شخصیت امیرالمؤمنین(علیه السلام)
توصیف امیرالمؤمنین در زیارت روز غدیر
در همین زیارت روز عید غدیر، امروز، یک زیارت معروف بزرگِ مشروحی از امام هادی (علیه السّلام)، با سند معتبر نقل شده که در مفاتیح هست. حالا [اینکه] چرا حضرت امام هادی (علیه السّلام) راجع به امیرالمؤمنین به این مفصّلی حرف میزنند، بنده یک تحلیلی دارم که خیلی به آن نمیپردازیم. حضرت در این زیارت به دهها آیهی قرآن استناد میکنند و [آنها را] تطبیق میکنند با امیرالمؤمنین (علیه السّلام). بعد از آنکه همهی این مطالب را راجع به امیرالمؤمنین میگویند ــ شاید ده دوازده صفحه است در مفاتیح ــ حضرت هادی (علیه السّلام) خطاب به جدّ بزرگوارش میگوید: فَما یُحیطُ المادِحُ وَصفَک(1)؛ کسی که تو را مدح میکند، نمیتواند به توصیف تو دست پیدا کند؛ امکان ندارد! بعد از همهی این حرفها ــ که ده صفحه دربارهی امیرالمؤمنین حرف زده ــ آن هم امام هادی (علیه السّلام) که خودش یک امام بزرگوار عرشی است، میگوید: فَما یُحیطُ المادِحُ وَصفَک وَ لا یُحبِطُ الطّاعِنُ فَضلَک؛ آن کسی هم که با تو مخالف و دشمن است، امکان ندارد که بتواند این توصیفات عجیب را پنهان کند و مخفی کند. این[جور] است. این توصیف امیرالمؤمنین است.1403/04/05
1 )
بحارالانوار، علامه مجلسی، ج ۹۷، ص ۳۶۷
فَما یُحیطُ المادِحُ وَصفَک
ترجمه:
« امام هادی (علیهالسّلام) فرمودند: بر وصفت[امام علی (علیهالسّلام)] مدحکنندهای احاطه نکند و عیبجویی برتریات را نابود ننماید...»
لینک ثابت
در مقام یقین امیرالمؤمنین در اوج هستند
از خصوصیّات زندگی امیرالمؤمنین و شخصیّت امیرالمؤمنین... یقین است؛ آنچه انسان را، پویندهی راه را، پیگیرندهی یک هدف را در راه نگه میدارد چیست؟ «یقین»؛ [اینکه] یقین داشته باشد، ناامید نشود، مأیوس نشود، دچار شک نشود؛ امیرالمؤمنین در یقین در اوج است. تعبیر خود حضرت این است: اِنّی … لَعَلىٰ بَصیرَةٍ مِن نَفسی وَ یَقینٍ مِن رَبّی.(۱) یک جملهی معروفی هم هست: «لَو کُشِفَ الغِطاء مَا ازدَدتُ یَقینا»(2) که البتّه من در نهجالبلاغه این جمله را پیدا نکردم، [امّا از ایشان] به هر حال نقل شده. این یقین امیرالمؤمنین در اوج این معنا.1403/04/05
1 )
غررالحکم و درر الکلم، عبد الواحد بن محمد تميمى آمدى، ص ۵۶۶
«لَو کُشِفَ الغِطاء مَا ازدَدتُ یَقینا»(
ترجمه:
«امام علی (علیهالسّلام) فرمودند: اگر پردهها (حجاب دنيايى)کنار رود، چيزى بر يقينم افزوده نمیگردد.»
