حسن کاظمیقمی، نخستین سفیر جمهوری اسلامی در عراق، پس از سقوط صدام است. او پیشتر نیز سرکنسول کنسولگری ایران در شهر هرات افغانستان بود. همچنین آقای کاظمی سرپرست هیئت ایرانی در دو دور مذاکرات هیئتهای ایرانی و آمریکایی درباره عراق بوده است. گفتوگو با این دیپلمات با سابقه کشورمان از این جهت اهمیت مییابد که عراق در فاصله سقوط صدام تا استقرار نظام جدید، درگیر پیچیدهترین چالشهای سیاسی و نظامی بود و جمهوری اسلامی با محوریت سردار سلیمانی، نقشی بسیار اساسی در ثبات این کشور داشت. آقای کاظمیقمی در این گفتوگو به تبیین نقش جمهوری اسلامی و سردار سلیمانی در شکلگیری عراق جدید پرداخته است. پایگاه اطلاعرسانی KHAMENEI.IR متن این گفتگو را که از مطالب ویژهنامه مجازی «مسیر؛ شهید پیروز» است، منتشر میکند.
بهعنوان کسی که سالها شاهد ایفای نقش شهید سلیمانی در مسائل مختلف بودهاید، برای بررسی نقش ایشان در تحولات منطقهای باید چه مؤلفههایی را موردتوجه قرار داد؟
اگر بخواهیم به نقش فرمانده شهید حاجقاسم سلیمانی در صحنه تحوّلات منطقهای غرب آسیا و حوزههایی که جمهوری اسلامی درگیر آن شد، بپردازیم و جایگاه واقعی ایشان را ترسیم کنیم، باید شمایی از فضای منطقهای را در صحنه رویدادها و تحوّلات ارائه بدهیم، چون امروز صحنه تقابل دو جبهه است. یک جبهه، استکبار جهانی و صهیونیسم و ارتجاع که با محوریت آمریکاست. یک جبهه هم نقطه مقابل آن، یعنی جبهه مقاومت با محوریت جمهوری اسلامی ایران است. وقتی این ابعاد مشخّص شد، آن وقت نقش حاجقاسم و دستاوردهای ایشان بهخوبی مشخص خواهد شد.
منطقه ما از حدود بیست سال پیش کانونی از تحوّلات سیاسی و ژئوپلتیک است که این تحولات بر محیط امنیّتی ما وثبات و امنیت منطقه، حتی اقتصاد بینالملل و صلح و امنیّت جهانی و شکلدهی نظم جدید جهانی سایه میاندازد. امروز نظام تکقطبی موردنظر آمریکا شکل نگرفته و حالا جبهه مقاومت دارد سر بر میآورد. از آن طرف، قدرتهایی مثل روسیه نیز نقش بینالمللی ایفا میکنند. با این حال نظام جدیدی در عرصه بینالملل و رویّه بینالملل شکل نگرفته است. خاورمیانه و غرب آسیا، امروز میتواند یکی از مؤلّفههای اثرگذار بر شکلگیری این نظم جدید باشد؛ در نتیجه، نقش جمهوری اسلامی در نظام آینده بینالملل، نقش ممتازی خواهد بود.
برخلاف گذشته که ما در یکی از این دو اردوگاهها بودیم، امروز باید در شکل یک نظام جهانی نقشآفرینی بکنیم و ما باید نقش حاجقاسم را ببینیم. ایشان یکی از پرورشیافتگان مکتب امام راحل رحمهالله و یکی از شاگردان مقام معظم رهبری و نشأت گرفته از مکتب عاشورای حسینی بود. یک نکته مهم، انتخاب ایشان بهعنوان فرمانده نیروی قدس است؛ یعنی برمبنای کار مهم و عظیمی که ما را در عرصه سیاست خارجی در منطقه فوقحسّاس دنیا که غربیها به آن خاورمیانه میگویند، انتخاب حاجقاسم توسط رهبری نشان میدهد که ایشان شخص بزرگی است که برای پرونده بزرگی انتخاب میشود و صحنه منطقه هم صحنهای نیست که بگوییم رقابتها و تضادّ منافع ملّی کشورهای منطقه باعث بروز و خلق این چالشهای بیست ساله شده است؛ نه، آنها بهعنوان ظرفیّتهای بالقوّه این فضای چالشزای منطقهای، ذینقش هستند، امّا در حقیقت آنچه ما در طول این بیست سال در منطقه میبینیم، نتیجه دخالتها و نفوذ و اشغالگریهای قدرتهای بزرگی مثل آمریکاست که در برابر جمهوری اسلامی ایستاد و نتیجهی آن شکلگیری تدریجی جبهه مقاومت بود.
این نزاع روزبهروز گستردهتر میشود؛ یعنی صحنه، صحنه نزاع بین دو کشور و یا صحنه نزاع منطقهای نیست؛ بلکه نزاع قدرتها در یک منطقه حساس راهبردی-ژئوپلتیک و اقتصادی است.
با همین نگاه اگر بخواهیم وارد بحث شویم، اولین رخداد مهم و دغدغهآور، حملهی نظامی آمریکا به افغانستان در نیمهی مهر سال ۸۰ بود. با توجه به مسئولیتی که در افغانستان داشتید، برآورد شما از این حمله چه بود؟
آمریکاییها پس از حادثهی مشکوک ۱۱ سپتامبر، افغانستان را اشغال کردند. بهانهی اشغال هم این بود که خطر تروریسم دارد صلح و امنیّت جهانی را بهخطر میاندازد و کانون آن در افغانستان است. آمریکا به این بهانه افغانستان را اشغال کرد که میگفتند پایگاه اصلی القاعدهای که برجهای دوقلو را هدف قرار داد، افغانستان و تحت حمایت طالبان است؛ طالبانی که خودشان درست کرده بودند. آمریکاییها این را در دنیا جا انداختند که رهبر مبارزه با تروریسم در خاورمیانهاند و از افغانستان هم شروع کردند. نیروی نظامی آوردند و این فضا را هم در دنیا ایجاد کردند که امروز صلح و امنیّت جهانی در خطر وجود تروریسم است و ما باید با این پدیده بجنگیم. اگر فضای سال ۲۰۰۱ را ببینید، کسی جرأت نمیکرد با این مسئله مخالفت کند؛ چرا که آمریکاییها تهدید تروریسم را علیه امنیت جهانی القا کردند؛ امّا واقعیّت این است که چون افغانستان محلّ تقاطع سه حوزه تمدّنی کنفوسیوسیِ چینی، ارتودکس روسی و اسلام است؛ اسلام نابی که از طرف انقلاب اسلامی با محوریّت امام خمینی شکل گرفت، برای آمریکا مهم بوده است و آمریکا با این سه حوزه تمدّنی مشکل دارد. یعنی نسبت به اساس جمهوری اسلامی و انقلاب اسلامی نگاه تخاصمی دارد و با چین و روسیه هم در رقابت جدّی است. حضور آمریکا در افغانستان برای مقابله با این سه حوزه بود.
غیر از این، افغانستان منابع و معادن فراوانی دارد. ادّعای آمریکا هم این بود که باید بیاید و با تروریسم بجنگد و از حقوق بشر حمایت کند و جلوی تولید موادّ مخدّر را بگیرد؛ امّا در طول این بیست سال، نه تروریسم و نه مسئله موادّ مخدّر حل شد، و نه مسئله قاچاق انسان، بلکه بدتر هم شد. شرایط امروز افغانستان نشان از دروغگویی آمریکاییها دارد. خطر داعش دارد دوباره از افغانستان سر در میآورد و از آن طرف، طالبان تقریباً بر بیش از پنجاه درصد از جغرافیای افغانستان سیطره یافته است. دولت و ارتش بهدلیل فشارها و نفوذ و دخالتهای آمریکا نمیتوانند رسالت خودشان را انجام دهند. یکی از خیانتهای آمریکا به این کشورها این است که اجازه نمیدهد پلیس و ارتش حرفهای و ملّی در آنها شکل بگیرد، چون اگر شکل بگیرد، دیگر نیازی بهحضور آمریکاییها ندارند.
وقتی طالبان از بین رفت، آمریکا دنبال این بود که حضور نظامیاش را در این منطقه، دائمی کند و بهظاهر میخواست ابتدا یک دولت توافقی و بعد، انتخاباتی منطبق با خواستههای خودش برگزار کند و از طرف دیگر، ساختار دفاعی- امنیّتی و پلیس و ارتش را طبق ساختار آمریکایی شکل دهد و همچنین روابط خارجی افغانستان را مدیریّت کند.
