news/content
پیوندهای مرتبطخبرخبر
نسخه قابل چاپ
1370/10/29

بیانات در دیدار اقشار مختلف مردم و کارگزاران نظام جمهورى اسلامى ایران در سالروز میلاد امیرالمؤمنین (علیه ‌السلام)

بسم الله الرّحمن الرّحیم

این روز مبارک را که روز طلوع خورشید حق و عدالت در آفاق تاریخ جهان اسلام است، به همهى مسلمانان عالم و به همهى صاحبان دلهاى حقطلب و ملّتهاى تشنهى عدالت و بخصوص شیعیان سراسر عالم و بالاخص ملّت ایران و شما حضّار عزیز، مخصوصاً خانوادههاى معظّم شهداى گرانقدر و جانبازان و مفقودین و آزادگان عزیز، صمیمانه تهنیت و تبریک عرض میکنم.

دربارهى مقام امیرالمؤمنین (علیه الصّلاة و السّلام) زبانهاى نوع بشر و قدرت تصویر و ترسیم انسانها عاجز از ارائهى کُنه و حقیقت مطلبند، بلکه عاجز از تصوّر آن مقام شامخ و کُنه عظمت آن بزرگوارند. ما با قیاسِ به معلومات خودمان میتوانیم چیزى را بشناسیم و بفهمیم. امیرالمؤمنین (علیه الصّلاة و السّلام) از مقیاسهاى ما خارج است. او را با ذرع و پیمانهاى که در اختیار ما است براى سنجیدن انسانها و فضیلتها و محسّنات و زیبایىها، نمیشود سنجید و اندازه گرفت؛ او بالاتر از این حرفها است. آنچه ما مىبینیم، درخشش آن بزرگوار است که به چشم هر انسانى مىآید؛ حتّى دشمنان، حتّى مخالفان؛ چه برسد به دوستداران و یا شیعیان. همچنان که از رسول خدا (صلّى الله علیه و آله و سلّم) در کتب اهل سنّت و از روات اهل سنّت روایت شده است که فرمود: اِنَّ عَلِیّاً یَزهَرُ فِى الجَنَّةِ کَکَوکَبِ الصُّبحِ لِاَهلِ الدُّنیا،(۱) در بهشت هم همینجور است؛ درخشش امیرالمؤمنین (علیه السّلام) در بهشت براى اهل بهشت ــ طبق این روایت ــ مثل درخشش ستارهى صبح است براى مردم دنیا؛ نور را مىبینند، درخشش را مىبینند، [امّا] ابعاد را و جزئیّات را نمیتوانند درک کنند و ببینند.

رابطهى ملّت ما با امیرالمؤمنین (علیه الصّلاة و السّلام) یک رابطهى عاشقانه است؛ مسئله بالاتر از اعتقاد به ولایت و امامت آن بزرگوار است. این اعتقاد هست، جزو جان ما است، جزو اوّلین آموختههاى ما در گاهواره است و تا گور انشاءالله با ما همراه خواهد بود امّا یک چیز دیگر، یک عنصر دیگر در رابطهى ملّت ما و امیرالمؤمنین (علیه الصّلاة و السّلام) رابطهى محبّت است، عشق است.

آنقدر زیبایىها و جلوهها و جاذبهها در آن بزرگوار بسیار است که دلى که با این جاذبهها آشنا شود، نمیتواند نسبت به آن بزرگوار بىتفاوت بماند. هر که او را به قدرى که در همین روایات هست شناخت، دلباختهى او شد. حتّى آن کسانى که امامت آن بزرگوار و ولایت آن حضرت را هم مانند ما قبول نداشته باشند و عقیدهى ما را نداشته باشند، این فضایل را و مناقب را که در کتب فریقین آمده است ــ مخصوص شیعه نیست؛ علماى بزرگ اهل سنّت این فضایل را آوردهاند و در همهى آفاق منتشر شده است ــ مىبینند، دلباخته و مجذوب امیرالمؤمنین میشوند. پس مسئلهى ما مسئلهى شناختِ حقیقت نورانى و عِلوى(۲) امیرالمؤمنین نیست که آن را نه میتوانیم بفهمیم، نه میتوانیم تصوّر کنیم، نه راهى داریم براى اینکه آن را درک کنیم ــ مگر کسانى که دلشان به نور هدایت و معرفت الهى در آن ابعاد روشن شده باشد ــ امّا این مسئلهى محبّت، مسئلهى مهمّى است؛ این ارتباط دوستى و عشق و رابطهى با امیرالمؤمنین (علیه السّلام) یک حقیقت درخشانى است. ما از این حقیقت درخشان مانند معراجى(۳) باید استفاده کنیم و عروج کنیم؛ و میشود؛ با نردبانِ محبّت میشود به بالاترین درجات معرفت هم رسید. اصل کار، محبّت است.

