رذایل اخلاقی / صفات ناپسند
پرهیز از جدل بیهوده، عیبجویی و طعنهزنی
بسم الله الرّحمن الرّحیم
الحمدلله ربّ العالمین و الصّلاة و السّلام علی سیّدنا محمّد و آله الطّاهرین سیّما بقیّة الله فی الارضین.
یا اَبا ذَرٍّ! لا تَکُن عَیّاباً وَ لا مَدّاحاً وَ لا طَعّاناً وَ لا مُماریاً.(۱)
یا اَبا ذَرٍّ لا تَکُن عَیّاباً
[پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلّم) به اباذر فرمود:] ای اباذر! عیبجوی این و آن نباش! عیّاب یعنی کثیرالتّعییب؛ که مدام انسان این و آن را تعییب کند، عیب این را بگیرد، عیب آن را بگیرد، عیب آن [دیگری] را بگیرد. بعضیها این جور هستند دیگر؛ مرتّباً در فکر این هستند که یک عیبی از کسی پیدا کنند و آن را ذکر کنند؛ گاهی واقعی، گاهی هم عیبجوییهای غیر واقعی. پس «عیّاب» یعنی عیبجو.
وَ لا مَدّاحاً
نقطهی مقابلش هم این است: مدّاحِ این و آن نباش! همین طور مدام تعریفهای زیادی، بیش از حد؛ این هم مَنهی است در این روایت. مدح زیادی هم همین جور است، حالا یک وقت انسان منصفانه در مقامی که لازم است تمجیدی از کسی میکند امّا اینکه همین طور مدام مدح یکی را بکند یا مدح همه را بکند یا مبالغهآمیز دربارهی کسی حرف بزند و مدح بکند، ممنوع است؛ بخصوص مدح صاحبان قدرت و ثروت که عیب آن و زشتی آن خیلی بیشتر هم هست.
وَ لا طَعّاناً
طعنهزن به این و آن [نباش]. طعنهزنی غیر از عیبجویی است. کارهای افراد را طعنه میزند، یک چیزی را در یک کسی مستمسک قرار میدهد. میبینیم دیگر این روزها طعنه زدن به این و آن متأسّفانه رایج است بخصوص در این مطبوعات و روزنامهها و مانند اینها. یک کسی یک حرفی زده که مثلاً یک خردهای به نظر مبالغهآمیز میآید؛ این را به یک شکلی، [مثلاً] مسخرهآمیز تیتر کنند در روزنامه و بزرگ کنند. «طعّان» این است.
وَ لَا مُمَارِیا
و اهل جدل هم نباش. «ممارات» یعنی مجادله کردن، مباحثههای بیخودی؛ سر یک چیزی کوچکی یا بحث علمی یا بحث غیر علمی مدام سر و کله زدن و مدام بحث کردن و مدام استدلال کردن و مانند اینها. خب همهی حرفهای دنیا را میشود یک دلیلی برایش ذکر کرد، و بر همهی دلیلهای دنیا هم میشود یک اشکالی ــ وارد یا ناوارد ــ وارد کرد؛ این [یکی] به آن اشکال کند، آن به این اشکال کند؛ تمامشدنی نیست.1385/08/15
1 )
مكارم الأخلاق، ص: 467؛
أعلام الدين في صفات المؤمنين، ص: 198؛
بحار الأنوار (ط - بيروت)، ج74، ص: 85؛
ُ مِنْ وَصِيَّةِ رَسُولِ اللَّهِ ص لِأَبِي ذَرٍّ الْغِفَارِيِّ رَضِيَ اللَّهُ عَنْه...يَا أَبَا ذَرٍّ لَا تَكُنْ عَيَّاباً وَ لَا مَدَّاحاً وَ لَا طَعَّاناً وَ لَا مُمَارِيا...
