news/content
نسخه قابل چاپ
1382/02/22

بیانات در دیدار دانشجویان دانشگاه شهید بهشتی

بسم‌اللَّه‌الرّحمن‌الرّحیم‌
 
مایل بودم جلسه با سؤالهای دانشجویان عزیز شروع شود؛ چون یکی از شیرینترین رخدادها برای انسان این است که جوانانی که مظهر معرفت‌جویی و استفهام و طالبِ دانستن و آگاهی هستند، چیزی را بپرسند که انسان میتواند در محدوده اطّلاعاتش به آن جواب دهد و درعین‌حال به همین اندازه میتواند در رفع سؤال و ابهام در ذهن جوان - که مظهر شادابی و نشاط و میل به پیشرفت است - کمک کند؛ بخصوص با توجه به این‌که ابهام‌آفرینی یکی از سیاستهای اصلی کانونهای مبارزه با جمهوری اسلامی است. ابهام‌آفرینی و ایجاد نقطه کور برای ذهنها، خودش یک سیاست است؛ لذا من وقت عمده را باز هم ان‌شاءاللَّه صرف پاسخ به سؤالات خواهم کرد. از لحاظ وقت هم محدودیتی ندارم و آمادگی دارم که تا وقتی توان باشد و شما و من خیلی خسته نشده باشیم، به این برنامه ادامه دهیم؛ ولی یکی دو مسأله از مسائل اساسی وجود دارد که مطمئنم شما جوانان عزیز هم به آنها علاقه‌مندید؛ لذا اوّل راجع به این دو مسأله صحبت میکنم و بعد به سؤالهایی که این‌جا آورده میشود، پاسخ میدهم.
 
مقدّمتاً عرض کنم که محیط دانشگاه به‌طور طبیعی، محیط شادابی، نوگرایی، نوآوری و نوزایی است. محیط دانشگاه، محیط بالیدن شخصیتها، جوشیدن استعدادها و بروز و ظهور نقاط درخشانِ پنهان در شخصیت انسان است. همچنین دانشگاه، محیط صفا و خلوص و حقیقت‌جویی هم هست؛ چون مجموعه، جوان است. درعین‌حال دانشگاه نمودار و نشان‌دهنده حسّاسیت در برابر پدیده‌های نامطلوب نیز هست؛ یعنی چیزی که از نگاه ارزشی و آرمانىِ جوان نامطلوب باشد، بیش از همه در محیط دانشگاه نسبت به آن حسّاسیت به‌وجود می‌آید، که این حساسیت گاهی با زودرنجی توأم است. همچنین اگر زمینه فراهم باشد، محیط دانشگاه - علی‌رغم آن‌که عدّه‌ای گمان میکنند یا میخواهند وانمود کنند چنین نیست - محیط گرایشهای دینی و معنوىِ لطیف هم هست. این خصوصیاتی است که به‌طور طبیعی در هر مجموعه دانشگاهی در کشور ما وجود دارد.
 
در مورد بخش اخیر - یعنی گرایش به مسائل معنوی - چون فضای جلسه شما برای ما بسیار خوشایند است و صفا و معنویت و نورانیّت جوانی در این فضا محسوس است، میخواهم این مطلب را قبل از شروع مطالب اصلی عرض کنم که من پرهیزکارترین و نورانیترین جوانان را هم در مواردی در میان دانشجویان دیده‌ام. فراموش نمیکنم خاطره جوان نوزده یا بیست ساله‌ای که بعد از شهادتش وصیت‌نامه او را دیدم. او نوه یکی از علمای معروف و مراجع تقلید زمان خود بود و آن مرجع تقلید و عالِم معروف، اهل سلوک و معرفت و توحید شمرده میشد. وقتی وصیت‌نامه جوان را خواندم، این‌طور فهمیدم که این جوانِ نوزده، بیست ساله دانشجو، در رسیدن به آن حالت حضور، کشف و عروج معنوی و روحی - چیزی که هر سالک و عارف و هر جویای حقیقتی، آرزوی آن را دارد - اگر از پدربزرگ مجتهد و عارف خود که شاید شصت، هفتاد سال هم در آن راه زحمت کشیده بود، جلوتر نباشد، عقبتر نیست. البته این حالت، همیشه و برای همه پیش نمی‌آید. شرایطی که در آن، انسان به معنای حقیقىِ کلمه مجاهدت میکند و منِ نامطلوب در عروج انسانی را که مزاحم حرکت او به سمت بالاست، زیر پا لگد میکند و از شهوات و غرایز و حیوانیّت خود صرف‌نظر میکند، ناگهان چنین عروجی را برای یک جوان پیش میآورد. به‌هرحال ما این نمونه‌ها را در بین جوانان دانشجو دیده‌ایم و این یک نمونه بود که عرض کردم. موارد دیگری را هم من از دور یا از نزدیک مشاهده کرده‌ام.
 
میخواهم بگویم همان‌طور که در میدان رقابت ورزشی، قوا و نشاط شما جوانان از یک پیرمرد بیشتر است، در میدان رقابت و مسابقه به سمت معنویت هم توانتان بیشتر از یک پیرمرد است. یعنی همان‌طوری که اگر من و شما الان مسابقه دو بدهیم، یقیناً شما جلوتر از من میافتید؛ اگر از نقطه واحدی به سمت عروج به مراتب معنوی هم حرکت کنیم، باز شما از من جلوتر میافتید. بنابراین قوّت و نشاط جوان، هم در زمینه مادّی و هم در زمینه معنوی، جوان است. همچنان‌که شما در ورزش جسمانی، از پیر قویتر و بانشاطترید و استعدادتان بیشتر است، در زمینه معنوی هم همین‌طور است و میتوانید پیش بروید. این را قدر بدانید.
 
گاهی که گفته میشود جوانی را قدر بدانید، ذهن به راههای دیگر میرود. مهمترین مظهر قدردانی از جوانی همین است که از این صفا و نورانیّت و از این ناآلودگی و پیراستگىِ طبیعىِ انسان جوان استفاده کنید و خود را در زمینه‌های تزکیه و اخلاق پیش ببرید. این ان‌شاءاللَّه ذخیره همه زندگی شما خواهد شد. راهش هم رعایت دو نکته است: ذکر و توبه. ذکر یعنی یاد. یاد در مقابل غفلت است؛ غفلت از خدا، غفلت از وظیفه و مسؤولیت، غفلت از هنگام حسّاسِ مواجهه با مأموران الهی در عالم ملکوت - عالم بعد از عبور از جسمانیّت - و محاسبه بزرگ انسان در مقابل خدا در قیامت. این یادها تعیین‌کننده است. این‌طور نبوده که فقط به ما بگویند به قیامت معتقد باشید، برای این‌که اعتقادی مثل اعتقاد علمی داشته باشید؛ نه. برای این‌که این اعتقاد در زندگی و حرکت و تصمیم‌گیری ما تأثیر بگذارد، این یاد را در خودتان حفظ کنید. «انّما تنذر من اتّبع الذّکر(۱)»؛ انذار پیغمبر و انذار الهی هم مفید به حال کسانی است که به دنبال یاد هستند و خود را از غفلت دور نگه میدارند.
 
