[ بازگشت ]
|
[ چـاپ ]
مربوط به :بیانات در دیدار نخبگان و برگزیدگان کرمانشاه - 1390/07/26 عنوان فیش :دیدار یدالله بهزاد با آیت الله خامنه ای در دوران مبارزات کلیدواژه(ها) : سوابق مبارزاتی آیتالله العظمی خامنهای (مدظله), بهزاد یدالله, کیوان سمیعی، غلامرضا, سید مرتضی نجومی, کرمانشاه, کرمانشاه, علمای کرمانشاه, تاریخ مبارزات و پیروزی انقلاب اسلامی نوع(ها) : روایت تاریخی متن فیش : من از قبل از انقلاب با بعضی از چهرههای نخبه و برجستهی استان [کرمانشاه] آشنا بودم؛ از جمله، مرحوم یدالله بهزاد که دوست قدیمی ما بود. ایشان مکرر مشهد میآمدند. مرحوم بهزاد ضمن دارا بودن از طبع شعرِ خیلی خوب - بخصوص در قصیده و قطعه، که ایشان انصافاً در کشور برجسته و ممتاز بود - همان روحیه و خلقیات پهلوانیِ کرمانشاه هم در ایشان بود. ایشان یک سفر مشهد آمده بود، و همان موقع من تحت تعقیب بودم؛ از مشهد خارج شده بودم، رفته بودم یک محل دوردستی. یک وقت دیدم آقای بهزاد و بعضی از دوستان دیگرِ انجمن ادبی مشهد آمدند آنجا برای دیدن ما؛ با اینکه این کار خطرناک بود. این مرد اهل کارهای مبارزاتی به آن شکل نبود، اما رفاقت و دوستی و صمیمیت، او را به این وادی کشانده بود. اینها تحسینبرانگیز است. با مرحوم کیوان سمیعی هم - که حقاً و انصافاً یک دانشمند محقق و کمنظیر بود - آشنا بودم. ایشان علاوه بر کتابی که در شرح حال مرحوم سردار کابلی نوشته - که خود آن کتاب با اینکه شرح حال است، اما پر از مطلب و تحقیق و مضمون است - یک کتاب دیگری هم دارد که هر چه فکر کردم، اسمش یادم نیامد ...(1) بله، درست است؛ «تحقیقات ادبی» است. واقعاً انسان احساس میکند که این مرد در حد محمد قزوینی و شخصیتهای اینجوری قرار میگیرد، از لحاظ تحقیق، اطلاعات وسیع در زمینهی ادبیات، تاریخ و همه چیز؛ انصافاً شخصیت برجستهای بود. مرحوم آقای نجومی (رضوانالله علیه) هم که ما از اوائل انقلاب خدمت ایشان رسیدیم و با ایشان آشنا شدیم؛ انصافاً مرد جامعی بود - هم فقیه بود، هم ادیب بود، هم هنرمند بود - شخصیت کمنظیری در بین روحانیون بود. البته در گذشته، از دوران قم هم با نخبگان روحانی این استان آشنا بودیم؛ مرحوم آقای حاج آقا مجتبی حاج آخوند (رحمة الله علیه)، مرحوم شهید حاج آقا بهاء محمدی عراقی و بعضی دیگر از دوستان؛ در عین حال باید عرض کنم که چهرهی حقیقی علمی و هنری و ادبی کرمانشاه، آنچنان که باید، شناخته شده نیست؛ و این جای افسوس و دریغ است. حق این است که مسئولین تبلیغات کشور و صدا و سیما، به کمک خود زبدگان و نخبگان این منطقه، کرمانشاه را معرفی کنند. 1) یکی از حاضران: «تحقیقات ادبی» مربوط به :بیانات در اجتماع مردم پاوه - 1390/07/25 عنوان فیش :شکلگیری فکر هفته وحدت در دوره تبعید رهبری به بلوچستان کلیدواژه(ها) : اختلافافکنی, وحدت اسلامی, تاریخ مبارزات و پیروزی انقلاب اسلامی, تبعید آیت الله خامنه ای به ایرانشهر, سوابق مبارزاتی آیتالله العظمی خامنهای (مدظله), نقشه دشمن, هفته وحدت نوع(ها) : روایت تاریخی متن فیش : یکی از ابزارهای همیشه مورد استفادهی دشمنان ملتهای مسلمان برای اختلاف، مسئلهی اختلافات مذهبی، شیعه و سنی و از این قبیل بوده. دعوا درست کنند، اختلاف ایجاد کنند، برادران را به جان هم بیندازند، اختلافات را بزرگ کنند، برجسته کنند، موارد اشتراک و اتحاد را ضعیف کنند، کمرنگ کنند، یک چیز کوچک را بزرگ کنند، برجسته کنند؛ این همه نقاط اشتراک را که بین برادران سنی و شیعه هست، کوچک کنند، ضعیف کنند؛ این کاری است که دائم انجام گرفته است، الان هم دارد انجام میگیرد. جمهوری اسلامی از اولین روز در مقابل این توطئه ایستاده است؛ علت هم این است که ما ملاحظهی کسی را نمیکنیم؛ این عقیدهی ماست. قبل از اینکه نظام اسلامی تشکیل بشود، برادران ما، بزرگان نهضت، بزرگان مبارزهی انقلابی در آن روز - که هنوز خبری از حکومت اسلامی و جمهوری اسلامی نبود - در جهت وحدت شیعه و سنی تلاش میکردند. من خودم در بلوچستان تبعید بودم. از آن زمان تا حالا با علمای سنیِ حنفیِ شهرهای بلوچستان - ایرانشهر و چابهار و سراوان و زاهدان - با آنهائی که بحمداللَّه زنده هستند، رفیقیم، نزدیکیم، صمیمی هستیم. من آنجا تبعیدی بودم، دستگاهها نمیخواستند بگذارند تلاشی از سوی ما انجام بگیرد؛ اما در عین حال ما گفتیم بیائید کاری کنیم که یک نشانهای از اتحاد شیعه و سنی را در این شهر نشان بدهیم؛ که این مسئلهی هفتهی وحدت - ولادت نبی اکرم در دوازدهم ربیعالاول به روایت اهل سنت، و در هفدهم ربیعالاول به روایت شیعه - آن روز به ذهن ما رسید و در ایرانشهر آن را عمل کردیم؛ یعنی از دوازدهم تا هفدهم جشن گرفتیم. این یک فکر عمیقی بوده است، مال امروز و دیروز نیست. مربوط به :بیانات در دیدار دانشجویان کرمانشاه - 1390/07/24 عنوان فیش :پایه ریزی حزب جمهوری اسلامی در قبل از انقلاب کلیدواژه(ها) : تحزب, حزب جمهوری اسلامی, سوابق مبارزاتی آیتالله العظمی خامنهای (مدظله), تاریخ فعالیتها و مبارزات آیت الله خامنه ای قبل از, اندیشه سیاسی آیت الله خامنهای نوع(ها) : روایت تاریخی متن فیش : به طور اجمال بگویم ما با تحزّب مطلقاً مخالف نیستیم. این که خیال کنند ما با حزب و تحزّب مخالفیم، نه، اینطور نیست. قبل از پیروزی انقلاب، پایههای یک حزب بزرگ و فعال را خود ما ریختیم؛ اول انقلاب هم این حزب را تشکیل دادیم، امام هم تأیید کردند، چند سال هم با جدیت مشغول بودیم؛ البته بعد به جهاتی تعطیل شد. همان وقت به ما اشکال میکردند که تحزّب با وحدت عمومی جامعه مخالف است. من آن وقت یک سخنرانی مفصلی کردم، که بعد هم پیاده شد و چاپ شد و پخش شد؛ تحت عنوان «وحدت و تحزّب». تحزّب میتواند در جامعه انجام بگیرد، در عین حال وحدت هم صدمهای نبیند؛ اینها با هم منافاتی ندارد. منتها آن حزبی که مورد نظر ماست، عبارت است از یک تشکیلاتی که نقش راهنمائی و هدایت آحاد مردم را به سمت یک آرمانهائی ایفاء میکند. مربوط به :بیانات در دیدار کارگران نمونه سراسر کشور - 1389/02/08 عنوان فیش :هفت ساعت سخنرانی پشت تریبون، برای مقابله با توطئه گروهای مارکسیستی کلیدواژه(ها) : ارتباط آیت الله خامنه ای با کارگران, سوابق مبارزاتی آیتالله العظمی خامنهای (مدظله), تاریخ مبارزات و پیروزی انقلاب اسلامی, تبلیغات کمونیستی, عملکرد ضدانقلاب نوع(ها) : روایت تاریخی متن فیش : در نظام اسلامی، در جمهوری اسلامیِ عزیز کشورمان، قشر کارگر از اول انقلاب تا امروز، یک امتحان بسیار خوبی پس داده است. در دوران جنگ تحمیلی، همهی کسانی که بودند، شاهد بودند و دیدند حضور قشر عظیم کارگر را، کارگر شهری و روستائی را، کارگر صنعتی و کشاورزی را، کارگرهای خدماتی و غیره را؛ حضور اینها را در عرصههای نظامی یا در عرصههای پشتیبانیِ نظامی، همه مشاهده کردند و دیدند که کارگران ما در آن هشت سال نقشآفرینی کردند. غیر از آن، از اول انقلاب تا امروز، کارگران در نظام جمهوری اسلامی، یکی از بهترین امتحانها را پس دادند. میدانید قشر کارگر و شعارهای سیاسیای که در دنیا برای قشر کارگر فراهم میشود، همیشه یکی از اهرمهای فشار بر ضد حکومتهاست. در نظام جمهوری اسلامی، از روز اول دشمنانی سعی کردند از این اهرم فشار علیه جمهوری اسلامی استفاده کنند. بنده خودم در روزهای نوزدهم و بیستم و بیست و یکم و بیست و دوم بهمن سال 57 چند روز متوالی به خاطر یک حادثهای، یک علتی، خبری که به ما دادند، رفتم به یکی از کارخانجات جادهی کرج. خود کارگرها به ما خبر دادند، از خود کارخانه به ما خبر رسید که یک عدهای از وابستگان به گروهکهای مارکسیستی و چپ رفتند آنجا، تصمیم دارند آنجا را پایگاهی قرار بدهند - آنجا هم که خوب، ولولهی کارگر است؛ این همه کارخانه در جادهی قدیم کرج به صورت متراکم حضور دارند - کارگرها را از آنجا جمع کنند، راه بیفتند به طرف بیت امام و به طرف مدرسهی علوی که امام در آنجا ساکن بودند، و به خیال خودشان اوضاع را قبضه کنند و در دست بگیرند. بنده رفتم آنجا. آن کارخانه حدود سیصد چهارصد نفر کارگر داشت. عدهای که در آن سالن