جریانهای سیاسی ــ اجتماعی پیوسته نیازمند اندیشهورزی و نظریهپردازی در تحلیل گذشته، حال و آیندهاند. مفاهیم پذیرفته شده و استناد به آنها تأثیر بیبدیلی در فرایندهای صعودی یا نزولی این جریانها بر جای میگذارد. از اینرو، میتوان پیراستن و بازتعریف مفاهیم را در پویاییهای سیاسی ــ اجتماعی امری اساسی و نیازی فوری تلقی نمود. این نیاز در سطح ملی وجود دارد و به همین دلیل از سوی مقام معظم رهبری، مفاهیم و موضوعاتی متناسب با اقتضائات کشور مطرح میشوند. «اصولگرایی» از جمله این موارد میباشد که نیازمند بسط و تدقیق بیشتر است. در مقاله حاضر کوشش شده است این نیاز ملی به صورت تفصیلی تشریح گردد.
با پیروزی انقلاب اسلامی در بیستودوم بهمن 1357، مردم و جامعه ایران صرفا با نظام 2500 ساله شاهنشاهی، که پایه آن بر ستم و بیداد، وابستگی به بیگانگان و نادیده انگاشتن حقوق ملت بود، وداع نکردند، بلکه مهمتر از آن وداع با گفتمان دوران پهلوی بود؛ گفتمانی که مبتنی بر ستیز با مذهب و نهادهای مذهبی و احیا و تقویت باستانگرایی ناسیونالیستی بود. پهلویها (پدر و پسر) قصد داشتند که ناسیونالیسم شاهنشاهی را بر پایه شاهپرستی و بزرگنمایی تاریخ ایران باستان و قوم آریایی را به مثابه گفتمان مسلط جامعه ایران حاکم کنند که این اقدام با تحقیر آداب و رسوم، زبان و در نهایت هویت و موجودیت اقوام ایرانی، و یکپارچهسازی قومی ــ فرهنگی دنبال شد که نتیجه آن نهتنها باعث وحدت ملی و انسجام دولت و ملت نگردید، بلکه به تنفر مردم از دولت دامن زد و بدینسان بحران مشروعیت رژیم را هم تشدید نمود. این چنین بود که در تقابل دو ایدئولوژی ناسیونالیستی شاهنشاهی با اسلامگرایی، آشکارا اسلامگرایی غلبه تام و تمام یافت و با پیروزی انقلاب اسلامی این برتری رسما در تاریخ معاصر ثبت گردید. [1]
بیشک انقلاب اسلامی در شمار انقلابهای اجتماعی بزرگ جای دارد، زیرا از یک سو، تغییر در اساس و نوع حکومت را سبب گردید و از سوی دیگر، به تحول در ایدئولوژی غالب و رسمی کشور و خطمشیهای اجتماعی، اقتصادی و سیاسی در ابعاد داخلی و خارجی انجامید. اگر بخواهیم تعریف جامع و مانعی درباره انقلاب ارائه کنیم، دست کم باید دارای چهار عامل و سه ویژگی باشد: نارضایتی عمیق از وضع موجود، ظهور و گسترش ایدئولوژیهای جدید، گسترش روحیه انقلابی، رهبری و نهادهای بسیجگر، مردمی بودن، وجود عنصر خشونت و بالاخره تغییر ساختارهای اجتماعی، سیاسی جامعه. [2]
اما در این میان نقش «ایدئولوژیهای جدید» و «رهبری و نهادهای بسیجگر» بسیار تعیینکننده و تأثیرگذار است. شاید همانگونه که کرین برینتون گفته است «هیچ انقلابی بدون گسترش اندیشه و ایدئولوژی جدید شکل نمیگیرد»،[3] چراکه ایدئولوژی هر انقلابی، در چگونگی پیروزی انقلاب، نوع حکومت جایگزین و حتی مراحل و تحول پس از پیروزی تأثیر بسزایی دارد. همچنین باید از وجود رهبری یاد کرد که با کارویژههای متعدد از جمله «بیان و گسترش اندیشه و ایدئولوژی جدید» توان فعالسازی نارضایتی از وضع موجود، بسیج مردم برای به صحنه درآوردن و ترسیم افق آینده را داشته باشد. امامخمینی(ره)، در دوران مبارزه، گفتمان خود را بر محور «نفی سلطنت» و «تبیین نظریه حکومت اسلامی بر پایه ولایت فقیه» قرار داد و با اتخاذ سازوکارهایی به عنوان استراتژی مبارزه سیاسی، انقلاب را هدایت کرد و به پیروزی رساند. «مردمی کردن مبارزه سیاسی، مذهبی کردن مبارزه، پرهیز از مشی مسلحانه، پرهیز از اختلاف و حفظ اتحاد و انسجام ملی» از جمله روشهای مبارزه در دوران طاغوت بود که در پرتو محبوبیت فراگیر و جایگاه رفیع مرجعیت، تأثیر بیبدیلی در پیروزی انقلاب بر جای گذاشت. حضرت امام(ره) با رهبری خود این وظیفه مهم را پس از پیروزی انقلاب اسلامی و سقوط نظام شاهنشاهی با جدیت مضاعف پیگیری نمود.
