newspart/index2
مردم آذربایجان
طراحی این صفحه تغییر کرده است، برای ارجاع به صفحه‌ی قبلی اینجا کلیک کنید.
هماهنگی مبارزات ستارخان با هدایت علمای نجف

یك خصوصیتی در مردم عزیز آذربایجان انسان بوضوح مشاهده میكند؛ این خصوصیت در بعضی از مناطق كشور هست، اما در آذربایجان به شكل بارزی وجود دارد و آن این است كه مبارزات و حركت غیرتمندانه‌ی مردم آذربایجان در دوره‌های مختلف؛ در قضیه‌ی مشروطه، در قضیه‌ی اشغال نظامی، در قضایای گوناگون - كه در اغلب این قضایا، پیشروِ دیگران هم بودند - همواره با دین و ایمان دینی همراه بوده است. با اینكه جریان روشنفكری چپ و همچنین جریان روشنفكری وابسته‌ی به غرب در منطقه‌ی آذربایجان فعال بود - از همان روزهای اولِ ورود روشنفكری بیمار به كشورمان - و سعی میكردند مردم را از دین جدا كنند، در عین حال اگر شما نگاه كنید به نهضتهائی كه در آذربایجان شكل گرفت و خیلی از آنها نهضتهای عمومی ملت ایران بود كه آذربایجانی‌ها جلوتر از دیگران بودند، می‌بینید با وجود آن تلاشها، حركت مردم و پیشروان و سرسلسله‌های حركتهای مردمی در آذربایجان، بر پای‌فشاری و پایبندی خود به مسائل دینی، صریح‌تر از همه بودند. در تبریز، ستار خان میگفت: فتوای علمای نجف در جیب من است. یعنی این مرد بزرگِ مبارزِ شجاع، كار خودش را با هدایت علما و مراجع نجف تنظیم میكرد؛ درست نقطه‌ی مقابل آنچه كه آن روز تفكرات جریانهای روشنفكریِ شرق و غرب میخواستند در این كشور اعمال كنند. همیشه همین جور بوده، امروز هم همین جور است، فردا هم همین جور خواهد بود. ملت ایران در مجموعه‌ی خود، ایمان دینی را معیار و ملاك و راهنما قرار داده است. مثال را ما از آذربایجان زدیم، اما در سرتاسر كشور، با اندازه‌های كم و زیاد، همه‌ی ملت ایران اینجورند. حركت، حركت همراه با غیرت و شجاعت و احساس مسئولیت است؛ اما با راهنمائی دین، با پشتوانه‌ی ایمان دینی؛ این خیلی ارزشمند است.1391/11/28
لینک ثابت
پیشرو بودن آذربایجانیها، در حوادث صد و پنجاه سال اخیر ایران

ما همواره با نگاه به این خطه‌ی دلاورپرور [آذربایجان] ، خطه‌ی ایمان، خطه‌ی اخلاص، احساس سربلندی و افتخار کرده‌ایم. هر وقت در هر نقطه‌ای از تاریخ، انسان به آذربایجان نگاه میکند و مردم آذربایجان را می‌بیند، احساس افتخار میکند، احساس عزت میکند.
