شب اول مراسم عزاداری فاطمیه ۱۴۳۵ با حضور رهبر انقلاب در حسینیه امام خمینی
رحمهالله برگزار شد. در این مراسم آقای میثم مطیعی به مدیحهسرایی پرداختند. پایگاه اطلاعرسانی دفتر حفظ و نشر آثار حضرت آیتالله خامنهای متن اشعار این مراسم را منتشر میکند.
مقتل:
منبع: مصباح المتهجد شیخ طوسی، ج1، ص 401
اَللّهُمَّ صَلِّ عَلَی الصِّدّیقَةِ فاطِمَةَ الزَّکِیَّةِ حَبیبَةِ حَبیبِکَ وَنَبِیِّکَ وَا ُمِّ اَحِبّآئِکَ وَاَصْفِیآئِکَ
خدایا درود فرست بر صدیقه (طاهره ) فاطمه آن بانوی پاکیزه محبوب دوست و پیامبرت و مادر دوستان و برگزیدگانت
الَّتِی انْتَجَبْتَها وَفَضَّلْتَها وَاخْتَرْتَها عَلی نِسآءِالْعالَمینَ
آن بانویی که او را برگزیدی و فضیلت و برتریش دادی بر زنان جهانیان
اَللّهُمَّ کُنِ الطّالِبَ لَها مِمَّنْ ظَلَمَها وَاسْتَخَفَّ بِحَقِّها
خدایا تو انتقامش را بگیر از کسانی که به او ستم کردند و حرمتش را سبک شمردند
وَکُنِ الثّائِرَ اَللّهُمَّ بِدَمِ اَوْلادِها اَللّهُمَّ وَکَما جَعَلْتَها اُمَّ اَئِمَّةِ الْهُدی وَحَلیلَةَ صاحِبِ اللِّوآءِ وَالْکَریمَةَ عِنْدَ الْمَلاَءِ الاَعْلی
و تو ای خدا خونخواهی فرزندانش را بکن خدایا همچنانکه او را بدین مقام رساندی که مادر امامان راهنما و همسر پرچمدار محشر و گرامی در عالم بالا قرارش دادی
فَصَلِّ عَلَیْها وَعَلی اُمِّها صَلوةً تُکْرِمُ بِها وَجْهَ اَبیها مُحَمَّدٍ صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَآلِهِ
پس درود فرست بر او و بر مادرش (خدیجه ) درودی که گرامی داری بدان آبروی پدرش محمد صلی الله علیه و آله را
وَتُقِرُّ بِها اَعْیُنَ ذُرِّیَّتِها وَاَبْلِغْهُمْ عَنّی فی هذِهِ السّاعَةِ اَفْضَلَ التَّحِیَّةِ وَالسَّلامِ
و روشن گردانی بدان دیده فرزندانش را و برسان بدیشان از من در این ساعت بهترین تحیت و سلام را
شعر روضه:
فکر کردن به غم و غصه مادر سخت است
خواندن روضه در چند برابر سخت است
از حسین این همه اصرار: حسن حرف بزن
از حسن بغض پی بغض: برادر سخت است
زیر بار غم تو می شکند پشت پدر
زندگی بی سر و بی همسر و سرور سخت است
دل حیدر دل کوه است، دل کوه آری
ولی این داغ برای دل حیدر سخت است
من همان اول بسم الله اشکم جاری است
چقدر زمزمه سوره کوثر سخت است
متن مستند مقتل:
امیرالمومنین کنار بستر حضرت زهرا (سلام الله علیها)
منبع: بحار الأنوار علامه مجلسی، ج43، ص: 178
