|
متن سخنرانی آقای حسن رحیمپور ازغدی در همایش «نظریهی بیداری اسلامی در اندیشه سیاسی حضرت امام خمینی رحمهالله و حضرت آیتالله خامنهای»|
بسماللهالرحمنالرحیم، الحمدلله رب العالمین و الصلاة و السلام علی نبینا نبیالرحمة ابیالقاسم محمد و آله آلالله. من ده عنوان از فرمایشات رهبری را در باب بیداری اسلامی استخراج کردم و فکر میکنم به دو سه عنوانش بیشتر نرسم. راجع به مقام معظم رهبری این نکته را میخواهم عرض کنم که فکر میکنم شخصیت حقیقی ایشان به عنوان یک عالم احیاگر دین، اصلاحطلب جهان اسلام و یک روشنفکر دینی مجاهد، تا حدود زیادی تحتالشعاع شخصیت حقوقی ایشان قرار گرفته است. البته پشتوانهی شخصیت حقوقی، شخصیت حقیقی است ولی معتقدم نقش ایشان به خصوص در بیداری اسلامی و اتفاقاتی که در جهان اسلام دارد میافتد، به تبع نقش استثنایی امام به عنوان پدر انقلابهای اسلامی در عصر حاضر، به تعبیر مخالفین، پدر بنیادگرایی دینی و به تعبیر دوستان، پدر بیداری اسلامی، یک نقش ویژهای است که متأسفانه به تعارف و رودربایستی گذاشته میشود.
معمولاً از ایشان به عنوان شخص اول نظام بحث میشود و بحثها گاهی کلیشهای و رسمی است اما از کار عظیمی که هم عملاً و هم نظراً ایشان از قبل انقلاب تا امروز در این مسیر انجام داده، گفتوگوی علمی نمیشود. من در این فرصت کوتاه سعی میکنم که به بعضی از این عناوین -که بخش مهمی از فرمایشات ایشان را در این باب نگاه کردم و استخراج کردم و به نظرم جای کار دارد- بپردازم. بنابراین راجع به ایشان به عنوان شخص اول نظام صحبت نمیکنم. گرچه او خودش کاملاً تعیین کننده است در این بیداری اسلامی و الهامبخش به بقیهی جهان اسلام است اما در کنار آن و قبل از آن به عنوان یک انقلابی و انقلابشناس و به عنوان کسی که از تجربهی زندان و تبعید تا تشکیل حکومت و مدیریت یک حکومت انقلابی، سختترین شرایط را از سر گذرانده و به عنوان یک مصلح اسلامی، یک روشنفکر دینی و نظریهپرداز، یک عالم مجاهد و احیاگری که حتی از قبل از انقلاب به دنبال ایجاد یک ذهن و زبان مشترک بین جهان اسلام بود.
شاید بین علما و روحانیون حوزهی شیعه ما کسی غیر از ایشان یا نداشته باشیم یا بسیار انگشتشمار باشد که از آن موقع سعی کنند از این طرف به غرب جهان اسلام، اندیشههای امثال سید قطب و از این طرف به شرق جهان اسلام، نقش مسلمین در نهضت هند پل بزنند و شرق و غرب جهان اسلام را به هم متصل کنند. از مذاهب و قومیتهای مختلف و در واقع بذر بیداری اسلامی را در ذهن و دل جوانان مسلمان در ایران بپاشد و آبیاری کند و از وحدت اسلامی، بیداری اسلامی، ایجاد ذهنیت مشترک بحث بکنند. همینطور تجربههای دستهبندی شدهای که ایشان بهخصوص در این پیامهایی که در این یکی دو سال به جهان عرب دادند که واقعاً به دقت یک پایاننامه دقیقتر طراحی شده به سراسر عالم در جهان اسلام درست اگر منتقل بشود با نخبگان و روشنفکران و علما و انقلابیون رد و بدل بشود، در سرنوشت انقلابها تأثیرگذار خواهد بود.
