جنگ را شناسنامهدار بخوانیم!
معرفی کتاب مربعهای قرمز
یک نوجوان راهی جبهه و جنگ در چه فضای خانوادگی و محیطی و تربیتی رشد و نمو کرده که وقتی به بزنگاه جنگ میخورد که فولاد را ذوب میکند اما انسان و آدمهایی میسازد مثل شهدایی که نام و یادشان در مربعهای قرمز آمده. که آدمهایی میسازد به قواره مهدی زینالدین و محمدابراهیم همت و علیاکبر شیرودی. عالمی که ثمرهاش اینها باشند باید هم ابتر نماند و برگردان دهه هشتاد و نودش بشوند محسن حججی و قاسم سلیمانی و مصطفی احمدی روشن و دیگر شهدای این سالهای علم و مدافع حرم و امنیت و وطن.
جنگ را شناسنامهدار بخوانیم
«روسیه بدون ادبیات جنگش صرفا یک خاک پهناور است.» این را چند مرتبهای از دهان مرتضای سرهنگی شنیدهام. آقا مرتضی هم آن را به نقل از یکی مسئولان موزه جنگ روسیه برایمان بازگو کرده. جملهای در باب اهمیت و ضرورت و جایگاه ادبیات جنگ. چیزی که نوع وطنیاش را با عباراتی مانند ادبیات مقاومت، ادبیات دفاع مقدس و امثال آن میشناسیم. بگذارید همین ابتدای متن بگویم که اگر ایران را صرفا یک جغرافیای محصور در یک نقطه از این سیاره خاکی میدانید، بعید است ادامه متن به کارتان بیاید.
ایرانِ پس از انقلاب، پیش و بیش از آنکه صرفا تکهای از این سیاره خاکی باشد، یک عالَم است، یک زندگی است، یک زیست است، یک روح است - به تعبیر فوکو در آن زمان که حرکت مردمی انقلاب، بدجور به هیجان آورده بودش – در این جهان بیروح. عالمی که برای پیش بردن خودش در عوالم انسانی، اقتضائات خودش را هم میطلبد و صد البته فرهنگ و انسان خودش را. به تعبیر سید مرتضی آوینی، مردم در انقلاب دور هم جمع شده و چیزی را طلب میکردند که نزدیکترین نمونهاش به آنها به ۱۴۰۰ سال قبل بر میگشت.
انسانِ انقلاب اسلامی یعنی انسانی که حساب و کتاب و خطکش و معیارهایش نه حساب و کتاب و خطکش و معیارهای شرق چپ آن روز و غرب مدرن امروز که حساب و کتاب و خطکش و معیارهایی بود که با همانها از ۱۴۰۰ سال قبل تا به الان راه آمده و بعد هم با پرچمداری خمینی کبیر، طومار ۲۵۰۰ سال پادشاهی را درهم پیچیده بود. عالَم انقلاب، موتور محرکهها و انسانهای خودش را میطلبید و «دفاع مقدس» یا «جنگ» مجالی بود برای رونمایی از این آدمها. اینجاست که مطالعه دانه به دانه و نفر به نفر آدمهایی که توی جنگ بودهاند مهم میشود از خلبان و ملوان بگیر تا نانوا و رزمنده و حتی همین عباس دستطلایِ میدان خراسان.
اوستا صافکارِ مشتیِ جنوب شهری که پنهان نمیکند که از شهادت و مردن هم میترسیده اما در نهایت مچ شیطان را خوابانده و گاراژش را از جنوب پایتخت بنکن کرده و برده خوزستان، نزدیک خط مقدم که با چکش و آچار فرانسه و شلاقی بیفتد به جان گلگیر و سپر و اتاق تویوتاها و وانتهایی که تیر و ترکش و موج انفجار، کج و معوجشان کرده و دوباره راهی خط مقدمشان کند که دست رزمندهها خالی نماند. میبینید؟! اصلا نمیشود این آدمها را با متر و معیارهای امروزی متر کرد. حالاست که میرسیم به جمله ابتدایی متن که آقا مرتضی سرهنگی به نقل از یکی از مسئولان موزه جنگ روسیه این طرف و آن طرف نقل قول میکند. کافیست به جای «روسیه» بگذاریم ایران و دوباره مرورش کنیم: «ایران بدون ادبیات جنگ، صرفا یک خاک پهناور است.»
