newspart/index2
عزت / ذلت/عزت ملی
طراحی این صفحه تغییر کرده است، برای ارجاع به صفحه‌ی قبلی اینجا کلیک کنید.
مقاومت امام حسین(علیه السلام) در برابر امواج غم و اندوه، نشان از عزت الهی

در رفتار امام حسین، از اوّلی که از مدینه حرکت کرد، تا مثل فردایی که در کربلا به شهادت رسید، همان معنویّت و عزّت و سرافرازی و درعین‌حال عبودیّت و تسلیم مطلق در مقابل خدا محسوس است. در همه‌ی مراحل هم این‌طور است. آن روز که صدها نامه و شاید هزارها نامه با این مضمون برای او آوردند که ما شیعیان و مخلصان توایم و در کوفه و در عراق منتظرت هستیم، دچار غرور نشد. آن‌جا که سخنرانی کرد و فرمود: «خط الموت علی ولد آدم مخط القلاده فی جید الفتاة»،(1) صحبت از مرگ کرد. نگفت چنان و چنین می‌کنیم. دشمنانش را تهدید و دوستانش را تطمیع به تقسیم مناصب کوفه نکرد. حرکت مسلمانانه‌ی همراه با معرفت، همراه با عبودیّت و همراه با تواضع، آن وقتی است که همه دستها را به طرفش دراز کرده‌اند و نسبت به او اظهار ارادت می‌کنند. آن روز هم که در کربلا همراه یک جمعِ کمتر از صد نفر، توسط سی هزار جمیعت از اراذل و اوباش محاصره شد و جانش را تهدید کردند، عزیزانش را تهدید کردند، زنها و حرمش را تهدید به اسارت کردند، ذرّه‌ای اضطراب در این مرد خدا و این بنده‌ی خدا و این عزیز اسلام مشاهده نشد.

آن راوی‌ای که حوادث روز عاشورا را نقل کرده و در کتابها دهن به دهن منتقل شده است، می‌گوید: «فواللَّه ما رأیت مکثورا». مکثور، یعنی کسی که امواج غم و اندوه بر سرش بریزد؛ بچه‌اش بمیرد، دوستانش نابود شوند، ثروتش از بین برود و همه‌ی امواج بلا به طرفش بیاید. راوی می‌گوید من هیچ کس را در چهار موجه‌ی بلا مثل حسین‌بن‌علی محکم‌دل‌تر و استوارتر ندیدم؛ «اربط جاشا».(2) در میدانهای گوناگون جنگها، در میدانهای اجتماعی، در میدان سیاست، انسان به آدمهای گوناگونی برخورد می‌کند؛ کسانی که دچار غمهای گوناگونند. راوی می‌گوید هرگز ندیدم کسی در چنین هنگامه‌ای با این همه مصیبت، مثل حسین‌بن‌علی، چهره‌ای شاد، مصمّم، حاکی از عزم و اراده و متوکل به خدا داشته باشد. این همان عزّت الهی است. این جریان را امام حسین در تاریخ گذاشت و بشر فهمید که باید برای چنان حکومت و جامعه‌ای مبارزه کند؛ جامعه‌ای که در آن پستی و جهالت و اسارت انسان و تبعیض نباشد. همه باید برای چنان اجتماعی جهاد کنند که به وجود بیاید و می‌آید و ممکن است.1379/01/26


