[ بازگشت ]
|
[ چـاپ ]
اوّلکاری که به دست رضاشاه کردند [این بود که] روحانیّت را منکوب کردند، ملّت را مرعوب کردند. ملّت را بشدّت مرعوب کردند؛ آنجوری که پدرمادرهای ما و بزرگترهای ما برای ما نقل کردند، در زمان رضاشاه کسی جرئت نَفَس کشیدن نداشت؛ در اتاق خلوت هم کسی جرئت نداشت از رضاشاه انتقاد کند؛ در اتاق خلوت، بین دو سه نفر افراد خانواده هم کسی جرئت نداشت! اینقدر ملّت را مرعوب کرده بود. علما را خانهنشین کرد، عمامهها را از سرهایشان برداشت، حوزههای علمیّه را تعطیل کرد، با احکام دینی مثل حجاب هم علناً مخالفت کرد و آن کاری را که انگلیسها مایل بودند در ایران انجام بگیرد، یعنی تصرّف منابع مالی و اقتصادی، همه را انجام داد؛ هر کار آنها میخواستند انجام داد. البتّه اینجا من اشاره کنم که یک عدّه روشنفکران غربزده یا وابستهی به غرب ــ همه وابسته نبودند؛ یک عدّهایشان هم وابسته نبودند، لکن غربزده بودند، مبهوت غرب بودند ــ در رنگ و روغن زدن به حکومت رضاخان نقش داشتند؛ آنها هم پیش خدا مؤاخَذند؛ آن روشنفکرانی هم که نمیخواهم اسم بیاورم، در جنایت به ملّت ایران با رضاشاه شریکند؛ این هم هست. بیانات در دیدار بسیجیان1401/09/05 شما[بسیجیها]دههی هشتادی و دههی هفتادی و امثال اینها هستید، جوانهای نورس هستید؛ نه امام را دیدید، نه دوران انقلاب را دیدید، نه دوران دفاع مقدّس را دیدید امّا همان روحیهی جوانِ در میدان جنگ در شما هم هست؛ دههی ۶۰ و ۹۰ و ۸۰ ندارد. این حرفهای انقطاع نسلی و از این حرفهایی که میزنند، حرفهای روشنفکریِ داخل گعدههای روشنفکرانه است؛ واقعیّتها غیر از این است. امروز بسیج، همان بسیج دههی ۶۰ است. بیانات در سخنرانی تلویزیونی به مناسبت عید مبعث1399/12/21 در داخل کشور، یک گروهی از این روشنفکرنماها -البتّه سالها پیش؛ که اخیراً هم گاهی تکرار میشود- عنوان دگراندیش را در مقابل جمهوری اسلامی قرار دادند. من در یک سخنرانی گفتم که برای ما دگراندیش مسئلهای نیست؛(۲۱) اندیشهی شما دیگر است، خب دیگر باشد، چه اشکال دارد؟ ما با اندیشهی شما کاری نداریم [لکن] دشمنی نباید بکنید. قرآن روی دشمن و دشمنی کردن تکیه میکند. در سورهی ممتحنه میفرماید: یٰاَیُّهَا الَّذینَ ءامَنوا لا تَتَّخِذوا عَدُوّی وَ عَدُوَّکُم اَولِیٰاءَ تُلقونَ اِلَیهِم بِالمَوَدَّة؛(۲۲) با کسانی که دشمن من و دشمن شما هستند -هم دشمن خدایند، هم دشمن جامعهی اسلامیاند- دوستی نکنید، آنها را همراه خودتان و همپیمان خودتان نگیرید. یا آن آیهی معروف «وَ اَعِدّوا لَهُم مَااستَطَعتُم مِن قُوَّةٍ وَ مِن رِباطِ الخَیل» که در سورهی انفال است، بعد دارد که «تُرهِبونَ بِهٖ عَدُوَّ اللهِ وَعَدُوَّکُم»؛(۲۳) این قوّت ایجاد کردن، اقتدار ایجاد کردن، سلاح تولید کردن و خود را قدرتمند کردن، برای این است که «تُرهِبونَ بِهٖ عَدُوَّ الله»، دشمن را بترسانید؛ بحث غیر دشمن نیست. سخنرانی تلویزیونی به مناسبت سیویکمین سالگرد رحلت امام خمینی (رحمهالله)1399/03/14 امام، یک فقیه نوگرا، یک روحانی نوگرا بود؛ به مسائل با چشم نوگرایانه نگاه میکرد؛ در عین حال بشدّت پابند به تعبّد. در آن روز و آن دورانها خب روحانیّونی بودند که در زمینههای مسائل روشنفکری وارد بودند و بحث میکردند و حرف میزدند؛ اینها روحانی و عالم و دینشناس هم بودند [امّا] یک مقداری تحت تأثیر برخی از شرایط، نسبت به مسائل تعبّدی آن تقیّد لازم را [نداشتند] -در عمل شخصی چرا، مقیّد بودند- ولی در تبلیغاتشان خیلی روی مسئلهی تعبّد تکیه نمیکردند. امام آمدند در عین آن نگاه نویی که نسبت به مسائل فقهی و مسائل اسلامی و مسائل دینی و مانند اینها داشتند، روی مسئلهی تعبّد محکم ایستادند. سخنرانی نوروزی خطاب به ملت ایران1399/01/03 صبر یعنی با روحیه حرکت کردن و ادامه دادن؛ این معنای صبر است. اگر چنانچه این ثابتقدم بودن و مقاومت کردن، با عقل و تدبیر و مشورت همراه بشود -همچنان که در قرآن هست «اَمرُهُم شوریٰ بَینَهُم»(۱۸)- قطعاً پیروزی نصیب خواهد شد. بنده البتّه با قاطعیّت عرض میکنم که ملّت ایران ملّت صبوری است؛ نشان دادهاند که صبر دارند. ما مسئولین البتّه گاهی بیصبری کردهایم، ولی ملّت نه؛ ملّت کاملاً صبور بودهاند؛ این چهل سال برای ما نشانِ این معنا است به طور روشن. بعضی از روشنفکرنماهای ما هم متأسّفانه بیصبری از خودشان نشان دادند، بعضی از آنها بیصبری را به مرز همکاری و همزبانی با دشمن هم رساندند؛ البتّه بعضیها این جور بودند. نقطهی مقابلش هم جوانهای مؤمنی هستند که بحمدالله عدّهشان خیلی زیاد است و روزبهروز هم انشاءالله زیادتر میشود؛ در عرصهی فرهنگ، در عرصهی علم، در عرصهی فنّاوری، در عرصهی سیاست، در فهمِ بینالمللیِ مسائل -یعنی مسائل بینالمللی را درست درک کنند و فهم کنند- در مقابلش این جور جوانها هم هستند که عرض کردم بحمدالله روزبهروز زیاد میشوند. بیانات در مراسم سیامین سالگرد رحلت امام خمینی (رحمهالله)1398/03/14 خطای بزرگ، این است که کسی تصوّر کند که در مقابل گردنکلفتهای عالَم نمیشود مقاومت کرد، نمیشود ایستاد. من این را یک قدری بیشتر توضیح بدهم؛ چون مطلب مهم و رایج و مورد ابتلائی است؛ الان هم ما داریم کسانی را که زیر کسوت روشنفکری و مانند اینها، در روزنامه، در کتاب، در سخنرانی، اینجا و آنجا این جور القا میکنند که «آقا! فایدهای ندارد، نمیشود با اینها درافتاد، نمیشود در مقابل اینها ایستاد، باید قبول کنیم»؛ خلاصهاش این است که باید سواری بدهیم؛ سواری بدهیم و خیال خودمان را راحت کنیم. من عرض میکنم که این نگرش که بگویند «ما نمیتوانیم»، ناشی از همان خطای محاسباتیای است که قبلاً اشاره کردهام؛(۱۰) این اشتباه در محاسبه است. بیانات در دیدار جمعی از استادان، نخبگان و پژوهشگران دانشگاهها1398/03/08 اساتید نباید از جامعه منزوی باشند؛ [مثل] همان بلائی که بر سر روشنفکریِ کشور ما آمد. جامعهی روشنفکر ما از اوّل که تشکیل شد، به قول خودشان در برج عاج نشستند، با مردم مخلوط نشدند، با مردم همراه نشدند، خودشان هم این را اعتراف کردند، این را خودشان هم گفتند. من چند سال پیش در دانشگاه در بین دانشجوها این را گفتم(۴) که در آن نمایشنامهای که آن شخص(۵) نوشته بود -آی باکلاه، آی بیکلاه- یک آقایی روی ایوان هست که قضایا را میبیند، مسائل را مشاهده میکند امّا هیچ اقدامی از او دیده نمیشود، مطلقاً؛ این روشنفکر است. روشنفکر غربیِ از غرب منشأ گرفته، وضعش این است، شأنش این است، شأنش همان آقای روی ایوان در آن نمایشنامه است که هیچ اقدامی نمیکند، هیچ کاری انجام نمیدهد، فقط میبیند؛ خوب میبیند، مسائل را میتواند بفهمد، بشناسد امّا خطر نمیکند، وارد نمیشود، برای خودش مشکل و دردسر درست نمیکند، و فقط گاهی یک کلمه حرفی میزند. در انقلاب هم این دیده شد؛ در انقلاب اسلامی، در این حرکت عظیم مردمی، مردم در صفوف مقدّم بودند، روشنفکرها بعضاً از عقب میآمدند، بعضیها هم اصلاً نیامدند، تا آخر هم نیامدند. نباید کاری کنیم که سرنوشت اساتید دانشگاه و مجموعهی بزرگ باارزش دانشگاهی یک چنین سرنوشتی بشود؛ یعنی از مردم جدا بشوند، به مردم بیاعتنا بشوند، از مسائل مردم بیخبر بمانند. بیانیه «گام دوم انقلاب» خطاب به ملت ایران1397/11/22 انقلاب به یک انحطاط تاریخی طولانی پایان داد و کشور که در دوران پهلوی و قاجار بشدّت تحقیر شده و بشدّت عقب مانده بود، در مسیر پیشرفت سریع قرار گرفت؛ در گام نخست، رژیم ننگین سلطنت استبدادی را به حکومت مردمی و مردمسالاری تبدیل کرد و عنصر ارادهی ملّی را که جانمایهی پیشرفت همهجانبه و حقیقی است در کانون مدیریّت کشور وارد کرد؛ آنگاه جوانان را میداندار اصلی حوادث و وارد عرصهی مدیریّت کرد؛ روحیه و باور «ما میتوانیم» را به همگان منتقل کرد؛ به برکت تحریم دشمنان، اتّکاء به توانایی داخلی را به همه آموخت و این منشأ برکات بزرگ شد: ... رابعاً: بینش سیاسی آحاد مردم و نگاه آنان به مسائل بینالمللی را به گونهی شگفتآوری ارتقاء داد. تحلیل سیاسی و فهم مسائل بینالمللی در موضوعاتی همچون جنایات غرب بخصوص آمریکا، مسئلهی فلسطین و ظلم تاریخی به ملّت آن، مسئلهی جنگافروزیها و رذالتها و دخالتهای قدرتهای قلدر در امور ملّتها و امثال آن را از انحصار طبقهی محدود و عزلتگزیدهای به نام روشنفکر، بیرون آورد؛ اینگونه، روشنفکری میان عموم مردم در همهی کشور و همهی ساحتهای زندگی جاری شد و مسائلی از این دست حتّی برای نوجوانان و نونهالان، روشن و قابل فهم گشت. دیدار مسئولان دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم با رهبر انقلاب1397/11/07 حضرت آیتالله خامنهای با تجلیل از خدمات دفتر تبلیغات اسلامی، وجود نواندیشی و روشنفکری دینی در این دفتر را مغتنم دانستند و گفتند: امروز، دورهی انقلاب و روزهای کار و حرکتهای جهشی است و قم به اینگونه نگاهها و جهتگیریهای نو، بیش از پیش احتیاج دارد. بیانات در دیدار شرکتکنندگان در کنگره «نقش شیعه در پیدایش و گسترش علوم اسلامی»1397/02/22 ما در دنیای اسلام بایستی در همهی علوم، همهی علومِ تمدّنساز -از علوم عقلی تا مجموعهی علوم انسانی و اجتماعی، تا علوم طبیعی- حرکت جدّیای را برای پیشرفت آغاز کنیم، و میتوانیم. یک روزی دنیای اسلام در قلّهی تمدّن بشری قرار داشته است؛ چرا آن نباید تکرار بشود، چرا نباید ما امروز هم کاری کنیم که در یک زمان مناسبی -تا چهل سال دیگر، تا پنجاه سال دیگر- امّت اسلامی در قلّهی تمدّن انسانی قرار بگیرد؟ چه اشکالی دارد؟ باید حرکت کنیم. این کارِ حکومتها و کار نخبگان است؛ هم حکومتهای اسلامی موظّفند، هم نخبگان دنیای اسلام موظّفند؛ علما، روشنفکران، نویسندگان، شاعران، هنرمندان در دنیای اسلام باید یک حرکت عظیم فکری و یک خواست عمومی به وجود بیاورند برای پیشرفت علمی و رسیدن به قلّهی علم و دانش، و این کار، امروز ممکن است. بیانات در دیدار فرماندهان و کارکنان نیروی هوایی ارتش1396/11/19 همه باید مردم را بشناسیم. ببینید، در دوران رژیم طاغوت -که شماها یادتان نیست؛ ما همهی جوانی و دورهی فعّالیّت و تلاشمان را در دوران طاغوت گذراندیم- یک تیپ روشنفکر، یا مجموعهی روشنفکرهایی بودند، فعّال بودند؛ ما با خیلی از اینها هم آنوقتها مرتبط بودیم؛ اسم مردم را میآوردند؛ به هر مناسبتی، تا یک صحبتی میشد، میگفتند «مردم، برای مردم، دفاع از مردم»! از این حرفها. درحالیکه اشتباه میکردند؛ یعنی نمیشود گفت حالا همه دروغ میگفتند، امّا امر بر خودشان مشتبه بود؛ نه آنها مردم را میشناختند، نه مردم آنها را میشناختند؛ نه آنها حرف مردم را میفهمیدند، نه مردم حرف آنها را میفهمیدند. این همه مقالات روشنفکری در مجلّات و روزنامهها مینوشتند. رژیم طاغوت هم میدانست که مردم تحت تأثیر این حرفها قرار نمیگیرند؛ چون نمیفهمند اصلاً حرفهای اینها را و [اینها فقط] یک چیزی میبافتند، لذا خیلی سختگیری هم نمیکرد. بنده در مشهد دیده بودم کتابهای کمونیستیِ صریح، راحت در کتابفروشی پخش میشد، [امّا] یک کتاب اسلامی دربارهی فلان مسئلهی اسلامی، دربارهِی فلسطین، دربارهی مسائل اینجوری با انواع و اقسام فشارها جلویش گرفته میشد. علّت این بود که آن چیزی که آنها مینوشتند، حرفی که آنها میزدند، برای مردم اصلاً باورپذیر نبود؛ نه آنها مردم را میشناختند، نه مردم آنها را میشناختند. بیانات در دیدار دستاندرکاران کنگره شهدا و ایثارگران روحانی استان قم1396/08/22 اگر در مبارزات اخیر یعنی مبارزاتی که منتهی شد به تشکیل نظام جمهوری اسلامی و انقلاب، روحانیّت وارد نمیشد، این اتّفاق هرگز نمیافتاد؛ یعنی هیچ حزبی، هیچ مجموعهای، هیچ گروهی از گروههای روشنفکر، تا گروههای سیاسی، تا گروههای چریکی، قادر نبودند بساط حکومت استبدادی و سلطنتی را در این کشور براندازی کنند و از بین ببرند و تسلّط دیرین استعمار را بر این کشور نابود کنند و زمینهاش را از بین ببرند. اگر روحانیّت در این میدان وارد نمیشد، امکان نداشت چنین اتّفاقی بیفتد. کار را مردم کردند، امّا حضور مردم ناشی بود از حضور روحانیّت. بیانات در دیدار مردم آذربایجان شرقی1395/11/27 یک بیستودوّم بهمن را داریم، یک روز قدس را داریم و هر کدام یک معنایی دارد، یک هدفی دارد؛ مردم این معنا را خوب درک میکنند و با توجّه به آن معنا وارد میدان میشوند. حالا در میدان چه کسانی هستند؟ این خیلی نکتهی مهمّی است. شما در شهر تبریز یا در شهرهای دیگر یا اینجا در تهران، این جمعیّت عظیمی را که دارند حرکت میکنند یک نگاهی بکنید؛ اکثر اینها ۳۷ سال عمرشان نیست -عمر انقلاب ۳۷ سال، ۳۸ سال است- یعنی اوّل انقلاب را ندیدهاند، امام را ندیدهاند، دوران دفاع مقدّس را ندیدهاند، دوران تلخ و سیاه اختناق زمان طاغوت را ندیدهاند امّا میآیند؛ با همان هیجان، با همان احساس، با همان معرفت، با همان روشنفکری و روشنبینی در خیابانها مشت گره میکنند و شعار میدهند و فریاد میزنند؛ معنایش چیست؟ معنایش این است که انقلاب زنده است؛ معنایش این است که انقلاب روینده است، بالنده است، اینها رویشهای جدید انقلابند؛ این نسل سوّم و چهارم انقلاب است که دارد میآید و در مقابل دشمن میایستد و حرف قاطع خودش را میزند. این خیلی مهم است. بیانات در دیدار جمعى از دانشجویان1395/04/12 اینکه میبینید فلان مدّعی روشنفکری مثلاً فرض بفرمایید در مورد حزباللهِ لبنان یا سیّدحسننصرالله یا پدیدهی دیگری ازاینقبیل، ابراز شبهه میکند، این بر اثر نشناختن محیط است؛ یعنی خوشبینانهاش این است. البتّه نگاه بدبینانه هم ممکن است کسی داشته باشد؛ امّا خوشبینانهاش این است که نمیداند در منطقه چه خبر است، نمیداند سیّدحسننصرالله یعنی چه، حزبالله یعنی چه، ارتباطش با ایران چه تأثیراتی در سرنوشت کشور و سرنوشت انقلاب دارد؛ این بر اثر ندانستن است. بیانات در دیدار جمعى از دانشجویان1395/04/12 بنده آن مقداری که خودم در جریان خبرهای خارجی قرار میگیرم، آن مقداری که مربوط به حوزهای است که مورد اطّلاع نزدیک من است، میبینم صدینود دروغ است؛ صدینود! دروغ است، جعل میکنند؛ دروغهای بزرگ، دروغهای کوچک؛ برایشان اهمّیّت ندارد. یعنی این را بدانید که به نظر من یکی از وظایف دانشجوی روشنفکر این است. خب، اینها مربوط به شخصیّت دانشجویی شما است، یعنی شما به حیث دانشجو، باید این چیزها را رعایت کنید. بیانات در دیدار اعضای مجمع نمایندگان طلاب و فضلای حوزه علمیه قم1394/12/25 دانشگاه بهطور طبیعی جایی است که مبارزات در آن معمولاً پا میگیرد، معمولاً بهوجود میآید؛ در همهجای دنیا همینجور است؛ علّتش هم معلوم است؛ چون در دانشگاه یک مجموعهی جوان هستند، با مسائل روز آشنایند، طبعاً محیط روشنفکری است، محیط آگاهی از مسائل جهانی و با اوضاع حال حاضر و اوضاع جاری است؛ [لذا] معترض میشوند و اعتراض میکنند. همهجای دنیا مبارزات دانشگاهی وجود دارد و در کشور ما هم وجود داشت؛ مال این دوران مبارزات اسلامی هم نیست، قبل از آن هم وجود داشت؛ خود بنده یادم هست، سال ۴۰ که هنوز مبارزات ما شروع نشده بود، بنده در تهران بودم، دانشجوها در این خیابانها گروهگروه جمع میشدند، شعار میدادند، پلیس حمله میکرد، فرار میکردند؛ قبل از آن در دورهی نهضت ملّی هم بوده است و این مبارزات دانشجویی وجود داشته. بیانات در دیدار مسئولان نظام و میهمانان کنفرانس وحدت اسلامى1394/10/08 عرض کردم که امید و تکلیف و مسئولیّت، متوجّه به علمای اسلام و به روشنفکران راستین در دنیای اسلام است؛ باید با مردمشان حرف بزنند، با سیاستمدارانشان هم حرف بزنند -بعضی از سیاستمداران دنیای اسلام وجدانهای بیداری دارند؛ این را ما از نزدیک تجربه کردیم- میتوانند نقش ایفا کنند. عرض من در این جلسه این است: ما از یادبود ولادت پیغمبر این بهره را ببریم که کاری را که اسلام در روز اوّل کرد که احیای دنیای مردهی آن زمان بود، وجههی همّت خودمان قرار بدهیم؛ و این احتیاج دارد به عقل، به خردمندی، به تدبّر، به بصیرت، به شناخت دشمن؛ دشمن را بشناسیم، توطئههای دشمن را بشناسیم، فریب دشمن را نخوریم. خداوند متعال باید به ما کمک کند، ما را در صراط مستقیم خودش قرار بدهد و ثابتقدم بدارد. شاعر عرب درست گفته است که: الدَّهرُ یَقظان وَ الأَحداثُ لم یَنَم فَما رُقادُکُم یا أَفضَلَ الأُمَم(۹) وقتیکه دنیای قدرت، دنیای زر و زور با همهی امکانات خود متوجّه شما است، شما حق ندارید چُرت بزنید، حق ندارید خواب بروید. بیانات در دیدار مداحان اهلبیت علیهمالسلام1394/01/20 صنعت هستهای برای یک کشور، یک ضرورت است. اینکه بعضی از روشنفکرنماها قلم بردارند و قلم بزنند که «آقا ما صنعت هستهای را میخواهیم چهکار کنیم» این فریب است؛ این شبیه همان حرفی است که زمان قاجارها وقتی نفت کشف شده بود و انگلیسها آمده بودند میخواستند نفت را ببرند، اینجا دولتمرد قاجاری میگفت ما این مادّهی بدبوی عَفِن را میخواهیم چهکار کنیم، بگذارید بردارند ببرند! این شبیه آن است. صنعت هستهای برای یک کشور یک ضرورت است؛ هم برای انرژی، هم برای داروهای هستهای که بسیار مهم است، هم برای تبدیل آب دریا به آب شیرین، و هم برای بسیاری از نیازهای دیگر در زمینهی کشاورزی و غیر کشاورزی. صنعت هستهای در دنیا، یک صنعت پیشرفته است، یک صنعت مهم است؛ این را هم بچّههای ما خودشان به دست آوردند؛ این انفجار ظرفیّتهای درونی و استعدادهای درونی بچّههای ما بود. بیانات در حرم مطهر رضوی1394/01/01 ما در این مذاکرات به همهی تعهّدات بینالمللی پایبند بودیم، ما در این مذاکرات به تعهّدات اخلاق سیاسی-اسلامی پایبند بودیم، ما نقض عهد نکردیم، ما دو جور حرف نزدیم، ما تلوّن بهخرج ندادیم؛ نقطهی مقابل و طرف مقابل ما آمریکاییها هستند، عهدشکنی کردند، تلوّن در آراء نشان دادند، تقلّب نشان دادند، رفتار آنها یک رفتاری است که برای ملّت ما مایهی عبرت است؛ آن کسانی هم که در درون مجموعهی روشنفکری کشور هنوز ملتفت نبودند که طرف مقابلشان – آمریکا – کیست، خوب است نگاه کنند به این مذاکرات و بفهمند با چه کسی مواجهند و آمریکا امروز در دنیا چه دارد انجام میدهد. پیام مهم رهبر انقلاب به جوانان اروپا و آمریکای شمالی1393/11/01 از شما میخواهم از روشنفکران خود بپرسید چرا وجدان عمومی در غرب باید همیشه با تأخیری چند ده ساله و گاهی چند صد ساله بیدار و آگاه شود؟ چرا بازنگری در وجدان جمعی، باید معطوف به گذشتههای دور باشد نه مسائل روز؟ چرا در موضوع مهمّی همچون شیوهی برخورد با فرهنگ و اندیشهی اسلامی، از شکلگیری آگاهی عمومی جلوگیری میشود؟ بیانات در دیدار دانشجویان1393/05/01 در کشور خود ما، برخورد غربىها و دستاندرکاران تمدن کنونى غرب در طول این صدسال اخیر، هشتاد نود سال اخیر، با کشور ما چگونه بوده. ما اینهمه تجربهى ضربه زدن از سوى غرب داریم. عدهاى هستند در کشور - روشنفکران غربگرا، غربزده، دلباختهى غرب - این تجربهها در مقابل چشم آنها است، [اما] از این تجربهها درس نمیگیرند. خب، آنها دیدند که غربىها رضاخان را آوردند بر این کشور مسلط کردند و دیکتاتورىِ عجیبوغریب رضاخانى، بهوسیلهى انگلیسها در این کشور برپا شد - آمدند یک عنصرِ قلدرِ بىمنطقِ بىاعتناى به اصالتهاى کشور را بر این کشور مسلط کردند - بعد هم در دههى ۲۰، همان قدرتها آمدند ایران را اشغال کردند، در واقع به یک معنا بین خودشان تقسیم کردند؛ همانها آمدند نفت را بردند و قراردادهاى ظالمانه را بر این کشور تحمیل کردند؛ همانها کودتاى بیستوهشتم مرداد را راه انداختند و یک دولت ملى را - که با همهى عیوبى که داشت بالاخره برخاستهى از آراء مردم بود - ساقط کردند و نابود کردند؛ همانها نهضت ملىِ نفت را به انحراف کشاندند و مجدداً سلطهى بر منابع طبیعى و مادىِ ما را به دست گرفتند؛ همانها در یک مدت طولانى، دیکتاتورىِ محمدرضا را بر این کشور تثبیت کردند و از آن با همهى وجود حمایت کردند؛ در دوران حکومت سىوچند سالهى محمدرضا بر کشور، چوب حراج به ثروت مادى و معنوى ما زده شد، پدر این ملت را در آوردند، در فقر نگه داشتند، در جهل نگه داشتند، فساد عمومى در تمام ارکان این کشور به راه انداختند، فرهنگ کشور را، دین مردم را، همه چیز را در واقع از بین بردند، این با پشتیبانى و حمایتِ همین دولتهاى غربى بود؛ در مقابلهى با انقلاب ملت ایران و حرکت عظیم ملت ایران، هرچه توانستند کارشکنى کردند؛ از صدام حسین حمایت کردند، دفاع کردند - با اینکه خودشان صدام را هم قبول نداشتند، اما چون صدام در مقابل جمهورى اسلامى بود، هرچه توانستند به صدام کمک کردند - همین غربىها، همین انگلیس، همین آمریکا، همین فرانسه: بمب شیمیایى دادند، امکانات گوناگون نظامى در اختیارش گذاشتند؛ خب اینها تجربههاى ما است. روشنفکر غربزده، چون دستگاه محاسباتىاش دستگاه اختلالیافتهاى است، از این تجربهها استفاده نمیکند، بهره نمیبرد، استنتاج درست نمیکند. بیانات در مراسم بیست و پنجمین سالگرد رحلت امام خمینی (رحمهالله)1393/03/14 اما این راه [راه امام خمینی برای بناى یک نظم مدنى - سیاسى براساس عقلانیت اسلامى]، مثل همهى راههاى مهم که به سمت هدفهاى بزرگ کشیده شده است، چالشهایى هم دارد، موانعى هم دارد؛ این موانع را باید بشناسیم تا بتوانیم از آنها عبور کنیم. اگر مانع را نشناختیم، عبور از مانع یا دشوار خواهد شد، یا حتى غیر ممکن خواهد شد. بنده امروز دارم اینها را به شما حضار محترم این مجلس عظیم و باشکوه و در واقع به ملت ایران که این سخنان را خواهند شنید عرض میکنم، اما باید جوانان ما، فرزانگان ما، زبدگان فکرى ما، روى هرکدام از این سرفصلها و بخشها بنشینند فکر کنند، کار کنند، مطالعه کنند؛ نهفقط بحثهاى ذهنىِ شبهروشنفکرى، [بلکه] بحثهاى کاربردى، بحثهاى عملیاتى، بحثهاى ناظر به واقعیت. اینهایى که ما عرض میکنیم سرفصلهایى است براى کارهاى فکرى که انشاءالله بهوسیلهى جوانان ما - که از ما خیلى بهترند، خیلى آمادهترند - دنبال خواهد شد. بیانات در دیدار دانشجویان1392/05/06 به نظر من امروز موضوعاتی وجود دارد كه میتواند مورد بحث در محیطهای دانشجوئی واقع شود و همین زمینههای شور و نشاط گوناگون علمی و اجتماعی را بهوجود آورد؛ (...) مسئلهی «سبك زندگی» - كه بنده سال گذشته در سفر بجنورد آن را مطرح كردم و مورد استقبال هم قرار گرفت - مسئلهی مهمی است. بحث دربارهی مسائل سبك زندگی، اظهارنظر، موافقت، مخالفت، در مواد گوناگون؛ اینها بحثهائی است كه دانشگاه را زنده و بانشاط نگه میدارد. اینجور بحثهای مهم و ناظر به واقعیتها، خون در رگهای این پیكرهی عظیم جاری میكند. اینها غیر از بحثهای رائجی است كه ما دیده بودیم و زمان جوانی ما معمول بود. ما آنوقتها به این بحثها میگفتیم بحثهای روشنفكری، كه هیچ ناظر به واقعیت نبود؛ ساعتها مینشستند بحث میكردند، یك چیزی را یكی اثبات میكرد، دیگری نفی میكرد؛ هیچ نتیجهای هم نداشت، هیچ ناظر به واقعیتهای اجتماعی هم نبود؛ اما اینها بحثهائی است كه همهاش ناظر به مسائل اجتماعی است. سجدهی شکر1392/02/26 دو نكتهی اساسی دربارهی حوزهی هنری و دفتر ادبیات انقلاب هست. اول اینكه شما ظرفیت برآمده از انقلاب را مورد توجه قرار دادید در برابر جمعی كه انقلاب را بایكوت كردند. روشنفكرانی كه اهل ادبیات و شعر و ... بودند، در تصمیمی نگفته و ننوشته بنا گذاشتند انقلاب و بعد جنگ را ندیده و مكتوم بگذارند. كارهای شما یك ادعانامهی تاریخی است در برابر سكوت آنها. جریانهای معاند با كارهای شما باید به تاریخ جواب بدهند. اینها میخواستند نگویند تا اینجور به چشم بیاید كه انگار اصلاً اتفاقی نیفتاده. نكتهی دوم هم این است كه شما توانستید با این كارِ طولانی و مستمر یك حركت عظیم فرهنگی در مملكت راهبیندازید. شما با این كارها كشور را از كارهای وارداتی در حوزهی جنگ و انقلاب مستغنی كردید. تولید محتوا كردید؛ برعكس جریان روشنفكری كه همهی كارهایش مبتنی بر ترجمه است، حتی وقتی تاریخ ایران مینویسند. این سنت غلط را شما به هم زدید. دیدار دستاندرکاران دفاتر ادبیات مقاومت و ادبیات انقلاب اسلامی حوزهی هنری با رهبر انقلاب1392/02/23 تبیین ظرفیت عظیم معرفتی و معنوی برآمده از انقلاب اسلامی از سوی هنرمندان متعهد، رویه و سنت غلط موجود در آثار روشنفكران و اكتفا به آثار ترجمه ای را تغییر داد و به استغنای در تولیدات و ارائه محصولات بسیار با ارزش و فاخر در زمینه های گوناگون ادبی و هنری منجر شد. بیانات در دیدار مردم آذربایجان شرقی1391/11/28 یک خصوصیتی در مردم عزیز آذربایجان انسان بوضوح مشاهده میکند؛ این خصوصیت در بعضی از مناطق کشور هست، اما در آذربایجان به شکل بارزی وجود دارد و آن این است که مبارزات و حرکت غیرتمندانهی مردم آذربایجان در دورههای مختلف؛ در قضیهی مشروطه، در قضیهی اشغال نظامی، در قضایای گوناگون - که در اغلب این قضایا، پیشروِ دیگران هم بودند - همواره با دین و ایمان دینی همراه بوده است. با اینکه جریان روشنفکری چپ و همچنین جریان روشنفکری وابستهی به غرب در منطقهی آذربایجان فعال بود - از همان روزهای اولِ ورود روشنفکری بیمار به کشورمان - و سعی میکردند مردم را از دین جدا کنند، در عین حال اگر شما نگاه کنید به نهضتهائی که در آذربایجان شکل گرفت و خیلی از آنها نهضتهای عمومی ملت ایران بود که آذربایجانیها جلوتر از دیگران بودند، میبینید با وجود آن تلاشها، حرکت مردم و پیشروان و سرسلسلههای حرکتهای مردمی در آذربایجان، بر پایفشاری و پایبندی خود به مسائل دینی، صریحتر از همه بودند. در تبریز، ستار خان میگفت: فتوای علمای نجف در جیب من است. یعنی این مرد بزرگِ مبارزِ شجاع، کار خودش را با هدایت علما و مراجع نجف تنظیم میکرد؛ درست نقطهی مقابل آنچه که آن روز تفکرات جریانهای روشنفکریِ شرق و غرب میخواستند در این کشور اعمال کنند. همیشه همین جور بوده، امروز هم همین جور است، فردا هم همین جور خواهد بود. بیانات در دیدار بسیجیان استان خراسان شمالی1391/07/24 همهی قشرها در بسیج حضور دارند؛ شهری هست، روستائی هست، جوانِ نوخاستهی نوسال هست، پیرمرد کهنسال هم هست. چقدر در جنگ، رادیوهای خارجی و مبلّغین معاند و مغرض گفتند که جمهوری اسلامی بچههای نابالغ را به جنگ میفرستد. بله، بچههای نابالغ میرفتند، اما کسی آنها را به جنگ نمیفرستاد. آنها میآمدند با گریه، با زاری، با دست بردن در شناسنامه، با رضایتگرفتن از پدر و مادر به زور گریه، با قاطیشدن بین رزمندگان، خودشان را به جبهه میرساندند. اینها واقعیت است. پیر و جوان، تحصیلکرده و غیرتحصیلکرده در بسیج حضور دارند. در اینجا روشنفکرها یک کناری نایستادند. در بعضی از این اجتماعات بزرگی که در این انقلابها وجود دارد، گروه روشنفکران قاطی مردم نمیشوند. من یک وقتی از یک نمایشنامهی روشنفکری نقل کردم که آقائی از بالای ایوان به حرکت مردم نگاه میکند، اما خودش وارد نمیشود، قاطی نمیشود. اینجا نخیر؛ اینجا کارگر بود، کشاورز بود، دانشجو بود، دانشآموز بود، پزشک بود، نویسندهی مبرّز بود، شاعر برجسته بود، متخصص بود، مخترع بود و هست؛ همه وارد بسیج. شما بروید تشکیلات بسیج را نگاه کنید، در شهر خودتان هم نگاه کنید؛ همه جا همین جور است. اینجا دیروز یک جوان مخترعی آمده، خودش را جزو بسیج مخترعین معرفی میکند. اینها در دنیا نظیر ندارد. بسیج مخترعین، بسیج اساتید دانشگاه، بسیج نویسندگان، بسیج شاعران. گروههای روشنفکری، با قوارههای مختلف، در این مجموعهی عظیم و پرراز و رمزی که ما اسمش را «بسیج» گذاشتیم، حضور دارند. جوان هم هست، پیر هم هست، زن هم هست، مرد هم هست، متخصص کارهای صنعتی هم هست، متخصص کارهای روانشناسی هم هست؛ همه جور انسانی در این مجموعه حضور دارند. بیانات در دیدار جوانان استان خراسان شمالی1391/07/23 چند تا فیلسوفنمای غربی عنوان «ایدئولوژیزدائی» را مطرح کردند. میبینید گاهی در بعضی از این مقالات روشنفکری، عنوان «ایدئولوژیزدائی» مطرح میشود: آقا جامعه را با ایدئولوژی نمیشود اداره کرد. چند تا فیلسوف یا فیلسوفنمای غربی این را گفتهاند؛ یک عدهای هم اینجا طوطیوار، بدون اینکه عمق این حرف را درک کنند، بدون اینکه ابعاد این حرف را بفهمند چیست، همان را تکرار کردند، باز هم تکرار میکنند. هیچ ملتی که داعیهی تمدنسازی دارد، بدون ایدئولوژی نمیتواند حرکت کند و تا امروز حرکت نکرده است. هیچ ملتی بدون دارا بودن یک فکر و یک ایدئولوژی و یک مکتب نمیتواند تمدنسازی کند. همینهائی که امروز شما ملاحظه میکنید در دنیا تمدن مادی را به وجود آوردهاند، اینها با ایدئولوژی وارد شدند؛ صریح هم گفتند؛ گفتند ما کمونیستیم، گفتند ما کاپیتالیستیم، گفتند ما به اقتصاد سرمایهداری اعتقاد داریم؛ مطرح کردند، به آن اعتقاد ورزیدند، دنبالش کار کردند؛ البته زحماتی هم متحمل شدند، هزینهای هم بر دوش آنها گذاشته شد. بدون داشتن یک مکتب، بدون داشتن یک فکر و یک ایمان، و بدون تلاش برای آن و پرداختن هزینههای آن، تمدنسازی امکان ندارد. البته بعضی از کشورها مقلدند؛ از غرب، از سازندگان تمدن مادی یک چیزی را گرفتهاند، زندگی خودشان را بر اساس آن شکل دادهاند. بله، اینها ممکن است به یک پیشرفتهائی هم برسند، به یک پیشرفتهای صوری و سطحی هم میرسند، اما مقلدند؛ اینها تمدنساز نیستند، اینها بیریشه و آسیبپذیرند؛ اگر چنانچه یک طوفانی به وجود بیاید، اینها از بین خواهند رفت؛ چون ریشهدار نیستند. علاوه بر اینکه کار آنها تقلید است و تقلید پدرشان را در میآورد، برخی از منافع تمدن مادی غرب گیرشان میآید و بسیاریاش گیرشان نمیآید، اما همهی زیانهای آنها گیرشان میآید. من نمیخواهم از کشورها اسم بیاورم. بعضی از کشورها هستند که رشد اقتصادی آنها به عنوان یک الگو، در گفتار و نوشتار برخی از روشنفکران ما مطرح میشود. بله، ممکن است آنها به یک صنعتی هم دست پیدا کرده باشند، پیشرفتی هم در زمینهی مادی یا در زمینهی علم و صنعت کرده باشند، اما اولاً مقلدند؛ ذلت تقلید و فرودستی تقلید، روی پیشانی آنها حک شده؛ علاوهی بر این، همهی آسیبهای تمدن کنونی مادی غرب را آنها دارند، ولی اکثر منافعش را ندارند. امروز این تمدن مادی غرب دارد نشان میدهد مشکلاتی را که برای بشریت و برای پیروان خودش به وجود آورده. پس بدون مکتب و بدون ایدئولوژی نمیتوان یک تمدن را به وجود آورد؛ احتیاج به ایمان است. این تمدن دارای علم خواهد بود، دارای صنعت هم خواهد بود، دارای پیشرفت هم خواهد بود؛ و این مکتب، هدایت کننده و اداره کنندهی همهی اینها خواهد شد. آن که مکتب توحید را مبنای کار خودش قرار میدهد، آن جامعهای که به دنبال توحید حرکت میکند، همهی این خیراتی را که متوقف بر تمدنسازی است، به دست خواهد آورد؛ یک تمدن بزرگ و عمیق و ریشهدار خواهد ساخت و فکر و فرهنگِ خودش را در دنیا گسترش خواهد داد. بنابراین، این مطلب اول، که احتیاج به ایمان است. کشاندن جامعه به بیایمانی، یکی از همان توطئههائی است که دشمنان تمدنسازی اسلامی دنبال آن بودهاند و الان هم با شدت این را دارند دنبال میکنند. امروز در محیطهای روشنفکری، کسانی هستند با شکلهای گوناگون، با قد و قوارههای گوناگون، اینها ما را از شعارهای مکتبی برحذر میدارند؛ دوران اوج شعارهای مکتبی را که دههی 60 است، زیر سؤال میبرند؛ امروز هم از تکرار شعارهای مکتبی و شعارهای انقلابی و اسلامی، خودشان واهمه دارند و میخواهند در دل دیگران واهمه بیندازند؛ میگویند آقا، هزینه دارد، دردسر دارد، تحریم دارد، تهدید دارد. نگاه خوشبینانه این است که بگوئیم اینها تاریخ نخواندهاند - البته نگاههای بدبینانه هم وجود دارد - اینها اگر تاریخ خوانده بودند و اطلاع داشتند از سرگذشت و منشأ و مبدأ تمدنهائی که وجود دارد و همین تمدن مادی غرب که امروز میخواهد دنیا را فتح تصرف کند و این حرف را نمیزدند. باید بگوئیم اینها بیاطلاعند، تاریخ نخواندهاند. جامعهی بدون آرمان، بدون مکتب، بدون ایمان، ممکن است به ثروت برسد، به قدرت برسد، اما آن وقتی هم که به ثروت و قدرت برسد، تازه میشود یک حیوان سیر و قدرتمند - و ارزش انسان گرسنه از حیوان سیر بیشتر است - اسلام این را نمیخواهد. اسلام طرفدار انسانی است که هم برخوردار باشد، هم قدرتمند باشد، و هم شاکر و بندهی خدا باشد؛ جبههی عبودیت بر خاک بساید. انسان بودن، قدرتمند بودن و بندهی خدا و عبد خدا بودن؛ این آن چیزی است که اسلام میخواهد؛ میخواهد انسان بسازد، الگوی انسانسازی است. بیانات در دیدار دانشجویان1391/05/16 در زمینهی معنویت و اخلاق هم باید آرمانگرا بود. محیط دانشگاه به دلیل اینکه محیط جوان است، باید محیط پاکیزهای باشد. بعضی خیال میکنند دانشگاه یعنی محیطی که در آن، تقید به دین و پایبندی به دین و اخلاق و اینها خیلی لزومی ندارد و مطلوب نیست. این ناشی از بنای غلطی است که در دوران طاغوت، در آغاز پیدایش دانشگاه، پایهریزی شد. آن روز کسانی دانشگاه را به وجود آوردند که به اصل دین و معنویت و اخلاق اعتقاد نداشتند؛ شیفتهی غرب و فریفتهی اخلاقیات غرب بودند. البته آن شیفتگی و فریفتگی، شکل عمومیاش بود؛ یک عدهایشان هم مزدور و مأمور غرب بودند. بنا بود اینها در داخل کشور طراحی و برنامهریزی کنند که تسلطی را که به شکلی در دوران قاجار داشتند، در دوران پهلوی همان تسلط را و بیشترش را به شکل دیگر و آرامتری داشته باشند؛ تربیت یک نسل روشنفکر و درسخوانده و تحصیلکردهای که غربی بیندیشد؛ ایرانی است، اما فرانسوی و انگلیسی و آمریکائی فکر میکند؛ آرزوهایش آرزوهای یک فرد آمریکائی است؛ اقدام و عملش هم اقدام و عمل یک فرد آمریکائی یا انگلیسی است؛ اگرچه ملیتش ایرانی است و ساکن ایران هم هست. آنها تربیت یک چنین نسلی را دنبال میکردند. من کلیت دانشگاه را بههیچوجه زیر سؤال نمیبرم؛ وجود اساتید مؤمن و پاکیزه در دورهی طاغوت را بههیچوجه زیر سؤال نمیبرم؛ خب، کسانی بودند که ما آنها را میشناختیم؛ بسیار مردمان خوب، بسیار مردمان پاکیزه؛ هم در بین اساتید بودند، هم در بین دانشجوها بودند - البته کمتر - لیکن بنای دانشگاه این بنا بود؛ لذا آن اساتید مؤمن هم جز در یک دائرهی محدودی نمیتوانستند اثرگذاری کنند؛ حرکت دانشگاه، یک حرکت غلطی بود. کسانی نگاهشان به آن شرائط است؛ خیال میکنند رفتن به دانشگاه، ملازم با بیقید شدن و عدم مبالات در مورد دین و اخلاق و حجاب و طهارت و پاکیزگی دینی و اخلاقی است. این واقعیت ندارد، این نگاه درستی نیست. دانشگاه مرکز معنویت است؛ چون علم یک امر معنوی است. علم - هر علمی باشد - یک ارزش معنوی است، یک ارزش روحی است. محیط دانشگاه، محیط جوانی است؛ محیط مؤمنی است. در کشور، متدینترینهامان در میان جوانهامان هستند؛ فداکارترینهامان در میان جوانهامان بودند و هستند؛ بنابراین چه دلیلی دارد که محیط جوانِ اهل علمِ دانشگاه، یک محیط غیردینی باشد؟ نخیر، محیط دینی است. من توقعم این است که کسی که وارد دانشگاه میشود، اگر قبل از آنکه وارد دانشگاه بشود، تقیدات دینیاش ضعیف بوده، با ورود به دانشگاه، تقیدات دینیاش تقویت شود. بنابراین آرمانگرائی در معنویت و اخلاق هم یک امر معتبری است؛ مثل آرمانگرائی در سیاست، مثل آرمانگرائی در علم و در همهی امور زندگی. بیانات در دیدار دانشآموزان و دانشجویان1390/08/11 امام عزیز ما، آن مرد یگانهی تاریخ ما، در مقابل طرح کاپیتولاسیون و مصونیت آمریکائیها - که آن روز در ایران همهکاره بودند - ایستاد و به خاطر این اعتراض، روز 13 آبان با حال غربت و تنهائی، به وسیلهی مزدوران آمریکا از ایران تبعید شد. در آن روز و در این تبعید، هیچ کس در کنار امام نبود. البته دلهای مردم با امام بود؛ اما امام را از خانهاش ربودند و در غربت کامل، او را در روز 13 آبان سال 43 از ایران تبعید کردند. پانزده سال بعد - پانزده سال، زمان زیادی نیست؛ مثل برق میگذرد - فرزندان امام، یعنی جوانان انقلابی دانشجو، در روز 13 آبان رفتند لانهی جاسوسی آمریکا در تهران را تسخیر کردند؛ آمریکا را از ایران تبعید کردند. ببینید فعل و انفعال حرکت مردمیِ متکی به ارادهی الهی و قدرت الهی، چه کار میکند. امام در آن غربت در تبعید ایستاد، با کمال استقامت راه را دنبال کرد و مردم را کمکم و بمرور آورد وارد صحنه کرد. امام مردم را بیدار کرد؛ احساس استقلال و آرمانخواهیِ همراه با مجاهدتی که در آن هیچ خوف و ترسی وجود ندارد، در مردم زنده کرد. مردم به میدان آمدند و انقلاب پیروز شد. مردم در انقلاب، شاه را از ایران راندند؛ در 13 آبان، آمریکا را از ایران راندند. لذا امام فرمود: انقلابی بزرگتر از انقلاب اول. این یک عبرت است. یعنی یک ملت وقتی در راه درست، با هدایت صحیح و با بصیرت، ایستادگی و استقامت میکند، هیچ قدرتی در مقابل او تاب مقاومت ندارد. همهی مانعها برداشته شد. این مسئله، محال به نظر میآمد. حکومت سلطنتیِ دو هزار و پانصد ساله، آن هم با پشتیبانی همهی قدرتهای مادی دنیا، از ایران برچیده شود؟ باورکردنی بود؟ اما ارادهی اسلامی و ایمانی ملت ایران به رهبری امام، این امر محال را ممکن کرد؛ این امر نشدنی، واقع شد. همه در مقابل چشمشان این را بوضوح دیدند و آن را لمس کردند. و از این بالاتر، پرچم تسلطِ ظالمانهی متکبرانهی آمریکا از بام ایران پائین کشیده شد؛ زیر پای جوانهای مؤمن ما لگدمال شد. این هم نشدنی به نظر میرسید. این هم یک کار ناممکن به نظر میرسید. تحلیل میکردند، میگفتند، مینوشتند که ایران اسلامی چون در مقابل آمریکا ایستاده است، پس قطعاً شکست میخورد و مجبور به عقبنشینی میشود. تحلیلهای مادی این را میگفت، این را نشان میداد. خیلی از روشنفکرنمایان ما که خود را اهل تحلیل سیاسی و زیر و رو کردن حوادث و استنتاج از حوادث میدانستند، اینجور تحلیل میکردند. اما بعکس شد؛ اسلام پیروز شد، جمهوری اسلامی پیروز شد، آمریکا مجبور به عقبنشینی شد. بیانات در اجتماع مردم پاوه1390/07/25 دینداری از خصوصیات این مردم بود، امروز هم هست. دو خصوصیت در منطقهی پاوه وجود دارد که انسان را وادار به تحسین میکند: یک خصوصیت، خصوصیت دینداری است؛ پایبندی به معرفت دینی و مبانی دینی و شریعت. خصوصیت دوم، روشنفکری است. جوانان این منطقه - آنطوری که من اطلاع دارم و گزارشهای دقیقی را ملاحظه کردم - جوانان روشنفکری هستند. بخش مهمی از این امتیازات برمیگردد به این مرد عالم و مجاهد، این جناب ماموستا قادری؛ روحانیِ هم عالم و هم روشنفکر. اینجور روحانیای در این دوره و در همهی مقاطع حساس، به کار جماعتهای مردمی میآید؛ آگاهانه، بابصیرت، مسائل را تشخیص بدهد، درک کند، بعد هم وسط میدان باشد. روحانیای که کنار بنشیند، به مردم بگوید شما بروید حرکت کنید، اقدام کنید، راه به جائی نخواهد برد. آن روحانیای موفق است که راه بیفتد، بگوید برویم؛ نه اینکه بگوید بروید. روحانی باید وسط میدان، جلوی مردم و اهل اقدام باشد. خوشبختانه ما نمونههای متعددش را در روحانیت منطقهی کردی مشاهده کردهایم و دیدهایم. بیانات در دیدار اعضای ستاد نکوداشت آیتالله طالقانی1389/12/09 آقای طالقانی اهل فکر نو بر محور دین و با تمرکز بیشتر بر روی قرآن و نهجالبلاغه [بود]؛ یعنی ایشان اصلاً اینجوری بود. لکن همهی ابعاد شخصیت آقای طالقانی بُعد روشنفکری دینی نیست. یک بُعد مهم بُعد مبارزه است. خیلیها روشنفکر بودند اهل مبارزه نبودند؛ روشنفکر دینی هم بودند اهل مبارزه نبودند؛ همان خصلت عمومی تقریباً [همهی] روشنفکران دیروز و شاید بعضاً امروز ما در آنها هم بود که من یک وقت از یک نمایشنامهای نقل کردم آقای روی ایوان [را] که پائین نمیآید توی مردم نمیآید با متن قضیه کار ندارد با میدان کار ندارد، بالای ایوان مینشیند تماشا میکند حرف میزند! خب خیلی از روشنفکرهای دینی اینجوری بودند [اما] آقای طالقانی نه، اهل عمل بود؛ یعنی توی میدان بود، احساس درد میکرد حقیقتاً؛ این را ما که با ایشان معاشر بودیم – رفت و آمد میکردیم- میدیدیم، محسوس بود در ایشان، واضح بود که آدمی اهل درد بود و میخواست مبارزه کند؛ لذا تبعات مبارزه راهم قبول کرد [و به] زندان افتاد؛ هیچ اظهاری از آقای طالقانی بالواسطه [یا] بیواسطه نقل نشد؛ [البته] من هیچوقت با ایشان همزندان نبودم، اما همزندانهای ایشان هم نقل میکنند؛ خود ما هم دیدن ایشان میرفتیم – گاهی از مشهد که من میآمدم، روزهای ملاقات میرفتم زندان قصر – از پشت میلهای صحبت میکردند؛ دائم روحیه میدادند. بیانات در دیدار اعضای ستاد نکوداشت آیتالله طالقانی1389/12/09 . بعد دیگر آقای طالقانی که به نظر من نباید فراموش بشود، صفای این مرد بود. به قدری این آدم با صفا و روراست و در معاشرتها صادق بود که انسان از این همه زلالی حیرت میکرد. آدم زلالی بود آقای طالقانی. هیچ در قید و بند و ملاحظات و [اینها نبود]؛ نه ملاحظات آخوندی، نه ملاحظات روشنفکری، نه ملاحظات مبارزاتی –چیزهایی که حالا به خودشان ببندند- مطلقاً در این آدم وجود نداشت؛ صاف، روشن. هر وقت من میآمدم تهران، اوقاتی که ایشان آزاد بودند، میرفتیم منزل ایشان –یک بار دو بار- مینشستیم؛ این منزل پیچشمیران. البته آن منزل بالا هم رفته بودم من، اما بیشتر اینجا ایشان را میدیدیم. انسان [وقتی] مینشست پهلوی این مرد، واقعاً روحیه میگرفت؛ هم روحیهی مبارزاتی، هم روحیهی صفا و رفاقت و معنویت و اینها. اینها در این شخصیتهای برجسته، خوب است بزرگ بشود. ماها –غالباً آدمها- مبتلا هستیم به یک چیزهائی. این آدم، آدم صافی بود، روراست بود، بیشائبه و بیشیلهپیله بود. نتیجهی این بیشیلهپیله بودن [هم] صراحتش بود، صراحت در بیان. همان خطبهای که شما اشاره کردید، این خطبه را نمیشود عادی به حساب آورد؛ اینها دائماً میگفتند «پدر طالقانی»، اصلاً خودشان را فرزندان او معرفی میکردند، به عنوان «پدر» او را اسم میبردند. کیست که توی این رودربایستی گیر نکند؟ آن آدمی که توی اینجور رودربایستیها گیر نکند و برود آنجور قرص و محکم توی خطبه و موضعِ به آن صراحت و به آن شدّت بگیرد، کیست؟ اینجور آدمی را آدم واقعا بگردد پیدا کند! مرحوم طالقانی اینجوری بود. من بعد از همین خطبهی ایشان تلفن کردم؛ گفتم آقا من خواستم از شما تشکر کنم به خاطر این خطبه، گفت بله، خیلیها هم تلفن میکنند فحش میدهند به خاطر همین خطبه! اینجوری بود دیگر، تحمل میکرد. بیانات در دیدار اعضای ستاد نکوداشت آیتالله طالقانی1389/12/09 چقدر خوب است که آقای طالقانی معرفی میشود. این مناسبت صدسالگی هم [خوب است]. ایشان ظاهراً متولد حدود هزار و سیصد و بیست و نه قمری [هستند]. مرحوم آقای آ سیّد مرتضای عسگری که با ایشان رفیق و همدوره و در قم با هم بودند، به نظرم میگفت: من دو سال بزرگترم از آقای طالقانی. به هرحال تاریخ، همان تاریخی که نوشته شده درست است لابد. انشاءالله که خدا کمکتان کند. این کار، کار خوبی است؛ منتها آقای طالقانی را با همهی ابعاد معرفی کنید. صرفِ یک روشنفکر مذهبی نیست، همچنانی که صرفِ یک پیشنماز مسجد هدایت نیست، همچنانی که صرفِ یک مبارز نیست، یعنی مجموعهی این خصوصیات را در ایشان معرفی کنید. بیانات در اجتماع بزرگ مردم قم1389/07/27 نکتهی چهارم، معرفی درست و شایستهی روحانیت است؛ که این فقط وظیفهی خود روحانیون نیست. روشنفکران و آگاهان میتوانند نقش روحانیت را در کشور نشان بدهند و نشان بدهند که در مقاطع حساس، روحانیت، بخصوص مراجع معظم و بزرگان حوزههای علمیه، از چه مشکلاتی و چه گذرگاههای سختی توانستهاند جامعه را عبور بدهند. بیانات در دیدار اعضای نهاد نمایندگی رهبری در دانشگاهها1389/04/20 بنده در مشهد جلسهای داشتم که بین نماز مغرب و عشاء برگزار میشد. پای تخته میایستادم و به قدر بیست دقیقه یا نیم ساعت صحبت میکردم. مستمعین هم نوددرصد جوان بودند؛ جوانها هم غالباً دانشجو و بعضاً دبیرستانی. یک شب مرحوم شهید باهنر (رحمة اللَّه علیه) مشهد بود، با من آمد مسجد ما. وضعیت را که دید، شگفتزده شد. حالا آقای باهنر کسی بود که در تهران با مجامع جوان و دانشجوئی هم مرتبط بود. ایشان گفت که من به عمرم اینقدر جمعیت دانشجوئی و جوان در یک مسجد ندیدهام. حالا توی مسجد ما مگر چقدر جوان بود؟ حد اکثر مثلًا سیصد و چهل پنجاه نفر. در عین حال برای یک روحانیِ روشنفکرِ مرتبط با جوانها، مثل آقای باهنر، که خودش هم دانشگاهی بود و دورههای دانشگاهی را دیده بود و محیطهای دانشجوئی را میشناخت و از فعالیتهای مذهبیِ بهروز و متجددانه هم مطلع بود، جمع شدن حدود سیصد یا سیصد و پنجاه نفر جوان- که شاید از این تعداد، مثلًا دویست نفرش دانشجو بودند- چیز عجیبی بود و ایشان را دهشتزده و تعجبزده کرده بود: دویست تا دانشجو یکجا جمع بشوند و یک روحانی برایشان صحبت کند؟! بیانات در دیدار جمعی از معلمان سراسر کشور1389/02/15 در زمینهی پاسخ به سؤالهای گوناگونی که در آن دوره ذهن جوانهای ما را به خود مشغول کرده بود، شهید مطهری مثل برخی از مدعیان روشنفکری دینی نبود که مطالب اجنبیِ از منطق دین و محتوای دین را با لعاب دینی و قالب دینی عرضه کند؛ بلکه درست نقطهی مقابل، مفاهیم حقیقی دینی را در بستهبندیهای متناسب روز و متناسب با سؤال و نیاز و استفهام مخاطبین عرضه میکرد. بیانات در دیدار اعضای مجلس خبرگان رهبری1388/12/06 باید دشمنیها را شناخت. مشکل ما این است. اینکه بنده مسئلهی بصیرت را برای خواص تکرار میکنم، به خاطر این است. گاهی اوقات غفلت میشود از دشمنیهائی که با اساس دارد میشود؛ اینها را حمل میکنند به مسائل جزئی. ما در صدر مشروطه هم متأسفانه همین معنا را داشتیم. در صدر مشروطه هم علمای بزرگی بودند- که من اسم نمیآورم؛ همه میشناسید، معروفند- که اینها ندیدند توطئهای را که آن روز غربزدگان و به اصطلاح روشنفکرانی که تحت تأثیر غرب بودند، مغلوب تفکرات غرب بودند، طراحی میکردند؛ توجه نکردند که حرفهائی که اینها دارند در مجلس شورای ملیِ آن زمان میزنند، یا در مطبوعاتشان مینویسند، مبارزهی با اسلام است؛ این را توجه نکردند، مماشات کردند. نتیجه این شد که کسی که میدانست و میفهمید- مثل مرحوم شیخ فضل الله نوری- جلوی چشم آنها به دار زده شد و اینها حساسیتی پیدا نکردند؛ بعد خود آنهائی هم که به این حساسیت اهمیت و بها نداده بودند، بعد از شیخ فضل الله مورد تعرض و تطاول و تهتک آنها قرار گرفتند و سیلی آنها را خوردند؛ بعضی جانشان را از دست دادند، بعضی آبرویشان را از دست دادند. این اشتباهی است که آنجا انجام گرفت؛ این اشتباه را ما نباید انجام بدهیم. دیدار مردم مازندران در سالگرد حماسه شش بهمن1388/11/06 انقلاب اسلامی با آن عظمت پیروز شد. مردم آمدند با تنهای خودشان، با جسمهای بیپناه و بیزره خودشان در مقابل سلاح عوامل رژیم جبار ایستادند و انقلاب را پیروز کردند؛ بعد همین مردم آمدند به جمهوری اسلامی رأی دادند و جمهوری اسلامی را انتخاب کردند. خوب، یک انسان باانصاف و باشرف، در مقابل این خواست مردم چه میکند؟ بعضیها آمدند وسط میدان، ادعای طرفداری از مردم کردند، خودشان را دموکراتیک خواندند، خودشان را طرفدار خلق معرفی کردند؛ آن وقت با همین خلقی که این نظام را با این بهای سنگین سر کار آورده بودند، شروع کردند به مقابله کردن. توشان منافق بود، کافر صریح بود، طرفدار غرب بود، متظاهر به دین هم بود؛ همهی اینها باهم شدند یک جبهه، یک حرکت، در مقابل نظام اسلامی، در مقابل ملت ایران. ادعای طرفداری از مردم کردند، با مردم درافتادند؛ ادعای طرفداری از دموکراسی و آراء مردم کردند، با آراء مردم و نتیجهی آراء مردم درافتادند؛ ادعای روشنفکری و آزاداندیشی و آزادفکری کردند، به طور متحجرانه چهارچوبهای القائی متفکرین غربی را که آمیختهی به بدخواهی و بددلی بود- قبول کردند؛ آمدند مقابل ملت ایران. اول با حرفهای روشنفکرانه یا شبه روشنفکرانه شروع کردند به امام و به جمهوری اسلامی و به مبانی امام اعتراض کردن، انتقاد کردن، حرف زدن؛ بعد یواشیواش رودربایستی را کنار گذاشتند، آمدند توی میدان، مبارزهی فکری را، مبارزهی سیاسی را تبدیل کردند به مبارزهی مسلحانه یا اغتشاشگری- اینها توی کشور ما اتفاق افتاد؛ مال تاریخ نیست، مال همین دههی اول انقلاب است- شروع کردند مزاحمت کردن. به جای اینکه بنشینند فکر کنند، ببینند مشکلات کشور چیست- این همه مشکلات متوجه کشور ما بود؛ مقداری از گذشته مانده بود، مقداری را تحمیل میکردند- به حل این مشکلات کمک کنند، به مسئولین کمک کنند، اگر به نظرشان میرسد که باید راهنمائی کنند، راهنمائی کنند، اگر زیر یک باری را باید بگیرند، به جای اینکه بگیرند، افتادند سینه به سینه شدن، معارضه کردن، بدگوئی کردن؛ بعد هم هرجا توانستند، با مردم مواجه شدن، در بخشهای مختلف. کشور در مرزها درگیر جنگ بود، به جنگ هم بیاعتنائی کردند؛ داخل همین خیابانهای تهران، سر هر چهارراهی که توانستند، سر هر گذری که دستشان رسید، بنا کردند با جمهوری اسلامی و با نظام مقابله کردن. بیانات در دیدار با جمعی از طلاب و روحانیون1388/09/22 این عزاداریهائی که انجام میگیرد، این گریه و زاریای که میشود، این تشریح حوادث عاشورا که میشود، اینها چیزهای لازمی است. یک عده از موضع روشنفکری نیایند بگویند آقا، اینها دیگر لازم نیست. نه، اینها لازم است؛ اینها تا آخر لازم است؛ همین کارهائی که مردم میکنند. البته یک شکلهای بدی وجود دارد که گفتهایم؛ مثل قمه زدن که گفتیم این ممنوع است، نباید این کار انجام بگیرد؛ این، مایهی دراز شدن زبان دشمنان علیه دوستان اهل بیت است. اما همین عزاداری متعارفی که مردم میکنند؛ دستهجات سینهزنی راه میاندازند، عَلَم بلند میکنند، اظهار محبت میکنند، شعار مینویسند، میخوانند، گریه میکنند؛ اینها ارتباط عاطفی را روز به روز بیشتر میکند؛ اینها خیلی چیزهای خوبی است. بیانات در دیدار جمعی از نخبگان علمی کشور1388/08/06 این را بدون تردید بدانید؛ کشور دارد پیش میرود. برنامهریزیهای گذشته هم البته بلاشک عیوبی داشته، اما برآیند همهی نقاط مثبت و منفی، همینی است که امروز شما دارید مشاهده میکنید. جوانهای ما از لحاظ علمی پیش رفتند، از لحاظ بینش سیاسی پیش رفتند، از لحاظ رسوخ و نفوذ تفکر دینی در عمق اندیشهها پیش رفتند. این حرفهائی که امروز جوانهای ما اینجا راجع به معنویت و راجع به دین و راجع به دل نبستن به پیشبینیها و برنامهریزیهای غربی و استقلال گفتند- این حرفهائی که امروز جزو حرفهای رائج شما شده- اندکی پیش از دوران شماها، جزو حرفهای برجستهی روشنفکرانی بود که فکر میکردند این حرفها را باید بزنند یا بفهمند! اما امروز جزو فرهنگ رائج جامعهی ماست. این پیشرفت نیست؟ ما داریم پیش میرویم. البته دشمن هم زیاد داریم، مانع هم خیلی داریم. اگر مانع نبود، ما اینجور ورزیده نمیشدیم؛ جامعهی اسلامی و جمهوری اسلامی اینجور ورزیده نمیشد. مانع وجود دارد؛ و الّا تو زمین صاف راه رفتن که تقویت عضلانی نمیآورد. باید کوهنوردی کرد، باید از موانع بالا رفت. جامعهی ما این کار را کرده، این راه را پیش رفته، بازهم خواهد رفت، بعد از این هم خواهد رفت. شما بدانید! نسل جوان امروز، نسلی که بتوان متوقفش کرد، نیست. بیانات در دیدار جمعی از بانوان قرآنپژوه کشور1388/07/28 در باب قرآن، ما باید اعتراف کنیم که سالهای متمادی جامعهی ما با قرآن فاصله گرفت. ما در جمهوری اسلامی داریم این فاصله را کم میکنیم؛ عقبماندگیها را جبران میکنیم، اما این عقبماندگی خیلی زیاد بوده. در دوران حاکمیتهای طاغوت، قرآن به صورت رسمی در جامعه حضور نداشت؛ گوشه کنار کسانی ممکن بود با قرآن آشنا باشند- متدینینی در خانهها قرآن میخواندند- اما این فقط تلاوت قرآن بود؛ تدبر در قرآن، بخصوص در سطح جامعه و در منظر عموم خیلی کم بود؛ بسیار کم بود. نتیجه این شده بود که مجموعههای روشنفکری و مجموعههای دانشگاهی ما بکلی با قرآن فاصله داشتند؛ یعنی واقعاً در بین تحصیلکردههای آن زمان، کسی که با قرآن انسی داشته باشد، آشنائیای داشته باشد- نه آشنائی خیلی وسیع و عمیق، بلکه آشنائی محدود- واقعاً به چشم نمیخورد؛ مگر کسانی که سابقهی طلبگی داشتند و از دوران طلبگی، آیاتی حفظ بودند؛ اما در دیگر کشورهای اسلامی و بخصوص کشورهای عربی، به خاطر شرائطی، وضعیت اینجور نبود و الآن هم همینجور است. انسان روشنفکرهای آنها را، تحصیلکردههای دانشگاهیشان را که در مناصب گوناگون دولتی هم هستند، وقتی ملاقات میکند، میبیند اینها از آیات قرآن به صورت تمثیل، به عنوان شاهد، به عنوان مؤید، استدلال، در کلمات خودشان استفاده میکنند؛ چیزی که در بین مجموعهی روشنفکران قدیمی ما وجود نداشت، ولی در بین نسل جوان ما چرا. این به خاطر همان دور ماندن از قرآن بود، که ما دور مانده بودیم. حالا در آن کشورها کیفیت تعلیم و تربیت چه جور بود، آن یک بحث دیگر است. در کشورهای عربی بخصوص این چیز رائجی بود؛ الآن هم هست. ما از اول انقلاب با این پدیده برخورد میکردیم. این سیاستمداران و دولتمردان کشورهای عربی که همیشه هم ما به دوری اینها از مبانی قرآنی در عمل، اعتراض داشتیم و داریم و اعتراض بحق هم بود، اما قرآن در ذهن و زبان اینها حضور داشت. همیشه ما تأسف میخوردیم که ما چرا اینجوری نیستیم. مثل اینکه حالا اگر من بخواهم تشبیه بکنم، افراد با ذوق ایرانی در خلال صحبتشان ممکن است جملاتی از گلستان سعدی، از شعر حافظ، جملاتی از فلان نویسندهی معروف بیاورند، آنها از قرآن همینجور استفادههائی میکردند؛ اما در کشور ما چنین چیزی نبود. ما از قرآن به خاطر نوع تربیتی که قبل از انقلاب وجود داشت، فاصله گرفته بودیم. بیانات در جمع مردم استان کردستان در میدان آزادی سنندج1388/02/22 استعمارگران از قرنهای شانزده و هفده که وارد سرزمینهای شرق- از جمله سرزمینهای اسلامی- شدند، برای اینکه بتوانند کاملًا کمند اسارت را به دست و پای این ملتها ببندند و آنها را اسیر خود بکنند، شروع کردند آنها را نسبت به گذشتهی خود، نسبت به داشتههای خود، نسبت به مذهب خود، نسبت به آداب خود و نسبت به لباس خود بدبین کردن. اینها عبرتآموز است؛ کار به جائی رسید که در زمان اوائل مشروطیت در این کشور، یک روشنفکر گفت: ایرانی باید از سر تا به پا فرنگی بشود! یعنی دینش را، اخلاقش را، لباسش را، خطش را، گذشتهاش را و مفاخرش را کنار بگذارد و فراموش بکند، اما فرهنگ غربی، آداب غربی، رسوم غربی، تفکر غربی و روش و منش غربی را بپذیرد! اینجور اعلان کردند. بیانات در دیدار اساتید و دانشجویان در دانشگاه علم و صنعت1387/09/24 همیشه در دلِ ساخت حقوقی، یک ساخت حقیقی، یک هویت حقیقی و واقعی وجود دارد؛ او را باید حفظ کرد. این ساخت حقوقی در حکم جسم است؛ در حکم قالب است، آن هویت حقیقی در حکم روح است؛ در حکم معنا و مضمون است. اگر آن معنا و مضمون تغییر پیدا کند، و لو این ساخت ظاهری و حقوقی هم باقی بماند، نه فایدهای خواهد داشت، نه دوامی خواهد داشت؛ مثل دندانی که از داخل پوک شده، ظاهرش سالم است؛ با اولین برخورد با یک جسم سخت در هم میشکند. آن ساخت حقیقی و واقعی و درونی، مهم است؛ او در حکم روح این جسم است. آن ساخت درونی چیست؟ همان آرمانهای جمهوری اسلامی است: عدالت، کرامت انسان، حفظ ارزشها، سعی برای ایجاد برادری و برابری، اخلاق، ایستادگی در مقابل نفوذ دشمن؛ اینها آن اجزاء ساخت حقیقی و باطنی و درونی نظام جمهوری اسلامی است. اگر ما از اخلاق اسلامی دور شدیم، اگر عدالت را فراموش کردیم، شعار عدالت را به انزواء انداختیم، اگر مردمی بودنِ مسئولان کشور را دستکم گرفتیم، اگر مسئولین کشور هم مثل خیلی از مسئولین کشورهای دیگر به مسئولیت به عنوان یک وسیله و یک مرکز ثروت و قدرت نگاه کنند، اگر مسئلهی خدمت و فداکاری برای مردم از ذهنیت و عمل مسئولین کشور حذف شود، اگر مردمی بودن، سادهزیستی، خود را در سطح تودهی مردم قرار دادن، از ذهنیت مسئولین کنار برود و حذف شود؛ پاک شود، اگر ایستادگی در مقابل تجاوزطلبیهای دشمن فراموش شود، اگر رودربایستیها، ضعفهای شخصی، ضعفهای شخصیتی بر روابط سیاسی و بینالمللی مسئولین کشور حاکم شود، اگر این مغزهای حقیقی و این بخشهای اصلیِ هویت واقعی جمهوری اسلامی از دست برود و ضعیف شود، ساخت ظاهریِ جمهوری اسلامی خیلی کمکی نمیکند؛ خیلی اثری نمیبخشد و پسوند «اسلامی» بعد از مجلس شورا: مجلس شورای اسلامی؛ دولت جمهوری اسلامی، به تنهائی کاری صورت نمیدهد. اصل قضیه این است که مراقب باشیم آن روح، آن سیرت از دست نرود، فراموش نشود؛ دلمان خوش نباشد به حفظ صورت و قالب. به روح، معنا و سیرت توجه داشته باشید. این، اساس قضیه است. و من به شما عرض بکنم که تغییر سیرت، تغییر آن هویت واقعی، بتدریج و خیلی آرام حاصل میشود. توجه بعضیها به این، غالباً جلب نمیشود، یا خیلیها توجهشان جلب نمیشود. یکوقتی ممکن است همه متوجه شوند، که کار از کار گذشته باشد. خیلی باید دقت کرد. چشم بینای طبقهی روشنبین و روشنفکر جامعه- یعنی طبقهی دانشگاهی- و چشم بینای دانشجویان باید این مسئولیت را همیشه برای خودش قائل باشد خطبههای نماز عید سعید فطر1387/07/10 امروز دنیای اسلام با تهاجم سیاسی و فرهنگی و تبلیغاتیِ همهجانبهی دشمنان اسلام مواجه است. این نکته را باید در همهی جهان اسلام، همهی آحاد مردم، بخصوص نخبگان، بخصوص روشنفکران، علمای دین، افراد برجستهی سیاسی غفلت نکنند. امروز تهاجم علیه اسلام و مقدسات مسلمانان همهجانبه است و این نه به خاطر این است که دشمن قوی شده است، به خاطر این است که دشمن در مقابل حرکت عظیم اسلامی احساس ضعف میکند؛ لذا به انواع جنگهای روانی، تهاجمات گوناگون، ترساندن ملتها و کشورهای مسلمان از یکدیگر و تبلیغات علیه یکدیگر متوسل میشود. راه این است که دنیای اسلام وحدت خود را حفظ کند. بیانات در دیدار اقشار مختلف مردم در روز نیمهی شعبان1387/05/27 نشان دادن آن حقیقتی که در اختیار مذهب امامیه و پیروان اهل بیت (علیهمالسّلام) هست به مخاطب، مساوق با قبول مخاطب و همراه با تصدیق و پذیرش مخاطب است. حقیقت را باید نشان داد. باید سعی کنیم پیرایهها، خرافهها، ادعاهای دروغین، کجفهمیها، بدفهمیها دخالت نکند. البته نقش علمای دین، مبلغان برجسته، روشنفکران در این زمینه نقش برجستهای است. و ملت ما با عمل به تعالیم اهل بیت (علیهمالسّلام) و عمل به قرآن، چه در دوران انقلاب، چه در دوران دفاع مقدس، چه در حوادث گوناگونی که برای کشور ما پیش آمده است، حقانیت این تعالیم را نشان داد. بسیاری از مردم دنیا در دوران دفاع مقدس با حقانیت تشیع آشنا شدند و به آن گرایش پیدا کردند و آن را قبول کردند و پذیرفتند؛ همچنانی که خیلی از ناظران جهانی در دوران دفاع مقدس، در دوران انقلاب، با حقائقی که در عمل امام بزرگوار ما و حواریون او- که همین جوانهای مبارز و مجاهد و مجاهدان راه حق بودند- دیده شد، به حقانیت اسلام اعتقاد پیدا کردند. بسیاری از ملتها که مسلمان بودند، اما غفلت از حقیقت اسلام داشتند، بیدار شدند؛ آگاه شدند. نشان دادن حقیقتِ صحیحِ دین و نشان دادن آن بخصوص در عمل، چنین خاصیت معجزآسائی دارد. بیانات در دیدار مسئولان نظام به مناسبت مبعث حضرت رسول اعظم (ص)1387/05/09 یادآوری بعثت به معنای یادآوری یک حادثهی تاریخی نیست- این آن نکتهای است که ما باید در مواجههی با این حادثهی بزرگ و این خاطرهی ارجمند بشری و انسانی همیشه به یاد داشته باشیم- بلکه تکیهی بر این خاطرهی پرشکوه در حقیقت تکرار و مرور یک درس فراموشنشدنی است در درجهی اول برای خود امت اسلامی؛ چه آحاد امت، چه برجستگان و نخبگان امت- سیاستمداران، دانشمندان، روشنفکران- و در درجهی بعد برای همهی آحاد بشریت. این، تکرار یک درس است، تکرار یک سرمشق است، یادآوری یک حادثهی درسآموز است. ابعاد این حادثه بسیار متنوع است که حقیقتاً اگر کسی بخواهد با بیان رسا- و لو به طور اجمال- جوانب مسئلهی بعثت را بیان کند، باید کتابها نوشته شود و ساعتها سخن گفته شود؛ لیکن همانطور که انسان یک نگاه ابتدائی به این حادثه میکند، درسهای متعددی را فرامیگیرد. شما ملاحظه کنید پیغمبر اکرم با این پیامی که جامع همهی نیازهای بشر برای کمال بود، در جامعهای ظهور کرد و دعوت خود را آغاز کرد که هیچیک از آن کمالات مطلوب در آن جامعه وجود نداشت. بیانات در دیدار مسئولان نظام به مناسبت مبعث حضرت رسول اعظم (ص)1387/05/09 ملت ایران حرکت کرد، سنن آفرینش هم به او کمک کرد؛ قوانین طبیعی الهی به او کمک کرد. و الّا کی فکر میکرد در قلب حساسترین نقطهی عالم- یعنی خاورمیانه- یکی از وابستهترین حکومتها به استکبار جهانی- یعنی حکومت شاه؛ حکومت پهلوی- در بین جامعهای که بسیاری از روشنفکرانش، بسیاری از نخبگانش، دهها سال بود ذهنشان آلوده شده بود به تعلیمات غربی و وسوسههای غربی و هواهای نفسانی، ناگهان پرچم اسلام بلند بشود و این جامعه امت اسلامی را به اسلام دعوت کند؟ کی فکر میکرد چنین چیزی ممکن است؟ اما شد. این معنایش این است که وقتی یک جماعتی، یک ملتی در این راه حرکت کنند، بادهای موافق الهی- یعنی همان سنتهای آفرینش- به اینها کمک میکنند؛ پیش میروند. بیانات در دیدار مداحان اهلبیت (علیهمالسّلام)1387/04/04 رهبریِ شگفتآور امام بزرگوار در سختترین دورانها توانست این حرکت را با کمال قدرت حفظ کند و پیش ببرد و پیش ببرد. ملت ایران، جوانان این کشور، حقیقتاً سخن امام بزرگوارشان را نیوشیدند؛ از دل و جان آن سخن را پذیرفتند، فهمیدند و دنبال کردند. خیلی هم تلاش شد که مردم را منحرف کنند، منصرف کنند، راهشان را عوض کنند، باورشان را بگیرند، نشد؛ تا حالا نشده، بعد از این هم إن شاء اللَّه نخواهد شد. این حرکت ادامه پیدا کرده و این دشمنیها هم روز به روز به شکلهای مختلف وجود داشته. ما مثل آن دوندهای هستیم که به طرف مقصدی دارد حرکت میکند، ولی عدهای نمیخواهند او برسد و دائم سر راهش مانع درست میکنند؛ از رو مانعها میپرد، هی سنگ بهش میزنند، هی او را ملامت میکنند؛ از اطراف به او فریاد میزنند: نرو، نمیرسی، فایدهای ندارد؛ او هم گوشش بدهکار نیست؛ زخمها را میخورد، دردها را تحمل میکند؛ اما راه خودش را ادامه میدهد و میرسد. ملت ایران مثل یک چنین دوندهی قهرمانی تا امروز عمل کرده؛ پیش رفته. خوب، در یک چنین وضعیتی، دلسوزان این کشور، دلسوزان این ملت، علاقهمندان به آرمانهای اسلامی و انقلابی و مکتب اهل بیت (علیهمالسّلام) وظیفهیشان چیست؟ همه وظیفه دارند این راه را برای روندگان، یعنی برای ملت ایران تسهیل کنند. سیاستمدارها یکجور، دولتمردان یکجور، علمای دین یکجور، دانشمندانِ دانشگاهها یکجور، روشنفکران یکجور، قشرهای مختلف یکجور. یکی از اثرگذارترینها هم این جامعهی گویندگان مذهبی، سرایندگان مذهبی، پرچمداران عشقِ به اهل بیت (علیهمالسّلام) که در شادی و عزای اهل بیت دلها را به آنها نزدیک میکنند، هستند. بیانات در دیدار مردم کازرون1387/02/16 استکبار آمریکائی که یک روزی دشمن علنیاش در دنیا مارکسیزم و کمونیزم بود، برای مقابلهی با ملت ایران گشتند گرایشهای چپ و کمونیستهای زهواردررفتهی قدیمی را گوشه کنار پیدا کردند؛ با آنها هم ساختند! شاید بتوانند به ملت ایران صدمهای بزنند؛ اما در همهی این قضایا ناکام ماندند. ملت ایران بر آنها غلبه کرد. امروز ما باید بدانیم این دشمن ناکام ماندهی در مقابل ملت ایران نقشهاش چیست. باید بیدار باشیم: «العالم بزمانه لا تهجم علیه اللّوابس». اگر صحنه را بشناسیم، عرصه را بشناسیم، دشمن را بشناسیم، نقشهی دشمن را بدانیم، غافلگیر نخواهیم شد. باید این را بداند ملت ایران. بحمد اللَّه ملت ما، ملت هوشیاری است؛ زبانآوران و سخنگویان و صاحبدلان و روشنفکران زیادی هم در میان علمای دین، در میان علمای دانشگاه هستند که مردم را ارشاد میکنند، راهنمائی میکنند. جوانان پرشورِ ما هم در عرصههای مختلف رشد پیدا کردهاند. امروز در میان مردم ما، جوانان بسیجیِ ما در میدانهای علم، در میدانهای تجربه، در میدانهای فناوریهای دشوار پیشرفت کردهاند. ملت، یک چنین ملتی است. بنابراین شناخت صحنه برای ملت ما مشکل نیست. بیانات در دیدار مردم شیراز1387/02/11 مردم! حادثهی عظیمِ بینظیرِ تاریخیِ انقلاب اسلامی را مردم رقم زدند. انکار نقش مردم و بیاعتنائی به حضور مردمی- که متأسفانه امروز در بعضی از نگاههای شبه روشنفکرانه، انسان مشاهده میکند- خطاست. وقتی مردم به یک سمتی گرایش پیدا میکنند، کسانی که از این گرایش خود را منتفع نمیبینند، اسمش را میگذارند حرکت پوپولیستی و حرکت عوامگرائی! این خطاست. انقلاب را همین ارادههای مردمی و همین حضور مردمی- که متکی به ایمان آنها بود- توانست بوجود بیاورد و به پیروزی برساند. ملت ایران با ایمانش، با احساساتش، با غرور ملیاش، با افتخار به گذشتهی تاریخی و مواریث عظیم فرهنگیاش، توانست این حرکت عظیم را بوجود بیاورد. بیانات در دیدار مردم قم در سالروز قیام نوزدهم دیماه1386/10/19 یکی از همین فعالیتهای فاجعهآمیز، قضایای هفدهم دی بود که در زمان رضاشاه اتفاق افتاد. طبق نقشهی دشمنان اسلام و ایران، به کمک روشنفکران آن روزِ متصل به دربار پهلوی، تصمیم گرفتند که زن ایرانی را از دائرهی عفاف و حجاب خود بیرون کنند و این نیروی عظیم ایمانی را که به برکت عفاف، زن همواره در جوامع مسلمان وجود داشته است، نابود کنند و بر باد بدهند. یکی از جنایات بزرگ رژیم طاغوت، همین مسئلهی هفده دی هست. کشف حجاب، از بین بردن آن حائل و فاصلهای که در اسلام میان دو جنس قرار داده شده است - که این برای سلامت زن و سلامت مرد است؛ برای سلامت جامعه است - تا همان بلائی که بر سر زن در جوامع غربی آمد، بر سر زن مسلمان ایرانی بیاورند. این اقدام را با چماق، رضاخان در داخل کشور انجام داد. بیانات در دیدار مردم یزد1386/10/12 امروز هم وقتی نگاه میکنیم، میبینیم استان یزد در طول چهارده سال پیدرپی بیشترین نسبت قبولی در دانشگاهها را نسبت به شرکتکنندگان در کنکور سراسری کشور ارائه دادند. این چیز کمی نیست، این نشاندهندهی این است که استعداد علمی، استعداد دانشمند شدن، استعداد نخبه شدن، استعداد تبدیل شدن به بازوان توانا و مغزهای متفکری که میتواند این ملت را تکان بدهد و به سوی آیندهای که انقلاب اسلامی برای او ترسیم کرده است به پیش ببرد، در این استان فراوان است. جوان یزدی، مرد و زن یزدی، روحانی یزدی، روشنفکر یزدی، استاد یزدی باید قدر این استعداد را بداند. و همه بدانند که شکر این نعمت، در شناختن آن، در به کار گرفتن آن، در راهاندازی آن است. بیانات در دیدار جمعی از اساتید و فضلا و مبلّغان و پژوهشگران حوزههای علمیه کشور1386/09/08 تحول یعنی این؛ یعنی بهروز بودن، بهنگام جلو رفتن، از حوادث عقب نماندن. البته حوزههای علمیه در برههی زمان معاصر به طور طبیعی کمی از زمان عقب ماندند. تقصیری هم البته متوجه کسی از این جهت نیست؛ چون پیدایش انقلاب و سرعت تحولاتی که ناشی از پیدایش این برق عظیم در جامعه بود، همه چیز را عقب نگه داشت. روشنفکری جامعهی ما هم عقب است. دانشگاههای ما هم از آنچه که باید باشند، عقبند. حوزهی علمیه هم عقب است؛ یعنی متناسب با تحول جامعهی ما، این تحول عظیمی که پیدا شد در همهی اطراف خودش و در سطوح گوناگون و تا اعماق زیادی تأثیر گذاشت، از این تحول عقبیم. حوزه یک مقداری عقب است، لیکن میتواند با سرعت لازم و با جدیت این را جبران کند. بیانات در دیدار دانشآموزان و دانشجویان بسیجی1386/08/09 کشور ما یک روز نقطهی حساس و اساسی تمرکز سلطهی استکباری در این منطقه بود. زمامداران خائن، خاندان منحوس پهلوی، رجال خودباخته و رشوهبگیر، روشنفکران ساکت، علمای بیتفاوت، مجموعاً همه دست به دست هم داده بودند و ملت را مثل یک آب راکد درآورده بودند. سلطهگران هم هر کار میخواستند، با این ملت میکردند، که یکی از نمونههایش همان کاپیتولاسیون بود که اشاره کردم. در مجلس ایران قانون گذراندند که دولت ایران و دستگاه قضائی ایران نسبت به مجرم و جنایتکار امریکائی در ایران حق تعقیب ندارد. امام آن روز فریاد کشید؛ امام آن روز برای مردم حقیقت مطلب را روشن کرد. اگر یک نظامی سطحِ پائین امریکائی- یک گروهبان امریکائی، یک آشپز امریکائی- به بزرگترین مقامات علمی، دینی، سیاسی کشور ما اهانت میکرد، مردم حق نداشتند او را محاکمه کنند! اتفاقی که در کشورهائی که امریکائیها در آنجا ظلم میکنند، الآن دارد اتفاق میافتد. بیانات در دیدار اساتید و رؤسای دانشگاهها1386/07/09 ما به این منطق قوی در درون خودمان و در دانشگاههای خودمان نیاز داریم. با زبان دانشگاهی، با زبان دانشجوئی بایستی این منطق توسعه پیدا کند. بعضی از اساتید محترمی که اینجا صحبت کردند، اشاره کردند که اساتید عزیزمان هم به این مسائل احتیاج دارند. اساتید هم خودشان را از آشنائی با معارف دینی بینیاز ندانند. چند سال قبل یکی از محققان کتاب نویس در زمینهی مسائل اسلامی که کتابهایش به زبانهای گوناگون ترجمه میشود و مشتریهای زیادی در اروپا و جاهای دیگر دارد و ما اطلاع داریم- من نمیخواهم اسم بیاورم- برای من ذکر میکرد که وقتی به کشورهای عربی و از جمله به کشورهای خلیج فارس که میروم، روشنفکرها و اساتید دانشگاههای آنجا با قرآن و حدیث آشناترند تا روشنفکرها و اساتید ما. این آقا این مطلب را حدود ده سال قبل به من میگفت. البته علت این است که زبان قرآن، زبان آنهاست؛ مثل اینکه شما ضربالمثلی از سعدی، فردوسی یا حافظ در ذهنتان هست؛ چون کتابهای آنها را خواندید و زبان خودتان بوده، در ذهنتان مانده، که حالا میبینید این ناطقان محترم هم که میآیند، بعضی از آنها با شعر و ادبیات شروع میکنند. آنها چون زبانشان با زبان قرآن یکی است- یکی از اقبالهای آنها این است که زبان قرآن، زبان خودشان است- این زبان را راحت میفهمند؛ لذاست که با معارف قرآنی آشنا هستند. بیانات در دیدار اساتید و رؤسای دانشگاهها1386/07/09 به هر حال مسئلهی ارتقاء فکر دینی در دانشگاهها را بسیار جدی باید گرفت و مراقب باشید خلأ فکری برای دانشجوی ما و روشنفکر دانشگاهی ما به وجود نیاید. ما خیلی حرف داریم؛ حرف گفتنی و قانعکردنی. باید تبلیغات را عمق داد؛ با حرفهای نو و قوی و منطبق با معیارهای روشنفکری. من از اینکه گفته شود روشنفکری دینی آیا داریم، نداریم؛ از این بحثها بنده بیگانه و بیزارم. نگاه نو، نگاه مبتکرانه به مسائل دینی و مسائل فکری اسلامی، همان نگاه روشنفکری است و معنایش بدعتگذاری نیست. همان مبانی را با ابعاد جدیدی که انسان به برکت گذشت زمان آن ابعاد را میشناسد، فهمیدن و بیان کردن. از این نبایستی ما غفلت کنیم. بیانات در دیدار مردم شاهرود1385/08/20 یک ملت و یک جمعیت، هنگامی که به ارزشهای بنیادیِ بومیِ خود واقف بشود، استعدادهای خود را بشناسد، ارزش اخلاقی و انسانی خود را بداند، مغلوب حوادثی که برای او درست میکنند، نمیشود. آینده در برابر یک چنین جمعیت و ملتی، آیندهی روشنی است. سالهای متمادی- شاید دهها سال- همت استعمارگران این بود که ملت ایران را نسبت به خودشان و نسبت به ارزشها و گذشتهی خودشان بیاعتقاد کنند. گناه بزرگ نسل اول روشنفکران این کشور که مروّج تفکرات غربی و فرهنگ غربی بودند، همین است. به ملت ایران تبیین کردند و اصرار و تکرار کردند که تو چیزی نیستی. ارزشهای تو، اعتقادات تو، گذشتهی تو، تاریخ تو و بزرگان تو به چیزی نمیارزند. توانستند یک نسلِ از خود بیگانهای درست کنند که پذیرای یک حکومت ظالم و دستنشاندهای مثل حکومت رضا خان قلدر باشد. این کاری است که دشمنان ما در طول سالهای طولانی کردهاند. نهضت اسلامی، حرکت عظیم روحانیت و مردم در دوران سالهای منتهی به پیروزی انقلاب همین بود که مردم را نسبت به هویت خودشان، نسبت به تواناییهای خودشان و نسبت به گذشته و تاریخ خودشان خوشبین کنند و پردهی دروغ و توهمی را که دشمنان بر روی باورهای ملی ما کشیده بودند، آن را بِدَرَد؛ و موفق هم شدند ... بیانات در دیدار دانشگاهیان سمنان1385/08/18 اولین کسانی که با موج به اصطلاح مدرنیته مواجه شدند، چه کسانی بودند؟ شاهزادهها، رجال دربار قاجاری و شخصیتهای متنفذ سیاسی آن روز. عامهی مردم که خبری نداشتند، علما که اطلاعی نداشتند و دیگران که چیزی نمیدانستند. اینها هم به جز خیلی افراد معدود، عموماً- تقریباً میشود گفت بدون استثنا- در مواجههی با این فرهنگ و پیشرفتهای غربی مات و مبهوت شدند؛ دست و پای خودشان را گم کردند و نتوانستند ذهن و عقل خودشان را به کار بگیرند و از پیشرفت طرف مقابل، به فکر پیشرفت خود بیفتند. نتیجه چه شد؟ نتیجه این شد که در دوران مشروطیت و بعد از استقرار آن، روشنفکرهای درجهی اول ما عقیدهشان این شد که اگر ایران بخواهد پیشرفت کند، باید از فرق سرتاپا غربیِ کامل بشود! این، یعنی تقلید محض. و همینطور هم عمل کردند و این روند تا حکومت پهلوی ادامه داشت. حکومت پهلوی آمد این را برنامهریزی کرد تا با سرعت بیشتری این کار انجام بگیرد. به آن مقداری که در دورهی قاجار بود، قانع نبودند. پهلوی را برای این سرِ کار آوردند؛ چند تا روشنفکرِ دستنشاندهی مورد اعتماد خودشان از ایرانیهای تحت تأثیر غرب را هم به عنوان عناصر فرهنگی، دوروبرِ آن گذاشتند تا همین کار را بکنند. مسئلهی کشف حجاب، مسئلهی تغییر لباس و مسئلهی حذف کردن نشانههای ایرانیِ اسم: میرزا، سید، خان، آقا، دادن امتیازات فراوان در زمینههای نفت و آوردن مستشارهای خارجی- که روز به روز هم بیشتر شد- از این قبیل است. بعد هم که- انگلیسیها رضا خان را کنار گذاشتند، در دورهی بعد، آمریکاییها از سال 1332 همهکارهی کشور شدند؛ این سرگذشت تحولات ما در دوران طاغوت است که با همان مدیریت خطرناک که گفتم، به سمت نابود کردن اصالتها رفت. ایکاش در مقابل چیزی میگرفتند! نه، هیچچیز هم نگرفتند. یعنی ایرانیها در طول سالهای متمادی- بیش از شصت، هفتاد سال- که در اختیار انگلیسیها و غربیها بودند، این قدرت را پیدا نکردند که مثلًا یک مرکز تحقیقات علمی در کشور به وجود آورند که ظرف پنجاه سال دوتا اختراع درست کند؛ دانشمندانی را تربیت کنند که دو، سه تا کشف جدید علمی بکنند؛ یعنی اینها این اندازه از غرب استفاده نکردند. آنها چه میخواستند؟ مصرفکننده میخواستند. مصرفکنندهی اقتصادیای که به طور طبیعی با خودش مصرف فرهنگی و تسلیم سیاسی را هم همراه دارد. آنها این را میخواستند؛ اینها هم راحت تسلیم شدند و دادند. همهی این تشنجها، درگیریها و چالشهایی که شما در دوران حکومت قاجاریه از زمان تنباکو تا دوران رضا خان و تا بعد از آن میبینید که بین جبههای از مؤمنین به رهبری علما از یک طرف و حکام جائر از یک طرف انجام گرفت، نشأت گرفته از این قضیه است. در قضیهی امتیاز «رژی»، میرزای شیرازی در مقابل دادن امتیازِ مفت و مجانیِ یک منبع درآمد بزرگ در کشور به غربیها و خارجیها، مخالفت کرد. در قضیهی امتیاز «رویتر» همینطور، و در قضیهی قراردادِ 99- قرارداد معروف به «قرارداد وثوق الدوله» که در واقع طبق آن، همهی کشور را به دست انگلیسها میدادند- هم همین طور بود، که مدرس، آن روحانی برجسته، مخالفت کرد. در قضیهی ملی شدن صنعت نفت هم که مرحوم آقای کاشانی (رضوان اللَّه علیه) دخالت کرد، همین طور بود. این چالشهایی که علما با حکام دورانهای مختلف داشتند- که مردم و بسیاری از روشنفکرها هم با اینها همراهی کردند- همه در این مرز است؛ مرز منافع ملی، و آن طرف هم که تحول ناشی از اراده و تصمیمگیری قدرتهای بیگانه است. پس نسخههای پیشرفت و نسخههای غربی و بیگانه، بعضاً حتّی خائنانه است. بیانات در دیدار مسئولان و کارگزاران نظام جمهوری اسلامی1385/03/29 ما اکنون در زمینهی مثلًا علوم تجربی، نمونههاییاش را دیدهایم که حالا یکیاش فناوری هستهای است، یکیاش تولید سلولهای بنیادی است، یکیاش کارهای خوبی است که در بخشهای گوناگون انجام دادهاند و من حالا نمیخواهم پیش از موعد آنها را تصریح و بیان کنم، که به نفع پیشرفت دانش بشری هم هست. البته اینها فقط یک بخشی از کار است. استقلالِ اعتماد به نفس ملی و خودباوری، فقط به این چیزها منحصر نمیشود که ما میتوانیم سد درست کنیم؛ میتوانیم نیروگاه درست کنیم و میتوانیم بدون کمک خارجی کارهای بزرگ و پروژههای عظیم را راهاندازی کنیم، بلکه باید در سیاست، فلسفه، ابتکارهای مردمی و ارزشهای اخلاقی هم خودباوری داشته باشیم. ببینید! دیگران یک حرکت ابلهانهی دیوانهواری مثل گاوبازی در خیابانهایشان راه میاندازند، تلفات جانی میدهند، خودشان را مسخره میکنند؛ اما افتخار هم میکنند که این سنّت ملی ماست! کار، غلط است؛ اما خودباوری خوب است؛ خجالت نمیکشند. حالا فرض بفرمایید اگر ما یک سنّت اسلامی داریم که منطقی هم برایش داریم و آن را هم پذیرفتهایم، نبایستی در انجام دادن آن خجالت بکشیم. من حالا نمیخواهم مثال بزنم؛ اما مواردی هست که مثال زدنش صلاح نیست؛ ممکن است ریز شدن و جزئی شدن در بعضی از مسائل باشد؛ ولی مثالهای فراوانی را میتوانید پیدا کنید. در ارزشهای اخلاقی: مبارزهی فرهنگی دائم با خودباختگی مزمن و تحمیلی که چند ده سال بر این کشور تحمیل شده. بزرگان و پرچمداران فرهنگ و سیاست در این کشور، در یک مقطع زمانی و با صدای واحد، با وقاحت تمام گفتند که ایرانی صفر محض است! و اگر بخواهد معنا پیدا کند، باید برود کنار فرهنگ فرنگی. اولین پیشروان قافلهی روشنفکری کشور ما و معروفترین سیاستمداران دوران قاجار و پهلوی، این حرف را صریحاً گفتند، بعضیها هم که نگفتند، اینطوری عمل کردند و این شد یک بیماری مزمن در جامعهی ما؛ بایستی با این مبارزه کرد. بیانات در دیدار جمعی از کارگردانان سینما و تلویزیون1385/03/23 من زمان ریاست جمهوری، سفر سازمان ملل که رفته بودم، یک مصاحبهگر خیلی معروفی آمد و با من یک مصاحبهای کرد که خیلی هم به صورت گسترده پخش شد. اولین سؤالش این بود که، شما چرا سفارت را گرفتید؟ گفتم بابا! حالا ما آمدهایم سازمان ملل و تو میخواهی با ما مصاحبه کنی؛ اولین سؤال را این قرار میدهی؟! حاضر نیستند رها کنند. از دیدگاه خودشان، آن را به عنوان یک حرکت تروریستی و وحشیانه و تلقی میکنند. حالا یک دختر خانمِ دانشجوی روشنفکری که نه امّل است، نه عقبافتاده است، نه تحصیلنکرده است، نه سابقهی تروریستی دارد و خودش در آن قضیه بوده، ایشان قضیه را تشریح میکند؛ حاضر نیستند این را چاپ کنند. ببینید مسئله این است. خوب، او ملاحظهی سیاست خودش را میکند. در امریکا این نمایش بیسانسوری فقط در مورد آن جاهایی است که به اصول امریکایی اصطکاک نداشته باشد. آنجایی که اصطکاک پیدا میکند، چه به اصول امریکایی و چه به مصالح فوری امریکایی- مثل مسئلهی جنگ خلیج فارس که زمان بوش پدر انجام گرفت- سانسور وجود دارد؛ خیلی کامل و خیلی رسمی و علنی؛ بدون پردهپوشی. بیانات در دیدار معلمان سراسر کشور1385/02/12 قرآن در آموزش و پرورش حقیقتاً مهجور واقع شده است. یکوقتی- چند سال قبل از این- یکی از روحانیون محترم و مطلع از بسیاری از مسائل تبلیغی، یک نکتهای را به من گفت و من دقت کردم دیدم درست است و با تجربههای خود من هم کاملًا سازگار است. ایشان گفت که من در کشورهای اسلامیِ عمدتاً عربی با روشنفکرها که برخورد میکنم، حتّی روشنفکرهایی که اهل دین و دینداری نیستند، میبینم اینها با قرآن آشنایند. روشنفکرهای کشور خودمان را که نگاه میکنم (غیر از روشنفکران دینی؛ که حالا یک عده روشنفکران دینیاند؛ کم هم نیستند و بحمد اللّه بیشتر هم شدهاند و با مفاهیم اسلامی و با قرآن آشنایند) بسیاری از آنها ما با قرآن اصلًا آشنا نیستند و مفاهیم قرآنی را نمیدانند؛ اما در کشورهای عربی میدانند. این نکته را آن آقا به من گفت. من دیدم راست میگوید؛ ما با این سیاستمداران، نخبگان سیاسی و نخبگان فرهنگی و روشنفکری کشورهای عرب از سالهای متمادی قبل تا امروز ارتباط داشتهایم. اینها در اظهارات و حرفهایشان از آیات قرآن استفاده میکنند؛ مثلًا ما در حرفهایمان چطور از شعر سعدی استفاده میکنیم؛ همهی مردم «توانا بود هرکه دانا بود» را میدانند، از اشعار سعدی و حافظ در محاورات خودمان، در سیاست، مسائل گوناگون و اظهار نظرهای روشنفکری استفاده میکنیم؛ آنها از قرآن همینطور استفاده میکنند؛ ولی ما استفاده نمیکنیم. علت این است که در دورانی طولانی، قرآن در آموزش و پرورش ما، بهخصوص در آن سنین یادگیری مهجور بوده یا اصلًا وجود نداشته است. آن قدیم- زمان کودکی ما- یک چیزهای مختصری بود و بعد به تدریج همینطور کمرنگ شد و بالأخره حذف شد. بعد از پیروزی انقلاب، توقع این بود که یک کارِ کارستانی انجام بگیرد. کارهایی هم شده است، لیکن جای حضور قرآن در دورههای گوناگون- چه دبستان، چه دبیرستان و چه راهنمایی- واقعاً خالی است. باید فکر بشود. نه به شکل تحمیلی، نه به شکل بیزارکننده و دورکننده؛ بلکه به شکل صحیح. بیانات در دیدار شورای مرکزی و کمیتههای علمی همایش صدمین سالگرد مشروطیت1385/02/09 نقش روحانیت در مشروطیت، اولًا نقشی نیست که قابل انکار باشد، ثانیاً قابل مقایسه باشد با نقش دیگرانی که بودند؛ روشنفکرها، و در مرحلهی بعد، بعضی از صاحبان قدرت و متنفذان دولتی. وقتی به علما نگاه میکنیم، میبینیم سابقهی فعالیت علما خیلی بیش از دورهی مشروطیت است. بیانات در دیدار شورای مرکزی و کمیتههای علمی همایش صدمین سالگرد مشروطیت1385/02/09 انگلیسها همانطور که شما فرمول واقعشدهی خارجیاش را بهروشنی میدانید، آمدند بر این موج فرصتطلبانه مسلط شدند و این را گرفتند و از شاه عبد العظیم هدایتش کردند به سفارت انگلیس، بعد هم گفتند مشروطه! مشروطه هم از نظر الهامدهندگان معلوم بود که معنایش چیست! کسانی که تحت تأثیر اینها بودند، در درجهی اول روشنفکرهای غربزده بودند که البته قدرتطلبی هم در آنها مؤثر بود؛ یعنی اینطور نبود که ما فرض کنیم روشنفکرهای آن زمان از قبیل همین افرادی که اسم آوردید که تاریخها را نوشتهاند و در انجمنها حضور داشتهاند، صرفاً میخواستهاند نسخهی غربی مشروطیت در ایران تحقق پیدا کند؛ و لو خودِ آنها کنار بمانند؛ نه، بههیچوجه این را نمیخواستند. آنها میخواستند در حکومت باشند؛ کمااینکه برای این کار تلاش هم کردند و کسانی که به اینها ملحق شدند؛ از قبیل تقیزاده و غیر او، میخواستند در حکومت حضور داشته باشند. پس، فعالان روشنفکر این طور بودند. علاوه بر این، عدهای از قدرتمندان و رجال حکومتی هم بهتدریج وارد این ماجرا شدند. بنابراین، حقیقت آنچه که در صحنه اتفاق افتاد، این است.نکتهای که در کنار این مسئله، مورد توجهم هست، این است که چه شد که غربیها، مشخصاً انگلیسیها، در این مسئله کامیاب شدند؛ از چه شگردی استفاده کردند که کامیاب شدند. در حالی که مردم که جمعیت اصلی هستند، میتوانستند در اختیار علما باقی بمانند و اجازه داده نشود که شیخ فضل الله جلو چشم همین مردم به دار کشیده شود؛ قاعدهی قضیه این بود. به نظر من مشکل کار از اینجا پیش آمد که اینها توانستند یک عدهای از اعضای جبههی عدالتخواهی- یعنی همان اعضای دینی و عمدتاً علما- را فریب بدهند و حقیقت را برای اینها پوشیده نگه دارند و اختلاف ایجاد کنند. انسان وقتی به اظهاراتی که مرحوم آسید عبد الله بهبهانی و مرحوم سید محمد طباطبایی در مواجهه و مقابلهی با حرفهای شیخ فضل الله و جناح ایشان داشتهاند، نگاه میکند، این مسئله را درمییابد که عمدهی حرفها به همین است که اینطور میگفتهاند. این حرفها به نجف هم منعکس میشده و شما نگاه میکنید که همین اظهارات- انسان در کار مرحوم آقا نجفی قوچانی، در آن کتاب و در مذاکراتی که در نجف در جریان بوده، اینها را میبیند- و حرفهایی را که از سوی روشنفکرها و بهوسیلهی عمال حکومت گفته میشد و وعدههایی را که داده میشد، حمل بر صحت میکردند. اینطور میگفتند که: شما دارید عجله میکنید؛ سوءظن دارید؛ اینها قصد بدی ندارند؛ اینها هم هدفشان دین است! این مسائل در مکاتبات، نامههای صدر اعظم و ... به مرحوم آخوند منعکس شده است. انسان میبیند که حساسیت آنها را در مقابل انحراف کم کردهاند؛ اما حساسیت بعضیها مثل مرحوم آشیخ فضل الله باقی ماند؛ اینها حساس ماندند؛ اصرار کردند و در متمم، آن مسألهی پنج مجتهد جامع الشرائط را گنجاندند و مقابله کردند. یک جمع دیگری از همین جبهه، این حساسیت را از دست دادند و دچار خوشباوری و حُسن ظن و شاید هم نوعی تغافل شدند. البته انسان حدس میزند که بعضی از ضعف شخصیتیها و ضعفهای اخلاقی و هوای نفس بیتأثیر نبود؛ حالا و لو نه در مثل مرحوم سید عبد الله یا سید محمد؛ اما در طبقات پایین، بلاشک بیتأثیر نبوده که نمونهی واضحش امثال شیخ ابراهیم زنجانیست. اینها بالاخره جزء علما بودند. شیخ ابراهیم هم تحصیلکردهی نجف بود، هم مرد فاضلی بود؛ اما تحت تأثیر حرفهای آنها قرار گرفتند و غفلتزده شدند و مقداری هوای نفسانی در اینها اثر گذاشت و اختلاف از اینجا شروع شد. بیانات در دیدار اساتید و دانشجویان دانشگاه امام صادق (علیهالسّلام)1384/10/29 امروز مهمترین نیاز دنیای اسلام این است که، آن جوهر اسلام ناب و گوهر تابناک- با شکلی که تهمت بیسوادی، تحجّر، مقدسمآبی و از زمان عقب ماندن و عقبمانده بودن دیگر به آن وارد نیاید- بتواند به اهداف خودش برسد؛ ما در دنیای اسلام و امت اسلامی این را نیاز داریم. حرکت ملتها به سمت این آرمانهای بلند، آن وقت منطقی خواهد شد؛ آن وقت نخبگان جوامع، خودشان سربازان و بسیجیان این راه خواهند شد. شما میدانید که در دنیای اسلام، پولهای زیادی خرج شد. در طول این سالها، از طرف دستگاه استکبار، برای خریدن نخبگان اقداماتی انجام شد؛ نخبگانی که اگرچه از لحاظ علمی یا سیاسی نخبه بودند؛ اما ارزش درونیشان، خیلی پایین بود و خیلی راحت خریده شدند؛ قلمها و زبانهایشان را فروختند، حتی فکرها و وجودشان را فروختند؛ این از زمانهای خیلی قدیم شروع شد؛ یعنی از قدیمِ در دوران معاصر؛ از زمانی که روشنفکری غربی در این کشور به وجود آمد- که من یکوقتی گفتم روشنفکری در کشور ما بیمار متولد شد-. از آن روز اینها سراغ این نخبهها رفتند و با پول تطمیعشان کردند. اینها هم حقیر، ضعیف و اسیر بودند و تن دادند و خودشان را به پول فروختند. چهل سال قبل از این، مرحوم آل احمد مینویسد: «اگر میفروشی، همان به که بازوی خود را؛ اما قلم خود را هرگز.» این را آل احمد در دههی چهل، در یکی از کتابهایش نوشته است. انسان بازو و تنش را بفروشد؛ اما قلمش را- یعنی جان و فکرش را- نفروشد. اما آنها فروختند و دیگران هم خریدند؛ نخبگان را گرفتند. لذا حرکتهای عمومی مردمی در بسیاری از جاها، نه فقط از سوی نخبگان همراهی نشد؛ بلکه حتی نخبگان مثل یک دیواری در مقابل آن ایستادند. آن وقت بهانهی نخبگان در مقابل حرکتهای اسلامی، پیش خودشان چه بود؟ میگفتند اینها قدیمی است، اینها متحجّرانه است، اینها آخوندبازی است، اینها نمیدانم فلان است. بیانات در دیدار مردم قم در سالروز قیام نوزده دی1384/10/19 قیام مردم قم به برکت همین اخلاص، به قیام جهانی اسلام منتهی شد. امروز شما هر نقطهیی از دنیای اسلام را که نگاه کنید، مشاهده میکنید که انگیزهی حاکمیت و عزت اسلام در دل مردم و بخصوص جوانها، دانشگاهیان، روشنفکران موج میزند؛ که در گذشته اینها نبود. کلمهی حق، کلمهی طیبه، همین است که: «اصلها ثابت و فرعها فی السّماء تؤتی اکلها کلّ حین بإذن ربّها». کار مردم قم، کلمهی طیبه بود. کار امام- که با اخلاص کامل این حرکت را شروع کرد- کلمهی طیبه بود. این کلمهی طیبه به بار نشست؛ چه کسی خیال میکرد؟! بیانات در دیدار مردم قم در سالروز قیام نوزده دی1384/10/19 ملت ایران در طول این بیست و هفت سال پیش رفته است؛ موفق شده است. وضع امروز کشور ما قابل مقایسه با وضع بیست و هفت سال قبل نیست. جوانان ما، فضلای ما، روشنبینان و روشنفکران ما رشد کردهاند و پیش رفتهاند؛ ملت ما، علیرغم همهی بدخواهیها و ملعنتهایی که دشمنان در تبلیغاتشان کردهاند، به مبانی انقلاب پایبندتر و علاقهمندتر شد، که نمونهاش را در همین انتخابات ریاست جمهوری دیدید؛ ملت به شعارها رأی داد: شعار عدالتطلبی، شعار خط امام، شعار پایبندی به ارزشهای اسلامی؛ ملت دور این محورها جمع شدند. بحمد اللّه مسئولان هم توانستند خودشان را در عرصهی حرکت، به مردم نشان دهند. امروز بحمد اللّه همت و حرکت مسئولان ما- مسئولان دولتی، نمایندگان مجلس- برای پیشرفت به سمت مبانی و ارزشهای انقلاب ستودنی است؛ آنها کار میکنند و حرفهایی را که گفته شده، به مرحلهی عمل نزدیک میکنند. برای یک ملت، چه از این بالاتر؛ و چه از این زیباتر و شیرینتر؟ بدخواهان جمهوری اسلامی هم همین مسائل را میبینند. بیانات در دیدار اعضای همایش مرحوم حاج آقا نورالله اصفهانی1384/05/15 شما نگاه کنید که در سرتاسر کشور، چه کسانی انجمنهای ملی را میگرداندند؟ درست است که در تکوین مشروطیت، هم جریان روحانیت و هم جریان روشنفکری، هر دو، دخیل بودند- این را نمیشود انکار کرد و این مقدماتِ همان چیزی بود که بعد اسمش شد مشروطیت، و اول، عدالتطلبی و قانونگرایی و قانونطلبی بود- اما در عمل، آن کسانی که وارد میدان شدند و حقیقتاً بارهای سنگین مثل همین انجمنهای ملی- نه بارهای نان و آبدار مثل نمایندگی مجلس از تهران و وزارت- را به دوش گرفتند، چه کسانی بودند؟ شما اگر به جاهایی که انجمن فعالیت داشته نگاه کنید، خواهید دید که در رأس انجمن، یک یا دو یا سه روحانی بودهاند. این قضیه در مشهد بود؛ کمااینکه در تبریز، در اصفهان، در شیراز و در لار هم همینطور بود. بنابراین، میبینید که این شخصیتهای روحانی بودند که وارد میدان شدند. ما یک نمونهی دیگر آن را در کمیتههای بعد از انقلاب میبینیم. این کار، نان و آبی نداشت؛ خطرِ کشته شدن و ترور شدن و متهم شدن هم داشت؛ اما اگر روحانیون نبودند، کمیتهها را اداره نمیکردند، به مساجد نمیآمدند، افراد مسلح و سلاحها را جمع نمیکردند و تا چند ماه، همهی وظایف یک دولت را بهقدر مقدور خودشان انجام نمیدادند، چه کسی میخواست این کار را بکند؟ ما هیچکس را نداشتیم؛ نه روشنفکرها این ظرفیت را داشتند، نه این همت را به خرج میدادند و نه هرگز این خطرپذیری را مجموعهی روشنفکری، حقاً و انصافاً از خودش نشان داده است. بههرحال، به روحانیت ظلم شده است. یکقدری شما روی این مسئله تکیه کنید. بیانات در دیدار اعضای همایش مرحوم حاج آقا نورالله اصفهانی1384/05/15 مرحوم حاج آقا نور اللّه انصافاً از یک نظر، قلهی این خاندان است. ایشان از لحاظ علمی، شاگرد میرزا و اصحاب سامره است که چند سالی در آنجا زندگی کرده و برگشته و شاگرد پدرش- یعنی همان مکتبِ مرحوم شیخ محمد تقی، صاحب حاشیه- است که در اصفهان رواج پیدا کرد و مکتب علمی شد و علمای بزرگی را هم تربیت کرد. از لحاظ فهم سیاسی هم بسیار مرد فهیم و جلوتر از زمان خودش بود؛ هم در قضیهی مشروطه، انسان این مسئله را مشاهده میکند، هم در قضیهی رضا شاه. این حرکتی که ایشان در 1345 و 1346 شروع کرد که قم را پایگاه خودشان قرار داد و انتظاراتی را از رضا شاه مطرح کرد، کارهای خیلی بزرگی است؛ منتها آن استبداد رضاخانی و سرنیزه و قلدریِ رضاخانی نگذاشت این قضیه موج پیدا کند؛ و الّا اگر یک مقدار آن فشار دیکتاتوری رضاخانی نبود، این قضیه در همهی ایران موج پیدا میکرد و شاید نتایج بسیار مهمی را انسان میتوانست حدس بزند که بر آن مترتب میشد؛ لیکن نگذاشتند، بعد هم که به شهادت و مسموم کردن ایشان منتهی شد. بنابراین، از لحاظ فهم سیاسی هم ایشان خیلی مهم بوده است. نکتهی دیگری که در مورد ایشان هست، روشنبینی و روشنفکری است. ببینید این مبارزاتی که با فرنگیها و با خارجیها و با نفوذ اجانب در کشور از طرف علما انجام گرفته، که یک نمونهاش خودِ میرزای شیرازی است، یک نمونهاش دو طرف مشروطیت هستند در نجف؛ یعنی هم آسید محمد کاظم، هم آخوند ملّا کاظم خراسانی، که هر دوی اینها مخالف حضور بیگانه بودند. بیانات در دیدار جمعی از دانشجویان بسیجی1384/03/05 قبل از انقلاب وقتی ما با جوانهای مؤمن دانشجو مواجه میشدیم- که آن وقت با ما در ارتباط بودند، مسجد ما میآمدند، خانهی ما میآمدند و در مجامع ما شرکت میکردند- میدیدیم به برکت روشنفکریِ نو و پیشرفتهی اسلامی، در محیط دانشگاه حرف برتر را اینها میزنند. فعالان چپِ آن روز در مواجههی با اینها میماندند؛ این یک واقعیت بود. میدانید که آن روز تفکرات چپ و مارکسیستی به شکل ملایمترش در محیطهایی مثل کشور ما به عنوان حرفهای نو ترویج میشد. البته نو هم نبود، اما به عنوان حرف نو ترویج میشد. به دانشگاهها میآمدند و ماتریالیسم دیالکتیک و دیگر بحثهای مارکسیستی را برای بچهها شرح میدادند. بچههای مذهبی که ریشهی فکرشان در پایههای قرآنی و تفسیری مستحکم شده بود، در دانشگاهها مثل سدی در مقابل اینها بودند و مثل فولادی در دل حصار اینها نفوذ میکردند. این هم از میدانهای چالشبرانگیز ماست. پس در این چالشها، چالش دانایی و علمی هست؛ چالش تولید فکر هست؛ چالش سازندگی و خدمترسانی به مردم هست؛ چالش دفاع سیاسی هست؛ چالش تهاجم سیاسی هست؛ چالش دفاع نظامی هست. در این صحنههای متنوع چه کسی میتواند وارد شود؟ اگر کسی وارد این صحنهها شد، پس فرزانه و کارآمد و توانا و پیشرفته است. من چند سال قبل در یکی از دانشگاهها گفتم روشنفکری در ایران بیمار متولد شد. اگر شما به تاریخچهی روشنفکری نگاه کنید، این را تصدیق خواهید کرد. اصلًا روشنفکری در کشور ما از اول بیمار و وابسته به بیگانه متولد شد. الآن هم عرض میکنم که مفهوم تجدد نیز در کشور ما بیمار و معیوب و معلول متولد شد. تجدد در کشور ما به چه معنا بود؟ اینکه عرض میکنم، مربوط به اواخر دوران قاجار است؛ بعد در دورهی رضا خان و بقیهی دورهی پهلوی هم اوج حرکتی بود که الآن دارم میگویم. در قاموس متجددین کشور ما «تجدد» به معنای تقلید از غرب بود. تقلید یعنی چه؟ یعنی شما بروید لباس کهنهی کسی را بخرید و در روز عید به عنوان لباس نو تنتان کنید. تفکرات قرن نوزدهمیِ فرانسه و انگلیس و بقیهی مناطق اروپا وارد ایران شد. صد سال از بروز این تفکرات گذشته بود، اشکالات و خدشهها و نسخها و ردهای فراوانی هم بر آن وارد شده بود؛ تازه آقایان متجدد ایرانی، آن روز رفتند سراغ همان تفکرات، همان روشها و حتّی همان منشهای شخصیتیِ ظاهری؛ یعنی لباس پوشیدن، ریش گذاشتن، سبیل گذاشتن و زلف گذاشتن. داگلاسْ نامی در یک گوشهی فرنگ پیدا شده بود و سبیلش را به شکل خاصی اصلاح کرده بود؛ در ایران این سبیل شد مُد! زمان جوانی ما بیتلها خط ریش کج میگذاشتند؛ جوانهای ما بعد از آنکه سالها از بروز چنین پدیدهای گذشته بود، از آنها تقلید میکردند! این، تجدد است؟! این، قهقرا رفتن و عقبگرد است؛ اینکه تجدد نیست. بیانات در دیدار جمعی از دانشجویان بسیجی1384/03/05 کسانی که معتقد به نظام و قانون اساسی نیستند و دلشان برای بیگانگان و نفوذ آنها پر میزند و منتظر آمدن بیگانگان هستند، درصد بسیار کمیاند. خیلیها ممکن است پای صندوقها نیایند؛ بهخاطر اینکه حوصلهاش را ندارند، وقتش را ندارند، درست اهمیت قضیه را نمیدانند، متوجه تأثیر رأی خودشان نیستند یا به کسی که به او اطمینان و اعتماد کنند، نرسیدهاند؛ یا کسی را هم که شناختهاند، نپسندیدهاند؛ لذا نمیآیند. تلاش شما باید این باشد که مشارکت را به معنای حقیقی کلمه حد اکثری کنید. شما دانشجویید، فرزانهاید، روشنفکرید و معیارها را هم میدانید؛ بنابراین نگاه کنید ببینید با معیارهای جمهوری اسلامی، در میان نامزدهای انتخاباتی چه کسی کفایت و نشاط و توانایی لازم را دارد و میتواند وارد این میدان شود و با چالشهای گوناگون دست و پنجه نرم کند و تحت تأثیر دشمن نیست و دشمن از آمدن او خوشحال نمیشود. بیانات در دیدار مردم شهرستان جیرفت1384/02/17 انقلاب اسلامی و نهضت وسیع مبارزات اسلامی در ایران به رهبری امام بزرگوار ما و روحانیون آگاه و مبارز و روشنفکران مؤمن و متدین توانست موج بیداری را در این کشور به وجود بیاورد، که منتهی شد به حرکت انقلاب. انقلابِ یک ملت چنان قدرتی دارد که مستحکمترین دژهای استکبار را درهم میشکند، و شکست. انقلاب اسلامی دژ استبدادیِ رژیم پهلوی را که پشت به قدرت استعماری امریکا و انگلیس داشت، از بین برد و به دنبال آن، لذا حکومت مردمی و اسلامی به وجود آمد. جمهوری اسلامی را شما مردم به وجود آوردید. جمهوری اسلامی یعنی حکومتی که خارجی در آن دخالت نمیکند؛ خودرأیی و استبداد بر آن حاکمیت ندارد؛ طبقهی ویژهی اشراف در آن دخالت نمیکند؛ خانسالاری در امور مردم دخالت نمیکند. روزی که ما در جیرفت بودیم، مردم از خانها مینالیدند. خانها آلت دست رژیم منحوس پهلوی بودند؛ آنها هم آلت دست امریکا بودند؛ یعنی سلسلهمراتب فساد وجود داشت! انتصاب امام جمعه مشهد مقدس1384/01/17 جناب مستطاب حجة الاسلام و سید الاعلام آقای حاج سید احمد علم الهدی؛ دامت افاضاته با تکریم یاد امام جمعه ی فقید مشهد، مرحوم حجة الاسلام عبادی و قدردانی از خدمات و دعا برای علو درجات آن روحانی عالیقدر، جنابعالی را که مزین به زیور علم، و مفتخر به مجاهدت در عرصهی فرهنگ و برخوردار از زبان گویا و نافذ در صحنههای دینی و آموزشی میباشید، به امامت جمعهی شهر مقدس مشهد و در جوار آستان حضرت ابی الحسن الرضا علیه آلاف التحیة و الثّناء منصوب میکنم. شهر شهادت با مردمی مؤمن و انقلابی و مهربان و پرافتخار و با حوزهی علمیهیی کهن و غنی و ریشهدار و با جامعهی دانشگاهی گسترده و روشنفکر و فعال و با میلیونها زائر پرشور و مشتاق، و برتر از همه، با آستان بلند رضوی که قبلهی دلهای مؤمنان در همهی اقطار است، شهری یگانه و استثنایی به شمار میرود و شما که یادگار یکی از برجستهترین خاندانهای علمی این شهر مقدس میباشید با این انتصاب، در جایگاه شایستهی خود قرار گرفتهاید. اکنون در برابر جنابعالی عرصهیی وسیع از تلاش دینی و علمی و اجتماعی و سیاسی قرار دارد و امید است با توفیق و تایید الهی و در پرتو توجهات حضرت بقیة اللّه روحی فداه، هدایتهای مخلصانهی شما، منشإ برکات و مایهی نشر ایمان و آگاهی و معنویت باشد. بیانات در دیدار اعضای مجلس خبرگان رهبری1383/12/27 اینطور نباشد که وقتی مطلب حقی در مرکزی گفته میشود و مسئول و روحانیِ روشنفکر و آگاهی آن را بیان میکند، ناگهان با این توهم یا با این وسوسه که اصل عزاداری امام حسین زیر سؤال برده شد، جریانی درست شود؛ کمااینکه ما دیدیم در قضیهی قمهزنی همینطور شد. به نظر ما قمهزنی یک خلاف شرع قطعی بود و هست؛ این را ما اعلام کردیم و بزرگانی هم حمایت کردند؛ اما بعد دیدیم از گوشه و کنار کسانی در جهت عکس این عمل میکنند! اگر قمهزنی اشکال هم نداشته باشد و حرام هم نباشد، واجب که نیست؛ چرا در جاهایی برای این چیزهای بعضاً خرافی انگیزه وجود دارد؟ آنهایی هم که جنبهی خرافیِ محض ندارد، لااقل این مقدار هست که در دنیای امروز، در ارتباطات امروز، در فرهنگ رایج جهانی امروز، در عقلانیاتی که امروز در داخل خانههای ما و بین جوانان و دختران و پسران ما رایج است، عکسالعمل نامناسب ایجاد خواهد کرد. اینها از بیّنات شرع نیست که ما بگوییم چه دنیا بپسندد، چه نپسندد، ما باید اینها را بگوییم؛ حد اقل اینها چیزهای مشکوکٌفیه است. برای این موضوع فکری بکنید و کاری انجام دهید. این هم با اشارهای که شما در بیانیه اجلاس کردید، بهدست نمیآید. بیانات در دیدار جمعی از اعضای انجمنهای اسلامی دانشآموزان1383/12/24 سالها این ملت در سختیهای ناشی از سلطهی بیگانه گذراند تا اینکه زمینه برای انقلاب اسلامی آماده شد. رهبری حکیم، پُرقدرت، با اراده و عزم راسخ و نافذ در همهی دلها، در میان مردم به وجود آمد و وارد میدان شد؛ ملت هم تجربه پیدا کرده بودند؛ لذا انقلاب اسلامی شکل گرفت و این دفعه ترفند دشمن بیاثر ماند؛ چون ملت و رهبران در انقلاب اسلامی تجربه پیدا کرده بودند. در دورهی مشروطه، رهبران و مردم نمیدانستند کمین بیگانگان با آمادگیهای قبلی چقدر خطرناک است؛ لذا حصارهای خودشان را برچیدند و مهیای قبول حملهی دشمن شدند؛ دشمن هم آمد و هر کار خواست، در این کشور کرد. این دفعه در انقلاب اسلامی، با استفادهی از تجربهی مشروطیت، هم ملت ما، هم رهبران روحانی ما و هم روشنفکران صادق ما فهمیدند که باید حصار معنوی- یعنی حصار ایمان، ارزشهای انقلابی و حصار بیداری- را در مقابل توطئههای دشمن محکم نگه دارند. بیانات در دیدار جمعی از مهندسان1383/12/05 وقتی یک کشوری در سراشیبیِ انحطاط اجتماعی یا سیاسی یا فنی واقع میشود، مهمترین ضایعهیی که برای کشور پیش میآید، این است که سرمایههای کشور به کار گرفته نمیشود؛ این طبیعیِ دوران انحطاط است. ما در یک دوران تقریباً صدساله، انحطاط بسیار تأسفباری را گذراندیم. این دوران از اواسط دورهی قاجار آغاز میشود تا پایان دورهی پهلوی؛ یعنی حتی در دورهی پهلوی هم که دورهی مدرنیزاسیون ایران طبق نگاه خود متولیان دولتی و روشنفکرهای آن روز است، متأسفانه ما در سراشیب انحطاط حرکت کردیم. چرا میگوییم انحطاط؟ شاید اوایل دورهی قاجار هم ما خیلی هنر بزرگی در زمینههای مختلف علمی و صنعتی نشان ندادیم؛ اما من آن را دوران انحطاط نمیگویم؛ دوران انحطاط، مربوط به اواسط دورهی قاجار و بعد است. چرا؟ چون این دوران، دورانی است که ملت ایران از حرکت طبیعی خود- که گاه سرعت میگرفت، گاه دچار بُطء و کندی میشد- کنار افتاد؛ یعنی افسون شد. یک ملت، همیشه پیشتاز نیست. یک ملتِ بااستعداد گاهی بهخاطر عوامل مختلف، پیشروی و سرعت و شتاب دارد؛ گاهی هم کندی دارد؛ اما یکوقت یک ملت افسون میشود؛ این افسون تحقق پیدا کرد. افسون در مقابل چه چیزی؟ در مقابل یک موجود تازهنفسِ زندهی نگاهکنندهی به مسائل جهان به صورت ریز و کلان؛ و آن، تمدن صنعتی و پیشرفت علمی غرب بود. این موجود، با نگاهِ تصرف جهان به میدان آمد؛ لذا برای خودش مفید شد، ولی برای دنیا مایهی زیان شد. تا یک برههی طولانی از زمان، مثل بختکی افتاد روی ملتهای غافلی از قبیل ملت ما و ملتهای آسیا و آفریقا و نقاط دیگری از جهان؛ نگذاشت اینها حرکت طبیعی خود را- که گاهی شتاب داشت و گاهی کند بود- ادامه دهند؛ اینها را افسون کرد. از اواسط دورهی قاجار نشانههای پیشرفت اروپایی در کشور ما بتدریج شروع کرد ظاهر شدن. روشنفکران ما کسانی بودند که به اروپا میرفتند یا نوشتههای آنها را میخواندند؛ لذا با پیشرفتهای آنها آشنا میشدند و خود را در مقابل آنها ناتوان و حقیر میدیدند. این حرفِ تکرارشدهیی است از طرف روشنفکرهای صدر مشروطه، که ما فقط و فقط باید دنبال غربیها راه بیفتیم و به هرچه آنها میگویند، در همهی شئون زندگیمان عمل کنیم؛ این حرفی که از تقیزاده و دیگران نقل شده و واقعیت هم دارد. اینها میگفتند ما باید صددرصد به نسخهی آنها عمل کنیم تا پیش برویم؛ یعنی مجال ابتکار، ابداع، خلاقیت و نگاه بومی به مسائل علمی و صنعتی مطلقاً در محاسبهی اینها نمیگنجید. این را از این طرف حساب کنید؛ حالا طرف مقابلی که ما توصیه میشدیم به اینکه از او تبعیت کنیم، چیست؟ همان انقلاب صنعتی و انقلاب علمی و پیشرفت علمییی است که نگاهش فقط محدود به چارچوب کشور خود نمیشود؛ بلکه به دنیا به چشم یک ذخیره و یک انبار بزرگ که باید از آن استفاده کند و ببلعد تا اینکه بتواند حجم خودش را بیشتر کند و خود را توسعه دهد، نگاه میکند. این زمانی که من اشاره میکنم، زمانی است که بیش از صد سال از شروع استعمار گذشته بود؛ یعنی پرتغالیها، اسپانیاییها، انگلیسیها، هلندیها و بخشهای مختلف اروپا به مناطق ثروتمندِ دستنخوردهی دنیا، از جمله منطقهی ما، منطقهی اقیانوس هند، شبه قارّهی هند، اندونزی، آفریقا و بقیهی مناطق گوناگون دست انداخته بودند و آن ثروتهای عجیب و دستنخورده را پیدا کرده بودند. البته خُلقیات اروپاییها هم در این کار تأثیر داشت. بعضی از این خُلقیات مثبت است، بعضی از آنها منفی. من از کسانی نیستم که غربیها را یکسره دارای خُلقیات منفی بدانم؛ نه، خلقیات مثبتی هم دارند؛ خطرپذیرند، شجاعند، دنبالگیرند. اینها سوار کشتی شدند، راه افتادند، رفتند تا به کشورها و مناطق دستنخورده برسند؛ یعنی انبارهای ثروت طبیعی. آسیا را فتح کردند، آفریقا را فتح کردند، طبعاً آمریکا را هم فتح کردند. بیانات در دیدار جمعی از رؤسای دانشگاهها1383/10/17 البته از سالیان متمادی خدای متعال توفیق داد و ما نهاد نمایندگی را در دانشگاهها گذاشتهایم. امروز هم خوشبختانه جناب آقای قمی حقیقتاً یک عنصر برجسته و یک روحانی فرزانه و روشنفکر هستند. البته من همهی آقایانی را که در دانشگاههای گوناگون فعالیت میکنند، نمیشناسم؛ ولی میدانم جناب آقای قمی فعالیتهای باارزش و خوبی دارند؛ درعینحال اینطور نیست که کار فقط بر دوش این افراد باشد. رؤسای دانشگاهها اولًا باید به آنها کمک کنند و کارشان را تسهیل نمایند تا واقعاً بتوانند در دانشگاه حضور معنوی و دینی و روحانی و حضور هدایتگر و پدرانه داشته باشند. وانگهی، خود رؤسا و مسئولان دانشگاهها و ستاد اصلی وزارت مسئولیتهای بسیار سنگینی در زمینهی مسائل فرهنگی دارند. بیانات در دیدار مسئولان سازمان صدا و سیما1383/09/11 یک منبری که فرضاً برای صد نفر در یک مسجد به منبر میرود، از روی متن که نمیخواند؛ متکی به ذهن خودش است. یکوقت مطلبی به زبان انسان میآید؛ یکوقت هم حرف یا حدیثی که باید به یاد انسان بیاید، نمیآید و انسان چیز دیگری به جایش میگوید که در جمع آن صد نفر خیلی مشکل ایجاد نمیکند؛ اما چه لزومی دارد که ما این مطلب را در بین چند میلیون جمعیت منتشر کنیم؟ اینها باید کاملًا محاسبه شود. به نظر من در این دو رادیو حتماً به کارشناسهای دقیق و روشنفکر و روشنبینِ مذهبی و دینی نیاز است. این دو رادیو باید همهی محصولاتش درجهی یک باشد؛ درجهی دو هم کافی نیست. بیانات در دیدار جمعی از مسئولان وزارت امور خارجه1383/05/25 از بین شماها، کسانی که سابقهی بیشتری دارند، از پیش از انقلاب یادشان است و جریانهای اسلامیِ پیش از انقلاب را میشناسند و میفهمند من چه میگویم. از اول، حرکتِ نهضت، حرکت روشنفکری و عقلانی بود و با تحجر هم مخالف. امروز هم روز به روز همین رویکرد در تفکر اسلامی ما تقویت شده و تضعیف نشده است. ما بین این دو، صراط مستقیم خودمان را انتخاب کردهایم و پیش میرویم. بنابراین، اساس کار ما این است و دیپلماسی ما بر روی این پایهها استوار است و ما به دنبال چنین اسلامی هستیم. ما دنبال استحکام جمهوری اسلامی و دنبال بیداری اسلامی هستیم و میخواهیم اهداف خودمان را تحقق بخشیم و بههیچوجه مایل نیستیم و اجازه نمیدهیم که بخواهند ما را در معادلات رایج جهانی حل کنند و هویت و تشخص ما را از بین ببرند. بیانات در دیدار جمعی از روحانیون استان همدان1383/04/15 ما در مشهد از اوان کودکی با دو چهرهی علمیِ معروفِ نهاوندی آشنا شدیم؛ یکی مرحوم شیخ محمد نهاوندی بود؛ پسر شیخ عبد الرّحیم نهاوندی، که او هم از ملاهای بزرگ تهران بود. مرحوم شیخ محمد نهاوندی از اعلام و اساتین مشهد بود، که پدر من پیش ایشان درس خوانده بود؛ صاحب تفسیر نهاوندی، که چهار جلد است. ایشان شاعر خوبی هم بوده است. بنده ایشان را دیده بودم و با پدرم به منزل ایشان رفته بودیم؛ بسیار مرد فاضل، عالم، روشنفکر، مجتهد و متفننی بود. دیگری، مرحوم آقا شیخ علی اکبر نهاوندی که در بین عامهی مردم مشهد تقریباً شخص اولِ روحانی محسوب میشد؛ الآن هم شبستان نهاوندیِ مسجد گوهرشاد به اسم ایشان است. این اولین آشنایی ما با این منطقه از لحاظ علمی بود. بیانات در دیدار جمعی از روحانیون استان همدان1383/04/15 کاری که شهید مطهری کرد، امروز باید همهی فضلای جوان درصدد باشند خود را برای آن آماده کنند؛ و اگر آماده هستند، اقدام کنند. شهید مطهری به عرصهی ذهنیت جامعه نگاه کرد و عمدهترین سؤالات ذهنیت جامعهی جوان و تحصیلکرده و روشنفکر کشور را بیرون کشید و آنها را با تفکر اسلامی و فلسفهی اسلامی و منطق قرآنی منطبق کرد و پاسخ آنها را در سطوح مختلف در مقابل افراد گذاشت؛ از مسألهی عدل الهی و قضا و قدر و علل گرایش به مادیگری بگیرید- که مسائل، بیشتر ذهنی و عقلی است- تا مسائل مربوط به زنان، تا مسائل مربوط به خدمات متقابل ایران و اسلام، که این هم تلاشی بود برای روشن کردن ذهنها. آن روز عدهیی با گرایشِ ایرانمداری میخواستند با اسلام مبارزه کنند؛ ایشان گفت نه، اسلام به ایران خدمت کرده؛ ایران هم به اسلام خدمت کرده. بیانات در دیدار جمعی از روحانیون استان همدان1383/04/15 اواخر سال 56 یا اوایل سال 57 که طلیعههای انقلاب آشکار شده بود، کارتر- رئیسجمهور وقت امریکا- به ایران آمد و در یک جلسه، نطقی را که برایش فراهم کرده بودند، نخواند؛ ارتجالًا بنا کرد نطقی سرتاپا ستایش از محمد رضا ایراد کردن. امروز هم همین کار را در خیلی از جاهای دنیا دارند میکنند؛ قبلًا هم کردهاند، بعد از این هم خواهند کرد؛ درعینحال ادعای دمکراسی هم میکنند! دنیا هم این ادعاها را باور کرده؛ ما هم وقتی به جامعهی خودمان نگاه میکنیم، میبینیم یک عده آدمهای درسخوانده و تحصیلکرده و مدعی روشنفکری وقتی اسم دمکراسی و یا مردمسالاری و احترام به رأی مردم میآید، فوراً ذهنشان به طرف امریکا میرود! آنها دروغ میگویند و مطلقاً به دمکراسی و آزادی و آراء مردم احترام نمیگذارند؛ نمونهاش ممنوعیت حجاب در مدارس برخی کشورهای اروپایی است. اجازه نمیدهند دختر محصل با روسری به کلاس برود و درس بخواند. پس امروز مشی اساسی استکبار عبارت است از کلاه سر دنیا گذاشتن، کلاه سر بشریت گذاشتن؛ به قول عربها: «التعتیم الاعلامی»؛ یعنی غبارآلود کردن فضا، یا به تعبیر قدیمیِ خود ما «گلآلود کردن آب». اگر در این فضا که همه جا را تاریک کردهاند، یک نفر پیدا شود که نورافکنی بیندازد، اینها چه حالی دارند و نسبت به او چه موضعی میگیرند؟ شما همان کسی هستید که نورافکن میاندازید. لذا با روحانیت اسلام و بخصوص با روحانیت شیعه مخالفند؛ علتش هم این است که روحانیت شیعه مستقل است. بیانات در دیدار مسئولان دستگاه قضایی1383/04/07 نقطهی قوّت وضع موجود این است که وضعیت قوهی قضائیه و مدیریت عالی آن، امیدآفرین و امیدبخش است. انسان یکوقت به مجموعهیی نگاه میکند و احساس نومیدی میکند؛ اما یکوقت است که انسان ظرفیتها و شخصیتها و موجودییی را مشاهده میکند که فروغ امید را در دل انسان زنده میکند. قوهی قضائیه اینجوری است. بحمد اللّه انسان، مدیر برجسته، فاضل، عالم، مجتهد و روشنفکری را در رأس، و شخصیتهای قضائی و علمی و ممتازی را در بدنه، از صدر تا ذیل، مشاهده میکند؛ این، ظرفیت قوهی قضائیه است. اگر این درخت میوهی مطلوب هم نداشته باشد، چون سالم، پُر استعداد، تناور، و دارای ریشهیی سالم و بدنهاش سربرافراشته است، انسان بدون شک میداند که از این درخت میوه خواهد رویید. آنچه لازم است، دنبال گرفتن و پیگیری کردن است. پیام به همایش جهانی حکمت مطهر1383/02/06 به نظر می رسد محور اصلی در این گردهمایی باید تبیین شخصیت فکری و هویت روشنفکری شهید مطهری و نقش آن در جریان فکری و روشنفکری اسلامی معاصر باشد. درباره هویت فکری و روشنفکری شهید مطهری تاکنون تعریف جامعی ارایه نشده است. ایشان با قوت فکری و اندیشه صائب خود در دهه های 50 - 1340 وارد میدان هایی شد که تا آن زمان هیچکس در زمینه مسائل اسلامی وارد آن نشده بود و با تفکرات وارداتی غربی و شرقی به چالش علمی عمیق، وسیع و تمام نشدنی پرداخت و در جبهه مقابله با مارکسیسم و تفکرات غربی و لیبرالیسم دست به یک جهاد هوشمندانه زد و با توان علمی و ایمان راسخ و اعتماد به نفس، موفقیت های بزرگی بدست آورد و با قدرت اجتهاد و انصاف و ادب علمی، روشی متقن و بدور از تحجر و التقاط برای معرفی اسلامی و مقابله با کج اندیشی و انحراف ایجاد کرد و پایه های افکار مورد نیاز جامعه اسلامی و انقلابی را تاسیس نمود و نقش موثری بر جریان فکری اسلامی و شکل گیری نظام اسلامی بر جای گذاشت و بصورت سنگری امن برای جوانان طالب و علاقه مند فکر اسلامی در حوزه ها و دانشگاهها درآمد تا بتوانند زیر سایه این تفکر عمیق و مستحکم دین خود را حفظ کنند و دست آوردهای نوین فکری داشته باشند و از آن دفاع نمایند بیانات در دیدار اعضای کنگرهی حکمت مطهر1382/12/18 تجلیل از مرحوم شهید آیتاللّه مطهری (رضوان الله تعالی علیه) بلاشک یکی از حسنات صدا و سیماست. ایشان حق بزرگی دارند و این کار بخشی از حقشناسیای است که وظیفهی همهی ماست. البته در همایشها و تجلیلهایی که به این صورت انجام میگیرد، بحثهای جانبیِ مفیدی هم میشود- بحثهای علمی و فلسفی و غیره- که آنها هم مغتنم است؛ لیکن به نظر من محور اصلی در گردهماییِ شما باید اولًا شخصیت فکری و هویت روشنفکری مرحوم مطهری و نقش او در جریان فکری و روشنفکری اسلامی در کشور باشد- که این بسیار مهم است- ثانیاً تلاش شود این جریان تداوم پیدا کند و متوقف نشود؛ چون ما همیشه به مطهری نیاز داریم. در شخص شهید مطهری نمیشود متوقف شد. بر پایهی پیشرفتهای فکری و نوآوریهای او باید جامعه و مجموعهی فکریِ اسلامی ما به نوآوریهای دیگری دست پیدا کند. ما احتیاج داریم مطهریهایی برای دههی 80 و 90 داشته باشیم؛ چون نیازهای فکری روز به روز و نوبهنو وجود دارد. در بارهی هویت فکری و روشنفکریِ شهید مطهری و نقشی که این مرد بزرگ در زمان خود ایفا کرد، به نظر من تاکنون تعریف جامعی ارائه نشده است. البته روی کتابهای ایشان کار شده- کارهای شایستهیی هم انجام گرفته- لیکن باید کاری را که مرحوم شهید مطهری در سالهای دههی 40 و 50 در محیط فکری این کشور انجام داد، شناخت. ایشان با قوّت فکری و اندیشهی قوی و صائب خود وارد میدانهایی شد که تا آنوقت هیچکس در زمینهی مسائل اسلامی وارد این میدانها نشده بود؛ و با تفکراتی که آن روز در کشور رایج شده بود- افکار وارداتیِ ترجمهایِ غربی و شرقی- یا میرفت رایج شود، خود را وارد یک چالش علمیِ عمیق و وسیع و تمام نشدنی کرد. ایشان، هم در جبههی مقابلهی با مارکسیستها به یک جهاد بسیار هوشمندانه دست زد، و هم در جبههی مقابلهی با تفکرات غربی و لیبرالیستها وارد میدان شد. این نقش، بسیار مهم است؛ هم جرأت و اعتماد به نفسِ لازم میخواهد، هم قدرت فکری و اجتهاد در زمینههای گوناگون را لازم دارد، هم یقین و ایمان قاطع میخواهد؛ این مرد بزرگ همهی اینها را باهم داشت؛ هم عالم بود، هم بسیار مؤمن بود، هم به ایمانِ خود یقین داشت، و هم اعتماد به نفس داشت؛ اینها لازم است. بیانات در دیدار اعضای کنگرهی حکمت مطهر1382/12/18 هنر شهید مطهری در آن دوران این بود که با قدرتِ اجتهاد و باانصاف و ادب علمی- چه در زمینهی علوم نقلی، چه در زمینهی علوم عقلی- وسط میدان ایستاد و با این افکار گلاویز شد و آنچه را که تفکر اسلامی بود، روشن، ناب و بیشائبه وسط گذاشت. علیه او خیلی هم حرف زدند و خیلی هم کار کردند؛ اما ایشان این کار را انجام داد. در جریان روشنفکری، این نقش بسیار مهمی است؛ و این شد پایهی تفکرات بعدی جامعهی ما. بنده اعتقاد راسخ دارم و بارها هم گفتهام که جریان فکری اسلامی انقلاب و نظام اسلامی ما در بخش عمدهیی متکی به تفکرات شهید مطهری است؛ یعنی آنها پایهها و مایههای اسلامیای است که ما در تفکرات اسلامی از آنها بهره بردیم و به نظام اسلامی منتهی شد؛ لذا در همان روزگار هم افکار شهید مطهری جایگاه امنی بود برای جوانهای طالب و عاشق فکر اسلامی که در زیر بمباران شدید تفکرات بیگانه قرار میگرفتند؛ مارکسیستها یک طور، غربگراها یک طور؛ هم در دانشگاهها وجود داشت، هم در محیط بیرون از دانشگاهها، و هم حتّی در حوزههای علمیه. شهید مطهری یک سنگر و یک مأمن برای این افراد شد تا بتوانند خود را زیر سایهی این تفکر عمیق و مستحکم حفظ کنند؛ هم دین خود را حفظ کنند، هم بتوانند دفاع کنند و حرف نو داشته باشند. بیانات در دیدار مسئولان دستگاه قضایی1382/04/07 به همهی حضّار محترم، بخصوص برجستگان علمی و عملیِ قوّهی قضائیّه خوشامد عرض میکنیم و به همهی کسانی که در راه استحکام قوّهی قضائیّه و جهت عدل و حق دادنِ هرچه بیشتر به این قوّه تلاش کردهاند و مخلصانه نیروی خود را در این راه گذاشتهاند خسته نباشید میگوییم؛ مخصوصاً به رئیس محترم این قوّهی حسّاس که به فضل پروردگار شخصیت جامع علمی و فکری و عملی محسوب میشوند- مجتهد، روشنفکر، خوشفکر و فعّال- که این از نعم بزرگ الهی بر ماست. همچنین یاد شهیدان گرانقدر هفتم تیر، بخصوص شهید مظلوم، مرحوم آقای بهشتی رضوان اللّه علیه را که یک عنصر قوی، مستحکم و بشخصه یک پرچم برافراشته در سیر انقلاب بود گرامی میداریم. شخصیت ایشان و نقاط برجستهای که در ایشان وجود داشت و خدمات ماندگاری که برای نظام اسلامی و کشور کرد، فراموش نخواهد شد. بیانات در دیدار نمایندگان مجلس1382/03/07 در دوران مبارزه، بسیاری از شما در میدان بودید. همه میگفتند مشت است و درفش، چرا بیخود میجنگید و مبارزه میکنید؛ فایدهای ندارد. حقیقتاً هم دستگاه پلیسی رژیم طاغوت، دستگاهی نبود که به آسانی بشود با آن مبارزه کرد. آنقدر از این داعیهداران و خیلی از کسانی که تحلیلهای مارکسیستی و روشنفکری و ادّعا و حرف داشتند، وقتی آن زندانها را دیدند و شکنجههایش را حتّی بسیاری ندیدند، بلکه فقط شنیدند، از وسط راه برگشتند و خودشان را تسلیم کردند! اما بسیاری هم ادامه دادند؛ حرکت کردند و آمدند. اوّلین برکتِ حرکت آنها این بود که خدای متعال صدق آنها را بر مردم آشکار و علنی کرد؛ راه آنها را درست نشان داد و مردم با آنها همراه شدند. وقتی مردم همراه شدند، همه چیز درست خواهد شد. مهم این است که آن مجموعهی مبارزِ مصمّم، صداقت خودشان را در پیمودن راه اثبات کنند و نشان دهند که صادقانه دنبال این معنا هستند. آنوقت خدای متعال نصرتش را خواهد فرستاد. بیانات در دیدار کارگزاران نظام1382/02/29 به هیاهوی تبلیغاتی استکبار و جنجال و قدرتنماییای که میکنند، نگاه نکنید؛ آنها از اسلام ترسیدهاند و حرکت عظیم اسلامی، آنها را سراسیمه کرده است؛ لذا مجبورند به قوّهی قهریّه متوسّل شوند. قوّهی قهریّه هم به دردشان نمیخورد و کارشان را علاج نمیکند. قوّهی قهریّه میتواند دولتها و حکومتها را از بین ببرد، ولی نمیتواند حرکت عظیم اسلامی و مردمی را از بین ببرد. امّت اسلامی در حال بیدار شدن و برخاستن است؛ آنها این موضوع را فهمیدهاند. آیندهی امّت اسلامی، آیندهای است که اسلام ترسیم کرده است. ما به عنوان روشنفکر، به عنوان عالمِ دین، به عنوان مأمور دولت و مسئول سیاسی موظّفیم این آینده را ترسیم کرده و این پیشرفت را تسریع و تسهیل کنیم. بیانات در دیدار دانشجویان دانشگاه شهید بهشتی1382/02/22 نظام جمهوری اسلامی متّکی به مردم است و مردم هم با ایمان و روحیه و اعتقادِ خود به این نظام علاقهمند و دلبستهاند و از آن دفاع میکنند؛ این حقیقت در طول این سالها فهمیده شد. اگر این ابزار از دست نظام اسلامی گرفته شود، بدیهی است برای کسی که فکری برای این کشور و این نظام در سر دارد، چقدر حائز اهمیت است. لذا دیدیم از همان سالهای هفتاد و سه و هفتاد و چهار روز به روز این تقابل شدیدتر شد و رخنهافکنی در مبانی اعتقادی و ارزشی نظام در سطوح مختلف شروع گردید. حتّی در خود انقلاب و حتّی در ریشههای عمیقتر انقلاب- مانند اسلام، عاشورا، تشیّع و جدا نبودن دین از سیاست- که جزو مبانی مسلّم فکری در نظر متصدّیان انقلاب و روشنفکران کشور و پیشروان این حرکت عظیم بود، شبههافکنی و تردیدافکنی به شکل همهجانبه و عمیق شروع شد. سمینارها و کنگرهها تشکیل دادند، نشریات تخصّصی در خارج از کشور منتشر کردند و هرچه هم توانستند، در داخل کشور از پایگاههایی که در اختیارشان بود، استفاده کردند. البته عدّهای نمیفهمیدند چهکار میکنند، اما عدّهای هم میفهمیدند. بعضی از عناصر داخلی میفهمیدند چه کمک بزرگی به دشمن میکنند؛ کمکی که متأسفانه تا امروز هم ادامه دارد و بهعنوان شیوهای که دشمن آن را انتخاب کرده است، ادامه خواهد داشت. بیانات در دیدار جمعی از اعضای انجمن قلم1381/11/08 معنای تحجّر این است که از هرآنچه که به صورت یک باور در ذهن انسان وارد شده، بدون اینکه پایههای استدلالی و استناد مستحکمی داشته باشد، بیدلیل و متعصّبانه دفاع کردن. «اذ جعل الّذین کفروا فی قلوبهم الحمیّة حمیّة الجاهلیّة ». «حمیّت جاهلیّه» گریبان کسانی را میگیرد و آنها جاهلانه از یک چیز دفاع میکنند. اصولگرایی با این دفاع جاهلانه و حمیّت متعصّبانه و متحجّرانه اشتباه نشود. تا گفته میشود تحجّر، ذهن بعضی به تحجّر جناحهای دینی میرود. درحالیکه جناحهای به اصطلاح روشنفکر و متجدّد ما در تحجّر دست کمی از متحجّرین دینی ندارند، بلکه در مواردی بهمراتب از آنها بدترند. من یادم نمیرود، دوران قبل از انقلاب در این مجالسی که با دانشجویان و بعضی از فعّالان سیاسی چپ تشکیل میشد، اگر کسی حرفی میزد که با مبانی مارکسیسم اندک مخالفت و مساسی داشت، استدلال لازم نبود، میگفتند این حرف باطل و غلط است! همانکه در قرآن میگوید: «انّا وجدنا آباءنا علی أمّة». چون این را شنیدهاند، بر آن پای میفشردند و براساس آن هر حرف منطقی را باطل میکردند. تحجّر در آنجا بیشتر است. بنابراین اصولگرایی یک حرف است و تحجّر یک حرف دیگر. بیانات در دیدار جمعی از دانشجویان1381/09/07 برداشت و توقّع بنده و نظام اسلامی از جماعت دانشجو این است که فکر میکنیم دانشجو یک روشنفکر تمام عیارِ مسلمان است؛ متدیّن است. در سطح دنیا جریاناتی وجود دارند- بعضیشان در ایران شعبه هم دارند که دانشجو را نه روشنفکر میپسندند، نه مسلمان. روشنفکر نمیپسندند، زیرا او را دچار تعصّبها و تحجّرهای حزبی و سیاسی و وارداتی میکنند. ما وقتی میگوییم تحجّر، فوراً ذهنمان میرود به تحجّر مذهبی؛ بله آن هم یک نوع تحجّر است، اما تحجّر فقط تحجّر مذهبی نیست، بلکه خطرناکتر از آن، تحجّر سیاسی است؛ تحجّرهای ناشی از شکلبندی تحزّب و سازمانهای سیاسی است که اصلًا امکان فکر کردن به کسی نمیدهند. اگر ده دلیل قانعکننده برای حقّانیت یک موضع ذکر کنیم، قبول میکند، اما در عمل طور دیگری نشان میدهد! چرا؟ چون حزب، آن تشکیلات سیاسی بالای سر- مثل پدرخواندهی مافیا- از او اینگونه خواسته است. این را انسان متأسّفانه در برخی از گوشهکنارهایِ حتّی محیط دانشگاهی میبیند. پس، آن مجموعهای که دچار چنین تحجّری باشد، دیگر روشنفکر نیست؛ چون روشنفکری لازمهاش حقطلبی، چشم باز و تکیه به منطق و استدلال است. اینکه مسلمان هم نمیخواهند باشد، برای این است که میدانند مسلمانی، خطرناک است. امروز عمدهی دردسرهایی که اردوگاه استکبار و مشخّصاً آمریکا و صهیونیسم دچارش هستند- که این دردسرها خیلی زیاد هم هست- بهخاطر این است که مسلمانان به خودآگاهیای رسیدهاند که در این خودآگاهی، امام بزرگوار و ملت ایران و انقلاب و نظام ما نقش فراوانی داشتهاند. عمدهی دردسر آنها از این ناحیه است؛ لذا میخواهند این را بکوبند. به همین جهت از مسلمان بودنِ دانشجو به شدّت ناراضی و ناخشنودند. بیانات در خطبههای نمازجمعه1381/09/01 اوّلِ انقلاب به برکت فریادِ اصلاحطلبِ امام و حرکت اصلاحی انقلاب، دلها و قشرها به هم نزدیک شدند. سالهاست آن شکافهایی که قبل از انقلاب بین قشرها وجود داشت، دیگر وجود ندارد. بین روحانی و دانشجو، بین نظامی و غیر نظامی، بین روشنفکر و مجموعهی کاسب و تاجر، شکافهای سنّتیای وجود داشت که سالها روی آن کار شده بود؛ اما این شکافها بعد از انقلاب ترمیم گردید، از بین رفت و یا کم شد. امروز بار دیگر میخواهند این شکافها را به وجود آورند؛ همچنان که شکافهای مذهبی را زیاد میکنند و گروههای مذهبی را وادار به تظاهر به دشمنی با یکدیگر مینمایند، برای اینکه شکاف ایجاد شود. شکافهایی که بین بدنهی یکپارچهی مردم به وجود میآید، راه را برای دشمن باز میکند و دشمن با این اختلافها میتواند در داخل یک جامعه و یک کشور نفوذ کند و سیاستهای خود را دنبال نماید. همه باید خیلی مراقب باشند. بیانات در دیدار اقشار مختلف مردم به مناسبت عید نیمهشعبان1381/07/30 امروز دستگاههای تبلیغاتیِ مراکز استکباری دنیا و روشنفکرانِ وابسته به آنها، در سطح عالم اینطور تبلیغ میکنند که هیچ حرکتی در مقابل نظم ظالمانهی کنونی ممکن نیست. با فکر انقلاب و آرمانگرایی مبارزه میکنند و میخواهند ملتها را متقاعد کنند که به همین وضعیت کنونیِ ظالمانهی دنیا بسازند و در مقابل آن هیچ عکسالعملی نشان ندهند. فکر اعتقاد به مهدی، نقطهی مقابل این تبلیغات غلط و ظالمانه است. جوانان و روشنفکران و عموم ملت ما با اعتقاد به ظهور مهدی علیه الصّلاة و السّلام این اعتقاد راسخ را در دل خود پرورش میدهند که نظم ظالمانهی جهانی، قابل زوال است و ابدی نیست؛ میشود با آن مبارزه و در مقابل آن ایستادگی کرد. بیانات در مراسم سیزدهمین سالگرد رحلت امام خمینی (رحمهالله)1381/03/14 در قضیهی مشروطه اگر علما نبودند، مشروطیت به وجود نمیآمد و به پیروزی نمیرسید. وقتی هم که غربزدهها و نوچههای انگلیسی در ایران، علمای دین و شعارهای دینی را کنار زدند، باز استبداد و تسلّط و نفوذ خارجی مسلّط شد. در نهضت ملی شدن صنعت نفت هم همینطور بود. تا وقتی روحانیت وسط میدان بود- که مرحوم آیتاللّه کاشانی یکی از اصلیترین محورهای این مبارزه بود- ملت در میدان حضور داشت؛ اما وقتی با سوء رفتارها، کجسلیقگیها و انحصارطلبیها، دستِ روحانیِ روشنفکر و آگاه و شجاعی مثل مرحوم کاشانی کوتاه شد، ملت هم کنار کشید و رؤسای دولت نهضت ملی تنها ماندند. لذا دشمن آمد و با آنها هر کار میخواست کرد. بیانات در دیدار کارگزاران حج و مسئولان برگزارکننده مراسم دهه فجر1380/11/03 ما رسانههای بزرگ دنیا را در اختیار نداریم؛ اما آنچه را هم که در اختیار داریم؛ چیز کمی نیست. ما باید از سرمایه و موجودی خود- که متعلّق به دنیای اسلام است- حد اکثر استفاده را بکنیم. همه در این زمینه مسئول و موظّفند. روشنفکران و سیاستمداران و شاعران و نویسندگان و هنرمندان و دانشگاهیان مسئولند. اینها قشرهای اثرگذارند؛ اینها کسانیاند که میتوانند رسانهها را بهدرستی تغذیه کنند. شما که در اینجا جمع شدهاید، همین اجتماعتان یک حادثه بزرگ است. در این اجتماع، شما میتوانید این را پایهای برای یک حرکت هماهنگِ رسانهای در همه دنیای اسلام قرار دهید. این کارِ ممکنی است. چرا ما از ابزارهای خود استفاده نمیکنیم؟ بسیاری از نویسندگان و روشنفکران دنیای اسلام به سردمداران برخی از کشورهای اسلامی و دولتهایی که رفتار مناسبی در مقابل صهیونیستها ندارند، اعتراض میکنند و میگویند چرا از نفت و ثروت و از امکان سیاسی خود علیه صهیونیستها استفاده نمیکنید؟ البته این اعتراض وارد است و به نظر ما این اشکال، اشکال درستی است؛ اما عیناً میشود همین سؤال را در دنیای روشنفکری، نویسندگی و دنیای دانشگاهها مطرح کرد: چرا از سرمایه عظیم علمی و روشنفکری، چنانکه باید و شاید، استفاده نمیشود؟ گاهی یک شعر و یک قصیده تأثیری میگذارد که بسیاری از پولها و ثروتها نمیتواند آن اثر را به وجود آورد. یک روز یک شاعر فلسطینی قصیدهای گفت و دلهای دنیای عرب را به شورش وادار کرد- این مربوط به سال 67 یا 68 است- گاهی یک شگرد خوب رسانهای یا یک حرکت هماهنگ تبلیغاتی، از بستن شیرهای نفت اثرش بیشتر میشود. بیانات در دیدار مردم کاشان و آران و بیدگل1380/08/20 آیتاللّه کاشانی کسی است که اگر او نبود، نهضت ملی شدن صنعت نفت یقیناً در این کشور به وقوع نمیپیوست. من به جوانان عرض میکنم، با تاریخ گذشتهی نزدیک کشورتان آشنا شوید؛ چون یکی از راههای فریب و اغواگری، تحریف تاریخ است که امروز متأسفانه این کار بهوفور صورت میگیرد. مرحوم کاشانی کسی است که به کمک او دکتر مصدّق و دیگر سرانِ نهضت ملی شدن صنعت نفت توانستند حمایت مردم را به این حرکت جلب کنند؛ و الّا حمایت مردم جلب نمیشد. کسی مصدّق را نمیشناخت؛ کسی معنای ملی شدن صنعت نفت را نمیدانست؛ تودههای عظیم مردم که رأی و حضور و اقدام آنها در تحوّلات اجتماعی تعیینکننده است، در جریان وارد نبودند و برای آنها توضیح داده نشده بود. دستگاه دربار که مخالفت چیزفهمیِ مردم بود، خودش هم عامل دست انگلیسیها بود. روشنفکران و سیاسیّونی که جهت حرکتشان این بود، وسیله و راهی نداشتند و مردم به آنها اعتماد نمیکردند. مرحوم آیتاللّه کاشانی وارد میدان شد. سابقهی این مرد را، علما میشناختند و مردم ایران هم به او ارادت داشتند. او کسی بود که به وسیلهی قشون غاصبِ مداخلهگرِ انگلیس در ایران، از کشور تبعید شده بود. شما ببینید آن روز وضع کشور چگونه بود. امروز به استقلال سیاسی ملت ایران نگاه کنید، ببینید هیچ قدرتی در دنیا نمیتواند هیچگونه موضعگیریای- حتّی موضعگیری زبانی- را بر دولتمردان ما تحمیل کند؛ اما آن موقع چنین بود که یک دولت بیگانه در دنبالهی جنگ بینالملل دوم- که انگلیسیها و آمریکاییها و روسها در زمان حکومت محمد رضای پهلوی از چند طرف وارد کشور ما شده بودند- به خودش جرأت میداد که یک عالم دینی را به خاطر مخالفت با سیاست انگلیس بگیرد و به خارج از کشور تبعید کند. بیانات در دیدار مردم کاشان و آران و بیدگل1380/08/20 مرحوم آیتاللّه کاشانی چند روز قبل از ماجرای 28 مرداد نامه نوشت- همهی این نامهها موجود است- و گفت من میترسم با این وضعی که دارید، علیه شما کودتا کنند و مشکلی به وجود آورند. دکتر مصدّق گفت: من مستظهر به پشتیبانی مردم ایران هستم! اشتباه او همینجا بود. ملت ایران را سرانگشت روحانیت- کسی مثل آیتاللّه کاشانی- وادار میکرد که صحنهها را پُر کند و به میدان بیاید و جان خود را به خطر بیندازد. در 28 مرداد که کاشانی منزوی و خانهنشین بود- و در واقع دولت مصدّق او را منزوی و از خود جدا کرده بود- عدم حضور او در صحنه موجب شد که مردم نیز در صحنه حضور نداشته باشند؛ لذا کودتاچیهای مأمور مستقیم امریکا توانستند بیایند و بهراحتی بخشی از ارتش را به تصرّف درآورند و کودتا کنند. یکمشت اوباش و الواط تهران را هم راه انداختند و مصدّق را سرنگون کردند. پس از آن، دیکتاتوریِ محمد رضا شاهی به وجود آمد که بیست و پنج سال این ملت زیر چکمههای دیکتاتوری او لگدمال شد و ملی شدن صنعت نفت هم در واقع هیچ و پوچ گردید؛ چون همان نفت را به کنسرسیومی دادند که آمریکاییها طرّاحی آن را کردند. هرچه دشمن خواست، همان شد؛ به خاطر جدا شدن از روحانیت و دین. اینها عبرت است. شبیه همین قضیه در صدر مشروطیت اتفاق افتاد. آنجا هم کار را مردم کردند و حضور آنها بود که مشروطیت را بر حکّام مستبد قاجار تحمیل کرد؛ و الّا مظفر الدین شاه کسی نبود که مشروطیت را قبول کند؛ حضور و فشار مردم او را مجبور کرد که مشروطیت را بپذیرد. روحانیون و علمای بزرگ، مردم را به صحنه آورده بودند. بعد از آنکه مشروطیت به وجود آمد، جمعی از روشنفکران خودباخته در مقابل انگلیس، با تبلیغات و روزنامهها و روشهای خود، کاری کردند که روحانیت و مردم متدیّن را نسبت به نهضت مشروطیت بدبین و مأیوس کردند. نتیجه این شد که در ابتدا یک دیکتاتوری توأم با هرجومرج، چند سال بعد هم دیکتاتوری سیاه دوران رضا خان بر این ملت مسلّط شد. این دو واقعه، دو تجربه است که البته هرکدام تحلیل و داستان جداگانهای دارد. بیانات در دیدار جوانان استان اصفهان1380/08/12 ما امروز در دوران حساسی هستیم. آیا جوان میتواند بیتفاوت بماند؟ حمله دشمن به ما یک امر طبیعی است. هیچ لازم نیست که ما دستگاههای ویژهای داشته باشیم تا از اعماق کارهای آنها برای ما خبر بیاورند- که البته خبرهای ویژه هم داریم؛ اینطور نیست که نداشته باشیم- اما اگر آن خبرها را هم نداشتیم، خیلی واضح و منطقی و طبیعی است که دشمن علیه ما توطئه کند. عدّهای میآیند و بحث توهّم توطئه را مطرح میکنند. در دانشگاه و محیط روشنفکری کشور، انسانی خجالت نکشد و بگوید توطئه توهّم است؛ دشمن علیه ما توطئه نمیکند؛ امریکا علیه ما توطئه نمیکند! گفت: مادر من چه اشتباه کند به خیالش که گربه هم لولوست! آمریکاییهای به این نازنینی! پیام به اجلاس سراسری نماز1380/06/15 در دوران انقلاب و جنگ تحمیلی، نماز، ما را در حرکتمان مصمّمتر و نیرومندتر میکرد، و امروز که خطر غفلت و عیشبارگی و آرزوهای حقیر و تنگنظرانه و عادتها و روزمرّگیها ما را تهدید میکند، نماز به ما مصونیّت میبخشد و بنبستهای پنداری را میشکند و راه ما را روشن و افق را درخشان میسازد. این تنها برگی از کتاب مناقب نماز است، و همین برای به راه انداختن حرکتی جدّیتر از گذشته، میتواند انگیزهای ژرف و کارآمد پدید آورد. همه باید در این حرکت بزرگ که شایسته است جهاد نامیده شود، خود را ملتزم و متعهد بدانند. علمای دین، روشنفکران، هنرمندان، جوانان، پدران و مادران و همسران، دارندگان منبرها و رسانهها، نویسندگان، و بیش از همه مسئولان بخشهای حکومتی مانند: وزارتهای آموزش و پرورش، علوم و فنآوری، ارشاد، صدا و سیما، سازمانهای تبلیغاتی، مراکز تولید سینمایی، پژوهشگاهها، مدیرانی که نیروی انسانی کلانی در قبضهی امر و نهی آنهایند، مانند: نیروهای مسلّح، وزارتخانهها، کارگاهها، دانشگاهها و مدارس، وسائل حمل و نقل و غیره و غیره. اینان هریک به گونهیی میتوانند و میباید در این حرکت همگانی سهیم گردند و نقش ویژهی خود را بگزارند.این کار با سهلانگاری و کمهمّتی به سرانجام خود نمیرسد. از برترین شیوهها و فنیترین و هنریترین ابزارها باید بهره گرفته شود. بیانات در دیدار رئیس جمهوری و اعضای هیأت دولت1380/06/05 در کشور ما اگر قرار شد مردمسالاریای وجود داشته باشد و حاکمیت در دست مردم باشد، جز در سایهی اسلام و جمهوری اسلامی این کار ممکن نیست. اگر سایهی اسلام و جمهوری اسلامی در این مملکت بود، به برکت اسلام و نفوذ روحانیت و به برکت چیزهایی که در قانون اساسی وجود دارد، میشود مردمسالاری را در اینجا نگه داشت؛ و الّا اگر این عوامل نباشد، همان کسانی که کودتای 28 مرداد و قبل از آن کودتای سوم اسفندِ رضا خان را راه انداختند، میآیند و زیر کاسه کوزهی داعیههای روشنفکری و مردمسالاری میزنند و آنها را میبرند. اگر خیلی همّت و لطف کنند، زایدهای از مردمسالاریهای خودشان را- که متعلّق به کمپانیها و امثال اینهاست- در اینجا درست خواهند کرد. بیش از این نخواهد بود؛ اگر نگوییم نظامیان و احزابِ خودساختهی آنچنانی را بر سرِ کار میآورند. بیانات در دیدار رئیس جمهوری و اعضای هیأت دولت1380/06/05 .به نظر من آقایانِ وزرا هم نباید وقت خود را در کارهای حزبی صرف کنند. زمان آقای هاشمی وقتی حزب آقایان کارگزاران درست شد، یکی از اشکالات اساسیای که من به کار آنها گرفتم و به آنها گفتم، این بود که برای حزب باید وقت صرف کنید- دور هم بنشینید و حرف بزنید، تبادل نظر کنید، بلی و خیر بگویید، بحثهای سیاسی و روشنفکری کنید- که و لو در کار شما هیچ اثری هم نگذارد، باید بدانید که این مقدار همّت و وقت، متعلّق به دولت است. وزیر که در وزارتخانه هشت ساعت کار ندارد؛ وزیر، تمام وقت در اختیار وزارتخانه است. اگر شما همّت و نشاط حرف زدن و فکر کردنتان را جای دیگری صرف کردید، در حقیقت وقت وزارتخانه را غصب کردهاید. این فعلِ حرام است. بیانات در دیدار مسئولان دستگاه قضایی1380/04/07 در رأس قضاء کشور، یک شخصیت فاضل، روشنفکر، آگاه، مدیر، باتدبیر و از عمق جان معتقد به احکام و قضای اسلام قرار داشت. این چیزی بود که بسیاری از مخالفتها را علیه شهید بهشتی و قوّهی قضائیّه در آن روز سازماندهی میکرد. امام فرمودند شهید بهشتی مظلوم بود. ما هم یادمان هست که او چقدر مظلوم بود؛ اما این مظلومیت از سوی چه کسانی بر او تحمیل میشد؟ از جملهی کسانی که باید پاسخ مظلومیت این شهید عزیز را بدهند، اینهایی هستند که حاضر نبودند قضای اسلامی را در جامعهی ایران اسلامی تحمّل کنند. اینها مایل بودند که قضاوت کشور، همچنان با الگوهای ناقص، نارسا، کاملًا کهنه شده و منسوخِ غربی ادامه پیدا کند؛ آن هم با همان فسادهایی که قبل از انقلاب چنان در دستگاه قضاء رسوخ کرده بود که شبیه آن را در کمتر جایی میشد پیدا کرد. اینکه بنای قضای اسلامی به دست یک معمار توانا و شجاع و بااراده، آن هم درست بر پایههای اسلامی تشکیل و بنیانگذاری شود، برای آنها غیر قابل تحمّل بود. میخواستند مسئولان قضای اسلامی را با هو و جنجال و تهمت زدن از میدان خارج کنند. کسانی که آن زمانها را به یاد دارند، جزئیات را میدانند. بیانات در دیدار مسئولان دستگاه قضایی1380/04/07 قوّهی قضائیّه وظایف سنگینی بر دوش دارد. من بارها خدای متعال را به خاطر نعمت وجود رئیس فاضل، عالم، فقیه، روشنفکر و شجاع در رأس این قوّه شکرگزاری کردهام. بسیاری از اوقات وقتی به بعضی از مطالبی که مطرح میشود و برنامههایی که دنبال میگردد، نگاه میکنم، به یاد همان دورهی مرحوم شهید بهشتی میافتم. قوّهی قضائیّه حقیقتاً به این مایه و مبلغ علمی و فکری و سلامت نفسانی و شجاعت و روشنبینی و روشنفکری احتیاج دارد. باید تلاش کرد و همهی این سرمایهها را در راه اعتلای قوّهی قضائیّه به کار برد. بیانات در جمع دانشجویان و اساتید دانشگاه صنعتی امیرکبیر1379/12/09 حضور در جمع شما جوانان عزیز؛ جوانانی که بدون هیچ مبالغه و اغراقی، باید بگویم ستارگان درخشانی هستید که آسمان آیندهی این کشور را نورباران کردهاید، بسیار شیرین و زیباست. امیدوارم هرکدام از شما در طول دهها سالی که إن شاء اللّه در این دنیا و در این کشور و در میان مردمتان زندگی موفّقی خواهید داشت، بتوانید همچنان نورانیتر، به دلها و جانهای مردم خوب این کشور مدد برسانید. برای یک مجموعهی جوان، انسان نمیتواند هیچ آمیزهای را زیباتر از آمیزهی علم و معرفت و تحقیق و روشنفکری و دین و احساسات معنوی و شور دینی و انقلابی فرض کند. بیانات در جمع دانشجویان و اساتید دانشگاه صنعتی امیرکبیر1379/12/09 انقلاب هم به دانشگاه خدمات بزرگی کرد. به نظر من بزرگترین خدمت انقلاب به دانشگاه دو چیز بود: یکی اینکه احساس هویّت مستقل ملی را به دانشگاه داد و دانشگاه را از رو به بیگانه داشتن و مجذوب و مبهوت بیگانه بودن و منفعل در مقابل بیگانه بودن نجات داد. قبل از انقلاب اینگونه بود. دوم اینکه دانشگاه را با مردم آشتی داد. دانشگاهِ قبل از انقلاب، یک جزیرهی تکافتاده در میان اقیانوس خروشان مردم بود. از عناصر استثنائیِ استاد و دانشجوی مؤمن و متعهّد و خوب که بگذریم، در آن موقع محیط غالب دانشگاه اینگونه بود که اگر شما به دانشگاه وارد میشدید، باید به فرهنگ عمومی، به ایمان عمومی، به باورهای عمومی و به دلبستگیهای مردمی پشت میکردید. محیط دانشگاه برای اکثریت بزرگی از استاد و دانشجو، محیط دغدغههای صرفاً شخصی بود. غیر از عدّهای که سیاسی و مبارز بودند، دغدغهی سایر افراد، دغدغههای شخصی بود. دغدغههای اجتماعی نداشتند و دردهای جامعهی خودشان را حس نمیکردند. مهمترین آرزو برای یک دانشجو در آن هنگام این بود که بتواند وسیلهای به دست آورد و خودش را به خارج از مرزها برساند. دانشگاه مجذوب غرب بود و نمیخواست نوآوری کند. نه اینکه استاد و دانشجو میل به این معنا نداشتند؛ فرهنگ غالب بر دانشگاه، این فرهنگ نبود. فرهنگ وابستگی بود که رژیم شاه هم آن را به شدّت ترویج میکرد. کسانی هم که در داخل دانشگاه داعیهی روشنفکری داشتند، روشنفکران مردمی نبودند؛ روشنفکرهای کافهای و بریدهی از مردم بودند! بسیاری از آنها بعد از انقلاب رفتند و امروز در کشورهای اروپایی بازهم کافهایاند و بیشترین محیطشان، محیط کافههاست! دانشگاه چنین وضعی داشت. انقلاب، دانشگاه را از این دو آفت بزرگ نجات داد؛ دانشگاه را خوداندیش، مستقل، دارای اعتماد به نفس، دارای قدرت تولید تولید فکر و تولید علم مرتبط با قشرهای مختلف مردم، مرتبط با فرهنگ مردمی و متّصل به دلبستگیها و عشقها و جاذبههای موجود میان مردم قرار داد. این اهمیت بسیار زیادی دارد. بیانات در جمع دانشجویان و اساتید دانشگاه صنعتی امیرکبیر1379/12/09 امروز تئوریسینها و تبلیغاتچیهای غربی در صددند خطّ ارتجاع به غرب خط برگشتِ به همان تحمیلپذیری غربی را دوباره برگردانند. البته همانطور که گفتم، تحت عنوان یک تئوری شبه روشنفکرانه؛ به عنوان یک حرف نو؛ تئوری جهانی شدن و تئوری تغییر گفتمان. میگویند دانشجوی این دوره دیگر نمیتواند دانشجوی دوران ضدّ استعماری باشد. میگویند دوران ضدّیت با استعمار و استکبار و مرگ بر استکبار گفتن، گذشته است؛ دوران عدالتخواهی و مبارزهی با سرمایهداری سرآمده است؛ دوران آرمانخواهی و تبرّی و تولّای سیاسی تمام شده است؛ گفتمان جدید دانشجویی عبارت است از گفتمان جهانی، جهانی شدن، گفتمان واقعبینی، گفتمان پیوستن به نظم نوین جهانی؛ یعنی سیاهی لشکر امریکا شدن! این جهانی شدن، اسمش جهانی شدن است؛ اما باطنش امریکایی شدن است. معنایش این است که ملت ایران علیرغم مجاهدتهایی که کرده، علیرغم پرچمهایی که بر قلّههای پیروزی کوبیده، علیرغم بیداری عظیمی که در ملتهای مسلمان به وجود آورده، باید دوباره مثل دوران قبل از انقلاب، سیاهی لشکر و عمله و ابزار تأمین منافع آمریکاییها شود. هدف به صورت لخت و پوستکنده جز این چیز دیگری نیست؛ اما میخواهند در زیر نامهای زیبا جهانی شدن و تحوّل و پیشرفت این هدف را پنهان کنند. بیانات در دیدار اعضای مجلس خبرگان رهبری1379/11/27 حکومت اسلامی و انقلاب اسلامی این حرف نو را مطرح کرد که حاکم و حکومت و قدرت سیاسی باید مبتنی بر پرهیزگاری، عدالت و حقیقت باشد. قانون اساسی بر این مبنا شکل گرفت. این حادثهی بسیار مهمی در عالم است. این همان چیزی است که سالهای متمادی، از زمان «سید جمال» به این طرف، روشنفکران و نوآوران دینی در بارهی آن حرف میزدند و آن را میخواستند و آرزو میکردند؛ و همین حرف زدن و مطلب نوشتن و شعار دادن، خواب قدرتمندان عالم را برمیآشفت و آنها را عصبانی و وادار به عکسالعمل میکرد. شما ببینید با روشنفکران اسلامی در همهی مناطق اساسی اسلامی اعم از مصر و هند و ایران و عراق و جاهای دیگر در طول این صد سال، صد و پنجاه سال و دویست سال چه کردند. بیانات در دیدار اعضای شورای تأمین استانها1379/11/25 امنیت مقولهای است که هم کاملًا واقعی و ملموس و هم بسیار گسترده است. وقتی امنیت وجود دارد، ممکن است کسی آن را احساس نکند؛ مثل سلامتی که وقتی هست، شما آن را احساس نمیکنید؛ اما به مجرّد اینکه خدای نکرده سرتان درد گرفت، آنگاه میفهمید که سلامتی یعنی چه. فرمود: «نعمتان مکفورتان الصّحّة و الأمان». به مجرّد اینکه گوشهای از امنیت مخدوش شود، اثر آن در زندگی مردم منعکس میگردد. بنابراین امنیت، کاملًا عینی و واقعی است و با ذهنیّات نمیشود آن را تأمین کرد. این فلسفهبافیهای ذهنیای که گاهی مشاهده میشود، باب محافل روشنفکری، یا حد اکثر باب جلسات کارشناسی است که بنشینند راجع به ابعاد ذهنی یک مسئله بحث کنند. مردم واقعیت امنیت را میخواهند؛ آن هم در همان پهنهی گسترده؛ یعنی امنیت در محیط کار، در خانه، برای بچههایشان در مدرسه، برای بچههایشان در میدان فوتبال، امنیت برای جادهها، روستاها، شهرها و خیابانها. تأمین امنیت، باری کاملًا سنگین و بسیار جدّی است و این بار متوجّه شماست. بیانات در اجتماع بزرگ مردم قم1379/07/14 دوران استبداد حکومت قاجار مردم را به جان آورده بود. مردم قیام کردند، دلسوزان جامعه قیام کردند؛ پیشرو آنها هم علمای دین بودند. در نجف، مرجع تقلیدی مثل مرحوم آیتاللّه آخوند خراسانی؛ در تهران سه نفر عالم بزرگ مرحوم شیخ فضل الله نوری، مرحوم سید عبد الله بهبهانی، مرحوم سید محمّد طباطبایی پیشوایان مشروطه بودند. پشتوانهی اینها هم دستگاه حوزهی علمیه در نجف بود. اینها چه میخواستند؟ اینها میخواستند که در ایران عدالت برپا شود؛ یعنی استبداد از بین برود. وقتیکه جوش و خروش مردم دیده شد، دولت انگلستان که آن وقت در ایران نفوذ بسیار زیادی داشت و از عواملی در میان روشنفکران برخوردار بود، اینها را دید و نسخهی خودش را به اینها القاء کرد. البته در بین همان دلسوزان هم عدّهای از روشنفکران بودند. حقّ آنها نباید ضایع شود؛ لیکن یک عدّه روشنفکر هم بودند که مزدور و خود فروخته و از عوامل انگلیس محسوب میشدند. باری؛ مشروطه، قالب و ترکیب حکومتیِ انگلیس بود. این روشنفکران به جای اینکه دنبال دستگاه عدالت باشند و یک ترکیب ایرانی و یک فرمول ایرانی برای ایجاد عدالت به وجود آورند، مشروطیت را سر کار آوردند. نتیجه چه شد؟ نتیجه این شد که این نهضت عظیم مردم که پشت سرِ علما و به نام دین و با شعار دین خواهی بود، بعد از مدّت بسیار کوتاهی منتهی به این شد که شیخ فضل الله نوری را که این شهید بزرگوار همینجا مدفون است در تهران به دار کشیدند. اندک زمانی بعد، سید عبد الله بهبهانی را در خانهاش ترور کردند. بعد از آنهم سید محمّد طباطبایی در انزوا و تنهایی از دنیا رفت. آنوقت مشروطه را هم به همان شکلی که خودشان میخواستند برگرداندند؛ مشروطهای که بالاخره منتهی به حکومت رضاخانی شد! بیانات در جمع اساتید، فضلا و طلاب حوزه علمیه قم در مدرسه فیضیه1379/07/14 خط کلّی نظام اسلامی چیست؟ اگر بخواهیم پاسخ این سؤال را در یک جمله ادا کنیم، خواهیم گفت خط کلّی نظام اسلامی، رسیدن به تمدّن اسلامی است. این یک پاسخ کلّی و قابل توضیح و تشریح. البته اینکه در مقابل تمدّن کنونی بشر - یعنی تمدّن مادّی غرب - میتواند تمدّن دیگری مطرح شود یا نه و این تمدّن برای پیدایش خود و سپس برای ماندگاری و استواری خود، از چه عناصر و از چه عواملی کمک خواهد گرفت، در اینباره سخنها هست. اگر شما به بلندگویانِ تمدّن کنونی غرب مراجعه کنید، آنها خواهند گفت تمدّن مادّی غرب ابدی و تغییرناپذیر است. از اوایلی که این تمدّن اوج گرفته بود - یعنی از قرن نوزدهم میلادی - بحث معارضهی سنّت و مدرنیته را مطرح کردند. یعنی همهی آنچه که این تمدّن تقدیم بشریّت میکند، چیزهای مدرن و نو و تازه و اجتنابناپذیر و جذّاب و خواستنی است و هرچه در مقابل آن است، این سنّت است، این منسوخ است، این قدیمی است، این زوالپذیر است. این بحث را شما امروز هم گاهی در برخی از محافل روشنفکری ما میبینید؛ اما این بحثِ نویی نیست؛ این بحثِ قرن نوزدهمیِ دنیای غرب است که ادامه پیدا کرده است؛ با این هدف که تمدّن غرب در راه خود، همهی فرهنگها را، همهی تمدّنها را، همهی زیرساختهای مدنی را، همهی روابط انسانی و اجتماعی را، همهی آن چیزی را که تمدّن غرب آن را نمیپسندد، از سر راه خود بردارد و حاکمیت مطلق خود را با پشتوانهی قدرت مادّی و سرمایهداری از یک سو، قدرت نظامی و سیاسی از یک سو، قدرت رسانهیی از یک سو، ابدی کند. بیانات در جمع اساتید، فضلا و طلاب حوزه علمیه قم در مدرسه فیضیه1379/07/14 شرط دوم، پرورش انسان است. حال در آنجایی که فکر و انسان باید تولید شود، ببینید نقشآفرینان چه کسانی هستند. این نقشآفرینان کسانی هستند که باید بتوانند افکار را هدایت کنند. این یک بُعد قضیه است. چون این راه جز با پای ایمان و نیروی ایمان و عشق طیشدنی نیست، باید کسانی باشند که بتوانند روح ایمان را در انسانها پرورش دهند. بدون شک مدیران جامعه جزو نقشآفرینانند؛ سیاستمداران جزو نقشآفرینانند؛ متفکّران و روشنفکران جزو نقشآفرینانند؛ آحاد مردم هر کدام به نحوی میتوانند در خور استعداد خود نقشآفرینی کنند؛ اما نقش علمای دین، نقش کسانی که در راه پرورش ایمان مردم از روش دین استفاده میکنند، یک نقش یگانه است؛ نقش منحصر به فرد است. مدیران جامعه هم برای اینکه بتوانند درست نقشآفرینی کنند، به علمای دین احتیاج دارند. سیاستمداران و فعّالان سیاسی در جامعه نیز همینطور. محیطهای گوناگون علمی و روشنفکری نیز همینطور. برقی از سخن یک عالمِ دینِ پارسا و زمانشناس ممکن است بجهد، ظلماتی را از دلی یا دلهایی بزداید؛ چقدر هدایتها به این ترتیب اتّفاق افتاده است. این نقش، نقش یگانه است. نقشآفرینی را به علمای دین منحصر نمیکنیم؛ اما جایگاه نقشآفرینی علمای دین را از همهی جایگاههای دیگر برجستهتر میبینیم؛ به این دلیل روشن که در این راه، اندیشهی دینی و ایمان دینی برای انسانها لازم است؛ تولید فکر اسلامی برای این راه ضروری و لازم است و اگر علمای دین سر صحنه نباشند، دیگری نمیتواند این کار را انجام دهد. البته عالم دین با آن شرایطی که نیاز به آن شرایط هست، ای بسا نتواند این نقش را ایفا کند؛ او هم اگر این شرایط را نداشته باشد، نخواهد توانست؛ که حالا من بعد در دنبالهی عرایضم مطالبی در این زمینه هم عرض خواهم کرد. البته در آحاد مردم هم نقشآفرینیِ دینی هست؛ از راه امر به معروف و نهی از منکر؛ از راه آمادهسازی خود برای اینکه در یک جایگاه نقشآفرین قرار گیرند. بیانات در جمع اساتید، فضلا و طلاب حوزه علمیه قم در مدرسه فیضیه1379/07/14 یک عدّه علمداران تبعیّت از فرهنگ غرب و فریفتگان به زرق و برق غربیاند؛ خودکوچکبینها و خودکمبینها. خود، یعنی ملت خود، فرهنگ خود، میراث علمی خود، گذشتهی خود. تاریخ خود را زیر پا له کردند، برای اینکه بتوانند خودشان را به فرهنگ وارداتی غرب و با همان مفاهیم و با همان اصطلاحات و خطّی که آن فرهنگ و آن تمدّن ارائه میداد، آشنا و نزدیک کنند. کسانی بودند که گفتند ما باید از سر تا پا فرنگی شویم. آن کسانی که این مملکت را صد سال عقب انداختند؛ که امروز ما هرچه نگاه میکنیم، سیّئات و کوتاهیها و تقصیرهای حکمرانان و وابستگان به آنها در دوران گذشته بیشتر برای ما آشنا میشود. اینها همان کسانی بودند که معتقد بودند از ایران و ایرانی و این ملت، هیچگونه امید خیری نیست؛ مگر اینکه بهکلّی قلب ماهیت کنند؛ اخلاقشان، رفتارشان، کردارشان، لباسشان، زبانشان، خطّشان، همه چیزشان را برطبق ملتهای غربی قرار دهند؛ یک مقایسهی بسیار سادهلوحانه و ابلهانه! چون آن ملت از لحاظ علم پیشرفت کرده است، پس همه چیز آن ملت فراگرفتنی است و ما هم اگر بخواهیم به آن رتبهی علمی برسیم، بایستی مثل او در اخلاق، مثل او در رفتار، مثل او در عقاید، مثل او در آداب زندگی عمل کنیم! واقعاً انسان تعجّب میکند که چطور کسانی با دعوی روشنفکری، اینقدر سادهاندیش و کوتهبین باشند! یک عدّه هم اینها بودند و همیشه هستند. بیانات در دیدار با نمایندگان دوره ششم مجلس شورای اسلامی1379/03/29 شما بدانید که دشمن شما، دشمن این انقلاب، دشمن این نظام، بُرندهترین حربهای که در اختیار خواهد داشت، فقر و گرفتاری اقتصادی مردم است. روی این مسئله باید فکر کرد. گرفتاریهای اقتصادی مردم، همین بیکاریای است که در کلمات شما تکرار میشود و درست هم هست؛ همین کمبودها و همین مشکلات فراوان است. البته فسادهای گوناگون، سوءاستفادههای گوناگون، تبعیضهای گوناگون، مشکلات اداری و مشکلات قضائی هم در کنارش هست. اولویّت اوّل برای شما این است که امید مردم را حفظ کنید. اولویّت اوّل این است که شکم مردم را سیر کنید. میشود نشست و حرفهای روشنفکری زد: اگر فلان طور نشود، فلان طور نخواهد شد؛ اگر چنین نشود، چنان نخواهد شد؛ اما باید دید واقعیت چیست. بیانات در مراسم یازدهمین سالگرد رحلت امام خمینی (رحمهالله)1379/03/14 حقیقت قرآنی میگوید که اگر انسانها به نیروی درونی خودشان یعنی به ایمان و اراده و اتّحاد کلمه و فداکاریهای خودشان تکیه کنند، هیچ قدرتی در مقابل آنان یارای ایستادگی ندارد. در دوران رژیم طاغوت، ما ملت ایران هم همین اشتباه را میکردیم. آن روز اگر از ما سؤال میکردند که این رژیم طاغوت نفت این مملکت را برده است، منابع این مملکت را برده است، امریکا را مسلّط کرده است، دین را از مردم گرفته است، اخلاق را گرفته است، فرهنگ ملی و اسلامی و بومی را گرفته است، تاریخ این ملت را خراب کرده است، چرا شما در مقابل آن ایستادگی و مقاومت نمیکنید، جوابی که روشنفکران و سیاسیّون میدادند، این بود که میگفتند کاری از ما ساخته نیست و ما نمیتوانیم اقدامی بکنیم! حرکت امام، درس بزرگ امام، خدمت بزرگ امام به این ملت و به ملتهای دیگر این بود که عکس این را ثابت کرد. به مردم گفت میتوانید و قدرت دارید؛ قدرت در دست شما و متعلق به شماست؛ فقط باید این قدرت را اعمال کنید؛ باید اراده کنید؛ باید تصمیم بگیرید؛ باید خواص و اثرگذاران در ذهن مردم وارد میدان شوند و مردم باید آمادهی فداکاری باشند. در آن صورت همه کار خواهد شد و همهی موفّقیتها بهدست خواهد آمد. خودِ او اوّل کسی بود که وارد میدان شد. با ورود او به میدان، خواص آمدند؛ علما آمدند؛ روشنفکران آمدند؛ طلاب آمدند؛ دانشجویان آمدند؛ طبقات گوناگون مردم آمدند و در مدت چند سال، همهی قشرها بتدریج به این نهضت عظیم پیوستند و در نتیجه، آن قدرت سیاسی و نظامی و تبلیغاتی که در مقابل این نیروی عظیم مردمی قرار داشت، نتوانست مقاومت کند. نیروی ایمان، نیروی اراده، نیروی رهبری حکیمانه و نیروی استقامت و صبر و پایداری، نه فقط بر قدرت رژیم طاغوت فائق آمد، بلکه بر قدرت امریکا هم که پشت سر او بود، چیره شد. بیانات در خطبههای نمازجمعه تهران1379/02/23 طبیعی بود که برای ملتی که با جانِ خود و عزیزانش قیام کرده بود و در رأسش یک عالم ربّانی و جانشین پیامبران قرار داشت. نظام غربی نمیتوانست الگو باشد. پس، ما الگو را نه از رژیمهای شرقی و نه از رژیمهای غربی گرفتیم؛ ما الگو را از اسلام گرفتیم و مردم ما بر اثر آشنایی با اسلام، نظام اسلامی را انتخاب کردند. مردم ما کتابهای اسلامی خوانده بودند؛ با روایات آشنا بودند؛ با قرآن آشنا بودند؛ پای منابر نشسته بودند. در این دهههای اخیر، روشنفکران مذهبی از علما، روحانیون، فضلا و دانشگاهیان کارهای زیادی کرده بودند. برای مردم یک سلسله ارزشها جاافتاده بود و دنبال آنها بودند. در محیط رژیم گذشته هرچه نگاه میکردند، از این ارزشها خبری نبود. انقلاب برای دستیابی به آن ارزشها بود. و اما این ارزشها چیست؟ من در اینجا تعدادی از این ارزشها را عرض میکنم. البته اگر بخواهیم این ارزشها را در یککلمه بیان کنیم، من عرض میکنم اسلام؛ اما اسلام یک کلمهی، مجمل است و تفاصیل گوناگونی از آن میشود. ملت ما به دنبال ارزشهایی بود که همهاش در داخل اسلام هست. بیانات در خطبههای نماز جمعه تهران1379/01/26 ای ملت ایران! ای جوانان عزیز! ای روشنفکران! ای مجموعههای سیاسی! «اتقوا الله»؛ از خدا بترسید و پرهیزکار باشید. پیام بزرگ نماز جمعه در هر هفته، تقواست. تقوای خدا به این است که فریب دشمن را نخوریم و تسلیم تحمیل دشمن نشویم. دشمن میخواهد بین ما اختلاف بیندازد. دشمن آرزو میکند که بین مسئولان اختلاف باشد. دشمن آرزو میکند که در ایران جنگ داخلی باشد. دشمن نمیتواند ببیند که جمهوری اسلامی توانسته است این کشور را امن و آرام نگه دارد. در هرجایی و به هر بهانهای، چه جهالت کسی یا کسانی، چه غرضورزی کسی یا کسانی، اگر ماجرایی درست کند که امنیت را به هم بزند، دشمن خوشحال میشود. نمونهاش همین قضایایی است که به مناسبت انتخابات، در یکی، دو شهر اتفاق افتاد که البته یا ناشی از جهالت است، یا غرض. نباید اینطور میشد. کسی که به یک مسئله اعتراض دارد، یک راه قانونی وجود دارد. شیشه شکستن و آتش زدن و اموال دولتی و اموال خصوصی را نابود کردن، راه صحیح و عاقلانهای نیست. هیچکس او را برای این کارها مدح نمیکند. هرجایی که اندک چیزی از این قبیل اتّفاق افتاد، دستگاههای تبلیغی دشمن آن را بزرگ و درشت و تکرار و تشویق کردند! آری؛ دشمن ناامنی را تشویق میکند. تابستان گذشته در خیابانهای تهران اغتشاش و جنایت اتّفاق افتاد و ناامنی ایجاد شد، که دشمن آن را تشویق میکرد! اگر دستگاه قضائی، با آن جنایتکار و با آن اغتشاشگر برخورد قاطع قضائی و قانونی بکند، این را دشمن مورد بمباران تبلیغاتی قرار میدهد. ما که نباید فریب دشمن را بخوریم. بیانات در خطبههای نمازجمعه1378/09/26 مرحوم شهید مفتّح علاوه بر اینکه یک روحانی برجسته و فداکار و روشنفکر و آشنای به نیاز زمان بود، خصوصیتی داشت که در تعداد معدودی از فضلای آن زمان این خصوصیت دیده میشد. آن، قدرت ارتباطگیری با نسل جوان و دانشجویان و کسانی بود که مایل بودند پیام دین را با زبان روز از یک روحانی و یک عالم به دین بشنوند. لذا هم در دوران قبل از انقلاب و هم بعد از پیروزی انقلاب، میدان کار این مرد روحانی بزرگوار، غالباً منطقهی جوانان بخصوص دانشجویان بود؛ هم در مساجدی که ایشان حضور پیدا میکرد و هم در سخنرانیهایی که در محیط کار و شغل معمولی خود داشت. تصادفی هم نیست که روز اتّحاد دانشجو و روحانی، یا حوزه و دانشگاه، روز شهادت ایشان قرار داده شد؛ چون انصافاً حلقهی وصلی بود که متناسب با چنین خصوصیتی مینمود. خدای متعال پاداش این شهید عزیز را داد، و آن شهادت بود. شهادت پاداش بزرگ و اجر عظیمی است و خدای متعال بندگان صالح خود از جمله این بندهی صالح را از این اجر محروم نکرد. امیدواریم که درجاتش روز به روز عالی باشد. بیانات در دیدار جمعی از دانشآموزان و دانشجویان1378/08/12 ملت ایران با هدفهایی که برای خود تعریف کرده و آنها را آسان هم بهدست نیاورده است، میخواهد بدون اینکه قدرتی دخالت کند، بدون اینکه از کسی اجازه بگیرد، در راه شرف و منافع و آرمانهای خود، با مجاهدتی طولانی حرکت کند. دستگاه استکبار نمیتواند این را ببیند و تحمل کند. مبارزهی با استکبار که امروز هم مظهر استکبار، دولت و رژیم امریکاست جزو ذاتِ این انقلاب و جزو کارها و خواستههای اصلی و اساسی این ملت است. اگر این ملت مبارزه با استکبار را رها کند، معنایش این است که به دخالت بیگانه، به ذلتپذیری و به وضعیت بسیار تهدیدآمیز قبل از انقلاب تن دهد! همهی آحاد ملت، این احساس و این درک را از مسألهی مبارزه با استکبار دارند. البته کسانی هم در همان اوّلِ انقلاب و پیش از انقلاب بودند که اصلًا دل در گرو بیگانه داشتند. همان روزی که امام کاپیتولاسیون را در منبر عمومی و در ملإ عام تخطئه و رد کردند، کسانی بودند که میگفتند نه، چه اشکالی دارد؟! اینها نه هویت ملی سرشان میشود، نه غیرت ملی سرشان میشود، نه عزّت ملی میفهمند یعنی چه، نه میدانند که استقلال یک ملت برای پیشرفت او چقدر اثر دارد؛ اصلًا حاضر نیستند فکر کنند! مردمان حقیر و پست و زبونی بودند؛ آن روز هم بودند؛ تو همهی قشرها هم بودند. البته افراد کمی بودند. زیاد نبودند؛ اما بودند. در میان روشنفکران بودند، در میان قلم زنها بودند، در میان ملبّسین به این لباس روحانینماها بودند؛ در میان قشرهای مختلف بودند. تودهی ملت، آگاهان ملت، افراد باایمان، بخصوص دلهای روشن و مغزهای دارای تحلیل، همه موضع امام را تقویت میکردند. آن روز هنوز کشتار دانشآموزان در میان نبود؛ میفهمیدند که این موضع درست است؛ بسیاری هم وارد میدان میشدند. وقتیکه مبارزات با آن وسعت شروع شد و چنگ و دندان خونین عوامل امریکا در ایران آشکار گردید، عدّهی بیشتری فهمیدند. وقتی انقلاب پیروز شد، دلهای ناباورتری به راه آمدند و ایمان پیدا کردند؛ اما درعینحال در همان روز هم من یادم است که در شورای انقلاب، بعضی از افراد هیئت دولتِ آن روز که در شورای انقلاب شرکت میجستند، کار دانشجویان را تخطئه میکردند و میگفتند چرا به سفارت امریکا رفتند؟! اینها دلشان آن طرف بود. بیانات در خطبههای نمازجمعه1378/07/09 او متعبّد بود؛ اما تعبّدی دور از تحجّر و توقّف. او روشنبین و روشنفکر و نوآور در مباحث دینی بود؛ اما نوآوری دور از لاقیدیهای نوآوران. خیلیها در زمینهی مسائل دینی، سخن نویی را به میدان میآورند؛ اما این سخن نو، نشانهی لاقیدی و لاابالیگری آنها در وفاداری به متون اسلامی است؛ سخنِ آنهاست، نه سخن دین! روشنبینی و نوآوریِ امام، متّکی به دین و مبانی دینی بود؛ لذا آنچه را که در زمینهی مسائل اعتقادی و اخلاقی و فقهی اسلام عرضه کرد و نو بود، آنچنان بود که متبحّرترین و واردترین کسانی که در این علوم و دانشها ورود داشتند، در مقابل آن اظهار تسلیم کردند و آن را به عنوان یکسخنِ بابنیاد پذیرفتند؛ نه به عنوان سخنی که متّکی به مبانی و اصول نیست. بنابراین، او متدیّن و متعبّد، اما درعینحال روشنبین و آگاه و بهکارگیرندهی خرد، با آفاق عظیم در مسائل اعتقادی و عملی بود؛ دینداریای که به یادآورندهی دینداریهای عصر نبوّت یا جلوههایی از عصر معصومین علیهمالسّلام بود. پیام به مناسبت بازگشایی دانشگاهها1378/07/06 در گذشته سعی میشد که محیط دانشگاه، از دین و تقوا و تعبّد فاصله بگیرد. هدف از این ترفند که از سوی دشمنان ملت ایران برنامهریزی میشد این بود که نسل تحصیلکرده و روشنفکر، دچار لاقیدی و بیمبالاتی شده، حساسیت و علاقهی خود را به آرمانهای بزرگ از دست بدهد و اسیر تمایلات حقیر و سود شخصی شود. دانشگاهیان باشرف و استادان و دانشجویان متدین در آن محیط دشوار، همواره با این ترفند شیطانی مبارزه میکردند. بیانات در دیدار کارگزاران نظام1378/04/10 آنچه مهم است، این است که ما امید و توکّل و حسن ظنّ خودمان را به خدا، به این دین، به این معارف و به این احکام از دست ندهیم. اصل این است. آنچه که مایهی پیشرفت است، رسوخ ایمان و امید و اطمینان است. دشمن میخواهد این را متزلزل کند. مراقب باشید؛ بخصوص شما خواص، شما مسئولان، شما روشنفکران، شما گویندگان، شما علمای محترم و دانشگاهیان محترم. ببینید که دشمن میخواهد ایمان و امید و اطمینان را متزلزل کند. شما وظیفهتان این است که ایمان و امید و اطمینان را مستحکم کنید؛ بقیهی کار را خودِ این دین با آن قدرت و این ایمان اسلامی با آن توانایی، انجام میدهد. ما دنبالهی جریان دین حرکت میکنیم؛ نه اینکه ما بخواهیم این جریان را راه ببریم؛ مگر ما چه کسی هستیم؟! دشمن خیال میکند که این جریان به اشخاص وابسته است. بنده و امثال بنده چه کسی هستیم که بخواهیم این جریان را راه ببریم؟! این جریان است که ما را هم با خود میبرد. به فضل الهی، این جریان حادث شده و پیش آمده است؛ متوقّف شدنی هم نیست؛ دشمن هم بیخود خود را معطّل میکند. فضل پروردگار از اوّل انقلاب شامل حال ما بوده است و ما بهوضوح دست قدرت الهی را دیدهایم. بیانات در دیدار جمعی از ایثارگران و خانوادههای شهدا1378/03/03 هرکس که به سرنوشت این ملت و این کشور علاقهمند است، باید در راه تقویت ایمان این ملت، در راه تقویت ایمان جوانان، در راه تقویت تدیّن جوانان و در راه تقویت پیوند جوانان با آرمانهای اسلامی مجاهدت کند. هرکس که ضد این عمل کند، به سرنوشت این ملت علاقهمند نیست؛ یا جزو نیروی دشمن است، یا فریب خورده است. اینجاست که وظیفهی آگاهان و روشنفکران و گویندگان و نویسندگان و مسئولان و هر عنصر از عناصری که میتواند بر روی ذهن مردم اثر بگذارد، روشن میشود. دشمن از ایمان و از غیرت دینی مردم سیلی خورده است؛ او حق دارد که با غیرت دینی دشمن باشد؛ اما دوست نباید به او کمک کند. آن کسانی که به عزّت ایران اسلامی علاقهمندند، باید تلاش کنند که روز به روز بر غیرت دینی مردم و جوانان و پایبندی آنان بیفزایند. بحمد اللّه جوانان مملکت، جوانان مؤمن و سالمی هستند. خوشبختانه نسل جوان ما، یک نسل سالم است. نگاه نکنید به موارد استثنایی در گوشه و کنار که تحت تأثیر تبلیغات دشمن، رفتارها و گفتارها و ذهنیّتهای غلطی را از خودشان نشان میدهند؛ اینها نمایشگر نسل جوان ما نیستند. نسل جوان ما همان نسلی است که امروز هم اگر پای امتحان پیش آید، اگر صحنهی خونینشهر پیش آید، اگر میدان مجاهدت فی سبیل الله پیش آید، نشان خواهد داد که از بن دندان به اسلام پایبند است. بیانات در دیدار شرکتکنندگان در همایش آسیبشناسی انقلاب1377/12/15 امام بزرگوار ما خودش مظهر همین معنا بود؛ آدمی بود که تعیّنات دنیوی، حقیقتاً برایش ارزش نداشت. آدم این را در آن مرد معنوی و بزرگوار میدید که تعیّنات، تعلّقات و تکلّفات دنیوی، اصلًا برای خودش ارزش نداشت! شما که بحمد اللَّه روشنفکر و آگاه و فهمیده هستید، احتیاج نمیبینم که اینها را توضیح بدهم. این که دارم میگویم، منظورم بهرهمندی شخصی است؛ معنایش این نیست که کشور، کار آبادانی و عمران نکند و دنیا را آباد نکند. اینها همیشه، تخلیهها و شبههافکنیهای مخالفین اسلام بوده، میگفتند که اسلام با دنیا مخالف است؛ یعنی دنیا را آباد نکنیم! نه، آن دنیایی که گفته میشود، دنیای شخصی است؛ یعنی خود شما دنبال تکیّف زندگی دنیایی نباشید و زندگی را ساده بگذرانید. معنایش این است. امیر المؤمنین (علیهالسّلام)، شخصاً زاهدانهترین زندگیها را داشت؛ اما در عین حال، مرتب هم کار میکرد، مزرعه را آباد و چاه آب، جاری میکرد، جهاد میکرد و کشور را اداره میکرد، حکومت به آن عظمت را ریاست میکرد، سیاستگذاری و سیاستمداری میکرد. بیانات در دیدار شرکتکنندگان در همایش آسیبشناسی انقلاب1377/12/15 البته «المال و البنون زینة الحیوة الدنیا»، هیچ ایرادی ندارد. نه مال ایراد دارد، نه فرزندان ایراد دارد، نه مقام و اینها؛ لیکن غرق شدن در اینها، عمده کردن و هدف قرار دادن اینها و خود را در تکیّفات و تعیّنات زندگی، منحصر کردن است که آسیب میزند. چنانچه اینها اصلاح بشود، ما امیدواریم که إن شاء اللَّه مشکلی نباشد. البته اینجا باید بگویم که روشنفکران اسلامی، روحانیون و مسئولین دانشگاهها رؤسای دانشگاهها، رؤسای دانشکدهها و اساتید دانشگاهها نقش دارند؛ شما دانشجوها هم نقش اساسی دارید، صدا و سیما هم نقش بسیار حساس و مهمی دارد. باید صدا و سیما هم حقیقتاً به معنای حقیقی کلمه در این قضیه، آن نقش حقیقی خودش را ایفا کند و از چیزهایی که الآن دچارش است چه در زمینهی هنر، چه در زمینهی فیلم، تبلیغات و گفتارها، چه در زمینهی تظاهرات دینی و از این قبیل چیزهایی که وجود دارد خودش را خلاص کند. بیانات در خطبههای نمازجمعه1377/10/18 الآن بنده غالباً مجلات و کتابها و تازههای فرهنگ را میبینم. من آدمی نیستم که یک نویسنده و روشنفکر معروفی در کشور باشد و او را نشناسم. البته شاید مثلًا در بعضی از محافل فرهنگی یا غیر فرهنگی خارجی، اینها را میشناختند؛ اما در داخل آنقدر معروف نبودند که بنده اسم اینها به گوشم خورده باشد. بعضیهایشان را هم که اسمهایشان را شنیده بودم، جزو روشنفکران درجهی یک این کشور نبودند. افرادی که مردم اینها را نمیشناسند، مردم از کتابها و نوشتهها و آثار فکریشان هیچ خبری ندارند و کسی از اینها حرفی نمیشنود، بُرد تبلیغی ندارند. آن دستی که به فکر میافتد بیاید اینها را تصفیه کند و به قتل برساند یا در داخل خانههایشان، یا در میان راه، یا در خیابان، یا در بیابان مگر میتواند بیگانه نباشد و تابع یک نمایشنامهی از پیش طراحیشدهای نباشد؟! بیانات رهبر انقلاب در دیدار جمعی از بانوان اندیشمند و سخنان بانوان در این دیدار1377/07/18 دانشجویان ما در دورهی دانشگاه، حقیقتاً باید کار کنند و بدون کار کردن و بدون زحمت کشیدن هم درس بخوانند، هم مطالعه کنند و هم استاد را سؤال پیچ کنند مقصود حاصل نمیشود. از این همه هزینهای که برای دانشگاه کشور میشود، مقصودِ کامل حاصل نمیگردد و یکمشت نیمهسواد چه دختر، چه پسر به وجود میآیند. درعینحال که این حقیقتی است، اما راه یافتن جوانان و در زمان ما بخصوص راه یافتن دخترها به دانشگاه فینفسه چیز خوبی است. علّت این است که بالاخره جای درس خواندن و مطالعه کردن و روشنفکر و آگاه شدن، عمدتاً دانشگاه است. درست است که بیرون دانشگاه هم ممکن است کسی کتاب بخواند و فاضل و آگاه شود؛ لیکن این کم اتّفاق میافتد. طبعاً خانمها در محیط دانشگاه بیشتر خانمها اینطورند یک شکفتگی و شکوفایی و جرأتِ پرداختن به مطالب علمی پیدا میکنند و ذهنشان باز میشود. البته پسرها هم همینطورند؛ نمیشود گفت مخصوص دخترهاست. لذا رفتن به دانشگاه مطرح بوده، و این کمیّت را مدّتی دنبالش بودند و خوب هم شده است. الآن تعداد دانشجو در کشور ما نسبتاً تعداد قابل توجّهی است و این چیز مثبتی است. یعنی حالا اینطور نباشد که ما اگر مدّتی به کمیّت پرداختیم به قول شما بدون پرداختن به کیفیّت؛ شاید هم همینطور باشد مدتی هم شعار کیفیّت را مطرح کنیم و بهکلّ کمیّت فراموش شود. نه؛ من این را خیلی موافق نیستم. دلم میخواهد که بازهم این دانشگاهها ظرفیّتهای بیشتری پیدا کنند و تا آنجایی که جواب میدهد البته تا آنجایی که استاد و فضای آموزشی و آزمایشگاه و اینها وجود دارد هرچه بروند، بهتر است. بیانات در دیدار جمعی از مسئولان جهاد سازندگی1377/07/15 حقیقتِ درخشان نظام و انقلاب اسلامی، این حرکت عظیم را انجام داد، که هیچکس هم خیال نمیکرد چنین چیزی اتّفاق بیفتد. بعضی از آن به اصطلاح روشنفکرانی که آن روز گاهی یک کلمهی سیاسی میگفتند و دل خودشان را خوش میکردند که در میدان مبارزه کار میکنند، غایت مطلوبشان این بود که مثل اقمار شوروی سابق، مثل این کشورهای کمونیستی بیچارهی آفریقا و آسیا و غیره، یا مثل کشورهایی از قبیل ترکیه و پاکستان و امثال اینها شوند! بیشتر از این به ذهنشان نمیرسید. اینکه این ملت، مستقل شود، روی پای خود بایستد، استعدادهای خود را شکوفا کند، حرف خود را خودش بزند، راه خود را خودش برگزیند، مسئولین خود را خودش انتخاب کند، کشور را متعلّق به خود بداند و سرمایههای کشور را صرفشدهی در خود کشور بداند، به ذهن آنها خطور نمیکرد! این کار را انقلاب کرد. این کار به رهبری امام و به همّت این مردمی شد که ایمان داشتند. ستون این خیمهی عظیم، ایمان است؛ ایمان به آن حقیقت درخشندهای که چنین معجزهای را میکند. ایمان به اسلام انقلابی و اسلام ناب محمّدی. دشمن هم این را فهمید. از روز اوّل، دشمن این را فهمید و تلاش کرد بلکه بتواند این ایمان را متزلزل کند. بیست سال است که دشمن از راههای مختلف، دائم برای ضعیف کردن ایمان مردم وارد میشود. به وسیلهی انقلاب، تودهنی میخورد، ولی باز از راه دیگر میآید! بیانات در دانشگاه تربیت مدرّس1377/06/12 برادران و خواهران عزیز! من فقط یک جمله در این زمینه به شما عرض کنم و آن این است که امروز نسل روشنفکر دانشگاهی، یک مسئولیت ویژه دارد. امروز کشور شما و انقلاب شما و نظام اسلامی و پُرافتخار شما دورانی را میگذراند که همهی کسانی که صاحبفکر و اندیشه هستند، باید برای پُربار کردن این نظام و فکرها و دستهای گردانندهی آن تلاش و همکاری کنند. ما دورههای سختی را پشت سر گذاشتهایم؛ دوران جنگ را، دوران بعد از جنگ را که آن هم مشکلات و دشواریهای زیادی داشت. بیانات در دانشگاه تربیت مدرّس1377/06/12 بایستی کشور را به آن پایهای که لازم است، برسانید. این، مسئولیتِ عظیمِ نسلِ جوانِ روشنفکرِ تحصیلکردهی این کشور است و شما برادران و خواهرانی که در این دانشگاه تحصیل کردهاید، تصوّر من این است که در این زمینه بار سنگینتری بر دوش دارید و إن شاء اللّه توفیقات بیشتری هم خواهید داشت. بیانات در جمع دانشجویان دانشگاه تهران1377/02/22 در انتخاب بحثی که امروز برای شما دانشجویان عزیز مطرح میکنم، خیلی دچار تردید نشدم. البته سخنان زیادی هست که ذکر میشود و خیلی مناسب است که با شما جوانان عزیز، بخصوص دانشجویان در میان گذاشته شود. قول معروف : «یک سینه حرف موج زند در دهان ما». لیکن بحثی که به نظرم رسید امروز مطرح کنم، موضوعی است که بارها در ذهن من گذشته و روی آن فکر و مطالعه کردهام و به آن اهمیت میدهم. البته این بحث، احتمالاً بحث قابل گسترشی است. امروز برای اوّل بار من این مسأله را طرح میکنم و اگر خود من در جلسات یا نوبتهای دیگری که به این دانشگاه یا دانشگاههای دیگر میروم، مجال و فرصت شود، آن را ادامه خواهم داد. دانشجویان، بخصوص دانشجویان رشته تاریخ و رشتههای علوم اجتماعی، میتوانند روی این قضیهای که من مطرح میکنم، فکر و مطالعه کنند. این بحث، بحثی درباره مقوله روشنفکری و روشنفکران در کشور ماست که به نظر من مقوله مهمّی است. قبلاً من نکته کوتاهی را درباره امروز که به اینجا آمدم، بگویم. من تقریباً از یک هفته پیش تصمیم گرفتم که به اینجا بیایم؛ اما آن را به کسی نگفتم. حتّی در دفترم هم فقط یکی، دو نفر میدانستند و هیچ کس نمیدانست. دیشب من اطّلاع پیدا کردم که امروز چند گروهِ دانشجویی بنا دارند اجتماعات تشکیل دهند و سخنرانی کنند. گفتم، از آنها خواهش شد که امروز تأخیر بیندازند و اجتماع نداشته باشند، تا ما بتوانیم این برنامه را انجام دهیم. پیغام دادند، آنها هم برنامههایشان را تعطیل کردند. به همین مناسبت، میخواهم یک نکته را بگویم. عزیزان دانشجو! سخنرانی و اجتماعات ایرادی ندارد؛ اما دو گروه هیچ وقت همزمان در یک دانشگاه اجتماع تشکیل ندهند. این توصیه پدرانه من به شماست. شما گروهی هستید که میخواهید اجتماعات تشکیل دهید و سخنرانی کنید. مثلاً حرفهایی دارید که به نظر خودتان لازم است، ولی ممکن است از نظر دیگری هم لازم نباشد. خیلی خوب؛ دور هم جمع شوید؛ اما آن گروهِ دیگر، تا دید که شما جلسه یا اجتماع دارید، اجتماعش را به وقت دیگری بیندازد؛ این درست است. عزیزان من! این چیزی که من میگویم، حدس نیست؛ اطّلاع است. میخواهند دانشجویان را به جان هم بیندازند؛ آنها را مشغول کنند و از درس خواندن باز دارند. میخواهند دانشجویان را به چیزهای بیخودی مشغول کنند. تسلیم نشوید و نگذارید که با عنصر دانشجویی بازی شود. من همیشه از سالها قبل به دانشجویان سفارش کردهام که دانشجو عنصری است که متعلّق به همین فضاست. شما هم وقتی که بیرون رفتید، دیگر دانشجو نیستید؛ یکی دیگر جای شما میآید و او این خصوصیات را پیدا میکند. عنصر دانشجو، متعلّق به این فضاست. دوران دانشجویی، چیز خوبی است، چیز مقدّسی است، چیز شیرینی است؛ بخصوص برای ما که عمری گذراندهایم، چیز خیلی زیبایی است. نگذارید با درگیریهای شما با یکدیگر، این هویّت دانشجویی و مجموعه دانشجویی را خراب کنند؛ حواستان جمع باشد. این توصیه من بود به مناسبت موضوعی که برای امروز اتّفاق افتاده بود؛ فکر کردم به شما بگویم و گفتم. و اما مسأله مورد نظر من در مقوله روشنفکری. این مسأله، مسألهای است که اگر من بخواهم روی آن اسم بگذارم، مثلاً خواهم گفت: ارتجاع روشنفکران، یا ارتجاع روشنفکری. میدانید که مقوله روشنفکری، اساساً ضدّ ارتجاع است. روشنفکری مقولهای است که رو به جلو دارد و به آینده نگاه میکند؛ یعنی همان مفهومی که در فارسی آن را از «انتلکتوئل» فرانسوی ترجمه کردهاند. البته کسانی که اهل فنّ این کار و اهل زبانند، میگویند این ترجمه، ترجمه درست و دقیقی نیست. حالا هرچه هست، معلوم است که مقصود چیست. من بعداً مقداری هم در این خصوص توضیح میدهم. این هویّت پیشرو و آیندهنگر، رو به مستقبل دارد و نمیتواند با رجعت و عقبگرد خو کند؛ اما من پدیدهای را مشاهده کردم و مشاهده میکنم که جز اسم گفته شده برای آن، عنوانی پیدا نمیکنم: ارتجاع روشنفکری، رجعت روشنفکری. من بارها گفتهام که روشنفکری در ایران، بیمار متولّد شد. مقوله روشنفکری، با خصوصیّاتی که در عالمِ تحقّق و واقعیّت دارد - که در آن، فکر علمی، نگاه به آینده، فرزانگی، هوشمندی، احساس درد در مسائل اجتماعی و بخصوص آنچه که مربوط به فرهنگ است، مستتر است - در کشور ما بیمار و ناسالم و معیوب متولّد شد. چرا؟ چون کسانی که روشنفکران اوّلِ تاریخ ما هستند، آدمهایی ناسالمند. اکنون من سه نفر از این شخصیتها و پیشروان روشنفکری در ایران را اسم میآورم: میرزا ملکم خان ارمنی، میرزا فتحعلی آخوندزاده، حاج سیّاح محلّاتی. این کسانی که اوّلین نشانهها و پیامهای روشنفکریِ قرن نوزدهمی اروپا را وارد ایران کردند، بهشدّت نامطمئن بودند. مثلاً میرزا ملکم خان که داعیه روشنفکری داشت و میخواست علیه دستگاه استبداد ناصرالدّینشاهی روشنگری کند، خود دلّال معامله بسیار استعماری و زیانبار «رویتر» بود! میدانید که در بیست سال آخرِ زندگی ناصرالدّینشاه، انحصارات خارجی پدر این مملکت را درآورد. انگلیسیها میآمدند انحصاری میگرفتند - انحصار گمرکات، انحصار دخانیات، انحصار راهآهن و ... - باز روسها از آن طرف میآمدند و میگفتند شما به رقیب ما امتیاز این معامله انحصاری و این به اصطلاح تجارت را دادید، باید به ما هم بدهید؛ به آنها هم چیزی میدادند! بعدها اسم این را «موازنه مثبت» گذاشتند؛ موازنه بین روس و انگلیس در سیاست خارجی و ارتباطات اقتصادی؛ منتها بر مبنای مسابقه! یک چیزی به این قدرت بدهند، دیگری فردا بگوید چرا به من ندادید؛ اینها هم بگویند بگیر این هم مال تو! باز او بگوید مال من کم شد، بگویند این هم مال تو! ایران را به نفع خاندان سلطنت - یعنی همان ناصرالدینشاه و درباریها و هر کسی که بتواند از این سفره یغما لقمهای ببرد - غارت میکردند. این آقای روشنفکری که به عنوان معروفترین پیامآور روشنفکری و روشنگری در ایران مطرح بود - یعنی همین میرزا ملکم خان - خودش دلّال قضیه «رویتر» بود! در همین انحصار معروف تنباکو - که میرزای شیرازی، مرجع تقلید وقت، آن را تحریم کرد و جلوِ این معامله زیانبار را گرفت - میرزا ملکم خان خودش دلّال آن بود! واقعاً یکی از دلّالیهای عمده میرزا ملکم ارمنی، همین قضیه «رژی» بود که دربار هم آن را قبول کرد. این آدم میخواهد در ایران پیامآور روشنفکری باشد؛ یعنی مردم را به آینده، به تجدّد و نوگرایی دعوت کند؛ ببینید مردم چه از آب درمیآیند! من نمیدانم شما چقدر از تاریخ معاصر اطّلاع دارید و چقدر آن را خواندهاید. چقدر خوب است که شما در تابستان که قدری فراغت پیدا میکنید، واقعاً برنامهریزی کنید و قدری از تاریخ معاصر، از جمله همین قضیه تنباکو را مطالعه کنید. کتابهایی هم درباره این موضوع نوشته شده که مناسبت است آنها را بخوانید. البته مطالعه کتابهای امین را میگویم. بعضیها هستند که چون پای روحانیت و دین در میان است، از عنادی که با دین دارند، حاضر نیستند به افتخار به این بزرگی اعتراف کنند و آن را مطرح نمایند. از یک بُعد دیگر، میرزا فتحعلی آخوندزاده شبیه میرزا ملکمخان است. این آخوندزاده، از خامنه است. من از خامنهایهای قدیمی و بعضی از خویشاوندان خودمان چیزهای زیادی نسبت به او شنیدهام و میدانم. ایشان قبل از انقلاب اکتبر به قفقاز رفت و در روسیه سر سفره تزارها نشست و با کمک تزارها و زیر سایه آنها، به خیال خودش بنا کرد علیه دستگاه استبداد ایران مبارزه کردن! این مبارزه، مبارزه نامطمئنی بود؛ این قابل قبول نبود. اولین چیزی را هم که اینها هدف قرار میدادند، به جای اینکه بیشتر به استبداد و جهات سیاسی بپردازند، به دین و اعتقادات مردم و سنّتهای اصیل بومی میپرداختند که آن را بعداً خواهم گفت. حاج سیّاح هم نمونه سوم است. او شرح حال و زندگی خودش را در سفر اروپایی نوشته است. کسی که این کتاب را بخواند، شک نمیکند که در این کتاب، به صورت سفارش شدهای سعی شده، با هرجایی که پای یک روحانیِ آزاده بزرگ در میان است، برخورد شود؛ عملاً نام او کتمان شود و ماجرای او مطرح نگردد. روشنفکری در ایران، اینگونه متولّد شد. طبقات بعدی روشنفکری هم در ایران، طبقات مطمئنی نبودند؛ بیشتر شاهزادهها و اشراف و اعیانزادهها بودند. شما شرح حال سه جلدی عبداللَّه مستوفی را نگاه کنید که خودش آن را نوشته است. خود او هم از همان روشنفکران است؛ ضمناً از اعیان زادهها و خانزادههای دستگاه قاجار است. البته او شخصیت متعادلی است؛ شخصیت منفی به نظر نمیرسد. اگر شما به آن کتاب نگاه کنید، خواهید دید که آن افرادی که اوّلین پرچمها و پیامهای روشنفکری، با آنها دیده و شنیده و شناخته میشد، چه کسانی بودند. دوره قاجار به این ترتیب گذشت؛ یعنی یک روشنفکر وطنیِ میهنیِ بیغرضِ دلسوزِ علاقهمند، در بین مجموعه روشنفکران ایران کمتر دیده شد. بعد، دوره رضاخان آمد. در این دوره، روشنفکران درجه یکِ کشور، از اساتید، از نویسندگان و از متفکّرانی که جزو زبدگان روشنفکری بودند، در خدمت رضاخان قرار گرفتند؛ رضاخانی که از فرهنگ و معرفت بویی نبرده بود. دفاع اینها از رضاخان، هیچ وجهی نداشت؛ نه باسواد بود، نه فرهنگی بود، نه ملی بود؛ همه میدانستند که سیاستهای انگلیسیهاست که اجرا میشود. خودِ روشنفکران میدیدند که انگلیسیها رضاخان را آوردند، برکشیدند، به قدرت رساندند، سلطنت او را تقویت کردند، مقدّماتش را فراهم کردند، موانعش را نابود کردند و جاده را برای او صاف نمودند. در آن موقع، روشنفکران، ایدئولوگهای حکومت کودتایی رضاخانی شدند! هرکاری که او خواست بکند، اینها ایدئولوژی و زیربنای فکریش را فراهم مینمودند و برایش مجوّز درست میکردند! من دوست دارم این بحث را نه به عنوان یک مسؤول، بلکه به عنوان یک روحانی و یک طلبه و به عنوان کسی که تقریباً همه جوانیم را در فضای روشنفکریِ زمان خودم گذراندهام و با خیلی از این چهرههای معروف روشنفکری ایران، یا از نزدیک آشنا بودهام، یا با آثارشان آشنا بودهام و درست آنها را میشناسم - از شاعرشان، نویسندهشان، هنرمندشان - مطرح کنم و با شما حرف بزنم. دلم میخواهد شما جوانان این دوره، قدری فضای فرهنگ کشورتان را بشناسید؛ چون شما جزو قشرهای روشنفکر هستید. ببینید کجا قرار دارید، چه بوده و چه شده و میخواهند چه بشود. مایلم شما این نکته را توجّه کنید. در دوره بعد از رفتن رضاخان و بعد از شهریور بیست - که حکومت عجیب و غریبی در آن زمان تشکیل شده بود - بخشی از روشنفکران به حزب توده پیوستند که اتّفاقاً بعضی از صادقترین روشنفکران از اینها بودند که به حزب توده پیوستند؛ اگرچه به شوروی وابسته بودند. آن وقت، خودشان هم اعتراف داشتند؛ همهشان هم قبول داشتند که به شوروی وابسته بودند. شورویها در ایجاد و پشتیبانی اینها نقش داشتند و اینها مثل ستون پنجم شورویها در ایران عمل میکردند. شما به خاطرات «کیانوری» و دیگر رؤسای تودهایها که در جمهوری اسلامی گیر افتادند، نگاه کنید! خاطرات اینها چاپ شده است؛ از پنجاه سال قبل، شصت سال قبل صحبت میکنند. با آنکه اینها شاید همه حقایق را هم نمیخواستند بگویند، اما کاملاً از گوشه و کنار حرفهایشان مشخّص میشود که آن روز حقیقت حزب توده چه بود. درعینحال، باز صادقترین و مخلصترین روشنفکران در همین مجموعه جمع شده بودند. یکی از آنها «جلال آل احمد» بود که من در این بحث، از حرفهای او برای شما نقل خواهم کرد. مرحوم جلال آل احمد، جزو حزب توده بود. «خلیل ملکی» و دیگران، اوّل در حزب توده بودند. من یادم نیست که این حرف را از خودش شنیدم، یا دوستی برای من نقل میکرد. سال چهل و هفت ایشان به مشهد آمده بود. در جلسهای که با آن مرحوم بودیم، از این حرفها خیلی گذشت. احتمال میدهم خودم شنیده باشم، احتمال هم میدهم کسی از او شنیده بود و برای من نقل میکرد. میگفت: ما در اتاقهای حزب توده، مرتّب از این اتاق به آن اتاق جلو رفتیم - منظورش این بود که مراحل حزبی را طی کردیم و به جایی رسیدیم که دیدیم از پشت دیوار صدا میآید! گفتیم آنجا کجاست؟ گفتند اینجا مسکو است! گفتیم ما نیستیم؛ برگشتیم. یعنی به مجرّد اینکه در سلسله مراتب حزبی احساس کردند که این وابسته به خارج است، گفتند ما دیگر نیستیم. بیرون آمدند و با خلیل ملکی و جماعتی دیگر، نیروی سوم را درست کردند؛ مخلصها آنجا بودند. این دوره، تا حدود دوران «دکتر مصدق» و بعد 28 مرداد 1332 ادامه یافت. بعد از 28 مرداد، از لحاظ نشان دادن انگیزههای یک روشنفکر در مقابل یک دستگاه فاسد، سکوت عجیبی در فضای روشنفکری هست. خیلی از کسانی که در دهه بیست مورد غضب دستگاه قرار گرفته بودند، در دهه سی به همکاران مطیع دستگاه تبدیل شدند! آل احمد در کتاب «خدمت و خیانت روشنفکران»، از همین روشنفکری دهه سی حرف میزند. آل احمد این کتاب را در سال چهل و سه شروع کرده، که تا سال چهل و هفت ادامه داشت. سال چهل و هفت که آل احمد به مشهد آمد، ما ایشان را دیدیم. به مناسبتی صحبت از این کتاب شد، گفت مدّتی است به کاری مشغولم؛ بعد فهمیدیم که از سال چهل و سه مشغول این کتاب بوده است. او از ما در زمینههای خاصی مطالبی میخواست، که فکر میکرد ما از آنها اطّلاع داریم. آنجا بود که ما فهمیدیم او این کتاب را مینویسد. این کتاب بعد از فوتش منتشر شد. یعنی کتابی نبود که در رژیم گذشته اجازهی پخش داشته باشد؛ کتابِ صددرصد ممنوعی محسوب میشد و امکان نداشت پخش شود. البته در اینجا آل احمد مواضع خیلی خوبی را اتّخاذ میکند؛ اما درعینحال شما میبینید که همین آل احمدِ معتقد به مذهب و معتقد به سنّتهای ایرانی و بومی و شدیداً پایبند به این سنّتها و معتقد به زبان و ادب فارسی و بیگانه از غرب و دشمن غربزدگی، باز درباره مسائل روشنفکری، در همان فضای روشنفکری غربی فکر کرده، تأمّل کرده، حرف زده و قضاوت نموده است! این که میگویم روشنفکری در ایران بیمار متولّد شد، معنایش همین است. تا هرجا هم ادامه پیدا کرده، بیماری ادامه پیدا کرده است. و اما این بیماری چه بود؛ یعنی کجا بروز میکرد؟ این را از زبان آل احمد برای شما ذکر میکنم. آل احمد در مشخصات روشنفکر میگوید: یک مشخصات، مشخصات عوامانه روشنفکر است. او میگوید معنای «عوامانه» این نیست که عوام، روشنفکر را اینگونه تصوّر میکنند؛ بلکه خود روشنفکر هم گاهی همینطور فکر میکند. این خصوصیات سه تاست: اوّل، مخالفت با مذهب و دین - یعنی روشنفکر لزوماً بایستی با دین مخالف باشد! - دوم، علاقهمندی به سنن غربی و اروپارفتگی و اینطور چیزها؛ سوم هم درسخواندگی. این دیگر برداشتهای عامیانه از روشنفکری است؛ ممیّزات روشنفکر این است. یعنی اگر کسی متدیّن شد، چنانچه علّامه دهر باشد، اوّلْ هنرمند باشد، بزرگترین فیلسوف باشد؛ روشنفکر نیست! بعد میگوید این سه خصوصیتی که برداشت عامیانه و خصوصیات عامیانه روشنفکری است، در حقیقت سادهشده دو خصوصیت دیگری است که با زبان عالمانه یا زبان روشنفکری میشود آنها را بیان کرد. یکی از آن دو خصوصیت، عبارت است از بیاعتنایی به سنّتهای بومی و فرهنگ خودی - که این دیگر بحث عوامانه نیست؛ این حتمی است - دیگری، اعتقاد به جهانبینی علمی، رابطه علمی، دانش و قضا و قدری نبودن اینها؛ مثالهایی هم میزند. این در حالی است که در معنای روشنفکریِ ساخته و پرداخته فرنگ - که اینها آن را از فرنگ گرفتند و آوردند - بههیچوجه این مفهوم و این خط و جهت و این معنا نیست! یعنی چرا باید یک روشنفکر حتماً به سنّتهای بومیش بیاعتنا باشد؛ علت چیست؟ روشنفکری، عبارت است از آن حرکتی، شغلی، کار و وضعی که با فعّالیت فکر سر و کار دارد. روشنفکر، کسی است که بیشتر با مغز خودش کار میکند، تا با بازویش؛ با اعصاب خودش کار میکند، تا با عضلاتش؛ این روشنفکر است. لذا در طبقات روشنفکری که سپس در فصلهای بعدی کتابش ذکر میکند، از شاعر و نویسنده و متفکّر و امثال اینها شروع میکند، تا به استاد دانشگاه و دانشجو و دبیر و معلم و روزنامهنگار - که آخرین آنها روزنامهنگار و خبرنگار است - میرسد. چرا باید کسی که با تفکر خودش کار میکند، لزوماً به سنّتهای زادگاه و کشور و میهن و تاریخ خودش بیگانه باشد، حتّی با آنها دشمن باشد، یا بایستی با مذهب مخالف باشد؟ پاسخ این سؤال در خلال حرفهای خود این مرحوم، یا بعضی حرفهای دیگری که در این زمینهها زده شده، به دست میآید. علّت این است که آن روزی که مقوله روشنفکری - مقوله «انتلکتوئل» - اوّل بار در فرانسه به وجود آمد، اوقاتی بود که ملت فرانسه و اروپا از قرون وسطی خارج شده بودند؛ مذهب کلیساییِ سیاهِ خشنِ خرافیِ مسیحیّت را پشت سر انداخته و طرد کرده بودند. دانشمند را میکُشد، مکتشف و مخترع را محاکمه میکند، تبعید میکند، نابود میکند، کتاب علمی را از بین میبرد. این بدیهی است که یک عدّه انسانهای فرزانه پیدا شوند و آن مذهبی که این خصوصیت را داشت و از خرافات و حرفهایی که هیچ انسان خردپسندی آن را قبول نمیکند ، پُر بود، به کناری بیندازند و به کارهای جدید رو بیاورند و دائرةالمعارفِ جدیدِ فرانسه را بنویسند و کارهای بزرگ علمی را شروع کنند. بدیهی است که اینها طبیعت کارشان پشت کردن به آن مذهب بود. آن وقت روشنفکر مقلّد ایرانی در دورهی قاجار، که اوّل بار مقوله «انتلکتوئل» را وارد کشور کرد و اسم منوّرالفکر به آن داد و بعد به «روشنفکر» - با همان خصوصیت ضدّ مذهبش - تبدیل شد، آن را در مقابل اسلام آورد؛ اسلامی که منطقیترین تفکّرات، روشنترین معارف، محکمترین استدلالها و شفّافترین اخلاقیات را داشت؛ اسلامی که همان وقت در ایران همان کاری را میکرد که روشنفکران غربی میخواستند در غرب انجام دهند! یعنی در برههای از دوران استعمار، روشنفکران غربی، با مردم مناطق استعمارزده غرب همصدا شدند. مثلاً اگر کشور اسپانیا، کوبا را استعمار کرده بود و ثروت آنجا - شکر کوبا - را در اختیار گرفته بود، «ژان پلسارتر» فرانسوی از مردم کوبا و از «فیدل کاسترو» و از «چهگوارا»، علیه دولت استعماری فرانسه دفاع میکرد و کتاب مینوشت: «جنگ شکر در کوبا». به عبارت دیگر، روشنفکر غربی در برههای از زمان، با دولت و با نظام حاکم بر خودش، به نفع ملتهای ضعیف مبارزه میکرد. این کار در ایران به وسیله چه کسی انجام میگرفت؟ به وسیله میرزای شیرازی؛ به وسیله میرزای آشتیانی در تهران؛ به وسیله سیدعبدالحسین لاری در فارس. اینها با نفوذ استعمار مبارزه میکردند؛ اما چه کسی به انعقاد قراردادهای استعماری و دخالت استعمار کمک میکرد؟ میرزا ملکمخان و امثال او و بسیاری از رجال قاجار که جزو روشنفکران بودند. یعنی درست مواضع جابهجا شده بود؛ اما در عینحال مبارزه با دین خرافی مسیحیّت در روشنفکری ایران، جای خودش را به مبارزه با اسلام داد! بنابراین، یکی از خصوصیات روشنفکر این شد که با اسلام، دشمن و مخالف باشد. البته هنوز هم که هنوز است، دنبالههای همان خیل روشنفکران دوره پهلوی، از کتاب نویسشان گرفته، تا شاعرشان، تا محقّقشان، تا مصحّحشان، تا بیوگرافی نویسشان، گاهی با صراحت همان خط را دنبال میکنند و از مثل «میرزا فتحعلی آخوندزاده»ای، آنچنان تجلیل میکنند، که گویی از پیامبری تجلیل میکنند! برای اینکه میرزا فتحعلی به برکت ضدّیتش با دین و مبارزهاش با اسلام، هم رفت سر سفره تزارها نشست و نان آنها را خورد و کمک آنها را قبول کرد و هم بعداً وقتی که بلشویکها و کمونیستها به خامنه ما آمدند، به نام میرزا فتحعلی آخوندزاده کنسرت راه انداختند! من خودم چون در آن دوران، کودکی را نگذراندم، آنهایی که کودکیشان را در آنجا گذرانده بودند و یادشان بود، سالها پیش این ماجرا را برای من نقل میکردند. میگفتند وقتی در زمان «پیشهوری» - سالهای 1324 و 1325 - تبریز و بخشی از آذربایجان در اختیار نیروهای پیشکرده شوروی قرار گرفت و اشغال شد و حکومت به اصطلاح محلی تشکیل گردید و بعد هم تار و مار شدند، در آن وقت بلشویکها به تبریز آمدند و به خامنه رفتند و کنسرتی به نام میرزا فتحعلی آخوند زاده راه انداختند! یعنی یک نفر، هم در حکومت تزاری طرفدار دارد، هم در حکومت بلشویکها که حکومت تزاری را برانداخته است! شخصیت مضطرب را میبینید!؟ نقطه مشترک حکومت تزاری و حکومت کمونیستی چیست؟ ضدّیت با مذهب، ضدّیت با اسلام؛ و ایشان منادی ضدّیت با اسلام بوده است. البته به نظر ما، در روشنفکری به معنای حقیقی کلمه، نه ضدّیت با مذهب هست و نه ضدّیت با تعبّد. یک انسان میتواند هم روشنفکر باشد؛ به همان معنایی که همه روشنفکر را تعریف کردهاند - کسی که به آینده نگاه میکند، کار فکری میکند، رو به پیشرفت دارد - و هم میتواند مذهبی باشد، میتواند متعبّد باشد، میتواند مرحوم دکتر بهشتی باشد، میتواند شهید مطهّری باشد، میتواند بسیاری از شخصیتهای روشنفکرِ مذهبیِ کاملاً مؤمن ما باشد که ما دیدهایم. هیچ لزومی ندارد که مخالف مذهب باشد. جالب اینجاست که وقتی قید عدم تعبّد را جزو قیود حتمی و اصلی روشنفکری ذکر میکنند، نتیجه این میشود که علّامه طباطبایی، بزرگترین فیلسوف زمان ما که از فرانسه فلاسفه و شخصیتهای برجستهای مثل «هانری کربن» به اینجا میآیند و چند سال میمانند تا از او استفاده کنند، روشنفکر نیست؛ اما مثلاً فلان جوجه شاعری که به مبانی مذهب و مبانی سنّت و مبانی ایرانیگری اعتقادی ندارد و چند صباحی هم در اروپا یا امریکا گذرانده، روشنفکر است؛ و هرچه در اروپا بیشتر مانده باشد، روشنفکرتر است! ببینید چه تعریف غلط و چه جریان زشت و نامناسبی به نام روشنفکر در ایران ایجاد شده بود! در جریان مسائل عظیم کشور، روشنفکران با همین خصوصیات حضور داشتند؛ اما در حاشیه. در قضیه 28 مرداد، هیچ مبارزه حقیقی از جانب روشنفکران صورت نگرفت. البته 28 مرداد نسبت به زمان ما، خیلی قدیمی و دور از دسترس است؛ لیکن شدّت عمل رژیم پهلوی در قضیه 28 مرداد، با روشنفکرانی که احیاناً به دکتر مصدق یا نهضت ملی علاقهای هم داشتند، کاری کرد که بهکل کنار رفتند و هیچ مبارزه حقیقی از طرف مجموعه روشنفکر صورت نگرفت؛ در حالی که وظیفه روشنفکری ایجاب میکرد که به نفع مردم و به نفع آینده آنها وارد میدان شوند، شعر بگویند، بنویسند، حرف بزنند و مردم را روشن کنند؛ اما این کارها انجام نگرفت. بعد به قضیه پانزده خرداد میرسیم که بزرگترین حادثهای بود که در قرن حاضر در کشور ما، میان مردم و رژیم حاکم اتفاق افتاده بود. در پانزده خرداد، سخنرانی امام رضواناللَّهعلیه در قم و در روز عاشورا، آنچنان ولولهای ایجاد کرد که یک شورش عظیم مردمی، بدون هیچ گونه رهبری مشخّصی در تهران، فردا و پسفردای آن روز به راه افتاد. اسنادی هم چاپ شده که نشاندهنده مذاکرات هیأت دولت برای مقابله با این حادثه در همان روزهاست. شما ببینید، آن سخنرانی و آن حضور مردم، چه زلزلهای به وجود آورده بود. حرکت امام، با قویترین شکلی که ممکن بود انجام گیرد، انجام گرفت و مردم را به حرکت درآورد. بعد هم سربازان رژیم به خیابانها آمدند و مردم را به گلوله بستند. چند هزار نفر - که البته آمار دقیقش را هرگز ما نتوانستیم بفهمیم - در این ماجرا کشته شدند و خونها ریخته شد. آل احمد در همین کتاب «خدمت و خیانت روشنفکران» میگوید: روشنفکران ایرانی ما - به نظرم چنین تعبیری دارد - دست خودشان را با خون پانزده خرداد شستند! یعنی لب تر نکردند! همین روشنفکران معروف؛ همینهایی که شعر میگفتند، قصّه مینوشتند، مقاله مینوشتند، تحلیل سیاسی میکردند؛ همینهایی که داعیه رهبری مردم را داشتند؛ همینهایی که عقیده داشتند در هر قضیه از قضایای اجتماعی، وقتی آنها در یک روزنامه یا یک مقاله اظهارنظری میکنند، همه باید قبول کنند، اینها سکوت کردند! این قدر اینها از متن مردم دور بودند و این دوری همچنان ادامه پیدا کرد. گاهی نشانههای خیلی کوچکی از آنها پیدا میشد؛ اما وقتی که دستگاه یک تشر میزد، برمیگشتند میرفتند! یکی از نمونههای جالبش، آدم معروفی بود که چند سالی است فوت شده است - حالا نمیخواهم اسمش را بیاورم؛ کتابش را میگویم؛ هر کس فهمید، که فهمید - این شخص، قبل از انقلاب نمایشنامهای به نام: «آ باکلاه، آ بیکلاه» نوشته بود. آن وقتها ما این نمایشنامه را خواندیم. او نقش روشنفکر را در این نمایشنامه مشخّص کرده بود. در آن بیان سمبلیک، منظور از «آ بیکلاه» انگلیسیها بودند و منظور از «آ باکلاه» امریکاییها! در پرده اوّل، نمایشنامه نشاندهنده دوره نفوذ انگلیسیها بود و در پرده دوم، نشاندهنده دوره نفوذ امریکاییها و در هر دو دوره، قشرهای مردم به حسب موقعیت خودشان، حرکت و تلاش دارند؛ اما روشنفکر - که در آن نمایشنامه «آقای بالای ایوان» نام دارد - بهکل برکنار میماند! میبیند، احیاناً کلمهای هم میگوید، اما مطلقاً خطر نمیکند و وارد نمیشود. این نمایشنامه را آن آقا نوشت. من همان وقت در مشهد بعد از نماز برای دانشجویان و جوانان صحبت میکردم؛ این کتاب به دست ما رسید، من گفتم که خود این آقای نویسنده کتاب هم، همان «آقای بالای ایوان» است! در حقیقت خودش را تصویر و توصیف کرده است؛ بهکلّی برکنار! بنابراین، بدترین کاری که ممکن بود یک مجموعه روشنفکری در ایران بکند، کارهایی بود که روشنفکران ما در دوره پانزده ساله نهضت اسلامی انجام دادند؛ بهکل کنار رفتند! نتیجه هم معلوم شد: مردم مطلقاً از آنها بریدند. البته تا حدودی، تعداد خیلی معدودی وسط میدان بودند. از جمله خود مرحوم آل احمد بود. حتّی شاگردان و دوستان و علاقهمندانش وارد این میدان نشدند؛ خیلی دورادور حرکتی کردند. زندانها از مردم، از روحانیون، از دانشجویان، از طلبهها، از آحاد مردم، از کارگر و از کاسب پُر بود. تمام طول این سالهای متمادی، بیشترین تعداد زندانیان را، زندانیان مربوط به نهضت امام تشکیل میدادند؛ چون تلاششان، تلاشی بود که دستگاه را به ستوه میآورد. این چهرههای معروفی که همه میشناسید، زندان رفتند و ساعتهای متمادی زیر شکنجه فریاد کشیدند؛ اما آن آقایان نه! البته بعضی از اینها که به خاطر چیز مختصری به زندان میافتادند، تقریباً به فوریت به توبهنامه میرسیدند! الان در میان همین چهرههای معروفی که میخواهند عامل ارتجاع روشنفکری در زمان ما شوند - که بعد عرض میکنم - کسانی بودند که در زندان نامه مینوشتند و التماس و گریه میکردند! ما اینها را کاملاً از نزدیک میشناسیم؛ خودشان هم میدانند که ما آنها را میشناسیمشان؛ اما جوانان اینها را نمیشناسند. آن مجموعه آن روز، تا زمان انقلاب نشان داد که یک قشر غیر قابل اعتماد برای رهبری فکری مردم است. البته یکی، دو سال به انقلاب، حرکتی به وجود آمد. این حرکت هم به این شکل بود که موج نهضت، با بار معرفتی و اعتقادی خودش، وارد محافل گوناگون شد. خیلیها بودند که به اسلام اعتقاد نداشتند؛ اما به برکت نهضت، به اسلام اعتقاد پیدا کردند. خیلی از دختران بودند که به حجاب هیچ اعتقادی نداشتند؛ اما در دوران نهضت، بدون اینکه کسی به آنها حتّی یک کلمه بگوید، خودشان باحجاب شده بودند؛ یعنی نهضت امام، نهضت اسلامی، با گسترش خودش، با اوج خودش، با کربلایی شدن خودش، هرچه بیشتر تلفات میداد، هرچه بیشتر شهید میداد، هرچه بیشتر فدایی میداد، طرفداران بیشتر و پیام گستردهتری پیدا میکرد. هرچه پیام انقلاب پیش میرفت، پیام نهضت هم که همان پیام دین و پایبندی به اصول و معارف اسلامی بود، گسترش پیدا میکرد و البته مجموعهای را هم شامل شد. اینها - اشخاص مشخصی که البته من نمیخواهم اسم بیاورم - وارد میدان شدند، تا انقلاب شد. بعد از پیروزی انقلاب، روشنفکری در ایران برنیفتاد - روشنفکری وجود داشت - اما در واقع یک روشنفکری نوین به وجود آمد. در دوره انقلاب، شاعر، نویسنده، منتقد، محقّق، کارگردان، سینماگر، نمایشنامهنویس و نقّاش، از دو قشر پدید آمد: یکی از عناصری که انقلاب اینها را به وجود آورده بود و دوم عناصری که از دوره قبل بودند و انقلاب اینها را بهکلّی قلب ماهیّت کرده بود. برای اوّلین بار بعد از گذشت تقریباً صد سال از آغاز تحرّک روشنفکری در ایران، روشنفکری بومی شد. آن کسانی که در مقولههای روشنفکری فعّالترند و در مرکز دایره روشنفکری قرار دارند - یعنی نویسندگان و شعرا - تا برسد به قشرهای گوناگون، مثل هنرمندان و نقّاشان و ... اینها برای اوّلین بار در این کشور مثل یک ایرانی فکر کردند، مثل یک مسلمان حرف زدند، محصول روشنفکری و هنری و ادبی تولید کردند؛ این شد یک دوران جدید. البته مقاومتهایی بود، لیکن حرکت عظیم انقلابی، که همه چیز مقدّمه چنین حرکتی است - این را شما بدانید که هر فکری، هر قلمزدنی، هر کار کردنی، مقدّمه چنین حرکتی است؛ مثل حرکتی که در انقلاب برای کشور پدید آمد - بزرگترین برکات را برای کشور دارد؛ لذا موج حرکت خودی و اسلامی و بومی روشنفکری، با شعبههای گوناگونش در کشور، همه چیز را تحتالشّعاع قرار داد. از آهنگساز گرفته، تا موسیقیدان، تا هنرمند، تا ادیب، تا شاعر، اسلامی فکر کردند، اسلامی کار کردند؛ لااقل تلاش کردند که اینگونه باشند. این، پدیده بسیار نو و مبارکی بود و ادامه پیدا کرد. جنگ، میدانی برای بروز استعدادها در این زمینه شد. میدانید یکی از عواملی که هنر و ادبیّات را در هر کشوری به شکوفایی میرساند، حوادث سخت، از جمله جنگ است. زیباترین رمانها، بهترین فیلمها و شاید بلندترین شعرها، در جنگها و به مناسبت جنگها نوشته شده، به تصویر کشیده شده، سروده شده و به وجود آمده است. در جنگ ما هم همینطور بود. ما در جنگ مظلوم بودیم. ما در جنگ، ملتی بودیم یکجا مظلوم و مورد ستم. ما که تجاوزی به کسی نکرده بودیم؛ ما هیچ بهانهای دست کسی نداده بودیم؛ ما حتّی یک تیر هم به داخل مرزهای عراق پرتاپ نکرده بودیم؛ اما طبیعت انقلاب این بود که به ما حمله نظامی بشود. یکی از رهبران ملی آفریقا «احمد سکوتوره» رئیس جمهور گینه کوناکری بود. او در دوران ریاست جمهوری من چند بار به ایران آمد. یکی از دفعاتی که آمد، زمان جنگ بود. گفت از این جنگی که بر شما تحمیل شده، تعجّب نکنید. هر انقلابی که علیه دستگاههای استعماری و استکباری و قدرتهای نافذ جهانی باشد، وقتی به وجود آید، یکی از اوّلین کارهایی که علیه آن میشود، این است که یکی از همسایگانش را به جانش میاندازند! شما هم مشمول این قانون کلّی شدهاید؛ تعجّب نکنید. او به من گفت: به شما از یک مرز حمله کردهاند؛ اما به من، از پنج جای مرزم، پنج کشور حمله کردهاند! چون کشور کوچکی است و اطرافش کشورهای متعدّدی وجود دارد. او هم چون یک فرد انقلابی بود و با یک انقلاب بر سر کار آمده بود، مورد حمله قرار گرفته بود. همه مردم در جنگ شرکت داشتند. در حادثه جنگ، نقش رهبری، نقش طراز اوّل بود. رهبری با خودش، حضور یکپارچه مردم را آورد. این بسیج، تشکیل سپاه، تحرّک عظیم ارتش، کارهای فراوانی که انجام گرفت، کمک مردم، همراهی مردم و ... هم، آن فضایی را که روشنفکری برای رشد و شکوفایی خودش لازم داشت، در همان جهت درست تشدید کرد. البته اینهایی که میگویم، مسأله اغلب است - نه عمومی - استثناهایی دارد. در همان دوران جنگ، نویسنده و داستاننویسی، داستانی درباره جنگ نوشت؛ لیکن داستانی که ایران را در این جنگ محکوم میکند! ببینید؛ وقتی کسی حاضر نیست به هیچ قیمتی از مواضع غلط خودش منصرف شود، اینطوری درمیآید. ایرانی که اهواز و آبادان و خرمشهرش، بدون اراده و بدون اختیار او، مورد هجوم نظامی دشمن قرار گرفته و جمهوری اسلامی - از رهبری، از دولت، از نیروهای مسلّح و از مردم - با همه وجود وارد میدان شده است، چه ایرادی باید به این گرفت؟ این رمان، اوّل تا آخر، ایراد به مردم و مسؤولان آن منطقه و تمسخر و اهانت به آنهاست. از این چیزها، از بعضی از آن قدیمیها صادر شد؛ لیکن روال عمومی اینگونه نبود. تا بعد از جنگ و تا بعدها، روال عمومی در جهت صحیح بود. در عالم حرکت روشنفکری، این یک پیشرفت و یک ترقّی و یک کار منطبق با طبیعت روشنفکری بود؛ چون روشنفکری طبیعتش پیشروی است و درستش همین بود که از آن اشتباه و از آن بیماری نجات پیدا کند؛ اما در شرایط قبل از انقلاب امکان نداشت؛ شرایط انقلاب این تحوّل را ممکن و عملی کرد. یک کلمه از بحث من باقی مانده و آن یک کلمه، همه آن مطلبی است که اسم این بحث به مناسبت آن است. آن یک کلمه این است: از بعد از جنگ تلاشهایی جدّی شروع شده برای اینکه روشنفکری ایران را به همان حالت بیماری قبل از انقلاب برگردانند - برگشت به عقب، ارتجاع - یعنی باز قهر کردن با مذهب، قهر کردن با بنیانهای بومی، رو کردن به غرب، دلبستگی و وابستگی بیقید و شرط به غرب، پذیرفتن هرچه که از غرب - از اروپا و از امریکا - میآید، بزرگ شمردن هر آنچه که متعلّق به بیگانه است و حقیر شمردن هر آنچه که مربوط به خودی است؛ که در باطن خودش، تحقیر ملت ایران و تحقیر بنیانهایش را همراه دارد. من این را مشاهده میکنم. اینها چه کسانی هستند؟ البته میشود حدس زد. من اینجا دیگر خبر یقینی نمیتوانم بگویم. یک عدّه کسانی هستند که «لم یؤمنوا باللَّه طرفة عین». اینها هرگز نه به اسلام و نه به ایران، ایمانی نیاوردهاند. آن چند سالی هم که این جریانات روشنفکریِ الهی، اسلامی، مذهبی، حقیقی، ایرانی - هرچه میخواهید اسمش را بگذارید - در ایران وجود داشت، اینها حاضر نشدند حتّی سر بلند کنند! به گوشهای رفتند، یا به خارج از کشور سفر کردند و معبود خودشان، قبله خودشان، معشوق خودشان را آنجا یافتند. این ملت، این سنّتها، این تاریخ و این فرهنگ، برایشان اهمیتی نداشت؛ طبعاً آینده این ملت هم برایشان اهمیتی ندارد. ممکن است حرف بزنند، ممکن است ادّعا کنند؛ اما گذشته نشان نمیدهد که اینها صادقند. اینها به فکر مردم نیستند؛ به فکر خودشانند. بعضیها هم کسانی هستند که ممکن است تحت تأثیر اینها قرار گیرند؛ عنوانهای پُرطمطراق روی ذهنها اثر بگذارد. بعضی هم احتمالاً - نمیتوانم یقیناً بگویم - کسانی که اجیر باشند. بالاخره یکی از چیزهایی که راحت در خدمت پول قرار میگیرد، ادبیّات و قلم و هنر و شعر است؛ تعجبی ندارد! ما شعرای بزرگی داشتیم که برای فلان پادشاه شعر گفتند و او را ستودند؛ در حالی که در خور لعن و نفرین بودند. ما کسان زیادی داشتیم که به خاطر پول، به خاطر دنیا و به خاطر شهوات، از بنیانهای پلید و زشت حمایت کردند؛ در حالی که باید از آنها تبرّی میجستند. هیچ بُعدی ندارد. البته عرض کردم که این اطّلاع نیست؛ این حدس است. میخواهند روال را به عقب برگردانند. نباید روشنفکران مسلمان ما این را اجازه بدهند. اینکه میگویم نباید اجازه بدهند، مقصودم این نیست که حالا بلند شوند دعوا کنند؛ نخیر، میدان روشنفکری، میدان مشت و امثال اینها نیست. میدان فرهنگ و روشنفکری، میدان همان فرهنگ است؛ ابزارهایش، ابزارهای فرهنگی است. جوانانی که اهل مقولات روشنفکریند، باید در میدان فعّال شوند. جوانان! خودتان را بسازید. یک ملت اگر بخواهد راه رشد و کمال و پیشرفت را طی کند، باید از لحاظ ایمان فکری، به جای محکمی متّکی باشد. آن ملتی، آن نسلی، آن جوانی که بخواهد به یک مجموعه هُرهُری مذهب، بیایمان، بیاعتقاد به بنیانهای اخلاقی و دینی و معنوی دل بسپارد و با حرف آنها پیش برود، زیر پایش سست خواهد شد. نسل جوان، همانی خواهد شد که در دوران رژیم پهلوی بود؛ یأسآور، بیفایده، مایل به فساد، آماده برای کجروی. آن وقت برای آنکه کسی آنها را باز از آن راه، به راه راست حرکت دهد، معونه زیادی لازم است؛ حرکتی مثل انقلاب اسلامی لازم است که به آسانی در قرنی - بلکه قرنهایی - در این کشور پیش نمیآید. با همه قوا باید موجودی فعلی را حفظ کرد. نباید اجازه دهند که یک عدّه افرادی که سالهای متمادی در این کشور با ابزارهای روشنفکری و با ابزارهای فرهنگی، هیچ خدمتی به این مردم نتوانستند بکنند - حدّاقلش این است - در هیچ مشکل و مسأله مهمی نتوانستند با این مردم همراه باشند و به پای مردم برسند؛ حتّی نتوانستند پابهپای مردم برسند، چه برسد بخواهند جلودار و پیشرو و رهبر مردم باشند - همیشه عقب ماندند، همیشه در انزوا ماندند - اینها مجدداً به این کشور بیایند و سایه فکر و فرهنگ خودشان را حاکم کنند. اینکه میبینیم در بعضی از مطبوعات و مجلّات و منشورات فرهنگی، چیزهایی نشان داده میشود، دنبال رجعت به گذشتهاند؛ دنبال برگشتن به حالت بیماری روشنفکریند. این مقوله روز است. این مقوله بسیار اساسی و مهمّی است. البته روشنفکرجماعت وقتی بخواهند در این زمینهها حرف بزنند، میتوانند بنشینند ببافند، حرف بزنند، که آقا نمیشود، روشنفکری با دین نمیسازد؛ دین اگر به کشوری آمد، همه چیز را تحتالشّعاع قرار میدهد؛ کمااینکه متأسّفانه در یک پاورقی، مرحوم آل احمد هم یک جمله اینطوری دارد، که خطای تاریخی است. به نظر من، ایشان در اینجا دچار خطای تاریخی شده است. میگوید در زمان صفویه، چون دین، منشیگری، ادیبی و دبیری، در کنار دستگاههای حکومتی قرار گرفت - یعنی مثلاً میرداماد رفت کنار شاه عباس نشست - لذا در آن زمان، فرهنگ و ادب و فلسفه و هنر تنزّل کرد! این اشتباه است. مثل دوره صفویه، دورهای در طول ادبیّات نیست. مرحوم آل احمد اهل شعر نبوده؛ به نظر من از روی بیاطّلاعی اظهارنظر کرده است. شعرای مخالف سبک هندی، حرف معروف غلطی را در دهنها انداختند. سبک هندی در دوره صفویه رایج شد و تا دوره زندیه و اوایل قاجاریه هم ادامه داشت؛ بعد گروه دیگری پدید آمدند، که به آنها به اصطلاح متجدّدان و انجمن ادبی اصفهان میگفتند. اینها با سبک هندی خیلی مخالف بودند. البته شعرهایشان هرگز به پایه شعرای سبک هندی هم نمیرسد - فاصله خیلی زیاد است - لیکن مخالف بودند. از آن زمان ترویج شد که دروه صفویه، دوره انحطاط شعر است! نه؛ شاعر بزرگی مثل صائب، متعلّق به دوران صفویه است. شعرایی مثل کلیم، مثل عرفی، مثل طالب آملی، متعلّق به دوران صفویهاند. شعرایی که در همه طول تاریخ شعر، ما نظیرشان را کم داریم، در دوره صفویه بودهاند. نصرآبادی در «تذکره نصرآبادی»، در زمان خودش در اصفهان، نزدیک به هزار شاعر را اسم میآورد و شرح حالشان را مینویسد. شهری مثل شهر اصفهان با هزار شاعر! البته شعرای خوب، نه شاعر جفنگگو! شعرهایشان هست، تذکره نصرآبادی هم موجود است. ما کِی و کجا چنین چیزی داشتیم؟ در فلسفه، ملاصدرا، بزرگترین فیلسوف همه تاریخ فلسفه اسلامی، متعلّق به زمان صفویه است. میرداماد، مربوط به زمان صفویه است. فیض کاشانی - عارف معروف - مربوط به زمان صفویه است. لاهیجی - متکلّم و فیلسوف معروف - متعلّق به زمان صفویه است. این چه حرفی است که زمان صفویه، دوره انحطاط شعر است؟ نخیر؛ اتّفاقاً دوران صفویه، دوران شکوه و اوجِ ادب و هنر است. البته ادب به معنای شعر، نه نثر. نثر هم خوب است، اما آنچنان اوجی ندارد. بهترین کاشیکاریها و بهترین معماریها، متعلّق به دوران صفویه است. شما در طول تاریخ، مثل مسجد شیخ لطفاللَّه - در یک مقوله - مثل میدان نقش جهان اصفهان - در یک مقوله - مثل آن ساختمانها - در مقولات دیگر - نمیتوانید پیدا کنید؛ مگر خیلی کم. اینها متعلّق به دوران صفویه است. البته صفویه شعرا را به دربار نمیبردند، تا به آنها پول بدهند؛ ولی واقعاً نمیخواهم از صفویه دفاع هم بکنم. ما با همه شاهها بدیم. شاه بد است. اصلاً شاه نمیتواند خوب باشد. ملوکیّت بد است. ملوکیّت، به معنای مالکیت است. آن کسی که خودش را مَلک مینامد - یعنی پادشاه - مالکیتی نسبت به مردم و به اصطلاح رعیت خودش برای خود قائل است. در اسلام اصلاً ملوکیّت مردود است. آن روز در نماز جمعه هم گفتم که خلاقت و ولایت، نقطه مقابل ملوکیّت است. پادشاهان صفویه هم پادشاه بودند و ما اصلاً نمیتوانیم از آنها دفاع کنیم؛ اما از لحاظ تاریخی، این حرف، حرف غلطی است که ما بگوییم در دوره صفویه، شعر و ادبیّات، تنزّل و انحطاط پیدا کرده است. من میبینم که هنوز هم به تبع همان دوران، در تلویزیون و رادیو و اینجا و آنجا، گاهی همین مطالب را میگویند. نخیر؛ دوران صفویه، دوران انحطاط نیست. بعد از حافظ، هیچ غزلسرایی به عظمت صائب نیامده است. بعد از رودکی، هیچ شاعری به تعداد صائب شعر نگفته است؛ دویست هزار بیت شعر دارد. البته شاعرِ حسابی که بشود روی شعرش ایستاد و از شعرش دفاع کرد، مورد نظر است، والّا شاعران جفنگگو هرچه بخواهید، میگویند. هیچ شهری به قدر اصفهان، در خودش شاعر و هنرمند و فاضل و فیلسوف و فقیه نداشته است. این چه حرفی است؟! علیایّحال، ارتجاعِ روشنفکری این است؛ یعنی برگشتن به دوران بیماری روشنفکری؛ برگشتن به دوران بیغمی روشنفکران؛ برگشتن به دوران بیاعتنایی دستگاه روشنفکری و جریان روشنفکری به همه سنّتهای اصیل و بومی و تاریخ و فرهنگ این ملت. امروز هر کس این پرچم را بلند کند، مرتجع است؛ ولو اسمش روشنفکر و شاعر و نویسنده و محقّق و منتقد باشد. اگر این پرچم را بلند کرد - پرچم بازگشت به روشنفکری دوران قبل از انقلاب، با همان خصوصیات و با جهتگیری ضدّ مذهبی و ضدّ سنّتی - این مرتجع است؛ این اسمش ارتجاع روشنفکری است. شما دانشجویان، خودتان جزو قشرهای روشنفکرید. روی این موضوع باید فکر و کار کنید. البته من اگر بخواهم در این زمینه صحبت کنم، با این یک ساعتی که صحبت شد، مطلب تمام نمیشود؛ چون نمونهها و مثالهای فراوانی وجود دارد؛ حرفهای فراوانی در این زمینه هست؛ انتقادهای گوناگونی از حرفهای کسانی که در این زمینهها حرف زدهاند، وجود دارد که من اگر بخواهم اینها را بگویم، خیلی طول میکشد. انشاءاللَّه ادامه مطلب برای فرصت و مجال دیگری بماند. بیانات در جلسه پرسش و پاسخ دانشگاه تهران1377/02/22 جمود و تحجّر هرجا باشد، یک مشکل است و راه از بین بردنش هم این است که شما که دانشجویان هرچه میتوانید به کیفیّت فکری خودتان در زمینهی دانش و معرفت بیفزایید. هریک نفر از شما، وقتیکه اهل دانش، فرهنگ، فرزانگی، روشنفکری و فرهیختگی است، میتواند این مفاهیم را در عمل گسترش دهد؛ یعنی درست نقطهی مقابل جوّ جمود و تحجّر. اگر بخواهیم با جمود بجنگیم، جنگ با جمود اینگونه است؛ یعنی جنگ فرهنگی است. جنگ با جمود، جنگ شمشیری نیست؛ چون از مقولهی فرهنگ است. تحجّر و جمود هم نوعی فرهنگ است؛ منتها فرهنگ بسته! بایستی با روشهای فرهنگی با آن مقابله کرد. به نظر من، دانشجویان میتوانند در این زمینه مؤثّر باشند. بیانات در دیدار کارگزاران نظام1376/11/09 آن پایبندی به گذشتهای که مایهی سرافکندگی و جمود است، پایبندی به سنّتهای جاهلی است. پایبندی به قرآن، مایهی روشنفکری و مایهی آزادفکری و مایهی به کار افتادن علم و عقل و ابتکار و تلاش است. اسلام مردههای اجتماعی و سیاسی را زنده کرد؛ «اذا دعاکم لما یحییکم». اسلام ملتهایی را که خاک مرگ بر روی آنها پاشیده شده بود و چیزی از حیات حقیقی و سرافرازانهی مجتمع انسانی نمیدانستند، حیات و آقایی بخشید و پرچم انسانیت و دفاع از انسانها را به آنها داد. نه فقط آن روز، امروز هم بحمد اللّه همینطور است. نمونهاش کشور ماست؛ این ملتی است که قرنهای متمادی در زیر فشار استبداد سلاطین ظلم و جور، هویّت و قدرت تصمیم و قدرت عمل خودش را از دست داده بود؛ در این صد سال اخیر هم در زیر فشارهای مضاعف استعمار و استکبار و دخالت خارجی، اعتماد به نفس خود را به کلّی از دست داده بود. اسلام این ملت را به یک ملت پیشرو، مقدّم در میدان علم، در میدان عمل، در میدان سیاست، در میدان تفکّر، در میدان تعقّل و تأمّل و در ابتکارات زندگی تبدیل کرد. بیانات در دیدار اقشار مختلف مردم1376/09/25 چقدر خطا میکنند کسانی که به اسم روشنفکری و به عنوان تجدّدطلبی میآیند و عقاید اسلامی را بدون مطالعه، بدون اطّلاع و بدون اینکه بدانند چهکار میکنند، مورد تردید و تشکیک قرار میدهند! اینها همان کاری را که دشمن میخواهد، راحت انجام میدهند! عقاید اسلامی اینگونه است. بیانات در دیدار جمعی از دانشآموزان و دانشجویان1376/08/14 بسیاری از افراد ملتها بیخبرند؛ بسیاری هم که مطّلعند مثل روشنفکرانشان بهوسیلهی ایادی امریکایی، یا بهوسیلهی دستنشاندگان رژیم امریکا در کشورهایشان، تطمیع میشوند. در همین کشورهای منطقهی خاورمیانه که من نمیخواهم اسم آنها را بیاورم، اما شما به احتمال زیاد تشخیص میدهید که من کدام کشورها را میگویم کشورهایی هستند که وابسته به آمریکایند. در این کشورها روشنفکرانی هم هستند که حقیقت را میفهمند و میخواهند بگویند، بنویسند؛ گاهی هم چیزی سر میزند، لیکن بعضی از اینها تهدید میشوند، بعضی خریده میشوند، بعضی صدایشان خفه میشود. حرفی میزنند، اما نمیگذارند پخش شود. در محافل روشنفکری، گفتگویی میکنند و از بین میرود. علّت اینکه در کشور ما حرفهای سیاسی موج برمیدارد، این است که حرفهای سیاسی در محافل تنگِ روشنفکری نیست؛ در متن مردم است و مردم به مسائل سیاسی علاقهمندند و در صحنه حضور دارند. قبل از انقلاب هم من با محافل روشنفکری کشور، ارتباطات زیادی داشتم. خیلی حرفها میزدند؛ اما در یک محفلِ پنج نفری، ده نفری، و احیاناً در یک نشستِ پنجاه نفری؛ همانجا هم دفن میشد و از بین میرفت. اما وقتی امام حرفی میزد؛ وقتی یک روحانیِ موجّه حرفی میزد، ممکن بود سرِ آن روحانی بلای بزرگی بیاورند، اما چون با مردم مواجه بود، موج برمیداشت. لذا رژیم پهلوی، از خیلی از روشنفکرانِ آن زمان اصلًا نمیترسید و هیچ اهمیتی هم نمیداد. میگفت هرچه میخواهند بگویند، بگویند؛ اثری نداشت. اما اگر یک روحانی در جلسهای منبر میرفت و مطلبی را میگفت، و لو با چند واسطه به سیاستهای آن رژیم ارتباط داشت، فوراً او را دستگیر میکردند، فشار میآوردند، زندانی میکردند، ممنوع المنبر میکردند! او چون در متن مردم بود، موج برمیداشت. در دنیا اینطور است که روشنفکرانی که چیزهایی هم میخواهند بگویند و میگویند، اگر تهدید و تطمیع هم نشوند و بگویند، موجی برنمیدارد. بیانات در دیدار مردم کرج1376/07/24 البته بعضی از قشرها وظیفهی سنگینتری دارند. روحانیون محترم و روشنفکران مؤمن، در این زمینهها مسئولیتهای مضاعفی دارند. در شهری مثل کرج، با این جمعیت زیاد و با این همه جوان، باید مراکز تبلیغی، دینی به شکل مدرن و پرجاذبه و به صورت متعدّد وجود داشته باشد و جوانان و نوجوانان مؤمن و علاقهمند بتوانند برطبق آن کشش و جاذبهای که در سنین جوانی به طور طبیعی به سمت ارزشهای معنوی دارند، این احساس و این کشش را اشباع کنند. این وظیفهای است که بر عهدهی مسئولان فرهنگی و روحانیون محترم و علمای مکرّم و انجمنهای اسلامی مدارس و دستگاههای مختلف است. بیانات در دیدار جمعی از فرماندهان نیروی انتظامی1376/04/25 اهتمام به مسألهی عدالت اجتماعی در کشور، نباید یکلحظه کاستی بگیرد. البته این قضیه، قضیهی شعاری نیست، با گفتن هم مسئله تمام نمیشود؛ همهی دستگاهها باید تلاش کنند. همین کارهایی که امروز در کشور انجام میگیرد، همه لازم است و باید انجام گیرد؛ منتها جهت اینها باید جهت تأمین عدالت اجتماعی باشد. از مسئولان اجرایی، تا مسئولان قضائی، تا قانونگذاران، تا روحانیان، تا گویندگان، تا روزنامهنگاران، تا روشنفکران و دیگران، همه باید این را وظیفهی خودشان بدانند. اگر جهتگیریِ عدالت اجتماعی در کشور ضعیف شود، هر کاری در کشور انجام گیرد، به زیان طبقات ضعیف و عامّهی مردم و به سود یک عدّهی معدود زرنگها و گردنکلفتها و دستوپادارها و قانوندانهای قانونشکن که راههای قانون را بلدند و قانونشکنی را هم میدانند، تمام خواهد شد. مجموعهای از این کارها به عهدهی همه است؛ بخشی از آن هم که قابل اهمیت است، به عهدهی شما عزیزان نیروی انتظامی است. راه اصلاح و تکمیل و گسترش کیفی و همچنین به قدر لازم، گسترش کمّی را با جدیت و قدرت دنبال کنید؛ همانگونه که بحمد اللّه چندی است احساس میشود که در نیروی انتظامی واقعاً حرکتی محسوس است. همین حرکت را با قوّت و قدرت ادامه دهید؛ خدا هم به شما کمک خواهد کرد. البته مسئولان بودجه و پشتیبانی هم باید اهمیت این مسئله را بفهمند و تا آنجایی که ظرفیت کشور اجازه میدهد، همکاری و کمک کنند. بیانات در دیدار جمعی از دانشجویان و دانشآموزان1375/08/09 یکی دیگر از تلاشهای استکبار- که جوانان عزیز، به این نکته توجّه داشته باشند جوسازی علیه کسی است که میخواهند او را از بین ببرند و از میدان خارج کنند. این کار، علیه جمهوری اسلامی، در طول این هفده سال، به اشدّ وجهی انجام گرفته است. واقعاً لازم است که جوانان و روشنفکران ما و کسانی که میخواهند در مسائل جهانی و سیاسی و مورد علاقهشان، روشن بینی پیدا کنند، باید به این نکته توجّه کنند. بیانات در دیدار جمعی از دانشجویان و دانشآموزان1375/08/09 آن ملتی که اهل کار و فعّالیت است و از تلاش خسته نمیشود؛ جوانش تحصیل علم میکند، دانشگاهش به درس و بحث و تحقیق و بقیهی کارهایی که جوانان، در عرصهی فعالیتهای علمی و اجتماعی باید انجام دهند، میپردازد؛ دولتش، به نیازهای مردم میرسد و سوز و درد آنها را دارد و برای مردم کار میکند؛ روحانیتش، با کمال اخلاص و صفا، در راه خدا تبلیغ میکند، حرف میزند و تلاش میکند؛ آحاد مردمش، به سمت معرفت صحیح حرکت میکنند و در راه خدا میایستند و حضور انقلابی خودشان را حفظ میکنند. بحمد اللّه این معیارها، تا حدود بسیار زیادی در کشور ما موجود است. البته بهتر از این هم میتواند بشود و باید بشود. کشوری که این خصوصیات را دارد، با آن دانشجو، با آن کاسبکار، با آن روشنفکر، با آن دانشآموز، با آن روحانی، با آن دولت، با چنین ایمانی، با چنین انگیزه و صمیمیتی، نه فقط امریکا، که اگر ده قدرت هم مثل امریکا، در صحنهی سیاست جهانی باشند، در مقام معارضه و مبارزه با چنین ملتی، نمیتوانند یک مو از سر این ملت کم کنند. بیانات در دیدار مدیران و مسئولان مطبوعات کشور1375/02/13 در مطبوعاتی که معاند با نظام جمهوری اسلامی هستند، عناصر نامطمئن، زیاد است. اگر هم واقعاً بعضی از افراد که در این قسم مطبوعات حضور دارند، بنا ندارند با دستگاه در بیفتند؛ اما وجود آدمهای ناباب در تشکیلاتشان، حتمی است. ما در این تشکیلات آدمهایی را میشناسیم که سابقهی آنها به کلّی غیر قابل اعتماد و سالب اطمینان است. فرض بفرمایید در این تشکیلات، عنصر یا عناصری با گرایش مارکسیستیِ قوی حضور دارند که شناختهشدهاند. بنده بسیاری از آنها را با نام و نشان و آثار، از دیرباز میشناسم. من با محیط روشنفکری کشور، سالهای متمادی ارتباط تنگاتنگ و نزدیک داشتم و با خیلی از این افراد که بعضی در ایرانند و بعضی در خارج، یا ارتباط نزدیک و دوستانه، یا سلام و علیک و یا آشنایی داشتم. اغلب آنها خارج از دایرهی اطّلاع و معرفت من نیستند. پیش از پیروزی انقلاب، سالهای متمادی، لااقل با آثارشان آشنایی داشتهام. در میان اینها کسانی بودند که گرایشهای مارکسیستیِ تندی داشتند و با همین گرایشهای مارکسیستی، بنای همکاری با ساواک را گذاشتند و یا در دفتر «فرح» مشغول فعالیت شدند! خوب؛ این سابقه، سابقهی خیلی پاکی است؟! به چنین عناصری میتوان اعتماد کرد؟! البته توقّع داشتن از عنصر یا عناصری چنین، واقعاً توقّع بیجایی است. کسانی در مطبوعاتِ قسمِ سوم حضور دارند که امروز دم از آزادی میزنند. میگویند: «آزادی بیان نیست و اختناق حاکم است.» میگویند: «دولت هرچه را که دلخواه خودش باشد، اجازهی گفتن و نوشتن میدهد.» در حالی که خودشان هم میدانند خلاف واقع میگویند. برخی از همین افراد، در دوران رژیم شاه هم به کارهای مطبوعاتی سرگرم بودند. آن اختناق سیاه را میدیدند؛ اما نه فقط لب از لب نمیگشودند که همکاری هم میکردند! اینها با ستایشهای زبانی، نوشتن مقالات و با نوشتن کتاب و جزوه، به نفع دستگاه آن روز کار میکردند. آیا اینها در دفاع از آزادی صادقند؟! کسی که دورهی اختناق محمّد رضا شاهی را تحمّل کرده و لب به اعتراض نگشوده، اگر در دوران جمهوری اسلامی که هرکس هرچه میخواهد مینویسد، دم از آزادیخواهی بزند، آیا از صداقت برخوردار است؟! بیانات در دیدار مدیران و مسئولان مطبوعات کشور1375/02/13 مطبوعات، وارداتی است؛ یعنی جزو بخشهای مثبت فرهنگ غرب است که ما از آنها گرفتیم. یکوقت من در بارهی «تعاطی فرهنگی»- نقطهی مقابل «تهاجم فرهنگی»- بحث مفصّلی کردم که از مصادیقش، یکی همین مطبوعات است. خوب؛ ما مطبوعات را از غرب گرفتیم. غربیها سابقهی زیادی در حرفهی روزنامهنگاری داشتند. از اواخر دوران ناصر الدّین شاه هم مطبوعات وارد ایران شد و فعّالیتش را آغاز کرد. اوجِ کار مطبوعات، در دوران مشروطه بود؛ یعنی از عهد مظفر الدین شاه بتدریج افزایش پیدا کرد. مطبوعاتِ آن وقت را که نگاه میکنیم، میبینیم به خلاف اصل روشنفکری در ایران- که بارها عرض کردهام «روشنفکری در ایران، بیمار متولد شد»- کسانی که پدیدهی روشنفکری را به معنای غربی و اروپاییاش وارد کشور ما کردند، آدمهای سالمی نبودند. امثال «میرزا ملکمخان» بودند. آدمِ خوبشان کسی مثل «تقیزاده» بود که کلمهی قصار معروفش، هنوز در گوشها زنگ میزند و بیانگر حالت خودباختگی اوست. روشنفکری در ایران، اساساً سالم متولد نشد. لذاست که در طول این سالیان دراز، روشنفکرهای خوب، روشنفکرهای متعهّد و حقیقتاً دلسوز- یکی از خصوصیات روشنفکری «تعهد» است؛ به این معنای معروف در کشور ما- واقعاً حائز این معانی بودند. اما درعینحال، جریان روشنفکری، جریانی نشد که بتواند با مردم ایران مخلوط شود، انس بگیرد، از آنها بیاموزد و به آنها تعلیم دهد. در اغلب قضایا، جریان روشنفکری، تجربهی خوبی نشان نداد. البته بعضی از اشخاصِ روشنفکر، انصافاً خیلی خوب وارد میدان شدند و فداکاریهای زیادی هم کردند. اگر علما را که یکی از دو جریان مؤثّر در نهضت مشروطیت بودند، از مجموعهی روشنفکری خارج بدانیم، روشنفکرهای آن دوره که در قالب انجمنها و غیره میگنجیدند، دومین جریان تأثیرگذار محسوب میشدند. لکن بعد از صدور فرمان مشروطیت، آن اشکالات معروف در جریان روشنفکری پدید آمد. علیایّحال، نمیخواهم راجع به روشنفکری بحث کنم. اما مطبوعات، در کشور ما بیمار متولد نشدند. بیانات در خطبههای نمازجمعه1374/11/20 زمانی این مملکت، این دانشگاه، این تهران، این پادگانها، این نیروهای مسلّح، این ادارات دولتی، این وزارتخانهها، این دستگاههای اطّلاعاتی، همه و همه، تیول امریکا بود. امروز اگر این ملت در دورترین نقاط کشور، در کورهدههای این کشور، کسی را طرفدار امریکا ببیند، سایهاش را با تیر میزند. زمانی در این مملکت، ملتی وجود نداشت، آرایی وجود نداشت، مجلسی وجود نداشت، انتخاباتی وجود نداشت. همه چیز تشریفاتی، صوری، دروغی و تصنّعی بود. دوران پهلوی برای این ملت واقعاً دوران عجیبی بود. مثل اینکه کارخانهی عظیمی را در داخل یک سالن درست کنند! وقتی نگاه میکنید میبینید کارخانه است و تجهیزات کارخانه است. وقتی نزدیک میروید، میبینید همه چیز از نایلون و از پلاستیک، بازیچه درست شده است. مانند عمارت عظیمی با مجسّمهها و ستونها و سقفهای مرتفع، که آدم خیال کند کاخی عظیم است؛ اما وقتی نزدیک رفت، ببیند از برف درست کردهاند! دانشگاه، جریان روشنفکری، مجلّه و روزنامه، مجلس و دولت، همه صوری بودند. فقط جریان دین که جریانی عمومی و مردمی بود، حقیقی بود، که به آن هم با نظر بغض و نفرت نگاه میشد. البته یک جریان کمرنگتر و بسیار کوچکتر، به صورت وطنپرستی و میهندوستی هم در گوشه و کنار وجود داشت. چنین وضعی برای این ملت درست کرده بودند. شما آمدید همه چیز را پایهگذاریِ اساسی کردید. امروز در این مملکت علم رشد میکند، صنعت رشد میکند، دانشگاه رشد میکند، شخصیت انسانها رشد میکند، افکار رشد میکند، آزادی- به معنای حقیقی کلمه- رشد میکند، تحصیلات رشد میکند. حرکت این ملت، آرام آرام، به جایی میرسد که جایگاه خود را در دنیا پیدا کند. دیروز کسی در دنیا به ملت ایران اعتنا نمیکرد. آنهایی که اینجا میآمدند، از خودِ این ملت حقّ توحّش میگرفتند! شما امروز یک ملت و دارای یک رأی مهمّید. در هر قضیهی مهمِّ دنیا که ملت ایران با آن جدّاً مخالف باشد، آن قضیه پیش نمیرود. امروز این ملت و این نظام و این حکومت و این کشور بزرگ، بحمد اللّه در دنیا چنین وضعی دارند. جلوهی ملت ایران چشمها را بتدریج متوجّه به خود میکند. شما این را بهدست آوردهاید. حال بگذار دشمن تحقیر کند و هرچه میخواهد بگوید. بیانات در دیدار جمعی از روحانیون1374/10/27 ما امروز چه چیزی را به مردم بگوییم؟ در کجا چه مطلبی دارای اولویّت است؟ بعضی از مسائل دینی، عمومی است و باید در سطح عموم به همه گفته شود؛ مثل اخلاقیّات و معارف دینی و سیاسی که همه به آن احتیاج دارند؛ یا مسائل مربوط به نظام و یا مسائل موسمی مانند انتخابات که هرجا مبلّغ میرود، باید مردم را به اهمیت انتخابات آشنا کند و تفهیم نماید که این یک وظیفه و ضرورت است. اینها متعلّق به همه جای کشور است و مخصوص قشر و محلّ معیّنی نیست؛ لیکن بعضی از موضوعات متعلّق به بعضی از جاهاست؛ مثلًا در محیط روشنفکران و جوانان و دانشجویان، چیزهایی مورد نیاز است که شاید در جای دیگر مورد نیاز نباشد و باید کسی باشد که آنها را بیان کند. بیانات در دانشگاه امام حسین(ع)1374/08/17 سپاه پاسداران، این امتیاز بزرگ را دارد که مولود انقلاب است. «لَمسجدٌ أسّس علی التّقوی من اوّل یومٍ أحقُّ ان تقوم فیه فیه رجال یحبّون ان یتطهّروا. » چهرهها و دلهای پاک و نورانی در این دانشگاه، سرآغازِ تولّد یک سپاه در سازمان آیندهی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی است. در دوران اوّلِ انقلاب، در دوران جنگ و قبل از آمادگیهای لازم، فرصت این چیزها نبود. نه اینکه آن روز این چیزها بد بود؛ بلکه مجال و امکان نبود. اما امروز، مجال و امکان هست. لذا، این دانشگاه باید مظهر ایمان و تقوا و نظم، مظهر راستی و پاکی و صداقت، و مظهر روشن بینی و روشنفکری باشد. این دانشگاه باید به بیرون الگو بدهد. جوانان این دانشگاه، وقتی به بیرون میروند، باید الگوی یک جوانِ مؤمن و انقلابی باشند و حدّ اعلا و حدّ اکثر را به بقیهی نسل جوان کشور، نشان دهند. این، چیزی است که ما از اینجا توقّع داریم. بحمد اللّه، امروز راه نیز همین راه است. باید آن را دنبال کنید و در این راه، تلاش نمایید. تکیهی من روی نظامیگری، مثل تکیه روی علم و تقوا و معنویّت، بر فلسفهای مبتنی است. ما در انقلاب و در اسلام، ظاهرسازی و صورتِ بیمعنا و بیروح اصلًا نداریم. هر صورتی، معنایی، و هر لفظی، مضمونی دارد. اگر چیزی را توقّع داریم، بهخاطر این است که ریشهی فلسفی آن را با اعتقاد تمام، در دل میپرورانیم. در مورد دانشگاه امام حسین هم- که بحمد اللّه نام و خاستگاه و خصوصیّات دیگر، و امروز پرچمش، حسینی است- چنین است. حسینی باشید و حسینی بمانید. خودتان را در میدان حسینی پرورش و رشد دهید و بدانید که طریق سعادت دنیا و آخرت همین است و خدای متعال، به شما کمک خواهد کرد. بیانات در دیدار مردم ساری1374/07/22 اگر به تاریخ مازندران نگاه کنیم- بخصوص جوانان، روشنفکران، دانشجویان، روحانیون محترم و قشرهای برگزیده و اهل فرهنگ و معرفت به این نکته توجّه کنند میبینیم که مازندران در صدر اسلام- در قرنهای اوّل ظهور اسلام در ایران- تا وقتیکه در مقابل حملات لشکریانِ فرستادهشده شده از طرف دربارهای اموی و عباسی قرار گرفت، مقاومت کرد. یعنی سلاطین ظلم کسانی که بر دنیای اسلام در آن روز حکمرانی میکردند نتوانستند با زور شمشیر، دروازهی مازندران را به روی خودشان باز کنند. اما آن وقتیکه فرزندان پیغمبر، خانوادهی ائمّهی اهل بیت و اولاد زید بن علیّ بن الحسین علیهمالسّلام به مازندران آمدند، مردم این استان، فرزندان پیغمبر را در آغوش گرفتند. دور «داعی کبیر» را که از اولاد پیغمبر و از ذرّیهی حضرت علی بن الحسین علیهالسّلام بود، گرفتند و اسلام را با شکل علویاش، به شیوهی اهل بیت آموختند و باز در مقابل آن دربارهای ظلم و جور هم ایستادند و مقاومت کردند. این گذشتهی تاریخی پرافتخار مازندران است. بیانات در آغاز درس خارج فقه1374/06/14 حاجت سوم به فعالیّتهای حوزهی علمیّه، نیاز روشنفکران و جوانان است. اینها قشری هستند که در مقابل شبهات قرار میگیرند. در همه جا اوّلین مخاطب شبههها، روشنفکران و اهل فکر و اندیشهاند که غالباً در میان جوانان و صاحبان فکر و اندیشه و تحصیلکردهها هستند. بسیاری از مردم شبهه به سراغشان نمیآید. آنها به شبهه کاری ندارند. ایمانی دارند و برطبق ایمانشان زندگی خوبی را پیش میبرند. کسانی که اهل مطالعهاند، با دنیا مواجه میشوند و در بارهی اصل دین و اسلام و معارف آن و نیز اصول و فروع و تاریخ دین حرف میزنند و مرتباً شبهه القا میکنند. کسانی باید باشند تا این شبههها را برطرف کنند. تأمین این افراد به عهدهی حوزههای علمیّه است. البته کسانی که در غیر حوزهها هستند، ممکن است بتوانند این کار را انجام دهند؛ لیکن متصدّی اصلی، انصافاً حوزههای علمیه و علمای دینند. اینها اوّلین کسانی هستند که باید شبههها را برطرف کنند. بیانات در دیدار اعضای شوراهای فرهنگ عمومی استانها1374/04/19 بنده وقتی که در معارف اسلامی دقّت میکنم، برایم روشن است که عموم آن چیزهایی که ملل اروپایی به وسیله آنها توانستهاند در زندگی مادّی خودشان پیشرفتی داشته باشند، در همین معارف اسلامی است. زیرا اینکه ملتی در گذشته خود در قعر ظلمات جهل و خرافه و عقبماندگی باشد و کتاب و کتابخانه نداشته باشد و حتی اوّلیات علم و معرفت را هم نداند و ناگهان ظرف نیم و یا یک قرن، از منجلاب آن عقبماندگی بیرون بیاید، نمیتواند تصادفی باشد. اما متأسّفیم که آن حرکت اروپا، با حرکتی که خودشان به غلط اسم آن را «حرکت روشنفکری» یا «روشنگری» میگذارند، همراه شد؛ حرکتی که پیامش حذف دین و روی آوردن به - اصطلاحاً - اصالت انسان در تفکّرات و فلسفهها و روشهایشان بود. عیب کارشان، این بود. و الّا اگر معنویّت را کنار نمیگذاشتند، بیشک امروز زندگیشان به مراتب بهتر و نورانیّت علم از آن ناحیه، صدها و هزارها برابر بود. خوب؛ به هرحال این اشتباه را مرتکب شدند و این حرکت را انجام دادند. البته عواملی هم داشت. در هر شکل، نقاط مثبتی که در زندگیشان وجود داشت و توانست آنها را از آن منجلاب عقبماندگی و جهالت بیرون بیاورد - اگر دقّت کنید - بهوضوح در زندگی گذشته و تاریخ آنان نمودار است. اما افسوس که با کنار گذاشتن معنویّت، این