پیش از آنکه به بحث درباره آموزش علوم انسانی بپردازیم، لازم است نخست قلمرو این علوم را به صورت کنونی آن تا آنجا که ممکن است تعریف و حدود آن را تعیین کنیم.
در حقیقت، همانگونه که یکی از دانشمندان معاصر مینویسد: «اصطلاح علوم انسانی در حال حاضر بحثانگیز است.» (ژولین فروند، 1372، صفحه 3) این علوم به یک اعتبار، دارای مصادیق وسیعی هستند که همه علوم اجتماعی و از جمله جامعهشناسی، قومشناسی، انسانشناسی، جمعیتشناسی، زبانشناسی، روانشناسی، علم سیاست، علم اقتصاد، علوم اداری و قضایی، علوم تربیتی از یکسو و تاریخ و جغرافیا و حتی فلسفه را در بر میگیرد. به علاوه با گسترش دامنه برخی از این علوم و ایجاد تخصص و شاخههای گوناگون در هریک از آنها علوم انسانی به مجموعه عظیمی مبدل میشود که طبقهبندی اجزای آن تفکر عمیق و وسیعی را اقتضا میکند و همین امر تعریف آن را دشوار میسازد. میتوان موقتاً همانند دانشمند مذکور (ژولین فروند) این علوم را معرفتهای سازمانیافتهای دانست که «موضوع تحقیق آنها فعالیتهای گوناگون بشر، یعنی فعالیتهای متضمن روابط افراد با یکدیگر و روابط افراد با اشیا و نیز آثار و نهاد، و مناسبات ناشی از آنها است» (همایش). بنابراین، برخلاف تصور گروهی از نویسندگان مانند اگوست کنت که اصطلاح جامعهشناسی یا علوم اجتماعی را برای معرفی این علوم کافی دانستهاند، باید علوم انسانی را علومی دانست که از حد علوم اجتماعی فراتر میروند و از جمله رفتار و حالات فرد و عوالم برتر از فرد و جامعه را نیز در بردارند.
برای ظهور علوم انسانی به معنی امروزی کلمه، باید منتظر سده نوزدهم یعنی سده شکوفایی و پیشرفت فوقالعاده علوم طبیعی بود. در حقیقت، در این قرن است که در مغرب زمین نخست پیشروان جامعهشناختی و روانشناسی رفته رفته روش علوم طبیعی را در پژوهشهای خود به کار میبرند تا به اندیشههای خود درباره زندگانی و فعالیتهای آدمی جامعه «علم» بپوشانند. از این دوره است که رفته رفته مفهوم علوم انسانی متبلور میشود ولی غالباً در کنار ادبیات قرار میگیرد.
در کشور ما نیز در پی تحولات این علوم در غرب و در 40-50 سال اخیر این مفهوم و برخی از مصادیق آن رواج یافته و در دانشگاهها و نخست در دانشگاه تهران در نامگذاری جدید دانشکده ادبیات به کار رفته است. منظور از این علوم در این دانشکده و پیش از جدا شدن علوم اجتماعی و علوم تربیتی و روانشناسی از آن، علاوه بر علوم اخیر فلسفه و تاریخ و جغرافیا و باستانشناسی و زبانشناسی نیز بوده و هست. در دوره متوسطه نیز چنانکه خواهیم دید مدت زمانی است که رشتهای به نام ادبیات و علوم انسانی به رشتههایی نظیر رشتههای علوم تجربی و ریاضی افزوده شده است و در آن درسهایی مانند تاریخ و جغرافیا و روانشناسی و نوعی علوم اجتماعی تدریس میشود و این کار را عمدتاً دبیرانی به عهده دارند که بیشترشان دوره کارشناسی یکی از رشتههای مذکور را در دانشگاههای کشور تحصیل کردهاند.