حضرت امامخمینی(ره)، به عنوان رهبر و ایدئولوگ انقلاب، علاوه بر «نهادسازی»،[4] که تأثیر مهمی در دفاع از دستاوردهای انقلاب اسلامی، ترمیم خرابیهای برجایمانده از رژیم گذشته و تواناسازی انقلاب جوان در دفاع از خود و مقابله با ضد انقلاب داشت، به «گفتمانسازی»[5] به مثابه «ایدئولوژی انقلاب» توجه بایستهای نمود.
گفتمانهای دوره انقلاب
با استقرار جمهوری اسلامی فضای جامعه مدتها تحتتأثیر گفتمان «انقلاب ــ ضدانقلاب» قرار داشت. همه هستی و موجودیت انقلاب و به عبارت دیگر، بود و نبود آن در گرو بسیج همهجانبه ملت برای پاسداشت دستاوردهای انقلاب و مقابله با ضد انقلاب بود.
همزمان به دلیل عملکرد نامطلوب دولت موقت، که عمدتا «اعضای بلندپایه جبهه ملی و نهضت آزادی» بودند و نوعی صفبندی در برابر انقلاب ایجاد کردند، گفتمان «خط امامیها ــ ملیگرایان» نیز مطرح شد.[6] در پرتو این گفتمان همه نیروهای انقلاب در برابر جریان ملیگرا، که شامل ائتلافی از رئیسجمهور وقت (بنیصدر) و دولت موقت مستعفی و سایر لایههای پیرامونی ملیگرا بودند، صفبندی کردند. و اصلیترین دلیل این صفبندی تقابل «تعهد ــ تخصص» یا به عبارت دیگر «مکتبی ــ متخصص» بود. شعار ملیگرایان آن بود که اداره امور کشور باید بر عهده متخصصان باشد و بدین بهانه عملا نه تنها راه ورود نیروهای انقلاب را به سیستم مدیریتی کشور مسدود کردند، بلکه نیروهای باقیمانده رژیم گذشته را نیز به بهانه استفاده از دانش و تخصص آنها حفظ نمودند و به نوعی همگرایی و گرایشهای خود را نیز به سمت غرب نمایان کردند. شاید بیدلیل نباشد که بگوییم شعار «نه شرقی، نه غربی، جمهوری اسلامی»، که شعار راهبردی ملت ایران بود و به معنای نپذیرفتن سلطه ابرقدرت شرق (اتحاد جماهیر شوروی) و نیز سلطه ابرقدرت غرب (ایالات متحده امریکا) بود، با تسخیر لانه جاسوسی امریکا[7] (سفارت سابق امریکا در ایران) و افشای اسناد و مدارکی دال بر وابستگی فکری ملیگرایان به بیگانگان و حمایت حضرت امامخمینی(ره) از اقدام دانشجویان مسلمان پیرو خط امام و نام نهادن آن به «انقلاب دوم»، که از انقلاب اول (که سقوط رژیم پهلوی بود) بزرگتر است، تیر خلاصی بر پیکره نحیف و نیمهجان ملیگرایی بود و بدینسان در تقابل این دو گفتمان، گفتمان مکتبی، انقلابی یا خط امام بود که برای سالیانی فضای ایران را تحتالشعاع خود قرار داد.
گفتمانهای پس از انقلاب
1ــ گفتمان دفاع مقدس
اما آنچه فضای دهه اول ایران پس از انقلاب را تحت تأثیر قرار داد و حضرت امام تأثیر بسزایی در آن داشت همانا طرح گفتمان دفاع مقدس بود. در سیویکم شهریور 1359 به دستور صدامحسین، رئیسجمهور حاکم بر عراق، نیروهای نظامی این کشور به مرزهای هوایی، دریایی و زمینی ایران تجاوز کردند و این جنگ، که با حمایت ابرقدرتهای شرق و غرب (شوروی و امریکا) و متحدان اروپایی آنها روی داد، هشت سال طول کشید. بیش از سیصدهزار شهید و جانباز فقط خسارات معنوی و انسانی این جنگ تحمیلی بود. بیش از ده استان، 85 شهر، و روستاهای زیادی از کشور در معرض جنگ، بمباران و تخریب قرار گرفت و خسارتی بالغ بر یکهزارمیلیارد دلار به کشور وارد آمد.[8] این وضعیت موجب شد که «گفتمان دفاع» طی یک دهه گفتمان مسلط جامعه ایران گردد. در پرتو این گفتمان «آخرتگرایی، معنویتخواهی، ایثارگری، شهادتطلبی، دنیاگریزی، مردمسالاری، دینباوری، تقدم منافع جمعی بر منافع فردی، تولی و تبری، جهاد و مقابله با تجاوز» به مثابه دستورالعملی برای کاربست آحاد ایرانیان درآمد. در این فضا بود که مفاهیم و واژگانی چون «راست» و «چپ» در عرصه سیاسی با تدبیر حضرت امام(ره) و با توقف و تعطیلی کار حزب جمهوری اسلامی و سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی به حاشیه رانده شد.[9] به عبارت دیگر میتوان گفت رهبری انقلاب اجازه نداد عوامل مزاحمی گفتمان اصیل انقلاب را دستخوش آسیب کند.