نکته دیگر توبه است. ممکن است کسی بگوید ما که جوانیم و هنوز عمری از ما نگذشته که مثل شما گناه زیادی کرده باشیم و محتاج توبه باشیم. نه، این درست نیست؛ توبه وظیفه همیشگی انسان است. پاکترین انسانها هم باید توبه کنند.
 
توبه یعنی برگشت به خدا، برگشت از راه خطا، توجّه دادن دل به پروردگار و رو را به طور کامل به خدا کردن. از امام سجّاد علیه‌السّلام چه کسی پاکتر؟ شما به صحیفه سجّادیه از اوّل تا آخر نگاه کنید؛ ببینید چه حالی، چه سوز و گدازی و چه توبه‌ای در آن نهفته است: «هذا مقام من استحیی لنفسه منک و سخط علیها و رضی عنک(۲)». امام سجّاد علیه‌السّلام به خدای متعال عرض میکند: پروردگارا! من بر نفس خودم که گاهی از فرمان تو سرپیچی کرده، خشمگینم. از تو راضیام و به‌خاطر سرپیچی نفس از تو شرمنده‌ام. این راز و نیاز و سوز و گداز امام سجاد علیه‌السّلام است.
 
عزیزان من؛ جوانان! قدر جوانی را بدانید و این دلهای پاک، این نورانیّت و این صفا را که به‌هرحال در شما وجود دارد، حفظ کنید. حتّی گاهی اگر خطایی هم از جوانی سر میزند، مادامی که گناه متراکم نشده باشد، آن نورانیت محفوظ است. البته هر یک گناه، بخشی از آن نورانیّت را کم میکند، که علاجش توبه است. برگشتن و توبه ما، ان‌شاءاللَّه محبّت الهی را متوجّه ما خواهد کرد. این نکات را برای توجه دلهای شما عرض کردم.
 
من مناسب میدانم دو مسأله را عرض کنم. البته سعی میکنم تا آن‌جایی که ممکن است، صحبت درباره این دو مسأله، وقت کمتری بگیرد تا برای پاسخ دادن به سؤالات شما، وقت بیشتری بماند.
 
یک مسأله، مسأله کنونی امریکا و جمهوری اسلامی است؛ مسأله‌ای که ذهنها و دلها و تحلیلها را در حجم زیادی به خودش متوجّه کرده است. من اجمالی از این مسأله را عرض میکنم و بعد به مسأله‌ی دوم میپردازم که بیشتر به شما جوانان ارتباط پیدا میکند؛ یعنی همین شعارهای اساسی که در این چند سال داده شده و آنچه بیش از همه به دانشگاهها ارتباط پیدا میکند، جنبش تولید علم و جنبش نرم‌افزاری است، یا جنبش عدالتخواهی که اصلاً خطاب به دانشجویان بود، یا حرکت مبارزه با فساد. چند شعارِ این‌گونه در این چند سال داده شد و مایلم مقداری راجع به اینها صحبت کنم.
 
در مورد مسأله اوّل باید بگویم که صحبت درباره امریکا و موضع جمهوری اسلامی در قبال امریکا به صورت یک راهبرد بلندمدّت، احتیاج به بحثی مفصّل دارد. امیدوارم این فرصت را پیدا کنم و بتوانم باز در یک جمع جوان و ترجیحاً دانشجویی، این بحث را مطرح کنم. برای آن وقت، حرفهای گفتنىِ زیادی دارم. اما آنچه در این جلسه میخواهم به شما عرض کنم، مسأله وضع فعلی امریکا و چالشی است که در صحنه بین‌المللی - بخصوص بعد از قضیه عراق - پیدا کرده است؛ همچنین تهدیدهایی که احیاناً مستقیم و غیرمستقیم به برخی از ملتها و گاهی هم به ما از آنها سر میزند و در بین مجموعه‌های گوناگونِ مردم ما هم انعکاس مییابد.
 
حدود ده، دوازده سال است که امریکا به‌عنوان ابرقدرتِ منحصر دنیا شناخته شده است. امریکاییها بعد از سقوط شوروی اصرار داشتند این را تثبیت کنند که تنها ابرقدرت دنیا آنها هستند و دنیا تکقطبی است. آنها رویکردی را بر اساس این منطق دنبال کردند. آن رویکرد این است که از مزایای ابرقدرتىِ انحصاری استفاده کنند. البته این فکر، فکر سابقه‌داری است و تازه و جدید نیست. آن‌طور که از مجموعه گفتارها و مدارک سیاسیای که در دسترس قرار میگیرد و حتّی از بعضی مقالات صادرشده از مراکز سیاسی امریکا استنباط میشود، انسان میبیند این فکر، فکر ریشه‌دار و سابقه‌داری است؛ منتها برای این‌گونه ماجراجوییها در هر جای دنیا، ناگزیر آدمهای مناسبی مورد نیازند. بالاخره وقتی بخواهند بولدوزری بگذارند تا ساختمانی را خراب کند، راننده بیکلّه جسوری هم لازم است تا پشت این بولدوزر بنشیند. اگرچه ساختمان را او خراب نمیکند و بولدوزر خراب میکند، اما وجودش لازم است؛ یا اگر در یک فیلم باشد، بدلکارِ جسورِ هیجان‌طلبی لازم است. بعد از انتخاب رئیس جمهور کنونی امریکا، این شرط هم تحقّق پیدا کرد. او آدمی است به‌طور طبیعی دارای خُلقیّاتی متناسب با این روحیه تجاوزگرانه و ماجراجویانه. آنها میخواهند این روحیه را در دنیا به همه - چه دشمنان و چه حتّی دوستانشان - تفهیم کنند که مایلند رفتار آنها در سطح بین‌المللی، رفتار ابرقدرت منحصری باشد که برای خودش حقوق و مطالباتی دارد و میخواهد این مطالبات را به هر کیفیّتی که ممکن باشد، بگیرد.
 
