۱۳۶۸/۱۱/۱۹
بیانات در دیدار جمعى از فرماندهان و کارکنان نیروى هوایى ارتش جمهورى اسلامى ایران در روز نیروى هوایى
بسم الله الرّحمن الرّحیم(۱)
شاید در طول این یازده سال اتّفاق نیفتاده باشد که مثل امروزى -یعنى نوزدهم بهمن- را من با جمعى از برادران نیروى هوایى نبوده باشم و در احساس شکوهمند خاطرهی بینظیر آنها شرکت نداشته باشم. سال ۵۷، آن روزى که نیروى هوایى سدّ پولادینى را شکست و اوّلین بار فرماندهى امام را در ارتش انقلاب اعلام کرد، و بعد از آن در سالهاى دیگرى که این خاطره را گرامى داشت، بنده هر سال مثل امروزى را با شما بودهام. و حالا که به پشت سر نگاه میکنم و این ده یازده سال پُرحادثه و پُرماجرا و حقیقتاً سرنوشتساز را در ذهن خود بازنگرى میکنم، میبینم که حقّاً راه پُرپیچوخم و پُرفرازونشیبى براى شما پرسنل نیروى هوایى طى شده است؛ آن هم با سربلندى.
در سال ۵۷ که نیروى هوایى وارد گود انقلاب شد، کارى را انجام داد که اگر در هر کشورى و در هر انقلابى، هر عنصرى از عناصر مسلّح آن کار را انجام بدهد، براى او یک افتخار دائمى به حساب خواهد آمد؛ چون همه میدانند که رژیم گذشته روى ارتش سرمایهگذاریهاى گوناگونى کرده بود و به آنْ امید زیادى داشت؛ البتّه بیجا؛ امید، امید بهجایى نبود؛ امید نابهجایى بود. علّت هم این بود که آنجایى که او سرمایهگذارى کرده بود، آن بخشى که او درحقیقت همهچیز را رایگان در اختیار آن گذاشته بود، کارایى نداشت و کارى از او برنمیآمد. بله، رؤسا و فرماندهان بالا و عناصر ویژه در ارتش به دستگاه سلطنت و به رژیم متعلّق بودند؛ امّا آن عناصر ویژه، در روزِ روز و جاىِ جا، کارایى نداشتند؛ کارایى را همیشه بدنه دارد. بدنهی ارتش که جزو آحاد مردم بودند، نه مشمول خیرات و برکات آن دستگاه بودند و نه قاعدتاً آن دستگاه میتوانست به آنها امیدى داشته باشد. لذا وقتیکه معرفت و آگاهى به مسائل جارى کشور براى بدنهی ارتش پیدا شد، همهی بساطى که آنها چیده بودند، واژگون شد. اوّل، نیروى هوایى سد را شکست و وارد میدان شد؛ بعد هم نیروى زمینى ملحق شد. نیروى زمینى به انقلاب پیوست و وارد صفوف انقلاب شد و همین به پیروزى سریع انقلاب کمک کرد. شاید امروز کسانى در مقام تحلیل برایشان دشوار باشد که قبول کنند پیوستن ارتش به انقلابیّون و به مردم، کار پیروزى را آسان کرد و جلو انداخت؛ شاید خیال کنند که این حرف، از نقش مردم و مردمى بودن انقلاب خواهد کاست؛ درحالیکه این اشتباه است. هنر یک انقلاب همین است که میتواند عناصر نیروهاى مسلّح دشمن را هم متوجّه به خود کند و به حقّانیّت خود معتقد کند و جزئى از خود کند؛ و کرد. این حقّانیّت انقلاب و حقّانیّت مردم بود که توانستند نیروهاى مسلّح را و ارتش را از خود کنند، در جناح خود قرار بدهند، و همین موجب شد که پیروزى آسان شد و زود شد. بدون این هم شاید پیروزى به دست میآمد، امّا با زحمات زیاد و شاید با یک فاصلهی طولانیتر.