2ــ گفتمان سازندگی
با ارتحال حضرت امامخمینی(ره)، پذیرش قطعنامه توسط جمهوری اسلامی و پایان یافتن جنگ، «لزوم بازسازی» کشور اولویتدارترین مسأله کشور بود. ترمیم خرابیهای ناشی از جنگ، ساخت زیربناها، بیرون بردن کشور از فضای شدیداً وابسته به واردات بر پایه اقتصاد نفتی، بسط فضای دیپلماتیک و... موجب شد که «گفتمان سازندگی» به مثابه ایدئولوژی نجاتبخشی برای دهه دوم انقلاب درآید.
در پرتو این گفتمان، پیشرفتهای گستردهای برای کشور حاصل گشت، بسیاری از زیربناها ساخته شد، چرخه واردات تنظیم گردید و بخش عمدهای از خرابیها ساخته شد. فنسالاران یا تکنوکراتها، در قالب حزب دولتساخته کارگزاران سازندگی، بخش عمده و اصلی اداره کشور را از آن خود کردند، اما اشکال عمده گفتمان سازندگی همانا تکیه صرف بر توسعه اقتصادی و بیتوجهی به «عدالت و معنویت» و به حاشیهراندن «فرهنگ و آزادی» بود. شعار اصلی تکنوکراتها بر پایه سازندگی و آبادانی کشور بود و به عوامل تأثیرگذار آن توجه لازم را نداشتند. ایراد مهم دیگری که بر این گفتمان بود آنکه دولت تلاش کرد خود پرچمداری آن را بر عهده گیرد و تذکرات ناصحانه و دلسوزانه رهبری نیز برای تصحیح بعضی از اشکالات بنیادی، آنگونه که انتظار میرفت، در عمل به کار بسته نشد و جامعه به تدریج ادبار خود را نسبت بر تداوم این گفتمان، بهخصوص در انتخابات مختلف، نشان داد. اما هشت سال طول کشید تا مردم با رأی قاطع خود ناکارآمدی این گفتمان را اعلام کنند.
3ــ گفتمان اصلاحات
در دوم خرداد 1376 باز دولت بود که خواست پرچمداری گفتمانسازی را در دست داشته باشد. لذا میتوان گفت دهه سوم انقلاب دهه گفتمان اصلاحات بر پایه «توسعه سیاسی» بود. آزادی، مشارکت مردم، انتخابات، انفتاح فضای سیاست خارجی و گسترش ارکان دموکراسی از ویژگیهای اصلی این گفتمان بود. بهرغم برخی دستاوردهای مثبت این گفتمان، اشکالات عدیدهای بر آن وارد بود؛ در این گفتمان، «دین و معنویت» به دلیل غلبه نگاه سکولار باید به حاشیه رانده میشد و تمام تلاش مسئولان مصروف «آوردن دموکراسی بر سر سفره مردم» میشد. تورم، گرانی، رکود واحدهای تولیدی، تعطیلی کارخانجات، افزایش بیکاری، و بیتوجهی به سازندگی و آبادانی کشور فهرستی از ایرادهای وارد به این گفتمان بود. هرچند رهبری تلاش کرد مانند گفتمان سازندگی، اصلاحات را بومی و آن را از اصلاحات امریکایی و بدلی تفکیک سازد، رادیکالها مجال اصلاح را از مقامات و مسئولان عالیرتبه گرفته بودند و گفتمان که به دنبال مشارکت مردم در اداره امور بود، با ادبار و رویگردانی مردم روبرو شد. با وجود این، هشت سال طول کشید تا رسما پایان آن اعلام شود.[10]
در این مبحث یادآوری چند نکته ضروری است:
1ــ پرچمداری و راهبری گفتمان دفاع مقدس بر دوش رهبری بود و مردم به طور وسیع از آن حمایت میکردند. این گفتمان بومی و مردمی و به طور مستمر در حال بازتولید بود؛
2ــ گفتمان سازندگی و اصلاحات هر دو گرتهبرداری از الگوهای وارداتی بود و رهبریِ هر دو را دولتهای وقت، بر دوش داشتند. هر یک از این دو گفتمان به زعم خود حامل ارزشهایی بود که بهرغم افتراقها، در یک نکته اشتراک داشتند: «فروکاهیدن از ارزشها و هنجارهای دینی متأثر از گفتمان دفاع مقدس»؛
3ــ دو گفتمان سازندگی و اصلاحات حامیان و منتقدان جدی داشت، در حالی که گفتمان دفاع به مثابه گفتمان مسلط جامعه ایران در دهه اول انقلاب محسوب میگردد.
4ــ گفتمان اصولگرایی
با توجه به مطالب پیشگفته و کنکاش در سیر گفتمانهای انقلاب اسلامی به یکی از گفتمانهای اصلی، فراگیر و مهم پس از انقلاب میرسیم که مربوط به سالیان اخیر میباشد و عمدتا پایههای خود را بر نقاط مثبت گفتمانهای گذشته قرار داده است. اصولگرایی را میتوان به مثابه ایدئولوژی و راهبرد نیز تعریف کرد. این گفتمان با اخذ مسأله پیشرفت و آبادانی از گفتمان سازندگی، و اصلاحات بومی از گفتمان اصلاحات، مدلی ترکیبی به نمایش گذاشته است. افزون بر این، ساختار و عناصر مقوم خود را از گفتمان دفاع ودیعه گرفته است تا بتواند همه نقاط قوت گفتمانهای گذشته را در خود جمع کند و عیوب و اشکالات آنها را نیز وانهاده باشد. بر همین اساس است که ما آن را به مثابه ایدئولوژی، راهبرد، گفتمان و پارادایم حاکم بر جامعه کنونی ایران تعریف میکنیم.
