فیلمنامه / نمایشنامه/سناریو
در زمینه فیلمنامه و داستان قوی با نقطه مطلوب فاصله داریم
حضرت آیتالله خامنهای خاطرنشان کردند: کسانی که امروز مشغول کار و فعالیت در عرصهی فیلمهای با مضامین انقلابی و دفاع مقدس هستند، واقعاً در حال جهاد هستند.ایشان استفادهی شایسته از ابزار هنر و بهرهگیری از قصه و داستان و فیلمنامهی قوی را یکی از ضروریات اساسی در فیلمسازی دانستند و تأکید کردند: مقولهی قصهنویسی و رمان در کشور، با نقطهی مطلوب فاصلهی زیادی دارد و باید این بخش تقویت شود.
رهبر انقلاب اسلامی موضوعات مربوط به تاریخ انقلاب اسلامی، دفاع مقدس، فلسطین و بیداری اسلامی را از جمله موضوعات مهم و پُرمایه برای استفاده در فیلمسازی برشمردند و افزودند: یکی از مسائل دروغی که در دنیا تبلیغ میشود، این است که میگویند هنر نباید با سیاست آمیخته شود، در حالی که مجموعههای هنری غرب، از جمله هالیوود، کاملاً سیاسی هستند و اگر اینگونه نبود، چرا به فیلمهای ضد صهیونیستی ایران اجازهی حضور در جشنوارههای سینمایی را نمیدهند؟
حضرت آیتالله خامنهای تأکید کردند: ساخت فیلمهای سیاسی بر ضد ایران و یا اعطای جایزه به فیلمهای ضد ایرانی نشانههای آشکار از آمیختهبودن سیاست و هنر در آمریکا و غرب است.1391/12/01
لینک ثابت
نمایشنامهی آی باکلاه آی بیکلاه
در بعضی از این اجتماعات بزرگی که در این انقلابها وجود دارد، گروه روشنفکران قاطی مردم نمیشوند. من یک وقتی از یک نمایشنامهی روشنفکری نقل کردم که آقائی از بالای ایوان به حرکت مردم نگاه میکند، اما خودش وارد نمیشود، قاطی نمیشود. اینجا نخیر؛ اینجا کارگر بود، کشاورز بود، دانشجو بود، دانشآموز بود، پزشک بود، نویسندهی مبرّز بود، شاعر برجسته بود، متخصص بود، مخترع بود و هست؛ همه وارد بسیج. شما بروید تشکیلات بسیج را نگاه کنید، در شهر خودتان هم نگاه کنید؛ همه جا همین جور است.1391/07/24
لینک ثابت
نمایشنامه آی باکلاه آی بیکلاه، نمایانگر بسیاری از روشنفکران دینی قبل انقلاب
من یک وقت از یک نمایشنامهای نقل کردم آقای روی ایوان [را] که پائین نمیآید توی مردم نمیآید با متن قضیه کار ندارد با میدان کار ندارد، بالای ایوان مینشیند تماشا میکند حرف میزند! خب خیلی از روشنفکرهای دینی اینجوری بودند.1389/12/09
لینک ثابت
انتقاد یعنی نمایش مبارزه خیر و شر برای معلوم شدن نقطه مردود
فرض کنید فیلمى هست که ظاهر و قالب و پز انتقاد دارد - چون انتقاد چیز خوبى است دیگر - اما در واقع انتقاد نیست؛ نق زدن است. یک فرق اساسى وجود دارد بین انتقاد کردن و نق زدن. انتقاد کردن این است که شما یک نقطهى منفى را پیدا کنید، با تکیهى بر نقطهى مثبتى که در این اثر نمایشى شما، در این داستان شما وجود دارد، آن نقطهى منفى را نشان بدهید و مغلوب کنید. جانمایهى یک اثر نمایشى طبعاً داستان است، قصه است، سرگذشت است. شما در این سرگذشت، یک قهرمان دارید، یک هدف دارید. این قهرمان دنبال یک هدفى است، با یک موانعى مبارزه میکند. شما چالش جدى و واقعى و عینىاى را تصویر میکنید. مقصود این قهرمان این است که به آن هدف برسد و با این موانع مبارزه کند. این موانع، زشتىهایند. بالاخره در این داستان، این هنرمندى که این فیلمنامه را مینویسد یا این کارگردانى که کارگردانى میکند، میخواهند چه بکنند؟ میخواهند خروجى و محصول این مبارزه چه باشد؟ این خیلى مهم است. اگر محصول این مبارزه باید این باشد که در چالش خیر و شر، خیر بر شر فائق و غالب بیاید، پس بایستى شما حرکت خیر را، جریان خیر را توى این نمایش نشان بدهید. بله، حرکت شر را هم - ایرادى ندارد - نشان بدهید، اما معلوم بشود یک حرکت خیر وجود دارد که کاراکتر قهرمان دنبال آن است، براى آن مبارزه میکند، براى آن جانفشانى میکند؛ حتّى گاهى جانش را بر سر آن میگذارد، براى اینکه به آن هدف برسد. یعنى درست است که شما عیب و زشتى را نشان دادید، اما یک چیز بزرگترى را نشان دادید و آن، جهاد براى مبارزهى با این زشتى است؛ این میشود انتقاد. من به عنوان یک روحانى و به عنوان یک مسئول در نظام جمهورى اسلامى، به شما عرض میکنم: اینجور انتقادى هیچ اشکال ندارد، بلکه مطلوب است؛ چون این انتقاد، جامعه را به سمت رفع نواقص پیش میبرد و حرکت میدهد؛ این خوب است. اما یک وقت این نیست؛ نق زدن است. آدم یک نقطهى منفى را بگیرد، همین طور هى بنا کند آن را تکرار کردن. مگر نقاط منفى و نقاط ضعف از یک جامعه رخت برمیبندد؟ مگر بکلى ریشهکن میشود؟ شما این را برداشتید، یک چیز دیگر هست. این که جهتى نشد براى یک هنرمند، این که هدفى نشد، این که امتیازى نیست، افتخارى نیست؛ همین طور انسان نق بزند، سیاهنمائى کند، یأس بپراکند. شما وقتى زشتى را نشان میدهید، اما آن عامل خیرى را که بناست بر زشتى غلبه پیدا کند یا با آن مبارزه کند، نشان نمیدهید، در جامعه یأس پراکنده میشود و نومیدى به وجود مىآید؛ فیلم شما را که طرف نگاه میکند، میگوید: خوب، چه فایده؟ با آن تأثیر عظیمى که فیلم دارد، اثر نمایشى دارد.
من میگویم شما انتقاد کنید، منتها انتقاد به معناى واقعى کلمه؛ یعنى مبارزه و چالش خیر و شر را نشان بدهید تا معلوم شود که اگر این نقطهى زشت و مردود در جامعه هست، اما انگیزهاى براى رفع آن وجود دارد، جریانى براى نابودى آن وجود دارد. اگر فقر را نشان میدهید، معنایش این نباشد که در جامعه فقر هست، اما هیچ انگیزهاى براى مبارزهى با فقر وجود ندارد. اگر اینجور شد، طبعاً فیلم یأسآور میشود؛ فضا را تاریک نشان میدهد و برخلاف واقعیت هم هست.1389/04/12
لینک ثابت
عوامل تولید فیلم نقش انقلابی خود را بشناسند و به آن عمل کنند
اگر شما به عنوان یک کارگردان، به عنوان یک هنرپیشه، به عنوان یک فیلمنامهنویس، به عنوان یک عامل مؤثر در پدید آمدن این اثر نمایشى و این اثر دراماتیک جاذب و جالب، به عنوان کسى که در این میدان فعال است - حالا یا فیلمنامهنویس است، یا کارگردان است، یا فیلمبردار است، یا هرچه - نقش ایستادگى و نقش دشمنشناسى را ایفاء کردید، نقش خودتان را شناختید و به آن عمل کردید، خود شما قهرمانِ یک داستان حقیقى هستید؛ خود شما میشوید یک قهرمان؛ همچنان که در یک هنر نمایشى، در یک داستان، یک قهرمان داریم، یک ضد قهرمان داریم؛ این قهرمان به سمت یک هدفى دارد تلاش میکند، مجاهدت میکند، کار میکند؛ شما اگر در جاى خودتان قرار گرفتید، آن نقش خودتان را ایفاء کردید، شما خودتان همان قهرمانید؛ آن وقت اثرى که میسازید، بازىاى که میکنید، باروحتر، گرمتر، گیراتر و جذابتر خواهد شد. این آن چیزى است که ما از جامعهى هنرمند کشورمان، از شما مجموعهاى که بخصوص با صدا و سیما همکار هستید، انتظار داریم.1389/04/12
لینک ثابت
لزوم قدرشناسی از کارهای نمایشی
من قدر کارهاى نمایشى را میدانم. من ارزش این کارها را میدانم. من میدانم پشت سر هر دقیقهاى، بلکه هر ثانیهاى از این فیلم یا سریالى که شما ساختهاید، چقدر فکر، ابتکار، خلاقیت، هنر، تلاش، زحمت و گاه بیخوابىهاى طولانى وجود دارد. البته خیلى از مخاطبانِ این فیلمها نمیدانند؛ یک فیلم مىبینند - یک ساعت یا چند ساعت - یا سریالى به آنها نشان داده میشود، اما پشت سرِ این یک ساعت یا چند ساعت، دنیاى عظیمى از کار انجام میگیرد؛ از پیدا کردن سوژه، تا نوشتن فیلمنامه، تا پیدا کردن کارگردان و سپردن به کارگردان، تا عوامل تولیدى، تا گریم، دکور، لباس، تا فیلمبردارى، تا تدوین - آن مرحلهى آخر - و نمایش. چقدر عامل هنرى در اینجا به کار مىافتد، چقدر دست و پنجهى هنرمند اینجا کار میکند، چقدر ذهن خلاق فعالیت میکند؛ اینها را انسان میداند. واقعاً هم مقتضاى تکلیف ماست که قدرشناسى و تشکر کنیم.1389/04/12
لینک ثابت
زبان فیلم های تاریخی همین زبان معمولی خودمان باشد
