![]()
1370/06/25
بیانات در دیدار ائمّهى جمعهى سراسر کشور
بسم الله الرّحمن الرّحیم(۱)
اوّلاً خیر مقدم عرض میکنم به همهى آقایان محترم و بزرگان و چهرههاى شاخص و برجستهاى که بحمدالله صحنهى امامت جمعهی کشورمان را منوّر کردند. ثانیاً تذکّراً عرض میکنم که اگر قرار باشد این جلسات که با زحمت معتنابهى تشکیل میشود ــ چون آقایان از نقاط مختلف تشریف مىآوردید؛ طىّ طریق و زحمات سفر و ترتیبات برنامهریزى و غیره ــ یک پیشرفت چشمگیرى ایجاد بکند، حقّ این جلسات اداء شده است و اگر قرار باشد که چنین پیشرفتى را ما انتظار بکشیم، دخالت و حضور و ورود دلسوزانهى یکایک آقایان در جلسات بحث و مشورت یعنى همان کمیسیونها ضرورى است. و من از همهى آقایان، بخصوص کسانى که صاحب فکر نو و ابتکارى و جرئت اقدام در گشودنِ راههاى ناگشوده هستند، خواهش میکنم که سعیمان بر این باشد که به طور دائم این مجموعهى سراسرىِ کشور را روزبهروز تکامل ببخشیم. اگر ما قانع باشیم که همانجورى که ده سال پیش نمازهاى ما برگزار میشد، حالا هم همانجور برگزار بشود، این غبن است: مَن ساوىٰ یَوماهُ فَهُوَ مَغبون.(۲) قاعدهى هر کار مستمر، بخصوص وقتى وظیفهى بزرگى بر عهده دارد، این است که به طور دائم در حال تحوّل و پیشرفت باشد. بالاخره مجموعهاى انسانى با ذخیرهى باارزشى از علم و معرفت و فرهنگ و تجربه و دانش، در مسئولیّتى والا قرار گرفته ــ که دربارهى این مسئولیّت و مانند اینها چون زیاد بحث شده، قصد ندارم که تکرار مطلب بکنم ــ این مجموعه با این مسئولیّت باید در حال پیشرفت و تحوّل باشد؛ راه آن را پیدا کنید. تحوّل چگونه خواهد شد؟ ابزار آن چیست؟ ما چه کار باید بکنیم؟ شما چه کار باید بکنید؟ اینها را باید فکر کنید. این جلسات براى اینجور مقاصدى قاعدتاً تشکیل میشود. و امّا مطلبى که میخواهم عرض بکنم، قبلاً یک مقدّمهاى را عرض خواهم کرد و بعد آن مطلب را به اختصار انشاءالله بیان میکنم. آن مقدّمه این است که امروز وضعیّت ما ــ وضعیّت کشور و نظام و انقلاب ــ از دو جهت قابل توجّه است: اوّل از جهت موازین معمولىِ یک حکومت؛ برنامهریزى، انتخاب آدمهاى کارآمد، به کار گرفتن تجربههاى فراوان، آشنا شدن با مسائل و مفاهیمى که در حکومت به آنها نیاز است و روان شدن کار. این جهت اوّل. در این جهت ما پیشرفت کردهایم و اثر این پیشرفت محسوس است؛ همهچیز در مجموعهى ادارهی کشور رو به پیشرفت است. من حالا که نگاه میکنم به خطوط گوناگونى که در ادارهى کشور وجود دارد، احساس میکنم ما در همهى این خطوط از لحاظ مدیریّت، برنامهریزى و پختگى در کار، در حال پیشرفتیم. اگر یک تحلیل دقیق و مبسوطى در این باب بشود، این روشن خواهد شد. مثلاً ما در زمینهى اقتصاد در حال پیشرفتیم. ممکن است به ذهن آقایان بعضى از ظواهر موجود در زمینهى اقتصاد مثل تورّم و گرانى ارزاق و مسائلى از این قبیل بیاید؛ من عرض میکنم این منافاتى ندارد با آن چیزى که ما آن را ادّعا میکنیم. ما در همین زمینهى اقتصاد بالاخره با گذشت سالهاى متمادى به یک نقطهى روشنى رسیدهایم، یعنى برنامهى اقتصاد کشور براى مسئولین کشور برنامهى روشنى است و مشىاى که براى رسیدن به هدفهاى این برنامه در نظر گرفته شده، مشى صحیح و متین و قابل دفاعى است. خیلى از کارهایى که خودش صحیح است، هدفش هم صحیح است، ممشىٰ(۳) هم درست است، در حین عبور از گردنههاى مختلف به مشکلاتى برخورد میکند. این مشکل دلیل نادرست بودنِ راه و هدف و برنامه و پیشبینى نیست. این حالا یک نمونه. برنامهى متین و دقیقى است که اگر بىمعارض و بىمزاحم پیش برود، به نقاط خوبى خواهد