حضرت امام سجاد (علیهالسلام) / صحیفهی سجادیه/ مناجات خمس عشر / علی بن الحسین/ زینالعابدین/ سیدالساجدین
فتنهانگیز بودن مال و ثروت/صحیفه سجادیه دعای 27
از لغزشگاهها بترسید. امام سجاد (علیهالصّلاةوالسّلام) در دعای صحیفهی سجادیه، وقتی برای سربازان اسلام دعا میکنند، از جملهی چیزهایی که روی آن تکیه میکنند، این است که خدایا! یاد و محبت و علاقهی به «المال الفتون»(1)- مال فتنهانگیز - را از دل اینها بگیر. مال و پول، خیلی خطرناک و فتنهانگیز است و خیلیها را میلغزاند. ما آدمهای درشتی را در تاریخ دیدیم که وقتی پایشان به اینجا رسید، لغزید؛ بنابراین خیلی باید مراقب باشید. در شرع مقدس، اسم این مراقبت چیست؟ تقوا. اینکه در قرآن از اول تا آخر این همه به تقوا توصیه شده، معنایش همین مراقبت و مواظبت از خود است. نفس انسان، زیادهخواه است.1383/03/27
1 )
الصحیفة السجادیة ، دعای 27 ؛
وَ كَانَ مِنْ دُعَائِهِ عَلَيْهِ السَّلَامُ لِأَهْلِ الثُّغُورِ
اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ، وَ حَصِّنْ ثُغُورَ الْمُسْلِمِينَ بِعِزَّتِكَ، وَ أَيِّدْ حُمَاتَهَا بِقُوَّتِكَ، وَ أَسْبِغْ عَطَايَاهُمْ مِنْ جِدَتِكَ. اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ، وَ كَثِّرْ عِدَّتَهُمْ، وَ اشْحَذْ أَسْلِحَتَهُمْ، وَ احْرُسْ حَوْزَتَهُمْ، وَ امْنَعْ حَوْمَتَهُمْ، وَ أَلِّفْ جَمْعَهُمْ، وَ دَبِّرْ أَمْرَهُمْ، وَ وَاتِرْ بَيْنَ مِيَرِهِمْ، وَ تَوَحَّدْ بِكِفَايَةِ مُؤَنِهِمْ، وَ اعْضُدْهُمْ بِالنَّصْرِ، وَ أَعِنْهُمْ بِالصَّبْرِ، وَ الْطُفْ لَهُمْ فِی الْمَكْرِ. اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ، وَ عَرِّفْهُمْ مَا يَجْهَلُونَ، وَ عَلِّمْهُمْ مَا لَا يَعْلَمُونَ، وَ بَصِّرْهُمْ مَا لَا يُبْصِرُونَ. اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ، وَ أَنْسِهِمْ عِنْدَ لِقَائِهِمُ الْعَدُوَّ ذِكْرَ دُنْيَاهُمُ الْخَدَّاعَةِ الْغَرُورِ، وَ امْحُ عَنْ قُلُوبِهِمْ خَطَرَاتِ الْمَالِ الْفَتُونِ، وَ اجْعَلِ الْجَنَّةَ نُصْبَ أَعْيُنِهِمْ، وَ لَوِّحْ مِنْهَا لِأَبْصَارِهِمْ مَا أَعْدَدْتَ فِيهَا مِنْ مَسَاكِنِ الْخُلْدِ وَ مَنَازِلِ الْكَرَامَةِ وَ الْحُورِ الْحِسَانِ وَ الْأَنْهَارِالْمُطَّرِدَةِ بِأَنْوَاعِ الْأَشْرِبَةِ وَ الْأَشْجَارِ الْمُتَدَلِّيَةِ بِصُنُوفِ الثَّمَرِ حَتَّى لَا يَهُمَّ أَحَدٌ مِنْهُمْ بِالْإِدْبَارِ، وَ لَا يُحَدِّثَ نَفْسَهُ عَنْ قِرْنِهِ بِفِرَارٍ. اللَّهُمَّ افْلُلْ بِذَلِكَ عَدُوَّهُمْ، وَ اقْلِمْ عَنْهُمْ أَظْفَارَهُمْ، وَ فَرِّقْ بَيْنَهُمْ وَ بَيْنَ أَسْلِحَتِهِمْ، وَ اخْلَعْ وَثَائِقَ أَفْئِدَتِهِمْ، وَ بَاعِدْ بَيْنَهُمْ وَ بَيْنَ أَزْوِدَتِهِمْ، وَ حَيِّرْهُمْ فِی سُبُلِهِمْ.
ترجمه:
دعاى آن حضرت است درباره مرزبانان
بار خدايا، درود بفرست بر محمد و خاندان او و مرزهاى مسلمانان رابه پيروزمندى خويش استوار گردان و مرزبانان را به نيروى خود يارى ده و از خزانه افضال خويش عطايشان به فراوانى ارزانى دار. بار خدايا، درود بفرست بر محمد و خاندان او و شمارشان افزون كن و سلاحشان برنده. حوزههاشان حراست فرماى و پيرامونشان را نفوذ ناپذير گردان. جمعشان متحد كن و خود به تدبير كارهاشان پرداز. سر رشته آذوقهشان گسسته مگردان و دشواريها از پيش پايشان بردار. آنان را به نصرت خويش قوت بخش و به شكيبايى مدد نماى و دفع مكر دشمن را به ايشان بياموز. بار خدايا، درود بفرست بر محمد و خاندان او و به مدافعان مرزها هر چه نمىشناسند بشناسان و ايشان را هر چه نمىدانند بياموز و چشمانشان را بر هر چه نمىبينند بگشاى. بار خدايا، درود بفرست بر محمد و خاندان او و چون با دشمنان روياروى شوند، ياد دنياى مكار فريبنده از خاطرشان بزداى و هوس حطام فتنهانگيز اين جهانى از دلشان محو كن و بهشت را پيش چشم ايشان دار و آن مساكن جاويد و آن منازل كريم و آن حوران خوبروى و آن جويباران سرشار از آشاميدنىهاى نغز و گوارا و آن درختان سر فرو داشته و بارور از ميوههاى گونهگون بهشتى را به آنان بنماى، تا هواى پشت كردن به دشمن در دل هيچ يك از ايشان نجنبد و خيال گريختن از هماورد از خاطر كس نگذرد. اى خداوند، به اين نيايش، خصمشان درهم شكن و چنگال دشمن از تنشان كوتاه كن و ميان دشمنان و سلاحهايشان جدايى افكن و بند دلشان بگسل و چنان كن كه ميان ايشان و زاد و توشه ايشان فاصلهاى بزرگ پديد آيد و در راه سرگشته و حيرانشان گردان و آن سان كن كه راه خويش گم كنند...
لینک ثابت
اظهار غبطه امام سجاد(ع) به عبادت امیرالمؤمنین(ع)
من امروز روایتی را انتخاب کردم که بخوانم؛ این روایت در «ارشاد مفید» است. البته من متن حدیث را از کتاب «چهل حدیث» امام بزرگوارمان - که کتاب بسیار خوبی است - نقل میکنم؛ لیکن با «ارشاد» هم تطبیق کردهام. روایت را شیخ مفید نقل میکند. راوی میگوید که ما در خدمت امام صادق علیهالصّلاةوالسّلام بودیم، صحبت امیرالمؤمنین شد. «و مدحه بما هو اهله»؛ امام صادق زبان به ستایش امیرالمؤمنین گشود و آنچنان که مناسب او بود، امیرالمؤمنین را مدح کرد. از جمله چیزهایی که گفت - که این راوی یادش مانده و مثلاً در همان مجلس یا در بیرون آن مجلس نوشته است - اینهاست. من نگاه کردم، دیدم هر کدام از این فقرههایی که در این حدیث به آن تکیه شده است، تقریباً به یک بُعد از زندگی امیرالمؤمنین اشاره میکند؛ به زهد آن بزرگوار، عبادت آن بزرگوار و خصوصیاتی که حالا اینها را میخوانیم. ببینید؛ طبق این روایت، امام صادق در مقام تعریف از امیرالمؤمنین حرف میزند.
(...)
بعد راجع به عبادت حضرت صحبت میکند. آن حضرت، قلّهی اسلام است؛ اسوهی مسلمین است. در همین روایت فرمود: «و ما اشبهه من ولده و لا اهل بیته احد اقرب شبها به فی لباسه و فقهه من علی بن الحسین علیهما السّلام». امام صادق میگوید: در تمام اهل بیتمان - اهل بیت و اولاد پیامبر - از لحاظ این رفتارها و این زهد و عبادت، هیچ کس به اندازهی علی بن الحسین به امیرالمؤمنین شبیهتر نبود؛ امام سجّاد، از همه شبیهتر بود. امام صادق فصلی در باب عبادت امام سجّاد ذکر میکند؛ از جمله میفرماید: «و لقد دخل ابوجعفر ابنه علیهما السّلام علیه»؛پدرم حضرت ابی جعفر باقر یک روز پیش پدرش رفت و وارد اتاق آن بزرگوار شد. «فاذا هو قد بلغ من العبادة ما لم یبلغه احد»؛ نگاه کرد، دید پدرش از عبادت حالی پیدا کرده که هیچ کس به این حال نرسیده است. شرح میدهد: رنگش از بیخوابی زرد شده، چشمهایش از گریه درهم شده، پاهایش ورم کرده و... امام باقر اینها را در پدر بزرگوارش مشاهده کرد و دلش سوخت: «فلم املک حین رأیته بتلک الحال البکاء»؛ میگوید وقتی وارد اتاق پدرم شدم و او را به این حال دیدم، نتوانستم خودداری کنم؛ بنا کردم زار زار گریه کردن: «فبکیت رحمة له». امام سجّاد در حال فکر بود - تفکّر هم عبادتی است - به فراست دانست که پسرش امام باقر چرا گریه میکند؛ خواست یک درس عملی به او بدهد؛ سرش را بلند کرد: «قال یا بنی اعطنی بعض تلک الصحف التی فیها عبادة علیبنابیطالب علیهالسّلام»؛ در میان کاغذهای ما بگرد و آن دفتری که عبادت علیبنابیطالب را شرح داده، بیاور. ظاهراً از دوران امام علیبنابیطالب علیهالسّلام نوشتهها و کتابهایی در باب قضاوتهای آن حضرت، در باب زندگی آن حضرت، در باب احادیث آن حضرت، در اختیار ائمّه بود. از مجموع روایات دیگر، آدم اینطور میفهمد که در موارد گوناگونی از آن استفاده میکردند. اینجا هم حضرت به پسرش امام باقر فرمود آن نوشتهای را که مربوط به عبادت علیبنابیطالب است، بردار بیاور. امام باقر میفرماید: «فاعطیته»؛ رفتم آوردم و به پدرم دادم. «فقرأ فیها شیئاً یسیرا ثم ترکها من یده تضجرا»؛ مقداری به این نوشته نگاه کرد - امام سجّاد، هم به امام باقر درس میدهد، هم به امام صادق درس میدهد، هم به من و شما درس میدهد - با حال ملامت آن را بر زمین گذاشت؛ «و قال من یقوی علی عبادة علی علیبنابیطالب علیهالسّلام»؛ فرمود چه کسی میتواند مثل علیبنابیطالب عبادت کند؟ امام سجّادی که آن قدر عبادت میکند که امام باقر دلش به حال او میسوزد - نه مثل من و شما؛ ما که کمتر از اینها هم به چشممان بزرگ میآید - امام باقری که خودش هم امام است و دارای آن مقامات عالی است، از عبادت علیبنالحسین دلتنگ میشود و دلش میسوزد و نمیتواند خودش را نگه دارد و بیاختیار زار زار گریه میکند، آن وقت علیبنالحسینِ با اینطور عبادات میگوید:«من یقوی علی عبادت علیبنابیطالب»؛(1)چه کسی میتواند مثل علی عبادت کند؟ یعنی بین خودش و علی فاصلهای طولانی میبیند.1378/10/10
1 )
الإرشاد فی معرفة حجج الله على العباد، شیخ مفید ج2 ص 141 ؛
المناقب ، ابن شهر آشوب، ج 4 ، ص 149 ؛
كشفالغمة ، محدث اربلی، ج 2 ، ص 85 ؛
مكارمالأخلاق ، طبرسی ، ص 317 ؛
الغارات ، ابرهیم بن محمد الثقفی ، ج 2 ، ص 325 ؛