این نکته را هم من عرض بکنم که سران ارتش رژیم پادشاهى -آن کسانى که رتبههاى بالایى را داشتند و وابستهی به آن نظام بودند- بالاخره هم به اسلام و به انقلاب ایمان نیاوردند و به مردم متّصل و ملحق نشدند؛ انقلاب هم به آنها ایمان نیاورد. البتّه آنها برطبقِ طبیعت خودشان شروع کردند به ستیزهگرى موذیانه با انقلاب؛ لکن انقلاب هوشیار است، انقلاب بینا است و فوراً توطئههاى اینها را درک کرد و اینها را از دُور خارج کرد. همان اوایل پیروزى انقلاب -ماههاى اوّل- یکى از عناصر سطح بالاى نیروى هوایى، در وزارت دفاع پیش من آمد و گفت این ارتش و صندوق عمومى مردم، یک میلیارد تومان خرج من کرده؛ من که میبینید این دورهها را دیدهام و این تخصّصها را دارم و این آگاهیها را دارم، آسان به اینجا نرسیدهام؛ دولت یک میلیارد تومان خرج کرده تا من این شدهام؛ شما این سرمایه را -خودش را میگفت- حفظ کنید، نگه دارید، از او استفاده کنید. بودند از این قبیل تعدادى. ما حرفى نداشتیم که اگر سرمایهاى در اختیار ملّت قرار خواهد گرفت، آن را بگیریم؛ چون مال ملّت بود. انسانها هم مال جمعند. من و شما هم -افرادمان- متعلّق به جمعیم، مال خودمان نیستیم. انسان در یک حیثیّت شخصى، متعلّق به خودش است؛ [امّا] در یک حیثیّت جمعى و در یک دید عمومى و شامل، به یک معنا هیچ انسانى متعلّق به خودش نیست، [بلکه] متعلّق به آن مجموعهاى است که در آن است؛ لذا حق ندارد خودش را از بین ببرد؛ حق ندارد خودش را دچار آفات و مشکلات بکند؛ چون به سرمایهی جمع ضربه وارد میآید و صدمه میخورد. ما حرفى نداشتیم اگر انسانى در خدمت جمع قرار میگرفت، او را بهعنوان یک ذخیره و سرمایهاى نگه داریم؛ لکن دروغ میگفتند و دروغشان آشکار شد و البتّه گریختند رفتند -آنهایى که بهخاطر جرمى در دادگاههاى انقلاب گرفتار نشدند- بالاخره هم در خدمت انقلاب و در خدمت مردم قرار نگرفتند. این [مربوط به] آن قشرها بود؛ نه قشرهایى که زهر تبلیغات مسموم دشمنان اسلام در اعماق جان آنها فرو نرفته باشد و مهرهاى در دست دشمنان ملّت نباشند و بهعنوان مهرهاى به کار گرفته نشده باشند؛ آنها حقیقتاً با همهی وجود در اختیار اسلام و در اختیار انقلاب و ملّت قرار گرفتند.
و من تاریخ یازده سال گذشته را که نگاه میکنم، حقیقتاً مشاهده میکنم که در طول این یازده سال، نقاط درخشان نیروهاى مسلّح و ارتش جمهورى اسلامى ایران بخصوص نیروى هوایى، بسیار زیادتر از گنجایش یازده سال عمر معمولىِ یک انسان و یک مجموعه است. حقیقتاً در این یازده سال، خیلى خدمت انجام گرفته؛ البتّه حق هم همین است. نیروى هوایى ارتش جمهورى اسلامى ایران بهعنوان تنها تشکیلاتى که مأمور حفاظت از آسمان کشور است و مأمور پشتیبانى از یگانهاى رزمىِ سطحى است، باید هم بهعنوان یک معتمد و مؤتمَن(۲) براى این ملّت، در دشوارترین جبههها و خطوط حضور داشته باشد؛ این وظیفهی همهی ما است.