بخشی از این رویکرد، طبعاً مربوط به ایران میشود. ما جزو کشورهایی هستیم که نگاه این حوزه زیاده‌طلبی، در بخشی متوجّهِ ما هم هست؛ چون نگاه عمده امریکا در این رویکرد و حرکت سیاسی، بیشتر به خاورمیانه است. همان‌طور که میدانید، خاورمیانه مرکز ثروت و مرکز مهمّ جغرافیایی است و اهمیت دارد؛ طبعاً ما هم با خصوصیات برجسته‌ای که کشورمان دارد، در این منطقه هستیم. چرا ایران در این چالش، طرف توجّه قدرت متجاوز و کانون متجاوز، یعنی امریکاست؟ همان‌گونه که گفتیم، اوّلاً به این دلیل که ایران کشوری بزرگ، ثروتمند و برخوردار از منابع بسیار مهمّ زیرزمینی است. دومین ذخیره گاز در سطح دنیا، متعلّق به کشور ماست. ذخیره بسیار ارزشمند نفت و خیلی از منابع زیرزمینی دیگر متعلّق به ایران است. کشوری است با جمعیت زیاد، موقعیت جغرافیایی حسّاس، مرز طولانی در خلیج فارس و دریای عمّان؛ اینها همه امتیازات یک کشور است. راه تقریباً منحصر غرب به آسیای میانه و آن منطقه از دنیا هم از این‌جا میگذرد. قهراً با این دلیل طبیعی، کشور ما ایران مورد توجّه و طرف چالش امریکا قرار میگیرد. یک دلیل دیگر، هویّت جمهوری اسلامی است. این‌که در نقطه‌ای از دنیا نظامی سرِکار بیاید که معتقد به نفی ظلم و استبداد باشد؛ معتقد به نفی وابستگی اقتصادی و فرهنگی و سیاسی به قطبهای جهانی باشد؛ متّکی و معتقد به مردم‌سالاری باشد - یعنی برانگیخته بودن از سوی مردم و ملت خود - و همه این مفاهیم را هم از مبانی دینی و اعتقادی و ایمانی گرفته باشد، نه از قراردادهای اجتماعی - که فرق بین دمکراسی غربی و مردم‌سالاری ما در همین است و جای بحث و صحبت کردن و تفصیل دارد - خیلی مهمّ است. مردم‌سالاری دینی چون بر اساس یک اعتقاد دینی است، قابل نقض نیست؛ یعنی اگر کسی توانست در انتخابات تقلّب کند یا به شیوه‌ای نظر مردم را جلب کند که بناحق نگاهشان به وی متوجّه باشد - مثلاً ارزشی که در او نیست، وانمود کند که در او هست؛ بعد مردم به او اقبال کنند و رأی بدهند - در منطق مردم‌سالاری دینی او حقّی ندارد. این شیوه در منطق لیبرالیسم که پایه لیبرالیسم غربی است، کاملاً پذیرفته شده است؛ اما در منطق مردم‌سالاری دینی نه. سختگیری در این‌جا، به‌خاطر اتّکاء به مبانی دینی و ایمانی، بیشتر است. پس نفی ظلم، سلطه، استبداد، وابستگی و فساد، همه منبعث و برخاسته از اعتقاد دینی است. بدیهی است وقتی نظامی با این خصوصیات به‌وجود آید، برای هر کس که در هر جای دنیا معتقد به ظلم بین‌المللی، استبداد بین‌المللی، نفی حقوق ملتها و کشورها و معتقد به بیاعتنایی به مرزهای کشورهای مستقل است، دشمن و طرف مقابل و رقیبِ غیرقابل تحمّلی محسوب خواهد شد. به‌طور طبیعی این‌طور است. بنابراین وقتی یک سلطه بین‌المللی و یک ابرقدرت مثل امریکا، سیاست و راهبردش را بر این قرار میدهد که منافع خودش را تأمین کند، اگر منابع کشورهای دیگر به‌خطر بیفتد، برایش مهم نیست. وقتی نظامی با آن خصوصیات مثبت در دنیا وجود داشته باشد - بخصوص در منطقه‌ای که کانون توجّه امریکا از لحاظ منافع است - بدیهی است بین اینها تضاد و چالش، یک امر قهری و حتمی و اجتناب‌ناپذیر است.
 
انقلاب اسلامی فقط این نبود که دگرگونیای در داخل کشور ایجاد کند؛ علاوه بر این، یک فرهنگ خلق کرد؛ فرهنگی که در همه کشورهای اسلامی به‌طور متفاوت - در بعضی کشورها خیلی شدید، در بعضی کشورها با شدّت کمتر - اثر خودش را در ذهنها، بخصوص ذهن جوانان و روشنفکران و دانشگاهیان گذاشت. بلاشک شما از گرایشهای قشر جوان در کشورهای اسلامی نسبت به انقلاب، امام و ارزشهای ملت ایران و ایستادگیاش مطالبی شنیده‌اید؛ اما یقیناً آنچه شنیده‌اید، به‌مراتب کمتر از چیزی است که در واقع وجود دارد. در طول این بیست و یکی دو سال، به‌مرور تفکّر اسلامی، فکر بیداری اسلامی و بازگشت و تمسّک به اسلام، در ذهنها به صورت اندیشه‌ای ماندگار درآمده است.
 
چند ماه قبل از این، یک استراتژیست امریکایی در توصیه‌های خود به دولت امریکا گفته بود: در کشورهای اسلامی به هیچ وجه نباید برای ایجاد دمکراسی عجله کرد؛ زیرا اگر امروز انتخابات آزاد در هر یک از کشورهای اسلامی برگزار شود، حکومتهای اسلامی و جریانات اسلامی سر کار میآیند و مردم اینها را میخواهند. این اعترافِ بسیار عجیب و حرف بسیار مهمّی است. میگوید دمکراسی در کشورهای اسلامی، زودرس است. این حرف و ادعا نشان‌دهنده آن است که تفکّر بیداری اسلامی و بازگشت به اسلام - که کانون آن در جمهوری اسلامی و میان شما مردم بوده - منتشر شده و به همه دنیا رسیده است. این اعتبار و ارزش کمی نیست. این بذر اکنون پاشیده شده است. اگر مراکز قدرت و کانونهای استکبار جهانی بخواهند این بذر نروید، راهش چیست؟ طبیعیترین راه این است که با سرچشمه‌های جوشانِ آبیاری کننده این بذر مقابله کنند. این هم یکی از علل دشمنی استکبار با جمهوری اسلامی و کشور ماست که شرحش بماند؛ چون فعلاً بحث ما بر سرِ امریکاست.
 
کسی گمان نکند که تقابل امریکا با ایران، امر جدید و تازه‌یی است؛ نه، از شروع انقلاب، این تقابل شروع شد. شاید سه یا چهار ماه از پیروزی انقلاب نگذشته بود که مجلس سنای امریکا قطعنامه بسیار شدیداللّحنی علیه انقلاب صادر کرد. البته این‌جا مردم اجتماع و تظاهرات کردند و گفتند چرا دخالت میکنید. غرض؛ از اوّل انقلاب این تقابل وجود داشت؛ منتها در یک دوره نسبتاً طولانی، تقابل امریکا با جمهوری اسلامی، بیشتر تقابل عملی بود. تقابل عملی در مقابل تقابل نظری است که بعد توضیح خواهم داد.
 