ترجمه:
لینک ثابت
شش خصلتی که پیامبر از آنها هر روز به خدا پناه میبرد
عَن اَبی عَبدِ الله (عَلَیهِ السَّلام) قالَ: کانَ رَسولُ الله (صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَ آلِه) یَتَعَوَّذُ فی کُلِّ یَومٍ مِن سِتِّ خِصالٍ: مِنَ الشَّکِ وَ الشِّرکِ وَ الحَمیَّةِ وَ الغَضَبِ وَ البَغیِ وَ الحَسَد.(۱)
کانَ رَسولُ الله (صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَ آلِهِ) یَتَعَوَّذُ فی کُلِّ یَومٍ مِن سِتِّ خِصال
پیغمبر اکرم (صلّی الله علیه آله) هر روز از شش خصلت به خدای متعال پناه میبرد. معنای تقوا این است: مراقبت؛ مراقبت از خود، که هر روز انسان آن حفرهها و چاهها و گودالهایی که سر راهش هست، اینها را بنشیند محاسبه کند و به خود تلقین کند مراقبت از اینها را. پیغمبر با مقام عصمت، در عین حال این قدر مراقب خود است! همین مراقبتها است که موجب آن عصمت هم میشود. این شش خصوصیّتی که پیغمبر هر روز از آنها به خدا پناه میبرد، اینها است:
مِنَ الشَّک
اوّل، شک است. شک همیشه از جهل ناشی نمیشود که یک مبنایی برای انسان روشن نباشد، شک کند؛ نه، گاهی مبنا هم روشن است برای انسان. شک و تردیدِ نفْسانی، بسیاری از اوقات از وسوسه ناشی میشود؛ وارداتِ شیطانی نفْسِ انسان -که آن هم به نوبهی خود معلول گرفتاریهای ما و ابتلائات ما به امور دنیا است- شک ایجاد میکند.
وَ الشِّرک
پیغمبر از شرک به خدای متعال هر روز پناه میبرد. خب پیدا است که آن شرکِ جلی، خیلی دور از ساحت ماها است که در مقابل یک بتی مثلاً سجده کنیم؛ این پیدا است که مراد از شرک، شرک خفی است که انسان غیر خدا را به نحوی داخل کند در کاری که باید برای خدا انجام بگیرد. لذاست که انسان بایستی به طور دائم به خدای متعال پناه ببرد از این شرک که مِن حیث لا یشعر وارد میشود.
وَ الحَمِیَّة
و حمیّت یعنی جانبداریِ بیمنطق؛ از یک کسی، از یک چیزی، از یک فکری، از یک راهی، از یک گروهی، از یک خطّی -به قول امروز، خط و خطوط- به طور بیمنطق دفاع کند، جانبداری کند. اِذ جَعَلَ الَّذینَ کَفَروا فی قُلوبِهِمُ الحَمِیَّةَ حَمِیَّةَ الجاهِلِیَّة؛(۲) این از خصوصیّات کفّار بود در زمان پیغمبر که این چون خویشاوند ما است، این چون در قبیلهی ما است، این چون جزو رفقای ما است، این چون جزو مجموعهی خطّ فکری ما است، هر غلطی کرد، ما بایستی سینه سپر کنیم و بیاییم از او دفاع کنیم. این چون همکار ما است در اداره، زیرمجموعهی ما است و از این قبیل حرفها، باید سینهمان را سپر کنیم از او دفاع کنیم، ولو هیچ منطقی پشت سر این دفاعِ ما نباشد! این حمیّت است. این حمیّت، جانبداری، جانبداریِ گرم، همان حمایت است و مادّهی حمایت و ریشهی حمایت و مانند اینها از این اشراب شده. محکم دفاع کند از یک کسی، بدون هیچ منطقی.
وَ الغَضَب
و خشمگین شدن، که اختیاریِ انسان نیست؛ چون غضب، عقل را تحت تأثیر قرار میدهد. انسان واقعاً باید پناه ببرد! آدم وقتی عصبانی شد، خیلی از راههای فهم و بصیرت جلوی انسان بسته میشود، انسان نمیفهمد چه کار میکند؛ مثلِ آدمِ مست است.