ملّت ما با داعیهی استقلال، با داعیهی سرپیچى از نظم استکبارى عالم، براى خودش در دنیا دشمن درست کرده. بعضیها میگویند کاش کارى میکردیم یا کارى میکردید که این همه قدرتها دشمن شما نمیشدند؛ ولى نمیفهمند چه بر زبان آنها جارى میشود. نظام سلطه، نظام استکبار، نظام قدرت مطلقه براى رأس هرم استکبار جهانى و قدرتهاى نسبى براى وابستههاى به آن رأس -که امروز در دنیا حاکم است- هر ملّتى را، هر دولتى را، هر انسانى را که دم از استقلال بزند، دشمن خود به حساب میآورد؛ مسئله این است. میبینید امروز در دنیا به برکت علم و صنعتِ پیشرفتهاى که در اختیار بعضى از قدرتهاى جهانى است -درحالیکه این علم مال آنها نیست، علم مال بشر است؛ علم را کسانى به وجود آوردند که متعلّق به این قدرتها نبودند، متعلّق به جامعهی بشرى بودند و این ابتکارها و اختراعها و پیشرفتهاى علمى را براى بشر فراهم کردند و تقدیم کردند؛ امّا آنها دارند سوء استفاده میکنند- و با تمسّک به این علم و با در اختیار داشتن این دانش، تمام این مهارهاى عالَم و زمامهاى قدرت را، چه مهارهاى اقتصادى را، چه مهارهاى سیاسى را، چه تولید را، چه تبلیغات را، چه فرهنگ عمومى عالم و ملّتها را، در سرتاسر جهان به دست خودشان گرفتهاند، یا خواستهاند بگیرند. البتّه مال امروز هم نیست؛ در گذشته هم همینجور بود. آن روزى که دولت انگلیس بر بخشى از دنیا حاکم بود یا دولت پرتغال یا اسپانیا یا فرانسه، هر کدام بر بخشى از دنیاى مستعمرات در برهههاى مختلف این دویست سیصد سال اخیر حاکم بودند -که میدانید هر کدام از این کشورهاى اروپایى در یک برههاى از زمان، خداوندگار یک بخشى از دنیا بودهاند؛ همین اسپانیا که حالا یک دولت معمولى است، یک روزى خداوند یک بخش عظیمى از این عالم بوده، در آفریقا حضور داشته، در آمریکاى لاتین حضور داشته؛ پرتغال همینطور؛ فرانسه همینطور؛ در آسیا حضور داشتند- آن روز هم آن کسانى که قدرت را در اختیار داشتند، میخواستند زمام همهی امور کشورهایى را که تحت سلطهشان بود به دست بگیرند؛ فرهنگشان را، آموزششان را، زبانشان را، تاریخشان را، آداب و عاداتشان را، دینشان را و البتّه از جمله اقتصادشان را و امور نظامیشان را و اگر میتوانستند سیاستشان را؛ یعنى میآمدند نظام سیاسى را هم به عهده میگرفتند: مثل انگلیسها در هند، مثل فرانسویها در الجزایر و بقیّهی جاها. منتها آن روز، ارتباطات در دنیا ضعیف بود؛ قدرت رساندن پیامِ مغزِ استکبار و استعمار به همه جاى دنیاى زیر نفوذشان آنچنان نبود؛ [امّا] امروز هست.
و امروز که دولت آمریکا در رأس هرم قدرت جهانى قرار گرفته و در حاشیه و زیر دست او دولتها و قدرتهاى دیگر، هر کدام بهحسبِ اقتدارشان، امکاناتشان، پولشان، علمشان و بقیّهی عناصر مؤثّر در قدرتشان یک مقدار تسلّط بر امور عالم دارند -این مجموعهاى که امروز با هم دارند کار میکنند- حاضر نیستند ببینند و بپذیرند یا بشنوند که دولتى و ملّتى وجود دارد که میخواهد رها از کمندِ قدرت آنها زندگى کند. استقلال یک ملّت براى آنها مثل یک دشنام میماند؛ حاضر نیستند تحمّل کنند. اگر یک ملّتى گفت شما در کار ما دخالت نکنید، مثل این [است] که به آنها دشنام دادهاند! [آنها] خودشان را صاحب حق میدانند که در همهی کارهاى ملّتهاى عالم دخالت کنند. یکجا دخالت میکند، میگوید میخواهیم دموکراسى را به آنجا ببریم! یکجا دخالت میکند، میگوید میخواهیم از نفوذ موج چپ یا تفکّر چپ در آنجا جلوگیرى کنیم! یکجا دخالت میکند، میگوید میخواهیم امنیّت آنجا را حفظ کنیم! یکجا دخالت میکند، میگوید منافع ما در آنجا به خطر افتاده! خودشان را صاحب دنیا میدانند؛ کأنّه تأمین دموکراسى ملّتها هم به عهدهی آنها است، کأنّه تأمین امنیّت ملّتها و دولتها هم باید بهوسیلهی آنها انجام بگیرد!
