مردم ایران, کارگزاران نظام, احساس مسئولیت, لغزش مسئولین, کمکاری
اگر مسؤولان کوتاهی کنند، این جزو گناهانی است که تأثیرش نه فقط برای اشخاص خودشان، بلکه برای ملّت ، تأثیر مخربی خواهد بود.1385/07/18
لینک ثابت
اختلافافکنی, کارگزاران نظام, لغزش مسئولین
ایجاد اختلاف یا دامن زدن به اختلاف، جزو گناهان مخصوص طبقهی ماها مجموعهی مسئولان و سیاستمدارها است.1385/07/18
لینک ثابت
هر چه آدم بالاتر باشد، لغزش او خطرناکتر است1381/04/26
لینک ثابت
تغییر تفکر عده ای از مسئولان از کمونیستی به سرمایه داری
مهمترین نقاط ضعفى که در زمینه مسؤولان وجود دارد - که من آن روز هم در میدان امام اشاره مختصرى به آن کردم و الان آن را براى شما جوانان بیشتر باز مىکنم - چند مورد است: ... در حوزه اندیشه، قانونشکنى مىکنند. حوزه اندیشه و فکر هم قوانینى دارد و باید از آن قوانین پیروى کرد. اگر کسى درباره یک مبناى فکرى شبههاى دارد، قانونش این است که آن را در مراکز تخصّصى و محافل علمى مطرح کند. یا باید شبهه را برطرف کرد و از ذهن خود زدود، یا اگر شبهه اشکال واقعى است، آن را به یک نظریّه تبدیل کرد و ذهنهاى اهل علم و اهل نظر را نسبت به آن منقاد نمود. این حضرات از این قانون پیروى نمىکنند. شبههاى به ذهن آنها مىآید، خودشان دچار بىاعتقادى مىشوند و بر اثر هزار گونه ابتلاء و گرفتارى، پایههاى ایمان عمیق قلبىشان را موریانه هوى و هوس و رفاهزدگى و دنیاطلبى مىجود و مىخورد و شبههدار مىشوند؛ آنگاه مىآیند شبهه را در افکار عمومى مطرح مىکنند و اسمش را هم تجدیدنظر مىگذارند! این خیانت به افکار عمومى است. تجدیدنظر یعنى چه؟ یک وقت معناى تجدیدنظر این است که انسان از خطایى، اندیشمندانه و منصفانه برمىگردد. این امر بسیار خوبى است؛ اما تجدیدنظرهاى سیاسى، مصلحتى و ناشى از تغییر موقعیّتها و تطمیع دشمن، تجدیدنظر نیست؛ اینها هُرهُرىمسلکى است.
ما در اسلام اجتهادِ دائم داریم. اجتهاد دائم، یعنى انسانِ صاحبنظر همیشه در صدد تکمیل فکر خود است. در راه تکامل، گاهى انسان خطایى را تصحیح مىکند؛ این درست و خوب است. در طریق فکر اسلامى، صاحبنظران، اندیشمندان و انسانهایى که قدرت اجتهاد و استنباط در مبانى فکرى و نظرى انقلاب را دارند - نه هر کسى که ادّعا دارد، نه کسى که صلاحیتهاى علمى و فکرى لازم را کسب نکرده است - دائم باید فکر کنند و اندیشه را تکمیل نمایند. این امر خوبى است.
نباید تابع حزب باد باشیم و هر روز، باد به هر طرف که وزید، آنگونه تصمیم بگیریم؛ یا نگاه کنیم ببینیم دشمن چه ژستى مىگیرد، ما هم ژست خود را با او تطبیق کنیم؛ اگر او اخم کرد، ما چهره ترسآلود بگیریم؛ اگر او حرف تندى زد، ما چهره معذرتطلبانه به خود بگیریم! اینکه نشد.