من فکر میکنم به یک معنا ایشان را میشود سید جمال منهای کاستیهای سید جمال دانست؛ یعنی استفاده از تجربیات و ضعفها و بعضی از شکستهای سید جمال و امثال او. به عبارت دیگر سید جمال به علاوهی تجربهی سی سال انقلاب اسلامی و منهای ضعفهای او دانست. در این فرصت کوتاه بیشتر از این نمیتوانم توضیح دهم. فقط مجبورم به بعضی از سرفصلهایش اشاره بکنم. ولی قبل از این یک نکتهای عرض بکنم. دانشگاه و حوزهی ما متأسفانه هنوز خودش را آماده برای یک حرکت جهانی نکرده است. در داخل کشور سرگرم بحثهای پیشِ پا افتادهی سیاسی و مسائل خاص و اینها هستیم و هنوز احساس مسئولیت جهانی نکردیم. این دوران، دورانی بود و هست که از اینجا باید و میشود به لحاظ نظری به سراسر عالم سرازیر شد. اینجا انقلاب مادر است. انقلاب مادر به انقلابهای بعدی الهام میدهد ولی این الهام فعلاً از راه دور است. با پانتومیم و لبخوانی و از راه دور نمیشود با انقلابها حرف زد. اگر حوزه و دانشگاه ما پای کار بودند و آماده بودند، امروز ما باید اگر نه هزاران، بلکه صدها نفر متفکر مسلمان حوزوی و دانشگاهی به سراسر جهان عرب مدام در رفت و آمد بودند و یا از طریق رسانهها با اینها در ارتباط بودند و تأثیرگذاری میکردند و این تجربیات را آنجا منتقل میکردند.
هنوز بالغ نشدیم
مسئولیتهای ما جهانی شده است ولی ما هنوز بالغ نشدیم. این یک اشکال بزرگی است به حوزه و دانشگاه و عملاً این مسئولیت حوزه و دانشگاه را شخص رهبری در این یکی دو سال با پیامهایی که داد و تجربههای ریز انقلاب ایران، تجربههای خوب و بد ما، پیروزیها و شکستهایمان را ایشان به دوش گرفت و به آنها منتقل کرد.
محور اول، بازخوانی امکانات جهان اسلام و مشکلات جهان اسلام است؛ یعنی درست دیدن واقعیت. یک مبارز، یک انقلابی، یک انقلاب اگر موقعیت خودش را درست بشناسد و درست عرضه بکند، گام اول را برای پیروزی برداشته است. آن وقت شکستهایش هم به حساب او پیروزی نوشته خواهد شد؛ چون مقدمهای خواهد بود برای پیروزیهای بعدی. دعوت جهان اسلام به درست دیدن واقعیت یک رکن مهمی است که ایشان در پیامها به جهان اسلام و جهان عرب در چند نوبت تأکید کردند و انگشت تأکید رو بعضیها گذاشتند و اشاره به اینکه جهان اسلام، یک واحد پراستعدادی است که این همه امکانات استثنایی دارد ولیکن نمیتواند از این امکانات، درست بهرهبرداری کند و امکانات خودش را نمیشناسد. ما قدرتهای خودمان را نمیشناسیم چنانکه بعضی ضعفهایمان را نمیشناسیم. ملتها و کشورهای اسلامی اگر از کاروان دانش جهانی عقب افتادند، اگر از ثروتهای عظیمی که در اختیار دارند که بزرگترین منبع ثروت و انرژی جهان، جهان اسلام است، از اینها محروم و بیبهره ماندند، اگر در مسابقهی بزرگ فرهنگی جهان مقهور فرهنگهای بیگانه شدند و مصرف کننده شدند، در عرصهی سیاست بینالملل تابع شدند، به لحاظ نظامی مدام صد، صد و پنجاه سال است کشورهای اسلامی در معرض تجاوز و اشغال ارتشهای غربی و شرقی هستند و در این صد و پنجاه سال، دائم سرزمینهای اسلامی توسط انگلیس، روسیه، فرانسه، آمریکا اشغال شده و همچنان اشغال میشود و در خطر است، این مشکلات درست است که از بیرون آمدند از این مشکلات استفاده کردند، اما خائن اصلی، نخبگان جهان اسلام هستند. خائن اصلی، حکومتهای مسلط بر مسلمین هستند. کسی که اولین و آخرین خیانت را به ما کرد، خودمان بودیم.