امّا برادران و خواهران! این عمر، کوتاه است. این دنیا براى ما و براى هر نفْس بشرى کوچک است، زود میگذرد؛ باید فرصتها را مغتنم شمرد و با تعارف و با چیزهایى که ما را به پیش نمیبرد، نباید مشغول شد. این محبّت باید ما را به معراج ببرد، باید رشد بدهد. کِى خواهد شد؟ چه وقت یک چنین کیمیااثرى را، اکسیراثرى را این محبّت نشان خواهد داد؟ آن وقتى که ما به پیوندِ محبّتآمیز بین خودمان و امیرالمؤمنین و اولیاى دین به چشم جدّى نگاه کنیم. چه جور؟ به چشم جدّى نگاه کردن به محبّت، به این است که ما تلاش کنیم در راهى که به آن بزرگوار میرسد، حرکت کنیم؛ وَالّا اگر به آن راه پشت کنیم، خداى نکرده با هر عملى، با هر اقدامى، با هر سخنى یک قدم دور کنیم خودمان را از آن بزرگوار، این محبّت هم بتدریج کمرنگ و بىعمق و سطحى و صورى خواهد شد. محبّتِ واقعى داریم و محبّتِ صورى؛ محبّت واقعى شما، محبّت شما به فرزند شما است. هیچ گرفتارىاى شما را از بیمارى فرزند، از خطرى که او را تهدید میکند، از نگرانىهاى او فارغ نمیکند؛ این محبّت، حقیقى است. یک محبّت هم محبّت زبانى است؛ در مواقع حسّاس و مراکز حسّاس انسان را رها میکند. اگر ما از امیرالمؤمنین (علیه الصّلاة و السّلام) خداى نخواسته دور بشویم، اینجور خواهد شد؛ محبّت، زبانى خواهد شد؛ ادّعائى خواهد شد؛ دست ما را در وقتى که به آن احتیاج داریم، نخواهد گرفت؛ امّا اگر آن راهى که به امیرالمؤمنین میرسد، دنبال کنیم، هرچه پیش برویم، این محبّت عمیقتر خواهد شد.

حالا دربارهى علىّبنابىطالب(علیه الصّلاة و السّلام) که نمیشود با این چند دقیقهها حرفى زد. آن چیزى که من در این مختصر فکر میکنم که عرض کنم، این است که ما نگاه کنیم در میان دهها صفت برجستهاى که در ذات مبارک امیرالمؤمنین و در رفتار آن بزرگوار هست ــ که هر کدام مثل خورشیدى میدرخشد ــ چند صفت از این صفات را انتخاب کنیم و خودمان را دنبالهرو این صفات کنیم.

حالا یک صفت از صفات آن بزرگوار را من عرض میکنم؛ آن صفت این است که امیرالمؤمنین (علیه الصّلاة و السّلام) از اوّل زندگى تا آخر عمر به خداى متعال فکر کرد و راه خدا را ولو مورد مخالفت همهى انسانها هم بود، بر راه غیر خدا و ضدّ خدا انتخاب کرد؛ این یک صفت. امیرالمؤمنین از قبیل این صفت، دهها خصلت برجسته دارد و این یکى از آنها است.

آن وقتى که میخواست ایمان بیاورد ــ که اوّلمؤمن به نبىّ اکرم، امیرالمؤمنین بود ــ در آن لحظهاى که ایمان مىآورد، همهى کسانى که در آن جامعه بودند، به این حقیقت کافر بودند؛ او به کفر آنها و به انکار آنها و به عناد آنها اعتنائى نکرد. در واقعهى یومالدّار که پیغمبر بزرگوار بزرگان عرب در مکّه را جمع کردند و اسلام را عرضه کردند بر آنها و فرمودند که هر کسى که امروز اوّلنفر ایمان را بپذیرد، او وصىّ من خواهد بود و امیر پس از من خواهد بود و عرضه کردند این معنا را بر دیگران، هیچکس ــ از کفّار و قرشیّونى که بودند ــ حاضر نشد این دعوت را قبول کند؛ و امیرالمؤمنین که کودکى یازدهساله یا سیزدهساله بود، بلند شد و قبول کرد و رسول اکرم هم از او قبول کرد؛ هم ایمانش را، هم نفر دوّم شدنش را ــ که کفّار برگشتند به ابىطالب، پدر آن بزرگوار به صورت استهزا گفتند که پسرت را بر تو امیر کرد ــ این اوّلین قدم بود.