1 )
نامه 62 : از نامههاى آن حضرت است به اهل مصر كه با مالك اشتر فرستاد، زمانى كه او را به حكومت مصر منصوب كرد
أَمَّا بَعْدُ فَإِنَّ اللَّهَ سُبْحَانَهُ بَعَثَ مُحَمَّداً ( صلى الله عليه وآله ) نَذِيراً لِلْعَالَمِينَ وَ مُهَيْمِناً عَلَى الْمُرْسَلِينَ فَلَمَّا مَضَى ( عليه السلام ) تَنَازَعَ الْمُسْلِمُونَ الْأَمْرَ مِنْ بَعْدِهِ فَوَاللَّهِ مَا كَانَ يُلْقَى فِي رُوعِي وَ لَا يَخْطُرُ بِبَالِي أَنَّ الْعَرَبَ تُزْعِجُ هَذَا الْأَمْرَ مِنْ بَعْدِهِ ( صلى الله عليه وآله ) عَنْ أَهْلِ بَيْتِهِ وَ لَا أَنَّهُمْ مُنَحُّوهُ عَنِّي مِنْ بَعْدِهِ فَمَا رَاعَنِي إِلَّا انْثِيَالُ النَّاسِ عَلَى فُلَانٍ يُبَايِعُونَهُ فَأَمْسَكْتُ يَدِي حَتَّى رَأَيْتُ رَاجِعَةَ النَّاسِ قَدْ رَجَعَتْ عَنِ الْإِسْلَامِ يَدْعُونَ إِلَى مَحْقِ دَيْنِ مُحَمَّدٍ ( صلى الله عليه وآله ) فَخَشِيتُ إِنْ لَمْ أَنْصُرِ الْإِسْلَامَ وَ أَهْلَهُ أَنْ أَرَى فِيهِ ثَلْماً أَوْ هَدْماً تَكُونُ الْمُصِيبَةُ بِهِ عَلَيَّ أَعْظَمَ مِنْ فَوْتِ وِلَايَتِكُمُ الَّتِي إِنَّمَا هِيَ مَتَاعُ أَيَّامٍ قَلَائِلَ يَزُولُ مِنْهَا مَا كَانَ كَمَا يَزُولُ السَّرَابُ أَوْ كَمَا يَتَقَشَّعُ السَّحَابُ فَنَهَضْتُ فِي تِلْكَ الْأَحْدَاثِ حَتَّى زَاحَ الْبَاطِلُ وَ زَهَقَ وَ اطْمَأَنَّ الدِّينُ وَ تَنَهْنَهَ
وَ مِنْهُ : إِنِّي وَ اللَّهِ لَوْ لَقِيتُهُمْ وَاحِداً وَ هُمْ طِلَاعُ الْأَرْضِ كُلِّهَا مَا بَالَيْتُ وَ لَا اسْتَوْحَشْتُ وَ إِنِّي مِنْ ضَلَالِهِمُ الَّذِي هُمْ فِيهِ وَ الْهُدَى الَّذِي أَنَا عَلَيْهِ لَعَلَى بَصِيرَةٍ مِنْ نَفْسِي وَ يَقِينٍ مِنْ رَبِّي وَ إِنِّي إِلَى لِقَاءِ اللَّهِ لَمُشْتَاقٌ وَ حُسْنِ ثَوَابِهِ لَمُنْتَظِرٌ رَاجٍ وَ لَكِنَّنِي آسَى أَنْ يَلِيَ أَمْرَ هَذِهِ الْأُمَّةِ سُفَهَاؤُهَا وَ فُجَّارُهَا فَيَتَّخِذُوا مَالَ اللَّهِ دُوَلًا وَ عِبَادَهُ خَوَلًا وَ الصَّالِحِينَ حَرْباً وَ الْفَاسِقِينَ حِزْباً فَإِنَّ مِنْهُمُ الَّذِي قَدْ شَرِبَ فِيكُمُ الْحَرَامَ وَ جُلِدَ حَدّاً فِي الْإِسْلَامِ وَ إِنَّ مِنْهُمْ مَنْ لَمْ يُسْلِمْ حَتَّى رُضِخَتْ لَهُ عَلَى الْإِسْلَامِ الرَّضَائِخُ فَلَوْ لَا ذَلِكَ مَا أَكْثَرْتُ تَأْلِيبَكُمْ وَ تَأْنِيبَكُمْ وَ جَمْعَكُمْ وَ تَحْرِيضَكُمْ وَ لَتَرَكْتُكُمْ إِذْ أَبَيْتُمْ وَ وَنَيْتُمْ أَ لَا تَرَوْنَ إِلَى أَطْرَافِكُمْ قَدِ انْتَقَصَتْ وَ إِلَى أَمْصَارِكُمْ قَدِ افْتُتِحَتْ وَ إِلَى مَمَالِكِكُمْ تُزْوَى وَ إِلَى بِلَادِكُمْ تُغْزَى انْفِرُوا رَحِمَكُمُ اللَّهُ إِلَى قِتَالِ عَدُوِّكُمْ وَ لَا تَثَّاقَلُوا إِلَى الْأَرْضِ فَتُقِرُّوا بِالْخَسْفِ وَ تَبُوءُوا بِالذُّلِّ وَ يَكُونَ نَصِيبُكُمُ الْأَخَسَّ وَ إِنَّ أَخَا الْحَرْبِ الْأَرِقُ وَ مَنْ نَامَ لَمْ يُنَمْ عَنْهُ وَ السَّلَامُ .