اهمیت علوم انسانی
امروز در کشورهای به اصطلاح پیشرفته که سابقه طولانی و تجربه وسیعی در تحقیقات و اکتشافات علمی و فنی دارند، بیش از پیش به این حقیقت پی بردهاند که داشتن منابع طبیعی و ثروت برای ایجاد جامعه پیشرفته و صنعتی و مبتنی بر عدالت و نظم هرچند لازم است، اما کافی نیست و آنچه در حقیقت سرمایه پایدار و مطمئن هر جامعه را تشکیل میدهد افرادی هستند که برای ساختن جامعه آباد و آزاد، از لحاظ فکری و عاطفی و اجتماعی تربیت شده باشند. شاهد بر این مدعا، وجود کشورهای پیشرفتهای مانند انگلستان در غرب و ژاپن در شرق است که بدون داشتن منابع زیرزمینی سرشار و تنها با سرمایه انسانی یعنی وجود افراد دانشمند و خلاق خود توانستهاند از لحاظ صنعتی و اجتماعی کمبودهای مادی را جبران کرده، جامعهای پیشرفته پدید آورند و بر جامعههایی که تنها دارای منابع طبیعی هستند، سبقت گیرند و آنها را به بازار فروش کالاهای خود تبدیل کنند.
باری، دلیل توجه روزافزون کشورهای پیشرفته به اهمیت علوم انسانی پی بردن به نقش انسان در پیشرفت اقتصادی و سیاسی است. از جمله کشف این حقیقت است که در زمینه اقتصادی بالا بردن کمیت و کیفیت تولید مستلزم دانستن قوانین حاکم بر بازار و مدیریت عالمانه مؤسسات تولیدی و توزیعی و شرکت دادن برنامهریزی شده کارمندان و کارگران در اداره امور مؤسسه و اموری نظیر آن است. به دست آوردن جامعهای آزاد و امن و تبدیل نظامهای خودکامه و استبدادی (توتالیتر) به نظامی که در آن مردم در اداره امور جامعه دخالت و دارای نقش فعال باشند، نیز مستلزم وجود افرادی است که اولاً جامعه خود را بشناسد، با آگاهی از فرهنگ خود و تفاوت آن با فرهنگهای دیگر، سرنوشت خود را در دست گیرند و قوانین و قواعد زندگانی را شناخته رعایت کنند و برای شرکت در امور اجتماعی علاوه بر معلومات لازم، به همکاری با دیگران و احترام گذاشتن به شخصیت آنان عادت کرده باشند. این شرایط در صورتی فراهم میشود که کودکان و جوانان جامعه با جامعهشناختی و روانشناسی و تاریخ و جغرافیای کشور خود و دست کم کشورهای همسایه و نیز حقوق و مسئولیتهای خود و دیگران به قدر کافی آشنا شده باشند. مردم اکثر جامعههای پیشرفته به این واقعیت پی بردهاند که این تواناییها که باید در شهروند شایسته وجود داشته باشد، تنها از طریق تربیت به ویژه آموزش علوم اجتماعی و انسانی میسر است. از این گذشته، موفقیت فرد نیز مستلزم روانشناسی و جامعهشناسی است و به مدد این دانشها است که فرد میتواند زندگانی توأم با آرامش درونی و کامیابی بیرونی را برای خود تأمین کند. متأسفانه در کشور ما، با وجود گسترش آموزش عالی و تأسیس دانشگاههای متعدد و گفتوگو درباره تحقیقات علمی، به دلایل گوناگون و از جمله ضرورت حل مسائل مادی و اجتماعی فراوان به علوم کاربردی مانند پزشکی و رشتههای گوناگون مهندسی اهمیت داده میشود و علوم پایه مانند ریاضیات و علوم تجربی محض چنانکه باید و شاید توجه نمیشود و به طریق اولی علوم انسانی قرب و مقامی که شایسته آنها است ندارند، حتی در تصمیمگیریهای مهم در داوری درباره امور اجتماعی و انسانی بیشتر به شناختهای متداول و غیر علمی به جای پژوهشهای علمی تکیه میشود. مؤسسات دانشگاهی مربوط به علوم انسانی نیز که وظیفه تحقیقات در زمینههایی نظیر جامعهشناسی و مردمشناسی و روانشناسی را به عهده دارند، به دلیل کمبود پژوهشگر و تجهیزات لازم و گاه صنعت تجربه روششناختی رونق چندانی ندارند. شاید یکی از دلایل کمارزش شمردن علوم انسانی این باشد که این علوم تا چندی پیش در دانشکده ادبیات تدریس میشد و هنوز نیز چنین تصور میشود که مسائل اجتماعی و انسانی نوعی ادبیات است که به ذوق و قریحه خاص بستگی دارد و برای حل آنها تحقیق به معنی علمی کلمه ضروری یا ممکن نیست. علت دیگر که همانطور که پیشتر اشاره شده است که عامه مردم و گاه خواص جامعه نیز به ضرورت و اهمیت شناخت علمی انسان و نهادهای اجتماعی و دشواری تحقیقات در این زمینه قائل نیستند. جوانان دبیرستانی چنانکه اندکی بعد خواهیم گفت بیشتر از خلال کتاب که غالباً به صورت ادبیات تدریس میشود با این علوم آشنا میشوند و به اهمیت و صعوبت آن برای آنان بیان نمیشود.