ما از چه زمانی به پرونده افغانستان ورود کردیم و دلیل آن چه بود؟
وقتی آمریکا با چنین وضعیتی در افغانستان حاکم شد، یک چالش و تهدید برای کشورهای همسایه افغانستان، بهویژه جمهوری اسلامی ایران شکل گرفت. البته این تهدید فقط برای ما نبود، برای روسیه و چین و حتّی پاکستان هم بود. با سقوط طالبان، آمریکاییها بهشدت دنبال این بودند که کابل در اختیار مجاهدین قرار نگیرد. برای اینکه آمریکاییها بیایند و همین سناریوی تشکیل حکومت نظامی که در عراق دنبال کردند، در افغانستان هم اجرا کنند؛ به همین جهت فشار سنگینی را به مجاهدین وارد کردند. این را ما متوجّه شدیم. آمریکاییها به واسطه بعضی از رؤسای جمهور کشورهای منطقه و مجاهدینی که با آنها در ارتباط بودند، تلاش میکردند نگذارند مرحوم برهانالدّین ربّانی که آن زمان رهبر جمعیّت اسلامی افغانستان بود، به کابل برود. تا حدّی هم توانسته بودند موافقت و رضایت آنها را جلب کنند. مشخّص بود این سیاست که در چهارچوب سیاستهای آمریکا بود، سیاست غلطی بود و به نفع ملّت افغانستان و جبهه مجاهدین نبود. تقریباً با اینکه برخی را قانع کرده بودند که نگذارند آقای ربّانی به کابل برود، حاجقاسم به افغانستان رفت و در منطقه چهارآسیاب در شمال کابل با سران جهادی جلسه گذاشت و ضرورت حضور مجاهدین در کابل را مطرح و آنها را قانع کرد و بالاخره این اتّفاق افتاد. این کار، خیلی آمریکاییها را عصبانی کرد.
جمهوری اسلامی علاوه بر اینکه در این فضا، این خطر را احساس کرد، باید تلاش میکرد استقلال و حاکمیّت افغانستان حفظ شود و بهترین راه این بود که حکومت مردمسالار در افغانستان شکل بگیرد. به همین دلیل ما بر این موضوع تکیه داشتیم و از آن حمایت میکردیم. در اجلاس بُن هم با همین نگاه شرکت کردیم؛ امّا یکی از خیانتها و دروغهای آمریکا -غیر از آنکه گفتم نمیگذارد ارتش و پلیس حرفهای شکل بگیرد- دخالت در تشکیل دولت است. آن زمانی که سیاست آمریکا، اسقاط طالبان بود، مجاهدین افغانی را تحت عنوان اینکه اینها قهرمانان ملّی هستند معرّفی کرد که اینها بروند با طالبان بجنگند. بعد از سقوط طالبان، وقتی قرار شد دولت تشکیل شود، مجاهدین و قهرمانان ملّی از نگاه آمریکا تبدیل به جنگسالار شدند. یکدفعه آمریکاییها با عقلانیّت ابزاری، بدون توجّه به منافع ملّی کشورها، نگاه خود را تغییر دادند.
ما در اینجا باید تمرکز را در تشکیل دولت و حمایت از مجاهدین و حاکمیت مجاهدین بر کابل میگذاشتیم. جمهوری اسلامی باید از حکومت مردمسالار و از گروههای جهادی و مقاومت و از مردم افغانستان حمایت میکرد؛ بهویژه اینکه مجاهدین بعد از سقوط طالبان، از نگاه آمریکاییها جنگسالار شدند. با همین نگاه، جمهوری اسلامی پذیرفت به اجلاس بن برود و در گفتوگوها شرکت کند. آن وقت آمریکاییها محوریّت را دنبال میکردند. آمریکاییها دنبال این بودند که محمّد ظاهرشاه را بر سر کار بیاورند. جمهوری اسلامی این را برای آمریکاییها روشن کرد که با هرگونه توافق یا طرح، تا زمانی که شرایط انتخابات فراهم بشود مخالف است؛ چون شکلگیری نظام سیاسی افغانستان باید به دست مردم این کشور محقق شود. امّا آمریکاییها میگویند شما دارید الگوهای خودتان را به آنجا منتقل میکنید که این الگوها در تقابل با رژیمهای موروثی پادشاهی مثل سعودی و مخالف با آن الگوی آمریکایی است. به همین دلیل مخالفت و ایران را متّهم بهدخالت میکنند. یک بُعدش این است. موضوع مهم دیگر، این بود که ایران این مسئله را جاانداخت که هرگونه توافقی بدون تراضیِ کشورهای همسایه افغانستان امکانپذیر نیست. در گفتوگوی نماینده جمهوری اسلامی در اجلاس بن که آقای ظریف بود، ایشان این مسئله را بیان کرد.
کار بزرگ دیگری که صورت گرفت این بود که به آمریکاییها تفهیم شد نمیتوانند افغانستان را به یک کانون تهدید برای کشورهای همسایه و منطقه تبدیل کنند. ما برای اینکه افغانستان بتواند حاکمیّت ملّی و ارزش خودش را داشته باشد و مردم بتوانند از خودشان دفاع کنند، خیلی تلاش کردیم. آمریکاییها در طول این چند سال به مردم افغانستان خیانت کردند. الان در افغانستان دولت و ارتش مشکل دارند، تولید موادّ مخدّر نسبت به سال قبل از سقوط طالبان، پنج برابر شده بود؛ یعنی دههزار تن تولید میشد، در صورتی که یک سال قبل از سقوط طالبان دوهزار تن بود و آن سالی که درگیری بود و طالبان سقوط کرد، به دویست تن رسیده بود. ببینید، اختلاف فاحش است و عمدتاً در مناطقی که آمریکاییها حضور دارند، موادّ مخدّر تولید میشود.
این را هم بگویم که صحنه افغانستان صحنهای نیست که امروز تمام شده باشد. متأسّفانه با توجّه به آن توافقنامه امنیّتی که آمریکاییها با دولت آقای اشرف غنی امضاء کردند، فصل جدیدی در آنجا شکل گرفته است و این، دو خطر جدّی دارد: اوّلاً، مفاد این توافقنامه، حاکمیّت ملّی افغانستان را نقض میکند، ثانیاً، این توافقنامه میتواند بهانهای برای تجاوزگری به کشورهای همسایه باشد. کاری که در عراق به آمریکاییها اجازه داده نشد؛ خیلی تلاش کردند همین توافقنامه امضاء شود، امّا نشد.
بحث دیگر درباره افغانستان، بازسازی آن بعد از تعیین دولت جدید بود. شهید سلیمانی در این زمینه چه کمکهایی کرد؟
در بازسازی افغانستان و در اجرای پروژههای آنجا، حاجقاسم نقش اوّل را ایفا کرد؛ یعنی جمهوری اسلامی در پروژههایی وارد شد که برای افغانستان زیرساختی بود. آمریکاییها این عدد را رقم سنگینی اعلام میکنند؛ امّا سازمانی که از طرف آمریکاییها مأمور این کار بود، یک سازمان جاسوسی مداخلهگر بود. اگر سوابق آن سازمان را نگاه کنید، متوجّه میشوید تحت عنوان کمکها و خدمترسانی، مداخلهگری و دخالت میکند و بعد عدد و رقمهایی اعلام میکنند که میلیاردی خرج کردهاند، ولی وقتی به لیست عریض خرجکردهای آنها نگاه میکنید، هیچکدام از خرجکردها مربوط به زیرساخت نیست. در آن زمان جمهوری اسلامی زیر بار این مسئله که بازسازی تحت عنوان سازمان ملل باشد نرفت و گفت مستقیما اقدام میکنیم؛ چون چهل درصد هزینه پروژهها صرف اداره همین سازمانها میشد. حقوقهای نجومی وحشتناک، تسهیلات، امکانات، خودروهای ضدّگلوله، و... که ما زیر بار اینها نرفتیم. آمریکاییها میگفتند ما چند صد میلیون دلار برای مینزدایی هزینه کردیم و اینجور کارها. امّا جمهوری اسلامی چند زیرساخت را بهدست گرفت و شروع بهکار کرد و محوریّت این کار هم با حاجقاسم بود. مثلاً ما دو پروژه در هرات داشتیم. یکی شبکه برق بود. نزدیک به صدوسی کیلومتر تا هرات فاصله است، ما از ایران به هرات شبکه برق وصل کردیم و برق را به آنجا فرستادیم. حاجقاسم مسئول این کار بود. دوّم، تقریباً هشتاد درصد ترانزیت کالاهای افغانستان از محور ایران و از مرز دوغارون صورت میگرفت و به هرات میرفت. حدود بیست درصد هم از مرز زابل یا از مرز بیرجند بهسمت نیمروز میرفت. از مرز دوغارون بهسمت هرات، جادّه مخروبهای داشت که قابلاستفاده نبود. در فضایی که امنیّت نبود، ما پذیرفتیم جادّه جدیدی احداث کنیم. جادّهای که ما احداث کردیم، نزدیک به صد و سی پل دارد؛ یعنی یک جادّه معمولی نیست، هم در دل کویر، هم منطقه ناامنی است. در جاهایی از آن جادّه، گروههای شبهنظامی حضور داشتند. حاجقاسم یکی از مجموعههای مهندسی را که تجربه کار در دفاع مقدس هم داشتند مأمور این کار کرد. آنها هم با روحیه جهادی و انقلابی شروع بهکار کردند. شما حساب کنید در وسط مسیر این منطقه ناامن و در شصت کیلومتری هرات آمدند کارگاه تجهیز کردند، مجموعه ژنراتورهای برق هم بردند که آنجا فعّال کنند، چون نزدیک به صد و بیست نفر مهندس و نیرو آنجا بردند، کار سختی بود. غیر از مسئله اجرای پروژه، مسائل امنیّتی آنها، مسئله معیشت آنها و زندگی آنها هم بود. این جاده در حداقل زمان ساخته شد. احداث این جادّه، تحوّل و رونقی در اقتصاد منطقه و در حلّ آن معضلات مربوط به ترانزیت کالا ایجاد کرد و به آن سرعت بخشید.