اجتماع کرده بودند، هفتصد هشتصد نفر بودند؛ یعنی غیر کارگرها هم آمده بودند. چند روز من در آن کارخانه صبح رفتم، عصر برگشتم؛ صبح رفتم، شب برگشتم؛ یک روز نزدیک به هفت ساعت بنده پشت تریبون ایستادم، صحبت کردم، حرف زدم؛ کسی از آنها آمد، شعار داد، استدلال کرد، جواب دادم، توجیه کردم. بالاخره کارگرها خودشان آن گروه مخرب را از کارخانه اخراج کردند، بیرونشان کردند. از آن روز تا امروز، ایجاد شعار سیاسی، به دست گرفتن اهرم سیاسی به وسیلهی کارگر علیه اسلام و علیه نظام اسلامی، در برنامهی دشمنان اسلام و دشمنان جمهوری اسلامی بوده است. سی سال است که آنها تلاش میکنند از این اهرم علیه نظام جمهوری اسلامی استفاده کنند، و سی سال است که کارگران کشور ما توی دهن آنها میزنند. این، شناخت ما از قشر کارگر است. این، صمیمیت بین قشر کارگر و نظام اسلامی است، که تکیه دارد بر ایمان؛ تکیه دارد بر آن پایهی مستحکمی که نظام اسلامی بر اساس آن به وجود آمده است. لذاست که حرکت مجموعهی کشور، در جهت تولید، با محوریت کارگر و تولیدکنندگان کار - اعم از کارگر و کارفرما - پیش خواهد رفت و نمیتوانند اخلالی به وجود بیاورند. مربوط به :بیانات در دیدار وزیر علوم و استادان دانشگاه تهران - 1388/11/13 عنوان فیش :سابقه ارتباط رهبری با دانشگاه تهران کلیدواژه(ها) : تاریخ فعالیتها و مبارزات آیت الله خامنه ای قبل از, تاریخ فعالیتها و مسئولیتهای آیت الله خامنه ای بعد, ارتباط آیت الله خامنه ای با دانشجویان, دانشگاه تهران, مسجد دانشگاه تهران, سوابق مبارزاتی آیتالله العظمی خامنهای (مدظله), تاریخ نهضت امام خمینی(ره) و قیام 15 خرداد نوع(ها) : روایت تاریخی متن فیش : بنده با اینکه یک عنصر دانشگاهی نیستم - حالا یکی از آقایان فرمودند «دانشگاهی»؛ نه، من دانشگاهی نیستم - لیکن با دانشگاه و دانشجو و دانشگاهی از قدیم ارتباط طولانی ای داشتم. گاهی به یک مناسبتی در دانشگاه تهران کار داشتم، می آمدم دانشگاه تهران؛ احساس میکردم که به یک محیط خودمانی وارد شدم. با اینکه محیط از لحاظ ظواهر آن روز با لباس ما و عمامهی ما و اینها هیچ تناسبی نداشت، اما آدم احساس میکرد که یک محیط خودمانی است. دوستان دیگری هم که از قبیل ما بودند، همین جور احساسی میکردند. شاید همین هم موجب شد که مجموعهی دستاندرکاران و سررشتهداران امور استقبال امام بعد از اینکه آمدن ایشان در مثل این روزها به تأخیر افتاد، محل تحصن را دانشگاه تهران انتخاب کردند. این یک تصادف محض نبود، این نشاندهندهی یک نوع ارتباط معنوی و روحی با دانشگاه بود؛ بخصوص با این دانشگاه. من فراموش نمیکنم آن روز با مرحوم آقای بهشتی دو نفری آمدیم و از در شرقی دانشگاه وارد شدیم. یکی از دوستان عزیز و علمای محترم که الان هم بحمداللَّه تشریف دارند، قبلاً رفتند آنجا، هماهنگی کردند و در شرقی دانشگاه را باز کردند - چون در جنوبی که در اصلی بود، روی ما باز نمیشد - و ما از آنجا وارد دانشگاه شدیم، رفتیم توی مسجد دانشگاه، و بنده رفتم توی آن اتاق عقب مسجد - که یک اتاق کوچکی بود، نمیدانم حالا هم هست یا نه - آنجا مستقر شدیم و از همان روز اول، نشریهی تحصن را راه انداختیم. ما یک نشریه منتشر کردیم که چند شماره از همان روز اول آنجا منتشر شد؛ نشریهی تحصن. این انسها و این ارتباطها ریشه در ذهنیات دارد، ریشه در سوابق دارد. یعنی هم ما نسبت به دانشگاه حسن ظن و نگاه مثبت داشتیم، هم دانشگاه نسبت به ما یک حالت خودمانی و پذیرائی داشت.بعد هم باز علیالظاهر به همین دلیل، محل نماز جمعه، دانشگاه تهران انتخاب شد. خوب، در تهران انسان میتوانست جور دیگری عمل کند. محل نماز جمعه، شد چمن دانشگاه تهران؛ تا الان هم ملجأ و محل رجوع مردم با انگیزهی قلبی در روزهای جمعه دانشگاه تهران است، که این خیلی چیز مهمی است. آن سالهای اول و دوم انقلاب هم بنده هفتهای یک بار به دانشگاه تهران میآمدم و با دانشجوها دیدار و گفتگو میکردم. حضور در مسجد دانشگاه شاید به نظرم مستمراً بیش از یک سال طول کشید. میآمدیم دانشگاه تهران، آنجا در مسجد با دانشجوها صحبت میکردیم و به سؤالات پاسخ میدادیم. مربوط به :بیانات در دیدار اساتید و دانشجویان در دانشگاه علم و صنعت - 1387/09/24 عنوان فیش :نمونه هایی از مبارزات تاریخی جنبش دانشجویی علیه استکبار کلیدواژه(ها) : جنبش دانشجویی, تاریخ بر سر کار آمدن و حکمرانی محمدرضا پهلوی, سوابق مبارزاتی آیتالله العظمی خامنهای (مدظله), تاریخ فعالیتها و مبارزات آیت الله خامنه ای قبل از, تاریخ دفاع مقدس, احمد متوسلیان, تاریخ فعالیتها و مسئولیتهای آیت الله خامنه ای بعد, تاریخ فعالیتها و مبارزات آیت الله خامنه ای قبل از, تحصن مشهد قبل از پیروزی انقلاب اسلامی, حضور روحانیون در دانشگاه, ارتباط روحانیون با دانشگاه, ارتباط آیت الله خامنه ای با دانشجویان, خدمات جنبش دانشجویی به انقلاب اسلامی, تاریخ دفاع مقدس, تاریخ شکلگیری و تثبیت جمهوری اسلامی, خصوصیات جنبش دانشجویی, نقش دانشجویان در انقلاب اسلامی, جهاد سازندگی, حضور گروهکهای مسلح در دانشگاهها نوع(ها) : روایت تاریخی متن فیش : در کشور ما[جنبش دانشجویی] تاریخ بسیار جالبی دارد. این را از این جهت میگویم و رویش تکیه میکنم که این حرکت باید ادامه پیدا کند و این چیزی نیست که بتواند متوقف بشود؛ چون کشور در شرائطی است و نظام جمهوری اسلامی، ساخت و ویژگیها و مختصاتی دارد که حتماً جنبش دانشجوئی در کنارش بایستی حضور داشته باشد. این جنبش دانشجوئی در کشور ما در تاریخِ ثبت شده و شناخته شدهی خود، همیشه ضد استکبار، ضد سلطه، ضد استبداد، ضد اختناق و بشدت عدالتخواه بوده است. این ممیزات جنبش دانشجوئی ما از روز اول است تا امروز. اگر کسی مدعی جنبش دانشجوئی باشد، اما این ممیزات را نداشته باشد، صادق نیست. دست جنبش دانشجوئی نمیتواند در دست کسانی باشد که در فلسطین قتل عام میکنند، در عراق جنایت میکنند، در افغانستان مردم را از دم تیغ میگذرانند؛ این جنبش دانشجوئی نیست. جنبش دانشجوئی خصلت و خاصیتش در کشور ما لااقل اینجور است - شاید در خیلی از کشورهای دیگر هم باشد - که ضد استکباری، ضد سلطه، ضد دیکتاتوری و طرفدار عدالت است. شروع این حرکت یا مقطع شناخته شدهی این حرکت، همین 16 آذر است. جالب است توجه کنید که 16 آذر در سال 32 که در آن سه نفر دانشجو به خاک و خون غلتیدند، تقریباً چهار ماه بعد از 28 مرداد اتفاق افتاده؛ یعنی بعد از کودتای 28 مرداد و آن اختناق عجیب - سرکوب عجیب همهی نیروها و سکوت همه - ناگهان به وسیلهی دانشجویان در دانشگاه تهران یک انفجار در فضا و در محیط به وجود میآید. چرا؟ چون نیکسون که آن وقت معاون رئیس جمهور آمریکا بود، آمد ایران. به عنوان اعتراض به آمریکا، به عنوان اعتراض به نیکسون که عامل کودتای 28 مرداد بودند، این دانشجوها در محیط دانشگاه اعتصاب و تظاهرات میکنند، که البته با سرکوب مواجه میشوند و سه نفرشان هم کشته میشوند. حالا 16 آذر در همهی سالها، با این مختصات باید شناخته شود. 16 آذر مال دانشجوی ضد نیکسون است، دانشجوی ضد آمریکاست، دانشجوی ضد سلطه است. بعد، از آن سال تا سال 42 - که شروع نهضت روحانیت و نهضت دینی و اسلامی در کشور ماست - جنبش دانشجوئی کم و بیش تحرکاتی دارد. من یادم است سالهای 38 و 39 و 40 و ...