استعمار نو / استعمار جدید
اگر شما بتوانید گوهر اسلام ناب و آن درخشندگیها را، به آن شکلی که بتواند در جامهی آراستهی علم، خودش را نشان بدهد، ارائه دهید، کار بزرگی که کردهاید، این است که راه را برای ورود نخبگان در این میدانها باز کردهاید. آمیزش علم و معنویت، علم و ایمان، علم و اخلاق، آن خلأ امروز دنیاست. دانشگاه اسلامی، علم و ایمان، علم و معنویت، علم و اخلاق را با هم همراه میکند. علم را میآموزد و جهتگیری علم را از اخلاق و ایمان میگیرد. این که گفتند علم با دین میسازد یا نمیسازد، این ندیدن منطقهی نفوذ علم و دین است؛ اینها هر کدام یک منطقهی نفوذی دارند؛ تلفیق اینها، این است که علم -یعنی این سلاح را - ایمان - یعنی آن بهکار برنده - میگیرد و جهتش را مشخص میکند؛ با این سلاح میشود بهترین و بدترین آدمها را هدف قرار داد؛ منتها تا این سلاح دست که باشد؟ این سلاح «علم» است و «ایمان» جهت آن را مشخص میکند. اگر ایمان بر دانش غربی تسلط داشت، دانش غربی به بمب اتم نمیرسید، تا بعد اینقدر تویش گیر کنند که چه کارش کنیم؛ محدودش کنیم؛ نگذاریم تا دنیا ویران نشود. کارشان اصلاً به اینجا نمیرسید. اگر ایمان با دانش همراه بود، اصلاً استعمار و استعمار نو - که استعمار نو مخلوق دانش بود - به وجود نمیآمد. تسلط بر کشورها، تصرف کشورها، تسلط قهرآمیز بر ملتها و بردن ثروت ملتها - که این بلای این دویست سال گذشتهی دنیا و ملتهاست - اینها اصلاً به وجود نمیآمد. علمِ جدا از ایمان، این است و شما در دانشگاه اسلامی، میخواهید این خلأ را پُر و علم را با ایمان آمیخته کنید؛ یعنی دانش را چه در بافت درونی خودش، چه در استنتاجش و چه در جهتگیریهایی که در آن به کار خواهد رفت، از ایمان سیراب کنید.۱۳۸۴/۱۰/۲۹
لینک ثابت
اگر ایمان با دانش همراه بود، اصلاً استعمار و استعمار نو - که استعمار نو مخلوق دانش بود - به وجود نمیآمد. تسلط بر کشورها، تصرف کشورها، تسلط قهرآمیز بر ملتها و بردن ثروت ملتها - که این بلای این دویست سال گذشتهی دنیا و ملتهاست - اینها اصلاً به وجود نمیآمد۱۳۸۴/۱۰/۲۹
لینک ثابت
گر ایمان با دانش همراه بود، اصلاً استعمار و استعمار نو که مخلوق دانش بود به وجود نمیآمد.۱۳۸۴/۱۰/۲۹
لینک ثابت
استعمار نو مخلوق دانش بود.۱۳۸۴/۱۰/۲۹
لینک ثابت
تردید نباید کرد که دنیای استکبار، بیداری مسلمانان و اتّحاد اسلامی و پیشرفت ملتهای ما در میدانهای دانش و سیاست و نوآوری را، بزرگترین مانع سلطه و سیطرهی جهانی خود میشمارد و با همه ی توان با آن میستیزد. تجربه ی دوران استعمار و نواستعماری پیش روی ما ملتهای مسلمان است. امروز که دوران استعمار فرانوین است باید از آن تجربهها درس بیاموزیم و باردیگر برای مدّتی طولانی، دشمن را برسرنوشت خود مسلط نکنیم۱۳۸۴/۱۰/۱۹
لینک ثابت
تجربه ی دوران استعمار و نواستعماری پیش روی ما ملتهای مسلمان است. امروز که دوران استعمار فرانوین است باید از آن تجربهها درس بیاموزیم و باردیگر برای مدّتی طولانی، دشمن را برسرنوشت خود مسلط نکنیم۱۳۸۴/۱۰/۱۹