وَ قَدْ صَلَّی أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ ع صَلَاةَ الظُّهْرِ وَ أَقْبَلَ یُرِیدُ الْمَنْزِلَ إِذَا اسْتَقْبَلَتْهُ الْجَوَارِی بَاکِیَاتٍ حَزِینَاتٍ فَقَالَ لَهُنَّ مَا الْخَبَرُ وَ مَا لِی أَرَاکُنَّ مُتَغَیَّرَاتِ الْوُجُوهِ وَ الصُّوَرِ فَقُلْنَ یَا أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ أَدْرِکْ ابْنَةَ عَمِّکَ الزَّهْرَاءَ ع وَ مَا نَظُنُّکَ تُدْرِکُهَا فَأَقْبَلَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ ع مُسْرِعاً حَتَّی دَخَلَ عَلَیْهَا وَ إِذَا بِهَا مُلْقَاةٌ عَلَی فِرَاشِهَا ... وَ هِیَ تَقْبِضُ یَمِیناً وَ تَمُدُّ شِمَالًا فَأَلْقَی الرِّدَاءَ عَنْ عَاتِقِهِ وَ الْعِمَامَةَ عَنْ رَأْسِهِ وَ حَلَّ أَزْرَارَهُ وَ أَقْبَلَ حَتَّی أَخَذَ رَأْسَهَا وَ تَرَکَهُ فِی حَجْرِهِ وَ نَادَاهَا یَا زَهْرَاءُ فَلَمْ تُکَلِّمْهُ فَنَادَاهَا یَا بِنْتَ مُحَمَّدٍ الْمُصْطَفَی فَلَمْ تُکَلِّمْهُ فَنَادَاهَا یَا بِنْتَ مَنْ حَمَلَ الزَّکَاةَ فِی طَرَفِ رِدَائِهِ وَ بَذَلَهَا عَلَی الْفُقَرَاءِ فَلَمْ تُکَلِّمْهُ فَنَادَاهَا یَا ابْنَةَ مَنْ صَلَّی بِالْمَلَائِکَةِ فِی السَّمَاءِ مَثْنَی مَثْنَی فَلَمْ تُکَلِّمْهُ فَنَادَاهَا یَا فَاطِمَةُ کَلِّمِینِی فَأَنَا ابْنُ عَمِّکَ عَلِیُّ بْنُ أَبِی طَالِبٍ قَالَ فَفَتَحَتْ عَیْنَیْهَا فِی وَجْهِهِ وَ نَظَرَتْ إِلَیْهِ وَ بَکَتْ وَ بَکَی وَ قَالَ مَا الَّذِی تَجِدِینَهُ فَأَنَا ابْنُ عَمِّکِ عَلِیُّ بْنُ أَبِی طَالِبٍ فَقَالَتْ یَا ابْنَ الْعَمِّ إِنِّی أَجِدُ الْمَوْتَ الَّذِی لَا بُدَّ مِنْهُ وَ لَا مَحِیصَ عَنْهُ .... ثُمَّ أَنْشَأَتْ تَقُولُ:
ابْکِنِی إِنْ بَکَیْتَ یَا خَیْرَ هَادٍ وَ اسْبِلِ الدَّمْعَ فَهُوَ یَوْمُ الْفِرَاقِ
یَا قَرِینَ الْبَتُولِ أُوصِیکَ بِالنَّسْلِ فَقَدْ أَصْبَحَا حَلِیفَ اشْتِیَاقٍ
ابْکِنِی وَ ابْکِ لِلْیَتَامَی وَ لَا تَنْسَ قَتِیلَ الْعِدَی بِطَفِّ الْعِرَاقِ
فَارَقُوا فَأَصْبَحُوا یَتَامَی حَیَارَی یَحْلِفُ اللَّهَ فَهُوَ یَوْمُ الْفِرَاقِ
