اخلاص در عمل منافات با اطلاعرسانی به مردم ندارد کارهایی را که دارید میکنید ــ با نیّت [برای] خدا انجام بدهید. کار نمایشی ــ که مردم بدانند، مردم ببینند، مردم از ما تعریف کنند ــ کار را بیبرکت میکند. کار را وقتی با اخلاص انجام دادید، فَمَن کانَ یَرجوا لِقاءَ رَبِّهِ فَلیَعمَل عَمَلاً صالِحاً وَ لا یُشرِک بِعِبادَةِ رَبِّهِ اَحَدًا؛(1) کسی را با خدا شریک نکنید، کار را برای خدا انجام بدهید. خب خدمت به مردم کاری است که مورد رضای الهی است، بگویید پروردگارا! من برای اینکه رضای تو را جلب کنم، این کار را که خدمت به مردم باشد انجام میدهم و البتّه این اخلاص که گفتیم، منافات ندارد با اینکه به مردم اطّلاعرسانی کنید؛ اطّلاعرسانی منافات با اخلاص ندارد. روایت هم داریم که اینکه کسی دوست بدارد که مردم بدانند کار خوبی انجام میدهد، اشکالی ندارد ــ روایت معتبر داریم (2) در این زمینه ــ به مردم باید اطّلاعرسانی کنید. امید مردم و اعتمادشان با این اطّلاعرسانی افزایش پیدا میکند. امّا [کار] برای خدا باشد.1401/06/08
1 )
سوره مبارکه الكهف آیه 110 قُل إِنَّما أَنا بَشَرٌ مِثلُكُم يوحىٰ إِلَيَّ أَنَّما إِلٰهُكُم إِلٰهٌ واحِدٌ ۖ فَمَن كانَ يَرجو لِقاءَ رَبِّهِ فَليَعمَل عَمَلًا صالِحًا وَلا يُشرِك بِعِبادَةِ رَبِّهِ أَحَدًا ترجمه: بگو: «من فقط بشری هستم مثل شما؛ (امتیازم این است که) به من وحی میشود که تنها معبودتان معبود یگانه است؛ پس هر که به لقای پروردگارش امید دارد، باید کاری شایسته انجام دهد، و هیچ کس را در عبادت پروردگارش شریک نکند!
2 )
الکافی، ثقةالاسلام کلینی ،ج ۲، ص۲۹۷
زُرَارَةَ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ ع قَالَ: سَأَلْتُهُ عَنِ الرَّجُلِ يَعْمَلُ الشَّيْءَ مِنَ الْخَيْرِ فَيَرَاهُ إِنْسَانٌ فَيَسُرُّهُ ذَلِكَ فَقَالَ لَا بَأْسَ مَا مِنْ أَحَدٍ إِلَّا وَ هُوَ يُحِبُّ أَنْ يَظْهَرَ لَهُ فِي النَّاسِ الْخَيْرُ إِذَا لَمْ يَكُنْ صَنَعَ ذَلِكَ لِذَلِكَ. ترجمه: زراره گويد: از امام باقر عليهالسّلام پرسيدم دربارهی مردى كه كار خيرى ميكند و شخصى او را می بيند و او خوشش می آيد، فرمود: عيب ندارد، هر كس دوست دارد خوبیاش ميان مردم نمايان شود به شرط آنكه عمل را به آن قصد انجام ندهد.
لزوم تقویت نیت صادقه در ماهمبارک رمضان برای استفاده در ماههای دیگر یکی از درخواستهای ما در این ماه[رمضان] که در دعاهای مأثور منعکس است، نیّت صادقه است؛ در دعای روزهای ماه مبارک رمضان [آمده]: وَ القُوَّةَ وَ النَّشاطَ وَ الاِنابَةَ وَ التَّوبَةَ ... وَ النِّیَّةَ الصّادِقَة.(1) این نیّت صادقه خیلی مهم است. صادقانه قرار بگذاریم با خودمان، با خدای خودمان که در راه درست، راهی که اعتقاد داریم راه صحیح است، قاطعانه، بدون احساس خستگی حرکت کنیم؛ نیّت صادقه این است. اگر انشاءالله شما در این ماه نورانی این نیّت صادقه را در خودتان ایجاد کنید و تقویت کنید، این یک کمکی خواهد بود، یک توانی خواهد بود برای ادامهی راه در طول دوران مسئولیّتتان و این نیّت صادقه شما را کمک خواهد کرد که حرکت کنید و پیش بروید.1401/01/23
صدق و اخلاص، نماد مکتب سلیمانی است ما یک جمله عرض کردیم، گفتیم «مکتب سلیمانی». شهید سلیمانی یک مکتب شد یا یک مکتب بود و در مورد این مکتب، من حالا دیدم بحمدالله کتابهای متعدّدی چاپ شده که ندیده بودم این کتابها را. اگر بخواهیم آن چیزی را که اسمش را میگذاریم «مکتب سلیمانی»، در یکی دو جملهی کوتاه تبیین کنیم، باید بگوییم این مکتب عبارت است از «صدق» و «اخلاص». این دو کلمه در واقع عنوان و نماد و نمایهی مکتب سلیمانی است. «صدق» یعنی همان چیزی که در آیهی شریفهی «مِنَ المُؤمِنینَ رِجالٌ صَدَقوا ما عاهَدُوا اللهَ عَلَیه» (1) است که حالا مختصری توضیح عرض میکنم. «اخلاص» هم همین است که در آیات متعدّد قرآن از جمله این آیهی شریفه «قُل اِنّی اُمِرتُ اَن اَعبُدَ اللهَ مُخلِصًا لَهُ الدّین» (2) [آمده]؛ این دو عنوانِ قرآنی، تشکیلدهندهی حرکت شهید سلیمانی بود. این حرکت بابرکت، که هم زندگیِ این مرد سرتاپا برکت شد، هم شهادت او -ما در زیارت ائمّه (علیهم السّلام) عرض میکنیم: وَ قَبَضَکَ اِلَیهِ بِاختیارِه وَ اَلزَمَ اَعداءَکَ الحُجَّة؛ (3) جان تو را خدا گرفت، قبض روح دست خدا است امّا این قبض روح موجب شد که حجّت علیه دشمنان تو و دشمنان خدا اقامه بشود؛ اینجا هم همین جور است؛ خب، جانها دست خدا است؛ همه باید از دنیا بروند و هر کسی یک جور از دنیا میرود؛ شهید هم از دنیا رفت- و کیفیّت شهادت او حجّت را تمام کرد بر دشمن و بر همهی بینندگان. خب، حالا «صَدَقوا ما عاهَدُوا اللهَ عَلَیه» یعنی چه؟ یعنی با هدف، با عهد الهی، با آرمانها برخورد صادقانه داشته باشند. مشکل ما این است دیگر؛ در موارد زیادی مشکل ما اینجا است که پای صدق در حرکت ما و در تعامل ما با آرمانهای اسلام و انقلاب میلنگد. این مرد به معنای واقعی کلمه صادقانه عمل کرد و عمل میکرد در زندگیاش، تا آنجایی که ما این زندگی را از نزدیک دیدیم و شناختیم؛ چه در دفاع مقدّس، چه بعد از دفاع مقدّس تا مسئولیّت نیروی قدس، و چه در نیروی قدس. رنج مجاهدت را در راه آرمانها بر خود هموار کردن؛ این معنای «صادقانه» است. وفادار ماندن به اسلام و به انقلاب؛ با همهی وجود به اسلام و انقلاب وفادار ماند؛ به عهدی که با خدا و با امام بسته بود وفادار ماند؛ به وظیفهای که در قبال ملّت ایران داشت و در قبال امّت اسلامی داشت، با کمال دقّت در عمل و با همهی وجود وفادار ماند؛ هم وظیفه در قبال ملّت ایران، هم وظیفه در قبال امّت اسلامی. بعضیها سعی میکنند یک دوگانهی ملّت و امّت درست کنند؛ ریشهی این کار در اختیار دشمن است و آنها دارند این کار را میکنند. البتّه بعضیها هم اشتباه میکنند و غافلانه همین خط را میروند. در داخل هم گاهی اوقات میبینیم که آن کسی که برای امّت اسلامی کار میکند، دیگر نگاهش لزوماً به سمت ملّت ایران نیست؛ یا بعکس. شهید عزیز ما، شهید سلیمانی، ثابت کرد که هم میتوان ملّیترین چهرهی کشور بود، هم میتوان امّتیترین چهرهی کشور بود؛ در آنِ واحد ملّیترین و امّتیترین بود. ملّیترین بود؛ از کجا معلوم؟ از تشییع جنازهی او! کدام اجتماع را ما در این سالهای متمادی در دوران انقلاب -که دوران اجتماعات عظیم است- داریم مثل تشییع دههامیلیونیِ شهید سلیمانی؟ اینها چه کسی بودند؟ ملّت، این است دیگر. ملّت را در توهّمات که نمیشود تصویر کرد؛ ملّت این واقعیّت موجود است. دهها میلیون [نفر] این مرد را بعد از شهادتش تشییع کردند؛ پس ملّیترین است. امّتیترین هم هست به خاطر اینکه در این دو سال، نام و یادِ روزافزون او در دنیای اسلام نفوذ بیشتری دارد پیدا میکند. مرتّباً نام شهید سلیمانی و یاد شهید سلیمانی در دنیای اسلام دارد تکرار میشود، و دائم دارد افزایش پیدا میکند؛ این را انسان دارد مشاهده میکند و میبیند. حقیقتاً مظهر صدق بود: صَدَقوا ما عاهَدُوا اللهَ عَلَیه. آن [طور] که ما از نزدیک کار او را دیدیم، واقعاً مظهر تلاش بود؛ کار خستگیناپذیر؛ خستگیناپذیر. گاهی اوقات که مثلاً به یک کشوری میرفت، برمیگشت و برای ما گزارش میفرستاد، من وقتی میخواندم این گزارش را، حیرت میکردم از حجم کار عظیمی که در این مثلاً چند روز اتّفاق افتاده. من از تعدادی از این گزارشها یک نسخه برداشتهام برای نگهداریِ پیش خودم؛ روی آن هم نوشتهام که این را من نگه میدارم برای اینکه در آینده دیده بشود، معلوم بشود که این مرد چقدر کار انجام میداده. الان چند نسخه -دو سه گزارش را- از این قبیل دارم. کار خستگیناپذیر. همراه با شجاعت؛ یعنی کاری که کار معمولی نیست و احتیاج به شجاعت دارد، احتیاج به شهامت دارد؛ و متّکی به عقلانیّت؛ هم شجاعت، هم عقلانیّت؛ هر دو در حدّ تحسینبرانگیز؛ با تدبیر. هم دشمن را درست میشناخت، هم ابزارهای دشمن را هم میدانست؛ یعنی این جور نبود که شهید سلیمانی نداند امکانات دشمن که میشود از آن امکانات استفاده کند و ضربه بزند چیست؛ امکانات دشمن را هم کاملاً میشناخت امّا در عین حال با کمال شهامت و قدرت وارد میدان میشد. از دشمن بیم نداشت و راهِ کار را با تدبیر انتخاب میکرد. من در جمع بعضی از مسئولین سطح بالای کشور که خود شهید هم بود -هم در حضور خودش، هم در غیاب خودش- چند بار این حرف را زدم که کار را با تدبیر انجام میداد. شجاعتش یک جور، که قضایای کارهای شجاعانهی او حالا میبینم سر زبانها است؛ کارهایی را که با تدبیر انجام میداد، با دقّت [بود]! «صدق» این است؛ «صَدَقوا ما عاهَدُوا الله» یعنی اینها. امّا اخلاص او؛ صدق و اخلاص. اگر اخلاص نباشد کار بیبرکت میشود؛ اینکه میبینید کار برکت پیدا میکند، به خاطر اخلاص است. اخلاص او را از کجا میشود فهمید؟ از اینجایی که اصلاً دنبال دیده شدن نبود؛ یک ذرّهای هم از دیده شدن فرار میکرد. او از دیده شدن فرار میکرد، حالا جوری شده که همهی دنیا دارند او را میبینند؛ همهی دنیا دارند او را میبینند. کار را برای خدا میکرد، تظاهر نداشت، لافزنی نداشت؛ اوّلین پاداش دنیاییای که خدای متعال به این اخلاص او داد، همین تشییع دَهها میلیونی بود. این تشییع، اوّلین جزای اخلاص او در دنیا بود؛ حالا جزای آخرت که به جای خود محفوظ؛ این رواج اسم شهید سلیمانی و رواج شخصیّت او، یاد او و نام او در دنیا، جزای دنیوی [او بود]. در این دو سال هزاران هزار بار نام شهید سلیمانی بر زبان افراد، بر قلم افراد جاری شده. امسال هم مردم به طور خودجوش دارند بزرگداشت درست میکنند -که گفتم به آن برمیگردم- این بر اثر اخلاص این عزیز است.1400/10/11
1 )
سوره مبارکه الأحزاب آیه 23 مِنَ المُؤمِنينَ رِجالٌ صَدَقوا ما عاهَدُوا اللَّهَ عَلَيهِ ۖ فَمِنهُم مَن قَضىٰ نَحبَهُ وَمِنهُم مَن يَنتَظِرُ ۖ وَما بَدَّلوا تَبديلًا ترجمه: در میان مؤمنان مردانی هستند که بر سر عهدی که با خدا بستند صادقانه ایستادهاند؛ بعضی پیمان خود را به آخر بردند (و در راه او شربت شهادت نوشیدند)، و بعضی دیگر در انتظارند؛ و هرگز تغییر و تبدیلی در عهد و پیمان خود ندادند.
2 )
سوره مبارکه الزمر آیه 11 قُل إِنّي أُمِرتُ أَن أَعبُدَ اللَّهَ مُخلِصًا لَهُ الدّينَ ترجمه: بگو: «من مأمورم که خدا را پرستش کنم در حالی که دینم را برای او خالص کرده باشم،
3 )
كامل الزيارات، النص، ص: 40؛
مصباح المتهجد و سلاح المتعبد، ج2، ص: 738؛
وسائل الشيعة، ج14، ص: 395؛
بحار الأنوار (ط - بيروت)، ج97، ص: 264؛
مفاتیح الجنان زیارت امین الله؛
...أَشْهَدُ أَنَّكَ جَاهَدْتَ فِي اللَّهِ حَقَّ جِهادِهِ وَ عَمِلْتَ بِكِتَابِهِ وَ اتَّبَعْتَ سُنَنَ نَبِيِّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ حَتَّى دَعَاكَ اللَّهُ إِلَى جِوَارِهِ فَقَبَضَكَ إِلَيْهِ بِاخْتِيَارِهِ وَ أَلْزَمَ أَعْدَاءَكَ الْحُجَّةَ مَعَ مَا لَكَ مِنَ الْحُجَجِ الْبَالِغَةِ عَلَى جَمِيعِ خَلْقِه... ترجمه: شهادت مىدهم كه تو در راه خدا آن طور كه شايد و بايد جهاد نموده و به كتاب خدا عمل و سنن و احكام پيامبرش صلّى اللّٰه عليه و آله و سلّم را پيروى كردى تا حق تعالى تو را به جوار خودش خواند و به اختيار خويش قبض روحت فرمود و به واسطه كشتنت دشمنان را در حالى كه حجّتها و براهين بالغه الهى بر جميع خلايق در دست تو بود حق تعالى بر دشمنان اتمام حجّت نمود
مباهله مظهر اقتدار ایمانی و تکیه بر حقانیت است این دههی آخر ذیحجّه بلکه نیمهی دوّم ذیحجّه؛ روزهای مهمّی از لحاظ تاریخ اسلام و حوادث تاریخی اسلام است. دیروز -روز بیستوچهارم- بنا بر مشهور، روز مباهله بود و همچنین روز نزول آیهی ولایت در حقّ امیرالمؤمنین (سلاماللهعلیه)؛ اِنَّما وَلِیُّکُمُ اللهُ وَ رَسولُه وَ الَّذینَ ءامَنُوا الَّذینَ یُقیمونَ الصَّلاةَ وَ یُؤتونَ الزَّکاةَ وَ هُم راکِعون؛(1) امروز هم روز نزول سورهی هلاَتی(2) است و به قولی امروز روز «مباهله» است؛ ایّام مهمّی است. خب، در همین نیمهی دوّم ذیحجّه، روز غدیر را هم که داریم که عید اکبر و حادثهی مهمّ تاریخ اسلام است. مباهله -که یاد آن را باید گرامی داشت و بسیار مهم است- در واقع مظهر اطمینان و اقتدار ایمانی و تکیهی بر حقّانیّت است و این، آن چیزی است که ما همیشه به آن احتیاج داریم. امروز هم ما احتیاج داریم به همین اقتدار ایمانی و همین تکیهی بر حقّانیّت خودمان؛ چون در راه حق داریم حرکت میکنیم، به این باید در مقابل دشمنی دشمنان و دشمنی استکبار تکیه کنیم و الحمدلله تکیه هم میکنیم؛ از این جهت، ملّت ایران، افکار عمومی، سرجمع گرایشهای مردمی کشور ما همین است که چون حقند، چون در راه درست دارند حرکت میکنند، یک اطمینان عمومیای بحمدالله وجود دارد. سورهی هلاَتی هم مظهر برکت یک کار مخلصانه است؛ یک ایثار مخلصانه که خدای متعال بهخاطر این ایثاری که اهلبیت (علیهمالسّلام) انجام دادند، یک سوره نازل کرد در حقّ اینها -سورهی هلاَتی- که این هم ضمن اینکه حالا یک حادثهی تاریخی(3) بسیار مهم و عزیز و افتخارآفرین است، درس است؛ ایثار در نظر پروردگار وقتی با اخلاص همراه باشد پاداش دنیوی و اخروی دارد.1397/06/15
1 )
سوره مبارکه المائدة آیه 55 إِنَّما وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَرَسولُهُ وَالَّذينَ آمَنُوا الَّذينَ يُقيمونَ الصَّلاةَ وَيُؤتونَ الزَّكاةَ وَهُم راكِعونَ ترجمه: سرپرست و ولیّ شما، تنها خداست و پیامبر او و آنها که ایمان آوردهاند؛ همانها که نماز را برپا میدارند، و در حال رکوع، زکات میدهند.
