[ بازگشت ]
|
[ چـاپ ]
مربوط به :بیانات در دیدار مردمی در آستانه انتخابات ریاست جمهوری چهاردهم در سالروز عید غدیر - 1403/04/05 عنوان فیش :امیرالمؤمنین از مردم درخواست مشورت میکردند کلیدواژه(ها) : شخصیت امیرالمؤمنین(علیه السلام), حضرت علی (علیهالسلام), سیره سیاسی امیرالمؤمنین(علیه السلام), مشورت در اسلام نوع(ها) : نهجالبلاغه متن فیش : یک جملهی دیگر که باز این هم در مقام احترام به نظر مردم [است]؛ و این هم باز در اوج است. فَلا تَکُفّوا عَن مَقالَةٍ بِحَقٍّ اَو مَشوِرَةٍ بِعَدل؛(1) امیرالمؤمنینی که معدن حکمت است، معدن علم است، علم او متّصل به علم خدا است، علم او از وسایل عادّی به دست نیامده، این انسان با این عظمت علمی میگوید: فَلا تَکُفّوا عَن مَقالَةٍ بِحَقّ؛ اگر حرف حقّی به نظرتان رسید که باید به من بگویید، بگویید؛ ساکت نمانید؛ اَو مَشوِرَةٍ بِعَدل؛ یک وقتی میخواهید یک مشورتی به من بدهید، یک چیزی به نظرتان میرسد، مشورت بدهید. 1 ) خطبه 216 : از خطبههاى آن حضرت است كه در صفين بيان فرمود أَمَّا بَعْدُ فَقَدْ جَعَلَ اللَّهُ سُبْحَانَهُ لِي عَلَيْكُمْ حَقّاً بِوِلَايَةِ أَمْرِكُمْ وَ لَكُمْ عَلَيَّ مِنَ الْحَقِّ مِثْلُ الَّذِي لِي عَلَيْكُمْ فَالْحَقُّ أَوْسَعُ الْأَشْيَاءِ فِي التَّوَاصُفِ وَ أَضْيَقُهَا فِي التَّنَاصُفِ لَا يَجْرِي لِأَحَدٍ إِلَّا جَرَى عَلَيْهِ وَ لَا يَجْرِي عَلَيْهِ إِلَّا جَرَى لَهُ وَ لَوْ كَانَ لِأَحَدٍ أَنْ يَجْرِيَ لَهُ وَ لَا يَجْرِيَ عَلَيْهِ لَكَانَ ذَلِكَ خَالِصاً لِلَّهِ سُبْحَانَهُ دُونَ خَلْقِهِ لِقُدْرَتِهِ عَلَى عِبَادِهِ وَ لِعَدْلِهِ فِي كُلِّ مَا جَرَتْ عَلَيْهِ صُرُوفُ قَضَائِهِ وَ لَكِنَّهُ سُبْحَانَهُ جَعَلَ حَقَّهُ عَلَى الْعِبَادِ أَنْ يُطِيعُوهُ وَ جَعَلَ جَزَاءَهُمْ عَلَيْهِ مُضَاعَفَةَ الثَّوَابِ تَفَضُّلًا مِنْهُ وَ تَوَسُّعاً بِمَا هُوَ مِنَ الْمَزِيدِ أَهْلُهُ . ثُمَّ جَعَلَ سُبْحَانَهُ مِنْ حُقُوقِهِ حُقُوقاً افْتَرَضَهَا لِبَعْضِ النَّاسِ عَلَى بَعْضٍ فَجَعَلَهَا تَتَكَافَأُ فِي وُجُوهِهَا وَ يُوجِبُ بَعْضُهَا بَعْضاً وَ لَا يُسْتَوْجَبُ بَعْضُهَا إِلَّا بِبَعْضٍ. وَ أَعْظَمُ مَا افْتَرَضَ سُبْحَانَهُ مِنْ تِلْكَ الْحُقُوقِ حَقُّ الْوَالِي عَلَى الرَّعِيَّةِ وَ حَقُّ الرَّعِيَّةِ عَلَى الْوَالِي فَرِيضَةٌ فَرَضَهَا اللَّهُ سُبْحَانَهُ لِكُلٍّ عَلَى كُلٍّ فَجَعَلَهَا نِظَاماً لِأُلْفَتِهِمْ وَ عِزّاً لِدِينِهِمْ فَلَيْسَتْ تَصْلُحُ الرَّعِيَّةُ إِلَّا بِصَلَاحِ الْوُلَاةِ وَ لَا تَصْلُحُ الْوُلَاةُ إِلَّا بِاسْتِقَامَةِ الرَّعِيَّةِ فَإِذَا أَدَّتْ الرَّعِيَّةُ إِلَى الْوَالِي حَقَّهُ وَ أَدَّى الْوَالِي إِلَيْهَا حَقَّهَا عَزَّ الْحَقُّ بَيْنَهُمْ وَ قَامَتْ مَنَاهِجُ الدِّينِ وَ اعْتَدَلَتْ مَعَالِمُ الْعَدْلِ وَ جَرَتْ عَلَى أَذْلَالِهَا السُّنَنُ فَصَلَحَ بِذَلِكَ الزَّمَانُ وَ طُمِعَ فِي بَقَاءِ الدَّوْلَةِ وَ يَئِسَتْ مَطَامِعُ الْأَعْدَاءِ. وَ إِذَا غَلَبَتِ الرَّعِيَّةُ وَالِيَهَا أَوْ أَجْحَفَ الْوَالِي بِرَعِيَّتِهِ اخْتَلَفَتْ هُنَالِكَ الْكَلِمَةُ وَ ظَهَرَتْ مَعَالِمُ الْجَوْرِ وَ كَثُرَ الْإِدْغَالُ فِي الدِّينِ وَ تُرِكَتْ مَحَاجُّ السُّنَنِ فَعُمِلَ بِالْهَوَى وَ عُطِّلَتِ الْأَحْكَامُ وَ كَثُرَتْ عِلَلُ النُّفُوسِ فَلَا يُسْتَوْحَشُ لِعَظِيمِ حَقٍّ عُطِّلَ وَ لَا لِعَظِيمِ بَاطِلٍ فُعِلَ فَهُنَالِكَ تَذِلُّ الْأَبْرَارُ وَ تَعِزُّ الْأَشْرَارُ وَ تَعْظُمُ تَبِعَاتُ اللَّهِ سُبْحَانَهُ عِنْدَ الْعِبَادِ. فَعَلَيْكُمْ بِالتَّنَاصُحِ فِي ذَلِكَ وَ حُسْنِ التَّعَاوُنِ عَلَيْهِ فَلَيْسَ أَحَدٌ وَ إِنِ اشْتَدَّ عَلَى رِضَا اللَّهِ حِرْصُهُ وَ طَالَ فِي الْعَمَلِ اجْتِهَادُهُ بِبَالِغٍ حَقِيقَةَ مَا اللَّهُ سُبْحَانَهُ أَهْلُهُ مِنَ الطَّاعَةِ لَهُ وَ لَكِنْ مِنْ وَاجِبِ حُقُوقِ اللَّهِ عَلَى عِبَادِهِ النَّصِيحَةُ بِمَبْلَغِ جُهْدِهِمْ وَ التَّعَاوُنُ عَلَى إِقَامَةِ الْحَقِّ بَيْنَهُمْ وَ لَيْسَ امْرُؤٌ وَ إِنْ عَظُمَتْ فِي الْحَقِّ مَنْزِلَتُهُ وَ تَقَدَّمَتْ فِي الدِّينِ فَضِيلَتُهُ بِفَوْقِ أَنْ يُعَانَ عَلَى مَا حَمَّلَهُ اللَّهُ مِنْ حَقِّهِ وَ لَا امْرُؤٌ وَ إِنْ صَغَّرَتْهُ النُّفُوسُ وَ اقْتَحَمَتْهُ الْعُيُونُ بِدُونِ أَنْ يُعِينَ عَلَى ذَلِكَ أَوْ يُعَانَ عَلَيْهِ . فَأَجَابَهُ ( عليه السلام ) رَجُلٌ مِنْ أَصْحَابِهِ بِكَلَامٍ طَوِيلٍ يُكْثِرُ فِيهِ الثَّنَاءَ عَلَيْهِ وَ يَذْكُرُ سَمْعَهُ وَ طَاعَتَهُ لَهُ ، فَقَالَ ( عليه السلام ) : إِنَّ مِنْ حَقِّ مَنْ عَظُمَ جَلَالُ اللَّهِ سُبْحَانَهُ فِي نَفْسِهِ وَ جَلَّ مَوْضِعُهُ مِنْ قَلْبِهِ أَنْ يَصْغُرَ عِنْدَهُ لِعِظَمِ ذَلِكَ كُلُّ مَا سِوَاهُ وَ إِنَّ أَحَقَّ مَنْ كَانَ كَذَلِكَ لَمَنْ عَظُمَتْ نِعْمَةُ اللَّهِ عَلَيْهِ وَ لَطُفَ إِحْسَانُهُ إِلَيْهِ فَإِنَّهُ لَمْ تَعْظُمْ نِعْمَةُ اللَّهِ عَلَى أَحَدٍ إِلَّا ازْدَادَ حَقُّ اللَّهِ عَلَيْهِ عِظَماً وَ إِنَّ مِنْ أَسْخَفِ حَالَاتِ الْوُلَاةِ عِنْدَ صَالِحِ النَّاسِ أَنْ يُظَنَّ بِهِمْ حُبُّ الْفَخْرِ وَ يُوضَعَ أَمْرُهُمْ عَلَى الْكِبْرِ وَ قَدْ كَرِهْتُ أَنْ يَكُونَ جَالَ فِي ظَنِّكُمْ أَنِّي أُحِبُّ الْإِطْرَاءَ وَ اسْتِمَاعَ الثَّنَاءِ وَ لَسْتُ بِحَمْدِ اللَّهِ كَذَلِكَ وَ لَوْ كُنْتُ أُحِبُّ أَنْ يُقَالَ ذَلِكَ لَتَرَكْتُهُ انْحِطَاطاً لِلَّهِ سُبْحَانَهُ عَنْ تَنَاوُلِ مَا هُوَ أَحَقُّ بِهِ مِنَ الْعَظَمَةِ وَ الْكِبْرِيَاءِ وَ رُبَّمَا اسْتَحْلَى النَّاسُ الثَّنَاءَ بَعْدَ الْبَلَاءِ فَلَا تُثْنُوا عَلَيَّ بِجَمِيلِ ثَنَاءٍ لِإِخْرَاجِي نَفْسِي إِلَى اللَّهِ سُبْحَانَهُ وَ إِلَيْكُمْ مِنَ التَّقِيَّةِ فِي حُقُوقٍ لَمْ أَفْرُغْ مِنْ أَدَائِهَا وَ فَرَائِضَ لَا بُدَّ مِنْ إِمْضَائِهَا فَلَا تُكَلِّمُونِي بِمَا تُكَلَّمُ بِهِ الْجَبَابِرَةُ وَ لَا تَتَحَفَّظُوا مِنِّي بِمَا يُتَحَفَّظُ بِهِ عِنْدَ أَهْلِ الْبَادِرَةِ وَ لَا تُخَالِطُونِي بِالْمُصَانَعَةِ وَ لَا تَظُنُّوا بِي اسْتِثْقَالًا فِي حَقٍّ قِيلَ لِي وَ لَا الْتِمَاسَ إِعْظَامٍ لِنَفْسِي فَإِنَّهُ مَنِ اسْتَثْقَلَ الْحَقَّ أَنْ يُقَالَ لَهُ أَوِ الْعَدْلَ أَنْ يُعْرَضَ عَلَيْهِ كَانَ الْعَمَلُ بِهِمَا أَثْقَلَ عَلَيْهِ فَلَا تَكُفُّوا عَنْ مَقَالَةٍ بِحَقٍّ أَوْ مَشُورَةٍ بِعَدْلٍ فَإِنِّي لَسْتُ فِي نَفْسِي بِفَوْقِ أَنْ أُخْطِئَ وَ لَا آمَنُ ذَلِكَ مِنْ فِعْلِي إِلَّا أَنْ يَكْفِيَ اللَّهُ مِنْ نَفْسِي مَا هُوَ أَمْلَكُ بِهِ مِنِّي فَإِنَّمَا أَنَا وَ أَنْتُمْ عَبِيدٌ مَمْلُوكُونَ لِرَبٍّ لَا رَبَّ غَيْرُهُ يَمْلِكُ مِنَّا مَا لَا نَمْلِكُ مِنْ أَنْفُسِنَا وَ أَخْرَجَنَا مِمَّا كُنَّا فِيهِ إِلَى مَا صَلَحْنَا عَلَيْهِ فَأَبْدَلَنَا بَعْدَ الضَّلَالَةِ بِالْهُدَى وَ أَعْطَانَا الْبَصِيرَةَ بَعْدَ الْعَمَى . ترجمه : اما بعد، خداوند به خاطر حكمرانى من بر شما براى من بر عهده شما حقّى قرار داده، و شما را نيز بر من حقّى است مانند حقّى كه مرا بر شماست. حقّ در عرصه وصف وسيعترين اشياء، و در مرحله انصاف تنگترين چيزهاست. كسى را بر ديگرى حقّى نيست جز اينكه آن ديگرى را نيز بر او حقّى است. و حقى از ديگرى بر عهده كسى نيست جز اينكه براى او نيز بر گردن وى حقّى است. و اگر كسى را بر ديگرى حقّى ثابت است و آن كس را بر وى حقّى نباشد اين حق فقط براى خداى سبحان است نه غير او، به خاطر احاطه قدرتش بر بندگان، و عدالتش در تمام آنچه كه فرمانش در آنها جارى است. ولى حقّش را بر بندگان چنين مقرّر فرمود كه او را بندگى كنند، و مزد عبادت را بر عهده خود براى بندگان چند برابر قرار داد به علّت فضل و كرمى كه دارد، و افزون دهى كه شايسته و اهل آن است. آن گاه خداوند از حقوق خود حقوقى را بر بعض مردم نسبت به بعض ديگر واجب گرداند، و آن حقوق را در جهات و حالات با هم برابر قرار داد و بعضى را در برابر بعضى ديگر واجب نمود، و بعضى واجب نگردد مگر به انجام حقّى كه در برابر آن است. و بزرگترين چيزى كه از اين حقوق واجب فرمود حقّ حاكم بر رعيت، و حقّ رعيت بر حاكم است، اين فريضهاى است كه خداوند براى هر يك نسبت به ديگرى واجب نموده، و اين حقوق را موجب برقرارى الفت، و ارجمندى دينشان قرار داد. رعيت اصلاح نشود مگر به صلاح حاكمان، و حاكمان اصلاح نگردند مگر به استقامت رعيت. پس زمانى كه رعيت حقّ والى را ادا كرد، و والى هم حقّ رعيت را رعايت نمود، حق ميان ايشان ارجمند گردد، و راههاى دين بر پا شود، و نشانههاى عدالت اعتدال گيرد، و سنّتها در مجراى خود روان شود، و زمان آراسته و شايسته گردد، و به دوام دولت اميد رود، و مطامع دشمنان به يأس مبدّل گردد. ولى اگر رعيت بر والى غالب شود، يا والى بر رعيت ستم كند، اختلاف كلمه پيدا شود، و نشانههاى ستم آشكار گردد، و افساد و اختلال در دين زياد شود، و راههاى روشن سنّتها رها گردد، و از روى هواى نفس عمل شود، و اجراى احكام رو به تعطيلى رود، و بيمارى روانها زياد شود، در آن وقت مردم از تعطيل حقّ عظيم نترسند، و بر انجام گرفتن باطل بزرگ وحشت نكنند. به آن هنگام است كه نيكوكاران خوار، و بدكاران عزيز شوند، و كيفر خداوند نزد بندگان بزرگ گردد. پس بر شما باد به خيرخواهى در حقّ يكديگر و كمك نيكوى يكديگر بر اين كار، زيرا كسى را- هر چند براى به دست آوردن رضاى حق حرصش شديد، و كوشش او در بندگى طولانى گردد- قدرت آن نيست كه حق طاعت خدا را چنانكه هست ادا كند، لكن از جمله حقوق واجب خدا بر بندگان اين است كه به اندازه طاقت خود به خيرخواهى يكديگر برخيزند، و در كمك به هم براى اقامه حق در بين خود اقدام كنند. و هيچ كس- گرچه منزلتش در حق عظيم باشد، و فضيلتش در دين بر ديگران پيشى داشته باشد،- چنان نيست كه در اداى حقّى كه خدا بر او واجب كرده محتاج به كمك نباشد، و هيچ كس- گر چه او را كوچك شمارند، و در ديده حقير بينند- كمتر از آن نيست كه در اداى حق به ديگران كمك كند و يا از سوى ديگران كمك شود. در آن وقت مردى از ياران آن حضرت به جواب برخاست و سخن را طولانى نمود، و در ضمن آن امام را بسيار ستود، و شنوايى و طاعت خود را نسبت به آن حضرت اظهار كرد، حضرت فرمود: آن كس كه جلال خدا در جانش بزرگ، و موضع حق در دلش با عظمت است، مىسزد كه به خاطر اين بزرگى، ما سواى خدا در نظرش كوچك باشد. و سزاوارترين كس به اين معنا كسى است كه نعمت و لطف و احسان خدا بر او بسيار است، زيرا خداوند نعمت بسيار به كسى عنايت نكرده مگر اينكه عظمت حقّ خدا بر او افزون گشته. و از پستترين حالات حاكمان نزد مرد شايسته اين است كه به آنان گمان عشق به خود ستايى برده شود، و كارشان قيافه برترى جويى به خود گرفته باشد، و من ميل ندارم كه در خاطر شما بگذرد كه من به خودستايى علاقه مندم و عاشق شنيدن مدح و ثنايم، به حمد خدا اين گونه نيستم، و اگر دوستدار اين مسأله بودم باز هم به خاطر خاكسارى در برابر عظمت و كبريايى حق كه از همه كس به آن سزاوارتر است آن را رها مىكردم. چه بسا مردمى كه ستايش خود را به وسيله جامعه پس از رنج و زحمت شيرين شمارند، ولى مرا به خاطر آنكه نفس خود را براى خدا و خدمت به شما به كار گرفتهام و هنوز از اداى كامل آن حقوق فارغ نشدهام و واجباتى كه چارهاى جز انجام آنها ندارم ثنا نگوييد. پس با من چنانكه با سركشان سخن مىگويند سخن مگوييد، و آنچه را در برابر مردم خشمگين پنهان مىكنند از من پنهان مداريد، و با مدارا و چاپلوسى با من معاشرت ننماييد، و گمان نكنيد كه شنيدن سخن حق بر من سنگين است، و مپنداريد كه تعظيم نابجاى خود را از شما درخواست دارم، زيرا آن كه اگر سخن حق به او گفته شود، يا عدالت به او پيشنهاد گردد بر او سنگين آيد، عمل به حق و عدل بر او دشوارتر است. بنا بر اين از حق گويى يا مشورت به عدل خوددارى نكنيد، كه من در نظر خود نه بالاتر از آنم كه خطا كنم، و نه در كارم از اشتباه ايمنم مگر اينكه خداوند مرا از نفسم كفايت كند نفسى كه خداوند از من به آن مالكتر است، زيرا من و شما بندگانى در اختيار پروردگارى هستيم كه جز او پروردگارى نيست، مالك و صاحب آن چيزى از ماست كه ما مالك آن نيستيم، و ما را از آنچه در آن بوديم بيرون آورد و به آنچه صلاح ما بود در آورد هدايت را عوض گمراهى، و بينايى را بعد از كور دلى به ما عنايت فرمود مربوط به :بیانات در مراسم بیست و نهمین سالگرد رحلت امام خمینی (رحمهالله) - 1397/03/14 عنوان فیش : سیره سیاسی امیرالمؤمنین(علیه السلام) کلیدواژه(ها) : سیره سیاسی امیرالمؤمنین(علیه السلام) نوع(ها) : فیش موضوعی متن فیش : در امیرالمؤمنین دو خصوصیّتِ ظاهراً متضاد جمع شده بود؛ یکی صلابت و ایستادگی و شدّت، و یکی لطافت و صفا و رقّت؛ این هر دو در امیرالمؤمنین -در اوج و در کمال خود- وجود داشت. صلابت و شدّت در برابر هر حرکت نابهحق: در برابر ظلم، در برابر ظالم، در برابر انحراف از راه خدا، در برابر طغیانگری، در برابر اغواگری؛ در مقابل اینها امیرالمؤمنین با منتهای صلابت و استحکام میایستاد که نظیر آن تا امروز دیده نشده است. در مقام مواجههی با ذکر الهی و یاد الهی از سویی، و در برخورد با مظلومین و محرومان و ضعفا و مستضعفان از سوی دیگر، در نهایت لطافت و رقّت عمل میکرد. امیرالمؤمنین (علیهالصّلاةوالسّلام) در برابر معاویه، با آن صلابت برخورد کرد؛ مشورت به امیرالمؤمنین دادند که مدّتی صبر کنید و معاویه را از استانداری شام عزل نکنید؛ زیر بار نرفت. صلابت امیرالمؤمنین در مقابل آن دو صحابی قدیمی و موجّه و بسیار آبرومند که توقّعاتی داشتند و چیزهایی میخواستند که به نظر امیرالمؤمنین نابهحق بود؛ زیر بار توقّعات آنها نرفت و با کمال صلابت و ایستادگی، مقاومت کرد. در برابر خوارج که مدّعی اسلام بودند و در مقابل امیرالمؤمنین که میزان حقیقی اسلام بود، ایستاده بودند، در مقابل اینها و کجرویهای اینها و کجفهمیهای اینها، امیرالمؤمنین در نهایت استحکام و صلابت ایستاد. از یک طرف، یکچنین صلابتی را انسان از این انسان والا و ولیّ بزرگ خدا مشاهده میکند. امّا از طرفی هم در مقابل ضعفا، در مقابل مستضعفان آنچنان رقّتی، آنچنان لطافتی، آنچنان صفائی از امیرالمؤمنین دیده میشود که انسان متحیّر میماند. داستان رفتن به خانهی آن همسر شهیدی که یتیمانی دارد -بهصورت ناشناس- و رفتن کنار تنور و نان پختن برای آنها و سرگرم کردن کودکان آنها، داستان معروفی است و شنیدهاید؛ انسان حیرت میکند از اینهمه لطافت! یا در ماجرای حملهی به استان انبار عراق که اشرارِ سپاهیان شام حمله کردند و استاندار امیرالمؤمنین را به قتل رساندند و به خانههای مردم حمله کردند، کودکان را کشتند، زنها را تهدید کردند، امیرالمؤمنین میفرماید که «فَلَو اَنَّ امرَأً مُسلِماً ماتَ مِن بَعدِ هٰذا اَسَفاً ما کانَ بِهِ مَلوما»؛ انسان مسلمان از اینکه بشنود بیگانگان به خانهی مردمِ بیدفاع حمله کردهاند و زیورها و زینتهای زنان را از آنها گرفتهاند، اگر از غصّه و از تأسّف بمیرد، او را ملامت و سرزنش نباید کرد؛ یعنی شایسته است. ببینید؛ نسبت به دفاع از حقوق ضعفا یکچنین احساس عجیب و شگفتآوری را انسان از امیرالمؤمنین مشاهده میکند! این دو خصوصیّت متضاد در امیرالمؤمنین. مربوط به :بیانات در مراسم بیست و نهمین سالگرد رحلت امام خمینی (رحمهالله) - 1397/03/14 عنوان فیش : سیره سیاسی امیرالمؤمنین(علیه السلام) کلیدواژه(ها) : سیره سیاسی امیرالمؤمنین(علیه السلام) نوع(ها) : فیش موضوعی متن فیش : در امیرالمؤمنین یک پدیدهی شگفتآوری وجود دارد؛ سه خصوصیّتِ بظاهر ناسازگار در امیرالمؤمنین جمع شده است. امیرالمؤمنین، هم انسان قوی و مقتدری است، انسان قدرتمندی است، هم درعینحال مظلوم است،…. اقتدار و قوّت امیرالمؤمنین را اگر بخواهیم درست بفهمیم، باید نگاه کنیم به گسترهی وسیع محلّ حکومت امیرالمؤمنین؛ آن کشور باعظمتی که تحت مدیریّت امیرالمؤمنین اداره میشد؛ از منتهای شرق افغانستان کنونی تا کنار دریای مدیترانه و مصر -همهی این منطقهی وسیع- تحت مدیریّت امیرالمؤمنین اداره میشد؛ با کمال قدرت و استحکام. ارادهی پولادین او، شجاعت و هنر نظامیگری او، زبان قوی و منطق جذّاب او -که کلمات امیرالمؤمنین و خطبههای پُرشور و سرشار از حکمت او تا امروز درسهای نورانی برای دلهای آحاد بشر است- نشانههای اقتدار است؛ بازوی قوی، فکر قوی، ارادهی قوی، مدیریّت قوی، زبان قوی؛ یک انسان قوی و مقتدر. درعینحال، همین انسان قوی، مظلوم است؛ نشانههای مظلومیّت او در رفتار دشمنان، در رفتار حسودان، در تهمتهای ناجوانمردانهای که عواملِ دشمنانش به امیرالمؤمنین در زمان حیات او وارد آوردند، در خواصّ دلبهدنیا سپردهی او -که بعضی از نزدیکانش و خواصّش بهخاطر دنیاطلبی از او جدا شدند- است. اینها نشانهی مظلومیّت آن بزرگوار است. این فشارِ واردآمدهی از جوانب مختلف بر این انسان بزرگ تا حدّی است که گاهی این انسان صبور و دریادل و شکیبا، آنطوری که معروف است با چاه درددل میکند، با چاه حرف میزند؛ این نشاندهندهی مظلومیّت امیرالمؤمنین است. بعد از رحلت او و شهادت او هم تا سالهای متمادی، دشمنان او که بر اریکهی حکومت، بر سلطنت مسلّط شده بودند، در سرتاسر کشور اسلامی وسیع بر سر منابر به او اهانت میکردند و [نسبت] به امیرالمؤمنین -مجسّمهی تقوا و عدالت و دادگری- بدگویی میکردند. مربوط به :بیانات در دیدار جمعی از دانشجویان - 1397/03/07 عنوان فیش :امیرالمؤمنین(علیهالسلام) در مواقعی مجبور به صبر بود کلیدواژه(ها) : صبر, حضرت علی (علیهالسلام), جنگهای امیرالمؤمنین(علیه السلام), سیره سیاسی امیرالمؤمنین(علیه السلام) نوع(ها) : نهجالبلاغه متن فیش : یکی از موانع تحقق آرزوهای بزرگ انقلاب، بیارادگی است؛ یکی از موانع، تنبلی است؛ یکی از موانع، بیصبری است. بیصبری؛ باباجان! این غذا را وقتی شما سرِ بار گذاشتید، نمیشود که بمجرّد اینکه آتش زیرِ غذا را روشن کردید، بنا کنید پا به هم کوفتن که من غذا میخواهم! خب باید صبر کنید تا بپزد. گاهی اوقات اینجوری است؛ بعضی از فعّالیّتهایی که برادرها و خواهرهای خوب انقلابی یک جاهایی انجام میدهند، ناشی از صبور نبودن است؛ صبوری لازم است؛ صبر هم یکی از خصلتهای انقلابی است. بله، خشم انقلابی داریم امّا صبر انقلابی هم داریم. مظهر اتمّ و اکمل عدالت، امیرالمؤمنین است دیگر، از او عادلتر که نداریم، امّا امیرالمؤمنین هم یک جاهایی صبر کرد؛ تاریخ زندگی امیرالمؤمنین را میبینید دیگر. یک جا میگوید: فَصَبَرتُ وَ فِی العَینِ قَذًی وَ فِی الحَلقِ شَجا؛(1) یک جا هم در مقابل فشار خوارج و مانند اینها در جنگ صفّین صبر میکند و به حکمیّت تن میدهد؛(2) پس یک جاهایی صبر ضروری است، لازم است؛ یک جاهایی صبر، [از روی] ناچاری است، یک جاهایی هم نه، ناچاری نیست اما لازم است که انسان این صبر را انجام بدهد. 1 ) خطبه 3 : از خطبههاى آن حضرت است معروف به شقشقيّه أَمَا وَ اللَّهِ لَقَدْ تَقَمَّصَهَا فُلَانٌ وَ إِنَّهُ لَيَعْلَمُ أَنَّ مَحَلِّي مِنْهَا مَحَلُّ الْقُطْبِ مِنَ الرَّحَى يَنْحَدِرُ عَنِّي السَّيْلُ وَ لَا يَرْقَى إِلَيَّ الطَّيْرُ فَسَدَلْتُ دُونَهَا ثَوْباً وَ طَوَيْتُ عَنْهَا كَشْحاً وَ طَفِقْتُ أَرْتَئِي بَيْنَ أَنْ أَصُولَ بِيَدٍ جَذَّاءَ أَوْ أَصْبِرَ عَلَى طَخْيَةٍ عَمْيَاءَ يَهْرَمُ فِيهَا الْكَبِيرُ وَ يَشِيبُ فِيهَا الصَّغِيرُ وَ يَكْدَحُ فِيهَا مُؤْمِنٌ حَتَّى يَلْقَى رَبَّهُ ترجيح الصبر فَرَأَيْتُ أَنَّ الصَّبْرَ عَلَى هَاتَا أَحْجَى فَصَبَرْتُ وَ فِي الْعَيْنِ قَذًى وَ فِي الْحَلْقِ شَجًا أَرَى تُرَاثِي نَهْباً حَتَّى مَضَى الْأَوَّلُ لِسَبِيلِهِ فَأَدْلَى بِهَا إِلَى فُلَانٍ بَعْدَهُ ثُمَّ تَمَثَّلَ بِقَوْلِ الْأَعْشَى شَتَّانَ مَا يَوْمِي عَلَى كُورِهَا وَ يَوْمُ حَيَّانَ أَخِي جَابِرِ فَيَا عَجَباً بَيْنَا هُوَ يَسْتَقِيلُهَا فِي حَيَاتِهِ إِذْ عَقَدَهَا لِآخَرَ بَعْدَ وَفَاتِهِ لَشَدَّ مَا تَشَطَّرَا ضَرْعَيْهَا فَصَيَّرَهَا فِي حَوْزَةٍ خَشْنَاءَ يَغْلُظُ كَلْمُهَا وَ يَخْشُنُ مَسُّهَا وَ يَكْثُرُ الْعِثَارُ فِيهَا وَ الِاعْتِذَارُ مِنْهَا فَصَاحِبُهَا كَرَاكِبِ الصَّعْبَةِ إِنْ أَشْنَقَ لَهَا خَرَمَ وَ إِنْ أَسْلَسَ لَهَا تَقَحَّمَ فَمُنِيَ النَّاسُ لَعَمْرُ اللَّهِ بِخَبْطٍ وَ شِمَاسٍ وَ تَلَوُّنٍ وَ اعْتِرَاضٍ فَصَبَرْتُ عَلَى طُولِ الْمُدَّةِ وَ شِدَّةِ الْمِحْنَةِ حَتَّى إِذَا مَضَى لِسَبِيلِهِ جَعَلَهَا فِي جَمَاعَةٍ زَعَمَ أَنِّي أَحَدُهُمْ فَيَا لَلَّهِ وَ لِلشُّورَى مَتَى اعْتَرَضَ الرَّيْبُ فِيَّ مَعَ الْأَوَّلِ مِنْهُمْ حَتَّى صِرْتُ أُقْرَنُ إِلَى هَذِهِ النَّظَائِرِ لَكِنِّي أَسْفَفْتُ إِذْ أَسَفُّوا وَ طِرْتُ إِذْ طَارُوا فَصَغَا رَجُلٌ مِنْهُمْ لِضِغْنِهِ وَ مَالَ الْآخَرُ لِصِهْرِهِ مَعَ هَنٍ وَ هَنٍ إِلَى أَنْ قَامَ ثَالِثُ الْقَوْمِ نَافِجاً حِضْنَيْهِ بَيْنَ نَثِيلِهِ وَ مُعْتَلَفِهِ وَ قَامَ مَعَهُ بَنُو أَبِيهِ يَخْضَمُونَ مَالَ اللَّهِ خِضْمَةَ الْإِبِلِ نِبْتَةَ الرَّبِيعِ إِلَى أَنِ انْتَكَثَ عَلَيْهِ فَتْلُهُ وَ أَجْهَزَ عَلَيْهِ عَمَلُهُ وَ كَبَتْ بِهِ بِطْنَتُهُ مبايعة علي فَمَا رَاعَنِي إِلَّا وَ النَّاسُ كَعُرْفِ الضَّبُعِ إِلَيَّ يَنْثَالُونَ عَلَيَّ مِنْ كُلِّ جَانِبٍ حَتَّى لَقَدْ وُطِئَ الْحَسَنَانِ وَ شُقَّ عِطْفَايَ مُجْتَمِعِينَ حَوْلِي كَرَبِيضَةِ الْغَنَمِ فَلَمَّا نَهَضْتُ بِالْأَمْرِ نَكَثَتْ طَائِفَةٌ وَ مَرَقَتْ أُخْرَى وَ قَسَطَ آخَرُونَ كَأَنَّهُمْ لَمْ يَسْمَعُوا اللَّهَ سُبْحَانَهُ يَقُولُ تِلْكَ الدَّارُ الْآخِرَةُ نَجْعَلُها لِلَّذِينَ لا يُرِيدُونَ عُلُوًّا فِي الْأَرْضِ وَ لا فَساداً وَ الْعاقِبَةُ لِلْمُتَّقِينَ بَلَى وَ اللَّهِ لَقَدْ سَمِعُوهَا وَ وَعَوْهَا وَ لَكِنَّهُمْ حَلِيَتِ الدُّنْيَا فِي أَعْيُنِهِمْ وَ رَاقَهُمْ زِبْرِجُهَا أَمَا وَ الَّذِي فَلَقَ الْحَبَّةَ وَ بَرَأَ النَّسَمَةَ لَوْ لَا حُضُورُ الْحَاضِرِ وَ قِيَامُ الْحُجَّةِ بِوُجُودِ النَّاصِرِ وَ مَا أَخَذَ اللَّهُ عَلَى الْعُلَمَاءِ أَلَّا يُقَارُّوا عَلَى كِظَّةِ ظَالِمٍ وَ لَا سَغَبِ مَظْلُومٍ لَأَلْقَيْتُ حَبْلَهَا عَلَى غَارِبِهَا وَ لَسَقَيْتُ آخِرَهَا بِكَأْسِ أَوَّلِهَا وَ لَأَلْفَيْتُمْ دُنْيَاكُمْ هَذِهِ أَزْهَدَ عِنْدِي مِنْ عَفْطَةِ عَنْزٍ قَالُوا وَ قَامَ إِلَيْهِ رَجُلٌ مِنْ أَهْلِ السَّوَادِ عِنْدَ بُلُوغِهِ إِلَى هَذَا الْمَوْضِعِ مِنْ خُطْبَتِهِ فَنَاوَلَهُ كِتَاباً قِيلَ إِنَّ فِيهِ مَسَائِلَ كَانَ يُرِيدُ الْإِجَابَةَ عَنْهَا فَأَقْبَلَ يَنْظُرُ فِيهِ (فَلَمَّا فَرَغَ مِنْ قِرَاءَتِهِ) قَالَ لَهُ ابْنُ عَبَّاسٍ يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ لَوِ اطَّرَدَتْ خُطْبَتُكَ مِنْ حَيْثُ أَفْضَيْتَ فَقَالَ هَيْهَاتَ يَا ابْنَ عَبَّاسٍ تِلْكَ شِقْشِقَةٌ هَدَرَتْ ثُمَّ قَرَّتْ قَالَ ابْنُ عَبَّاسٍ فَوَاللَّهِ مَا أَسَفْتُ عَلَى كَلَامٍ قَطُّ كَأَسَفِي عَلَى هَذَا الْكَلَامِ أَلَّا يَكُونَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ ( عليهالسلام )بَلَغَ مِنْهُ حَيْثُ أَرَادَ ترجمه : هان به خدا قسم ابو بكر پسر ابو قحافه جامه خلافت را پوشيد در حالى كه مىدانست جايگاه من در خلافت چون محور سنگ آسيا به آسياست، سيل دانش از وجودم همچون سيل سرازير مىشود، و مرغ انديشه به قلّه منزلتم نمىرسد. اما از خلافت چشم پوشيدم، و روى از آن بر تافتم، و عميقا انديشه كردم كه با دست بريده و بدون ياور بجنگم، يا آن عرصه گاه ظلمت كور را تحمل نمايم، فضايى كه پيران در آن فرسوده، و كم سالان پير، و مؤمن تا ديدار حق دچار مشقت مىشود ديدم خويشتندارى در اين امر عاقلانهتر است، پس صبر كردم در حالى كه گويى در ديدهام خاشاك بود، و غصه راه گلويم را بسته بود مىديدم كه ميراثم به غارت مىرود. تا نوبت اولى سپرى شد، و خلافت را پس از خود به پسر خطاب واگذارد. [سپس امام وضع خود را به شعر اعشى مثل زد:] «چه تفاوت فاحشى است بين امروز من با اين همه مشكلات، و روز حيّان برادر جابر كه غرق خوشى است». شگفتا اولى با اينكه در زمان حياتش مىخواست حكومت را واگذارد، ولى براى بعد خود عقد خلافت را جهت ديگرى بست. چه سخت هر كدام به يكى از دو پستان حكومت چسبيدند حكومت را به فضايى خشن كشانيده، و به كسى رسيد كه كلامش درشت، و همراهى با او دشوار، و لغزشهايش فراوان، و معذرت خواهيش زياد بود. بودن با حكومت او كسى را مىماند كه بر شتر چموش سوار است، كه اگر مهارش را بكشد بينىاش زخم شود، و اگر رهايش كند خود و راكب را به هلاكت اندازد به خدا قسم امت در زمان او دچار اشتباه و نا آرامى، و تلوّن مزاج و انحراف از راه خدا شدند. آن مدت طولانى را نيز صبر كردم، و بار سنگين هر بلايى را به دوش كشيدم. تا زمان او هم سپرى شد، و امر حكومت را به شورايى سپرد كه به گمانش من هم (با اين منزلت خدايى) يكى از آنانم. خداوندا چه شورايى من چه زمانى در برابر اولين آنها در برترى و شايستگى مورد شك بودم كه امروز همپايه اين اعضاى شورا قرار گيرم ولى (به خاطر احقاق حق) در نشيب و فراز شورا با آنان هماهنگ شدم، در آنجا يكى به خاطر كينهاش به من رأى نداد، و ديگرى براى بيعت به دامادش تمايل كرد، و مسايلى ديگر كه ذكرش مناسب نيست. تا سومى به حكومت رسيد كه برنامهاى جز انباشتن شكم و تخليه آن نداشت، و دودمان پدرى او (بنى اميه) به همراهى او بر خاستند و چون شترى كه گياه تازه بهار را با ولع مىخورد به غارت بيت المال دست زدند، در نتيجه اين اوضاع رشتهاش پنبه شد، و اعمالش كار او را تمام ساخت، و شكمبارگى سرنگونش نمود. بيعت با امام عليه السّلام آن گاه چيزى مرا به وحشت نينداخت جز اينكه مردم همانند يال كفتار بر سرم ريختند، و از هر طرف به من هجوم آورند، به طورى كه دو فرزندم در آن ازدحام كوبيده شدند، و ردايم از دو جانب پاره شد، مردم چونان گله گوسپند محاصرهام كردند. اما همين كه به امر خلافت اقدام نمودم گروهى پيمان شكستند، و عدهاى از مدار دين بيرون رفتند، و جمعى ديگر سر به راه طغيان نهادند، گويى هر سه طايفه اين سخن خدا را نشنيده بودند كه مىفرمايد: «اين سراى آخرت را براى كسانى قرار دهيم كه خواهان برترى و فساد در زمين نيستند، و عاقبت خوش از پرهيزكاران است.» چرا، به خدا قسم شنيده بودند و آن را از حفظ داشتند، امّا زرق و برق دنيا چشمشان را پر كرد، و زيور و زينتش آنان را فريفت. هان به خدايى كه دانه را شكافت، و انسان را به وجود آورد، اگر حضور حاضر، و تمام بودن حجت بر من به خاطر وجود ياور نبود، و اگر نبود عهدى كه خداوند از دانشمندان گرفته كه در برابر شكمبارگى هيچ ستمگر و گرسنگى هيچ مظلومى سكوت ننمايند، دهنه شتر حكومت را بر كوهانش مىانداختم، و پايان خلافت را با پيمانه خالى اولش سيراب مىكردم، آن وقت مىديديد كه ارزش دنياى شما نزد من از اخلاط دماغ بز كمتر است [چون سخن مولا به اينجا رسيد مردى از اهل عراق بر خاست و نامهاى به او داد، حضرت سر گرم خواندن شد، پس از خواندن، ابن عباس گفت: اى امير المؤمنين، كاش سخنت را از همان جا كه بريدى ادامه مىدادى فرمود:] هيهات اى پسر عباس، اين آتش درونى بود كه شعله كشيد سپس فرو نشست [ابن عباس گفت: به خدا قسم بر هيچ سخنى به مانند اين كلام ناتمام امير المؤمنين غصه نخوردم كه آن انسان والا درد دلش را با اين سخنرانى به پايان نبرد.] 2 ) خطبه 125 : از سخنان آن حضرت است در رابطه با خوارج وقتى كه حكميت را انكار كردند، در اين كلام اصحاب خود را نسبت به حكميت سرزنش مىنمايد. فرمود إِنَّا لَمْ نُحَكِّمِ الرِّجَالَ وَ إِنَّمَا حَكَّمْنَا الْقُرْآنَ هَذَا الْقُرْآنُ إِنَّمَا هُوَ خَطٌّ مَسْطُورٌ بَيْنَ الدَّفَّتَيْنِ لَا يَنْطِقُ بِلِسَانٍ وَ لَا بُدَّ لَهُ مِنْ تَرْجُمَانٍ وَ إِنَّمَا يَنْطِقُ عَنْهُ الرِّجَالُ وَ لَمَّا دَعَانَا الْقَوْمُ إلَى أَنْ نُحَكِّمَ بَيْنَنَا الْقُرْآنَ لَمْ نَكُنِ الْفَرِيقَ الْمُتَوَلِّيَ عَنْ كِتَابِ اللَّهِ سُبْحَانَهُ وَ تَعَالَى وَ قَدْ قَالَ اللَّهُ سُبْحَانَهُ فَإِنْ تَنازَعْتُمْ فِي شَيْءٍ فَرُدُّوهُ إِلَى اللَّهِ وَ الرَّسُولِ فَرَدُّهُ إِلَى اللَّهِ أَنْ نَحْكُمَ بِكِتَابِهِ وَ رَدُّهُ إِلَى الرَّسُولِ أَنْ نَأْخُذَ بِسُنَّتِهِ فَإِذَا حُكِمَ بِالصِّدْقِ فِي كِتَابِ اللَّهِ فَنَحْنُ أَحَقُّ النَّاسِ بِهِ وَ إِنْ حُكِمَ بِسُنَّةِ رَسُولِ اللَّهِ ( صلى الله عليه وآله ) فَنَحْنُ أَحَقُّ النَّاسِ وَ أَوْلَاهُمْ بِهَا وَ أَمَّا قَوْلُكُمْ لِمَ جَعَلْتَ بَيْنَكَ وَ بَيْنَهُمْ أَجَلًا فِي التَّحْكِيمِ فَإِنَّمَا فَعَلْتُ ذَلِكَ لِيَتَبَيَّنَ الْجَاهِلُ وَ يَتَثَبَّتَ الْعَالِمُ وَ لَعَلَّ اللَّهَ أَنْ يُصْلِحَ فِي هَذِهِ الْهُدْنَةِ أَمْرَ هَذِهِ الْأُمَّةِ وَ لَا تُؤْخَذَ بِأَكْظَامِهَا فَتَعْجَلَ عَنْ تَبَيُّنِ الْحَقِّ وَ تَنْقَادَ لِأَوَّلِ الْغَيِّ إِنَّ أَفْضَلَ النَّاسِ عِنْدَ اللَّهِ مَنْ كَانَ الْعَمَلُ بِالْحَقِّ أَحَبَّ إِلَيْهِ وَ إِنْ نَقَصَهُ وَ كَرَثَهُ مِنَ الْبَاطِلِ وَ إِنْ جَرَّ إِلَيْهِ فَائِدَةً وَ زَادَهُ فَأَيْنَ يُتَاهُ بِكُمْ وَ مِنْ أَيْنَ أُتِيتُمْ اسْتَعِدُّوا لِلْمَسِيرِ إِلَى قَوْمٍ حَيَارَى عَنِ الْحَقِّ لَا يُبْصِرُونَهُ وَ مُوزَعِينَ بِالْجَوْرِ لَايَعْدِلُونَ بِهِ جُفَاةٍ عَنِ الْكِتَابِ نُكُبٍ عَنِ الطَّرِيقِ مَا أَنْتُمْ بِوَثِيقَةٍ يُعْلَقُ بِهَا وَ لَا زَوَافِرِ عِزٍّ يُعْتَصَمُ إِلَيْهَا لَبِئْسَ حُشَّاشُ نَارِ الْحَرْبِ أَنْتُمْ أُفٍّ لَكُمْ لَقَدْ لَقِيتُ مِنْكُمْ بَرْحاً يَوْماً أُنَادِيكُمْ وَ يَوْماً أُنَاجِيكُمْ فَلَا أَحْرَارُ صِدْقٍ عِنْدَ النِّدَاءِ وَ لَا إِخْوَانُ ثِقَةٍ عِنْدَ النَّجَاءِ . ترجمه : ما مردمان را حكم قرار نداديم، قرآن را حكم كرديم، و اين قرآن خطى است نوشته شده ميان دو جلد كه با زبان حرف نمىزند، او را مترجمى لازم است، و از جانب او مردان سخن مىگويند. زمانى كه اين مردم ما را به حكميت قرآن دعوت كردند ما قومى نبوديم كه از قرآن رو بگردانيم، در حالى كه خداوند سبحان فرموده: «اگر در چيزى اختلاف كرديد آن را به خدا و رسولش برگردانيد». برگرداندن اختلاف به خداوند اين است كه كتابش را حاكم قرار دهيم، و ارجاع دادن اختلاف به پيامبرش اين است كه سنّتش را اخذ كنيم. پس اگر از روى صدق در كتاب خدا حكم شود ما به آن حكم از همه مردم سزاوارتريم، و اگر به سنّت رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله حكم شود ما از همه مردم به آن اولىتريم. امّا گفتار شما كه چرا ميان خود و آنان در حكميت مدت قرار دادى براى اين بود كه جاهل حق را نزد خودش روشن كند، و دانا در عقيدهاش تحقيق بيشتر كند، و شايد خداوند در اين مدت آرامش كار اين امت را اصلاح كند، و در مضيقه نباشند تا پيش از شناخت حق شتاب كرده و به نخستين گمراهى گردن نهند. قطعا برترين مردم نزد خداوند كسى است كه عمل به حق پيش او اگر چه از نتيجه آن نقصان و سختى بيند محبوبتر از باطل باشد اگر چه باطل به او نفع رساند و مقام او را بالاتر گرداند. سرگردانى شما از كدام ناحيه است اين فتنه از كجا به شما رسيد مهيّا براى رفتن به سوى مردمى شويد كه در شناخت حق سرگردان و از ديدن آن كورند، و به ستم تشويق شده آن را به عدل و انصاف بدل نمىكنند، از فهم قرآن دور، و از راه راست منحرفند. شما طرف اعتماد نيستيد كه بتوان به شما اعتماد كرد، و نه ياران توانمندى كه بتوان به شما متّكى شد. براى افروختن آتش جنگ بد آتش افروزانى هستيد اف بر شما كه از شما بس اذيّت و بلا ديدم روزى شما را براى يارى ندا مىكنم، و روزى ديگر با شما (بر سر تقصيرتان) نجوا مىكنم، نه در وقت ندا آزاد مردان صادقى هستيد، و نه در موقع نجوا راز داران مورد اطمينانى مىباشيد مربوط به :بیانات در دیدار طلاب حوزههای علمیه استان تهران - 1396/06/06 عنوان فیش : سیره سیاسی امیرالمؤمنین(علیه السلام) کلیدواژه(ها) : سیره سیاسی امیرالمؤمنین(علیه السلام) نوع(ها) : فیش موضوعی متن فیش : اگر ما دیدیم رفتار ما جوری است که دشمنان دین، دشمنان اسلام، دشمنان حاکمیّت قرآن نسبت به ما خشمگین نیستند و از وجود ما ناراحت نیستند، باید در مفید بودن خودمان شک کنیم. اگر امیرالمؤمنین است و آن قاطعیّت و آن حرکت و مانند اینها، باید [هم] کسانی مثل معاویه یا عمروعاص یا دیگران از او خشمگین باشند مربوط به :بیانات در دیدار اقشار مختلف مردم به مناسبت عید غدیر - 1395/06/30 عنوان فیش : سیره سیاسی امیرالمؤمنین(علیه السلام) کلیدواژه(ها) : سیره سیاسی امیرالمؤمنین(علیه السلام) نوع(ها) : فیش موضوعی متن فیش : خصوصیّات حکومتی [امیرالمومنین(ع)]که نتیجهی همان مسئلهی امامت است؛ امامت یعنی اینجور حکومتکردن. البتّه شدّت و ضعف دارد که آن حدّ اعلایش در شخصیّتی مثل امیرالمؤمنین هست. خصوصیّات حکومتی مثل چه؟ مثل «عدالت»، مثل «انصاف»، مثل «برابر قراردادن همهی آحاد مردم»، حتّی آنکسانی که در جامعهی شما زندگی میکنند، امّا در دین شما نیستند. امیرالمؤمنین وقتی شنید بسربنارطاة رفت وارد شهر شد و وارد [حریم] خانوادهها شد، یک خطبهی دردناکی دارد: بَلَغَنی اَنَّ الرَّجُلَ مِنهُم لِیَدخُلُ المَرأَةَ المُسلِمَةِ وَ الاُخرَی المُعاهَدَةِ فَیَنتَزِعُ حِجلَها؛ شنیدم که این نیروهای ظالم و ستمگر و گستاخ وارد خانهی زنهای مسلمان و زنهای غیر مسلمان -مُعاهَد یعنی همان یهود و نصارایی که در جامعهی اسلامی زندگی میکردند- میشدند و لباسهای اینها را، حِجِل اینها را، دستبندهای اینها را، پابندهای اینها را میکشیدند و میبردند و غارت میکردند؛ بعد میفرماید که اگر انسان از غصّهی یکچنین چیزی بمیرد و جان بدهد، او را ملامت نباید کرد. ببینید شخصیّت این است، ترحّمش به مردم، دلسوزیاش نسبت به مردم، آن هم همهی مردم؛ خب در جامعهی اسلامی، یهودی و نصرانی و غیر اینها زندگی میکنند که اینها مُعاهَدند. خب از خصوصیّات حکومتی او این است: «عدل»، «انصاف»، «برابری». «تدبیر»؛ برای جامعهی اسلامی تدبیر اندیشیدن؛ دشمن را جدا کردن، دوست را جدا کردن، دشمن را به چند طبقه تقسیم کردن. امیرالمؤمنین سه جنگ داشت؛ این سه جنگ با سه دسته دشمن بود امّا با اینها مثل هم نجنگید. جنگ با معاویه و با شام یکجور بود، جنگ با بصره جور دیگری بود. آنوقتی که حضرت با طلحه و زبیر میجنگید، جور دیگری میجنگید. آنجا زبیر را میخواست، وسط میدان جنگ با او حرف میزد، نصیحت میکرد که «برادر سوابق ما یادت باشد؛ این همه ما با هم شمشیر زدیم، این همه با هم کار کردیم»؛ اثر هم کرد، البتّه زبیر کاری که باید میکرد نکرد، باید میپیوست به امیرالمؤمنین، این کار را نکرد امّا میدان جنگ را رها کرد و رفت؛ رفتار او در جنگ با طلحه و زبیر اینجوری است. امّا رفتار او با شام اینجوری نیست؛ به معاویه حضرت چه بگوید؟ بگوید ما و تو با همدیگر بودیم؟ کِی با هم بودند؟ در جنگ بدر مقابل هم ایستادند؛ امیرالمؤمنین جدّ او و دایی او و قوم و خویش و فکوفامیل او را از دم تیغ گذرانده؛ سابقهای با هم ندارند. او هم از همان دشمنیها دارد استفاده میکند و با امیرالمؤمنین میجنگد. امیرالمؤمنین دشمنها را تقسیمبندی میکرد؛ در قضیّهی نهروان که [دشمنان] ده هزار نفر بودند، حضرت گفت از این ده هزار نفر هرکسی که بیاید این طرفِ این پرچمی که من نصب کردهام، ما با او جنگ نداریم؛ آمدند، اکثر [آنها] آمدند این طرف. حضرت فرمود بروید، رهایشان کردند. بله، آنهایی که ماندند و لجاج کردند و تعصّب کردند، با آنها جنگید؛ بر آنها هم غلبه پیدا کرد. یعنی تدبیر در ادارهی کشور؛ شناختن دشمن، شناختن دوست؛ همهی دشمنان یکجور نیستند؛ از بعضیها صرفنظر کرد. بعضیها با امیرالمؤمنین همان اوّل کار بیعت نکردند؛ مالک اشتر بالاسر حضرت ایستاده بود، شمشیر هم دستش بود، گفت یا امیرالمؤمنین! اجازه بده این آدمی که با تو بیعت نمیکند گردنش را بزنم؛ حضرت خندیدند، گفتند نه، این جوان هم که بود، آدم بد اخلاقی بود، آدم تندی بود؛ حالا هم پیر شده، تندتر شده، بگذار برود؛ ولش کردند و رفت. این تدبیر است؛ بالاترین تدبیر این است که یک کسی که در رأس قدرت است، بداند با چه کسی طرف است و با هر کسی چهجور باید رفتار بکند؛ از خصوصیّات حکومتی امیرالمؤمنین یکی این بود. «سرعت عمل»؛ معطّل نمیکرد، بمجرّد اینکه تشخیص میداد که باید این اقدام را کرد، حرکت میکرد. «تبیین»؛ حقایق را برای مردم بیان میکرد؛ شما خطبههای نهجالبلاغه را نگاه کنید، بسیاری از آنها تبیین واقعیّاتی است که در جامعهی آن روز وجود داشته -چه خطبههای حضرت، چه نامههای حضرت- بخشی از نهجالبلاغه خطبهها است، بخشی نامهها است؛ آن نامهها غالباً نامهی به کسانی است که حضرت به آنها اعتراضی دارد؛ یا دشمنانند مثل معاویه و امثال اینها، یا عمّال خود آن حضرتند که حضرت به آنها ایراد دارد؛ غالباً اینجوری است؛ بعضیها هم توصیه و دستورالعمل و فرمان است، مثل عهد مالک اشتر؛ در همهی اینها تبیین میکند، حقایق را بیان میکند برای مردم. یکی از رشتههای کار امیرالمؤمنین این است. مسئلهی «هدایت جامعه به تقوا»؛ در این خطبههای امیرالمؤمنین، کمتر خطبهای است که امر به تقوا در آن نباشد: اتَّقواالله؛ چون تقوا همهچیز است؛ وقتی تقوا در یک جامعهای بود، همهی مشکلات مادّی و معنوی جامعه حل خواهد شد؛ تقوا اینجوری است. [البتّه] تقوا با آن معنای صحیحی که دارد؛ تقوا فقط این نیست که انسان چشم از نامحرم بدوزد یا مثلاً فرض کنید فلان عمل حرام را انجام ندهد؛ این هست، این جزو تقوا است، امّا تقوا خیلی وسیعتر از اینها است. آن معنای واقعی تقوا که عبارت است از مراقب خود بودن، مراقب حرکات خود بودن، و سعی در حفظ خود در جادّهی مستقیم و صراط مستقیم؛ این معنای تقوا است؛ اگر این باشد در جامعه، همهی مشکلات حل میشود. امیرالمؤمنین دائماً مردم را به تقوا دعوت میکرد. در عمل به حق بیباک بود، ملاحظه نمیکرد؛ در عمل به عدل بیباک بود، ملاحظه نمیکرد؛ رودربایستی در زندگی امیرالمؤمنین نبود.همان آدمی که به مالک اشتر میگوید بگذار این امتناعکننده از بیعت برود، در موارد دیگری سختگیری میکند، دقّت میکند، اصرار میکند. مربوط به :بیانات در دیدار اقشار مختلف مردم به مناسبت عید غدیر - 1395/06/30 عنوان فیش : سیره سیاسی امیرالمؤمنین(علیه السلام) کلیدواژه(ها) : سیره سیاسی امیرالمؤمنین(علیه السلام) نوع(ها) : جملههای برگزیده متن فیش : امیرالمؤمنین در عمل به حق و عدل بیباک بود، ملاحظه نمیکرد؛ رودربایستی در زندگی امیرالمؤمنین نبود مربوط به :بیانات در دیدار نمایندگان اقلیتهای مذهبی کشور در مجلس شورای اسلامی - 1393/11/06 عنوان فیش : سیره سیاسی امیرالمؤمنین(علیه السلام) کلیدواژه(ها) : سیره سیاسی امیرالمؤمنین(علیه السلام) نوع(ها) : فیش موضوعی متن فیش : امیرالمؤمنین (علیهالصّلاةوالسّلام) در آن قضیهی حملهی به [شهر انبار] میفرماید: بَلَغَنی اَنَّ الرَّجُلَ مِنهُم لَیدخُلُ المَرأَةَ المُسلِمَةَ وَ الاُخرَی المُعاهِدَة؛ من شنیدهام این افرادی که حمله کردند به این شهر، وارد خانهی زن مسلمان و زن غیر مسلمان - معاهده یعنی یهود و نصارایی که پیمان دارند و در زیر سایهی حکومت اسلامی زندگی میکنند - میشوند و «یأخُذُ حِجلَها» و اذیت میکنند اینها را، آزار میکنند، ظلم میکنند. بعد حضرت میفرمایند که اگر مسلمان از این غم بمیرد، مورد ملامت نیست! ملاحظه میکنید، این امیرالمؤمنین [است]. اگر مسلمان از غصّهی این بمیرد که سپاهیان دشمن و غارتگران، وارد خانهی یک زن غیر مسلمان شدند و او را مورد آزار و اذیت قرار دادند و دستبند او را و حِجـِل او را گرفتند، ملامت نباید بشود؛ ملامت نمیشود. نظر اسلام این است مربوط به :بیانات در دیدار مردم استان ایلام در سالروز ولادت امیرالمؤمنین علیهالسلام - 1393/02/23 عنوان فیش : سیره سیاسی امیرالمؤمنین(علیه السلام) کلیدواژه(ها) : سیره سیاسی امیرالمؤمنین(علیه السلام) نوع(ها) : فیش موضوعی متن فیش : ما احتیاج به الگو داریم، احتیاج به اسوه داریم، با این نظر به امیرالمؤمنین (علیهالسّلام) نگاه کنیم. به نظر این حقیر، در چند سرفصل باید زندگى امیرالمؤمنین (علیه الصّلاة و السّلام) را مورد ملاحظه قرار داد... [یکی از آن سرفصل ها]، سلوک امیرالمؤمنین در دوران حکومت است؛ چه سلوک شخصى، چه سلوک اجتماعى و حکومتى. سلوک شخصى، زندگى زاهدانهى على در دوران حکومت و قدرت [است]. یک کشور پهناور عظیمى در ید قدرت امیرالمؤمنین بود؛ از اقصاى شرق، تا مصر، تا آفریقا - این منطقهى عظیم - همه دولت اسلامى و تحت حکومت امیرالمؤمنین بود؛ این حاکم بزرگ و مقتدر، با این کشور پهناور و ثروتمند، زندگى شخصىاش، سلوک شخصىاش، مثل یک انسان مستمند و بینوا بود؛ با یک لباس زندگى بکند، نان جو و خشک غذاى او باشد، از همهى لذّات مادّى پرهیز کند؛ طورى که خود او خطاب به همراهان و همکاران و دولتمردان زمان خود میفرمود: اِنَّکُم لا تَقدِرونَ عَلى ذلِک؛ شماها نمیتوانید؛ راست هم میگفت، هیچکس نمیتواند؛ واقعاً این عجیب است که زندگى شخصى امیرالمؤمنین در دوران حکومتش اینجورى باشد - در یک خانهى محقّر زندگى بکند؛ زندگى معیشتى او در حدّاقل، مثل یک انسان مستمند و بینوا و فقیر [باشد] - و به اینهمه کار بزرگ بپردازد. و سلوک اجتماعىاش، اقامهى حق، اقامهى عدل، ایستادگى براى اِنفاذ حکمالهى؛ واقعاً هر عقلى حیران میشود در مقابل اینهمه عظمت و اینهمه قدرت. این چه انسانى است؟ این غیر از مقامات معنوى است؛ سلوک سیاسى [است]. سیاستمداران دنیا و حکّام عالم چهجورى زندگى کردند؟ امیرالمؤمنین چهجورى زندگى کرد؟ این هم یک سرفصل مهمّى است که دیگر تا امروز نظیرى نداشته است و نخواهد داشت؛ زهد امیرالمؤمنین و سلوک شخصى او و عبادت او در دوران اقتدارش. به امام سجّاد (علیه الصّلاة و السّلام) عرض کردند که یا بن رسولالله! شما چرا اینقدر به خودتان سختى میدهید، فشار مىآورید، اینجور عبادت میکنید، اینجور زهد میکنید، اینجور روزه میگیرید، اینجور گرسنگى میکشید؟ امام سجّاد گریه کرد، فرمود: آنچه من میکنم، درمقابل آنچه جدّم امیرالمؤمنین میکرد چیست؛ کار من کجا، کار او کجا! یعنى امام سجّاد، سلوک عبادى و زاهدانهى خود را در مقابل سلوک زاهدانه و عبادى امیرالمؤمنین کوچک میشمارد؛ این خیلى مهم است. مربوط به :بیانات در دیدار مردم استان ایلام در سالروز ولادت امیرالمؤمنین علیهالسلام - 1393/02/23 عنوان فیش : سیره سیاسی امیرالمؤمنین(علیه السلام) کلیدواژه(ها) : سیره سیاسی امیرالمؤمنین(علیه السلام) نوع(ها) : جملههای برگزیده متن فیش : صبر امیرالمؤمنین، اقدامهاى او، همکارىهاى او، فداکارى بود کتاب فداکارىهاى امیرالمؤمنین (علیه الصّلاة و السّلام) به تنهایى یک کتاب طولانى و پر حجمى براى هر بینندهاى است، انسان را واقعاً متحیّر میکند مربوط به :بیانات در دیدار مردم بوشهر در روز میلاد امام علی(ع) - 1389/04/05 عنوان فیش : سیره سیاسی امیرالمؤمنین(علیه السلام) کلیدواژه(ها) : سیره سیاسی امیرالمؤمنین(علیه السلام) نوع(ها) : فیش موضوعی متن فیش : زندگی امیرالمؤمنین سر تا پا درس است. آن چیزی که در میان رفتارهای امیرالمؤمنین - که شامل همهی خصلتهای نیک یک انسان و یک زمامدار است - انسان مشاهده میکند و برترینِ این خصوصیات برای امروز ماست، مسئلهی بصیرتبخشی و بصیرتدهی به کسانی است که نیاز به بصیرت دارند؛ یعنی روشن کردن فضا. در همهی ادوار، این شجاعت بی پایان، این فداکاری عظیم، در خدمت آگاه کردن مردم، عمق دادن به اندیشهی مردم و ایمان مردم به کار رفته است. در جنگ صفین وقتی طرف مقابل که احساس میکرد دارد شکست میخورد، برای اینکه جنگ را متوقف کند، قرآنها را سر نیزه کرد، یک عدهای آمدند دور امیرالمؤمنین را گرفتند و فشار آوردند که باید تسلیم شوی و جنگ را تمام کنی؛ اینها قرآن را مطرح کردند. کار مزورانهای بود، کار عجیبی بود. حضرت فرمود: شما اشتباه میکنید؛ شما اینها را نمیشناسید. این کسانی که امروز قرآن را به عنوان حَکم مطرح میکنند، به قرآن اعتقاد ندارند. من اینها را میشناسم. «انّی عرفتهم اطفالا و رجالا»؛ من دورهی کودکی اینها را دیدم، دورهی بزرگی اینها را هم دیدم. «فکانوا شرّ اطفال و شرّ رجال»؛ بدترینها بودند. اینها به قرآن اعتقادی ندارند. وقتی در تنگنا گیر میکنند، قرآن را مطرح میکنند. البته آنها گوش نکردند، اصرار ورزیدند و دنیای اسلام خسارتش را خورد.امیرالمؤمنین اهل بصیرت دادن است...امیرالمؤمنین در آن لحظهی فریب و فتنه، به دوستان خود نهیب میزند: «امضوا علی حقّکم و صدقکم»؛ این راه حقی که در پیش گرفتید، این حرکت صادقانهای که دارید انجام میدهید، این را از دست ندهید و رها نکنید؛ با حرفهای فتنهگران و فتنهانگیزان، در دل شما تزلزل به وجود نیاید؛ «امضوا علی حقّکم و صدقکم»؛ راهتان راه درستی است. خاصیت دوران فتنه .. غبارآلودگی است، مهآلودگی است. نخبگان گاهی دچار خطا و اشتباه میشوند. اینجا شاخص لازم است. شاخص، همان حق و صدق و بیّنهای است که در اختیار مردم قرار دارد. امیرالمؤمنین مردم را به آن ارجاع میداد. مربوط به :خطبههای نمازجمعه در بیست و یکمین سالگرد رحلت امام خمینی (رحمهالله) - 1389/03/14 عنوان فیش : سیره سیاسی امیرالمؤمنین(علیه السلام) کلیدواژه(ها) : سیره سیاسی امیرالمؤمنین(علیه السلام) نوع(ها) : فیش موضوعی متن فیش : گذشتهی اشخاص، مورد توجه نیست. گذشته مال آن وقتی است که حال فعلی معلوم نباشد. انسان به آن گذشته تمسک کند و بگوید: خوب، قبلاً اینجوری بوده، حالا هم لابد همان جور است. اگر حال فعلی اشخاص در نقطهی مقابل آن گذشته بود، آن گذشته دیگر کارائی ندارد. این همان قضاوتی بود که امام امیرالمؤمنین (علیه الصّلاة و السّلام) با جناب طلحه و جناب زبیر کرد. شما باید بدانید طلحه و زبیر مردمان کوچکی نبودند. جناب زبیر سوابقی درخشان دارد که نظیر آن را کمتر کسی از اصحاب امیرالمؤمنین داشت. بعد از به خلافت رسیدن جناب ابی بکر، در همان روزهای اول، پای منبر ابیبکر چند نفر از صحابه بلند شدند، اظهار مخالفت کردند، گفتند: حق با شما نیست؛ حق با علی بن ابی طالب است. اسم این اشخاص در تاریخ ثبت است. اینها چیزهائی نیست که شیعه نقل کرده باشد؛ نه، این در همهی کتب تواریخ ذکر شده است. یکی از آن اشخاصی که پای منبر جناب ابیبکر بلند شد و از حق امیرالمؤمنین دفاع کرد، زبیر است. این سابقهی زبیر است. مابین آن روز و روزی که زبیر روی امیرالمؤمنین شمشیر کشید، فاصله بیست و پنج سال است. حالا برادران اهل سنت از طرف طلحه و زبیر اعتذار میکنند، میگویند آنها اجتهادشان به اینجا منتهی شد؛ خیلی خوب، حالا هر چی. ما راجع به اینکه آنها در مقابل خدای متعال چه وضعی دارند، الان در مقام آن نیستیم؛ اما امیرالمؤمنین با اینها چه کرد؟ جنگید. امیرالمؤمنین از مدینه لشکر کشید، رفت طرف کوفه و بصره، برای جنگ با طلحه و زبیر. یعنی آن سوابق محو شد، تمام شد مربوط به :بیانات در دیدار مردم به مناسبت عید غدیر - 1388/09/15 عنوان فیش : سیره سیاسی امیرالمؤمنین(علیه السلام) کلیدواژه(ها) : سیره سیاسی امیرالمؤمنین(علیه السلام) نوع(ها) : فیش موضوعی متن فیش : جوانی آن بزرگوار[امیرالمومنین(ع)]، الگوست برای جوانهای امت اسلام؛ آنجور با صفا و صداقت و بصیرت، حقیقت را دیدن، شناختن، به دنبال آن دویدن، از آن با همهی وجود دفاع کردن، میدانهای خطر را طی کردن، خطر را ندیده گرفتن و به هیچ انگاشتن، از راه صحیح یک سر سوزن منحرف نشدن، چشم به پیغمبر داشتن، «یحذو حذو الرّسول»؛ دنبال پیغمبر قدم به قدم حرکت کردن، در مقابل امر الهی و اوامر پیغمبر تسلیم محض بودن، در عین حال لحظه به لحظه بر دانش خود افزودن، عمل را با علم خود منطبق کردن در همهی آنات زندگی. این، جوانی امیرالمؤمنین است. دورهی میانسالی و سالخوردگی امیرالمؤمنین هم مشحون از امتحانهای دشوار، امتحانهای عجیب و غریب است و در همهی اینها آن صبر عظیم، صبر جمیل؛ مصلحت اسلام را - آنجائی که مصلحت اسلام در خطر است - بر همه چیز ترجیح دادن، حتّی بر حق مسلّم خود. امیرالمؤمنین میتوانست آن وقتی که احساس میکرد حق او ضایع میشود، قیام کند؛ علی که از کسی نمیترسید. او کسی بود که اگر جلو هم میافتاد، مطمئناً کسانی دنبال او حرکت میکردند؛ اما «فأمسکت بیدی یدی حتّی رأیت راجعة النّاس قد رجعت عن الإسلام یدعون إلی محق دین محمّد (صلّی اللَّه علیه و آله)» میفرماید: دیدم انگیزههای مخالف با اصل دین، دارد در دلها زنده میشود، دشمنانی هستند، مخالفینی هستند، میخواهند از موقعیت استفاده کنند، لذا من آمدم وسط میدان، از اصل دین دفاع کردم؛ از حق خود گذشتم و عبور کردم. مصلحت اسلام را اینجور با همهی وجود رعایت میکند. آن وقتی هم که نوبت حکومت و سیاست به حسَب تقدیر الهی به او میرسد، مردم مراجعه میکنند، اصرار میکنند، از آن حضرت میخواهند که زمام قدرت را در دست بگیرد، مقتدرانه وارد میدان میشود؛ «لایخاف فی اللَّه لومة لائم»؛ از هیچ چیز نمیترسد، هیچ ملامتی او را از راه بر نمیگرداند. یک الگوی کامل؛ این امیرالمؤمنین است؛ این آن انسان والائی است که شیعه برای او این ارج و مقام را قائل است. این را خوب است همهی امت اسلامی توجه کنند. مربوط به :خطبههای نماز جمعهی تهران - 1388/06/20 عنوان فیش :جلوگیری از چاپلوسی مردم؛ یکی از خصائص سلوک سیاسی امام علی(ع) کلیدواژه(ها) : سیره سیاسی امیرالمؤمنین(علیه السلام), تاریخ دوران حکومت حضرت علی بن ابیطالب (علیهالسلام نوع(ها) : روایت تاریخی متن فیش : یكی از خصوصیات امیرالمؤمنین در سلوك سیاسیاش این بود كه از مردم جداً - نه به صورت تعارف - درخواست میكند كه با او متملقانه حرف نزنند، چاپلوسی نكنند، تصنع در برخورد با او به خرج ندهند. در وسط یكی از خطبههای امیرالمؤمنین - كه یكی از آن خطبههای بلیغ و عجیب امیرالمؤمنین است - یك نفری بلند شد، شروع كرد تعریف و تمجید از امیرالمؤمنین؛ از سخن و از مطالب آن حضرت بنا كرد تمجید كردن و ثنا كردن بر امیرالمؤمنین. حرفهای او كه تمام شد، حضرت رو كرد به او، تقریباً به همان اندازهای كه صحبت كرده بود - آنچه كه انسان توی نهجالبلاغه و در آن مقداری كه سید رضی انتخاب كرده، میبیند - در نصیحت این مرد صحبت كرد كه با من اینجوری حرف نزنید. از جمله همین عبارت معروف است: «فلا تكلّمونی بما تكلّم به الجبابرة»؛ آنجوری كه با پادشاهان، با جباران حرف میزنند، با من حرف نزنید. «و لاتتحفّظوا منّی بما یتحفّظ به عند اهل البادرة»؛ آنجوری كه ملاحظه میكنند كه نبادا بدش بیاید، نبادا موجبِ ناخرسندی یا ناخوشایندی فلان جبار بشود - حرفهائی را نمیزنند، ملاحظاتی را میكنند - جلوی من این ملاحظات را نكنید. «و لاتخالطونی بالمصانعة و لا تظنّوا بی استثقالا فی حقّ قیل لی»؛خیال نكنید كه اگر حرف حقی را به من گفتید، علی از حرف حق شما دلگیر خواهد شد. برای او سنگین خواهد آمد؛ اینجور نیست. این هم یكی از خصوصیات سیاست امیرالمؤمنین است مربوط به :خطبههای نماز جمعهی تهران - 1388/06/20 عنوان فیش : حضرت علی (علیهالسلام), مدارا کردن, رفتار امیرالمؤمنین (علیه السلام) با مخالفان, رفتار علوی, سیره سیاسی امیرالمؤمنین(علیه السلام), سیره امیرالمؤمنین(علیه السلام) کلیدواژه(ها) : حضرت علی (علیهالسلام), مدارا کردن, رفتار امیرالمؤمنین (علیه السلام) با مخالفان, رفتار علوی, سیره سیاسی امیرالمؤمنین(علیه السلام), سیره امیرالمؤمنین(علیه السلام) نوع(ها) : جملههای برگزیده متن فیش : امیرالمومنین كسی نبود كه بدون رعایت مداراهای لازم با مخالفان، اول دست به شمشیر ببرد. مربوط به :خطبههای نماز جمعهی تهران - 1388/06/20 عنوان فیش : حضرت علی (علیهالسلام), سیره سیاسی امیرالمؤمنین(علیه السلام), اخلاق سیاسی, استدلال با مخالفان, رفتار امیرالمؤمنین (علیه السلام) با مخالفان, رفتار علوی کلیدواژه(ها) : حضرت علی (علیهالسلام), سیره سیاسی امیرالمؤمنین(علیه السلام), اخلاق سیاسی, استدلال با مخالفان, رفتار امیرالمؤمنین (علیه السلام) با مخالفان, رفتار علوی نوع(ها) : جملههای برگزیده متن فیش : یكی از خصوصیات امیرالمومنین در ممشای سیاسیاش این بود كه با دشمنان خود و مخالفان خود با استدلال حرف میزد و استدلال میكرد. مربوط به :خطبههای نماز جمعهی تهران - 1388/06/20 عنوان فیش : اخلاق سیاسی, سیره سیاسی امیرالمؤمنین(علیه السلام), حکومت امیرالمومنین (علیه السلام), شاخصههای حکومت امیرالمومنین علیه السلام, رفتار علوی, سیره امیرالمؤمنین(علیه السلام), حضرت علی (علیهالسلام) کلیدواژه(ها) : اخلاق سیاسی, سیره سیاسی امیرالمؤمنین(علیه السلام), حکومت امیرالمومنین (علیه السلام), شاخصههای حکومت امیرالمومنین علیه السلام, رفتار علوی, سیره امیرالمؤمنین(علیه السلام), حضرت علی (علیهالسلام) نوع(ها) : جملههای برگزیده متن فیش : سلوك سياسى اميرالمومنين از سلوك معنوى و اخلاقى او جدا نيست؛ سياست اميرالمومنين هم، آميختهى با معنويت است، آميختهى با اخلاق است، اصلا منشا گرفتهى از معنويت على و اخلاق اوست. مربوط به :خطبههای نماز جمعهی تهران - 1388/06/20 عنوان فیش : سیره سیاسی امیرالمؤمنین(علیه السلام), شاخصههای حکومت امیرالمومنین علیه السلام, حضرت علی (علیهالسلام), حکومت امیرالمومنین (علیه السلام), ظلم, دروغ کلیدواژه(ها) : سیره سیاسی امیرالمؤمنین(علیه السلام), شاخصههای حکومت امیرالمومنین علیه السلام, حضرت علی (علیهالسلام), حکومت امیرالمومنین (علیه السلام), ظلم, دروغ نوع(ها) : جملههای برگزیده متن فیش : یکى از خصوصیات سیاستورزى امیرالمومنین این بود که براى پیروز شدن، به ظلم و دروغ و کارهاى ظالمانه متوسل نمیشد. مربوط به :خطبههای نماز جمعهی تهران - 1388/06/20 عنوان فیش : سیره سیاسی امیرالمؤمنین(علیه السلام) کلیدواژه(ها) : سیره سیاسی امیرالمؤمنین(علیه السلام) نوع(ها) : فیش موضوعی متن فیش : سلوک سیاسی امیرالمؤمنین از سلوک معنوی و اخلاقی او جدا نیست؛ سیاست امیرالمؤمنین هم، آمیختهی با معنویت است، آمیختهی با اخلاق است، اصلاً منشأ گرفتهی از معنویت علی و اخلاق اوست. سیاست اگر از اخلاق سرچشمه بگیرد، از معنویت سیراب بشود، برای مردمی که مواجه با آن سیاستند، وسیلهی کمال است، راه بهشت است؛ اما اگر سیاست از اخلاق جدا شد، از معنویت جدا شد، آن وقت سیاستورزی میشود؛ یک وسیلهای برای کسب قدرت، به هر قیمت؛ برای کسب ثروت، برای پیش بردن کار خود در دنیا. . این سیاست میشود آفت؛ برای خود سیاستورز هم آفت است، برای مردمی هم که در عرصهی زندگی آنها این سیاست ورزیده میشود هم آفت است. امیرالمؤمنین این حکومتی را که در آن سه جنگِ مفصل نظامی با هزارها کشته اتفاق افتاد - شما در نهج البلاغه نگاه کنید - با تعبیراتی معرفی میکند که نشاندهندهی تحقیر او نسبت به این حکومت است. یک وقت او را - در خطاب به ابنعباس - از بند کفش کهنهی وصلهزدهی خود بی ارزشتر معرفی میکند. یکجا دربارهی همین حکومت میفرماید: «لألفیتم دنیاکم هذه ازهد عندی من عفطة عنز»؛ آن رطوبتی که از عطسهی یک بزغاله حاصل میشود چقدر ارزش رطوبتی و حیاتی دارد؟ هیچ. میفرماید: این حکومت، این قدرت، نشستن بر این اریکه برای علی، از این کمتر و کماهمیتتر است. یک جا در همان خطبه برای اینکه چرا این حکومت را قبول کرد، استدلال میکند: «لو لا حضور الحاضر و قیام الحجّة بوجود النّاصر»؛ دیدم مردم آمدند، اصرار میکنند، نصرت خودشان را عرضه میکنند، قبول کردم. باز در مقام استدلال: «و ما اخذ اللَّه علی العلماء ان لایقارّوا علی کظّة ظالم و لا سغب مظلوم»؛ میفرماید: خدای متعال بر عالمان، بر دانایان عالم، تکلیف معین کرده است که بر سیری ظالم و تهیدستی و گرسنگی مظلوم صبر نکنند، تحمل نکنند. اینهاست چیزهائی که امیرالمؤمنین را به سمت حکومت میکشاند، یا در مقابل کسانی که علیه او بغی میکنند، به مقاومت، به ایستادگی، به حتّی جنگ نظامی میکشاند؛ والّا حکومت برای امیرالمؤمنین ارزشی ندارد. مربوط به :خطبههای نماز جمعهی تهران - 1388/06/20 عنوان فیش : سیره سیاسی امیرالمؤمنین(علیه السلام) کلیدواژه(ها) : سیره سیاسی امیرالمؤمنین(علیه السلام) نوع(ها) : فیش موضوعی متن فیش : این نکته را باید در نظر داشت و توجه کرد که سلوک سیاسی امیرالمؤمنین از سلوک معنوی و اخلاقی او جدا نیست؛ سیاست امیرالمؤمنین هم، آمیختهی با معنویت است، آمیختهی با اخلاق است، اصلاً منشأ گرفتهی از معنویت علی و اخلاق اوست. سیاست اگر از اخلاق سرچشمه بگیرد، از معنویت سیراب بشود، برای مردمی که مواجه با آن سیاستند، وسیلهی کمال است، راه بهشت است؛ اما اگر سیاست از اخلاق جدا شد، از معنویت جدا شد، آن وقت سیاستورزی میشود؛ یک وسیلهای برای کسب قدرت، به هر قیمت؛ برای کسب ثروت، برای پیش بردن کار خود در دنیا. . این سیاست میشود آفت؛ برای خود سیاستورز هم آفت است، برای مردمی هم که در عرصهی زندگی آنها این سیاست ورزیده میشود هم آفت است. مربوط به :خطبههای نماز جمعهی تهران - 1388/06/20 عنوان فیش : سیره سیاسی امیرالمؤمنین(علیه السلام) کلیدواژه(ها) : سیره سیاسی امیرالمؤمنین(علیه السلام) نوع(ها) : فیش موضوعی متن فیش : یکی از خصوصیات [امیرالمومنین(ع)در سیاست ورزی] این است: از مکر و فریب دور است. در یک جملهای از حضرت نقل شده که: «لو لا التّقی لکنت ادهی العرب»؛ اگر تقوا دست و پای مرا نمیبست، از همهی آحاد و مکاران عرب، مکر و حیله را بهتر بلد بودم. یک جای دیگر در مقام مقایسهی معاویه با خودش - چون معاویه به دهاء و مکر در حکومت معروف بود - به حسب آنچه که نقل شده، فرمود: «واللَّه ما معاویة بأدهی منّی»؛ معاویه از من زرنگتر نیست. منتها علی چه کند؟ وقتی بنای بر رعایت تقوا و رعایت اخلاق دارد، دست و زبانش بسته است. روش امیرالمؤمنین این است. تقوا که نبود، دست و زبان انسان باز است، میتواند همه چیز بگوید، خلاف واقع میتواند بگوید، تهمت میتواند بزند، دروغ به مردم میتواند بگوید، نقض تعهدات میتواند بکند، دلبستگی به دشمنانِ صراط مستقیم میتواند پیدا کند. وقتی تقوا نبود، اینجوری است. امیرالمؤمنین میفرماید: من سیاست را با تقوا انتخاب کردم، با تقوا اختیار کردم؛ این است که در روش امیرالمؤمنین، مکاری و حیلهگری و کارهای کثیف و این چیزها وجود ندارد؛ پاکیزه است. مربوط به :خطبههای نماز جمعهی تهران - 1388/06/20 عنوان فیش : سیره سیاسی امیرالمؤمنین(علیه السلام) کلیدواژه(ها) : سیره سیاسی امیرالمؤمنین(علیه السلام) نوع(ها) : فیش موضوعی متن فیش : [امیرالمومنین(ع)] تا حد ممکن با مخالفان خودش، حتّی با دشمنان خودش مدارا کرد. اینی که میبینید امیرالمؤمنین سه جنگ را در دوران حدود پنج سالِ حکومت خود مجبور شد و تحمل کرد، بعد از این بود که همهی مداراهای لازم انجام گرفته بود. امیرالمؤمنین کسی نبود که بدون رعایت مداراهای لازم با مخالفان، اول دست به شمشیر ببرد. حالا چند تا از جملات امیرالمؤمنین را بشنوید: یک جا در اول خلافت، یک عدهای آمدند دور امیرالمؤمنین - اشاره میکردند به بعضی - آقا! تکلیف اینها را یکسره کن. اصرار میکردند. امیرالمؤمنین در جواب، اینها را نصیحت به صبر کرد و از جملهی چیزهائی که فرمود، این بود: این نظری که شما دارید، یک نظر است. «فرقة تری ما ترون»؛ یک عده همین نظر شما را قبول دارند. «و فرقة تری ما لاترون»؛ یک عده حرفی را قبول دارند که شما معتقد به او نیستید، او را قبول ندارید. «و فرقة لاتری هذا و لا ذاک»؛ یک عدهای هم نه آنطرفی و نه آنطرفی، یک نظر سومی دارند. «فاصبروا»؛ صبر کنید تا امیرالمؤمنین با حکمت کار خود را انجام بدهد. «حتّی ... تؤخذ الحقوق مسمحة»؛ بگذارید با سماح، با ملاطفت، با ملایمت، حق ذیحق را بگیریم، احقاق حق بکنیم. «و اذا لماجد بدّا فاخر الدّواء الکىّ»؛ تا میتوانیم با تسامح، با سماح، با خوشرفتاری، حق را به حقدار برگردانیم، احقاق حق بکنیم. اگر دیدیم چارهای نماند، زیر بار حق نمیروند، آن وقت «اخر الدّواء الکىّ». این یک مثل معروف عربی است؛ «اخر الدّواء الکىّ»؛ یعنی آخرین چاره را دیگر با قاطعیت انجام میدهیم. تا آنجائی که ممکن است، با دارو و مرهمگذاری عمل میکنیم برای اینکه این زخم را علاج کنیم و شفا بدهیم؛ مرهم میگذاریم؛ وقتی نشد، آخر کار داغ میکنیم؛ چارهای نیست. در جنگ صفین قبل از آنی که جنگ شروع بشود، یک عدهای همینطور پا به زمین میکوبیدند که امیرالمؤمنین چرا حمله نمیکنی؟ اصرار میکردند که حمله کن. امیرالمؤمنین فرمود: «فواللَّه ما دفعت الحرب یوما الاّ و انا اطمع ان تلحق بی طائفة فتهتدی بی»؛ یعنی من دنبال جنگ نیستم، دنبال هدایتم؛ یک روز هم که درگیری و برخورد را عقب میاندازم، برای این است که شاید یک عدهای دل به حقیقت بدهند، به راه صراط مستقیم بیایند. وقتی که مأیوس شدیم، دیدیم نه، کسی نمیآید، آن وقت شمشیر را میکشیم و جنگ را شروع میکنیم. دربارهی اهل جمل، در قضیهی جنگ جمل - که یکی از آزمایشهای بسیار دشوار امیرالمؤمنین بود - فرمود: «انّ هؤلاء قد تمالئوا علی سخطة امارتی»؛ اینها جمع شدند، دست به یکی کردند برای اینکه نسبت به این حکومتی که به امیرالمؤمنین رسیده است، خشم خود را آشکار کنند. «و سأصبر»؛ فرمود: من صبر خواهم کرد. اما تا کی؟ «ما لماخف علی جماعتکم»؛ آن وقتی که ببینم حرکت اینها دارد بین شما مسلمانها شکاف ایجاد میکند، اختلاف ایجاد میکند، برادران را در مقابل هم قرار میدهد، آن وقت وارد عمل خواهم شد و فتنه را علاج خواهم کرد؛ تا آن وقتی که ممکن است، صبر میکنم و با نصیحت رفتار میکنم. یکی از خصوصیات امیرالمؤمنین در ممشای سیاسیاش این بود که با دشمنان خود و مخالفان خود با استدلال حرف میزد و استدلال میکرد. در نامههائی که حتّی به معاویه نوشته است - با اینکه دشمنی بین معاویه و امیرالمؤمنین شدید بود، در عین حال او نامه مینوشت، اهانت میکرد، حرفهای خلاف میگفت - استدلال میکرد بر اینکه روش تو غلط است. با طلحه و زبیر که آمدند با امیرالمؤمنین بیعت کردند - اینها به عنوانی که میخواهیم عمره برویم، از مدینه خارج شدند، رفتند به طرف مکه. امیرالمؤمنین مراقب بود، از اول هم گفت که اینها قصدشان عمره نیست. رفتند و کارهائی کردند؛ حالا تفاصیلش زیاد است - حضرت اینجور میفرماید: «لقد نقمتما یسیرا و ارجأتما کثیرا»؛ شما یک چیز کوچک را وسیله و مایهی اختلاف قرار دادید، این همه نقاط مثبت را ندیده گرفتید؛ دم از دشمنی میزنید، دم از مخالفت میزنید. با اینها متواضعانه امیرالمؤمنین حرف میزند، توضیح میدهد؛ میگوید: من دنبال دشمن نمیگردم. این مدارا را دارد. اما آن وقتی که این مدارا اثر نکند، آن وقت جای قاطعیت علوی است؛ آن جائی است که امیرالمؤمنین نشان میدهد که با کسانی مثل خوارج، آنجور رفتار میکند که خودش فرمود: «انا فقأت عین الفتنة»؛ چشم فتنه را من در آوردم. و کسی دیگر غیر از علی نمیتوانست - به گفتهی خود آن بزرگوار در نهجالبلاغه - این کار را بکند. مربوط به :خطبههای نماز جمعهی تهران - 1388/06/20 عنوان فیش : سیره سیاسی امیرالمؤمنین(علیه السلام) کلیدواژه(ها) : سیره سیاسی امیرالمؤمنین(علیه السلام) نوع(ها) : فیش موضوعی متن فیش : یکی از خصوصیات سیاستورزی امیرالمؤمنین این بود که برای پیروز شدن، به ظلم و به دروغ و به کارهای ظالمانه متوسل نمیشد. یک عدهای در اوائل حکومت امیرالمؤمنین آمدند که آقا شما این افرادی که تو جامعه هستند - این متنفذین - یک مقداری ملاحظهی اینها را بکن و سهم بیشتری از بیتالمال به اینها بده، مخالفت اینها را موجب نشو و دلهایشان را جلب کن! فرمود: «أ تأمرونّی ان أطلب النّصر بالجور»؛ شما میخواهید من پیروزی را به وسیلهی ظلم برای خودم دست و پا کنم؟ «واللَّه لا اطور به ما سمر سمیر و ما أمّ نجم فی السّماء نجما»؛ امکان ندارد امیرالمؤمنین با ظلم، با راه غلط و خطا، با شیوههای غیر اسلامی دوست برای خودش درست کند. مربوط به :خطبههای نماز جمعهی تهران - 1388/06/20 عنوان فیش : سیره سیاسی امیرالمؤمنین(علیه السلام) کلیدواژه(ها) : سیره سیاسی امیرالمؤمنین(علیه السلام) نوع(ها) : فیش موضوعی متن فیش : یکی از خصوصیات امیرالمؤمنین در سلوک سیاسی اش این بود که از مردم جداً - نه به صورت تعارف - درخواست میکند که با او متملقانه حرف نزنند، چاپلوسی نکنند، تصنع در برخورد با او به خرج ندهند. در وسط یکی از خطبههای امیرالمؤمنین - که یکی از آن خطبههای بلیغ و عجیب امیرالمؤمنین است - یک نفری بلند شد، شروع کرد تعریف و تمجید از امیرالمؤمنین؛ از سخن و از مطالب آن حضرت بنا کرد تمجید کردن و ثنا کردن بر امیرالمؤمنین. حرفهای او که تمام شد، حضرت رو کرد به او، تقریباً به همان اندازهای که صحبت کرده بود - آنچه که انسان توی نهجالبلاغه و در آن مقداری که سید رضی انتخاب کرده، میبیند - در نصیحت این مرد صحبت کرد که با من اینجوری حرف نزنید. از جمله همین عبارت معروف است: «فلا تکلّمونی بما تکلّم به الجبابرة»؛ آنجوری که با پادشاهان، با جباران حرف میزنند، با من حرف نزنید. «و لاتتحفّظوا منّی بما یتحفّظ به عند اهل البادرة»؛ آنجوری که ملاحظه میکنند که نبادا بدش بیاید، نبادا موجبِ ناخرسندی یا ناخوشایندی فلان جبار بشود - حرفهائی را نمیزنند، ملاحظاتی را میکنند - جلوی من این ملاحظات را نکنید. «و لاتخالطونی بالمصانعة و لا تظنّوا بی استثقالا فی حقّ قیل لی»؛ خیال نکنید که اگر حرف حقی را به من گفتید، علی از حرف حق شما دلگیر خواهد شد. برای او سنگین خواهد آمد؛ اینجور نیست. این ...یکی از خصوصیات سیاست امیرالمؤمنین است. مربوط به :خطبههای نماز جمعهی تهران - 1388/06/20 عنوان فیش : سیره سیاسی امیرالمؤمنین(علیه السلام) کلیدواژه(ها) : سیره سیاسی امیرالمؤمنین(علیه السلام) نوع(ها) : فیش موضوعی متن فیش : یکی از خصوصیات ..