در زمینهى فیلمهاى تاریخى، یک چیزى که همیشه ذهن من را مشغول میکند و گاهى هم تذکر دادهام، این است که زبان این فیلمها را یک زبان رساتر قرار دهید؛ این خیلى چیز مطلوبى نیست. این فیلمهائى که تاریخى است، مال گذشتهى تاریخ است، آدم مىبیند زبان فیلم - دیالوگها - زبان کتابىِ به اصطلاح باستانى اما غلط است؛ که آدمى که اهل این چیزهاست، نگاه میکند مىبیند مثلاً فیلمنامهنویس خواسته زبانى مثل زبان سعدى یا زبان بیهقى یا زبان آنجورى به کار ببرد، اما نتوانسته؛ یک چیز غلطى از آب درآمده، که هم براى مستمع قابل فهم و دلنشین نیست، هم براى صاحبنظر و مطلع یک چیز بدى است. آدم نگاه میکند مىبیند زبان، زبان غلطى است؛ این چه لزومى دارد؟ میگویند ما میخواهیم با این زبان، فضاى باستانى را منعکس کنیم. نه، هیچ لزومى ندارد؛ فضاى باستانى را جور دیگر هم میشود منعکس کرد. هیچ اشکالى ندارد که شما با همین زبان معمولىِ متعارف خودمان، همین زبانى که در همهى فیلمها وجود دارد - زبان امروز - مثلاً گفتگوى خواجه نظامالملک یا فلان شخصیت تاریخى یا شاه عباس را بیاورید؛ این مطلقاً صدمهاى به فیلم نمیزند، بلکه عکسش اینجور است که صدمه میزند.1389/04/12
لینک ثابت
فیلم های دفاع مقدس؛ پرمشتری ترین فیلم ها
اینکه تصور بشود که هنر دفاع مقدس در جامعهى ما مخاطب ندارد، طالب ندارد، این هم خطاى بزرگى است، از اشتباهات فاحش است؛ اگر کسى این را خیال کند. تحقیقاً پرمشترىترین آثار هنرى بعد از انقلاب در زمینههاى مختلف، آن آثار هنرى است که مربوط به دفاع مقدس بود؛ چه در زمینهى فیلم و سینما، چه در زمینهى کتاب، خاطره، داستان. همین چند تا کتابى که در واقع تیراژهایشان بىسابقه است- در کشور ما چنین تیراژهائى وجود نداشته که در ظرف دو سال، صد بار کتابى چاپ بشود. اینکه به من گزارش دادند، کتابى است در باب دفاع مقدس، همین کتاب «خاکهاى نرم کوشک» یا کتاب «دا» که در کمتر از دو سال، شنیدم بیش از هفتاد بار به چاپ رسیده! ما هیچگونه کتابى از کتابهاى گوناگون را با این تیراژها نداریم- مخصوص کتابهاى مربوط به دفاع مقدس است. در زمینهى فیلم هم همینجور است؛ پرفروشترین فیلمها و پرجاذبهترین و پرمشترىترین فیلمها، فیلمهائى است که مربوط به دفاع مقدس است. از فیلم «آژانس شیشهاى» و «لیلى با من است»، تا این فیلم اخیرِ اخراجىهاى آقاى دهنمکى، اینها بیشترین مشترىها، بیشترین فروشها را داشته که در بارهى دفاع مقدس است. اینجور نیست که مشترى نداشته باشد، طالب نداشته باشد. البته بعضى از کارها هست، مشترى پیدا نمىکند؛ این اشکال در مضمون و محتوا نیست، اشکال در ساخت است، در قالب است، در کیفیت است، در مایههاى کمِ هنرى است که به خرج داده مىشود و در یک اثر به کار مىرود و طبعاً طالب پیدا نمىکند. بنابراین در این زمینه هرچه بتوان کار کرد، هرچه بتوان سرمایهگذارى مالى و مدیریتى و وقتى و اینها کرد، جا دارد؛ و سفارش ما این است. دوستان هنرمند هم با شوق و امید، این کار را دنبال کنند. البته این کار افراد پابهرکاب و آماده و مسئولیتشناس لازم دارد؛ یعنى کسانى که حقیقتاً احساس مسئولیت کنند و حالت تنبلى و خوابآلودگى و اینها در انسان نباشد. یک چنین عناصرى مىتوانند خوب در این عرصه و در این میدان نقش ایفاء کنند.1388/06/24
لینک ثابت
جذب ناخودآگاه فرهنگ توسط مخاطب نتیجه استفاده از هنر خوب است
دیگران با این کارهاى هنرمندانهاى که بعضاً دارند، دارند یک باطلهائى را تبلیغ مىکنند؛ شگفت اینکه ما هم همان حرفها را قبول مىکنیم! همین سریال کرهاى که دارد پخش مىشود و همه دارند آن را مىبینند، یک تاریخسازى و افسانهى باطل است؛ آدم اگر بخواهد توى شاهنامه بگردد و اینجور داستانى را پیدا کند، ده پانزده تا از این داستانها مىشود پیدا کرد. منتها طرف هنر به کار برده؛ وقتى کسى هنرمندانه کار مىکند، پاداشش همین است که جنابعالى هم که هیچ علاقهاى به آن تاریخ و به آن فرهنگ ندارید، مىنشینید و با کمال علاقه گوش مىکنید و خواهى نخواهى آن فرهنگ را جذب مىکنید! این خاصیت هنر خوب است.1388/06/14