بحارالأنوار ، علامه مجلسی ، ج 46 ، ص 74 ؛
شرح چهل حديث ، امام خمینی، ص 441 (اعمال اهل بیت(ع)) ؛
كُنْتُ عِنْدَ الصَّادِقِ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ ع فَذَكَرَ أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ عَلِيَّ بْنَ أَبِی طَالِبٍ ع فَأَطْرَاهُ وَ مَدَحَهُ بِمَا هُوَ أَهْلُهُ ثُمَّ قَالَ وَ اللَّهِ مَا أَكَلَ عَلِيُّ بْنُ أَبِی طَالِبٍ ع مِنَ الدُّنْيَا حَرَاماً قَطُّ حَتَّى مَضَى لِسَبِيلِهِ وَ مَا عُرِضَ لَهُ أَمْرَانِ قَطُّ هُمَا لِلَّهِ رِضًى إِلَّا أَخَذَ بِأَشَدِّهِمَا عَلَيْهِ فِی دِينِهِ وَ مَا نَزَلَتْ بِرَسُولِ اللَّهِ ص نَازِلَةٌ قَطُّ إِلَّا دَعَاهُ فَقَدَّمَهُ ثِقَةً بِهِ وَ مَا أَطَاقَ عَمَلَ رَسُولِ اللَّهِ مِنْ هَذِهِ الْأُمَّةِ غَيْرُهُ وَ إِنْ كَانَ لَيَعْمَلُ عَمَلَ رَجُلٍ كَانَ وَجْهُهُ بَيْنَ الْجَنَّةِ وَ النَّارِ يَرْجُو ثَوَابَ هَذِهِ وَ يَخَافُ عِقَابَ هَذِهِ وَ لَقَدْ أَعْتَقَ مِنْ مَالِهِ أَلْفَ مَمْلُوكٍ فِی طَلَبِ وَجْهِ اللَّهِ وَ النَّجَاةِ مِنَ النَّارِ مِمَّا كَدَّ بِيَدَيْهِ وَ رَشَحَ مِنْهُ جَبِينُهُ وَ إِنْ كَانَ لَيَقُوتُ أَهْلَهُ بِالزَّيْتِ وَ الْخَلِّ وَ الْعَجْوَةِ وَ مَا كَانَ لِبَاسُهُ إِلَّا الْكَرَابِيسَ إِذَا فَضَلَ شَيْءٌ عَنْ يَدِهِ مِنْ كُمِّهِ دَعَا بِالْجَلَمِ فَقَصَّهُ وَ مَا أَشْبَهَهُ مِنْ وُلْدِهِ وَ لَا أَهْلِ بَيْتِهِ أَحَدٌ أَقْرَبُ شَبَهاً بِهِ فِی لِبَاسِهِ وَ فِقْهِهِ مِنْ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ ع وَ لَقَدْ دَخَلَ أَبُو جَعْفَرٍ ابْنُهُ ع عَلَيْهِ فَإِذَا هُوَ قَدْ بَلَغَ مِنَ الْعِبَادَةِ مَا لَمْ يَبْلُغْهُ أَحَدٌ فَرَآهُ قَدِ اصْفَرَّ لَوْنُهُ مِنَ السَّهَرِ وَ رَمِصَتْ عَيْنَاهُ مِنَ الْبُكَاءِ وَ دَبِرَتْ جَبْهَتُهُ وَ انْخَرَمَ أَنْفُهُ مِنَ السُّجُودِ وَ وَرِمَتْ سَاقَاهُ وَ قَدَمَاهُ مِنَ الْقِيَامِ فِی الصَّلَاةِ فَقَالَ أَبُو جَعْفَرٍ ع فَلَمْ أَمْلِكْ حِينَ رَأَيْتُهُ بِتِلْكَ الْحَالِ الْبُكَاءَ فَبَكَيْتُ رَحْمَةً لَهُ وَ إِذَا هُوَ يُفَكِّرُ فَالْتَفَتَ إِلَيَّ بَعْدَ هُنَيْهَةٍ مِنْ دُخُولِی فَقَالَ يَا بُنَيَّ أَعْطِنِی بَعْضَ تِلْكَ الصُّحُفِ الَّتِی فِيهَا عِبَادَةُ عَلِيِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ ع فَأَعْطَيْتُهُ فَقَرَأَ فِيهَا شَيْئاً يَسِيراً ثُمَّ تَرَكَهَا مِنْ يَدِهِ تَضَجُّراً وَ قَالَ مَنْ يَقْوَى عَلَى عِبَادَةِ عَلِيٍّ ع»
ترجمه:
سعيد بن كلثوم گوید حضور حضرت صادق (ع) شرفياب بودم پس آن حضرت، امير المؤمنين على عليه السّلام را ياد كرد و آن حضرت را به طورى كه شایسته آن بود ستود سپس فرمود: به خدا سوگند تا وقتى كه على ع حيات داشت هرگز از دنیا هيچ حرامى نخورد و هر گاه دو امرى كه خشنودى خدا در آنها بود به او عرضه می شد هر يك را كه دشوارتر در دينش بود همان را انتخاب می كرد و هر گاه پيشآمدى براى رسول خدا ص اتفاق مىافتاد بر اثر اطمينانى كه به على (ع) داشت آن حضرت را می خواند و هيچ كسى به اندازه آن حضرت متحمل دشواريهاى حضرت رسول اكرم نشد و هر گاه مشغول انجام كارى می شد مانند كسى بود كه میان بهشت و دوزخ است كه به ثواب بهشت آرزومند و از عذاب دوزخ هراسان باشد و هزار بنده را از دارایی و رنج بازو و حاصل عرق جبین خویش در راه رسیدن به خدا و نجات از آتش جهنم آزاد كرد در صورتی كه خوراك او و خاندانش روغن زیتون و سركه و خرمای در هم آمیخته بود و لباسش جامه ای كلفت و زبر بود و هر گاه آستين آن از دستش تجاوز می كرد خواستار قیچی می شد و ما زاد آن را ميچيد. و در ميان فرزندان و خاندانش هيچ يك از نظر لباس و دانائى به اندازه على بن الحسين ع به او بیشترین شباهت را نداشت. و روزى فرزند بزرگوارش، امام باقر (ع) بر پدرش وارد شد كه حضرت در عبادت و بندگى به جایی رسیده است كه هيچكس بدان نرسيده است پس ملاحظه كرد كه رنگ صورت مباركش از شب زنده داری زرد شده و ديدگانش از زيادى گريه ورم نموده و به خاطر سجده كردن پيشانيش و دماغش پينه و زخم شده و پاهايش از قيام در نماز متورم شده است. امام باقر (ع) فرمود: هنگامى كه اين حال را در پدر بزرگوارم مشاهده كردم نتوانستم از گريه خوددارى نمايم پس از سر دلسوزی بر او گریستم، و او در حال تفكر و اندیشیدن بود و پس از اندك زمانی از ورود من به من توجه كرد و فرمود: بخشى از صحيفههائى كه عبادات على (ع) در آن نوشته شده بياور و آنها را به او دادم پس اندكی از آن را قرائت كرد و دلتنگ شد و صحيفه را به زمين گذاشت و فرمود چه كسى توانایی عبادت على (ع) را دارد.
لینک ثابت
لزوم حرکت کردن در جهت راه امام علی(علیهالسلام)
هر کس رشحهای از آنچه در امیرالمؤمنین علیهالصّلاةوالسّلام بود، در وجود خود داشته باشد، میتواند بر دنیایی از سرکشیها و تمایلات درون و بیرون خود فائق آید. این امام بزرگوار را که شما دیدید بزرگترین شخصیتهای دنیا در زمان ما، در مقابل او احساس حقارت کردند؛ نمایندگان او هم در دنیا، هر جا میرفتند، چون نام و یاد امام همراه آنها بود، بزرگان و سرکشان و قدرتمندان عالم را به خضوع و تواضع وادار میکردند. این امام بزرگوار ما توانسته بود بخشی و گوشهای از آن معدن زیبایی و خلوص آن بزرگوار را در خود به وجود آورد. البته این بخش که ما میگوییم، خیلی عظیم است؛ منتها در مقابل اقیانوس بیکران شخصیت امیرالمؤمنین ناچیز و یک قطره است؛ اما خودش خیلی زیاد و خیلی بزرگ است.
عزیزان من، امیرالمؤمنین را نمیشود این گونه شناخت؛ نمیشود. مگر انسان با این مقایسهها قدری احساس کند که او چه بود. امام سجاد علیهالصّلاةوالسّلام در مقابل یکی از اصحابش که به او عرض کرد: یابنرسولاللَّه! شما این قدر به خودتان فشار میآورید، زحمت میدهید، عبادت میکنید و زهد میورزید، این گونه زهد ورزیدن و این قدر به نفس خود فشار آوردن، آخر چرا؟ وادار میکرد که حضرت سجّاد قدری به خود رحم کند. میگفت قدری به جسم و نفس خودتان رحم کنید. امام سجاد گریه کرد و گفت: مرا با امیرالمؤمنین مقایسه کن، ببین من کجا و امیرالمؤمنین کجا(1)! توجّه کنید؛ او زینالعابدین است.
شخصیت امام سجاد از آن شخصیتهای دست نیافتنی است. نه اینکه فقط در عمل دست نیافتنی است، حتّی در ذهن هم دست نیافتنی است. از آن خورشیدهای تابانی است که ما فقط میتوانیم شعاعش را از دور ببینیم. او وقتی که به امیرالمؤمنین نگاه میکند، با آن چشم تعظیم و تجلیلی نگاه میکند که بچهی کوچکی به یک قهرمان بزرگ مینگرد. امیرالمؤمنین این گونه است. این امیرالمؤمنین، با این عظمت است.
عزیزان من! نکتهای که به من و شما خیلی ارتباط پیدا میکند، این بخش قضیه است؛ چون پیرو این مرد بودن که با زبان نمیشود. شما در میدان جنگ، مرتب بگویید فلانی فرماندهی ماست و مرتّب اظهار ارادت به فلان فرمانده بکنید، بعد آن فرمانده، همه را به صف کند، ولی شما نروید؛ شما را به تمرین دعوت کند، حاضر نشوید؛ به حمله دستور دهد، شما پشت کنید. این چه فرماندهی است؟! اینکه فرمانده نشد. انسان با دشمنش و با یک آدم بیگانه، همین گونه رفتار میکند. امیرالمؤمنین آقای ماست؛ امام، پیشوا و رهبر ماست. ما شیعهی علی هستیم و به این افتخار میکنیم. اگر کسی اسم امیرالمؤمنین را با تجلیل کمتری بیاورد، دلمان از بغض او پر میشود، پس لازم است که این، در زندگی ما منشأ اثری باشد.
نمیگویم مثل امیرالمؤمنین شویم. امام سجاد هم فرمود که نمیتواند مثل امیرالمؤمنین عمل کند. امیرالمؤمنین هم فرمود: «الا و انّکم لاتقدرون علی ذلک.(2)» به چه کسی؟ به عثمانبنحنیف، با آن عظمت. به او فرمود که شما نمیتوانید این گونه که من میکنم، عمل کنید. اینکه واضح است. اما لااقل در آن راه، در آن سمت و جهت، در جبههی او قرار گیرید. این لازم است. اگر میخواهید در جبههی امیرالمؤمنین قرار گیرید، بارزترین خصوصیت او در دوران حکومتش - که مربوط به امروز من و شما میشود - دو چیز است: یکی عدل اجتماعی، یکی زهد نسبت به دنیا.1375/09/05
1 )
شرح نهج البلاغه ، ابن ابی الحدید ج1 ص 27
بحار الانوار ،علامه مجلسی : ج 41 ص 149 ؛
«وَ قِيلَ لِعَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ ع وَ كَانَ الْغَايَةُ فِی الْعِبَادَةِ أَيْنَ عِبَادَتُكَ مِنْ عِبَادَةِ جَدِّكَ قَالَ عِبَادَتِی عِنْدَ عِبَادَةِ جَدِّی كَعِبَادَةِ جَدِّی عِنْدَ عِبَادَةِ رَسُولِ اللَّهِ ص
ترجمه:
« به علی بن حسین علیه السلام كه در نهایت عبادت كردن بود گفته شد عبادت شما نسبت به عبادت حضرت علی علیه السلام كجاست؟ ایشان فرمودند كه عبادت من نزد عبادت جدم همچون عبادت جدم نزد عبادت رسول خدا (ص) است.
2 )
نامه 45 : از نامههاى آن حضرت است به عثمان بن حنيف انصارى، كار گزارش در بصره، وقتى به حضرت خبر رسيد او را به مهمانى دعوت كردهاند و او به آنجا رفته.