2 )
سوره مبارکه الانسان آیه 1 بِسمِ اللَّهِ الرَّحمٰنِ الرَّحيمِ هَل أَتىٰ عَلَى الإِنسانِ حينٌ مِنَ الدَّهرِ لَم يَكُن شَيئًا مَذكورًا ترجمه: آیا زمانی طولانی بر انسان گذشت که چیز قابل ذکری نبود؟!
3 )
الكشاف عن حقائق غوامض التنزيل، زمخشری، ج4، ص670؛ الميزان في تفسير القرآن، علامه طباطبایی، ج20، ص132؛ ميزان الحكمة، محمدی ری شهری، ج12-عربى، ص207.
عن ابن عبّاسٍ: إنَّ الحَسنَ والحُسينَ مَرِضا فعادَهُما رَسولُ اللَّهِ صلى الله عليه و آله في ناسٍ مَعهُ، فقالوا: يا أبا الحَسَنِ لَو نَذَرتَ على وُلدِكَ، فَنَذَرَ عليٌّ وفاطِمَةُ وفِضّةُ جارِيَةٌ لَهُما إن بَرءا مِمّا بِهما أن يَصوموا ثَلاثةَ أيّامٍ، فشُفَيا وما مَعَهُم شيءٌ، فاستَقرَضَ عليٌّ مِن شَمعونَ الخَيبَريِّ اليَهوديِّ ثَلاثَ أصوعٍ مِن شَعيرٍ، فطَحَنَت فاطِمَةُ صاعاً واختَبَزَت خَمسَةَ أقراصٍ على عَدَدِهِم، فوَضَعوها بينَ أيديهِم لِيُفطِروا فوَقَفَ علَيهِم سائلٌ وقالَ:
السَّلامُ علَيكُم أهلَ بَيتِ محمّدٍ، مِسكينٌ مِن مَساكِينِ المُسلِمينَ، أطعِموني أطعَمَكُمُ اللَّهُ مِن مَوائدِ الجَنَّةِ، فآثَرُوهُ وباتُوا لَم يَذوقوا إلّاالماءَ وأصبَحوا صِياماً، فلَمّا أمسَوا ووَضَعوا الطَّعامَ بينَ أيديهِم وَقَفَ علَيهِم يَتيمٌ فآثَرُوهُ، ووَقَفَ علَيهِم أسيرٌ في الثّالِثَةِ ففَعَلوا مِثلَ ذلكَ.
فلَمّا أصبَحوا أخَذَ عليٌّ بيدِ الحَسَنِ والحُسينِ وأقبَلوا إلى رَسولِ اللَّهِ صلى الله عليه و آله، فلَمّا أبصَرَهُم وهُم يَرتَعِشونَ كالفِراخِ من شِدَّةِ الجُوعِ قالَ: ما أشَدَّ ما يَسُوؤني ما أرى بِكُم! فانطَلَقَ مَعَهُم فرأى فاطِمَةَ في مِحرابِها قدِ التَصَقَ ظَهرُها بِبَطنِها وغارَت عَيناها فساءهُ ذلكَ، فنَزَلَ جَبرئيلُ وقالَ: خُذها يا محمّدُ هَنَّاكَ اللَّهُ في أهلِ بَيتِكَ، فأقرَأهُ السُّورَةَ. ترجمه: به نقل از ابن عبّاس-: حسن و حسين بيمار شدند و رسول خدا صلى الله عليه و آله با عدّهاى از مردم به عيادت آنها رفتند. آن عدّه گفتند: اى ابا الحسن! كاش براى [بهبودى] فرزندانت نذرى مىكردى. على و فاطمه و فضّه، كنيز آنها، نذر كردند كه اگر آن دو از بيماريشان شفا يابند سه روز روزه بگيرند. حسن و حسين عليهما السلام بهبود يافتند، اما آنها چيزى در بساط نداشتند. لذا على عليه السلام از يك نفر يهودى اهل خيبر، به نام شمعون، سه صاع جو قرض گرفت. فاطمه عليها السلام يك صاع آن را آرد كرد و پنج قرص نان، به تعداد اعضاى خانواده، پخت و در برابر آنها نهاد تا افطار كنند. در اين هنگام سائلى بر در خانه ايستاد و گفت: سلام بر شما اى اهل بيت محمّد! مسكينى مسلمان هستم، مرا غذايى دهيد. خداوند شما را از غذاهاى بهشت سير گرداند. همگى غذاى خود را به او دادند و آن شب را با نوشيدن مقدارى آب به سر بردند. روز بعد نيز روزه گرفتند.
چون وقت افطار رسيد و غذا (نان) را در برابر خود نهادند، يتيمى از راه رسيد. اين بار نيز همگى غذاى خود را به او دادند.
شب سوم نيز اسيرى آمد و باز آنها همين كار را كردند.
صبح روز بعد [روز چهارم] على عليه السلام دست حسن و حسين را گرفت و نزد رسول خدا صلى الله عليه و آله رفتند. چشم پيامبر به آنها افتاد و ديد از شدّت گرسنگى مانند جوجه به خود مىلرزند. فرمود: چه سخت است بر من اين حالتى را كه در شما مىبينم! پيامبر با آنها [به طرف خانه على عليه السلام] به راه افتاد و ديد فاطمه در محراب است و شكمش به پشتش چسبيده و چشمانش گود افتاده است. حضرت از مشاهده اين وضع ناراحت شد. در اين هنگام جبرئيل فرود آمد و گفت: بگير اى محمّد! خداوند درباره خانوادهات به تو تهنيت گفته است.
سپس سوره هل أتى را براى او قرائت كرد.