ما تا به خودمان خیانت نکنیم، دیگران بر ما مسلط نمیشوند. اگر علمای فاسدی پیدا شدند که اختلافات فرقهای ـ مذهبی را در جهان اسلام دامن زدند و همچنان مشغولند، اگر روشنفکران وابستهای سازماندهی شدند تا اختلافات قومی ـ ملی را با شعارهای ناسیونالیستی افراطی دامن بزنند، اگر کشورهای اسلامی همه تبدیل شدند به اقمار چند قدرت اروپایی و آمریکایی و روح تسلیم حاکم شد، اگر در برابر فرهنگ آنها تسلیم شدیم که شروع شکست و نابودی، شکست فرهنگی است و اگر دولتها و حکومتهای جهان عرب و جهان اسلام بدون استثنا دیکتاتوریهای سکولاری هستند و بودند که دستنشاندهی اروپا و آمریکا بودند و شخصیتهای حتی سیاسی ـ فرهنگی مصلح جهان اسلام معمولاً به لحاظ فرهنگی و سیاسی در برابر دیگران مرعوب بودند و هستند و وقتی رهبران مرعوب باشند یا مجذوب باشند، طبیعی است که از ملتها و از جوانان انتظار بیشتری نخواهد بود. آنها نمیتوانند از سقف طبیعی خودشان بالاتر بروند و ترویج افکار از قبیل همین تفکیک یعنی تبدیل اسلام به یک تجربهی فردی و بیرون کردن اسلام از عرصهی سرنوشت بشری و از این قبیل، بخشی از مشکلات و از آن طرف بخشی از امکاناتی بوده که در جهان اسلام است و به آن توجه نداشتیم. بعد از انقلاب ایران این توجه اجمالاً دارد ایجاد میشود.
صیانت از تغییر ایدئولوژی انقلابها
نکتهی دوم برای یک انقلاب اسلامی دینی در این عصر، در جهت صیانت از تغییر ایدئولوژی انقلابها، هم در عرصهی ارزشها و هم عرصهی روشها، خوانش صحیح معیارها است. رهبری خطاب به نخبگان سیاسی و دینی جهان عرب که یا بعضیشان واقعاً رهبری میکنند یا بعضی مدعی رهبری هستند یا به غلط به عنوان رهبران این حرکتهای جهان عرب شناخته شدند، به آنها شفاف خطاب کرد که خواست عمومی ملتهایتان را بشناسید. این خواست بازگشت به اسلام است و بازگشت به اسلام به مفهوم بازگشت به گذشته نیست. و این تفاوت مهمی است بین سلفیگری عقلانی و سلفیگری غیرعقلانی. بازگشت به اسلام به مفهوم بازگشت به گذشته هست یا نیست. اینها را میشود جدا از هم معنا کرد یا نه؟ ایشان به رهبران و روشنفکران و علما در جهان عرب در یکی دو سال اخیر خطاب کرد که مسألهی اصلی شما در شرایط جدید، نظامسازی است. قانون اساسی نویسی است و مدیریت انقلاب یا باید گفت نیمچه انقلابهایی که کردید است. ما تقریباً هیچ انقلابی در کشورهای عربی به معنای انقلاب تمام شاهد نبودیم و اینها انقلابهای نیمه تمامند و برخی از اینها اساساً ممکن است انقلاب نبوده باشند و بلکه امواجی بود که ایجاد شد و دیگران آمدند رویش سوار بشوند و باید مراقب بود. ایشان خطاب میکنند که مسأله بسیار مهمتر از این است که یک گروه یا افراد خاصی بیایند یا بروند. بحث مسألهی مهم، تمدنسازی اسلامی مجدد است در عصر جدید و اگر افق را دورتر ببینید، همتها بلندتر میشود و سطح گفتوگوها و بگو مگوها ارتقا پیدا میکند. این یک جهاد بزرگ است. شما یک تاریخ، عقبماندگی و استبداد و بیدینی و فقر و وابستگی را باید در کشورهایتان در کوتاهترین زمانها جبران بکنید. هم رویکرد اسلامی باید داشته باشید و هم جدا از مردم تلاش نکنید حکومت اسلامی برقرار بکنید. یعنی روش ایجاد و اعمال حکومت اسلامی، روش مردمسالارانه باشد؛ مردمسالارانه و با رعایت عقلانیت و علم که اینها تفاوتهای مهمی است بین انقلابیگری دینی از نوع امام
رضواناللهعلیه و از نوع جریانهای ارتجاعی عرب.