تقابل عملی، یعنی اقدام برای ضربه‌زدن به جمهوری اسلامی از راههای مختلف. تقابل عملی از همین قطعنامه سنای امریکا شروع شد. در این‌جا کودتای نظامی راه انداختند. کودتای پایگاه شهید نوژه معروف است، که حتماً شنیده‌اید و شاید اطّلاعاتی هم داشته باشید. البته ما در جریان ریز قضایا بودیم. کودتای نظامىِ بسیار خطرناکی بود که مقدّماتش را هم چیده بودند، اما نتوانستند آن را به جایی برسانند. مسدود کردن حسابهای بانکی کشور ما در هر جایی که اینها میتوانستند دخالت کنند، تقابل عملی دیگری بود. در بانکهای امریکا پولهای زیادی متعلّق به ملت ایران وجود داشت - از جمله، پولهای دولت ایران در معاملاتی که انجام میداد - اما آنها همه حسابها را مسدود کردند. ضدّانقلاب را به انواع مختلف تحریک کردند؛ نه فقط ضدّانقلاب راست - یعنی سلطنت‌طلبها - بلکه غیرمستقیم ضدّانقلابها و گروههایی را هم که وابسته به جریان چپِ آن روز بودند، تحریک میکردند، که مدارک و نشانه‌هایی در اختیار هست. حمله نظامی به طبس، تحریم اقتصادی، قطع رابطه، قطع خرید نفت و تشویق عراق به جنگ، از دیگر اقدامات عملی امریکا بود. ما یک وقت به‌عنوان تحلیل میگفتیم امریکاییها حتماً به عراقیها چراغ سبز نشان داده‌اند؛ بعد هم خودشان کمک کرده‌اند و گفته‌اند حمله کنید. پس از گذشت چند سال، اسناد و مدارکی به دست آمد و معلوم شد تحلیلهای ما کاملاً درست و منطبق با واقعیات بوده و مدارکش روشن است! اقدام عملی دیگر امریکا، سرنگونی هواپیمای مسافربری ما در خلیج فارس بود که نزدیک به سیصد نفر از هموطنان ما در آن حادثه کشته شدند. همچنین کشتی «ایران اجرِ» ما را قلدرانه در دریا توقیف کردند. اینها برخوردهای عملی امریکا، آن هم در آن موقعیت حسّاس بود. زمان ریاست جمهوری، بنده به سازمان ملل رفتم و در مجمع عمومی سخنرانی بسیار پُرشوری کردم؛ چند کانال تلویزیونىِ اروپایی هم مستقیم این سخنرانی را پخش کردند. چون ممکن بود این سخنرانی تأثیرات زیادی بگذارد، در همان روز یا فردای روز سخنرانی، کشتی «ایران اجر» را در خلیج فارس توقیف کردند! در نیویورک بودیم و هر کانال تلویزیونی را میگرفتیم، ماجرای کشتی «ایران اجر» و اقدام به مین‌گذاریاش در خلیج فارس، تمام فضای تبلیغاتی امریکا و بلکه دنیا را پُر کرده بود. این کار برای این بود که آن سخنرانی را تحت‌الشّعاع قرار دهند. حمله به سکّوهای نفتی و امثال این اقدامات، نوع دیگر تقابل عملی امریکا بود. در طول این سالها، بیشتر تکیه روی تقابل عملی بود؛ اقدام سیاسی و اقتصادی یا نیمه‌نظامی و حتّی نظامی.
 
امریکا بعد از این‌که سالهایی را در مقابل جمهوری اسلامی و ملت ایران با این روش عمل کرد، به این نتیجه رسید که تقابل عملی کافی نیست و باید در کنار آن، تقابل و تخاصم و مبارزه نظری را هم شروع کند. معنای تقابل نظری چیست؟ یعنی مبارزه با جمهوری اسلامی در صحنه اعتقاد و در زمینه فرهنگ و مسائل اخلاقی. البته قبلاً هم مبارزه آنها جدّی بود؛ منتها احساس کردند باید نقطه ثقل این باشد. فکر کردند با مبارزه‌ی اعتقادی میتوانند بخش عظیمی را فلج کنند و یک مانع را بردارند. فکر کردند با مبارزه در زمینه‌های اخلاقی، یک بخش دیگر از امکان و سلاحی را که در اختیار جمهوری اسلامی هست، بگیرند.
 
این‌که ما بتوانیم طرح کلّىِ دشمن را در مورد خودمان بدانیم، بخشی از توان دفاعی ماست؛ به این مسأله توجه داشته باشید. ندانستن این‌که دشمن چه در سر دارد و چه میخواهد بکند، غفلتی است که ممکن است ما را از امکان برخورد و دفاع محروم کند؛ ما باید این را کاملاً بدانیم. از سالهای هفتادوسه و هفتادوچهار بتدریج و به‌صورت روزافزون، مبارزه اعتقادی - اخلاقی شروع شد. بنده همان وقتها شروع این مبارزه را احساس کردم. بحث تهاجم فرهنگیای که مطرح کردیم، ناشی از این بخش قضیه بود. در کنار حرکات عملىِ سیاسی و اقتصادی و غیره، حقیقتاً یک تهاجم در زمینه مسائل فرهنگی و با ابزارهای فرهنگی آغاز شد.
 
هدف از این تقابل نظری و حمله اعتقادی، معلوم و روشن است. نظام جمهوری اسلامی متّکی به مردم است و مردم هم با ایمان و روحیه و اعتقادِ خود به این نظام علاقه‌مند و دلبسته‌اند و از آن دفاع میکنند؛ این حقیقت در طول این سالها فهمیده شد. اگر این ابزار از دست نظام اسلامی گرفته شود، بدیهی است برای کسی که فکری برای این کشور و این نظام در سر دارد، چقدر حائز اهمیت است. لذا دیدیم از همان سالهای هفتادوسه و هفتادوچهار روزبه‌روز این تقابل شدیدتر شد و رخنه‌افکنی در مبانی اعتقادی و ارزشی نظام در سطوح مختلف شروع گردید. حتّی در خود انقلاب و حتّی در ریشه‌های عمیق‌تر انقلاب - مانند اسلام، عاشورا، تشیّع و جدا نبودن دین از سیاست - که جزو مبانی مسلّم فکری در نظر متصدّیان انقلاب و روشنفکران کشور و پیشروان این حرکت عظیم بود، شبهه‌افکنی و تردیدافکنی به شکل همه جانبه و عمیق شروع شد. سمینارها و کنگره‌ها تشکیل دادند، نشریات تخصّصی در خارج از کشور منتشر کردند و هرچه هم توانستند، در داخل کشور از پایگاههایی که در اختیارشان بود، استفاده کردند. البته عدّه‌ای نمیفهمیدند چه‌کار میکنند، اما عدّه‌ای هم میفهمیدند. بعضی از عناصر داخلی میفهمیدند چه کمک بزرگی به دشمن میکنند؛ کمکی که متأسفانه تا امروز هم ادامه دارد و به‌عنوان شیوه‌ای که دشمن آن را انتخاب کرده است، ادامه خواهد داشت.
 
از دشمن نمیشود توقّع داشت راهی را که برای مقابله با جبهه مقابل خود در پیش گرفته است، رها کند؛ مگر آن وقت که مأیوس شود، تیرش به سنگ بخورد و بفهمد فایده‌ای ندارد. در همه مسائل - چه مسائل سیاسی، چه مسائل اعتقادی، چه مسأله‌ی فلسطین، چه مسأله‌ی حزب‌اللَّه و چه مسائل علمی - دشمن شبهه‌افکنی میکند. نقشه اساسی دشمن چیست؟ مقابله با جمهوری اسلامی برای دستیابی و سلطه بر ایران، با همان خصوصیاتی که میدانیم و عرض کردیم ایران برای اردوگاه استکبار و امریکا چه اهمیتی دارد.
 