معلمی؛ فرصتی مناسب برای انجام عمل خالصانه یک خصوصیّت معلّمی که [اگر] شما معلّمان عزیز و نومعلّمان و جامعهی معلّمین به آن توجّه کنند خوب است، این است که در این کاری که با این خصوصیّات عرض کردیم -رنج زیاد و بازده مادّی کم- امکان اخلاص هست؛ [این] خیلی مهم است. نجات انسان در زندگی ابدی بهوسیلهی اخلاص است؛ برای خدا، برای حقیقت کار کردن، مخلصانه کار کردن مایهی نجات است؛ این در خیلی از جاها پیدا نمیشود. خیلی از کارها را انسان خیال میکند برای خدا انجام داده، بعد یک خرده که خودش با انصاف دقّت میکند، میبیند داخلش قاطی دارد. وَ اَستَغفِرُکَ مِمّا اَرَدتُ بِه وَجهَکَ فَخالَطَنی ما لَیسَ لَک؛(1) این دعا یکی از دعاهای بین نافلهی صبح و فریضهی صبح است که میگوید خدایا من استغفار میکنم از آن عملی که خواستم برای تو آن را انجام بدهم امّا در بین آن «فَخالَطَنی ما لَیسَ لَک»، یک انگیزه و نیّت غیرخدایی وارد شد؛ خیلی از کارهای ما اینجوری است. بنده خودم را عرض میکنم. آنجایی که انسان امکان دارد اخلاص بورزد غنیمت است؛ یکی از آنجاها معلّمی است. میتوانید بااخلاص کار کنید؛ و اگر بااخلاص کار کردید، کارتان برکت پیدا خواهد کرد.1395/02/13
گذشت خداوند از کم و زیادها درصورت وجود اخلاص آنچه برای من و شما میماند و این دعا را مستجاب میكند: «و لا تهلكنی غمّا حتّی تغفر لی و ترحمنی و تعرفنی الاستجابة فی دعائی»،(1) عمل امروز ما است كه با جدیت باشد، با مجاهدت باشد، با اخلاص باشد، با احساس وظیفه باشد. اگر اینها شد، خدای متعال از برخی از كم و زیادها و مسامحهها و مساهلهها خواهد گذشت؛ اما مهم این است كه ما همتمان بر این باشد كه انشاءاللّه كار را تمیز و طاهر و بیحاشیه و با نیتِ خوب و با جدیت انجام دهیم.1392/03/08
من لا يحضره الفقيه، شیخ صدوق ج 1، ص 490؛ الإقبال بالأعمال الحسنة، سید بن طاووس، ج 1، ص 326؛ بحار الأنوار، علامه مجلسی، ج 84، ص 268.
...ِ وَ لَا تُهْلِكْنِی غَمّاً حَتَّى تَغْفِرَ لِی وَ تَرْحَمَنِي وَ تُعَرِّفَنِی الِاسْتِجَابَةَ فِی دُعَائِی وَ ارْزُقْنِی الْعَافِيَةَ إِلَى مُنْتَهَى أَجَلِی وَ أَقِلْنِی عَثْرَتِي ... ترجمه: (خواندن این دعا در قنوت نماز وتر از امام باقر یا امام صادق علیهماالسلام روایت شده است): ... مرا با غم و اندوه هلاك مگردان تا آنگاه كه مرا بيامرزى و مورد رحمت خويش قرار دهى، و به من بشناسانى كه دعايم را مستجاب كردهاى (راه استجابت و قبولى يافتن در دعاهايم را به من بشناسانى)، و مرا تندرستى و عافيت در طول زندگى تا رسيدن اجل روزى فرما، و از لغزشهايم درگذر.
نخبگان هر جامعه؛ سررشتهدار حرکت مردم ایجاد یک فکر، یک گفتمان، یک جریان فکری در جامعه، به دست خواص جوامع است؛ به دست اندیشمندان جامعه است؛ آنها هستند که میتوانند فکر ملتها را به یک سمتی هدایت کنند که مایهی نجات ملتها شود؛ همچنان که خدای نخواسته میتوانند به سمتی ببرند که مایهی بدبختی و اسارت و تیرهروزی ملتها شود. این دومی متأسفانه در طول هفتاد هشتاد سال اخیر در برخی از کشورها، از جمله در کشور خود ما اتفاق افتاد. روایتی است از رسول مکرم اسلام، حضرت محمدبنعبداللّه، که میفرماید: «لا تصلح عوامّ هذه الأمّة الاّ بخواصّها قیل یا رسولاللّه و من خواصّها قال العلماء»؛ اول علما را ذکر کرد، بعد چند دستهی دیگر را. بنابراین اساتید دانشگاه، فرزانگان و نخبگان علمی در هر کشوری میتوانند سررشتهدار حرکت مردم شوند؛ البته به شرط اخلاص، به شرط شجاعت، به شرط نترسیدن از دشمنان. اگر ترس آمد، اگر طمع آمد، اگر غفلت آمد، اگر تنبلی آمد، کار خراب خواهد شد. اگر ترس نبود، شجاعت بود، اگر طمع نبود، اگر غفلت نبود، هوشیاری و بیداری بود، آن وقت کار درست خواهد شد.1391/09/21
و قال صلّى اللّه عليه و آله: لا تصلح عوامّ امّتی إلّا بخواصّها. قيل: ما خواصّ امّتك يا رسول اللّه؟ فقال: خواصّ امّتی أربعة: الملوك، و العلماء، و العبّاد، و التجّار. ترجمه: پیامبر(صلّیاللهعلیهوآله) فرمودند: عوام امت مرا جز خواص اصلاح نكند، پرسيدند: خواص چه كسانى هستند؟ فرمود: چهار دسته: سلاطين، علما، عبادت كنندگان، و تجار.
ارزش وجود عنصر تداوم در کارها این اخلاص و تداوم کار، خیلی ارزش دارد. ببینید، در این کارهای معنوی و توسلات و دعا و ذکر و اینها هم روایت داریم که کار را تداوم بدهید. «در روایت دارد که حداقل مدتی که شما یک عملی را انجام میدهید، یک سال باشد».(1) فرض بفرمایید شما بنا می گذارید یک نمازی را که مستحب است، هر شب یا در شب معین خودش در هفته، بخوانید. میگویند حداقل یک سال این را ادامه دهید، هرچند بهتر این است که انسان تا آخر عمر ادامه بدهد. یعنی تداوم، یک عنصر جدیدی است غیر از خودِ اصلِ شروعِ عمل.«فلذلک فادع و استقم کما امرت».(2) استقامت، یعنی همین کار را در همان خط و جهت درست دنبال کردن.الحمدلله شما استقامت کردید.1391/03/09
الكافی، ثقة الاسلام كلینی، ج 2، ص 82 ؛
وسائل الشيعة، شیخ حرّ عاملی، ج 1، ص 94 ؛
بحار الأنوار، علامه مجلسی، ج 68، ص 218 .
إِذَا كَانَ الرَّجُلُ عَلَى عَمَلٍ فَلْيَدُمْ عَلَيْهِ سَنَةً ثُمَّ يَتَحَوَّلُ عَنْهُ إِنْ شَاءَ إِلَى غَيْرِهِ وَ ذَلِكَ أَنَّ لَيْلَةَ الْقَدْرِ يَكُونُ فِيهَا فِی عَامِهِ ذَلِكَ مَا شَاءَ اللَّهُ أَنْ يَكُونَ . ترجمه: حلبى گويد: امام صادق عليه السّلام فرمود: هر گاه بنده مشغول كارى هست يك سال آن را ادامه دهد و بعد اگر خواست به عمل ديگرى روى بياورد، زيرا شب قدر در يك سال يك بار مىآيد و او در شب قدر آن عمل را درك كند.
2 )
سوره مبارکه الشورى آیه 15 فَلِذٰلِكَ فَادعُ ۖ وَاستَقِم كَما أُمِرتَ ۖ وَلا تَتَّبِع أَهواءَهُم ۖ وَقُل آمَنتُ بِما أَنزَلَ اللَّهُ مِن كِتابٍ ۖ وَأُمِرتُ لِأَعدِلَ بَينَكُمُ ۖ اللَّهُ رَبُّنا وَرَبُّكُم ۖ لَنا أَعمالُنا وَلَكُم أَعمالُكُم ۖ لا حُجَّةَ بَينَنا وَبَينَكُمُ ۖ اللَّهُ يَجمَعُ بَينَنا ۖ وَإِلَيهِ المَصيرُ ترجمه: پس به همین خاطر تو نیز آنان را به سوی این آیین واحد الهی دعوت کن و آنچنان که مأمور شدهای استقامت نما، و از هوی و هوسهای آنان پیروی مکن، و بگو: «به هر کتابی که خدا نازل کرده ایمان آوردهام و مأمورم در میان شما عدالت کنم؛ خداوند پروردگار ما و شماست؛ نتیجه اعمال ما از آن ما است و نتیجه اعمال شما از آن شما، خصومت شخصی در میان ما نیست؛ و خداوند ما و شما را در یکجا جمع میکند، و بازگشت (همه) به سوی اوست!»
