تأملی بر کتاب «خاتون و قوماندان»
مرز خاتون و قوماندان عشق است
«خاتون و قوماندان» روایت حیرت است است. حیرت از اینکه «انسانِ موحدِ انقلاب اسلامی» چه ظرفیت و توانایی و سعه صدری میتواند داشته باشد که همه تضادهای ظاهری عصر جدید را در عالم درون خویش هضم و حل کرده و از پس همه این تضادها، اصل حقیقت را یافته و در عین همه گرفتاریها و دردسرها و حتی نامهربانیهایی که در سرزمینی به جز سرزمین مادری به او تحمیل میشود، ریسمان حقیقت را چسبیده و آن را رها نکند.
«خاتون و قوماندان» روایتی از زندگی خانم امالبنین حسینی همسر شهید علیرضا توسلی فرمانده و بنیانگذار لشکر فاطمیون (رزمندگان مدافع حرم افغانستانی) است.
رسانه KHAMENEI.IR به مناسبت انتشار تقریظ رهبر انقلاب اسلامی بر کتاب «خاتون و قوماندان» در ادامه نگاهی به این اثر داشته است.
ملیت یکی از مفاهیم دنیای مدرن است که مایه تقسیم انسانها را فراهم آورده. یکی را ایرانی و دیگری را عراقی و به همین شکل هم دیگرانی را افغانستانی و پاکستانی و امثالهم تعریف میکند. در این مقال قصد بر نقد یا بررسی این مفهوم نیست و اینکه این مفهوم چقدر میتواند حامل ارزشهای یک فرهنگ، قوم یا جمع باشد که سخن چیز دیگری است. بعضی مفاهیم در زندگی بشر هستند که در قالب و ظرف ملیت نمیگنجند. ملیت یا برحسب قواعد دیپلماتیک امروزی آنچه در گذرنامه و پاسپورت افراد ذکر میشود، متر کوچکی برای گرفتن اندازه وجودی انسانها میشود که نمیتواند عمق دانش و شهود و شخصیت فردی و جمعی انسانی را به تصویر بکشد.
«خاتون و قوماندان» یکی از مصادیق و نمونههای اعلای گواه این مدعا محسوب میشوند. زن و مردی در دیار دیگری که حسب قواعد ظاهری دنیای جدید، کشور و موطن و میهن آنها محسوب نمیشود و در آن رحل اقامت افکندهاند. هرچند سرزمین مادری خویش را فراموش نکردهاند و فرهنگ و جغرافیای خویش را از یاد نبردهاند اما به مرور و به سبب آشنایی با آب و هوای معرفتی دیگری چنان قد میکشند که به مرور از ظرف و سقف قواعد عصر خود فراتر میروند و پوست میترکانند و عالم و جهان دیگری را ورای مرزهای مادی و جغرافیایی به تصویر میکشند که برای ارزیابی و متر کردنشان به قواعد و قوانین دیگری احتیاج است.
اینجا همانجاست که مفهوم «انسان انقلاب اسلامی» متولد میشود. یک انسان جهانوطن که هرچند با مفهوم استقلال و بوم و جغرافیای خود بیگانه نیست اما به دلیل چشم داشتن به قلههای رفیع انسانیت و معرفت بشری چنان از نظر وجودی بسیط میشود و خود را بر جهان انسانی تحمیل میکند که تمام این تضادهای ظاهری از جمله ملیت و زبان و فرهنگ و حتی در مراحل متعالیتر، مذهب و فرقه را در خود حل میکند که دیگر با مفاهیمی غیر از مفاهیم توحید قابل تحلیل و توجیه و توصیف نیست و مگر همین ویژگی توحید نیست که در ورای همه کثرتهای عالم موجود، وحدتی وجود دارد!؟
راوی کتاب جایی در مصاحبه خود با زبان و بیان دیگری به این موضوع اشاره داشته. جایی که تصریح میدارد مهاجران افغانستانی مقیم ایران هرچند پیشترها در غائله جنگ تحمیلی رژیم بعث علیه برادران ایرانی ثابت کرده بودند اما مجددا در فقره مدافعان حرم هم دوباره این موضوع را به رخ کشیدند که هرجا پای دفاع از اسلام و توحید و آلالله به میان بیاید حضور خواهند داشت و از بذل جان خود دریغ ندارند. این خلاصه همه آن چیزی است که از نگاه انسانشناسی و جامعهشناسی «انسان انقلاب اسلامی» اش مینامند. خلاصه همه درسی است که خمینی کبیر (ه) میخواست به بشر مدرن بیاموزد. خلاصه همان چیزی که امروز در ادبیات رسمی کلاسیک خبری بینالملل «محور مقاومت» مینامندش.
