علی عسگری
1. در برخی منابع تاریخی چنین نقل شده است که معاویةبنابوسفیان برخلاف سیرهی پیامبر گرامی اسلام(ص)، دارالعمارهی مجللی در شام بنا کرده بود و به رسم سلاطین حکم میراند. خلیفهی دوم در زمان خلافت خویش سفری به شام نمود و نسبت به این رفتار پسر ابو سفیان به شدت اعتراض کرد. معاویه در توجیه این مسأله چنین پاسخ گفت که اکنون لازم است اقتدار مسلمانان در چشم رومیان و مسیحیان جلوهگر شود تا آنان به بلاد اسلام طمع نورزند و جالب آنکه این استدلال سست، مورد پذیرش خلیفه قرار گرفت. در مقابل اما امیرالمومنین(ع) با سادهزیستی خویش حیلهی معاویه را آشکار نمود و براساس همان سنت زاهدانهی پیامبر(ص) حکومت کرد و با استقامت بر اقامهی ارزشهای متعالی مؤسس حکومت اسلامی، اقتدار واقعی دین الهی و انسان کامل را به نمایش درآورد.
2. روزگار هرچند دگر شده و هزاران سال از آن دوران گذشته است، اما ظاهراً رسم هستی دگرگون نشده و چنین مقدر است که جباران روزگار، اقتدار حکومت خویش را هنوز هم در مؤلفههای مادی و بازیهای پنهان قدرت تعریف کنند. امام خمینی(ره) اما برخلاف روزگار چنین نبود، همچنانکه برخی معتقدند امام مؤلفههای قدرت معنوی را بازتعریف نمود و این قدرت بینظیر را بهویژه در امر جنگ و در جریان رویارویی با آمریکا به رخ جهان مادهگرا کشید. برخی از سیاسیون غرب این ویژگی رفتاری و مدیریتی امام را "اقتدار معنوی" ایران نامیدهاند و آن را عامل اصلی اثرگذاری جمهوری اسلامی بر کشورهای منطقه دانستهاند.
3. در حوزهی دانش سیاسی، مکتب و اندیشهی سیاسی امام - هرچند اندک- مورد بحث واقع شده و فلسفهی الهی حکومت که محور همهی اندیشهها و فعالیتهای سیاسی ایشان بود تا حدی در منظر جهانیان قرار گرفته است. در حوزهی امنیت اما این نگاه امام و فلسفهی الهی وی بیشتر به چشم دنیا آمده و مسائل مرتبط با قدرت معنوی و اقتدار فرهنگی جمهوری اسلامی ایران به شکلی ملموستر مورد پذیرش واقع شده است. با وجود واقعیت غیرقابل انکار اقتدار معنوی ایران اسلامی، به نظر میرسد هنوز هم فرهنگ غربی از درک این قدرت عاجز مانده چنانکه در جریان فتنهی اخیر نیز محاسبهی همهچیز را کرده بودند الا همین قدرت بینظیر و تمام نشدنی را!
4. یاران و جانشینان امام اما با این قدرت چه کردند؟ بگذارید پیش از پاسخ، پرسش دیگری طرح کنیم و آنکه آنان تا چه اندازه این قدرت را شناختند و به آن باور داشتند؟
پاسخ روشن است. در میان اخلاف امام عدهای راه به بیراهه بردند و باور خویش را بر همان اندیشهی مادی قدرت استوار ساختند که در غرب رواج دارد. عدهای نیز جنس اقتدار امام را به خوبی شناختند و اساس تحلیل و اقدام سیاسی خویش را بر آن بنا نهادند. اینکه جامعهی ما و جمعیت مسلمانان جهان به کدام اندیشه رو آورده و طرفدار کدام روش است، نیازمند بازگو کردن نیست که اشارتی عاقلان را بس است.