مداحان با اخلاص، یکی از جنود الهی نیتها را خدائی کنید؛ اصل قضیه این است. اگر نیت ما در این گفتن، در این مدح و ثناگستری، نیت خدائی بود، به قصد روشن کردن دلها، جلا دادن ذهنها، انسان این را بیان کرد و گفت، آن وقت این میشود یکی از جنودالله؛ «و لله جنود السّماوات و الارض».(1) یکی از جنود الهی همین کسی است که با زبان خود، با بیان خود، با طبع خود، با ذوق خود، این حقایق را گسترش میدهد؛ میشود سرباز خدا. اگر نیت دیگری بود، نه. از جهاد چه کاری بالاتر است؟ فرمود: اگر چنانچه کسی قدم به میدان جهاد بگذارد برای یک هدف مادی، نه مجاهد است، و نه اگر کشته شود، شهید است؛(2) با اینکه به میدان جنگ رفته. اگر برای هدفهای مادی - چه برسد خدای نکرده برای هدفهای پست - وارد این میدانها شویم، برای ما نه فقط موجب تعالی و رشد نمیشود، بلکه موجب تنزل و سقوط هم میشود. این، مخصوص مداحی هم نیست؛ مسئلهگوئی هم همین است، عالم شدن هم همین است، مجتهد شدن هم همین است، دانشمند شدن هم همین است. آن چیزی که روحی است در کالبد اعمال ما، نیت ماست؛ «انّما الاعمال بالنّیّات»؛ نیتهاست که به عمل ارزش میدهد.1391/02/23
1 )
سوره مبارکه الفتح آیه 4 هُوَ الَّذي أَنزَلَ السَّكينَةَ في قُلوبِ المُؤمِنينَ لِيَزدادوا إيمانًا مَعَ إيمانِهِم ۗ وَلِلَّهِ جُنودُ السَّماواتِ وَالأَرضِ ۚ وَكانَ اللَّهُ عَليمًا حَكيمًا ترجمه: او کسی است که آرامش را در دلهای مؤمنان نازل کرد تا ایمانی بر ایمانشان بیفزایند؛ لشکریان آسمانها و زمین از آن خداست، و خداوند دانا و حکیم است.
1 )
سوره مبارکه الفتح آیه 7 وَلِلَّهِ جُنودُ السَّماواتِ وَالأَرضِ ۚ وَكانَ اللَّهُ عَزيزًا حَكيمًا ترجمه: لشکریان آسمانها و زمین تنها از آن خداست؛ و خداوند شکستناپذیر و حکیم است.!
2 )
الأمالی، شیخ طوسی، ص 618؛
مسائل علی بن جعفر و مستدركاتها، علی بن جعفر، ص 346؛
بحار الأنوار، علامه مجلسی، ج 67، ص 212.
أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ (صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) أَغْزَى عَلِيّاً (عَلَيْهِ السَّلَامُ) فِی سَرِيَّةٍ وَ أَمَرَ الْمُسْلِمِينَ أَنْ يَنْتَدِبُوا مَعَهُ فِی سَرِيَّتِهِ، فَقَالَ رَجُلٌ مِنَ الْأَنْصَارِ لِأَخٍ لَهُ: اغْزُ بِنَا فِی سَرِيَّةِ عَلِيٍّ، لَعَلَّنَا نُصِيبُ خَادِماً أَوْ دَابَّةً أَوْ شَيْئاً نَتَبَلَّغُ بِهِ، فَبَلَغَ النَّبِيَّ (صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) قَوْلُهُ، فَقَالَ: إِنَّمَا الْأَعْمَالُ بِالنِّيَّاتِ، وَ لِكُلِّ امْرِئٍ مَا نَوَى، فَمَنْ غَزَا ابْتِغَاءَ مَا عِنْدَ اللَّهِ، فَقَدْ وَقَعَ أَجْرُهُ عَلَى اللَّهِ، وَ مَنْ غَزَا يُرِيدُ عَرَضَ الدُّنْيَا أَوْ نَوَى عِقَالًا لَمْ يَكُنْ لَهُ إِلَّا مَا نَوَى. ترجمه: هنگامى كه پيامبر صلى اللّه عليه و آله على عليه السلام را به فرماندهىِ سپاهى، روانه جنگ كرد، مردى به برادر خود گفت: با ما در سپاه على به جنگ بيا، شايد غلامى يا چارپايى يا چيزى كه به دردمان بخورد، به دست بياوريم، فرمود: جز اين نيست كه اعمال، به نيّتهاست و براى هر كس، همان چيزى است كه نيّتش را دارد. پس هر كه براى تحصيل آنچه نزد خداست، بجنگد، بى گمان، اجرش با خداست و هر كس براى رسيدن به متاع دنيا يا به نيّت يك عِقال (زانوبند شتر) بجنگد، [نصيب و پاداشى] جز همانچه برايش جنگيده است، نخواهد داشت.
اخلاص؛ شرط حرکت فی سبیل الله [عناصری که برای همهی بسیجیان ، برای جوانها در هر نقطهای از این عرصهی عظیم که مشغول کار هستند، باید به عنوان شاخص مطرح باشد] عنصر دوم، اخلاص است. فرمود اگر کسی در میدان جهاد فیسبیلاللَّه دنبال یک خواستهی شخصی برود، دنبال غنیمت برود و کشته شود، شهید فیسبیلاللَّه نیست.(1) شرط شهادت و شرط مجاهد فیسبیلاللَّه بودن این است که حرکت او فیسبیلاللَّه باشد، للَّه باشد؛ یعنی اخلاص داشته باشد. انگیزههای شخصی، انگیزههای گروهی، انگیزههای فامیلی، رودربایستیهای رفاقتی اگر در حرکت ما تأثیر گذاشت، این اخلاص را مشوب میکند، مشکل درست میکند. بیاخلاصی، یک جائی خودش را نشان خواهد داد.1389/08/02
الأمالی، شیخ طوسی، ص 618؛
مسائل علی بن جعفر و مستدركاتها، علی بن جعفر، ص 346؛
بحار الأنوار، علامه مجلسی، ج 67، ص 212.
أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ (صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) أَغْزَى عَلِيّاً (عَلَيْهِ السَّلَامُ) فِی سَرِيَّةٍ وَ أَمَرَ الْمُسْلِمِينَ أَنْ يَنْتَدِبُوا مَعَهُ فِی سَرِيَّتِهِ، فَقَالَ رَجُلٌ مِنَ الْأَنْصَارِ لِأَخٍ لَهُ: اغْزُ بِنَا فِی سَرِيَّةِ عَلِيٍّ، لَعَلَّنَا نُصِيبُ خَادِماً أَوْ دَابَّةً أَوْ شَيْئاً نَتَبَلَّغُ بِهِ، فَبَلَغَ النَّبِيَّ (صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) قَوْلُهُ، فَقَالَ: إِنَّمَا الْأَعْمَالُ بِالنِّيَّاتِ، وَ لِكُلِّ امْرِئٍ مَا نَوَى، فَمَنْ غَزَا ابْتِغَاءَ مَا عِنْدَ اللَّهِ، فَقَدْ وَقَعَ أَجْرُهُ عَلَى اللَّهِ، وَ مَنْ غَزَا يُرِيدُ عَرَضَ الدُّنْيَا أَوْ نَوَى عِقَالًا لَمْ يَكُنْ لَهُ إِلَّا مَا نَوَى. ترجمه: هنگامى كه پيامبر صلى اللّه عليه و آله على عليه السلام را به فرماندهىِ سپاهى، روانه جنگ كرد، مردى به برادر خود گفت: با ما در سپاه على به جنگ بيا، شايد غلامى يا چارپايى يا چيزى كه به دردمان بخورد، به دست بياوريم، فرمود: جز اين نيست كه اعمال، به نيّتهاست و براى هر كس، همان چيزى است كه نيّتش را دارد. پس هر كه براى تحصيل آنچه نزد خداست، بجنگد، بى گمان، اجرش با خداست و هر كس براى رسيدن به متاع دنيا يا به نيّت يك عِقال (زانوبند شتر) بجنگد، [نصيب و پاداشى] جز همانچه برايش جنگيده است، نخواهد داشت.