لینک ثابت
یک نمونهی دیگر از ناکامیهای تجربهی غربی در ادارهی بشر و تأمین خوشبختی انسان، مسألهی استعمار است. شما ببینید پدیدهی استعمار چه بر سر دنیا آورد. اگر شما به آفریقا مسافرت کنید، یک نمونهی بارز پدیدهی استعمار را در آنجا میبینید. آفریقا قارهیی است که هم استعداد انسانی در آنجا هست، هم استعداد عجیب طبیعی. اروپاییها به آنجا رفتند و با کشتار و قتل و غارت، از بیخبری مردم استفاده کردند و حتّی مجسمههای خودشان را به عنوان آزادکنندهی این کشورها در آنجاها نصب کردند؛ یک نمونهاش کشور زیمبابوه بود. من وقتی به آنجا رفتم، دیدم مجسمهیی را در وسط جنگلی - که از تماشاگاههای معروف زیمبابوه است - نصب کردهاند. گفتم این کیست؟ گفتند مجسمهی سردار انگلیسی است که اولبار زیمبابوه را فتح کرد و به انگلیسیها داد! اسم او «رودِز» یا «رودْز» بود، که کشور زیمبابوه سالهای متمادی به نام او «رودزیا» نامیده میشد! شماها یادتان نیست؛ قبل از انقلاب، زمان جوانی ما، اسم کشور زیمبابوه به رودزیا تغییر داده شد. آمدند کشور را گرفتند، روی منابع دست گذاشتند، انسانها را تحقیر کردند، برده گرفتند و دهها بلا بر سر مردم آوردند؛ آخر هم اسم خودشان را روی آن کشور گذاشتند؛ یعنی این کشور متعلق به ماست! هند یک نمونهی دیگر آن است. اگر کتاب «نهضت آزادی هند» را - که حدود سیوپنج سال پیش بنده آن را ترجمه کردم - ببینید، نشان میدهد که در شبهقارهی هند چه شده است. بنابراین مسألهی استعمار، یک نمونه از تجربهی غربی است.
یک نمونهی دیگر، فاشیسم است. ممکن است کورههای آدمسوزییی که یهودیها ادعا میکنند، دروغ باشد؛ اما جنایات هیتلر دروغ نیست. فاشیسم یک نمونه از تجربهی غربی است. کمونیسم و اردوگاههای کار اجباری و به سیبری فرستادن و بقیهی چیزها از همین قبیل است. لیبرالیسم را هم امروز شما دارید مشاهده میکنید؛ زندان ابوغریب و زندان گوانتانامو و زندانهای دیگر. من در گزارشی خواندم که امریکاییها دهها زندان شبیه ابوغریب و گوانتانامو در سرتاسر دنیا دارند؛ اما هیچکس از آنها خبر ندارد و اجازهی افشاء نمیدهند. در افغانستان امریکاییها زندان دارند و خدا میداند در بسیاری جاهای دیگر هم دارند. در گزارشهای موثق این را خواندهایم، امریکاییها هم این را انکار نکردهاند. استعمار نوینی که دهها سال بر کشورها حاکم بود، و استعمار فرانوینی که امروز حاکم است، و طرحهای بلندپروازانه و جاهطلبانه و ظالمانهیی که نسبت به کشورها دارند، نمونههایی از این جنایتهاست.۱۳۸۴/۰۲/۱۹
لینک ثابت