أَمَّا بَعْدُ يَا ابْنَ حُنَيْفٍ فَقَدْ بَلَغَنِي أَنَّ رَجُلًا مِنْ فِتْيَةِ أَهْلِ الْبَصْرَةِ دَعَاكَ إِلَى مَأْدُبَةٍ فَأَسْرَعْتَ إِلَيْهَا تُسْتَطَابُ لَكَ الْأَلْوَانُ وَ تُنْقَلُ إِلَيْكَ الْجِفَانُ وَ مَا ظَنَنْتُ أَنَّكَ تُجِيبُ إِلَى طَعَامِ قَوْمٍ عَائِلُهُمْ مَجْفُوٌّ وَ غَنِيُّهُمْ مَدْعُوٌّ فَانْظُرْ إِلَى مَا تَقْضَمُهُ
مِنْ هَذَا الْمَقْضَمِ فَمَا اشْتَبَهَ عَلَيْكَ عِلْمُهُ فَالْفِظْهُ وَ مَا أَيْقَنْتَ بِطِيبِ وُجُوهِهِ فَنَلْ مِنْهُ أَلَا وَ إِنَّ لِكُلِّ مَأْمُومٍ إِمَاماً يَقْتَدِي بِهِ وَ يَسْتَضِيءُ بِنُورِ عِلْمِهِ أَلَا وَ إِنَّ إِمَامَكُمْ قَدِ اكْتَفَى مِنْ دُنْيَاهُ بِطِمْرَيْهِ وَ مِنْ طُعْمِهِ بِقُرْصَيْهِ أَلَا وَ إِنَّكُمْ لَا تَقْدِرُونَ عَلَى ذَلِكَ وَ لَكِنْ أَعِينُونِي بِوَرَعٍ وَ اجْتِهَادٍ وَ عِفَّةٍ وَ سَدَادٍ فَوَاللَّهِ مَا كَنَزْتُ مِنْ دُنْيَاكُمْ تِبْراً وَ لَا ادَّخَرْتُ مِنْ غَنَائِمِهَا وَفْراً وَ لَا أَعْدَدْتُ لِبَالِي ثَوْبِي طِمْراً وَ لَا حُزْتُ مِنْ أَرْضِهَا شِبْراً وَ لَا أَخَذْتُ مِنْهُ إِلَّا كَقُوتِ أَتَانٍ دَبِرَةٍ وَ لَهِيَ فِي عَيْنِي أَوْهَى وَ أَوْهَنُ مِنْ عَفْصَةٍ مَقِرَةٍ بَلَى كَانَتْ فِي أَيْدِينَا فَدَكٌ مِنْ كُلِّ مَا أَظَلَّتْهُ السَّمَاءُ فَشَحَّتْ عَلَيْهَا نُفُوسُ قَوْمٍ وَ سَخَتْ عَنْهَا نُفُوسُ قَوْمٍ آخَرِينَ وَ نِعْمَ الْحَكَمُ اللَّهُ وَ مَا أَصْنَعُ بِفَدَكٍ وَ غَيْرِ فَدَكٍ وَ النَّفْسُ مَظَانُّهَا فِي غَدٍ جَدَثٌ تَنْقَطِعُ فِي ظُلْمَتِهِ آثَارُهَا وَ تَغِيبُ أَخْبَارُهَا وَ حُفْرَةٌ لَوْ زِيدَ فِي فُسْحَتِهَا وَ أَوْسَعَتْ يَدَا حَافِرِهَا لَأَضْغَطَهَا الْحَجَرُ وَ الْمَدَرُ وَ سَدَّ فُرَجَهَا التُّرَابُ الْمُتَرَاكِمُ وَ إِنَّمَا هِيَ نَفْسِي أَرُوضُهَا بِالتَّقْوَى لِتَأْتِيَ آمِنَةً يَوْمَ الْخَوْفِ الْأَكْبَرِ وَ تَثْبُتَ عَلَى جَوَانِبِ الْمَزْلَقِ وَ لَوْ شِئْتُ لَاهْتَدَيْتُ الطَّرِيقَ إِلَى مُصَفَّى هَذَا
الْعَسَلِ وَ لُبَابِ هَذَا الْقَمْحِ وَ نَسَائِجِ هَذَا الْقَزِّ وَ لَكِنْ هَيْهَاتَ أَنْ يَغْلِبَنِي هَوَايَ وَ يَقُودَنِي جَشَعِي إِلَى تَخَيُّرِ الْأَطْعِمَةِ وَ لَعَلَّ بِالْحِجَازِ أَوْ الْيَمَامَةِ مَنْ لَا طَمَعَ لَهُ فِي الْقُرْصِ وَ لَا عَهْدَ لَهُ بِالشِّبَعِ أَوْ أَبِيتَ مِبْطَاناً وَ حَوْلِي بُطُونٌ غَرْثَى وَ أَكْبَادٌ حَرَّى أَوْ أَكُونَ كَمَا قَالَ الْقَائِلُ :
وَ حَسْبُكَ دَاءً أَنْ تَبِيتَ بِبِطْنَةٍ * وَ حَوْلَكَ أَكْبَادٌ تَحِنُّ إِلَى الْقِدِّ
أَ أَقْنَعُ مِنْ نَفْسِي بِأَنْ يُقَالَ هَذَا أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ وَ لَا أُشَارِكُهُمْ فِي مَكَارِهِ الدَّهْرِ أَوْ أَكُونَ أُسْوَةً لَهُمْ فِي جُشُوبَةِ الْعَيْشِ فَمَا خُلِقْتُ لِيَشْغَلَنِي أَكْلُ الطَّيِّبَاتِ كَالْبَهِيمَةِ الْمَرْبُوطَةِ هَمُّهَا عَلَفُهَا أَوِ الْمُرْسَلَةِ شُغُلُهَا تَقَمُّمُهَا تَكْتَرِشُ مِنْ أَعْلَافِهَا وَ تَلْهُو عَمَّا يُرَادُ بِهَا أَوْ أُتْرَكَ سُدًى أَوْ أُهْمَلَ عَابِثاً أَوْ أَجُرَّ حَبْلَ الضَّلَالَةِ أَوْ أَعْتَسِفَ طَرِيقَ الْمَتَاهَةِ وَ كَأَنِّي بِقَائِلِكُمْ يَقُولُ إِذَا كَانَ هَذَا قُوتُ ابْنِ أَبِي طَالِبٍ فَقَدْ قَعَدَ بِهِ الضَّعْفُ عَنْ قِتَالِ الْأَقْرَانِ وَ مُنَازَلَةِ الشُّجْعَانِ أَلَا وَ إِنَّ الشَّجَرَةَ الْبَرِّيَّةَ أَصْلَبُ عُوداً وَ الرَّوَاتِعَ الْخَضِرَةَ أَرَقُّ جُلُوداً وَ النَّابِتَاتِ الْعِذْيَةَ أَقْوَى وَقُوداً وَ أَبْطَأُ خُمُوداً. وَ أَنَا مِنْ رَسُولِ اللَّهِ كَالضَّوْءِ مِنَ الضَّوْءِ وَ الذِّرَاعِ مِنَ الْعَضُدِ وَ اللَّهِ لَوْ تَظَاهَرَتِ الْعَرَبُ عَلَى قِتَالِي لَمَا وَلَّيْتُ عَنْهَا وَ لَوْ أَمْكَنَتِ الْفُرَصُ مِنْ رِقَابِهَا لَسَارَعْتُ إِلَيْهَا وَ سَأَجْهَدُ
فِي أَنْ أُطَهِّرَ الْأَرْضَ مِنْ هَذَا الشَّخْصِ الْمَعْكُوسِ وَ الْجِسْمِ الْمَرْكُوسِ حَتَّى تَخْرُجَ الْمَدَرَةُ مِنْ بَيْنِ حَبِّ الْحَصِيدِ .
وَ مِنْ هَذَا الْكِتَابِ ، وَ هُوَ آخِرُهُ :
إِلَيْكِ عَنِّي يَا دُنْيَا فَحَبْلُكِ عَلَى غَارِبِكِ قَدِ انْسَلَلْتُ مِنْ مَخَالِبِكِ وَ أَفْلَتُّ مِنْ حَبَائِلِكِ وَ اجْتَنَبْتُ الذَّهَابَ فِي مَدَاحِضِكِ أَيْنَ الْقُرُونُ الَّذِينَ غَرَرْتِهِمْ بِمَدَاعِبِكِ أَيْنَ الْأُمَمُ الَّذِينَ فَتَنْتِهِمْ بِزَخَارِفِكِ فَهَا هُمْ رَهَائِنُ الْقُبُورِ وَ مَضَامِينُ اللُّحُودِ وَ اللَّهِ لَوْ كُنْتِ شَخْصاً مَرْئِيّاً وَ قَالَباً حِسِّيّاً لَأَقَمْتُ عَلَيْكِ حُدُودَ اللَّهِ فِي عِبَادٍ غَرَرْتِهِمْ بِالْأَمَانِيِّ وَ أُمَمٍ أَلْقَيْتِهِمْ فِي الْمَهَاوِي وَ مُلُوكٍ أَسْلَمْتِهِمْ إِلَى التَّلَفِ وَ أَوْرَدْتِهِمْ مَوَارِدَ الْبَلَاءِ إِذْ لَا وِرْدَ وَ لَا صَدَرَ هَيْهَاتَ مَنْ وَطِئَ دَحْضَكِ زَلِقَ وَ مَنْ رَكِبَ لُجَجَكِ غَرِقَ وَ مَنِ ازْوَرَّ عَنْ حَبَائِلِكِ وُفِّقَ وَ السَّالِمُ مِنْكِ لَا يُبَالِي إِنْ ضَاقَ بِهِ مُنَاخُهُ وَ الدُّنْيَا عِنْدَهُ كَيَوْمٍ حَانَ انْسِلَاخُهُ اعْزُبِي عَنِّي فَوَاللَّهِ لَا أَذِلُّ لَكِ فَتَسْتَذِلِّينِي وَ لَا أَسْلَسُ لَكِ فَتَقُودِينِي وَ ايْمُ اللَّهِ يَمِيناً أَسْتَثْنِي فِيهَا بِمَشِيئَةِ اللَّهِ لَأَرُوضَنَّ نَفْسِي رِيَاضَةً تَهِشُّ مَعَهَا إِلَى الْقُرْصِ إِذَا قَدَرْتُ عَلَيْهِ مَطْعُوماً وَ تَقْنَعُ بِالْمِلْحِ مَأْدُوماً وَ لَأَدَعَنَّ مُقْلَتِي كَعَيْنِ مَاءٍ
نَضَبَ مَعِينُهَا مُسْتَفْرِغَةً دُمُوعَهَا أَ تَمْتَلِئُ السَّائِمَةُ مِنْ رِعْيِهَا فَتَبْرُكَ وَ تَشْبَعُ الرَّبِيضَةُ مِنْ عُشْبِهَا فَتَرْبِضَ وَ يَأْكُلُ عَلِيٌّ مِنْ زَادِهِ فَيَهْجَعَ قَرَّتْ إِذاً عَيْنُهُ إِذَا اقْتَدَى بَعْدَ السِّنِينَ الْمُتَطَاوِلَةِ بِالْبَهِيمَةِ الْهَامِلَةِ وَ السَّائِمَةِ الْمَرْعِيَّةِ طُوبَى لِنَفْسٍ أَدَّتْ إِلَى رَبِّهَا فَرْضَهَا وَ عَرَكَتْ بِجَنْبِهَا بُؤْسَهَا وَ هَجَرَتْ فِي اللَّيْلِ غُمْضَهَا حَتَّى إِذَا غَلَبَ الْكَرَى عَلَيْهَا افْتَرَشَتْ أَرْضَهَا وَ تَوَسَّدَتْ كَفَّهَا فِي مَعْشَرٍ أَسْهَرَ عُيُونَهُمْ خَوْفُ مَعَادِهِمْ وَ تَجَافَتْ عَنْ مَضَاجِعِهِمْ جُنُوبُهُمْ وَ هَمْهَمَتْ بِذِكْرِ رَبِّهِمْ شِفَاهُهُمْ وَ تَقَشَّعَتْ بِطُولِ اسْتِغْفَارِهِمْ ذُنُوبُهُمْ أُولئِكَ حِزْبُ اللَّهِ أَلا إِنَّ حِزْبَ اللَّهِ هُمُ الْمُفْلِحُونَ فَاتَّقِ اللَّهَ يَا ابْنَ حُنَيْفٍ وَ لْتَكْفُفْ أَقْرَاصُكَ لِيَكُونَ مِنَ النَّارِ خَلَاصُكَ .
ترجمه:
اما بعد، اى پسر حنيف، به من خبر رسيده كه مردى از جوانان اهل بصره تو را به مهمانى خوانده و تو هم به آن مهمانى شتافتهاى، با غذاهاى رنگارنگ، و ظرفهايى پر از طعام كه به سويت آورده مىشده پذيراييت كردهاند،
خيال نمىكردم مهمان شدن به سفره قومى را قبول كنى كه محتاجشان را به جفا مىرانند، و توانگرشان را به مهمانى مىخوانند به لقمهاى كه بر آن دندان مىگذارى دقت كن، لقمهاى را كه حلال و حرامش بر تو روشن نيست بيرون افكن، و آنچه را مىدانى از راههاى حلال به دست آمده بخور.
معلومت باد كه هر مأمومى را امامى است كه به او اقتدا مىكند، و از نور علمش بهره مىگيرد.
آگاه باش امام شما از تمام دنيايش به دو جامه كهنه، و از خوراكش به دو قرص نان قناعت نموده.
معلومتان باد كه شما تن دادن به چنين روشى را قدرت نداريد، ولى مرا با ورع و كوشش در عبادت، و پاكدامنى و درستى يارى كنيد.
به خدا قسم من از دنياى شما طلايى نيندوخته، و از غنائم فراوان آن ذخيرهاى برنداشته، و عوض اين جامه كهنهام جامه كهنه ديگرى آماده نكردهام
آرى از آنچه آسمان بر آن سايه انداخته، فقط فدك در دست ما بود، كه گروهى از اينكه در دست ما باشد بر آن بخل ورزيدند، و ما هم به سخاوت از آن دست برداشتيم، و خداوند نيكوترين حاكم است.
مرا با فدك و غير فدك چه كار كه در فردا جاى شخص در گور است، كه آثار آدمى در تاريكى آن از بين مىرود، و اخبارش پنهان مىگردد، گودالى كه اگر به گشادگى آن بيفزايند، و دستهاى گور كن به وسيع كردن آن اقدام نمايد باز هم سنگ و كلوخ زمين آن را به هم فشارد، و خاك روى هم انباشته رخنههايش را ببندد
اين است نفس من كه آن را به پرهيزكارى رياضت مىدهم تا با امنيت وارد روز خوف اكبر گردد، و در اطراف لغزشگاه ثابت بماند.
اگر مىخواستم هر آينه مىتوانستم به عسل مصفّا، و مغز اين گندم، و بافتههاى ابريشم راه برم، اما چه بعيد است كه هواى نفسم بر من غلبه كند، و حرصم مرا به انتخاب غذاهاى لذيذ وادار نمايد در حالى كه شايد در حجاز يا يمامه كسى زندگى كند كه براى او اميدى به يك قرص نان نيست، و سيرى شكم را به ياد نداشته باشد،
يا آنكه شب را با شكم سير صبح كنم در حالى كه در اطرافم شكمهاى گرسنه، و جگرهايى سوزان باشد، يا چنان باشم كه گويندهاى گفته: «اين درد و ننگ تو را بس كه با شكم سير بخوابى، و در اطراف تو شكمهايى باشد كه پوستى را براى خوردن آرزو كنند».
آيا به اين قناعت كنم كه به من امير مؤمنان گفته شود، ولى در سختىهاى روزگار با آنان شريك نباشم، يا در تلخىهاى زندگى الگويشان محسوب نشوم
آفريده نشدم تا خوردن غذاهاى پاكيزه مرا سر گرم كند به مانند حيوان به آخور بسته كه همه انديشهاش علف خوردن است، يا چهار پاى رها شده كه كارش به هم زدن خاكروبههاست، از علفهاى آن شكم را پر مىكند،
و از منظور صاحبش از سير كردن او بىخبر مىباشد، هيهات از اينكه رهايم ساخته، يا بيكار و بيهودهام گذاشته باشند، يا كشاننده عنان گمراهى باشم، يا در حيرت و سرگردانى بيراهه روم.
انگار گويندهاى از شما مىگويد: اگر خوراك فرزند ابى طالب اين است پس ضعف و سستى او را از جنگ با هماوردان و معارضه با شجاعان مانع مىگردد بدانيد درختان بيابانى چوبشان سختتر، و درختان سرسبز پوستشان نازكتر، و گياهان صحرايى آتششان قوىتر، و خاموشى آنها ديرتر است.