، دانشجوها تحرکاتی داشتند، منتها بشدت سرکوب میشد و اجازه نمیدادند بروز پیدا کند؛ تا نهضت روحانیت در سال 1341 و اوجش در سال 42 شروع شد، که اینجا باز شما نشانهی جنبش دانشجوئی را مشاهده میکنید؛ یعنی در تمام پانزده سالی که بین 1342 است که شروع نهضت روحانیت باشد، تا 1357 که پیروزی انقلاب اتفاق افتاد، شما در همه جا و دوشادوش روحانیت و در کنار او، جنبش دانشجوئی را مشاهده میکنید. دانشگاههای کشور، محیطهای دانشجوئی کشور، مرکز تحرک و فعالیت است و یکی از بازوهای اساسی نهضت در تمام طول این مدت - که این را ما از نزدیک هم خودمان شاهد بودیم؛ هم دوستانی که در کار نهضت و مبارزات بودند و هم همه این را تجربه کردهاند و آزمودهاند - دانشجویانند. بنابراین، دانشگاهها یک بخش لاینفک از نهضت روحانیت بودند. البته در دانشگاهها جریانهای الحادی و ضد دینی و مارکسیست و غیره هم بودند، لکن آن حرکت غالب، مربوط بود به دانشجوهای مسلمان. لذا گروههائی که تشکیل میشد - گروههای مبارز - و کارهائی که انجام میگرفت مثلاً در زندانها - این زندانهای گوناگون در سالهای مختلف که ما خودمان تجربه کردیم - در همه جا، دانشجوها هم حضور داشتند؛ یعنی روحانیون و دانشجویان عمدهی زندانیها را تشکیل میدادند. همین موجب شد که ما روحانیون مشهد، علمای مشهد و جمع کثیری از مردم مشهد در سال 57، قبل از پیروزی انقلاب، وقتی میخواستیم تحصن انجام بدهیم، این تحصن در مرکز دانشگاهی پزشکی امام رضا انجام گرفت؛ یعنی مرکزیت دانشگاه. در تهران هم تحصنِ علما و روحانیون و انقلابیون و مبارزین برای ورود امام - که در ورود ایشان تأخیر شده بود - در دانشگاه تهران انجام گرفت. اینها نشاندهندهی نقش دانشگاه و نقش دانشجوست، تا انقلاب پیروز شد. بعد از پیروزی انقلاب این حرکت دانشجوئی - جنبش دانشجوئی، حضور دانشجوئی - صحنهی عجیبی است. در همان ماههای اول، مسئلهی تشکیل سپاه پاسداران و حضور فعال دانشجویان در سپاه است و به فاصلهی چند ماه، تشکیل جهاد سازندگی به وسیلهی خود دانشجوهاست، که خود دانشجوها جهاد سازندگی را تشکیل دادند و خودشان آن را توسعه دادند؛ خودشان آن را پیش بردند، که یکی از برکات و افتخارات نظام اسلامی، جهاد سازندگی بود. چند ماه بعد از این، موج دوم حضور دانشجویان در مواجهه و مقابلهی با عناصر مسلحی بود که دانشگاه را لانهی خودشان کرده بودند، که اتفاقاً خیلی از آنها غیر دانشجو بودند و همین دانشگاه تهران تبدیل شده بود به مرکز تسلیحات و تفنگ و مهمات و نارنجک! آنها این وسائل را جمع کرده بودند برای اینکه با انقلاب مبارزه کنند. کسی که توانست اینها را از دانشگاه تهران ازاله کند، خود دانشجوها بودند؛ حرکت عظیم دانشجوها که اینجا هم خودش را نشان داد. سال 59 با شروع دفاع مقدس، حضور دانشجوها در جبهه است که نمونههای مختلفی از آن وجود دارد که یکی از آنها همین حاج احمد متوسلیان و امثال اینها بودند که بلند شدند رفتند منطقهی غرب در کردستان، در عین غربت - بنده در همان ماههای اول جنگ، پنج شش ماه بعد از اول جنگ، منطقهی کردستان را از نزدیک دیدم؛ گرد غربت آنجا بر سر همه کأنه پاشیده شده بود - و در تنهائی، بیسلاحی و با حضور فعال دشمن و بمباران دائمی دشمن، این مخلصترین نیروها در آنجا کارهای بزرگی را انجام دادند که قبل از عملیات فتحالمبین - عملیاتی که این سردار بزرگوار و دوستانش انجام دادند - عملیات محمد رسولاللَّه (صلّی اللَّه علیه و اله و سلّم) را انجام دادند که آن، یک نمونه از حضور دانشجویان است. یک نمونهی دیگر دانشجوهائی هستند که در ماجرای هویزه حضور پیدا کردند که آن دانشجوها را هم بنده، تصادفاً در همان روزی که اینها داشتند میرفتند - روز 14 دی - به طرف منطقهی نبرد و درگیری، دیدم؛ شهید علمالهدی و شهید قدوسی و دیگران. این مربوط به سالهای 60 و 61 است که البته ادامه پیدا کرد تا آخر جنگ. یعنی واقعاً یکی از بخشهای تأمین کنندهی نیروهای فعال ما در طول دوران هشت سال دفاع مقدس، دانشگاهها بودند. بعد هم که در همان اوائل دههی 60، وقتی بازگشائی دانشگاهها انجام شد، جهاد دانشگاهی تشکیل شد که یکی از نقاط حساس و یکی از مراکز مایهی افتخار، جهاد دانشگاهی است. قبل از اینها هم در سال 58، تسخیر لانهی جاسوسی به دست جنبش دانشجوئی است. حالا دانشجو به حیث دانشجو، عضو جنبش دانشجوئی است. ممکن است آن کسی که خودش در تسخیر لانهی جاسوسی فعال بوده، بعد از مدتی از کار خودش پشیمان شود - کمااینکه ما پشیمانشدههائی هم داریم! خیلی از کسانی که در جنبش دانشجوئی حضور داشتند، در برههی دیگری، گرفتاریهای زندگی و انگیزههای مختلف، ثبات قدم را از اینها گرفت - لکن حرکت بزرگ مربوط به دانشجوست، که این حرکتِ تسخیر لانهی جاسوسی یکی از مهمترینِ این حرکات است. حالا این یک تاریخچه است، تا امروز هم ادامه دارد. در تمام دورانهای مختلف، در طول انقلاب، حوادث گوناگون، لحظههای حساس و خطیر، حضور دانشجویان مؤمن، متعهد، عدالتخواه، باگذشت، توانسته فضا را در جهت صحیح هدایت کند. این برداشت من از جنبش دانشجوئی و نگاه من به جنبش دانشجوئی است: ضد استکباری، ضد فساد، ضد اشرافیگری، ضد حاکمیت تجملگرایانه و زورگویانه، ضد گرایشهای انحرافی؛ اینها خصوصیات جنبش دانشجوئی است. مربوط به :بیانات در دیدار مردم لار - 1387/02/19 عنوان فیش :سابقه آشنایی رهبری با فضلای شیرازی کلیدواژه(ها) : سوابق مبارزاتی آیتالله العظمی خامنهای (مدظله), تاریخ نهضت امام خمینی(ره) و قیام 15 خرداد نوع(ها) : روایت تاریخی متن فیش : ما با فضلای شیرازی، با برجستگان و علمای فارس در دوران مبارزه، ماجراها، خاطرهها و داستانهای زیادی داریم، که من اشاره کردم به مرحوم آیتاللَّه شهید سید عبد الحسین دستغیب و بقیهی علما در همین سال آخر و ما قبل آخرِ قبل از پیروزی انقلاب؛ و مرحوم آیتاللَّه ربانی شیرازی که از علمای برجسته بودند، از فضلای تراز اول قم بودند و از مبارزین بسیار پرسابقه؛ با ایشان که در تبعید باهم بودیم، راجع به مسائل گوناگون صحبت میشد. همان وقت یک مکاتبهای بین ما و مرحوم آیتاللَّه شهید دستغیب انجام گرفت؛ همان روز میشد فهمید که استان فارس چقدر مایهی مبارزهاش همراه با هشیاری و دانائی و عزم راسخ است؛ و این را نشان دادند؛ در دورههای مختلف نشان دادند. امروز هم بحمد اللَّه بعد از گذشت سه دهه- تقریباً- از پیروزی انقلاب اسلامی، انسان وقتی وارد این استان میشود، در شهرهای مختلف طراوت و نشاط انقلاب را در شهرها و در این استان ملاحظه میکند؛ بخصوص به برکت حضور شما جوانهای عزیز. مربوط به :بیانات در دیدار مردم شاهرود - 1385/08/20 عنوان فیش :حضور آیت الله خامنه ای در جمع جوانان شاهرودی در اوج انقلاب کلیدواژه(ها) : تاریخ فعالیتها و مبارزات آیت الله خامنه ای قبل از, مردم شاهرود, سوابق مبارزاتی آیتالله العظمی خامنهای (مدظله) نوع(ها) : روایت تاریخی متن فیش : نهضت اسلامی، حرکت عظیم روحانیت و مردم در دوران سالهای منتهی به پیروزی انقلاب همین بود که مردم را نسبت به هویت خودشان، نسبت به تواناییهای خودشان و نسبت به گذشته و تاریخ خودشان خوشبین کنند و پردهی دروغ و توهمی را که دشمنان بر روی باورهای ملی ما کشیده بودند، آن را بِدَرَد؛ و موفق هم شدند و شاهرود یکی از شهرهایی بود که مردم و جوانهای آن استقبال کردند. من خودم در دوران مبارزات ارتباط نزدیک با شاهرود داشتم. دوستان ما، رفقای همراه و همگام ما به شاهرود میآمدند و مورد استقبال جوانان اینجا قرار میگرفتند؛ در مساجد مختلف این شهر جلساتی که در آنها مبانی انقلاب و مفاهیم انقلابی و مسائل مربوط به نهضت اسلامی گسترش پیدا میکرد و تبیین میشد، در این شهر فراوان بود. خدا رحمت کند مرحوم آقای توحیدی و بعضی از علمای دیگر این شهر را که به این جوانهای ما کمک میکردند و با بنده هم مرتبط بودند. تعدادی از جوانهای مؤمن و پُرشور این شهر با ما در مشهد در ارتباط بودند. من هم چند بار شاهرود آمده بودم. از جمله در روزهای اوج انقلاب، شبی را در شاهرود در جمع جوانان پُرشور و مؤمن این شهر گذراندم. این تجربهها از یاد انسان نمیرود. مردم شاهرود، شما برادران و خواهران و خانوادههای محترم و عزیز، در طول دوران دفاع مقدس هم آزمایش خوبی دادید. مربوط به :بیانات در دیدار روحانیون استان سمنان - 1385/08/17 عنوان فیش :به طلاب جوان میگفتم: بیمایه فطیر است کلیدواژه(ها) : تاریخ فعالیتها و مبارزات آیت الله خامنه ای قبل از, سوابق مبارزاتی آیتالله العظمی خامنهای (مدظله), طلاب جوان, وظایف روحانیت نوع(ها) : روایت تاریخی متن فیش : یکی از کارهای دیگر ما که مهم است، کسب مهارتهای دینی است. ما باید در رشته و حرفهی خودمان مهارت پیدا کنیم. باید عالم و با سواد بشویم؛ فارسی اش این است. در دوران مبارزات و بحبوحهی مبارزات - که دائم ما را میگرفتند و آزاد میکردند - یک