از ناکامی های تجربه ی غربی در اداره ی بشر و تأمین خوشبختی انسان، مسأله ی استعمار است. شما ببینید پدیده ی استعمار چه بر سر دنیا آورد. اگر شما به آفریقا مسافرت کنید، یک نمونه ی بارز پدیده ی استعمار را در آن جا می بینید. آفریقا قاره یی است که هم استعداد انسانی در آن جا هست، هم استعداد عجیب طبیعی. اروپایی ها به آن جا رفتند و با کشتار و قتل و غارت، از بی خبری مردم استفاده کردند و حتّی مجسمه های خودشان را به عنوان آزادکننده ی این کشورها در آن جاها نصب کردند؛ یک نمونه اش کشور زیمبابوه بود. من وقتی به آن جا رفتم، دیدم مجسمه یی را در وسط جنگلی - که از تماشاگاه های معروف زیمبابوه است - نصب کرده اند. گفتم این کیست؟ گفتند مجسمه ی سردار انگلیسی است که اول بار زیمبابوه را فتح کرد و به انگلیسی ها داد! اسم او «رودِز» یا «رودْز» بود، که کشور زیمبابوه سالهای متمادی به نام او «رودزیا» نامیده می شد! شماها یادتان نیست؛ قبل از انقلاب، زمان جوانی ما، اسم کشور زیمبابوه به رودزیا تغییر داده شد. آمدند کشور را گرفتند، روی منابع دست گذاشتند، انسانها را تحقیر کردند، برده گرفتند و ده ها بلا بر سر مردم آوردند؛ آخر هم اسم خودشان را روی آن کشور گذاشتند؛ یعنی این کشور متعلق به ماست! هند یک نمونه ی دیگر آن است. اگر کتاب «نهضت آزادی هند» را - که حدود سی وپنج سال پیش بنده آن را ترجمه کردم - ببینید، نشان می دهد که در شبه قاره ی هند چه شده است. بنابراین مسأله ی استعمار، یک نمونه از تجربه ی غربی است.
یک نمونه ی دیگر، فاشیسم است. ممکن است کوره های آدم سوزی یی که یهودی ها ادعا می کنند، دروغ باشد؛ اما جنایات هیتلر دروغ نیست. فاشیسم یک نمونه از تجربه ی غربی است. کمونیسم و اردوگاه های کار اجباری و به سیبری فرستادن و بقیه ی چیزها از همین قبیل است. لیبرالیسم را هم امروز شما دارید مشاهده می کنید؛ زندان ابوغریب و زندان گوانتانامو و زندان های دیگر. من در گزارشی خواندم که امریکایی ها ده ها زندان شبیه ابوغریب و گوانتانامو در سرتاسر دنیا دارند؛ اما هیچ کس از آنها خبر ندارد و اجازه ی افشاء نمی دهند. در افغانستان امریکایی ها زندان دارند و خدا می داند در بسیاری جاهای دیگر هم دارند. در گزارش های موثق این را خوانده ایم، امریکایی ها هم این را انکار نکرده اند. استعمار نوینی که ده ها سال بر کشورها حاکم بود، و استعمار فرانوینی که امروز حاکم است، و طرح های بلندپروازانه و جاه طلبانه و ظالمانه یی که نسبت به کشورها دارند، نمونه هایی از این جنایت هاست۱۳۸۴/۰۲/۱۹
لینک ثابت
[مستکبران] میخواهند استعمار را در شکل کاملاً جدید آن در عراق مُسْتَقَر سازند. در این استعمار فَرانُوین، مزدوران بیگانه مانند گذشته بطور مستقیم از سوی استعمارگران به کار گماشته نمیشوند، بلکه در انتخاباتی که رأی مردم با تقلب و خدعههای رائج نادیده گرفته شده، کسانی بنام مُنْتَخَب مردم بر سرکار میآیند. نام و ظاهر کار دموکراسی وباطنِ آن، حاکمیت مطلق بیگانه بر ملت مظلوم است.۱۳۸۳/۱۰/۲۹
لینک ثابت
مستکبران میخواهند استعمار را در شکل کاملاً جدید آن در عراق مُسْتَقَر سازند.۱۳۸۳/۱۰/۲۹
لینک ثابت
در این استعمار فَرانُوین، مزدوران بیگانه مانند گذشته بطور مستقیم از سوی استعمارگران به کار گماشته نمیشوند، بلکه در انتخاباتی که رأی مردم با تقلب و خدعههای رائج نادیده گرفته شده، کسانی بنام مُنْتَخَب مردم بر سرکار میآیند۱۳۸۳/۱۰/۲۹