1 )
اللهوف على قتلى الطفوف‏ ،سیدبن طاووس، ص 60؛ 
كشف‏الغمة،الاربلی،ج2،ص29 ؛

أنه ع لما عزم على الخروج إلى العراق قام خطيبا فقال الحمد الله ما شاء الله و لا قوة إلا بالله و صلى الله على رسوله خط الموت على ولد آدم مخط القلادة على جيد الفتاة و ما أولهنی إلى أسلافی اشتياق يعقوب إلى يوسف و خير لی مصرع أنا لاقيه كأنی بأوصالی تتقطعها عسلان الفلوات بين النواويس و كربلاء فيملأن منی أكراشا جوفا و أجربة سغبا لا محيص عن يوم خط بالقلم رضی الله رضانا أهل البيت نصبر على بلائه و يوفينا أجر الصابرين لن تشذ عن رسول الله ص لحمته و هی مجموعة له فی حظيرة القدس تقر بهم عينه و ينجز بهم وعده من كان باذلا فينا مهجته و موطنا على لقاء الله نفسه فليرحل معنا فإننی راحل مصبحا إن شاء الله تعالى
ترجمه:
و روايت شده است كه چون امام حسين (ع) خواست از مكّه به سوی عراق بيرون شود براى سخنرانى بپا خواست و فرمود: ستايش خدایست كه آنچه را بخواهد مى‏شود و نيروئى جز از خداوند نيست درود خداوند بر پيغمبرش باد، مرگ بر فرزندان آدم همچون جای گردن بند بر گردن دختران جوان حك شده است ، چقدر به ديدار گذشتگانم مشتاقم آنچنان كه يعقوب را به ديدار يوسف اشتياق بود مرا مكانی برای كشته شدن مقرّر است كه بدان جا خواهم رسید، گوئى مى‏بينم گرگان بيابان‏ها اعضای بدن مرا در سرزمينى ميان نواويس و كربلا از هم جدا مى‏كنند تا شكم های خالى و انبانهاى گرسنه را از پاره‏هاى تن من پر كنند، آدمى از سرنوشت حتمی ناگزير است، خشنودی خداوند خشنودی ما اهلبیت است در مقابل بلاى او صبر می كنیم، تا اينكه پاداش صابرين را به ما تمام و كمال عطا فرمايد. یك تكه گوشت هم از رسول خدا جدا نمی شود و آن اعضاى قطعه قطعه بزودى در بهشت جمع مى‏شوند كه چشم پيامبر بدان روشن می شود (شادمان می شود) (می خواهد بگوید ما پاره تن پیامبر هستیم و از او جدایی نداریم)و وعده ای كه خدا داده است وفا می شود.كسى كه در راه ما می خواهد جانش را ببخشد و خود را آماده دیدار با خدا كند پس باید با من بیاید زیرا كه من با خواست خدا فردا صبح روانه خواهم شد.
2 )
الإرشاد فی معرفة حجج الله على العباد، شیخ مفید  ج 2 ص 111 ؛ 
اللهوف،سیدبن طاووس،ص119 ؛
 روضةالواعظين، فتال نیشابوری ، ج 1، ص 188 ؛

« و حملت الرجالة يمينا و شمالا على من كان بقی مع الحسين فقتلوهم حتى لم يبق معه إلا ثلاثة نفر أو أربعة فلما رأى ذلك الحسين دعا بسراويل يمانية يلمع فيها البصر ففزرها ثم لبسها و إنما فزرها لكيلا يسلبها بعد قتله. فلما قتل عمد أبجر بن كعب إليه فسلبه السراويل و تركه مجردا فكانت يدا أبجر بن كعب بعد ذلك تيبسان فی الصيف حتى كأنهما عودان و تترطبان فی الشتاء فتنضحان دما و قيحا إلى أن أهلكه الله. فلما لم يبق مع الحسين ع أحد إلا ثلاثة رهط من أهله أقبل على القوم يدفعهم عن نفسه و الثلاثة يحمونه حتى قتل الثلاثة و بقی وحده و قد أثخن بالجراح فی رأسه و بدنه فجعل يضاربهم بسيفه و هم يتفرقون عنه يمينا و شمالا. فقال حميد بن مسلم فو الله ما رأيت مكثورا قط قد قتل ولده و أهل بيته و أصحابه أربط جأشا ... »
ترجمه:
پس از اين پيادگان از راست و چپ بر تعدادی از ياران امام حسین (ع) كه باقى مانده بودند حمله آوردند و آنان را كشتند تا جاییكه به غير از سه یا چهار نفر باقی نماندند. امام حسین (ع) كه وضع را بدين حال مشاهده كرد جامه يمنى كه چشم را خيره مى‏كرد خواست و چند جاى آن را به منظور اينكه پس از قتل از بدنش بيرون نياورند و نزدند، پاره كرد. زمانی كه به شهادت رسید، ابجر بن كعب به سویش رفت و جامه را از بدن حضرت بيرون آورد و آن حضرت را برهنه رها كرد و [نتيجه اين كار زشتش آن بود كه] در تابستان دو دست او مانند چوب خشك، خشك می شد و از كار می افتاد و در زمستان نمناك می گشت و خون و چرك از آن بیرون مى‏آمد و به همين حال بود تا اینكه خدا او را هلاك ساخت. زمانی كه كسی جز سه گروه از خاندان امام حسین (ع) باقی نماندند به سمت خاندانش روی آورد تا از آنان حمایت و دفاع كند و سه نفر از وى پشتيبانى مى‏نمودند تا آنكه آنها نيز شهيد شدند و خود يكه و تنها ماند در حالیكه زخم سر و بدنش او را ناتوان و از پای در آورده بود و آنان را با شمشیرش می زد و آنان از راست و چپ از او متفرق می گشتند. حميد بن مسلم گفت: به خدا سوگند هيچ مغلوبى را مانند حسين كه فرزندان و خاندان و يارانش شهيد شده باشند پابرجاتر و قويدل‏تر نديدم‏.
لینک ثابت
عزت باید با خودخواهی و کبر همراه نباشد/صحیفه سجادیه دعای بیستم