این شکلی اگر به موضوع نگاه کنیم حالا نه فقط «مربعهای قرمز» که نسخه به نسخه کتابها و خاطرات و فیلمها و اسناد دفاع مقدس مهم میشوند. اینهایند که روح آن جنگ را برای ایرانیان شناسنامهدار میکنند. شناسنامهای که نشان میدهند جنگ هرچند به ایرانیان تحمیل شد اما اتفاقی را برایشان رقم زد که عالم و آدم جدیدشان را از زیر گرد و غبار ۱۴۰۰ تاریخ بیرون بکشند و کارآمدیشان را اثبات کنند. اصلا بیایید به جای کلیبافی برویم سر اصل مطلب و بخشهایی از «مربعهای قرمز» را با هم مرور کنیم:
«عراقی به اسارت گرفته شده فرمانده یکی از تیپهای عراقی بود که به قصد تسلیم شدن به خط ما آمده بود. به سنگر حاج غلامرضا جعفری ]فرمانده لشکر ۱۷ علیابنابیطالب[ بردند. یکی از رزمندههای عربزبان خودمان هم بهعنوان مترجم همراهش میرود. از مترجم اصرار که الان مقابل فرمانده لشکر نشستهای و اگر اطلاعاتی داری بگو! از عراقی هم انکار که این سنگر در وسط خط مقدم زیر آتش مستقیم عراق به ]سنگر فرمانده لشکر که بماند[ به سنگر فرمانده دسته هم نمیخورد! منطقی هم میگفت. هیچجای دنیا فرمانده لشکر در سنگر خط مقدم مستقر نمیشود. بچهها میگفتند خیلی طول کشید تا فرمانده عراقی از رفت و آمدها و بیسیمهای سنگر حاج غلامرضا جعفری باور کند که مقابل فرمانده لشکر نشسته است!»
«روسیه بدون ادبیات جنگش صرفا یک خاک پهناور است.» این را چند مرتبهای از دهان مرتضای سرهنگی شنیدهام. آقا مرتضی هم آن را به نقل از یکی مسئولان موزه جنگ روسیه برایمان بازگو کرده. جملهای در باب اهمیت و ضرورت و جایگاه ادبیات جنگ. چیزی که نوع وطنیاش را با عباراتی مانند ادبیات مقاومت، ادبیات دفاع مقدس و امثال آن میشناسیم. بگذارید همین ابتدای متن بگویم که اگر ایران را صرفا یک جغرافیای محصور در یک نقطه از این سیاره خاکی میدانید، بعید است ادامه متن به کارتان بیاید.
ایرانِ پس از انقلاب، پیش و بیش از آنکه صرفا تکهای از این سیاره خاکی باشد، یک عالَم است، یک زندگی است، یک زیست است، یک روح است - به تعبیر فوکو در آن زمان که حرکت مردمی انقلاب، بدجور به هیجان آورده بودش – در این جهان بیروح. عالمی که برای پیش بردن خودش در عوالم انسانی، اقتضائات خودش را هم میطلبد و صد البته فرهنگ و انسان خودش را. به تعبیر سید مرتضی آوینی، مردم در انقلاب دور هم جمع شده و چیزی را طلب میکردند که نزدیکترین نمونهاش به آنها به ۱۴۰۰ سال قبل بر میگشت.
انسانِ انقلاب اسلامی یعنی انسانی که حساب و کتاب و خطکش و معیارهایش نه حساب و کتاب و خطکش و معیارهای شرق چپ آن روز و غرب مدرن امروز که حساب و کتاب و خطکش و معیارهایی بود که با همانها از ۱۴۰۰ سال قبل تا به الان راه آمده و بعد هم با پرچمداری خمینی کبیر، طومار ۲۵۰۰ سال پادشاهی را درهم پیچیده بود. عالَم انقلاب، موتور محرکهها و انسانهای خودش را میطلبید و «دفاع مقدس» یا «جنگ» مجالی بود برای رونمایی از این آدمها. اینجاست که مطالعه دانه به دانه و نفر به نفر آدمهایی که توی جنگ بودهاند مهم میشود از خلبان و ملوان بگیر تا نانوا و رزمنده و حتی همین عباس دستطلایِ میدان خراسان.
اوستا صافکارِ مشتیِ جنوب شهری که پنهان نمیکند که از شهادت و مردن هم میترسیده اما در نهایت مچ شیطان را خوابانده و گاراژش را از جنوب پایتخت بنکن کرده و برده خوزستان، نزدیک خط مقدم که با چکش و آچار فرانسه و شلاقی بیفتد به جان گلگیر و سپر و اتاق تویوتاها و وانتهایی که تیر و ترکش و موج انفجار، کج و معوجشان کرده و دوباره راهی خط مقدمشان کند که دست رزمندهها خالی نماند. میبینید؟! اصلا نمیشود این آدمها را با متر و معیارهای امروزی متر کرد. حالاست که میرسیم به جمله ابتدایی متن که آقا مرتضی سرهنگی به نقل از یکی از مسئولان موزه جنگ روسیه این طرف و آن طرف نقل قول میکند. کافیست به جای «روسیه» بگذاریم ایران و دوباره مرورش کنیم: «ایران بدون ادبیات جنگ، صرفا یک خاک پهناور است.»