لینک ثابت
در استعمار نو نام و ظاهر کار دموکراسی وباطنِ آن، حاکمیت مطلق بیگانه بر ملت مظلوم است.۱۳۸۳/۱۰/۲۹
لینک ثابت
امروز دنیا در پنجه ی خونریز استکبار جهانی در چه وضعیتی است. امروز همان داستان استعمار است، منتها با شیوه ی نو. یک روز استعمارِ کهنه بود - استعماری که بعدها اسمش را گذاشتند استعمار کهنه و کهن - می رفتند بر کشورها تسلط پیدا می کردند؛ مثل هند، مثل الجزایر، مثل خیلی از کشورهای دیگر. با بیداری ملتها این استعمار از بین رفت و دیگر نتوانستند ادامه دهند. البته در سالهای دوران استعمار، ملتها را فشردند و واقعاً رمق آنها را گرفتند؛ ولی به هرحال استعمار کهن از بین رفت و جای آن، استعمار نو را آوردند. استعمار نو این بود که در رأس کشورها بیگانگان نمی آمدند حکومت کنند؛ مثل دوران استعمارِ قدیم نبود که حاکم انگلیسی برود در هند حکومت کند؛ نه، از خود کشورها کسانی را می گماشتند؛ مثل رژیم طاغوت، مثل رضاخان و پسرش، و مثل بسیاری از دولتهای دیگر کشورهای جهان سوم - به قول خودشان - و از جمله کشورهای اسلامی. سالهای متمادی ملتها را فشردند؛ مستبدان را آوردند؛ نظامی های کودتاچی را سرکار آوردند و هرطور توانستند، از حضور ملتها مانع شدند. امروز می بینند این هم بُردی ندارد؛ لذا راه دیگری را برای تسلط بر کشورها در پیش گرفته اند و آن، نفوذ در ملتهاست؛ که این همان چیزی است که من چندی پیش گفتم استعمار فرانو. بالاتر از استعمار نو، یک نوع استعمار دیگر است. ایادی خودشان را به کشورها بفرستند و با پول و تبلیغات و اغواگری های گوناگون و رنگین نشان دادن و موجه نشان دادن چهره ی مستکبران ظالم عالم، بخشی از ملتها را اغوا و تحریک کنند. البته این هم به جایی نخواهد رسید؛ چون چهره ی استعمار و استکبار زشت تر از این حرفهاست؛ نمی تواند ظلم و ستمگری و ددمنشىِ خود را پنهان کند؛ نمونه اش عراق است. شما ببینید اینها در عراق چه می کنند. امروز پرچم حقوق بشر در دست امریکا و انگلیس و کشورهایی از این قبیل، به یک چیز مسخره و خنده آور تبدیل شده است! امروز ماجرای زندان ابوغریب، زندان گوانتاناموی امریکا، رفتار با ملتها به وسیله ی مسلحین و چکمه پوشان امریکایی و انگلیسی، داستان همیشگی ملتهاست. ممکن است ملتها الان تظاهری نکنند، اما این وقایع در دلشان تأثیرات عمیقی دارد و یک روز خودش را نشان خواهد داد۱۳۸۳/۱۰/۱۹
لینک ثابت
امروز دنیا در پنجه ی خونریز استکبار جهانی در چه وضعیتی است. امروز همان داستان استعمار است، منتها با شیوه ی نو.۱۳۸۳/۱۰/۱۹
لینک ثابت
استعمار فرانو, استعمار نو
