others/content
نسخه قابل چاپ

دشمن‌شناسی


هیچ موجودی بدون دشمن نیست. حتی خدا و مبادی عالیه هم دشمن دارند. منتها برخی از موجودات، چنانند که دشمنی با آنها به جایی نمی‏رسد و در نهایت، دشمنی با آنها دشمنی با خویشتن است و ضرر و زیان آن به کسی می‏رسد که با آنها دشمنی و ستیزه‏گری می‏کند؛ اینان در برابر دشمنان، آسیب‏پذیر نیستند. در مقابل، برخی از موجودات، در برابر دشمنان آسیب‏پذیر و چاره‏ای جز مبارزه و جهاد و حفظ و حراست خویش ندارند.

موجودات آسیب‏ناپذیر
خدا و مبادی عالیه، آسیب‏ناپذیرند. دشمنی با آنها جز وزر و وبال و خسران و زیان نیست. قرآن کریم می‏فرماید: «مَنْ کانَ عَدُوّا لِلّهِ وَ مَلائِکَتِهِ وَ رُسُلِهِ وَ جِبْرِیلَ وَ مِیکالَ فَاِنَّ اللّهَ عَدُوٌّ لِلْکافِرینَ». (1) «هرکس دشمن خدا و فرشتگان و پیامبران و جبرئیل و میکائیل است، (باید بداند که) خداوند دشمن کافران است». یعنی دشمنی با خدا و سایر کسانی که در آیه فوق ذکر شده، نتیجه کفر است و خداوند دشمن کافران است. در حقیقت، ملاک دشمنی با خدا کفر است. ملاک دشمنی خدا نیز همین است. ممکن است کسی کافر باشد، ولی در عین حال، دم از دوستی با خدا بزند. این دوستی با خدا، دوستی نمی‏آورد. دوستی خدا با کفر سازگار نیست. دوستی پایه ایمان است. دوستی کافر با خدا مثل دوستی آدم نادان است که دوستی او جز دشمنی نیست. اصولاً دشمنی با فرشته و پیامبر و جبرئیل و میکائیل، دشمنی با خداست؛ چراکه آن‏ها موجوداتی مقرّب در پیشگاه خدایند و اگر کسی با خدا دوست باشد، محال است که با بارگاه‏نشینان حرم، دشمنی داشته باشد. اینان واسطه‏های فیض می‏باشند. دشمنی با اینها دشمنی با فیّاض علی‏الإطلاق است. از اینرو قرآن می‏گوید: «قُلْ مَنْ کانَ عَدُوّا لِجِبْرِیلَ فَإِنَّهُ نَزَّلَهُ عَلی قَلْبِکَ...». (2) «بگو: هر کس دشمن جبرئیل است، (باید بداند که) جبرئیل واسطه‏ای است که قرآن را از فراز عالم لاهوت، بر قلب تو نازل کرده است».

جبرئیل کیست؟ نازل کننده وحی از طرف خدا به آن قلب نورانی و گشاده که به او آمادگی پذیرش آن همه کمالات و دریافت آن همه فیوضات داده شده است. پیامبر کیست؟ پیامبر درست است که از جنس بشر است، ولی دریادلی است که نه تنها همه معارف الهی و آسمانی به سوی او سرازیر شده، بلکه سینه‏ای موّاج از رأفت و رحمت دارد و رنج و مشقت انسانها بر او دشوار است و به خوشبختی و سعادت آنها حرص و آزی عجیب و وصف‏ناپذیر دارد. «لَقَدْ جاءَکُمْ رَسُولٌ مِنْ أَنْفُسِکُمْ عَزِیزٌ عَلَیْهِ ما عَنِتُّمٌ حَرِیصٌ عَلَیْکُمْ بِالمُؤْمِنینَ رَؤوفٌ رَحِیمٌ». (3) «پیامبری از جنس خودتان به سوی شما آمد که مشقت شما بر او دشوار و بر شما حریص و به مؤمنین رئوف و رحیم است».