امروز یک چنین تصوّر مغرورانهی متکبّرانهی البتّه احمقانهاى گریبانگیر دولت آمریکا و حواشى او است. در یک چنین بحبوحهاى، در یک چنین دنیایى که همهی عوامل را به سمت تحقّق قدرت انفرادىِ مستبدّانهی مطلقهی قدرتهاى بزرگ سوق میدهند، ناگهان یک ملّتى پیدا میشود، با اتّکاء به قدرت ایمان، با تکیهی به فرهنگ اصیل خود، با تکیهی به نیروى ذاتى ملّت خود و بدون کمک گرفتن از هیچ دولتى و هیچ قدرتى، با اعتقاد به شخصیّت ملّى و انسانى خود، خود را از کمندِ محکم تسلّط و تصرّف این قدرتها و آمریکا خلاص میکند؛ آن هم در یک منطقهاى از دنیا که صددرصد در اختیار آنها بوده. میخواهید دشمن نشوند با یک چنین ملّتى؟ میخواهید دشمن نشوند با شعارهایى که این ملّت را اینجور بیدار کرده و در مقابل نظام سلطه قرار داده؟ میخواهید دشمن نشوند با آن شخصى که توانسته وجدان خودى را و روح اتّکاء به خود را در این ملّت بیدار کند -به آنها شخصیّت بدهد، به آنها شجاعت بدهد، به آنها بگوید شما میتوانید انجام بدهید- و علیه او که یک چنین کار بزرگى را کرده موج تبلیغات به راه نیندازند؟ معلوم است که دشمنىِ سردمداران قدرت -و بیش از همه آمریکا- با یک چنین ملّتى، با یک چنین دولتى، با یک چنین رهبرى، با یک چنین شعارهایى، یک دشمنىِ تمامنشدنى است. و این دشمنیها از روز اوّل علیه انقلاب و علیه اسلام و علیه این کشور و علیه امام وجود داشته، در طول این یازده سال هم ادامه پیدا کرده. و همین، یکى از صحنههاى عبرت و معرفت براى کسانى است که داراى دیدهی بصیرتند.