اسلامی که بتواند جامعهسازی کند، بتواند با رعایت عقلانیت و علم با روش مردمسالاری، رویکرد اسلامی را حفظ کند و بتواند آزادی و حقوق اجتماعی را منهای لیبرالیزم تفسیر کند، بتواند برابری را منهای سوسیالیزم و مارکسیزم تفسیر و معنا کند، بتواند از نظم منهای فاشیزم بحث بکند و اینها را در جامعهی اسلامی و امت اسلامی نهادینه کند و تقید خودش را به شریعت مترقی اسلام حفظ بکند. شریعتگرا باشد، اما اهل جمود و تحجر نباشد. مستقل باشد، ولی منزوی نشود. چگونه پیشرفت کند، بدون اینکه وابسته بشود به غرب. چه طور مدیریت علمی کند جامعه را، بدون اینکه محافظهکار باشد و یا سکولاریزه. اینها هشدارهای صریح رهبری است به آنها که تعریفها را بروید دوباره بازخوانی و اصلاح بکنید و اخطار میدهد که دو الگوی قلابی از اسلامگرایی پیش چشم شما گذاشتند و منتظرند بعضی از این کشورها در الگوی اول غرق بشوند و بعضی در الگوی دوم و آنهایی که در الگوی اول گرفتار میشوند، با فاصلهی کوتاهی گرفتار الگوی دوم خواهند شد. چون الگوی اول، الگوی ارتجاعی دورهی انتقال است به سکولاریزمی که یک مقداری رقیقتر باشد؛ یعنی علناً به ارزشهای اسلامی اهانت نکند ولی باطن سکولاریزم را حفظ کند. دعوت به اینکه تعریفها را باید بازخوانی و اصلاح کنید. الگوی اسلام تکفیری و الگوی اسلام لائیک، هر دو به عنوان دو بدیل در برابر جنبش بیداری اسلامی از طرف غرب به جامعهی عرب پیشنهاد شده و خواهد شد. هدف این است که انقلابهای منطقه به دنبال الگوی اسلام اصولگرای معتدلِ عقلانی و انقلابی و فداکار که جای اصول و فروع را عوض نکند، نرود.
مراقب بدلسازیها باشید
به عبارت دیگر، کلمات باید دوباره و به دقت تعریف بشوند. همینطور اخطار داده شد به انقلابیون عرب که مراقب بدلسازیها برای شعارهای درست اسلامگرایی باشید. مراقب باشید به جای شهادتطلبی، تروریزم ضد مردمی را باب نکنند. شما میدانید، جنبشهای شهادتطلبی که برای اولین بار در فلسطین و لبنان با الهام از انقلاب اسلامی ایجاد شد و کمر صهیونیزم و استکبار غرب را شکست، دنیا را و غرب را با یک سلاح جدیدی آشنا کرد که از پس همهی بمبهای اتمی آنها برمیآید. و دیدند با چند صد نیروی شهادتطلب در لبنان، اسرائیل برای اولین بار در تاریخش عقبنشینی کرد. فضای سنگین رسانهای، سینمایی و هالیوودی در ظرف این بیست و چند سال برای تبدیل عملیات شهادتطلبی به تروریزم ویرانگر احمقانه صورت گرفته و عملاً به اینجا رساندند که از طریق رژیمهای فاسدی مثل سعودی و بعضی رژیمهای دیگر، که یک الگوی قلابی و خطرناکی از عملیاتی تحت عنوان شهادتطلبی و جهاد ایجاد کنند، که به جای ضربه زدن به صهیونیزم و امپرالیزم، ضربه بزند به مسلمین و درگیریهای مذهبی ـ قومی را ایجاد بکند. به جای اینکه برود در برابر نیروهای اشغالگر در عراق و افغانستان و فلسطین و لبنان و مناطق دیگر، عملیات استشهادی بکند، بیاید در مسجد و حسینیه و بازار و خیابان علیه مردم مسلمان این کار را انجام بدهد. و دقیقاً سعی کردند یک عملیات مترقی انقلابی انسانی تبدیل بشود به یک عملیات ضد انسانی. متأسفانه در یک جاهایی هم این کار را کردند.