در حوادث پی‌درپی صد و پنجاه سال اخیر ایران، آذربایجانی‌ها پیشرو بودند؛ گاهی پیشرو بودند، گاهی تک بودند. در قضیه‌ی تحریم تنباکو که میرزای شیرازی از سامره دستور دادند، جزو اولین نقاطی که مردم پاسخ دادند، علمای بزرگ آذربایجان - مرحوم حاج میرزا جواد مجتهد و دیگران - پاسخ دادند و مردم آمدند توی میدان، تبریز بود؛ که کمر استعمار را در یک دوره‌ای، در یک برهه‌ای شکست. در قضیه‌ی مشروطیت همین جور، در قضایای بعد از دوره‌ی استبداد صغیر همین جور، در قضایای بعدی تا دوره‌ی انقلاب اسلامی همین جور؛ که این 29 بهمن شد یک پرچم، شد الگوساز؛ مهم این است. مهم این است که یک ملتی، یک جماعتی، یک مجموعه‌ای، یا یک فردی بتواند الگو درست کند، تا این الگو تولید مثل کند. کار تبریزی‌ها در قضیه‌ی 29 بهمن این بود؛ والّا قضیه‌ی 19 دی قم ممکن بود فراموش شود. تبریزی‌ها نگذاشتند آن حادثه‌ی مهم و خونین قمی‌ها به وسیله‌ی تبلیغات، به وسیله‌ی غفلتها یا غرض‌ورزی‌ها از یاد برود؛ یعنی کار حضرت زینب را کردند. اگر زینب نبود، کربلا نبود. اگر زینب نبود، حادثه‌ی عاشورا معلوم نبود این گسترش را پیدا کند و این ماندگاری را در تاریخ داشته باشد. حرکت مردم اینجوری بود. آن وقت شد الگو. اربعینِ اول را تبریزی‌ها راه انداختند، اربعین‌های بعدی پی‌درپی راه افتاد و منتهی شد به این حرکت عظیم.1389/11/27

لینک ثابت
مصادیق مقدم بودن مردم آذربایجان و تبریز در حفظ مصالح عظيم تاریخی ایران

همیشه در طول این سالهای طولانی هر وقت با مردم آذربایجان دیداری داشته‌ایم - چه در اینجا، چه در تبریز و سایر شهرها - نشانه‌ی زنده بودن و طراوت و نشاط و ابتكار در رفتار مردم و در شعارهای مردم دیده می‌شد؛ امروز هم همین‌طور است، در تاریخ كشور ما هم همین‌طور است، گذشته‌ها هم همین‌طور بوده است؛ ولی تاریخ دوران نزدیك به زمان ما وقتی مورد كاوش قرار بگیرد، انسان می‌بیند در صف مقدم غالباً مردم آذربایجان و مردم تبریز حضور و جایگاه خودشان را تثبیت كرده‌اند؛ مخصوصاً آنجایی كه مصالح عظیم تاریخی كشور درمیان بوده است. مثلاً در قضیه‌ی تنباكو كه مقطع بسیار مهمی بود و دشمنان استقلال كشور قصد داشتند كشور را یكجا ببلعند، یكی از نقاط حساسی كه مردم و روحانیتِ آنجا ایستادگی كردند و اثرگذاری كردند، تبریز بود؛ مرحوم آمیرزا جواد مجتهد - عالم معروف تبریزی - و توده‌های عظیم مردم، دنبال او. در قضیه‌ی مشروطیت، قضایای تبریز شگفت‌آور است. در مورد نقش آذربایجان در مشروطیت و جهتگیری مردم آذربایجان خیلی كتاب نوشته‌اند؛ اما به نظر من هنوز هم حرف‌های نگفته‌ای وجود دارد كه می‌شود نوشت و باید نوشت.
پدرم در قضایای مشروطه‌ی تبریز جوانی بوده است در این شهر. خود او شاهد قضایا بوده است. مرحوم باقرخان، هم‌محله‌ی آنها بوده است در كوچه‌ی قره‌باغی‌ها. ایشان از نزدیك مسائل را دیده بود و نقل می‌كرد. می‌دانیم كه جهتگیری ستارخان و باقرخان در مشروطیت، درست نقطه‌ی مقابل جهتگیری كسانی بود كه مشروطیت انگلیسی و مشروطیتِ زیر پرچم بیگانه را می‌خواستند. ستارخان در سخنرانی و اعلامیه‌اش می‌گفت: «من می‌خواهم زیر پرچم اباالفضل العباس حركت كنم». بودند كسانی كه می‌خواستند نهضت را بكشانند به سمت حركت انگلیسی، اما ستارخان ایستادگی كرد. بعد هم همانها بودند كه مرحوم ستارخان و مردم باقرخان را كشاندند تهران و در باغ اتابك، آنها را از بین بردند؛ هر كدام را به نحوی.