از طرف دیگر در داخل، به‌وسیله گسستن پیوند نظام با مردم، زمینه‌سازی میکنند. اساس سیاست آنها این است که بتوانند بین نظام جمهوری اسلامی و مردم، گسیختگی به‌وجود آورند؛ بعد هم آماده‌سازی افکار عمومی در سطح بین‌المللی. چرا به این زمینه‌سازی احتیاج دارند؟ برای این‌که بدون این زمینه‌سازی، امریکا میداند که پیروزیاش بر جمهوری اسلامی - با وجود برتریهای نظامی - ممکن نیست؛ این یک واقعیت است. برتری نظامی همه‌جا تعیین کننده نیست، که ان‌شاءاللَّه بیشتر توضیح خواهم داد. امریکا احتیاج به این زمینه‌سازی داخلی دارد تا بتواند سلطه نظامی داشته باشد.
 
رویکردی که امریکا میخواهد ابرقدرتی خود را تثبیت کند و امتیاز انحصارىِ ابرقدرتی را برای خودش به‌دست بیاورد، یک راهبرد است. بلاشک این راهبرد اقتضاء میکند که آنها ماجراجویی هم بکنند - کمااین‌که میبینید در دنیا این کار را میکنند - منتها ماجراجویی و بحران‌آفرینی از نظر این ماجراجویان و بحران‌آفرینان یک شرط اساسی دارد که اگر حاصل نشود، دست به بحران‌آفرینی نمیزنند. آن شرط این است که بتوانند از بحران، موفّق بیرون آیند. آن‌جایی که مطمئن نباشند میتوانند از ماجراجویی با توفیق بیرون آیند، اقدام نمیکنند؛ چون به ضرر خودشان تمام خواهد شد.
 
یکی از اهداف آنها، تثبیت اقتدار است. ماجراجویىِ بدون توفیق، این اقتدار را درهم خواهد شکست. در قضیه عراق، اگر قرار بود جنگ با این کشور مثلاً شش ماه یا بیشتر طول بکشد، قطعاً حمله به عراق صورت نمیگرفت؛ یعنی برای امریکاییها به‌کلّی دور از صرفه بود که شش ماه برای تصرّف عراق و غلبه بر آن وقت بگذارند؛ طبعاً ضایعات و تلفاتِ انسانی فراوانی باید میدادند. شرط ورود در این کار این بود که بتوانند در کوتاه‌مدّت کار را تمام کنند؛ و این برای آنها در عراق میسر بود. اوّلاً مردم با رژیم عراق به‌کلّی قهر بودند و از آن دفاع نمیکردند و در مقابل رژیم نمیایستادند؛ البته طرفدار امریکاییها هم نبودند. امریکاییها غلط محاسبه کردند؛ خیال میکردند وقتی به عراق بروند، مردم به نفع آنها شعار خواهند داد؛ که چنین چیزی نبود و نشد. بعد هم با سران رژیم عراق - لااقل در برهه اخیر - توافق کردند تا بغداد بیمقاومت تسلیم شود. اطّلاعات و خبرهای موثّقی که تا کنون از منابع گوناگون دنیا به ما رسیده، همه همین را تأیید میکند. بنابراین شرط بحران‌آفرینی امریکا از نظر خودشان این است که احتمال توفیق در آن زیاد باشد. اگر احتمال توفیق کم باشد، اقدام نخواهند کرد. در افغانستان آنچه به امریکاییها کمک کرد، جبهه شمال بود. مجموعه‌ای در شمال افغانستان وجود داشت که به‌شدّت مسلّح بود؛ امکانات هم داشت، کمک هم میشد و با رژیم طالبان مخالف بود. در عراق هم - همان‌طور که عرض کردم - مخالفت و دشمنیهای مردم با رژیم آن کشور، به امریکاییها کمک کرد. هرجای دیگری هم امریکاییها بخواهند ماجراجویی کنند، به همین عناصر احتیاج دارند؛ یا باید مردم دشمن آن نظام باشند، یا باید در داخل آن کشور مجموعه منسجمی در اختیار داشته باشند تا بتوانند به آن تکیه کنند؛ شاید هم هر دو را لازم داشته باشند. اگر چنین شود، آن‌گاه برای آنها مقرون به صرفه خواهد بود که وارد بحران شوند، والّا پیروزی برای آنها نامحتمل است.
 
با این توجّه، ببینید نقش فعالیتهای تبلیغاتی و تقابل نظری امریکا با جمهوری اسلامی، از نظر آنها چقدر مهمّ است. آنها به تبلیغات و تقابل نظری احتیاج دارند، به بیایمان کردن مردم نسبت به مبانی نظام احتیاج دارند؛ همچنان‌که به بیاعتقاد کردن مردم نسبت به فضایل و پایبندیهای اخلاقی احتیاج دارند. اینها چیزهایی است که مردم را از نظام اسلامی جدا میکند و پیوند مستحکم بین نظام و مردم را از هم میگسلد. امروز دشمنان ما همه نیروی خود را روی این گذاشته‌اند. البته این کار در مورد ایران آسان نیست؛ این را خود امریکاییها هم میدانند. آنها میدانند که ایران نه عراق است، نه افغانستان و نه حتّی مثل بعضی از کشورهای عربىِ دوست خود امریکا، که آنها هم مورد تهدیدند. به‌هیچ‌وجه ایران قابل مقایسه با آن کشورها نیست. جمهوری اسلامی با یک کودتا سرِ کار نیامده است و محصول یک نظام تک حزبی نیست. جمهوری اسلامی را مردم به‌وجود آوردند و خودِ مردم آن را حفظ کردند. بیشترین طرفداران جمهوری اسلامی جوانان کشورند که اکثریت عظیمی را در کشور تشکیل داده‌اند؛ اینها هستند که از جمهوری اسلامی دفاع میکنند و پای آن ایستاده‌اند. اینها واقعیاتی است که دشمنان ما از آن باخبرند؛ آن را حس میکنند و در تحلیلهای آنها اثر میگذارد.
 
جمهوری اسلامی به معنای حقیقی کلمه، نظام مردم‌سالار و متّکی به مردم است. کشوری با شصت، هفتاد میلیون جمعیت، هر سال یک انتخابات در همه شؤون؛ از انتخاب رهبری نظام گرفته تا رئیس جمهور، تا نمایندگان و اعضای شوراها؛ اینها با انتخاب مردم سرِ کار میآیند. دشمن در مقابل این پدیده، درمانده است. نظام، مردم‌سالار و متّکی بر ایمان مردم و برخاسته از دل مردم است. طبعاً ایجاد گسیختگی بین مردم و چنین نظام و تشکیلاتِ حکومتیای آسان نیست. مردم به دلسوزی مسؤولان اعتماد دارند و میدانند که مسؤولان ارشد نظام با دلسوزی کار میکنند؛ البته جاهایی میتوانند، جاهایی هم نمیتوانند. پس شرط موفّقیت دشمن در چالشی که با ملت ایران دارد، این است که با وسایل تبلیغاتی گوناگون، تصویر نادرستی از نظام جمهوری اسلامی به‌وجود آورد. این‌جا نقش تبلیغات معلوم میشود؛ نقش روزنامه، نقش کتاب، نقش امواج رادیویی و تلویزیونی که در دنیا این‌طور متوجّه ایران است و با زبان فارسی برنامه پخش میکنند. معلوم میشود تبلیغات چقدر برای اینها اهمیت دارد. باید علیه ایران به‌عنوان یک کشور استبدادی و مرتجع تصویرسازی کنند و افکار را ضدّ تمدن معرفی نمایند. رئیس جمهور امریکا سخنرانی میکند و میگوید ما از دنیای متمدّن دفاع میکنیم! اینها تمدّن را چه چیز معنا میکنند؟ اسم حمله به عراق برای نفت و این همه فاجعه‌آفرینی را دفاع از تمدّن میگذارند! یعنی خود را دنیای متمدّن مینامند و غیر آنها - هر که هست - غیرمتمدّن است! سعی میکنند تصویرسازیشان از کشورهای اسلامی و از جمله کشور ما این چنین باشد؛ هم در افکار عمومی دنیا و هم تا آن‌جایی که بتوانند، در افکار عمومی خود این کشورها.
 
