روایت ماهاتیر محمد از واقعه اقتصادی شرق آسیا
یكی از چیزهایی كه انسان از رسانه توقّع دارد این است كه از حوادث گذشته برای توضیح تهدیدهای آینده و حوادثِ در شرف تكوین استفاده كند و مردم را نسبت به آنها حسّاس نماید. قضایای جوامع انسانی و جهانی حقیقتاً مشابهند؛ چون با همهی تغییری كه در وضع زندگی انسانها بهوجود میآید، عوامل تأثیرگذار حقیقی در زندگی انسانها همیشه چیزهای معیّنی است. «سنّتاللَّه» كه در قرآن میبینید، همین است. «و لن تجد لسنّةاللَّه تبدیلا و لن تجد لسنّةاللَّه تحویلا» همینهاست؛ یعنی سنّتهایی وجود دارد و تبدیلها و تحولهایی بهوجود میآید. مثلاً امروز قضایای مشروطه برای ما كاملاً قابل درسگیری و درسآموزی است. چون بنده در برههای از سالهای زندگیام با مسائل و قضایای مشروطه خیلی اُنس داشتهام و كتابها و گزارشهای متعدّد را نگاه میكردم، امروز كه نگاه میكنم، میبینم این قضایا و حوادث خیلی به هم نزدیك است. همچنین عوامل در انقلابهای گوناگون دنیا؛ مثلاً انقلاب كبیر فرانسه یا انقلابهای دیگر، مشابه است. عوامل مشابه است و نتایج مشابهی را هم میدهد. مثلاً در انقلاب كبیر فرانسه عامل مخرّبی وجود داشته كه ما جلوِ این عامل مخرّب را در اینجا گرفتیم و نگذاشتیم، میبینیم آن نتایج مترتّب نشد، یا عاملی وجود داشته كه آنجا تخریب ایجاد كرده، ما اینجا جلوِ آن را نگرفتیم، میبینیم عیناً همان تأثیر و همان زیان را در اینجا هم بهطور مشابه داشته است.
از خیلی از قضایای گذشته- چه در طول تاریخ و چه در عرض زمان- میتوان قضایای آینده را حدس زد. در دنیا یك حادثه پیش میآید، مثلًا الآن در ونزوئلا اشكال عمدهی این آقا كه در آنجاست، این است كه تسلیم آمریكاییها نیست. او رفیق و مرید «فیدل كاسترو» است. به آن معنا چپ هم نیست؛ مانند دیگر بخشهای دنیا حكومت میكند و فقط تسلیم آمریكاییها نیست. برایش چقدر مشكل درست كردند. مشكل را از چه راه درست كردند؟ از راه حضور مؤثّر سرمایههای آمریكایی و شبه آمریكایی در كشور ونزوئلا. یعنی حضور مؤثّر سرمایهها در جاهای مؤثّر ضربه زد و این خیلی درسآموز است. آقای «ماهاتیر محمّد» بعد از آن واقعهی اقتصادی شرق آسیای چند سال پیش، اینجا آمده بود و به بنده گفت: «ما در یك شب به مردمی گدا تبدیل شدیم!» البته كمی مبالغه میكرد؛ اما واقعیّت قضیه این بود. علّت این بود كه دست بیگانه بر پول و بر مراكز اصلی پول آنها مسلّط بود. بیگانگان یكوقت مصلحت دانستند و در ظرف چند ساعت كلّ موازنه و تعادل پولی آن كشور و اندونزی و كشورهای دیگر را به هم زدند. در واقع به یك معنا بخشی از آن منطقه را نابود كردند. خوب؛ این در زمان خود ما برای ما عبرتآموز و درسآموز است.1381/11/15
لینک ثابت
اتکا به مردم ؛علت پایداری حکومت کمونیستی کوبا
در کشور خودمان بسیاری از حقایق هست که خیلی از روشنفکران نمیفهمند فرضاً امکان ایستادگی در مقابل قدرتهای مستکبر و مسلط امروز عالم را تحلیلگران سیاسی نمیفهمند و میگویند مگر میشود در مقابل آمریکا ایستاد!؟ شما اگر به تحلیلهای تحلیلگران سیاسی نگاه کنید هرجا که باشند وقتی محاسبه میکنند، میگویند دودوتا چهارتاست، آنها پول دارند، تکنولوژی دارند، پیشرفتهای علمی دارند، مغزهای فعال دارند، قدرت تبلیغاتی دارند، قدرت سیاسی دارند، قدرت لشگرکشی دارند، ببینید با کویت چه کردند؟ با عراق چه کردند؟ و در جاهای دیگر چه کردند؟ چگونه میشود در مقابل آمریکا ایستاد؟ به هرحال اگر واقعاً کار دست تحلیلگرها و حسابگرهای روشنفکر و متخصصین و کارشناسان باشد همه باید بروند در مقابل آمریکا سرخم کنند و بگویند: هر چه شما میفرمائید همان است، اما تودهی مردم میگویند چرا نمیشود ایستاد؟ یعنی یک احساس روشنی دارند و اگر چه آن احساس علمی و تحلیلی که مخصوص روشنفکران است را ندارند اما احساس روشن غیرعملی و ادراکی دارند و میگویند چرا نمیشود ایستاد، بعد هم در عمل که نگاه میکنیم میبینیم واقعاً میشود ایستاد! چون وقتی یک ملتی تصمیم گرفت میایستد. امروز هم دنیای استکباری در یک تحلیل نهایی، یک روشنفکر متخصصی که احساسات صحیح و دقیق داشته باشد و مسائل را بدون زاویههای دید مخصوص دنبال بکند، بالاخره به همین نتیجه میرسد و میبیند که تمام همّ و غمّ استکبار دنیا این است که عقاید تودهها را برگرداند به آن طرفی که خودشان میخواهند، چون اگر عقاید تودهها در آن طرفی که آنها میخواهند قرار نداشته باشد، واقعاً نمیشود با اینها مقابله کرد. ولذا با تودههای مردم چه باید کرد؟ آیا میشود آنها را کشت؟ چنین چیزی امکان پذیر نیست. آیا امروز میشود حکومتهای متکی به مردم را تکان داد؟ شما ببینید حکومتهای اروپای شرقی که غیرمردمی و حکومتهای حزبی صدرصد و متکی به حزب کمونیست بودند، مکانیزم مخصوص حزب کمونیست یک نفر را بر سرکار میآورد، مثل بسیاری از دولتهای اروپای شرقی که به پشتیبانی دولت شوروی سرکار آمده بودند. هرجا با شوروی مخالفت میکردند آنها وارد میشدند. در چکاسلواکی، در لهستان، در مجارستان و در بلغارستان شورویها هرچه میخواستند همان میشد، یعنی حکومت واقعاً از مردم منقطع بود و هیچ منش مردمی نداشت، لذا با یک اشاره در ظرف چند ماه همهی اینها مثل ساختمانهای مقوایی که آب زیر پایشان بیفتد، همه خم شدند و فرو ریختند. حکومت کوبا که در قلب آمریکا و زیر گوش آمریکاست با آن همه دشمنی که آمریکا دارد هنوز آنگونه نشده است و با وجود اینکه آقای بوش و دیگران در مصاحبههایشان حرص و جوش میخوردند هنوز سرجایش ایستاده است و من بعضی از اوقات که مجلههای آمریکائی را مطالعه میکنم، میبینم مرتب کاریکاتور و طنز درست میکنند و این مطلب در آنجا منعکس است. البته حکومت کوبا مشکلات دارد، اما چون بطور نسبی یک اتکائی به مردم دارد و چون با مردم خودش مبارزه کرد. و به اتفاق مردم سرکار آمده، مردم هم او را به اسم فیدل میشناسند و من که از نزدیک با او مفصل صحبت کردم اخلاقاً یک آدم مردمی است و اینکه هنوز نتوانستند با او کاری بکنند، به خاطر این است که متکی به مردم است. گرچه بر اثر تبلیغات و فشار آوردن روی افکار عمومی و بر اثر فشار اقتصادی ممکن است او را هم از پای درآورند و نهایتاً هم این کار را میکنند، اما ببینید چقدر تفاوت دارد؟ اینجا افکار عمومی پشت سر دولت هست و آنجاها نبود، لذا مشکل برایشان افکار عمومی است، پس اینکه قدرتهای گردن کلفت، آنجاهایی که افکار و تبلیغاتشان کارگر نشده باشد نمیتوانند کاری بکنند یک حقیقتی است که این حقیقت را یک متخصص و یک کارشناس و یک اقتصاددان و یک سیاسی حرفهای نمیفهمد، اگر هم بگوئیم: میگوید ممکن نیست با آمریکا در افتاد. لکن تودهی مردم این حقیقت بسیاری از حقایق از همین قبیل را میفهمند، البته مشروط براینکه با تودههای مردم در میان گذاشته شده باشد.1371/03/06
لینک ثابت