ببینید! خصوصیّت ابرقدرت این است که به مردم دنیا تفهیم بکند که هیچ کس در مقابل او تاب ایستادگى و مقاومت ندارد. بنده یک وقتى چند سال پیش از این،(۳) گفتم که ابرقدرتها بیش از آنچه با پولشان و سلاحشان زندگى بکنند و قدرت نشان بدهند و حکومت بکنند، با هیبتشان زندگى میکنند و فرمان میرانند و حکومت میکنند. حقیقتاً هیبت ابرقدرتها و هیبت آمریکا و تا چندى پیش شوروى، ملّتها را و دولتها را و رجال را و سیاستمدارها را در بسیارى از نقاط دنیا -شاید بتوانم بگویم در همه جاى دنیا- میلرزاند. من این را بارها نقل کردهام که در یکى از مجامع بینالمللى که من یک نطق(۴) خیلى پُرشورى در آنجا علیه تسلّط قدرتها و علیه نظام سلطه در دنیا ایراد کردم و در حضور صد و خُردهاى هیئتهاى نمایندگى و رؤساى دولتها که آنجا حضور داشتند، به نام، آمریکا را و شوروى را کوبیدم و محکوم کردم، بعد از آن نطق، عدّهی زیادى آمدند تحسین کردند و تصدیق کردند و گفتند همین درست است. یکى از سران کشورها -یک جوان انقلابیاى بود، البتّه بعد هم او را کشتند- آمد به من گفت که همهی این حرفهاى شما درست است، منتها من به شما بگویم، شما به خودتان نگاه نکنید که از آمریکا نمیترسید؛ همهی اینهایى که اینجا نشستهاند از آمریکا میترسند! بعد سرش را آورد نزدیک و گفت من هم از آمریکا میترسم! هیبت ابرقدرتىِ ابرقدرتها همیشه بیشترین مشکلات آنها را در دنیا حل میکرده و حل میکند. قدرتشان کمتر از هیبتشان است؛ سلاحشان و پولشان و سیاستشان و عقلشان بمراتب کمتر از هیبتشان است. این هیبت آنها است که همه را میترساند و جرئت نمیکنند در مقابل آنها بِایستند. حالا این ابرقدرتِ باهیبتى که قلدرانه -حالا دیگر خیلى هم واضح- وارد کشورها میشود و اوضاع را به نفع خودش حلوفصل میکند، یازده سال است دارد با ملّت ایران کلنجار میرود و با انقلاب میجنگد، براى اینکه بتواند این انقلاب را از بین ببرد و این نظام را نابود کند؛ و نتوانسته؛ و نتوانسته. این صحنهی عبرت است. [بهخاطر] این است که کشورهاى دنیا و ملّتها -حتّى اگر به اعماق دلشان نگاه بکنید، بسیارى از سران آزادیخواه دولتها؛ آنهایى که یک رگهی آزادیخواهى دارند- به نام ملّت ایران و به نام جمهورى اسلامى ایران شعار میدهند و به هیجان میآیند؛ چون ایرانِ انقلابى مظهر میانتهى بودن طبل قدرت آمریکا است. ملّت ایران نشان دادند که ابرقدرت نمیتواند آنها را به زانو دربیاورد و این به برکت این انقلاب است، به برکت این فکر است، به برکت این ایمان است، به برکت اسلام است که میتواند دلها را قرص کند و از ترس خالى کند و قدرت انسانى را به آنها تفهیم بکند؛ قدر این را باید بدانید.
و ما امروز نشانههاى رشد معنویّت و افول مادّیّت را در دنیا داریم میبینیم. اروپاى شرقى را دیدید، بسیارى از نقاط دیگر دنیا را مشاهده کردید و بسیارى دیگر را بعداً مشاهده خواهید کرد؛ و ماجراى امروز عالم، یکى از آن عبرتآموزترین ماجراها است. حوادثى دارد در دنیا اتّفاق میافتد که اگر شبیه این حوادث در تاریخ اتّفاق افتاده [باشد]، حقیقتاً امروز براى ما شکل افسانه دارد، تصوّر و باور کردن آن سخت است؛ وانگهى اگر اتّفاق افتاده، در طول چند ماه و مدّت کوتاه اتّفاق نیفتاده؛ این حوادثى که امروز در دنیا در ظرف شش ماه و هفت ماه و هشت ماه و یک سال دارد اتّفاق میافتد، در طول تاریخ گاهى در طول سالها اتّفاق افتاده. حوادث تکاندهندهاى است؛ حوادث عجیبى است و همه در جهت آن چیزى که شما به آن ایمان دارید: در جهت قدرت معنویّت، در جهت قدرت ملّتها، در جهت حاکمیّت نظامهاى متّکى به آحاد مردم و محبوب مردم، و در جهت عکس زورگویى و سلطه از هر نوعش؛ چه نوع ارتجاعى و استبدادى و سلطنتیاش، چه نوع مدرن و آمریکاییاش. مگر نه این است که امروز آنچه ساقط شده، فقط یک دولت یا یک حکومت در یک جاى دنیا نیست؛ یک ابرقدرت ساقط شده؛ مسئله، مسئلهی سقوط ابرقدرتها است. قبلاً امپراتوریهایى از قبیل پرتغال و اسپانیا و انگلیس و مانند اینها را دیده بودیم که یک روز امپراتورى بودند، یک روز [هم] تبدیل شدند به یک دولت خیلى معمولى. کسى باور نمیکرد که ابرقدرتهاى اواخر قرن بیستم هم ممکن است یک روز تبدیل بشوند به یک دولت معمولى؛ [ولى] امروز داریم این را میبینیم.