رسید. در زمینهى مسائل سیاسى و مشى بینالمللى، برنامهى دقیقِ روشنِ حسابشدهاى وجود دارد که اگر بىمعارض و بىمزاحم حرکت بکند، به هدفهاى خوبى خواهد رسید. در زمینههاى مختلف، دردها شناخته شده و مسئولین درصدد برنامهریزى و اقدامند؛ البتّه «ما کُلُّ ما یَتَمَنّى المَرءُ یُدرِکُه»(۴) و «نِیَّةُ المُؤمِنِ خَیرٌ مِن عَمَلِه»؛(۵) همیشه مؤمن چیزهایى را نیّت میکند که احیاناً در مقام عمل نمیتواند به آنها دست پیدا کند. همیشه نیّت مؤمن، بالاتر و بهتر است از آن مقدارى که عمل میکند؛ این یک امر قهرى است. حالا این به عنوان مثال عرض شد؛ مسائل اقتصادى یا سیاسى یا غیره. این یک جنبهى مسئله است؛ یعنى وضع ما در ادارهى کشور، در حرکت عمومى کشور به سمت هدفهاى انقلابى، امروز از گذشته روشنتر، دقیقتر و مستحکمتر است؛ این یک طرف. یک طرف دیگر قضیّه این است که امروز به همین دلیل و بسى دلایل دیگر، توطئههاى دشمنان بر ضدّ ما پیچیدهتر است. البتّه هیچکس در عالم بصراحت اعتراف نمیکند که با جمهورى اسلامى قصد مخالفت دارد یا با اسلام مخالف است؛ ظاهرها همه دوست است، زبانها گرم و گیرا است امّا باطن قضیّه چیز دیگرى است. یک طرف، دشمنِ چپ بود که او به خودىِ خود مضمحل شد و نابود شد و آن را ما در صحنه نداریم؛ یعنى نظام مارکسیستى و کشورهاى فراهمشدهى با این نظام، آن موضع خصومت دیروز را امروز با ما ندارند؛ امّا سؤال این است که آیا حذف این دشمن در مجموع صحنهى نبردى که انقلاب و اسلام با دشمنان دارد، به نفع ما تمام شد؟ آیا در میدان نبرد به معناى کم شدن دشمنىها با ما شد یا نه؟ از یک نظر بله، این به نفع ما تمام شد و آن، این بود که جبههى الحاد، سلاح بُرندهى خودش را که آن تفکّر مارکسیستى و مکتب تدوینشده و سروتهدارِ مارکسیسم بود، از دست داد. برادرانى که در دوران مبارزات و اوایل انقلاب با گروههاى چپ سروکار داشتند یادشان هست که با چه حدّتى(۶) و از چه موضع قدرتى و اطمینانى از این مکتب یاد میکردند. خب آن از بین رفت؛ معلوم شد که تفکّر مادّىِ صریح امروز در دنیا جایى ندارد؛ این، نقطهى مثبت این قضیّه بود؛ امّا از آن طرف، امام در نامهى به رئیسجمهور شوروى، مرقوم فرمودند که شما باید مواظب باشید که تسلیم غرب نشوید.(۷) این[طور] نشد؛ به این توصیهى امام عمل نشد. امروز اروپاى شرقى که مایهى دغدغهى اروپاى غربى بود، جزو اروپاى غربى و نانخور اروپاى غربى و سیاهىلشکر اروپاى غربى شد. کشورهایى که در بین دو قدرت در حال مانور بودند ــ به خاطر اینکه استقلال حقیقى در این کشورها نیست ــ به یک طرف متمایل شدند؛ همه رفتند یک طرف. امروز یک امپراتورى خطرناک عظیم ــ به حسب ظاهر البتّه، باطن قضیّه چیز دیگرى است که حالا عرض خواهم کرد ــ مجهّز به علم و به سلاح و به تکنولوژى در یک نقطهى عالم قرار گرفته که در رأس آن هم آمریکا است؛ این خطر بزرگى است؛ ما این را نباید دستِکم بگیریم. نقطهى مثبتى که باز در اینجا باید از نظر دور نمانَد، این است که «اَلمُنفِقونَ وَ المُنافِقتُ بَعضُهُم مِن بَعض»؛(۸) یعنى از جنس یکدیگرند و در مورد «اَلمُؤمِنونَ وَالمُؤمِنت» میفرماید که «بَعضُهُم اَولِیآءُ بَعض»؛(۹) پیوستهى به یکدیگرند. بین خود منافقون و منافقات آن صمیمیّت و صفا و وحدت هرگز به وجود نخواهد آمد. بالاخره در این جبههى واحد کفر و استکبار، اختلاف و تشتّت رأى و تعارض قوا و نیروها با یکدیگر به قدرى وجود خواهد داشت که اگر مؤمنینِ وقتشناس وجود داشته باشند و از فرصتها استفاده کنند، بتوانند استفاده کنند؛ لکن ظاهر قضیّه [این است که] تا آنجایى که یک خطر واحدى مجموعهى مادّى عالم را و قدرت مادّى عالم را و این امپراتورى خطرناک را تهدید بکند، اینها دستشان با هم است. خب حالا در مقابل این امپراتورى واحد، امروز در دنیا چه هست؟ کاملاً روشن است که هیچ تفکّرى و مکتبى و ایدئولوژىاى و گرایش فکرىاى غیر از اسلام نیست. هیچ چیز نگذاشتند در مقابل این مجموعه، از سنگرهاى قدرت و مبارزه باقى بماند، جز اسلام که همچنان باقى است و همیشه باقى خواهد بود به حول و قوّهى الهى. امروز البتّه افکارى در دنیا هست؛ همین دانشمندان فیلسوف و جامعهشناس غربى از قبیل آنهایى که قبلاً بودند، امروز هم هستند و مکاتب اجتماعى دارند، لکن این مکاتب اجتماعى و سیاسى در خدمت تفکّر غربى است؛ همین لیبرالیسم غربى، همین بهاصطلاح دموکراسى غربى که خودشان مایلند این امپراتورى جهانى را به نام «دموکراسى بشرى» اسم بگذارند ــ که از دموکراسى و آزادى واقعى هم البتّه در آن خبرى نیست ــ و هرچه هست، در خدمت همین امپراتورى است. امروز مکتبى که به انسانها تعلیم بدهد که باید با این شیطان زر و زور جنگید، وجود ندارد. ناسیونالیسم هم نیست؛ حسّ ملّیّت و ناسیونالیستى هم امروز در مقابل آن قدرت قرار ندارد. یک روز در آفریقا و در آمریکاى لاتین و در بعضى کشورهاى آسیا استعمارگران، قدرت را مستقیماً به دست میگرفتند، روحیهى قومیّت مردم و ملّیّت مردم را جریحهدار میکردند، در مقابل خودشان قرار میدادند؛ امروز آن هم نیست؛ امروز سیاست استعمارى خیلى دقیقتر از این است که حسّ ناسیونالیسم و ملّیّتگرایى و قومیّتگرایى مردم را علیه خود تحریک بکند. قومیّت عربى مثلاً یک نمونه است. قومیّت عربى در مقابل چه کسی خواهد ایستاد؟ در مقابل آمریکا خواهد ایستاد یا در خدمت آمریکا است و به نفع آنها به کار خواهد رفت؟ هیچ مکتبى، هیچ سنگرى، هیچ نقطهى اتّکاء و امیدى وجود ندارد. البتّه انسانهاى حقطلب هیچ وقت از بین نمیروند. خفقان ناشى از این قدرت و قدرتنمایىهاى او و خلافهایى که هماکنون مرتکب میشود و بعدها بیشتر مرتکب خواهد شد، هیچکدام از بین نخواهند رفت؛ هیچکدام اینها از نظر انسانهاى دقیق و حسّاس مغفولٌعنه نخواهند ماند. نسل جوان در کشورهای مختلفِ فقیر و وابسته و در خدمت استکبار غربى مطمئنّاً مثل گذشته جوش و خروش خواهد داشت؛ اینها که از بین نمیرود، امّا سنگرى هم ندارند. وسیلهاى که پشت سر آن قرار بگیرند و آن را براى اطفاء غیظ خود در مقابل مستکبرین و ظالمین به کار ببرند، در اختیارشان نیست. یک وسیله باقى است و آن اسلام است؛ آن هم اسلام با تفسیر درست، اسلام با تفسیر انقلابى؛ به تعبیر امام بزرگوارمان، اسلام ناب محمّدى (صلّى الله علیه و آله)؛ این است که در مقابل اینهمه قدرتنمایى، امروز در دنیا وجود دارد و حضور دارد و از آن میترسند؛ این است که ملّتها را هنوز به خود جذب میکند؛ این است که شما به هر نقطهاى از نقاط عالم که امروز سفر کنید ــ چه کشور اسلامى باشد، چه غیر اسلامى باشد ــ انسانهاى زیادى را، جوانهاى زیادى را مىیابید که به شوق آن، به همان شبحى که از دور از آن مىبینند و میشنوند، امید بستهاند، دل بستهاند؛ لذا به شما نزدیک میشوند، با شما حرف میزنند، از شما استفسار میکنند، خیلىها از شما کمک میخواهند. این تنها سنگرى است که در مقابل استکبار و در مقابل شیطان و شیطنت با این عظمت باقى است. خب، نتیجه این است که دشمنىها امروز با اسلام و با نظامى که این حقیقت را، این مکتب را ترویج میکند و پرچم آن را به دست گرفته، بیش از پیش است. این هم طرف دیگر قضیّه. ما امروز باید منتظر دشمنىهاى بسیار عمیق و پیچیدهاى از طرف استکبار