یکی از مسائلی که اینها به‌شدّت دنبال آن هستند، سلب اعتماد مردم از کارایی نظام است. بعضی از حرفهایی که میشنوید، اتّفاقی نیست. تصادفی نیست که بعضی کسان بیایند درباره نظام اسلامی بحث کنند و بحران مشروعیت نظام را مطرح سازند. نظامی را که با رأی و خواست و مجاهدت مردم و با این همه احساسات و عواطف سرِ کار آمده، با این همه مشکلات دست و پنجه نرم کرده و از این همه دشمنیها و مقابله‌ها سرافراز بیرون آمده - و همه هم به کمک مردم بوده است - زیر علامت سؤال بگذارند و بگویند بحران مشروعیت! اینها تصادفی نیست. بعضی از حرفهایی که میبینید در بعضی از تریبونها پخش میشود، همه در جهت همین تصویرسازىِ منفی از نظام اسلامی در ذهن مردم و برای سلب اعتماد آنهاست تا آن مقصود حاصل شود؛ یعنی گسستگی پیوند میان مردم و نظام.
 
تردیدافکنی در ارزشهای اصولی، بزرگنمایی مشکلات و نفی موفّقیتها، از نیازهای قطعی امریکاست. امریکا به این عوامل و شرایط نیاز دارد تا بتواند موفّقیت خود را در تقابل با جمهوری اسلامی تضمین کند. هر کس در این زمینه‌ها به نفع امریکا کار کند، در واقع زمینه‌سازی میکند برای این‌که امریکا بتواند مقاصد خودش را، ولو با شیوه نظامی یا شبه‌نظامی، نسبت به ملت ایران انجام دهد. البته در بعضی جاها انسان میبیند این تصوّر و تصویر را خیلی پر و بال میدهند تا امریکا را به‌عنوان یک قدرت موفّقِ در حال پیشرفت و پیروزی معرفی کنند و جبهه مقابل را در حال انفعال نشان دهند. این صددرصد نادرست و غیرواقعی است؛ این محصولِ کار تبلیغاتی رسانه‌های امریکایی است؛ به‌هیچ‌وجه این‌طور نیست. پیروزی نظامی بر رژیم صدّام، غیر از برآورده شدن هدف امریکا در مسأله عراق و حتّی افغانستان است. البته مسأله عراق از مسأله افغانستان خیلی مهمتر است؛ مشکلات امریکا در عراق هم به‌مراتب بیشتر از مشکلاتش در افغانستان خواهد بود. میخواهند این‌طور وانمود کنند که مسأله تمام شده و امریکا به همه هدفهای خود رسیده است؛ در حالیکه به‌هیچ‌وجه این‌طور نیست؛ مسأله تمام نشده است و مشکلات فراوانی بر سر راه اینها قرار دارد.
 
علاج کار در مقابل امریکای ماجراجو و متجاوز چیست؟ یک عدّه نسخه تسلیم را تجویز میکنند؛ این نسخه کارساز نیست. البته شما جوانان میدانید، هر کس هم که از هویّت انسانىِ مستقل برخوردار باشد، میداند که نشان دادن نشانه‌های تسلیم در مقابل دشمن، به‌هیچ‌وجه کارساز نیست. نشانه‌های تسلیم و انقیاد و مرعوب شدن، دشمن را نیرومند میکند؛ به او روحیه میدهد و به او کمک میکند تا بتواند راه خود را در تجاوز ادامه دهد. بنابراین به‌هیچ‌وجه نباید تسلیم شد.
 
میشنوید بعضی کسان صحبت میکنند که فرصتها را از دست ندهیم. من نمیدانم مقصود آنها از فرصت چیست. فرصتی که در این موقعیت زمانی به هدر میرود، چه فرصتی است؟ فرصت تسلیم شدن در مقابل امریکاست؟ این فرصت است!؟ برای ملت ما این فرصت است که در مقابل دشمنی که با صدای کلفت و با لحن قلدرمآبانه میخواهد سلطه خود را بر او تحمیل کند، تسلیم شود و از مقابل او عقب بنشیند!؟ این فرصت است که کسی آن را از دست ندهد؟ یک وقت انسان خودش هست و خودش و مسؤولیت خود را به‌عهده دارد؛ یا ایستادگی میکند و یا تسلیم میشود. اگر تسلیم شد، بدبختی و روسیاهیاش مال خودش خواهد بود و به جای دیگری ضرر نمیرساند؛ اما وقتی انسان مسؤولِ یک بخش است - حتّی در بخشهایی که از اهمیت زیادی هم برخوردار نیستند، اما کار، اقدام و حرکت فرد میتواند تأثیر داشته باشد - تسلیم شدن به معنای تسلیم کردن کشور و ملت است؛ به معنای مسلّط کردن دشمن بر سرنوشت یک ملت است؛ مگر کسی حقّ این کار را دارد؟ من یک وقت به مناسبت دیگری گفتم: اگر آن روز که شاه سلطان حسین در مقابل افغانها با این بهانه که اگر تسلیم نشویم و دروازه اصفهان را در مقابل هجوم آنها باز نکنیم، ممکن است عدّه‌ای کشته شوند، بر مردان غیوری که در اصفهانِ آن روز بودند - چه انسانهای غیرتمند سپاهی و چه مردم عادّی - تکیه میکرد و میگفت من در مقابل دشمن تسلیم نمیشوم، قطعاً عدّه کمتری از ملت ایران، از مردم اصفهان و از مردمی که در حمله افغانها از دست رفتند، کشته میشدند و ملت ایران آن ذلّت و ننگ را هم تحمّل نمیکرد. البته امروز شرایط، شرایط دیگر و دشمن هم دشمن دیگری است؛ اما اصل عدم تسلیم در مقابل زیاده‌خواهی دشمن و این‌که هرگونه تسلیم و نرمش، او را تشویق خواهد کرد، پابرجاست. این اصل، همیشگی است.
 