قَالَتْ فَقَالَ لَهَا عَلِیٌّ ع مِنْ أَیْنَ لَکِ یَا بِنْتَ رَسُولِ اللَّهِ هَذَا الْخَبَرُ وَ الْوَحْیُ قَدِ انْقَطَعَ عَنَّا فَقَالَتْ یَا أَبَا الْحَسَنِ رَقَدْتُ السَّاعَةَ فَرَأَیْتُ حَبِیبِی رَسُولَ اللَّهِ ص ... قَالَ هَلُمِّی إِلَیَّ یَا بُنَیَّةِ فَإِنِّی إِلَیْکِ مُشْتَاقٌ فَقُلْتُ وَ اللَّهِ إِنِّی لَأَشَدُّ شَوْقاً مِنْکَ إِلَی لِقَائِکَ فَقَالَ أَنْتِ اللَّیْلَةَ عِنْدِی وَ هُوَ الصَّادِقُ لِمَا وَعَدَ وَ الْمُوفِی لِمَا عَاهَدَ فَإِذَا أَنْتَ قَرَأْتَ یس فَاعْلَمْ أَنِّی قَدْ قَضَیْتُ نَحْبِی فَغَسِّلْنِی وَ لَا تَکْشِفْ عَنِّی فَإِنِّی طَاهِرَةٌ مُطَهَّرَةٌ وَ لْیُصَلِّ عَلَیَّ مَعَکَ مِنْ أَهْلِیَ الْأَدْنَی فَالْأَدْنَی وَ مَنْ رُزِقَ أَجْرِی وَ ادْفِنِّی لَیْلًا فِی قَبْرِی بِهَذَا أَخْبَرَنِی حَبِیبِی رَسُولُ اللَّهِ
.
ترجمه:
علی (علیه السّلام) نماز ظهر را خوانده به سوی منزل بازگشت. کنیزان را دید در حالی به استقبال آن حضرت آمدند در حالی که گریان و محزون بودند. امام علیه السّلام به ایشان فرمود: چه خبر شده، چرا شما را ناراحت و مضطرب می بینم؟! گفتند: یا امیر المؤمنین! دختر عموی خود زهرا را دریاب، گر چه گمان نمیکنیم حاصلی داشته باشد. حضرت علی به سرعت به سوی اطاق فاطمه رفت و بر آن بانو وارد شد، ناگاه دید فاطمه در میان بستر خویش افتاده و به طرف راست و چپ می غلطد. علی (علیه السّلام) ردا را از دوش خود و عمّامه را از سر مبارک خویش افکند و لباس خود را درآورد، آنگاه آمد و سر مبارک حضرت زهرا را به دامن گرفت و فرمود: ای زهرا!
ولی حضرت فاطمه سخنی نگفت. برای دومین بار فرمود: ای دختر محمّد مصطفی! فاطمه زهرا باز جوابی نداد! علی (علیه السّلام) برای سومین بار صدا زد: ای دختر آن کسی که زکات را در دامن عبای خود برای فقرا می برد! جوابی نشنید. ای دختر آن کسی که با ملائکه نماز خواند! حضرت زهرا علیها السّلام جوابی نداد. علی علیه السّلام صدا زد: ای فاطمه، با من سخن بگو! من پسر عموی تو علی بن ابی طالب هستم. فاطمه چشمان خود را به روی او باز کرد، آنگاه آن بانو گریست و علی علیه السّلام هم گریان شد و به زهرای اطهر فرمود: مگر تو را چه شده؟ من پسر عمویت علی هستم. فاطمه گفت: ای پسر عمو! من اکنون آن مرگی را مشاهده می کنم که نمی توان از دست آن گریخت...
آنگاه اشعاری را بدین ترتیب خواند:
1- اگر گریه می کنی بر من گریه کن ای بهترین هدایت کنندگان، و اشک بریز که روز فراق رسید.
2- ای همسر بتول! من درباره نسل خود به تو سفارش می کنم، زیرا که ایشان ملازم اسلام می باشند.
3- برای من و یتیمهای من گریه کن، مخصوصا کشته و قتیل کربلا را فراموش نکنی.
4- ایشان مفارقت می کنند و یتیمانی حیران و سرگردان می شوند، خداوند مقرّر کرده که روز فراق است.