من در آن مقطع از طرف جمهوری اسلامی در غرب افغانستان و در هرات سرکنسول بودم. بیماریهایی در آنجا رواج گرفته بود و خیلی از خانوادهها مستضعف بودند، نمیتوانستند برای درمان به کابل بروند. رفتوآمد آنها به ایران هم سخت بود. ما یک مرکز درمانی آنجا ایجاد کردیم، تعدادی پزشک بردیم و آزمایشگاههایی را تجهیز و راهاندازی کردیم که این اقدامّات در آن مقطع و در نوع خودش خیلی قابلتوجّه بود. در حوزه بهداشت و درمان، خدمات خوبی تحت عنوان «پلیکلینیک ایرانیان» ارائه میشد. بهخاطر همین واژه ایرانیان هم ما آنجا جدل داشتیم و آنها قبول نمیکردند، چون آمریکاییها فشار میآوردند که اسمی از ایران در افغانستان نباشد. آمریکاییها فضایی درست کرده بودند که نگذارند ایران چنین خدماتی انجام بدهد؛ یک جو روانی هم حاکم کرده بودند که افغانستان پنج سال دیگر مانند آمریکا یک کشور پیشرفته میشود. این پلیکلینیک، منشأ خدمات زیادی شد. این هم یکی از نمونه کارهایی بود که حاجقاسم آنجا انجام داد. در کمک به بازسازی، ساخت مساجد هم همینطور بود. حالا این را در کل افغانستان تعمیم بدهید. شما هر کارنامهای را که توّرق کنید، نقش حاجقاسم را میبینید.
یکی از کارهای فوقالعاده مهمّی که حاجقاسم در افغانستان انجام داد، ساخت دانشگاه و حوزه علمیّه در کابل است. این موضوع نیاز به سرمایهگذاری داشت. در داخل افغانستان هم آیتالله محسنی پیگیر این مسئله بود و موافقت دولت را گرفت. این هم کار فوقالعاده بزرگی در عرصه فرهنگ و علوم دینی و اسلامی و قرآنی بود که واقعاً حاجقاسم با انگیزه زیادی این کار را انجام داد.
آمریکاییها خیلی تلاش کردند رابطه بین دو کشور را قطع کنند، یعنی نگذارند ایران در افغانستان نقش داشته باشد و این همکاری در چهارچوب و مشترکات صورت نگیرد. خیلی تلاش کردند روابط اقتصادی قطع بشود و هنوز هم تلاش میکنند. در نتیجه نقش حاجقاسم در انسجام و شکلدهی و کمک به دولت، تقویت گروههای جهادی، مقاومت، کمک به بازسازی و خدمات به مردم خیلی مؤثّر بود.
یکی از کارهای بزرگ دیگری که حاجقاسم در افغانستان انجام داد، این بود که جلوی تنشهای بینقومی و گروهها را گرفت و تهدیداتی که توسّط تندروها علیه شیعیان بود کاهش پیدا کرد. در همه موضوعاتی که من اشاره کردم، نقش ایشان بهعنوان فرمانده و راهبر است. مثلاً در مورد بازسازی وقتی صحبت میکنیم، انتخاب اینکه کدام موضوع در بازسازی اولویّت دارد یک مسئله است. افغانستان در طول این چند دهه تخریب شده و زیرساختهای آن مشکل دارد، کدام زیرساخت اولویّت دارد؟ ایشان میگفت جادّه اولویّت دارد و این تدبیر ایشان بود که این کار بشود. در صحنه سیاسی و فرهنگی هم همین بود. در یک جاهایی اختلافات منجر به درگیری بین مجاهدین و گروهها میشد و با توجه به اینکه برخی مواقع نفوذیهایی بودند که دخالت و آتش فتنه درست میکردند، ایشان در خاموش کردن آن فتنه خیلی مؤثّر بود.
یکی از تلاشهای دیگر ایشان این بود که در مرزهای شرقی کشور ما با افغانستان امنیّت و آرامش ایجاد بشود. از خطوط قرمز ما این بود که آمریکاییها نباید در این مرزها حضور پیدا کنند، اگرچه آنها خیلی تلاش کردند. این، موضوع کمی نبود و با کار خوبی که در حوزه غرب افغانستان صورت گرفت، تحقّق یافت. در این چند سال، با توجه به آن طرحی که آمریکاییها داشتند، ما توانستیم آرامش را در مرزهای شرقی کشورمان ایجاد کنیم. این هم یکی از درایتهای حاجقاسم بود.
البته آمریکاییها همچنان تلاش میکنند داعش در جوار مرزهای ما استقرار پیدا کند. تلاش میکنند داعش در چند حوزه فعّال بشود؛ یک حوزه آن در مرزهای ما و یک حوزه آن در مرزهای چین است، چون آنجا که اشتراک مرزی افغانستان با چین است، استان سینکیانگ چین است؛ منطقهای که اویغورها در آن ساکن هستند. اگر نگاه کنید متوجّه میشوید بخشی از گروههای تروریست و مسلّحی که در سوریه میجنگند، از این منطقه هستند و آمریکا مترصّد است این منطقه را ناامن کند. چرا؟ چون حدود هفتاد درصد از انرژی وارداتی زمینی چین، از منطقه آسیای مرکزی و از استان سینکیانگ میگذرد و اگر اینجا ناامن شود، میتواند جلوی ورود انرژی به چین را بگیرد. در ارتباط با روسیه هم آمریکا مخالف آن سیاست پتر کبیر است که دنبال رسیدن شوروی به آبهای گرم بود. اینها نمونهای از کارهایی است که در صحنه افغانستان صورت گرفته است. یک بخش از دلایل جابهجایی این است که سران داعش را حفاظت کند و بخشی هم برای اهدافی است که عرض کردم.
در پایان بحث افغانستان درباره تعاملات ما با مجاهدین افغان قبل از اشغال افغانستان توسط آمریکا و همچنین ارتباط ایشان با احمدشاهمسعود، نکته و خاطرهای اگر دارید، بفرمایید.
خاطرهای از اولین دیدار حاجقاسم با احمدشاه مسعود بگویم که در ارتفاعات پنجشیر بود. در منطقهای انجام شد که به شهر طالقان میخورد و پایگاه احمدشاه مسعود بود. در زمانی که طالبان حاکم بود و کابل را گرفته بودند و داشتند بهسمت شمال افغانستان میآمدند. این جلسه حدود دو ساعت طول کشید که منطقه و جغرافیا و خطوط نظامی و طرح عملیّاتی را تشریح میکردند. حاجقاسم اوّلین بار بود که آنجا میرفت و روی نقشه تاکتیکی با احمدشاه مسعود بحث میکرد. خب، احمدشاه چون اهل آنجا بود، زادگاهش آنجا بود و با ارتش شوروی جنگیده بود، وجب به وجب منطقه را میشناخت. جنبههای تاکتیکی، اجتماعی و فرهنگی آنجا را؛ همه چیز را خوب میدانست. امّا دیدم وقتی که حاجقاسم اینها را تشریح کرد، اوّلین موضع احمدشاه فقید در برابر تشریح حاجقاسم این بود: «بیخی شما میفهمی!» یعنی میخواهد بگوید شما موضوع نظامی را خوب بلدی. در همان اوّلین دیدار بود که رفاقتی بین این دو برقرار شد.
میخواهیم به عراق بپردازیم که پس از حمله آمریکا تا امروز دچار فراز و نشیبهای زیادی شده است؛ از تحولات سیاسی گرفته تا حضور داعش و مسئله استقلال کردستان عراق. تفاوتی که حمله آمریکا به عراق در سال ۱۹۹۱ با حمله به این کشور در سال ۲۰۰۳ داشت، این بود که در جنگ اولِ خلیج فارس، آمریکا بهدنبال تغییر رژیم در عراق نبود یا حداقل این کار را انجام نداد، امّا در سال ۲۰۰۳ با هدف تغییر رژیم و نظام سیاسی عراق وارد این کشور شد. شما دلیل این تفاوت را چه میدانید؟
آمریکا از قبل بهدنبال تغییر رژیم صدّام بود، امّا برنامهاش این بود که نظام بعثی عراق را حفظ کند. امّا در حمله به عراق در سال ۲۰۰۳، چون بهدنبال شکلدهی خاورمیانه جدید بود، در این شکلدهی نمیشد فقط رژیم را بردارد، پس باید نظام را برمیداشت. دیگر با تابلوی دیکتاتوری نمیشد جلو بیاید، بلکه باید با تابلوی دموکراسی میآمد. عراق گام اوّل شکلدهی خاورمیانه جدید بود.