البته امریکاییها به‌دروغ شعارهای خود را عوض میکنند. حقیقت قضیه این است که آنها به دنبال سلطه بر کشورهای منطقه‌اند. مگر نمیبینید میگویند نقشه سیاسی خاورمیانه باید عوض شود؟ دیروز یکی از مسؤولان سیاسی عرب - که سخنانش از تلویزیون هم پخش شد - گفت اینها میخواهند اتّحادیه عرب را منحل کنند و اتّحادیه دیگری به‌وجود آورند که رژیم صهیونیستی هم جزو آن باشد! یعنی عامل خودشان در منطقه، وسیله فشار دائمی بر دولتهای منطقه باشد! به کمتر از این قانع نیستند؛ دوست و دشمن هم نمیشناسند. امروز بعضی از کشورهای منطقه جزو دوستان سنّتی امریکا هستند. اگر به این حیوان درنده متجاوز - رژیم صهیونیستی - امکان داده شود و راهها در مقابلش باز شود، یقیناً نوبت آنها هم خواهد رسید؛ خودشان هم میدانند. حتّی بعضی از کشورهای منطقه پیش ما هم اظهار ترس کرده‌اند! اینها از آینده مبهم خودشان میترسند، چون به ملتهاشان متّکی نیستند. پس نسخه تسلیم، نسخه درستی نیست.
 
علاج صحیح در مقابل تجاوز امریکا، مستحکم کردن ساخت داخلی نظام است. نظامی که حقیقتاً متّکی به مردم است و مردم از آن دفاع میکنند، در درون خودش مستحکم است. رخنه‌های گوناگونی که به یک نظام صدمه میزند، بسته شده است و هیچ قدرتی نمیتواند این نظام را از بین ببرد. ما میتوانیم ساخت داخلی را مستحکم کنیم؛ همان‌طور که امروز هم بحمداللَّه مستحکم است. امریکاییها این را میدانند؛ به‌طور کامل انسان میتواند این را در حرفهایشان بفهمد. آنها میدانند که وحدت این ملت، ارتباطش با اسلام، استحکام پیوند بین نظام و مردم با توجّه به مبانی دینی و نقش ارزشهای دینی در این رابطه، به چه کیفیّتی است؛ میخواهند اینها را از بین ببرند. ما بنشینیم و تماشا کنیم که اینها بیایند یکی یکی این پیوندهای مستحکم را ببُرند؟ یعنی در واقع سنگرهای ملت ایران و سنگرهای نظام اسلامی را یکی یکی از سر راه بردارند و بعد راحت حمله کنند. یکایک ملت ایران وظیفه دارند تا آن‌جایی که میتوانند، استحکام درونی نظام را که به همبستگی ملت، همبستگی دلها، همبستگی ملت با مسؤولان نظام و وحدت کلمه در مجموعه ارکان نظام وابسته است، حفظ کنند.
 
این‌جا بحث بعدی را مطرح میکنم که چون بحث قبلی طول کشید، مجبورم کوتاه عرض کنم. چند شعاری که ما در این دو سه سال داده‌ایم، همه در جهت مبارزه با فساد بوده است؛ چون فساد در جامعه رخنه ایجاد میکند. شعارهای دیگر، جنبش عدالتخواهی - در بلند مدّت - جنبش نرم‌افزاری و جنبش تولید علم بوده است. البته جنبش تولید علم، بدون پیشرفت علم ممکن نیست. بدون پیشرفت علم، در این دنیای متنوّع نمیشود رقابت کرد و پیش رفت؛ حتماً پیشرفت علم لازم است. این، وظیفه دانشگاهها و دانشجویان و اساتید را بسیار سنگین میکند. جنبش آزاده‌اندیشی که چند ماه قبل مطرح شد، اصرار بر مسأله اشتغال - که در دو سه سال اخیر در این زمینه خیلی تلاش شده است - و اصرار بر تقویت پول ملی، از شعارهایی است که ما در این چندسال روی آنها تکیه کردیم و برای هر کدام حساب خاصی باز شد و به فضل الهی حرکت خاصی در دستگاههای مربوط به آنها آغاز گردید. وقتی انسان میبیند دشمن چه میخواهد بکند، میفهمد که باید در داخل چه‌کار کند. البته در دو سه سال قبل از این، در قالب نفی فقر و فساد و تبعیض، بسیاری از این حرفها مطرح بود. در سیاستهای کلان نظام هم که رهبری باید به دولت اعلام کند و مجلس بر اساس آن سیاستها مقرّرات و قوانین را بگذراند - هم در سیاستهای برنامه سوم و هم در سیاستهای برنامه دوم که مربوط به هفت هشت سال قبل از این بود - همه این مطالبِ کلّی لحاظ شد؛ لیکن بسیج کردن و متوجّه کردن افکار عمومی، بخصوص جوانان به اهمیت بعضی از این سرفصلها، ایجاب میکند که هر کدام از اینها به تنهایی مورد توجّه قرار گیرد و دنبال شود. البته خیلی از این شعارها وقتی مطرح شد، از سوی بعضی از بخشهای جامعه مورد بی‌توجّهی قرار گرفت؛ لیکن وجدانهای پاک، بخصوص جوانان در محیطهای جوانی، احساس کردند که این شعارها مورد علاقه آنهاست. در محیط دانشجویی، شوق به علم، عدالت و آزادی وجود دارد؛ اینها شوقهای اصلی در محیطهای علمی است. من مایل بودم راجع به هر کدام از اینها توضیح مختصری عرض کنم، اما مجال نیست.
 
این را هم در پرانتز بگویم که از دو نقطه متقابل، گاهی بعضی حرفها گفته میشود که به نظر ما درست نیست. مثلاً وقتی بحث مبارزه با فساد مطرح میشود، از یک نقطه کسانی میگویند چرا اصلاً شما فساد را به‌عنوان یک مسأله در جامعه مطرح میکنید؟ به‌نظر ما این حرف نادرستی است؛ چون فساد وجود دارد. البته در این‌جا فساد، مثل مافیاهایی که در برخی دولتها و نظامها وجود دارد، گسترده و سازمان‌یافته نیست. به فضل پروردگار در نظام جمهوری اسلامی - لااقل در تشکیلات مسؤول دولتی - فسادِ سازمان یافته وجود ندارد؛ اما فساد به میزانی وجود دارد و در همه جا و در همه زمانها هم امکان بُروزش هست و باید با آن مبارزه کرد. در دنیا بعضی از دستگاهها هستند که اصلاً مبارزه با فساد و تبعیض و بیعدالتی را قبول ندارند؛ حتّی اسمش را هم نمی‌آورند. بعضی کشورها ممکن است به‌صورت نمایشی چنین کارهایی بکنند؛ بعضی جاها نمایشی هم نیست؛ از روی ناچاری است و به‌عنوان سوپاپ امن این کارها را میکنند؛ اما در کشور ما این حرکت و این فکر، برخاسته از اعتقاد ماست؛ فلسفه وجودی ماست. هرچه نکنیم، ناشی از نتوانستن است؛ این راه و حرکت ماست. بنابراین اگر کسی اعتراض کند چرا بحث مبارزه با فساد را پیش میآورید، اعتراض بجایی نیست. فساد را نباید انکار کرد؛ مبارزه با فساد را باید قبول کرد؛ اما مبالغه در مسأله فساد هم نباید باشد.
 