دشمنی با اهل ایمان به خاطر ایمان، دشمنی با خداست
همان‏طوری که دشمنی با مقربان درگاه خدا، دشمنی با خداست، دشمنی با اهل ایمان هم دشمنی با خداست. البته دشمنی با اهل ایمان، دوگونه است: گاهی دشمنی با اهل ایمان، به خاطر ایمان است. در حقیقت، شخص، دشمن ایمان است، نه دشمن مؤمن. این دشمنی ، خطرناک است و طبعاً موجب کفر است. اگر کسی مؤمنی را به خاطر ایمانش بکشد، جزایش خُلود در جهنم است. چنانکه قرآن می‏فرماید: «وَ مَنْ یَقْتُلْ مُؤمِنا مُتَعَمِّدا فَجَزاؤُهُ جَهَنَّمُ خالِدا فِیها...». (4) «هرکس مؤمنی را به عمد بکشد، کیفرش خلود در جهنم است». هرگز کسی که ایمان را دوست دارد، دیگری را به خاطر ایمانش نمی‏کشد. مگر اینکه از روی خطا یا شبه عمد باشد.

در عین حال، ممکن است کسی با مؤمنی به خاطر مسائل شخصی دشمنی داشته باشد. این دشمنی، دشمنی با ایمان نیست و اگر این کس، خود اهل ایمان باشد، نه تنها مؤمنی را نمی‏کشد، بلکه از غیبت و تهمت و آزار او هم می‏پرهیزد. اینگونه عداوتها ممکن است تا عالم پس از مرگ ادامه پیدا کند و اگر -احیانا- به تعدی و تجاوزی انجامیده و در این دنیا فیصله نیافته، به محاسبه و مؤاخذه قیامت منتهی شود. ولی آنچه مهم است، این است که آیه قرآنی می‏فرماید: «وَ نَزَعْنا ما فِی صُدُورِهمْ مِنْ غِلٍّ إِخْوانا عَلی سُرُرٍ مُتَقابِلِینَ». (5) «هرگونه دشمنی و حسد و کینه‏ای را از دل آنها ریشه‌کن می‏کنیم (و روحشان را نسبت به یکدیگر پاکی و صفا می‏بخشیم) و برادرانه بر تختها نشسته، روبه‏روی یکدیگر قرار می‏گیرند». و نیز می‏فرماید: «وَ نَزَعْنا ما فِی صُدُورِهمْ مِنْ غِلٍّ تَجْرِی مِنْ تَحتِهِمُ الأَنْهارُ...». (6) هرگونه کینه‏ای را از سینه‏های آنها ریشه‏کن می‏کنیم، در حالی که نهرها از زیرپای آنها جریان می‏یابد». صفای بهشت، تنها صفای ظاهر نیست. صفای حور و قصور و اشجار و انهار، ظاهری است. آنجا صفایی برتر باید. صفای برتر، صفای دلهاست. اگر این باشد، صفای ظاهر هم هست و اگر این نباشد صفای ظاهر، بی‏معنی است. صفای ظاهر، بدون صفای باطن، جهنمی بیش نیست و بهشتی که پر از کینه و رشک و عداوت باشد، جهنم دره است.
به هر حال، از آنجا که خداوند، عنایت ویژه‏ای به اهل ایمان دارد، دشمنی با مؤمنی را -در صورتی که به مفهوم دشمنی با ایمان باشد- با دشمنی با خود همراه و یگانه ساخته است، چنانکه می‏فرماید: «یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لا تَتَّخِذُوا عَدُوّی وَ عَدُوَّکُمْ أَوْلِیاءَ...». (7) «ای کسانی که ایمان آورده‏اید، دشمن من و دشمن خود را دوستان خود نگیرید».

شأن نزول آیه فوق، این است که: «حاطب بن ابی بلتعه» با نوشتن نامه‏ای به مشرکین مکه، می‏خواست گزارش فعل و انفعالات جنگی مدینه، جهت فتح مکه را به اطلاع آنها برساند. این خیانت از سوی منبع وحی فاش شد و خداوند، مؤمنان را از همکاری با کسانی که پیامبر و یارانش را به جرم ایمان، از مکه اخراج کرده بودند، نهی کرد. عمر اجازه خواست که او را بکشد. ولی چون او توبه کرد، پیامبر او را بخشود. او از مجاهدان بدر بود. (8)