مشت طلبهی جوان با ما مرتبط بودند و ما با اینها کار سیاسی میکردیم. من به اینها میگفتم: بیمایه فطیر است. باید درس را هم بخوانید. آن رفقایی که آن وقت ما در مشهد داشتیم - که از لحاظ سیاسی و انقلابی با ما مرتبط بودند - همهشان جزو طلبههای درسخوان بودند. باید با سواد شد و درس خواند. مربوط به :بیانات در دیدار جمعی از دانشجویان استان کرمان - 1384/02/19 عنوان فیش :خاطره مقام معظم رهبری از اختناق موجود در دوران پهلوی کلیدواژه(ها) : تاریخ نهضت امام خمینی(ره) و قیام 15 خرداد, شهید باهنر, جلسات تفسیر قرآن رهبری, سوابق مبارزاتی آیتالله العظمی خامنهای (مدظله) نوع(ها) : روایت تاریخی متن فیش : من خاطرهیی را برای شما نقل كنم. شماها واقعاً یادتان نیست، چون در آن زمان نبودید؛ اما افرادی كه بودند، میدانند اختناق چه بود؛ اصلاً قابل تصویر نیست. سال 42 بنده را به زندان قزلقلعه بردند. در همان زمان، چند جوان تهرانی را هم آوردند. من از پشت درِ سلول شنیدم كه دارند حرف میزنند؛ فهمیدم اینها را تازه دستگیر كردهاند. قدری خوشحال شدم؛ گفتم چند روزی كه بگذرد و بازجوییها تمام شود، داخل زندانِ انفرادی هم گشایشی پیش میآید؛ با اینها تماس میگیریم و حرفی میزنیم و بالاخره یك همصحبتی پیدا میكنیم. شب شد؛ دیدیم یكییكی آنها را صدا كردند و بردند. یك ساعت بعد من در همان سلول مشغول نماز مغرب و عشا شدم. بعد از نماز دیدم یك نفر دریچهی روی درِ سلول را كنار زد و گفت: حاج آقا! ما برگشتیم. دیدم یكی از همان تهرانیهاست. گفتم در را باز كن، بیا تو. در را باز كرد و آمد داخل سلول. گفتم چرا زود برگشتی؟ معلوم شد آنها را پای منبر مرحوم شهید باهنر گرفته بودند. شهید باهنر ماه رمضان سال 42 در شبستان مسجد جامع تهران منبر رفته بود؛ ساواكیها هجوم میآورند و عدهیی را همینطوری میگیرند؛ این پنج شش نفر هم جزو آنها بودند. خود شهید باهنر را هم همان وقت گرفتند و به زندان قزلقلعه بردند. از این افراد بازجویی میكنند، میبینند نه، اینها كارهیی نیستند و فعالیت مهمی ندارند؛ لذا آنها را رها میكنند. وقتی وسایل جیب آنها را میگردند، تقویمی از این شخصی كه او را باز گردانده بودند، پیدا میكنند كه در یكی از صفحات آن با خط بدی یك بیت شعر غلطِ عوامانه نوشته شده بود: جمله بگویید از برنا و پیر لعنتاللَّه رضا شاه كبیر او نه شعار داده بود، نه این شعر را چاپ كرده بود، نه جایی آن را نقل كرده بود؛ فقط در تقویم جیبیاش این شعر عوامانه را نوشته بود. به همین جرم، او را شش ماه به زندان محكوم كردند! بحث این نبود كه كسی در جایی شعار بدهد، حرفی بزند یا در تریبونی اظهارنظری بكند. بنده سال 50 در مشهد برای دانشجوها درس تفسیر میگفتم و اوایل سورهی بقره - ماجراهای بنیاسرائیل - را تفسیر میكردم. بنده را به ساواك خواستند و گفتند چرا شما راجع به بنیاسرائیل حرف میزنید؟ گفتم آیهی قرآن است؛ من دارم آیهی قرآن را معنا و تفسیر میكنم. گفتند نه، این اهانت به اسرائیل است! درس تفسیر بنده را به خاطر تفسیر آیات بنیاسرائیل - چون اسم اسرائیل در آن بود - تعطیل كردند. اختناق در آن زمان عجیب بود؛ اما نه از طرف دولت امریكا، نه از سوی دولت فرانسه، و نه از طرف دولتهای دیگر مطلقاً رژیم طاغوت به مخالفت با آزادی و دمكراسی متهم نشد. آن زمان انتخابات برگزار میشد؛ اما مردم اصلاً نمیفهمیدند كی آمد، كی رفت و چه كسی انتخاب شد. به آن صورت رأیگیری وجود نداشت؛ صندوق رأیی درست میكردند و اسم نمایندهیی را كه خودشان میخواستند و از دربار تأیید شده بود، از صندوق بیرون میآوردند. با این كار، صورت مسخرهیی از یك رأیگیری را به نمایش میگذاشتند. امروز هم كه در بعضی از كشورهای منطقهی ما از این چیزها وجود دارد، مطلقاً آنها مورد تعرض نیستند؛ اما ایران اسلامی كه در طول بیست و شش سال تقریباً بیست و پنج انتخابات برگزار كرده، باز متهم به این است كه مردمسالاری ندارد و اینجا انتصابات است و انتخابات نیست! مربوط به :بیانات در دیدار جمعی از دانشجویان استان کرمان - 1384/02/19 عنوان فیش :حمایت غربی ها از حکومت پهلوی با وجود اختناق آن دوران کلیدواژه(ها) : تاریخ فعالیتها و مبارزات آیت الله خامنه ای قبل از, جلسات تفسیر قرآن رهبری, سوابق مبارزاتی آیتالله العظمی خامنهای (مدظله), تاریخ بر سر کار آمدن و حکمرانی محمدرضا پهلوی, شهید باهنر, دستگاه امنیتی پهلوی, وضعیت سیاسی در رژیم پهلوی نوع(ها) : روایت تاریخی متن فیش : آنها[غربی ها] نمىخواهند ما از درون بجوشیم، جوانه بزنیم و رشد کنیم. آنها فقط اسم آزادى و دمکراسى را مىآورند. من خاطرهیى را براى شما نقل کنم. شماها واقعاً یادتان نیست، چون در آن زمان نبودید؛ اما افرادى که بودند، مىدانند اختناق چه بود؛ اصلاً قابل تصویر نیست. سال 42 بنده را به زندان قزلقلعه بردند. در همان زمان، چند جوان تهرانى را هم آوردند. من از پشت درِ سلول شنیدم که دارند حرف مىزنند؛ فهمیدم اینها را تازه دستگیر کردهاند. قدرى خوشحال شدم؛ گفتم چند روزى که بگذرد و بازجویىها تمام شود، داخل زندانِ انفرادى هم گشایشى پیش مىآید؛ با اینها تماس مىگیریم و حرفى مىزنیم و بالاخره یک همصحبتى پیدا مىکنیم. شب شد؛ دیدیم یکىیکى آنها را صدا کردند و بردند. یک ساعت بعد من در همان سلول مشغول نماز مغرب و عشا شدم. بعد از نماز دیدم یک نفر دریچهى روى درِ سلول را کنار زد و گفت: حاج آقا! ما برگشتیم. دیدم یکى از همان تهرانىهاست. گفتم در را باز کن، بیا تو. در را باز کرد و آمد داخل سلول. گفتم چرا زود برگشتى؟ معلوم شد آنها را پاى منبر مرحوم شهید باهنر گرفته بودند. شهید باهنر ماه رمضان سال 42 در شبستان مسجد جامع تهران منبر رفته بود؛ ساواکىها هجوم مىآورند و عدهیى را همینطورى مىگیرند؛ این پنج شش نفر هم جزو آنها بودند. خود شهید باهنر را هم همان وقت گرفتند و به زندان قزلقلعه بردند. از این افراد بازجویى مىکنند، مىبینند نه، اینها کارهیى نیستند و فعالیت مهمى ندارند؛ لذا آنها را رها مىکنند. وقتى وسایل جیب آنها را مىگردند، تقویمى از این شخصى که او را باز گردانده بودند، پیدا مىکنند که در یکى از صفحات آن با خط بدى یک بیت شعر غلطِ عوامانه نوشته شده بود: جمله بگویید از برنا و پیر لعنتاللَّه رضا شاه کبیر او نه شعار داده بود، نه این شعر را چاپ کرده بود، نه جایى آن را نقل کرده بود؛ فقط در تقویم جیبىاش این شعر عوامانه را نوشته بود. به همین جرم، او را شش ماه به زندان محکوم کردند! بحث این نبود که کسى در جایى شعار بدهد، حرفى بزند یا در تریبونى اظهارنظرى بکند. بنده سال 50 در مشهد براى دانشجوها درس تفسیر مىگفتم و اوایل سورهى بقره - ماجراهاى بنىاسرائیل - را تفسیر مىکردم. بنده را به ساواک خواستند و گفتند چرا شما راجع به بنىاسرائیل حرف مىزنید؟ گفتم آیهى قرآن است؛ من دارم آیهى قرآن را معنا و تفسیر مىکنم. گفتند نه، این اهانت به اسرائیل است! درس تفسیر بنده را به خاطر تفسیر آیات بنىاسرائیل - چون اسم اسرائیل در آن بود - تعطیل کردند. اختناق در آن زمان عجیب بود؛ اما نه از طرف دولت امریکا، نه از سوى دولت فرانسه، و نه از طرف دولتهاى دیگر مطلقاً رژیم طاغوت به مخالفت با آزادى و دمکراسى متهم نشد. آن زمان انتخابات برگزار مىشد؛ اما مردم اصلاً نمىفهمیدند کى آمد، کى رفت و چه کسى انتخاب شد. به آن صورت رأىگیرى وجود نداشت؛ صندوق رأیى درست مىکردند و اسم نمایندهیى را که خودشان مىخواستند و از دربار تأیید شده بود، از صندوق بیرون مىآوردند. با این کار، صورت مسخرهیى از یک رأىگیرى را به نمایش مىگذاشتند. امروز هم که در بعضى از کشورهاى منطقهى ما از این چیزها وجود دارد، مطلقاً آنها مورد تعرض نیستند؛ اما ایران اسلامى که در طول بیست و شش سال تقریباً بیست و پنج انتخابات برگزار کرده، باز متهم به این است که مردمسالارى ندارد و اینجا انتصابات است و انتخابات نیست! مربوط به :بیانات در دیدار مردم شهرستان جیرفت - 1384/02/17 عنوان فیش :استقبال گرم مردم جیرفت از رهبری در دوران تبعید ایشان به جیرفت کلیدواژه(ها) : تاریخ فعالیتها و