جهت حركت مردم آذربایجان و مردم تبریز در مشروطیت، چنین جهتی بود: ایستادگی، اقتدار، حضور عظیم مردمی، و در خط درست دین و استقلال كشور.
در قضایای بعد هم همین‌طور بود. در قضیه‌ی مرحوم شیخ محمد خیابانی - كه تبریز یك تنه ایستاد - مسأله، مسأله‌ی قرارداد وثوق‌الدوله بود. در تهران، عمال حكومت ضعیف با یك قرارداد، امور مالی و امور نظامی كشور را دودستی تقدیم كردند به انگلیسی‌ها. تبریزی‌ها ایستادند. مرحوم خیابانی و دیگران در مقابل این قضیه بود كه ایستادند و آن حوادث عجیب تبریز پیشآمد كرد. تبریز همیشه این‌طور بود.
29 بهمنِ تبریز هم از همین قبیل قضایاست كه سرنوشت‌ساز بود؛ والّا اگر مردم تبریز قیام 29 بهمن را نكرده بودند، این حركت عظیم اتفاق نمی‌افتاد. در قضیه‌ی قم یك عده شهید شدند - مثل بقیه‌ی شهادتها - كه ممكن بود مدتی سر زبانها باشد، بعد بتدریج كمرنگ شود؛ اما تبریزی‌ها و آذربایجانی‌ها نگذاشتند این قضیه گم و فراموش شود. 29 بهمن را به عنوان چهلم شهدای قم برپا كردند. در واقع با اقامه‌ی عزا در چهلم شهیدان، حوادث انقلاب را به مردم دیگر ایران یاد دادند. این یك ابتكار بود، منشأ سایر حركات بود، بابركت بود. بعد مردم مناطق دیگر، چهلم شهدای تبریز را گرفتند و منتهی شد به حركتهای عظیمی كه به پیروزی انقلاب رسید.
اینكه من بارها گفته‌ام كه طراحان سیاست‌های امریكایی و انگلیسی در ایران، آذربایجان را نشناخته‌اند، به خاطر این است؛ اینكه من می‌گویم مردم تبریز را نشناخته‌اند، به خاطر این است. اینها می‌خواهند با توهمات، ملت ایران را تكه‌تكه كنند؛ بی‌عقلی می‌كنند می‌آیند سراغ آذربایجان. آذربایجان نقطه‌ی ثقل ملت ایران است؛ یكی از عمده‌ترین مراكز حیات ملت ایران است. این ایران‌نشناسها، آذربایجان‌نشناسها برای مقاصد ابلهانه‌ی خودشان می‌آیند سراغ تبریز و سراغ آذربایجان و یك مشت مزدور نادان از اینها پول می‌گیرند، آنها را فریب می‌دهند، طراحان سیاستهای خارجی هم فریب این چهار تا مزدور را می‌خورند. تا حالا هر حادثه‌ای از سوی ضدانقلاب در تبریز یا در آذربایجان اتفاق افتاده است، خود آذربایجانیها جواب داده‌اند. شما یادتان هست - حالا شاید خیلی از جوانها یادشان نباشد، اما اغلب یادشان است - كه اول انقلاب، عده‌ای را از خارج تبریز به اسم مبارز و به اسم اپوزیسیون آوردند كه مرحوم شهید مدنی را محاصره كردند. از بیرون كه كسی نیامد برای دفاع از انقلاب، خود مردم تبریز وقتی صحنه را دیدند، آمدند بیرون. تبریز، خودكفاست؛ آذربایجان، از لحاظ غیرت انقلابی و دفاع از انقلاب خودكفاست. این چیزهاست كه انسان می‌فهمد اینها آذربایجان را نمی‌شناسند، ایران را نمی‌شناسند، مردم ایران را نمی‌شناسند. طراحان سیاستهای ضدانقلاب در دنیا - چه در سرویسهای اطلاعاتی امریكا، چه در سرویسهای اطلاعاتی انگلیس و دیگران - كه برای ملت ایران و برای سرنوشت انقلاب، به خیال خودشان دارند طراحی می‌كنند، مردم ایران و این حقایق ماندگار در میان ملت ما را نمی‌شناسند.1385/11/28