حالا این ویژگیهای خاورمیانه جدید چه بود؟ اوّل، پایدارکردن امنیّت رژیم صهونیستی؛ یعنی اینکه هژمونی فرهنگی، سیاسی، امنیّتی و اقتصادی رژیم صهیونیستی در این منطقه حاکم بشود. قرار بود اگر آمریکا آمد، این را تثبیت و پایدار کند. دوّم، برخورد با دولتهای مستقل انقلابی بود، تحت عنوان اینکه اینها ناقض حقوق بشرند و از تروریسم حمایت میکنند که در رأس آنها جمهوری اسلامی ایران است. ببینید، حاجقاسم صحنهگردان و فرمانده این معرکه است، هدایت هم از رهبری است. مردم عراق و گروهها و مجموعه جمهوری اسلامی همه تلاش کردند، امّا نقش حاجقاسم، محوری است. من عنایت ائمّهیاطهار علیهمالسلام را در این مسئله دیدهام. یکی از دستاوردها و خدمات حاجقاسم این بود که با ناکام گذاشتن طرح آمریکا در عراق، سایه جنگ را از سر ایران برداشت؛ نه سایه و تهدید جنگ، بلکه جنگ را از روی سر ایران برداشت. مثل اینکه شما بگویید بعد از داعش میتوانیم ادعا کنیم ترور را از روی سر ایران برداشت، نه سایه ترور را. البته باید از این دستاورد پاسداری کنیم.
این نکته را هم بگویم که دستاوردهای جمهوری اسلامی ایران به مدد مجاهدتها و عنایت ائمّهیاطهار علیهمالسلام و رهبریهای حضرت آیتالله خامنهای و جانفشانیهای امثال حاجقاسم تا الان معجزهآسا بوده، امّا وضعیّت منطقه در تلاطم و ژلهای است و ما باید آن را تثبیت کنیم؛ چون خاورمیانه محلّ تقابل دو جبهه است. جبهه استکبار و صهیونیسم تا زمانی که حداقل مأیوس نشود، رها نمیکند. شکست یک مسئله است، امّا مأیوسشدن مسئله دیگری است. بنابراین تا مأیوس نشود، این جبهه حضور دارد.
به بحث برگردیم. یکی دیگر از اهداف طرح خاورمیانه جدید آمریکا، برخورد با گروههای مقاومت مردمی و اسلامی بود. آمریکا به صراحت میگوید حزبالله لبنان تروریست است. یک نیروی مردمی که دارد از سرزمینش در برابر اشغالگر و رژیم جعلی دفاع میکند، از نگاه آمریکا تروریست است.
هدف دیگر این بود که بر منابع نفتی منطقه تسلّط پیدا کند که اگر این تسلّط صورت بگیرد، سیاست دنیا را بر مبنای نفت بهعنوان یک مؤلّفه اثرگذار تنظیم میکند.
پس عراق برای آمریکا بسیار مهم بود برای اینکه آن خاورمیانه را شکل بدهد. با این اوصاف، جبهه جدیدی برای جمهوری اسلامی در حال شکلگیری بود.
ما در تصویر نشان میدهیم حاجقاسم دوربین میکشد و دارد روی خطّالرّأس سلسله جبال راه میرود و احساس غرور میکنیم، امّا پشت این چه خوابیده؟ چرا رفت؟ چرا مدافعان حرم شکل گرفت؟ اگر نمیگرفت چه میشد؟ ما اینها را باید به مردم بگوییم و چون نمیگوییم، تبلیغات دشمن هم اثر میکند. اگر میخواهیم حاجقاسم را بشناسانیم باید بگوییم دشمن چگونه عمل میکند.
گفتید با ورود آمریکا به عراق، جبهه جدیدی برای ما باز شد. بفرمایید جمهوری اسلامی چه راهبردی را در قبال این اشغالگری آمریکا در عراق اتخاذ کرد؟
باز تأکید میکنم باید تاریخ سال ۲۰۰۳ را مرور کنیم؛ آمریکا به بهانه مبارزه با تروریسم وارد شده و میخواهد به زعم خودش دیکتاتور و خطر تروریسم را از بین ببرد؛ هیچ قدرتی را هم در دنیا نمیبینید که موضعگیری تندی علیه آمریکا داشته باشد. آمریکا به معارضان عراقی خارج از این کشور هم که عمدتاً در ایران بودند -مانند سپاه بدر و رهبران معارض اصلی کرد و شیعیان- پیغام داد اگر پایتان را به عراق بگذارید بهعنوان تروریست با شما برخورد میکنم. یکی از دستگیرشدهها هم دکتر عادل عبدالمهدی، نخستوزیر پیشین عراق بود. به ایران هم گفت کشور عراق اشغال شده و مسئولیّت دیپلماتیک ندارد.
صد و شصت هزار نیروی نظامی آوردند؛ حالا جمهوری اسلامی چه سیاستی را باید دنبال کند؟ اظهارات بوش را ببینید. گزینه نظامی علیه ایران روی میز از آنجا شروع شد.
از طرفی، منافقین داخلی کشور هم دارند خط میدهند که آقا! بهترین فرصت است که آمریکا بیاید؛ آمریکایی که سرمست پیروزی زودهنگام نظامی بود.
در این فضا و شرایط و با توجه به مصلحت ملّی ما، منافع ملّی ما، استقلال ما، عزّت اسلامی، امّت اسلام و مصالح اسلامی، رهبری نظام به این نتیجه رسیدند که طرح آمریکا باید خنثی شود و آمریکا ناکام بماند. میداندار و فرمانده این جبهه مقاومت در برابر طرح آمریکا هم حاجقاسم است. تراز و سطح نبرد چگونه است؟ یک تراز ابرقدرتی؛ آن طرف آمریکا با آن مجموعه و این طرف جمهوری اسلامی. شما باید حاجقاسم را در این سطح ببینید. در آن مقطع که آمریکا عراق را اشغال کرد، حتّی دوستان جمهوری اسلامی از اینکه با ما سلاموعلیک کنند خودداری میکردند. آمریکا چنان سلطهای در عراق ایجاد کرده بود که کشورهای دوست ایران میترسیدند از اینکه بگویند با ایران در ارتباطند و آمریکا با آنها برخورد کند. به همین دلیل در ارتباط گرفتن با ایران احتیاط میکردند.
یکی از خدمات حاجقاسم این بود که خطر جنگ و حمله تروریستی را از سر جمهوری اسلامی و کشورهای منطقه برداشت یا کم کرد. همانطور که توضیح دادم، پس از اسقاط رژیم صدام، رئیسجمهور آمریکا اعلام کرد بعد از عراق نوبت ایران خواهد بود. آمریکاییها حمله به عراق را گام اوّل شکلدهی خاورمیانه جدید قرار داده بودند و اگر در عراق موفّق میشدند، در آن فضای منطقهای و بینالمللی هیچ مانع و رادعی نداشتند که بخواهند به جمهوری اسلامی حمله کنند و کسی بخواهد در مقابل آنها مقاومت و مخالفت کند، ولی جمهوری اسلامی طرح آمریکا را در عراق با شکست و ناکامی مواجه کرد که سردمدار این حرکت از سوی جمهوری اسلامی، شهید حاجقاسم بود و مجموعهای که در این مسیر حرکت میکردند. از طرفی، گام اول شکست طرح آمریکا در خاورمیانه هم از عراق بود و بهتدریج این کشور نتوانست به اهدافی که اشاره کردم دست یابد و آمریکا از اینکه خاورمیانه جدید شکل نگرفت، عصبانی شد.
به نظر شما چه دلایلی موجب شد تا عراقیها در مواجهه با آمریکا که در ظاهر، کشورشان را از دیکتاتوری نجات داده بود، به جمهوری اسلامی ایران اعتماد کنند؟
اینکه امروز رهبران عراقی، نه فقط رهبران اسلامی، بلکه رهبران سکولار و ملّی آنها که با آمریکا هم سی سال کار کرده بودند، میگویند دیگر به آمریکا نمیشود اعتماد کرد، دلیلش این بود که دیدند آمریکا نتوانست آنچه را میگفت، محقّق کند. آمریکاییها آدمهای بدعهدی هستند. آقای بارزانی یا آقای علاوی، یکی از این دو، میگفت ایرانیها یک ویژگی دارند، اگر به کسی دست برادری و رفاقت بدهند، واقعاً پای او میایستند، امّا آمریکاییها اینجور نیستند؛ این اعتراف یک شخصیّت سیاسی عراقی است که در تعامل نزدیک با آمریکا و جمهوری اسلامی است. آنها صداقت ایران را دیدند. صداقت و حقانیت جمهوری اسلامی را در رفتار حاجقاسم در عراق و منطقه دیدند.