ما خیلی کار داریم، کارهای نکرده که بتوانیم مرز بکشیم بین آنچه که به نام عملیات شهادتطلبانه در لبنان و فلسطین و مواردی از این قبیل اتفاق افتاد و میافتد و آنچه که اینها میخواهند در کشورهای عربی و منطقه و خاورمیانه رایج کنند. تعصب و تحجر و خشونت را به جای اسلامگرایی و جهاد غالب بکنند. قومیتگرایی و قبیلهبازی را به جای اسلامخواهی و امتگرایی مسلط بکنند. وابستگی اقتصادی - فرهنگی به غرب را به جای پیشرفت و الگوی پیشرفت مستقل و سکولاریزم را به نام علمگرایی بر نخبگان جهان عرب حاکم بکنند. سازشکاری را به نام عقلانیت، فساد و هرج و مرج اخلاقی را به نام آزادی، دیکتاتوری را به نام نظم و امنیت، مصرفزدگی، دنیاگرایی و اشرافیگری را به نام توسعه و ترقی، فقر و عقبماندگی را به نام معنویتگرایی و زهد به ملتهای عرب غالب کنند. و متأسفانه عمدتاً همین مناطقی که دارد تحولات اتفاق میافتد، اینها به لحاظ کلامی اشعریاند. البته اشعریگری بیشتر روی کاغذ است. امروز اشعری واقعی که حاضر باشد شفاف از اشعریگری دفاع کند، زیاد نیست ولی اسماً اشعریاند. و میدانید در جهان تفکر اشعری، سکولاریزم بسیار زمینهی رشد دارد. چون دیدگاهی که از ایمان منهای عقلانیت بحث میکند و میگوید حاضر به گفتوگوی استدلالی در هیچ موردی نباشد و از تحکم مذهبی بحث میکند، یک چنین ایمان مذهبی اساساً نمیتواند نظامسازی کند. تفکر اشعری قادر به نظامسازی نیست و این چیزی است که غرب خوب میداند.
میخواهند تفکر طالبانی ترویج شود
آنها میخواهند که این تفکر طالبانی و اشعریگری ترویج بشود و خشونت به اسم اسلامگرایی بیاید. خب مردم جهان عرب مدت زیادی نمیتوانند منتظر بمانند، چون به فقر و گرفتاریهای قبلی، هرج و مرج هم اضافه شده و کمکهای استعماری غرب هم به این کشورها طبیعتاً کاهش پیدا کرده است. اینها منتظرند چند سالی این وضعیت طول بکشد و اینها اعلام کنند که ما اشتباه کردیم و غلط کردیم و غرب برگردد این بار به نام دیگری. همان کاری که در ابتدای انقلاب خود ما هم شد و اگر امام نبود، آنجا مسلط میشدند. شما یادتان است سال 57 که انقلاب پیروز شد، سال 58، 59، 60 کیها آمدند سر کار؟ آنهایی که آمدند بر حکومت مسلط شدند، کیها بودند؟ اگر امام نبود، حکومت با همان شیوه پیش رفته بود. امروز شما اصلاً انقلاب اسلامی نداشتید.
جهان اهل سنت با مقولهای به نام ولایت فقیه آشنا نیست و این یک نقطهی آسیبپذیر است برای جهان اسلام. اسلامگراییشان میرود به سمت تحجر و نوگرایی اسلامیشان میرود به سمت سکولاریزم. برای برادران اهل سنت انتخاب یک خط تعادل بین تحجر طالبانی اشعریگری با سکولاریزم غربی، یک خط سوم و متعادل برای برادران اهل سنت فوقالعاده مشکل است. من از این جهت تقریباً مأیوسم که برادران عرب و جهان اهل سنت بتواند به یک خط وسطی برسد، مگر تجدیدنظرهای اساسی کلامی ـ فقهی بتوانند انجام بدهند. شیعه با اعتقاد به مفهوم اجتهاد و با اعتقاد به مفهوم ولایت فقیه، اینها دو تا سلاحیاند که مصونیتهای زیادی ایجاد کردند برای ما. این دو دقیقاً به این مفهوم اهل بیتی چون در فقه و کلام برادران اهل سنت نیست، یک مقداری این مشکل وجود خواهد داشت. یعنی مدام زیگزال را شاهد خواهیم بود، حتی اگر از پس توطئههای غربی بربیایند. رهبری دقیقاً رو این نقطه انگشت گذاشت و تأکید کرد که مراقب باشید این دو تا بدیلی که دارند به شما ارائه میکنند، در دام یکیشان نیفتید.