در دعاى «مکارم‌الاخلاق»، انسان به خداى متعال تضرّع مى‌کند و با گریه از او مى‌خواهد که «و لاتحدث لى عزّاً ظاهراً الّا احدثت لى ذلّةً باطنةً عند نفسى بقدرها(1).» یعنى پروردگارا! اگر عزّتى در ظاهر من به وجود آوردى و پیش چشم مردم مرا عزیز کردى، به همان اندازه در باطن و پیش نفس خودم، مرا ذلیل کن. یا: «و لاترفعنى فى النّاس درجةً الّا حَططتنى عند نفسى مثلها.» اگر مرا یک درجه نزد مردم بالا بردى، پیش نفس خودم یک درجه پایین بیاور. یا در عبارت دیگرى، از خداى متعال مى‌خواهد که «و اعزنى و لاتبتلیّنى بالکبر.» مرا عزیز کن، و دچار خودخواهى‌ام مکن.
در عرف و فرهنگ اسلامى، عزّت، یک چیز مرغوبٌ فیه است. مؤمن، عزیز و طالب عزّت است؛ اما این عزّت، باید با خودخواهى همراه نباشد، با کبر همراه نباشد، با اذیّت کردن مردم همراه نباشد، با انواع انحرافها همراه نباشد. این، اساس قضیه است. همه باید توجّه کنیم و بنده، خودم بیش از شما محتاج این هستم که به این معنا توجّه کنم و خداى متعال کمکم کند. باید مواظب باشید، حال که با تفضّل الهى، هر یک از شما از طرف مردم خودتان انتخاب شده‌اید و مردم شما را آورده‌اند و بر کرسى نمایندگى که یک جایگاه شرف و افتخار است نشانده‌اند، مبادا طورى شود که خداى ناخواسته، وسیله‌اى براى وِزر و وَبال گردد. از این، باید به خداى متعال پناه ببریم. خیلى باید از این بترسیم.1372/03/08


1 )
الصحيفة السجادية، دعای بیستم ، ص: 92

وَ كَانَ مِنْ دُعَائِهِ عَلَيْهِ السَّلَامُ فِي مَكَارِمِ الْأَخْلَاقِ وَ مَرْضِيِّ الْأَفْعَال‏:... اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ، وَ لَا تَرْفَعْنِي فِي النَّاسِ دَرَجَةً إِلَّا حَطَطْتَنِي عِنْدَ نَفْسِي مِثْلَهَا، وَ لَا تُحْدِثْ لِي عِزّاً ظَاهِراً إِلَّا أَحْدَثْتَ لِي ذِلَّةً بَاطِنَةً عِنْدَ نَفْسِي بِقَدَرِهَا...
ترجمه:
بار خدايا، درود بفرست بر محمد و خاندانش و هر گاه مرا در نظر مردم به درجتى فرا مى‏برى به همان قدر در نفس خود خوارم گردان و هر گاه مرا به عزّتى آشكار مى‏نوازى به همان قدر در نفس خود ذليل گردان.
لینک ثابت
پايگاه اطلاع‌رسانی دفتر حفظ و نشر آثار حضرت آيت‌الله‌العظمی سيدعلی خامنه‌ای (مد‌ظله‌العالی) - مؤسسه پژوهشی فرهنگی انقلاب اسلامی