استعمار را برای ما تعریف کردند، استعمار نوین را هم در کتابهای گوناگون برای ما تعریف کردهاند؛ اما استعمار را وقتی تعریف کردند که سالهای متمادی از آن گذشته بود. استعمار نو را هم جامعهشناسهای دنیا زمانی برای ما تعریف کردند که سالهای متمادی از آن گذشته بود. استعماری که امروز مطرح است، بالاتر از نو است؛ کاملاً جدید است؛ استعمار تازهیی که ملتها را در چنبرهی خودش گرفتار میکند و مجال تکان خوردن را به آنها نمیدهد و دقیقاً باید طبق میل همان مجموعه عمل شود. در این ذیلِ بشری - که میلیاردها انسان در آنجا حضور دارند - گرسنگی و فقر و بیسوادی و ناکامی و محرومیت در حد اعلی وجود خواهد داشت. در رأس، حد اعلای کامیابی و سلطه و اقتدار زر و زور وجود خواهد داشت؛ قدر متوسطی هم وجود دارند که به نحوی زندگی خود را میگذرانند. چشمانداز و چیزی که در نهایتِ این سیطره و سلطه پیشبینی میشود، این است. لذا مجموعهی غیور ِ با ایمانِ توانای آگاه از جوانب امر که مقابل این حادثه ایستاده، ایران اسلامی است.۱۳۸۳/۰۹/۱۱
لینک ثابت
یک شهر اشغال شده یا در حال اشغال را در نظر بگیرید - فرض کنید بصره یا کابل - شهری که نیروهای نظامىِ دشمن و بیگانهیی یا وارد آن شده و آنجا را اشغال کرده، یا در حال اشغال آن است و دارد پیشروی میکند. مردمی که در این شهر هستند، بهطور منطقی چند دسته خواهند شد:
یک دسته کسانی هستند که از پیش با اشغالگر تفاهم کردهاند؛ الان هم به استقبالش میروند؛ از آمدن او هم برای خودشان سودی تصور میکنند و با او همکاری میکنند. اسم اینها را مثلاً گروه خائنین بگذاریم.
یک دسته کسانی هستند که این کار را نکردهاند؛ استقبال نمیکنند، اما الان که دشمن دارد میآید یا آمده است، فرصتطلبی میکنند و میروند خود را به او نزدیک میکنند و به او کمک میرسانند؛ به امید اینکه از او کمکی، سایهی دستی و توجهی دریافت کنند. اسم این گروه را فرصتطلبان بگذاریم.
یک گروه بهطور طبیعی حال و حوصلهی این کارها را ندارند؛ یا ترسو هستند، یا جبان هستند، یا آگاهی لازم را ندارند؛ بنابراین در خانهها میمانند و تسلیم سرنوشت میشوند.
یک گروه احتمالاً یا منطقاً کسانی هستند که تحت تأثیر تبلیغات اشغالگر قرار میگیرند؛ چون اشغالگر بالاخره با خودش تبلیغاتی دارد، کاغذهایی پخش میکند، بلندگوهایی روشن میکند و به نحوی حضور خود را توجیه میکند. این افراد تحتتأثیر قرار میگیرند و میگویند حضور دیگران چه عیبی دارد. بنابراین آنها هم اینگونه تسلیم میشوند.
یک گروه هم، احتمالاً یا میتوان گفت غالباً کسانی هستند که ایستادگی میکنند. ایستادگی آنها ناشی از این است که میدانند اشغالگری به زیان آنهاست؛ میدانند از بین رفتنِ هویت ملی چه معنای مصیبتباری برای یک مجموعهی ملی دارد؛ میدانند که اشغالگر وقتی خوب مسلط شد، به هیچ کس و به هیچ چیز رحم نخواهد کرد؛ بنابراین عشق به خانه و شهرِ خودشان، آنها را از خانه بیرون میکشاند و مشغول مقاومت میشوند. البته بعضیها فقط از خانهی خودشان دفاع میکنند؛ بعضیها همتشان بیشتر است و از محله یا کل شهر دفاع میکنند؛ طبعاً این گروه میشوند آماج اصلی دشمن. دشمن همهی امکاناتش را بسیج میکند برای اینکه این گروه را از سر راه خود بردارد.