لینک ثابت
خلق آثار بزرگ سینمایی؛ ثمره پیشرفت در حوزه قصه نویسی
دوستان به مسئلهى قصهنویسى اشاره کردند. بله، من عقیدهام این است ما ضعیفیم. البته روح داستانسرایى در ایران ضعیف نیست؛ دلیلش هم داستانهاى فردوسى و مولوى است. البته رمان به این شکلى که در اروپا و روسیه متداول بوده - بهخصوص در قرنهاى نوزدهم و اینها که رمانهاى برجسته و بزرگ نوشته شده - چنین چیزى را ما در ایران نداریم؛ اما استعدادش را داریم. من عقیدهام این است؛ اینطور نیست که ما استعدادش را نداشته باشیم. البته ما در شعر برجستگى داشتهایم؛ اما به این شکل در رمان، نه؛ لیکن به نظر من مىشود. بعد از انقلاب هم یک کارهایى شده است؛ حالا در آن حدِّ از اعتلا نیست که آدم توقع دارد؛ اما اگر دنبال گرفته شود و واقعاً وزارت ارشاد روى این زمینه کار کند و بنویسند، مىشود. حالا بعضى از دوستان گفتند که قصه را براى سینما بنویسند. من نمىدانم، بیشتر از من شما واردید؛ آیا واقعاً باید قصه را براى سینما نوشت؟ خیلى از آثار بزرگ سینمایى که وجود دارد، از آثار کلاسیک و قصههاى قدیمى گرفته شده است؛ معلوم نیست رمانى براى این خصوص نوشته شده باشد. حالا گیرم که آن هم باشد، ما اگر در مسئلهى داستان و رمان و داستانسرایى پیشرفت کنیم، این کار انجام مىگیرد. آن وقت بیایید این موضوعات را به سینما بکشانید؛ خیلى برجستگى پیدا خواهد کرد. ما در زمینهى جنگ هنوز خیلى کارهاى نکرده داریم.1385/03/23
لینک ثابت
«زنده کردن اهمیت ایثار، انفاق، زهد و ریاضت» یکی از پیامهایی که باید به مردم منتقل شود
بهنظر بنده، یکى دیگر از پیامهایى که امروز باید روى آن کار کرد، پیام ایثار و انفاق و ریاضت و زهد است. الان پیامهایى منتقل مىشود که بنده سرنخ اینها را کاملاً در مطبوعات و نوشتههاى خارجى مىبینم و گاهى هم در مطبوعات و نوشتههاى خودِ ما و حرفزدنهاى بعضیها منعکس مىشود که ایثار و انفاق - جان و راحتى و آسایش خود را براى دیگران فداکردن - را کار ابلهانه و احمقانهاى وانمود و قلمداد مىکنند! در حالىکه بزرگترین زیباییهاى انسان، حضور چنین خصوصّیاتى در وجودش است و بزرگترین زیباییهاى یک ملت، وجود انسانهایى با این خصوصیّات است، که البته این مخصوص اسلام و تشیّع هم نیست، در همه جاى دنیا هست. منتها چون تشیّع مثالها و نمونهها و سمبلهاى بسیار برجستهاى مانند ماجراى کربلا و بقیهى ماجراهاى صدر اسلام دارد، طبعاً زندهتر و محسوستر و پُرتپشتر مىتواند حرف بزند. دیگران اینها را ندارند یا کمتر دارند و ما زیادتر داریم. کدام انسان منصفى در دنیا منکر این چیزهاست؟! بنابراین یکى از پیامهاى بسیار مهم این است که اهمیت ایثار، انفاق، زهد و ریاضت شخصى را در پیامهاى رادیویى و تلویزیونى زنده کنید.1381/11/15
لینک ثابت
دیکتاتوری جهانی پول و شهوت، یکی دیگر از پیامهایی که باید به مردم منتقل شود
یکى دیگر از پیامهایى که باید به ذهن مردم داده شود، حقیقت تلخى در دنیاست که عمداً سعى مىشود وجود محسوسِ آن نادیده گرفته شود و آن، دیکتاتورى پول و شهوت است. امروز پول در دنیا دیکتاتورى مىکند و هرچه پول بخواهد و پولدارها بخواهند، تحقّق مىیابد، ولو بهدست خودِ مردم. چون مردم در رأى دادنها و اقدامات عمومى معمولاً تحت تأثیر رسانههایند و رسانهها هم معمولاً در اختیار پولدارهاست. چند درصد رسانههاى دنیا دست غیرصهیونیستها و غیر سرمایهدارهاى بزرگ است؟ شاید بتوان گفت که همهى این دستگاههاى مهم و اثرگذارِ دنیا دست سرمایهدارهاى مهم و عمدتاً صهیونیستهاست. آنها هستند که خبرگزاریها را اداره مىکنند، خبر تولید مىکنند و به همهى دنیا مىفرستند و تلویزیونها را همانطور که خودشان مىخواهند، اداره مىکنند. حالا هم که این روشهاى ارتباطى جدید، این سایتهاى اینترنتى و فعّالیتهاى رفت و آمد سریع اطلاعات در اختیار آنهاست. هر کس پول بیشتر دارد، مىخواهد در این زمینهها فعّالیت بیشترى کند و مقصود خود را برآورده سازد. بنده بارها گفتم اینکه مىگویند رسانهها و روزنامهها در دنیا آزادند، درست است؛ اما روزنامهها مال چه کسانىاند؟ البته صاحبانِ روزنامهها آزادند، هرچه مىخواهند مىنویسند، هرچه به صرفشان باشد، مىنویسند و هرچه به صرفشان نیست، قطعاً نمىنویسند. مرحوم «حاج احمد آقا» مىگفت: به نظرم رسید یکى از پیامهاى امام را - به گمانم پیام حج بود - در یکى از روزنامههاى امریکا چاپ کنیم. ایشان خیال مىکرد امریکا جاى آزادى است و مىشود این پیام امام را آنجا ترجمه کرد و در روزنامهاى به چاپ رساند تا امریکاییها بخوانند و بگویند «عجب! امامى که اینقدر دربارهاش مىگویند، این حرفها را مىزند!» مىگفت هرچه پول خرج کردیم، نشد. بهنظرم گفت حاضر شدیم حدود صدهزار دلار خرج کنیم که این یک یا دو صفحه پیام در روزنامهاى از روزنامههاى امریکا چاپ شود؛ اما نشد که نشد! معلوم است که نمىشود.
یکى از همین آشناهاى خودمان از همان دانشجویان آنوقت که امروز مشغول یک کار دولتى است، کتابى راجع به لانهى جاسوسى و جریان تسخیر لانهى جاسوسى و جوانان نوشته است - اصلِ کتاب را به انگلیسى نوشته و بعد هم داده به فارسى ترجمه کردهاند - گفت هرچه کردیم ناشرین امریکایى حاضر نشدند این کتاب را چاپ کنند! مىگفت بالاخره یک ناشر کانادایى پیدا شد و با او قرارداد بستم و قبول کرد. بعد از مدّتى آن کانادایى مىگفت پدرم درآمد، آنقدر مرا تهدید مىکردند، آنقدر به من تلفن مىزدند! مسألهى نشر در دنیا اینطور است. این، دیکتاتورىِ کاملاً پنهان و بسیار نافذ پول و شهوت است. البته در قبال کارهاى آنها اگر کسى حرفى هم بخواهد بزند، خفه مىکنند. خوب؛ این واقعیّتى است که در دنیا وجود دارد. شما چرا نباید کارى کنید که یکایک مردم و جوانان ما با این واقعیّت آشنا شوند و بدانند که چنین چیزى وجود دارد تا لازم نباشد انسان براى بیان آن استدلال کند. باید کارى کنید که بدانند چنین دیکتاتورىاى وجود دارد. دشمن، دیکتاتورىاى را که نیست، با انواع شیوهها و ترفندهاى تبلیغاتى واقعیّت جلوه مىدهد؛ امّا دیکتاتورىاى را که با این وضوح وجود دارد، نمىگذارد که مردم بفهمند و بدانند. این در تصمیمگیرى مردم خیلى مؤثّر است.1381/11/15
لینک ثابت
«ایجاد حساسیت در مردم نسبت به حوادث مهم جهان» یکی از پیامهایی که باید به مردم منتقل شود
یکى از چیزهایى که انسان از رسانه توقّع دارد این است که از حوادث گذشته براى توضیح تهدیدهاى آینده و حوادثِ در شرف تکوین استفاده کند و مردم را نسبت به آنها حسّاس نماید. قضایاى جوامع انسانى و جهانى حقیقتاً مشابهند؛ چون با همهى تغییرى که در وضع زندگى انسانها بهوجود مىآید، عوامل تأثیرگذار حقیقى در زندگى انسانها همیشه چیزهاى معیّنى است. «سنّتاللَّه» که در قرآن مىبینید، همین است. «و لن تجد لسنّةاللَّه تبدیلا و لن تجد لسنّةاللَّه تحویلا» همینهاست؛ یعنى سنّتهایى وجود دارد و تبدیلها و تحولهایى بهوجود مىآید. مثلاً امروز قضایاى مشروطه براى ما کاملاً قابل درسگیرى و درسآموزى است. چون بنده در برههاى از سالهاى زندگىام با مسائل و قضایاى مشروطه خیلى اُنس داشتهام و کتابها و گزارشهاى متعدّد را نگاه مىکردم، امروز که نگاه مىکنم، مىبینم این قضایا و حوادث خیلى به هم نزدیک است. همچنین عوامل در انقلابهاى گوناگون دنیا؛ مثلاً انقلاب کبیر فرانسه یا انقلابهاى دیگر، مشابه است. عوامل مشابه است و نتایج مشابهى را هم مىدهد. مثلاً در انقلاب کبیر فرانسه عامل مخرّبى وجود داشته که ما جلوِ این عامل مخرّب را در اینجا گرفتیم و نگذاشتیم، مىبینیم آن نتایج مترتّب نشد، یا عاملى وجود داشته که آنجا تخریب ایجاد کرده، ما اینجا جلوِ آن را نگرفتیم، مىبینیم عیناً همان تأثیر و همان زیان را در اینجا هم بهطور مشابه داشته است.