باشیم. این دشمنىها البتّه به صورت حملهى نظامى بعید است باشد؛ به صورت تجربههاى گذشته بعید است باشد؛ راههاى دیگرى را براى این کار به احتمال زیاد انتخاب خواهند کرد؛ یکى از راهها تنگ کردن محاصرهى اقتصادى است؛ یکى از راهها فشارهاى روزافزون سیاسى است. الان مىبینید چند وقتى است که باز مسئلهى حقوق بشر در دهنها افتاده. این کشور، آن مجموعه، آن کمیسیون با حربهى حقوق بشر به جنگ جمهورى اسلامى مىآیند. کسانى که حقوقى براى بشر در ته دلشان قائل نیستند و اگر حقّى براى انسان قائلند، براى انسان غربى است و نه براى انسان، و حاضرند که میلیونها انسان غیر غربى نابود بشوند و فدا بشوند براى حفظ سعادت و سلامت خودشان، این انسانها، این آدمهاى دروغگو شعار حقوق بشر را علیه جمهورى اسلامى عَلَم میکنند و عَلَم کردند؛ فشارهاى سیاسى از این قبیل. و فشارهایى [نیز] از طریق به وجود آوردن مراکز فساد و تباهى در داخل. اینکه ما مکرّر عرض کردهایم و میگوییم که توطئهى فرهنگى در جریان است، و بنده آن را بعیان در مقابل خودم مشاهده میکنم، متّکى به استدلال است؛ شعار نمیدهیم؛ من این را مشاهده میکنم. و این مقدّمه میتواند تا حدود زیادى تقریب کند به ذهن، اگر ما ادّعا بکنیم که دشمن، امروز با شیوهى بسیار زیرکانهاى در داخل، در حال یک جنگ فرهنگى، یک مبارزهى تمامعیار فرهنگى علیه ما است. خب، این آن مقدّمهاى که میخواستم عرض بکنم. مطلب این است که حالا براى این جنگ فرهنگى ما باید چه کار کنیم؟ عادت بر این جارى است که اگر مشکل فرهنگىاى در کشور دیده بشود یا شنیده بشود ــ که چنین مشکلى وجود دارد ــ همه روها را برگردانیم به طرف دولت و بگوییم که دولت! شما چرا تلاش نمیکنى؟ چرا فعّالیّت نمیکنى؟ مثال واضح آن هم بدحجابى است، یا در بعضى از شهرها و نقاط دورافتاده، رواج این سازودهلهاى قدیمى و از این چیزهایى که حالا گاهى آقایان مینویسند براى ما یا گزارش مىآید براى ما و مطّلع میشویم که بعضى آقایان گلهمند و ناراحتند. اینها البتّه ظواهر بدى است، شکّى نیست، امّا مسئلهى توطئهى فرهنگى اینها نیست. اینها یک ظاهرهى(۱۰) کوچکى است؛ نسبت به آن توطئه یک مسئلهى خیلى کماهمّیّتى است. امروز از لحاظ وضع حجاب و وضعیّت زنان کشور، فاصلهی ما با قبل از انقلاب خیلى ژرف و عمیق است. در کمتر قسمتى ما اینقدر با قبل از انقلاب فاصله پیدا کردهایم. شما نگاه کنید، ببینید در بخشهاى مختلف جامعهمان ــ چه بخشهاى مربوط به مذهب و دین، چه بخشهاى مربوط به مسائل علمى، چه بخشهاى مربوط به سیاست و اقتصاد و غیره ــ در کجا اینهمه فاصله وجود دارد بین وضع موجود و وضع آن روز؟ [کجا] این مقدار فاصله وجود دارد که ما میان زن امروز و زن زمان حکومت ستمشاهى مشاهده میکنیم؟ آن روز چیزى از زن باقى نمانده بود؛ آن روز چیزى به نام حرمت و حجاب و حفاظ و قداست و طهارت زن نگذاشته بودند باقى بماند؛ بخصوص در شهرهاى بزرگ. امروز وضعیّت قابل مقایسهى با آن روز نیست؛ البتّه باید بهتر از این بشود؛ شکّى نیست، امّا آنچه امروز هست، قابل مقایسهى با آن روزگار نیست. این نیست آن چیزى که ما به عنوان ضایعهى فرهنگى و پوسیدگى جامعهى خودمان به عنوان خطر دشمن و حملهى دشمن باید به آن توجّه بکنیم؛ چیز دیگرى است که این هم یکى از گوشههاى آن است؛ در مواردى یکى از مظاهر آن است. خلاصهى مطلب این است که آقایان! نسل جوان در حال تباه شدن تدریجى به وسیلهى دشمن است؛ ما باید نگذاریم، ما باید حفظ کنیم. نسل جوانى که باید دفاع کند اگر جنگ بود، باید حضور پیدا کند اگر حادثهاى در داخل بود، باید درس بخواند و خودسازى