مطالبی که عرض میکنیم، تخیل نیست؛ واقعیتی است که تقریباً در سراسر دنیا اتفاق افتاده. نمیخواهیم گذشتههای خیلی دور را در تاریخ کاوش کنیم؛ اما در یکی دو قرن اخیر شما ماجراهای فراوانی را شنیدهاید. در آسیا، در آفریقا، در قارهی امریکا و در کشور کنونی امریکا، همین اتفاق افتاد. به تعبیر خودشان کُتسرخها - یعنی سربازان انگلیسىِ اشغالگر - آمده بودند و کشور در اختیار آنها بود؛ عدهیی تسلیم و سازگار و کمککار آنها بودند، یک عده هم ایستادگی میکردند - ماجراهای جورج واشنگتن و وقایعی که لابد در تاریخ و رمانها خواندهاید یا در فیلمها دیدهاید - و بالاخره هم پیروز شدند.
در آسیا، هندوستان از همین قبیل است؛ نود سال - از ۱۸۵۷ تا ۱۹۴۷ - با انگلیسیها جنگیدند و مبارزه کردند. آنجا هم یک عده سازشکار بودند، یک عده مسالمتآمیز برخورد میکردند، یک عده در خانهها بودند؛ اما یک عده هم جنگیدند و بالاخره پیروز شدند؛ گاندی رهبر کشور شد؛ جواهر لعل نهرو رئیس مقتدر دولت استقلال شد و تا امروز هند یکی از کشورهای سرافراز در دنیاست؛ کشوری است که با یک میلیارد جمعیت دارد حرکت و پیشروی میکند و مشکلات خودش را یکی پس از دیگری پشت سر میگذارد.
در جنگ جهانی دوم، در پاریس و اروپای شرقی و رومانی هم این اتفاق افتاد؛ در جاهای دیگر هم این اتفاق افتاده است؛ در آسیا هم فراوان این اتفاق افتاده است.
در مقابل نیروی اشغالگرِ مسلطی که قدرت او با قدرت نیروی مقاومت کنندهی داخل شهر یا داخل کشور قابل مقایسه نیست و اشغالگر خیلی قویتر است، درعینحال ایستادگی و غیرت و ایمان آن جمعیت بر قدرت ظاهرىِ اشغالگر فائق میآید و بُرد را آنها میکنند، نه آن چند گروهی که فرصتطلب بوده و با دشمن سازش و همکاری کردهاند؛ اینها جزو اولین کسانی خواهند بود که توی سرشان میخورد.
رماننویس معروف رومانیایی - زاهاریا استانکو - کتابی دارد؛ نمیدانم شماها خواندهاید یا نه. من این کتاب را سالها پیش خواندهام. داستان، مربوط به اشغال بخارست بهوسیلهی آلمانیهاست. یک عده به جنگل میروند و مبارزه میکنند و بالاخره هم پیروز میشوند - البته به دنبال شکست آلمان در کل جنگ - یک عده هم در داخل فرصتطلبی میکنند و اشغالگر اولین ضربه را به اینها میزند. ماجرایی در آنجا نقل میشود که واقعاً هیچ وقت یادم نمیرود.
این، تصویر نه چندان دور از ذهنی است که همهی ما در مقابل خود داریم. شما این تصویر را در سطح بینالمللی توسعه دهید؛ واقعهیی است که در حال حاضر هم دارد اتفاق میافتد. الان منطقهی خاورمیانه، یا بگویید منطقهی اسلامی - خاورمیانه و شمال آفریقا - حکم همان شهری را دارد که دشمن آن را اشغال کرده یا در حال اشغال است.
البته این نوع اشغال با اشغالِ سنتىِ نظامىِ قدیم تفاوت دارد؛ سیطرهی فرهنگی و اقتصادی و سیاسىِ کامل است؛ حتّی در مواردی ممکن است بدون حضور اشغالگر باشد؛ مگر اینکه حضور نظامی یا حضور فوقالعاده لازم باشد؛ این اتفاق الان دارد میافتد. اینکه من منطقه را مثال میزنم، چون نمیخواهم ماجرا را باز کنم؛ والّا اگر ما به سمت اقصای آسیا یا امریکای لاتین برویم، آنجا هم همین قضایا با کم و بیش تفاوتهایی وجود دارد؛ منتها من میخواهم منطقهیی که مورد ابتلای خودمان است و وحدت خاصی دارد، مطرح کنم.