برادران! همهی اینها به من و شما میآموزد که نظام اسلامى را با شوق و امید بیشترى تقویت کنیم و در راه هدفهاى آن پیش برویم. هر کسى هر جا ایستاده، آنجا را محکم، با امانت، با دقّت حفظ کند. و شما که در نیروى هوایى یا در هر بخشى از بخشهاى ارتش جمهورى اسلامى یا در هر بخشى از بخشهاى نیروهاى مسلّح هستید، موظّفید آن مسئولیّت را با دقّت، همراه با ابتکار، همراه با هوشیارى کامل و همراه با امید فراوان حفظ کنید و آن را به انجام برسانید و از طریق آن به [سمت] هدفهاى متعالى اسلامى و نظام اسلامى حرکت کنید. نیروى هوایى آزمایش خوبى داد؛ شهداى بزرگى داد؛ عناصر مؤمنى از آغاز داشت و بعد هم پیدا کرد. البتّه دشمن در نیروى هوایى خیلى تلاش کرد، خیلى کار کرد. [البتّه] گوشهوکنار، ناخنش به یک جاهایى هم بند شد و توانست یک کارهایى در نیروى هوایى بکند؛ لکن توفیق دشمن -دشمنانى که روى ارتش کار میکنند و تبلیغات میکنند و همان امید مردهی تمامشدهی افسردهی قدیمى را میخواهند زنده کنند که کاملاً هم بیهوده و ابلهانه است- خیلى کم بود و این تبلیغات بسیار بسیار کم کارگر افتاد؛ باید هم همینجور میبود؛ باید هم کم کارگر میافتاد. آنچه ما از نیروى هوایى دیدیم، شجاعت بود؛ فداکارى بود؛ پیشرفت در هدفها و آرمانها بود؛ حضور در میدانهاى خطر بود؛ شرف و بزرگوارى بود که اینها همه باارزش است. این ارزشها را حفظ کنید و آنها را بیفزایید؛ و براى خودتان در درجهی اوّل، و براى ارتش جمهورى اسلامى ایران، و براى نظام جمهورى اسلامى ایران، سربلندى و افتخار را روزافزون کنید. بدانید خدا با شما است و به شما کمک میکند و رحمت الهى و تفضّل الهى هم شامل حال شما خواهد بود.
من، هم این روز مبارک را که روز نیروى هوایى است، و هم بهمناسبت اقتران(۵) [آن] با ولادت باسعادت امیر مؤمنان على (علیه السّلام) پیشواى آزادگان عالم و سرور مؤمنان همهی تاریخ، به همهی شما مجدّداً تبریک عرض میکنم؛ مخصوصاً به خانوادههاى شهداى عزیز نیروى هوایى و جانبازان عزیز این نیرو و همچنین اسرا و مفقودین این نیرو؛ و امیدوارم خداى متعال تفضّلش را بر همهی شما نازل کند و بیفزاید.
والسّلامعلیکمورحمةاللهوبرکاته
۱) در ابتداى این دیدار، سرتیپ منصور ستّارى (فرمانده نیروى هوایى ارتش جمهورى اسلامى ایران) گزارشى ارائه کرد.
۲) شخص امین و مورد اطمینان
۳) از جمله، بیانات در اجتماع مردم قم (۱۳۶۲/۳/۷)
۴) نطق در هشتمین اجلاس سران جنبش عدم تعهّد (۱۳۶۵/۶/۱۱)
۵) به هم نزدیک بودن، قرین شدن