لینک ثابت
مصادیق حضور مردم آذربایجان در خط مقدم جبهه ملت ایران

آذربایجان در واقع خط مقدم جبهه ملت ایران در مقابل متجاوزین و متجاسرین در طول تاریخ چند قرن گذشته تا امروز بوده است، و چه قدر بجاست که جوانان آذربایجانی، بخصوص جوانان و نوجوانان تبریزی با این تاریخ پرشکوه و باعظمت هر چه بیشتر آشنا بشوند. در گذشته‌ی دور در آن وقتی که کشور عزیز ما، مورد تهاجم همسایه شمالی آن روز ما، یعنی کشور روسیه قرار گرفت و به خاطر ضعف پادشاهان قاجار و بی‌لیاقتی رجال نظامی و سیاسی، گرجستان و هفده شهر قفقاز از ایران عزیز جدا شد، آن نیرویی که توانست لشکر روس را که سرمست از پیروزیها به جلو می‌آمد، بر سر جای خود متوقف کند، تبریز بود. تبریزیها جلوی لشکر مهاجم را توانستند بگیرند و یک بار این منطقه‌ی از ایران عزیز را نجات بدهند. در دوره بعد یعنی در دوران مشروطیت، چه در قضایای مشروطیت - اول و چه در دوران استبداد صغیر که دوباره مشروطیت در ایران جان گرفت - آن نیروی اصلی و محرّک از تبریز، مرکز آذربایجان، رها شد و آزادی را برای ایران بزرگ به بارآورد. این شهر پر از خاطرات مجاهدت و فداکاری است. و من از گذشتگان خود قضایایی را درباره‌ی‌حوادث تبریز شنیده‌ام که آنها خود شاهد آن قضایا بوده‌اند، چه در قضایای دوران استبداد صغیر که مرحوم شیخ محمّد خیابانی، مرد مبارز و روحانی آزاده این‌جا قیام کرد، و چه در دوران قبل از آن، که آغاز مشروطیت بود که همین محله‌های گوناگون تبریز، از جمله محله «خیابان»، منزل عالم بزرگ ساکن محله‌ی خیابان و کوچه‌ی «قره باغیها»، منزل (خیابان محله سی و قره باغ لار کوچه سی). عالم بزرگ آن روز تبریز، که جدّ ماست، پدربزرگ من، مرحوم حاج سیدحسین خامنه‌یی که می‌رفتند مردم، به خانه این عالم و درباره‌ی‌قضایای مشروطیت از او سؤال می‌کردند و او مردم را تشویق می‌کرد و در سال ۱۳۵۲ که من آمدم تبریز مین اوشیوز التی ایکیده، من اٌزوم گتیم إله او محلیه و او کوچیه، محله‌ی خیابان و قره باغلار کوچه سی. گدی آفتاری آتابابانون الی نین دافی .... و زیارت المیشم. این بخشی از گذشته‌ی تبریز است، (خواهش می‌کنم، خواهش می‌کنم توجه بفرمایید). بعد در دوران مشروطیت، سردار ملی و سالار ملی که باز سالار ملی یعنی باقرخان مال همان محله خیابان و کوچه قره‌باغی‌هاست، که الآن هم همان کوچه و همان محله و همان مسجد که در آن‌جا مردم اجتماع می‌کردند، به حال خود باقی است و موجود است. دوران سالهای بعد از دیکتاتوری رضاخانی که پیشه‌وری به کمک شوروی سابق، بر این منطقه تسلط پیدا کردند، آن نیرویی که توانست تبریز را و آذربایجان را نجات بدهد، آن نیرو، نیروی تبریزی است. هیچ نیروی دیگری نمی‌توانست اگر تبریزیها نبودند، تبریز