کند آنجا که نوبت علم و تربیت علمى و تحقیقى است، باید خود را آماده کند آنجایى که صحبت آینده است، این نسل جوان که مایهى تکیه و امید است، بتدریج با شکلهاى مختلف، با شیوههاى گوناگون دارد روى او کار میشود و تلاش میشود. این تلاش هم عمدتاً تلاش فرهنگى است. البتّه محافلى وجود دارد براى اینکه ببرند جوانها را آلوده به فساد بکنند که جنبهى غیر فرهنگى دارد و جنبهى عملى دارد، لکن آنچه بیش از همه خطرناک است، ذهن جوان و فکر جوان و روحیهى جوان است؛ این را باید دریافت. بیشترین چیزى که روى ذهن جوان اثر میکند، دو چیز است: یکى تبلیغات گوناگون دشمن؛ تبلیغى که او را نسبت به حقایق مقدّس اسلامى و حقایقى که در انقلاب به عنوان مسلّمات و پایهها و ستونهاى اصلى اعتقاد شناخته شده، سست کند و بىتفاوت کند؛ و عامل دوّم، عدم دفاع صحیح، عدم تبیین صحیح از این حقایق و از این اصول است. و من گمان میکنم تأثیر عامل دوّم کمتر از عامل اوّل نباشد؛ چون در نظام جمهورى اسلامى به طور صریح و علنى علیه اسلام و اصول اسلامى و مبانى اسلامى و معارف اسلامى، کمتر تبلیغ میشود و میدان باز نیست براى تبلیغ وسیع؛ بنابراین تبلیغ دشمن، سطح معیّنى را فقط میپوشاند؛ در حالى که این عامل دوّم، دیگر حد و اندازهاى ندارد؛ وقتى ما تبلیغ نکردیم، وقتى ما حقایق را بیان نکردیم، وقتى ما تبیین درستى از معارف اسلامى [نکردیم] ــ از خود توحید، از حکومت الهى، از لزوم عبودیّت انسان در مقابل خدا، از لزوم تسلیم انسان در مقابل احکام خدا، که اینها پایههاى اصلى است دیگر ــ وقتى ما از اینها دفاع نکردیم، تأثیرى که از این عدم دفاع و عدم تبیین و عدم توجیه صحیح حاصل میشود، محدود به یک حدّ خاصّى نیست؛ شامل همه است. من از اینجا میخواهم وارد بشوم به وظیفهى خودمان به عنوان روحانیّون و بخصوص به عنوان ائمّهى جمعه. به نظر بنده وظیفه خیلى سنگین است؛ خیلى سنگین. کارى که باید آقایان ائمّهى جمعه انجام بدهند، کار بسیار عظیم و بزرگى است و نمیتوان با آن سَرسرى برخورد کرد؛ نمیشود آن را سهل گرفت. البتّه آنچه به ذهن بعضى از آقایان ممکن است بگذرد، در ذهن بنده هم هست. ممکن است بعضى بگویند آقا، ما هرچه تبلیغ بکنیم، از آن طرف مثلاً رادیو، تلویزیون یا بعضى از مراکز، ضدّتبلیغ انجام میدهند. این را بنده البتّه تا حدودى قبول دارم؛ به طور صد درصد که طبعاً ما قبول نداریم اگر کسى اینجور بگوید، لکن بله، تبلیغاتِ بد و نادرست آنجاها هست. من قائل به تفکیک بین مسائل هستم. من میگویم دو مسئله است: یک مسئله این است که ضدّتبلیغهایى که از ناحیهى غیر ما است، چیست؛ آنها را باید علاج کنیم؛ در این شکّى نیست و دستى و تدبیرى و اقدامى و کارى البتّه دنبال آن باید برود و امیدواریم انشاءالله آنها اصلاح بشود؛ و عرض میکنم که نسبت به آن مسائل، دنبالگیرى هم هست. و یک مسئله این است که حالا با توجّه به همین وضعیّت، با توجّه به اینکه رادیو و تلویزیون ما، رادیو و تلویزیونِ مطلوبِ حدّ اعلای لازم براى محیط اسلامى نیست، باید چه کار کرد؟ آیا این، تکلیف را از گردن ما برمیدارد؟ آیا محیط روحانىِ ما میتواند ادّعا بکند که همهى تلاش و کار لازم را در جهت توجیه افکار جوانان و نوجوانان و زنان و مردان در این جامعه انجام میدهد؟ این، آن سؤالى است که باید ما به آن جواب بدهیم. بنده خودم را هم مثل شما مسئول میدانم در این بخش قضیّه به عنوان یک روحانى. البتّه وظایف دیگرى هست که در جاى خودش باید عمل بشود و امیدواریم عمل بشود. در باب تبیین چطور؟ من این را میخواهم عرض بکنم که در یک شهر آنچه از منبر جمعه متوقّع است، فقط این نیست که ما یک مطلبى را آماده کنیم، برویم در منبر بیان کنیم؛ بیش از این متوقّع است. متوقّع این است که به عنوان یک طبیب که [نوع] بیمارى را جستجو میکند و آن را مىشناسد و درمان آن را با زحمت هر چه تمامتر تهیّه میکند و این درمان را بر روى زخم میگذارد یا به بیمار میخورانَد، باید بخورانیم. تکلیف ما این نیست که بگوییم ما گفتیم، هر کس میخواهد بیاید عمل بکند؛ این مال این دوره نیست؛ این دورهاى که حکومت به دست مسلمین است؛ این دورهاى که بار ادارهى جامعه بر دوش ما است؛ بخصوص این دورهاى که دشمن اینهمه با تلاش دارد دنبال میکند براى اینکه مفاهیم اسلامى را از ذهنها بزداید. تکلیف فقط این نیست که حالا ما یک مطلبى گفتیم، [اگر] شد شد، نشد نشد، ما فقط بایستى حرفمان را بزنیم؛ اینجور نیست. ما بایستى حرف را به دلها برسانیم: وَما عَلَی الرَّسولِ اِلَّا البَلغ؛(۱۱) رساندن؛ باید برسد. اینکه پرتاب کنیم در هوا، [اگر] کسى گرفت گرفت، نگرفت نگرفت، به جایى رسید رسید، نرسید نرسید، قبول نیست. من این را به عنوان یک مشکل مشاهده میکنم. البتّه من میدانم که آقایان تلاش میکنند، زحمت میکشند. امامجمعه در یک شهر مرکز توقّعات است، محلّ مراجعات است، کار مردمى دارد، کار ادارى و سیاسى دارد، مردم حلّ خیلى از مشکلات را از او میخواهند، بعضى کوتهنظرها حتّى از چشم او مىبینند ــ به صِرف اینکه حالا این هم معمّم است و فرض بفرمایید که بعضى مسئولین حکومت هم معمّمند ــ اینها را بنده میدانم، لکن بر این مشکلات باید فائق آمد؛ باید آن تکلیف اصلى را پیدا کرد. برادران! امروز در یک شهر اگر امامجمعه فرضاً به اختلاف فلان دو مسئول ادارى نرسید، هیچ طورى نمیشود، هیچ آسمانى به زمین نمىآید ــ حالا اگر رسید و اقدام کرد و اصلاح کرد البتّه خیلى بهتر است ــ امّا اگر چنانچه در این شهر، من باشم و مسئولیّت تریبون و منبر عظیم تبیین دین خدا را داشته باشم و در عین حال جوانها گروهگروه بىدین بشوند، این ضایعه است. ما اوّل باید فکر کنیم و ببینیم چگونه میشود جوانها را جذب کرد به نماز جمعه؛ روى این مسئله فکر بشود. بنده گزارشها را از نمازهاى جمعهى مختلف در سرتاسر کشور و حتّى بعضى از بخشها، بمرور میبینم. آنچه این گزارشها به ما میگوید، ایجاب میکند که نسبت به این قضیّه بررسى بشود، فکر بشود. البتّه خیلى آسان میشود همهى تقصیرها را گردن دیگران انداخت؛ بگوییم آقا، وضع اقتصادى اینجور است، گرانى آنجور است، فوتبال آنجور است، پس مردم نمىآیند. خب میشود این را گفت، امّا این درست نیست، این صحیح نیست؛ اینها یک عواملى هستند گوشهوکنار، تأثیراتى هم البتّه دارند و بىتأثیر هم نیستند، امّا این نیست عاملِ اینکه ما ببینیم در نماز جمعهى ما جوانى حضور ندارد یا بسیار معدود حضور دارد یا با شوق و رغبت نمىآید. اصل قضیّه این است که باید این مرکز، جاذبه داشته باشد تا بکشاند. اگر جاذبه داشت، خواهد کشاند؛ از پاى تلویزیون هم میکشاند؛ هرجور انسانى را میکشاند؛ من این را عرض میکنم. آقایان! باید روى این فکر کرد و توقّع من این است و خواهشم این است که آقایان در این جلسات کمیسیونى، روى این مسئله فکر کنند که چه عواملى را میشود به کار گرفت براى این قضیّه؛ از چه شیوهى بیانى باید استفاده کرد؛ از چگونه مطلبى باید استفاده کرد براى جذب و جاذبه؛ مطلب را به چه بیانى باید گفت. ممکن است بعضى ابتکار لازم در شناختن بیان صحیح نداشته باشند؛ بسیار خوب، بنشینیم ترتیبى بدهیم که آنچه باید گفته بشود با بهترین بیان در یک مجموعهاى تدوین بشود و در اختیار همه