«خاتون و قوماندان» روایت حیرت است. حیرت از اینکه «انسانِ موحدِ انقلاب اسلامی» چه ظرفیت و توانایی و سعه صدری میتواند داشته باشد که همه تضادهای ظاهری عصر جدید را در عالم درون خویش هضم و حل کرده و از پس همه این تضادها، اصل حقیقت را یافته و در عین همه گرفتاریها و دردسرها و حتی نامهربانیهایی که در سرزمینی به جز سرزمین مادری به او تحمیل میشود، ریسمان حقیقت را چسبیده و آن را رها نکند. خواننده ایرانی با خواندن سطرهای کتاب مدام این با این سؤال ذهنی در چالش است که این زن و مرد افغان که حتی از حداقلهای مواهب زندگی یک خانواده ایرانی هم محرومند چه دیدهاند که همه این مشکلات و نامهربانیها از دوست و دشمن را به جان خریده و یک به یک از مسیر زندگی کنار میزنند و به مسیرشان ادامه میدهند.
«خاتون و قوماندان» روایت مکتوب و کارنامه موفق زن و مردی است که با پاسپورت و گذرنامه دیگری پا به مکتب و مدرسه خمینی کبیر گذاشتهاند و در این مسیر هیچ تفاوتی با دیگر شاگردان ایرانی حضرت روحالله ندارند. اصلا خاصیت این مکتب و مدرسه آن است که نمیشود با مظاهر عصر و تمدن بشر جدید آن را متر و ارزیابی کرد. روایت مردی که در مرزهای عالم اسلام درگیر است و زنی که چند هزار کیلومتر این سوتر از معرکه نبرد، مشغول رتق و فتق امور جهاد است تا مجاهدش در خط مقدم نبرد با کفر و استکبار با دل قرص شمشیر بزند. زنی که آنقدر بسط وجودی یافته که همانقدر که ملیت از توصیف مردش عاجز است، جنیست و مفهوم زن یا مرد بودن هم از روایت و تبیین بسط وجودی این زن عاجز است.
«خاتون و قوماندان» از این منظر یک متن و سند مکتوب انسانشناسی است. روایت و تبیین انسانهای جدیدی از عالم و عصر جدید که در عین ریشه در بوم و بر خودشان داشتن و زبان و فرهنگ و بعضاً حتی مذهب خویش را داشتن اما چشم بر افق دیگری دارند که اموری مانند ملیت و یا حتی زبان برای تمایز و تعریف جامع و مانع آنها کم میآورد و حقیر میشود. سرسلسله این زنجیره خمینی کبیر بود و در ادامه هم سربازانش از حاج قاسم سلیمانی گرفته تا دیگرانی که در این مسیر قدم گذاشتهاند که به تعبیر آن شاعر خوشذوق ایرانی:
«مرزها سهم زمینند و تو اهل آسمان
آسمان شام با ایران چه فرقی میکند
مرز ما عشق است هر جا اوست آنجا خاک ماست
سامرا، غزه، حلب، تهران چه فرقی میکند؟»
رسانه KHAMENEI.IR به مناسبت انتشار تقریظ رهبر انقلاب اسلامی بر کتاب «خاتون و قوماندان» در ادامه نگاهی به این اثر داشته است.
ملیت یکی از مفاهیم دنیای مدرن است که مایه تقسیم انسانها را فراهم آورده. یکی را ایرانی و دیگری را عراقی و به همین شکل هم دیگرانی را افغانستانی و پاکستانی و امثالهم تعریف میکند. در این مقال قصد بر نقد یا بررسی این مفهوم نیست و اینکه این مفهوم چقدر میتواند حامل ارزشهای یک فرهنگ، قوم یا جمع باشد که سخن چیز دیگری است. بعضی مفاهیم در زندگی بشر هستند که در قالب و ظرف ملیت نمیگنجند. ملیت یا برحسب قواعد دیپلماتیک امروزی آنچه در گذرنامه و پاسپورت افراد ذکر میشود، متر کوچکی برای گرفتن اندازه وجودی انسانها میشود که نمیتواند عمق دانش و شهود و شخصیت فردی و جمعی انسانی را به تصویر بکشد.
«خاتون و قوماندان» یکی از مصادیق و نمونههای اعلای گواه این مدعا محسوب میشوند. زن و مردی در دیار دیگری که حسب قواعد ظاهری دنیای جدید، کشور و موطن و میهن آنها محسوب نمیشود و در آن رحل اقامت افکندهاند. هرچند سرزمین مادری خویش را فراموش نکردهاند و فرهنگ و جغرافیای خویش را از یاد نبردهاند اما به مرور و به سبب آشنایی با آب و هوای معرفتی دیگری چنان قد میکشند که به مرور از ظرف و سقف قواعد عصر خود فراتر میروند و پوست میترکانند و عالم و جهان دیگری را ورای مرزهای مادی و جغرافیایی به تصویر میکشند که برای ارزیابی و متر کردنشان به قواعد و قوانین دیگری احتیاج است.
