاق و پول بدهیی هستی، بر طبق این بخشنامه عمل میکنم و اگر آدم بداخلاق و سختگیری هستی، بر طبق آن بخشنامه عمل مینمایم!
باید ابهام قوانین مبهم و تناقض قوانین متناقض برطرف بشود. باید ضد اسلامها، اسلامی بشود. یعنی اگر ما میخواهیم برگردیم و المام به قوانین و اصلاح آنها را انجام بدهیم، از این بعد نگاه بکنیم، نه این که حالا ما قانون کم داریم، بیاییم قانون بگذاریم. نه، الحمدلله قانون فراوان است.1368/06/20
لینک ثابت
ملاک عدل و اقامهی آن، قانون است. اگر چیزی بر طبق قانون تحقق پیدا کرد، عدالت است و خلاف عدالت آن است که برخلاف قانون انجام بشود.1368/06/20
لینک ثابت
هرچه که بر قانون منطبق شد، عدل است و هرچه که منطبق نشد، عدل نیست.1368/06/20
لینک ثابت