نقاط مثبت هم، کمکم رنگ باخت و کاملاً محو شد. عموم خُلقیّات مثبتی که یک ملت را از حضیض بیکارگی و فقر و ذلّت و عقب ماندگی بیرون میکشد و به اوج پیشرفت مادّی میرساند، در اسلام مورد توصیه مؤکّد قرار گرفته است و هرکس به مفاهیم اسلامی مراجعه کند، این را تصدیق خواهد کرد. در واقع، همین خصوصیات و خُلقیّات مثبتی که امروز کمبودش را در میان ملت خودمان نیز احساس میکنیم، ناشی از همین بیتوجّهی به معارف اسلامی است؛ زیرا همان روزی که در داخل کشور ما حرکت روشنفکری به وجود آمد و عدّهای احساس کردند باید به غربیان روکنند و از آنها یاد بگیرند - متأسّفانه، با بیتوجّهی به معارف اسلامی - این نقاط مثبت را یاد نگرفتند. از اینرو، بنده مکرّر عرض کردهام که روشنفکری در ایران از اوّل بیمار متولّد شد و هنوز هم گریبان روشنفکرانْ در چنگ همان بیماری است و آثار و تبعاتش همچنان باقی است؛ زیرا - همانطور که گفتیم - آنها به جای اینکه خُلقیّات مثبت را یاد بگیرند و ترویج کنند، چیزهای ظاهری و کمارزش و یا مضرّ را آموختند و رواج دادند. از جمله، آزادی جنسی، اختلاط زن و مرد، بیاعتنایی به معنویّت، حذف دین، بدگویی به روحانیان و یا مواردی مانند نوع و شکل لباس و میز و صندلی، و در کل، امور اینگونه را که یا خیلی کم اهمیت بودند، یا اصلاً اهمیت نداشتند و یا حتّی مضر هم بودند. البته این را هم بارها عرض کردهایم که فرهنگها تبادل دارند. وقتیکه بحث تهاجم فرهنگی را مطرح و بر آن پافشاری میکنیم، به آن معنا نیست که یک فرهنگ نباید چیزی را از خارجِ خود، به خود بیفزاید. متأسّفانه در ایرانِ اواخر قاجار که به فرهنگ غرب توجّه شد و به ویژه در دوران منحوس پهلوی که این توجّه شدّت گرفت، آنچه که واقعاً تبادل، تلقّی، تعاطی و تکامل فرهنگی بود، در ارتباط با غرب انجام نگرفت؛ بلکه نوعی تحمیل فرهنگی رخ داد. گفتوگو با آیتالله خامنهای درباره حاج احمد آقای خمینی1374/03/11 ایشان در بعضی از کارها- مثل کارهای مربوط به مبارزه- با ما ارتباط پیدا کردند. مثلًا چند مورد از اعلامیههایی که از نجف آمده بود، ایشان لای جلد کتاب جاسازی و صحافی میکردند و برای من به مشهد میفرستادند. بنابراین، ارتباط ایشان با ما، هم در زمینههای مربوط به مبارزه و هم در بعضی زمینههای روشنفکری بود. مثلًا ایشان برای چاپ کتاب «روشنفکرانِ» آل احمد که تازه درآمده بود و دستگاه نمیگذاشت چاپ شود، اقدام کردند. اینکه در این زمینه با چه اشخاصی در ارتباط بودند، درست یادم نیست. بعد ایشان برای اینکه از جهات گوناگون اطمینان پیدا کنند، یک نسخه برای من فرستادند و من نظراتی دادم. بههرحال، ارتباطاتی از این نوع داشتیم، تا وقتیکه زمان پیروزی انقلاب شد. سوابق آشنایی ما با ایشان اینهاست. بیانات در دیدار جمعی از پاسداران1373/10/15 انقلاب و نظام جدید یک موجود عظیم و یک کلمهی طیّبهی الهی است. خیلی چیزها در روزهای اوّلِ انقلاب نبود و اگر هم بود، شعاری بود؛ ولی امروز بنیادین و عمیق شده است. آن روز مسألهی تعبّد و تسلیم امر و نهی خدا بودن، مطرح نبود. آن روز روشنفکران اسلامیِ متعبّد ما، برای اینکه احکام اسلامی را مطرح کنند، سعی میکردند یک وجوه استحسانی عرضه کنند تا قابل عرضه باشد. اما امروز اینطور نیست. امروز شما ببینید نسلی روی کار آمده و طبقهای از جوانان انقلابی رشد کرده، که در این انقلاب، ولادت عقلانی پیدا کردهاند. برای این نسل، تعبّد به احکام الهی و تسلیم در مقابل حکم خدا- که حقیقت اسلام نیز همین است- یک مطلب جاافتاده و نهادین و عمیق است. بیانات در دیدار جمعی از دانشآموزان و دانشجویان1373/08/11 بهطورِ مشخّص و واضح، از سال 1341 مبارزهای همهگیر در ایران شروع شد. قبلًا هم مبارزه بود؛ امّا صنفی و کوچک بود. یا دانشجویی بود یا روشنفکری بود یا روحانیّتیِ محدود بود. اما از سال 1341 مبارزهای همهگیر به رهبری علمای بزرگ و در رأس همه، امام بزرگوار، شروع شد. از سال 1341 تا سال 1357- یعنی شانزده سال- این مبارزه ادامه داشت تا به پیروزی رسید. عزیزان من! این مبارزهی شانزدهساله اگرچه ظاهراً مبارزه با رژیم شاه محسوب میشد- چون اساساً رژیم شاه را آمریکاییها در سال سی و دو بر سر کار آورده بودند و آنها پشتیبانیاش میکردند- اما در واقع یک مبارزهی ضدّ امریکایی بود. آنها همهکارهی این کشور بودند. آنها به شاه قدرت بخشیده بودند. آنها پشتوانه بودند که او بتواند مردم را آنطور قتل عام و شکنجه کند؛ افراد را آنطور غریبانه در زندان و زیر شکنجه بکُشد یا در خیابانها و میدانها- مثل پانزده خرداد و هفده شهریور- قتل عام کند و آنطور در مدرسهی فیضیّه و دانشگاه، به جان دانشجو و طلبه بیفتد. ملّت ما همهی این گناهان بزرگ را از چشم امریکا میدید و معتقد بود دست امریکا در کار است. بیانات در دیدار جمعی از روحانیون کهگیلویه و بویراحمد1373/03/17 اخیراً یک بدعت عجیب و غریب و نامأنوس دیگر هم در باب زیارت درست کردهاند! بدین ترتیب که وقتی میخواهند قبور مطهّر ائمّه علیهمالسّلام را زیارت کنند، از درِ صحن که وارد میشوند، روی زمین میخوابند و سینهخیز خود را به حرم میرسانند! شما میدانید که قبر مطهّر پیغمبر صلاة الله علیه و قبور مطهّر امام حسین، امام صادق، موسی بن جعفر، امام رضا و بقیهی ائمّه علیهمالسّلام را همهی مردم، ایضاً علما و فقهای بزرگ، در مدینه و عراق و ایران، زیارت میکردند. آیا هرگز شنیدهاید که یک نفر از ائمّه علیهمالسّلام و یا علما، وقتی میخواستند زیارت کنند، خود را از درِ صحن، به طور سینهخیز به حرم برسانند؟! اگر این کار، مستحسن و مستحب بود و مقبول و خوب مینمود، بزرگان ما به انجامش مبادرت میکردند. اما نکردند. حتی نقل شد که مرحوم آیتاللّه العظمی آقای بروجردی رضوان الله تعالی علیه، آن عالم بزرگ و مجتهد قوی و عمیق و روشنفکر، عتبهبوسی را بااینکه شاید مستحب باشد، منع میکرد. بیانات در دیدار جمعی از کارگران و معلمان1373/02/13 در کشور ما و نیز بسیاری از کشورهای به اصطلاح جهان سوم، جهت ادارهی امور مملکتی دو نظر وجود دارد: یک نظر این است که مردم یک کشور و روشنفکران و تصمیمگیران آن، اظهار نظر میکنند که برای ساختن کشورشان و به دست آوردن آینده، باید به قدرت حاکم جهانی متّکی باشند. این قدرت حاکم جهانی در هر زمان و هرکه هست- چه قدرت برتر علمی باشد و چه قدرت برتر سیاسی و فرهنگی دنیا- برایشان فرقی نمیکند. میگویند: «ما باید دنبالهرو قدرتهایی باشیم که امروز سکوهای اوّل دنیا را در مسابقات علمی، سیاسی و تسلیحاتی به خود اختصاص دادهاند». استدلالشان این است که چون آنها قویاند، ما باید زیر بالشان برویم! این دیدگاه و طرز فکر، در کشورهای عقبافتادهی دنیا حاکم است. کسانی که در مسائل سیاسی و جغرافیایی مطالعه کردهاند، میدانند که چنین طرز فکری در کشورهای امریکای لاتین، در کشورهای آفریقایی و در بعضی از کشورهای آسیایی وجود داشته است و عدّهای از روشنفکران و سیاستمداران، از آن تبعیت میکردهاند. سران رژیم گذشتهی ایران نیز چنین عقیده و طرز فکری داشتند. میگفتند: «امریکا، یا بعضی از ممالک اروپایی، پولدار، قوی، صاحب علم و دارای سلاحند. چرا ما خودمان را از اینها جدا کنیم؟! چرا ما دنبالهرو این قدرتها نباشیم؟! بالاخره هرچه باشد اینها ارباب و آقایند!» بیانات در دیدار جمعی از کارگران و معلمان1373/02/13 این دو قشر، که یکی قشر معلّمین و دیگری قشر کارگران کشور است، از جهات مختلفی حقیقتاً جزو قشرهای ممتاز کشور ما هستند. تصادفات زمانه، چنین پیش آورد که شخصیت برجستهای مثل شهید «مطهّری» که به یک معنا، معلّمی بزرگ و به معنای دیگر، کارگری نمونه بود، تقریباً همزمان با روز کارگر به شهادت برسد. معلّمیِ آن شهید، موضوع تدریس اوست و کارگریاش، امر تألیف، اینجا و آنجا رفتن، حرکت کردن و تماس گرفتن با قشرهای تحصیلکرده و روشنفکر و نظایر آن است. این هم به یک معنا وجههی دیگری از شخصیت شهید مطهّری است. بیانات در دیدار جمعی از روحانیون1372/11/17 پارساییها، عدالت طلبیها، ظلمستیزیها، مردمگراییها، انس با مردم و از مردم بودن مسئولان جمهوری اسلامی را میبینند و درعینحال، دشمنند! چرا دشمنند؟ برای اینکه در این مملکت پنجاه سال علیه روحانیت تبلیغات شده است. یک قزّاق قلدرِ بیسوادِ بیمعرفتِ وابستهی فاسدِ معتادِ بدبخت، آمد و خودش و پسرش، پنجاه سال بر این مملکت حکومت کردند. آن آقایان که به اصطلاح، خودشان را «منوّرالفکر» هم میدانستند، تا کمر در مقابل آن بیسوادهای بیمعرفتِ بیدین، که واقعاً هیچچیز نداشتند یعنی سلسله پهلوی خم میشدند. حالا گذشتگان گاهی در وجودشان چیزکی از علم و معرفت و فهم و عقلانیّت وجود داشت. ولی این بیچارهها این پدر و پسر بهکلی از همه چیز تُهی بودند. در مقابل اینها خضوع کردند و تسلیم شدند. اما نظام جمهوری اسلامی را که بر مبنای معرفت و علم و تقوا و توجّه به خداست، قبول نمیکنند! برای چه؟ به سبب تبلیغاتی که علیه روحانیت شده است. بیانات در دیدار جمعی از دانشجویان و طلاب1372/09/24 من در بارهی مسائل حوزه، حرفها و سخنها دارم و گفتهام. اما اینجا چون چهرهی عمومی، چهرهی دانشجویی است، بیشتر به دانشگاه پرداختم. لکن مسائل حوزه هم، همینطور است. حوزه هم به اینکه خود را به روز کند احتیاج دارد. حوزهی علمیه قم، به عنوان قلّه حوزههای علمیه، و به دنبال آن حوزههای دیگر علمیه، باید کاری کنند که دین خدا در بین مردم، مورد رغبت و شوق قرار گیرد. دین را آنچنان که خدا خواسته است، باید به مردم ارائه دهند. این هم احتیاج به تحقیق، به نوآوری، به روشنفکری، به آگاهی از دنیا و به خالی بودن از هواها و هوسهای دنیایی دارد. اگرنه در همه؛ لااقل در بخش عظیمی و حد اقل در کسانی که دستاندرکار و مسئول هستند. لذا شما میبینید در بارهی مرجع تقلید، چه سختگیریهایی در اسلام هست: «صائناً لنفسه، حافظاً لدینه، مخالفاً لهواه، مطیعاً لامر مولاه.» خطبه های نماز جمعه تهران1371/12/07 مسئولین و مردم گمان نکنند که اگر اقدامی برای بوسنی هرزگوین کردیم، تکلیف از دوش ما برداشته شد؛ خیر. تا آنجا که میتوانیم هرچه میتوانیم باید از آنها پشتیبانی کنیم. منظورم پشتیبانی مالی و پولی و جنسی نیست اگرچه آن هم ممکن است به نحوی لازم باشد بلکه پشتیبانی سیاسی باید بکنیم. تلاش باید بکنیم. گروههای ملت، روشنفکران ملت، قشرهای گوناگون، دانشجویان، نویسندگان، مطبوعاتیهای کشور، متخصصین و دانشمندان کشور، روحانیون کشور، همهی گروههایی که میتوانند در دنیا صدایی بلند کنند و حرفی بزنند، باید این قضیه را به طور دائم مطرح کنند. مگر شوخی است؟ ملتی را در حلقهی بلا قرار دادهاند. الآن، مدتهای مدید است که این ملت زیر فشار دائم قرار دارد. همهی کارهای زشتی که ممکن است نسبت به جمعیتی انجام گیرد، نسبت به اینها انجام میگیرد. جانشان را میگیرند، مالشان را غارت میکنند، خانهشان را خراب میکنند، سرزمینشان را تصرف میکنند، ناموسشان را مورد تجاوز قرار میدهند، و دیگر زشتی و بدیای نیست که نسبت به اینها انجام نگیرد. در دنیا هم نشستهاند تماشا میکنند و به نظر من وقت میگذرانند. هر روز کسی حرفی میزند و چیزی میگوید. یک روز اروپاییها حرفی میزنند، یک روز گردنکلفتهای آن طرف چیزی میگویند، یک روز سازمان ملل حرفی میزند، و همه هم پوچ. افسوس که ما دستمان نمیرسد از آن ملت دفاع کنیم! افسوس که جوانان مسلمان، در کشور قرآن و اسلام، نمیتوانند خود را برای دفاع، به آنجا برسانند! راهها بسته است؛ و الّا متجاوزین میدیدند که قدرت اسلامی و غیرت اسلامی یعنی چه! پیام به جامعهی مدرسین حوزه علمیه قم1371/08/24 اینجانب، ضمن تأیید انتخابی که برای شورای سیاستگذاری و نیز برای مدیریت حوزه انجام گرفته است، وظیفهی خود میدانم که از همهی دستاندرکاران این حرکت جدید از شورای محترم مدیریت سابق که با وجود و فعالیت خود، زمینهی رسیدن به این نقطهی تاریخی را فراهم کرد، از جامعهی محترم مدرسین که ابتکار عمل را در این کار مهم به دست گرفتند و از مراجع معظم تقلید که با قبول و تأیید خود، پشتوانهی معنوی ارزشمند آن را تأمین فرمودند صمیمانه تشکر کنم و اجر الهی را برای آنان مسئلت نمایم و به همهی فضلای جوان و روشنفکر حوزه که همت بلند و دل گرم و پرامیدشان، آسانگیر سختیهای روزگار است، صمیمانه تبریک بگویم. بیانات در دیدار اقشار مختلف مردم1371/07/29 بعضی از مردم به اینجا تلفن زدند، نامه نوشتند و سفارش کردند که «آقا! شما گفتید نهی از منکر. سیل پشتیبانیها هم انجام گرفت. اما عملًا کاری نشد!» عملًا چه کار میخواستید بشود؟ مگر لازم است که اینجا هم دولت وارد شود یا دستگاه قضائی مستقیماً وارد شود؟ خود مردم باید وارد شوند. خود مردم باید نهی کنند. البته دولت، مجلس شورای اسلامی، دستگاه قضائی و نیروی انتظامی، موظفند که ناهی از منکر را پشتیبانی کنند. این، وظیفهی آنهاست. مباشر کار، خود مردم میتوانند باشند و باید باشند. بخش عمدهی قضیه، اینجاست. جوان رزمنده، خانوادهی شهیدداده، خانوادهی ایثارگر، خانوادهی اهل انفاق، مؤمنین نمازخوان و روزه بگیر و مسجد برو، دلسوزان انقلاب، روشنفکران علاقهمند به مفاهیم اسلامی و انقلابی؛ همهی اینها باید در صحنه باشند. بیانات در دیدار جمعی از کارگزاران فرهنگی1371/05/21 این تهاجم فرهنگی، از چه وقت شروع شد؟ مشخصاً از دوران رضا خان شروع شد. البته قبل از او، مقدمات آن، فراهم شده بود. کارهای فراوانی شده بود: روشنفکران وابسته، در داخل کشور ما کاشته شده بودند. نمیدانم آیا جوانان نسل ما و نسل انقلابی، تاریخچهی این صد و پنجاه، دویست سال را درست خواندهاند یا نه؟ من همهی دغدغهام این است که جوان انقلابی امروز، نداند ما بعد از چه دورانی، امروز در ایران مشغول چنین حرکت عظیمی هستیم. تاریخچهی این صد و پنجاه، دویست سال اخیر از دوران اواسط قاجار به این طرف؛ از دوران جنگهای ایران و روس به این طرف را بخوانید و ببینید چه حوادثی بر این کشور گذشته است. یکی از این حوادث، ایجاد جریان روشنفکری وابسته است. نمیشود بگوییم در ایران روشنفکر نداشتیم. همیشه و در همهی عصرها و دورانها، روشنفکرانی بودهاند؛ مردمانی که جلوتر از زمان خود را میدیدند و بر همین اساس میاندیشیدند و حرکت میکردند. اما غرب مسلط به فناوری و علم، روزی که خواست در ایران، پایگاه تسلط خودش را مستحکم کند، از راه روشنفکری وارد شد. از میرزا ملکمخانها و امثال اینها، تا تقیزاده تقیزادهها، این روشنفکری دوران قاجار است که بیمار متولد شد. روشنفکری ایران، متأسفانه بیمار و وابسته متولد شد. چند نفری هم که آدمهای سالم و خالصی بودند، گم شدند. بقیه، وابسته بودند. بعضی وابسته به روسیهی آن روز مثل میرزا فتحعلی آخوندزاده یا وابسته به اروپا و غرب مثل میرزا ملکمخان و امثال اینها بودند. این کارها در داخل ایران شده بود؛ لکن بردی نداشت. کسی که به نفع فرهنگ غربی یعنی در حقیقت، به نفع سلطهی غرب بر ایران و به نفع استعمار به وسیلهی انگلیس، در آن روز بزرگترین قدم را برداشت، رضا خان بود. شما ببینید این کارها در وضع امروز چقدر رسواست، که پادشاهی بیاید و یکباره لباس ملی یک کشور را عوض کند! مثلًا شما به هند که تشریف ببرید یا در اقصی نقاط عالم که بگردید، ملتها لباسهای خودشان را دارند؛ احساس افتخار هم میکنند؛ احساس سرشکستگی هم نمیکنند. اما اینها آمدند و یکباره گفتند: این لباس قدغن است! چرا؟ چون با این لباس، نمیشود عالم شد! عجب! ما بزرگترین دانشمندانمان دانشمندان ایرانی که امروز آثارشان هنوز در اروپا تدریس میشود با همین فرهنگ و در همین محیط پرورش یافتند. مگر لباس چه تأثیری دارد؟ این چه حرفی است؟! چنین منطق مسخرهای را مطرح کردند. لباس یک ملت را عوض کردند. چادر زنان را برداشتند. گفتند: «با چادر نمیشود که یک زن، عالم و دانشمند شود و در فعالیت اجتماعی شرکت کند.» من سؤال میکنم: با برداشتن چادر، در کشور ما، چقدر زنان در فعالیت اجتماعی شرکت کردند؟ مگر فرصتی داده شد برای اینکه زنان ما، در دوران رضا خان و پسر رضا خان، در فعالیتهای اجتماعی شرکت کنند؟! به مردان هم فرصت داده نمیشد؛ به زنان هم فرصت داده نمیشد. آن روز که زنان ایران وارد فعالیت اجتماعی شدند و کشور را با دو دست توانای خود بلند کردند و مردان این کشور را به دنبال خودشان به میدانهای مبارزه کشاندند، با همان چادر به میدانها آمدند. چادر چه تأثیر منفیای دارد؟! لباس چه تأثیری دارد در اینکه مانع شود از فعالیت یک زن یا یک مرد؟! عمده این است که این مرد، دلش چگونه است؛ فکرش چگونه است؛ ایمانش چقدر است؛ روحیهاش چگونه است؛ چه انگیزهای برای فعالیت اجتماعی یا علمی، در او گذاشته شده است؟ این مرد قلدر نادان بیسواد رضا خان آمد و در اختیار دشمن قرار گرفت. ناگهان لباس این کشور را عوض کرد؛ بسیاری از سنتها را عوض کرد؛ دین را ممنوع کرد! کارهایی کرد که همه شنیدهاید و در دوران پهلویها انجام گرفته است؛ آن هم با قلدری. او به چهرهی محبوب غرب یعنی استعمارگران تبدیل شد. پیام به کنگره عظیم حج1371/03/13 امام خمینی عظیم قدس الله نفسه الزکیّة، ملت ایران را بیدار و مسلح به عزم پولادین و عمل مخلصانه کرد. و این راه، هماکنون در برابر همهی ملتها قرار دارد. همهی آنچه از دولتهای مسلمان انتظار میرود، با اراده و خواست ملتهای آنان قابل تحقق است. شما باید از دولتهای خود، مقابله با صهیونیسم و استکبار و دفاع از مسلمانان مظلوم سراسر عالم و یکپارچگی و برادری با ملتها و کشورهای مسلمان دیگر را طلب کنید و در راه این هدفهای عالی، پشتیبان دلسوز و فداکار آنان باشید. شما باید به آنان بقبولانید که از امریکا نترسند و در مقابل قلدریهای آن بایستند. شما باید به آنان تفهیم کنید که اسلام و قرآن، تنها راه نجات است و آنان را به حصار مستحکم لا إله إلا اللّه سوق دهید. در این وظیفهی بزرگ، علمای دین، روشنفکران، خطبا، هنرمندان، دانشجویان و جوانان، دارای نقش و مسئولیت سنگینتری هستند. زنان نیز، مانند مردان و دوشادوش آنان، در این وظیفه سهیمند. این است آنچه دعای ابراهیم خلیل علیهالسّلام را در حق همهی شما مستجاب میکند و شما را با پیوند الهی به آن منادی بزرگ توحید، متصل میسازد. بیانات در جلسه بیست و هشتم تفسیر سوره بقره1371/03/06 در آستانهی انقلاب، شاید سه چهار ماه به انقلاب مانده بنده مشهد بودم که در تهران حوادث زیادی به وقوع میپیوست و در گرماگرم شروع مبارزات که همهجا راه پیمائیهای بزرگ و تظاهرات عظیم میلیونی تازه داشت شروع میشد، در مرکز گوته تهران که متعلق به آلمانیها بود یک عده انجمنی درست کردند و سخنرانیهای شبانه داشتند که شاید بعضی از شما سنتان اقتضا میکند به خاطر داشته باشید، چهارده سال پیش. در حدود فصل پاییز بود که در آن مرکز هر شب دو سه نفر سخنرانی میکردند و نوار سخنرانیها را میفرستادند برای ما، در مشهد، من که آن سخنرانیها را گوش میکردم میدیدم غالباً سخنهایشان یأسآمیز بود. مثلاً یک نفری در همان روزها سخنرانی کرده بود و گفته بود مگر میشود مشت با درفش مبارزه کند!؟ و این اصطلاح مشت با درفش در طول سالهای مبارزه همیشه تکیه کلام محافظه کارها بود، اما حالا که دیگر مردم حرکت کردهاند و حرکت عمومی شده و دستگاه سلطنت به لرزه در آمده وقتی این حرف بزند پیداست که خیلی ترسیده و دور از معرکه است و در حالی که آن شخص از نویسندههای معروف آن روزگار بود، این عبارت مشت با درفش را میگفت، که البته آنوقت چپگراها و لیبرالها و وابسته به جناح غرب یا به جناح شرق هر دو در این جهت یکسان بودند. حالا این روشنفکر اگر ده سال بعد هم زنده مانده باشد، یا این است که عبرت میگیرد و میفهمد که آنوقت اشتباه میکرد و حق با مردم بود که اهل اقدام و حرکت بودند، که اگر این باشد، همان است که ما گفتیم تحصیل کردگان و روشنفکران نهایتاً چیزی را میفهمند که تودهها فهمیدهاند، و یا اینکه حرف دیگری میزنند و بهانهی دیگر میگیرند. یعنی نسبت روشنفکر جماعت در مبارزه با سیر تودهی مردم این است که ما عرض کردیم که البته این مردم باید یک هدایت معنوی و الهی و دینی داشته باشند! والا چنانچه یک هدایت معنوی و دینی فائقی نداشتند وضع مردم خراب خواهد شد بیانات در جلسه بیست و هشتم تفسیر سوره بقره1371/03/06 من در همین بعد از انقلاب نوشتهای را از یکی از نویسندهها دیدم که نمیخواهم اسم او را ببرم اما نوشتهی خوبی بود، نقش روشنفکر زمان رژیم محمدرضاخان را به خوبی تشریح میکرد، که درست منطبق بود با آن عده از روشنفکرهایی که حالا رفتهاند اروپا، در خیابانهای پاریس و لندن و لوسآنجلس و جاهای دیگر، در قهوهخانه مینشینند و گپ میزنند و او در این داستان که نوشته، نقش روشنفکر جماعت را روشن میکند. روشنفکر جماعت در کشور ما به شدت ترسو بود و از اسم پلیس میترسید، اهل اقدام و اهل حرکت و کار نبود و از این گذشته آلودهی به تمام گرفتاریها بود، اهل مشروب، اهل مواد و از این قبیل چیزها بود، غالباً شب تا صبح را مینشینند و گپ میزنند، صبح تا نزدیک ظهر میخوابند بعد هم عصر که میشود در خیابان شاهرضای آن روز یا جاهای دیگر قدم بزنند و سرشب به فلان قهوهخانه، سری بزنند، و به فلان بار بروند دمی به خمره بزنند و بعد بقیه شب را باز برگردند به همان گپ زدن، کارشان این بود! یک سیکل بسیار، بسیار غلط زشت! این کار عمدهی روشنفکرها و همین نام نشاندارهایی است که شما میشنوید، یعنی همینهایی که حالا اسمشان در روزنامههای ضدانقلاب خارج از کشور با تجلیل میآید که چند کلمهای در فلان مجلهی ضد انقلاب داخلی نوشته (در داخل هم مجلهی ضد انقلاب کم نداریم که چاپ میکنند) یا اگر شعری گفته با آب و تاب شعرشان را مینویسد. یکی از همین آقایان شعرا که از دوستان مشهدی من بود و در طول مبارزات تقریباً با ما ارتباط داشت عیال او آمده بود به من شکایت میکرد که او رفته تهران و با اینها مأنوس شده. غالباً اینطور بودند که از حرکات مردمی و این چیزی که در بین مردم وجود داشت اینها خبری نداشتند و اصلاً جرأت ورود در حرکتهای مردمی را نداشتند. پس وقتی نوبت اقدام میرسد، بطور غالب روشنفکر غیبش میزند، مگر موارد استثنایی و آنها که واقعاً یک احساس ایمانی داشتند که عمدتاً مستلزم ایمان به غیب است و ایمان به غیب در اینجاها کمک میکند، اما آنهایی که ایمانی ندارند غیبشان میزند و همانطور که در جریان انقلاب دیدهاید اقدام و خطرپذیری را کردند خود این ورود در صحنهی اقدام، یک روشن بینی ویژهای به انسان در صحنه میدهد و آن آدمی که در صحنه هست چیزهایی را میبیند که آدم بیرون صحنه از دیدن آنها عاجز است، یعنی همین جوان معمولی که یا کاسب، یا دانشجو یا کارگر است و جزو آن قشر مخصوص روشنفکر نیست وقتی وارد میدان اقدام و حرکتهای کذائی کتک خوردنها و کتک زدنها میشود و روی صحنه میآید، خود این یک روشنبینیهایی پیدا میکند که این روشنبینی با آْن روشنبینی روشنفکرانه تفاوت عمده دارد، یعنی این روشنبینی، گستاخانه و همراه با تهاجم است، همین چیزی که در مردم ما دیده شده. شما وقتی نگاه کنید، میبینید مفاهیم روشنفکری امروز در تودهی مردم تقریباً به شکل خیلی واضحی عمومیت پیدا کرده است، یعنی هر کس به انقلاب نزدیکتر است این روشن بینی را دارد، مگر کسانی که از صحنهی انقلاب دورند و الان هم کسانی را داریم که با مظاهر انقلاب سروکاری ندارند، ولذا به همین نسبت از روشنبینی دور هستند و چون این روشنبینی گستاخانه است، با آن روشنفکری محافظه کارانه در تعارض قرار میگیرد، به آن معنا که آن روشنفکر هم نمرده و زنده است. بازهم فکر میکند، اما فکر او با این فکر متفاوت است او روشنبینیاش گستاخانه و همراه با اقدام و همراه با شجاعت و عمل و همراه با گشودن بنبستهاست، اگر چه غالباً از فرمها و قالبهای مخصوص روشنفکری بیرون است. اما آن روشنفکری که همچنان باقی مانده و یک چیزهایی سرهم میکند محافظه کارانه و دور از واقعیت و اقدام. دچار بنبستهاست لذا بعد از انقلاب آن کسی که روشنبینی گستاخانه دارد همچنان حرکت و اقدام میکند و به تدریج به اهدافش میرسد، یعنی اگر همین روشنبینی در ملت ادامه پیدا بکند هر مرحلهای، مرحلهی بعدی را بوجود میآورد و بعد از هر گامی، گام بعدی را برمیدارد تا برسد به هدف و نتیجه، آن وقت آن روشنفکر دیروزی که تا امروز زنده مانده، از دو حال خارج نیست، یا این است که میبیند حق مردم بوده و از آن چیزی که اتفاق افتاده عبرت میگیرد و برمیگردد تصدیق میکند که اشتباه کرده، یا اینکه روی همان دگم بودن خودش قرص و محکم میایستد و همان مواضع اولیه را حفظ میکند، منتها به یک شکل دیگر. بیانات در جلسه بیست و هشتم تفسیر سوره بقره1371/03/06 البته این کار با آن بینش خاص روشنفکری انجام میگیرد روشنفکران حرفهای و به اصطلاح، روشنفکران ویژه دارای بینش برتری هستند و یک چیزهایی را میفهمند و چون مطالعه کردند و کار کردند و دقت کردند، کَاَنَّ یک چیزی را میبینند که آدم معمولی در جامعه، آن را نمیبیند، مثلاً در دوران اختناق که مردم مشغول زندگی و کسب و کار خودشان بودند یک عدهای روشنفکرها که البته فقط روشنفکرهای غیردینی نبودند، بلکه روشنفکرهای دینی نقش بیشتری هم داشتند، مثل گویندگان مذهبی و طلاب حوزهها که میرفتند در شهرستانها سخنرانیهای خوب میکردند، یا نویسندگان مذهبی و کسانی که از این قبیل کارها میکردند و در کنارش نویسندگان وروشنفکرهای غیرمذهبی هم فعالیت داشتند، اینها خطر استعمار را برای مردم میگفتند و مسائل جاری جامعه و اینکه حکومت باید چگونه باشند را توضیح میدادند و مردم را به یک بینشی میرساندند. پس روشنفکر نقش تبیین و راهاندازی دارد و آنها در اینجا پیشرو هستند، اما بعد که مردم بر اثر این تبیین به آگاهی رسیدند و یک چیزهایی را فهمیدند، نوبت حرکت و اقدام میرسد که حرکت و اقدام را مردم انجام میدهند و روشنفکرها غالباً اهل حرکت و اقدام نیستند، چون آنها ملاحظه دارند، ترس دارند، وابستگی دارند، احساس تکلیف نمیکنند و میگویند ما کارمان را انجام دادیم. بنده با بسیاری از روشنفکرهای نسل خودمان، آن زمان که در دانشگاهها و بیرون دانشگاهها رمان مینوشتند یا شعر میگفتند و کارهای سیاسی میکردند، از نزدیک رابطه داشتیم و میدیدیم اینها طلبکارند، مثلاً یک آقایی که شاعر خوبی بود و انصافاً شعرهایش هم اثر داشت خودش را تشبیه میکرد به ماکسیمگورکی انقلاب اکتبر شوروی! میگفت من دیگر کار خودم را کردهام، و با اینکه هنوز سالها مانده بود به پیروزی انقلاب و پیروزی مستلزم زندان رفتن و کتک خوردن بود، او همهی اینها را حذف میکرد و میگفت من ماکسیمگورکی انقلابم، به قول شماها فاکتور میگرفت و میگفت بقیه کارها را دیگران بکنند، و لذاست که اقدام را مردم میکنند. حالا اینجا برای اینکه شما بدانید این نکته از نکات روشنفکری است، یعنی وقتی نوبت به اقدام و حرکت میرسد آن وقت دیگر پای روشنفکر میلنگد، خود این یک حقیقت روشنفکری است و روشنفکرها همین را تحلیل میکنند. یک نویسندهای بود که الان مرده است البته این شخص ضدانقلاب است شد و گریخت، بعد هم مرد، یعنی ضایع شد و از بین رفت. در سالهای پیش از انقلاب نویسنده خوبی بود، نمایشنامههای خوبی هم مینوشت. یک نمایشنامهای نوشته بود بنام آی باکلاه، و آی بیکلاه که حاصل این نمایشنامه یک صحنهای را ترسیم میکرد که یک جمعی در یک کوچه هستند و یک آقایی بالای ایوانی ایستاده این جمع عصبانی و ناراحت را از وضعیت یک خانهای که در انتهای کوچه واقع شده از آنچه که در آن خانه هست و او میبیند اما مردمی که پشت دیوار بودند داخل خانه را نمیدیدند آن آقا از اطلاعات خودش به اینها کمک میکرد، یعنی به آن جمع میفهماند اینهایی که در خانه هستند دشمنند و در چه وضعیتی هستند؟ بعد که نوبت به اقدام شد و آن جمع خواستند حرکت بکنند هر چه به آن آقا اصرار کردند که میخواهیم حمله کنیم به این خانه تو هم از بالای ایوان بیا پائین او حاضر نشد بیاید پائین و دوباره این منظره تکرار میشود: یکی در مورد آی بیکلاه که منظورش انگلیس است و یکی هم در مورد آی باکلاه که منظورش آمریکاست، یعنی یک روشنفکر ایرانی وجود انگلیس و وجود آمریکا را در دو دورهی متمایز در داخل کشور تشخیص میدهد، کار زشت اینها و حرکت استعماری اینها و خیانتهای اینها را میبیند و برای مردم که در بینشان صنوف مختلف هستند بیان میکند (البته او چون ضد دین بود نگفته بود آخوند هم بینشان هست) و مردم که راه میرفتند بروند یک کاری بکنند به او میگویند تو هم بیا اما او میترسد و میلرزد و ناراحت میشود، بعد فرار میکند به یک گوشهای میگریزد. این نقش روشنفکر است!! بیانات در دیدار زائرین و مجاورین حرم مطهر رضوی1371/01/15 بحمد اللّه امروز ملت ایران از بینش و درک سیاسی بالایی برخوردار است. این را به معنای واقعی کلمه میگویم، نه برای خوشایند شما. امروز زنها و مردهای ما در روستاها و شهرهای دورافتاده هم، مفاهیم سیاسی را درک میکنند. یک روز در همین کشور، مفاهیم سیاسی مخصوص روشنفکران بود؛ اما امروز شما از هر زن و/ مرد ما در بارهی مسألهی فلسطین سؤال کنید، میبینید مسئله را میشناسد؛ یعنی میداند که فلسطین یک کشور اسلامی بوده است که صهیونیستهای غاصب، به کمک قدرتهای جهانی، سالهای متمادی است آنجا را گرفتهاند و مردم فلسطین مسلمانان مشغول مبارزهاند تا آنجا را بازپس بگیرند. امروز در داخل جامعهی ما، چه کسی این قضایا را نمیداند؟ اینها جزو حرفهای معمولی و عادی است. قبل از انقلاب اسلامی، کسانی که این مسئله را در جامعهی ما میدانستند، اقلیت بسیار محدودی از روشنفکران و کتابخوانان آن هم نه همهشان بودند! امروز ملت ایران، اعم از مرد و زن و پیر و جوان، در هرجای کشور که زندگی کنند، میدانند ابرقدرتی خودکامه در عالم وجود دارد که با سلاح، سیاست، تبلیغات و زور، به ملتهای دیگر ظلم میکند. جایی با زور وارد میشود، جایی با سیاست وارد میشود مثل نیکاراگوئه جایی با ایجاد کودتای نظامی وارد میشود، جایی خانهی رؤسای کشور را بمباران میکند، جایی با تبلیغات وارد میشود و جایی با پول وارد میشود. این را همه میدانند. مسألهی استکبار و ترجیح قدرت یک ابرقدرت مستکبر بر منافع ملتها را، چه کسی در کشور ما نمیداند؟ همه میدانند، شعارش را میدهند و حرفش را میزنند. بسیجیهای روستایی ما که به جبهه میرفتند، در وصیتنامههایشان این را مینوشتند. اینها جزو بینات جامعهی ماست. شما خیال میکنید قبل از انقلاب در این کشور، چند در صد مردم مسألهی استکبار و استثمار و غلبهی منافع ابرقدرتها بر منافع ملتها را درک میکردند؟ فقط تعدادی از روشنفکران. هماکنون در کشورهای اروپایی و در خود امریکا هم، کسانی که این مسائل را درک میکنند، به نسبت، از مردم ما کمترند. آنها نمیدانند در دنیا چه خبر است، ولی شما میدانید. این، رشد و درک سیاسی است. بیانات در دیدار جمعی از روحانیون1370/12/14 حرکت میرزای شیرازی که برخلاف بسیاری از حوادث صد و پنجاه سال اخیر، متأسفانه هنوز کار درست و کاملی در بارهی آن نشده است یک حرکت ذو ابعاد و پُرمعنا و بسیار پُربرکت بوده است. آن یک سطری که میرزای شیرازی نوشت و آن روز بساط کمپانی انگلیسی را از ایران برچید و سلطهی استعماری را موقتاً از کشور قطع کرد، یک مبارزهی چند چندجانبه: اولًا، مبارزه با دستگاه استبدادی سلطنت مطلقهی ناصرالدینشاهی بود که در اوج خود هم بود؛ یعنی تا آن روز چهل و چند سال بود که آن پادشاه ظالم بر ایران حکومت مطلقه میکرد و حقیقتاً هیچچیز هم جلودار او نبود. مفاسد حکومت ناصرالدینشاهی، هم دامنهی اقتصادی داشت، هم دامنهی سیاسی داشت، هم دامنهی معارفی و دینی داشت؛ مثلًا یکی از اهداف ناصر الدّین شاه طبق اسنادی که امروز در اختیار هست این بود که نفوذ علما را در جامعه کم کند. بعضی از غربزدهها و قدرتزدههای زمان ما میخواستند مبارزهی رضا خان با روحانیت را به حساب جریانات روشنفکری بگذارند؛ که بله، رضا خان میدید که علما مرتجعند، و چون میخواست کشور را نوسازی کند، لذا با علما مبارزه میکرد! معلوم میشود که این قضیه اینطورها نیست؛ مسألهی مبارزهی با علما، در دستور کار همهی سلاطین مستبد بود؛ نمیتوانستند در کنار و روبهروی خود کانون قدرتی را تحمل کنند که تا اعماق دل مردم نفوذ دارد. رضا خان با همان انگیزهای با علما برخورد میکرد که ناصر الدّین شاه میخواست برخورد کند. در همین قضیه، میرزای بزرگ (رضوان اللّه علیه) قبلًا یکی، دو نامه به ناصر الدّین شاه نوشت و او را از این کارها نهی کرد؛ اما او با تعبیرات توهینآمیز و سبکی به میرزا جواب داد: شما مشغول درس و کار خودتان باشید؛ به این کارها کاری نداشته باشید! میبینید که این عبارت هم عبارت آشنایی است و در طول این صد و چند سال، طرفداران قدرت مطلقهی شخصی، بارها آن را به علما گفتند: بروید مشغول مدرسه و مسجد خودتان باشید؛ به سیاست چه کار دارید؟! پس ناصر الدّین شاه دارای یک حکومت مطلقه و مستبدهی فردی بود که با اخلاق و اقتصاد و دین و روحانیت محبوب مردم معارضه و ناسازگاری داشت. بنابراین، یک بعد فتوای میرزای شیرازی، مبارزه با این خودکامه و کشیدن دندان قدرتمند این پلنگ تیزدندان بود؛ و حقیقتاً دندان او کشیده شد و قدرت او کم شد. این قضیه مربوط به سال 1308 هجری است؛ یعنی چهار سال پیش از رحلت میرزا، و تقریباً پنج سال پیش از مرگ ناصر الدّین شاه. ثانیاً، مبارزهی با استعمار و نفوذ خارجیها در این کشور بود. در چند سال آخر عمر ناصر الدّین شاه سالهای اول قرن چهاردهم؛ یعنی از سال 1300 به بعد کار دربار ناصر الدّین شاه، امتیاز دادن به این دولت و آن دولت، این کمپانی و آن کمپانی، و گرفتن پول و فروختن مملکت شده بود؛ مثل امتیاز رویتر و همین امتیاز تنباکو و غیره! با آن حرکت عظیم میرزا و آن فتوای کوبنده، جلوی این انحصارها و امتیازها و دخالتهای خارجی هم گرفته شد. ثالثاً، مبارزهی با غربزدگانی بود که در همان ایام، تازه شروع به ایجاد جریانهای فکری در داخل کشور کرده بودند و روی خودشان نام «روشنفکر» گذاشته بودند؛ از قبیل میرزا ملکمخان و امثال او؛ که اینها نه فقط با این حرکت خیانتبار ناصر الدّین شاه مبارزه نکردند، بلکه همین شخص نامبرده که او را به اصطلاح بنیانگذار و پدر روشنفکری در ایران دانستهاند حتّی خود دلال انحصارات خارجی هم بود! آنهایی که دم از روشنفکری و دفاع از منافع ملت میزدند، آنطور برخورد کردند؛ اما روحانیت و در رأس آن میرزای بزرگ، اینگونه قاطع و کوبنده با همهی اینها مبارزه کرد؛ این پرچم پُرافتخاری است که میرزای شیرازی آن را بلند کرد و بعد از او این پرچم نخوابید. اگرچه قبل از میرزا هم از اینگونه قضایا بود زمان میرزای قمی، زمان کاشف الغطاء و دیگران و دیگران، که در دفاع از منافع ملت اسلامی و اسلام و مسلمین و ورود در مسائل اجتماعی سعی وافری داشتند لیکن نمونهی کامل آن، این حرکت بود. بعد از میرزا نیز شاگردان او و بزرگان حوزهی علمیهی نجف و کربلا و سامرا و قم و بقیهی مراکز اسلامی، هرجا که محل حضور یک رهبر اسلامی و حضور قدرتمندانهی اسلام بود، اینها حضور داشتند؛ و این یکی از عجایب تاریخ ایران است؛ و عجیبتر این است که این حادثه برای مردم ما شناختهشده نیست! مردم ما نمیدانند که وقتی ایتالیاییها وارد لیبی شدند و آن کشور را اشغال کردند، مرحوم سیّد محمّد کاظم طباطبایی صاحب عروه و بعضی دیگر از مراجع قم، به نفع مردم مسلمان لیبی و علیه ایتالیاییها فتوای جهاد دادند. مردم نمیدانند که وقتی انگلیسیها در بوشهر نیرو پیاده کردند، مرحوم آیتاللّه العظمی سیّد عبد الحسین لاری آن ملای مجاهد طراز اول اعلام جهاد داد و مردم را مسلح کرد و خودش نیز مسلح شد و پیشاپیش مردم حرکت و جهاد کرد. مردم ایران نمیدانند که مرحوم شیخ الشریعهی اصفهانی مرجع تقلید بزرگ ساکن نجف فتوا داد که استعمال اجناس مصنوعهی در داخل کشور لازم است و مردم باید از استفاده از مصنوعات خارجی اجتناب کنند، تا به این ترتیب دیگران در داخل کشور نفوذ نکنند. همه میدانند که در ژاپن، حدود صد سال پیش از این گفتند که مردم حق ندارند از مصنوعات خارجی استفاده کنند، تا در داخل آن کشور چرخ اقتصاد به کار بیفتد؛ اما نمیدانند که در همان زمان، بلکه زودتر از آن، عین همین پیشنهاد و همین فتوا، از طرف مراجع و علمای شیعه صادر شد؛ منتها متأسفانه در داخل کشور، هیچکس از سرجنبانها و اهل قلم و اهل سیاست و روشنفکران کمکشان نکرد! فتوای میرزای شیرازی دوم مرحوم میرزا محمّد تقی شیرازی در مقابلهی با انگلیسیها، و فتوای تحریم انتخابات قلابی انگلیسیها در عراق، نمونهیی دیگر از حضور علما در صحنهی سیاست است. آن روز مرحوم شریعت اصفهانی فتوا داد که شرکت در انتخابات قلابی انگلیسیها حرام است؛ کار سیاسی از این روشنتر، از این قویتر، از این روشنبینانهتر؟ امروز مسألهی آن انتخابات یواشیواش دارد از لابلای کتابها خارج میشود! آن علما و مراجع، سلف صالح شما هستند. این است معنای آن مطلبی که امام بزرگوار ما مکرر میفرمودند که علما پیشوایان نهضت مردم علیه ظلم و استبداد در طول سالیان متمادی بودهاند؛ و اینهاست که به شخصیتهایی مثل مرحوم سیّد حسن مدرس و مرحوم آیتاللّه کاشانی منتهی شد؛ اینها طلبههای همان مدرسه و شاگردان همان اساتید بودند که اینطور در ایران درخشیدند. بیانات در دیدار مسئولان کمیته امداد امام خمینی(ره)1370/12/14 ما دیده بودیم که بعضی از روشنفکران قبل از پیروزی انقلاب میگفتند چرا به سائل کمک میکنید! حتّی بعضی از افراد مذهبی هم تحت تأثیر آن فکر قرار گرفته بودند و میگفتند چرا به این فقرا کمک میکنید! غافل از اینکه این یک حکم الهی است؛ یعنی در حکومت حق هم باز یک جای خالی برای کمک به سائل و محروم باقی میماند؛ «و فی اموالهم حقّ للسّائل و المحروم». بیانات در دیدار مسئولان سازمان تبلیغات اسلامی1370/12/05 یک روز مرحوم مجلسی(رضوان اللّه علیه) در کتاب «حق الیقین» و «عین الحیاة» و امثال اینها، اخلاق و عقاید دینی را با همان زبانِ خودش میگفت و دنیایی را به تفکر اعتقادیِ شیعی نزدیک میکرد. شما خیال نکنید که این کتب مجلسی بیهوده نوشته شده است؛ نخیر، پایههای تشیع را در آن زمانی که تشیع در کشور ما تازه بود همین کتابها قرص کرده است. به کتابهای «حیاة القلوب» و «حق الیقین» و «عین الحیاة» مجلسی به چشم حقارت نگاه نکنید و نگویید اینها چه اثری دارد؛ نخیر، اینها یک روز خیلی اثر داشته است. مجلسی وقتی آمده است که در همان شهر، یک قرن و نیم قبل از آن، برای اینکه مردم را به عقاید شیعه وادار کنند، چه کارهای حتّی غیر انسانییی کرده بودند؛ مجلسی و امثال او آمدند این عقاید را در دلهای مردم محکم کردند. آن روز آن مطالب به درد میخورد؛ اما امروز من و شما نمیتوانیم «حق الیقین» و «حیاة القلوب» را تجویز کنیم؛ بگذارید در قفسه به عنوان تاریخ بماند؛ اگر هنر داریم، آن مضمون را با زبانِ امروز بنویسیم. بنده امروز «حق الیقین» و «حیاة القلوب» را برای مردم تجویز نمیکنم؛ به درد مردم نمیخورد. ممکن است خیلی از شماها اصلًا «حق الیقین» را نخوانده باشید؛ اما بنده خواندهام. «حیاة القلوب»، «حق الیقین»، «عین الحیاة» این کتب فارسی مرحوم مجلسی پُر از مطلب است؛ اما نه مطلب باب جوان امروز؛ نه مطلب باب تفکر روشنفکریِ امروز که در زمان مجلسی از این حرفها عین و اثری نبود. آنقدر سخن نو، حرفِ فکربرانگیز و حواس جذب کن در دنیا وجود دارد که با رادیوها و کتابها و ترجمهها به اینجا میآید؛ نمیشود که من و شما هریک خطی که در جایی نوشته شد یا گفته شد، فوراً عزا بگیریم و جنجال راه بیندازیم که فلانکس فلان چیز را ترجمه کرده یا فلان چیز را گفته است؛ گفته باشد؛ فکر است، میگویند. شما خیال میکنید روزی که شبههی ابن کمونه را میکردند، به صرف اینکه کسی شبههی ابن کمونه را در کتابهایش بنویسد، او را تکفیر میکردند؟ مگر میشود مردم را بیخودی تکفیر کرد؟ مگر میشود هرکس حرف جدیدی زد، ما بگوییم شما مخالفید، شما ضدید؛ این مطلب را نگویید؟ با نگفتن که مشکل ما حل نمیشود. قرآن کریم با این عظمت، افکار الحادیها و مادّیها را در خودش نقل میکند؛ دشنام آنها را به پیامبر نقل میکند؛ «قالوا ساحر او مجنون»؛ ولی حالا کسی جرأت نمیکند بگوید که فلانکس به فلانی که رئیس این تشکیلات است چنین اهانتی کرده است! اما قرآن با صراحت این را نقل میکند؛ چون به خودش معتقد و متکی است؛ «لا ریب فیه»؛ در آن هیچ شکی نیست. بیانات در دیدار جمعی از فضلای حوزهی علمیهی قم1370/11/30 خوشبختانه امروز این عَلَمینِ جلیلینِ مرجعینِ اعظمینی که در قم هستند که خداوند إن شاء اللّه برکات وجودشان را بر سر ما و همهی مردم مستدام بدارد، و من واقعاً برای طول عمر و عافیت این آقایان دعا میکنم بحمد اللّه جزو روشنفکران و خوشفکرانند؛ جزو کسانی هستند که اینگونه چیزها را قبول دارند. من بارها به دوستان گفتهام که در شهر قم و حوزهی قم، اول مدرسهیی که با صورت برنامهای درست شد، مدرسهی حضرت آیتاللّه العظمی گلپایگانی بود. سی سال پیش، قبل از مدرسهی حقانی، مدرسهی ایشان بود. ایشان مرحوم شهید بهشتی را برای این کار بردند. بنابراین، هر دو نفر این آقایان، اهل برنامه و اهل این چیزهایند. هیچ اشکالی ندارد که این فکرها در حوزهای باشد که در رأس و در مقام مرجعیتش، چنین شخصیتهای عالیمقامی هستند. آقایان فضلا بروند و این مطالب را با آنها در میان بگذارند؛ وقتی رضایت آنها کسب شد که البته کسب میشود و راضی خواهند بود بیایند بحول اللّه و قوته کار را انجام بدهند؛ اینطوری حوزه درست خواهد شد. آقایان! بدون اینها، حوزه در قیامت از ماها شکایت خواهد کرد؛ چون استعداد عظیمی وجود دارد که به قدر خود این استعداد از آن استفاده نشده است! بیانات در دیدار مسئولان مجلهی حوزه1370/11/28 امام در حالی وارد ایران شدند که جو مبارزه لااقل در سطوحی از ایدههای بهاصطلاح روشنفکری پُر بود؛ که حتّی خود روحانیون امثال ماها هم در داغ کردن آن جو روشنفکری و به عبارت دقیقتر، روشنفکرزدگی دخالت داشتند؛ اما امام آمد و همهی این چیزها را شست و کنار گذاشت! من احساسات خودم را از همان سخنرانی اول ایشان در فرودگاه به یاد دارم؛ واقعاً حیرت کردم که امام این ملاحظاتی را که ماها داریم، هیچ ندارد! ایشان در آن سخنرانی، اول از روحانیون اسم آورد؛ که ماها اگر جای ایشان بودیم، این کار را نمیکردیم! ما اگر میخواستیم در آن وقتها سخنرانی بکنیم، شروع آن از روحانیون نبود؛ اما دیدیم که امام اصلًا این ملاحظه را نمیکند! بیانات در دیدار اعضای گروه تاریخ صدای جمهوری اسلامی ایران1370/11/08 آن قضیهی «پاتوق» هم که شما گفتید، من البته به این پاتوقهای اینطوری عقیده دارم. خود ما در قبل از انقلاب، از این پاتوقهای روشنفکری، مذهبی داشتیم. خانهی خود من پاتوق بود. ما در مشهد و تهران جاهایی داشتیم که پاتوق بود. پاتوقسازی کار خوبی است؛ اما توجه بکنید که پاتوقسازی معلوم نیست که در یک رسانهی با این عظمت، مطلوب باشد. همانطور که خودتان هم گفتید، خاصیت پاتوق این است که هیچ گذرنامهی مشخصی ندارد و ویزا هم نمیخواهد؛ همه میتوانند بیایند؛ اصلًا باید بیایند؛ هیچ قیدوبندی ندارد. یکوقت هست که مؤسسهیی داریم، سازمانی داریم، مجلهیی داریم، گروه تحقیقاتیای داریم؛ داشتن پاتوق خوب است؛ اما یکوقت جلوی شما بلندگویی باز است، که اگر کسی در اینجا یک تلنگر بیخودی بزند، ناگهان ده، پانزده میلیون آدم میشنوند و متوجه میشوند. من نمیدانم در اینجا شما چطور میخواهید پاتوق درست کنید؛ اصلًا میشود یا نمیشود؟ کار خطرناکی است؛ چون شما که نمیدانید آن کسی که میآید، چه نیتی دارد و چهکار میخواهد بکند. آیا میدانید که امروز برای رواج دادن و باب کردن حرفهای باطل، چقدر سرمایهگذاری میشود؟ الآن این موارد را داریم میبینیم. اخیراً سه، چهار سال است که در ایران بعضی از روشنفکران قدیمی که در حقیقت باید به اینها «مرتجعان عالم روشنفکری» گفت دارند مجله منتشر میکنند. شما ببینید چه چیزهایی را در این مجلات مینویسند؛ چیزهای بیاصل و چرند، فقط برای جلب توجه و انظار! جلب نظر اینقدر اهمیت پیدا کرده است! اگرچه من بعضی از این آقایان روشنفکر را از سابق میشناسم و میدانم که از قدیم هم مهمترین هدفشان اصلًا جلب توجه بود؛ یعنی همهی چیزهای دیگر درجهی دوم بود! بههرحال وقتی رسانهای به این عظمت که بلندگویش در اینجا گذاشته میشود و تا آن سر دنیا صدای این بلندگو را میشنوند رادیو اینطوری است؛ داخل کشور و خارج کشور را پوشش میدهد اینجا خیلی باید احتیاط کرد؛ باید دقت شود که چه کسی میخواهد به اینجا بیاید و چیزی بگوید و القاء مطلبی بکند؛ بههرحال کار بسیار احتیاططلبی است. بیانات در دیدار اعضای گروه تاریخ صدای جمهوری اسلامی ایران1370/11/08 آن رژیم گذشته اگر با دین ارتباطی هم داشت، مسلّماً آن ارتباط از نقطهی فقاهت نبود؛ یعنی با این نقطهی فقاهت بد بود و لج میکرد. اگر هم یک نفر میخواست یکخرده من همین الآن با مسئولیتی که دارم، از بسیاری از این روشنفکرانِ به قول معروف برجعاجنشین سابق که حالا هم باز به همان شکلها از زبان مردم حرف میزنند بیشتر با مردم و در میان آنها هستم. خیال نکنید که مردم حرف رادیو و تلویزیون را قبول ندارند. البته یک عده هم ممکن است قبول نداشته باشند، یک عده هم ممکن است گوش نکنند؛ اما اکثریت قاطع مردم، آن چیزی را که شما میگویید، قبول دارند. اگر به آنها بگویند چرا این مطلب را میگویید، میگویند رادیو گفته است؛ درست عکس آنچه که در زمان گذشته بود. در زمان رژیم گذشته، اگر رادیو چیزی میگفت، مردم میگفتند این خلاف است؛ تودهی مردم اینگونه بودند. الآن اینطور نیست؛ الآن توده و متن عمومی مردم که اصل کار هم اینها هستند به حرفهای شما اعتماد دارند؛ اصلًا شما باید بیشتر هدف و مخاطبتان هم اینها باشند. البته خواص هم قاعدتاً در برنامههایی مخاطبند؛ اما شما میخواهید اینها را بسازید. اینها حرف شما را قبول میکنند، و لو شما صداگذاری هم نکنید. بیانات در دیدار مدیران شبکهی دوم سیما1370/11/07 شماها روشنفکرید، اهل ادب و هنرید، با این مسائل آشنا هستید، من هم کموبیش آشنایم؛ در عالم ادب و هنر و نمایش و تصویر و حرف علمی و حرف شبه علمی و امثال اینها، غوغایی در دنیا دارد انجام میگیرد؛ برای اینکه مردم را از این حقیقت دور نگهدارند. ممکن است ده عنصر دیگر هم جزو هدفهای دنیا وجود داشته باشد که به ما ربطی ندارد اما این عنصر هم وجود دارد. حالا ما در مقابل اینها قرار داریم؛ ما باید رودربایستی نکنیم. بیشک در درون کشور ما کسانی هستند که همان انگیزههای ضدیت با این گرایشِ به اصطلاح «بنیادگرایی» را دارند؛ شما از آنها اصلًا رودربایستی نکنید. در تنظیم برنامهی ادب و هنر، یا تنظیم برنامهی کودکان، یا فیلم و سریال، هیچوقت این فکر را نکنید که اگر ما این گرایش را نشان دادیم، ممکن است یک تیپ روشنفکری که مثلًا خوانندگان فلان مجلهی هفتگی هستند، خوششان نیاید؛ بهدَرَک، خوششان نیاید! شما اصلًا کاری را بکنید که آنها خوششان نمیآید؛ هیچ ملاحظهی این چیزها را نکنید؛ نگویید ما این شخصیت را باید تجلیل کنیم، شاید آنها جذب بشوند؛ نه، شما ببینید آیا در تجلیل این شخصیت، نقطهی منفییی وجود ندارد؟ نگویید ما باید با این آقا مصاحبه کنیم، یا سخنرانی این آقا را در فلان سمینار یا در فلان مجموعه پخش کنیم، برای اینکه آن جناح هم به این کانال علاقهمند بشوند؛ نه، شما نگاه کنید ببینید آیا این حرکت شما برای آن هدفگیری اصلی که گفته شد ضرری دارد یا ندارد؛ اگر ضرر دارد، اصلًا ملاحظه نکنید که فلانکسان ممکن است با این کار جذب بشوند؛ نه، بگذارید جذب نشوند؛ کاملًا صریح عمل کنید. بیانات در دیدار مدیران شبکهی دوم سیما1370/11/07 اگر مخاطبان شما قشر بخصوصی هستند که هستند و یک گروه هوشمندتر و روشنفکرتری در جامعه به سمت برنامههای شما گرایش پیدا میکنند، این شما را برای عدول از آن هدفی که اول ذکر شد، در محذور قرار ندهد؛ بلکه شما را وادار کند که کیفیت کار را بالا ببرید؛ همچنان که در مواردی من این را در شبکهی دو مشاهده کردم؛ از جمله در همین ماه رمضان گذشته بود که شما بعد از افطار برنامهی بسیار خوبی را اجرا میکردید، که واقعاً دیدنی و جالب بود و سطح بالایی داشت. بههرحال امیدواریم که إن شاء اللّه موفق باشید. بیانات در دیدار اعضای شورای عالی انقلاب فرهنگی1370/09/20 دین را باید در دانشگاهها زنده کرد. دانشگاه ما بیدین متولد شده است؛ اینکه روشن است. دانشگاه به سبک کنونی، از ابتدا بیدین متولد شده؛ یعنی طراحی کردند که دانشگاه، بیدین زاییده بشود. این معنایش آن نیست که فلان مؤسس یک دانشگاه، آدم متدینی بوده یا نبوده؛ اصلًا به آن ربطی ندارد؛ بنای دانشگاه، یک بنای غیر دینی، بلکه ضد دینی بوده است؛ مثل روشنفکری کشور ما، که از ابتدا بیدین متولد شده است. خاصیت دین اصیل و عمیق این است که برای نفوذ در دستگاهها و در جاهای مختلف و در محیطهای انسانی، منتظر اجازهی کسی نمیماند. دین، در دانشگاه و در محیط روشنفکری و در علم هم نفوذ کرد و همه جا رفت؛ لیکن بنا، بنای غلطی بود. این بنا بایستی دگرگون بشود و نگذاریم دوباره آنگونه بشود؛ البته دشمن هم بیکار نمیماند. بیانات در دیدار جمعی از پرستاران1370/08/22 الگوی زن ایرانی در این راه، همان است که گفته شد؛ زینب الگوست. زینب زنی نبود که از علم و معرفت بیبهره باشد؛ بالاترین علمها و برترین و صافیترین معرفتها در دست او بود. همان «سکینهی کبرایی» که شما اسمش را در کربلا شنیدهاید، و دختر امام و برادرزاده و شاگرد زینب است کسانی که اهل تحقیق و کتابند، نگاه کنند او یکی از مشعلهای معرفت عربی در همهی تاریخ اسلام تا امروز است. کسانی که حتّی زینب و پدر زینب و پدر سکینه را قبول نداشتند و ندارند، اعتراف میکنند که سکینه (علیها سلام) یک مشعل معرفت و دانش است. رفتن این راه، به معنای دور شدن از دانش و معرفت و بینش جهانی و روشنفکری و معلومات و آداب نیست؛ اینها ورای آنهاست. زن اسلامی، زنی است که راه را درست میرود؛ هدف را درست تشخیص میدهد و در این راه حاضر به فداکاری است. و چنین زنی عظمت میآفریند؛ همچنان که زنان ایران عظمت آفریدند؛ اینها تعارف نیست. بیانات در دیدار فرزندان ممتاز شاهد1370/06/13 دشمنان این انقلاب، از جمله تدابیری که در کنار دزدیدن مغزها و بردن استعدادها و تبلیغات سوء در سراسر عالم و بزرگ جلوه دادن عیبهای کوچک و پوشاندن محاسن بزرگ و درخشندگیها اندیشیدهاند، یکی هم این است که در محیط علم و روشنفکری و آگاهی و معرفت، بذر بیایمانی بپاشند و آن را ترویج بکنند. این، دشمنی با انقلاب و با اسلام است. بیانات در دیدار مردم خرمآباد1370/05/30 علت اینکه امریکا و ایادی امریکا و قدرتهای شرقی و غربی با انقلاب ما و با ملت ما دشمنی کردند، همین بود. آنها از این ندای آزادیخواهی و استقلال ترسیدند. غرب دهها سال است که از منابع کشورهای مسلمان، از نفتش، از معادن قیمتی زیرزمینی دیگرش، از نیروی انسانیش، از همهچیزش دارد سوءاستفاده میکند. نمیخواهند ملتها یکییکی از زیر یوغ حکومت جبارانهی آنها خارج بشوند. غرب دید که قیام ملت مسلمان ما و انقلاب بزرگ او، ملتهای مسلمان دیگر را بیدار میکند؛ کمااینکه بیدار کرده است. امروز شما ببینید در دنیای اسلام، جوانان و آحاد ملت و روشنفکران و زن و مرد، چگونه فریاد اسلامخواهی بلند کردهاند. این انقلاب بزرگ شما بود که این راه را بر روی ملتها باز کرد، و امریکا از همین ترسید. امریکا از ملت ایران سیلی خورد. بیانات در دیدار کارگزاران نظام1370/05/23 طبیعت اهل قلم و آن روشنفکرجماعت مادّیمسلک همین است. حرف که میزنند، زمین و آسمان را به هم میدوزند. آدم میشنود، خیال میکند که این سوختهجانی است که دارد از اعماق جانش حرف میزند؛ نزدیکش که رفتی، میبینی که نخیر، هیچچیز نیست؛ از زبان یکذره فراتر نیست! لذا بسیاری از اینها راجع به استعمار و صهیونیسم و ظلم و این قبیل چیزها خیلی اوقات هم قلم زده بودند، اما یکقدم حاضر نشدند در میدانی که مردم وارد شدهاند، وارد بشوند؛ حتّی به مردم پشت کردند. اینها بهشدت اسیر پول و اسیر هوسها و خواستههای نفسانی هستند. دستگاههای تبلیغاتی باید مراقبت کنند و نگذارند؛ بنشینند روی این مسئله فکر کنند؛ سلیقهیی هم نیست. اینطور هم نباشد که دستگاهی پیش خود، یک کار تند ناسنجیدهی نامناسب با مجموعهی توطئه بکند. بیانات در دیدار کارگزاران نظام1370/05/23 آنطور که من احساس کردهام و از مجموع کارهایی که دارد میشود، فهمیدهام، این است که حملهی همهجانبهیی سازماندهی شده است. طبیعی بود که انقلاب در آغاز، روشنفکرجماعتِ اهل هنرِ اهل کارهای روشنفکریای را که با دین و ایمان و روحانیت و تقوا و امثال اینها سروکاری نداشتند، نتواند جذب کند. البته بعضیشان جذب انقلاب شدند؛ چون وجدانهای بیداری داشتند که آنها را جذب انقلاب کرد؛ عدهیی هم کنار ماندند و انقلاب نتوانست آنها را جذب کند. در سالهای اول انقلاب، اینها جرأت نفس کشیدن نداشتند. این جماعت که من از پیش از انقلاب هم از نزدیک آنها را خیلی میشناختم و از روحیات و خصلتهایشان آگاه بودم طبیعتشان این است که اهل خطر و اهل وارد شدن به صحنههای سخت و دشوار و خطرناک نیستند. اوایل انقلاب، آن طوفان انقلاب اینها را وادار کرده بود که به خانههایشان بروند؛ حد اکثر در پشت درهای بسته درد دلی با همدیگر بکنند. تدریجاً که نشریهای راه انداختند، قلمی زدند، در جایی حرفی زدند، کسی به نفعشان چیزی گفت، یکجا شعری درآوردند و کسی اعتراضی نکرد، اینها دیدند مثل اینکه در این فضا میشود سازماندهی کرد و کاری انجام داد بیانات در دیدار جمعی از روحانیون1370/04/20 تقریباً در صد سال پیش، مرحوم حاج میرزا حسین نوری، کتابی به نام «لؤلؤ و مرجان، در شرایط پلهی اول و دوم منبر روضهخوانان» نوشت. آن زمان، یک محدث که دلسوز، روشنفکر و آگاه بود، به فکر این بود که پلهی اول و دوم منبر، هرکدام شرایطی دارد؛ بیشرط نمیشود وارد این میدان شد. شاید در آن روز، روضهخوانان و مرثیهخوانان روی پلهی اول، و وعاظ روی پله دوم مینشستند. بیانات در دیدار مجمع نمایندگان طلاب و فضلای حوزهی علمیهی قم1369/11/04 در آن دوران مبارزات، عدهیی از طلبهها غرق در عالم مبارزه بودند؛ آن هم مبارزات آن زمانها که طور دیگری بود و آمیختگیها و پیچیدگیهایی داشت. یک جریان، جریان روشنفکری و یک جریان، جریان مبارزه بود و اینها در مواردی باهم التقا میکردند و البته در آن موارد، التقایشان هم خوب بود و طلبههای مبارز، گاهی یک حالت روشنفکری پیدا میکردند. من که در مشهد بودم، با طلبهها انس داشتم. طلبهها و جوانان قم هم مکرر پیش من میآمدند و میرفتند و مسئله مطرح میکردند و من میدیدم که اینها نسبت به درس بیرغبتند. مکرر به این طلبهها میگفتم که برادران! این درس رسایل و مکاسب را باید بخوانید، این کفایه را باید یاد بگیرید. اینکه خیال کنید ما دیگر مبارزیم، پس دیگر این حرفها چیست، معنای حرفی به چه درد میخورد، این اجتماع امر و نهی و مقدمهی واجب را ولش کن، اشتباه فکر کردهاید. نخیر، اینطوری نمیشود. باید اینها را یاد بگیرید. این، فن ماست. مکرر میگفتم و الآن هم همین را میگویم که بیمایه، فطیر است. بیانات در دیدار مداحان1369/10/17 ملتهای اسلامی، برای احیای اسلام، برای تجدید حیات عملی اسلام، برای کمکردن نفوذ دشمن، برای تأمین استقلال ملتهای خودشان و برای وحدت بزرگ اسلامی و ایجاد این قدرت عظیمی که ملتهای مسلمان میتوانند به وجود بیاورند، باید قیام کنند. این، امروز یک مسئولیت و یک وظیفه به عهدهی آحاد ملت، مخصوصاً علما و روشنفکران و گویندگان و جوانان آگاه و هوشمند و همهی کسانی است که میتوانند در این راه نقشی ایفا کنند. بیانات در دیدار کارگزاران نظام1369/09/14 در آن سالهای اختناق، همیشه در حوزههای علمیه و در جمعهای مبارزی و روشنفکری، ماها در بین خودمان، آن کسانی را که در فاصلهی بین سالهای 20 و 32 که اختناق مجدد محمّد رضا خانی بر این مملکت مسلط شد کاری نکرده بودند، محاکمه میکردیم و میگفتیم: در آن ده، دوازده سالی که مقداری گشایش بود و میشد کاری کرد، چرا کاری نکردند؟ شاید همین حالا بعضی از ماها، خودمان یا دیگری را، در برهههایی از همین ده، دوازده سال گذشته، مورد سؤال و ملامت قرار بدهیم، که فلانجا که میشد فلان کار را بکنیم، چرا نکردیم؟ یا در آینده، مردم این کشور و مسلمانان دنیا، از ما سؤال خواهند کرد که فرصت گرانبهایی در اختیار شما قرار گرفت، در این فرصت چه کردید؟ آیا به همهی وظیفهی خود عمل کردید، یا نه؟ اگر ما ذرةٌ مثقالی کوتاهی کرده باشیم، زیر ذرهبینها مورد مداقه و مؤاخذه قرار خواهد گرفت. بیانات در دیدار اعضای شورای مرکزی نمایندگان ولىّ فقیه در دانشگاههای کشور1369/07/08 دانشجو، به طور طبیعی روشنفکر است؛ یعنی جزو گروههای روشنفکر قهری است و نسبت به اوضاع جاری کشور، صاحبنظر و صاحبفکر و صاحب عقیده است و میخواهد اظهار نظر بکند. دانشجو، به این قانع نیست که بگویند ما اینطور تشخیص دادهایم و میخواهیم عمل بکنیم. دانستن و اظهار نظر او، با تعبد هم منافات ندارد. تعبد هم میکند، اما دلش میخواهد وجه این کاری را که به آن تعبد کرده است، بداند. اگر ندانست، تدریجاً دچار شبهه و ابهام میشود. این ابهام، او را حتّی در نفس تعبد هم تضعیف میکند و تعبدش رفتهرفته ضعیف میشود. پس، یکی از مشکلات دانشجو، این است. دانشجویان، چون غالباً از جریانات هم بیخبرند و از بطون کارها اطلاع ندارند، چنانچه خبری در رادیو یا در روزنامه پخش میشود، ذهنشان شروع به کار میکند. این در صورتی است که مؤثر خارجی هم نباشد؛ اگر باشد، که دیگر واویلاست! بیانات در دیدار اعضای شورای مرکزی انجمن اسلامی مدرّسین دانشگاهها1369/06/18 شما برادرانی که در دانشگاهها تدریس میکنید، مواظب باشید که فضای دانشگاه را آشفته نکنند. خود شما تا پریروز در آنجا دانشجو بودید و میدانید که دانشگاه یعنی چه. دانشگاه، یک محیط آشفتگیپذیر است؛ طبیعتش این است. یعنی مادامی که دانشگاه جای جوانانی است که فاصلهی سنی تقریباً مشخصِ هفت، هشت، دهساله دارند و مادامی که در دانشگاه، دانش و به تبع آن روشنفکری، در این سن به این نسل منتقل میشود، همواره باید از دانشگاه انتظار برانگیختگی داشت. برانگیختگی بد نیست چیز خوبی است اما در شرایطی هم ممکن است بر این برانگیختگی، آثار بدی مترتب شود. بیانات در دیدار جمعی از آزادگان و مسئولان بنیاد مستضعفان و جانبازان1369/06/07 خدا را شکر میکنیم که امروز دولت، رئیسجمهور، مسئولان، نمایندگان مجلس، کارگزاران قوّهی قضائیه و نیروهای مسلح ما، انسانهای پاک و سالم و صالحی هستند. اینها یاران و مریدان و رهروان راه امامند. آن امامی که چهرهی باصلابتش، به یکایک انسانهایی که دربند بودند، امید بخشید؛ حتّی حالا هم که مدتهاست جسم او در میان ما نیست، اما روح و یاد او الهامبخش است و هنوز در گوشه و کنار کشورهای اسلامی، وجدانهای بیدار و آگاه، به یاد امام به هیجان میآیند، شعرا شعر میگویند، ملتها شعار میدهند، روشنفکران مینویسند و میگویند و پشت سر امامِ این ملت حرکت میکنند. بیانات در دیدار وزیر و مسئولان وزارت فرهنگ و آموزش عالی و رؤسای دانشگاههای سراسر کشور1369/05/23 نکتهی دیگری که من مکرر در سخنرانیها و در همین مراسم مختلف دانشگاهی عرض کردهام و شاید این حرف تکراری باشد، لیکن مهم است و باید بگویم، مسألهی دین در دانشگاههاست. دین، به همین معنای تدین، مورد نظر است. آن تفسیر غلط روشنفکری از دین و همان تصوراتی که بعضیها داشتند و کجرویها و کجفهمیهایی که در مسائل دین بوده، آن را نمیگویم. تجربه نشان داد که آن تصورات، یک پول سیاه هم ارزش ندارد. من عمرم را در همین چیزها صرف کردهام؛ از دور حرف نمیزنم. دین به معنای تدین، یعنی پایبندی به احکام اسلامی، قبول، اذعان و تسلیم. روایت هم دارد، قرآن هم همین است: «انّ الدّین عند الله الاسلام». اسلام یعنی چه؟ «من اسلم وجهه للّه» یعنی چه؟ یعنی صورتت را تسلیم خدا کن. این، دین است. مظهرش در مورد احکام شرعی، همین است دیگر. آیا دانشگاههای ما این گونهاند؟ پیام به مناسبت اولین سالگرد ارتحال حضرت امام خمینی(ره)1369/03/10 مصلحان اسلامی و متفکرانی که در یک صد و پنجاه سال گذشته، تحت تأثیر عوامل گوناگون قیام کرده و پرچم دعوت اسلامی و احیا و تفکر اسلامی را بر دوش گرفتند از قبیل سیّد جمال الدین و محمّد اقبال و دیگران با همهی خدمات ارجمند و گرانبهایشان، همگی این نقص بزرگ را در کار خود داشتند که بهجای برپا کردن یک انقلاب اسلامی، به یک دعوت اسلامی اکتفا کردند و اصلاح جوامع مسلمان را نه با قوّت و قدرت انقلاب، که با تلاش روشنفکرانه و فقط با ابزار قلم و زبان جستجو کردند. این شیوه، البته ممدوح و مأجور بوده و هست؛ اما هرگز از آن، توقع نتایجی همچون نتیجهی عمل پیامبران أولوالعزم را که سازندگان مقاطع اصلی تاریخ بودهاند نباید داشت. پیام به مناسبت اولین سالگرد ارتحال حضرت امام خمینی(ره)1369/03/10 دانشگاهها باید تلاش علمی و تحقیقی خود را با روحیهی انقلابی و نشاط اسلامی دنبال کنند؛ وگرنه سرنوشت آنها بهتر از دانشگاههای دوران طاغوت نخواهد بود که در آن، خودباختگی علمی در برابر بیگانگان و تحقیر ارزشهای خودی، راه را بر جوشش استعدادها میبست و مغزهای مستعد را هم به گریز از مرزوبوم خود تشویق میکرد. اساتید عالیقدر و دلسوز، باید فضای انقلابی را برای تربیت نیروهای مستعد مغتنم بشمارند و دانشجویان ضمن تکریم و احترام به اساتید که فریضهیی اسلامی است نباید اجازه دهند احیاناً کسی بدخواهانه، از علم و تخصص، وسیلهای برای هموار کردن راه فرهنگ استعماری در دانشگاهها درست کند و مانند دوران سلطهی بیگانگان، دانشگاه را پرورشگاه مغزهای از خود بیگانه و بیگانهپرست سازد. روشنفکران دلسوز و صادق بدانند که امروز، روز آزمایشی بزرگ است و تاریخ در بارهی آنان و رفتار امروزیشان، قضاوتی دقیق و افشاگر خواهد داشت. اگر کسانی از وابستگان به قشر روشنفکر کشور، در دوران سلطهی بیگانگان و حکومت خودفروختگان، توفیق آن را نیافتهاند که به اقتضای مسئولیت روشنفکران، در صفوف ملت قرار گرفته و در جایگاه خود در جبههی مبارزه با امریکا و رژیم دستنشاندهاش قرار گیرند، امروز که روز حکومت مردم و حاکمیت ارزشهای اسلامی و انسانی و روز مبارزه با بیگانگان کینهورز و خدعهگر است، باید گذشته را جبران و صفوف مبارزهی ملت ایران را با امریکا و استکبار و امپراتوری خبیثِ زر و زور جهانی، به سهم خود و به قدر نیرو و توان خود مدد برسانند و زبان و قلم و هنر را در خدمت جهاد عظیم اسلامی این ملت قرار دهند. زندگی در نظامی که بر پایهی معرفت و فرهنگ و ارزشهای الهی بنیان نهاده شده، برای همه افتخارانگیز است؛ نظامی که در رأس آن امام خمینی است؛ آن عظیمالقدری که حتّی دشمنانش او را بزرگ و خارقالعاده میشمارند و به عظمتش کینه میورزند. هیچکس اعتلای معنوی او و زهد و پارسایی او و دانش و معرفت او و صفای روح بزرگ او را انکار نمیکند. هیچکس در او، کمترین شائبهیی از ضعف و تسلیم در برابر دشمنان ملت نمیشناسد و قلهیی برتر از او در عظمت روحی، گمان نمیبرد. چقدر کوچک و زبون و بیمقدارند کسانی که خود را دلبسته به نظامی بدانند که در رأس آن، مردمی فاسد و فاسق و خائن، مانند پادشاهان صد سال اخیر قرار داشته باشند و گردانندگان آن، امثال رضا خان و محمّد رضا و عَلَم و اقبال و هویدا و زاهدی و منصور و وابستگان بدنام و مجرمشان باشند و امریکا و انگلیس، ارباب اینهمه و صاحباختیار ملک و ملت باشند. آیا روشنفکرنمایانی که در سایهی آزادی اسلامی، فرصت و امکان آن را یافتهاند که صفحاتی را به داعیهی روشنفکری، از سخنانی خوشایند بیگانگانِ مطرود پُر و منتشر کنند، شهامت آن را دارند که به صراحت اقرار کنند که داغ و غصّهی آنان، نه برای علم یا آزادی، بلکه به خاطر جمع شدن سفرهی ننگین فسق و فساد و کوتاه شدن دست مروّجان فرهنگ تباهگر غربی است؟ و دشمنی آنان با نظام، نه به دلیل وجود عیب و نقیصهیی در آن، بلکه به انگیزهی بازگشت به همان دنیای شرمآوری است که بیگانگان برای آنان به وجود آورده و از خود آنان در راه آن کمک گرفته بودند؟! از مسخشدگان فرهنگ استعماری غرب، هیچ انتظاری نیست؛ امید و انتظار از روشنفکران صادق و دلسوزی است که تعالی و عزت و پیشرفت معنوی و مادّی ملت و کشور خود را میجویند و سلطهی بیگانه را در همهی اشکالش مردود میشمارند. شایسته است که اینان نظام اسلامی را که مایهی عزت ایران و حیات دوبارهی ملت است قدر بدانند و مسئولیت خود را در آن بشناسند. بیانات در حرم مطهر رضوی در آغاز سال 691369/01/02 ملت شریفِ هوشمندِ فداکارِ ما بدانند، کسانی هستند که متأسفانه اسمشان هم ایرانی است، متعلق به همین آب و خاکند، ادعای فهم سیاسی و روشنفکری هم میکنند، اما نمیتوانند این حجت واضح و روشن را ببینند. با جمهوری اسلامی مخالفت میکنند؛ درحالیکه میبینید شیاطین و شریرها و قلدرها و دستگاههای منفور عالم، با جمهوری اسلامی بدند. باید میفهمیدند که وقتی نظامی مثل جمهوری اسلامی هست و شیطانها در مقابل آن صف کشیدهاند، هر انسانی که ضد شیطانها و شیطانصفتهاست، بایستی پشت سر این نظام قرار بگیرد و از آن دفاع کند. من تعجب میکنم از کسانی که ادعا میکنند شم سیاسی دارند، یا ادعای روشنفکری میکنند و دشمنیِ دشمنان بشریت را با جمهوری اسلامی میبینند، درعینحال از اینکه با جمهوری اسلامی اظهار مخالفت کنند، خجالت نمیکشند. اینها وجدانشان مرده و چشم دلشان کور شده است؛ اگرچه ممکن است دارای فهم سیاسی و به اصطلاح جزو قشرهای روشنفکر هم باشند. بیانات در دیدار جمعى از دانشجویان و طلّاب بهمناسبت روز وحدت حوزه و دانشگاه1368/09/29 ملتی با این سابقهی درخشان تاریخی، در دوران ستم فراگیر حکومت پادشاهی در این کشور- و بدتر از همه در این دویست یا صد و پنجاه سال اخیر، یعنی اواخر قاجاریه و همهی دوران پهلوی- از لحاظ پیشرفت علمی، در این حد از تنزل قرار گرفت. این، کاری است که انجام دادند و علت عمدهی این مسئله، جدایی دین از علم در کشور ما بود. علما و دانشمندان و محققان علوم طبیعی در کشور ما، از دین جدا ماندند و در نتیجه به درد مردم و کشور و ملتشان نخوردند. خوبترها و بهترینهایشان رفتند و برای بیگانگان مفید واقع شدند. عدهیی هم در همینجا بودند و برای بیگانهها کار کردند. روشنفکرانی که در همین دانشگاهها درس خواندند، همانها بودند که در طول حکومت پهلوی، ادارهی این کشور را به خائنانهترین وجهی بر عهده داشتند و به این ملت خیانت کردند. اینها، متخرجان همین دانشگاهها بودند و خدا رحم کرد که انقلاب اسلامی پدید آمد. آن نسلی که بتدریج از روشنفکران متأخر این جامعه فارغالتحصیل شده بودند و به سمت کارهای سیاسی میرفتند، به قدری نسل بیریشه و بیاعتقاد و بیپیوندی بودند که خدا میداند اگر آنها بر سر کار میآمدند، با این ملت و این کشور چه میکردند. هست و نیست و بود و نبود این ملت را میسوزاندند و از بین میبردند! خدا را شکر که آنها مهلت پیدا نکردند و انقلاب اسلامی آمد و آن سلسله و طومار را درهم درید. بیانات در دیدار اعضاى مجمع نمایندگان طلّاب و فضلاى حوزهی علمیّهی قم1368/09/07 مسألهی اصلاح حوزه، چیزی نیست که در این زمان مطرح شده باشد؛ از سالها پیش در قم، این مسئله مطرح بوده است. در آن سالهای اولی که وارد قم شدم (سال 37)، فضلای جوانی را یافتم که دور هم مینشستند و این آرزوها را به زبان میآوردند و تکرار میکردند و برای تحقق آن، تلاش مینمودند. بعد در آن وقت برای ما معلوم شد که در دورهی قبل از ما- یعنی قبل از ورود مرحوم آیتاللّه العظمی بروجردی (رضوان اللّه علیه) به قم- نیز همین افکار مطرح بوده است و فضلای برجسته و خوشفکر و خوشنام، دنبال آن بودهاند. بعد که قدری بیشتر با مسائل مربوط به حوزهها آشنا شدیم، فهمیدیم که حتّی ریشهی این قضایا قبل از اینهاست و در نجف زمان مرحوم آقا سیّد ابو الحسن اصفهانی (رضوان اللّه علیه) این حرفها بین طلّاب جوان و روشنفکرِ آن روز مطرح بوده است. دو نفر برای من مشروحاً و مفصلًا جریانی را که ده دوازده نفر از فضلای آن روز نجف- مثل مرحوم آقای میلانی، مرحوم آقا سید علی مدد قاینی و عدهیی دیگر- پیش مرحوم آقا سیّد ابو الحسن رفتند و درخواست خود را با ایشان در میان گذاشته بودند، نقل کردهاند: یکی مرحوم علامهی امینی- صاحب الغدیر- بود و دیگری مرحوم آقا سیّد حسن تهامی (رضوان اللّه علیه) که از مجتهدان و علمای برجستهی کشور ما محسوب میشد و سالهای متمادی در بیرجند منزوی شده بود و قدرش ناشناخته ماند تا وفات کرد. ایشان هم قبل از مرحوم امینی، در سال 41 یا 42 که من برای منبر به بیرجند رفته بودم، عین همان صحبتِ مرحوم آقای امینی را نقل کرد و جزئیات قضیه را به من گفت که حالا نمیخواهم با تفصیل آن را مطرح کنم. سؤالی که پیش میآید، این است که چرا تفکر و اندیشهای که بیش از نیم قرن در حوزههای علمیه سابقه دارد، جامهی تحقق نپوشیده است. مرحوم آقا سیّد ابو الحسن، در سال 1325 وفات کردند. این افکار ممکن است مثلًا پنج یا ده سال قبل از وفات ایشان مطرح بوده باشد. از سال 1320 تا آن سالهایی که ما به قم رفتیم- یعنی تا سال 36 یا 37- و بعد از آن تا زمان فعلی، چرا آن آرزوها و چیزهایی که همیشه زبدگان و روشنفکران و فضلا و دلسوزان و دردمندانِ حوزهها دنبالش بودند، تحقق پیدا نکرده است؟ بیانات در دیدار اعضاى مجمع نمایندگان طلّاب و فضلاى حوزهی علمیّهی قم1368/09/07 وقتی انقلاب اکتبر تحقق پیدا میکند، در طول ده پانزده سال، آن قدر کتاب و فیلم و قصه و جزوه در سطوح مختلف راجع به مبانی فکری این انقلاب نوشته میشود که در کشورهایی که باد آن انقلاب به آنها رسیده، دیگر مردم احتیاجی ندارند از کتابهای آنها استفاده کنند! آن قدر فضای ذهنی پُرشده است که روشنفکرهای خود کشورها مینشینند راجع به مبانی ارزشی و فکری آنها کتاب مینویسند! در سه چهار دههی گذشته، چه قدر ایرانیها در بارهی مبانی فکری انقلاب شوروی، به زبان فارسی کتاب نوشتند؛ چون دیگر اشباع شده بودند. یعنی آنها اینقدر نوشتند که همهی روشنفکرهایی که به نحوی از لحاظ فکری با آنها ارتباط پیدا میکردند، از لحاظ فکری اشباع میشدند و بعد یک آدم مثلًا دست به قلم و با فکر و روشنفکری، خودش میجوشید و مطالبی- غیر از ترجمههای فراوانی که از آثار آنها میشد- مینوشت. ما چه کار کردیم؟ کاری که ما در این زمینه کردیم، واقعاً خیلی کم است. گاهی انسان دلش نمیآید که بگوید در حد صفر؛ چون واقعاً کسانی با اخلاص کارهایی کردهاند. اما اگر نخواهیم ملاحظهی این جهات عاطفی را بکنیم، باید بگوییم یکذره بیشتر از صفر و خیلی خیلی کم کار شده است. البته، این کمکاری دلایلی دارد: بعضی از روشنفکران و متفکران اصلی را در اول کار از ما گرفتند و بعضی از آنها نیز مشغول کارهای گوناگون اجرایی شدند؛ اما اساس قضیه این است که ما تولید نکردیم. یازده سال از انقلاب میگذرد؛ خوب بود که صدها نویسندهی اسلامی، مبانی اسلام را بنویسند- چون انقلاب ما اسلامی است- و منتشر بکنند. میبایست تربیت میکردیم که نکردیم. این، یکی از کارهای حوزه است. نمیخواهم بگویم کسانی که بیرونِ حوزهها نشستهاند، مسئولیتی ندارند؛ اما بیشترین مسئولیت را حوزهی علمیه- و بیش از همه قم- دارد. قم بایستی محصول وافری در این زمینه میداد. بیانات در دیدار جمعى از علما و روحانیّون سراسر کشور در آستانهی ماه محرّم1368/05/11 مادامی که ایمان، با محبت و عشق عمیق و رنگ و بوی پیوند عاطفی همراه نباشد، کارایی لازم را ندارد. محبت است که در مقام عمل و تحرک- آن هم در حد بالا- به ایمان کارایی میبخشد. بدون محبت نمیشد ما نهضت را به پیش ببریم. بالاترین عنوان محبت- یعنی محبت به اهل بیت- در تفکر اسلامی، در اختیار ماست. اوج این محبت، در مسألهی کربلا و عاشورا و حفظ یادگارهای گرانبهای فداکاری مردان خدا در آن روز است که برای تاریخ و فرهنگ تشیع، به یادگار گذاشته شده است. در آن روزهایی که مسائل اسلامی، با دیدهای نو مطرح میشد و جاذبههای خوبی هم داشت و برای کسانی که با دین و اسلام سروکار زیادی نداشتند، موضوع مبارکی هم بود و گرایشهای نو در تفکر اسلامی، چیز بدی نبود- بلکه برای عالم اسلام و بخصوص قشر جوان ذخیره محسوب میشد- یک گرایش شبه روشنفکرانه به وجود آمده بود که ما بیاییم مسائل ایمانی و اعتقادی اسلام را از مسائل عاطفی و احساسی- از جمله مسائل مربوط به عاشورا و روضهخوانیها و گریه- جدا کنیم!! شاید بسیاری در آن روزها بودند که با توجه به اینکه در ماجرای ذکر عاشورا و روایت فداکاری ابا عبد اللّه (علیه الصّلاة و السّلام) چیزهایی وارد شده بود و احیاناً به شکلهای تحریفآمیزی بیان میشد، این حرف برایشان مطلوب و شیرین بود و این گرایش رشد میکرد؛ لیکن در صحنهی عمل، ما بوضوح دیدیم که تا وقتی این مسئله از طرف امام بزرگوارمان، به صورت رسمی و علنی و در چارچوب قضایای عاشورا مطرح نشد، هیچ کار جدی و واقعی انجام نگرفت. بیانات در دیدار جمعى از علما و روحانیّون سراسر کشور در آستانهی ماه محرّم1368/05/11 امام (ره) با ظرافت، آن تصور غلط روشنفکرمآبانهی قبل از پیروزی انقلاب را که در برههای از زمان رایج بود، از بین بردند. ایشان، جهتگیری سیاسیِ مترقیِ انقلابی را با جهتگیری عاطفی در قضیهی عاشورا پیوند و گره زدند و روضهخوانی و ذکر مصیبت را احیا کردند و فهماندند که این، یک کار زاید و تجملاتی و قدیمی و منسوخ در جامعهی ما نیست؛ بلکه لازم است و یاد امام حسین و ذکر مصیبت و بیان فضایل آن بزرگوار- چه به صورت روضهخوانی و چه به شکل مراسم عزاداری گوناگون- باید به شکل رایج و معمول و گریهآور و عاطفهبرانگیز و تکاندهندهی دلها، در بین مردم ما باشد و از آنچه که هست، قویتر هم بشود. ایشان، بارها بر این مطلب تأکید میکردند و عملًا هم خودشان وارد میشدند. بیانات در دیدار اقشار مختلف مردم1368/04/13 در سفری که به کردستان و آذربایجان غربی کرده بودم و با مردم سنندج و مهاباد و عزیزان کُرد و روحانیون و روشنفکرهای آن مناطق دیدار داشتم، آنها نسبت به امام و انقلاب اظهار اخلاص میکردند، که حقیقتاً تودهنی محکمی به دشمنان و مدعیان و تفرقهافکنان بود. وقتی به تهران برگشتم، خدمت امام رسیدم و شرح آن دیدارها را برای ایشان گفتم. دیدم دل منور آن مرد روحانی شاد شد و آثار آن در چهرهی پاک و مطهر او آشکار گردید. بیانات در دیدار ائمّهی جمعهی سراسر کشور1368/04/12 امروز هر دو بُعد انقلاب برای ما حایز اهمیت است. در بُعد داخلی، باید تمام اقشار ملت و مسئولان و علمای اعلام و معلمان و گویندگان و نویسندگان و سازندگان و برنامهریزان و سیاستگذاران تلاش کنند، تا بازهم جامعه را به سمت زندگی اسلامی جلوتر ببریم و به آرمانها نزدیکتر کنیم. و در بُعد خارجی انقلاب نیز، باید همهی ملتهای مسلمان- بخصوص علما و روشنفکران و کسانی که حرفشان بر ذهن مردم اثر میگذارد- تلاش کنند، تا وحدت و نزدیکی و آشناییِ ایجادشده، حفظ و تقویت شود. بیانات در دیدار جمعى از کارگران سراسر کشور1368/04/05 کارگرها در جامعه، یک قشر آگاه محسوب میشوند. من این قشر را جزو گروههای روشنفکر- به معنای عام آن- میدانم. در ابتدای پیروزی انقلاب، مارکسیستهای امریکایی سرمایهگذاری روی این قشر را شروع کردند. قصد آنها این بود که این دست کارآمد و بازوی قوی را از انقلاب بگیرند، و اگر بتوانند، آن را علیه نظام به کار بندند؛ خیلی هم تبلیغات میکردند. اگر قرار بود این تبلیغات مؤثر واقع شود، میباید حد اقل یکی دو سال اول انقلاب، در واحدهای صنعتی کشور بیکاری مزمن میداشتیم. در پاسخ به زمینههای تبلیغاتی آن روزها، مشت طبقهی کارگر، چنان به دهان دشمنان اسلام و انقلاب خورد که آنها را مأیوس و گیج کرد و تا مدتی به سراغ این قشر نیامدند. این روحیه در دنیا کمنظیر است. حتّی در نظامهای کارگری که صرفاً به اسم کارگر توجه میشود، وفاداری به انقلاب، مثل وفاداری کارگران به جمهوری اسلامی نیست. بنابراین، نقش کارگران در کشور ایران، برجسته و ممتاز است. پیام به ملّت ایران در آغاز مسئولیّت رهبرى1368/03/18 در این دوران حساس که سیاستهای بیگانه از مدتها پیش به خود وعده داده بودند که در آن شاهد اختلافات شدیدی میان ملت ما باشند، برادران و خواهران عزیز هممیهن باید بیش از همیشه به حفظ وحدت و هماهنگی اهتمام ورزند و مانند گذشته، دشمنان اسلام و ایران را مأیوس کنند. شایسته است که علمای اعلام و ائمهی محترم جمعه و گویندگان اسلامی و طلاب و دانشجویان عزیز و نمایندگان محترم مجلس شورای اسلامی و روشنفکران و نویسندگان و هنرمندان، این حقیقت والا را با هزار زبان برای همه روشن و همه را بدان ارشاد کنند. پیام بهمناسبت برگزاری سمینار هفته وحدت حوزه و دانشگاه1360/09/27 در دورترین مقاطع تاریخ اسلام نیز، آثاری از این سیاست «تفرقه بینداز و حكومت كن» به چشم میخورد! مغولان، مساجد را بیهوده عرصهی سمّ ستوران نكردند. دژخیمان میدانند، از كه و از كجا باید ترسید در انقلاب مشروطیت نیز، مساجد هدف بود. نهضت ملی در بیست و هشتم مرداد نشكست، مگر در اثر ایجاد شكاف و افتراق بین روحانیت و آنان كه عَلَم روشنفكری بر سر دست میبردند. چه بسیار مُهر جهل و خرافهپرستی كه بر پیشانی حوزههای علمیه كوفتند و چه فراوان، تهمت بیدینی و بد دینی كه به دانشگاهیان زدند. مقالات
مرتبط
|