از خیلى از قضایاى گذشته - چه در طول تاریخ و چه در عرض زمان - مىتوان قضایاى آینده را حدس زد. در دنیا یک حادثه پیش مىآید، مثلاً الان در ونزوئلا اشکال عمدهى این آقا که در آنجاست، این است که تسلیم آمریکاییها نیست. او رفیق و مرید «فیدل کاسترو» است. به آن معنا چپ هم نیست؛ مانند دیگر بخشهاى دنیا حکومت مىکند و فقط تسلیم آمریکاییها نیست. برایش چقدر مشکل درست کردند. مشکل را از چه راه درست کردند؟ از راه حضور مؤثّر سرمایههاى آمریکایى و شبه آمریکایى در کشور ونزوئلا. یعنى حضور مؤثّر سرمایهها درجاهاى مؤثّر ضربه زد و این خیلى درسآموز است. آقاى «ماهاتیر محمّد» بعد از آن واقعهى اقتصادى شرق آسیاى چند سال پیش، اینجا آمده بود و به بنده گفت: «ما در یک شب به مردمى گدا تبدیل شدیم!» البته کمى مبالغه مىکرد؛ اما واقعیّت قضیه این بود. علّت این بود که دست بیگانه بر پول و بر مراکز اصلى پول آنها مسلّط بود. بیگانگان یک وقت مصلحت دانستند و در ظرف چند ساعت کلّ موازنه و تعادل پولى آن کشور و اندونزى و کشورهاى دیگر را بههم زدند. در واقع به یک معنا بخشى از آن منطقه را نابود کردند. خوب؛ این در زمان خود ما براى ما عبرتآموز و درسآموز است.
الان هرچه حرف زده مىشود دربارهى جهانىسازى است. امروز همهى دستگاههاى مختلف، مروّج جهانىسازى شدهاند! جهانىسازى یک فرشتهى نجات شده که اگر ما به تجارت جهانى نپیوندیم، پدرمان درآمده است! خوب؛ آن طرف قضیه را ملاحظه نمىکنند که این تجارت جهانى و این جهانىسازى در تجارت و در بخشهاى دیگر اصلاً کار کیست، چه کسى دنبال این قضیه است، شرایط ما در قبال آن چیست و ما با نداشتن تجهیزات و ابزار و امکانات و وسایل امنیتى لازم چگونه مىتوانیم وارد این میدان عظیم درگیرى شویم!؟ بنده در اساس با تجارت جهانى مخالف نیستم. از چندى پیش از این - از زمان ریاست جمهورى قبلى تا امروز - که دنبال این قضیه هستند، بارها با من صحبت کردهاند. بنده هم گفتهام آنروز که ما بتوانیم با بنیهى کافى وارد این میدان شویم، اگر نشویم به خودمان ظلم کردهایم؛ اما اوّل باید بنیهاش را ایجاد کنیم. این را توجّه نمىکنند که اگر با نداشتن آمادگیهاى لازم وارد این میدان شویم، چه ضررهایى خواهیم برد. ما بایستى این را براى مردم روشن کنیم. منظورم فقط مسألهى جهانىسازى نیست؛ در عرایضى که عرض مىکنم این یک موضوع درجهى دو و سه است. مىخواهم بگویم از تجربههاى جهانى و از حوادثى که در گذشته در جهان اتّفاق افتاده یا در زمان ما در عرض تاریخ اتّفاق مىافتد، باید براى حدس زدن حوادث آینده و در شرفِ تکوین استفاده کنیم. بهنظر بنده، یکى از چیزهایى که باید روى آن خیلى تکیه کرد، حسّاس کردن مردم نسبت به تلاشهاى هرج و مرجطلبانه است. یکى از سیاستهاى دشمنان نظام اسلامى و دشمنان انقلاب، ایجاد هرج و مرج در جامعه است. هرج و مرج در شرایط کنونى براى دشمنان، مطلوب است. آنروز که یک حکومت دستنشانده مثل شاه سرِکار باشد، هرج و مرج بزرگترین نقطهى منفى است. مىآیند تعریف مىکنند که اینجا جزیرهى ثبات و جزیرهى امن است، و مىخواهند اینگونه باشد؛ اما آن وقت که حکومتى علیه آنهاست، سعى در هرج و مرج مىکنند. ما باید مردم را نسبت به مسألهى هرج و مرج حسّاس کنیم. باید جوانان را نسبت به این مسأله حسّاس کنیم که بدانند هرج و مرج یعنى چه؛ چه مشکلاتى دارد، چه تبعات غیرقابل تحمّلى دارد و چه کسانى از هرج و مرج در جامعه - چه هرج و مرج سیاسى و چه هرج و مرج اجتماعى و غیره - منتفع مىشوند.1381/11/15
لینک ثابت
لزوم رعایت حد نصاب هنری در همه بخشهای یک فیلم، به منظور القای درست پیام
چند نکتهى کوتاه هم راجع به فیلمها و مجموعههاى تلویزیونى عرض کنم.