ترجمه:
اما بعد، خداوند سبحان محمّد صلّى اللّه عليه و آله را ترساننده جهانيان از عذاب فردا، و گواه بر انبيا فرستاد. چون از جهان در گذشت- صلّى اللّه عليه و آله- پس از او مسلمانان در رابطه با خلافت به نزاع برخاستند.
به خدا قسم در قلبم نمىافتاد، و بر خاطرم نمىگذشت كه عرب پس از پيامبر صلّى اللّه عليه و آله خلافت را از خاندانش بيرون برند، يا آن را بعد از او از من دور دارند.
چيزى مرا شگفت زده نكرد مگر شتافتن مردم به جانب فلان كه با او بيعت مىكردند. از مداخله در كار دست نگاه داشتم تا آنكه مشاهده نمودم گروهى از اسلام باز گشته، و مردم را به نابود كردن دين محمّد صلّى اللّه عليه و آله دعوت مىكنند،
ترسيدم اگر به يارى اسلام و اهلش برنخيزم رخنهاى در دين ببينم يا شاهد نابودى آن باشم كه مصيبت آن بر من بزرگتر از فوت شدن حكومت بر شماست، حكومتى كه متاع دوران كوتاه زندگى است، و همچون سراب از بين مىرود، يا همچون ابر از هم مىپاشد.
بنا بر اين در ميان آن فتنهها قيام كردم تا باطل از بين رفت و نابود شد، و دين به استوارى و استحكام رسيد.
و قسمتى از اين نامه است
به خدا قسم اگر به تنهايى با دشمنان روبرو شوم در حالى كه تمام زمين را پر كرده باشند، مرا نه باك است و نه ترس. من بر گمراهى آنان و هدايت خويش از جانب خود بر بصيرت از سوى پروردگارم بر يقينم. هر آينه من آرزومند لقاى خدايم و به پاداش نيك او در انتظار و اميد،
اما تأسّفم از اين است كه حكومت اين امت به دست بىخردان و تبهكاران افتد، و مال خدا را در بين خود دست به دست كنند، و عباد حق را به بردگى گيرند، و با شايستگان به جنگ خيزند، و فاسقان را همدست خود نمايند،
زيرا از اينان كسى است كه در ميان شما شراب حرام نوشيد، و حدّى كه در اسلام مقرر بود بر او جارى گشت، و هم از اينان كسى است كه مسلمان نشد تا اينكه براى اسلام آوردنش به او بخشش كمى شد.
اگر از حكومت اين نابكاران بر شما نمىترسيدم اين مقدار شما را ترغيب و توبيخ نمىكردم، و در جمع و تحريك شما كوشش روا نمىداشتم، و زمانى كه سر باز زديد و سستى نموديد رهايتان مىكردم.