انسان اگر زندگى سیاسى بعضى افراد را از اوّلِ انقلاب تا بهحال نگاه کند، مىبیند ملغمه عجیبى از انواع و اقسام فکرهاست! یک روز بود که چنین آدمهایى به این اکتفا نمىکردند که در شعارها، مردم فقط «مرگ بر امریکا و مرگ بر شوروى» بگویند. مىگفتند باید بگوییم «مرگ بر شرق و غرب»! ما مىگفتیم شوروى سمبل یک تفکّر و یک راه غلط است؛ امریکا سمبل جنایت و ستم است؛ چه دلیلى دارد شما بگویید «مرگ بر شرق و غرب»؟! مىگفتند شما محافظهکار و سازشطلبید! از جمله همین حضرات، امروز کسانى هستند که حاضرند بروند رسماً در مقابل امریکا و انگلیس عذرخواهى کنند و بگویند ما غلط کردیم، اشتباه کردیم به شما بدگویى کردیم؛ ما را ببخشید! بعضى از همین افراد، آن روز در اوایل انقلاب، روى تندیهاى بىرویّه، چنان نظرات عجیب و غریب اقتصادىاى مطرح مىکردند که انسان شاخ درمىآورد! مىگفتیم اینها کجایش اسلامى است؟ مىخواستند تفکّرات بسیار تندِ چپِ سوسیالیستى را به اسم اسلام تحمیل و پیاده کنند. بعضى از آنها که مسؤولیت داشتند، کارهاى بدى هم در آن روز انجام دادند. من فراموش نمىکنم، ما در شوراى انقلاب - سالهاى 57 و 58 - قانونى داشتیم که سرمایهداران قبل از انقلاب را به چهار دسته تقسیم کرده بود: بند (الف)، بند (ب)، بند (ج)، بند (د). بند (ب) کسانى بودند که سرمایههاى آنها از طریق نامشروع و غیرقانونى به دست آمده بود؛ حکمش هم این بود که دولت باید آن سرمایهها را تصرّف کند. بند (ج) کسانى بودند که سرمایههاى آنها از راه نامشروع به دست نیامده بود؛ لیکن وامهاى کلانى از بانکها گرفته بودند، تقلّب کرده بودند و پول را پس نداده بودند. بنابراین آنها مىبایست وامهاى خود را ادا مىکردند. اگر ادا مىکردند، کارخانهها مال خودشان مىشد؛ اما اگر پرداخت نمىکردند، کارخانههاى آنها تصرّف مىشد. اوایل ریاست جمهورىِ من گروهى مسؤول تشخیص بند (ب) و (ج) و اینطور کارها بودند. البته این کارها دست بنده به عنوان رئیس جمهور نبود؛ دست نخستوزیر و دستگاه هیأت دولت بود. من اطّلاع پیدا کردم یک عدّه در این هیأت هستند و اصرار دارند که بند (ج) را به بند (ب) تبدیل کنند؛ یعنى کارخانهاى که مىشد صاحب آن بدهکارىاش را به بانک بدهد، بعد کارخانهاش را راه بیندازد و کار کند و کارگرانش هم بىکار نباشند، مىخواستند نگذارند این کار انجام گیرد. در آن موقع، چنین گرایش چپ ضدّ سرمایهدارى افراطىِ نابحق وجود داشت. همان آدمها امروز کسانى هستند که حاضرند در مقابل کمپانىداران و سرمایهداران صهیونیستى فرش قرمز پهن کنند تا به ایران بیایند و سرمایهگذارى کنند! انسان از چپترین ایده مارکسیستى، به افراطىترین ایده دست راستىِ اقتصادى متحوّل شود؛ اسمش را هم تجدیدنظر بگذارد! این تجدیدنظر نیست؛ این هُرهُرى مسلکى است. آن روز افراط بود، امروز هم افراط است. وجود این آدمهاى تجدیدنظرطلب در برخى از دستگاههاى گوناگون، اسباب زحمت و خطر است. اگر در دانشگاه باشند، ضرر مىرسانند؛ اگر در دولت باشند، ضرر مىرسانند؛ اگر در مجلس باشند، ضرر مىرسانند؛ هرجا و در هر نقطهاى باشند، ضرر مىرسانند. یکى از آسیبهاى ما این است.1380/08/12
لینک ثابت