مجموعهى یک فیلم یا یک زنجیرهى نمایشى بایستى پیامهاى درست را القا کند. اینهم با رسیدن به نصاب هنرى امکانپذیر است. هنرمندى، هم در نوشتن داستان فیلم لازم است، هم در بازیها، هم در کارگردانى و هم در بقیهى کارهاى فنّى یک نمایش. بایستى در همهى بخشها، آن حدّ نصاب هنرى واقعاً رعایت و حفظ شود تا بتواند آن پیام را درست القا کند. این کارى خیلى مهمّ و البته دشوار است. یک درجه پایینتر از آن، محاورهها یا به قول شما دیالوگهاى فیلم است که خیلى مهمّ است. از اینها نباید غفلت کرد. گاهى یک محاورهى درست و بجا در یک نقطه مىتواند حقیقتى را که شما مىخواهید با یک ساعت حرف زدن به ذهن مخاطب - بخصوص اگر جوان و نوجوان باشد - القا کنید، القا کند. از باب مثال عرض مىکنم: حرف مىزند مىگوید فلان کار را نکردم؛ جواب مىشنود: «آقا! مگر نمازت است که دیر شود؟!» یک جملهى «مگر نمازت است»، معلوم مىکند که نماز را نمىشود تأخیر انداخت. یا با جملهى «مگر وحى منزل است؟» معلوم مىشود که وحى منزل غیرقابل تغییر است. این نکتههاى بجا را، هم در زمینهى مسائل دینى مىشود آورد، هم در زمینهى مسائل سیاسى و هم در زمینهى فجایع رژیم طاغوت، که متأسفانه فیلمها و مجموعههاى تولیدى ما در این زمینه خیلى خالى است و این حقیقتاً نقص بزرگى است. در طول این بیست و چند سال کارهایى شده، بنده هم آشنا هستم؛ اما آنقدر فجایع و زشتیها در زندگى اینها - طاغوتیان - هست که هرچه گفته شود، کم است و مردم ما باید بدانند. وقتى پهلویها سرِکار آمدند، یکى از همّتهاى مهمّ خود را تخریب قاجاریه قرار دادند. قاجاریه خیلى بد بودند، اما نه به بدى پهلویها! آنها هم مستبد و وابسته و فاسد بودند، اما پهلویها بهمراتب از آنها بدتر بودند. بین آنها هم باکفایت و بىکفایت بود، بین اینها هم باکفایت و بىکفایت بود؛ یعنى نمىشود مقایسه کرد. یقیناً خیلى از کارهایى که آنها در گذشته کرده بودند، از کارهایى که اینها کرده بودند یا نسبت به زمان بهتر بود و یا در همان حدها بود. اما اینها سالهاى متمادى وقت صرف کردند براى اینکه آنها را بهکلّى ضایع کنند و خودشان را حق جلوه دهند.
ما یک رژیمِ بىکفایت، فاسد، وابسته، بىدین، سوءاستفادهچى و خودخواه و داراى دیگر ممیّزات زشت را برکنار کردهایم؛ ولى به مردم معرفى نمىکنیم که اینها چهکار کردند. بىکفایتى آنها یک کتاب است. وابستگى آنها یک کتاب است. فسادهاى اخلاقى و شهوانیشان یک کتاب است. فسادهاى اقتصادیشان یک کتاب است. هر کدام از این بخشها یک فصل مشبعى است. خوب؛ اینها باید به نسل جوان داده شود تا آنها دیگر جرأت نکنند نقاط منفى و تاریک خودشان را پنهان سازند و یک تاریخ مجهول و غلط را خلق نمایند و به ذهن جوانِ ناآشناى ما منتقل کنند. یکى از کارهایى که باید بشود، این است. این مثلاً در دیالوگها مىتواند بگنجد. گاهى این را مىتوان در یک جملهى کوتاه گنجاند. از جملهى مواردى که شما باید از نویسنده یا کارگردان یا تهیهکننده بخواهید، یکى همین است که این محاورهها، جهتدار و معنادار باشد. از آنها بخواهید که بعضى از محاورات بد، القاءکنندهى مفاهیم نادرست و عادات و اخلاق بد را بهکلّى حذف کنند. در این چیزها اصلاً رودربایستى نکنید. هیچ منافاتى ندارد. همین طنزها و تفریحها و فکاهیأت تلویزیونى که منتشر مىکنید، هر چقدر از محاورات پایین و عادات نادرست دور باشد، بهتر است. البته من روى طنز، قدرى تردید مىکنم؛ چون بعضى واقعاً طنز است، بعضى طنز نیست و فقط فکاهى است. فکاهى با طنز فرق دارد. بعضى واقعاً آن ظرفیت طنزى را ندارد و فقط فکاهى است. بعضى هم واقعاً طنز است و در بطن خود یک معناى جدّىِ خوبى دارد؛ کمااینکه گاهى این محاورهها نقش خیلى مهمى ایفا مىکنند.1381/11/15