[سیاسی] این بزرگوار[امیرالمومنین(ع)] هم این است که رفتارش با مخالفان و معارضان یک جور نیست؛ همه را به یک چوب نمیراند. امیرالمؤمنین فرق میگذارد بین افرادی و جریانهائی، با افرادی و جریانهای دیگری. دربارهی خوارجِ - البته در مقابل انحراف و انحطاط و توسل به ظواهر دینی - بدون اعتقاد، علی ایستاد؛ هم در مقابل معاویه ایستاد - آنوقتی که قرآنها را سر نیزه کردند، امیرالمؤمنین فرمود: واللَّه این مکر است، این خدعه است، این فریب است؛ اینها به قرآن اعتقادی ندارند - هم در آنوقتی که خوارج با آن ظواهر دینی، با آن صوت حزین قرآنخوانی در مقابل حضرت قرار گرفتند، حضرت ایستاد. یعنی آنجائی که کسانی بخواهند با ظواهر دینی کار بکنند و پیش بروند، امیرالمؤمنین می ایستاد؛ حالا چه معاویه بود، چه خوارج بود؛ تفاوتی نمیکرد. اما در عین حال یک جور با اینها برخورد نمیکرد. ایستادگی بود، اما نصیحت امیرالمؤمنین و رفتار خود او همیشه این بود. لذا فرمود «لاتقاتلوا الخوارج بعدی»؛ بعد از من با خوارج نجنگید؛ جنگ با خوارج نکنید؛ «فلیس من طلب الحقّ فاخطأه کمن طلب الباطل فأدرکه»؛ آن کسی که دنبال حق هست، منتها اشتباه میکند - دنبال حق است؛ از روی جهالت، از روی قشریگری خطا میکند، اشتباه میکند - او مثل کسی نیست که دنبال باطل میرود و به باطل میرسد؛ اینها یک جور نیستند. این سلوک سیاسی امیرالمؤمنین است. وقتی نگاه میکنیم، میبینیم که این سلوک سیاسی عیناً با رفتار معنوی آن بزرگوار، همخوان و قابل تطبیق است. و امیرالمؤمنین در همه جا، همان علی بن ابیطالبِ برجستهی ممتازی است که دنیا نظیر او را ندیده است. مربوط به :خطبههای نماز جمعهی تهران - 1388/06/20 عنوان فیش : سیره سیاسی امیرالمؤمنین(علیه السلام) کلیدواژه(ها) : سیره سیاسی امیرالمؤمنین(علیه السلام) نوع(ها) : جملههای برگزیده متن فیش : سلوک سیاسی امیرالمؤمنین از سلوک معنوی و اخلاقی او جدا نیست مربوط به :خطبههای نماز جمعهی تهران - 1388/06/20 عنوان فیش : سیره سیاسی امیرالمؤمنین(علیه السلام) کلیدواژه(ها) : سیره سیاسی امیرالمؤمنین(علیه السلام) نوع(ها) : جملههای برگزیده متن فیش : سیاست امیرالمؤمنین، آمیختهی با معنویت و اخلاق است مربوط به :خطبههای نماز جمعهی تهران - 1388/06/20 عنوان فیش : سیره سیاسی امیرالمؤمنین(علیه السلام) کلیدواژه(ها) : سیره سیاسی امیرالمؤمنین(علیه السلام) نوع(ها) : جملههای برگزیده متن فیش : سیاست امیرالمؤمنین، منشأ گرفتهی از معنویت علی و اخلاق اوست مربوط به :خطبههای نماز جمعهی تهران - 1388/06/20 عنوان فیش : سیره سیاسی امیرالمؤمنین(علیه السلام) کلیدواژه(ها) : سیره سیاسی امیرالمؤمنین(علیه السلام) نوع(ها) : جملههای برگزیده متن فیش : امیرالمؤمنین میفرماید: من سیاست را با تقوا انتخاب کردم، با تقوا اختیار کردم؛ این است که در روش امیرالمؤمنین، مکاری و حیلهگری و کارهای کثیف و این چیزها وجود ندارد؛ پاکیزه است مربوط به :بیانات در دیدار جمعی از مردم در سالروز ولادت حضرت امیرالمؤمنین (ع) - 1388/04/15 عنوان فیش : سیره سیاسی امیرالمؤمنین(علیه السلام) کلیدواژه(ها) : سیره سیاسی امیرالمؤمنین(علیه السلام) نوع(ها) : فیش موضوعی متن فیش : یک سطر از سطور کتاب قطور منقبت امیرالمؤمنین (علیهالسّلام) این است که این بزرگوار در طول این زندگی پرماجرای خود به چیزهائی اهتمام داشتند، از جمله عدالت و وحدت. اینها برای ما درس است. وحدت امت اسلامی برای امیرالمؤمنین مهم بود. استقرار عدالت در میان امت اسلامی هم برای امیرالمؤمنین مهم بود. حقطلبی آن بزرگوار در هر دو جا خود را نشان میدهد؛ هم در آنجائی که در پی عدالت دشوارترین آزمونهای زندگی خود را تحمل میکند؛ آن سختیها را، آن مجاهدتهای دشوار را، آن جنگهائی را که بر آن بزرگوار تحمیل شد -آن سه جنگ دوران کوتاه حکومت، که اینها را تحمل میکند؛ چون دنبال عدالت است. حق را در اینجا با قاطعیت تعقیب میکند- هم در آنجائی که امیرالمؤمنین به خاطر خدا، به خاطر مصالح اسلام، به خاطر وحدت مسلمانان، از حقی که برای خود او مسلّم است، چشمپوشی میکند و در مقام معارضه برنمیآید؛ اسلام را، مسلمانان را، جامعهی اسلامی را، وحدت اسلامی را پاس میدارد. «فامسکت یدی حتّی رأیت راجعة النّاس قد رجعت عن الاسلام یدعون الی محقّ دین محمّد (صلّی اللَّه علیه و اله)»؛ یعنی آن وقتی که دیدم مسئلهی اسلام مطرح است، مصالح اسلامی، مصالح جامعهی اسلامی مطرح است، در آنجا دیگر سکوت را جایز ندانستم، آمدم وسط میدان برای ایجاد وحدت. مال دوران اولِ پس از رحلت پیغمبر و آن دوران محنت امیرالمؤمنین است؛ آنجا هم حق را با قاطعیت دنبال میکند. این حق در اینجا وحدت است. اینها برای ما درس است مربوط به :خطبههای نماز جمعه تهران - 1387/06/29 عنوان فیش : سیره سیاسی امیرالمؤمنین(علیه السلام) کلیدواژه(ها) : سیره سیاسی امیرالمؤمنین(علیه السلام) نوع(ها) : فیش موضوعی متن فیش : آن روزی که امیرالمؤمنین (علیه الصّلاة و السّلام) در جامعهی اسلامىِ آن روز بر سر کار آمد، وضع امت مسلمان با آن روزی که پیغمبر اکرم از دنیا رفت، تفاوت زیادی کرده بود. این بیست و پنج سال فاصله بین رحلت پیغمبر اکرم و آمدن امیرالمؤمنین بر سر کار، حوادث زیادی اتفاق افتاده بود که این حوادث بر روی ذهن و فکر و اخلاق و عمل جامعهی اسلامی اثر گذاشته بود و بعد، این نظام و این جامعه را امیرالمؤمنین تحویل گرفت. نزدیک پنج سال امیرالمؤمنین در آن کشور بزرگ اسلامی حکومت کرد. این پنج سال، هر روزش حاوی یک درس است. یکی از کارهای مستمر امیرالمؤمنین پرداختن به تربیت اخلاقی آن مردم است. همهی انحرافهائی که در جامعه پیش میآید، برگشتش و ریشهاش در اخلاقیات ماست. اخلاق انسان، خصوصیات و خصال اخلاقی انسانها، عمل آنها را جهت میدهد و ترسیم میکند. اگر ما در یک جامعهای یا در سطح دنیا کجرفتاریهائی را مشاهده میکنیم، باید ریشهی آنها را در خُلقیات ناپسند ملاحظه کنیم. این حقیقت، امیرالمؤمنین را به بیان یک حقیقت مهمتری وادار میکند و آن حقیقتِ بالاتر این است که اغلب این خصال باطل و مضر در انسانها، بر میگردد به دنیاطلبی. لذا امیرالمؤمنین میفرماید: «الدّنیا رأس کلّ خطیئة»؛ دنیاطلبی ریشه و مرکز اصلی همهی خطاهای ماست، که در زندگی جمعی ما، در زندگی فردی ما، این خطاها اثر میگذارد... حب دنیا، دل بستن به دنیا، در رأس همهی خطایا و همهی گناهان است. امیرالمؤمنین به این نکته توجه میدهد. این برنامهی تربیت اخلاقی امیرالمؤمنین است. شما اگر سرتاپای نهجالبلاغه را نگاه کنید، میبینید آنچه که امیرالمؤمنین دربارهی بیرغبتی به دنیا، دل نبستن به دنیا، زهد در دنیا بیان فرموده است، از همهی آنچه که در نهجالبلاغه بیان کرده است، بیشتر است؛ این به خاطر همین است. والّا امیرالمؤمنین کسی نبود که از دنیا گوشهگیری کند، انعزال از دنیا داشته باشد؛ نه، برای آبادی دنیا یکی از فعالترین آدمها بود؛ چه در زمان خلافت، چه بعد از خلافت، امیرالمؤمنین جزو کسانی نبود که کار نکنند، دنبال تلاش نروند؛ چرا. معروف است آنوقتی که امیرالمؤمنین در مدینه زندگی میکردند - قبل از خلافت - باغستانهائی را به دست خودش به وجود آورده بود؛ آب جاری کرده بود؛ نخل به وجود آورده بود. پرداختن به دنیا و به طبیعتی که خدای متعال در اختیار انسان گذاشته است، و ادارهی معیشت مردم، ادارهی امور اقتصادی مردم، فراهم کردن وسائل رونق اقتصادی، اینها همه کارهای مثبت و لازم و جزو وظائف فرد مسلمان و مدیران اسلامی است. امیرالمؤمنین یک چنین آدمی بود؛ اما خود او هیچ دلبستگی نداشت. این وضع امیرالمؤمنین و برنامهی تربیت اخلاقی امیرالمؤمنین است. .... در این خطبهی معروف «نوف بکالی» ... میگوید حضرت ایستاد روی سنگی، لباس ساده پشمىِ مندرسِ کمقیمتی بر تن او بود و نعلی از برگ خرما یا از پوست درخت خرما به پای او بود؛ چنین وضعیت فقیرانه و زاهدانهای حاکم و مدیر آن کشور عظیم اسلامی داشت؛ اینجور زندگی میکرد و این بیانات عظیم، این جواهر حکمت را بر زبان جاری میکرد مربوط به :بیانات در دیدار اقشار مختلف مردم در سالروز میلاد حضرت علی (علیهالسلام) - 1387/04/26 عنوان فیش : سیره سیاسی امیرالمؤمنین(علیه السلام) کلیدواژه(ها) : سیره سیاسی امیرالمؤمنین(علیه السلام) نوع(ها) : فیش موضوعی متن فیش : توجه کنیم که امیرالمؤمنین در زندگی پُربارِ پُرمضمونِ درسآموز خود، چه چیزی را در درجهی اول اهمیت قرار داده است. یکی مسئلهی عدالت است که عدالت در سیرهی امیرالمؤمنین، شاید بشود گفت برجستهترین نمودارهاست.مدارا نکردن با ظالم، همدلىِ با مظلوم و کمک برای گرفتن حق مظلوم از ظالم، چیزهائی است که در زندگی امیرالمؤمنین، در کلمات امیرالمؤمنین و در خطب نهجالبلاغه، به وضوح در صدها نقطه، قابل ملاحظه است. به این جملات پربار امیرالمؤمنین توجه بفرمائید: «و الله لأن ابیت علی حسک السّعدان مسهّدا أو أجرّ فیالأغلال مصفّدا احبّ الىّ من أن القی الله ... ظالما لبعض العباد و غاصبا لشئ من الحطام»؛ ببینید! آن نمودار و پیشانی حکومت امیرالمؤمنین این است؛ یعنی اگر در سختترین شرائط زندگی قرار بگیرم، ممکن نیست که من اندک ظلمی به احدی از خلایق انجام بدهم و برای خودم حطام دنیا را جمعآوری کنم؛ برای خودم ذخائر دنیوی را طلب بکنم مربوط به :بیانات در دیدار اقشار مختلف مردم در روز عید سعید غدیر خم - 1386/10/08 عنوان فیش : سیره سیاسی امیرالمؤمنین(علیه السلام) کلیدواژه(ها) : سیره سیاسی امیرالمؤمنین(علیه السلام) نوع(ها) : فیش موضوعی متن فیش : امروز جامعهی اسلامی ما باید همتش همان چیزی باشد که آن روز امیرالمؤمنین در صدد انجام دادن او بود و در آن فرصتی که به دست آورد برای حاکمیت، آنها را انجام داد. شما نگاه کنید ببینید شاخصههای امیرالمؤمنین و نظامی که او درصدد تشکیل آن نظام بود، چیست. ما باید آن شاخصها را در نظر بگیریم، به سمت آنها حرکت بکنیم. شاخصهی عدالت، شاخصهی اخلاق، توحید، کار را برای خدا انجام دادن، در نگاه به آحاد جامعه، نگاه مهربان و عطوفتبار به همه - همهی افراد جامعه - داشتن. امیرالمؤمنین به عامل خود میفرماید که: مردم یا برادر دینی تو هستند یا همجنس تو در بشریتند. ببینید این نگاه چقدر وسیع است. آحاد بشر؛ نگاه عطوفتبار انسان - انسانی که امیرالمؤمنین میخواهد بسازد - نسبت به همهی آحاد بشر این است؛ نگاه عطوفتبار. بعد، نگاه جدی و قاطع نسبت به گناه و تخلف و خیانت. امیرالمؤمنین از نزدیکترین نزدیکان خود هم تخلف را، خیانت را، انحراف از راه خدا را تحمل نمیکرد. آن عطوفت به جای خود، آن نگاه قاطع و ضابطهمند به جای خود. این نگاه امیرالمؤمنین است. اینها الگوست...یک بُعد دیگر این است که توجه داشته باشیم امیرالمؤمنین با این موقعیت، با این وضوحِ معنای امامت آن بزرگوار که منصوب پیغمبر و منصوب الهی است، آن وقتی که ملاحظه کرد و دید که جامعهی اسلامی آسیبپذیر است و اگر او بخواهد دنبالهی این حق را بگیرد و مطالبه کند، ممکن است اسلام به خطر بیفتد، کنار نشست. این هم یک مسئلهی مهمی است. نه فقط کنار نشست - یعنی ادعا را مطرح نکرد که اختلاف و شق عصای مسلمین نشود - بلکه همکاری کرد با کسانی که به نظر امیرالمؤمنین صاحبان منصب حق نبودند - که بر جامعهی اسلامی حکومت میکردند - چون دید که امروز اسلام به این احتیاج دارد؛ فداکاری. .... کسانی در همان وقت آمدند پیش امیرالمؤمنین که یا علی حق با توست؛ ما میآئیم چنین میکنیم، چنان میکنیم، از تو حمایت میکنیم، زیر بار اینها نرو. امیرالمؤمنین ردشان کرد. خود او اگر میخواست از حق خود دفاع کند و قیام کند، احتیاج به کسی نداشت؛ اما دید جامعهی اسلامی تاب تحمل این اختلاف و درگیری را ندارد؛ لذا کنار کشید. مربوط به :بیانات در دیدار اقشار مختلف مردم در روز عید سعید غدیر خم - 1386/10/08 عنوان فیش : سیره سیاسی امیرالمؤمنین(علیه السلام) کلیدواژه(ها) : سیره سیاسی امیرالمؤمنین(علیه السلام) نوع(ها) : جملههای برگزیده متن فیش : امیرالمؤمنین آن وقتی که ملاحظه کرد و دید که جامعهی اسلامی آسیبپذیر است و اگر او بخواهد دنبالهی این حق را بگیرد و مطالبه کند، ممکن است اسلام به خطر بیفتد، کنار نشست. مربوط به :بیانات در دیدار اقشار مختلف مردم در روز عید سعید غدیر خم - 1386/10/08 عنوان فیش : سیره سیاسی امیرالمؤمنین(علیه السلام) کلیدواژه(ها) : سیره سیاسی امیرالمؤمنین(علیه السلام) نوع(ها) : جملههای برگزیده متن فیش : امیرالمؤمنین از نزدیکترین نزدیکان خود هم تخلف را، خیانت را، انحراف از راه خدا را تحمل نمیکرد مربوط به :بیانات در دیدار اقشار مختلف مردم در سالروز ولادت امیرالمومنین علیهالسلام - 1386/05/06 عنوان فیش :اسوه بودن امیرالمومنین (ع) در همهی دورانهای زندگی کلیدواژه(ها) : شخصیت امیرالمؤمنین(علیه السلام), سیره سیاسی امیرالمؤمنین(علیه السلام), الگو بودن امیرالمومنین (علیهالسلام), عدالت امیرالمومنین (علیه السلام), زندگی امیرالمؤمنین(علیه السلام), تاریخ عصر بعثت و دوران حیات و حکومت پیامبر(صلی الل, تاریخ دوران حکومت حضرت علی بن ابیطالب (علیهالسلام نوع(ها) : روایت تاریخی متن فیش : در همهی دورانهای زندگی، او[امیرالمومنین (علیه السلام) ] اسوه است. نوجوانهای دهساله و دوازدهساله و سیزده چهاردهساله میتوانند به علی اقتدا كنند؛ او را الگوی خودشان قرار بدهند. چرا؟ چون او در ده یازدهسالگی، اول كسی بود كه اسلام را شناخت و پذیرفت و به دنبال پیغمبر راه افتاد. این، خیلی مهم است. یك كودك ده یازدهساله حقیقت را در میان آن همه دشمنی و انكار بشناسد و پای آن بایستد و برای آن سر از پا نشناسد. جوانهای بیستساله و بیستودوساله و بیستوپنجساله میتوانند امیر المؤمنین را الگوی خودشان قرار بدهند؛ چرا؟ چون او كسی بود كه در بیست و سهسالگی- كه پیغمبر اكرم در آن زمان از مكه به مدینه هجرت فرمود- مهمترین بار این هجرت بزرگ را بر دوش گرفت و پیامبر عزیزترین شخصیتهای خاندانش یعنی «فواطم» را به او سپرد تا با خودش از مكه به مدینه بیاورد؛ وكالت خودش را در مكه به او داد كه امانتهای مردم را بدهد، قرضهای پیغمبر را ادا كند، طلبهای او را جمعآوری كند و در مدینه به پیامبر ملحق شود. شب هم كه بنا بود بریزند در آن خانه و پیغمبر را با شمشیرهاشان قطعه قطعه كنند، او بود كه حاضر شد جای پیغمبر بخوابد؛ خود را در معرض این خطر قرار بدهد. این شخصیت را ببینید! عظمت را ببینید! این میشود الگو. وقتی پیغمبر در مدینه حكومت تشكیل داد، امیرالمؤمنین شد سرباز درجهی یك پیغمبر در تمام این ده ساله؛ از بیستوسه سالگی تا سیوسه سالگی. هر جا پیغمبر مسئله یا مشكلی داشت، علیبنابیطالب (علیهالسّلام) اول كسی بود كه آنجا در كنار پیغمبر و برای دفاع از حقیقت پیغمبر حاضر بود. در جنگها پیشروِ جنگ، او بود؛ در گرههای مشكل و باز نشدنیِ جنگهای پیغمبر، شمشیر او گرهگشا بود. هرجا همه عقب مینشستند، او جان خود را كف دست میگرفت و میرفت جلو. هیچ چیز هم برای خود نخواست؛ یكسره در راه خدا و برای خدا و در خدمت پیغمبر. پیغمبر كه از دنیا رفت، امیرالمؤمنین حق خلافت را متعلق به خودش میدانست؛ برای این كار اقدام هم كرد، حرف هم زد، ابلاغ دعوت هم كرد؛ بعد كه دید نمیشود، بعد كه دید اگر او وارد میدان شود و كار دعوت به خود را ادامه دهد، اجتماع مسلمانان از هم میپاشد، كنار كشید. «فصبرت و فی العین قذی و فی الحلق شجا». بیست و پنج سال، امیرالمؤمنین به خاطر وحدت امت اسلامی و انسجام جامعهی اسلامی و برقراری حكومت اسلامی از حق خود - كه آن را برای خود مسلّم میدانست - هیچ نگفت. اینها شوخی است؟! اینها آسان است؟! اینهاست كه یك انسان را اینجور بر قلهی آفرینش بنیبشر مینشاند. اینهاست كه انسان را تبدیل میكند به یك خورشید فروزان در طول تاریخ بشری، كه غروب ندارد. بعد كه بیستوپنج سال گذشت و امیرالمؤمنین یك مرد پنجاه و هفت هشت ساله - در سنین پیری - بود، مردم آمدند اصرار كردند، التماس كردند، گفتند باید بیائی، باید قبول كنی، دست برنمیداریم؛ امیرالمؤمنین، اول قبول نمیكرد، بعد وقتی دید كه از همه جای دنیای اسلام خیلی از مردم آمدهاند و اصرار میكنند - از مصر، از عراق، از خود مدینه؛ بزرگان، مهاجرین، انصار - و میگویند یا علی! غیر از تو هیچ كس نیست كه بتواند این جامعه را اداره كند و این مشكلات را حل كند، گفت خیلی خوب، قبول میكنم؛ و قبول كرد. از لحظهای كه این مسئولیت را قبول كرد، تا لحظهای كه فرق مباركش در محراب عبادت شكافته شد، یك روز و یك ساعت از مطالبهی آن حقی و حقیقتی كه اسلام به خاطر او بنا شده بود، دست برنداشت؛ نه رودربایستی، نه مجامله، نه ملاحظه، نه ترس، نه ضعف، مانع او نشد. «لیقوم النّاس بالقسط». انبیاء برای اجرای عدالت آمدهاند؛ برای نزدیك كردن مردم به خدا آمدهاند؛ برای اجرای مقررات الهی در بین مردم آمدهاند. و امیرالمؤمنین رسالتش در وصایت پیغمبر و خلافت اسلامی این است. یك لحظه از این راه عقبنشینی نكرد. در حركت، كوتاهی نكرد. رفقای قدیمی از او بریدند؛ متوقعان بهشان برخورد؛ از او جدا شدند؛ علیه او جنگهای براندازی راه افتاد. كسانی كه تا دیروز او را ستایش میكردند، عدالتِ او را كه دیدند، تبدیل به دشمن خونیِ او شدند؛ لكن ملامت ملامتگران - «لا تأخذهم فی اللَّه لومة لائم» - ذرهای در امیرالمؤمنین اثر نگذاشت؛ راه را محكم ادامه داد؛ بعد هم در همین راه به شهادت رسید؛ «قتل فی محراب عبادته لشدّة عدله». شخصیت امیرالمؤمنین و ظواهری كه ما میبینیم، اینهاست. ببینید چقدر شگفتآور است! چقدر این تابلو پُر از ظرافت و پُر از زیبائی و شگفتی است! مربوط به :بیانات در دیدار اقشار مختلف مردم در سالروز ولادت امیرالمومنین علیهالسلام - 1386/05/06 عنوان فیش :دستور کشتن قائلین به خدا بودنِ امیرالمومنین(ع) توسط خود امیرالمومنین (ع) کلیدواژه(ها) : غلات, تاریخ دوران حکومت حضرت علی بن ابیطالب (علیهالسلام, سیره سیاسی امیرالمؤمنین(علیه السلام), عدالت امیرالمومنین (علیه السلام), وظایف شیعیان نوع(ها) : روایت تاریخی متن فیش : [ما شیعیان علی] صرف اینكه بگوئیم علی و راه او را دنبال نكنیم، فایدهای ندارد. كسانی بودند در زمان خود آن بزرگوار كه اظهار ارادت به او هم میكردند، لكن از آنچه كه او میخواست، تخلف میكردند. امیرالمؤمنین با اینها بیرحمانه برخورد كرد. فسق و فجور كردند، حد الهی را بر اینها جاری كرد؛ كفر گفتند، اینها را از دم شمشیر گذراند. بعضیها وقتی آن عظمتها را میدیدند - ماها كوچكیم دیگر - و وقتی ما یك انسانِ با این عظمت را میبینیم، میگوئیم این خداست! باورمان نمیآید كه خدای عزیز علیم میتواند یك چنین شخصیت باعظمتی را بسازد؛ لذا اشتباه میكنیم. در زمان امیرالمؤمنین هم همین اشتباه را كسانی كردند و گفتند او خداست. امیرالمؤمنین دستور داد همهشان را كُشتند؛ رحمشان نكرد؛ در رودربایستی گیر نكرد كه اینها طرفدار مایند و دارند دربارهی ما مبالغه میكنند؛ نخیر، اینها راه توحید، راه مبارزهی با شرك را رها كردند، مرتد شدند و توبه هم نكردند؛ امیرالمؤمنین هم دستور داد و همه را به حد الهی محكوم كردند و به قتل رساندند. امیرالمؤمنین اینجوری است. اگر ما خیال كنیم به صرف اینكه امیرالمؤمنین را به زبان تعریف و ستایش كنیم یا محبت او را در دل داریم، خدای متعال و خود امیرالمؤمنین از كجرویها، از سیاهكاریها و از بدیهای ما صرفنظر میكنند، بدانیم كه این منطق امیرالمؤمنین نیست. منطق امیرالمؤمنین، سلوك راه خداست. شیعه یعنی كسی كه دنبال امیرالمؤمنین به راه میافتد. حالا یك وقتی خطائی، اشتباهی، گناهی كسی میكند، او بحث دیگری است؛ استغفار باید بكند؛ اما دلخوش كردن به انتساب به امیرالمؤمنین و كم و كوچك شمردن تخلف از راه خدا، بههیچوجه در منطق امیرالمؤمنین پذیرفته نیست. مربوط به :بیانات در خطبههای نماز جمعه تهران - 1385/07/21 عنوان فیش : سیره سیاسی امیرالمؤمنین(علیه السلام) کلیدواژه(ها) : سیره سیاسی امیرالمؤمنین(علیه السلام) نوع(ها) : جملههای برگزیده متن فیش : چهار سال و نه ماه،ده ماهِ حکومت امیرالمؤمنین، معجزهی حکومت است مربوط به :بیانات در خطبههای نماز جمعه تهران - 1385/07/21 عنوان فیش : سیره سیاسی امیرالمؤمنین(علیه السلام) کلیدواژه(ها) : سیره سیاسی امیرالمؤمنین(علیه السلام) نوع(ها) : فیش موضوعی متن فیش : بعد از رحلت پیغمبر، ماجرای سقیفه و مسئلهی خلافت پیش آمد. خوب، معلوم بود حق با امیرالمؤمنین بود و حق را متعلق به خود میدانست؛ اما وارد جدال و جنجال نشد. وقتی بیعت تمام شد و حضرت مجبور شد و نخواست در مقابل جماعت مردم بایستد و فتنهای درست بشود، تسلیم بیعت شد. بعد هم از کار کناره گرفت و اولِ کار، یک گوشهای نشست؛ به معنای اینکه هیچ گونه مزاحمتی برای کسانی که در رأس کار هستند، به وجود نمیآورد. بعد از اندکی احساس کرد که جامعهی اسلامی به او نیاز دارد: «حتّی رأیت راجعة الناس قد رجعت ترید محو دین محمّد(صلّی الله علیه و آله)»؛ آن وقت وارد میدان شد. همکاری، مشارکت و کمک به کسانی که مدیریت جامعه را به عهده داشتند، هدایت و دستگیری آنها در آنجایی که میلغزیدند؛ در آنجایی که اشتباه میکردند؛ چه در زمینهی علمی، چه در زمینهی سیاسی، در همهی زمینهها؛ که این مورد اعترافِ همه است؛ این حرفی نیست که ما شیعیان میزنیم. پُر است کتب روایات و تواریخ مسلمین از شیعه و سنی از کمکهای امیرالمؤمنین که: «لولا علی لهلک عمر»؛ که بارها و بارها این را سنّیها نقل کردهاند؛ این، حرف ما نیست. هدایتها و کمکهای آن بزرگوار در زمینهی لشگرکشیها، در زمینهی اجرای حدود، در زمینهی مسائل سیاسی و غیره؛ مرشد کامل، محور و مرکز نورافشانی در جامعهی اسلامی، امیرالمؤمنین بود. این بیست و پنج سال هم به همان شکلی که معروف است و میدانید، گذشت. نوبت به خلافت رسید. آن وقت معجزهی مدیریت و حکومت در تمام تاریخ را امیرالمؤمنین سردست آورد. این چهار سال و نه ماه،ده ماهِ حکومت امیرالمؤمنین، معجزهی حکومت است؛ دیگر نظیر آن، حکومتی دیده نشده است؛ حکومت عدل مطلق، شجاعت مطلق، همراه با مظلومیت مطلق. وضعی که در زمان پیغمبر هم پیش نیامد؛ زمان پیغمبر خطوط روشن بود، فاصلهها معلوم بود؛ اما زمان امیرالمؤمنین مشکلات بسیار پیچیدهتر و در هم تنیدهتر بود؛ آن هم با آن وسعت دنیای اسلام. زمان پیغمبر فقط مدینه و مکه بود و چند تا شهر دیگر. زمان امیرالمؤمنین کشور پهناور عظیم، مردمِ تازه مسلمان و مرزهای درهم ریختهی اعتقادی و مشکلات فراوان دیگر؛ در چنین جامعهای، امیرالمؤمنین حکومتی را برپا کرد که افتخار همهی حکومتهای با انصاف دنیا این است که بتوانند خودشان را اندکی به آن شبیه کنند؛ و تازه نمیتوانند و هیچ کس تا امروز نتوانسته است. مظهر عدالت، مظهر قداست، مظهر انصاف، مظهر رحم، مظهر تدبیر، مظهر شجاعت، مظهر رعایت حقوق انسان و مظهر عبودیت در مقابل پروردگار؛. مربوط به :بیانات در مراسم تنفیذ حکم ریاستجمهوری - 1384/05/12 عنوان فیش : سیره سیاسی امیرالمؤمنین(علیه السلام) کلیدواژه(ها) : سیره سیاسی امیرالمؤمنین(علیه السلام) نوع(ها) : فیش موضوعی متن فیش : امیرالمؤمنین (علیهالصّلاةوالسّلام) به ابنعباس فرمود: ارزش ذاتی حکومت برای من از این کفش وصلهخورده کمتر است - «الّا ان اقیم حقاً» - مگر اینکه حقی را اقامه کنم؛ آن وقت قدرت ارزش پیدا میکند. امیرالمؤمنین با معارضانِ همین قدرت به جنگ برمیخیزد مربوط به :بیانات در خطبههای نمازجمعه - 1383/08/15 عنوان فیش : سیره سیاسی امیرالمؤمنین(علیه السلام) کلیدواژه(ها) : سیره سیاسی امیرالمؤمنین(علیه السلام) نوع(ها) : فیش موضوعی متن فیش : درباره ی قضای...[امیرالمومنین(ع)]، لباس او، وضع معیشت او و فرزندان او خیلی چیزها نقل شده است. راوی می گوید رفتم دیدم امام حسن و امام حسین نشسته اند و دارند غذا می خورند. غذای آنها عبارت بود از نان و سرکه و سبزی. گفتم آقازاده ها! شما امیر هستید؛ شما خانواده ی حکومتید؛ پسر امیرالمؤمنین هستید؛ در بازار هم این همه آذوقه هست. «و فی الرّحبة ما فیها»؛ در رحبه - نزدیکی کوفه - این همه جنس ریخته اند و مردم دارند استفاده می کنند؛ شما آقازاده ها غذایتان این است؟ رو به او کردند و گفتند: «ما اغفلک عن امیرالمؤمنین»؛ تو از امیرالمؤمنین غافلی؛ برو زندگی او را ببین! آن حضرت با خانواده ی خودش هم این طوری بود. ماجرای زینب کبری را شنیده اید؛ عاریه گرفتنِ از ابورافع. ماجرای عقیل را شنیده اید که پیش حضرت آمد و چیزی خواست: «صاع من برّ»؛ یک مقدار سهمیه ی اضافه ی گندم خواست. بعد حضرت آن حدیده ی مُحمات - آهن گداخته - را برداشت و نزدیک او برد - البته به او نزد - و او را تهدید کرد و خواسته اش را نپذیرفت. عبدالله بن جعفر - برادرزاده و داماد حضرت؛ شوهر جناب زینب - خدمت حضرت آمد و گفت: یا امیرالمؤمنین! دستم تنگ است؛ مجبورم از وسایل زندگی ام بفروشم؛ چیزی به من کمک کن. حضرت قبول نکرد و فرمود: مگر به من بگویی عمویت برود دزدی کند و از مال مردم به تو بدهد. امیرالمؤمنین شاخص حکومت در یک جامعه ی پیشرفته، وسیع، متمدن و ثروتمند، مثل زمان ایشان نسبت به زمان پیغمبر را معین کرد. همه چیز پیش رفته بود. امیرالمؤمنین با رفتار خود خواست اثبات کند که در این وضعیت هم می شود همان اصول را زنده کرد. این، کار بزرگ امیرالمؤمنین است. اصل معنویت، اصل عدالت، اصل جهاد، اصل سازندگی مردم، اصل مدیریتهای شایسته و لایق و مؤمن - که زندگی امیرالمؤمنین پُر است از حوادث و قضایایی که شما مردم در طول سالهای متمادی از هر بخشی چیزهایی را به عنوان داستان و روایت و کلام امیرالمؤمنین می شنوید و شنیده اید - همه ی اینها نشان دهنده ی این حقیقت است؛ جمع بندی اش این است که امیرالمؤمنین می خواهد به دنیا نشان دهد که این اصول اسلامی در همه ی شرایط قابل پیاده شدن است. واقع قضیه هم همین است. مربوط به :بیانات در خطبههای نمازجمعه - 1383/08/15 عنوان فیش : سیره سیاسی امیرالمؤمنین(علیه السلام) کلیدواژه(ها) : سیره سیاسی امیرالمؤمنین(علیه السلام) نوع(ها) : فیش موضوعی متن فیش : فاطمه ی زهرا (سلام الله علیها) بیست وپنج سال قبل از این تاریخ در بستر بیماری به زنان مدینه فرمود اگر علی را بر سر کار می گذاشتند، «لساربهم سیراً سُجُحاً» - «سُجُح» یعنی هموار - راه زندگی را بر مردم هموار می کرد. «لا یکلِمُ خُشاشه»؛ نمی گذاشت - به تعبیر من - اقتدار حکومت و روحیه ی حکومتگری اسلام اندکی به پیکر جامعه ی اسلامی زخم بزند؛ نمی گذاشت ذره یی آسیب ایجاد کند؛ کار را پیش می برد و از هر آسیبی هم جلوگیری می کرد. بهترین شکل حکومت کردن این است که حکومت به مردم زخم نزد؛ زندگی مردم را هم از لحاظ مادی و معنوی آباد کند. «ولا یکلّ سائرهُ و لا یُمُلّ راکبه و لاوردهم منهلا غیرا صافیا رویّا»؛ اینها را فاطمه ی زهرا آن روز فرمود. این واقعه بیست وپنج سال عقب افتاد؛ ولی بالاخره امت اسلامی جمع شدند و امیرالمؤمنین را سرِ کار آوردند. امیرالمؤمنین در همین چند سال؛ یعنی از ذی حجّه ی سال 35 تا ماه رمضان سال 40 - چهار سال و نُه ماه یا ده ماه - کارهای بزرگی انجام داد. کارهایی را پایه گذاری کرد که اگر شمشیر غدر و خیانت نمی بود و این جنایت بزرگ به وسیله ی ابن ملجم و عناصر پشت پرده ی این جنایت صورت نمی گرفت، امیرالمؤمنین این راه را ادامه می داد و باز دنیای اسلام شاید تا قرنها بیمه و تأمین می شد. ….. امیرالمؤمنین در این مدت نشان داد که اصول اسلامی و ارزشهای اسلامی یی که در دوران انزوای اسلام و در دوران کوچکی جامعه ی اسلامی به وجود آمده بود، در دوران رفاه و گسترش و اقتدار و پیشرفت و توسعه ی مادی جامعه ی اسلامی هم قابل پیاده شدن است... آن روزی که امیرالمؤمنین به حکومت رسید، از آسیای میانه تا شمال آفریقا - یعنی مصر - در حیطه ی قدرت حکومت اسلام بود. از دو دولت بزرگِ همسایه ی دولت اسلامی اولِ کار - یعنی ایران و روم - یکی بکلی منهدم شده بود، که حکومت ایران بود، و تمام سرزمین ایرانِ آن روز در اختیار اسلام قرار گرفته بود. بخش عمده یی از سرزمین روم هم - که شامات و فلسطین و موصل و بقیه ی جاها بود - در اختیار اسلام قرار گرفته بود. چنین رُقعه ی وسیعی در اختیار اسلام بود؛ بنابراین ثروت زیادی به وجود آمده بود؛ دیگر فقر و کمبود و کم غذایی وجود نداشت؛ طلا رایج شده بود، پول زیاد شده بود،ثروتهای فراوان به وجود آمده بود؛ لذا کشور اسلامی ثروتمند شده بود. خیلی ها از رفاهِ بیش از اندازه ی لازم برخوردار شده بودند. اگر علی را از این وسط حذف می کردیم، ممکن بود تاریخ این طور قضاوت کند که اصول اسلامی و ارزشهای نبوی خوب بود؛ اما در همان دوره ی مدینةالنبی؛ همان دوره ی کوچکی و فقر جامعه ی اسلامی؛ اما بعد از آن که جامعه ی اسلامی بزرگ شد و با تمدنهای گوناگون آمیخته شد؛ از ایران و روم فرهنگها و تمدنهای مختلف وارد زندگی مردم شدند و ملتهای گوناگون همه زیر چتر جامعه ی اسلامی قرار گرفتند، دیگر آن اصول کافی نیست و نمی تواند کشور را اداره کند. امیرالمؤمنین در این پنج سال با عمل و سیره و شیوه ی حکومت خود نشان داد که نه، همان اصولِ درخشان صدر نبوت - همان توحید، همان عدل، همان انصاف و مساوات، همان برابری بین انسانها - با خلیفه ی مقتدری مثل امیرالمؤمنین قابل اجراست. این، چیزی است که در تاریخ مانده است. هرچند بعد از امیرالمؤمنین این روش ادامه داده نشد، اما ایشان نشان داد که اگر حاکم اسلامی و مدیران جامعه و مدیران مسلمان تصمیم داشته باشند؛ بنا داشته باشند و اعتقاد راسخ داشته باشند، می توانند همان اصول را در دوران گسترش منطقه ی حکومت اسلامی و پدید آمدن شرایط گوناگون و جدید زندگی، باز هم اجرا کنند و مردم را از آن بهره مند نمایند... عدالت اجتماعی در یک جامعه ی ده، پانزده هزار نفری مدینه کجا، عدالت اجتماعی در یک جامعه ی چندین ده میلیونی و چندین صد میلیونی حکومت دوران امیرالمؤمنین کجا؟ و امیرالمؤمنین این کارها را کرد. مربوط به :بیانات در خطبههای نمازجمعه - 1383/08/15 عنوان فیش : سیره سیاسی امیرالمؤمنین(علیه السلام) کلیدواژه(ها) : سیره سیاسی امیرالمؤمنین(علیه السلام) نوع(ها) : فیش موضوعی متن فیش : [در باب قبول حکومت]مردم آمدند اصرار و بیعت کردند؛ اما حضرت قبول نمی کرد. اصرار مردم زیاد شد. همه، بزرگان، کوچکان، رؤسا و صحابه ی قدیمی گفتند نه، فقط علی بن ابی طالب باید باشد و غیر از او کسی نمی تواند. آمدند و به اصرار حضرت را بردند. حضرت فرمود پس به مسجد برویم. حضرت روی منبر رفت و خطبه خواند و در این سخنرانی حرف خودش را بیان کرد. امیرالمؤمنین فرمود: اموالی که تا امروز افرادِ برگزیده و محترمها بیجا و بناحق تصرف کرده اند، هرجا من به این اموال دست پیدا کنم، اینها را به بیت المال برمی گردانم. در طول این چند سال کسانی توانسته بودند پولهایی را از بیت المال به نفع خودشان بردارند. فرمود من همه اینها را برمی گردانم؛ «لو وجدته قد تزوّج به النساء»؛ حتّی اگر ببینم مهر زنهایتان قرار داده اید، یا «و مُلک به الاماء»؛ برای حرمسراهای خودتان کنیز خریده اید. «لرددته»؛ به بیت المال برمی گردانم. مردم و بزرگان بدانند که روش من این است. بعد از چند روز مخالفتها شروع شد. البته مردم مستضعف و طبقه ی مظلوم جامعه از خدا می خواهند چنین روشی به کار گرفته شود؛ لیکن متنفذان و کسانی که خودشان مخاطب واقعی این مطلب بودند، بدیهی است که ناراضی بودند. نشستند جلسه تشکیل دادند و گفتند این چه کاری است که علی می خواهد انجام دهد. ولیدبن عقبه - همان کسی که زمان عثمان استاندار کوفه بود - از طرف آنها بلند شد پیش امیرالمؤمنین آمد و گفت یا علی! بیعت ما با تو شرط دارد؛ «و نحن نبایعک الیوم علی ان تضع عنا ما اصبناه من المال فی ایام عثمان»؛ شرط ما این است که به پولهایی که ما به دست آورده ایم، دست نزنی و به دستاوردهای ما در دوران قبل از خودت کاری نداشته باشی. بعد از ولیدبن عقبه، طلحه و زبیر آمدند. البته حساب ولیدبن عقبه از طلحه و زبیر جداست. ولیدبن عقبه در واقع جزو تازه مسلمانهاست؛ خانواده اش ضداسلام و ضدانقلاب بودند و با اسلام جنگیده بودند؛ بعد هم که اسلام غالب شد، اواخر زمان پیغمبر، او هم مثل دیگرانِ از بنی امیه اسلام آورد؛ اما طلحه و زبیر جزو سابقین اسلام و جزو یاران نزدیک پیغمبر بودند. طلحه و زبیر هم - که بزرگانِ آن روزِ اسلام و جزو بقایای اصحاب پیغمبر بودند - خدمت امیرالمؤمنین آمدند و حرفهای گله آمیزی زدند؛ از جمله گفتند: «انک جعلت حقنا فی القسم کحق غیرنا»؛ تو ما را با دیگران در تقسیم بیت المال یکسان کردی؛ «و سویت بیننا و بین من لا یماثلنا»؛ ما را با کسانی که شبیه ما نیستند، در دادن اموال بیت المال یکی قرار دادی. این چه وضعی است؟ چرا امتیاز قائل نیستی؟ «من لا یماثلنا فیما افاءالله تعالی بأسیافنا و رماحنا»؛ با شمشیر ما اینها به دست آمد؛ ما بودیم که اسلام را پیش بردیم؛ ما بودیم که زحمت کشیدیم و تلاش کردیم؛ حالا تو ما را با کسانی که تازه آمده اند و عجمی و جزو کشورهای مفتوح هستند، یکسان قرار داده ای؟ جواب امیرالمؤمنین به ولیدبن عقبه را من ندیده ام - تاریخ ثبت نکرده است - اما جواب دیگران را داد. حضرت بالای منبر رفت و جواب تندی داد. راجع به مسأله ی تقسیم مساوی بیت المال فرمود: «فان ذلک امر لم احکم فیه بادئ بدء»؛ من که بنیانگذار چنین روشی نیستم؛ «قد وجدت انا و انتما رسول الله صلی الله علیه و اله یحکم بذلک»؛ هم من و هم شما بودیم و دیدیم پیغمبر این طور عمل می کرد. من کار تازه یی نکرده ام؛ همان کار پیغمبر را دارم دنبال می کنم؛ می خواهم همان ارزشها و همان پایه های اعتقادی و عملی جامعه را در این دوران مستقر کنم. و علی مستقر کرد و می کرد؛ هزینه اش را هم امیرالمؤمنین پرداخت. هزینه ی این کار، وقوع سه جنگ بود. امیرالمؤمنین ایستاد. بدیهی است که امیرالمؤمنین حق خلافت را متعلق به خودش می دانست؛ اما بعد از رحلت پیغمبر این طور نشد؛ در مقابل چیزی که حق خود می دانست، بیست وپنج سال هیچ حرکتی نکرد؛ اگر کسانی هم خواستند حرفی بزنند، آنها را آرام نگه داشت. «انک لقلق الوضین ترسل فی غیر سدد»، «ودع عنک نهبا صیح فی حجراته»؛ از این مطالب امیرالمؤمنین دارد. امیرالمؤمنین در مقابل آن مسأله بیست وپنج سال عکس العمل نشان نداد؛ اما در مقابل قضیه یی که بظاهر کمتر از آن قضیه به نظر می رسد - مسأله ی عدالت اجتماعی، مسأله ی احیای اصول نبوی، دوباره بنا کردنِ بنای اسلامی مستحکمی که پیغمبر گذاشته بود - امیرالمؤمنین سه جنگ را تحمل کرد؛ جنگ جمل، جنگ صفین، جنگ نهروان. ببینید این کار به نظر امیرالمؤمنین چقدر مهم بود. کار بزرگ امیرالمؤمنین این است.