حضرت امیر به زهرای اطهر فرمود: ای دختر رسول خدا! تو این مطلب را از کجا می گویی، در صورتی که وحی خدا از خاندان ما قطع شده است؟! فاطمه گفت: ای ابو الحسن! من امروز خواب دیدم که پدر بزرگوارم به من فرمود: دخترم! نزد من بیا، زیرا من مشتاق تو هستم. گفتم: پدر جان! به خداوند سوگند که من بیشتر شوق ملاقات تو را دارم. پدر فرمود: تو امشب نزد من خواهی بود. گفتار پدرم همیشه راست است و به وعده خود وفا خواهد کرد. علی جان! هنگامی که دیدی من سوره یس را قرائت نمودم بدان که اجلم فرا رسیده، مرا غسل بده، ولی بدنم را برهنه نکن، زیرا من پاک و مطهّر میباشم. علی جان! خودت و اهل خانهام که به من نزدیک هستند بر جنازهام نماز بخوانید. علی جان! مرا شبانه به خاک بسپار، این نحوه را پدرم پیغمبر خدا به من خبر داده.
زمینه:
شاعر عربی: مرتضی حیدری آل کثیر
شاعر فارسی: میلاد عرفان پور
یا لَحُزنٍ طالَ
(آه از اندوهی طولانی)
فیه دَمعی سالَ
(که اشک چشمم در آن جاری شد)
فَبأَحزانی أَنوحُ لکِ یا زهراءُ
(ای زهراء! با اندوههایم برای تو نوحهسرایی میکنم)
جَفنی الأوّاه
(چشم من پر از آه و ناله است)
شاکراً للهِ
(در حالیکه خدا را شکر میکنم)
إنّنی صِرتُ مُحِبًّا لَکِ یا حوراءُ
(من دوستدار تو شدهام، ای حوراء!)
أنتِ مَعناً لِبُکای
(تو مقصود گریهام هستی)
و لَکِ یَعلو نِدای
(و نالهام تنها برای تو بلند میشود)
سَیِّدتی لکِ الفداءُ
(ای سرور من، فدای تو باد)
أنا و أمّی و أبای
(جان من و مادرم و پدرم)
لَکِ دارٌ فی قَلبی
(تو در دلم خانه کردهای)
مَعَ دَمی یَجری حُبّی
(عشق من با خونم جاری است)
(واویلا واویلا امَّ ابیها یا زهرا)
ها أنا مَن ثارَ
(من کسی هستم که قیام کرد)
فی مَدَی الأعصارِ
(در طول زمانها)
ضدَّ طاغوتِ الزمان ِ ضدَّ الاستکبارِ
(علیه طاغوت زمان و علیه استکبار)
شیعةُ الکرّارِ
(شیعیانِ حیدر کرار)
دائماً أَحرارٌ
(همواره آزاده هستند)
ما نَهاب ُالموتَ رُغمَ الظلمَة ِو النّارِ
(ما با وجود تاریکی و آتش از مرگ نمیهراسیم)
بِصفاءٍ و وَفاءٍ
(با صفا و وفاداری)
بِحُضورٍ و وِلاءٍ
(با حضور در صحنه و ولایتمداری)
جِئتُ أُواسیکِ دَماً
(آمدم تا با خون تو همدردی کنم)
یابنتَ خَیرِ الأوصیاءِ
(ای دختر بهترین انبیاء)
لَکِ دارٌ فی قَلبی
(تو در دلم خانه کردهای)
مَعَ دَمی یَجری حُبّی
(عشق من با خونم جاری است)
(واویلا واویلا امَّ ابیها یا زهرا)
شیعه یعنی تو، با غم بسیار شیعه یعنی حال تو بین در و دیوار
داغ تو زهرا، در خفا مانده است شیعه یعنی تا قیامت مَحرم اسرار
خوشا تو که چنین غریب، فدای مرتضی شدی
شیعه فدایی شدن است، خوشا تو که فدا شدی