اینجا همانجاست که مفهوم «انسان انقلاب اسلامی» متولد میشود. یک انسان جهانوطن که هرچند با مفهوم استقلال و بوم و جغرافیای خود بیگانه نیست اما به دلیل چشم داشتن به قلههای رفیع انسانیت و معرفت بشری چنان از نظر وجودی بسیط میشود و خود را بر جهان انسانی تحمیل میکند که تمام این تضادهای ظاهری از جمله ملیت و زبان و فرهنگ و حتی در مراحل متعالیتر، مذهب و فرقه را در خود حل میکند که دیگر با مفاهیمی غیر از مفاهیم توحید قابل تحلیل و توجیه و توصیف نیست و مگر همین ویژگی توحید نیست که در ورای همه کثرتهای عالم موجود، وحدتی وجود دارد!؟
راوی کتاب جایی در مصاحبه خود با زبان و بیان دیگری به این موضوع اشاره داشته. جایی که تصریح میدارد مهاجران افغانستانی مقیم ایران هرچند پیشترها در غائله جنگ تحمیلی رژیم بعث علیه برادران ایرانی ثابت کرده بودند اما مجددا در فقره مدافعان حرم هم دوباره این موضوع را به رخ کشیدند که هرجا پای دفاع از اسلام و توحید و آلالله به میان بیاید حضور خواهند داشت و از بذل جان خود دریغ ندارند. این خلاصه همه آن چیزی است که از نگاه انسانشناسی و جامعهشناسی «انسان انقلاب اسلامی» اش مینامند. خلاصه همه درسی است که خمینی کبیر (ه) میخواست به بشر مدرن بیاموزد. خلاصه همان چیزی که امروز در ادبیات رسمی کلاسیک خبری بینالملل «محور مقاومت» مینامندش.
«خاتون و قوماندان» روایت حیرت است. حیرت از اینکه «انسانِ موحدِ انقلاب اسلامی» چه ظرفیت و توانایی و سعه صدری میتواند داشته باشد که همه تضادهای ظاهری عصر جدید را در عالم درون خویش هضم و حل کرده و از پس همه این تضادها، اصل حقیقت را یافته و در عین همه گرفتاریها و دردسرها و حتی نامهربانیهایی که در سرزمینی به جز سرزمین مادری به او تحمیل میشود، ریسمان حقیقت را چسبیده و آن را رها نکند. خواننده ایرانی با خواندن سطرهای کتاب مدام این با این سؤال ذهنی در چالش است که این زن و مرد افغان که حتی از حداقلهای مواهب زندگی یک خانواده ایرانی هم محرومند چه دیدهاند که همه این مشکلات و نامهربانیها از دوست و دشمن را به جان خریده و یک به یک از مسیر زندگی کنار میزنند و به مسیرشان ادامه میدهند.
«خاتون و قوماندان» روایت مکتوب و کارنامه موفق زن و مردی است که با پاسپورت و گذرنامه دیگری پا به مکتب و مدرسه خمینی کبیر گذاشتهاند و در این مسیر هیچ تفاوتی با دیگر شاگردان ایرانی حضرت روحالله ندارند. اصلا خاصیت این مکتب و مدرسه آن است که نمیشود با مظاهر عصر و تمدن بشر جدید آن را متر و ارزیابی کرد. روایت مردی که در مرزهای عالم اسلام درگیر است و زنی که چند هزار کیلومتر این سوتر از معرکه نبرد، مشغول رتق و فتق امور جهاد است تا مجاهدش در خط مقدم نبرد با کفر و استکبار با دل قرص شمشیر بزند. زنی که آنقدر بسط وجودی یافته که همانقدر که ملیت از توصیف مردش عاجز است، جنیست و مفهوم زن یا مرد بودن هم از روایت و تبیین بسط وجودی این زن عاجز است.
«خاتون و قوماندان» از این منظر یک متن و سند مکتوب انسانشناسی است. روایت و تبیین انسانهای جدیدی از عالم و عصر جدید که در عین ریشه در بوم و بر خودشان داشتن و زبان و فرهنگ و بعضاً حتی مذهب خویش را داشتن اما چشم بر افق دیگری دارند که اموری مانند ملیت و یا حتی زبان برای تمایز و تعریف جامع و مانع آنها کم میآورد و حقیر میشود. سرسلسله این زنجیره خمینی کبیر بود و در ادامه هم سربازانش از حاج قاسم سلیمانی گرفته تا دیگرانی که در این مسیر قدم گذاشتهاند که به تعبیر آن شاعر خوشذوق ایرانی:
«مرزها سهم زمینند و تو اهل آسمان
آسمان شام با ایران چه فرقی میکند
مرز ما عشق است هر جا اوست آنجا خاک ماست
سامرا، غزه، حلب، تهران چه فرقی میکند؟»