شایان ذکر است که نامگذاری، هدایت و نظریهپردازی گفتمان اصولگرایی نیز، چون گفتمان دفاع، عمدتا از آن رهبری نظام بوده است، هرچند بعضی از گروهها و احزاب سیاسی که نسبتی با اصولگرایی ندارند تلاش میکنند آن را مصادره نمایند، همانگونه که گروههایی نیز در گذشته بدون ارتباط معناداری، خود را اصلاحطلب معرفی مینمودند. فارغ از این بحث در عین حال نباید از تأثیر احزاب سیاسی، که در تحولات سیاسی ــ اجتماعی جامعه بسیار مؤثر میباشند، در طرح، پیگیری و مطالبه گفتمانهای پیشگفته غافل شد. لذا برای تبیین درست ماهیت اصولگرایی و بیان شاخصههای آن لازم است به بازشناسی اصولگرایی از برخی واژگان و مفاهیم پرداخته شود.
بازشناسی اصولگرایی
1ــ خودی و غیرخودی
این واژه را نخستینبار لنین در ادبیات سیاسی دنیا به کار گرفت. او میگفت «هرکس با ما نیست لاجرم علیه ماست»، اما در انقلاب اسلامی، رهبر انقلاب، حضرت آیتالله خامنهای، در اواخر دهه 1370 از این واژه استفاده کرد و مراد از «خودی» کسان یا جریانات و اشخاصی بودند که «انقلاب اسلامی را بر پایه هویت اسلامی، و لزوم تأسیس حکومت اسلامی به رهبری روحانیت و ولی فقیه را باور داشته» و در مقابل آنها «غیرخودی» که «بیاعتنا به تفکر اصیل اسلامی و آرمانهای انقلاب و جریان سیاسی آن، یعنی اصل ولایت فقیه هستند.»[11]
به عبارت دیگر، مفهوم خودی از نظر رهبری افراد یا جریانات سیاسی را دربرمیگرفت که به انقلاب اسلامی، نظام جمهوری اسلامی و قانون اساسی، آرمانهای حضرت امامخمینی و رهبری، و ولایت فقیه اعتقاد و التزام داشتند و طبیعی است غیرخودیها در نقطه مقابل آن قرار میگرفتند.
2ــ چپ و راست
اصولگرایی چپ و راست نیست. گفتنی است که واژه چپ و راست از زمان انقلاب فرانسه، که در مجمع ملی آن نمایندگان انقلابی تندرو در طرف چپ و محافظهکارها در طرف راست مینشستند، در ادبیات سیاسی جهان رایج شد و گسترش یافت.[12] براساس این دستهبندی اختصاصات چپ در میل به تغییر، اعتقاد به گریزناپذیری خشونت، مخالفت با مداخله مقامات دینی در سیاست، اعتقاد به مسئولیت دولت در مورد بخشی از رفاه فرد، اعتقاد به مداخله دولت در امور، اعتقاد به آزادی فردی و... را دربرمیگیرد و نقطه مقابل آن راست است که اعتقاد به حداقل تغییر دارد، خواهان محدودیت مداخله دولت است و توجه ویژه به احساسات و عواطف ملیگرایی چون ناسیونالیسم دارد.[13] کاربست مفهوم چپ و راست در ادبیات انقلاب اسلامی از صفبندیهای درون حزب جمهوری اسلامی آغاز شد و سپس در سایر احزاب و تشکلها، دولت و مجلس گسترش یافت.[14]
امروزه این مفهوم معنای خود را از دست داده است، چراکه بسیاری از چپها از راستها راستتر و بسیاری راستها از چپها چپتر شدهاند.
3ــ اصولگرایی و محافظهکاری
اصولگرایی محافظهکاری نیست، چراکه محافظهکاری یا کنسرواتیسم هرگز صورت یک فلسفه تدوینشده و منظم نداشته و عمدتا معنا و مفهوم آن در برابر تندروی و انقلابی بودن است. این گرایش خواهان حفظ وضع موجود است.[15]
4ــ بنیادگرایی
اصولگرایی، بنیادگرایی رایج به مفهوم (Fundamentalism) نیز نیست. چرا که مراد از بنیادگرایی در دایرهالمعارف علوم سیاسی جنبشی است در چارچوب یک دین یا آیین سیاسی که گرایش به شکل اصلی و ارزشهای اولیه آن دین یا آیین سیاسی دارد و دو اطلاق مثبت و منفی دارد: مثبتبودن آن، اصولی بودن، ارتودوکس بودن و تمسک به اصل است و کاربرد منفی آن قشریگری و تمسک به ظواهر است.[16] از سوی دیگر اصولگرایی، بنیادگرایی اسلامی (Islamic Fundamentalism)، که در بعضی از رسانههای غربی به معنای سلفیگری ترجمه و معنا یافته است، نیز نیست.[17] هرچند که بنیادگرایی اسلامی بازگشت به ارزشهای اولیه صدر اسلام و پیروینکردن از الگوهای غربی و شرقی را مدنظر قرار میدهد و به آنها اعتقاد دارد، اما الگوهایی چون «طالبان» در افغانستان، که امروزه به عنوان نمادی از بنیادگرایی اسلامی معرفی شده است، نه تنها نمیتواند این گرایش را نمایندگی کند، بلکه الگوی طالبان با برداشت نادرست از مفهوم جهاد و بازگشت به ارزشها، چهرهای خشن و ضدعقلانیت را در افکار عمومی متبادر به اذهان میکند که فرسنگها با اصولگرایی اصیل و حقیقی فاصله دارد.