امیرالمؤمنین در همین زمینه یک جمله ی دیگر دارد. بد نیست ما با معارف علوی یک خرده آشنا شویم. ایشان می فرماید: «لا تمن انکم رعایة الحق لعَهَدٍ عن اقامة الحق علیه»؛ یعنی اگر کسی انسان مؤمنی است، انسان مجاهد فی سبیل الله است، زحمات زیادی داشته، جبهه بوده و کارهای بزرگی کرده، رعایت حق او بر شما واجب است. اگر در جایی این شخص تخطی و حقی را ضایع کرد، شما که مدیر و مسؤول هستید، نباید آن حق واجب، مانع بشود از این که در موردی که تخطی کرده، حق اجرا نشود. بنابراین مسائل را از هم جدا کنید. اگر کسی آدم خوبی است، شخص باارزشی است، سابقه ی خوبی دارد و برای اسلام و کشور هم زحمت کشیده؛ خیلی خوب، حق او مقبول و محفوظ و ما مخلص او هستیم؛ اما اگر تخطی کرد، رعایت آن حق نباید موجب شود تخلفی که انجام داده، نادیده گرفته بشود. این، منطق امیرالمؤمنین است. مربوط به :بیانات در خطبههای نمازجمعه - 1383/08/15 عنوان فیش : سیره سیاسی امیرالمؤمنین(علیه السلام) کلیدواژه(ها) : سیره سیاسی امیرالمؤمنین(علیه السلام) نوع(ها) : فیش موضوعی متن فیش : شاعری به نام نجاشی، از شاعران و مداحان امیرالمؤمنین؛ کسی که در جنگ صفین بهترین شعرها را در تحریض و تشویق مردم در مقابل معاویه سروده و از علاقه مندان امیرالمؤمنین و در حزب ایشان است و از لحاظ اخلاص و ولایت پذیری و سوابق، کارش مشهور است، در روز ماه رمضان مشروب خورد. وقتی امیرالمؤمنین مطلع شد، فرمود حد شراب معلوم است؛ او را بیاورید تا حد جاری شود. امیرالمؤمنین در مقابل چشم مردم او را حد شراب زد؛ هشتاد ضربه ی شلاق. خانواده و قبیله ی او پیش امیرالمؤمنین آمدند و گفتند: یا امیرالمؤمنین! تو ما را بی آبرو کردی. این که جزو جماعت تو بود؛ جزو دوستان تو بود - به تعبیر امروز - جزو جناح تو بود. فرمود من کاری نکردم؛ مسلمانی تخلفی کرد و حدی از حدود الهی بر او واجب شد و من آن حد را به جا آوردم. البته نجاشی بعد از آن که شلاق را از علی خورد، گفت حالا که این طور است، بعد از این می روم برای معاویه شعر می گویم. بلند شد از کنار امیرالمؤمنین رفت و به اردوگاه معاویه ملحق شد. امیرالمؤمنین هم نفرمود نجاشی از دست ما رفت و حیف شد؛ او را نگه داریم؛ نه، رفت که رفت! البته اگر می ماند، بهتر بود. منطق و روش امیرالمؤمنین این... بود. به یاران نجاشی فرمود: «فهل هو الّا رجل من المسلمین انتهک حرمة من حُرَم الله فأقمنا علیه حدّاً کان کفّارته»؛ حدّش را جاری کردیم، گناهش ریخت. یک نفر از قبیله ی بنی اسد - که با امیرالمؤمنین قوم و خویش هم بودند - بر او حدی واجب شده بود. چند نفر از علاقه مندان امیرالمؤمنین که هم قبیله ی آن شخص بودند، گفتند پیش ایشان برویم و بالاخره قضیه را حل کنیم. اول پیش امام حسن مجتبی آمدند تا آن حضرت را پیش پدرش واسطه کنند. امام حسن فرمود: لزومی ندارد من بیایم؛ خود شما بروید؛ پدرم امیرالمؤمنین شما را که می شناسد. خودشان پیش امیرالمؤمنین آمدند و گفتند ما چنین وضعیتی داریم؛ کمکی بکن. حضرت در جواب اینها فرمود: هر کاری که اختیارش با من باشد، من حرفی ندارم؛ انجام می دهم. اینها خوشحال شدند و بیرون آمدند. در راه به امام حسن (علیه السّلام) برخورد کردند. امام حسن فرمود: چه کار کردید؟ گفتند: الحمدلله خوب شد؛ امیرالمؤمنین به ما وعده داد. فرمود: امیرالمؤمنین به شما چه گفت؟ گفتند: امیرالمؤمنین گفت هر کاری در اختیار من و متعلق به من باشد، برایتان انجام می دهم. امام حسن مثلاً لبخندی زدند و فرمودند: پس هر کاری که در صورت حد خوردن او باید انجام دهید، بروید انجام دهید! بعد هم امیرالمؤمنین او را حد زد. آمدند گفتند: یا امیرالمؤمنین! چرا بر این شخص حد جاری شد؟ گفت: حد که در اختیار من نیست؛ حد حکم الهی است؛ من گفتم آنچه در اختیارم هست، برایتان انجام می دهد؛ حد که در اختیار من نیست. تازه بنی اسد جزو دوستان و مخلصین امیرالمؤمنین بودند. مربوط به :بیانات در خطبههای نمازجمعه - 1383/08/15 عنوان فیش : سیره سیاسی امیرالمؤمنین(علیه السلام) کلیدواژه(ها) : سیره سیاسی امیرالمؤمنین(علیه السلام) نوع(ها) : جملههای برگزیده متن فیش : امیرالمؤمنین در این پنج سال با عمل و سیره و شیوه ی حکومت خود نشان داد که همان اصولِ درخشان صدر نبوت با خلیفه ی مقتدری مثل امیرالمؤمنین قابل اجراست مربوط به :بیانات در دیدار جمعی از دانشجویان قزوین - 1382/09/26 عنوان فیش : سیره سیاسی امیرالمؤمنین(علیه السلام) کلیدواژه(ها) : سیره سیاسی امیرالمؤمنین(علیه السلام) نوع(ها) : فیش موضوعی متن فیش : امیرالمؤمنین علیهالصّلاةوالسّلام امام دادگران عالم و مظهر تقوا و عدالت است. وقتی بعد از قتل عثمان در خانهاش ریختند تا ایشان را به صحنهی خلافت بیاورند، حضرت نمیآمد و قبول نمیکرد - البته دلیلهایی دارد که بحث بسیار مهم و پرمعنایی است - بعد از قبول هم فرمود: «لولا حضورالحاضر و قیام الحجة بوجود الناصر و ما اخذ اللَّه علی العلماء ان لا یقارّوا علی کظّة ظالم و سغب مظلوم لالقیت حبلها علی غاربها»؛ اگر وظیفهی من با توجّه، قبول، بیعت و خواست مردم بر من مسجّل و منجزّ نمیشد که در مقابل ظلم بایستم و با تبعیض مبارزه و از مظلوم دفاع کنم، باز هم قبول نمیکردم. یعنی امیرالمؤمنین میگوید من قدرت را بهخاطر قدرت نمیخواهم مربوط به :بیانات در دیدار جمعی از دانشجویان قزوین - 1382/09/26 عنوان فیش : سیره سیاسی امیرالمؤمنین(علیه السلام) کلیدواژه(ها) : سیره سیاسی امیرالمؤمنین(علیه السلام) نوع(ها) : جملههای برگزیده متن فیش : امیرالمؤمنین علیهالصّلاةوالسّلام امام دادگران عالم و مظهر تقوا و عدالت است. مربوط به :بیانات در خطبههای نمازجمعه - 1382/08/23 عنوان فیش :ناکثین، مارقین و قاسطین؛ سه گروه معارض با امام علی(ع) کلیدواژه(ها) : تاریخ دوران حکومت حضرت علی بن ابیطالب (علیهالسلام, جنگهای امیرالمؤمنین(علیه السلام), دشمنان امیرالمؤمنین(علیه السلام), حکومت امیرالمومنین (علیه السلام), سیره سیاسی امیرالمؤمنین(علیه السلام), ناکثین, قاسطین, خوارج, مارقین نوع(ها) : روایت تاریخی متن فیش : پنج سال حكومت امیر المؤمنین دوران بسیار كوتاهی در تاریخ اسلام است؛ اما آنچه به این دوران كوتاه اهمیت میدهد، این است كه امیر المؤمنین عملًا عدالت را نشان داد؛ مثل سرمشقی كه بالای صفحه مینویسند و متعلّم باید مثل آن را در صفحه تكرار كند. امیر المؤمنین این سرمشق را نوشت كه اگر بهخاطر عدالتخواهی، این همه مشكل برای حاكم اسلامی به وجود آید- كه در طول نزدیك پنج سال نگذاشتند امیر المؤمنین بدون دغدغه به ادارهی كشور و مسائل آن بیندیشد؛ سه جنگ را با مشكلات و دنبالههای گوناگون بر او تحمیل كردند- باید تسلیم نشد. تسلیم نشد، یعنی چه؟ یعنی از راه عدالت عقبنشینی نكرد؛ این شد درس. امروز ما مدّعیِ پیروی از امیر المؤمنین هستیم. البته علی بن ابی طالب مخصوص شیعه نیست؛ دنیای اسلام برای علی شأن و عظمت قائل است و او را امام خود میداند. تفاوتی كه وجود دارد، این است كه در مقام تطبیق با گفتار و كردار دیگران، ما هر فعل و ترك آن بزرگوار را بهخاطر عصمتش برای خود حجّت میدانیم. این خصوصیت شیعه است. بنابراین ما به عنوان شیعه باید این درس را به یاد داشته باشیم كه عدالت قابل اغماض و قابل معامله نیست و هیچیك از مصالح گوناگون- نه مصالح فردی و نه مصالح حكومت و كشور اسلامی- نمیتواند با عدالت معامله شود. امیر المؤمنین بهخاطر عدالت این مشكلات را متحمّل شد و عقبنشینی نكرد. سه گروه با امیر المؤمنین مواجه شدند: گروه قاسطین؛ یعنی بنی امیّه و اهل شام. اینها اهل عملِ به ظلم و روش ظالمانه بودند؛ كارشان هم با امیر المؤمنین به شدّت ظالمانه بود. گروه دیگر ناكثین- بیعتشكنان- بودند؛ یعنی همرزمان و دوستان قدیمی امیر المؤمنین كه طاقت عدالت او را نیاوردند و با او درافتادند؛ كسانی كه علی را میشناختند و به او اعتقاد داشتند. بعضی از آنها حتّی در روی كارآمدن امیر المؤمنین هم نقش داشتند و با او بیعت كرده بودند؛ اما طاقت عدالت امیر المؤمنین را نیاوردند و با او درافتادند؛ چون دیدند آن حضرت به آشنایی و سابقه و رفاقت توجّهی نمیكند. یك گروه هم مارقین بودند؛ یعنی آن جمعیت افراطی و متعصّب در نظرات خود؛ بدون اینكه اعتقاد دینی آنها ریشهی معرفتیِ درستی داشته باشد. به اشتباه، مارقین را افراد مقدّسمآب مینامند. مسألهی مقدّسمآبی نیست- در بین اصحاب امیر المؤمنین كسانی بودند كه از آنها خیلی مقدّستر بودند- مسئله این است كه كسانی تفكّر و دیدی دارند كه با ظواهر دین هم سازگار است، اما ریشهی معرفتی ندارد و عمیق نیست. اینها شناخت ندارند تا بتوانند در موارد اشتباه، خود را از انحراف نجات دهند. یك جا آنقدر تند میایستند كه میگویند چون قرآن سرِ نیزه است، نباید به آن تیراندازی كرد؛ زیرا قرآن مقدّس است. در جنگ صفّین بهمجرّد اینكه با حیلهی شامیها قرآنها سرِ نیزه شد- چون احساس شكست كرده بودند، مجبور شدند قرآنها را سر نیزه كنند- اینها آنقدر نسبت به قرآن متعصّب و علاقهمند و افراطی شدند كه از امیر المؤمنین- كه قرآن ناطق بود- برای قرآن اهمیت بیشتری قائل شدند. آمدند به امیر المؤمنین فشار آوردند و گفتند اینها اهل قرآنند، برادر مسلمانند؛ با اینها نباید بجنگی! با تهدید، امیر المؤمنین را وادار كردند جنگ را نیمهكاره رها كند. همینها بعد از آنكه فهمیدند فریب خوردهاند و سرشان كلاه رفته است، از آنطرف آنقدر دچار تفریط شدند كه گفتند همهی ما كافر شدهایم و علی هم كافر شده است؛ لذا باید توبه و استغفار كند! این افراد بهخاطر اینكه ریشهی معرفتی و اعتقادیِ درستی ندارند، بهراحتی صد و هشتاد درجه مسیر انحراف را طی میكنند. اگر بخواهید نمونهی این قضیه را در انقلاب ما پیدا كنید، منافقین هستند؛ همینهایی كه اوّلِ انقلاب در مبارزه با امریكا امام را هم قبول نداشتند، بعد رفتند زیر دامن امریكا مخفی شدند و از امریكا پول گرفتند و به صدّام پناهنده شدند! وقتی ریشهی معرفتی نباشد؛ غرور ناشی از نادانی به یافتههای ذهنی خود باشد و تمسّك به ظواهر دین هم وجود داشته باشد، نتیجه این میشود؛ مارقین. اما از همهی اینها خطرناكتر برای امیر المؤمنین، قاسطین بودند؛ كسانی كه اهل بنای ظالمانهی در حكومت بودند؛ اصلًا مبنای علوی و اسلامی را در حكومت قبول نداشتند؛ خود علی و بیعت مردم با علی را هم قبول نمیكردند و زیر بار او نمیرفتند؛ به رفتار عادلانه و تقسیمِ به قسط و عمل به عدل هم مطلقاً اعتقادی نداشتند؛ چون اگر میخواستند به عدالت میدان بدهند و اسم عدالت را بیاورند، اوّل گریبان خودشان گرفته میشد. برای اینكه با عدالت علوی مبارزه كنند، آمدند به احترامِ به صحابه و اصل شورا متمسّك شدند. این مطلب خیلی مهمّی است. برای اینكه اصل عدالت را بكوبند و ارزش عدالت را كه محور حكومت امیر المؤمنین بود، از یادها ببرند، آمدند ارزش اسلامی دیگری را- كه البته اهمیت آن بهمراتب كمتر از ارزش عدالت است- در مقابل امیر المؤمنین عَلَم كردند. قصد آنها حمایت از آراء صحابه یا از خود صحابه یا از شورای صحابه نبود. امیر المؤمنین در نامهای همین معنا را به نحوی به معاویه مینویسد و میگوید تو میخواهی بین مهاجرین و انصار قضاوت كنی؟ تو میخواهی به ما یاد بدهی؟! شما تازهمسلمانان میخواهید اسلام را به علی بن ابی طالب كه وجودش آمیختهی با اسلام و ساختهی دست اسلام است، یاد بدهید؟! بنابراین آنها با عدالت علوی مخالف بودند و به آن اعتقادی نداشتند. امروز هم در دنیا همینطور است. نظام جمهوری اسلامی تداوم شعارهای علوی و نظام علوی است. اشتباه نشود؛ نمیخواهیم بگوییم امروز نظام حكومتی ما منطبق بر الگوی امیر المؤمنین است؛ نه، خیلی فاصله است. این را هم هیچكس نمیتواند ادّعا كند كهدر زمان ما، در نظام كنونی ما و بلكه در زیر این آسمان، غیر از ولیّعصر أرواحنا فداه كسی وجود داشته باشد كه با علی بن ابی طالب قابل مقایسه باشد. امام بزرگوار ما كه فرد ممتاز طراز اسلامی در زمان ما بود، افتخار میكرد كه خود را كمترین كمترانِ یاران علی بداند؛ افتخار میكرد كه خدمتگزار خدمتگزارانِ علی بن ابی طالب باشد. اما نظام اسلامی چرا، ادامهی همان نظام و الهامگرفتهی از آن است و با همان مسائل هم روبهروست. امروز مهمترین حرف نظام اسلامی عدالت است. امروز ما میخواهیم عدالت اجرا شود. همهی تلاشها و مجاهدتها برای این است كه در جامعه عدالت تأمین شود؛ كه اگر عدالت تأمین شد، حقوق انسان و كرامت بشری هم تأمین میشود و انسانها به حقوق و آزادی خود هم میرسند. بنابراین عدالت محور همه چیز است. مربوط به :بیانات در خطبههای نمازجمعه - 1382/08/23 عنوان فیش : سیره سیاسی امیرالمؤمنین(علیه السلام) کلیدواژه(ها) : سیره سیاسی امیرالمؤمنین(علیه السلام) نوع(ها) : فیش موضوعی متن فیش : در زندگی جمعی و حکومتی امیرالمؤمنین، نقطه بارزتر از همه چیز «عدالت» است. همچنان که در عمل فردی امیرالمؤمنین نقطه بارز تقواست، در عمل حکومتی و سیاسی و شأن خلافت امیرالمؤمنین، بارزترین نقطه، عدالت است. این برای ما که خود را پیرو امیرالمؤمنین میدانیم، نقطه بسیار با اهمیتی است. ملاحظه عدالت، اجر نهادن به عدالت و عمل کردن به آنچه مقتضای عدالت است، وظیفه ماست و باید شاخصه نظام اسلامی به حساب آید. همه چیز تحتالشعاع عدالت قرار میگیرد؛ این منطق امیرالمؤمنین علیهالصلاةوالسلام است. اگر به زندگی امیرالمؤمنین و حوادث دورانِ تقریباً پنجساله حکومت آن حضرت نگاه کنیم، میبینیم عمده آنچه برای آن بزرگوار در این مدت به عنوان مشکل پیش آمد، ناشی از عدالتخواهی ایشان بود. این نشان میدهد که مسأله عدالت چقدر سخت است. عدالتخواهی و دنبال عدالت رفتن، به زبان آسان است؛ اما در عمل آنقدر با موانع گوناگون مواجه میشود که دشوارترین کار هر حکومت و نظامی این است که عدالت را در جامعه تأمین کند. عدالت فقط عدالت اقتصادی نیست؛ عدالت در همه امور و شؤون زندگی بسیار دشوار است. این همان چیزی است که امیرالمؤمنین با آن قدرت ملکوتی و شأن الهی، آن را وجهه همت خود قرار داد و دنبال کرد. لذا امیرالمؤمنین در این عبارت معروف فرموده است: «واللَه لان ابیت علی حسک السعدان مسهدا، و اُجر فی الاغلال مصفدا، احب الی من أن القی اللَه و رسوله یوم القیامة ظالما لبعض العباد و غاصباً لشیءٍ من الحطامط»؛ یعنی از خلافت کنار آمدن که هیچ؛ اگر مرا به غل و زنجیر بکِشند و روی خارهای مغیلان هم با تن عریان بکِشانند، حاضر نیستم حتی به یک نفر از بندگان خدا ظلم کنم. بهخاطر همین منطق، امیرالمؤمنین همه مشکلات دوران خلافت خود را لمس کرد و با آنها مواجه شد؛ چون عدالت او بود که آن دشمنها و دشمنیها را علیه او بهوجود میآورد. امیرالمؤمنین ایستادگی کرد و بهخاطر مواجهه با مشکلات و حل آنها حاضر نشد از عدالت دست بردارد؛ این شد درس. پنج سال حکومت امیرالمؤمنین دوران بسیار کوتاهی در تاریخ اسلام است؛ اما آنچه به این دوران کوتاه اهمیت میدهد، این است که امیرالمؤمنین عملاً عدالت را نشان داد؛ مثل سرمشقی که بالای صفحه مینویسند و متعلم باید مثل آن را در صفحه تکرار کند. امیرالمؤمنین این سرمشق را نوشت که اگر بهخاطر عدالتخواهی، این همه مشکل برای حاکم اسلامی بهوجود آید - که در طول نزدیک پنج سال نگذاشتند امیرالمؤمنین بدون دغدغه به اداره کشور و مسائل آن بیندیشد؛ سه جنگ را با مشکلات و دنبالههای گوناگون بر او تحمیل کردند - باید تسلیم نشد. تسلیم نشد، یعنی چه؟ یعنی از راه عدالت عقبنشینی نکرد مربوط به :بیانات در خطبههای نمازجمعه - 1382/08/23 عنوان فیش : سیره سیاسی امیرالمؤمنین(علیه السلام) کلیدواژه(ها) : سیره سیاسی امیرالمؤمنین(علیه السلام) نوع(ها) : جملههای برگزیده متن فیش : در زندگی جمعی و حکومتی امیرالمؤمنین، نقطه بارزتر از همه چیز «عدالت» است. مربوط به :بیانات در دیدار اقشار مختلف مردم - 1381/06/30 عنوان فیش :مصداق توجه به اقامه دین در سیره امیرالمومنین (علیه السلام) کلیدواژه(ها) : سیره سیاسی امیرالمؤمنین(علیه السلام), تاریخ دوران حکومت حضرت علی بن ابیطالب (علیهالسلام, شاخصههای حکومت امیرالمومنین علیه السلام, اقامه دین نوع(ها) : روایت تاریخی متن فیش : اگر بخواهیم شاخصههای حكومت امیرالمؤمنین را بیان كنیم، شاید ده شاخصهی مهم را بشود بیان كرد. چند شاخصه اینهاست كه من عرض میكنم: اوّل، پایبندیِ كامل به دین خدا و اصرار بر اقامهی دین الهی. این شاخصهی اوّل است. هر حكومتی كه اساس كارش بر اقامهی دین خدا نباشد، علوی نیست. در وسط جنگ - آنهایی كه در دوران دفاع هشت ساله، در میدان بودند میفهمند من چه میگویم - در آن بحبوحهی رزم كه هر رزمنده و هر سربازی همّتش این است ببیند چطور میتواند حمله كند و چطور میتواند از خودش دفاع نماید، یك نفر نزد امیرالمؤمنین آمد و مسألهای راجع به توحید پرسید. گفت در «قل هواللَّه احد» این كلمهی «احد» یعنی چه؟ حالا این یك مسألهی اصلی هم نیست. از اصل وجود خدا سؤال نكرد؛ یك مسألهی فرعی را سؤال كرد. دوروبریهای امیرالمؤمنین آمدند جلو كه مرد حسابی، حالا وقت این سؤالهاست!؟ حضرت فرمود: «نه؛ بگذارید جوابش را بدهم. ما برای همین میجنگیم.» یعنی جنگِ امیرالمؤمنین، سیاستِ امیرالمؤمنین، جبههبندیِ امیرالمؤمنین، خون دلهای امیرالمؤمنین و همهی خطوط اصلیای كه در حكومت خود انتخاب میكند، برای این است كه دین خدا اقامه شود. این یك شاخصه است. اگر در نظام اسلامی و در جمهوری اسلامی كه به نام حكومت علوی خود را معرّفی میكند، اقامهی دین خدا هدف نباشد؛ مردم به دین خدا عمل بكنند یا نكنند؛ اعتقاد داشته باشند یا نداشته باشند؛ اقامهی حقّ الهی بشود یا نشود و بگوییم به ما چه ربطی دارد - اگر این طور باشد - این حكومت علوی نیست. اقامهی دین الهی، اوّلین شاخصه است و این مادرِ همهی خصوصیّات دیگرِ زندگی امیرالمؤمنین و حكومت امیرالمؤمنین است. عدالت او هم ناشی از این است. مردمسالاری و رعایت مردم در زندگی امیرالمؤمنین هم مربوط به همین است. مربوط به :بیانات در دیدار اقشار مختلف مردم - 1381/06/30 عنوان فیش : سیره سیاسی امیرالمؤمنین(علیه السلام) کلیدواژه(ها) : سیره سیاسی امیرالمؤمنین(علیه السلام) نوع(ها) : فیش موضوعی متن فیش : از شاخصههای حکومت امیرالمؤمنین ... پایبندىِ کامل به دین خدا و اصرار بر اقامه دین الهی... است. هر حکومتی که اساس کارش بر اقامه دین خدا نباشد، علوی نیست.... یک نفر نزد امیرالمؤمنین آمد و مسألهای راجع به توحید پرسید. گفت در «قل هواللَّه احد» این کلمه «احد» یعنی چه؟ حالا این یک مسأله اصلی هم نیست. از اصل وجود خدا سؤال نکرد؛ یک مسأله فرعی را سؤال کرد. دوروبریهای امیرالمؤمنین آمدند جلو که مرد حسابی، حالا وقت این سؤالهاست!؟ حضرت فرمود: «نه؛ بگذارید جوابش را بدهم. ما برای همین میجنگیم.» یعنی جنگِ امیرالمؤمنین، سیاستِ امیرالمؤمنین، جبههبندىِ امیرالمؤمنین، خون دلهای امیرالمؤمنین و همه خطوط اصلیای که در حکومت خود انتخاب میکند، برای این است که دین خدا اقامه شود. این یک شاخصه است..... اقامه دین الهی... شاخصه است و این مادرِ همه خصوصیّات دیگرِ زندگی امیرالمؤمنین و حکومت امیرالمؤمنین است. عدالت او هم ناشی از این است. مردمسالاری و رعایت مردم در زندگی امیرالمؤمنین هم مربوط به همین است. مربوط به :بیانات در دیدار اقشار مختلف مردم - 1381/06/30 عنوان فیش : سیره سیاسی امیرالمؤمنین(علیه السلام) کلیدواژه(ها) : سیره سیاسی امیرالمؤمنین(علیه السلام) نوع(ها) : فیش موضوعی متن فیش : [یکی از شاخصه های ]حکومت امیرالمؤمنین عدالت است؛ عدالتِ مطلق. یعنی هیچ مصلحت شخصی و هیچ سیاست مربوط به شخص خود را بر عدالت مقدّم نمیکند. «أتأمرونّی ان اطلب النصر بالجور لا واللَّه»؛ من حاضر نیستم پیروزی را از راه ظلم به دست آورم. ببینید چقدر این تابلو، تابلوِ درخشانی است؛ چه پرچم بلندی است. به شما میگویند ممکن است در این میدان سیاست، در این میدان مسابقه علمی، در این میدان انتخابات، در این میدان جنگ، پیروز شوید؛ اما متوقّف به این است که این ظلم را انجام دهید. کدام را انتخاب میکنید؟ امیرالمؤمنین میگوید من این پیروزی را نمیخواهم. من شکست بخورم عیبی ندارد، اما ظلم نمیکنم. همه این حرفهایی که راجع به امیرالمؤمنین درباره عدالت شنیدهاید، محورش همین عدالتطلبی مطلقِ امیرالمؤمنین است. عدالت برای همه و عدالت در همه شؤون؛ یعنی عدالت اقتصادی، عدالت سیاسی، عدالت اجتماعی و عدالت اخلاقی. این یکی دیگر از معیارهای حکومت امیرالمؤمنین است. تحمّلِ ظلم را نمیکند؛ خودش هم به ظلم تسلیم نمیشود، ولو مصالحش از دست برود. یکی از ظلمهای بزرگ، تبعیض است؛ چه تبعیضِ در اجرای احکام، چه تبعیضِ در اجرای مقرّرات. اینها به هیچ وجه برای امیرالمؤمنین قابل قبول نیست. یک نفر از طرفداران پروپا قرص او که تبلیغاتچىِ بسیار ماهری است و دائماً به نفع او تبلیغاتِ حق میکند، مرتکب عمل خلافی میشود و امیرالمؤمنین حدّ الهی را بر او جاری میکند. طرفدار مذکور که چنین انتظاری ندارد، میگوید: یا امیرالمؤمنین! منی که این قدر طرفدار شمایم؟ منی که این قدر از شما دفاع میکنم؟ حضرت میفرماید: بله، حُکمِ خداست. آن طرفداری ای که از ما میکنی، انشاءاللَّه قبول باشد، خیلی هم متشکّر؛ اما حکم خدا این است. حدّ خدا را برایش جاری کرد؛ او هم گفت: خیلی خوب؛ حال که اینطور است، سراغ دربار معاویه میروم که قدر مرا میدانند! و رفت. مربوط به :بیانات در دیدار اقشار مختلف مردم - 1381/06/30 عنوان فیش : سیره سیاسی امیرالمؤمنین(علیه السلام) کلیدواژه(ها) : سیره سیاسی امیرالمؤمنین(علیه السلام) نوع(ها) : فیش موضوعی متن فیش : یکی .. ازخصوصیّات و شاخصههای حکومت امیرالمؤمنین تقواست. ببینید؛ اینها هر کدام یک پرچم است، هر کدام یک علامت است. تقوا یعنی چه؟ یعنی آن شدّت مراقبتی که انسان در اعمال شخصی خود از راه حق هیچ تخطّی نکند؛ این معنی تقواست. یعنی کاملاً مراقب خود باشد. در دست زدن به پول مراقبت کند؛ در دست زدن به آبروی انسانها مراقبت کند؛ در گزینشها مراقبت کند؛ در طرد کردنها مراقبت کند؛ در حرف زدن مراقبت کند که برخلاف حق سخنی نگوید. یعنی شدّت مراقبت. شما نهجالبلاغه را نگاه کنید، پُر است از این مطالب. حالا متأسفانه در بین بعضیها معمول شده که هر غلطی میخواهند بکنند، به اسم این که امیرالمؤمنین اینگونه بود و امیرالمؤمنین این طوری عمل میکرد، انجام میدهند. به چه دلیل؟ از کجا؟ امیرالمؤمنین در نهجالبلاغه است. امیرالمؤمنین در روایات فراوانی است که از آن بزرگوار و اولاد طاهرینش باقی مانده است. کو این چیزهایی که بعضی میگویند علی این طور بود، علی آن طور بود!؟ نخیر؛ علی آن است که در نهجالبلاغه است. شما نهجالبلاغه را از اوّل تا آخر نگاه کنید! سرتاپای نهجالبلاغه تحریضِ بر تقواست؛ دعوت به تقوا و پرهیزکاری است. تا انسان پرهیزکار نباشد نمیتواند اقامه دین خدا کند. آلوده دامانی بد دردی است. آلوده بودنِ دل انسان به گناه، نمیگذارد انسان حقیقت را درک کند، چه برسد به این که دنبال حقیقت حرکت کند. مربوط به :بیانات در دیدار اقشار مختلف مردم - 1381/06/30 عنوان فیش : سیره سیاسی امیرالمؤمنین(علیه السلام) کلیدواژه(ها) : سیره سیاسی امیرالمؤمنین(علیه السلام) نوع(ها) : فیش موضوعی متن فیش : یکی از شاخصههای حکومت امیرالمؤمنین، برخاسته از اراده مردم و خواست مردم است. «تغلّب» - یعنی از راه غلبه و زور بر مردم حاکم شدن - در منطق امیرالمؤمنین نیست. با این که خود را بر حق میدانست، اما کنار نشست، تا وقتی مردم آمدند، اصرار کردند، ابرام کردند، شاید گریه کردند، التماس کردند که آقا شما بیا زمام امور ما را در دست بگیر. آن وقت آمد و زمام امور مردم را در دست گرفت. خودش گفت که اگر مردم نیامده بودند؛ اگر مردم اصرار نمیکردند، اگر این طلب جدّی مردم نبود، من علاقهای به این کار نداشتم. قدرت در دست گرفتن و اعمال اقتدار، برای امیرالمؤمنین جاذبهای ندارد. قدرتطلبی برای کسانی جاذبه دارد که میخواهند خواهشهای نفسانی و هواهای نفسانی خودشان را ارضا کنند، نه برای امیرالمؤمنین. او دنبال تکلیف شرعی است؛ دنبال اقامه حقّ است. مردم قدرت را به او سپردند، او هم قدرت را گرفت و بعد با اقتدار آن قدرت را نگه داشت. آن جایی هم که کسانی با قدرت اسلامی او، با حکومت اسلامی او معارضه کردند، هیچ مجامله و ملاحظهای نکرد. صحابه پیغمبرند، باشند! موجّهینند، باشند! سابقه جهاد در راه اسلام دارند، داشته باشند! با حکومت حق معارضه و مقابله کردهاند و باید در مقابلشان با اقتدار ایستاد؛ و ایستاد! این سه جنگ امیرالمؤمنین از این قبیل بود. اینها شاخصه یک حکومت صحیح است مربوط به :بیانات در دیدار اقشار مختلف مردم - 1381/06/30 عنوان فیش : سیره سیاسی امیرالمؤمنین(علیه السلام) کلیدواژه(ها) : سیره سیاسی امیرالمؤمنین(علیه السلام) نوع(ها) : جملههای برگزیده متن فیش : جنگِ امیرالمؤمنین، سیاستِ امیرالمؤمنین، جبههبندىِ امیرالمؤمنین، خون دلهای امیرالمؤمنین و همه خطوط اصلی ای که در حکومت خود انتخاب میکند، برای این است که دین خدا اقامه شود. مربوط به :بیانات در دیدار اقشار مختلف مردم - 1381/06/30 عنوان فیش : سیره سیاسی امیرالمؤمنین(علیه السلام) کلیدواژه(ها) : سیره سیاسی امیرالمؤمنین(علیه السلام) نوع(ها) : جملههای برگزیده متن فیش : امیرالمؤمنین تحمّلِ ظلم را نمیکند؛ خودش هم به ظلم تسلیم نمیشود مربوط به :بیانات در دیدار اقشار مختلف مردم - 1381/06/30 عنوان فیش : سیره سیاسی امیرالمؤمنین(علیه السلام) کلیدواژه(ها) : سیره سیاسی امیرالمؤمنین(علیه السلام) نوع(ها) : جملههای برگزیده متن فیش : «تغلّب» - یعنی از راه غلبه و زور بر مردم حاکم شدن - در منطق امیرالمؤمنین نیست مربوط به :بیانات در دیدار زائران و مجاوران حرم مطهر رضوی - 1380/12/12 عنوان فیش : سیره سیاسی امیرالمؤمنین(علیه السلام) کلیدواژه(ها) : سیره سیاسی امیرالمؤمنین(علیه السلام) نوع(ها) : فیش موضوعی متن فیش : امامِ معصوم، انسان والایی است که از لحاظ دینی، قلب او آیینه تابناک انوار هدایت الهی است؛ روح او به سرچشمه وحی متّصل است؛ هدایت او، هدایت خالص است؛ از لحاظ اخلاق انسانی، رفتار و اخلاق او صددرصد همراه با فضیلت است؛ هوای نفس در او راهی ندارد؛ گناه بر او چیره نمیشود؛ شهوت و تمایلات انسانی، او را مغلوب خود نمیکند؛ خشم و غضب، او را از راه خدا دور نمیکند؛ از لحاظ سیاسی، بینش وسیع او آنچنان است که آرامترین حرکات و ریزترین حوادث را در صحنهی زندگی جامعه، با چشم تیزبین خود میبیند - که امیرالمؤمنین علیهالصّلاةوالسّلام فرمود: «واللَّه لا اکون کالضبع تنام علی طول اللدم»؛ یعنی من کسی نیستم که بشود با لالایی او را خواب کرد - در مواجهه با حوادث زندگی و وقایع کمرشکن، از خود شجاعت و اقتدار روحی و معنوی نشان میدهد؛ جانش برای او ارزشی ندارد، اما برای جان انسانها، حتّی مردم دور دست، حتّی زنانی که جزو پیروان دین او نیستند، ارزش قائل است و میگوید اگر کسی از غصّه دق کند، حق دارد. امیرالمؤمنین علیهالصّلاةوالسّلام در مقابله با خطرها آنچنان شجاعانه عمل میکند که میگوید کسی نمیتوانست با فتنهای که من چشم آن را درآوردم - منظور، فتنه خوارج است - یا فتنه ناکثین درافتد. آن معنویّت و دین و اخلاق و فضیلت از یک طرف، آن بینش عمیق و شجاعت و فداکاری و عواطف رقیق انسانی در کنار صلابت و استحکام معنوی و روحی از طرف دیگر؛ همه اینها ناشی از عصمت است؛ چون خدای متعال او را به مقام عصمت برگزیده است و گناه و اشتباه در کار او وجود ندارد. اگر چنین کسی در رأس جامعه باشد، اوج مطلوب همه رسالتهاست. مربوط به :بیانات در خطبههای نماز جمعه ۲۱ رمضان - 1380/09/16 عنوان فیش : سیره سیاسی امیرالمؤمنین(علیه السلام) کلیدواژه(ها) : سیره سیاسی امیرالمؤمنین(علیه السلام) نوع(ها) : فیش موضوعی متن فیش : اگر میخواهیم امیرالمؤمنین امام ما باشد، باید مؤمن و متّقی باشیم. او امامالمتّقین و امیرالمؤمنین است. آنچه درباره آن بزرگوار هرگز فراموش نشدنی است، عبارت است از برجستگیهای عملی و رفتاریای که در حکومت کوتاه امیرالمؤمنین در آن قلمرو وسیع اسلامی ظاهر شد و در تاریخ ماند. مقامات معنوی و خصوصیات رفتارىِ شخصىِ بینظیر آن بزرگوار به جای خود - که اگر به کتابها مراجعه کنید، فصول زیادی را در بیان برجستگیهای امیرالمؤمنین خواهید دید؛ علم او، تقوای او، شجاعت او، سبقت او به اسلام، زهد او و امثال اینها، که واقعاً از حد شمارش معمولی بالاتر است و همه اینها هم عظیم و شگفتآور است و هر کدام مثل خورشید تابناکی میدرخشد - اما به گمان من آنچه از همه بالاتر است، سیره آن بزرگوار در حکومت است. جای امتحانِ اساسی اینجاست. قدرت در قبضه اختیار امیرالمؤمنین باشد؛ آن هم در آن رقعه عظیم حکومت. این رفتارِ بهشدّت بینظیر و شگفتآور، باید الگوی ما باشد. اینکه همه کسانی که امیرالمؤمنین را در حدّ این رفتار حکومتی میشناسند، از کوتاهی دوران حکومت آن بزرگوار تأسّف میخورند، به خاطر این است که اگر این روش در سالهای متمادی ادامه پیدا میکرد، شاید مسیر تاریخِ عالم عوض میشد. مربوط به :بیانات در خطبههای نماز جمعه ۲۱ رمضان - 1380/09/16 عنوان فیش : سیره سیاسی امیرالمؤمنین(علیه السلام) کلیدواژه(ها) : سیره سیاسی امیرالمؤمنین(علیه السلام) نوع(ها) : فیش موضوعی متن فیش : در اوایل حکومت، امیرالمؤمنین بین همه آحاد مردم در اعطای بیتالمال تساوی برقرار کرد؛ چون قبل از امیرالمؤمنین تقریباً بیست سالی بود که در اسلام رسم شده بود بعضی اشخاص را به خاطر سبقت در اسلام و مهاجر و انصار بودن و ... بر بعضی دیگر ترجیح دهند. پولی را که در بیتالمال جمع میشد - که از غنایمِ جنگها و یا شاید از زکوات بود - وقتی تقسیم میکردند، به صورت سرانه به اشخاص میدادند. رسم مالىِ آن روزگار اینگونه بود؛ مثل رسوم ادارات دولتىِ جهان امروز نبود. در آن زمان رسم شده بود که به بعضی بیشتر بدهند. امیرالمؤمنین آمد و گفت نه؛ هر کس متدیّنتر و مؤمنتر است، اجرش با خداست. هر کس توانایی بیشتری دارد، در زندگی تلاش میکند و اگر دنبال مال است، مال کسب میکند؛ اما من بیتالمال را بالسّویه تقسیم میکنم. بعضی اشخاص آمدند نصیحت کردند و گفتند یا امیرالمؤمنین! این کار، شما را شکست میدهد و عدّهای را وادار میکند در مقابل شما بایستند. حضرت چنین فرمود: «اتأمرونی ان اطلب النّصر بالجور فیمن ولّیت علیه من اهل الاسلام واللَّه لا اطور به ما سمر سمیر و ما ام نجم»؛ شما از من میخواهید که در حوزه حکومتِ خود، پیروزی را با ظلم به دست آورم!؟ آری؛ من پیروز خواهم شد و عدّهای مخالفت نمیکنند؛ ولی من این پیروزی را نمیخواهم. اگر بناست به خاطر ظلم و جور از امیرالمؤمنین طرفداری شود، امیرالمؤمنین آن را نمیخواهد. فرمود: «واللَّه ما اطور به ما سمر سمیر»؛ من هرگز چنین کاری را نخواهم کرد. مربوط به :بیانات در خطبههای نماز جمعه ۲۱ رمضان - 1380/09/16 عنوان فیش : سیره سیاسی امیرالمؤمنین(علیه السلام) کلیدواژه(ها) : سیره سیاسی امیرالمؤمنین(علیه السلام) نوع(ها) : فیش موضوعی متن فیش : [امیرالمومنین(ع)]در آن نامه معروف به عثمانبنحنیف میفرماید: «الا و انّ لکلّ مأموم اماما، یقتدی به و یستضیءُ بنور علمه»؛ هر مأمومی امامی دارد که باید از دانش او استفاده و از نور او استضائه کند و به او اقتدا و از او پیروی نماید. بعد فرمود: «الا و انّ امامکم قد اکتفی من دنیاه بطمریه و من طعمه بقرصیه». امیرالمؤمنین خوراک و لباس خود را که شبیه فقیرترین مردم آن روزگار بود، مطرح فرمود و گفت: من که امام شما هستم، اینگونه زندگی میکنم. به عثمانبنحنیف فرمود: شما نمیتوانید مثل من زندگی کنید؛ یعنی این توقّع هم وجود ندارد؛ «ولکن اعینونی بورع و اجتهاد»؛ اما از گناه پرهیز کنید و در راه رسیدن به اینجا تلاش نمایید. این همان مطلبی است که امروز امیرالمؤمنین به ما هم میگوید. از آنچه خلاف و گناه و نامشروع است، بپرهیزید و تلاش هم بورزید خود را نزدیک کنید؛ هرچه رسیدید و هرچه توانستید. مربوط به :بیانات در خطبههای نماز جمعه ۲۱ رمضان - 1380/09/16 عنوان فیش : سیره سیاسی امیرالمؤمنین(علیه السلام) کلیدواژه(ها) : سیره سیاسی امیرالمؤمنین(علیه السلام) نوع(ها) : فیش موضوعی متن فیش : [امیرالمومنین(ع)]در یک جا به ابنعباس نوشت: «فلایکن حظّک فی ولایتک مالا تستفیده و لا غیظا تشتفیه». بهرهای که میخواهی از حکومت و استانداری خود در آن منطقهای که تو را فرستادهایم، ببری، این نباشد که مالی به دست آوری و یا خشمی را علیه کسی فرو بنشانی - فرضاً از قدرت، علیه فلان کس یا فلان جمع یا فلان قشری که با آنها بدیم، استفاده کنیم. چنین چیزی جایز نیست - «ولکن اماتة باطل و احیاء حقّ»؛ اما حظّ تو از این حکومت باید این باشد که باطلی را نابود کنی، یا حقّی را زنده و برپا داری. مربوط به :بیانات در خطبههای نماز جمعه ۲۱ رمضان - 1380/09/16 عنوان فیش : سیره سیاسی امیرالمؤمنین(علیه السلام) کلیدواژه(ها) : سیره سیاسی امیرالمؤمنین(علیه السلام) نوع(ها) : فیش موضوعی متن فیش : کسی خدمت امیرالمؤمنین آمد و از او پولی میخواست؛ حضرت فرمود: «انّ هذا المال لیس لی و لا لک»؛ این مال، نه متعلّق به من است، نه مال توست؛ این بیتالمال متعلّق به مردم است. «و انّما هو فیءٌ للمسلمین و جلب اسیافهم فان شرکتهم فی حربهم»؛ تو هم اگر در فتوحات اسلامی شرکت داشته باشی، سهم خودت را داری. «کان لک مثل حظّهم والّا فجناة ایدیهم لاتکون لغیر افواههم»؛ چیزی که مردم با دسترنج خود به دست آوردهاند، متعلق به خودشان است. این منطق امیرالمؤمنین در برخورد با چنین درخواستهایی است. مربوط به :بیانات در خطبههای نماز جمعه ۲۱ رمضان - 1380/09/16 عنوان فیش : سیره سیاسی امیرالمؤمنین(علیه السلام) کلیدواژه(ها) : سیره سیاسی امیرالمؤمنین(علیه السلام) نوع(ها) : فیش موضوعی متن فیش : برای امیرالمؤمنین اجرای عدالت و دفاع از مظلوم و سرسختی با ظالم - هرکه میخواهد، باشد؛ یعنی ظالم، هر که باشد و مظلوم، هر که باشد - مهم بود. امیرالمؤمنین برای دفاع از مظلوم، شرط اسلام را نگذاشته است. آن امیرالمؤمنینِ پایبند به اسلام، آن مؤمن درجه یک، آن بزرگترین سردار فتوحات اسلامی، برای اینکه از مظلوم دفاع کند، شرط مسلمانی را قرار نداده است. در قضیه «انبار» - که از شهرهای عراق است - عدّهای از طرف حکومت شام رفتند حاکم منصوبِ امیرالمؤمنین را در این شهر به قتل رساندند، به مردم حمله کردند، به غارت خانههای آنها پرداختند و عدّهای را کشتند و برگشتند. امیرالمؤمنین در خطبه ای که به این مناسبت خوانده است - که یکی از خطبههای تکاندهنده نهجالبلاغه، همین خطبه جهاد است؛ «فانّ الجهاد باب من ابواب الجنّة»؛ میخواهد مردم را به حرکت کردن در راه مقابله با این ظلم بزرگ تحریک کند - اینطور میفرماید: «ولقد بلغنی انّ الرّجل منهم کان یدخل علی المرأة المسلمة والأخری المعاهدة»؛ به من خبر رسیده است که مردان غارتگر آن گروه، وارد خانههایی میشدند که زنان مسلمان یا زنان یهودی و مسیحی و مجوسی - معاهد - در این خانهها بودند. برای امیرالمؤمنین فرقی نمیکند زنی که مورد تهاجم قرار گرفته، اهل کتاب است - یهودیّه است یا مسیحیّه است یا مجوسیّه است - یا زن مسلمان است. با یک زبان از اینها یاد میکند. «فینتزع حجلها و قلبها و قلائدها و رعثها»؛ آن فرد مهاجم میآمد گوشواره و دستبند و سینهبند و طلاها و خلخالهای زنان را بیرون میکشید؛ «ما تمتنع منه الّا بالاسترجاع و الاسترحام»؛ که این زن مسلمان یا غیرمسلمان، در مقابل این مهاجم، هیچ وسیله دفاعی جز التماس کردن نداشت. امیرالمؤمنین بعد میفرماید: «فلو انّ امرأً مسلما مات من بعد هذا اسفا ما کان به ملوما»؛ اگر یک انسان مسلمان از تأسّف و غصّه این حادثه بمیرد، نباید او را ملامت کرد؛ «بل کان به عندی جدیرا»؛ به نظر من شایسته است که هر غیرتمندی، از چنین حوادثی دق کند و بمیرد! به مالک اشتر در آن نامه معروف مینویسد که با مردم چنین باش، چنان باش و مثل گرگ درندهای به جان آنها نیفت. دنبالش این را میگوید: «فانّهم صنفان»؛ مردم دو دستهاند: «امّا اخ لک فی الدّین و اما نظیر لک فی الخلق»؛ یا برادر دینی تو هستند و یا در انسانیّت، شریک تو؛ یعنی مثل تو انسانند. بنابراین برای امیرالمؤمنین، در دفاع از مظلوم و در احقاق حقوق انسان، اسلام مطرح نیست؛ مسلمان و غیرمسلمان دارای این حق هستند. ببینید این چه منطق والا و چه پرچم سربلندی است که امیرالمؤمنین در تاریخ برافراشته است! مربوط به :بیانات در دیدار زائرین و مجاورین حرم مطهر رضوی - 1380/01/01 عنوان فیش : سیره سیاسی امیرالمؤمنین(علیه السلام) کلیدواژه(ها) : سیره سیاسی امیرالمؤمنین(علیه السلام) نوع(ها) : فیش موضوعی متن فیش : امیرالمؤمنین در شخصیت خود، مظهر خصوصیاتی است که امروز اگر ما مردم و مسؤولان این خصوصیات را در رفتار و گفتارِ خودمان منعکس کنیم، جامعه اسلامیمان اوج و اعتلاء پیدا خواهد کرد. راه تعالی و پیشرفت و اصلاح دنیا و آخرت یک ملت، یک راه پیمودنی است. در مقابل انسان مؤمن و معتقد به خدا و به رسالت انسان، بنبست وجود ندارد. یک ملت میتواند همه مشکلات و همه سنگِ راهها و خارِ راهها در طریق کمال را از جلوِ پای خود بردارد؛ به شرط آنکه خصوصیاتی را که برای این حرکت عظیم و همهجانبه لازم است، در خود بهوجود آورد، و امیرالمؤمنین مظهر این خصوصیات بود. امیرالمؤمنین، هم مظهر تقوا و امانت و هم دارای صدق و صراحت بود. آن بزرگوار با اینکه یک سیاستمدار و رئیس دنیای اسلام بود و تدبیر امور یک جمعیت عظیمِ چند ده میلیونی آن زمان، با نبود وسایل امروزی برای ارتباط، بر دوش او بود و جامعه و امّت اسلامی را اداره میکرد، اما سیاستمدارىِ علی موجب این نمیشد که از جاده صداقت و صراحت کنار رود. علی، صادق و صریح بود؛ آنچه میگفت، به آن معتقد بود و برای او راهنمای عمل بود. برای این است که کلمه کلمه گفتار امیرالمؤمنین در طول تاریخ مثل نورافکنی برای زبدگان و نخبگان فکری عالم درخشیده است. اری را که سیاستمداران دنیا - چه امروز و چه در طول قرنهای گذشته - انجام میدادند و حرفی را که بر زبان میآوردند و به آن اعتقاد قلبی نداشتند و چهره و قیافهای را که به خود میگرفتند و با باطن آنها بهکلّی متفاوت بود، در امیرالمؤمنین وجود نداشت. امروز شما نگاه کنید؛ حرفهای زیبا و قشنگ بر زبان سیاستمداران عالم بسیار جاری میشود - نام انسان، نام حقوق بشر، نام مردمسالاری، نام صلح، نام قداست - اما در دلها و در عملها، از این حقایق هیچگونه خبری وجود ندارد. این وضعیت، قبل از دوران امیرالمؤمنین هم بود؛ امروز هم وجود دارد. امیرالمؤمنین - آن قلّه بلند انسانیت - در این جهت برخلاف اغلب سیاستمداران عمل کرده است. خصوصیت او این بود که اگر اسم مردم را میآورد، برای آنها حقیقتاً ارزش قائل بود؛ نه مثل کسانی که در سطح بینالمللی از هرچه تروریست حرفهای است - که امروز حکّام صهیونیست در دنیا تروریستهای حرفهای هستند - از هرچه غارتگر بینالمللی است - که امروز پشت صحنه قدرتهای استکباری، زرسالاران و چپاولگران بینالمللی هستند - از هرچه انسان نانجیب و متجاوز به حقوق انسان است، عملاً حمایت و پشتیبانی میکنند و خجالت هم نمیکشند و بر زبان نام حقوق بشر و انسان و مردمسالاری را جاری میکنند و طلبکار ملتها هم میشوند!... امیرالمؤمنین نام مردم را میآورد، اما به معنای حقیقی کلمه طرفدار مردم و ضعفا بود. توجه به ضعفا، قدرت و قاطعیت در مقابل زورگویان و ناحقطلبان و بهرهمندی کم از منابع اموال عمومی، خصوصیات دیگر امیرالمؤمنین است. هر کس که بیتالمال مسلمین را مِلک خود به حساب میآوَرَد - یا به زبان بگوید، و یا اگر نمیگوید، در عمل اینطور وانمود کند که ما اینقدرها حق داریم - و با بیتالمال مثل اموال شخصی خود رفتار کند - یا بخورد یا ببخشد یا در راه اغراض شخصی از آن استفاده کند - نمیتواند دنبالهروِ علی به حساب آید. رفتار علوی در همه این ابعاد، وظیفه ماست؛ کارِ زیاد، بهرهمندىِ کم. امیرالمؤمنین، هم در آن زمانی که وظیفه حکومت بر دوش او بود و هم در آن زمانی که انزوا و کنار بودن از حکومت را بر او تحمیل کرده بودند، وسط میدان بود و کار میکرد. هیچ وقت علی نرفت در خانه بنشیند و با مردم و جامعه و کشور قهر کند. این خصوصیتِ امیرالمؤمنین نیست. مربوط به :بیانات در دیدار زائرین و مجاورین حرم مطهر رضوی - 1380/01/01 عنوان فیش : سیره سیاسی امیرالمؤمنین(علیه السلام) کلیدواژه(ها) : سیره سیاسی امیرالمؤمنین(علیه السلام) نوع(ها) : فیش موضوعی متن فیش : بسیج نیروها در راه حق و در برابر ناحق، یکی از خصوصیت [های سیاسی] ... امیرالمؤمنین است. نگویند چرا مردم را نسبت به استکبار و مظالم آن و عوامل و ایادی دشمنان خدا حسّاس و بسیج میکنید. امیرالمؤمنین هم این خصوصیت را داشت. ما هم باید مانند امیرالمؤمنین، همه نیروها و همه دلها و همه تنها و همه توانها را در مقابل ناحق و در راه حق بسیج کنیم مربوط به :بیانات در دیدار زائرین و مجاورین حرم مطهر رضوی - 1380/01/01 عنوان فیش : سیره سیاسی امیرالمؤمنین(علیه السلام) کلیدواژه(ها) : سیره سیاسی امیرالمؤمنین(علیه السلام) نوع(ها) : فیش موضوعی متن فیش : مبارزه با مقدّسمآبیهای متحجّرانه و بی مبنا ..یکی ... از خصوصیات امیرالمؤمنین است. همان امیرالمؤمنینِ عابدِ پارسای ذاکر خداوند - که نخلستانهای کوفه انعکاس فریاد دعا و تضرّع او را تا ابد در سینه خود حفظ کردهاند - با کسانی که با تنسّک و تعبّدِ متحجّرانه و بیمبنا میخواستند شخصیت فردىِ خودشان را به رخ مردم بکشند، و اگر اخلاص هم داشتند، ابعاد گوناگون شخصیت خود و دیگران را معطل گذاشته بودند، مقابله کرد. امیرالمؤمنین انسانی است که مُرّ حقیقت را بیان میکرد؛ چه به مذاق جناحهای مختلف خوش بیاید یا نیاید؛ چه به مذاق کسانی که میخواهند به ظواهر بچسبند و باطن را رها کنند، خوش بیاید یا نیاید؛ چه به مذاق کسانی که میخواهند با سلایقِ شخصىِ خودشان دین خدا را تعبیر و تفسیر کنند، خوش بیاید یا نیاید. همه اینها در زمان امیرالمؤمنین بودند. اینها شخصیتهای مشخصی هستند که در تاریخ نمونه دارند؛ در زمان امیرالمؤمنین هم نمونه داشتند. اسلام امیرالمؤمنین، اسلامی است که در آن، ذکر و شور و حال و طراوت و حرکت و سازندگی و جهاد و فداکاری و ایثار هست..... امیرالمؤمنین، هم یک سیاستمدار و یک مدبّر امور است، هم یک شهروند معمولی است. همه ابعاد در زندگی امیرالمؤمنین وجود دارد. پیر و جوان، زن و مرد و قشرهای مختلف میتوانند از امیرالمؤمنین درس بگیرند؛ ولی وظیفه مسؤولان سنگینتر است مربوط به :بیانات در دیدار زائرین و مجاورین حرم مطهر رضوی - 1380/01/01 عنوان فیش : سیره سیاسی امیرالمؤمنین(علیه السلام) کلیدواژه(ها) : سیره سیاسی امیرالمؤمنین(علیه السلام) نوع(ها) : جملههای برگزیده متن فیش : امیرالمؤمنین در شخصیت خود، مظهر خصوصیاتی است که امروز اگر ما مردم و مسؤولان این خصوصیات را در رفتار و گفتارِ خودمان منعکس کنیم، جامعه اسلامیمان اوج و اعتلاء پیدا خواهد کرد مربوط به :بیانات در دیدار زائرین و مجاورین حرم مطهر رضوی - 1380/01/01 عنوان فیش : سیره سیاسی امیرالمؤمنین(علیه السلام) کلیدواژه(ها) : سیره سیاسی امیرالمؤمنین(علیه السلام) نوع(ها) : جملههای برگزیده متن فیش : سیاستمدارىِ علی موجب این نمیشد که از جاده صداقت و صراحت کنار رود مربوط به :بیانات در دیدار زائرین و مجاورین حرم مطهر رضوی - 1380/01/01 عنوان فیش : سیره سیاسی امیرالمؤمنین(علیه السلام) کلیدواژه(ها) : سیره سیاسی امیرالمؤمنین(علیه السلام) نوع(ها) : جملههای برگزیده متن فیش : علی، صادق و صریح بود؛ آنچه میگفت، به آن معتقد بود و برای او راهنمای عمل بود مربوط به :بیانات در دیدار زائرین و مجاورین حرم مطهر رضوی - 1380/01/01 عنوان فیش : سیره سیاسی امیرالمؤمنین(علیه السلام) کلیدواژه(ها) : سیره سیاسی امیرالمؤمنین(علیه السلام) نوع(ها) : جملههای برگزیده متن فیش : امیرالمؤمنین انسانی است که مُرّ حقیقت را بیان میکرد؛ چه به مذاق جناحهای مختلف خوش بیاید یا نیاید مربوط به :بیانات در دیدار زائرین و مجاورین حرم مطهر رضوی - 1380/01/01 عنوان فیش : سیره سیاسی امیرالمؤمنین(علیه السلام) کلیدواژه(ها) : سیره سیاسی امیرالمؤمنین(علیه السلام) نوع(ها) : جملههای برگزیده متن فیش : امیرالمؤمنین، هم یک سیاستمدار و یک مدبّر امور است، هم یک شهروند معمولی است مربوط به :بیانات در خطبههای نماز جمعه تهران - 1379/12/26 عنوان فیش : سیره سیاسی امیرالمؤمنین(علیه السلام) کلیدواژه(ها) : سیره سیاسی امیرالمؤمنین(علیه السلام) نوع(ها) : فیش موضوعی متن فیش : در زندگی و شخصیت امیرالمؤمنین، واژه و مفهوم «عدالت» برجستگی خاصی دارد. بسیاری از خصوصیات در آن بزرگوار بود، اما یکی از برجستهترین این خصوصیات - که همیشه با نام آن بزرگوار همراه است - مسأله عدالت است. مفاهیم گوناگونی که شُعب مختلف عدالت دارد، در وجود امیرالمؤمنین درهمتنیده است. امیرالمؤمنین مظهر عدل الهی هم هست. عدل به آن معنایی که ما جزو اصول دین میدانیم، اقتضاء میکرد که خداوند متعال شخصیتی مثل امیرالمؤمنین را برای رهبری و هدایت مردم انتخاب کند؛ و این کار را خدای متعال کرد. وجود امیرالمؤمنین، شخصیت او، تربیت او، اوج مقام او، و بعد نصب او به خلافت، اینها مظهر عدل الهی است؛ اما در وجود خود او، عدالت به معنای انسانىِ آن هم به طور کامل متجلّی است. عدالت انسانی در دو قلمرو فردی و اجتماعی، خود را نشان میدهد: عدالت یک انسان در قلمرو فردی او، و عدالت یک انسان در زمینه حکومت و فرمانروایی او، که به آن عدالت اجتماعی میگوییم. هر دوی اینها در زندگی امیرالمؤمنین برجسته است. اینها را ما باید به قصد عمل کردن بدانیم؛ بخصوص کسانی که در جامعه مسؤولیتهایی بر دوش دارند و در قلمرو حکومت، صاحب شأنی هستند. در امیرالمؤمنین عدالت شخصی در حدّ اعلی بود؛ همان چیزی که از آن به تقوا تعبیر میکنیم. همین تقواست که در عمل سیاسی او، در عمل نظامی او، در تقسیم بیتالمال توسط او، در استفاده او از بهرههای زندگی، در هزینه کردن بیتالمال مسلمین، در قضاوت او و در همه شؤونِ او خودش را نشان میدهد. در واقع در هر انسانی، عدالت شخصی و نفسانی او، پشتوانه عدالت جمعی و منطقه تأثیر عدالت در زندگی اجتماعی است. نمیشود کسی در درون خود و در عمل شخصىِ خود تقوا نداشته باشد، دچار هوای نفس و اسیر شیطان باشد، اما ادّعا کند که میتواند در جامعه عدالت را اجرا کند. چنین چیزی ممکن نیست. هرکس که بخواهد در محیط زندگی مردم منشأ عدالت شود، اوّل باید در درونِ خود تقوای الهی را رعایت کند. تقوا ... یعنی مراقبت برای خطا نکردن. البته معنای این حرف آن نیست که انسان خطا نخواهد کرد؛ خیر. بالأخره هر انسانِ غیر معصومی دچار خطا میشود؛ اما این مراقبت، یک صراط مستقیم و یک راه نجات است و از غرق شدن انسان جلوگیری میکند و به انسان قدرت میبخشد. انسانی که مراقب خود نیست و در عمل و کلام و زندگی شخصىِ خود دچار بی عدالتی و بی تقوایی است، نمیتواند در محیط جامعه منشأ عدالت اجتماعی باشد. این جاست که امیرالمؤمنین علیهالصّلاةوالسّلام درس همیشگی خودش را به همه کسانی که در امور سیاسی جامعه خود نقشی دارند، بیان کرده است: «من نصب نفسه للنّاس اماما فلیبدأ بتعلیم نفسه قبل تعلیم غیره»؛ هر کس که خود را در معرض ریاست، امامت و پیشوایىِ جامعه میگذارد - در هر محدودهای - اوّل باید شروع به تأدیب و تربیت خود کند؛ بعد شروع به تربیت مردم کند. یعنی اوّل خودش را اصلاح کند، بعد به سراغ دیگران برود. میفرماید: «ولیکن تأدیبه بسیرته قبل تأدیبه بلسانه»؛ اگر میخواهد دیگران را تربیت کند، باید با سیره و روش و رفتارِ خود تربیت کند؛ نه فقط با زبان خود. به زبان بسیار چیزها میشود گفت؛ اما آن چیزی که میتواند انسانها را به راه خدا هدایت کند، سیره و عمل کسی است که در محدودهای - چه در آفاق یک جامعه و، چه در محدودههای کوچکتر - او را به عنوان پیشوا و معلّم و کسی که مردم بناست از او پیروی کنند، منصوب کنند. بعد میفرماید: «و معلّم نفسه و مؤدّبها احقّ بالأجلال من معلّم النّاس و مؤدّبهم»؛ کسی که خود را تعلیم میدهد و تأدیب میکند، بیشتر مستحقِّ اجلال و تکریم است، از آن کسی که میخواهد دیگران را تأدیب کند، در حالی که خودش را تأدیب نکرده است. این، منطق و درس امیرالمؤمنین است. حکومت، فقط فرمانروایی نیست. حکومت، نفوذ در دلها و مقبولیت در ذهنهاست. کسی که در چنین موقعیتی قرار میگیرد یا خود را قرار میدهد، اوّل باید در درونِ خود به صورت دائمی مشغول تأدیب باشد؛ خود را هدایت کند، به خود تذکّر دهد و خود را موعظه نماید. مربوط به :بیانات در خطبههای نماز جمعه تهران - 1379/12/26 عنوان فیش : سیره سیاسی امیرالمؤمنین(علیه السلام) کلیدواژه(ها) : سیره سیاسی امیرالمؤمنین(علیه السلام) نوع(ها) : فیش موضوعی متن فیش : امیرالمؤمنین درباره کسی که سزاوار امارت بر مردم یا به دست گرفتن بخشی از کارهای مردم است؛ که البته این از موضع ریاست یک کشور شروع میشود و تا مدیریّتهای پایینتر و کوچکتر ادامه پیدا میکند - امیرالمؤمنین این توصیهها را برای فرمانداران و استانداران خود میفرمودند؛ اما برای قاضی یک شهر و مسؤول یک بخش و مدیر گوشهای از گوشههای این دستگاه عریض و طویل هم صادق بود - میفرمایند: «فکان اوّل عدله نفی الهوی عن نفسه»؛ اوّلین قدم او در راه عدالت این است که هوی و هوس را از خودش دور کند. «یصف الحق و یعمل به»؛ حق را بر زبان جاری و توصیف کند و نیز به آن عمل نماید. به همین خاطر است که در اسلام، قدرت با اخلاق پیوسته است و قدرت عاری از اخلاق، یک قدرت ظالمانه و غاصبانه است. روشهایی که برای کسب قدرت و حفظ آن به کار گرفته میشود، باید روشهای اخلاقی باشد. در اسلام، کسب قدرت به هر قیمتی، وجود ندارد. اینطور نیست که کسی یا جمعی حق داشته باشند به هر روش و وسیلهای متشبّث شوند، برای این که قدرت را به دست آورند - همانگونه که امروز در بسیاری از مناطق دنیا رایج است - نه۴ قدرتی که از این راه به دست آید و یا حفظ شود، قدرتِ نامشروع و ظالمانه است. در اسلام، روشها بسیار مهمّند؛ روشها مثل ارزشها هستند. در اسلام همچنان که ارزشها بسیار اهمیت دارند، روشها هم اهمیت دارند و ارزشها باید در روشها هم خودشان را نشان دهند. مربوط به :بیانات در خطبههای نماز جمعه تهران - 1379/12/26 عنوان فیش : سیره سیاسی امیرالمؤمنین(علیه السلام) کلیدواژه(ها) : سیره سیاسی امیرالمؤمنین(علیه السلام) نوع(ها) : فیش موضوعی متن فیش : عدالت علی علیهالسّلام در قلمرو جامعه؛ یعنی تأمین عدالت اجتماعی. در اینجا امیرالمؤمنین نسخه کامل اسلام است. حکومت امیرالمؤمنین علیهالصّلاةوالسّلام یک حکومت صددرصد اسلامی است، نه ۹۹ درصد یا ۹۹/۹۹ درصد؛ نه. صددرصد یک حکومت اسلامی است. تا آنجایی که به امیرالمؤمنین و دامنه اختیار و قلمرو قدرت او ارتباط پیدا میکند، یک لحظه حرکت و تصمیم غیر اسلامی در او نیست؛ یعنی عدالت مطلق. البته در مناطق گوناگونی از حکومت امیرالمؤمنین کاملاً ممکن بود و اتّفاق هم افتاد، که کارهای غیر عادلانهای انجام گیرد؛ اما امیرالمؤمنین به عنوان یک فرد مسؤول، هرجا که با چنین چیزی مواجه شد، احساس تکلیف کرد. نامهها و هشدارها و خطبههای جانسوز و جنگهای امیرالمؤمنین، همه در راه اجرای این عدالت بود مربوط به :بیانات در خطبههای نماز جمعه تهران - 1379/12/26 عنوان فیش : سیره سیاسی امیرالمؤمنین(علیه السلام) کلیدواژه(ها) : سیره سیاسی امیرالمؤمنین(علیه السلام) نوع(ها) : جملههای برگزیده متن فیش : در وجود امیرالمؤمنین، عدالت به معنای انسانىِ آن هم به طور کامل متجلّی است مربوط به :بیانات در خطبههای نماز جمعه تهران - 1379/12/26 عنوان فیش : سیره سیاسی امیرالمؤمنین(علیه السلام) کلیدواژه(ها) : سیره سیاسی امیرالمؤمنین(علیه السلام) نوع(ها) : جملههای برگزیده متن فیش : تا آنجایی که به امیرالمؤمنین و دامنه اختیار و قلمرو قدرت او ارتباط پیدا میکند، یک لحظه حرکت و تصمیم غیر اسلامی در او نیست؛ یعنی عدالت مطلق مربوط به :بیانات در خطبههای نماز جمعه تهران - 1379/12/26 عنوان فیش : سیره سیاسی امیرالمؤمنین(علیه السلام) کلیدواژه(ها) : سیره سیاسی امیرالمؤمنین(علیه السلام) نوع(ها) : جملههای برگزیده متن فیش : نامهها و هشدارها و خطبههای جانسوز و جنگهای امیرالمؤمنین، همه در راه اجرای این عدالت بود مربوط به :بیانات در مراسم یازدهمین سالگرد رحلت امام خمینی (رحمهالله) - 1379/03/14 عنوان فیش : سیره سیاسی امیرالمؤمنین(علیه السلام) کلیدواژه(ها) : سیره سیاسی امیرالمؤمنین(علیه السلام) نوع(ها) : فیش موضوعی متن فیش : امیرالمؤمنین علیهالسّلام در دوران خلافت کوتاه خود، بیشترین خطابش، بیشتری ملامتش، بیشترین توصیهاش و بیشترین تذکّرش، به کسانی است که به آنها مسؤولیت داده بود تا بخشهای مختلفی را در آن کشور بزرگی که در اختیار آن حضرت بود، اداره کنند مربوط به :پیام نوروزی به مناسبت حلول سال 1379 - 1379/01/01 عنوان فیش : سیره سیاسی امیرالمؤمنین(علیه السلام) کلیدواژه(ها) : سیره سیاسی امیرالمؤمنین(علیه السلام) نوع(ها) : فیش موضوعی متن فیش : امیرالمؤمنین علیهالسّلام در زندگی حکومتی خود، نسبت به عدالت، نسبت به حقوق ضعفا و درماندگان و پابرهنگان، بیاغماض و بیگذشت بود. ماهم باید همینطور باشیم. آن حضرت نسبت به حقّ خود و به سهم خود، بسیار پرگذشت بود؛ همه ما نیز باید همینگونه باشیم. او در همه عمر، مظهری از خداپرستی و صفای معنوی و مجاهدت و تلاش و سرزندگی و نشاط بود و با تلخیها، غمها و دردها، شادمانانه برخورد کرد و مسؤولانه وظیفه خودش را انجام داد مربوط به :بیانات در خطبههای نمازجمعه - 1378/09/26 عنوان فیش : سیره سیاسی امیرالمؤمنین(علیه السلام) کلیدواژه(ها) : سیره سیاسی امیرالمؤمنین(علیه السلام) نوع(ها) : فیش موضوعی متن فیش : در مقابلِ حکومت علوی، سه جبهه وجود داشت: قاسطین و مارقین و ناکثین. مارقین و ناکثین، جبهه داخلی و جبهه خودی بودند؛ منتها خودیهای فریب خورده و به دام افتاده - یا به دام ثروت طلبی و مقامخواهی و عقدههای خودشان، یا به دام جهالتها و حماقتها و تعصّبهای خودشان - اما جبهه قاسطین، جبهه دشمن بود؛ جبهه آشتی ناپذیر بود؛ با علی آشتی بکن نبود. آمدند به امیرالمؤمنین علیهالسّلام عرض کردند: «یا امیرالمؤمنین! بگذارید جناب معاویة بن ابی سفیان چند صباحی در رأس حکومت بماند» اما حضرت فرمود: «نه؛ اگر من حاکمم، او نمیتواند استاندار این حکومت باشد؛ باید کنار برود.» آنها امیرالمؤمنین علیهالسّلام را تخطئه کردند و گفتند بی سیاستی کرده است! بعضی از نویسندگان تا امروز هم میگویند امیرالمؤمنین علیهالسّلام بی سیاستی کرد! اما خودشان بی سیاستند؛ امیرالمؤمنین علیهالسّلام بسیار پخته عمل کرد؛ برای اینکه معاویةبن ابیسفیان، جناب طلحه و زبیر نبود که اگر آن امتیازی را که میخواست، به او میدادند، او ساکت مینشست؛ نه. آن جبهه، جبهه قاسطین بود؛ جبههای بود که با جبهه علوی نمیساخت؛ در هیچ شرایطی هم نمیساخت. هرچه او عقب میرفت، این یک قدم جلو میآمد و جز در میدان جنگ، نقطه تلاقی با هم نداشتند. امیرالمؤمنین علیهالسّلام این را میدانست و لذا تا زمانی که بر سرِکار بود، جبهه قاسطین هیچ کار نتوانستند بکنند و همیشه شکست خوردند؛ اما وقتی امیرالمؤمنین علیهالسّلام به شهادت رسید - که شهادت علی هم بهدست آن گروههای شبهخودىِ متعصّبِ عقدهاىِ بدفهمِ کج فهمِ فریب خورده بود، نه بیگانه آنچنانی - آن بیگانهها - قاسطین - حکومت را گرفتند و با گذشت چند سال، نشان دادند که ایدهآل آنها در حکومت چیست! مربوط به :بیانات در دیدار شرکتکنندگان در همایش آسیبشناسی انقلاب - 1377/12/15 عنوان فیش : سیره سیاسی امیرالمؤمنین(علیه السلام) کلیدواژه(ها) : سیره سیاسی امیرالمؤمنین(علیه السلام) نوع(ها) : فیش موضوعی متن فیش : امیرالمؤمنین (علیهالسّلام)، شخصاً زاهدانهترین زندگیها را داشت؛ اما در عین حال، مرتب هم کار میکرد، مزرعه را آباد و چاه آب، جاری میکرد، جهاد میکرد و کشور را اداره میکرد، حکومت به آن عظمت را ریاست میکرد، سیاستگذاری و سیاستمداری میکرد مربوط به :بیانات در خطبههای نمازجمعه - 1377/10/18 عنوان فیش : سیره سیاسی امیرالمؤمنین(علیه السلام) کلیدواژه(ها) : سیره سیاسی امیرالمؤمنین(علیه السلام) نوع(ها) : فیش موضوعی متن فیش : در زمان این حکومت - حکومت کمتر از پنج سال امیرالمؤمنین - سه جریان در مقابل آن حضرت صفآرایی کردند: قاسطین و ناکثین و مارقین. این روایت را، هم شیعه و هم سنّی از امیرالمؤمنین نقل کردند که فرمود: «امرت ان اقاتل النّاکثین و القاسطین و المارقین». این اسم را خودِ آن بزرگوار گذاشته است.[در خصوص] قاسطین، یعنی ستمگران.. ... امیرالمؤمنین اسم اینها را ستمگر گذاشت. اینها چه کسانی بودند؟ اینها مجموعهای از کسانی بودند که اسلام را بهصورت ظاهری و مصلحتی قبول کرده بودند و حکومت علوی را از اساس قبول نداشتند. هر کاری هم امیرالمؤمنین با اینها میکرد، فایده نداشت. البته این حکومت، گرد محور بنیامیّه و معاویةبن ابیسفیان - که حاکم و استاندار شام بود - گرد آمده بودند؛ بارزترین شخصیتشان هم خودِ جناب معاویه، بعد هم مروان حکم و ولیدبنعقبه است. اینها یک جبههاند و حاضر نبودند که با علی کنار بیایند و با امیرالمؤمنین بسازند. درست است که مغیرةبن شعبه و عبداللَّه بن عبّاس و دیگران در اوّلِ حکومت امیرالمؤمنین گفتند: «یا امیرالمؤمنین! اینها را چند صباحی نگهدار» اما حضرت قبول نکرد. آنها حمل کردند بر این که حضرت بی سیاستی کرد؛ لیکن نه، آنها خودشان غافل بودند؛ قضایای بعدی این را نشان داد. امیرالمؤمنین هر کار هم که میکرد، معاویه با او نمیساخت. این تفکّر، تفکّری نبود که حکومتی مثل حکومت علوی را قبول کند؛ هرچند قبلیها، بعضیها را تحمّل کردند. مربوط به :بیانات در خطبههای نمازجمعه - 1377/10/18 عنوان فیش : سیره سیاسی امیرالمؤمنین(علیه السلام) کلیدواژه(ها) : سیره سیاسی امیرالمؤمنین(علیه السلام) نوع(ها) : فیش موضوعی متن فیش : در زمان این حکومت - حکومت کمتر از پنج سال امیرالمؤمنین - سه جریان در مقابل آن حضرت صفآرایی کردند: قاسطین و ناکثین و مارقین. این روایت را، هم شیعه و هم سنّی از امیرالمؤمنین نقل کردند که فرمود: «امرت ان اقاتل النّاکثین و القاسطین و المارقین». این اسم را خودِ آن بزرگوار گذاشته است.[درخصوص] ناکثین، یعنی شکنندگان و در این جا یعنی شکنندگان بیعت. اینها اوّل با امیرالمؤمنین بیعت کردند، ولی بعد بیعت را شکستند. اینها مسلمان بودند و برخلاف گروه اوّل، خودی بودند؛ منتها خودیهایی که حکومت علی بن ابی طالب را تا آن جایی قبول داشتند که برای آنها سهم قابل قبولی در آن حکومت وجود داشته باشد؛ با آنها مشورت شود، به آنها مسؤولیت داده شود، به آنها حکومت داده شود، به اموالی که در اختیارشان هست - ثروتهای باد آورده - تعرّضی نشود؛ نگویند از کجا آوردهاید!... وقتی بعضی از اینها از دنیا رفتند چقدر ثروت باقی گذاشتند! این گروه، امیرالمؤمنین را قبول میکردند - نه این که قبول نکنند - منتها شرطش این بود که با این چیزها کاری نداشته باشد و نگوید که چرا این اموال را آوردی، چرا گرفتی،چرا میخوری، چرا میبری؛ این حرفها دیگر در کار نباشد! لذا اوّل هم آمدند و اکثرشان بیعت کردند. البته بعضی هم بیعت نکردند. جناب سعدبنابی وقّاص از همان اوّل هم بیعت نکرد،بعضیهای دیگر از همان اوّل بیعت نکردند؛ لیکن جناب طلحه، جناب زبیر، بزرگان اصحاب و دیگران و دیگران با امیرالمؤمنین بیعت نمودند و تسلیم شدند و قبول کردند؛ منتها سه، چهار ماه که گذشت، دیدند نه، با این حکومت نمیشود ساخت؛ زیرا این حکومت، حکومتی است که دوست و آشنا نمیشناسد؛ برای خود حقّی قائل نیست؛ برای خانواده خود حقّی قائل نیست؛ برای کسانیکه سبقت در اسلام دارند، حقّی قائل نیست - هرچند خودش به اسلام از همه سابقتر است - ملاحظهای در اجرای احکام الهی ندارد. اینها را که دیدند، دیدند نه، با این آدم نمیشود ساخت؛ لذا جدا شدند و رفتند و جنگ جمل به راه افتاد که واقعاً فتنهای بود. امّالمؤمنین عایشه را هم با خودشان همراه کردند. چقدر در این جنگ کشته شدند. البته امیرالمؤمنین پیروز شد و قضایا را صاف کرد مربوط به :بیانات در خطبههای نماز جمعه - 1377/08/08 عنوان فیش : سیره سیاسی امیرالمؤمنین(علیه السلام) کلیدواژه(ها) : سیره سیاسی امیرالمؤمنین(علیه السلام) نوع(ها) : فیش موضوعی متن فیش : امیرالمؤمنین علیهالسّلام فرمود: «اوصیکم عبادالله بتقوی الله»؛ بندگان خدا! شما را به پرهیزکاری و رعایت تقوا سفارش میکنم. «و اغتنام طاعته»؛ و سفارش میکنم که اطاعت پروردگار را مغتنم بشمارید. «ما استطعتم»؛ تا آن مقداری که در توان و قدرت شماست. «فی هذه الایّام الخالیه الفانیة»؛ هر چه میتوانید، در این روزهای گذرا و رو به فنای عمرتان، اطاعت از خدا و پیروی از فرمان پروردگار را مغتنم بشمارید. «واعداد العمل الصالح، لجلیل ما یشفی به علیکم الموت»؛ سفارش میکنم، تا آنجا که میتوانید، برای مقابله با آن مشکلات و مصائب عظیمی که مرگ، آنها را مُشرف بر شما قرار خواهد داد - یعنی برای مقابله با دشواریهای شناخته نشده برای بشر از لحاظ عظمت - عمل صالح فراهم و آماده کنید. مرگ را آنچنان باید بزرگ دانست که اولیا و بزرگان از مقابله با آن به خود میلرزیدند. حوادثی که پس از مرگ در آغاز حیات نشئه برزخ برای ما پیش میآید، به قدری با عظمت و مهیب و دشوار و غیر قابل تحمّل است که مردان خدا را - که فیالجمله از آن خبری داشتند - به خود میلرزاند. برای مقابله با آن مشکلات و مصائب، یک راه وجود دارد و آن، عمل صالح و کار در راه خداست. تنها چیزی که آنجا به داد انسان میرسد، عمل صالح است. «فی امرکم بالرفض لهذه الدنیا التارکة لکم»؛ فرمود: من به شما امر میکنم - امیر مؤمنان است؛ امیر معنوی و مادّی، امیر ظاهری و باطنی، امیر جسم و جان - این زخارف دنیا را که ترک کننده شمایند، رها کنید و اینقدر به فکر مادّیات برای خودتان نباشید؛ چون اینها «الزائلة عنکم»؛ همه زوال پیدا میکند. «و ان لم تکونوا تحبّون ترکها»؛ اگرچه شما دوست ندارید که این مال و این عیش و این مقام، شما را رها کند، امّا رها میکند. «والمبلیة لاجسادکم و ان احببتم تجدیدها»؛ این دنیا جسمهای شما را میپوساند و خاک میکند؛ اگرچه شما میخواهید که آنها زنده شوند. این دنیا شما را پیر و ضعیف میکند و قوا را نابود میسازد؛ اگرچه شما میخواهید این قوا همیشه برای شما بماند و روزبهروز تجدید شود. «و انّما مثلکم و مثلها کرکب سلکوا سبیلاً و کانّهم قد قطعوه و افضوا الی علم فکانهم قدبلغوه»؛ در جادهای با سرعت میروید، نشانهای در دوردست است، آن را از دور میبینید؛ امّا خواهی نخواهی با طىّ طریق به آن خواهید رسید. این جاده، همان دنیاست. آن سنگِ نشانه و آن عَلَم، همان اجل و همان سرآمد و همان منتهای مدّت است که ناگزیر به آن میرسیم... «فلا تنافسوا فی عزّ الدنیا و فخرها»؛ برای عزّتها و جاه و جلال ظاهری و نام و نشانِ گذرا، با یکدیگر تنافس نکنید، حسادت نورزید، رقابت نکنید. «ولا تعجبوا بزینتها و نعیمها»؛ به زینت و نعمت دنیا شگفتزده نشوید. «ولا تجزعوا من ضرائها و بؤسها»؛ از سختیها و دشواریهای زندگىِ کوتاه دنیا، به جزع نیایید. «فان عزّالدنیا و فخرها الی انقطاع»؛ این زینت و عزّت، رو به انقطاع و نابودی است. «وان زینتها و نعیمها الی ارتجاع»؛ زیباییها و نعمتها، رو به برگشت دارد. جوانی و نشاط و زیبایی، جای خود را به پیری و افسردگی و خمودگی میدهد. «وان ضراعها و بؤسها الی نفاد»؛ سختیها هم تمام میشود و از بین میرود. «و کلّ مدّة فیها الی منتهی»؛ همه زمانهای این عالم و این زندگی، به سوی پایان حرکت میکند. «و کلّ حىّ فیها الی بلی»؛ همه زندهها به سوی پوسیدگی و کهنگی راه میروند. این همان امیرالمؤمنین علیهالسّلام است که با دست خودش مزرعه آباد میکرد و چاه حفر مینمود. این حرفها را زمانی بر زبان آورده است که حکومت میکرد. در رأس قدرتی قرار داشت که از مناطق ماوراء النّهر تا دریای مدیترانه، در زیر نگین این قدرت بود و آنها را اداره میکرد. او جنگ داشت، صلح داشت، سیاست داشت، بیتالمال داشت، فعّالیت داشت، سازندگی داشت. این حرفها به معنای آن نیست که دنیا را آباد نکنید. این حرفها به معنای آن است که خودتان را محور همه تلاشها و کارهای مادّی ندانید؛ برای خود، همه قوا را صرف نکنید؛ برای سهم خود از زندگی، دنیا را جهنّم نکنید؛ برای مال، برای منال، برای راحتی و برای پول، زندگی را بر انسانهای دیگر تلخ نکنید. مربوط به :بیانات در خطبههای نماز جمعه تهران - 1375/11/12 عنوان فیش : سیره سیاسی امیرالمؤمنین(علیه السلام) کلیدواژه(ها) : سیره سیاسی امیرالمؤمنین(علیه السلام) نوع(ها) : فیش موضوعی متن فیش : نکتهای را دربارهی زندگی امیرالمؤمنین عرض کنم و آن خصوصیتی است که من از آن به «توازن در شخصیّت امیرالمؤمنین علیهالسّلام» تعبیر میکنم. توازن عجیبی در شخصیت آن بزرگوار است. یعنی صفات ظاهراً متضاد و ناسازگار در وجود امیرالمؤمنین، آن چنان کنار هم زیبا چیده شده که خود یک زیبایی به وجود آورده است! انسان نمیبیند که این صفات در کسی با هم جمع شود. از این قبیل صفاتِ متضاد، در امیرالمؤمنین الی ما شاءاللَّه است. نه یکی نه دو تا، خیلی زیاد است..... مثلاً رحم و رقّت قلب در کنار قاطعیت و صلابت، با هم نمیسازد؛ اما در امیرالمؤمنین عطوفت و ترحّم و رقّت قلب در حدّ اعلاست که واقعاً برای انسانهای معمولی، چنین حالتی کمتر پیش میآید. مثلاً کسانی که به فقرا کمک کنند و به خانوادههای مستضعف سر بزنند، زیادند؛ اما آن کسی که اوّلاً این کار را در دوران حکومت و قدرت خود انجام دهد، ثانیاً کارِ یک روز و دو روزش نباشد - کار همیشهی او باشد - ثالثاً به کمک کردن مادّی اکتفا نکند؛ برود با این خانواده، با آن پیرمرد، با این آدم کور و نابینا، با آن بچههای صغیر بنشیند، مأنوس شود، دل آنها را خوش کند و البته کمک هم بکند و بلند شود، فقط امیرالمؤمنین است. شما در بین انسانهای رحیم و عطوف، چند نفر مثل این طور انسان پیدا میکنید؟ امیرالمؤمنین در ترحّم و عطوفتش، اینگونه است. او به خانهی بیوه زن صغیردار که میرود؛ تنورش را که آتش میکند، نان که برایش میپزد و غذایی را که برایش برده است، با دست مبارک خود در دهان کودکانش میگذارد، بماند؛ برای اینکه این کودکان گرفته و غمگین، لبخندی بر لبانشان بنشیند، با آنها بازی میکند، خم میشود آنها را روی دوش خود سوار میکند، راه میرود و در کلبهی محقّر آنها سرگرمشان میکند، تا گل خنده بر لبان کودکان یتیم بنشیند! این، رحم و عطوفت امیرالمؤمنین است، که یکی از بزرگان آن وقت گفت: آن قدر دیدم امیرالمؤمنین با انگشتان مبارک خودش، عسل در دهان بچههای یتیم و فقیر گذاشت که «لوددتُ انی کنت یتیما»؛ در دلم گفتم، کاش من هم بچهی یتیمی بودم که علی این طور مرا مورد لطف و تفضّل خود قرار میداد! این، ترحّم و رقّت و عطوفت امیرالمؤمنین است. همین امیرالمؤمنین در قضیهی نهروان؛ آن جایی که یک عدّه انسانهای کجاندیش و متعصّب تصمیم دارند اساس حکومت را با بهانههای واهی براندازند، وقتی در مقابلشان قرار میگیرد، نصیحت میکند و فایدهای نمیبخشد؛ احتجاج میکند، فایدهای نمیبخشد؛ واسطه میفرستد، فایدهای نمیبخشد؛ کمک مالی میکند و وعدهی همراهی میدهد، فایدهای نمیبخشد؛ در آخر سر که صفآرایی میکند، باز هم نصیحت میکند، فایدهای نمیبخشد؛ بنا را بر قاطعیت میگذارد. آنها دوازده هزار نفرند. پرچم را به دست یکی از یارانش میدهد و میگوید: هر کس تا فردا زیر این پرچم آمد، در امان است؛ اما با بقیّه خواهم جنگید. از آن دوازده هزار، هشت هزار نفر زیر پرچم آمدند. گفت شما بروید؛ رفتند. این در حالی است که آنها سابقهی جنگ دارند، دشمنی و بدگویی کردهاند. اینها را دیگر امیرالمؤمنین اهمیت نمیدهد. بنای جنگ و ستیز داشتید، کنار گذاشتید؛ پی کارتان بروید. چهارهزار نفرِ دیگر ماندند. فرمود: اگر مصمّمید، شما بجنگید. دید بنا دارند بجنگند. گفت: پس، از چهار هزار نفر شما، ده نفر زنده نخواهد ماند! جنگ را شروع کرد. از چهار هزار نفر، نُه نفر زنده ماندند؛ چون بقیه را به خاک هلاکت انداخته بود! این، همان علی است. چون میبیند که طرفهای مقابلش، انسانهای بد و خبیثی هستند و مثل کژدم عمل میکنند، قاطعیت بهخرج میدهد. «خوارج» را درست ترجمه نمیکنند. من میبینم که متأسفانه در صحبت و شعر و سخنرانی و فیلم و همه چیز، خوارج را به خشکه مقدّسها تعبیر میکنند. این، غلط است. خشکه مقدّس کدام است!؟ در زمان امیرالمؤمنین خیلی بودند که برای خودشان کار میکردند...خوارج، اینها بودند. عبداللَّهبنخبّاب را میکشند؛ شکم عیالش را که حامله بود، میشکافند، جنین او را هم که یک جنین مثلاً چند ماهه بود، نابود و مغزش را نیز متلاشی میکنند! چرا؟ چون طرفدار علیبنابیطالبند و باید نابود و کشته شوند! خوارج اینهایند... امیرالمؤمنین در مقابل آنها با قاطعیت ایستاد. این، همان علی است. «اشدّاء علی الکفّار و رحماء بینهم». ببینید؛ این دو خصوصیت در امیرالمؤمنین، چطور زیباییای را به وجود میآورد! انسانی با آن ترحّم و با آن رقّت، طاقت نمیآورد و دلش نمیآید که یک بچه یتیم را غمگین ببیند. میگوید تا من این بچه را نخندانم، از اینجا نخواهم رفت. آن وقت آنجا در مقابل آن انسانهای کجاندیشِ کجعمل - که مثل کژدم، به هر انسان بیگناهی نیش میزنند - میایستد و چهارهزار نفر را در یک روز و در چند ساعتِ کوتاه از بین میبرد. «لا یُفلت منهم عَشَرة». از اصحاب خود امیرالمؤمنین، کمتر از ده نفر شهید شدند - ظاهراً پنج نفر یا شش نفر - اما از چهارهزار نفرِ آنها، کمتر از ده نفر باقی ماندند؛ یعنی نُه نفر! توازن در شخصیت، یعنی این. مربوط به :بیانات در خطبههای نماز جمعه تهران - 1375/11/12 عنوان فیش : سیره سیاسی امیرالمؤمنین(علیه السلام) کلیدواژه(ها) : سیره سیاسی امیرالمؤمنین(علیه السلام) نوع(ها) : فیش موضوعی متن فیش : نکتهای را دربارهی زندگی امیرالمؤمنین عرض کنم و آن خصوصیتی است که من از آن به «توازن در شخصیّت امیرالمؤمنین علیهالسّلام» تعبیر میکنم. توازن عجیبی در شخصیت آن بزرگوار است. یعنی صفات ظاهراً متضاد و ناسازگار در وجود امیرالمؤمنین، آن چنان کنار هم زیبا چیده شده که خود یک زیبایی به وجود آورده است!.... [برای نمونه] ورع و حکومت آن حضرت است. چیز خیلی عجیبی است. ورع یعنی چه؟ یعنی انسان از هر چیزِ شبههناکی که بوی مخالفت با دین از آن استشمام میشود، اجتناب کند. از آن طرف، حکومت چه میشود؟ آخر مگر میشود که در حکومت، انسان این طور رعایت ورع را بکند؟ ما حالا دستمان در کار است، میبینیم که این خصوصیت وقتی در کسی به وجود آید، چقدر قضیه مهم است. در حکومت، انسان با مسائل به صورت کلّی مواجه است. قانونی را که اجرا میکند، سوداهای زیادی دارد؛ ولی ممکن است در خلال این قانون، در گوشهای به یک نفر ظلم شود. مأمور انسان ممکن است در بخشی از این دنیا و در گوشهای از این کشور، تخلّف کند. انسان چطور میتواند در مقابل این همه جزئیاتِ غیرقابل احاطه، ورع الهی را رعایت کند؟ لذا به حسب ظاهر، حکومت با ورع نمیسازد؛ اما امیرالمؤمنین نهایت ورع را با مقتدرانهترین حکومتها با هم جمع کرده است و این، چیز خیلی عجیبی است. او با کسی رودربایستی نداشت. اگر به نظر مبارکش، حاکمی ضعف داشت و مناسب آن کار نبود، او را برمیداشت. محمّدبن ابیبکر مثل فرزند خود امیرالمؤمنین است و آن حضرت مثل فرزند خود، او را دوست میداشت؛ او هم به علیبن ابیطالب علیهالسّلام مثل پدر نگاه میکرد. او فرزند کوچک ابیبکر و شاگرد مخلصِ امیرالمؤمنین بود و در دامان آن حضرت بزرگ شده بود. امیرالمؤمنین، محمّدبن ابیبکر را به مصر فرستاد؛ بعد نامه نوشت که من احساس میکنم - حالا به تعبیر ما - عزیزم! تو برای مصر کافی نیستی؛ تو را برمیدارم، مالک اشتر را میگذارم. محمّدبن ابیبکر هم بدش آمد و ناراحت شد. بشر است دیگر. هر چند مقامش عالی است، ولی بالاخره به او برخورد. اما امیرالمؤمنین این را توجّه نکرد و اهمیت نداد. محمّدبن ابیبکر، شخصیت به این عظمت که این قدر در جنگ جمل و در هنگام بیعت، به درد امیرالمؤمنین خورد، پسر ابیبکر و برادر امّالمؤمنین - عایشه - بود. این شخصیت، برای امیرالمؤمنین این قدر ارزش داشت؛ ولی آن حضرت، اهمیتی به ناراحتی محمّدبن ابیبکر نداد. این، ورع است؛ ورعی که در حکومت به درد انسان و به درد یک حاکم میخورد. حدّ اعلای این ورع، در امیرالمؤمنین است. شاعری به نام نجاشی، برای امیرالمؤمنین و علیه دشمنان آن حضرت، شعر گفته است. روز ماه رمضان، از کوچهای عبور میکرد؛ آدم بدی به وی گفت بیا امروز را در کنار ما باش. گفت میخواهم به مسجد بروم و مثلاً قرآن و نماز بخوانم. گفت روز ماه رمضان، کی به کی است؛ بیا با هم باشیم! به زور این شاعر را کشاند! او هم بالاخره شاعر بود دیگر! به خانهی آن فرد رفت و در کنار بساط روزهخواری و شُرب خَمر نشست. او نمیخواست؛ اما مبتلا شد. بعد هم همه فهمیدند که اینها شُرب خَمر کردهاند. امیرالمؤمنین گفت: باید حدّ خدا را بخورند؛ هشتاد تازیانه برای شُرب خَمر، ده یا بیست تازیانه هم اضافه برای اینکه روز ماه رمضان این کار را کردند! نجاشی گفت: من شاعر و مدّاح حکومت شما هستم. با دشمنان شما این طور با ابزار زبان مبارزه کردهام. میخواهی مرا شلّاق بزنی!؟ در بیان امروز ما، آن حضرت شبیه این بیان را فرمودند که آن به جای خود محفوظ، خیلی هم عزیزی، خیلی هم خوبی، ارزش هم داری؛ اما من حدّ خدا را تعطیل نمیکنم! هر چه قوم و خویشهایش آمدند و اصرار کردند که اگر شما او را شلّاق بزنید، آبروی ما خواهد رفت و ما دیگر سربلند نمیشویم، حضرت فرمود نمیشود و من نمیتوانم حدّ خدا را جاری نکنم! آن مرد را خواباندند و تازیانه زدند، او هم شبانه فرار کرد و رفت. گفت: حالا که در حکومت شما، با شاعر و هنرمند و روشنفکری مثل من، بلد نیستند که چگونه باید رفتار کنند، من هم میروم آن جایی که مرا بشناسندم و قدرم را بدانند! او پیش معاویه رفت و گفت معاویه قدر ما را میداند! بروید به جهنّم! وقتی کسی این قدر کور است که نمیتواند از لابهلای احساسات شخصی خود، درخشندگی علی را ببیند، جزایش همین است که پیش معاویه برود. عقوبت او همین است که متعلّق به معاویه شود؛ بروید. امیرالمؤمنین میدانست که این فرد از دست خواهد رفت. یک شاعر هم مهم بود. آن روز از امروز هم مهمتر بود. البته امروز هم هنرمندان حائز اهمیتند؛ اما آن روز مهمتر بود. آن روز تلویزیون و رادیو که نبود، تشکیلات ارتباط جمعی که نبود؛ همین شعرا بودند که میگفتند و افکار را در همه جا منتشر میکردند. ورع امیرالمؤمنین، با حاکمیت مقتدرانهی او با هم جمع شدند. ببینید چه زیبایی درست میکند! ما دیگر در دنیا سراغ نداریم. ما دیگر در تاریخ این طور چیزی را ندیدهایم. در خلفای قبل از امیرالمؤمنین، قاطعیتهای زیادی بود و انسان در این زمینهها، در احوالاتشان کارهای فوقالعادهای میخواند؛ اما فاصلهی بین امیرالمؤمنین و آنچه قبل از ایشان و بعد از ایشان تا امروز مشاهده شده است، فاصلهی عجیبی است و اصلاً قابل ذکر و توصیف نیست. مربوط به :بیانات در خطبههای نماز جمعه تهران - 1375/11/12 عنوان فیش : سیره سیاسی امیرالمؤمنین(علیه السلام) کلیدواژه(ها) : سیره سیاسی امیرالمؤمنین(علیه السلام) نوع(ها) : فیش موضوعی متن فیش : نکتهای را دربارهی زندگی امیرالمؤمنین عرض کنم و آن خصوصیتی است که من از آن به «توازن در شخصیّت امیرالمؤمنین علیهالسّلام» تعبیر میکنم. توازن عجیبی در شخصیت آن بزرگوار است. یعنی صفات ظاهراً متضاد و ناسازگار در وجود امیرالمؤمنین، آن چنان کنار هم زیبا چیده شده که خود یک زیبایی به وجود آورده است!...... [برای نمونه] زهد و سازندگی است. امیرالمؤمنین، زهد و بیرغبتی به دنیایش، مَثَل است. شاید برجستهترین و یا یکی از برجستهترین موضوعات نهجالبلاغه، زهد نهجالبلاغه است. همین امیرالمؤمنین، در طول بیست و پنج سال مابین رحلت پیامبر و رسیدنش به حکومت، از مال شخصی خود، کارهای آبادسازی میکرد، باغ درست میکرد، چاه حفر میکرد، آب جاری میکرد، مزرعه درست میکرد. عجیب این است که همه را هم در راه خدا میداد! بد نیست بدانیم که امیرالمؤمنین یکی از پردرآمدترین آدمهای زمان خودش بوده است. از قول آن حضرت نقل کردهاند که: «و صدقتی الیوم لو قسمت علی بنیهاشم لوسعهم»؛ صدقهای که من از مال خودم خارج میکنم، اگر به همهی بنیهاشم تقسیم کنم، آنها را کفایت میکند! درآمد امیرالمؤمنین، اینگونه بود. اما این انسان پردرآمد، زندگیاش جزو فقیرانهترین زندگیها بود؛ زیرا همه را در راه خدا میداد. در زیرزمین رفت و چاه را حفر کرد. با دست خودش هم این کارها را میکرد. راوی گفت: دیدم آب مثل گلوی شتر از این چاه بیرون زد و جاری شد. امیرالمؤمنین، گلآلوده از چاه بالا آمد و همان لب چاه نشست و کاغذ خواست. در کاغذ نوشت این چاه از طرف علی بن ابیطالب برای فلان اشخاص وقف است! آن چیزی را که شما در دوران حکومت امیرالمؤمنین ملاحظه میکنید، ادامهی زندگی شخصی و خصوصی آن حضرت است که در دوران حکومتش هم اینگونه از آب در میآید... عدل علیبن ابیطالب، نمونهی دیگر است. وقتی که ما میگوییم در علیبن ابیطالب علیهالسّلام عدالت وجود دارد، معنای ابتداییش که هر کسی از آن درک میکند، این است که او در جامعه، عدالت اجتماعی برقرار میکرد. این، عدل است؛ اما عدلِ بالاتر همین توازن است. «بالعدل قامت السموات و الارض». آسمان و زمین براساس عدلند؛ یعنی همین توازن در آفرینش. حق هم همین است. عدل و حق، در نهایت یک چیزند و یک معنا و یک حقیقت دارند. در زندگی امیرالمؤمنین، خصوصیات، مظهر عدل و توازن است. همهی چیزهای خوب در جای خود، در حدّ اعلای زیبایی حضور و وجود دارند. مربوط به :بیانات در خطبههای نماز جمعه تهران - 1375/11/12 عنوان فیش : سیره سیاسی امیرالمؤمنین(علیه السلام) کلیدواژه(ها) : سیره سیاسی امیرالمؤمنین(علیه السلام) نوع(ها) : جملههای برگزیده متن فیش : امیرالمؤمنین نهایت ورع را با مقتدرانهترین حکومتها با هم جمع کرده است مربوط به :بیانات در خطبههای نماز جمعه تهران - 1375/11/12 عنوان فیش : سیره سیاسی امیرالمؤمنین(علیه السلام) کلیدواژه(ها) : سیره سیاسی امیرالمؤمنین(علیه السلام) نوع(ها) : جملههای برگزیده متن فیش : قدرت و مظلومیت، دو عنصری است که با هم نمیسازند. معمولاً قدرتمندان، مظلوم واقع نمیشوند؛ اما امیرالمؤمنین مظلوم واقع شد. مربوط به :بیانات در دیدار اقشار مختلف مردم و کارگزاران نظام - 1375/09/05 عنوان فیش : سیره سیاسی امیرالمؤمنین(علیه السلام) کلیدواژه(ها) : سیره سیاسی امیرالمؤمنین(علیه السلام) نوع(ها) : فیش موضوعی متن فیش : [وقتی پس از پیامبر] مسأله خلافت مطرح شد - به مسأله حقّ و باطل و وصیت و اینها کاری نداریم - و آن چه مسلّم است این که امیرالمؤمنین مدّعی خلافت بود. در این که کسی تردید ندارد. وقتی مشاهده کرد صلاح عالم اسلام این است که او از صحنه خارج شود، خارج شد. یعنی امیرالمؤمنین همه آن تعریفها، تمجیدها، استحقاقها و همه آنچه را که برای خود قائل بود و هزارها نفر شنیده بودند و میدانستند، لای محفظهای از فراموشی موقّت پیچید و کنار گذاشت. البته اینها که فراموش نمیشد و فراموش که نمیشود؛ تا ابدالدّهر هم باقی است؛ لیکن مطرح نکرد. یعنی همه آن چیزی را که در امر خلافت و ریاست دنیای اسلام و مسؤولیتی بزرگ، برای او مطرح بود، چون احساس خطر کرد، کنار گذاشت. فرمود: «وقتی دیدم اوضاع خطرناک است و ممکن است دین پیغمبر به خطر بیفتد، دست بستم و کنار نشستم.» برای یک انسان سیاسی مخلص، یک انسان بزرگوار، کسی که میخواهد هوای نفس خود را به کار نبندد، تسلّط بر نفس از این بالاتر، بهتر، گویاتر و شگفتآورتر نمیشود! همین انسان را در موضع رئیسی دنیای اسلام در نظر بگیرید. رئیس دنیای اسلام شد. مردم آمدند و خواه و ناخواه او را انتخاب کردند. همه رقبا و منافسین و دوستان و دشمنان و هر که بود، یا بیعت، یا اعلام عدم مخالفت کرد. تعداد معدودی، چهار تا شش نفر، بیعت نکردند؛ لیکن گفتند ما مخالفتی نمیکنیم. کنار نشستند؛ بقیه همه بیعت کردند و او رئیس کلّ دنیای اسلام شد. میدانید دنیای اسلام آن روز یعنی چه؟ یعنی از مرزهای هندوستان تا مدیترانه! این دنیای اسلام است. عراق و مصر و شام و فلسطین و ایران، همه و همه، مجموعهی دنیای اسلام است؛ شاید رئیس نصف دنیای آبادِ آن روز، با قدرت کامل. مربوط به :بیانات در دیدار اقشار مختلف مردم و کارگزاران نظام - 1375/09/05 عنوان فیش : سیره سیاسی امیرالمؤمنین(علیه السلام) کلیدواژه(ها) : سیره سیاسی امیرالمؤمنین(علیه السلام) نوع(ها) : فیش موضوعی متن فیش : اگر میخواهید در جبهه امیرالمؤمنین قرار گیرید، بارزترین خصوصیت او در دوران حکومتش - که مربوط به امروز من و شما میشود - دو چیز است: یکی عدل اجتماعی، یکی زهد نسبت به دنیا. ... عدالت اجتماعی، یعنی نظر و نگاهِ دستگاه قدرت و حکومت، نسبت به آحاد مردم یکسان باشد. در مقابل قانون، امتیازات و برخوردها یکسان باشد. البته انسان با یکی دوست و خویشاوند است؛ لذا ارتباطات با همه، به یک صورت نیست. آن کسانی که در جایی مسؤولیتی دارند - مسؤول یک اداره یا یک میز، فرقی نمیکند. مسؤولیت یک ناحیه کوچک، یا مسؤولیتهای بزرگ، همه مثل هم است - میدانند که بالاخره انسان با یکی آشنا و با یکی آشنا نیست. نمیخواهیم این را بگوییم. منظور ما برخورد و رفتار قانونی است. آن جایی که پای امتیازات به میان میآید و حرکت و نگاه و اشاره، از سوی این مسؤول، منشأ اثر میشود، این جا باید یکسان باشد. همه باید احساس کنند که به طور یکسان از خیرات نظام اسلامی بهرهمند میشوند. البته بعضیها تنبلند و دنبال کار نمیروند؛ بعضیها کوتاهی میکنند؛ بعضی به خودشان ظلم میکنند؛ حساب آنها جداست. اما معنای عدل اجتماعی این است که قانون، مقرّرات و رفتارها نسبت به همه افراد جامعه یکسان باشد و کسی امتیاز ویژهای بدون دلیل نداشته باشد. این معنای عدل اجتماعی است. امیرالمؤمنیناین کار را کرد. اساس دشمن تراشی علی علیهالسّلام این بود. آن کسی هم که آن همه شعر برای امیرالمؤمنین و علیه دشمنان او گفته بود و آن همه محبّت کرده بود - نجاشی شاعر - وقتی که حدّ خدا را در روز ماه رمضان شکست، امیرالمؤمنین حد خدا را بر او جاری کرد. گفت: حدود الهی را نقض کردهای. روز ماه رمضان، علناً شُرب خَمر کرده بود - هم شرب خمر بود، هم شکستن حرمت ماه رمضان بود - افرادی آمدند که: آقا! ایشان این قدر برای شما شعر گفته، این قدر به شما محبت کرده است؛ این قدر دشمنهای شما دنبالش آمدند، سراغ دشمنهای شما نرفت؛ او را یک طور نگه دارید. فرمود (به این مضامین): بله، بماند - مثلاً - قدمش روی چشم؛ اما باید حدّ خدا را جاری کنم. حدّ خدا را جاری کرد. او هم بلند شد و پیش معاویه رفت. یعنی امیرالمؤمنین با حکم خدا و با حدود الهی، این گونه رفتار میکند. همین امیرالمؤمنین، وقتی کسی که یکی از گناهان را انجام داده است - دزدی - نزد او آمد؛ حضرت فرمود: چقدر قرآن بلدی؟ آیه قرآن خواند. حضرت گفت: «وهبت یدک بسورةالبقرة». دست تو را که باید قطع میکردم، به سوره بقره بخشیدم؛ برو. این تمایز بیجا نیست. این امتیاز، به خاطر سوره بقره و به خاطر قرآن است. امیرالمؤمنین در ملاحظه اصول و ارزشها و معیارها، هیچ ملاحظه از کسی نمیکرد. آن جا آن آدم را که فسق و فجور ورزیده است، به خاطر فسق و فجورش حدّ شرعی میزند و ملاحظه این را که او به حال من خیری دارد، نمیکند. اما این جا به خاطر قرآن، از حدّ دزدی صرف نظر میکند. امیرالمؤمنین این است. یعنی صددرصد بر اساس معیارها و ارزشهای الهی - و نه چیز دیگر - حرکت میکند. این، عدل امیرالمؤمنین است. این که گفته شده است: «قتل فی محراب عبادته لشدّة عدله» - البته دقیقاً نمیدانم که این حرف از کیست؛ اما حرف درستی است - عدالت امیرالمؤمنین موجب شد کسانی که صاحب نفوذ بودند، نتوانند او را تحمّل کنند. .... دوم مسأله زهد امیرالمؤمنین است. برجستهترین نقطهای که در نهجالبلاغه است، زهد است. امیرالمؤمنین آن روز که این زهد را فرمود، به عنوان علاج بیماری اساسی جامعه اسلامی فرمود .... آن روز هم که امیرالمؤمنین میفرمود به شیرینیها و لذّتهای دنیا جذب نشوید، کسانی بودند که این شیرینیها و لذّتها، به دستشان نمیرسید - شاید اکثریت مردم آن طور بودند - امیرالمؤمنین به آن کسانی میگفت که فتوحات دنیای اسلام، سالهای گسترش امپراتوری و قدرت بینالمللی اسلام، آنها را متمکّن، ثروتمند و برخوردار از امتیازات کرده بود؛ حضرت به آنها هشدار میداد مربوط به :بیانات در خطبههای نمازجمعه - 1374/11/20 عنوان فیش : سیره سیاسی امیرالمؤمنین(علیه السلام) کلیدواژه(ها) : سیره سیاسی امیرالمؤمنین(علیه السلام) نوع(ها) : فیش موضوعی متن فیش : [امیرالمؤمنین علی (ع)] میفرمود: «لا تستوحشوا فی طریق الهدی لِقِلَّة اهله»؛ اگر در اقلّیّتید و همه یا اکثریت مردم دنیا با شما بدند و راهتان را قبول ندارند، وحشت نکنید و از راه برنگردید. وقتی راه درست را تشخیص دادید، با همه وجود آن را بپیمایید. این منطق امیرالمؤمنین علیهالصّلاةوالسّلام بود؛ منطقی شجاعانه که آن را در زندگی خود بهکار بست. در حکومت خود هم که کمتر از پنج سال طول کشید، باز همین منطق امیرالمؤمنین علیهالصّلاةوالسّلام بود. هرچه نگاه میکنید، شجاعت است. از روز دومِ بیعت با امیرالمؤمنین علیهالصّلاةوالسّلام، این بزرگوار درباره قطایعی که قبل از ایشان به این و آن داده شده بود فرمود: «واللَّه لو وجدته تزوّج به النّساء و ملک به الاماء»؛ به خدا اگر ببینم املاکی را که قبل از من به ناحق کسانی به شما دادهاند و مهریه زنانتان قرار دادهاید، یا با پول فروش آن، کنیز خریدهاید، ملاحظه نمیکنم و همه آنها را برمی گردانم. آنگاه شروع به اقدام کرد و آن دشمنیها بهوجود آمد. شجاعت از این بالاتر! در مقابل لجوجترین افراد، شجاعانه ایستاد. در مقابل کسانی که در جامعه اسلامی نام و نشانی داشتند، شجاعانه ایستاد. در مقابل ثروت انباشته شده در شام که میتوانست دهها هزار سرباز جنگجو را در مقابل او به صف آرایی وادار کند، شجاعانه ایستاد. وقتی راه خدا را تشخیص داد، ملاحظه احدی را نکرد. این شجاعت است. در مقابل خویشاوندان خود نیز ملاحظه نکرد. گفتنِ این حرفها آسان است؛ اما عمل کردن به آنها بسیار سخت و عظیم است. .... کسی نمیتواند شجاعت علی علیهالسّلام را داشته باشد. نزدیکترینِ انسانها به امیرالمؤمنین علیهالصّلاةوالسّلام، جناب عبداللَّه بن عباس، پسر عمو، شاگرد، رفیق و همراز و مخلص و محبّ واقعی آن حضرت بود. وقتی خطایی از آن بزرگوار سر زد - مقداری از اموال بیت المال را که فکر کرده بود سهم او میشود، برداشته و به مکّه رفته بود - امیرالمؤمنین علیهالصّلاةوالسّلام چنان نامهای به وی نوشت که با خواندن آن، مو برتن انسان راست میایستد. تعبیر امیرالمؤمنین علیهالصّلاةوالسّلام در نامه، خطاب به عبداللَّهبنعباس این است که «تو خیانت کردی!» آنگاه میفرماید: «فانّک ان لم تفعل»؛ اگر این کاری که گفتم نکنی، «ثمّ امکننیاللَّه منک»؛ بعد دستم به تو برسد، «لاُعذرنّ الی اللَّه فیک» پیش خدا درباره تو خودم را معذور خواهم کرد. یعنی من سعی میکنم بهخاطر تو، پیش خدا خجل و سرافکنده نشوم. «ولأضربنّک بسیفی الّذی ما ضربت به احداً الّا دخل النّار»؛ تو را با همان شمشیری خواهم زد که به هرکس این شمشیر را زدم، وارد جهنّم شد! این جمله باز بالاتر است: «وَ واللَّه لو انّ الحسن والحسین فعلا مثل الّذی فعلت ما کانت لهما عندی هوادة»؛ به خدا سوگند، اگر این کاری را که تو کردی، حسن و حسین من بکنند، پیش من هیچگونه عذری نخواهند داشت. «ولاظفرا منّی باراده»؛ هیچ تصمیمی به نفع آنها نخواهم گرفت. «حتّی آخذالحقّ منهما و اذیح الباطل انّ مظلمتهما»؛ حق را از آنها هم خواهم گرفت. امیرالمؤمنین علیهالصّلاةوالسّلام با آنکه میداند حسن و حسین معصومند؛ اما میگوید اگر چنین اتّفاقی هم - که نخواهد افتاد - بیفتد، من ترحّم نخواهم کرد. این شجاعت است مربوط به :بیانات در آغاز بکار دهمین گردهمایی سراسری ائمه جمعه - 1373/06/21 عنوان فیش : سیره سیاسی امیرالمؤمنین(علیه السلام) کلیدواژه(ها) : سیره سیاسی امیرالمؤمنین(علیه السلام) نوع(ها) : فیش موضوعی متن فیش : گرفتن و بستن، راهِ مقابله با حرف باطل نیست؛ بلکه راه مقابله با حرف باطل، گفتن حرف حقّ است؛ همین! وقتی که آن مرد خارجىِ بد دهنِ بد دل میآید و آیهی قرآن میخواند که امیرالمؤمنین را مورد مذمّت قرار دهد، حضرت نمیگویند که این فلانفلان شده را بگیرید. در حالی که اگر واقعاً میخواستیم حکم شرعیاش را نگاه کنیم، بعید هم نبود که حدّ شرعی او اعدام و از بین بردن یا لااقل نفی او باشد. اما امیرالمؤمنین این کار را نکرد و در جوابش آیهی قرآن خواند مربوط به :بیانات در دیدار اقشار مختلف مردم - 1372/10/06 عنوان فیش :مقابله امیرالمؤمنین(ع) با دشمنان مقدسمآب کلیدواژه(ها) : جنگهای امیرالمؤمنین(علیه السلام), خوارج, مارقین, سیره سیاسی امیرالمؤمنین(علیه السلام) نوع(ها) : روایت تاریخی متن فیش : دشمنان دین، که امیرالمؤمنین قبل از زمان خلافت و در زمان خلافتش، دست از آنها برنداشت، مگر قدرت نداشتند؟! قدرتهای سیاسی داشتند، قدرتهای نظامی داشتند. بعضی، قدرتهای مردمی داشتند، نفوذ داشتند، ادّعای معنویت میکردند، مقدّس مآب بودند. بعضی مثل خوارج شبیه یک عدّه از انقلابی نماهای افراطی ما بودند که هیچ کس را هم قبول نداشتند. فقط خودشان را قبول داشتند و طرفدار دین میدانستند؛ هیچ کس دیگر را هم قبول نداشتند. مثل کسانی که اوّل انقلاب، امام را هم به انقلابیگری قبول نداشتند! امیرالمؤمنین، با اینها روبهرو شد؛ تار و مارشان کرد و فرمود: «اگر من با اینها درنمیافتادم، هیچ کس جرأت نمیکرد با اینها دربیفتد.» طرفهای امیرالمؤمنین، این طور افراد بودند. حالا یک عدّه، امروز بگویند: «بله؛ او امام ماست.» اما حاضر نباشند به استکبار، به قدرت مسلط امریکا، به کسانی که امروز صد برابر قدرتمندان فاسد صدر اسلام به مردم ظلم میکنند (همهی ظلمی را که آنها در طول سالها کردند، اینها انجام میدهند) یک کلمه حرفی بزنند که آنها را بد بیاید؟! بعد هم بگویند: «ما شیعهی علی هستیم و او امام ماست»؟! مربوط به :بیانات در دیدار اقشار مختلف مردم - 1372/10/06 عنوان فیش : سیره سیاسی امیرالمؤمنین(علیه السلام) کلیدواژه(ها) : سیره سیاسی امیرالمؤمنین(علیه السلام) نوع(ها) : فیش موضوعی متن فیش : امیرالمؤمنین امام ماست. امام همهی مسلمین است و همه او را به عنوان امام قبول دارند. امام یعنی چه؟ یعنی ما باید ابعاد این شخصیت را در نظر بگیریم مثل الگویی که شما جلو خودتان میگذارید، و بعد تمرین میکنید که چیزی شبیه آن بسازید و تمرین کنیم که شخصیت خودمان را از لحاظ فردیتمان، از لحاظ رفتارمان، از لحاظ علاقه و رابطهی خودمان با خدا و کاری که روی شخص خودمان میکنیم، از لحاظ رفتاری که با مردم میکنیم، از لحاظ رفتاری که با بیتالمال میکنیم این امکانی که در اختیار ماست؛ پولی که در اختیار ماست، ابزاری که در اختیار ماست از لحاظ رفتاری که با مردم به عنوان یک مجموعهی بشری داریم که ما راعی آنها هستیم و بر بخشی از زندگی آنها حاکم هستیم، از لحاظ دلسوزیای که برای محرومین میکنیم چه فقرا، چه محرومین ذهنی، چه محرومین علمی و اعتقادی از لحاظ رفتاری که با دین خدا میکنیم که چگونه باید از آن دفاع کرد و چگونه باید نسبت به آن دقّت ورزید از لحاظ رفتاری که با دشمنان میکنیم؛ در تمام اینها الگوی ما امیرالمؤمنین باشد و سعی کنیم خودمان را به آن بزرگوار شبیه کنیم... او در تمام آنات قدرت و حکومت و سلطهای که خدای متعال در اختیارش گذاشت، به فکر ضعیفترین افراد جامعه بود. هم خودش به فکر بود، هم کسانی را که به جاهای مختلف به عنوان حکومت و استانداری و سفارت و غیره میفرستاد، سفارش میکرد. ایشان به مالک اشتر میفرماید: «بگرد، کسانی را پیدا کن که معمولاً چشم کسی مثل تو به آنها نمیافتد!» بعضی هستند که دُور و بَرِ مالک اشترِ نوعی، که حاکم است، دائم میپلکند، خودشان را به او نزدیک میکنند، خودشان را به او میرسانند، متمکّنیناند، زباندارانند، زرنگهایند، مقامدارانند. نمیگویم آدمهای بد. ولو خوب. اما دست و پای این کار را دارند. عدّهای هم در جامعه هستند که دست و پای این کار را ندارند، امکانش را ندارند، رویش را ندارند، پولش را ندارند، آشنایش را ندارند. میفرماید: «بگرد اینها را پیدا کن و از حالشان تفقّد کن.» امیرالمؤمنینی که به حاکمش اینطور میگوید، خودش آنگونه عمل میکند: به خانهی فقیر سر میزند، در دهان بچهی یتیم با دست خودش، غذا میگذارد. (کسی گفت: آن قدر امیرالمؤمنین لقمه در دهان بچههای یتیم گذاشت، که ما آرزو کردیم ما هم بچه یتیم بودیم.) حالا کسی ادّعا کند که او امام من است؛ در حالی که آن چیزی که در دوران حکومتش، قدرتش، ریاستش ولو بر یک مجموعهی کوچک؛ ریاست بر یک ده؛ بر یک گوشه از گوشههای کشور به یادش نمیآید، این دسته از مردمند: محرومین، فقرا، مستضعفین! چنین کسی میتواند بگوید که «او امام من است»!؟ اینها با هم نمیسازد! مربوط به :بیانات در دیدار اقشار مختلف مردم - 1372/10/06 عنوان فیش : سیره سیاسی امیرالمؤمنین(علیه السلام) کلیدواژه(ها) : سیره سیاسی امیرالمؤمنین(علیه السلام) نوع(ها) : جملههای برگزیده متن فیش : امیرالمؤمنین در تمام آنات قدرت و حکومت و سلطهای که خدای متعال در اختیارش گذاشت، به فکر ضعیفترین افراد جامعه بود. مربوط به :بیانات در جمع خانوادههاى شهدا و جانبازان در «مصلاّى تبریز» - 1372/05/05 عنوان فیش : سیره سیاسی امیرالمؤمنین(علیه السلام) کلیدواژه(ها) : سیره سیاسی امیرالمؤمنین(علیه السلام) نوع(ها) : جملههای برگزیده متن فیش : امیرالمؤمنین خود را در معرض شهادت قرار میدهد تا حکومت قرآن و اسلام زنده بماند مربوط به :بیانات در دیدار نمایندگان مجلس شوراى اسلامى - 1372/03/08 عنوان فیش : سیره سیاسی امیرالمؤمنین(علیه السلام) کلیدواژه(ها) : سیره سیاسی امیرالمؤمنین(علیه السلام) نوع(ها) : فیش موضوعی متن فیش : کسى که قوى باشد، به دام نخواهد افتاد. آنهایى که قوى هستند، به دام قویترها نمىافتند. به هیچ کیفیّتى به دامِ دنیا نمىافتند. آن کشورى که امیرالمؤمنین علیهالسّلام بر آن فرمان مىرانْد، امروز چند کشور بزرگ در منطقهى ماست، با حکومتهایى جداگانه. امیرالمؤمنین علیهالسّلام در رأس آن کشور پهناور عظیم، با آن قدرت و آن همه منابع ثروت در آن روزگار و در آن برهه از زمان، اندکى خودش را به دنیاى انسان معمولى آلوده نمىکرد و مىفرمود: «غرّى غیرى»؛ برو سراغ دیگران، اى دنیاى رنگین! برو سراغ ضعیفها؛ که دست تو به مثلِ امیرالمؤمنینى نمىرسد، که نمىرسد! مربوط به :بیانات در دیدار مسئولان دستگاه قضایی - 1371/10/23 عنوان فیش : سیره سیاسی امیرالمؤمنین(علیه السلام) کلیدواژه(ها) : سیره سیاسی امیرالمؤمنین(علیه السلام) نوع(ها) : فیش موضوعی متن فیش : قضای اسلامی قضایی است که امیرالمؤمنین علیهالصّلاةوالسّلام، نسبت به حسانبنثابت اعمال کرد. «حسان» با شعر و زبان خود، از امیرالمؤمنین دفاع کرده بود. به امیرالمؤمنین گفتند: «او جزو دوستان شماست. او جزو گروه شماست. او در دفاع از شما شعر گفته است؛ جزو مجموعهی شماست. حال اگر در ماه رمضان مرتکب کار خلافی هم شده - که البته کار او ظلم به کسی هم نبوده، بلکه ظلم به نفس خودش بوده است - از وی صرفنظر کنید!» امیرالمؤمنین فرمود: «من حدِ الهی را تعطیل نمیکنم!» و حد را بر او جاری کرد مربوط به :بیانات در دیدار فرماندهان گردانهای عاشورا - 1371/04/22 عنوان فیش : سیره سیاسی امیرالمؤمنین(علیه السلام) کلیدواژه(ها) : سیره سیاسی امیرالمؤمنین(علیه السلام) نوع(ها) : فیش موضوعی متن فیش : کوفه یک نقطهی بیگانه از دین نبود! کوفه همان جایی بود که امیرالمؤمنین (علیهالسّلام) در بازارهای آن راه میرفت؛ تازیانه بر دوش میانداخت؛ مردم را امر به معروف و نهی از منکر میکرد؛ فریاد تلاوت قرآن در «آناءاللیل و اطراف النهار» از آن مسجد و آن تشکیلات بلند بود مربوط به :بیانات در دیدار کارگزاران نظام - 1371/03/30 عنوان فیش : سیره سیاسی امیرالمؤمنین(علیه السلام) کلیدواژه(ها) : سیره سیاسی امیرالمؤمنین(علیه السلام) نوع(ها) : جملههای برگزیده متن فیش : امیرالمؤمنین، علیهالصّلاةوالسّلام، در جامعه اسلامی آن روز و تحت حکومت خود، نگاه نمیکردند که این مسلمان است و این مسیحی است یا یهودی است. نسبت به همه آنها، مثل یک پدر بودند. حافظ منافع آنهابودند مربوط به :بیانات در دیدار کارگزاران نظام - 1371/03/30 عنوان فیش : سیره سیاسی امیرالمؤمنین(علیه السلام) کلیدواژه(ها) : سیره سیاسی امیرالمؤمنین(علیه السلام) نوع(ها) : فیش موضوعی متن فیش : [در قضیه غدیر]، با مطرح کردن امیرالمؤمنین علیهالصّلاةوالسّلام و با نصب آن بزرگوار برای حکومت، معیارها و ارزشهای حاکمیّت، معلوم شد. پیغمبر، در قضیه غدیر، کسی را در مقابل چشم مسلمانان و دیدگان تاریخ قرار دادند که از ارزشهای اسلامی، به طور کامل برخوردار بودند. یک انسان مؤمن؛ دارای حدّ اعلای تقوا و پرهیزکاری؛ فداکار در راه دین؛ بیرغبت نسبت به مطامع دنیوی؛ تجربه شده و امتحان داده در همه میدانهای اسلامی: میدانهای خطر؛ میدانهای علم و دانش؛ میدان قضاوت و امثال اینها. یعنی با مطرح شدن امیرالمؤمنین علیهالصّلاةوالسّلام به عنوان حاکم و امام و ولىّ اسلامی، همه مسلمانان در طول تاریخ باید بدانند که حاکم اسلامی، باید فردی در این جهت، با این قوارهها و نزدیک به این الگو و نمونه باشد. پس، در جوامع اسلامی، انسانهایی که از آن ارزشها نصیبی ندارند؛ از فهم اسلامی، از عمل اسلامی، از جهاد اسلامی، از انفاق و گذشت، از تواضع و فروتنی در مقابل بندگان خدا و آن خصوصیّاتی که امیرالمؤمنین علیه الصّلاة و السّلام داشتند، بهرهای نداشته باشند، شایسته حکومت کردن نیستند. پیغمبر، این معیار را در اختیار مسلمانان گذاشتند. و این، یک درس فراموش نشدنی است. مربوط به :بیانات در دیدار کارگزاران نظام - 1371/03/30 عنوان فیش : سیره سیاسی امیرالمؤمنین(علیه السلام) کلیدواژه(ها) : سیره سیاسی امیرالمؤمنین(علیه السلام) نوع(ها) : فیش موضوعی متن فیش : در ماجرای غدیر میشود فهمید…که امیرالمؤمنین علیهالصّلاةوالسّلام، در همان چند سالی که به خلافت و حکومت رسیدند، نشان دادند که اولویّت در نظر آن بزرگوار، استقرار عدل الهی واسلامی است. یعنی عدالت، یعنی تأمین کردن هدفی که قرآن برای ارسال رسلوانزالکتب و شرایع آسمانی، بیان فرموده است: «لیقوم النّاس بالقسط.» اقامه قسط الهی. قسط و عدل با دستوری که اسلام معیّن کرده، بهترین تضمین و تأمین کننده عدالت است. این، در نظر امیرالمؤمنین علیهالصّلاةوالسّلام، اولویّت درجه اوّل بود. جامعه اسلامی، با عدل و قسط است که قوام پیدا میکند و میتواند به عنوان شاهد و مبشّر و هدایتگر و الگو و نمونه، برای ملتهای عالم مطرح شود. بدون عدل، ممکن نیست. ولو همه ارزشهای مادّی وظاهری و دنیایی هم فراهم شود، اگر عدالت نباشد، در حقیقت هیچ کاری انجام نشده است. این، آن برجستهترین مسأله در زندگىِ حکومتىِ امیرالمؤمنین علیهالصّلاةوالسّلام بود. پیغمبر اکرم صلواتاللَّه و سلامه علیه که چنین عنصری رابه حکومت و ولایت مسلمین منصوب میکردند، در حقیقت اهمیت عدل را بیان فرمودند. پیغمبر میدانستند امیرالمؤمنین علیهالصّلاةوالسّلام، در چه جهتی فکر میکنند و حرکت خواهند کرد. آن حضرت دست پرورده پیغمبرند؛ شاگرد پیغمبرند؛ مطیع و عمل کننده به فرمان و درس پیغمبرند. پیغمبر با منصوب کردن امیرالمؤمنین علیهالصّلاةوالسّلام، در حقیقت عدل را در جامعه اسلامی اهمیّت بخشیدند و امیرالمؤمنین علیهالصّلاةوالسّلام، در طول همان چهار سال و نه ماه یا ده ماه حکومت ظاهری که داشتند، بیشترین اهتمامشان بر استقرار عدل در جامعه بود. آن حضرت، عدالت رامایه حیات اسلام و در حقیقت روح مسلمانی و جامعه اسلامی میدانستند. و این، آن چیزی است که ملتها به آن نیاز دارند و جوامع بشری در دورههای مختلف، از آن محروم بودهاند. در آن زمان هم محروم بودند؛ قبل از آن زمان هم محروم بودند؛ امروز هم اگر به صحنه عالم و کاری که ابرقدرتها میکنند و روش حکومتی که حکّام مادی در دنیا عمل میکنند نگاه کنید، باز هم میبینید مشکل همین است. مشکل بشریّت، در حقیقت فقدان عدالت و اسلام و حکومت علوی و روش و منهاج امیرالمؤمنین علیهالصّلاةوالسّلام است. امیرالمؤمنین علیهالصّلاةوالسّلام، عدالت را در بین مسلمانان و جامعه اسلامی جاری میکردند و مانع از این شدند که بیت المال به اسراف مصرف شود. نگذاشتند دست تطاول باز شود. نگذاشتند کسانی بیتالمال مسلمین را به ناحق مصرف کنند. البته بیتالمال مسلمین در آن روز، به این شکل بود که درآمدهای جامعه اسلامی به شکل سرانه، بین مردم تقسیم میشد. این روش مالیه جدید و این شکلی که امروز در دنیا وجود دارد، آن روزها معمول نبود. همان درآمد را، امیرالمؤمنین علیهالصّلاةوالسّلام، بالسّویه تقسیم میکردند. بیتالمال را بین صحابی و غیرصحابی و قرشی و هاشمی و غیرقرشی وغیرخاندان پیغمبر و همه و همه، به شکل یکسان تقسیم میکردند و این، مایه اعتراض خیلیها شد؛ اما امیرالمؤمنین، علیهالصّلاةوالسّلام، اعتنایی نکردند... امیرالمؤمنین علیهالصّلاةوالسّلام، آن روز به کسانی که مسؤولیت امور کشور را برعهده داشتند، سختگیری را به جایی رساندند که به قول امروز، بخشنامه کردند: «ادقّوا اقلامکم»؛ سرِ قلمهای خودتان را که با آن مینویسید، ریز بتراشید. هم صرفهجویی در قلم، هم صرفهجویی در کاغذ، هم صرفهجویی در مرکّب! «و قاربوا بین سطورکم»؛ سطوری را که در کاغذ مینویسید به هم نزدیک بنویسید و در کاغذ صرفهجویی کنید. «واقصدوا قصد المعانی»؛ مطالب لازم را بنویسید. از زیادهروی و زیادهنویسی پرهیز کنید. مربوط به :بیانات در خطبههای نمازجمعه - 1371/01/07 عنوان فیش : سیره سیاسی امیرالمؤمنین(علیه السلام) کلیدواژه(ها) : سیره سیاسی امیرالمؤمنین(علیه السلام) نوع(ها) : فیش موضوعی متن فیش : شاعری است به نام نجاشی که از یاران امیرالمؤمنین علیهالسّلام است. او علی را مدح کرده و در شعر،به هجو دشمنان وی پرداخته است...