برای مثال کردها بهدنبال تجزیه عراق بودند که این تجزیه مقدّمهای برای یک تغییر ژئوپلتیک در منطقه بود. یعنی همان کاری را که داعش میخواست بکند و نشد، کردها میخواستند بکنند که جمهوری اسلامی مخالفت کرد. میداندار این کار هم حاجقاسم بود. آن طرف هم آقای بارزانی، محور بود. ایشان جلسه گذاشت و پیش آقای بارزانی رفت و به ایشان گفت این کار به مصلحت وحدت عراق نیست، به مصلحت حفظ تمامیّت ارضی کشور نیست، به مصلحت استقلال عراق نیست، این اقدام شما باعث میشود مرزهای سیاسی منطقه، با این التهاباتی که الان وجود دارد، دچار مشکل شود. جمهوری اسلامی موافق نیست و نباید این کار بشود. آقای بارزانی میگوید ما تصمیم گرفتهایم این کار را انجام بدهیم. حاجقاسم میگوید آقای بارزانی! من از اینجا به ترکیه و بعد هم به بغداد میروم. در موضع دوست شما بروم یا در برابر شما و دشمن شما؟ کدام طرف خارجی اینگونه صادقانه حقیقتی را مطرح میکند و صادقانه موضع خود را میگوید؟ در موضوع آوردن داعش به صحنه هم همینطور با این آقایان صحبت کرد.
جمهوری اسلامی قائل به این بود که عراق مستقل و تحت حاکمیّت ملّی و براساس خواسته مردم باشد، اوّلین قدم هم برای تحقّق این مسئله این است که باید نظام سیاسی عراق شکل بگیرد؛ جمهوری اسلامی در این مسئله خیلی تلاش کرد. جمهوری اسلامی کوشید و عراقیها را تشویق کرد که دولت مردمسالار شکل بگیرد. این هم یکی از کمکهای اساسی بود که ما کردیم. دولت شکل گرفت و از جمله کشورهایی که گفت من در بازسازی عراق کمک میکنم، جمهوری اسلامی بود و این کار را کرد.
یکی از موضوعات دیگری که ما در عراق داشتیم، مسئله تدوین قانون اساسی بود. آمریکا قانون اساسی مورد نظر خود را نوشته بود و میخواست آن را تحمیل کند. ما مشورتهای خیرخواهانهای به عراقیها دادیم که خیلی هم مؤثّر بود. به هر حال نمیخواهم مقطع به مقطع بررسی کنم امّا در کلیت کار، جمهوری اسلامی در دولتسازی به عراقیها کمک کرد.
یکی دیگر از اقدامات حاجقاسم، دولتسازی بود. به عراق کمک کردیم دولت بسازد. آمریکاییها تا سال ۲۰۰۸ نمیخواستند در عراق انتخابات برگزار بشود. دولتسازی کار راحتی نبود؛ فقط مسئله مخالفت آمریکا نبود، عربها و برادرهای سنّی هم نمیخواستند؛ ما در معرکه، در صحنهای که بغداد میلرزید و در آن فضا با رهبران اهلسنّت - که بعضی از آنها به جبهه حمایت از تروریسم پیوستند -مینشستیم و به آنها میگفتیم که اگر واقعاً میخواهید اشغالگر از عراق بیرون برود، راهش ساختن نظام سیاسی عراق و مشارکت در انتخابات عراق است. واقعاً فضای سنگینی بود. آمریکا مخالف این بحثها بود، اصلاً نمیخواست که در آنجا انتخابات برگزار بشود. در داخل عراق هم چنین مخالفتهایی بود، امّا استراتژی جمهوری اسلامی این بود که اگر بخواهیم تهدید را از عراق برداریم، خطر آمریکا را برداریم، باید عراقیها بر سرنوشت خودشان حاکم بشوند و کار سختی بود.
یکی از کارهای خوب ما در عراق، ایجاد همبستگی در تمام سطوح مردمی اعم از شیعه، کُرد، سنّی، مسیحی و ایزدی بود. یکی از کارهای بزرگ دیگر پیوندی بود که بین دو ملّت در همه سطوح زده شد. ما فقط با بخش حاکمیّت، پیوند برقرار نکردیم. در سوریه هم همین مسئله است. یکی از اتّفاقات خوبی که در سوریه افتاد، این بود که سطح ارتباط و همکاری ما به سطوح مردمی و سطوح مؤسّسات رسید. در این کار خیلی تلاش کردیم و زحمت کشیدیم.
وقتی آمریکا بعد از لشکرکشی نظامی به عراق شکست خورد و مجبور به ترک این کشور شد، تلاشهای زیادی کرد که طرح امنیّتی خود را به عراق بقبولاند و حضور نظامیاش را دائمی کند. آمریکاییها در هر کشوری که بخواهند حضور نظامی پیدا کنند، باید قانون کاپیتولاسیون را آنجا مصوّب کنند، وگرنه نمیتوانند حضور داشته باشند. یکی از تلاشهای سنگینی که جمهوری اسلامی در مشورتدادن به عراقیها کرد، آگاهکردن آنها از خطر این قرارداد امنیّتی بود که سیادت و حاکمیّت ملّی عراق را از بین میبرد و تهدید برای کشورهای همسایه بود. جمهوری اسلامی به عراقیها کمک کرد و نگذاشت بندهای این قانون به تصویب برسد و آمریکا که میترسید به نیروهایش حمله بشود، شبانه از مسیر بصره، بهسمت کویت فرار کرد و این اشغالگری نظامی و لشکرکشی نظامی جواب نداد.
اقدام دیگر حاجقاسم که کار بزرگی بود، بازکردن مسیر اربعین حسینی است. این کار از عملیات جرفالصخر آغاز شد و اکنون زیارت اربعین به مدد همین مجاهدتها ثبت جهانی شده است. یکی از مصادیق خدمت به اسلام و شعائر اسلامی همین است و حاجقاسم در ثواب این عمل شریک است. این یک اقدام ناب بود.
جمهوری اسلامی در آن وضعیّت بههم ریخته عراق، شروع کرد به زدن دکلهای برق و هزار مگاوات برق را به عراق برد. نگاه عمیق استراتژیک یعنی این. حاجقاسم از احداث این دکل برق تا بازشدن مسیر راهپیمایی اربعین حسینی ذینقش است.
به بحث داعش میرسیم؛ گروهی که با جنایتهای مکرر و با کمک حمایتهای آمریکا و متحدانش توانست تا نزدیکی مرزهای ما هم برسد. چه شد که داعش با این حجم از نیروی انسانی و تجهیزات در منطقه شروع به پیشروی کرد و اهداف و برنامههای اصلی آنها چه بود؟
آمریکاییها بعد از ناکامی در عراق، به سراغ لبنان رفتند و معرکه جنگ سیوسه روزه را بهراه انداختند، امّا شکستن اسطوره امنیّت رژیم صهیونیستی یکی از دستاوردهای مهم حاجقاسم است. با شکستهشدن این ابّهت، باوری در بین ملّتها بهوجود آمد که ابّهت آمریکا پوشالی است. در حقیقت تلاش حاجقاسم در منطقه، ترجمان این کلام امام خمینی است که آمریکا یک طبل تو خالی است. این طبل تو خالی را که شما عدّه و عُدّهاش را میبینید، تجهیزات نظامی او را میبینید، هیبتی دارد. این هیبت به دست مجاهدت حاجقاسم شکسته شد و این باور را در ملّتها ایجاد کرد که میشود با آمریکا ستیز کرد. شما خاطرات حاجقاسم و سیّدحسن را در مورد جنگ سیوسه روزه شنیدهاید؛ ایشان در صحنه حاضر است. رژیم صهیونیستی بهگونهای تصویرسازی کرده بود که گویی یک اسطوره امنیّتی خدشهناپذیر است. امّا در جنگ سیوسه روزه، این اسطوره امنیّتی شکسته شد. این تعاملی این بود که بین جمهوری اسلامی و حزبالله مؤمن صورت گرفت و نقش حاجقاسم محوری است. بعد از آن جنگ تا امروز، رژیم صهیونیستی دیگر جرأت نکرده به لبنان حمله کند. رژیم صهیونیستی که طرح «نیل تا فرات» را در سر دارد، امروز در مرزهای شمالی فلسطین دیوار بلند میکشد. پس از شکست در جبهه لبنان، سراغ غزه رفتند که در آنجا هم شکست خوردند.