این شکلی اگر به موضوع نگاه کنیم حالا نه فقط «مربعهای قرمز» که نسخه به نسخه کتابها و خاطرات و فیلمها و اسناد دفاع مقدس مهم میشوند. اینهایند که روح آن جنگ را برای ایرانیان شناسنامهدار میکنند. شناسنامهای که نشان میدهند جنگ هرچند به ایرانیان تحمیل شد اما اتفاقی را برایشان رقم زد که عالم و آدم جدیدشان را از زیر گرد و غبار ۱۴۰۰ تاریخ بیرون بکشند و کارآمدیشان را اثبات کنند. اصلا بیایید به جای کلیبافی برویم سر اصل مطلب و بخشهایی از «مربعهای قرمز» را با هم مرور کنیم:
«عراقی به اسارت گرفته شده فرمانده یکی از تیپهای عراقی بود که به قصد تسلیم شدن به خط ما آمده بود. به سنگر حاج غلامرضا جعفری ]فرمانده لشکر ۱۷ علیابنابیطالب[ بردند. یکی از رزمندههای عربزبان خودمان هم بهعنوان مترجم همراهش میرود. از مترجم اصرار که الان مقابل فرمانده لشکر نشستهای و اگر اطلاعاتی داری بگو! از عراقی هم انکار که این سنگر در وسط خط مقدم زیر آتش مستقیم عراق به ]سنگر فرمانده لشکر که بماند[ به سنگر فرمانده دسته هم نمیخورد! منطقی هم میگفت. هیچجای دنیا فرمانده لشکر در سنگر خط مقدم مستقر نمیشود. بچهها میگفتند خیلی طول کشید تا فرمانده عراقی از رفت و آمدها و بیسیمهای سنگر حاج غلامرضا جعفری باور کند که مقابل فرمانده لشکر نشسته است!»
وقی از عالم انقلاب اسلامی و انسانی که در این عالم دست به کنده زانو زده و به جهاد آمده صحبت میکنیم داریم از چنین فرهنگ و سبک مدیریتی و تربیتی حرف میزنیم. اگر قرار باشد کشتی انقلاب به دل موانع و اقیانوس مشکلات بزند و موجهای را بشکافد و پیش برود با همین نسخهای است که کارآمدیاش را در جنگ هم نشان داده. طبعا کتابهای ادبیات دفاع مقدس و شرح حال آدمهای جنگ بهترین راهنما برای رسیدن به آن نسخه و فرهنگ و عالم محسوب میشوند. همه اینها را گفتیم که این را بگوییم. مربعهای قرمز را با چنین نگاهی بخوانیم که اگر اینگونه شد، کتاب نه خاطرات رزمنده ۳۰ پیش محسوب میشود که بدجور به کار امروز میآید که بدانیم چگونه بودن است که کار انقلاب را پیش میبرد.
با این نگاه که یک نوجوان راهی جبهه و جنگ در چه فضای خانوادگی و محیطی و تربیتی رشد و نمو کرده که وقتی به بزنگاه جنگ میخورد که فولاد را ذوب میکند اما انسان و آدمهایی میسازد مثل شهدایی که نام و یادشان در مربعهای قرمز آمده. که آدمهایی میسازد به قواره مهدی زینالدین و محمدابراهیم همت و علیاکبر شیرودی. عالمی که ثمرهاش اینها باشند باید هم ابتر نماند و برگردان دهه هشتاد و نودش بشوند محسن حججی و قاسم سلیمانی و مصطفی احمدی روشن و دیگر شهدای این سالهای علم و مدافع حرم و امنیت و وطن. «مربعهای قرمز» شرح خاطرات کودکی تا پایان جنگ حسین یکتا به قلم زینب عرفانیان و سعی انتشارات شهید کاظمی در ۵۴۲ صفحه شرح حال یکی از انسانهای انقلاب اسلامی است.
با این نگاه که یک نوجوان راهی جبهه و جنگ در چه فضای خانوادگی و محیطی و تربیتی رشد و نمو کرده که وقتی به بزنگاه جنگ میخورد که فولاد را ذوب میکند اما انسان و آدمهایی میسازد مثل شهدایی که نام و یادشان در مربعهای قرمز آمده. که آدمهایی میسازد به قواره مهدی زینالدین و محمدابراهیم همت و علیاکبر شیرودی. عالمی که ثمرهاش اینها باشند باید هم ابتر نماند و برگردان دهه هشتاد و نودش بشوند محسن حججی و قاسم سلیمانی و مصطفی احمدی روشن و دیگر شهدای این سالهای علم و مدافع حرم و امنیت و وطن. «مربعهای قرمز» شرح خاطرات کودکی تا پایان جنگ حسین یکتا به قلم زینب عرفانیان و سعی انتشارات شهید کاظمی در ۵۴۲ صفحه شرح حال یکی از انسانهای انقلاب اسلامی است.