من و رسول خدا همچون دو درختى هستيم كه از يك ريشه رسته، و چون ساعد و بازو مىباشيم. به خدا قسم اگر عرب در جنگ با من همدست شوند من از مقابله با آنان روى بر نگردانم، و اگر فرصتها دست دهد شتابان بدان سو (شام) مىروم،
و خواهم كوشيد تا زمين را از اين موجود وارونه، و سرنگون كالبد (معاويه) پاك نمايم، تا سنگريزهها از ميان دانههاى درو شده بيرون رود.
و از اين نامه است كه پايان آن است
اى دنيا، از من فاصله بگير، كه مهارت را بر گردنت انداختم، از چنگالت بيرون جستم، از دامهايت فرار كردم، و از رفتن در لغزشگاههايت دورى گزيدم.
كجايند گذشتگانى كه به بازيهايت آنان را فريفتى كجايند ملّتهايى كه با زر و زيورت آنان را مغرور نمودى اينك اينان گروگانهاى قبور، و فرورفته در لابلاى لحدهايند.
به خدا قسم اى دنيا اگر موجودى قابيل ديدن، و جسمى سزاوار لمس بودى، حدود خدا را بر تو جارى مىساختم در رابطه با بندگانى كه به آرزوها فريبشان دادى، و ملتهايى كه در پرتگاههاى هلاكت انداختى، و پادشاهانى كه تسليم نابودى كردى و به سر چشمههاى بلا وارد نمودى، به جايى كه در ورود و خروجش امنيت نباشد.
هيهات هر كس گام در لغزشگاههايت نهد بلغزد، و هر كه سوار آبهاى متراكمت گردد غرق شود، و آن كه از دامهاى تو به يك سو رود موفق گردد، و كسى كه از فتنههاى تو سالم است باكى ندارد كه گرفتار تنگى زندگى باشد، و دنيا نزد او مانند روزى است كه لحظه پايانش فرا رسيده.
از من دور شو، به خدا قسم رام تو نشوم تا مرا به خوارى نشانى، و عنان به دستت نگذارم تا هر كجا خواهى ببرى.
قسم به خداوند، قسمى كه فقط اراده حق را از آن استثنا مىكنم، آنچنان نفس خويش را به رياضت وادارم كه به يك قرص نان زمانى كه براى خوردن يابد شاد شود، و به جاى خورش به نمك قناعت كند،
و كاسه چشمم را در گريههاى شب و روز قرار دهم تا چون چشمهاى كه آبش فرو رفته اشكى در آن نماند.
آيا به همان گونه كه حيوان چرنده شكمش را با چريدن پر كند و بخوابد، و رمه گوسپند كه از علف سير مىشود و به جانب خوابگاهش مىرود، على هم از توشه خود بخورد و بخوابد چشمش روشن كه پس از ساليانى دراز به چهارپايان رها شده، و گوسپندان چرنده اقتدا كند
خوشا به حال كسى كه واجبات پروردگارش را به جا آورده، و مشكلات را تحمل نموده، و در شب از خواب خوش دورى كرده، تا وقتى كه خواب بر او چيره شود زمين را فرش خود گرفته، و دست را بالش زير سر كند، در ميان جمعيتى كه ترس از قيامت ديدههايشان را بيدار گذاشته، و پهلوهاشان از بستر استراحت جدا شده،
و لبهاشان به ذكر پروردگارشان آهسته و آرام گوياست، و گناهانشان به كثرت استغفار از بين رفته، «اينان حزب خدايند، و بدانيد كه حزب خدا رستگارانند».
پسر حنيف از خدا پروا كن، و قرصهاى نان خودت تو را بس باشد، تا اين روش موجب خلاصىات از آتش جهنم گردد
لینک ثابت
خودنگری عامل شناسایی نقایص برای علاج آنها/صحیفه سجادیه دعای 32
هر فردی باید از زندان نفسانیّات و خودبینی و غرور، خود را خارج کند و از بیرون به خود بنگرد. همهی ما به این تحوّل احتیاج داریم. جبلّت بشر با نقص آمیخته است. کی میتوانیم آن نقصها را برطرف کنیم؟ وقتی آنها را ببینیم؛ وقتی آنها را بشناسیم و وقتی قبول کنیم که نقص داریم. اگر خودمان را مطلق دانستیم، مغرور شدهایم. خیال کردهایم نقصی نداریم. پس چه وقت به فکر خواهیم افتاد که خود را علاج کنیم؟ وقتی که نقصهایمان را ببینیم و بشناسیم. شما ببینید معلّمین روحانی بشر، یعنی پیغمبران، یعنی ائمّهی هدی علیهمالصّلاة والسّلام، دائم چکّشی به دست گرفته بودند و بر سر پیل دمانی که نامش نفس ماست، فرود میآوردند. نفس، یعنی آن بُعد انحطاطگرای وجود ما؛ آن بُعدی که شهوات را به ما القا و تلقین میکند و ما را به آن میکشاند. ضعفها و نقصهای ما از آن جاست. باید خودنگری داشته باشیم تا ضعفها را ببینیم.
شما ملاحظه فرمایید که امام سجاد علیه الصّلاة والسّلام، آن مرکز نورانیّت، آن معدن معنویت و کمال، زیْنِ همهی عابدین عالم، در دعاهای صحیفهی سجادیه، با خود چگونه مواجه میشود و خود را چطور در مقابل پروردگار عالم قرار میدهد و استغاثه میکند! در نیمهی شب و بعد از نماز شب؛ آن هم نه نماز شبِ آدم معمولی و عادی، بلکه نماز شبِ سیّد سجاد، آن امام همام به پروردگار عالم رو میکند و میگوید: «وَ هذَا مَقامُ مَنِ اسْتَحْیا لِنَفْسِهِ مِنْکَ وَ سَخَطَ عَلَیْها وَ رَضِیَ عَنْکَ». یعنی «پروردگارا! من به خاطر نفس خودم، به خاطر ضعفها و نقصهای خودم از تو شرمندهام. بر نفس خود خشمگینم و از تو راضیام.» این جمله را امام سجاد علیهالصّلاة والسّلام، به پروردگار عالم میگوید: «فَتَلَقّاکَ بِنَفْسٍ خاشِعَةٍ وَ رَقَبَةٍ خاضِعَةٍ.»(1) بازنگری در خود این است، که انسان، آسمان کمال را مرحله پس از مرحله طی میکند و کامل میشود. اگر انسانهای والا پدید میآیند و اگر معنویّات و زیباییها خود را ظاهر میکنند و نشان میدهند، همه بر اثر بازنگری در خود و دیدن نقایص و عیبهای خود است. برخلاف انسانی که چشم را بر روی همهی این ضعفها ببندد؛ خود را فارغ بداند؛ مغرور به خود و مغرور به خدا شود؛ مغرور به اندک شعلهی نورانیّتی شود که در وجود او و بالاخره در وجود هر انسانی هست و خود را نشان داده است و نهایتاً به همین قانع شود. بعضی افراد هستند که به کمترین خیری از خیرات در وجود خودشان قانعند. فردی که چنین است، دیگر کمال را نمیتواند طی کند.1375/01/28
1 )
الصحيفة السجادیة ، دعای 32 ؛
مصباحالمتهجد،طوسی،ص188 ؛ الإقبال،ابن طاووس،ص394 ؛ مصباحالكفعمی،كفعمی،ص55 ؛ بحارالأنوار،مجلسی،ج95،ص264؛
...وَ هَذَا مَقَامُ مَنِ اسْتَحْيَا لِنَفْسِهِ مِنْكَ، وَ سَخِطَ عَلَيْهَا، وَ رَضِيَ عَنْكَ، فَتَلَقَّاكَ بِنَفْسٍ خَاشِعَةٍ، وَ رَقَبَةٍ خَاضِعَةٍ، وَ ظَهْرٍ مُثْقَلٍ مِنَ الْخَطَايَا وَاقِفاً بَيْنَ الرَّغْبَةِ إِلَيْكَ وَ الرَّهْبَةِ مِنْكَ...
ترجمه:
... و این جایگاه كسی است كه درباره خویش از تو شرمسار است و بر خویش خشمگین است و از تو خشنود است. پس با جانی خاشع و گردنی فروافكنده و پشتی گران بار از گناهان بین بیم و امید به تو با تو روبرو شده است...
لینک ثابت
مقابله با هوای نفس و پیمودن راه خدا از عوامل سعادتمندی انسان/صحیفه سجادیه دعای 32
راهِ اینکه این وظیفهی مهم، یعنی ادایِ حقّ بندگی را درست انجام دهیم، چیست؟ راهش را در روایات و ادعیه و مانند اینها، بیان کردهاند. دو راه وجود دارد: یکی راه خداست و دیگری راهِ هواهای نفسانی. راه خدا، در مقابل راه نفسانی است. اگر انسان در راه خدا حرکت کند، به آن هدف اعلی و نهایی؛ یعنی ادایِ حقِّ بندگی خواهد رسید. اما اگر دنبال هوای نفس باشد و بخواهد خواهشهای نفسانی را تحقّق دهد، به همان اندازه که نیرویِ خود را صرف هوای نفس و «خودِ مادّی» کند، از پیمودنِ راهِ الهی باز خواهد ماند.
مقابله با هوای نفس و شناختن آن و پیمودن راه خدا و تحمّل دردسرهای آن. اینها عواملی هستند که یک انسان را سعادتمند میکنند. برای این است که میبینید در دعاها و تضرّعات و در کلمات ائمّه علیهم السّلام، نفس بشری و هواهای انسانی و شخصی، اینهمه مورد مذمّت قرار گرفته، و برای این است که در دعای صحیفهی سجّادیه میخوانیم: «هذا مقام من استحیی لنفسه منک.» یعنی پروردگارا! به خاطر سبکسریهای نفس خودم، از تو شرمندهام. توجّه کنید که این را امام سجاد علیهالسّلام میگوید! بنده عقیده ندارم که ائمّه علیهم السّلام، آنچه راکه در دعا و در نیمه شب و در حال تضرّع و گریه میگفتهاند، فقط برای این بوده است که ما از آنها یاد بگیریم؛ بلکه ایشان قصد انشا میکردند و حقیقت را میگفتند. منتها مسألهی هوای نفس، در مراتب نفوس بشری مختلف است. آنچه را که آن بزرگوار هوای نفس میداند، ممکن است در زندگی ما، عبادت یا انجام عمل مستحب هم باشد. آن، در زندگی و در ترکیب وجودیِ امام سجاد، هوای نفس است؛ چون اوج ایشان زیاد است، لطافت روح و صفای معنوی و روحانیاش بالاست.
«هذا مقام من استحیی لنفسه منک و سخط علیها و رضی عنک.»(1) عرض میکند پروردگارا! من بر نفس خودم خشمگینم، اما از تو راضیام. رضای بنده از خدای متعال، مرحلهی عالیِ انسان بزرگ است. باید در این خط حرکت کنیم. انسان دائماً در معرض انتخاب است.1373/06/29
1 )
الصحيفة السجادیة ، دعای 32 ؛
مصباحالمتهجد،طوسی،ص188 ؛
الإقبال،ابن طاووس،ص394 ؛
مصباحالكفعمی،كفعمی،ص55 ؛
بحارالأنوار،مجلسی،ج95،ص264
...وَ هَذَا مَقَامُ مَنِ اسْتَحْيَا لِنَفْسِهِ مِنْكَ، وَ سَخِطَ عَلَيْهَا، وَ رَضِيَ عَنْكَ، فَتَلَقَّاكَ بِنَفْسٍ خَاشِعَةٍ، وَ رَقَبَةٍ خَاضِعَةٍ، وَ ظَهْرٍ مُثْقَلٍ مِنَ الْخَطَايَا وَاقِفاً بَيْنَ الرَّغْبَةِ إِلَيْكَ وَ الرَّهْبَةِ مِنْكَ....
ترجمه:
و این جایگاه كسی است كه درباره خویش از تو شرمسار است و بر خویش خشمگین است و از تو خشنود است. پس با جانی خاشع و گردنی فروافكنده و پشتی گران بار از گناهان بین بیم و امید به تو با تو روبرو شده است.
لینک ثابت
گناه,علت دست نیافتن به مقامات معنوی
کسی که با زمزمهی امام سجاد علیهالصّلاةوالسّلام آشنا باشد، خوب میفهمد که علّت انقطاع ما از راه خدا، علّت دوری ما از معنویّات، علّت محرومیت ما و امثال ما از دست یافتن به آن مقامات معنوی و ملکوتی، گرفتاریهایی است که در اثر پیروی از شهوات و اطاعت از نفس امّاره، دچار آن میشویم.
در دعای ابیحمزه، امام سجّاد علیهالصّلاةوالسّلام عرض میکند: «فرّق بینی و بین ذنبی المانع عن لزوم طاعتک(1).» یعنی ای پروردگار من! بین من و گناهی که نمیگذارد ملازم با اطاعت تو باشم، جدایی بینداز. پس معلوم میشود که گناهان که اساس در معنای گناه، همین چیزهایی است که انسان به تبع شهوات و نفسانیّات خود، به آنها دست میزند و مرتکب میشود نمیگذارند که انسان پرواز کند و اوج بگیرد.1372/01/04
لینک ثابت
لزوم شناخت و رعایت حدود الهی در همه حال
من به شما - در هر شأنی که هستید - نصیحتی عرض میکنم. البته این نصیحت، در درجهی اول، به خود من متوجه است و آن، حفظ حدود الهی است. اصل قضیه، این است. بعد از ایمان آوردن به اسلام، آنچه که مطرح میشود، حفظ خطکشیهای اسلام است. «و من یتعدّ حدوداللَّه فاولئک هم الظّالمون»(1). تعدی از حدود الهی، جایز نیست. اسلام و خطکشیها را دقیق معین کرده است. اگر کسی هم فکر کند که اسلام خطکشی نکرده است، باید خودش را ملامت کند و برود معلوماتش را زیاد نماید. حکومت اسلامی و نظام جمهوری اسلامی، آن وقتی سربلند است که بتواند حدود الهی را حفظ کند.