امّا در سال ۲۰۱۱ بیداری اسلامی شروع شد و آمریکاییها یک انحراف در آن ایجاد کردند و به بهانه بیداری اسلامی به سوریه آمدند. ببینید، در هر کدام از اضلاع جبهه مقاومت که شکست خوردند، بهسمت ضلع دیگری رفتند و در همه اینها ایران موضوع اوّل آنها بوده است. در سوریه این بار به جای لشکرکشی نظامی، جنگ نیابتی شکل دادند که مصادیق آن شکلگیری داعش و گروههای تکفیری هستند. عربستان سعودی در این جنایت نقش داشت و کشورهای همسایه سوریه نیز نقش داشتند. فلسفه وجودی داعش برای چه بود؟ برای این بود که بیاید این پتانسیل مقاومتی را که دارد شکل میگیرد و بهسمت رژیم اشغالگر قدس میرود، به انحراف بکشاند. به جای اینکه پتانسیل دولتهای منطقه را برای آبادانی بهکار بگیرند، بهسمت جنگ و درگیری ببرد. بنابراین نفاق و جنگ داخلی را توسّط داعشراه انداختند تا پتانسیل مقاومت به انحراف برود و این کشورها درگیر مسائل خودشان بشوند. آمریکاییها و اسرائیلیها این را طرّاحی کردند. ما در صحنه دیدیم که آمریکا چگونه حمایت میکند.
ویدئوهایی هم از حمایت نیروهای آمریکایی به نیروهای داعشی منتشر شده بود.
اگر بخواهیم وارد مصادیق آن بشویم که چگونه در صحنه عراق به اینها کمک میکرد، باید بگوییم برای عراقیها واضح بود که داعش نفت را میبرد. ستون نیروهای داعش میآمد و آمریکاییها علاوه بر اینکه به آنها تعرّضی نمیکردند، در جابهجایی نیروها کمک هم میکردند، جاهایی هلیبرد و پشتیبانی میکردند. جاهایی که عراق میخواست وارد عمل بشود، مانع میشدند. در یک قرارگاه عملیّاتی که آمریکاییها بودند و افسر عراقی هم حضور داشت، روی صفحه مانیتور میبیند و میگوید این ستون داعش است که دارد میآید. به آمریکاییها میگوید اینها را بزنید. امّا آنها میگویند نمیتوانیم بزنیم، چون ما قانونی داریم که باید یقین کنیم در بین این ستون، فرد بیگناهی نباشد. یا عراقیها میگفتند تانکرهای نفتی که نفت عراق را به ترکیه میبرند، بزنید. میگفتند نه، این رانندهها بیگناه هستند! اینجور برخورد میکردند.
داعش برنامهاش این بود که تحت عنوان حکومت اسلامی و خلافت اسلامی، مرزهای سیاسی را از بین ببرد. اینکه آمد در موصل و رقّه حکومت تشکیل داد و مرز را برداشت برای این بود که ژئوپلتیک منطقه را دست خوش تغییر کند و یک چهره خشن، ضدّانسانی، ضدّفرهنگ و ضدّتمدّنِ بشریّت از اسلام نشان بدهد. اینکه مراقد و اماکن فرهنگی و تاریخی را منفجر میکند، این نوع شکنجهها و کشتارهایی که انجام داد، برای این بود که میخواست چشمهای از خشونت را به جامعه نشان بدهد و جهان غرب این را بزرگنمایی کند و بگوید اسلام این است. خشونت داعش برای این بود که بگویند به اسلام نمیشود تکیه کرد و نباید خلأ معنویّتی که بهوجود آمده را با اسلام پُر کرد.
داعش در خرداد ۹۴ وارد عراق شد و سه ماه هر جنایتی را خواستند کردند. غیر از این چند هدفی که داشتند، یک هدف هم این بود که دولتهای دموکراتیک را از بین ببرند. در عراق یک دولت مردمسالار با اکثریّت شیعه شکل گرفته بود که یکی از اهداف داعش، نابودی این دولت بود. میخواستند سوریه و دولتهای مستقل را نابود کنند. داعش با این ویژگی و اهداف آمد و شروع به کشتار کرد. داعش مثل آمریکا، با یک عملیّات روانی سنگین آمد. اگر میتوانست و به عراق مسلّط میشد، مرقد امامعلی علیهالسلام را با خاک یکسان میکرد، مرقد امامحسین علیهالسلام را نابود میکرد؛ مگر در سامرّا این کار را نکردند؟ امّا حشدالّشعبی شکل گرفت و جمهوری اسلامی بهصحنه آمد و حاجقاسم فرمانده این حرکت شد. داعشیها در سه ماه اوّل هر جنایتی خواستند، کردند و جامعه جهانی در سکوت مطلق بود. آمریکا حمایت میکرد؛ چرا؟ چون تصوّر آمریکا این بود که داعش در طول سه ماه به آن اهدافی که میگوید میرسد؛ بغداد را میگیرد و از آنجا عملیّات را بهسمت ایران ادامه میدهد.
داعش پدیدهای بود که داشت بهجای لشکرکشی نظامی آمریکا عمل میکرد و آن قیودات آمریکا هم برایش وجود نداشت؛ برای همین آمریکا سه ماه سکوت کرد و برخلاف تمام تعهّداتی که به عراق داده بود ـ که باید در شرایط بحرانی به کمک دولت عراق بیاید ـ از این کار سر باز زد و به تعهّداتش عمل نکرد. چه گفت؟ گفت تا مشکل سیاسی عراق حل نشود، من وارد نمیشوم. مشکل سیاسی چه بود؟ مثلاً اختلافات بین نخستوزیر با کُردها. این بهانه بود. اگر داعش موفّق میشد و اگر آل سعود در حمله به یمن و تجاوز به یمن موفّق بشود که نمیشود، این به یک رویّه تبدیل خواهد شد، رویّهای که این قدرتها به خودشان اجازه میدادند برای نابودی هر کشور و نظامی، همین شیوه را به کار ببرند.
امّا آمریکا وقتی دید ورق دارد برمیگردد و جلوی تهاجم داعش گرفته میشود و جمهوری اسلامی مردانه آمد و خطر را دفع کرد. آمریکا دید که آن طرح زمانبندی شده به نتیجه نرسید، از این طرف در جامعه و در منطقه و در عراق دارد جا میافتد که آمریکا همدست تروریسم است؛ آمریکا در اینجا سیاست جدیدی را تحت این عنوان اعلام کرد که ما باید ائتلاف جهانی مبارزه با داعش را ایجاد کنیم، برای چه؟ برای اینکه حضور خودش را توجیه کند و در آن هدفی که جمهوری اسلامی ایران و عراق دارد برای نابودی تروریسم و جریانهای تکفیری دنبال میکند، مداخله کند، مانع بشود و نگذارد اتّفاق بیفتد. آمریکا دنبال نابودی داعش نبود، دنبال هدایت و مدیریّت داعش در چهارچوب همان اهداف اوّلیّه خودش بود. این را بدانید! آمریکا در منطقه ما امنیّتی را میخواهد که خودش بتواند آن را مدیریّت کند، آشوبی را میخواهد که خودش بتواند مدیریّت کند. یکی از خیانتهای آمریکا به افغانستان و عراق این بود که نگذاشت ارتش حرفهای و ملّی شکل بگیرد، چون اگر شکل بگیرد، دیگر ضرورتی برای حضور آمریکا نیست و توجیهی برای حضور او وجود ندارد.
داعش میگفت بزرگترین دشمن ما شیعیان یا رافضیها هستند. ایران است. طبق چهارچوب و هدفگذاری خود باید همه را میکشت. تعداد کشتههای سنّی و اسرای برادران سنّی کمتر از شیعه نیست، آمریکا میخواست ترویج کند که اسلام این است. مسیحی و ایزدی را به اسارت بگیرند، به زنها تجاوز کنند و بردهفروشی راه بیندازند.
اینکه میگوییم حاجقاسم سایه تروریسم را برداشت، یعنی داعش، یک گروه تروریستی مسلّح معمولی نبود که بگوییم این گروه برای اینکه حکومت را بگیرد میجنگد.نه! یک رسالت و یک مأموریّت جهانی داشت و به نیابت از استکبار و صهیونیست میجنگید. کاری را که اکنون در نیجریه و فیلیپین و در نقاط دیگر علیه شیعیان انجام میشود، ببینید؛ چرا بعد از شکستی که در عراق خوردند این جنگ نیابتی را به یمن و افغانستان بردند؟ این فقط برای حفظ جان کادرهایشان نیست. همانطور که گفتم افغانستان محلّ تقاطع سه حوزه تمدّنی است، یعنی باید علیه روسیه وارد عمل بشود. پوتین در توجیه اینکه چرا در سوریه میجنگد چه گفت؟ گفت ما در سوریه با داعش و تکفیر میجنگیم که در مسکو نجنگیم. مانند صحبت رهبر معظم انقلاب که میگویند: «این شهدای [مدافع حرم] رفتند با دشمنی مبارزه کردند و اگر اینها مبارزه نمیکردند، این دشمن میآمد داخل کشور... اگر جلویش گرفته نمیشد، ما باید اینجا در کرمانشاه و همدان و بقیه استانها با اینها میجنگیدیم.»