خبر رسید که وی در روز ماه رمضان، شُرب خَمر و لاابالیگری کرده است. امیرالمؤمنین علیهالسّلام دستور داد او را آوردند و بر او حدّ شُرب خَمر جاری کردند. مضاف بر این چند شلّاق هم به خاطر تعزیر هتک حرمت ماه رمضان بر وی زدند! این کار را چه کسی میکند؟ امیرالمؤمنین علی علیهالسّلام، آن هم در مورد کسی که دوست است، مدّاح است، ابزار دست و گرداننده رسانه جمعی است! دوستان و هم قبیلهایهای نجاشىِ شاعر - ظاهراً از قبیله حمدان بود - نزد امیرالمؤمنین علیهالسّلام آمدند و گفتند: «این چه کاری بود که شما کردید؟» عبارتش چنین است: «ما نری انّ اهل المعصیة و الطاعة سیّان فی الجزاء حتی کان من سمعیک بفلان.» گفتند: «یا امیرالمؤمنین! تا پیش از این خیال نمیکردیم که دوستان و مطیعین، با مخالفین و عصیانگران برابر باشند؛ اما با حدّی که بر نجاشی جاری کردید، فهمیدیم که در نظر شما، دوست و دشمن هیچ فرقی با هم ندارند! آیا شما خدمتکار و مخالف خودتان را تشخیص نمیدهید یا فرقی نمیگذارید؟ این چه کاری بود که با این شخص کردید؟» «فحملتنا علی الجادّة التی کنّا نری انَّ سبیل من رکبه النّار»؛ «با دست خود، ای علی، ما را در راهی میاندازید که تا کنون خیال میکردیم اگر کسی به آن راه برود، اهل آتش است!» ....حضرت در جواب آنان، بیان عجیبی دارد. آن حضرت با خونسردی و در عین حال، روشنگرانه با قضیه برخورد میکند: «فقال یا اخاء بنی نهد.» گفت: ای برادر نهدی! «هل هو الا رجل من المسلمین انتهک حرمة من حرم اللَّه [یا «من حرمة اللَّه»] فاقمنا علیه حدّها؟» مگر چه اتّفاقی افتادهاست؟ مگر آسمان به زمین آمدهاست؟ او - نجاشی - هم فردی است از مسلمانان که مرتکب خلافی شده است و ما هم حدّ الهی را بر او جاری کردیم. این برای خودش هم بهتر است. «زکاة له و تطهیراً»؛ حدّی که بر او جاری کردیم، او را پاک میکند، طهارت میدهد؛ جان او را پاک میکند. ببینید! در نظر امیرالمؤمنین علیهالسّلام، کاری که انجام گرفته، صد در صد طبق قاعده است؛ در حالی که دیگر قدرتمندان عالم اینگونه نیستند. حتّی کسانی که اندکی از قدرت برخوردارند - نه قدرتهای مطلق و زیاد -در اجرای احکام و قوانین و حدود الهی بین دوستان و دشمنان خود فرق میگذارند؛ اما علی بن ابی طالب علیهالسّلام، فرقی نمیگذارد.این، برای ما درس است. مربوط به :بیانات در دیدار اقشار مختلف مردم - 1370/10/29 عنوان فیش : سیره سیاسی امیرالمؤمنین(علیه السلام) کلیدواژه(ها) : سیره سیاسی امیرالمؤمنین(علیه السلام) نوع(ها) : فیش موضوعی متن فیش : [امیرالمومنین (ع)] در تصمیمگیریها و در عمل خویش، ملاحظهی خود را، ملاحظهی من را، ملاحظه راحتی و ملاحظهی خواستهای نفسانی را اصلاً مداخله نداد. بعد از رحلت خاتمالانبیاء هم همینطور بود. در آن دوران بیستوپنج سال، آنطوری که مصلحت امت اسلام اقتضاء و ایجاب میکرد، عمل کرد؛ از مصلحت تخطی نکرد و منیت نشان نداد. بعد از آنکه امیرالمؤمنین به خلافت رسید، آن کسانی که حق را با خودشان میدانستند و در سر سودای خلافت داشتند، دیدید که چه کردند؟ دیدید که چه جنگها و خونریزیهایی به راه انداختند؟ علی در آن بیستوپنج سال از این کارها نکرد؛ با اینکه خود را حق میدانست. این، کلمات و زندگی امیرالمؤمنین است. او حقی را برای خود قائل بود؛ اما مصلحت بزرگ اسلام را در این میدید که سکوت کند، تسلیم باشد و با جریان معمول جامعه پیش برود. آن وقتی هم که به خلافت رسید، باز دوستان نزدیک، دوستان دور و دشمنان ظاهرساز او را نصیحت کردند که عجله نکن، فلانی را عزل نکن، فلانی را نصب نکن، این حرف را نزن، این تقسیمِ اینگونه را انجام نده، این پول و این مستمری را قطع نکن. آن بزرگوار، به همهی اینها با چشم بیاعتنایی نگریست؛ آنچه را که حق میدانست، عمل کرد؛ این یک صفت از صفات امیرالمؤمنین است. مربوط به :بیانات در دیدار جمعی از فرماندهان سپاه - 1370/06/27 عنوان فیش : سیره سیاسی امیرالمؤمنین(علیه السلام) کلیدواژه(ها) : سیره سیاسی امیرالمؤمنین(علیه السلام) نوع(ها) : فیش موضوعی متن فیش : امیرالمؤمنین، مرد شاعر مخلص خودش - یعنی «حسانبنثابت» - را که معاویهییها از او میخواستند به طرف آنها برود و او نمیرفت، به خاطر گناهی که کرده بود، خواباند و شلاق زد. گفت: یا امیرالمؤمنین! من را که اینقدر به شما خدمت کردهام، اینقدر شعر برایت گفتهام، اینقدر از شما دفاع کردهام، میزنی!؟ حداقل معنای حرکت و نگاه امیرالمؤمنین این بود که بله، آن به جای خود، این هم به جای خود مربوط به :بیانات در دیدار اقشار مختلف مردم - 1370/01/26 عنوان فیش : سیره سیاسی امیرالمؤمنین(علیه السلام) کلیدواژه(ها) : سیره سیاسی امیرالمؤمنین(علیه السلام) نوع(ها) : فیش موضوعی متن فیش : هر کس هر مسؤولیتی دارد - از بالا تا پایین - احتیاج دارد که با زندگی امیرالمؤمنین و ابعاد و ریزهکاریهای آن آشنا بشود.بیشترین معارفی که از آن بزرگوار [امیرالمومنین(ع)] نقل شده، مربوط به همان چهار سال و نه ماه یا ده ماه حکومت آن حضرت است، که هنگامهیی از شگفتی است. هرچه انسان نگاه میکند، میبیند واقعاً مثل یک اسطوره است. ابعاد این زندگی کمتر از پنجساله که در آن امیرالمؤمنین حکومت کرده، حتّی برای ذهن معمولی انسان قابل تصویر نیست. ببینید حکومتها در دنیا چکارهاند. انسان نقصهای حکومتها را در طول تاریخ مشاهده کند؛ تلقیها و معارف غلطی که از حکومتها در ذهنهاست. وقتی کسی حاکم است، وقتی کسی قدرتمند است، وقتی شمشیر در دستش است، همه متوقعند که او مطلقالعنان باشد؛ هر کاری که میخواهد، بکند و التذاذهای زندگی را مورد بهرهبرداری قرار بدهد. در او، مصلحتاندیشی، سیاسیکاری، برخورد با حقایق به شکلهای گوناگون - نه به شکل واحد و یکسان - مورد انتظار است. اگر غیر از این باشد، تعجب میکنند؛ چون عمل بر این روال بوده است. حکومت امیرالمؤمنین، حکومتی است که همهی این تلقیهای غلط را نسخ کرده است. البته آن بزرگوار مکرر اظهار کرده و گفته که من آنچه دارم، بخشی و رشحهیی از آن چیزی است که نبىّ اکرم (صلّیاللهعلیهوالهوسلّم) داشته و به من آموخته است. در یکی از قضایای مربوط به زهد امیرالمؤمنین، آن راوییی که خدمت حضرت رفته بود، میگوید: دیدم که این بزرگوار، نان خشکی را با کیفیت کذایی با زحمت میخورد. گفتم که یا امیرالمؤمنین! چرا اینقدر به خودت زحمت میدهی؟ گریه کرد و گفت: پدرم به قربان آن کسی که در تمام مدت عمر، یا شاید مثلاً مدت حکومت، شکم خود را از نان گندم پُر نکرد؛ یعنی پیامبر اکرم. این، وضع امیرالمؤمنین و شاگردی او نسبت به پیامبر است. بههرحال، آنچه که از حکومت امیرالمؤمنین در مقابل ماست، چیز عجیبی است. مربوط به :بیانات در دیدار اقشار مختلف مردم - 1370/01/26 عنوان فیش : سیره سیاسی امیرالمؤمنین(علیه السلام) کلیدواژه(ها) : سیره سیاسی امیرالمؤمنین(علیه السلام) نوع(ها) : فیش موضوعی متن فیش : اگر ما خصوصیات زندگی حکومتی امیرالمؤمنین -یعنی علی بهعنوان یک حاکم- را در نظر بگیریم....قاطعیت و صلابت در راه حق ...، اگر نگوییم مهمترین، حداقل بارزترین خصوصیت زندگی امیرالمؤمنین است. آن چیزی که اول از این دستگاه حکومت مشاهده میشود، این است که امیرالمؤمنین بعد از تشخیص حق، هیچ چیزی نمیتواند جلوی راه حق او را بگیرد. پیامبر دربارهی او فرموده است: «خشن فی ذاتالله». امیرالمؤمنین از جملهی کسانی است که در راه خدا، هیچکس و هیچ چیزی نمیتواند جلوی او را بگیرد و مانع او بشود؛ آنچه را که تشخیص داد، بدون هیچگونه مبالاتی عمل میکند. اگر به سرتاسر زندگی امیرالمؤمنین نگاه کنید، این خصوصیت را مشاهده میکنید؛ قاطعیت و صلابت. از اولِ نشستن بر مسند حکومت، امیرالمؤمنین این قاطعیت و صلابت را نشان میدهد. یعنی حکومت وقتی که به نام خدا و برای خدا و برای اجرای احکام الهی است، باید تحت تأثیر هیچ ملاحظهیی که مخالف با حق باشد، قرار نگیرد. این، آن منطقی است که امیرالمؤمنین دنبال میکرد. اگر دشمنان علی بن ابی طالب(علیهالسّلام) را مشاهده کنید، میبینید که این قاطعیت چهقدر مهم است. امیرالمؤمنین با سه گروه روبهرو شد: قاسطین، ناکثین و مارقین؛ آن کسانی که ظلم کردند، آن کسانی که بیعت را شکستند، آن کسانی که از دین خارج شدند. یک دسته، آن دستهی اهل شام بودند؛ یعنی اصحاب معاویه و عمروعاص، که بعضی از اینها سابقهی اسلام نسبتاً طولانی هم داشتند، و بعضی هم جدیدالاسلام بودند؛ یعنی دو، سه سال از زمان پیامبر را به مسلمانی گذرانده بودند و چیزی از آن زمان را درک نکرده بودند؛ عمدهی دوران اسلامشان، متعلق به بعد از زمان پیامبر بود. بعضیها هم بودند که در همان جناح شام، جزو اصحاب پیامبر محسوب میشدند. اینها قدرتی بودند که از لحاظ سیاسی قوی، از لحاظ مالی قوی، از لحاظ مانورهای حکومتی قوی، با امکانات فراوان، در مقابل امیرالمؤمنین قرار داشتند. امیرالمؤمنین، هیچ ملاحظهیی در برابر آنها نکرد البته این نبود که آن حضرت، حاکم شام را فقط فاسق بداند و با او مبارزه کند؛ چون در میان حکام امیرالمؤمنین، همه که عادل نبودند. وقتی که علی بن ابی طالب به حکومت رسید، اینها حاکم بودند، همه هم بودند؛ اینها که عادل نبودند. عدالت، شرط فرمانداری و استانداری امیرالمؤمنین نبود؛ آدمهای ضعیفالایمانی هم در میانشان وجود داشتند. زیادبنابیه، ظاهراً از قبل از زمان امیرالمؤمنین، در همین فارس و کرمان و این مناطق حاکم بود؛ زمان امیرالمؤمنین هم حاکم بود؛ امام حسن هم که به خلافت رسیدند، باز حاکم بود؛ البته بعد هم به معاویه ملحق شد. بنابراین، مسأله، مسألهی ظلم بود؛ مسألهی تغییر روش خط اسلامی و تغییر جهتدادن به زندگی مسلمین بود. این بود که امیرالمؤمنین ایستادگی کرد و تحت تأثیر هیچ ملاحظهیی قرار نگرفت. از آن مشکلتر، اصحاب جمل بودند که عایشهی امالمؤمنین، با آن احترامی که بین مسلمین دارد، جزو اینهاست. طلحه و زبیر نیز، دو نفر از اقدمین مسلمانان، از صحابیهای بزرگ پیامبر، از دوستان خود امیرالمؤمنین و بعضاً خویشاوند - زبیر، پسر عمهی امیرالمؤمنین و پیامبر بود - اینها همه یک طرف مجتمع بودند، و علی(علیهالسّلام) یک طرف دیگر. او تکلیفش را تشخیص داد و قاطع حرکت کرد. مربوط به :بیانات در دیدار اقشار مختلف مردم - 1370/01/26 عنوان فیش : سیره سیاسی امیرالمؤمنین(علیه السلام) کلیدواژه(ها) : سیره سیاسی امیرالمؤمنین(علیه السلام) نوع(ها) : فیش موضوعی متن فیش : من دربارهی این خوارج، خیلی حساسم. در سابق، روی تاریخ و زندگی اینها، خیلی هم مطالعه کردم. در زبان معروف، خوارج را به مقدسهای متحجر تشبیه میکنند؛ اما اشتباه است. مسألهی خوارج، اصلاً اینطوری نیست. مقدسِ متحجرِ گوشهگیری که به کسی کاری ندارد و حرف نو را هم قبول نمیکند، این کجا، خوارج کجا؟ خوارج میرفتند سر راه میگرفتند، میکشتند، میدریدند و میزدند؛ این حرفها چیست؟ اگر اینها آدمهایی بودند که یک گوشه نشسته بودند و عبا را بر سر کشیده بودند، امیرالمؤمنین که با اینها کاری نداشت. عدهیی از اصحاب عبداللهبنمسعود در جنگ گفتند: «لالک و لاعلیک». حالا خدا عالم است که آیا عبداللهبنمسعود هم خودش جزو اینها بود، یا نبود؛ اختلاف است. من در ذهنم این است که خود عبداللهبنمسعود هم متأسفانه جزو همین عده بوده است. اصحاب عبداللهبنمسعود، مقدسمآبها بودند. به امیرالمؤمنین گفتند: در جنگی که تو بخواهی بروی با کفار و مردم روم و سایر جاها بجنگی، ما با تو میآییم و در خدمتت هستیم؛ اما اگر بخواهی با مسلمانان بجنگی - با اهل بصره و اهل شام - ما در کنار تو نمیجنگیم؛ نه با تو میجنگیم، نه بر تو میجنگیم. حالا امیرالمؤمنین اینها را چهکار کند؟ آیا امیرالمؤمنین اینها را کشت؟ ابداً، حتّی بداخلاقی هم نکرد. خودشان گفتند ما را به مرزبانی بفرست. امیرالمؤمنین قبول کرد و گفت لب مرز بروید و مرزداری کنید. عدهیی را طرف خراسان فرستاد. همین ربیعبنخثیم - خواجه ربیع معروف مشهد - ظاهراً آنطور که نقل میکنند، جزو اینهاست. با مقدسمآبهای اینطوری، امیرالمؤمنین که بداخلاقی نمیکرد؛ رهایشان میکرد بروند مربوط به :بیانات در دیدار اقشار مختلف مردم - 1370/01/26 عنوان فیش : سیره سیاسی امیرالمؤمنین(علیه السلام) کلیدواژه(ها) : سیره سیاسی امیرالمؤمنین(علیه السلام) نوع(ها) : فیش موضوعی متن فیش : زهد امیرالمؤمنین، واقعاً زهد خیلی عجیبی است. البته عرض کردم، نه اینکه من بگویم، خود علی بن ابی طالب فرموده است. توقع نیست که من و امثال من، مثل علی بن ابی طالب زندگی کنیم؛ خود آن بزرگوار گفتند که نمیتوانید... امثال من کوچکتر از آنند؛ بشر معمولی اصلاً ضعیفتر از این حرفهاست. کمااینکه امیرالمؤمنین هم این زهد را در همان زمان بر عیال خودش تحمیل نمیکرد. در آن زمان کسی که این زهد را داشت، خود علی بود؛ حتّی نه امام حسن، حتّی نه امام حسین، حتّی نه همسران بزرگوارش. هیچ جا نداریم که امیرالمؤمنین(ع) در خانهاش اینطوری زندگی میکرده است. نه، خوراک شخص امیرالمؤمنین، در یک کیسهی سربهمهر پیچیده بود؛ میآوردند، باز میکرد، میریخت، میخورد، بعد سرش را مهر میزد و در جایی میگذاشت؛ در خانه هم زندگی معمولی خودشان را داشتند. شخص امیرالمؤمنین، اصلاً فوق طبیعت معمول بشری است. مگر کسی میتواند اینطور زندگی بکند؟ درس عجیبی است. این، برای آن است که من و شما جهت را بفهمیم... این، زندگی امیرالمؤمنین(ع) است؛ یاد هم میداد. حضرت یک وقت کسی را که میخواست احتمالاً به عنوان فرماندار به شهری بفرستد، به او گفت: فردا بعد از نماز ظهر پیش من بیا. حالا هم تقریباً معمول است که اگر میخواهند فرماندار یا استانداری را به جایی بفرستند، آن حاکم یا آن مسؤول، او را میخواهد و اگر سفارشاتی دارد، به او توصیه میکند. آن شخص نقل میکند که فردا بعد از نماز ظهر، به همان جایی رفتم که امیرالمؤمنین مینشستند؛ یعنی دکهیی که حضرت برای این کار در کوفه معین کرده بودند. دیدم که در مقابل امیرالمؤمنین، یک کاسهی خالی و یک کوزهی آب هست. یک خرده که گذشت، به خدمتکارش اشاره کرد و فرمود که آن بستهی من را بیاور. گفت دیدم بستهی سربهمهری را آوردند. این کیسه مهر و موم شده بود، تا کسی نتواند آن را باز کند. این شخص میگوید با خودم فکر کردم که حضرت من را امین دانسته و میخواهد گوهر گرانبهایی را به من نشان بدهد، یا به من امانتی را بسپرد، یا چیزی دربارهی آن بگوید. میگوید حضرت مهر را شکست و درِ کیسه را باز کرد. دیدم در این کیسه، سویق - آرد الک نکرده و نخالهدار - وجود دارد. بعد حضرت دست کرد، یک مشت از این آردها را درآورد، داخل کاسه ریخت، یک خرده هم آب از کوزه روی آن ریخت، اینها را به هم زد و به عنوان نهار خورد؛ یک مقدارش را هم به من داد و گفت بخور. میگفت من حیرتزده شدم، گفتم: یا امیرالمؤمنین! شما این کار را میکنید؟! این عراق با اینهمه نعمت در اختیار شماست، این همه گندم و جو وجود دارد؛ این کارها برای چیست؟! شما چرا اینطوری درِ این کیسه را میبندید؟! حضرت فرمود: «والله ما اختم علیه بخلا به»؛ سوگند به خدا، من که درِ این کیسه را مهر کردم، به خاطر بخل نیست که حیفم میآید از این آرد الک نکرده کسی بخورد. «ولکنّی ابتاع قدر ما یکفینی»؛ من به قدر حاجت شخصی خودم، از این آردها - که پستترین آرد است؛ آرد الک نکرده - میخرم. «فاخاف ان ینقص فیوضع فیه من غیره»؛ میترسم که این کیسه را کسی باز کند و از غیر از آن آردی که خود من خریدهام، چیزی داخل این کیسه بریزد. «وانا اکره ان ادخل بطنی الّا طیبا»؛ و من خوش ندارم که در شکم خود غذایی وارد کنم که طیب و پاکیزه نباشد. میخواهم غذای پاکیزه بخورم؛ غذایی که از پول خودم و مال خودم است و مال کسی در آن نیست. امیرالمؤمنین با کار خود میخواهد به این فرماندار درس بدهد. ببینید، این فرماندار را به اینجا کشانده، برای اینکه همین منظره را به او نشان بدهد، برای اینکه همین حرف را به او بزند؛ والّا میشد در مسجد هم به فرماندار توصیه کند و بگوید برو؛ اما کشانده او را به اینجا آورده، برای اینکه به او بفهماند تو که داری میروی و بر شهری مسلط خواهی شد و یک عده مردم در اختیار تو قرار دارند - مالیات آنها، پول آنها، جان آنها، مال آنها، عرض آنها - مواظب باش که این قدرت، قدرت مطلقه نیست و تو به عنوان حاکم، مطلقالعنان و افسارگسیخته نیستی؛ حواست جمع باشد، بفهم که چه کار داری میکنی. بعد فرمودند: «فایّاک و تناول ما لم تعلم حلّة»؛ مبادا چیزی که حلال بودن آن را نمیدانی، تناول کنی؛ بخوری یا بگیری. تناول، فقط خوردن نیست؛ او را در اختیار نگیر، مگر یقین کنی که حلال است. این، وضع زندگی امیرالمؤمنین و زهد و درس اوست. یک نفر میگوید، دیدم در جایی - در یکی از جنگها یا یکی از مسافرتها - حضرت خوابیده، و چون هوا هم سرد بوده، زیر قطیفهی نازکی میلرزد؛ «یرعد». آمدم گفتم یا امیرالمؤمنین! چرا شما میلرزید؟ هوای به این سردی، چیزی رویتان بیندازید. فرمود که من دوست نمیدارم از اموال شما چیزی بردارم؛ همین قطیفه را با خودم از مدینه آوردهام و مایل نیستم که چیزی از اموال شما را استفاده کنم. این، وضع امیرالمؤمنین است. او سر قله قرار دارد و حال آن که ما چهار، پنج هزار پا از آن قله پایینتر هستیم. ما باید بالاخره در جهت او حرکت کنیم؛ این درس امیرالمؤمنین به ماست. مربوط به :بیانات در خطبههای نمازجمعه - 1370/01/16 عنوان فیش : سیره سیاسی امیرالمؤمنین(علیه السلام) کلیدواژه(ها) : سیره سیاسی امیرالمؤمنین(علیه السلام) نوع(ها) : فیش موضوعی متن فیش : شخصیت امیرالمؤمنین(علیهالصّلاةوالسّلام) ترکیبی از عناصری است که هرکدام به تنهایی یک انسان عالیمقام را اگر بخواهد به اوج آن برسد، به زانو درمیآورد…. فداکاری آن بزرگوار در میدانهای مختلف - چه میدانهای نظامی، و چه میدانهای اخلاقی و سیاسی - یکی از این عناصر است. … عدل و دادگری امیرالمؤمنین که پرچم برافراشتهی شاخصی برای عدل اسلامی است مربوط به :بیانات در دیدار اقشار مختلف مردم و کارگزاران نظام جمهورى اسلامى ایران در سالروز عید سعید غدیر - 1369/04/20 عنوان فیش : سیره سیاسی امیرالمؤمنین(علیه السلام) کلیدواژه(ها) : سیره سیاسی امیرالمؤمنین(علیه السلام) نوع(ها) : جملههای برگزیده متن فیش : وقتی امیرالمؤمنین علىّبنابیطالب (علیه الصّلاة والسّلام) در رأس حکومت قرار میگیرد، تمام شاخههای مدیریت در جامعه، به طرف صلاح حرکت میکند مربوط به :بیانات در دیدار اقشار مختلف مردم در روز بیستوسوم ماه مبارک رمضان ۱۴۱۰ ه.ق - 1369/01/30 عنوان فیش : سیره سیاسی امیرالمؤمنین(علیه السلام) کلیدواژه(ها) : سیره سیاسی امیرالمؤمنین(علیه السلام) نوع(ها) : فیش موضوعی متن فیش : ای بسا کسانی که پول زیاد و ثروت و امکاناتی دارند، اما خودشان را بینیاز احساس نمیکنند و تکیهیی به این ثروت ندارند و خودشان را وابستهی به خدا میدانند. این آدم، طغیان نخواهد کرد..... حکومتهای الهی در طول تاریخ و هرکدام از پیامبران و اولیا که به حکومت رسیدند، همینطور بودهاند. ثروتها و امکانات جامعه در اختیار آنها بوده، ولی خود را از آن جدا میکردهاند؛ مثل امیرالمؤمنین (علیهالصّلاةوالسّلام) که ثروت شخصی هم داشت و دایماً تحصیل میکرد و صدقه میداد. ثروتهای جامعه و بیتالمال هم در اختیار او بود، هرچه که میخواست، میتوانست مصرف بکند؛ اما از این غنا و ثروت، خودش را جدا میکرد مربوط به :بیانات در دیدار اقشار مختلف مردم در روز بیستوسوم ماه مبارک رمضان ۱۴۱۰ ه.ق - 1369/01/30 عنوان فیش : سیره سیاسی امیرالمؤمنین(علیه السلام) کلیدواژه(ها) : سیره سیاسی امیرالمؤمنین(علیه السلام) نوع(ها) : جملههای برگزیده متن فیش : امیرالمؤمنین (علیهالصّلاةوالسّلام) ثروت شخصی هم داشت و دایماً تحصیل میکرد و صدقه میداد. ثروتهای جامعه و بیتالمال هم در اختیار او بود، هرچه که میخواست، میتوانست مصرف بکند؛ اما از این غنا و ثروت، خودش را جدا میکرد مربوط به :بیانات در جمع مدرسین، فضلا و طلاب حوزه علمیه مشهد - 1369/01/04 عنوان فیش :رابطه صحابه و بزرگان اسلام با حاکمیت امیرالمومنین(ع) کلیدواژه(ها) : تاریخ دوران حکومت حضرت علی بن ابیطالب (علیهالسلام, عبدالله بن عمر, سیره سیاسی امیرالمؤمنین(علیه السلام), رفتار امیرالمؤمنین (علیه السلام) با مخالفان نوع(ها) : روایت تاریخی متن فیش : در دوران حاکمیت امیرالمؤمنین(علیهالصّلاةوالسّلام)، دو گونه از صحابه و بزرگان اسلام داریم. بعضیها کسانی بودند که تا دیدند امیرالمؤمنین سر کار آمد، حق را شناختند و آمدند با تمام وجود در خدمت قرار گرفتند. البته بعضی به آن شدت نبود، اما باز هم بودند. عدهیی هم بودند که در اینجا شک کردند. از رحلت پیامبر(ص) بیست وسه سال گذشته، در طول این مدت، در هیچچیز شک نکردند؛ حالا که امیرالمؤمنین(ع) سر کار آمد، اینها شک کردند! بعضیها گفتند: «انّا قد شککنا فی هذا القتال». امیرالمؤمنین با اینها برخورد قاطع کرد. در مسجد مدینه، بعد از بیعت با امیرالمؤمنین، ایشان گفتند که متخلفان از بیعت را یکییکی آوردند. فرمود: شما چرا بیعت نکردید؟ گفت: آقا من منتظرم بقیه بیعت کنند، بعد من بیعت میکنم! فرمود: خیلیخوب، برو. دیگری و دیگری هم همینطور. در بین این بزرگوارانی که بیعت نکرده بودند، «عبداللَّهبن عمر» بود. ایشان را به مسجد آوردند. امیرالمؤمنین(ع) پرسید: چرا شما بیعت نکردی؟ او دستی به هم مالید، تأملی کرد و - مثلاً - گفت: حالا بله، خوب! «مالکاشتر» که آنجا ایستاده بود، گفت: یا امیرالمؤمنین! شما اجازه بدهید، من سر این یکی را - که پسر خلیفهی اسبق هم است - از تن جدا کنم، تا دیگران حساب کار خودشان را بکنند و بفهمند که مسأله، مسألهی قاطعیت است. امیرالمؤمنین(ع) خندیدند و فرمودند: نه، این فرد در جوانیهایش خوشاخلاق نبود، حالا هم که پیر شده، اخلاقش خراب است؛ ولش کنید برود. در آن روز، «مالکاشتر» آن جمله را به امیرالمؤمنین(ع) عرض کرد. او گفت: یا امیرالمؤمنین! اینها نمیدانند که تو هم شمشیر و تازیانه داری. خیال میکنند که تو شمشیر و تازیانه نداری. بگذار من این را مجازات کنم، تا بفهمند تو هم شمشیر و تازیانه داری. مربوط به :بیانات در خطبههای نمازجمعه - 1368/02/08 عنوان فیش :بیعت نکردن تعداد محدودی از صحابه با امیرالمومنین(ع) کلیدواژه(ها) : تاریخ دوران حکومت حضرت علی بن ابیطالب (علیهالسلام, عدالت امیرالمومنین (علیه السلام), سیره سیاسی امیرالمؤمنین(علیه السلام), رفتار امیرالمؤمنین (علیه السلام) با مخالفان نوع(ها) : روایت تاریخی متن فیش : بعد از آنیکه عثمان کشته شد، امیرالمؤمنین میتوانست به صورت یک چهرهی موجه، یک آدم فرصتطلب، یک نجاتبخش، بیاید توی میدان بگوید ها مردم دیگر حالا راحت شدید، خلاص شدید، مردم هم دوستش میداشتند. نه. در بعد از حادثهی عثمان هم باز امیرالمؤمنین اقبالی به سمت قدرت و قبضه کردن حکومت، اولِ کار نکرد. «دَعُونی وَ الْتَمِسُوا غَیْری» چقدر این روح بزرگ است. من را رها کنید ای مردم، بروید سراغ دیگری. اگر دیگری را به حکومت انتخاب کردید، من وزیر او خواهم بود، من در کنار او خواهم بود. این فرمایشاتی است که امیرالمؤمنین در آن روزها کرد. مردم قبول نکردند. مردم دیگر قبول نکردند. نمیتوانستند غیر از امیرالمؤمنین کس دیگری را به حکومت انتخاب کنند. تمام اقطار اسلامی با امیرالمؤمنین بیعت کردند. تا آن روز، هیچ بیعتی به عمومیت بیعت امیرالمؤمنین وجود نداشت. هیچ بیعتی از بعد از پیغمبر به عمومیت بیعت با امیرالمؤمنین سابقه ندارد؛ جز شام که با امیرالمؤمنین بیعت نکردند. تمام اقطار اسلامی و تمام بزرگان صحابه بیعت کردند. یک تعداد محدودی کمتر از ده نفر فقط ماندند که بعد امیرالمؤمنین فرمود اینها را آوردند توی مسجد و یکی یکی از اینها پرسید که شماها چرا بیعت نکردید؟ عبداللَّهبنعمر تو چرا بیعت نکردی؟ سعدبنابیوقاص تو چرا بیعت نکردی؟ یک چند نفری بودند بیعت نکرده بودند. امیرالمؤمنین از اینها پرسید. هرکدام یک عذری آوردند، یک حرفی زدند. بعضی باز بیعت کردند، بعضی نکردند. حضرت رهایشان کرد رفت. تعداد خیلی محدودی انگشت شمار، بقیهی بزرگان، چهرههای معروف، طلحه، زبیر، دیگران، دیگران، همه با امیرالمؤمنین بیعت کردند. بعد از اینکه امیرالمؤمنین بیعت کردند، البته قبل از آنی که با آن حضرت بیعت کنند، حضرت فرمود که «و اعْلَمُوا» بدانید، «إنّی إنْ أجَبْتُکُمْ» اگر حالا که شما اصرار میکنید من حکومت را به دست بگیرم، اگر من پاسخ مثبت به شما دادم، مبادا خیال کنید که من ملاحظهی چهرهها و شخصیتها و استخوانهای قدیمی و آدمهای نام و نشان دار را خواهم کرد. مبادا خیال کنید من از این و آن تبعیت و تقلید خواهم کرد. روش دیگران را روش خودم قرار خواهم داد. ابداً. «وَ اعْلَمُوا أنّی إنْ أجَبْتُکُم رَکِبْتُ بِکُم ما أعْلَمُ» آنجوری که خود من علم دارم و میدانم و تشخیص دادم، از اسلام دانستم، آنجور من شما را حرکت خواهم داد و اداره خواهم کرد. این اتمام حجتها را هم با مردم کرد امیرالمؤمنین و خلافت را قبول کرد. مربوط به :بیانات در خطبههای نمازجمعه - 1368/02/08 عنوان فیش : سیره سیاسی امیرالمؤمنین(علیه السلام) کلیدواژه(ها) : سیره سیاسی امیرالمؤمنین(علیه السلام) نوع(ها) : فیش موضوعی متن فیش : به نظر من سختترین دورانهای زندگی امیرالمؤمنین در این سی سال بعد، بعد از رحلت پیغمبر شروع شد. سختترین دورانهای امیرالمؤمنین آن روزها بود. آن روزی که پیغمبر عزیز و بزرگوار بود و میرفتند در سایهی او مجاهدت میکردند، مبارزه میکردند که روزهای شیرینی بود. روزهای خوبی بود. روزهای تلخ، روزهای بعد از رحلت پیغمبر است که روزهایی است که گاهگاه قطعات فتنه، افق دیدها را آنچنان مُظلَم میکرد که قدم از قدم نمیتوانستند بردارند آن کسانی که میخواستند درست قدم بردارند. در یکچنین شرایطی امیرالمؤمنین بزرگترین امتحانهای ایثار را داد. اولاً در هنگام رحلت پیغمبر، امیرالمؤمنین مشغول انجام وظیفه شد. نه اینکه نمیدانست یک اجتماعی وجود دارد یا ممکن است وجود داشته باشد که سرنوشت قدرت و حکومت را در دنیای اسلام، آن اجتماع تعیین خواهد کرد. مسأله این نبود برای امیرالمؤمنین. مسأله این است که برای او آنچه مطرح نیست، خود است. بعد از آنی که مسألهی خلافت استقرار پیدا کرد و مردم با ابی بکر بیعت کردند و همه چیز تمام شد، امیرالمؤمنین کناره گرفت. هیچ جملهای، کلمهای، بیانی که حاکی باشد از معارضهی امیرالمؤمنین با دستگاه حکومت، دیگر از او شنیده نشد. آن روزهای اول چرا؛ تلاش میکرد شاید بتواند آن چیزی را که به عقیدهی او حق است و باید انجام بگیرد، او را به کرسی بنشاند. بعد که دید نه، مردم بیعت کردند، قضیه تمام شد و ابی بکر شد خلیفهی مسلمین، اینجا امیرالمؤمنین به عنوان یک انسانی که ولو معترض است، هیچگونه از قِبَل او برای این دستگاه ضرری و خطری و تهدیدی وجود ندارد، شناخته میشود در تاریخ اسلام. امیرالمؤمنین در این دوران، که خیلی هم نبود، مدت کوتاهی این دوران طول کشید، شاید چند ماهی، من دقیقاً الان یادم نیست، فرمود: «لَقَد عَلِمتُم أنّی أحَقُّ النّاسِ بِها مِن غَیری» گفت: میدانید که من از همهی مردم به خلافت شایستهترم. این را خود شماها هم میدانید. راست هم میگفت امیرالمؤمنین، میدانستند. و واللَّه، سوگند به خدا؛ لأَسْلِمَنَّ یا لأُسَلِّمَنَّ یا لأُسْلِمِنَّ. من دست روی دست خواهم گذاشت و تسلیم خواهم شد «ما سَلِمَتْ أمورُ المُسلِمینَ» تا وقتی که احساس میکنم که امور مسلمین باسلامت در جریان است. تا وقتی میبینم کسی مورد ظلم قرار نمیگیرد، «وَ لَم یَکُن فیها جَورٌ الاّ عَلَىَّ خاصّة» تا وقتی که به مردم ظلم نمیشود و در جامعه ظلم و جوری وجود ندارد، فقط من مظلوم واقع شدم در جامعه، تا اینجور است، من هیچ کاری به کار کسی ندارم. هیچ مزاحمتی، هیچ اعتراضی، نخواهم کرد. نشست کنار. بعد از مدت کوتاهی، شاید چند ماهی بیشتر نگذشته بود که شروع شد به ارتداد گروهها. شاید تحریکاتی هم بود. بعضی از قبائل عرب احساس کردند که حالا پیغمبر نیست، رهبر اسلام نیست، خوب است که یک ایرادی، اشکالی درست کنند و تعارضی بکنند و جنگ و دعوایی راهبیندازند و شاید هم منافقین تحریکشان میکردند، درست نمیدانم. بالأخره جریان ردّه پیش آمد؛ یعنی ارتداد عدهای از مسلمین. جنگها شروع شد. جنگهای ردّه شروع شد. اینجا که وضع اینجوری شد، امیرالمؤمنین دید نه، اینجا دیگر جای کنار نشستن هم نیست، باید وارد میدان شد به دفاع از حکومت. در اینجا میفرماید: «فَأمسَکتُ یَدی» من بعد از آنی که قضیهی خلافت پیش آمد و أبیبکر خلیفهی مسلمین شد، من دست کشیدم کنار، نشستم کنار. این حالت کنارهگزینی بود، «حَتّی رَأیْتُ راجِعةَ النّاسِ قَدْ رَجَعَتْ یُریدُ مَحْوَ الإسْلامِ» دیدم نهخیر، عدهای از مردم دارند از اسلام برمیگردند، میخواهند اسلام را از بین ببرند. اینجا دیگر دیدم نخیر؛ وارد میدان شدم و امیرالمؤمنین وارد میدان شد به صورت فعال. در همهی قضایای مهم اجتماعی امیرالمؤمنین بود. خود آن حضرت از حضور خودش در دوران بیستوپنج سالهی خلافت خلفای سهگانه تعبیر میکند به وزارت. بعد از آنی که آمدند امیرالمؤمنین را بعد از قتل عثمان به خلافت انتخاب کنند فرمود: من وزیر باشم بهتر از این است که امیر باشم، همچنانی که در گذشته بودم. بگذارید وزیر باشم. یعنی مقام و موقعیت جایگاه بیستوپنج سالهی خودش را جایگاه وزارت میداند. یعنی در امور دائماً در خدمت اهداف و در موضع کمک به مسئولینی که بودند و خلفایی که در رأس امور بودند. این هم یک ایثار فوقالعاده بزرگی بود که انسان واقعاً گیج میشود وقتی که فکرش را میکند که چقدر گذشت در این کار امیرالمؤمنین وجود دارد. در تمام این بیستوپنج سال به فکر قیام و کودتا و معارضه و جمع کردن یک عدهای و گرفتن قدرت و قبضه کردن حکومت نیفتاد. این چیزها به ذهن انسانها میآید، امیرالمؤمنین جوانی بود سی وسه ساله. آن وقتی که رسول اکرم از دنیا رحلت کردند، تقریباً حدود سی سال تا سی وسه سال عمر آن حضرت بود، بعدها هم دورانهای جوانی و قدرت جسمانی را میگذراند، دوران نشاطش را میگذراند، وجهه در بین مردم، محبوبیت در بین تودهی مردم و مغز فعال، علم فراوان، همهی جاذبههایی که برای یک انسان ممکن بود وجود داشته باشد، در امیرالمؤمنین به نحو اعلائی وجود داشت. او اگر میخواست یک کاری بکند، حتماً میتوانست بکند. در تمام این بیستوپنج سال به هیچ وجه، جز در خدمت همان هدفهای عمومی و کلی نظام اسلامی که در رأسش هم خلفایی بودند، امیرالمؤمنین هیچ حرکتی نکرد و هیچ چیزی شنید نشد از آنها و ماجراهای فوقالعاده عظیمی اینجا وجود دارد که من نمیخواهم حالا وارد شرح موارد تاریخی بشوم. بعد در شورای شش نفرهی بعد از در گذشت خلیفهی دوم، امیرالمؤمنین را دعوت کردند. قهر نکرد وارد شد. بگوید آقا من با اینهایی که شما میگویید همردیف نیستم، طلحه و زبیر کجا، عبدالرّحمنبنعوف کجا، عثمان کجا، من کجا، من نمیآیم با اینها. نهخیر. شش نفر را به عنوان شورا گذاشتند آنجا که این شش نفر بعد از عمر، طبق وصیت عمر، این شش نفر در بین خودشان یک نفر را به عنوان خلیفه انتخاب کنند. رفت، قبول کرد. در بین این شش نفر شانس او برای خلافت از همه بیشتر بود و عبدالرّحمنبنعوف که رأیش تعیینکننده بود در آن شش نفر. یعنی امیرالمؤمنین دو رأی داشت -خودش و زبیر- عثمان هم دو رأی داشت -خودش و طلحه- عبدالرّحمنبنعوف هم دو رأی داشت -خودش و سعدبنابیوقاص- او رأی عبدالرّحمنبنعوف در این شورای شش نفره تعیینکننده بود. اگر با امیرالمؤمنین بیعت میکرد، او خلیفه میشد. اگر با عثمان بیعت میکرد، او خلیفه میشد. اول رو کرد به امیرالمؤمنین و به او پیشنهاد کرد که با کتاب خدا و سنت پیغمبر و سیرهی شیخین -یعنی دو خلیفهی قبلی- حضرت حرکت کنند. فرمود نه؛ من کتاب خدا و سنت پیغمبر. سیرهی شیخین را من کاری ندارم. من اجتهاد خودم را عمل میکنم و به اجتهاد آنها کاری ندارم. میتوانست با کوچکترین اغماضی از آنچه که صحیح و حق میدانست، میتوانست حکومت را به دست بگیرد و قدرت را قبضه بکند. امیرالمؤمنین به این فکر یک لحظه هم نیفتاد و حکومت را از دست داد و قدرت را از دست داد. اینجا هم ایثار کرد. اینجا هم خود و منیّت را مطلقاً مطرح نکرد و زیر پا له کرد اینگونه چیزها را. اگرچه این احساسات شاید در امیرالمؤمنین، اصلاً از اول بروز نمیکرد. بعد از آنی که دوازده سال دوران حکومت عثمان گذشت، در آخرِ کار عثمان میدانید، اینها در تاریخ هست، فقط هم تاریخ شیعه ننوشتهاند اینها را؛ همهی مورخین اسلام نوشتهاند. در آخر کار عثمان اعتراضات به او زیاد شده بود، کسانی مخالفت میکردند، اشکالات زیادی بر او وارد میکردند، از مصر آمده بودند، از عراق آمده بودند، بصره و جاهای دیگر؛ بالأخره یک جمع زیادی درست شدند و خانهی عثمان را محاصره کردند، جان عثمان را تهدید کردند. خب اینجا یک کسی در مقام امیرالمؤمنین چه میکرد؟ یک کسی که خودش را صاحب حق خلافت بداند و بیستوپنج سال است که از این حقی که برای خودش مسلم است که این حق اوست، او را کنار گذاشتند، به رفتار حاکم کنونی هم اعتراض دارد، حالا هم میبیند که اطراف خانهی او را گرفتهاند، او را محاصره کردهاند. آدم معمولی، حتی برگزیدگان و چهرههای والا در اینجا چهکار میکنند؟ همان کاری را میکنند که دیگران کردند. همان کاری را میکنند که طلحه کرد، زبیر کرد، عایشه کرد، بقیهی کسانی که در ماجرای عثمان به نحوی دست داشتند، آنها کردند. که ماجرای قتل عثمان یکی از آن ماجراهای بسیار مهم تاریخ اسلام است و اینکه کی موجب قتل عثمان شد، این را انسان توی نهجالبلاغه و تو آثار اسلامی و تاریخ اسلامی که نگاه کند کاملاً برایش روشن میشود که کی عثمان را کشت، کی ها موجب شدند. اینها افرادی که ادعای دوستی با عثمان را بعدها محور کار خودشان قرار دادند، آنجا از پشت خنجر زدند، از زیر تحریک کردند. به قول عمرو عاص یکی پرسید از عمرو عاص که عثمان را که کشت، گفت فلانی، اسم یکی از صحابه را آورد. او شمشیرش را ساخت، آن دیگری تیز کرد، آن دیگری او را مسموم کرد، آن یکی هم بر او وارد آورد. واقعیت هم همین است. امیرالمؤمنین در این ماجرا با کمال خلوص آن وظیفهی الهی و اسلامی را که احساس میکرد دارد، انجام داد. حسنین را، این دو گوهر گرانقدر را و دو یادگار پیغمبر را فرستاد برای دفاع از عثمان به خانهی عثمان. جزو مسلمات است. حسنین را فرستاد آنجا برای دفاع از عثمان. اطراف خانهی عثمان را گرفته بودند نمیگذاشتند که آب وارد خانه بشود. امیرالمؤمنین آب فرستاد وارد خانهی عثمان. آذوقه فرستاد. با کسانی که نسبت به عثمان خشمگین بودند، بارها و بارها مذاکره کرد تا خشم آنها را پایین بیاورد. وقتی هم که آنها عثمان را کشتند، امیرالمؤمنین خشمگین شد. خشمگین شد. البته آن کسانی که کشندگان عثمان بودند، بالمباشره یک حالتی داشتند، یک حکمی داشتند، آن کسانی که از پشت تحریک میکردند حکم دیگری داشتند که حالا آن ماجراها را نمیخواهیم وارد بشویم. در اینجا هم امیرالمؤمنین باز منیّت و خودخواهی و احساسات خودی که برای همهی انسانها وجود دارد، اینجا در دستگاه امیرالمؤمنین مطلقاً مشاهده نمیشود. بعد از آنیکه عثمان کشته شد، امیرالمؤمنین میتوانست به صورت یک چهرهی موجه، یک آدم فرصتطلب، یک نجاتبخش، بیاید توی میدان بگوید ها مردم دیگر حالا راحت شدید، خلاص شدید، مردم هم دوستش میداشتند. نه. در بعد از حادثهی عثمان هم باز امیرالمؤمنین اقبالی به سمت قدرت و قبضه کردن حکومت، اولِ کار نکرد. «دَعُونی وَ الْتَمِسُوا غَیْری» چقدر این روح بزرگ است. من را رها کنید ای مردم، بروید سراغ دیگری. اگر دیگری را به حکومت انتخاب کردید، من وزیر او خواهم بود، من در کنار او خواهم بود. این فرمایشاتی است که امیرالمؤمنین در آن روزها کرد. مردم قبول نکردند. مردم دیگر قبول نکردند. نمیتوانستند غیر از امیرالمؤمنین کس دیگری را به حکومت انتخاب کنند. تمام اقطار اسلامی با امیرالمؤمنین بیعت کردند. تا آن روز، هیچ بیعتی به عمومیت بیعت امیرالمؤمنین وجود نداشت. هیچ بیعتی از بعد از پیغمبر به عمومیت بیعت با امیرالمؤمنین سابقه ندارد؛ جز شام که با امیرالمؤمنین بیعت نکردند. تمام اقطار اسلامی و تمام بزرگان صحابه بیعت کردند. یک تعداد محدودی کمتر از ده نفر فقط ماندند که بعد امیرالمؤمنین فرمود اینها را آوردند توی مسجد و یکی یکی از اینها پرسید که شماها چرا بیعت نکردید؟ عبداللَّهبنعمر تو چرا بیعت نکردی؟ سعدبنابی وقاص تو چرا بیعت نکردی؟ یک چند نفری بودند بیعت نکرده بودند. امیرالمؤمنین از اینها پرسید. هرکدام یک عذری آوردند، یک حرفی زدند. بعضی باز بیعت کردند، بعضی نکردند. حضرت رهایشان کرد رفت. تعداد خیلی محدودی انگشت شمار، بقیهی بزرگان، چهرههای معروف، طلحه، زبیر، دیگران، دیگران، همه با امیرالمؤمنین بیعت کردند. بعد از اینکه امیرالمؤمنین بیعت کردند، البته قبل از آنی که با آن حضرت بیعت کنند، حضرت فرمود که «و اعْلَمُوا» بدانید، «إنّی إنْ أجَبْتُکُمْ» اگر حالا که شما اصرار میکنید من حکومت را به دست بگیرم، اگر من پاسخ مثبت به شما دادم، مبادا خیال کنید که من ملاحظهی چهرهها و شخصیتها و استخوانهای قدیمی و آدمهای نام و نشان دار را خواهم کرد. مبادا خیال کنید من از این و آن تبعیت و تقلید خواهم کرد. روش دیگران را روش خودم قرار خواهم داد. ابداً. «وَ اعْلَمُوا أنّی إنْ أجَبْتُکُم رَکِبْتُ بِکُم ما أعْلَمُ» آنجوری که خود من علم دارم و میدانم و تشخیص دادم، از اسلام دانستم، آنجور من شما را حرکت خواهم داد و اداره خواهم کرد. این اتمام حجتها را هم با مردم کرد امیرالمؤمنین و خلافت را قبول کرد. میتوانست امیرالمؤمنین در آنجا هم به خاطر حفظ مصالح و ملاحظهی جوانب قضیه و این چیزها کوتاه بیاد، دلها را به دست بیاورد. اینجا هم با کمال قاطعیت بر اصول اسلامی و ارزشهای اسلامی پافشاری کرد به طوری که آن همه دشمن در مقابل علی صف کشید و امیرالمؤمنین در یک اردوگاه، با تجلی کامل زر و زور و تزویر و در یک ارودگاه با چهرههای موجه و معتبر و معروف، و در یک اردوگاه دیگر با عناصر مقدسمآب و علی الظاهر متعبد، اما ناآگاه از حقیقت اسلام، از روح اسلام، از تعالیم اسلام، از شأن و مقام امیرالمؤمنین، و اهل تَشَبُّث به خشونت و قصاوت و بداخلاقی، با اینگونه افراد مواجه شد. در سه اردوگاه امیرالمؤمنین با سه خط جداگانه که ناکثین و قاسطین و مارقین باشند، امیرالمؤمنین جنگید که هرکدام از این وقایع نشاندهندهی همان روح توکل به خدا و ایثار و دور شدن از منیت و خودخواهی در امیرالمؤمنین است. و بالأخره هم در همین راه امیرالمؤمنین به شهادت رسید؛ که دربارهی آن حضرت گفتهاند: «قُتِلَ فی مِحْرابِ عِبادَتِهِ لِشِدَّةِ عَدْلِهِ» علی را عدلش به خاک و خون غلطاند. اگر امیرالمؤمنین میخواست عدالت را رعایت نکند، اگر میخواست ملاحظهکاری بکند، اگر میخواست شأن و مقام و شخصیت خودش را بر مصالح دنیای اسلام ترجیح بدهد، موفقترین خلفاء میشد و قدرتمندترین و هیچ معارضی هم پیدا نمیکرد، اما امیرالمؤمنین شاخص حق و باطل است. اینی که علی بن ابی طالب را معیار و شاخص حق و باطل میدانند و هرکس دنبال علی است و علی را قبول دارد و میخواهد مثل او عمل کند، او حق است و هر که علی را قبول ندارد، باطل است، این به خاطر همین است،. به خاطر این است که امیرالمؤمنین لُبّ وظیفه، بدون ذرهای دخالت دادن مَنیّت و احساسات شخصی و منافع شخصی و خود، در آن راه و حرکتی که انتخاب کرده است. یک چنین شخصیتی است امیرالمؤمنین. لذاست که علی علیهالسّلام میزانالحق است واقعاً. مربوط به :خطبههای نماز جمعه تهران - 1366/10/11 عنوان فیش : سیره سیاسی امیرالمؤمنین(علیه السلام) کلیدواژه(ها) : سیره سیاسی امیرالمؤمنین(علیه السلام) نوع(ها) : جملههای برگزیده متن فیش : امیرالمؤمنین دائما به همهی مراکز کسب و تجارت و بازارها سر میزد و تازیانه هم در دستش بود و روی شانهاش؛ یعنی آمادهی به کار، که اگر دید کسی دارد ظلم میکند، همان جا امیرالمؤمنین تعزیز شرعی را دربارهی او اجرا کند مربوط به :خطبههای نماز جمعه تهران - 1366/10/11 عنوان فیش : سیره سیاسی امیرالمؤمنین(علیه السلام) کلیدواژه(ها) : سیره سیاسی امیرالمؤمنین(علیه السلام) نوع(ها) : فیش موضوعی متن فیش : در دوران حکومت امیرالمؤمنین میبینیم که آن حضرت - شخص خود امیرالمؤمنین، نه قاضی - در جامعهی اسلامی بود؛ یعنی مردم به قاضی مراجعه میکردند، قاضی حل و فصل میکرد اگر قتلی، دزدیای، جنایتی اتفاق میافتاد، قاضی به سراغ متجاوز از قانون میرفت؛ اما در عین حال خود امیرالمؤمنین طبق این حدیثی که چند جا نقل شده: «کان یخرج الی السّوق و معه درّة»، وارد بازار مسلمانها میشد، در حالی که تازیانه در دستش بود. تازیانه را برای نوازش که نمیآورند. امیرالمؤمنین نمیرفت که اگر کسی را در بازار دید تخلف میکند، به قوهی قضائیه بگوید که او را مجازات کن، میرفت تا خود او اعمال قدرت بکند و خود او مانع از ظلم و تجاوز بشود.در یک روایت دیگر این را با تفصیل بیشتری ذکر کرده: «کان علىّ (علیه الصّلاة و السّلام) کلّ بکرة یطوف فی اسواق الکوفة سوقا سوقا و معه الدّرّة»؛ یعنی هر روز امیرالمؤمنین این کار را میکرد؛ کار دفعی نبود. بلکه کار مداوم و مستمر امیرالمؤمنین این بود که به همهی مراکز کسب و تجارت و بازارها سر میزد و تازیانه هم - «معه الدّرّة علی عاتقه» - در دستش بود و روی شانهاش؛ یعنی آمادهی به کار، که اگر دید کسی دارد ظلم میکند، همان جا امیرالمؤمنین تعزیز شرعی را دربارهی او اجرا کند. به عامل خود یعنی استاندار خود در مصر که جناب مالک اشتر هست، امیرالمؤمنین سفارش میفرمایند که: «فمن قارف حکرة بعد نهیک ایّاه فنکّل به»؛ یعنی بعد از آنی که تو مردم را از احتکار و ضبط اشیاء مورد احتیاج مردم نهی کردی، کسی مرتکب این گناه شد، «فنکّل به»؛ با او سختگیری کن، از او انتقام بگیر. البته دنبالش میفرمایند: «فنکّل به و عاقبه فی غیر اسراف»؛ زیادهروی نکن، این شرط اصلی است. کسانی که مسئول تعزیر و حفظ حدود قانونی در میان مسلمانها هستند، باید مواظب باشند زیادهروی نکنند، باید تقوا را رعایت کنند و دچار اسراف نشوند، آنچنانی که امیرالمؤمنین فرموده؛ چون خود این اسراف یک فساد است مثل همان فاسدی که جنس را احتکار کرده؛ فرقی نمیکند، شاید از او هم بدتر است؛ چون از طرف حکومت است….. نباید کسی تصور کند که اینکه امیرالمؤمنین (علیه الصّلاة و السّلام) به بازارهای کوفه میآمدند، این از باب حاکمیت آن حضرت نبود، مثلاً از باب نهی از منکر بود. نه، زیرا اگر از باب نهی از منکر بود، باید در همهی دوران زندگی آن حضرت در مدینه این کار انجام میگرفت. در کوفه امیرالمؤمنین این عمل را انجام دادند؛ یعنی در مقر حکومتشان، مال دوران حکومت است، مال حاکم است. نباید تصور کرد چون امیرالمؤمنین معصوم هستند، این کار را انجام میدهند. معصومین دیگر هرگز وارد بازار نشدند که به اختیاری که مال امام معصوم هست، این کار را انجام بدهند. کاملاً روشن و واضح است که امیرالمؤمنین به عنوان حاکم اسلام، به عنوان امام جامعه و در رأس دولت اسلامی این کار را انجام میدادند؛ این یک چیزی است که وجود دارد. مربوط به :خطبههای نماز جمعه تهران - 1366/04/12 عنوان فیش : سیره سیاسی امیرالمؤمنین(علیه السلام) کلیدواژه(ها) : سیره سیاسی امیرالمؤمنین(علیه السلام) نوع(ها) : فیش موضوعی متن فیش : یک روایت، روایت امیرالمؤمنین است که در کتاب معروف سلیم بن قیس هلالی نقل شده؛ در آنجا از قول امیرالمؤمنین اینجور نقل شده که: «و الواجب فی حکم الله و حکم الاسلام علی المسلمین بعد ما یموت امامهم او یقتل»؛ وقتی که رئیس یک جامعه و حاکم یک کشور و یک امت اسلامی از دنیا برود یا کشته بشود، واجب است بر مردم به حکم اسلام و به حکم خدا که: «ان لا یعملوا عملا و لا یحدثوا حدثا و لا یقدّموا یدا و لا رجلا و لا یبدئوا بشیء قبل ان یختاروا لانفسهم اماما»؛ هیچ کاری نباید بکنند، هیچ اقدامی را شروع نباید بکنند، به هیچ عمل بزرگ و کوچکی دست نباید بزنند، در هیچ کاری سرمایهگذاری نباید بکنند، تا اینکه یک امامی را معین بکنند و اختیار بکنند. اینجا مسئلهی «اختیار» دارد. یعنی گزینش حاکم برای جامعهی اسلامی و رئیس امت اسلامی و کشور اسلامی به عنوان یک واجب برای مردم معرفی شده، آن هم واجبی با این اهمیت که باید از همهی کارها مردم او را جلوتر بیندازند و مقدم بدانند و به او اقدام بکنند. آنوقت شرایط آن رئیس کشور و نظام اسلامی را ذکر کرده: «اماما عفیفا عالما ورعا عارفا بالقضاء و السّنة»، تا آخر حدیث که اینجا تعبیر، تعبیر اختیار است؛ یعنی انتخاب و گزینش. مربوط به :خطبههای نماز جمعه تهران - 1366/04/12 عنوان فیش : سیره سیاسی امیرالمؤمنین(علیه السلام) کلیدواژه(ها) : سیره سیاسی امیرالمؤمنین(علیه السلام) نوع(ها) : فیش موضوعی متن فیش : از قول امیرالمؤمنین نقل شده که در روزی که با آن حضرت مردم بیعت کردند که روز جمعه هم بود، حضرت آمدند مسجد، جمعیت بسیار زیادی در مسجد مدینه جمع شده بودند و امیرالمؤمنین با صدای بلند به مردم اینجور فرمودند: «ایّها النّاس انّ هذا امرکم لیس لاحد فیه حقّ الّا من امّرتم»؛ یعنی ای مردم این مسئلهی شماست، قضیه قضیهی شماست، کاری است متعلق به شما مردم و هیچ کس حقی در این کار، یعنی در خلافت و حکومت ندارد، «الّا من امّرتم»؛ مگر کسی که شما او را امارت بدهید و حاکمیت بدهید. اینجا هم باز ملاحظه میکنید که امیرالمؤمنین نه در مقام احتجاج با دشمن، نه در مقام مباحثه و مجادله و اخذ به حجت خصم، بلکه با مردم خودش، با همان کسانی که او را قبول دارند، با او بیعت کردند، از او تقاضا کردند که همه چیز را میتواند با آنها صریحاً در میان بگذارد، به آنها میگوید که هیچ کس حق ندارد، مگر آن کسی که شما او را امارت دادید. البته روشن است همان طور که گفتیم این در آنجائی است که به نصب الهی اخذ نشده. یعنی امیرالمؤمنین که منصوب خدا و به دست پیغمبر هست، به این نصب عمل نشده، حالا که عمل نشده، جز امیر کردن مردم و انتخاب مردم هیچ راه دیگری برای انتخاب کسی وجود ندارد. مربوط به :خطبههای نماز جمعه تهران - 1366/04/12 عنوان فیش : سیره سیاسی امیرالمؤمنین(علیه السلام) کلیدواژه(ها) : سیره سیاسی امیرالمؤمنین(علیه السلام) نوع(ها) : فیش موضوعی متن فیش : یک روایت، روایت امیرالمؤمنین است که در کتاب معروف سلیم بن قیس هلالی نقل شده؛ در آنجا از قول امیرالمؤمنین اینجور نقل شده که: «و الواجب فی حکم الله و حکم الاسلام علی المسلمین بعد ما یموت امامهم او یقتل»؛ وقتی که رئیس یک جامعه و حاکم یک کشور و یک امت اسلامی از دنیا برود یا کشته بشود، واجب است بر مردم به حکم اسلام و به حکم خدا که: «ان لا یعملوا عملا و لا یحدثوا حدثا و لا یقدّموا یدا و لا رجلا و لا یبدئوا بشیء قبل ان یختاروا لانفسهم اماما»؛ هیچ کاری نباید بکنند، هیچ اقدامی را شروع نباید بکنند، به هیچ عمل بزرگ و کوچکی دست نباید بزنند، در هیچ کاری سرمایهگذاری نباید بکنند، تا اینکه یک امامی را معین بکنند و اختیار بکنند. اینجا مسئلهی «اختیار» دارد. یعنی گزینش حاکم برای جامعهی اسلامی و رئیس امت اسلامی و کشور اسلامی به عنوان یک واجب برای مردم معرفی شده، آن هم واجبی با این اهمیت که باید از همهی کارها مردم او را جلوتر بیندازند و مقدم بدانند و به او اقدام بکنند. آنوقت شرایط آن رئیس کشور و نظام اسلامی را ذکر کرده: «اماما عفیفا عالما ورعا عارفا بالقضاء و السّنة»، تا آخر حدیث که اینجا تعبیر، تعبیر اختیار است؛ یعنی انتخاب و گزینش. مربوط به :خطبههای نماز جمعه تهران - 1366/03/22 عنوان فیش :وجود آزادی در انتخاب رهبر و مشروعیت آن در نظام اسلامی کلیدواژه(ها) : تاریخ دوران حکومت حضرت علی بن ابیطالب (علیهالسلام, سیره سیاسی امیرالمؤمنین(علیه السلام), مبانی نظری نظام اسلامی نوع(ها) : روایت تاریخی متن فیش : در اسلام به نظر مردم اعتبار داده شده؛ رأی مردم در انتخاب حاکم و در کاری که حاکم انجام میدهد، مورد قبول و پذیرش قرار گرفته. لذا شما میبینید که امیرالمؤمنین(علیه الصّلاة و السّلام) با اینکه خود را از لحاظ واقع منسوب پیغمبر و صاحب حق واقعی برای زمامداری میداند، آنوقتی که کار به رأی مردم و انتخاب مردم میکشد، روی نظر مردم و رأی مردم تکیه میکند. یعنی آن را معتبر میشمارد و بیعت در نظام اسلامی یک شرط برای حقانیت زمامداریِ زمامدار است. اگر یک زمامداری بود که مردم با او بیعت نکردند، یعنی آن را قبول نکردند، آن زمامدار خانهنشین خواهد شد و مشروعیت ولایت و حکومت به بیعت مردم وابسته است یا بگوئیم فعلیت زمامداری و حکومت به بیعت مردم وابسته است. آنوقتی که بعد از قتل عثمان مردم آمدند اطراف خانهی امیرالمؤمنین را گرفتند، امیرالمؤمنین خطاب به مردم نفرمود که شما چه کارهاید؟ رأی شما چه تأثیری دارد؟ فرمود: «دعونی و التمسوا غیری»؛وقتی میخواست استنکاف کند از قبول خلافت و زمامداری، به مردم گفت من را رها کنید، به سراغ دیگری بروید. یعنی ارادهی شما، خواست شما، انتخاب شماست که تعیین کننده است؛ پس از من منصرف بشوید، به سراغ دیگری بروید. در مکاتباتی که امیرالمؤمنین با معاویه در پیش از جنگ صفین داشتند و استدلال میکردند؛ هر کدام یک دلیلی، استدلالی در نامهی خود میآوردند - هم معاویه به یک چیزهائی استدلال میکرد تا روش سیاسی خودش را توجیه کند، هم امیرالمؤمنین استدلالهائی میکردند - آنجا یکی از جملاتی که امیرالمؤمنین به کار برده و احتمال میدهم بیش از یک بار هم امیرالمؤمنین این را به کار برده این است که: «انّه بایعنی القوم الّذین بایعوا ابابکر و عمر»؛یعنی تو چرا در مقابل من میایستی و تسلیم نمیشوی، در حالی که همان مردمی که با ابوبکر و عمر بیعت کرده بودند و تو به خاطر بیعت آن مردم خلافت آنها را قبول داری، همان مردم با من هم بیعت کردند. یعنی مشروعیت دادن به رأی مردم و بیعت مردم؛ این یک اصل اسلامی است. لذا بیعت یکی از چیزهای اصلی بود. اگر کسی به عنوان خلیفه انتخاب میشد، مردم اگر بیعت نمیکردند، هیچ الزامی نبود که دیگران او را خلیفه بدانند. حتی آن زمانهائی که خلافت جنبهی صوری هم به خودش گرفته بود، یعنی در دوران بنیامیه و بنیعباس، آن روز هم باز بیعت گرفتن از مردم را لازم میدانستند. حالا وقتی که یک حکومت قلدرمابانه و جبارانه بر مردم بخواهد حکومت کند، بیعت گرفتن را هم اجباری میکند یا در بیعت هم تقلب میکند. مثل اینکه در انتخابات، انتخابات صوری و تشریفاتی، فرمایشی در دوران رژیم گذشته تقلب میکردند. اصل بیعت، یک اصل پذیرفته شده است. مربوط به :خطبههای نماز جمعه تهران - 1366/03/22 عنوان فیش :امتناع عبدالله بن عمر از بیعت با امیرالمومنین(ع) کلیدواژه(ها) : تاریخ دوران حکومت حضرت علی بن ابیطالب (علیهالسلام, سیره سیاسی امیرالمؤمنین(علیه السلام) نوع(ها) : روایت تاریخی متن فیش : وقتی همهی مردم، اکثریت مردم با کسی بیعت کردند و در حقیقت او را به زمامداری پذیرفتند، دیگران باید تسلیم او بشوند. شاید بیعت در این صورت هم اجباری نباشد. من فرصت نکردم که اطراف این قضیه که آیا برای آن اقلیت که مخالف زمامداری این حاکم یا این خلیفه هستند، واجب است که بیعت بکنند یا واجب نیست، تحقیق کنم ببینم چه جوری است. آنچه مسلم است، وقتی اکثریت یک نفری را به امامت و خلافت انتخاب میکردند، دیگران ملزم بودند که اطاعت کنند؛ اما بیعت هم لازم بود یا نه، معلوم نیست. لذا وقتی که امیرالمؤمنین به خلافت انتخاب شدند و مردم گروه گروه آمدند بیعت کردند با امیرالمؤمنین، یک عدهای بیعت نکردند. امیرالمؤمنین فرمود رؤسای آن عده را، شخصیتهای سرشناس را آوردند. پرسید شما چرا بیعت نمیکنید؟ یکی، یکی از اینها سئوال کرد، هر کدام یک جوابی دادند. هیچ کدام از اینها را ندارد که امیرالمؤمنین اجبار کرده باشد بر اینکه باید بیعت کنید. حرفشان را شنید، استدلالی داشتند، آن استدلال را حضرت ابطال کرد، رهاشان کرد، رفتند. عبداللّه بن عمر را آوردند خدمت امیرالمؤمنین در مسجد، فرمود چرا بیعت نمیکنی؟ گفت من منتظرم تا همه بیعت کنند، بعد من بیعت کنم. حضرت فرمود خب همه بیعت کردند، هیچ کس نیست که بیعت نکرده باشد، الّا تعداد معدودی؛ گفت نه، من باید برام روشن بشود، ثابت بشود؛ عذر و بهانه آورد. مالک اشتر در خدمت امیرالمؤمنین بود، گفت یا امیرالمؤمنین این کسانی که با تو بیعت نکردند، شمشیر و تازیانهی تو را تجربه نکردند، فکر میکنند تو با تعارف با اینها تمام خواهی کرد، اجازه بده من گردن این را که پسر یک خلیفه است و یک شخصیتی است، بزنم، این را که من گردن زدم به خاطر امتناع از بیعت، دیگران حساب کار خودشان را میکنند. حضرت خندیدند، فرمودند نه، عبداللّه بن عمر از بچگیاش هم آدم خوش اخلاقی نبود، حالا که پیر هم شده، رها کنید، برود. حضرت ول کردند، رفت و بیعت نکرد تا آخر و تعداد زیادی بودند که بیعت نکردند با امیرالمؤمنین، اما زیر فشار قرار نگرفتند. اکثریت مردم بیعت کردند. البته آن کسی که بیعت نکرده، اگر قرار باشد علم طغیان بلند کند، مبارزه کند، مخالفت کند، آنچنانی که در جنگ جمل پیش آمد یا در جنگ صفین یا در جنگ نهروان، البته حاکم اسلامی موظف است برخورد کند. مربوط به :خطبههای نماز جمعه تهران - 1366/03/22 عنوان فیش : سیره سیاسی امیرالمؤمنین(علیه السلام) کلیدواژه(ها) : سیره سیاسی امیرالمؤمنین(علیه السلام) نوع(ها) : فیش موضوعی متن فیش : در اسلام به نظر مردم اعتبار داده شده؛ رأی مردم در انتخاب حاکم و در کاری که حاکم انجام میدهد، مورد قبول و پذیرش قرار گرفته. لذا شما میبینید که امیرالمؤمنین (علیه الصّلاة و السّلام) با اینکه خود را از لحاظ واقع منسوب پیغمبر و صاحب حق واقعی برای زمامداری میداند، آنوقتی که کار به رأی مردم و انتخاب مردم میکشد، روی نظر مردم و رأی مردم تکیه میکند. یعنی آن را معتبر میشمارد و بیعت در نظام اسلامی یک شرط برای حقانیت زمامدارىِ زمامدار است. اگر یک زمامداری بود که مردم با او بیعت نکردند، یعنی آن را قبول نکردند، آن زمامدار خانهنشین خواهد شد و مشروعیت ولایت و حکومت به بیعت مردم وابسته است یا بگوئیم فعلیت زمامداری و حکومت به بیعت مردم وابسته است. آنوقتی که بعد از قتل عثمان مردم آمدند اطراف خانهی امیرالمؤمنین را گرفتند، امیرالمؤمنین خطاب به مردم نفرمود که شما چه کارهاید؟ رأی شما چه تأثیری دارد؟ فرمود: «دعونی و التمسوا غیری»؛ وقتی میخواست استنکاف کند از قبول خلافت و زمامداری، به مردم گفت من را رها کنید، به سراغ دیگری بروید. یعنی ارادهی شما، خواست شما، انتخاب شماست که تعیین کننده است؛ پس از من منصرف بشوید، به سراغ دیگری بروید. در مکاتباتی که امیرالمؤمنین با معاویه در پیش از جنگ صفین داشتند و استدلال میکردند؛ هر کدام یک دلیلی، استدلالی در نامهی خود میآوردند - هم معاویه به یک چیزهائی استدلال میکرد تا روش سیاسی خودش را توجیه کند، هم امیرالمؤمنین استدلالهائی میکردند - آنجا یکی از جملاتی که امیرالمؤمنین به کار برده و احتمال میدهم بیش از یک بار هم امیرالمؤمنین این را به کار برده این است که: «انّه بایعنی القوم الّذین بایعوا ابابکر و عمر»؛ یعنی تو چرا در مقابل من میایستی و تسلیم نمیشوی، در حالی که همان مردمی که با ابوبکر و عمر بیعت کرده بودند و تو به خاطر بیعت آن مردم خلافت آنها را قبول داری، همان مردم با من هم بیعت کردند. یعنی مشروعیت دادن به رأی مردم و بیعت مردم؛ این یک اصل اسلامی است. لذا بیعت یکی از چیزهای اصلی بود. اگر کسی به عنوان خلیفه انتخاب میشد، مردم اگر بیعت نمیکردند، هیچ الزامی نبود که دیگران او را خلیفه بدانند. …. لذا وقتی که امیرالمؤمنین به خلافت انتخاب شدند و مردم گروه گروه آمدند بیعت کردند با امیرالمؤمنین، یک عدهای بیعت نکردند. امیرالمؤمنین فرمود رؤسای آن عده را، شخصیتهای سرشناس را آوردند. پرسید شما چرا بیعت نمیکنید؟ یکی، یکی از اینها سئوال کرد، هر کدام یک جوابی دادند. هیچ کدام از اینها را ندارد که امیرالمؤمنین اجبار کرده باشد بر اینکه باید بیعت کنید. حرفشان را شنید، استدلالی داشتند، آن استدلال را حضرت ابطال کرد، رهاشان کرد، رفتند. عبدالله بن عمر را آوردند خدمت امیرالمؤمنین در مسجد، فرمود چرا بیعت نمیکنی؟ گفت من منتظرم تا همه بیعت کنند، بعد من بیعت کنم. حضرت فرمود خب همه بیعت کردند، هیچ کس نیست که بیعت نکرده باشد، الّا تعداد معدودی؛ گفت نه، من باید برام روشن بشود، ثابت بشود؛ عذر و بهانه آورد. مالک اشتر در خدمت امیرالمؤمنین بود، گفت یا امیرالمؤمنین این کسانی که با تو بیعت نکردند، شمشیر و تازیانهی تو را تجربه نکردند، فکر میکنند تو با تعارف با اینها تمام خواهی کرد، اجازه بده من گردن این را که پسر یک خلیفه است و یک شخصیتی است، بزنم، این را که من گردن زدم به خاطر امتناع از بیعت، دیگران حساب کار خودشان را میکنند. حضرت خندیدند، فرمودند نه، عبدالله بن عمر از بچگیاش هم آدم خوش اخلاقی نبود، حالا که پیر هم شده، رها کنید، برود. حضرت ول کردند، رفت و بیعت نکرد تا آخر و تعداد زیادی بودند که بیعت نکردند با امیرالمؤمنین، اما زیر فشار قرار نگرفتند. اکثریت مردم بیعت کردند. البته آن کسی که بیعت نکرده، اگر قرار باشد علم طغیان بلند کند، مبارزه کند، مخالفت کند، آنچنانی که در جنگ جمل پیش آمد یا در جنگ صفین یا در جنگ نهروان، البته حاکم اسلامی موظف است برخورد کند. پس آزادی در انتخاب رهبر و امام و خلیفه در نظام اسلامی یک چیز روشن و واضحی بوده و همه آن را میفهمیدند و قبول میکردند. مربوط به :بیانات در مراسم افتتاحیه کنگره جهانى حضرت رضا (علیهالسلام) در مشهد - 1365/04/28 عنوان فیش :بیان مسئله امامت توسط اهل بیت علیهم السلام کلیدواژه(ها) : امامت و ولایت, سیره سیاسی امیرالمؤمنین(علیه السلام), انسان ۲۵۰ ساله نوع(ها) : حدیث متن فیش : البتّه اینجا مسئلهی امامت را باید مطرح کرد که ببینید چه میکردند؛ مثلاً یک نمونه این است که در این روایات بنده یادداشت کردهام: عمرو بن ابی المقدام [میگوید] «رَاَیتُ اَبا عَبدِ اللهِ (علیه السّلام) یَومَ عَرَفَةَ بِالمَوقِفِ وَ هُوَ یُنادِی بِاَعلیٰ صَوتِه»، حضرت در عرفات، در روز عرفه در اجتماع مردم و وسط مردم ایستاده بودند و با فریاد یک جملهای را میگفتند؛ به یک طرف رو میکردند و این جمله را میگفتند، بعد به یک طرف دیگر رو میکردند و میگفتند، بعد به آن طرف دیگر رو میکردند؛ به چهار طرف رو میکردند و این مطلب را با فریاد میگفتند؛ حالا آن چیست؟ اَیُّهَا النّاسُ! اِنَّ رَسُولَ اللهِ کانَ هُوَ الاِمام؛ میبینید توجّه به معنای امامت را و بیدار کردن مردم نسبت به حقیقت امامت را که امامت چیست و آیا اینهایی که سرِ کارند شایستهی امامتند یا نه؛ ثُمَّ کانَ عَلِیُّ بنُ اَبی طالِبٍ ثُمَّ الحَسَنُ ثُمَّ الحُسَینُ ثُمَّ عَلِیُّ بنُ الحُسَینِ ثُمَّ مُحَمَّدُ بنُ عَلیٍّ ثُمَّ هه فَیُنادی ثَلاثَ مَرّاتٍ لِمَن بَینَ یَدَیهِ وَ عَن یَمینِهِ وَ عَن یَسارِهِ وَ مِن خَلفِهِ اثنیٰ عَشَرَ صَوتاً؛(۱) هر طرفی سه بار فریاد میکرد و اینها را میگفت و دوازده مرتبه این جمله را حضرت در عرفات تکرار کرد؛ بعد میگوید پرسیدم که آن «هِه» یا «هاهِ» یعنی چه؟ گفتند در لغتِ مثلاً بنیتمیم یا بنی فلان، کنایه است از «من»؛ یعنی بعد از محمّدبنعلی، من امامم. این یک نمونه [است]. 1 ) الكافي (ط - الإسلامية)، ج4، ص: 466؛ بحار الأنوار (ط - بيروت)، ج47، ص: 58؛ ِ عَنِ النَّضْرِ بْنِ سُوَيْدٍ عَنْ عَمْرِو بْنِ أَبِي الْمِقْدَامِ قَالَ: رَأَيْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع يَوْمَ عَرَفَةَ بِالْمَوْقِفِ وَ هُوَ يُنَادِي بِأَعْلَى صَوْتِهِ أَيُّهَا النَّاسُ إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ ص كَانَ الْإِمَامَ ثُمَّ كَانَ عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ ثُمَّ الْحَسَنُ ثُمَّ الْحُسَيْنُ ثُمَّ عَلِيُّ بْنُ الْحُسَيْنِ ثُمَّ مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيٍّ ع ثُمَّ هَهْ فَيُنَادِي ثَلَاثَ مَرَّاتٍ لِمَنْ بَيْنَ يَدَيْهِ وَ عَنْ يَمِينِهِ وَ عَنْ يَسَارِهِ وَ مِنْ خَلْفِهِ اثْنَيْ عَشَرَ صَوْتاً وَ قَالَ عَمْرٌو فَلَمَّا أَتَيْتُ مِنًى سَأَلْتُ أَصْحَابَ الْعَرَبِيَّةِ عَنْ تَفْسِيرِ هَهْ فَقَالُوا هَهْ لُغَةُ بَنِي فُلَانٍ أَنَا فَاسْأَلُونِي قَالَ ثُمَّ سَأَلْتُ غَيْرَهُمْ أَيْضاً مِنْ أَصْحَابِ الْعَرَبِيَّةِ فَقَالُوا مِثْلَ ذَلِكَ. ترجمه : عمرو بن ابى المقدام گفت حضرت صادق عليه السّلام را در روز عرفه ديدم در عرفات با صداى بلند ميفرمايد:مردم پيامبر صلّى اللّٰه عليه و آله رهبر مردم بود پس از او علي بن ابى طالب بعد حضرت حسن و بعد امام حسين پس از ايشان علي بن الحسين و بعد محمّد بن علي بعد از ايشان من هستم بيائيد هر سؤالى داريد بكنيد از هر طرف سه مرتبه اين جملات را تكرار ميكرد چپ و راست،عقب،جلو مجموعا دوازده مرتبه فرمود. مربوط به :بیانات در اولین کنگره بینالمللی نهجالبلاغه - 1360/02/29 عنوان فیش : سیره سیاسی امیرالمؤمنین(علیه السلام) کلیدواژه(ها) : سیره سیاسی امیرالمؤمنین(علیه السلام) نوع(ها) : فیش موضوعی متن فیش : خوارج عدهای صادقانه و از روی اشتباه، اما یقیناً عدهای از روی غرض میگفتند «لاحکم الا لله» یعنی ما در جامعه حکومت لازم نداریم. امیرالمؤمنین این کلمهی «لاحکم الا لله» را برایشان معنا میکند و اشتباه آنها را به آنها نشان میدهد. باور نمیکنیم ما که اشعثبنقیس هم که رئیس خوارج است دچار اشتباه بوده و باور نمیکنیم که دستهای سیاستمدار رقیبان موذی علی علیهالسلام در ایجاد این گرایش علی الظاهر الهی و توحیدی نقش نداشتند. اینها میگفتند «لاحکم الا لله» یعنی حکومت نمیخواهیم. منظور از حکومت نمیخواهیم، یعنی مقصود واقعی این بود که حکومت علی را نمیخواهیم. آن روزی که علی تسلیم این مغلطهی واضح میشد یا تسلیم هیجان اجتماعی مردمی که سادهدلانه این سخن باطل را قبول کرده بودند میشد و از صحنه کنار میرفت آن وقت همانهایی که گفته بودند ما حکومت لازم نداریم مدعیان حکومت میشدند و قدم در صحنه میگذاشتند. امیرالمؤمنین میگوید نه، در جامعه حکومت لازم است. «کلمة حقٍ یراد بها باطل» این یک سخن حقی است در قرآن هم هست، «ان الحکم الا لله» حکم و حکومت متعلق به خداست فقط، اما این به معنای این نیست که جامعه یک مدیر نمیخواهد. «نعم، انه لاحکم الا لله و لکن هؤلاء یقولون لا امرة الا لله» اینها میخواهند بگویند ادارهی جامعه را هم خدا خودش باید بیاید بکند و هیچکس غیر از خدا حق ندارد مدیر جامعه باشد، یعنی جامعه بلا مدیر بماند. «و انه لا بد للناس من امیرٍ برٍ او فاجرٍ» این یک ضرورت اجتماعی است، یک ضرورت طبیعی و انسانی است که جامعه احتیاج دارد به یک اداره کنندهای، به یک مدیری، یا مدیر خوب یا مدیر بد، مسألهی خوب و بد بودن مدیر مسألهی بعدی است، ضرورت زندگی انسان ایجاب میکند که یک مدیری وجود داشته باشد. «لاحکم الا لله»ای که اینها میگفتند در حقیقت میخواستند حکومت علی را که از آن ناراضی بودند نفی کنند، در حالی که «لاحکم الا لله» اندادالله را نفی میکرد، حاکمیت در عرض حاکمیت خدا و رقیب حاکمیت الله را نفی میکرد. حاکمیت علی حاکمیتی در عرض حاکمیت خدا نبود، محو در حاکمیت خدا بود، در طول حاکمیت خدا بود، سرچشمه گرفتهی از حاکمیت الله بود و امیرالمؤمنین این مسأله را روشن میکند. در یک اجتماع اگر حکومتی با این وضع یعنی منشاء گرفتهی از حاکمیت الله وجود داشته باشد آن وقت است که هر حرکتی که نشاندهندهی مفهوم انحرافی «لاحکم الا لله» باشد یک حرکت ضد علوی است، یک حرکت ضد الهی است و امیرالمؤمنین با حرکات ضد علوی و ضد الهی آن روز با قاطعیت تمام برخورد کرد. خوارج را امیرالمؤمنین به شدت کوبید، همچنین آن کسانی را که اگر چه این جمله را نمیگفتند اما همان راه را میرفتند. |