عبّاد بصری، امام سجاد(سلاماللَّهعلیه) را در راه حج دید و عرض کرد: «ترکت الجهاد و صعوبته و اقبلت علی الحجّ و لینه». یعنی جهاد و سختیهایش را رها کردهای و سراغ حج آمدهای که کار آسانی است؟! این آیه را هم برای حضرت خواند: «انّ اللَّه اشتری من المؤمنین انفسهم و اموالهم بانّ لهم الجنّة یقاتلون فی سبیلاللَّه فیقتلون و یقتلون». او برای امام سجاد(ع) آیهی قرآن میخواند که چرا شما عوض جهاد، به حج میآیید؟! جهاد زیر پرچم چه کسی؟ عبدالملک مروان! یعنی امام سجاد(ع) زیر پرچم عبدالملک برود و جهاد کند؟ آیا این جهاد است؟ حضرت فرمود: دنبالهی این آیه را بلدی؟ عرض کرد: بله. فرمودند: بخوان. خواند: «التّائبون العابدون الحامدون السّائحون الرّاکعون السّاجدون الامرون بالمعروف و النّاهون عن المنکر و الحافظون لحدود اللَّه». حضرت فرمود: هر وقت که تائبون، عابدون، حامدون، سائحون، راکعون، ساجدون، امرون بالمعروف، ناهون عن المنکر و حافظون لحدوداللَّه سر کار آمدند، من زیر پرچم آنها میروم و آنگاه جهاد خواهم کرد؛ حالا روز جهاد نیست.(2)
حدود را بشناسید و طبق آن عمل کنید. هرچه که حد الهی است، آن درست است. سلایق شخصی باید دخالت نکند.1369/10/10
1 )
سوره مبارکه البقرة آیه 229
الطَّلاقُ مَرَّتانِ ۖ فَإِمساكٌ بِمَعروفٍ أَو تَسريحٌ بِإِحسانٍ ۗ وَلا يَحِلُّ لَكُم أَن تَأخُذوا مِمّا آتَيتُموهُنَّ شَيئًا إِلّا أَن يَخافا أَلّا يُقيما حُدودَ اللَّهِ ۖ فَإِن خِفتُم أَلّا يُقيما حُدودَ اللَّهِ فَلا جُناحَ عَلَيهِما فيمَا افتَدَت بِهِ ۗ تِلكَ حُدودُ اللَّهِ فَلا تَعتَدوها ۚ وَمَن يَتَعَدَّ حُدودَ اللَّهِ فَأُولٰئِكَ هُمُ الظّالِمونَ
ترجمه:
طلاق، (طلاقی که رجوع و بازگشت دارد،) دو مرتبه است؛ (و در هر مرتبه،) باید به طور شایسته همسر خود را نگاهداری کند (و آشتی نماید)، یا با نیکی او را رها سازد (و از او جدا شود). و برای شما حلال نیست که چیزی از آنچه به آنها دادهاید، پس بگیرید؛ مگر اینکه دو همسر، بترسند که حدود الهی را برپا ندارند. اگر بترسید که حدود الهی را رعایت نکنند، مانعی برای آنها نیست که زن، فدیه و عوضی بپردازد (و طلاق بگیرد). اینها حدود و مرزهای الهی است؛ از آن، تجاوز نکنید! و هر کس از آن تجاوز کند، ستمگر است.
2 )
الكافی،ثقة الاسلام كلینی 5 ص 22 ح1
تفسیر القمی،علی بن ابراهیم القمی،ج1ص306
عوال اللالی،ابن ابی جمهور ج2ص98
لَقِيَ عَبَّادٌ الْبَصْرِيُّ عَلِيَّ بْنَ الْحُسَيْنِ ص فِی طَرِيقِ مَكَّةَ فَقَالَ لَهُ يَا عَلِيَّ بْنَ الْحُسَيْنِ تَرَكْتَ الْجِهَادَ وَ صُعُوبَتَهُ وَ أَقْبَلْتَ عَلَى الْحَجِّ وَ لِينَتِهِ إِنَّ اللَّهَ عَزَّوَجَلَّ يَقُولُ إِنَّ اللَّهَ اشْتَرى مِنَ الْمُؤْمِنِينَ أَنْفُسَهُمْ وَ أَمْوالَهُمْ بِأَنَّ لَهُمُ الْجَنَّةَ يُقاتِلُونَ فِی سَبِيلِ اللَّهِ فَيَقْتُلُونَ وَ يُقْتَلُونَ وَعْداً عَلَيْهِ حَقًّا فِی التَّوْراةِ وَ الْإِنْجِيلِ وَ الْقُرْآنِ وَ مَنْ أَوْفى بِعَهْدِهِ مِنَ اللَّهِ فَاسْتَبْشِرُوابِبَيْعِكُمُ الَّذِی بايَعْتُمْ بِهِ وَ ذلِكَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظِيمُ فَقَالَ لَهُ عَلِيُّ بْنُ الْحُسَيْنِ ع أَتِمَّ الْآيَةَ فَقَالَ التَّائِبُونَ الْعابِدُونَ الْحامِدُونَ السَّائِحُونَ الرَّاكِعُونَ السَّاجِدُونَ الْآمِرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ النَّاهُونَ عَنِ الْمُنْكَرِ وَ الْحافِظُونَ لِحُدُودِ اللَّهِ وَ بَشِّرِ الْمُؤْمِنِينَ فَقَالَ عَلِيُّ بْنُ الْحُسَيْنِ ع إِذَا رَأَيْنَا هَؤُلَاءِ الَّذِينَ هَذِهِ صِفَتُهُمْ فَالْجِهَادُ مَعَهُمْ أَفْضَلُ مِنَ الْحَجِّ ».
ترجمه:
امام صادق (ع) فرمود: عباد بصری در راه مكه با امام سجاد(ع) برخورد كرد گفت ای علی بن حسین جهاد وسختی هایش را رها كردی و رو به حج و راحتیش آوردی خداوند بلند مرتبه می گوید: براستی كه خدا جان ها و اموال مومنان در برابر بهشت كه از آن آنهاست می خرد. در راه خدا می جنگند و می كشند و كشته می شوند این وعده حقی است بر او در تورات و انجیل و قرآن و چه كسی از خدا به عهدش وفادارتر است پس به داد و ستدی كه با خدا كرده اید بشارت دهید و این است آن پیروزی بزرگ. پس امام سجاد(ع) به او گفت آیه را كامل كن گفت [مومنان همان]توبه كنندگان، عبادت كنندگان، ستایشگران، روزه داران، ركوع كنندگان، سجده كنندگان، آمران به معروف و نهی كنندگان از منكر و حافظان احكام خدا [می باشند] و مومنان را بشارت ده پس امام سجاد(ع) گفت هر گاه كسانی دیدیم كه ویژگیشان این ها باشد پس جهاد در كنار آنان از حج برتر است.
لینک ثابت
احترام ائمه(علیهم السلام) به شاعران به دلیل اهمیت شعر
شما در بین کلمات ائمّه (علیهم السّلام) یا سیرهی آن بزرگواران، کمتر میبینید که یک نفر یا کسی را که دارای یک چنین خصوصیّتی است، مورد توجّه ویژه قرار داده باشند؛ مگر آن افراد بسیار برجسته مثل هشامبنحکم یا مؤمنالطّاق که اینها در بین رجال شیعه بینظیر یا بسیار کمنظیر بودند -که ائمّه (علیهم السّلام) امثال هشام و مؤمنالطّاق را ستایش میکردند، مورد توجّه و علاقه قرار میدادند- امّا آن کسانی که همین مدح را و همین بیان فضایل را به زبان شعر بیان میکردند، ولو آنچه میگفتند در حدّ اوج سخن هشامبنحکم هم نبود، ائمّه (علیهم السّلام) آنها را مورد توجّه و نوازش و احترام و تجلیل و تکریم قرار میدادند. علّت این چیست؟ شما ببینید امام باقر (علیه الصّلاة و السّلام) یا امام سجّاد (علیه السّلام) نسبت به فرزدق چه محبّتی را انجام داد؛ درحالیکه فرزدق -شاید بار دیگر هم من گفته باشم- جزو شعرای اهلبیت نیست؛(1) فرزدق یک شاعر درباریِ وابستهی به دستگاههای قدرت و یک آدم معمولی است -یک دیوان پُر، شعر دارد از همین حرفهایی که شعرای آن روز بر زبانشان جاری میکردند؛ همین مبتذلاتی که شاعر آن روزگار آنها را داشت- لکن چون یک بار وجدان او بیدار شد و در مقابل قدرت، حق را بیان کرد، آن هم به زبان شعر، شما ببینید که امام سجّاد (علیه الصّلاة و السّلام) چه محبّتی نسبت به او انجام میدهند؛ یا بقیّهی شعرائی که مربوط به اهلبیت بودند؛ مثل کُمِیت، مثل دِعبِل، مثل سیّد حِمیری و بقیّهی کسانی که جزو شعرای اهلبیت محسوب میشدند و علاقهمند به اهلبیت بودند. خیلی از اینها شعرائی هستند که اگرچه نسبت به اهلبیت علاقه هم دارند، امّا شعرشان همه دربارهی اهلبیت نیست؛ یعنی شما دیوان دِعبِل خُزاعی را که نگاه کنید، اینجور نیست که از اوّل تا آخر مدح اهلبیت را گفته [باشد]؛ نه، دِعبِل یک شاعر است؛ ولی شعر او شعر سیاسی است؛ شعری است در جهت افکار و عقاید اهلبیت (علیهم السّلام) و در جهت محبّت آنها؛ و او جزو پیوستگان به اهلبیت است؛ [این یعنی] ولایت؛ ولایت یعنی پیوستن، وصل شدن، جزو پیوستگان و موالیان اهلبیت (علیهم السّلام) [قرار گرفتن]. ببینید این دِعبِل و همینطور کُمِیت(2) و دیگران، چقدر در دنیای تشیّع و در زبان ائمّه (علیهم السّلام) مورد احترام و تجلیلند! علّتش چیست؟ آن چیزی که جناب دِعبِل خُزاعی در قصیدهی «مدارس آیات خلت من تلاوة» بیان کرده، یا آن چیزی که کُمِیتبنزید اسدی در قصاید سبعه -قصاید «هاشمیّات»- بیان کرده، یا آن حرفهایی که سیّد حِمیَری (رضوان الله علیه) در اشعار خودش ذکر کرده، بیش از حرفهایی که بقیّهی شیعه میگفتند و برای هم بیان میکردند که نیست؛ امّا این سخن در نظر ائمّه (علیهم السّلام) یک ارزش بیشتری پیدا میکند. چرا؟ چون شعر است. به این توجّه کنند آقایان. مگر شعر چه خصوصیّتی دارد؟ چون تأثیر شعر در ذهن مخاطب بیشتر است. گاهی یک شاعر، یک بیت شعر یا یک مصرع شعر میگوید که از چند ساعت حرف زدن یک سخنور توانا گویاتر است؛ [چون] یک بیت شعر، یک مصراع شعر در ذهنها میماند، مردم آن را میفهمند، آن را تکرار میکنند و اصلاً ماندگار میشود.1368/10/28
1 )
الخرائج والجرائح ، قطب الدين راوندىج1ص267 ؛
مستدركالوسائل، ج 10 ص394 ح 10؛
رجالالكشی ، محمد بن عمر كشى ص 129 ؛ نحوه
بحار الانوار ، علامه مجلسی ج 46 ص141 ؛
الْقُطْبُ الرَّاوَنْدِيُّ فِی الْخَرَائِجِ، رُوِيَ أَنَّ عَلِيَّ بْنَ الْحُسَيْنِ ع حَجَّ فِی السَّنَةِ الَّتِی حَجَّ فِيهَا هِشَامُ بْنُ عَبْدِ الْمَلِكِ وَ هُوَ خَلِيفَةٌ فَاسْتَجْهَرَ النَّاسُ مِنْهُ ع وَ تَشَوَّقُوا وَ قَالُوا لِهِشَامٍ مَنْ هُوَ قَالَ هِشَامٌ لَا أَعْرِفُهُ لِئَلَّا يَرْغَبُ النَّاسُ فِيهِ فَقَالَ الْفَرَزْدَقُ وَ كَانَ حَاضِراً أَنَا أَعْرِفُهُ «هَذَا الَّذِی تَعْرِفُ الْبَطْحَاءُ وَطْأَتَهُ»إِلَى آخِرِ الْقَصِيدَةِ فَبَعَثَهُ هِشَامٌ وَ حَبَسَهُ وَ مَحَا اسْمَهُ مِنَ الدِّيوَانِ فَبَعَثَ إِلَيْهِ عَلِيُّ بْنُ الْحُسَيْنِ ع بِدَنَانِيرَ فَرَدَّهَا وَ قَالَ مَا قُلْتُ ذَلِكَ إِلَّا دِيَانَةً فَبَعَثَ بِهَا إِلَيْهِ أَيْضاً وَ قَالَ قَدْ شَكَرَ اللَّهُ لَكَ ذَلِكَ فَلَمَّا طَالَ الْحَبْسُ عَلَيْهِ وَ كَانَ يُوعِدُهُ الْقَتْلَ فَشَكَاذَلِكَ إِلَى عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ ع فَدَعَا لَهُ فَخَلَّصَهُ اللَّهُ فَجَاءَ إِلَيْهِ وَ قَالَ يَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ إِنَّهُ مَحَا اسْمِی مِنَ الدِّيوَانِ فَقَالَ كَمْ كَانَ عَطَاؤُكَ قَالَ كَذَا فَأَعْطَاهُ لِأَرْبَعِينَ سَنَةً وَ قَالَ ع لَوْ عَلِمْتُ أَنَّكَ تَحْتَاجُ إِلَى أَكْثَرَ مِنْ هَذَا لَأَعْطَيْتُكَ فَمَاتَ الْفَرَزْدَقُ بَعْدَ أَنْ مَضَى أَرْبَعُونَ سَنَةً
ترجمه:
2 )
الكافی،الشیخ الكلینی، ج8 ص102 ح 75 ؛
مستدركالوسائل ، محدّث نورى ج 10 ص 396 ح12248 ؛ نحوه
وَ اللَّهِ يَا كُمَيْتُ لَوْ كَانَ عِنْدَنَا مَالٌ لَأَعْطَيْنَاكَ مِنْهُ وَ لَكِنْ لَكَ مَا قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص لِحَسَّانَ بْنِ ثَابِتٍ لَنْ يَزَالَ مَعَكَ رُوحُ الْقُدُسِ مَا ذَبَبْتَ عَنَّا قَالَ قُلْتُ خَبِّرْنِی عَنِ الرَّجُلَيْنِ قَالَ فَأَخَذَ الْوِسَادَةَ فَكَسَرَهَا فِی صَدْرِهِ ثُمَّ قَالَ وَ اللَّهِ يَا كُمَيْتُ مَا أُهَرِيقَ مِحْجَمَةٌ مِنْ دَمٍ وَ لَا أُخِذَ مَالٌ مِنْ غَيْرِ حِلِّهِ وَ لَا قُلِبَ حَجَرٌ عَنْ حَجَرٍ إِلَّا ذَاكَ فِی أَعْنَاقِهِمَا .