5. رهبر انقلاب اسلامی در حقیقت، رهبر جبههی نبرد با دنیای استکبار جهانی است، همچنانکه امام راحل به روشنی جایگاه این مسؤولیت را ترسیم نمودند. بنابراین شناخت استعدادهای جبههی انقلاب اسلامی و نقاط ضعف دشمنان و آگاهی دادن نسبت به آنها از وظایف اساسی ایشان است. از نگاه رهبری چنانکه پیش از این نیز بیان شده عامل اصلی اقتدار جمهوری اسلامی ایران، اقتدار معنوی و فرهنگی است؛ اما آیا این باور رهبری ریشه در سنت امام دارد یا حقایق امروز دنیا و ایران؟ به بیان دیگر، آیا ایران امروز اقتدار فرهنگی خویش را چون گذشته حفظ نموده و این برآورد رهبری دقیق بیان شده است؟
خوب است برای روشن شدن پاسخ به چند نکته کوتاه اشاره نمائیم
نخست آنکه براساس نظریههای رایج قدرت در حوزهی روابط بینالملل، امروزه قدرت سیاسی کشورها با قدرت تمدنی آنها سنجیده میشود و درست به همین جهت است که محور اصلی مباحث اندیشمندان سیاسی غرب حول تمدنها و تعامل یا برخورد آنها شکل میگیرد. قدرت تمدنی اما خود مؤلفههای گوناگونی دارد که شامل حوزهی جغرافیایی تمدن، داشتهها و مواریث فرهنگی و... است. براساس مستندات بسیار و شواهد تاریخی گوناگون، حوزهی تمدنی ایران روزگاری بخشهای گستردهای از آسیا، خاورمیانه و حتی شمال آفریقا را تحتتأثیر خود قرار داده است که امروزه نیز آثار بسیاری از این تفوق فرهنگی در این منطقه به چشم میآید. چنانکه بیتردید خاورمیانه، آسیای میانه، ترکیه و شبه قارهی امروز را باید در حوزهی تمدنی ایران اسلامی تعریف نمود و بدیل دیگری برای آن متصور نیست. گستردگی و اهمیت جغرافیایی این حوزه به خوبی میتواند قدرت تمدنی ایران و اقتدار فرهنگی ناشی از آن را در نظر آورد.
انقلاب اسلامی اکنون پس از گذشت سی و یک سال مقاومت و ایستادگی در برابر جبههی مستکبران عالم، به اسطورهای بینظیر تبدیل شده که الگوی امیدآفرین همهی ملتهای آزادیخواه و حقیقتطلب است. نفوذ معنوی ایران در لبنان، فلسطین، آمریکای لاتین و از همه مهمتر در میان اغلب کشورهای اسلامی، موضوعی نیست که بهسادگی بتوان از کنار آن گذشت و آن را نادیده گرفت؛ اما سؤال اصلی این است که آیا این نفوذ و محبوبیت، نتیجهی دلارهای ایران است یا اندیشههای ایران؟ پاسخ روشن است؛ روابط حاکمیتی را با دلار میتوان احیا و ترمیم نمود اما محبوبیت مردمی چه قیمتی دارد و چهقدر باید برای آن هزینه کرد؟ آیا این محبوبیت مردمی از مؤلفههای اقتدار فرهنگی انقلاب اسلامی نیست؟
و آخر آنکه در حوزهی سرزمینی ایران، کدام عامل توانسته در مدت سی و یک سال، مردم و نظام مردمی را از بحرانهای بزرگ و فتنههای برنامهریزیشده حفظ نماید و هنوز پس از مشکلات متعدد و اختلافسلیقههای نه چندان کوچک آنان را حول محور انقلاب اسلامی مجتمع نماید، چنانکه در روز بیست و دوم بهمن همه مشاهده کردند. آیا در معرکهی بحرانهای سیاسی، عاملی به جز قدرت معنوی و اقتدار فرهنگی نظام توانسته افکار عمومی را اقناع و راه برونرفت را ترسیم نماید؟
6. چنانکه اشاره شد، پس از انقلاب اسلامی، مؤلفههای معنوی اقتدار ایران مورد توجه تحلیلگران بسیاری قرار گرفت. این اقتدار اما هنوز هم موضوع روز دنیا و موجب نگرانی غرب بهویژه آمریکا است، چنانکه به اعتراف خویش با صرف بودجههای بسیار تلاش در کنترل و امحاء آن دارند. چرا چنین تصویری از ایران همچنان وجود دارد؟ آیا به این دلیل نیست که رهبر ایران با هوشمندی تمام، مؤلفههای اقتدار فرهنگی و معنوی انقلاب اسلامی را شناخته و در پی تحکیم و مودت آنها است؟