وضع آموزش علوم انسانی در دوره متوسطه
اینک باید دید آیا در نظام آموزش متوسطه ما چنانکه باید و شاید به آموزش علوم اجتماعی و انسانی اهمیت داده میشود؟ آیا آنچه زیر این عنوان در مدارس متوسطه ما آموخته میشود کافی است و با نیازهای امروز و فردای زندگانی تطبیق میکند؟ «در دبیرستانها به علوم انسانی و اجتماعی اهمیت داده نمیشود، بنابراین دانشآموزان خوب و علاقهمند در دانشگاهها به این رشته جذب نمیشوند.» (خلاصه گزارش «بررسی عوامل مؤثر در ارتقای آموزش علوم اجتماعی»، مؤسسه پژوهش و برنامهریزی آموزش عالی، 30 بهمن 1376، صفحه 10). استاد دیگری در همین رشته چنین اظهار میدارد: «امروز درصد بالایی از دانشجویان علوم اجتماعی علاقه و انگیزه (تحصیل در این رشته را) ندارند و تنها پس از عدم قبولی در رشتههای دلخواه خود(!) به تحصیل در رشته علوم اجتماعی روی میآورند... نظام آموزش ابتدایی و متوسطه، قادر نیست شاگردان را در شرایط لازم برای زندگانی علمی (آکادمیک) بپرورد.» (همان، صفحه 14).
اظهار نظر درباره کمیت و کیفیت آموزش علوم اجتماعی در دبیرستانهای ما مستلزم مطالعات دقیق در برنامهها و روشهای آموزش و کتابهای درسی این رشتهها است که متأسفانه چندان پیشرفتی در آن دیده نمیشود. در واقع تنها چند پایاننامه کارشناسی ارشد، آن هم در سالهای اخیر به اینگونه مطالعات اختصاص یافته است، یا مطالعاتی است که هنوز منتشر نشده است و بیشتر نتیجه سفارش واحدهای مسئول در وزارت آموزش و پرورش است.
برخی از فرهنگیان در ضمن تشریح برنامههای دورههای سهگانه ابتدایی، راهنمایی و متوسطه اطلاعاتی درباره کمیت این دروس به دست دادهاند. مثلاً آقای صافی در کتابی با عنوان «آموزش و پرورش ابتدایی، راهنمایی تحصیلی و متوسطه» که در سال پیش (1378) به وسیله سازمان مطالعات و تدوین کتب دانشگاهی علوم انسانی (سمت) منتشر شده است، درباره برنامههای علوم اجتماعی و انسانی در این دوره اطلاعاتی به دست داده است که اهم آنها از این قرار است: در دوره ابتدایی، درس به نام «مطالعات اجتماعی» پیشبینی شده است که آمیختهای از تاریخ و جغرافیا و تعلیمات مدنی است. این دروس در سالهای سوم (2 ساعت در هفته) و چهارم و پنجم (هر یک 3 ساعت در هفته) تدریس میشود. کتاب تعلیمات مدنی این دوره شامل 28 صفحه و کتاب تاریخ و جغرافیا در حدود 70 صفحه است (صحافی، 1379، صص 58-62).