آيا شما نمىبينيد سرزمين شما با حمله دشمن كم شده، و شهرهايتان تحت فرمان آنان در آمده، و كشورهايتان ربوده شده، و در شهرهاى شما جنگ در گرفته
خدا شما را بيامرزد، به جانب جنگ با دشمنانتان كوچ كنيد، و خود را بر زمين سنگين مسازيد كه تن به خوارى بسپاريد، و به ذلّت برگرديد، و پستترين برنامه نصيب شما شود. مرد جنگجو هميشه بيدار و هوشيار است، و هر كه از دشمن آسوده بخوابد دشمن نسبت به او نخواهد خفت. و السلام
لینک ثابت
سخنان امام حسن علیه السّلام در مورد امیرالمؤمنین علیه السّلام
در روزى که امیر مؤمنان به شهادت رسید و مردم با امام حسن () براى خلافت بیعت کردند، امام مجتبىٰ در حضور مردم بر منبر برآمد و چند جمله در باب امیرالمؤمنین به اختصار سخن گفت. من این جملات را که بسیار کوتاه و مختصر است، میخوانم و دو سه نکتهى روشن و بسیار مهمّ این سخن را به عرض شما برادران و خواهران میرسانم. امام حسن به مردم اینچنین فرمود: لَقَد قَبَضَ اللهُ فى هذِهِ اللَیلَةَ رَجُلاً لا یَسبِقُهُ الاَوَّلونَ بِعَمَلٍ وَ لا یُدرِکُهُ الآخِرون؛ یعنى اى مردم! خدا دیشب کسى را به جوار خود پذیرفت که نه گذشتگان و نه مردم آینده از حیث عمل و تلاش و کار براى خدا به پایهى او نرسیدهاند و نخواهند رسید. وَ قَد کانَ رَسولَ الله صَلَّى اللهُ عَلَیهِ وَ آلِه یُعطیهِ الرّایَةَ فَیُقاتِلَ وَ جَبریلُ عَن یَمینِهِ وَ میکائیلُ عَن یَسارِهِ فَما رَجِعَ حَتّىٰ یَفتَحِ اللهُ عَلَیه؛ یعنى پیامبر پرچم جهاد را به على مىسپرد و على به صحنهى جنگ میرفت؛ جبرئیل امین در جانب راست او و میکائیل در سمت چپ او بودند و او میجنگید و از میدان برنمیگشت، مگر آن وقتى که فتح کرده بود و دشمن را سرکوب نموده بود. وَ ما تَرَکَ عَلىٰ اَهلِ الاَرضِ صَفراءَ وَ لا بَیضاءَ اِلّا سَبعَ مِائَةَ دِرهَم فَصَلَت مِن عَطایاهُ اَرادَ اَن یَبتاعَ بِها خادِماً لِاَهِله؛(1) مردى که در هنگام ترک این دنیا، در حالى که خلیفه بود، یعنى حاکم مطلق کشورهاى اسلامى بود، از مال دنیا فقط هفتصد درهم __ از این همه زر و سیمى که در آفاق کشورهاى اسلامى بود و او میتوانست در آنها تصرّف بکند __ باقى گذاشت؛ آن را هم جمع نکرده بود تا براى او بماند؛ میخواست براى خانوادهى خود خادم و خدمتکارى فراهم کند، پول آن را نداشت و باید تدریجاً جمع میکرد که هفتصد درهم شده بود. این، تعریف امام حسن از امیرالمؤمنین است.1359/03/09
1 )
الكافي، شیخ کلینی، ج 1، ص 457
لَمّا قُبِضَ أميرُ المُؤمِنينَ عليه السلام قامَ الحَسَنُ بنُ عَلِيٍّ عليهماالسلام في مَسجِدِ الكوفَةِ، فَحَمِدَ اللّهُ وأثنى عَلَيهِ وصَلّى عَلَى النَّبِيِّ صلى الله عليه و آله ثُمَّ قالَ: أيُّهَا النّاسُ إنَّهُ قَد قُبِضَ في هذِهِ اللَّيلَةِ رَجُلٌ ما سَبَقَهُ الأَوَّلونَ، ولا يُدرِكُهُ الآخِرونَ، إنَّهُ كانَ لَصاحِبَ رايَةِ رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله؛ عَن يَمينِهِ جَبرَئيلُ وعَن يَسارِهِ ميكائيلُ، لا يَنثَني حَتّى يَفتَحَ اللّهُ لَهُ. وَاللّهِ ما تَرَكَ بَيضاءَ ولا حَمراءَ إلّا سَبعُمِئةِ دِرهَمٍ فَضَلَت عَن عَطائِهِ، أرادَ أن يَشتَرِيَ بِها خادِما لِأَهلِهِ. وَاللّهِ لَقَد قُبِضَ فِي اللَّيلَةِ الَّتي فيها قُبِضَ وَصِيُّ موسى يوشَعُ بنُ نونٍ، وَاللَّيلَةِ الَّتي عُرِجَ فيها بِعيسَى ابنِ مَريَمَ، وَاللَّيلَةِ الَّتي نَزَلَ فيها القُرآنُ.