هنر را برای خدا خرج کنید امیدوارم که ارزش هنر در همان جایگاه حقیقی خودش، اوّل مورد توجّه اهل هنر قرار گیرد و آنها به ارزش محموله باارزشی که در وجودشان است، توجّه کنند و آن را احترام نمایند. احترام کردنش هم به این است که آن را در جای شایستهای خرج کنند. امام سجاد (علیهالسّلام) در حدیثی میفرمایند: جان و وجود انسانىِ تو ارزشمندترین چیزهاست؛ هیچ چیزی جز بهشت موعود خدا نمیتواند بهای این جان قرار گیرد؛ این را بهغیر بهشت خدا ندهید.(1) هنر، بخشی از آن فاخرترین و ارزشمندترین قسمتهای جان انسانی است؛ باید برای این ارزش قائل شد و آن را برای خدا خرج کرد. البته وقتی میگوییم برای خدا خرج کنید، فوراً ذهن به طرف همان حالت قشریگری و ریاکاری نرود.1380/05/01
َ ...قَالَ عَلِيُّ بْنُ الْحُسَيْنِ ع إِنَّ جَمِيعَ مَا طَلَعَتْ عَلَيْهِ الشَّمْسُ فِي مَشَارِقِ الْأَرْضِ وَ مَغَارِبِهَا بَحْرِهَا وَ بَرِّهَا وَ سَهْلِهَا وَ جَبَلِهَا عِنْدَ وَلِيٍّ مِنْ أَوْلِيَاءِ اللَّهِ وَ أَهْلِ الْمَعْرِفَةِ بِحَقِّ اللَّهِ كَفَيْءِ الظِّلَالِ ثُمَّ قَالَ أَ وَ لَا حُرٌّ يَدَعُ هَذِهِ اللُّمَاظَةَ لِأَهْلِهَا يَعْنِي الدُّنْيَا فَلَيْسَ لِأَنْفُسِكُمْ ثَمَنٌ إِلَّا الْجَنَّةُ فَلَا تَبِيعُوهَا بِغَيْرِهَا فَإِنَّهُ مَنْ رَضِيَ مِنَ اللَّهِ بِالدُّنْيَا فَقَدْ رَضِيَ بِالْخَسِيس... ترجمه: ... على بن حسين عليهما السّلام فرمود: همانا هر آنچه كه در شرق و غرب دنيا از دريا گرفته تا خشكى دشت و كوه آن كوه خورشيد بر آن تابيده نزد دوستى از دوستداران خدا و معرفت داران به حقّ خدا همچون بازگشت سايه است. پس آنگاه فرمود: آيا آزادهاى نيست كه اين تهمانده جويده شده- يعنى دنيا- را براى اهلش واگذارد؟ جانهاى شما را قيمتى جز بهشت نباشد؛ پس به غير آن نفروشيد؛ چرا كه هر كه از خدا به دنيا خشنود شود بىگمان به چيزى پست خشنود شده است...
به برکت اسلام، هیچ کس نمیتواند به ملت ایران استعلا داشته باشد عزیزان من؛ معلّمان، کارگران، جوانان، کسانی که قوام کار و استقلال و ستون فقرات کشور در دست شماست! مسؤولیت شما سنگین است. ببینید دشمن چه طوری است. ببینید دشمن چقدر بی انصاف و بی رحم و وقیح است. اگر بخواهید دشمن بر شما مسلّط نشود، باید خوب کار کنید. همه باید خوب کار کنند، همه باید کار را برای خدا و دقیق انجام دهند، تا انشاءاللَّه این کشور اسلامی و این ایران سرافراز و سربلند، بتواند در مقابل دشمن بایستد و به همه بفهماند که به برکت اسلام - که «الاسلام یعلوا ولا یعلی علیه»(1) - هیچ کس نمیتواند نسبت به این ملت، استعلا و استکباری داشته باشد.1376/02/10
چرایی قصد قربت در عبادات در اسلام، به جهت کار خیلی توجّه شده است. مثلاً در عبادات میگویند: باید قصد قربت کرد. قصد قربت، یعنی همان جهتگیری و این که انسان کار را برای خدا انجام دهد و در جهت رضای الهی باشد. شاید ظاهر و شکل مادّی کار، خیلی هم فرق نکند. روح کار فرق میکند. مثلاً در شرع مقدّس سفارش شده و مستحبّ است که روز جمعه، انسان غسل جمعه کند.(1) به ذهن انسان میرسد که قاعدتاً اصل تشریع غسل جمعه، برای نظافت است و برای این است که هر انسانی، لااقل هفتهای یک بار، تن خود را شستشویی کند که به این وسیله، نظافت را که در اسلام خیلی اهمیت دارد، تأمین نماید. ولی اگر شما در روز جمعه، یک ساعت در حوض و یا استخری بروید و غوطه بخورید و دست و پا تکان دهید و بدنتان را صابون هم بزنید، اما نیّت غسل جمعه نکنید؛ آن ثوابی را که شارع مقدّس برای غسل جمعه معیّن کرده است، به شما نخواهند داد. صورت کار، همان صورت کار - یعنی شستشو - است. هدف ظاهری آن هم، در هر دو جا - هم در غسل جمعه و هم در یک غوطه خوری معمولی - نظافت است؛ اما غسل جمعه چیزی اضافه دارد که عبارت از هدف وجهت است. جهت چیست؟ کار را برای خدا انجام دادن. اسلام میخواهد در محیط مسلمانی، هر کاری که افراد میکنند، در راه خدا و برای خدا باشد، تا دو فایده ببرند: یک فایده، فایده مادّی آن کار است و یک فایده هم، فایده معنوی و روحی است که به خاطر قصد قربت عاید میشود و بدون آن، عاید نمیگردد. وقتی که شما مثلاً غذا میخورید، قصدتان این است که من این غذا را میخورم تا بدنم نیرو پیدا کند و بتوانم به وظایف زندگی برسم؛ چون خدا این را خواسته است. در این جا، غذا همان غذا و همان مواد غذایی است که به بدن شما میرسد و همان لذّت در ذائقه است؛ اما علاوه بر اینها، خدای متعال ثواب هم میدهد. چرا؟ چون شما با این کار، غیر از اداره جسم خویش، دل و روح خودتان را هم اداره و برایش جهت معیّن کردهاید. وقتی چنین روحیهای، در همه چیز بر انسان مسلمان حاکم باشد، آن وقت کار حرام از او سر نمیزند، غذای حرام نمیخورد، غذای با چپاول و زور و ظلم به دست آمده را به لب نزدیک نمیکند، حرکت دست او حرکت ظالمانه نخواهد بود و حرکت اندیشه و فکر او هم، حرکتی در جهت زیان انسانیت و برادر مسلمان خود نخواهد بود. یعنی همین چیزی که به ظاهر خیلی کوچک به نظر میآید، موجب میشود که تمام مشکلات حیات بشری - که همین جرائم و گناهان و تخلّفات گوناگون انسانها و شهوترانیها و فزون طلبیها و آزها و امثال اینهاست - بتدریج از انسان فاصله بگیرد. ببینید چطور حکمت دین و احکام شرعی، از جای کوچک و از نقطه کمی آغاز میکند و ناگهان یک پهنه وسیع را فرا میگیرد! بنابراین، قصد قربت یعنی جهت دار کردن کار.1375/02/12
عَنِ اِبْنِ أَبِي نَصْرٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ اَللَّهِ قَالَ: سَأَلْتُ اَلرِّضَا عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ عَنْ غُسْلِ يَوْمِ اَلْجُمُعَةِ فَقَالَ وَاجِبٌ عَلَى كُلِّ ذَكَرٍ وَ أُنْثَى عَبْدٍ أَوْ حُرٍّ . ترجمه: از امام رضا عليه السّلام در مورد غسل روز جمعه پرسيدم؟
فرمود: غسل جمعه بر هر مرد و زن - چه بنده باشد و چه آزاد - واجب است.