در دوره راهنمایی تحصیلی نیز در هر سال هفتهای 3 ساعت به درس تاریخ و جغرافیا و تعلیمات اجتماعی اختصاص دارد که بر روی هم 4/9٪ دروس این دوره را تشکیل میدهد. (همان، ص 83) (در حالی که سهم دروس زبان فارسی و عربی و دینی در حدود 30٪ کل دروس برنامه این دوره است).
از سال 1369 به رشته ادبی در دبیرستانها، عنوان ادبیات و علوم انسانی داده شده است. (همین عنوان شاید سبب شده است که دانشآموز دبیرستانی علوم انسانی را هم نوعی ادبیات تصور کند!) در سال اول دوره متوسطه که درسها میان رشته ریاضی و علوم تجربی و علوم انسانی مشترک است، هفتهای سه ساعت مطالبی زیر عنوان مطالعات اجتماعی تدریس میشود. در سال دوم رشته ادبیات و علوم انسانی جمعاً 8 ساعت در هفته به علوم انسانی اختصاص دارد (تاریخ ایران و جهان (1) 4 ساعت، جامعهشناسی (1) 2 ساعت، جغرافیا (1) 2 ساعت و در سال سوم رشته مذکور جمعاً 10 ساعت به علوم انسانی (از قرار تاریخ ایران و جهان (2) 2 ساعت، جامعهشناسی (2) 2 ساعت، جغرافیا (2) 4 ساعت و روانشناسی 2 ساعت اختصاص دارد. در سه سال رشتههای علوم تجربی و ریاضی نیز جمعاً 8 ساعت برای تدریس درسی به نام علوم اجتماعی پیشبینی شده است از این قرار: در سال اول مشترک مطالعات اجتماعی 3 ساعت، در سال دوم، جغرافیای عمومی و انسانی 3 ساعت و در سال سوم تاریخ معاصر ایران 2 ساعت (صافی، 1379، صفحه 113-114) در دوره پیشدانشگاهی، در برنامه رشتههای علوم تجربی و ریاضی هیچ درس اجباری در زمینه علوم انسانی پیشبینی نشده است و تنها 2 واحد درس روانشناسی به صورت درس اختیاری در برنامه آمده است. (کلیات نظام جدید آموزش متوسطه، صفحات 217-219).
البته قید دروسی مربوط به علوم اجتماعی در دوره متوسطه و دوره پیشدانشگاهی را میتوان دلیل توجه بیشتر به آموزش علوم انسانی در این دوره دانست. آنچه هنوز به درستی معلوم نیست، اولاً کفایت و صحت مطالبی است که از راه کتابهای درسی در این دوره تدریس میشود. ثانیاً روشی است که در تدریس آنها به کار میرود و در این باب از نزدیک مطالعات دقیقی صورت گیرد.
آنچه فعلاً از مشاهده ترکیب دروس علوم انسانی به شرطی که گذشت برمیآید این است که اولاً ترتیب ارائه درسهای مربوط به علوم اجتماعی در سالهای دوم و سوم متوسطه رشته ادبیات و علوم انسانی و درسهای دوره پیشدانشگاهی چندان منطقی نیست. مثلاً در حالی که در سالهای دوم و سوم متوسطه جامعهشناختی (1) و (2) تدریس میشود معلوم نیست چرا دوباره درسی با عنوان علوم اجتماعی که ظاهراً کلیاتی درباره علوم 16گانه این رشته است پیشبینی شده است. به نظر، بهتر است ترتیب دروس برعکس باشد یعنی در سالهای دوم و سوم علوم اجتماعی و در دوره پیشدانشگاهی جامعهشناختی به معنی اخص کلمه و به صورت علمیتر و دقیقتر آموخته شود.