ترجمه:
چون اميرمؤمنان وفات يافت، حسن بن على عليهماالسلام در مسجد كوفه به خطبه ايستاد و پس از حمد و ثناى الهى بر پيامبر (صلى الله عليه و آله) درود فرستاد و سپس فرمود: «اى مردم! امشب، مردى از دنيا رفت كه نه پيشينيان از او سبقت گرفتند و نه آيندگان به مقام او میرسند. او صاحب پرچم پيامبر خدا بود. از سمت راستش جبرئيل و از سوى چپ او ميكائيل حركت میكرد. باز نمیگشت تا آن كه خداوند برايش فتح آورَد. به خدا سوگند، درهم و دينارى از خود بر جاى نگذاشت، مگر هفتصد درهم كه اضافه سهمش از بيت المال بود و میخواست با آن خدمتكارى براى خانوادهاش بخرد. به خدا سوگند، در شبى درگذشت كه يوشع بن نون، وصىّ موسى عليه السلام درگذشته بود، شبى كه عيسى بن مريم (عليهماالسلام) به آسمان عروج داده شد، شبى كه در آن قرآن نازل شد».
لینک ثابت
امیرالمؤمنین (علیه السّلام) نام پیامبر و آوازهى اسلام را صریحا همه جا پراکنده کردند
در این ۵۳ سال زندگى، امیرالمؤمنین به پیغمبر و به اسلام و به این مکتب و به مبارزهاش ایمان آورده بود. این ۵۳ سال را شما نگاه کنید؛ در این مدّت، شما یک روزِ بیکار در زندگى علىّبنابىطالب نمىبینید؛ دائماً کار، دائماً تلاش، دائماً عمل، آن هم به طور خالص براى خدا و در راه اسلام. تا وقتى در مکّه بودند، سرباز فداکار و پاکباختهى پیغمبر؛ آن وقتى که همه پیغمبر را رد کردند، او ایمان آورد؛ آن وقتى که همه او را تنها گذاشتند، او محکم دامان پیغمبر را چسبید؛ آن وقتى که دیگران جرئت اظهار همکارى و همراهى با پیامبر را نداشتند، او صریحاً و با صداى بلند نام پیامبر و آوازهى اسلام را به همه جا پراکنده کرد؛ و آن وقتى که دیگران به فکر جان خود بودند، او به فکر جان پیغمبر بود و او بود که در بستر پیغمبر خوابید؛ و او بود که سه سال در شِعب ابىطالب بارهاى نان و خرمایى را که از این گوشه و آن گوشه به دست مىآمد، بر دوش گرفت و از این پیچوخمهاى کوه شِعب بالا برد و فریاد و فغان کودکان گرسنه را فرونشاند؛ و او بود که بعد از هجرت پیغمبر، چند روز با همهى خطر و زحمت در مکّه ماند ــ وَ اَنتَ تَقضى دَینى وَ تُنجِزُ عِداتى(1) ــ قرضهاى پیغمبر را اداء کرد، امانتهاى پیغمبر را به صاحبانش رد کرد؛ [بعد] استوار و آزاد، آخرین بقایاى خانوادهى پیغمبر را با خود به مدینه آورد و وارد مدینه شد. از اوّلین جنگ پیغمبر __ قبل از جنگ بدر __ تا آخرین لحظاتى که پیغمبر با دشمنان میجنگید، امیرالمؤمنین یک لحظه شمشیر را بر زمین نگذاشت. 1359/03/09
1 )
مناقب الإمام علي بن أبي طالب (ع)، إبن المغازلي الشافعي، ص 261 ح 309
أنتَ وارِثي ، ووَصِيّي ، تَقضي دَيني ، وتُنجِزُ عِداتي ، وتَقتُلُ عَلى سُنَّتي .
ترجمه:
پيامبر خدا صلى الله عليه و آله به على عليه السلام فرمودند: تو وارث و وصىّ منى، بدهى هايم را ادا مى كنى، تعهّداتم را برآورده مى سازى، و بر پايه سنّت من مبارزه مى كنى.
لینک ثابت