در تمام دوران مکّه، یک لحظه رعایت و ملاحظهى خشونتها و عصبیّتها و مخالفتها و دشمنىها را نکرد و از حق دفاع کرد. در تمامِ دوران مدینه در هرجایى که خطر بود، علىّبنابىطالب آنجا بود و هیچ چیز را ملاحظه نکرد. در قضیّهى خندق آن وقتى که همه سرها را به زیر انداختند، او بلند شد و شجاعانه داوطلب شد، یعنى براى وجود خود هیچ حیثیّتى جز حیثیّت دفاع از اسلام و دفاع از حق قائل نبود. [اصل] براى او همین یک کار بود که از حق دفاع کند.

انسان قواى معیّنى دارد، عمر محدودى دارد و باید اینها را به عنوان سرمایهاى در اختیار حق قرار بدهد؛ این است سلوک یک مؤمن به على (علیه السّلام). این است که اگر در بشر ــ ولو در جمع کوچکى از بشر ــ به وجود بیاید، خواهد توانست دنیا را از ظلم و جور خالى کند. این است آن چیزى که ما انسانهاى دلبسته و چسبیدهى به غذا و خوراک و راحت و عشرت و زندگى و خانه و جاه و جلال و مقام و قدرت و سایر دلبستگىها و سرگرمىهاى بشر در دنیا نمیتوانیم از میان این حصارها خودمان را خارج کنیم و آنجور در آن راه حرکت کنیم و نتیجه این میشود که دنیا این[طور] شده است که مشاهده میکنید. و اگر از این روحیه درخششى در یک انسان به وجود بیاید، همان خواهد شد که شما در جبهههاى جنگ دیدید، در شهدا دیدید، در رزمندگان شجاع ما دیدید، در آزادگان ما در زندانها دیدید، در جانبازان صبور ما دیدید، در خانوادهها و پدرها و مادرها دیدید و در این ملّت در طول انقلاب و دوران جنگ تا امروز دیدید؛ و دیدید که چه هنگامهاى در دنیا به وجود آورد. این یک چیز ناقص و کوچکى بود، قطرهاى بود از آنچه دریاى آن در روح بزرگ امیرالمؤمنین وجود داشت.

او ملاحظهى «خود» را، ملاحظهى «من» را، ملاحظهى راحت را، خواستهاى نفسانى را، هیچ مداخله نداد در تصمیمگیرىهاى خود و در عمل خود. بعد از رحلت خاتمالانبیا هم همینجور. در آن دوران ۲۵ سال، آنجورى که مصلحت امّت اسلام اقتضا میکرد و ایجاب میکرد، عمل کرد. از مصلحت تخطّى نکرد؛ منیّت نشان نداد. بعد از آنکه امیرالمؤمنین به خلافت رسید، آن کسانى که حق را با خودشان میدانستند و در سر سوداى خلافت داشتند، دیدید چه کردند! دیدید چه جنگها و خونریزىها به راه انداختند! على در آن ۲۵ سال از این کارها نکرد، با اینکه خود را حق میدانست. این کلمات امیرالمؤمنین است؛ این زندگى امیرالمؤمنین است. حقّى را براى خود قائل بود امّا مصلحت بزرگ اسلام را در این میدید که سکوت کند، تسلیم باشد، با جریان معمول جامعه پیش برود. آن وقتى هم که به خلافت رسید، باز دوستان ــ دوستان نزدیک، دوستان دور ــ دشمنان ظاهرساز، همه او را نصیحت کردند که آقاجان! عجله نکنید، فلانى را عزل نکنید، فلانى را نصب نکنید، این حرف را نزنید، این تقسیم اینجورى را نکنید؛ این پول را و مستمرّى را قطع نکنید. این بزرگوار به همهى اینها با چشم بىاعتنائى نگریست؛ آنچه را حق میدانست، همو را عمل کرد. این یک صفت از صفات امیرالمؤمنین است.

ما محبّان آن بزرگوار هستیم. شکّى نیست که در دل ما عشق امیرالمؤمنین موج میزند. این مایهى امید ما است، این افتخار ما است امّا این محبّت را چه چیزى عمق میدهد و جزو جان ما میکند و روزافزون میکند و ثمربخش میکند؟ اینکه به این صفت امیرالمؤمنین اقتدا کنیم.