پیچ بزرگ تاریخی یعنی چه؟
نکتهی بعد، افشای پشت صحنهی تحولات جهانی است که ایشان تعبیر کردند به پیچ بزرگ تاریخی و جهانی. اگر بخواهید ماهیت این تحولات را بشناسید یک آثار جهانی دارد. دو قطبی سرمایهداری ـ کمونیزم که جنگ قدرت و ثروت در صد سال، صد و پنجاه سال گذشته بود، تمام شد. امروز دو قطبی بین مستضعفین جهان با رهبری مسلمین و جهان اسلام با جلوداری مکتب اهل بیت ایجاد شده و آن طرفش مستکبران عالم به رهبری آمریکا، ناتو و صهیونیزم است. دو اردوگاه اصلی تشکیل شده است و امروز اردوگاه سومی وجود ندارد. تشکیل این دو اردوگاه سابقه در تاریخ ندارد. این امر اولین بار اتفاق میافتد. خود غرب هم به این قضیه دامن زد. اینها اگر هوشیار بودند این کار را نمیکردند. خودشان هم کمک کردند. یک دو قطبی ایجاد شد که این دو قطبی یک فوائدی دارد، یک ضررها و تهدیدهایی دارد. اما ایجاد شده است. فقط هم بحث اسلام نیست. امروز میبینید از آمریکای لاتین تا شرق آسیا حتی ملتهای غیرمسلمان آنجا صفبندی مستضعف و مستکبر تشکیل شده و الهام گرفتن از امام و نگاه توأم با احترام و تحسین به امام و به انقلاب اسلامی است.
ارادهی خدا بر بیداری ملتها تعلق گرفته و تعبیر رهبری این است که قرن اسلام رسید. عصر ملتها رسید. تا به حال عصر احزاب بود، عصر روشنفکران بود، عصر نظامیان بود، عصر دیکتاتورها بود. عصر ملتها گویی فرارسیده و عصر، عصر اسلام است همانطور که امام میگفت این قرن، قرن اسلام و غلبهی مستضعفین بر مستکبرین است. والّا معنا ندارد جوانان و روشنفکران نیویورک و لندن و مادرید و رم و آتن الهام بگیرند از میدان تحریر مصر و رسماً بگویند که ما از آنجا الهام گرفتیم. بگویند ما والاستریت را میخواهیم بکنیم میدان تحریر. اصلاً چنین چیزی در تاریخ سابقه ندارد. همیشه الهام در این صد و پنجاه سال اخیر از شرق از غرب بوده است. الآن که حجاب از شرق میرود به غرب و اروپا حجاب را ممنوع میکند یا میدان تحریر که خودش یک الهامی است از این طرف، از شرق خاورمیانه میرود بعد به اروپا و به آمریکا، یعنی مسیر تاریخ، مسیر فرهنگ تاریخ از غرب به شرق دارد تبدیل میشود به از شرق به غرب.
این یعنی شروع یک تاریخ جدید. مشروعیت قطب سرمایهداری و الگوی لیبرال ـ دمکراسی غرب زیر سؤال رفته است. الآن موجودیتشان هم زیر سؤال میرود. همین چند روز پیش بعضی از همین روشنفکران اروپایی اعلام کردند که احتمال انقلاب واقعاً در اروپا وجود دارد و دیگر شوخی نیست. تا به حال کسی نمیتوانست از انقلاب در غرب صحبت کند. اصلاً غربیها افتخارشان این بود و به کمونیستها میگفتند کشورهای کمونیستی سرکوب میشوند. شما اگر فشار سرنیزه را بردارید، انقلاب میشود. ولی در جهان سرمایهداری هرگز انقلاب اتفاق نخواهد افتاد. میگویند امروز ما داریم میبینیم جهان سرمایهداری در اروپا و آمریکا حقیقاً در معرض انقلاب مردمی است. و این وضعیت معلوم نیست چقدر ادامه پیدا بکند. الان شرایط بلوک شرق کمونیستی در دههی هشتاد میلادی بر بلوک غرب و سرمایهداری حاکم است؛ فروپاشی اخلاقی ـ اجتماعی، بحرانهای بیسابقهی اقتصادی، شکستهای بزرگ نظامی.