5ــ تحجر و واپسگرایی
اصولگرایی با تحجر (Bigotry) به معنای خشکنظری، خشک اندیشی و چسبیدن به اصول کهنه و قدیمی فرق دارد. این گرایش ناتوان از درک و فهم اصول جدید و ترقیخواهی است.[18] همچنین نباید اصولگرایی با تعصب (Fanaticism)، جمود فکری، جزمیت و تغییرناپذیری اشتباه شود.[19]
6ــ افراطگرایی و تندروی
اصولگرایی نباید با افراطیگری و تندروی (Extermism)، که «اعتقاد به افکار یا اتخاذ تصمیماتی افراطی» اعم از چپ و راست را نمایندگی میکند، اشتباه گرفته شود.
ماهیت اصولگرایی و شاخصههای آن
بنابر مطالب پیش گفته کاملا روشن است که اصولگرایی هم ایدئولوژی، هم راهبرد و هم گفتمان است. اصولگرایی، در عین حال که خط تمایز خود را آشکارا با تحجر، واپسگرایی، بنیادگرایی و محافظهکاری اعلام کرده است، پارادایم و خطمشی و الگویی اصلاحطلبانه را که خواهان این است که تغییرات تدریجی به صورت قانونی و مسالمتآمیز انجام شود، در خود جای داده است.
البته بیان این مطالب نباید موجب خطای فاحش در درک و تحلیل مسأله اصولگرایی گردد و تصور شود که به دلیل ترکیبی بودن آن فاقد هویت و شناسنامه است، بلکه برعکس، اصولگرایی تلاش میکند با تبیین تفاوتها و افتراقهای خود با سایر مفاهیم و واژگان از مصادره و تفسیر به رأی آن جلوگیری کند. در یک نگاه کلی اهم شاخصههای اصولگرایی را میتوان به شرح زیر بیان کرد:
1 ــ اعتقاد به جامعیت دین در اداره جامعه
اصولگرایی بر این باور است که اسلام برنامهای جامع و عملی برای اداره جامعه در عصر کنونی دارد. جمهوری اسلامی را بهترین شکل حکومت میداند و معتقد است که اسلام محتوا، و جمهوری شکل و فرم حکومت را بیان کرده است. بر این اساس نه مانند محافظهکاران سنتیخواهان «حکومت اسلامی» است و نه مانند لیبرالها خواستار «جمهوری و دموکراتیک اسلامی»، بلکه براساس همان قرائتی که حضرت امامخمینی فرمودند: «جمهوری اسلامی نه یک کلمه زیاد نه یک کلمه کم. فقط جمهوری اسلامی» را قبول دارد.
2 ــ قانونگرایی
اعتقاد و التزام به قانون اساسی به عنوان سند میثاق عمومی ملت و کارکرد قانون در اداره امور را یکی از بایستههای اصولگرایی باید برشمرد. این گفتمان اصل تفکیک قوا را به رسمیت شناخته است و به هیچ وجه اجازه نمیدهد هر یک از قوا در کار دیگری مداخله کنند، زیرا نگاه گزینشی به اصول قانون اساسی را به شدت نکوهش مینماید. براساس این اصل است که سلیقهها و گرایشهای شخصی به حاشیه رانده میشود و مهمتر از آن، کشور از سلیقههای فردی نجات مییابد. اصولگرایی بر این باور است که قانون بد از بیقانونی بهتر است.
3ــ مردمسالاری دینی
هرچند میتوان مردمسالاری دینی را مترادف جمهوری اسلامی دانست، مردمسالاری دینی آشکارا گویای اعتقاد به لوازم مردمسالاری در اداره حکومت است. انتخابات، مشارکت، رقابت، احزاب سیاسی، آزادی، حق اکثریت از جلوههای مهم مردمسالاری است.
بنابراین اصولگرایی، که به حق تعیین سرنوشت افراد به دست خودشان معتقد است، با بعضی از افراد و گرایشهایی که به شدت با رأی، حق انتخاب کردن، حکومت اکثریت و... مخالفت دارند فاصله دارد و مرزهای خود را روشن میکند.
4 ــ شایستهسالاری
اصولگرایی با تبارگماری، باندبازی، جناحگرایی، قبیلهگرایی و فامیلبازی به شدت مخالفت دارد. این گفتمان معیار عزل و نصبها و واگذاری مسئولیتها را شایستهسالاری براساس تخصص، دانش، تجربه، کاردانی، مدیریت، اهلیت و صلاحیت میداند. اصولگرایی مسئولیتها را به مثابه امانت و ودیعه الهی برمیشمارد و خود را در قبال وظایف محوله در پیشگاه عدل الهی و مردم و نهادهای ذیربط پاسخگو و مسئول میشناسد.