یک عدّه هم از آن طرف مقابله میکنند و همه را فاسد و کجدست و ناپاکدامن تلقّی میکنند و اگر کسی هم چنین تلقّیای داشته باشد، خوششان می‌آید. دشمن، نیازمند به اغتشاش افکار عمومی و ابهام‌آفرینی است. دشمن از هر دو موجِ مخالف استفاده میکند. از یک طرف آن حرفها را دلیل میگیرد بر وجود فساد و مبالغه در فساد میکند؛ از یک طرف خواهد گفت این کار نمایشی است. بنابراین از همه طرف ما را محاصره تبلیغاتی میکند. ما باید صراط مستقیم را بشناسیم و راه درست را دنبال کنیم. همین‌طور است مسأله نهضت عدالتخواهی که من خطاب به دانشجویان آن را گفتم. البته من میدانم علاقه به این حرکتها و نهضتهای اجتماعی در بین دانشجویان و کلاًّ جوانان زیاد است و سؤالهایی هم در این زمینه دارند.
 
دانشجویی دو سه هفته قبل از من سؤال کرد: در مسأله عدالت، چرا خودتان وارد میدان نمیشوید؟ این توقعِ درستی نیست. مدیریّت انقلاب، غیر از مدیریّت اجرایی کشور است. برای رهبری، وارد شدن در میدان اوّلاً به صورت طرح مسأله و بسیج افکار عمومی است؛ ثانیاً به صورت خواستن از دستگاههای اجرایی است. برخی از دستگاههای اجرایی، مخصوص این کارند. در زمینه مبارزه با فساد، هم قوّه مجریّه و هم قوّه قضاییّه درگیرند. بنده از هر دو قوّه به‌طور جد خواسته‌ام و آنها درگیرند؛ ورود رهبری این‌جاست. بله؛ اگر روزی معلوم شود دستگاههای قوّه مجریّه و قوّه قضاییّه آماده نیستند کار کنند، رهبری چاره‌ای پیدا نخواهد کرد جز این‌که خودش وارد میدان شود؛ کسی را بگمارد و مأمور مشخصی را برای این کار معین کند؛ اما بحمداللَّه این‌طور نیست. دستگاههای قوّه مجریّه آماده‌اند؛ چون بخشی که مربوط به قوّه مجریه است، گرفتن گلوگاههای فساد است. در بخشهای مالی، پولی، بازرگانی و گمرکی گلوگاههای فساد مالی وجود دارد. بی‌توجّهی به این مراکز موجب میشود فساد به‌وجود آید. وقتی دستگاهها نظارت و مراقبت خود را دقیق کنند، جلوِ فساد گرفته خواهد شد؛ این میشود پیشگیری. در بخش قضایی، برخورد با مواردی است که از این پیشگیری عبور کرده‌اند و جرم اتّفاق افتاده است. البته تا امروز بیشتر از صد مورد از موارد مهم و کلان را دنبال کرده‌اند، منتها نباید جنجال کنند. من در همان نامه هشت مادّه‌ای هم همین سفارش را کرده بودم؛ گفتم کار را بیجنجال پیش ببرید. ما میخواهیم حقیقتاً با فساد مبارزه شود؛ جنجال لازم نیست. بله، خبررسانی به مردم خوب است. وقتی کار تمام شده باشد، آن مقداری که لازم باشد، خبر رسانی شود. کار هم صورت میگیرد.
 
به‌هرحال عزیزان من! عاملی که میتواند کشور شما را در مقابل هر افزون‌طلبی، هر انحصارطلبی، هر تجاوز، هر ماجراجویی و هر بحران‌سازی حفظ کند، استحکام ساخت داخلی نظام است. همین‌طور است ارتباط بین آحاد و قشرهای مردم با مسؤولان نظام، امید جوانان به آینده و گرفته شدن رخنه‌هایی که بتدریج موجب تضعیف نظام میشود. همان‌طور که عرض کردم، این کارها با تلاشِ زیاد انجام میگیرد و شما باید در محیط دانشگاه، مسأله علم و تحقیق را جدّی بگیرید. این‌که دانشجوی عزیزی در صحبت خود به بودجه تحقیقات اشاره کردند و گفتند کم است و آن را به عنوان مطالبه و درخواستِ دانشجویان مطرح نمودند، مرا خوشحال میکند. در جلسه اساتید هم که بودیم، اتّفاقاً همین را مطرح میکردند. این خیلی خوب است که جوان، دنبال تحقیق، کار علمی و پیشرفت علم باشد. بدون پیشرفت علم نمیشود کشور را پیش برد. امروز حتّی دشمنان بشریت از علم استفاده میکنند. ما برای آرمانهای والا، ارزشهای حقیقی، فضایل انسانی و گسترش آنها ناگزیریم از علم و شرافت ذاتی علم استفاده کنیم. وحدت و ارتباط باید حفظ شود. کارهای اساسیای که شروع کرده‌ایم، باید پیش برود.
 
شما بدانید محاسبه‌ای که امروز از ملت ایران در اختیار قدرتهای سلطه‌گر جهانی است، به آنها دیکته نمیکند که میتوانند در ایران بحران‌سازی و ماجراجویی کنند. آنها خوب میدانند که کار با موشک و بمب به سامان نمیرسد و موشک و بمب، یک گوشه کار است. وقتی ملتی ایستاده است، وقتی اکثریت جامعه‌ای در سنین کمتر از سیوپنج سالند - یعنی قشر جوانِ وسیعی دارد - وقتی ملت به ارزشهای دینی پایبند است، آنها در محاسباتِ خود میدانند که نمیشود با چنین ملتی مقابله کرد و جنگید. بله؛ میشود هایوهوی کرد و اگر این ملت ترسید، از ترس او استفاده کرد. میشود او را تهدید کرد، میشود کسانی را در میانش وادار به خیانت کرد. اگر ترسید، اگر تهدید و خیانت را پذیرفت، اگر حاضر شد تسلیم شود، آن‌گاه دشمن پیروز میشود و امید پیدا میکند؛ اما وقتی یک ملت ایستاده است، جوانش ایستاده است، مسؤولانش ایستاده‌اند و در مقابل تهدیدها و ارعابها دچار ترس و دستپاچگی نمیشوند، مسائل را غلط نمیفهمند، نشان میدهند که به عزّت خود پایبندند و برای عزّت کشور و ملتشان اهمیت قائلند و آماده‌اند کشور خودشان را نگه دارند و از آن دفاع کنند - که در حضورهای عمومی مردم، این حالت فهمیده میشود - دشمن حساب کار خودش را میکند و میداند که پیروزی بر این کشور به آسانی ممکن نیست.
 
 
 
 
 
۱) یس: ۱۱
 
۲) صحیفه سجّادیه: دعای ۳۲ (پس از نماز شب)

در این رابطه بخوانید :
جمله‌های برگزیده این دیدار
آخرین‌ها
پايگاه اطلاع‌رسانی دفتر حفظ و نشر آثار حضرت آيت‌الله‌العظمی سيدعلی خامنه‌ای (مد‌ظله‌العالی) - مؤسسه پژوهشی فرهنگی انقلاب اسلامی