وَ البَغی
و «بغی» یعنی دشمنی کردن علیه کسی، مجموعهای، چیزی، آن هم بیدلیل. از روی احساسات نفْسانی، انسان با یک کسی بیخودی دشمنی کند؛ این بغی است.
وَ الحَسَد
و یکی هم حسد؛ از حسد هم باید پناه برد به خدا، که مایهی رنج خود و دیگران است. گفت: «حسود را چه کنم کو ز خود به رنج در است». [سعدی. گلستان، باب اوّل؛ «توانم آنکه نیازارم اندرونِ کسی / حسود را چه کنم کو ز خود به رنج در است»] شما به حسود هیچ بدیای هم نکردهاید، امّا او از درونِ خود دچار رنج است. یک نعمتی را در شما میبیند، یک فضیلتی را یا امتیازی را در شما میبیند، در آتش میسوزد. شما هم هیچ بدیای به او نکردهاید امّا او بیدلیل با شما بد میشود. حسد! که این هم خیلی چیز خطرناکی است.1383/03/10
1 )
الخصال، ج1، ص: 329؛
بحار الأنوار (ط - بيروت)، ج69، ص: 126؛
عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ سِنَانٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: كَانَ رَسُولُ اللَّهِ ص يَتَعَوَّذُ فِي كُلِّ يَوْمٍ مِنْ سِتِّ خِصَالٍ مِنَ الشَّكِّ وَ الشِّرْكِ وَ الْحَمِيَّةِ وَ الْغَضَبِ وَ الْبَغْيِ وَ الْحَسَدِ.
ترجمه:
رسول خدا را عادت چنین بود که هر روز از شش چیز به خدا پناه مىبرد؛ از شک و شرک و جانبداری بیجا و خشم و ستم و رشک
2 )
سوره مبارکه الفتح آیه 26
إِذ جَعَلَ الَّذينَ كَفَروا في قُلوبِهِمُ الحَمِيَّةَ حَمِيَّةَ الجاهِلِيَّةِ فَأَنزَلَ اللَّهُ سَكينَتَهُ عَلىٰ رَسولِهِ وَعَلَى المُؤمِنينَ وَأَلزَمَهُم كَلِمَةَ التَّقوىٰ وَكانوا أَحَقَّ بِها وَأَهلَها ۚ وَكانَ اللَّهُ بِكُلِّ شَيءٍ عَليمًا
ترجمه:
(به خاطر بیاورید) هنگامی را که کافران در دلهای خود خشم و نخوت جاهلیّت داشتند؛ و (در مقابل،) خداوند آرامش و سکینه خود را بر فرستاده خویش و مؤمنان نازل فرمود و آنها را به حقیقت تقوا ملزم ساخت، و آنان از هر کس شایستهتر و اهل آن بودند؛ و خداوند به همه چیز دانا است.
لینک ثابت
سه خصلت منفی بزرگی که پیامبر، امیرالمومنین را نهی کردند
حَدَّثَنا اَبی رَضِیَ اللهُ عَنهُ قالَ حَدَّثَنا عَلیُّ بنُ اِبراهیمَ بنِ هاشِمٍ عَن اَبیهِ عَن اِسماعیلَ بنِ مَرّارٍ عَن یُونُسَ بنِ عَبدِ الرَّحمنِ یَرفَعُهُ اِلى اَبی عَبدِ الله عَلَیهِ السَّلام قالَ: کانَ فیما اَوصى بِهِ رَسولُ الله صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَ آلِه عَلیّاً عَلَیهِ السَّلام: یَا عَلیُّ اَنهاکَ عَن ثَلاثِ خِصالٍ عِظامٍ الحَسَدِ وَ الحِرصِ وَ الکَذِب.(۱)
یَا عَلیُّ اَنهاکَ عَن ثَلاثِ خِصالٍ عِظام