ترجمه:
كميت بن زيد اسدى مىگويد: خدمت امام باقر عليه السّلام رسيدم. ايشان فرمود: اى كميت! بخدا سوگند اگر ما مالى مىداشتيم به تو مىداديم ولى از آن توست آنچه پيامبر اكرم در باره حسّان بن ثابت فرمود: مادامى كه از ما دفاع مىكنى پيوسته روح القدس با توست. او مىگويد: عرض كردم از آن دو مرد مرا بياگاهانيد. آن حضرت بالش را دولا كرده زير سينه خود نهاد و سپس فرمود: اى كميت! بخدا سوگند به اندازه يك شاخ حجامت خونى ريخته نشود و هيچ مالى به ناروا گرفته نشود و سنگى از سنگى نغلتد مگر اينكه همه به گردن آنهاست.
لینک ثابت
درس اربعین حسینی(ع) ، زنده نگهداشتن یاد شهادت در مقابل طوفان تبلیغات دشمن
اساساً اهمیت اربعین در آن است که در این روز، با تدبیر الهی خاندان پیامبر(ص)، یاد نهضت حسینی برای همیشه جاودانه شد و این کار پایهگذاری گردید. اگر بازماندگان شهدا و صاحبان اصلی، در حوادث گوناگون - از قبیل شهادت حسینبنعلی(علیهالسّلام) در عاشورا - به حفظ یاد و آثار شهادت کمر نبندند، نسلهای بعد، از دستاورد شهادت استفادهی زیادی نخواهند برد.
درست است که خدای متعال، شهدا را در همین دنیا هم زنده نگه میدارد و شهید به طور قهری در تاریخ و یاد مردم ماندگار است؛ اما ابزار طبیعییی که خدای متعال برای این کار - مثل همهی کارها - قرار داده است، همین چیزی است که در اختیار و ارادهی ماست. ما هستیم که با تصمیم درست و بجا، میتوانیم یاد شهدا و خاطره و فلسفهی شهادت را احیا کنیم و زنده نگهداریم.
اگر زینبکبری(سلاماللَّهعلیها) و امام سجّاد(صلواتاللَّهعلیه) در طول آن روزهای اسارت - چه در همان عصر عاشورا در کربلا و چه در روزهای بعد در راه شام و کوفه و خود شهر شام و بعد از آن در زیارت کربلا و بعد عزیمت به مدینه و سپس در طول سالهای متمادی که این بزرگواران زنده ماندند - مجاهدات و تبیین و افشاگری نکرده بودند و حقیقت فلسفهی عاشورا و هدف حسینبنعلی و ظلم دشمن را بیان نمیکردند، واقعهی عاشورا تا امروز، جوشان و زنده و مشتعل باقی نمیماند.
چرا امام صادق(علیهالصّلاةوالسّلام) - طبق روایت - فرمودند که هر کس یک بیت شعر دربارهی حادثهی عاشورا بگوید و کسانی را با آن بیت شعر بگریاند، خداوند بهشت را بر او واجب خواهد کرد؟(1) چون تمام دستگاههای تبلیغاتی، برای منزوی کردن و در ظلمت نگهداشتن مسألهی عاشورا و کلاً مسألهی اهلبیت، تجهیز شده بودند تا نگذارند مردم بفهمند چه شد و قضیه چه بود. تبلیغ، اینگونه است. آن روزها هم مثل امروز، قدرتهای ظالم و ستمگر، حداکثر استفاده را از تبلیغات دروغ و مغرضانه و شیطنتآمیز میکردند. در چنین فضایی، مگر ممکن بود قضیهی عاشورا - که با این عظمت در بیابانی در گوشهیی از دنیای اسلام اتفاق افتاده - با این تپش و نشاط باقی بماند؟ یقیناً بدون آن تلاشها، از بین میرفت.
آنچه این یاد را زنده کرد، تلاش بازماندگان حسینبنعلی(علیهالسّلام) بود. به همان اندازه که مجاهدت حسینبنعلی(علیهالسّلام) و یارانش به عنوان صاحبان پرچم، با موانع برخورد داشت و سخت بود، به همان اندازه نیز مجاهدت زینب (علیهاالسّلام) و مجاهدت امام سجّاد(علیهالسّلام) و بقیهی بزرگواران، دشوار بود. البته صحنه آنها، صحنهی نظامی نبود؛ بلکه تبلیغی و فرهنگی بود. ما به این نکتهها باید توجه کنیم.
درسی که اربعین به ما میدهد، این است که باید یاد حقیقت و خاطرهی شهادت را در مقابل طوفان تبلیغات دشمن زنده نگهداشت.1368/06/29
1 )
ثوابالأعمال و عقاب الأعمال،شیخ صدوق ص 84؛
رجالالكشی،شیخ طوسی،ص289 ؛
كامل الزیارات،محمد بن قولویه، ص106 ؛
بحارالأنوار ،علامه مجلسی،ج 44،ص289 ؛
من أنشد فی الحسين ع بيتا من شعر فبكى و أبكى عشرة فله و لهم الجنة فلم يزل حتى قال و من أنشد فی الحسين عشعرا فبكى و أظنه قال أو تباكى فله الجنة
ترجمه:
صالح بن عقبه از امام صادق عليه السّلام روايت كرده است كه فرمود: هر كس در [مرثيه] حسين عليه السّلام يك بيت شعر بخواند و بگريد و ده نفر را بگرياند، پس سزاى او و آنها (كه گريه كردند) بهشت است؛ و هر كس در رثاى حسين عليه السّلام بيتى بخواند و نه نفر را بگرياند، پاداش او و آنها بهشت است؛ پس بر همين منوال [ادامه داد] تا اينكه فرمود: هر كس در مرثيه حسين شعر بخواند، و بگريد، و گمان مىكنم كه فرمود: يا اينكه خود را گريان نشان دهد (تباكى كند) پس بهشت بر او واجب می گردد.
لینک ثابت
دوران سخت امام سجاد علیه السلام
اغلب شخصیّتهای بزرگ، سر در آخور تمنّیّات مادّیای که بهوسیلهی رجال حکومت برآورده میشد، داشتند. شخصیّت بزرگی مثل محمّدبنشهاب زُهری که یک روزگاری خودش شاگرد امام سجّاد هم بوده، وابستهی به دستگاه شد؛ آن نامهی معروف امام سجّاد به محمّدبنشهاب زُهری -که در تحفالعقول و جاهای دیگر ثبت شده(۱)- یک نامهای است برای تاریخ که نشاندهندهی این است که چه وابستگیهایی برای شخصیّتهای بزرگ بوده. امثال محمّدبنشهاب زیاد [بودند]. یک جملهای را مرحوم مجلسی (رضوان الله علیه) از ابنابیالحدید نقل میکند که خیلی خوب است که عرض بکنم؛ اوّل مجلسی (علیه الرّحمة) در بحار از جابر -که ظاهراً جابربنعبدالله است- نقل میکنند که امام سجّاد فرمود: مَا نَدرِی کَیفَ نَصنَعُ بِالنّاسِ اِن حَدَّثناهُم بِمَا سَمِعنا مِن رَسُولِ اللهِ (صلّیالله علیه و آله) ضَحِکُوا وَ اِن سَکَتنا لَم یَسَعنا؛(۲) [وقتی از رسول خدا روایت کنیم، مردم] نهفقط قبول نمیکنند، [بلکه] میخندند! بعد ماجرایی را ذکر میکند که حضرت حدیثی را برای جمعی نقل کردند و کسی در بین آن جمع بود که استهزا کرد و قبول نکرد آن حدیث را؛ بعد دربارهی سعیدبنمسیّب و زُهری، میگوید از منحرفین بودند -که البتّه در مورد سعیدبنمسیّب بنده قبول نمیکنم این را؛ دلایل دیگری دارد که جزو حواریّون امام بوده، امّا در مورد زُهری و خیلیهای دیگر، همینجور است- بعد ابنابیالحدید عدّهی زیادی از شخصیّتها و رجال آن زمان را میشمرد که اینها همه از اهلبیت منحرف بودند؛ بعد نقل میکند از امام سجّاد (علیه الصّلاة والسّلام) که فرمودند: «مَا بِمَکَّةَ وَ المَدِینَةِ عِشرُونَ رَجُلًا یُحِبُّنا»(۳) بیست نفر در همهی مکّه و مدینه نیستند که ما را دوست داشته باشند؛ این وضع دوران امام سجّاد است در آنوقتی که ایشان میخواهد شروع کند به این کار عظیم. و این همان دورانی است که امام صادق (علیه الصّلاة و السّلام) بعدها فرمودند که «اِرتَدَّ النّاسُ بَعدَ الحُسَینِ اِلَّا ثَلاثَة»(۴) بعد از ماجرای عاشورا فقط سه نفر ماندند. این حدیث، سه نفر را اسم میآورد: ابوخالد الکابلی، یحیی بن امّ الطویل و جبیر بن مطعم، که علّامهی شوشتری احتمال میدهند که جبیربنمطعم درست نیست و حکیمابنجبیربن مطعم است؛ در بعضی از روایات یا شاید در بعضی از نقلها -که بنده الان درست یادم نیست و متأسّفانه نشد مراجعه کنم- محمّدبنجبیربن مطعم است؛ سه نفر. البتّه در بحار روایاتی هست که چهار نفر را ذکر میکند؛ در بعضی از روایات پنج نفر را ذکر میکند که همهی اینها با همدیگر قابل جمع هم هست؛ این وضع امام سجّاد (علیه السّلام) است که در یکچنین زمینهای و در یکچنین زمینهی قفری، آن حضرت مشغول کار خودشان میشوند.