را و آذربایجان را نجات بدهد. در دوران انقلاب، حرکت گردونه‌ی مبارزه ملت ایران، از چهلمی شروع شد که تبریزیها برای مردم قم گرفتند. فرزندان اسلام، فرزندان قرآن، فرزندان امام در این شهر توانستند پرچم مبارزه اسلام را بلند کنند و یکسره، آذربایجان و تبریز در خدمت انقلاب قرار گرفت. دانشجویش،روحانیش، کاسب بازاریش، زنانش، مردانش، اهل شهرش، اهل روستایش، کارگرانش، کشاورزانش حتی زبان گویایش مرحوم شهریار (رحمةالله‌علیه) در خدمت انقلاب، در خدمت قرآن و اسلام قرار گرفت. و دوران انقلاب وقتی ما نگاه می‌کنیم، عملکرد شما مردم، عملکرد یک جماعت مؤمن و مخلص و نمونه است، این را من از نزدیک دیده‌ام، دو شهید محراب این شهر، تقدیم انقلاب کرد، شیراز هم شهید محراب داشت، یزد هم شهید محراب داشت اما یک شهید محراب، تبریز دو شهید محراب در راه اسلام و قرآن قربانی داد. فتنه خلق مسلمان را خود تبریزها، همین جوانان حزب‌اللهی مؤمن توانستند در نطفه خفه کنند. آن وقتی که جنگ پیش آمد، جوانان لشکر عاشورا و سرداران شجاع تبریزی و آذربایجانی، شهید آقامهدی باکری، و شهید حمید باکری، و شهدای متعدد دیگر، از سرداران بزرگ لشکر اسلام از این سرزمین برخاستند، در میدانهای نبرد جان‌شان را قربان اسلام و قرآن کردند. این آذربایجان است.
و من در آن سفر قبلی که آمدم تبریز، هر جای این استان که قدم گذاشتم، دیدم مردم شعار واحدی را می‌دهند. همه می‌گویند: آذربایجان ایاخدی، اینقلابا دایاخدی. وقتی رفتم تهران از آن سفر خدمت امام راحل بزرگوارمان و استاد و مرشد عظیم‌الشأن‌مان، عرض کردم که آذربایجان، با همه‌ی وجود صدا می‌زند که : آذربایجان جانباز، خمینی لن آیریلماز درباره‌ی‌تبریز و آذربایجان اگر ساعتها هم من حرف بزنم، آن خاطرات عظیم، آن دیده‌ها و شنیده‌ها و دانسته‌ها و لمس شده‌ها تمام نخواهد شد.1372/05/05

لینک ثابت
پیشرو بودن مردم آذربایجان در مشروطه و انقلاب اسلامی ایران

آن‌‌‌ها [مردم آذربایجان]خودشان را صاحب انقلاب می‌‌‌دانند؛ حق هم با آن‌‌‌هاست؛ آن‌‌‌ها در چند انقلاب، پیشروان انقلاب بودند؛ در انقلاب ما که بلاشک پیشرو انقلاب بودند؛ یعنی اگر آن‌‌‌ها چهلم مردم قم را برگزار نمی‌‌‌کردند و آن حوادث پیش نمی‌‌‌آمد، من نمی‌‌‌دانم چه می‌‌‌شد. اگر به حسب قرار طبیعی نگاه کنید، می‌‌‌بینید که آن‌‌‌ها جزو پایه‌‌‌گذاران و اولین فداییان این انقلابند. اگر مردم تبریز در فتنه‌‌‌ی «حزب خلق مسلمان» و آمدن عده‌‌‌یی از جاهای مختلف به آنجا برای فتنه‌‌‌گری، ایستادگی نمی‌‌‌کردند، من نمی‌‌‌دانم چه می‌‌‌شد. یا در قضیه‌‌‌ی مشروطیت، اگر آن مبارزات عظیم مردم تبریز نبود، ما نمی‌‌‌دانیم اصلًا قضایا چگونه پیش می‌‌‌رفت.1370/12/07
لینک ثابت
پايگاه اطلاع‌رسانی دفتر حفظ و نشر آثار حضرت آيت‌الله‌العظمی سيدعلی خامنه‌ای (مد‌ظله‌العالی) - مؤسسه پژوهشی فرهنگی انقلاب اسلامی