5 ــ پذیرش نظارت عمومی
اصولگرایی پرسش مردم از مسئولان و پاسخگویی آنها را نه یک وظیفه بلکه حق میداند. تعمیم نظارت عمومی و نهادینه کردن فرهنگ پرسشگری و پاسخگویی را گامی در جهت عمل به آموزههای قرآنی و دینی مبنی بر فریضه امربهمعروف و نهیازمنکر تلقی میکند. بین نقد عملکرد مسئولان با تخریب و مچگیری تفاوت قائل است و بر نقد درونگفتمانی به مثابه راهبردی برای خلاقیت و پویایی گفتمان اصولگرایی تأکید ویژهای دارد.[20]
6ــ پذیرش عقلانیت و خرد جمعی
اصولگرایی با یکهسالاری، پدرسالاری، شیخوخیت و استبداد رأی نسبتی ندارد، بر این باور است که اداره امور با عقل و تدبیر و خرد جمعی میسر است نه با خرافات و موهومات؛ قبول نهادهای برخاسته از آن چون شوراهای اسلامی شهر و روستا یا سایر تشکلها و نیز تمکین به رأی اکثریت را سرلوحه امور خود برمیشمارد.
7 ــ التزام عملی به اصول و مبانی انقلاب اسلامی
اصولگرایی، علاوه بر اعتقاد به اصول و مبانی انقلاب اسلامی، التزام عملی خود را بدانها برای همگان با افتخار آشکار میسازد. بر این اساس به تأسی از حضرت امامخمینی(ره) «حفظ نظام جمهوری اسلامی را بزرگترین واجب شرعی» میداند. همچنین «ولایت فقیه» را بزرگترین میراث ماندگار امام، و نهاد رهبری را نماد مردمسالاری دینی برمیشمارد. اصولگرایی «آزادی»، «استقلال»، «نه شرقی، نه غربی» را به مثابه شعارهای راهبردی و آرمانهای اصیل انقلاب میداند.[21]
8 ــ عدالتخواهی
اصولگرایی، عدالتخواهی را در سپهر مسئولان و نیز مطالبات مردم میداند. عدالت را در ساحت سیاسی، اقتصادی و اجتماعی میبیند و بر این باور است که واگذاری مسئولیتها و مناصب، توزیع ثروت و بهرهگیری از امکانات جامعه براساس عدالت باید انجام شود. عدالت را مهمترین راه برای مقابله با اشرافیگری، تبعیض، و فساد برمیشمارد.
اصولگرایی، فسادستیزی را در ذات و جوهره انقلاب اسلامی و آن را خواسته و مطالبه بهحق مردم میداند. همچنین بر این باور است که میزان عدالتخواهی مسئولان را باید با میزان عزم و اراده آنان در مقابله با رانتخواری و ویژهخواری تعریف کرد. پاکدستی و سادهزیستی، مراقبت از بیتالمال و مقابله با اسراف و تبذیر را از نمادهای عدالتخواهی مسئولان برمیشمارد.
9 ــ اعتدال و میانهروی
اصولگرایی با افراطیگری و رادیکالیسم مخالف است، نه ماجراجویی و تندروی را نه در عرصه داخلی تجویز میکند و نه در عرصه سیاست خارجی، زیرا بر این باور است که مشی اعتدال و میانهروی بهترین روش اداره امور داخلی برای تأمین حقوق شهروندان و برقراری انضباط اجتماعی است. از دیگر سو در عرصه دیپلماتیک به دنبال بسط روابط دوستانه و مسالمتآمیز با کشورهای جهان و تنشزدایی است. اصولگرایی خطوط قرمز و محدوده ممنوعه را در سیاست خارجی به اقتضای زمان و مصالح نظام از طریق مراجع ذیصلاح قانونی معتبر میشمارد.
10 ــ توجه بایسته به علم و دانش
اصولگرایی علم و دانش را از عوامل مهم اقتدار میداند. توجه بایسته به تخصص و واگذاری مناصب و مسئولیتها را یک اصل انکارناپذیر میداند. در عین حال اهتمام بایسته برای فراهم ساختن شرایط لازم در جهت روشنگری نظریهپردازی و جهاد علمی را مورد توجه قرار میدهد. بر این اساس، نخبگان حوزه و دانشگاه را به عنوان مولّدان فکر و گروههای مرجع محترم میداند و بر این باور است که در محیطها و مراکز آموزش عالی باید علم و دانش و آزاداندیشی محور همه امور باشد.