مفهوم راستین نبرد با دشمنان خدا
نبرد با دشمنان خدا برای مؤمنان، یعنی نبرد با دشمنان خودشان. دوستی با آنها هم یعنی دوستی با دشمن خودشان. ممکن است تلقی و برداشت کسی این باشد که دشمنی با دشمنان خدا یعنی دشمنی با بشریت یا دشمنی با نژاد یا ملت یا طایفه. ممکن است بعضی‏ها شعار انسان‏دوستی و مخالفت با خشونت سر دهند و اینگونه مبارزات ایدئولوژیکی را محکوم کنند و با زیر سؤال‏بردن هرگونه مبارزه و جهادی، روحیّه بی‏تفاوتی یا بدبینی را در افراد پدید آورند و آنها را از شهادت‏طلبی و ایثار در راه مکتب و در راه آرمانهای بلند انسانی و الهی باز دارند. ولی چنین نیست. این پندار باطل، به هر شکلی که نمود پیدا کند، برای کل بشریت، زیان‏بخش است. مولوی تمثیل جالبی دارد:

من عجب دارم ز جویای صفا / کو رمد در وقت صیقل از جفا
آن جفا با تو نباشد ای پسر / بلکه با وصف بدی اندر تو در
بر نمد چوبی که او را مرد زد/ بر نمد او را نزد بر گرد زد
گر بزد مر اسب را آن کینه‏کش / آن نزد بر اسب، زد بر سُکسُکش
تا ز سُکسُک وا رهد خوش پی شود/ شیره را زندان کنی تا مِیْ شود

کسی که چوب به قالی یا فرش می‏زند، دشمنی با گرد و خاکی دارد که در لابلای آن لانه کرده است. شلاّق زدن به گنهکاری که مستحق مجازات است، شلاق به گناه است. همان گناهی که در اعماق جسم و جان او لانه کرده است. بلکه باید گفت: عذاب جهنم هم به معنای سوزاندن پلیدیها و آلودگیهای گنهکار است و اگر روزی پلیدیها و آلودگیهای او تماما سوخته شود، از جهنم خارج و داخل بهشت می‏شود. جالب این است که عذاب از «عَذْب» به معنای آب خنک و گواراست. هر چند اهل لغت، کوشیده‏اند که به آن، معنای ازاله گوارایی و خوشی زندگی ببخشند، (9) ولی به نظر می‏رسد که هر عذابی در باطن، «عَذْب» است. چنانکه عذاب تب، کشته شدن ویروسها و میکربها و وسیله سلامت بدن است و عذاب چاقوی جراحی به معنای بریده شدن غدّه زاید و قطع عضو مزاحم است و این عذاب ، در نهایت و در حقیقت، عذب است. اگر عذابی منتهی به خوشی و سلامت و پاکی نشود، به خاطر عدم قابلیت است و بنابراین، باید بگوییم به علاقه مشابهت و مشاکلت، به این هم عذاب گفته می‏شود.
قرآن به اهل ایمان سفارش می‏دهد که: «واَعِدُّوا لَهُمْ مَا اَسْتَطَعْتُمْ مِنْ قُوَّةٍ وَ مِنْ رِباطِ الْخَیْلِ تُرْهِبوُنَ بِه عَدُوَّ اللّهِ وَ عَدُوَّکُمْ وَ آخَرِینَ مِنْ دونِهِمْ لا تَعْلَمُونَهُمْ اَللّهُ یَعْلَمُهُم...». «هر اندازه می‏توانید، برای مقابله با آنها (دشمنان) نیروی جنگی و اسب‏های ورزیده فراهم کنید، تا به وسیله آن، دشمن خدا و دشمن خویش و گروهی غیر از اینها که شما آنها را نمی‏شناسید و خدا آنها را می‏شناسد، بترسانید».

ایجاد ترس و رعب در دل دشمنان خدا و دشمنان مسلمین، در حقیقت برای مغلوب‏ساختن صفات و ایده‏های مزاحم است. اصل، نیرومند شدن حق و ضعیف شدن باطل است. مقصود، کینه‏توزی و انتقام‏جویی نیست. هنگامی که پهلوان شکست‏خورده عرب (عمروبن‏عبدود)، به قهرمان پیروز اسلام - حیدر کرّار غیر فرّار- جسارت می‏کند، او از روی سینه‏اش بر می‏خیزد و اقدام به قتلش نمی‏کند، تا لحظاتی بعد که خشمش فرو می‏نشیند، به سراغ او رود. مولوی این داستان آموزنده را به نظم کشیده است:

از علی آموز اخلاص عمل / شیر حق را دان؛ منزّه از دغل
در غزا بر پهلوانی دست یافت / زود شمشیری برآورد و شتافت
او خَدُو انداخت بر روی علی/ افتخار هر نبیّ و هر ولیّ
او خَدُو انداخت بر رویی که ماه/ سجده آرد پیش او در سجده‏گاه
در زمان انداخت شمشیر، آن علی / کرد او اندر غزایش کاهلی
گشت حیران آن مبارز زین عمل / از نمودن عفو و رحم بی‏محل
گفت بر من تیغ تیز افراشتی / از چه افکندی مرا بگذاشتی
در شجاعت شیر ربّانیستی / در مروّت خود که داند کیستی
راز بگشا ای علیّ مرتضی / ای پس از سوءالقضاء حُسن القضا
گفت من تیغ از پی حق می‏زنم / بنده حقّم، نه مأمور تنم
شیر حقم نیستم شیر هوا / فعل من بر دین من باشد گوا
من چو تیغم آن زننده آفتاب / «ما رَمَیْتَ إِذْ رَمَیْتَ» در حراب
رخت خود را من زره بر داشتم / غیر حق را من عدم انگاشتم

اگر دشمنی با مؤمن و مقدسات اعتقادی مؤمنین، دشمنی با خداست و اگر خداوند، آسیب‏ناپذیر است، چرا انسان در انتخاب دوستان و دشمنان به راهی نرود که به آسیب‌ناپذیرها پیوندد و از افتادن در دام آسیب‏ها و آسیب‏پذیری‏ها خود را بدور دارد؟ چرا انسان خود را بر لبه گودال آتش قرار دهد؟ عرب جاهلیت چنین وضعی داشت. قرآن کریم درباره آنها فرمود: «...وَاذْکُرُوا نِعْمَةَ اللّهِ إِذْ کُنْتُمْ أَعْداءً فَأَلَّفَ بَیْنَ قُلُوبِکُمْ فَأَصْبَحْتُمْ بِنِعْمَتِهِ إِخْوانا وَ کُنْتُمْ عَلی شَفا حُفرَةٍ مِنَ النّارِ فَأَنْقَذَکُمْ مِنْها...». (10) «نعمت خدا را بر خویشتن به یاد آورید در آن هنگامی که با یکدیگر دشمن بودید و خداوند میان دلهای شما الفت برقرار کرد و به برکت نعمت او با یکدیگر برادر شدید و شما بر لبه گودالی از آتش بودید و خداوند شما را از آن نجات داد». مردم مشرک عصر جاهلیت، نه تنها دشمن خدا بودند، بلکه دشمن خود هم بودند. چرا که نه امنیت و آرامش دنیوی داشتند و نه سرانجام خوشی برای آنها بود. دشمنی آنها با یکدیگر، امری محسوس و ملموس بود. آنها به تجربه دریافته بودند که امنیت و آسایش برای آنها نیست. جنگهای قبیله‏ای آنچنان وحشتناک بود که همه انتظار ماه‏های حرام می‏کشیدند. تازه خود ماه‏های حرام هم امنیت نداشتند؛ چرا که آنها را جابه‏جا می‏کردند.

قرآن کریم، این عمل آنها را «...زِیادَةٌ فِی الکُفْرِ...» (11) نامید. آنها به میل و هوای نفسانی خود، ماهی را یک سال حلال، و یک سال حرام می‏شمردند و می‏کوشیدند که چهار ماه حرام را در هر سالی به انتخاب خود، تعیین کنند. اینها همه پریشانی و ناامنی و دشمنی با خود و مقدسات بود. ممکن است گودال آتش، همان آتش جهنم باشد که آنها بر لبه آن قرار داشتند و با فرا رسیدن مرگ در آن سقوط می‏کردند و ممکن است مقصود، آتش فساد و رقابتها و کشمکش‏ها باشد. هر لحظه ممکن بود آتش جنگ برافروخته شود و هر لحظه وضعیت زندگی بحرانی‏تر و انفجارآمیزتر می‏شد. راستی که اگر بشر از خدا و معنویت دور شود، بزرگترین دشمن او خودش خواهد بود. اگر انسان با خدا آشتی کند، می‏تواند با خودش هم آشتی کند. همه آنها که با خدا و خویشتن آشتی کرده‏اند، با یکدیگر هم به آشتی می‏نشینند و اگر این آشتی سوم، تحقق یابد، شعله‏های آتش فتنه و ترور و رقابت و فشار و زورگویی نیز فرو می‏نشیند.