امّا برخی این گزاره را قبول ندارند و اهمیت حضور منطقهای ما برای حفظ امنیت داخلی را متوجه نمیشوند.
این نکته را هم بگویم که امروز برقراری امنیّت فقط با کنترل مرزها امکانپذیر نیست؛ پایتختها با وجود این فضاهای مجازی دیگر امنیت ندارند. حالا شما داعش را هم چاشنی این فضاها کنید که میخواهد از بیرون بیاید. امروز امنیت هر واحد سیاسی یا هر جغرافیایی به امنیّت کل گره خورده است. تروریسم یک پدیده منطقهای نیست، یک پدیده فراگیر است، مثل آتش است، مثل این است که شما کبریت را ابتدای یک خطّ بنزین روشن میکنید، تا آنجا که این خطّ بنزین ادامه داشته باشد، آتش میگیرد؛ در عراق میتواند شروع بشود، در فیلیپین، اروپا یا هر کجای دیگر خودش را نشان بدهد، همانطور که الان میبینیم، تکنولوژی هم به کمک این دو تهدید آمده است. اگر ما در لبنان و فلسطین حضور داریم، این حضور، حضور راحتی نیست امّا مثلاً اگر جمهوری اسلامی در قلب اروپا و در بوسنی هرزگوین از نسلکُشی بوشنیاکها جلوگیری نمیکرد - که یکی از برگهای زرّین و از افتخارات جمهوری اسلامی بود - امنیّت ما دچار مشکل میشد.
امتزاج منافع ملّی، امنیّت ملّی، امنیّت داخلی با مصالح اسلام و عزّت اسلام، یکی دیگر از خدمات حاجقاسم است. شما ببینید هنوز در داخل ایران میگویند ما برای چه در سوریه میجنگیم؟ سوریه حرم دارد، امّا غزّه و لبنان به ما چه ربطی دارد. ولی حضرت آقا در خطبههای نمازجمعه برای اوّلین بار راجع به نیروی قدس فرمودند: «سپاه قدس، نیرویی است که با سعه صدر به همه جا و همه کس نگاه میکند. رزمندگان بدون مرزند؛ رزمندگانی که هرجا نیاز باشد، آنها در آنجا حضور پیدا میکنند. کرامت مستضعفان را حفظ و خود را بلاگردان مقدّسات و حریمهای مقدّس میکنند. سپاه قدس را به این چشم نگاه بکنیم. آن وقت، همینها، همین کسانی که با جان خودشان، با همه توان خودشان به کمک ملّتهای دیگر و ضُعَفای اطراف منطقه که در دسترس آنهاست میروند، همینها سایه جنگ و ترور و تخریب را از کشور خودمان هم دور میکنند و دفع میکنند.» این سخنان یعنی منافع ملّی و امنیّت ملّی با مصالح اسلامی گره خورده است.
ضمن اینکه میدان، یک میدان رزم نظامی صرف نبود، میدانِ درگیری بین دو کشور و دو دولت نبود. همانطور که گفتم عراق صحنه منازعهِی بین دو جبهه حق و باطل بود؛ آن طرف استکبار و صهیونیست و ارتجاع بود، این طرف هم جبههای به نام مقاومت که کمکم شکل گرفت و محوریّت آن هم با جمهوری اسلامی بود. سطح و تراز و عرصه بازیگری، عرصه ابرقدرتی بود. در عرصه سیاسی، امنیّتی، اقتصادی، نظامی و اطّلاعاتی بود و سطح هم سطح راهبردی است. حاجقاسم در این سطح ایفای نقش میکرد. ایشان در حالی که با داعش میجنگد، برای اینکه در میدان جنگ سوریه نقشه راه تعریف کند، با رئیسجمهور روسیه و سوریه دیدار میکند، در داخل کشور با مقامّات عالی مینشیند، با رهبران جبهه مقاومت دیدار میکند؛ این بهخاطر این است که سطح بازی در بالاترین سطح بود. حاجقاسم فرمانده نیروی قدس بود؛ مأموریّت نیروی قدس اینها بود و ایشان خوب هدایت و فرماندهی کرد. امروز جمهوری اسلامی با وجود همه مشکلات، در آستانه ورود به باشگاه قدرتهای جهانی است و بخش مهمّی از این را مرهون مجاهدتهای حاجقاسم است.
حاجقاسم در توسعه و گسترش جبهه مقاومت نقشآفرینی کرد. قبل از ایشان، ما حزبالله را داشتیم. حزبالله را دم مسیحایی امام؟ره؟ درست کرد؛ امّا شاخ و برگ آن، گسترش آن، تقویت کمّی و کیفی آن، اینکه به یک تهدید راهبردی و بازدارنده برای رژیم صهیونیستی و آمریکا تبدیل بشود، این کار توسّط حاجقاسم صورت گرفت و امنیت ملی و منافع ملّی ما را تأمین کرد. اینکه شما بگویید بین منافع ملّی و مصالح اسلامی تباین یا اختلاف است، اینجا نشان داد که نیست. چرا که امروز امنیّت ما به امنیّت منطقه گره خورده است، خطر تروریسم فراگیر است و جمهوری اسلامی آنجا میجنگد که اینجا در امان باشد. ضمن اینکه از کیان اسلام و مسلمین هم حمایت میکند؛ حاجقاسم این را در عمل نشان داد.
حاجقاسم در مراسم یکی از شهدا اعلام کرد تا سه ماه دیگر خبری از خلافت داعش در کره زمین نیست و در کمتر از سه ماه این اتّفاق افتاد. خلافت و سلطهای که داعش در منطقهای از موصل و تا رقّه در سوریه ایجاد کرده بود، قرار بود این خلافت را تا همان جغرافیای نیل تا فرات توسعه بدهد. حتی عمارت خراسان را در پاکستان و افغانستان راه انداختند. این خلافت یا این شیوه حکومتی اگر موفّق میشد، یک رویّه میشد، یعنی آمریکا میتوانست در هر کجا از همین ابزار علیه مخالفان استفاده کند. آیا این خدمت حاجقاسم به جامعه بشریّت نیست؟ چرا نباید آلسعود در یمن پیروز بشود؟ چون اگر پیروز بشود، این رویّه میشود. آیا احتمال ندارد با همین رویّه علیه ملّت ما، علیه عراق یا علیه هر دولت دیگر وارد عمل شود؟ پس خدمت و مجاهدتی که نیروی قدس و حاجقاسم همراه با عراقیها و سوریها کردند، این بود که جلوی این رویّه گرفته شد. این دستاورد در خدمت به بشریّت بیبدیل است. این خدمات فقط به نسل امروز نیست، بلکه مربوط به نسلهای آینده هم میشود. البته ما بهصورت فیزیکی با داعش جنگیدیم، امّا هنوز به لحاظ فکری باید بجنگیم و در حوزه اندیشه باید کار کرد. حاجقاسم کار خودش را انجام داد، اگرچه ایشان همینطور که در حوزه نظامی میجنگید، در حوزه فرهنگی هم جبههگشایی کرده بود. بنابراین جلوگیری از تجزیه و تغییر ژئوپلتیک منطقه و مقابله با اقدامّات تجزیهطلبانه، دمیدن روحیه مقاومت در ملّتها و تقویت جبهه مقاومت از کارهای بزرگی بود که انجام شد؛ این کارها را مجموعه جمهوری اسلامی انجام داد، اما نقش حاجقاسم محوری است.
شاید بسیاری از مردمی که در تشییع پیکر این شهید عزیز شرکت کردند یا در نقاط دیگر ایران و خارج از ایران مراسم برگزار کردند، تا این اندازه با خدمات شهید سلیمانی آشنا نبودند. امّا واقعیت این است که جمعیتی عظیم برای ایشان شکل گرفت که به تعبیر رهبر انقلاب یومالله شد. تحلیل شما چیست؟
شهید سلیمانی امروز بهعنوان یک شخصیّت ممتاز در بین مستضعفان جهان، آزاداگان جهان، عدالتخواهان جهان، نخبگان سیاسی، رهبران سیاسی - چه دوست و چه دشمن - و بین جبهه مقاومت بهشمار میرود و فقط در بین ملّت ایران و ملّتهای منطقه شناختهشده نیست. ایشان بهعنوان یک شخصیّت فرامرزی شناخته شد است تا جایی که رئیس جمهور سابق آمریکا میگوید ایشان دشمن ما بود، امّا مرد بزرگ و قابلاحترامی بود. این اعتراف بزرگترین دشمن ما است که ایشان به دست همین
رژیم تروریست، ترور شد. چنین اعترافی بیانگر بزرگی ایشان است.
ایشان چرا و چگونه بزرگ شد؟ حاجقاسم چه شخصیّتی بود که به این مقام رسید؟ چه ویژگیها و خصوصیّاتی داشت که مالک اشتر زمان لقب میگیرد؟
نکته اوّل، خدمات و دستاوردهای ایشان در خدمت به ایران و ملّت ایران، به انقلاب و نظام جمهوری اسلامی ایران، به محور مقاومت و خدماتی است که به جهان بشریّت کرد و همچنین خدماتی که در کمک به صلح و امنیّت منطقه کرد، خدماتی که برای اسلام و عالم اسلام انجام داد.