امروز دنیا براى آن کسى که مسلمان است، دنیاى سختى است. امروز بعد از قرنها که اسلام از مظاهر حقیقى حاکمیّت و نشان دادن قدرت برکنار بود، داعیهى حاکمیّت دارد، در مسند حاکمیّت نشسته است و یک کشور را اداره میکند. قوانین بر اساس اسلام است، در دنیا آوازهى اسلام جاذبه پیدا کرده است. بشریّت دلمُرده، نسلهاى جوان افسردهى دنیا که از همهجا ناامید شدهاند، به اسلام توجّه پیدا کردهاند؛ احساسات اسلامى جوامع اسلامى دارد بیدار میشود. ببینید این کشورهایى را که اینجور شوق اسلام ملّتها را در آنها به هیجان آورده است و در آنها شورى افکنده است! امروز اسلام با این وضعیّت دشمنهاى جدّى دارد؛ دشمنهایى که اسلام را مانع کار خود مىبینند، مانع غارتگرىهاى خود مىبینند، مانع سلطهى خود بر ملّتها مىبینند، مانع تحمیق(۴) افراد بشر در سطح عالم مىبینند. اینها دشمن جدّى اسلامند. امروز دشمن اسلام مثل دوران نبىّ اکرم (صلّى الله علیه و آله و سلّم) محدود به قبایل پراکنده نیست؛ مجهّزترین سلاحها در دست آنها است، بیشترین پولها در دست آنها است، دانش پیشرفتهى بشر در دست آنها است و اینها ضدّ اسلامند. مسلمانى(۵) در این دوران، برافراشتنِ این پرچم که در آن سعادت هست، آزادى هست، خیرات و برکات هست، پاره کردن زنجیرهاى اسارت هست و اینهمه برکت دارد، آسان نیست؛ باید ایستادگى کرد.

ملّت ما یک تجربهى بسیار درخشانى را پشت سر خود دارد که باید آن تجربه را فراموش نکند؛ تجربهى انقلاب است و سپس تجربهى جنگ؛ دو پیروزى. ما در انقلاب و در تشکیل نظام جمهورى اسلامى پیروز شدیم؛ این یک پیروزى؛ در جنگ هم پیروز شدیم. خنّاسها خیلى کوشش میکنند وانمود کنند ایران در جنگ پیروز نشد؛ این یا حرف شیطان است یا حرف کوتهنظران است. براى یک ملّتى که همهى دنیا در کنار دشمن او قرار بگیرند و به او سلاح و تجهیزات بدهند براى اینکه از مرز خود عقب بنشیند، نیروهاى مسلّحش از بین برود، نظام اجتماعىاش از هم بپاشد و علىرغم همهى این توطئهها و فشارها روزبهروز قوىتر بشود، نیروهاى مسلّحش را تقویت کند، آحاد ملّت را آموزش بدهد، مرزهاى خود را محکم نگه دارد، این پیروزى نیست؟

برادران و خواهران! این پیروزىها براى ما مایهى عبرت است. چطور شد این پیروزىها به دست آمد؟ با نترسیدن از دنیا. از آمریکا نباید ترسید و ملّت ایران نمیترسد. با این روح شجاعت، با این توکّل به خدا، با این حماسه و شورى که در اقشار ملّت ما بخصوص در جوانهاى ما هست، این ملّت پیروز خواهد شد، به اهداف خود خواهد رسید و دشمنان را به زانو در خواهد آورد. هیچ دشمنى نمیتواند ملّت ایران را از پیمودن این راهى که اسلام در مقابل او گذاشته است، بازدارد. فقط این نکته را باید به یاد داشت که مثل علىّبنابىطالب از کثرت دشمن نباید هراس داشت.

امیدوارم که برکات این میلاد مبارک براى همهى ملّت ما انشاءالله موجب شادى و سرور و گشایش در همهى امور باشد و امیدوارم که انشاءالله دلهاى شما به نور ولایت این بزرگوار روزبهروز روشنتر باشد و انشاءالله وجود مقدّس ولىّعصر (ارواحنا فداه) شما را مشمول دعوات زاکیهى خود قرار بدهند.

والسّلام علیکم و رحمة ‌الله و برکاته
 
 
ابنمغازلی. مناقب امیرالمؤمنین علیّبنابیطالب، ج ۱، ص ۱۵۳
بلندمرتبه، بالا
نردبان
احمق نگاه داشتن
مسلمان بودن

جمله‌های برگزیده این دیدار
آخرین‌ها
پايگاه اطلاع‌رسانی دفتر حفظ و نشر آثار حضرت آيت‌الله‌العظمی سيدعلی خامنه‌ای (مد‌ظله‌العالی) - مؤسسه پژوهشی فرهنگی انقلاب اسلامی