در تاریخ استعمار غرب در این صد و پنجاه سال، اولین بار است که ارتشهای غربی میآیند کشورهای اسلامی را اشغال میکنند و مجبور میشوند دست خالی بروند. تا به حال این طور نبود. هر وقت آمدند، ماندند. ارتش آمریکا از جنگ بینالملل دوم تا الان، ژاپن و ایتالیا و کره و اینها را رها نکرده است. هنوز پادگانهایش و هزاران نطامی آنجایند و اصلاً اینها استقلال ندارند؛ نه آلمان، نه ایتالیا. حالا نه آلمان، نه ژاپن به طور خاص اصلاً استقلال سیاسی و دولت مستقل ندارند. اینها آمدند که بمانند در عراق. اول هم که آمدند یادتان هست، گفت ما آمدیم برای صد سال بمانیم. رهبری اعلام کرد به جهان عرب، به روشنفکران عرب که نترسید از اینها. نه به اینها امید ببندید، نه از اینها بترسید. اینها به شکستهای بزرگ نظامی در افغانستان، عراق، لبنان، غزه دچار شدند. اکثر دیکتاتورهای وابسته و دستنشاندهشان در کشورهای مسلمان و عربی سقوط کردند یا در معرض زوالند. ماهیت سازمانهای بینالمللی، وابستگیشان افشا شد که با همهی مسائل با دموکراسی و حقوق بشر برخورد گزینشی میکنند. تناقضگویی، پریشانگویی، موضعگیریهای دوگانهشان در برابر این جنبشهای عربی، دستشان را رو کرد.
دربارهی محور سوم که انقلاب مادر و تجربهخوانی برای جهان عرب است، فقط توجه دوستان را جلب میکنم به این تعبیری که ایشان به انقلابیون عرب اعلام کرد که انقلاب ما پیروزیهایی داشته و شکستهایی. ما سیاه و سفید نمیبینیم. ما یک ضعفهایی داشتیم، یک جاهایی موفق شدیم و یک جاهایی شکست خوردیم. اما هیچ جنبش اسلامی در جهان پس از تسلط غرب و شرق بر مسلمین در قرن گذشته، تا این حد که انقلاب ما جلو آمده، جلو نیامده که نظام تشکیل بدهد و از این همه موانع عبور کند. انقلاب اسلامی با وجود بعضی ضعفها و اشکالاتی که داشته و هنوز دارد و باید برطرف بشود، موفقترین تجربهی اسلامی عصر جدید در عرصهی خودباوری ملتها، مردمباوری نخبگان، نفی اصول شکستناپذیری دیکتاتورها، شکستن غرور کمونیزم و غرور سرمایهداری و ارائهی مدلهای کارآمد نسبی در پیشرفتهای بزرگ مدرن و جدید با حفظ مردمسالاری و دفاع از ارزشهای اسلامی است.
مردم جلوتر از نخبگان
محور دیگر این است که شناسنامهی تاریخی انقلابها را مراقب باشید که به لحاظ روششناسی تحریف نشود. این هم تذکر دیگر رهبری است به آنها که دنبال علتیابیهای بیخودی هستند. این نهضتهای بیداری نمیتواند خلقالساعه باشد. اینها پشتوانههای تاریخی و تمدنی در جهان اسلام دارد. ذخیرهی معرفتی داشتهاند. تجربههای متراکمی در طول صد صد و پنجاه سال گذشته ایجاد شد تا وجدان عمومی مسلمین، ملتهای خاورمیانه و شمال آفریقا به نقطهی جوش نزدیک شد. بنابراین توهم اینکه یک خودسوزی باعث یک انقلاب بشود یا آمریکا اجازه داده که انقلاب بشود یا فیس بوک و توییتر سرنوشت ملتها را تغییر میدهد، اینها ناشی از فقدان شناخت دقیق از تحولات تاریخی و اجتماعی است. بیش از یک قرن پیشزمینهی علمی و جهادی به تدریج ملتهای عرب را هوشیار و شرمنده کرد، به ستوه آورد و بعد، الگوی انقلاب اسلامی در ایران که توانست نظامسازی کند و به پیشرفتهای بزرگی دست پیدا کرد، تیر خلاص بود به دلمردگی و افسردگی ملتهای عرب و پایان ترس آنها. جای علت و معلول را نباید بگذارید عوض کنند. یک ملت به تدریج حوصلهاش سر میرود، ترسش میریزد، اعتماد به نفس پیدا میکند. میگویند وقتی انقلاب میشود که گوسفندها دیگر «بع بع» نمیکنند بلکه گرگ را میدَرند. آن وقتی گوسفندها گرگ را میدرند و دیگر بع بع نمیکنند، انقلاب شروع شده است. امام نشان داد که به جای بع بع کردن، بروید ترتیب گرگها را بدهید و میشود این کار را کرد و شد. بزرگترین ضربهای که انقلاب ما به آنها زد، این بود که ترس ملتها ریخت.