11 ــ تولی و تبری
دوستشناسی و دشمنشناسی از بنیانهای مرصوص اصولگرایی است. استکبارستیزی در ذات و جوهره اعتقادات اصولگرایی است. این گفتمان همانگونه که حمایت از محرومان و مستضعفان را وظیفه مبرم خود میداند، استکبار ستیزی را از وظایف خود برمیشمرد. اصولگرایی اصیل توطئه دشمنان قسمخورده انقلاب اسلامی را «توهم توطئه» نمیداند و بر این اساس جای دوست و دشمن را با هم عوض نمیکند. در این نگاه همه ایرانیان در اقصی نقاط عالم شهروند جمهوری اسلامی محسوب میگردند مگر ضدانقلاب و خیانتکارانی که از نظر ملت ایران کارنامه سیاه جنایات آنها، چون منافقین، کاملا روشن و هویداست. مهرورزی، دوستداشتن، و خدمت کردن به همه بندگان خدا سرلوحه خادم است و این امر گزینشی نیست. در عین حال اصولگرایی اعتقاد دارد که: «هزاران دوست کم و یک دشمن بسیار» است، لذا در عرصه جهانی تلاش میکند از شکلگیری اجماع و ائتلاف دشمنان علیه جمهوری اسلامی جلوگیری نماید، و به منظور افزایش ائتلاف دوستان اقدام بایستهای را دنبال میکند.
جمعبندی:
با این همه، این امکان وجود دارد که سایر نحلهها هم اعتقاد و وفاداری خود را به اصول پیشگفته اعلام نمایند، در این صورت چه تفاوتی میان اصولگرایی با گرایشهای اعلامشده وجود دارد؟ برای نیل به پاسخ مناسب بهتر آن است که دیدگاه رهبر حکیم و فرزانه انقلاب اسلامی را مبنای داوری قرار دهیم: «نقطه مقابل اصولگرایی، اصلاحطلبی نیست، بلکه لاابالیگری و نداشتن اصول است. نقطه مقابل اصلاحطلبی هم اصولگرایی نیست، بلکه فساد است... . راه درست، اصولگرایی اصلاحطلبانه است.»[22] رهبر معظم انقلاب همچنین در دیدار با مسئولان و کارگزاران نظام در 29/3/85 نیز فرمودند: «اصولگرایی به حرف نیست، اصولگرایی در مقابل نحلههای سیاسی رایج کشور هم نیست، این غلط است که ما کشور یا فعالان سیاسی را به اصولگرایی یا اصلاحطلب تقسیم کنیم. اصولگرا متعلق به همه کسانی است که به مبانی انقلاب معتقد و پایبندند و آنها را دوست میدارند.» رهبری اصول و شاخصههای مدیریت تفکر اصولی اسلام یا به تعبیر رایج، اصولگرایی را براساس اصول زیر میداند:
1ــ ایمان، هویت اسلامی و انقلابی و پایبندی به آن؛ 2ــ عدالت (فلسفه وجودی ما عدالت است)؛ 3ــ حفظ استقلال سیاسی (استقلال سیاسی، اقتصادی، فرهنگی)؛ 4ــ تقویت خودباوری و اعتماد به نفس ملی؛ 5ــ جهاد علمی (باید نهضت تولید علم در کشور راه بیفتد)؛ 6ــ تثبیت و تأمین آزادی و آزاداندیشی (آزادی یکی از نعمتهای بزرگ الهی است)؛ 7ــ اصلاح و تصحیح روش (اصلاحات جزو مبانی اصولگرایی است)؛ 8ــ شکوفایی اقتصادی (رسیدگی به زندگی مردم و اقتصاد کشور).
همچنین رهبری اصولگرایی را گفتمان مسلط جامعه قلمداد میکند و شاخصههای آن را در موارد زیر میداند:
1ــ عدالتخواهی و عدالتگستری؛ 2ــ فسادستیزی (سلامت اعتقادی و اخلاقی مسئولان کشور)؛ 3ــ اعتزاز به اسلام؛ 4ــ سادهزیستی و مردمداری؛ 5ــ تواضع، و نه غلطیدن در گرداب غرور؛ 6ــ اجتناب از اسراف و ریخت و پاش؛ 7ــ خردگرایی و تدبیر و حکمت در تصمیمگیری و عمل؛ 8ــ مسئولیتپذیری و پاسخگویی؛ 9ــ اهتمام به علم و پیشرفت علمی؛ 10ــ سعه صدر و تحمل مخالف؛ 11ــ اجتناب از هواهای نفس؛ 12ــ شایستهسالاری، نظارت بر عملکرد زیرمجموعه و تلاش بیوقفه برای این خدمات؛ 13ــ انس با خدا و قرآن و استمداد دائمی از خدا.[23]
با توجه به مطالب و ملاحظات فوق میتوان نتیجه گرفت که اصولگرایی با اصولگرایان تفاوت دارد؛ اصولگرایی آرمان، گفتمان، پارادایم و یک ایدئولوژی است، اما اصولگرایان آن دسته از فعالان عرصه سیاست و اجتماع هستند که دوست دارند و مایلاند که به این نام شناخته شوند؛ درست مانند تفاوتی که میان اسلام و مسلمانان است. اسلام دین و آیین جامع و کاملی است، مسلمانان نیز افتخار میکنند که پیرو آخرین دین آسمانی و پیامبر خاتم حضرت محمد(ص) هستند، اما به راستی فاصله ادعای مسلمانی با اسلام چقدر زیاد است البته در اینجا منظور مبالغهگویی و بالابردن اصولگرایی تا حد اسلام نیست بلکه هدف از این مشابهتسازی برای تقریب به ذهن فقط ارائه دو الگوی رفتاری بوده است و بس. از سوی دیگر، همانطور که پیشتر بیان شد، گفتمان اصولگرایی به دلیل توانایی و قابلیت در تجمیع نقاط مثبت سایر گفتمانها قادر خواهد بود دامنه دربرگیری و قلمروی جغرافیایی خود را بیش از وضعیت کنونی گسترش دهد و در صورت کارآمدی بهتر مجریان و منتسبان به این گفتمان باید گفت گفتمان مسلط ایرانیان در دهه آینده خواهد بود.