کلمات امام سجّاد، بیشترینش زهد است، بیشترینش معارف است، امّا معارف را هم باز در لباس دعا [مطرح کردند]؛ چون همانطور که گفتیم، اختناق در آن دوران و نامساعد بودن وقت، اجازه نمیداد که امام سجّاد بخواهند با آن مردم بیپرده و صریح و روشن حرف بزنند؛ نهفقط دستگاهها نمیگذاشتند، [بلکه] مردم هم نمیخواستند؛ اصلاً آن جامعه، یک جامعهی نالایق و تباهشده و ضایعشدهای بود که باید بازسازی میشد. از سال ۶۱ تا ۹۵، ۳۴ سال زندگى امام سجّاد اینجورى گذشت. البتّه هرچه گذشته، وضع بهتر شده؛ لذا در همان حدیثِ «اِرتَدَّ النّاسُ بَعدَ الحُسَینِ» از امام صادق، در دنبالهاش دارد: ثُمَّ اِنَّ النّاسَ لَحِقُوا وَ کَثُروا، بعد مردم ملحق شدند؛ و ما مىبینیم که همینجور است و دوران امام باقر که میرسد -که عرض خواهم کرد- وضع فرق کرده بود؛ این بهخاطر زحمات ۳۵ سالهى امام سجّاد است.1365/04/28
1 )
تحف العقول، ص: 274؛
بحار الأنوار (ط - بيروت)، ج75، ص: 132
كتابه [علی بن الحسین علیه السلام] إلى محمد بن مسلم الزهري يعظه؛
كَفَانَا اللَّهُ وَ إِيَّاكَ مِنَ الْفِتَنِ وَ رَحِمَكَ مِنَ النَّارِ فَقَدْ أَصْبَحْتَ بِحَالٍ يَنْبَغِي لِمَنْ عَرَفَكَ بِهَا أَنْ يَرْحَمَكَ فَقَدْ أَثْقَلَتْكَ نِعَمُ اللَّهِ بِمَا أَصَحَّ مِنْ بَدَنِكَ وَ أَطَالَ مِنْ عُمُرِكَ وَ قَامَتْ عَلَيْكَ حُجَجُ اللَّهِ بِمَا حَمَّلَكَ مِنْ كِتَابِهِ وَ فَقَّهَكَ فِيهِ مِنْ دِينِهِ وَ عَرَّفَكَ مِنْ سُنَّةِ نَبِيِّهِ مُحَمَّدٍ ص فَرَضِيَ لَكَ فِي كُلِّ نِعْمَةٍ أَنْعَمَ بِهَا عَلَيْكَ وَ فِي كُلِّ حُجَّةٍ احْتَجَّ بِهَا عَلَيْكَ الْفَرْضَ بِمَا قَضَى فَمَا قَضَى إِلَّا ابْتَلَى شُكْرَكَ فِي ذَلِكَ وَ أَبْدَى فِيهِ فَضْلَهُ عَلَيْكَ فَقَالَ لَئِنْ شَكَرْتُمْ لَأَزِيدَنَّكُمْ وَ لَئِنْ كَفَرْتُمْ إِنَّ عَذابِي لَشَدِيدٌ فَانْظُرْ أَيَّ رَجُلٍ تَكُونُ غَداً إِذَا وَقَفْتَ بَيْنَ يَدَيِ اللَّهِ فَسَأَلَكَ عَنْ نِعَمِهِ عَلَيْكَ كَيْفَ رَعَيْتَهَا وَ عَنْ حُجَجِهِ عَلَيْكَ كَيْفَ قَضَيْتَهَا وَ لَا تَحْسَبَنَّ اللَّهَ قَابِلًا مِنْكَ بِالتَّعْذِيرِ وَ لَا رَاضِياً مِنْكَ بِالتَّقْصِيرِ هَيْهَاتَ هَيْهَاتَ لَيْسَ كَذَلِكَ أَخَذَ عَلَى الْعُلَمَاءِ فِي كِتَابِهِ إِذْ قَالَ لَتُبَيِّنُنَّهُ لِلنَّاسِ وَ لا تَكْتُمُونَهُ وَ اعْلَمْ أَنَّ أَدْنَى مَا كَتَمْتَ وَ أَخَفَّ مَا احْتَمَلْتَ أَنْ آنَسْتَ وَحْشَةَ الظَّالِمِ وَ سَهَّلْتَ لَهُ طَرِيقَ الْغَيِّ بِدُنُوِّكَ مِنْهُ حِينَ دَنَوْتَ وَ إِجَابَتِكَ لَهُ حِينَ دُعِيتَ فَمَا أَخْوَفَنِي أَنْ تَكُونَ تَبُوءُ بِإِثْمِكَ غَداً مَعَ الْخَوَنَةِ وَ أَنْ تُسْأَلَ عَمَّا أَخَذْتَ بِإِعَانَتِكَ عَلَى ظُلْمِ الظَّلَمَةِ إِنَّكَ أَخَذْتَ مَا لَيْسَ لَكَ مِمَّنْ أَعْطَاكَ وَ دَنَوْتَ مِمَّنْ لَمْ يَرُدَّ عَلَى أَحَدٍ حَقّاً وَ لَمْ تَرُدَّ بَاطِلًا حِينَ أَدْنَاكَ وَ أَحْبَبْتَ مَنْ حَادَّ اللَّهَ أَ وَ لَيْسَ بِدُعَائِهِ إِيَّاكَ حِينَ دَعَاكَ جَعَلُوكَ قُطْباً أَدَارُوا بِكَ رَحَى مَظَالِمِهِمْ وَ جِسْراً يَعْبُرُونَ عَلَيْكَ إِلَى بَلَايَاهُمْ وَ سُلَّماً إِلَى ضَلَالَتِهِمْ دَاعِياً إِلَى غَيِّهِمْ سَالِكاً سَبِيلَهُمْ يُدْخِلُونَ بِكَ الشَّكَّ عَلَى الْعُلَمَاءِ وَ يَقْتَادُونَ بِكَ قُلُوبَ الْجُهَّالِ إِلَيْهِمْ فَل
ترجمه:
خدا ما را و تو را از فتنهها نگهدارد و بتو از دوزخ ترحم كند،تو امروز بوضعى افتادى كه سزا است هر كه تو را بدان حال بيند برايت طلب رحمت كند بتحقيق كه بار نعمت خدا بدوش تو سنگين شده كه بتو تنى سالم و عمرى دراز داده،حجتهاى خدا بر تو استوار است كه قرآن را ميدانى و فقه دينش را خواندهاى و سنت پيغمبرش را هم بتو فهمانيده و بر تو در برابر هر نعمتى كه بتو داده و هر حجتى كه در برابرت نهاده وظيفهاى مقرر داشته و منظورش اينست كه شكر تو را آزمايش كند در اين باره و فضل خود را بر تو آشكار سازد و فرموده است(7-ابراهيم)اگر شكر كنيد براى شما بيفزايم و اگر ناسپاسى كنيد راستى كه عذاب من سخت است. بنگر فرداى قيامت كه برابر خدا بايستى چگونه مردمى باشى؟آن روزى كه خدا از تو بپرسد نعمتهاى مرا چگونه رعايت كردى و در باره حجتهاى من چه قضاوت كردى.گمان مبر كه خدا از تو عذرى پذيرد و بتقصير تو راضى باشد،هيهات هيهات چنين نيست،خدا علماء را در قرآن خود مسئول دانسته آنگاه كه فرموده(184-آل عمران)بايد آن را براى مردم بيان كنيد و نهان نداريد و بدان كه كمترين كتمان حق و سبكترين بارى كه بر دوش دارى اينست كه بوحشت ظالم انس گرفتى و راه گمراهى را با نزديكى خودت بدو و اجابت دعوت او برايش هموار كردى،وه چه ميترسم كه فرداى قيامت بهمراه خائنان گرفتار گناه خود باشى و از اينكه هر چه بگيرى براى اعانت با ظلمه مسئول از آن باشى،تو مالى را گرفتى كه از ان تو نيست از آن دستى كه گرفتى و بكسى نزديك شدى كه باحدى حق او را رد نكرده و تو هم با تقرب باو هيچ باطلى را رد نكردى،تو دوست داشتى كسيرا كه با خدا ميجنگد،آيا چنان نيست كه تو را دعوت كردند و قطبى ساختند براى چرخاندن ستم خود و تو را پل ساختند تا از آن ببلا عبور كنند و تو را نردبان گمراهى خود نمودند و براه خود رفتند،تو را در باره علماء آل محمد بشك انداختند و بوسيله تو دل جهال را براى خود صيد كردند و اخص وزيران و نيرومندترين يارانشان باندازه تو روپوش بر فساد آنها ننهاد و دل خاصه و عامه را بسوى آنها جلب نكرد،چه بسيار كم بتو مزد دادند در برابر آنچه از تو گرفتند و چه گرفتند و چه كم براى تو آباد كردند،و چگونه باشد آنچه بر تو خراب كردند،و خود را بپا ديگرى برايت آن را نپايد،و چون مرد مسئولى خود را محاسبه كنو ببين چگونه قدردانى كنى از كسى كه بتو غذا داده و علم آموخته خرد يا كلان وه چه م
2 )
الكافي (ط - الإسلامية)، ج3، ص: 234؛
مرآة العقول في شرح أخبار آل الرسول، ج14، ص: 205؛
بحار الأنوار (ط - بيروت)، ج46، ص: 142؛
عَنْ عَمْرِو بْنِ شِمْرٍ عَنْ جَابِرٍ قَالَ قَالَ عَلِيُّ بْنُ الْحُسَيْنِ ع مَا نَدْرِي كَيْفَ نَصْنَعُ بِالنَّاسِ إِنْ حَدَّثْنَاهُمْ بِمَا سَمِعْنَا مِنْ رَسُولِ اللَّهِ ص ضَحِكُوا وَ إِنْ سَكَتْنَا لَمْ يَسَعْنَا قَالَ فَقَالَ ضَمْرَةُ بْنُ مَعْبَدٍ حَدِّثْنَا فَقَالَ هَلْ تَدْرُونَ مَا يَقُولُ عَدُوُّ اللَّهِ إِذَا حُمِلَ عَلَى سَرِيرِهِ قَالَ فَقُلْنَا لَا قَالَ فَإِنَّهُ يَقُولُ لِحَمَلَتِهِ أَ لَا تَسْمَعُونَ أَنِّي أَشْكُو إِلَيْكُمْ عَدُوَّ اللَّهِ خَدَعَنِي وَ أَوْرَدَنِي ثُمَّ لَمْ يُصْدِرْنِي وَ أَشْكُو إِلَيْكُمْ إِخْوَاناً وَاخَيْتُهُمْ فَخَذَلُونِي وَ أَشْكُو إِلَيْكُمْ أَوْلَاداً حَامَيْتُ عَنْهُمْ فَخَذَلُونِي وَ أَشْكُو إِلَيْكُمْ دَاراً أَنْفَقْتُ فِيهَا حَرِيبَتِي فَصَارَ سُكَّانُهَا غَيْرِي فَارْفُقُوا بِي وَ لَا تَسْتَعْجِلُوا قَالَ فَقَالَ ضَمْرَةُ يَا أَبَا الْحَسَنِ إِنْ كَانَ هَذَا يَتَكَلَّمُ بِهَذَا الْكَلَامِ يُوشِكُ أَنْ يَثِبَ عَلَى أَعْنَاقِ الَّذِينَ يَحْمِلُونَهُ قَالَ فَقَالَ عَلِيُّ بْنُ الْحُسَيْنِ ع اللَّهُمَّ إِنْ كَانَ ضَمْرَةُ هَزِئَ مِنْ حَدِيثِ رَسُولِ اللَّهِ ص فَخُذْهُ أَخْذَةَ أَسَفٍ قَالَ فَمَكَثَ أَرْبَعِينَ يَوْماً ثُمَّ مَاتَ فَحَضَرَهُ مَوْلًى لَهُ قَالَ فَلَمَّا دُفِنَ أَتَى عَلِيَّ بْنَ الْحُسَيْنِ ع فَجَلَسَ إِلَيْهِ فَقَالَ لَهُ مِنْ أَيْنَ جِئْتَ يَا فُلَانُ قَالَ مِنْ جِنَازَةِ ضَمْرَةَ «1» فَوَضَعْتُ وَجْهِي عَلَيْهِ حِينَ سُوِّيَ عَلَيْهِ فَسَمِعْتُ صَوْتَهُ وَ اللَّهِ أَعْرِفُهُ كَمَا كُنْتُ أَعْرِفُهُ وَ هُوَ حَيٌّ يَقُولُ وَيْلَكَ يَا ضَمْرَةَ بْنَ مَعْبَدٍ الْيَوْمَ خَذَلَكَ كُلُّ خَلِيلٍ وَ صَارَ مَصِيرُكَ إِلَى الْجَحِيمِ فِيهَا مَسْكَنُكَ وَ مَبِيتُكَ وَ الْمَقِيلُ. قَالَ فَقَالَ عَلِيُّ بْنُ اَلْحُسَيْنِ عَلَيْهِمَا السَّلاَمُ أَسْأَلُ اَللَّهَ اَلْعَافِيَةَ هَذَا جَزَاءُ مَنْ يَهْزَأُ مِنْ حَدِيثِ رَسُولِ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ .
ترجمه:
ما نميدانيم با مردم چه معامله كنيم اگر نقل كنيم هر چه از پيامبر شنيدهايم ميخندند اگر نقل نكنيم طاقت نمىآوريم ضمرة بن معيد گفت نقل كنيد. فرمود وقتى دشمن خدا را در تابوت ميگذارند و بگورستان ميبرند ميدانيد چه ميگويد؟گفتند نه.فرمود بكسانى كه او را بر شانه گرفتهاند ميگويد نميشنويد من شكايت دشمن خدا را بشما ميكنم مرا باين ورطه كشاند و نجاتم نداد من شاكى هستم از دوستانى كه با آنها دوستى كردم مرا خوار نمودند و از اولادى كه حمايت از آنها نمودم مرا ذليل نمودند و از خانهاى كه ثروتم را خرج آبادى آن خانه كردم ديگران آنجا ساكن شدند بمن رحم كنيد اين قدر عجله نكنيد. ضمره گفت اگر بتواند اين طور صحبت كند ممكن است حركت كند و روى شانه حاملين بنشيند.على بن الحسين فرمود خدايا اگر ضمره مسخره ميكند حديث پيامبرت را از او انتقام بگير.چهل روز زنده بود پس از آن فوت شد غلامش در سر جنازهاش بود پس از دفن خدمت زين العابدين عليه السلام رسيد امام فرمود از كجا مىآئى؟گفت از دفن ضمره صورتم را روى قبرش گذاشتم وقتى خاك بر او انباشتند صدايش را شنيدم كه كاملا آن صدا را در زمان زندگىاش مىشناختم.ميگفت واى بر تو اى ضمره بن معيد امروز هر دوست كه داشتى خوارت كرد و عاقبت رهسپار جهنم شدى در آن محل پناهگاه و خوابگاه ابدى تو است. على بن الحسين عليه السلام فرمود از خدا درخواست عافيت ميكنم اين جزاى كسى كه مسخره كند حديث رسول خدا را.
3 )
شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد، ج4، ص: 104؛
بحار الأنوار (ط - بيروت)، ج46، ص: 143
َ رَوَى أَبُو عُمَرَ النَّهْدِيُّ قَالَ سَمِعْتُ عَلِيَّ بْنَ الْحُسَيْنِ ع يَقُولُ مَا بِمَكَّةَ وَ الْمَدِينَةِ عِشْرُونَ رَجُلًا يُحِبُّنَا
ترجمه:
4 )
الإختصاص، شیخ مفید، ص: 64؛
بحار الأنوار (ط - بيروت)، ج46، ص: 144
عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى عَنْ يُونُسَ عَنْ جَمِيلٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: ارْتَدَّ النَّاسُ بَعْدَ الْحُسَيْنِ ع إِلَّا ثَلَاثَة ً أَبُو خَالِدٍ الْكَابُلِيُّ وَ يَحْيَى ابْنُ أُمِّ الطَّوِيلِ وَ جُبَيْرُ بْنُ مُطْعِمٍ ثُمَّ إِنَّ النَّاسَ لَحِقُوا وَ كَثُرُوا وَ كَانَ يَحْيَى ابْنُ أُمِّ الطَّوِيلِ يَدْخُلُ مَسْجِدَ رَسُولِ اللَّهِ ص وَ يَقُولُ كَفَرْنا بِكُمْ وَ بَدا بَيْنَنا وَ بَيْنَكُمُ الْعَداوَةُ وَ الْبَغْضاءُ.