نکتهی بعدی که رهبری در ماهیتشناسی و تفاوتش با جنبشهای قبلی در تاریخ معاصر عرب بحث کرد، این بود که این جنبشهایی که دارد بپا میشود، جنبش روشنفکران نیست. انقلاب، کودتای نظامیها نیست، جنبش چریکها نیست. اینها خواستند در سوریه و جاهای دیگر نظامیاش بکنند. اینها بازی با انقلابها و سوار شدن بر امواج است. واّلا آن اتفاقی که در مصر و تونس افتاد و در لیبی و بحرین افتاد، اینها حقیقتاً جنبش مردم عرب بودند. متأسفانه یک اتفاق دیگر در جهان عرب افتاده است. با توجه به اینکه الآن مردم و جوانان از نخبگانشان یک گام جلوترند، رهبرانی ندارند که مستحق این مردم باشند. نمیخواهم همهشان را انکار کنم یا کتمان کنم. انقلاب اسلامی رهبری داشت و دارد که لیاقت این مردم را دارند. مردم ایران نشان دادند که لیاقت ولایت فقیه را دارند. ما در جهان عرب مشکل شدید رهبری و بحران رهبری داریم. آنها بحران مذهبی و ایدئولوژیک دارند و این ارتباطها متأسفانه ضعیف است. امیدواریم با کمک همدیگر و با کمک ایران بتوانند مسائلشان را حل کنند. وقتی ملتها به خیابان میآیند، تغییرات بزرگ اتفاق میافتد. امام به ملتهای عرب آموخت با مذاکره نمیشود انقلاب کرد. رهبری در بیانش به انقلابیون عرب اعلام کرد وقتی که انقلاب نظامیان و روشنفکران یا احزاب یا چریکهای مسلحِ در کوه و جنگل پیروز شود، به ساخت و پاخت منجر میشود، اگر از ابتدا با ساخت و پاخت به وجود نیامده باشد.
رهبری به اینها اعلام کرد ایدئولوژیهای مادی به اندیشهی عمومی ملتهای مسلمان تبدیل نشود؛ چراکه غالباً انقلابهایی که ریشهی دینی و تودهای ندارند، به سرعت به ضد خودشان تبدیل میشدند. کشورهای عربی دوباره به شکل جدیدی تحت تسلط استعمار نو و استبداد نو قرار خواهند گرفت. آنها به نام انقلاب میکوشند که این سیستم وابستگی را به روز کنند و بعد از سقوط ناگزیر مهرههای سوخته، اصل سیستم حفظ بشود. ظاهرِ اهرمهای اصلی قدرت بازسازی شوند و به تعبیر رهبری، سر جدید روی بدن کهنه گذاشته شود؛ کاری که با انقلاب مشروطه در ایران کردند. انقلاب مشروطه با فداکاری مردم و علما ایجاد شد اما نتیجهی جنبش مشروطه چه بود؟ تبدیل رژیم نیمه وابستهی قاجار به رژیم تمام وابستهی پلهوی؛ یعنی بازسازی و بازتولید استبداد و استعمار به شکل مدرن در ایران. اینها با انقلابهای عرب همین کار را میخواهند بکنند. نمیتوان صد درصد امیدوار بود و نه باید مأیوس بود. این کاملاً بستگی دارد چه کسانی در صحنه، چه میکنند و از جمله اینکه آیا ما به وظیفهمان عمل میکنیم؟