این [این روایت بخشی از] یک مجموعه وصایایی است از نبیّّ اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلّم) به امیرالمؤمنین که یک قسمتی از آن را اینجا ذکر کردهاند؛ [یا علی!] از سه خصلت منفی بزرگ تو را نهی میکنم، که اگر دقّت کنیم میبینیم بخش مهمّی از ناملایمات و نارواییها در میان مردم ناشی از همین سه خصلت است [و این] مخصوص مسلمانها هم نیست و در هر جامعهای که یک چنین خصوصیّاتی باشد، مایهی وجود نارواییهای بسیاری در آن جامعه خواهد شد:
الحَسَد
یکی حسد است که موجب میشود که روابط عاطفی انسان با مردم پیرامون خود -هرچه نزدیکتر، بیشتر- به هم بخورد و ناسالم بشود؛ اگر انسان به نزدیکان خود، به برادر خود، به دوست نزدیک خود، به خویشاوند خود، به معاشر خود، همین طور بروید تا افراد گوناگون جامعه و تا هرجایی که دایرهی آشنایی او توسعه دارد، حسد بورزد، روابط عاطفی و قلبی او با این محسودین را ناسالم میکند و خراب میکند. [این] درست عکس آن چیزی است که در یک نظام سالم مورد نظر است که توادد و تراحم و محبّت و مانند اینها باشد؛ محبّتها را از بین میبرد، صمیمیّتها را از بین میبرد، همکاریها را از بین میبرد؛ صِرف حسد! چقدر کسانی که انسان مایل است با آنها همکاری کند، محبّت کند، به خاطر حسادت به آنها، جلوی اینها گرفته میشود؛ به او کمک نمیکند، همکاری نمیکند، دوستی نمیکند، بدگویی میکند، کارشکنی میکند به خاطر حسد. ببینید! منشأ بسیاری از نارواییها در ارتباطات اجتماعی عبارت است از حسد؛ یعنی [حسد] یک سرِ بند است، یک ریشه است برای مجموعهای از نارواییها و به دنبال آن، ناکامیها.
وَ الحِرص
حرص یک بُعد دیگر و یک جانب دیگر است که آن هم موجب میشود انسان چیزهایی را در زندگی خود هدفگیری کند، مادّیاتی را هدف خود قرار بدهد و در راه رسیدن به آنها دیگر هیچ ملاحظهای نکند؛ مثل یک کودکی که وقتی مثلاً یک چیز جذّابی جلوی او، در دو سه متری قرار میگیرد و میخواهد برود طرف آن، دیگر سر راهش نگاه نمیکند که لیوان آب ریخت، ظرف غذا چپه شد؛ اینها را دیگر ملاحظه نمیکند، همین طور بیملاحظه میآید به طرف آن. حرص این جوری است در انسان؛ وقتی انسان به مال دنیا حریص شد، به مقام دنیا حریص شد، به شهوات دنیوی حریص شد و هدفگیری کرد، دیگر بین راه ملاحظه نمیکند که از این حرکت سریع او چه اتّفاق میافتد، چه چیزهایی خراب میشود، چه چیزهایی میریزد، چه آبروهایی بر باد میرود، چه فضیلتهایی نابود میشود، چه حقهایی پایمال میشود؛ اینها را دیگر انسان ملاحظه نمیکند؛ حرص این است.