عقیق خاتم زهرا، نور دو عالم زهرا، راز محرم زهرا
واویلا واویلا
(شهید حیدر زهرا)
شعله های در، چشمه ی کوثر روضه خوان از باقی این ماجرا بگذر
مقتل محسن، مقتل مادر روضه خوان از باقی این ماجرا بگذر
زینب اگر گریه کند، جان ببرد ز عالمین
کفایت روضه ماست، بغض حسن اشک حسین
روضه باران زهرا، اشک شهیدان زهرا، جلوه قرآن زهرا
واویلا واویلا
(شهید حیدر زهرا)
واحد:
شاعر: محمد مهدی سیار
شب و این سکوت پر از حرف
شب و بهت سنگین خانه
شب و بغض معصوم بابا
شب و هق هقی کودکانه
شب و آه و این درد جانکاه
شب و گریه ی گاه و بی گاه
شب و جمع ماتم گرفته
شب و هاله صورت ماه
چه روزی گذشت، بر این خانه و چه ها دیده اند اهل خانه
به دلها غمی، که تا آسمان، کشد شعله هایش زبانه
یا من هو اسمه دواء، کم نشود از سر ما، سایه ی زهرا مادر ما
شده خانه لبریز اندوه
به جای سلام و تبسم
به جای گلاب و گل و مُشک
فقط بوی دود است و هیزم
نگاه همه سوی مادر
که خود از همه رو گرفته
که دردی به جانش نشسته
که دستی به پهلو گرفته
غم زینبین، نگاه حسین،علی را به ماتم نشانده
ولی این میان، نگاه حسن، به دیوار و در خیره مانده
یا من هو اسمه دواء، کم نشود از سر ما، سایه ی زهرا مادر ما
رسیده شهیدی دوباره
پس از بی نشانی و دوری
سوی مادری که همه عمر
نشسته به پای صبوری
پس از سالیانی که بوده
پی یک خبر از شهیدش
فقط استخوان و پلاکی
رسیده ز سرو رشیدش
سلام خدا، به این مادران، به چشمان بی سوی نمناک
سلام خدا، به آن عاشقان،شهیدان گمنام این خاک
ای عاشقان بی نشان، ای عاشقان بی نشان، زائرتان حضرت زهراست
واحد:
شاعر: حاج غلامرضا سازگار
ای بهشت قرب احمد فاطمه
لیلةالقدر محمد فاطمه
مشعل شبهای احیای علی
نقش لبخندت مسیحای علی
این سه شب بی قوت و از قوت تو سیر
هم یتیم و هم فقیر و هم اسیر
از شب میلاد تا آخرنفس
مصطفی یک دست را بوسید و بس
آن هم ای دست خدا، دست تو بود
ای بر آن لبها و دست تو درود
از کرامت بر جبین ما همه
ثبت کن هذا محبٌ فاطمه
شور:
شاعر: محمد مهدی سیار
یاد شب های بقیع، یاد قبری بی نشان
آتش زد بر جانمان زهرا یا زهرا
دلتنگی های حسن، بغض لرزان حسین
اشک چشم زینبین، غمهای مولا
اشک ما نذر روضه زهراست
چادر خاکی شروع کرب و بلاست
ما با شهیدان عشق پیمان خون بسته ایم
عهد خود نشکسته ایم الحمدلله
هر دم با عزم جهاد، ماییم و امر ولی
ماییم و راه علی الحمد لله
دم به دم ما را شور عاشوراست
سوز این دلها ز تربت شهداست
ما و عشق و انتظار، تا باز آید آن سوار
در دستانش ذوالفقار بقیه الله
خورشید فردا بیا ، آرام دلها بیا
فرزند زهرا بیا، یا حجه الله
می رسد مولا مهدی زهرا
می شود پیدا مزار مادر ما