پینوشتها
[1]ــ برای مطالعه جامع درباره گفتمانهای عصر پهلوی رک: حسین کچویان، تطورات گفتمانهای هویتی ایران، تهران، نی، 1384
[2]ــ رک: انقلاب اسلامی ایران، (ویراست چهارم)، جمعی از نویسندگان نهاد نمایندگی مقام معظم رهبری در دانشگاهها، تهران، دفتر نشر معارف، چاپ بیستم، 1385، صص31ــ22
[3]ــ کرین بریتنون، کالبدشکافی چهار انقلاب، ترجمه محسن ثلاثی، تهران، نشر نی، 1366، صص59ــ45
[4]ــ نهاد در قانون، رسم، عرف و عادت، رویه، سازمان یا هر عنصر دیگر در زندگی سیاسی یا اجتماعی مردم، یک اصل نظامبخش یا پیمان در خدمت نیازهای یک اجتماع سازمانیافته یا هدفهای کلی تمدن را گویند و شامل نهادهای سیاسی، فرهنگی، اقتصادی، خویشاوندی و مرتبهبندی میباشد. رک: علی آقابخشی، مینو افشاری راد، فرهنگ علوم سیاسی، تهران، چاپار، 1376، ص276
[5]ــ گفتمان (Discours) به معنای قول، گفتار، کلام، رأی و عقیده است. همان، ص168
[6]ــ باید توجه کرد که از جمله شرایطی که حضرت امامخمینی(ره) در حکم نخستوزیری برای مهندس بازرگان صادر نموده بود تشکیل دولت موقت فارغ از گرایشات حزبی بود، اما این توصیه حکیمانه را بازرگان نادیده گرفت و همانا اصلیترین دلیل و ناکارآمدی دولت وقت را باید در گروه این نکته جستجو کرد.
[7]ــ در 13 آبان 1358 جمعی از دانشجویان دانشگاههای تهران، در اعتراض به مداخلات امریکا در امور داخلی ایران و استنکاف از تحویل شاه فراری مخلوع، در برابر سفارت امریکا اجتماع کردند، اما این اجتماع با بالا رفتن از دیوار سفارت امریکا و گرفتن کارکنان و دیپلماتهای آن همراه شد. این قضیه 444 روز طول کشید که نهایتا با تدبیر حضرت امام و تصویب مجلس شورای اسلامی در قالب بیانیه الجزایر به دعاوی و حل و فصل شکایات ایران و امریکا پرداخته شد. این اقدام بازتاب و پیامدهای مهمی در سیاست خارجی و داخلی ایران داشت.
[8]ــ رک: علی دارابی، کارگزاران سازندگی از فراز تا فرود، تهران، نشر سیاست، 1381، ص74
[9]ــ برای مطالعه تکمیلی پیرامون دستهبندیهای سیاسی و نیز مفاهیم چپ و راست رک: علی دارابی، سیاستمداران اهل فیضیه (بررسی پیشینه و نقد عملکرد جامعه روحانیت مبارز تهران)، تهران، نشر سیاست، چاپ دوم، 1382
[10]ــ برای مطالعه بیشتر بنگرید به: علی دارابی، انتخاب هشتم، (تحلیلی بر هشتمین دوره انتخابات ریاست جمهوری)، تهران، نشر سیاست، 1381
[11]ــ شهریار زرشناس، واژهنامه فرهنگی، سیاسی، تهران، معاونت سیاسی شورای سیاستگذاری ائمه جمعه، 1382، صص132ــ131
[12]ــ داریوش آشوری، فرهنگ سیاسی، چاپ چهارم، تهران، مروارید، 1368، صص78ــ76
[13]ــ همان.
[14]ــ برای مطالعه درباره صفبندیها و گونهشناسی احزاب و تشکلهای سیاسی موسوم به راست و چپ رک: علی دارابی، سیاستمداران اهل فیضیه، همان، صص154ــ153
[15]ــ داریوش آشوری، همان، صص139ــ138
[16]ــ فرهنگ علوم سیاسی، همان، صص228ــ227
[17]ــ همان، ص300
[18]ــ همان، ص51
[19]ــ همان، ص207
[20]ــ عماد افروغ، گفتارهای انتقادی، تهران، سوره مهر، 1385، صص63ــ19 و نیز صص 474ــ439
[21]ــ برای مطالعه بیشتر رک: 25 گفتار درباره انقلاب اسلامی، زیر نظر علی دارابی به اهتمام معاونت پژوهش و برنامهریزی شوراهای هماهنگی تبلیغات اسلامی، تهران، نشر هماهنگ، چاپ سوم، 1382، صص158ــ150
[22]ــ بیانات رهبری در دیدار با جمعی از استادان و دانشجویان دانشگاههای استان کرمان، 20/2/1384
[23]ــ بیانات رهبری در دیدار با رئیسجمهور و اعضای هیات دولت مورخ 6/6/1385