کوتاهی ما مسلمانان در مبارزه با دشمنان اسلام
امروز ما مسلمانان، آنگونه که باید و شاید با خدا و خویشتن در آشتی نیستیم و به همین جهت، از اتحاد و همبستگی محرومیم. اکثریت ما مسلمانان، به لحاظ اسلام فردی، تسلیم و تابعیم. ولی به لحاظ اسلام جمعی و اجتماعی، تابع و مطیع نیستیم و حکومت طاغوتها و طاغوتچه‏ها را برمی‏تابیم. بنابراین، از خدا و مکتب، فاصله گرفته‏ایم. امروز اسلام و مسلمانان از ناحیه صهیونیسم، در خطر جدی قرار دارند. مردم فلسطین با ایثارگری‏ها و شهادت‏طلبی‏های خود، حجت را بر همگان تمام کرده‏اند. دولتهای مسلمان، برای نجات آنها کاری نمی‏کنند. گویی آیه «وَ ما لَکُمْ لا تُقاتِلُونَ فِی سَبِیلِ‏اللّهِ وَ المُسْتَضْعَفِینَ...» را نخوانده یا فراموش کرده‏اند؟ اسرائیل و حامیانش بیداد می‏کنند و ما با آمریکا نَرْد دوستی می‏بازیم و ادعا می‏کنیم که برای مذاکره با آمریکا اجازه نمی‏خواهیم و حاضریم با نمایندگان آمریکائی دست دوستی بفشاریم و با آنها به مذاکره بنشینیم. امروز پاسخ سرکوب، سرکوب است نه مذاکره و نه فشردن دست دوستی. یک میلیارد و نیم مسلمان دنیا برای اسلام و برای خود چه خدمتی کرده است؟

در پیکر هر موجود زنده‏ای، ممکن است غده‏ای چرکین پدید آید و سلامت و حیات او را به خطر اندازد. روزی غده چرکین جنگهای طولانی ایران و روم، بود. اسلام آمد و نه تنها عرب جاهلی را به آشتی با خدا و خویش فرا خواند، بلکه در قلمرو هر دو امپراتوری نفوذ کرد و قدرت افسانه‏ای آنها را متلاشی ساخت و زمینه مساعدی برای روی آوردن مردم دنیا به دوستی با خدا و خویش فراهم کرد. امروز این غده چرکین، صهیونیسم است. شگفتا که صهیونیسم، اسلام را به نبرد می‏خواند و مسلمانان ساکت و آرام نشسته‏اند! امروز هیچ قدرتی نمی‏تواند صهیونیسم را تار و مار کند جز قدرت اسلام. قدرتهای دیگر مقهور صهیونیسم و همراهان و هواداران اویند. اگر مسلمانان به خود آیند و اگر اینان به یکدیگر دست دوستی و برادری بدهند و با خدای خود آشتی کنند، فاجعه تمام می‏شود و معنویت -که از زندگی بشر، غریب و بیگانه شده- بر زندگی حاکم می‏شود. چرا ما با رفتار خود حامی دشمنان خدا و دشمنان خود باشیم؟!



پی‌نوشت‌ها
1ـ بقره: 98.
2ـ‌بقره: 97.
3ـ توبه: 128.
4ـ نساء: 93.
5ـ حجر: 47.
6ـ اعراف: 43.
7ـ ممتحنه: 1.
8ـ سفینه‌البحار: ج 1، ص 284 (حطب).
9ـ نگاه کنید به المفردات، راغب اصفهانی، ص 327 (عذب)
10ـ آل‌عمران: 103.
11ـ‌توبه: 37.
برچسب‌ها: دشمن‌شناسی؛
....

منبع چاپی: درسهایی از مكتب اسلام. شماره 5

منبع چاپی: درسهایی از مكتب اسلام. شماره 42
پايگاه اطلاع‌رسانی دفتر حفظ و نشر آثار حضرت آيت‌الله‌العظمی سيدعلی خامنه‌ای (مد‌ظله‌العالی) - مؤسسه پژوهشی فرهنگی انقلاب اسلامی