وَ الکَذِب
سوّمی هم کذب است؛ دروغ، دروغگویی، دروغ رفتاری که نقطهی مقابل صادق و صدق است که در قرآن این همه راجع به آن صحبت شده و صادقین این طور مورد مدح قرار گرفتهاند؛ یعنی همهی حقایقی را که یک انسان، یک مجموعهی انسانی، یک جامعه باید بر اساس آن حرکت کنند، وارونه نشان دادن و وارونه کردن و عکس مراد را در واقع تحصیل کردن؛ کذب، این است که چیز عجیبی است.1382/06/24
1 )
الخصال، ج1، ص: 124؛
روضة الواعظين و بصيرة المتعظين (ط - القديمة)، ج2، ص: 424؛
بحار الأنوار (ط - بيروت)، ج66، ص: 371
حَدَّثَنَا أَبِي رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ قَالَ حَدَّثَنَا عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ بْنِ هَاشِمٍ عَنْ أَبِيهِ عَنْ إِسْمَاعِيلَ بْنِ مَرَّارٍ عَنْ يُونُسَ بْنِ عَبْدِ الرَّحْمَنِ يَرْفَعُهُ إِلَى أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: كَانَ فِيمَا أَوْصَى بِهِ رَسُولُ اللَّهِ ص عَلِيّاً ع
يَا عَلِيُّ أَنْهَاكَ عَنْ ثَلَاثِ خِصَال عِظَامٍ الْحَسَدِ وَ الْحِرْصِ وَ الْكَذِب
ترجمه:
لینک ثابت
استبداد, اخلاق اجتماعی, اخلاق اسلامی, رذایل اخلاقی
خوی پادشاهی، خوی استبداد در همه جا بد است؛ در هر جا زشت است؛ به هر شکلی که باشد، بد است.1382/03/07
لینک ثابت
عزت باید با خودخواهی و کبر همراه نباشد/صحیفه سجادیه دعای بیستم
در دعاى «مکارمالاخلاق»، انسان به خداى متعال تضرّع مىکند و با گریه از او مىخواهد که «و لاتحدث لى عزّاً ظاهراً الّا احدثت لى ذلّةً باطنةً عند نفسى بقدرها(1).» یعنى پروردگارا! اگر عزّتى در ظاهر من به وجود آوردى و پیش چشم مردم مرا عزیز کردى، به همان اندازه در باطن و پیش نفس خودم، مرا ذلیل کن. یا: «و لاترفعنى فى النّاس درجةً الّا حَططتنى عند نفسى مثلها.» اگر مرا یک درجه نزد مردم بالا بردى، پیش نفس خودم یک درجه پایین بیاور. یا در عبارت دیگرى، از خداى متعال مىخواهد که «و اعزنى و لاتبتلیّنى بالکبر.» مرا عزیز کن، و دچار خودخواهىام مکن.
در عرف و فرهنگ اسلامى، عزّت، یک چیز مرغوبٌ فیه است. مؤمن، عزیز و طالب عزّت است؛ اما این عزّت، باید با خودخواهى همراه نباشد، با کبر همراه نباشد، با اذیّت کردن مردم همراه نباشد، با انواع انحرافها همراه نباشد. این، اساس قضیه است. همه باید توجّه کنیم و بنده، خودم بیش از شما محتاج این هستم که به این معنا توجّه کنم و خداى متعال کمکم کند. باید مواظب باشید، حال که با تفضّل الهى، هر یک از شما از طرف مردم خودتان انتخاب شدهاید و مردم شما را آوردهاند و بر کرسى نمایندگى که یک جایگاه شرف و افتخار است نشاندهاند، مبادا طورى شود که خداى ناخواسته، وسیلهاى براى وِزر و وَبال گردد. از این، باید به خداى متعال پناه ببریم. خیلى باید از این بترسیم.1372/03/08
1 )
الصحيفة السجادية، دعای بیستم ، ص: 92
وَ كَانَ مِنْ دُعَائِهِ عَلَيْهِ السَّلَامُ فِي مَكَارِمِ الْأَخْلَاقِ وَ مَرْضِيِّ الْأَفْعَال:... اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ، وَ لَا تَرْفَعْنِي فِي النَّاسِ دَرَجَةً إِلَّا حَطَطْتَنِي عِنْدَ نَفْسِي مِثْلَهَا، وَ لَا تُحْدِثْ لِي عِزّاً ظَاهِراً إِلَّا أَحْدَثْتَ لِي ذِلَّةً بَاطِنَةً عِنْدَ نَفْسِي بِقَدَرِهَا...
ترجمه:
بار خدايا، درود بفرست بر محمد و خاندانش و هر گاه مرا در نظر مردم به درجتى فرا مىبرى به همان قدر در نفس خود خوارم گردان و هر گاه مرا به عزّتى آشكار مىنوازى به همان قدر در نفس خود ذليل گردان.
لینک ثابت