لینک ثابت
مسأله عدالت، یکی از پیامهایی که در فیلمها باید به آن پرداخته شود
من چند نمونه از پیامها را بعد عرض میکنم. مسألهی عدالت یکی از این پیامهاست که باید در ذهن مردم جا بیفتد و نزد مردمِ طالب و عاشقِ عدالت - عدالت اجتماعی و عدالت اقتصادی، هر دو - به عنوان یک شعار اصلی شود. مثلاً ما فیلمی یا طنزی یا بیانی را پخش کنیم که نتیجهاش القای بیاعتنایی به عدالت به نفع یک شعار دیگر باشد. فرضاً ما شعار عدالت را در جامعه به شعار توسعه تبدیل کنیم. البته توسعه هم از نظر مردم و از نظر گویندگان و شنوندگان، مفهوم چندان روشنی نیست. این پیام یا این شعار به آن شعار تبدیل شود، بدون اینکه در این توسعه، عدالت در نظر گرفته شده باشد. این طبعاً همان حرکتی است که با آن نواخت عمومی که بایستی همهی دستگاه و اجزای این مجموعه با آن تطبیق کنند و با آن هماهنگ باشند و آن را پیش ببرند، تطبیق نمیکند.
پیامهایی که ما باید به ذهن مردم منعکس کنیم، کدامهاست؟ بهنظر من، یکی همین شعار عدالت است که عرض کردم. ما نباید از شعار عدلِ علوی عقبنشینی کنیم. مردم به عدلِ علوی نیازمندند و تشنهی آن هستند. حتّی به آن کسانی که اسم عدل را هم نمیآورند یا در جایی عدالت به نفعشان نیست - چون خودشان میخواهند بیعدالتی کنند و نمیخواهند عدالت را بگویند - اگر بیعدالتی شود، دادشان بلند میشود؛ یعنی آنها هم تشنهی عدالتند. بنده یک وقت گفتم همهی این شعارهای بزرگ مثل آزادی و استقلال قیودی دارند و آنچه هیچ قیدی ندارد، عدالت است. عدالت بهطور مطلق مورد نیاز و مورد مطالبهی جامعه است. نه اینکه بهطور مطلق میتوان عدالت را تحقّق بخشید، یا ما آن آدمهایی هستیم که میتوانیم. اما عدالت باید بهطور مطلق مطرح شود تا هر مقدار که میتوانیم پیش برویم.1381/11/15
لینک ثابت
«مسئله چیستی انقلاب و تداوم آن» یکی از پیامهایی که در فیلمها باید به آن پرداخته شود
یک پیام از پیامهای مظلوم و فراموش شدهای که بار دیگر بایستی به آن اهتمام ورزید و آن را به ذهنهای مردم منتقل کرد، عظمت و شکوه و اهمیت انقلاب اسلامی ماست. این انقلاب چیز کوچکی نبود و تمام هم نشده است. انقلاب فقط شورش کردن، به خیابان ریختن و جنجال کردن نیست. انقلاب یعنی تغییر بنیادینِ همهی نهادهای اصلی زندگی جامعه؛ تغییر بنیادینِ آنچه غلط و کج و نابجاست، به آنچه صحیح و مستقیم و بجاست. این حرف را ما از اوّل هم میگفتیم و چنین نیست که امروز بگوییم. این امری است که بتدریج و در طول زمان با تلاش و مجاهدت دائمی انجام میگیرد؛ مشروط بر اینکه روح و خواست و ضرورت انقلاب در مردم باقی بماند. چند سال است که پیامهای متعددی از طرف همان جبههی مقابلی که به آن اشاره کردم، مرتّب به مغز مردم وارد میشود که انقلاب تمام شد، انقلاب بیخود است و اصلاً انقلاب غلط است! آنها معنای انقلاب را تحریف میکنند و انقلاب را به معنای یک شورش کور، حرکت خشن و بیهدفمعنا میکنند و میگویند غلط بود، درست نبود و اصلاً دوران انقلابها تمام شده است!
شما این پیام را باید منتقل کنید که انقلاب چیست؛ انقلاب یک ضرورت است، تمام نشده و وظیفهی انقلابی بر دوش همه وجود دارد. نسلهای پیدرپی این را میپذیرند. حالا شایع شده که نسل دوم و نسل سوم و نسل چهارم، و هرکس برای خودش نسلی را تصویر و برایش احکامی صادر میکند. نسل سوم با نسل دوم هیچ تفاوتی ندارد.1381/11/15
لینک ثابت