مبارزات آیت الله خامنه ای قبل از, سوابق مبارزاتی آیتالله العظمی خامنهای (مدظله) نوع(ها) : روایت تاریخی متن فیش : تقریباً بیست و هفت سال قبل در یک روز گرم تابستانی بنده با چند مأمور ژاندارمری وارد شهر جیرفت شدم. در شهر هیچکس را نمیشناختم. در ابتدای ورود، مأموران، بنده را به شهربانی جیرفت راهنمایی کردند. با این وضعیت وارد جیرفت شدم؛ اما هنوز چند روزی از ورود من به این شهر نگذشته بود که احساس کردم در میان خویشاوندان، برادران و عزیزان خود هستم. مردم جیرفت آغوش محبت خود را روی این بندهی ضعیف و دیگر افرادی که آن روز در این شهر بهوسیلهی رژیم طاغوت تبعید شده بودند، باز کردند و همراهی و همدلی و حمایت خود را نسبت به کسانی که آنها را سربازان راه حق و حقیقت میدانستند، مبذول کردند. البته آن روز شهر جیرفت به این بزرگی و زیبایی نبود؛ شهر کوچکی بود با خیابانهای معدود؛ ولی دریایی از محبت و صمیمیت در این شهر موج میزد. ماه رمضان، در گرمای تابستان، این مسجد جامع جیرفت زنان و مردان و جوانان بسیاری را به سمت خود جذب میکرد تا بتوانند حقایقی را از زبان طلبههای تبعیدی بشنوند. من خودم آن شبها در مسجد جامع جیرفت چندین سخنرانی کردم. مأموران رژیم طاغوت مانع بودند، اما شوق و علاقهی مردم این مانعها را برمیداشت. بنده لازم میدانم بخصوص از بانوان شجاع و آگاه و هوشمند جیرفتی یاد کنم. در همان جلساتی که با سایر دوستان تبعیدی در مسجد جامع شرکت میکردیم و مردم میآمدند، اولین شعار انقلابی و فریاد اعتراض علیه رژیم طاغوت، از پشت پردهیی که زنها نشسته بودند، بلند شد.زنهای جیرفتی، آن روز همان شعارهایی را در مسجدِ خودشان با صدای بلند تکرار کردند که مردم قم و تهران و سایر شهرهای مرکزی کموبیش آن شعارها را میدادند. مردم این منطقه، مردمی مؤمن، وفادار و از بن دندان معتقد به دین و ولایت بودهاند. مربوط به :بیانات در دیدار مردم زاهدان - 1381/12/02 عنوان فیش :دستگیری رهبری در شهر زاهدان توسط مامورین حکومت پهلوی کلیدواژه(ها) : تاریخ فعالیتها و مبارزات آیت الله خامنه ای قبل از, تبعید آیت الله خامنه ای به ایرانشهر, سوابق مبارزاتی آیتالله العظمی خامنهای (مدظله) نوع(ها) : روایت تاریخی متن فیش : این استان [سیستان وبلوچستان] براى شخص من، استان خاطرههاست. به گذشته ذهنِ خود که مراجعه مىکنم، یادگارهاى ذهنى فراوان از این استان بهصورت پىدرپى در طول سالیان، موجود است. اگرچه این خاطرهها برخى ناهنجاریها و تلخیها را دارد؛ اما شیرینى آنها بیشتر است. در دوران رژیم طاغوت، تبعید تلخ بود، اما آشنایى با مردم عزیز این استان بسیار شیرین بود. در سالهاى قبل از انقلاب، یعنى سال پنجاهوشش و پنجاهوهفت که به توفیقِ جبرى در این استان اقامت داشتم، گنجینهاى از زیباییها و خاطرههاى شیرین در ذهن من انباشته شد. سالها قبل از آن هم مردم عزیز و مؤمن همین شهر زاهدان از زبان من حقایقى را درباره نهضتِ تازه آغاز شده اسلامى شنیدند. در سال 1342 در همین شهر زاهدان دلهاى گرم و بامحبّتِ مردم این جرأت و امید را به من بخشید که بتوانم درباره حسّاسترین مسائلِ آن روز با آنها حرف بزنم. البته عکسالعمل رژیم جبّار طاغوت سخت بود. مأموران در همین فرودگاهى که امروز وارد زاهدان شدم، مرا به هواپیما سوار و به قزلقلعه تهران منتقل کردند. ممکن است این خاطره به نظر تلخ بیاید؛ اما به شما صادقانه عرض کنم این یکى از شیرینترین خاطرههاى زندگى من در دوران مبارزات طولانى با طاغوت است؛ زیرا من آن روز زاهدان و مردم آن را کشف کردم و از مرد و زن، سیستانى و بلوچ، یزدى و بیرجندى و کرمانى و سایر اقوامى که در این استان هستند، محبّتها دیدم و آنها را شناختم. در سال 1356 که بار دیگر در حال تبعید به زاهدان و از آنجا به ایرانشهر آمدم، این آشنایى به من کمک کرد تا بتوانم به اعماق دل پُرمحبّت و گرم مردم این استان راه پیدا کنم. مربوط به :بیانات در دیدار با اعضای کنگره بزرگداشت شهید آیتالله مدنی - 1380/06/12 عنوان فیش :تبعید آیتالله مدنی به گنبد قابوس توسط رژیم پهلوی کلیدواژه(ها) : شهید آیت الله مدنی, تاریخ فعالیتها و مبارزات آیت الله خامنه ای قبل از, تاریخ حوزههای علمیه و مجاهدتهای علما, مبارزه علما با رژیم پهلوی, سوابق مبارزاتی آیتالله العظمی خامنهای (مدظله), ارتباط آیت الله خامنه ای با علما نوع(ها) : روایت تاریخی متن فیش : [شهید آیتالله مدنی]عالمی بود که اهل مبارزه و دید سیاسی و بینش سیاسی بود. حالا من البتّه از مبارزات ایشان در سالهای دههی ۳۰ اطّلاعی نداشتم، که در این نوشتجاتی که دوستان دادند، دیدم آنوقت هم ایشان مبارزاتی در آذرشهر و در تبریز و مانند اینها داشتهاند که از آنها من کمّاً و کیفاً اطّلاعی ندارم؛ امّا آنکه ما در مقابل چشممان مشاهده کردیم، از وقتی ایشان حدود سال ۵۰ وارد ایران شدند، تا پیروزی انقلاب، تقریباً در غالب اوقات ایشان در تبعید بود. من خودم در گنبد قابوس به دیدن ایشان رفتم. از مشهد یک جماعتی را برداشتیم، رفتیم به دیدن ایشان در گنبد قابوس. اول رفتم به یکی از شهرهای نزدیک گنبد قابوس و شب را آنجا بودیم، روز [بعد] من گفتم که دارم میروم به دیدن آقای مدنی؛ [بعد ]دیدیم مردم همینطور آمدند که ما هم میآییم، ما هم میآییم! من در راه که میرفتیم، به جادّه که نگاه کردم، دیدم یک زنجیرهی طولانی از ماشین پشت سرما همینطور دارند میآیند [برای ]دیدن ایشان! [در حالی که] ایشان تازه هم به گنبد قابوس رفته بودند. یعنی در آنچنان جایی که هیچ کس ایشان را در آنجا نمیشناخت؛ در این محیط نامأنوس من دیدم آنچنان مردم همینطور با شوق و علاقه [میآیند]. یک جماعتی بودیم که به منزل ایشان رفتیم؛ ایشان با آن چهرهی نورانی آمدند نشستند و چند کلمهای صحبت کردند. یعنی دید سیاسی [داشتند] و نسبت به مسائل کشور آگاه و اهل عمل و اقدام بودند. مطلقاً دچار وحشت بشود؛ نه، مرد شجاع، صریح، آمادهی خطرپذیری. مربوط به :بیانات در دیدار جمعی از جوانان - 1377/02/07 عنوان فیش :تلاش آیت الله خامنه ای برای بیرون کشیدن جوانان از كمند فرهنگی رژيم پهلوی کلیدواژه(ها) : سوابق مبارزاتی آیتالله العظمی خامنهای (مدظله), آیتالله العظمی سید علی خامنهای, تاریخ نهضت امام خمینی(ره) و قیام 15 خرداد, دوران جوانی آیت الله خامنه ای, خیانت پهلویها, وضعیت فرهنگی در رژیم پهلوی, وضعیت اجتماعی در رژیم پهلوی نوع(ها) : روایت تاریخی متن فیش : آن وقتها مثل حالا نبود؛ انصافاً وضع خیلی بد بود. محیط جوانی، محیط دلنشینی نبود؛ نه برای من كه آن وقت طلبه بودم من در دورهی كودكی هم از دبستان طلبه بودم بلكه برای همهی جوانان. به جوان اعتنا نمیشد. خیلی استعدادها در داخل جوانان میمرد. ما در مقابل چشم خودمان، این را شاهد بودیم. من خودم در محیط طلبگیام این را میدیدم. بعد هم كه با محیطهای بیرون طلبگی، با محیط دانشگاه و دانشجویان ارتباط پیدا كردم سالهای متمادی، من با دانشجویان ارتباط داشتم و مأنوس بودم در آنها هم دیدم كه همینطور است. آن قدر استعدادهای درخشان بود. آنقدر افرادی بودند كه ممكن بود در این رشتهای كه درس میخوانند، استعداد چندانی نداشته باشند؛ اما ممكن بود استعداد دیگری در وجودشان باشد، كه كسی نمیفهمید و نمیدانست. همانطور كه آقای میرباقری اشاره كردند و درست هم گفتند، قبل از انقلاب، همهی دوران جوانی من غالباً با جوانان گذشته است. وقتی انقلاب پیروز شد، من حدوداً سیونهساله بودم. تمام مدت دورهی از هفده، هجدهسالگی من تا آن تاریخ، با جوانان بود؛ چه جوانان حوزهی علمی و تحصیلی دینی و چه جوانان خارج از این حوزه. چیزی كه حس میكردم این بود كه رژیم محمّد رضا پهلوی كاری كرده بود كه جوانان به سمت ابتذال میرفتند. ابتذال، نه فقط ابتذال اخلاقی؛ ابتذال هویّت و ابتذال شخصیّت. البته من نمیتوانم ادّعا كنم كه خودِ آن رژیم برنامهریزی كرده بود كه جوانان مملكت را به ابتذال بكشاند ممكن است اینطور بوده، ممكن هم هست نبوده باشد اما آنچه مسلّم میتوانم بگویم، این است كه آنها برنامههایی ریخته بودند و به گونهای مملكت را اداره میكردند كه لازمهاش این بود؛ یعنی از مسائل سیاسی دور، از مسائل زندگی دور. شما باور میكنید كه من و امثال من، تا سنین مثلًا بیست و چندسالگی، دولتهایی را كه بر سرِ كار بودند، اصلًا نمیشناختیم كه چه كسانی هستند؟! حالا شما در این مملكت كسی را میشناسید كه نداند وزیر آموزش و پرورش كیست؟ وزیر اقتصاد و دارایی كیست؟ یا مثلًا رئیسجمهور را كسی نشناسد؟ در اقصی نقاط كشور هم همه اطّلاع دارند. آن زمان، همهی قشرها از جمله جوانان اصلًا بهكل از مسائل سیاسی غافل بودند. بیشترین سرگرمی جوانان، به مسائل روزمرّه بود. بعضی در غم نان، مشغول كار سخت بودند، برای اینكه یكلقمهنان گیر بیاورند و بخورند، كه آن هم البته مقداری از درآمدشان صرف خوردن نمیشد؛ صرف كارهای حاشیهای میشد. شما اگر این كتابهایی را كه در دورهی جوانی ما در بارهی امریكای لاتین و آفریقا نوشته شده است، خوانده باشید مثل كتابهای «فرانتس فانون» و كسانی دیگر كه آن زمانها كتاب مینوشتند و امروز هم كتابهایشان به اعتبار خودشان باقی است درمییابید كه وضع ما هم همینطور بود. در مورد ایران كسی جرأت نمیكرد بنویسد؛ اما در مورد مثلًا آفریقا یا شیلی یا مكزیك راحت مینوشتند. من با خواندن این كتابها میدیدم كه عیناً وضع ما همینگونه است. یعنی آن جوان كارگر هم بعد از آنكه كار سخت میكرد و یكشاهی، صَنّار گیر میآورد، نصف این پول صرف عیّاشی و ولگردی و هرزهگری و اینطور چیزها میشد. اینها همان چیزی بود كه ما در آن كتابها میخواندیم و میدیدیم كه در واقعیّت جامعهی خودمان هم همینطور است. انصافاً خیلی بد بود. محیط جوانی، محیط خوبی نبود. البته در داخل دل جوانان و محیط جوان، طور دیگری بود؛ چون جوان اساساً اهل نشاط و امید و هیجان و اینهاست. من خودم شخصاً جوانیِ بسیار پُرهیجانی داشتم. هم قبل از شروع انقلاب، به خاطر فعّالیتهای ادبی و هنری و امثال اینها، هیجانی در زندگی من بود و هم بعد كه مبارزات در سال 1341 شروع شد، كه من در آن سال، بیست و سه سالم بود. طبعاً دیگر ما در قلب هیجانهای اساسی كشور قرار گرفتیم و من در سال چهل و دو، دو مرتبه به زندان افتادم؛ بازداشت، زندان، بازجویی. میدانید كه اینها به انسان هیجان میدهد. بعد كه انسان بیرون میآمد و خیل عظیم مردمی را كه به این ارزشها علاقهمند بودند، و رهبری مثل امام رضواناللَّه علیه را كه به هدایت مردم میپرداخت و كارها و فكرها و راهها را تصحیح میكرد، مشاهده مینمود، هیجانش بیشتر میشد. این بود كه زندگی برای امثال من كه در این مقولهها زندگی و فكر میكردند، خیلی پرُهیجان بود؛ اما همه اینطور نبودند. البته جوانان طبعاً دور هم كه جمع میشوند، چون طبیعتاً دلشان گرم است - یعنی یك نوع حالت سرزندگی و شادی در طینتشان است - از همه چیز لذّت میبرند. جوان از خوراك لذّت میبرد، از حرف زدن لذّت میبرد، از در آیینه نگاه كردن لذّت میبرد، از تفریح لذّت میبرد. شما باور نمیكنید كه انسان وقتی از سنین جوانی گذشت، آن لذّتی را كه شما مثلاً از یك غذای خوشمزه میبرید، دیگر نمیبرد و نمیداند چیست! آن وقتها گاهی بزرگترهای ما - كسانی كه در سنین حالای من بودند - چیزهایی میگفتند كه ما تعجّب میكردیم چطور اینها اینگونه فكر میكنند؟ حالا میبینیم نخیر؛ آن بیچارهها خیلی هم بیراه نمیگفتند. البته من خودم را بهكلّی از جوانی منقطع نكردهام. هنوز هم در خودم چیزی از جوانی احساس میكنم و نمیگذارم كه به آن حالت بیفتم. الحمدللَّه تا بهحال نگذاشتهام و بعد از این هم نمیگذارم؛ اما آنها كه خودشان را در دست پیری رها كرده بودند، قهراً التذادی كه جوان از همهی شؤون زندگی خودش دارد، احساس نمیكردند. آن وقت این حالت بود. نمیگویم كه فضای غم حاكم بود - این را ادّعا نمیكنم - اما فضای غفلت و بیخبری و بیهویّتی حاكم بود. این هم بود كه آن وقت من و امثال من كه در زمینهی مسائل مبارزه، به طور جدّی و عمیق فكر میكردیم، همّتمان را بر این گذاشتیم كه تا آنجایی كه میتوانیم، جوانان را از دایرهی نفوذ فرهنگی رژیم بیرون بكشیم. من خودم مثلاً مسجد میرفتم، درس تفسیر میگفتم، سخنرانیِ بعد از نماز میكردم، گاهی به شهرستانها میرفتم سخنرانی میكردم. نقطهی اصلی توجّه من این بود كه جوانان را از كمند فرهنگی رژیم بیرون بكشم. خود من آن وقتها این را به «تور نامریی» تعبیر میكردم. میگفتم یك تور نامریی وجود دارد كه همه را به سمتی میكشد! من میخواهم این تور نامریی را تا آنجا كه بشود، پاره كنم و هر مقدار كه میتوانم، جوانان را از كمند و دام این تور بیرون بكشم. هر كس از آن كمند فكری خارج میشد - كه خصوصیّتش هم این بود كه اوّلاً به تدیّن و ثانیاً به تفكرات امام گرایش پیدا میكرد - یك نوع مصونیتی مییافت. آن روز اینگونه بود. همان نسل هم، بعدها پایههای اصلی انقلاب شدند. الان هم كه من در همین زمان به جامعهی خودمان نگاه میكنم، خیلی از افراد آن نسل را - چه كسانی كه با من مرتبط بودند، چه كسانی كه حتّی مرتبط نبودند - میتوانم شناسایی كنم. مربوط به :گفت و شنود صمیمانه رهبر انقلاب با جمعی از جوانان و نوجوانان - 1376/11/14 عنوان فیش :علاقه مند شدن رهبری به مسائل سیاسی بوسیله شهید نواب صفوی کلیدواژه(ها) : تاریخ فعالیتها و مبارزات آیت الله خامنه ای قبل از, دوران نوجوانی آیت الله خامنه ای, شهید نواب صفوی, سوابق مبارزاتی آیتالله العظمی خامنهای (مدظله) نوع(ها) : روایت تاریخی متن فیش : من شاید پانزده یا شانزده سالم بود که مرحوم «نوّاب صفوى» به مشهد آمد. مرحوم نواب صفوى براى من، خیلى جاذبه داشت و به کّلى مرا مجذوب خودش کرد. هر کسى هم که آن وقت در حدود سنین ما بود، مجذوب نوّاب صفوى مىشد؛ از بس این آدم، پُرشور و بااخلاص، پر از صدق و صفا و ضمناً شجاع و صریح و گویا بود. من مىتوانم بگویم که آنجا به طور جدّى به مسائل مبارزاتى و به آنچه که به آن مبارزه سیاسى مىگوییم، علاقهمند شدم. البته قبل از آن، چیزهایى مىدانستم. زمان نوجوانىِ ما با اوقات «مصدّق» مصادف بود. من یادم است در سال ۱۳۲۹ وقتى که مصدّق تازه روى کار آمده بود و مرحوم «آیةاللَّه کاشانى» با او همکارى مىکردند - مرحوم آیةاللَّه کاشانى نقش زیادى در توجّه مردم به شعارهاى سیاسى دکتر مصدّق داشتند - لذا کسانى را به شهرهاى مختلف مىفرستادند که براى مردم سخنرانى کنند و حرف بزنند. از جمله در مشهد، سخنرانانى مىآمدند. من دو نفر از آن سخنرانان و سخنرانیهایشان را کاملاً یادم است. آنجا با مسائل مصدّق آشنا شدیم و بعد، مصدّق سقوط کرد. در سال ۱۳۳۲ که قضیه ۲۸ مرداد پیشامد کرد، من کاملاً در جریان سقوط مصدّق و حوادث آن روز بودم؛ یعنى من خوب یادم است که اوباش و اراذل، در مجامع حزبى که به دولت دکتر مصدّق ارتباط داشتند، ریخته بودند و آنجاها را غارت مىکردند. این مناظر، کاملاً جلوِ چشمم است! بنابراین من مقولههاى سیاسى را کاملاً مىشناختم و دیده بودم؛ لیکن به مبارزه سیاسى به معناى حقیقى، از زمان آمدن مرحوم نوّاب علاقهمند شدم. بعد از آنکه مرحوم نوّاب از مشهد رفت، زیاد طول نکشید که شهید شد. شهادت او هم غوغایى در دلهاى جوانانى که او را دیده و شناخته بودند، به وجود آورده بود. در حقیقت سوابق کار مبارزاتى ما به این دوران برمىگردد؛ یعنى به سالهاى ۱۳۳۳ و ۳۴ به بعد. مربوط به :گفت و شنود صمیمانه رهبر انقلاب با جمعی از جوانان و نوجوانان - 1376/11/14 عنوان فیش :اختناق و خفقان شدید در پهلوی کلیدواژه(ها) : تاریخ فعالیتها و مبارزات آیت الله خامنه ای قبل از, سوابق مبارزاتی آیتالله العظمی خامنهای (مدظله), وضعیت سیاسی در رژیم پهلوی, تاریخ بر سر کار آمدن و حکمرانی محمدرضا پهلوی, عملکرد حکومت پهلوی, جلسات تفسیر قرآن رهبری نوع(ها) : روایت تاریخی متن فیش : من بارها [در طول مبارزات] بازداشت شدم. مرا شش مرتبه بازداشت کردند؛ یک بار هم زندان بردند، یک بار هم تبعید شدم. مجموعاً این دورانها نزدیک به سه سال طول کشیده است. دوره زندگى ما در آن زمانها، براى ایرانیها دوران بسیار بدى بود. اوّلاً نکته خیلى مهمّى که امروز شاید شما واقعاً نتوانید آن را درست تصوّر