در رشتههای علوم تجربی و ریاضی و به خصوص رشته علوم انسانی متوسطه، بد نیست که کلیاتی درباره حقوق نیز منظور گردد. به علاوه در دوره پیشدانشگاهی رشتههای مذکور بهتر است به جای درس اختیاری روانشناسی، دست کم دو درس جامعهشناسی و روانشناسی به صورت درس اجباری پیشبینی شود. زیرا در جهان کنونی حتی جوانانی که در آینده در رشتههای پزشکی و نیز رشتههای مهندسی نیز تحصیل خواهند کرد باید با مسائل اجتماعی و انسانی و به ویژه مسائل کشور خود به صورت علمی آشنا شده باشند تا اولاً در آینده در برابر سیل تبلیغات گمراهکننده امروزی از نظر فکری مجهز باشند؛ ثانیاً در هر شغلی که در آینده پیش گیرند این اطلاعات میتواند آنان را از خطر تخصصزدگی که اینک در جامعه افراد را از یکدیگر دور و نسبت به یکدیگر بیگانه یا لااقل بیاعتنا ساخته است، مصون دارد.
آنچه تاکنون گفته شد تشریح ناتمامی است از وضع آموزش علوم انسانی در دوره متوسطه ما ولی میتواند مقدمهای برای پژوهشهای دقیق درباره محتوای برنامههای علوم انسانی این دوره و کتابهای درسی آن و نیز بررسی روشهای آموزش آنها باشد. البته چگونگی تدوین این برنامه و روشهای آموزش آنها در جهان کنونی و چنانکه در جامعههای پیشرفته کم و بیش مرسوم است موضوع بحث ما نیست و اصولاً بهتر است پیش از آنکه در این باب به بحث پرداخته شود، وضع آموزش این علوم در کشور روشن شده باشد و بدانیم که در این مسیر نظام آموزش متوسطه در چه مرحله است. و نیز لازم است منابعی که در تدریس به کار میرود و از جمله و به ویژه کتابهای درسی این برنامه و روشهای تدریس آنها و صلاحیت و مهارت دبیران این درسها از حیث علمی و روش آموزش مورد مطالعه عمیق قرار گیرد. میتوان از قرائنی که در دست است حدس زد که یکی از عوامل عدم پیشرفت آموزش علوم مورد بحث آماده نبودن هیئت آموزشی در مدارس متوسطه از جهاتی که ذکر شده، باشد. در هر حال نویسنده این سطور امیدوار است که پژوهشگران محترمی که در این جمع شرکت فرمودهاند، گوشههای تاریک این بررسی را در تحقیقات خود روشن فرمایند. او نیز در آینده کوشش خواهد کرد در این زمینه به مطالعه بیشتر پرداخته، نکات تازهای را که درباره جنبههای گوناگون روش آموزش علوم انسانی در مدارس کشور به دست خواهد آورد به سمع دوستان برساند.
منابع
1. صافی، احمد (1379)، آموزش و پرورش ابتدایی، راهنمایی تحصیلی و متوسطه، تهران، سمت.
2. صافی، احمد (1373)، سازمان و قوانین آموزش و پرورش، تهران، سمت
3. فروند، ژولین (1373)، نظریههای مربوط به علوم انسانی، ترجمه علیمحمد کاردان، چاپ دوم، تهران، مرکز نشر دانشگاهی.
4. مؤسسه پژوهش و برنامهریزی آموزش عالی، خلاصه گزارش سمینار بررسی عوامل مؤثر در ارتقای آموزش علوم اجتماعی، تهران، 30 بهمن 1376.
5. وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، نامه فرهنگ، سال دهم، دوره سوم، شماره 1، 1379.
6. وزارت آموزش و پرورش (1373)، کلیات نظام جدید متوسطه.
[1] . در سال تحصیلی 76-1377 قریب به 30٪ از دانشآموزان دوره متوسطه کشور در این رشته تحصیل میکردهاند (صافی، 1379، ص 4).