ماندگاری و زایل نشدن مجاهدتِ خالصانه برای خدا اسلام یک درس را به مسلمین تعلیم کرد و آن درس هر روز که در بین مسلمین باشد، نتیجهاش درخشش و تلألؤ و علوّ معنوی و مادّی است.آن درس درسِ مجاهدتِ خالصانه و مخلصانه است. هرجا که مجاهدت خالصانه و مخلصانه باشد، نتیجهاش درخشش و تلألؤ خواهد بود. منتها مجاهدت خالصانه و مخلصانه، ممکن است برای خدا انجام گیرد، ممکن هم هست برای غیرِ خدا انجام گیرد. اگر برای خدا انجام گرفت، همیشگی، ماندگار و زایل ناشدنی است؛ اما اگر برای غیرِ خدا انجام گرفت، ماندگار نیست. ممکن است یکی عاشق کسی باشد؛ خالص و مخلص برای او حرکتی را انجام دهد. یا عاشق میهنِ خود باشد؛ خالص و مخلص برای میهنش حرکتی را انجام دهد. اینها ماندگار نیست و تا وقتی است که این هیجان و احساس در او باشد. به مجرّد اینکه احساس او یک ذرّه سرد شد، چشمش باز میشود و به خود میگوید که آیا من بروم بمیرم تا فلان کس بخورد گردنش کلفت شود؟! اما اگر برای خدا باشد، اینطور نیست. هرقدر دقّت عقلانی انسان بیشتر شد، مجاهدتش بیشتر خواهد شد. برای اینکه میداند «ما عندکم ینفد و ما عنداللَّه باق»(1)؛ آنچه که برای خدا دادیم میماند. بزغالهای را خدمت پیغمبر اکرم آوردند. ذبح کرد و فرمود: «هرکس گوشت میخواهد بیاید.» فقرای مدینه به سوی خانهی پیغمبر به راه افتادند. پیغمبر به هر کدام یک تکّه داد. بعد که همه رفتند، فقط یک کتفِ آن مانده بود. یکی از زنان پیغمبر عرض کرد: «یا رسول اللَّه! بزغالهای به این بزرگی رفت؛ همین کتفش ماند!؟» پیغمبر فرمود: «همهاش ماند؛ فقط همین کتفش است که میرود.» یعنی میخوریم، از بین میرود و تمام میشود؛ امّا آنچه که دادیم میمانَد.(2) این، حسابِ دو دوتا چهارتاست. وقتی کار برای خدا باشد، هر قدر عقلِ انسان بیشتر و تیزتر باشد، فداکاری او بیشتر خواهد شد؛ چون میداند که این همه عمر گذراندن، در دنیا تلاش کردن، عرق ریختن، فکر کردن، دویدن، پول بهدست آوردن و کیف و عیش کردن، از بین میرود. هر چه کام بیشتر باشد، ناکامی بیشتر میشود.1373/06/29
1 )
سوره مبارکه النحل آیه 96 ما عِندَكُم يَنفَدُ ۖ وَما عِندَ اللَّهِ باقٍ ۗ وَلَنَجزِيَنَّ الَّذينَ صَبَروا أَجرَهُم بِأَحسَنِ ما كانوا يَعمَلونَ ترجمه: آنچه نزد شماست فانی میشود؛ امّا آنچه نزد خداست باقی است؛ و به کسانی که صبر و استقامت پیشه کنند، مطابق بهترین اعمالی که انجام میدادند پاداش خواهیم داد.
2 )
سنن الترمذی، الترمذی ، ج 4 ، ص 58 ح 2587 ؛
مسند احمد ، الإمام احمد بن حنبل ، ج 6 ، ص 50 ؛
كنز العمال، المتقی الهندی، ج 6 ، ص 381 ؛
أنهم ذبحوا شاة فقال النبی صلى الله عليه وسلم : " ما بقی منها ؟ قالت ما بقی منها إلا كتفها . قال بقی كلها غير كتفها. » ترجمه: گوسفندى را سر بريدند [و گوشت آن را انفاق كردند]. پيامبر صلى اللّه عليه و آله فرمود:" چيزى مانده است؟". عايشه گفت: بجز دستش، چيزى باقى نمانده است. پيامبر صلى اللّه عليه و آله فرمود:" بجز دستش، همه آن باقى مانده است".
اخلاص،عامل پایداری و ماندگاری نهضت حسین بن علی(علیه السلام) یک خصوصیت این است که حرکت حسینبنعلی، حرکتی خالصاً، مخلصاً و بدون هیچ شائبه، برای خدا و دین و اصلاح جامعهی مسلمین بود. این، خصوصیت اوّل که خیلی مهم است. اینکه حسینبنعلی علیهالصّلاةوالسّلام فرمود: «انّی لم اخرج اشراً و لا بطراً و لا ظالماً و لا مفسداً» خودنمایی نیست؛ خود نشان دادن نیست؛ برای خود، چیزی طلبیدن نیست؛ نمایش نیست. ذرّهای ستم و ذرّهای فساد، در این حرکت نیست. «و انما خرجت، لطلب الاصلاح فی امّة جدّی.»(1) این، نکتهی بسیار مهمّی است. انّما: فقط! یعنی هیچ قصد و غرض دیگری، آن نیّت پاک و آن ذهن خورشیدگون را مکدّر نمیکند. قرآن کریم، وقتی که در صدر اسلام با مسلمانان سخن میگوید، میفرماید: «و لا تکونوا کالّذین خرجوا من دیارهم بطراً و رئاء النّاس.»(2) و اینجا امام حسین علیهالسّلام میگوید: «انّی لم اخرج اشراً و لا بطراً.» دو خطّ است؛ دو جریان است. در آنجا قرآن میگوی: «مثل آنها نباشید که از روی غرور و خودخواهی و نفسپرستی حرکت کردند.» دیعنی چیزی که در آن نوعِ حرکت نیست، اخلاص است. یعنی از حرکتِ خطّ فاسد، فقط «خود» و فقط «من»، مطرح است. «و رئاء النّاس.» خودش را آرایش کرده، بر اسب قیمتی سوار شده، جواهرات به خودش آویزان کرده، رجزهایی خوانده است و خارج میشود. به کجا؟ به میدان جنگ. اتّفاقاً میدان جنگ هم میدانی است که همین آدم و دهها مثل او در آن به خاک هلاک خواهند غلتید. خارج شدن چنین آدمی، اینگونه است. فقط در او نفْس وجود دارد. این، یک طرف. بهترین نمونه در نقطهی مقابلش هم حسینبنعلی علیهالصّلاةوالسّلام است که در او، خودخواهی و خود و من و منافع شخصی و قومی و گروهی وجود ندارد. این، اوّلین خصوصیت نهضت حسینبنعلی علیهالصّلاةوالسّلام است. در آن کاری که انجام میدهیم، هرچه مایهی اخلاص در من و شما بیشتر باشد، آن کار، ارزش بیشتری پیدا میکند. هرچه از قطب اخلاص دور شویم، به سمت قطب خودپرستی و خودخواهی و برای خود کار کردن و به فکر خود بودن و منافع شخصی و قومی و نظایر آن نزدیک شدهایم که یک طیف دیگر است. بین آن اخلاص مطلق و خودخواهی مطلق، یک میدان وسیع است. هر چه از آنجا به این طرف نزدیکتر شویم، ارزش کار ما کمتر میشود؛ برکتش کمتر میشود؛ ماندگاریاش هم کمتر میشود. این، خاصیت این قضیه است. هر چه ناخالصی در این جنس باشد، زودتر فاسد میشود. اگر ناب باشد، هرگز فاسد نمیشود. حالا اگر بخواهیم به محسوسات مثال بزنیم، این آلیاژ اگر صددرصد طلا باشد، فاسد شدنی نیست؛ زنگ خوردنی نیست. امّا به هر اندازه که مس و آهن و بقیهی مواد کم قیمت داخل این آلیاژ باشد، فساد آن و از بین رفتنش بیشتر است. این یک قاعدهی کلّی است. این، در محسوسات است. اما در معنویّات، این موازنهها بسیار دقیقتر است. ما به حسب دید مادّی و معمولی، نمیفهمیم. اما اهل معنا و بصیرت، میفهمند. نقّاد این قضیه، صرّاف و زرگر این ماجرا، خدای متعال است. «فانّ الناقد بصیر.» اگر یک سرسوزن ناخالصی در کار ما باشد، به همان اندازه آن کار کم ارزش میشود و خدا، از ماندگاری آن میکاهد. خدای متعال، ناقد بصیری است. کار امام حسین علیهالصّلاةوالسّلام، از کارهایی است که یک سر سوزن ناخالصی در آن نیست. لذا شما میببینید این جنس ناب، تا کنون مانده است و تا ابد هم خواهد ماند. چه کسی باور میکرد بعد از اینکه این عدّه، غریبانه در آن بیابان کشته شدند، بدنهایشان را همان جا به خاک سپردند، آن همه تبلیغات علیهشان کردند، آنطور تار و مارشان کردند و بعد از شهادتشان مدینه را به آتش کشیدند داستان حَرّه، که سال بعد اتّفاق افتاد و این گلستان را زیر و رو و گلهایش را پرپر کردند، دیگر کسی بوی گلاب از این گلستان بشنود؟! با کدام قاعدهی مادّی جور در میآید، که برگ گلی از آن گلستان در این عالم طبیعت بماند؟! اما شما میبینید که هر چه روزگار گذشته، عطر آن گلستان، دنیا را بیشتر برداشته است. کسانی هستند که قبول ندارند پیغمبر جدّ او و حسینبنعلی دنبالهرو راه اوست؛ اما حسین را قبول دارند! پدرش علی را قبول ندارند، امّا او را قبول دارند! خدا را قبول ندارند -خدای حسینبنعلی را قبول ندارند اما در مقابلِ حسینبنعلی، سر تعظیم فرود میآورند! این، نتیجهی همان خلوص است. در انقلاب بزرگ ما هم، جوهر خلوص مایهی ماندگاری آن شده است؛ همان فلز نابی که امام بزرگوار، مظهرش بود1372/10/26