کنید، این است که آن دوران، مسائل کشور - سیاست و دولت - مطلقاً براى مردم مطرح نبود. امروز مردم ما در کشور، وزرا را مىشناسند، رئیس جمهور را مىشناسند، آن وقتى که نخستوزیر بود، او را مىشناختند، کارهاى عمده را مىدانند، در مبارزات سیاسى خیلى چیزها را خبر دارند که دولت، امروز چه اقدامى کرده و چه تصمیمى گرفته است؛ ولى آن زمان، دولتها مىآمدند و مىرفتند و اصلاً مردم نمىفهمیدند! یک نخستوزیر مىرفت، یک نخستوزیر دیگر مىآمد، کابینه عوض مىشد، انتخابات مىشد و اصلاً مردم خبر نمىشدند! توجّه مىکنید؟! به کل نسبت به مسائل دولت، بىتفاوت بودند. دولت براى خودش کارهایى مىکرد، مردم راه خودشان را مىرفتند، دولت راه خودش را مىرفت، فشار روى مردم، خیلى زیاد بود و آزادى اصلاً نبود. من یادم است که دوستى از دوستان ما از پاکستان آمده بود، براى ما نقل مىکرد که بله، من در داخل پارک، فلان کس را دیدم که اعلامیهاى را به فلانى داد؛ من تعجّب کردم که مگر در پارک کسى مىتواند به کسى اعلامیه بدهد! او از تعجّب من تعجّب کرد و گفت: چرا نشود؟! پارک است دیگر، انسان اعلامیه را درمىآورد و به آن طرف مىدهد. گفتم: چنین چیزى مىشود؟! این مربوط به دوران مبارزات ما بود که من دوره نوجوانى را هم گذرانده بودم؛ یعنى اختناق در ایران آنقدر زیاد بود که اصلاً تصوّر نمىکردیم ممکن است کسى بتواند به زبان صریح، روشن، روز روشن، جلوِ چشم مردم، حرف سیاسى به کسى یا به دوستى بزند، یا کاغذى را به او بدهد، یا کاغذى را از او بگیرد! از بس فشار و خفقان بود. به کوچکترین سوءظن، افراد را مىگرفتند و به خانههاى مردم مىریختند! بارها به منزل ما ریختند و منزل ما را گشتند - منزل پدرم، منزل خودم - کاغذها و نوشتههاى مرا بارها بردند! خیلى از نوشتهها و یادداشتهاى علمى و غیر علمى من از بین رفته و غارت شده است؛ بردند، جمع کردند و بعد دیگر ندادند! یا وقتى دادند، همهاش را ندادند! زندگى از لحاظ سیاسى، زندگى سختى بود؛ یعنى زندگى سیاسى بسیار زندگى سختى بود. خفقان بود و آزادى نبود. من در دوره مبارزات، براى جوانان و دانشجویان در مشهد، مدّتها درس تفسیر مىگفتم. یک وقت به بخشى از قرآن رسیدیم که راجع به قضایاى «بنىاسرائیل» بود؛ قهراً راجع به بنىاسرائیل هم تفسیر قرآن مىگفتیم. یک مقدار راجع به بنىاسرائیل و یهود صحبت کردم؛ بعد از مدّت کمى مرا بازداشت کردند! البته نه به آن بهانه، به جهت و به عنوان دیگرى بازداشت کردند و به زندان بردند. جزو بازجوییهایى که از من مىکردند، این بود که شما علیه اسرائیل و علیه یهود حرف زدهاید! توجّه مىکنید؟ یعنى اگر کسى آیه قرآنى را که راجع به بنىاسرائیل حرف زده بود، تفسیر مىکرد و درباره آن حرف مىزد، بعد باید جواب مىداد که چرا این آیه قرآن را مطرح کرده است! چرا این حرفها را زده و چرا راجع به بنىاسرائیل، بدگویى کرده است! یعنى وضع سیاسى، اینگونه وضع سخت و دشوارى بود و سیاسها اینقدر ضدّ مردمى و وابسته به خواست اربابها بود! البته با این دو سه کلمه نمىشود اوضاع و احوال دوران اختناق را بیان کرد. من این را به شما بگویم که حقّاً و انصافاً اگر ده جلد کتاب هم نوشته شود و همه آنها تشریح و توصیف آن دوران باشد، باز هم نمىشود بیان کرد! البته بعضى از حرفها هست که اصلاً نمىشود با زبانِ معمول بیان کرد؛ بعضى از تصوّرات هست که جز با زبان ادب و هنر بیان نمىشود. در شعر مىشود بیان کرد، در کارهاى ادبى و هنرى مىشود بیان کرد؛ اما خیلى از آنها را در زبان معمولى نمىشود گفت. مربوط به :بیانات در دیدار جمعی از پرستاران - 1376/06/19 عنوان فیش :تقسیم مبارزان به افراطی ومعتدل؛ سیاست رژیم پهلوی کلیدواژه(ها) : تاریخ فعالیتها و مبارزات آیت الله خامنه ای قبل از, سوابق مبارزاتی آیتالله العظمی خامنهای (مدظله), تاریخ بر سر کار آمدن و حکمرانی محمدرضا پهلوی, سیاستهای رژیم پهلوی, نقشه دشمن, تاریخ مبارزات و پیروزی انقلاب اسلامی, تبعید آیت الله خامنه ای به جیرفت نوع(ها) : روایت تاریخی متن فیش : من از روز هفدهم شهریور سال 1357 خاطرهاى در ذهن دارم. قبل از آن که این حادثه خونبار در تهران اتّفاق بیفتد، سیاست رژیم ستمشاهى به دنبال این بود که مبارزان و به تبع آن ملت ایران را، به تندرو و کندرو، افراطى و معتدل تقسیم کند. این، نکته خیلى قابل توجّهى است که امروز مثل آیینهاى، همه عبرتها را به ما درس مىدهد. کسى که روزنامههاى آن وقت و اظهارات مسؤولان رژیم ستمشاهى را مطالعه مىکرد، مىفهمید که اینها مىخواهند کسانى را که در مقابل آنها هستند و مبارزه مىکنند، از هم جدا کنند. عدّهاى را که طرفداران و علاقهمندان مخلص امام بودند و راه امام را علناً اظهار مىکردند، به عنوان تندرو و افراطى و متعصّب معرفى مىکردند. در مقابل اینها هم، بعضى از کسانى را که علاقهمند به مبارزه بودند، ولى خیلى جدّى در آن راه نبودند، یا جدّى بودند، ولى دستگاه آنطور خیال مىکرد اینها جدیّتى ندارند، به عنوان افرادى که معتدلند و با اینها مىشود مذاکره و صحبت کرد، معرفى مىکردند. من در آن روز این احساس خطر را کردم. آن زمان من در جیرفت تبعید بودم. شاید روز چهاردهم یا پانزدهم شهریور بود. به یکى از آقایان معروف که در قم بود، نامهاى نوشتم و این سیاست رژیم را براى آن آقا تشریح کردم و گفتم اینها با این تدبیرِ خباثتآمیز مىخواهند بهانهاى براى سختگیرى بر مخلصان و عشّاق امام بزرگوار به دست آورند و شما را بدون اینکه خودتان بخواهید، در مقابل آنها قرار دهند. این نامه را نوشته بودم؛ اما هنوز نفرستاده بودم. روز شنبه هجدهم شهریور بود که رادیو و روزنامهها، خبر کشتار هفده شهریور را پخش کردند. فرداى آن روز، ما در جیرفت از این قضیه مطّلع شدیم. من برداشتم در حاشیه آن نامه براى آن آقا نوشتم که: «باش تا صبح دولتش بدمد، کاین هنوز از نتایج سحر است». آن نامه را به وسیله مسافر، براى آن آقاى محترم فرستادم. آنها شروع کردند سختگیریها را علیه مبارزان و انقلابیون حقیقى راه انداختن که نمونهاش کشتار هفدهم شهریور بود. عین همین سیاست را دشمنان ما از چند سال بعد از آغاز پیروزى انقلاب، در خارج شروع کردند که تا امروز هم ادامه دارد. مىنشینند تحلیل مىکنند که فلان کسان تندروند، متعصّبند، متحجّرند؛ فلان کسان معتدلند، فلان کسان قابل مذاکره نیستند، فلان کسان هستند! با آن برداشتهاى غلط و ناقص، پیش خودشان مىنشینند و تحلیل مىکنند و در رادیوهایشان پخش مىشود! من آنچه را که براى آگاهى ملت عزیز مىخواهم عرض کنم، این است که بدانید این همان سیاست است؛ این همان تدبیر خباثتآمیز است که هجده، نوزده سال پیش، به وسیله عوامل آنها در داخل ایران انجام مىگرفت؛ امروز هم به وسیله همان طرّاحان و سیاستگذاران در سطح جهانى، باز ناظر به نظام اسلامى و انقلاب اسلامى انجام مىگیرد. مربوط به :بیانات در دیدار جمعی از کارگران و معلمان - 1372/02/15 عنوان فیش :خنثی شدن توطئه چپ ها توسط کارگران در اوائل انقلاب کلیدواژه(ها) : حضور کارگران در صحنه انقلاب اسلامی, تاریخ فعالیتها و مسئولیتهای آیت الله خامنه ای بعد, گرایشات مارکسیستی در ایران, سوابق مبارزاتی آیتالله العظمی خامنهای (مدظله) نوع(ها) : روایت تاریخی متن فیش : کارگران ما در حیات این انقلاب و این کشور مؤثر بودند. لابد میدانید در اوّلِ انقلاب، برای اینکه کارخانههای ما را به اعتصاب بکشانند چقدر سرمایهگذاری شد! ما در جریان بودیم. حالا نمیخواهم جزئیّات آن مسائل را در این جلسه بگویم؛ اینها مسائل ریزی است که در جاهای دیگر و در فرصتهای مخصوص باید بیان شود. بنده پیش از پیروزی انقلاب و در بحبوحهی مبارزات، دیدم که عدّهای قصد داشتند درِ کارخانهها را خشت بگذارند، تا وقتی جمهوری اسلامی تشکیل شد، این کارخانهها مطلقاً جواب ندهد! این نیّت را داشتند. اما چه کسی در مقابلشان مقاومت کرد؟ کارگران. من همان ایام به یک کارخانه رفتم شاید کارگران آن کارخانه در همین جمعیت حضور داشته باشند و یا وقتی این دیدار پخش میشود، بشنوند در آن کارخانه، کمونیستها و چپها و بهاصطلاح و به قول خودشان «طرفداران طبقهی کارگر»، به سر من ریختند برای اینکه بنده را نابود کنند؛ چون فهمیدند من به آنجا رفتهام که جلو خرابکاریهای آنها را بگیرم. اما کارگران کارخانه، که چپها خیال میکردند آنها را در مشت دارند، از من دفاع کردند. بعد هم که فردای آن روز رفتیم، دیدیم همهی آنها را از کارخانه بیرون کردهاند. کارگران ما اینگونهاند. دشمن، امروز هم تلاش میکند؛ این را بدانید. مربوط به :بیانات در دیدار اعضای گروه ویژه و گروه معارف اسلامی صدای جمهوری اسلامی ایران - 1370/12/13 عنوان فیش :اهتمام شهید بهشتی، شهید باهنر و جلال الدین فارسی به تألیف کتب درسی معارف کلیدواژه(ها) : شهید بهشتی, شهید باهنر, جلال الدین فارسی, تدوین کتب تعلمیات دینی قبل از انقلاب اسلامی, تبعید آیت الله خامنه ای به ایرانشهر, سوابق مبارزاتی آیتالله العظمی خامنهای (مدظله), تاریخ مبارزات و پیروزی انقلاب اسلامی, تبعید آیت الله خامنه ای به ایرانشهر, معارف اسلامی, تاریخ فعالیتها و مبارزات آیت الله خامنه ای قبل از نوع(ها) : روایت تاریخی متن فیش : معارف بایستی در سطح راقی و اعلی ارائه بشود. معنای اعلی، پیچیده بودن نیست - پیچیدهترین حرفها را میشود ساده بیان کرد - منظور ما متینترین حرفهاست. باید متینترین و صحیحترین و پیشرفتهترین حرفها گفته بشود. من خاطرهای را برای شما بگویم. سال 57 در ایرانشهر تبعید بودم؛ یک روز مرحوم باهنر به دیدن من آمد. قبل از تبعید، به اتفاق یک جمع ده، پانزده نفری کاری را شروع کرده بودیم؛ اما در دورهی تبعید، دنبالهی کارها را به ایرانشهر برده بودم تا از فراغت زمان تبعید استفاده کنم. آقای باهنر که به دیدن من آمد، به عنوان سوغاتی، چند جلد از این کتابهای تعلیمات دینی که آن وقت تازه درآمده بود برای من آورد. در آن موقع این کتابها را شهید باهنر و شهید بهشتی (رحمة اللّه علیهما) و آقای جلال الدین فارسی و امثال اینها مینوشتند. در حقیقت مرحوم آقای بهشتی برنامهریزی و عنوانبندی میکرد و سپس مرحوم باهنر و آقای فارسی تدوین میکردند؛ کار عمده هم بر دوش مرحوم دکتر باهنر بود. ایشان آن کتابها را آورد و به من داد و گفت شما اینها را ببینید؛ ما سطح معارفی که داریم به بچههای دبیرستان میدهیم، اینهاست؛ اگر شما چیزی میخواهید بدهید، باید بالاتر از اینها باشد. آقای بهشتی نشسته بود و تمام محتوای ذهن خودش را که میتوانست از مطالب اسلامی خارج کند، به زبان جوانپسند درآورده بود و در این کتاب تعلیمات دینی ریخته بود و مرحوم باهنر هم کار را ادامه داده بود؛ این سطح کمی نیست؛ این سطح خیلی بالایی است. مربوط به :بیانات در دیدار مدیران و مسئولان استان بوشهر - 1370/10/12 عنوان فیش :محرومیت مصنوعی سیستان و بلوچستان و بوشهر در رژیم قاجار و پهلوی کلیدواژه(ها) : استان بوشهر, مناطق محروم در رژیم پهلوی, مناطق محروم, محرومیت مصنوعی, تاریخ قاجاریه, انحطاط ایران در دوره قاجار و پهلوی, تاریخ بر سر کار آمدن و حکمرانی محمدرضا پهلوی, تاریخ بر سر کار آمدن پهلوی اول و نهضتهای اعتراضی, عملکرد حکومت پهلوی, عملکرد حکومت قاجاریه, وضعیت اجتماعی در رژیم پهلوی, وضعیت اقتصادی در رژیم پهلوی, تاریخ مبارزات و پیروزی انقلاب اسلامی, سوابق مبارزاتی آیتالله العظمی خامنهای (مدظله) نوع(ها) : روایت تاریخی متن فیش : ما بعد از انقلاب جاهایی را در این کشور پهناور و بزرگ دیدیم که با وجود جمعیت فراوان، از آبادانی بویی نبرده بودند؛ محرومیت، طبیعت ثانوی پارهیی از مناطق - عمدتاً مناطق دوردست - شده بود؛ بخصوص آن منطقهیی که جنبهی استراتژیک برای آن دستگاه نداشت و هدف و کاری در آنجا نبود، دیگر در آنجا نه راهآهنی بود، نه جادهی آسفالتهی درستی بود، نه از آب و برق مردم خبری بود، نه از ارتباطات مردم خبری نبود، نه از کارخانجات در آنجا خبری بود؛ این طبیعت آن دستگاه بود! پنجاه سال ضربه زدن لازم است تا سرزمین و منطقهیی، به مثابهی یک طبیعت، به محرومیت خو بگیرد! در همین خصوص، پنجاه سالهایی گذشت! خدا نگذرد از سردمداران این دو رژیم خبیث منحوس - یعنی رژیم قاجار و رژیم پهلوی - که حدود دویست سال بر این کشور حاکم بودند و در گوشه و کنار این کشور بد خاطرههایی گذاشتند؛ بد نشانههایی از اختلاف و تبعیض و نامردمی و بیتوجهی به مردم باقی گذاشتند. من پیش از انقلاب، مدتهایی را در منطقهی بلوچستان سپری کرده بودم. تا سال 1357 که بنده در آنجا بودم، شاید شماها بدانید، شاید هم ندانید که هنوز به فارسها «گجر» - یعنی قاجار - میگفتند! البته بحمداللَّه بعد از انقلاب، این تصور برگشته است. رژیم قاجار در آنجا کاری کرده بود و نشانی گذاشته بود که کلمهی قاجار - و به تعبیر و لهجهی محلی آنها «گجر» - معنایش وحشی و بیرحم و سنگدل و آدمکش و غیرقابل اعتماد بود! شاید منطقهی بوشهر ما و شما، از جملهی جاهایی بوده است که آن رژیم خبیث و دارای سیاست غیر انسانی و ضد انسانی، به خاطر سوابق مبارزات این مردم با انگلیسیها، اصرار داشته که آنجا را محروم نگهدارد. بالاخره اگر مردمی نشان دادند که سلحشوری دارند، بیگانهناپذیری دارند، دشمنستیزی دارند، این مردم به نحوی بایستی توسری بخورند؛ هیچ بُعدی نیست! این منطقهی بوشهر و لارستان و بعضی دیگر از مناطق فارس، به خاطر آنکه سوابق انگلیسیستیزی داشتند - که چون بعضی از آنها را تاریخ ثبت کرده، غالب مردم میدانند؛ خیلی از آنها را شاید حتّی شماها هم ندانید و اینها هنوز متأسفانه در تاریخِ رسمی ثبت نشده - بهطور طبیعی مزاج آن دستگاه به طرف بیاعتنایی نسبت به این منطقه میکشید؛ علاوه بر اینکه گفتم، طبیعت نظام آنها این بود که هر جایی که دور از مرکز است، بایستی محروم باشد؛ مثل باغچهیی که تراز آن غلط است؛ آب که ریختی، به همه جای این باغچه نخواهد رسید. باغچهی تراز، آن باغچهیی است که اگر از یک طرفش آب ریختی، کانالکشیها آب را بهطور برابر به پای هر بوتهیی برساند. وقتی تراز غلط بود، آب به یک نقطههایی اصلاً نمیرسد. بنابراین، تراز یک نظام ضدبشری، تراز غلطی است. همانطور که عرض کردم، محرومیتِ مصنوعی هم اعمال میشد. چون نسبت به اینجا عناد و دشمنی و کینه داشتند، مزاج و طبیعت و روحیهی معمولی آن نظام، با چنین جاهایی سازگار نبود. در حقیقت اینجا تبعیدگاه بود، گناوه تبعیدگاه بود، برازجان تبعیدگاه بود، دیلم تبعیدگاه بود، دیّر تبعیدگاه بود. انسان معمولییی که مورد غضب نباشد، نباید او را بیاورند در اینجاها زندگی بکند؛ آدمهای مغضوب را باید به اینجاها بیاورند. جایی که دستگاهی مغضوبین خودش را به آنجا بفرستد، طبیعت آن دستگاه نسبت به آنجا چگونه باید باشد؟ معلوم است؛ طبیعت بیبرکتِ بیلطف باید باشد. در اینطور جاهایی، اصلاً بنا را بر این گذاشته بودند. مربوط به :بیانات در دیدار مسئولان و کارگزاران نظام جمهورى اسلامى ایران - 1368/11/09 عنوان فیش :فوق تصور بودن پیروزی انقلاب اسلامی در اذهان مبارزان کلیدواژه(ها) : تاریخ فعالیتها و مبارزات آیت الله خامنه ای قبل از, سوابق مبارزاتی آیتالله العظمی خامنهای (مدظله) نوع(ها) : روایت تاریخی متن فیش : آیا آن روزى که امثال ماها و شماها، در سیاهچالها، در سلّولها، در خانههاى مخفى، در محیط غربت میرفتیم، میدویدیم -در همین تهران، من یادم نمیرود یک روز داشتم حرکت میکردم از یک جایى به یک جایى، با فشار زیادى که آن روزها روى ماها بود؛ از دو طرف بنده مورد تهدید دستگاه بودم، بهخاطر دو جریان و دو پرونده دنبال من بودند؛ یک جایى را سراغ کرده بودم که چند روزى بروم آنجا باشم، از یک محلّى به آن محل میرفتم؛ در خیابان که میرفتم، وضع خودم را تشبیه کردم به آن آدمى که روى زمین صاف یخِ مثلِ شیشه دارد حرکت میکند، که با کمال دقّت باید راه برود و هیچ لحظهاى نمیداند که آن لحظهی بعد محکم زمین نخواهد خورد و استخوانهایش نخواهد شکست؛ دیدم وضع من درست همانجور است و همهی این برادرانى که در دستگاهها بودند، سالها اینجور زندگى کردیم- [آیا] فکر میکردیم که یک روزى این ایرانى که قلعهی مستحکم استکبار جهانى است، تبدیل بشود به قلعهی مستحکم مبارزه در مقابل استکبار جهانى؟ [امّا] شد. |