حاجقاسم به جمهوری اسلامی عزّت داد؛ این یک حقیقت محض است. در عالم سیاست و در دنیای امروز امکان ندارد قدرت نداشته باشید و بتوانید حقّ خودتان را بگیرید. اینکه رهبر انقلاب بر اقتدار و بر قدرت تأکید میکنند، به این علّت است که قدرتمندان علاوه بر اینکه حقّ کشورهای ضعیف را نمیدهند، آنها را زیر پا له میکنند. اگر آمریکاییها آمدند با جمهوری اسلامی ایران - ولو به بهانه موضوع هستهای-مذاکره کردند، بیانگر قدرت جمهوری اسلامی است. امکان ندارد آنها با شما مذاکره کنند. این اقتدار را چه کسی بهوجود آورد؟ حاجقاسم و مجموعهای که در این مسیر تلاش کردند، یکی از کسانی بودند که این اقتدار را بهوجود آوردند. اینکه آمریکا تلاش میکند جمهوری اسلامی در منطقه حضور و نفوذ نداشته باشد بهعلّت اقتدار جمهوری اسلامی است که یک رکن قدرت در منطقه است. پس یکی از دستاوردهای تلاش حاجقاسم و مجموعهای که کار کردند، عزّت جمهوری اسلامی است.
نکته دوّم دفاع از ملّتهای مظلوم منطقه است که از سیاستهای جمهوری اسلامی و امام راحل بوده است که حاجقاسم با مجموعه افرادی که با او بودند پیاده کرد. بعد از فعالشدن خط سازش در فلسطین، این جمهوری اسلامی بود که از خطّ مقاومت دفاع کرد به طوری که امروز آقای هنیّه بهعنوان رهبر حماس به رهبر انقلاب میگوید: «ای رهبر! این تحول، یک تحول کوچک نیست.» یک غیرایرانی مجاهد مقاوم ضد رژیم اشغالگر قدس، از داخل غزّه با آن همه حسّاسیّتها، در نامهای که به مقام معظم رهبری مینویسد به رهبری معظمٌله اذعان میکند و در غزّه هم عکس حاجقاسم سلیمانی بالا میرود. این در حالی است که ملاحظات زیادی وجود داشت و سران عرب به امّت اسلام از پشت خنجر زدند و به فلسطینیها فشار آوردند و تهدید و تطمیعشان کردند که به ایران نزدیک نشوید. حماس دفاترش را در معرکه سوریه جمع کرد و از سوریه خارج شد، امّا امروز میبینید که چگونه در جبهه مقاومت حضور دارد و به جمهوری اسلامی بهعنوان اُمّالقری نگاه میکند. در اینکه حاجقاسم برای بهوجود آمدن این فضا تلاش کرده، هیچ شکّی وجود ندارد. دستاورد سوم، ترویج عدالتخواهی در سطح بینالمللی است، که یک مصداق آن حمایت از فلسطین است. حقیقتاً جمهوری اسلامی پرچمدار دفاع از ملّت مظلوم فلسطین و آرمانهای قدس شریف است؛ این جزو موارد عدالتخواهی جمهوری اسلامی است که در این عدالتخواهی، حاجقاسم نقش اساسی دارد. بهنظر من خروجی مجاهدت حاجقاسم ایجاد خودباوری در ملّتها و اعتمادبهنفس در آنهاست. امّا نکته دوّم در تحلیل اینکه چگونه حاجقاسم به این مقام رفیع رسید، مربوط به خصایص و فضائل و سجایای ایشان است. حاجقاسم واقعاً مصداق عبد صالح خدا بود. به مفهوم واقعی از خدا خوف داشت و از دیگران خوف نداشت؛ ایشان در همهی معرکهها خودش را نشان داد. حاجی از گناه ترس داشت. اهل تزکیّه بود. دنبال خودسازی بود. حاجقاسم نمیخواست خود را بروز و ظهور بدهد؛ امّا چه شد که روزبهروز بیشتر دیده شد؟ داعش که آمد، ما مجبور شدیم به کمک عراق برویم و با آن بجنگیم. آن طرف جبهه خودش را باز کرده بود و نمیشد وارد میدان نشد. ضمن اینکه باید به جامعه هم گزارش داده میشد؛ جامعهای که تحت القائاتی مانند «به ما چه ربطی دارد»، قرار داشت. نکته خیلی مهم این بود که آمریکا بهدنبال مصادره دستاورها بود، یعنی شما میجنگید، بعد آمریکا میگوید من با داعش میجنگم؛ خودش حامی تروریسم بود، بعد میگفت من با داعش میجنگم؛ آمریکا میگوید ایران حامی تروریسم است و ما داریم با تروریسم میجنگیم. ما باید نشان میدادیم جمهوری اسلامی است که با تروریسم میجنگد. یکی از دلایل مطرحشدن حاجقاسم این بود که دستاوردهای مقاومت، به نفع جبهه دشمن مصادره نشود وگرنه حاجقاسم دنبال این نبود که مطرح بشود.
یکی از ویژگیهای حاجقاسم این بود که انسان زکّی و شجاعی بود، اهل بصیرت بود و خدا این بصیرت را به او داده بود. حاجقاسم در همه جبهههایی که وارد شد، پیروز شد و در جبهههایی وارد شد که در اولویّت نظام بود، دنبال کار حاشیهای نبود. دنبال خوشنامی نبود، خدا او را بزرگ کرد. این پیمان خدا است. خداوند میفرماید اگر برای من کار کردی، من در همین دنیا در قلوب مردم محبوبت میکنم. حاجقاسم بهصورت عملیاتی ذوب در ولایت بود. خلوصنیّت داشت. توکّل به خدا و اعتمادش به خالق واقعی بود. انسان باید در صحنه باشد که درک کند توکّل یعنی چه؟ حاجی در جایی تشبیهی به قوم حضرت موسی علیهالسلام در کنار دریا میکند و میگوید وقتی قوم حضرت موسی میگویند فرعون ما را نابود میکند، حضرت موسی در جواب میگوید: «کَلّا إِنَّ مَعِیَ رَبّی سَیَهدینِ؛ چنین نیست! یقیناً پروردگارم با من است، بهزودی مرا هدایت خواهد کرد». حاجقاسم مؤمن به این مسئله بود، چون این صحنهها را دیده بود. یک ویژگی دیگر او هراس نداشتن از عظمت و بزرگی کار بزرگ بود. در کار بزرگ صفا میکرد. حاجقاسم در جنگ ساخته شد. ابراهیموار خودی نداشت که خودیّتی داشته باشد. یک ویژگی دیگر ایشان مردمداری بود؛ ارادت خاصّ حاجقاسم به شهدا و خانواده شهدا عجیب بود، یعنی به مفهوم واقعی عاشق شهدا بود و خودش را مدیون خون شهدا میدانست. حاجقاسم میگفت شهدا حی هستند، اهل الهام هستند، شفاعتکننده هستند و حاجقاسم این را حقیقی میدانست. سرکشی ایشان به خانواده شهدا را دیدهاید. یک خاطره بگویم. حاجقاسم وقتی تهران بود و به محلِّ کار میآمد، در محوطه ساختمان تا اتاق حاجقاسم قاب عکس شهدا نصب شده است. این شهدا، شهدای جبهه مقاومت در طول چهلسال هستند؛ از شهدای افغانستان تا عراق و فلسطین و یمن و لبنان و جنگ تحمیلی. حاجی همین که وارد سالن میشد، میایستاد و از اوّلین قاب عکس شروع میکرد با آنها زمزمه و نجوا میکرد، احساس میکردی دارد از این شهدا الهام میگیرد و شفاعت میخواهد. گاهی میایستاد و به بعضی از عکسها خیره میشد. با دست ترکشخوردهاش قاب عکس شهید را لمس میکرد و به صورتش میکشید و چهرهاش منقلب میشد. مقابل بعضی از عکسها که میایستاد، طاقت نمیآورد. صورتش را به قاب عکس میچسباند و میبوسید. احساس میکردی از او شفاعت میخواهد، الهام میخواهد، دارد از اینها حلالیّت میطلبد، چون واقعاً خودش را مدیون شهدا میدانست؛ این کار حدود ده دقیقه طول میکشید. همیشه میگفت اگر در هر خانه عکس شهدا نباشد جفا در حق آنهاست. اگر برای شهدا روزی صد صلوات نفرستیم، در حقشان جفا کردهایم. مجموعه این ویژگیهای حاجقاسم و دستاوردهای ایشان، شخصیّتی را به جامعه معرّفی کرد که در تاریخ جاودانه شد. به مدد ویژگیها و خلوص و آن برکاتی که عمر شصت ساله حاجقاسم داشت، در تاریخ ماندگار شد.