بحارالأنوار، علامه مجلسی ج44 ص 329 ؛
المناقب، ابن شهر آشوب، ج 4، ص 89
... ثُمَّ دَعَا الْحُسَيْنُ بِدَوَاةٍ وَ بَيَاضٍ وَ كَتَبَ هَذِهِ الْوَصِيَّةَ لِأَخِيهِ مُحَمَّدٍ. بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ هَذَا مَا أَوْصَى بِهِ الْحُسَيْنُ بْنُ عَلِيِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ إِلَى أَخِيهِ مُحَمَّدٍ الْمَعْرُوفِ بِابْنِ الْحَنَفِيَّةِ أَنَّ الْحُسَيْنَ يَشْهَدُ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَحْدَهُ لَا شَرِيكَ لَهُ وَ أَنَّ مُحَمَّداً عَبْدُهُ وَ رَسُولُهُ جَاءَ بِالْحَقِّ مِنْ عِنْدِ الْحَقِّ وَ أَنَّ الْجَنَّةَ وَ النَّارَ حَقٌّ وَ أَنَّ السَّاعَةَ آتِيَةٌ لا رَيْبَ فِيها وَ أَنَّ اللَّهَ يَبْعَثُ مَنْ فِی الْقُبُورِ وَ أَنِّی لَمْ أَخْرُجْ أَشِراً وَ لَا بَطِراً وَ لَا مُفْسِداً وَ لَا ظَالِماً وَ إِنَّمَا خَرَجْتُ لِطَلَبِ الْإِصْلَاحِ فِی أُمَّةِ جَدِّی ص أُرِيدُ أَنْ آمُرَ بِالْمَعْرُوفِ وَ أَنْهَى عَنِ الْمُنْكَرِ وَ أَسِيرَ بِسِيرَةِ جَدِّی وَ أَبِي عَلِيِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ ع فَمَنْ قَبِلَنِی بِقَبُولِ الْحَقِّ فَاللَّهُ أَوْلَى بِالْحَقِّ وَ مَنْ رَدَّ عَلَيَّ هَذَا أَصْبِرُ حَتَّى يَقْضِيَ اللَّهُ بَيْنِی وَ بَيْنَ الْقَوْمِ بِالْحَقِّ وَ هُوَ خَيْرُ الْحاكِمِينَ وَ هَذِهِ وَصِيَّتِی يَا أَخِی إِلَيْكَ وَ ما تَوْفِيقِی إِلَّا بِاللَّهِ عَلَيْهِ تَوَكَّلْتُ وَ إِلَيْهِ أُنِيبُ. قَالَ ثُمَّ طَوَى الْحُسَيْنُ الْكِتَابَ وَ خَتَمَهُ بِخَاتَمِهِ وَ دَفَعَهُ إِلَى أَخِيهِ مُحَمَّدٍ ثُمَّ وَدَّعَهُ وَ خَرَجَ فِی جَوْفِ اللَّيْلِ ترجمه: سپس امام حسين عليه السّلام دوات و كاغذ سفیدی خواست و این وصيت را براى برادرش محمّد بن حنفيه نوشت: به نام خداوند بخشنده بخشایشگر براستی كه اين وصيت نامهاى است كه حسين بن على بن ابى طالب عليه السّلام براى برادرش محمّد مشهور به lبن حنفيه نوشته است:حسين گواهی ميدهد: خدایی جز الله وجود ندارد خدا يكى است و شريكى ندارد و براستی كه حضرت محمّد صلّى اللَّه عليه و آله عبد و رسول خدا ميباشد كه حقیقت را از جانب خدای حق آورد و همانا كه بهشت و جهنم حقیقت هستند و قيامت خواهد آمد و هیچ شكى در آن نيست و خداوند هر كسى را كه در قبور باشد زنده خواهد كرد و همانا من براى سركشى و خود پسندی و تكبر و فساد كردن و ظلم نمودن خارج نشدم [قیام نكردم]. و به تحقیق كه من برای اصلاح و درست كردن [كارها] در میان امت جدم قیام كردم و می خواهم به نیكی سفارش و از بدی نهی كنم و مطابق سيره جدم رسول خدا و پدرم على بن ابى طالب عليهم السّلام رفتار می نمایم. پس هر كس كه مرا به جهت اينكه حق ميگويم قبول كند همانا خداوند به حق سزاوارتر است و كسى كه دست رد بسينه من بگذارد من صبر می كنم تا خدا كه بهترين حكمكنندگان است بين من و آن قوم داورى نمايد. ای برادرم اين وصیت من است به تو. توفيق من جز با خدا نيست من بخدا توكل ميكنم و بسوى او توبه می نمايم.سپس امام عليه السّلام آن [وصیت نامه] را تا كرد و با انگشترش مهر نمود و به برادرش محمد داد. و او را ترك كرد (با او خداحافظی كرد) و در دل شب از مدينه خارج شد.»
2 )
سوره مبارکه الأنفال آیه 47 وَلا تَكونوا كَالَّذينَ خَرَجوا مِن دِيارِهِم بَطَرًا وَرِئَاءَ النّاسِ وَيَصُدّونَ عَن سَبيلِ اللَّهِ ۚ وَاللَّهُ بِما يَعمَلونَ مُحيطٌ ترجمه: و مانند کسانی نباشید که از روی هوی پرستی و غرور و خودنمایی در برابر مردم، از سرزمین خود به (سوی میدان بدر) بیرون آمدند؛ و (مردم را) از راه خدا بازمیداشتند؛ (و سرانجام شکست خوردند) و خداوند به آنچه عمل میکنند، احاطه (و آگاهی) دارد!
برکات حاصل از تسخیر لانه ی جاسوسی به دلیل اخلاص جوانان قضیهی لانهی جاسوسی، این آخرین رشتهی ارتباط ممکن را بین انقلاب و امریکا برید و قطع کرد. این، خدمت بزرگ و ذیقیمت را به انقلاب ما کرد! ممکن است جوانانی که در آن لحظه رفتند و آن اقدام را کردند، دنبالههای عمیق و دارای درجات گوناگون آن کار را، آن روز ندیده بودند. احتمال این هست. جوان از روی ایمان و احساس خود، کاری را انجام میدهد. اما خدای متعال، در آن کار، این برکتهای بزرگ را قرار داده بود. چون کاری از روی ایمان و اخلاص بود و خدای متعال همیشه روی کارهایی که از روی ایمان و اخلاص است، تأثیرات بزرگی قرار میدهد. این را بدانید: هر کاری را شما از روی اخلاص بکنید، خدا به آن برکت خواهد داد. هر کاری راکه از روی حسابگریهای مادّی بکنید، متزلزل است. ممکن است به نتایجی برسد؛ خیلی از اوقات هم به نتیجه نمیرسد. بهخلاف آن کاری که از روی ایمان و اخلاص، برای خدا، انجام میدهید؛ که «من کان للَّه کان اللَّه له(1)». هر کس برای خدا باشد، قدرت الهی در خدمت او قرار میگیرد و به او کمک میکند. قضیهی سفارت از این قبیل بود و آن رابطه را قطع کرد.1372/08/12
بحار الأنوار، علامه مجلسی، ج 79، ص 197
روضة المتقين ، محمد تقی مجلسی، ج13 195
الوافی، فیض كاشانی، ج 8، ص 784
من كان لله كان الله له و من أصلح أمر دينه أصلح الله أمر دنياه و من أصلح ما بينه و بين الله أصلح الله ما بينه و بين الناس ترجمه: هر كس كه از برای خدا باشد، خداوند برای اوست، و هر كس امر دینش را اصلاح نماید خداوند امر دنیایش را اصلاح كند و هر كس آنچه را ميان او و خداست اصلاح نمايد، خداوند آنچه را بين او و مردم است اصلاح كند.