الان اشغالگر - مثل همان اشغالگری که بخارست یا پاریس یا فلان کشور را تصرف کرده بود - در حال اشغال تدریجی است. این اشغالگر کیست؟ پاسخ این نیست که این اشغالگر دولت امریکا یا فلان دولت دیگر است؛ نه، این اشغالگر یک طبقهی اجتماعی است؛ طبقهیی که دولت امریکا و دولتهای دیگر را به قدر توانایی و قدرت خود و آمادگىِ آنها دارد هدایت میکند. البته در بافت و ساخت این دولتها هم بدون شک افراد این طبقه حضور دارند؛ اما هدایت، هدایت یک دولت نیست؛ هدایت یک مجموعهی طبقاتی است، که اگر بخواهیم در یک عبارت برای اینها اسم معین کنیم، باید بگوییم «زرسالارانِ اقتدارطلب». هدفشان هم سیطره بر منابع حیاتی و مالی همهی دنیاست.
البته این سیطره، یک الزامات سیاسی دارد که همان نظم نوین جهانی است؛ یک الزامات علمی و اداری دارد که بتدریج خود را به آن نزدیک میکنند. مسألهی جهانیسازی که امروز در تجارت، پول، فرهنگ و شبکههای فرهنگی - مثل اینترنت و مانند آن - مطرح است، همه دانسته و نادانسته در خدمت این مجموعهی طبقاتی است. البته تحلیل جامعهشناختىِ اینها خیلی دقیق، ریز و مفصل است.
جمهوری اسلامی همان گروه مقاوم است. خیلیها فرصتطلبی کردند؛ خیلیها خیانت کردند و از پیش با دشمن ساختند - نظامها را میگوییم؛ فعلاً به ملتها کاری نداریم - خیلیها خودشان را کنار کشیدند و به بستر عافیت رفتند، به خیال اینکه زندگی را بگذرانند؛ خیلیها فریب خوردند و شعارها و حرفها و تبلیغات را پذیرفتند. یک گروه هم ایستاده و میداند این سیطره به زیان اوست؛ میداند این سیطره، او و منطقه را مصیبتزده و بدبخت خواهد کرد؛ میداند اگر این سیطره کامل شود، صد سال - شاید هم بیشتر - مجموعهی بشرىِ عظیمی که در این منطقه زندگی میکند، از کاروان علم و تمدن و معرفت و خوشبختی دور خواهد ماند؛ میداند که این سرآغاز و دهلیز یک استعمارِ تعریف نشده است.
استعمار را برای ما تعریف کردند، استعمار نوین را هم در کتابهای گوناگون برای ما تعریف کردهاند؛ اما استعمار را وقتی تعریف کردند که سالهای متمادی از آن گذشته بود. استعمار نو را هم جامعهشناسهای دنیا زمانی برای ما تعریف کردند که سالهای متمادی از آن گذشته بود. استعماری که امروز مطرح است، بالاتر از نو است؛ کاملاً جدید است؛ استعمار تازهیی که ملتها را در چنبرهی خودش گرفتار میکند و مجال تکان خوردن را به آنها نمیدهد و دقیقاً باید طبق میل همان مجموعه عمل شود. در این ذیلِ بشری - که میلیاردها انسان در آنجا حضور دارند - گرسنگی و فقر و بیسوادی و ناکامی و محرومیت در حد اعلی وجود خواهد داشت. در رأس، حد اعلای کامیابی و سلطه و اقتدار زر و زور وجود خواهد داشت؛ قدر متوسطی هم وجود دارند که به نحوی زندگی خود را میگذرانند. چشمانداز و چیزی که در نهایتِ این سیطره و سلطه پیشبینی میشود، این است.۱۳۸۳/۰۹/۱۱
لینک ثابت