گذاشته بشود ما نباید رها کنیم این مرکزِ به این مهمّى را؛ اساس کار ما اینجا است. نماز جمعه است که دلها را محکم میکند، ایمانها را قوى میکند، شجاعتِ اقدام به افراد میبخشد و این سربازان عظیم، این جنودالله را در هنگام لزوم به کار مىاندازد. اگر این حربه کُند شد، بسیارى از مشکلات به وجود خواهد آمد. تکیهى نظام الهى به مردم است و مردم بیش از همهچیز با عواطفشان و با ایمانشان در صحنه حضور پیدا میکنند؛ و این عواطف و این ایمان را بایستى جذب کرد. و من البتّه در این زمینه مطالبى دارم و [نکاتی] هست که مربوط به خصوصِ ائمّهى جمعه نیست، مال همهى روحانیّون است ــ که حالا بایست در یک جمعى عرض بکنم آن مطالب را که فقط اختصاص به آقایان ائمّهى جمعه نداشته باشد که همهى بار بر در خانهى این بزرگواران فرود بیاید؛ مال همهی روحانیّون است؛ از ائمّهى جمعه و غیر ائمّهى جمعه ــ لکن آنچه اینجا میتوانم عرض بکنم، این منبر است. این منبرى که در اختیار ما است، مسئولیّت سنگینى است؛ این مسئولیّت را بایستى بشرائطها(۱۲) و با همهى خصوصیّاتها(۱۳) قبول کرد و از آن به همانگونه که لازم است، استفاده کرد. امروز چشم مردم به شما است. امید مردم به روحانیّت است؛ تکیهى معنوى مردم به روحانیّت است. بزرگترین مظهر عمومى روحانیّت در همهجاى کشور، ائمّهى جمعه هستند. البتّه در حوزههاى علمیّه و مراکز علمى، اساتید و اساطین(۱۴) و مراجع و مانند اینها هستند امّا مخصوص بعضى از نقاط کشورند؛ آنچه در همهجاى کشور عمومیّت دارد، امامت جمعه است. امامت جمعه، هم نمایندگى از کلّ روحانیّت است و هم نمایندگى از نظام؛ چون نظام هم نظام اسلامى است. با این دید، با این برداشت، با این توجّه، بایستى در آن مرکز و آن کانونِ با آن اهمّیّت حضور پیدا کرد و بر اساس آن، بایستى مطلب انتخاب کرد و به مردم گفت. بنده گمان میکنم بر این اساس ما باید یک مقدارى کار کنیم. البتّه بنده حرفى ندارم که خود من در هر کارى که باید انجام بگیرد، شرکت بکنم. بنده با اینکه گرفتارىام هم زیاد است لکن این مسئله را بسیار مهم میدانم و معتقدم که بایستى براى این کار فکر اساسى بشود؛ مطالبى آماده بشود از مسائل اسلامى و به شکل مناسبى تحریر بشود و تقریر(۱۵) بشود و در همهجاى کشور این مطالب گفته بشود؛ آنچنان که در همهى دلها و ذهنها جا بگیرد. مطالبى باید انتخاب بشود از مسائل اسلامى که پاسخ به شبهههاى تقدیرى و فرضىاى باشد که میدانیم امروز به وسایل مختلف در بین مردم و در بین خواص پراکنده میشود. افکار فلاسفه و نویسندگان و متفکّرین مادّى غرب، امروز در سطح دانشگاههاى ما به صورت کتاب، به صورت ترجمه وجود دارد. نمیشود سدّى درست کرد که اینها وارد نشوند؛ این امکان ندارد و مصلحت نیست؛ افکار باید بیایند، باید حضور داشته باشند؛ در مقابل آن افکار باید پادزهر ایجاد کرد. روحانیّتِ این کشور، جوانان این کشور را در مقابل تفکّرات پُرجاذبهى مارکسیسم واکسینه کرد؛ پادزهر به آنها زد. مارکسیستها در این مملکت مگر کم کار میکردند؟ [مگر] کم جزوه منتشر میکردند؟ [مگر] کم بحث میکردند؟ همین متفکّرین اسلام و روحانیّون بودند که توانستند در مقابل آنهمه حرف پُرجاذبه و شیرین و عوامفریب ــ که عوامفریبتر از آن، انسان کمتر حرفى را سراغ دارد ــ جوانهاى ما را حفظ کنند. بین جوانهاى ما کسانى بودند که با مارکسیستها مبارزه میکردند؛ مبارزهى علمى میکردند. دیگر حالا هر فکرى باشد، جاذبهى آن بیشتر از آنها که نیست. ما باید مطالبى را آماده کنیم که ردّ انحرافات و تحریفات و اشتباهاتى باشد که به شکل خوراک فکرى در میان جوانان تقسیم میشود در کتابهاى مختلف، در جزوههاى مختلف؛ حتّى گاهى نادانسته در جزوههاى درسى و کتابهاى درسى دانشگاه؛ حتّى گاهى نادانسته در گفتگوهایى که در رسانههاى جمعىِ ما منتشر میشود. اینها را بایستى ما آماده بکنیم. یک جمعى خوشفکر و دانشمند وقت بگذارند، آماده کنند و در بین همهى ائمّهى جمعه اینها منتشر بشود؛ بر روى آن کار بشود، مطالعه بشود. مباحث سیاسى و تحلیلهاى سیاسى و کار سیاسىِ دقیق و مسائل سیاسىِ روز به شکل صحیح و عمیق و دقیق بررسى بشود و در اختیار ائمّهى جمعه گذاشته بشود. اینها کارهایى است که خود این مجموعه باید انجام بدهند. این مجموعه یک سازماندهىِ عمومى است در سطح کشور و کارهایش را باید خودش انجام بدهد؛ در درون خودش بایستی انجام بدهد. البتّه در مرکز، قهراً وظایفى بر عهدهى برادران هست. این طرق را باید انتخاب کرد: منبرهاى جمعه را بایستى پُرجاذبه کرد؛ جوانها را باید به آن جذب کرد؛ از چیزهایى که منفّرِ(۱۶) طباع(۱۷) سالم است، بایستى پرهیز کرد؛ از چیزهایى که ایمانها را سلب میکند از [یک] روحانى، بایستى اجتناب کرد؛ و یکى از وظایف عمدهى روحانیّت عبارت است از اینکه این ایمانها را حفظ کند؛ چون ایمان به روحانیّت، همواره ملازم بوده است با ایمان به اصل دین و کمتر بودهاند کسانى که روحانیّت را قبول نداشته باشند و یک اعتقاد درست و حسابى به اصل دین داشته باشند. بعضى ادّعا کردهاند، [ولى] ما کمتر یافتیم. دین را مردم از این طریق فهمیدند. باید ایمانشان به دین همراه باشد با ایمانشان به همین مجموعه. این، آن مطلبى بود که من میخواستم عرض بکنم. البتّه کمیسیونها مجال دارند روى این مسائل بحث کنند؛ چند روزى هم بحمدالله فرصت هست و میشود دلسوزانه و دنبالگیر این موضوعات را مورد تأمّل قرار داد، در آن اندیشید و واقعاً راه پیدا کرد؛ و خداى متعال هم کمک خواهد کرد. به فضل الهى تشکیلات عظیم امامت جمعه تاکنون در کشور خدمات بزرگى را انجام داده و کشور را حفظ کرده و انقلاب را حفظ کرده و امید و نشاط به مردم بخشیده و در آینده هم انشاءالله بایستى همینجور باشد و به فضل الهى خواهد بود و ابزار و وسیلهاش در اختیار ما است که ما بایستى تلاش کنیم و کار کنیم تا انشاءالله رحمت الهى جلب بشود. امیدواریم که خداوند متعال به آقایان توفیق عنایت کند و همهى ما را هدایت کند و راهنمایى کند و راههاى رشد و هدایت را بر روى ما باز کند. والسّلام علیکم و رحمةالله و برکاته (۱ در ابتدای این دیدار ــ که در آغاز هفتمین گردهمایى ائمّهى جمعهى سراسر کشور در تهران برگزار شد ــ حجّتالاسلام والمسلمین سیّدهاشم رسولىمحلّاتى (دبیر شوراى مرکزى دبیرخانهى ائمّهى جمعهی سراسر کشور) گزارشى ارائه کرد.
(۲ امالی صدوق، مجلس نودوپنجم، ص ۶۶۸ (با اندکی تفاوت)؛ «هر کس دو روزش همانند هم باشد، مغبون است.»
(۳ رفتار، مشی
(۴ متنبّى؛ «ما کلّ ما یتمنّى المرء یدرکه / تجرى الرّیاح بما لا تشتهى السّفن»؛ نه هر چیزى را که انسان آرزو میکند، بدان میرسد؛ چنان که بادها در جهتى میوزند که کشتىها آن را دوست ندارند.»
(۵ کافى، ج ۲، ص ۸۴
(۶ شور و هیجان
(۷ صحیفهى امام، ج ۲۱، ص ۲۲۰؛ پیام به آقای میخائیل گورباچف (۱۳۶۷/۱۰/۱۱)
(۸ سورهى توبه، بخشى از آیهى ۶۷
(۹ سورهى توبه، بخشى از آیهى ۷۱
(۱۰ جلوه
(۱۱ سورهى نور، بخشى از آیهى ۵۴؛ «... بر فرستادهى [خدا] جز ابلاغ ... [مأموریّتى] نیست.»
(۱۲ با شرایط آن
(۱۳ با همهى خصوصیّات آن
(۱۴ ستونها
(۱۵ بیان، شرح
(۱۶ ناخوشایند، آزاردهنده
(۱۷ طبیعتها، سرشتها
![]() جملههای برگزیده این دیدار
برگزیدهها
آخرینها
|