ترجمه:
5 )
تحف العقول، ص: 272؛
بحار الأنوار (ط - بيروت)، ج75، ص: 128
و من كلامه [علی بن الحسین علیه السلام] في الزهد
إِنَّ عَلَامَةَ الزَّاهِدِينَ فِي الدُّنْيَا الرَّاغِبِينَ فِي الْآخِرَةِ تَرْكُهُمْ كُلَّ خَلِيطٍ وَ خَلِيلٍ وَ رَفْضُهُمْ كُلَّ صَاحِبٍ لَا يُرِيدُ مَا يُرِيدُونَ أَلَا وَ إِنَّ الْعَامِلَ لِثَوَابِ الْآخِرَةِ هُوَ الزَّاهِدُ فِي عَاجِلِ زَهْرَةِ الدُّنْيَا الْآخِذُ لِلْمَوْتِ أُهْبَتَه
ترجمه:
نشانه زاهدان در دنيا و مشتاقان بآخرت ترك هر معاشر و دوستى و هر همصحبتى است كه با آنها هم آهنگ نيستند، آنكه براى آخرت كار كند هم آنست كه در خوشى نقد دنيا بيرغبت است و آماده براى مرگ است
6 )
تحف العقول، النص، ص: 391؛
بحار الأنوار (ط - بيروت)، ج1، ص: 144
ِ إِنَّ جَمِيعَ مَا طَلَعَتْ عَلَيْهِ الشَّمْسُ فِي مَشَارِقِ الْأَرْضِ وَ مَغَارِبِهَا بَحْرِهَا وَ بَرِّهَا وَ سَهْلِهَا وَ جَبَلِهَا عِنْدَ وَلِيٍّ مِنْ أَوْلِيَاءِ اللَّهِ وَ أَهْلِ الْمَعْرِفَةِ بِحَقِّ اللَّهِ كَفَيْءِ الظِّلَال ثُمَّ قَالَ [علی بن الحسین علیه السلام] أَ وَ لَا حُرٌّ يَدَعُ هَذِهِ اللُّمَاظَةَ لِأَهْلِهَا «4» يَعْنِي الدُّنْيَا فَلَيْسَ لِأَنْفُسِكُمْ ثَمَنٌ إِلَّا الْجَنَّةُ فَلَا تَبِيعُوهَا بِغَيْرِهَا فَإِنَّهُ مَنْ رَضِيَ مِنَ اللَّهِ بِالدُّنْيَا فَقَدْ رَضِيَ بِالْخَسِيسِ.
ترجمه:
على بن حسين عليهما السّلام فرمود: همانا هر آنچه كه در شرق و غرب دنيا از دريا گرفته تا خشكى دشت و كوه آن كوه خورشيد بر آن تابيده نزد دوستى از دوستداران خدا و معرفت داران به حقّ خدا همچون بازگشت سايه است. پس آنگاه فرمود: آيا آزادهاى نيست كه اين تهمانده جويده شده- يعنى دنيا- را براى اهلش واگذارد؟ جانهاى شما را قيمتى جز بهشت نباشد؛ پس به غير آن نفروشيد؛ چرا كه هر كه از خدا به دنيا خشنود شود بىگمان به چيزى پست خشنود شده است.
لینک ثابت
توجه امام سجاد علیه السلام به کادرسازی
در کلمات امام سجّاد توجّه به کادرسازى هم هست. در کتاب شریف تحفالعقول، چند مورد کلام طویل از امام سجّاد نقل شده. بنده متأسّفانه وقت نکردم به کتابهاى دیگر نگاه کنم و اگر نمونههاى دیگرى از این کلمات از امام سجّاد هست، پیدا کنم؛ گمان هم نمیکنم باشد، یا زیاد باشد؛ کلمات کوتاه چرا، امّا کلمات بلند، مثل آن دو سه مورد حدیثِ مفصّلى که در تحفالعقول از امام سجّاد نقل شده، دیگر فکر نمیکنم باشد. لحن این احادیث و خطاب این احادیث نشاندهندهى کارى است که امام سجّاد میکرده؛ یکى از اینها معلوم است که خطاب به عامّهى مردم است؛ اوّلش «ایّها النّاس» است و با «ایّها النّاس» شروع میشود؛ در این خطاب، تذکّر به معارف اسلامى است؛ حضرت در این حدیث مفصّل میفرمایند که وقتى انسان را در قبر میگذارند، از ربّ او سؤال میکنند، از پیغمبر او سؤال میکنند، از دنیاى او سؤال میکنند، از امام او سؤال میکنند؛ این یک لحن ملایم و رقیقى است که به درد عامّهى مردمى که در حیطهى تبلیغات امام سجّاد قرار میگرفتند، میخورد؛ امّا یک حدیث دیگر هست که جور دیگرى شروع میشود و مضمون آن هم نشان میدهد که مال خواص است؛ اولش اینجورى شروع میشود: کَفانا اللّهُ وَ اِیّاکُم کَیدَ الظّالِمینَ وَ بَغیَ الحاسِدینَ وَ بَطشَ الجَبّارینَ لا یَفتِنَنَّکُمُ الطَّواغیت؛(1) این مال عامّهى مردم نیست، مشخّص است که مال یک عدّهى خاصّى است. میشود حدس زد که امام در طول این مدّت یا در دورههاى مختلف و در سالهاى مختلف، یا با جمعهاى مختلف، دو سه جور بیان و تعلیمات داشتند؛ بعضىاش آنجور است، بعضىاش اینجور است؛ در بعضى هم اشارهى به دستگاه حاکم و طواغیت زمان هست، در بعضى نه، فقط به کلّیّات و مسائل اسلامى اکتفا شده و لاغیر.
این زندگى امام سجّاد است که در طول این ۳۵ سال، آرام آرام ، آن مردم غافل و بىخبر را از چنگ شهوات از یک طرف، و تسلّط دستگاههاى جبّار از یک طرف، و کمند علماى سوءِ وابستهى به دستگاهها از یک طرف، کنار میکشد و از آن محیط تاریک و ظلمانى نجات میدهد و مجموعاً یک عدّه و یک مجموعهى مؤمن علاقهمند صالحى را که بتوانند قاعدهاى بشوند براى کارهاى آینده، به وجود بیاورد؛ این زندگى امام سجّاد است. البتّه جزئیّات زندگى آن حضرت، جاى بحث چندساعتهى جداگانهاى دارد که بنده بحث هم کردهام و ساعتهاى متمادى راجع به زندگى امام سجّاد صحبت کردهام؛ الان بیش از این اشاره در بحث کنونى ما نمیگنجد.1365/04/28
1 )
تحف العقول، ص: 252؛
الكافي (ط - الإسلامية)، ج8، ص: 14؛
بحار الأنوار (ط - بيروت)، ج75، ص: 148؛
كَفَانَا اللَّهُ وَ إِيَّاكُمْ كَيْدَ الظَّالِمِينَ وَ بَغْيَ الْحَاسِدِينَ وَ بَطْشَ الْجَبَّارِينَ أَيُّهَا الْمُؤْمِنُونَ لَا يَفْتِنَنَّكُمُ الطَّوَاغِيتُ وَ أَتْبَاعُهُمْ مِنْ أَهْلِ الرَّغْبَةِ فِي الدُّنْيَا الْمَائِلُونَ إِلَيْهَا الْمَفْتُونُونَ بِهَا الْمُقْبِلُونَ عَلَيْهَا وَ عَلَى حُطَامِهَا الْهَامِدِ وَ هَشِيمِهَا الْبَائِدِ غَداً وَ احْذَرُوا مَا حَذَّرَكُم اللَّهُ مِنْهَا وَ ازْهَدُوا فِيمَا زَهَّدَكُمُ اللَّهُ فِيهِ مِنْهَا وَ لَا تَرْكَنُوا إِلَى مَا فِي هَذِهِ الدُّنْيَا رُكُونَ مَنْ أَعَدَّهَا دَاراً وَ قَرَاراً وَ بِاللَّهِ إِنَّ لَكُمْ مِمَّا فِيهَا عَلَيْهَا دَلِيلًا «1» مِنْ زِينَتِهَا وَ تَصْرِيفِ أَيَّامِهَا وَ تَغْيِيرِ انْقِلَابِهَا وَ مَثُلَاتِهَا وَ تَلَاعُبِهَا بِأَهْلِهَا إِنَّهَا لَتَرْفَعُ الْخَمِيلَ وَ تَضَعُ الشَّرِيفَ وَ تُورِدُ النَّارَ أَقْوَاماً غَداً فَفِي هَذَا مُعْتَبَرٌ وَ مُخْتَبَرٌ وَ زَاجِرٌ لِمُنْتَبِهٍ وَ إِنَّ الْأُمُورَ الْوَارِدَةَ عَلَيْكُمْ فِي كُلِّ يَوْمٍ وَ لَيْلَةٍ مِنْ مُظْلِمَاتِ الْفِتَنِ وَ حَوَادِثِ الْبِدَعِ وَ سُنَنِ الْجَوْرِ وَ بَوَائِقِ الزَّمَانِ وَ هَيْبَةِ السُّلْطَانِ وَ وَسْوَسَةِ الشَّيْطَانِ لَتُثَبِّطُ الْقُلُوبَ عَنْ نِيَّتِهَا وَ تُذْهِلُهَا عَنْ مَوْجُودِ الْهُدَى وَ مَعْرِفَةِ أَهْلِ الْحَقِّ إِلَّا قَلِيلًا مِمَّنْ عَصَمَ اللَّهُ جَلَّ وَ عَزَّ فَلَيْسَ يَعْرِفُ تَصَرُّفَ أَيَّامِهَا وَ تَقَلُّبَ حَالاتِهَا وَ عَاقِبَةَ ضَرَرِ فِتْنَتِهَا إِلَّا مَنْ عَصَمَ اللَّهُ وَ نَهَجَ سَبِيلَ الرُّشْدِ وَ سَلَكَ طَرِيقَ الْقَصْدِ ثُمَّ اسْتَعَانَ عَلَى ذَلِكَ بِالزُّهْدِ فَكَرَّرَ الْفِكْرَ وَ اتَّعَظَ بِالْعِبَرِ وَ ازْدَجَرَ فَزَهِدَ فِي عَاجِلِ بَهْجَةِ الدُّنْيَا وَ تَجَافَى عَنْ لَذَّاتِهَا وَ رَغِبَ فِي دَائِمِ نَعِيمِ الْآخِرَةِ- وَ سَعى لَها سَعْيَها وَ رَاقَبَ الْمَوْتَ وَ شَنَأَ الْحَيَاةَ مَعَ الْقَوْمِ الظَّالِمِينَ فَعِنْدَ ذَلِكَ نَظَرَ إِلَى مَا فِي الدُّنْيَا بِعَيْنٍ نَيِّرَةٍ حَدِيدَةِ النَّظَرِ وَ أَبْصَرَ حَوَادِثَ الْفِتَنِ وَ ضَلَالَ الْبِدَعِ وَ جَوْرَ الْمُلُوكِ الظَّلَمَةِ فَقَدْ لَعَمْرِي اسْتَدْبَرْتُمْ مِنَ الْأُمُورِ الْمَاضِيَةِ فِي الْأَيَّامِ الْخَالِيَةِ
ترجمه:
خداوند توطئه ستمگران و تجاوز حسودان و سختگيرى زورگويان را از ما و شما جلو گيرد. اى مؤمنان مبادا طاغوتان (و سركشان) و پيروان آنان كه شيفتگان دنيايند و دل در گرو آن نهادهاند راه شما را بزنند، آنان كه خود فريب خورده دنيايند و بدان كالاى پوسيده و خس و خاشاك كه فردا نابود مىشود روى دارند. از آنچه از دنيا كه خداوند از آنتان بر حذر داشته بپرهيزيد و بدان چه شما را بدان بىرغبت خواسته و خوانده بىرغبتى ورزيد. و بدان چه در اين دنياست چونان كسى كه آن را دار قرار و خانه پايدار شمرده تكيه نكنيد. «2» به خدا سوگند هر آنچه در اين دنياست (خود) براى شما دليلى بر ضدّ آن باشد، از آرايشهايش گرفته تا گردش روزگارش و دگرگونى و انقلابش و عبرتهايش و بازيگريهايش با دوستدارانش، به راستى دنيا گمنام فرودست را بر فراز كشاند و نامدار فرادست
را زير دست نشاند و فردا مردمانى را به دوزخ براند. پس در همين (نكته) براى هشيار «3» دل آگاه عبرتى و آزمايشى و موجب بازدارندهاى است. پس اين رويدادها كه هر روز و هر شب براى شما پيش مىآيد از تيره فتنهها «4» و حوادث نوبه نو و روشهاى ستمگرانه و ناگواريهاى روزگار و هراسناكى سلطان و افسونگرى شيطان، دلها را از آهنگ خود باز دارد «5» و از (فيض بردن از) هدايت موجود «6» (و امام و رهنماى حاضر) و شناختن اهل حقّ مانع آيد، مگر اندك كسانى كه خداوند عزّ و جلّشان نگه مىدارد، و هيچ كس دگرگونى روزگار و تغيير حالات و نتيجه گزند فتنههايش را به درستى نداند مگر آنكه خدايش نگهدارد و به راه هدايت رود و جادّه ميانه (و راست) را بپيمايد، سپس در اين رهسپارى از زهد و پارسايى مدد جويد و بسيار بينديشد و از عبرتها پند گيرد و (از گناه) بازايستد و به خرّمى و طراوت زودگذر دنيا بىعلاقه باشد و از لذّتهاى آن چشم پوشد و به نعمت جاودانه آخرت رغبت ورزد و تمام كوشش خود را برايش بكار برد و نگران مرگ، و دشمن همزيستى با گروه ستمگران باشد. در اين صورت به جهان با ديدهاى روشن «7» و نظرى تيز و حقيقت شكاف بنگرد و به فتنههاى نو به نو و بدعتهاى گمراهكننده و ستم شاهان ستمكار با دلى بينا و آگاه نظر كند. به جان خودم شما از كارهاى گذشته دورانهاى پيشين چندان فتنههاى انبوه و آلودگيهاى آنها را پشت سر گذاشتهايد كه براى كناره جستن از گمراهان و بدعتگزاران و اهل جور و فساد به ناحق در زمين، بتوانيد از آن دليل گير
لینک ثابت