استعمارگری غرب در هند و آفریقا با سوء استفاده از قدرت علمی خود ما تأكید میكنیم روی علم. این تأكید، جدی است؛ تعارف نیست؛ از روی یك احساس كاذبِ تشریفاتیِ موسمی نیست؛ بلكه از یك تشخیص عمیق و محاسبهشده برمیخیزد. زورگوئی در دنیا زیاد است. زورگویان متكی به قدرتشان هستند. آن قدرت و آن ثروت و آن امكانات، برخاستهی از دانش آنهاست. بدون دانش نمیشود مقابله كرد، نمیشود مواجهه كرد. من یك وقتی این حدیث را خواندهام: «العلم سلطان»؛ علم عبارت است از اقتدار. علم، خودش یك اقتدار است. هر كس این اقتدار را داشت، میتواند حركت كند؛ هر كسی، هر ملتی، هر جامعهای كه نداشت، مجبور است از اقتدار دیگران پیروی كند. بنابراین، این یك محاسبهی دقیق است. خوب، این علم دو جور میتواند هدف داشته باشد: یك جور هدفی كه دارندگان كنونی علم در دنیا آن هدف را داشتند و دنبال كردند و آن هدف، هدفی است ناپاك و نامقدس. به ادعاها نگاه نكنید؛ واقعیت قضیه در پیشرفت علمی غرب، واقعیت بسیار تلخ و بسیار تأسفآوری است؛ واقعیتی است كه انسان به هیچ قیمتی حاضر نیست به سمت آن حركت كند. پیشرفت علم در دنیای غرب، چه از وقتی كه اساساً تحرك علمی غرب شروع شد - باید گفت تحرك فكری، كه مقدمهی تحرك علمی بود - كه از قرن شانزدهم میلادی در ایتالیا و در انگلیس و در جاهای دیگر شروع شد، چه آن وقتی كه انقلاب صنعتی در قرن هجدهم ابتدا در انگلیس به وجود آمد؛ ایجاد كارخانجات بزرگ و ماشینهای عظیم كه بتدریج در طول چند ده سال این اتفاق افتاد، بعد تولید ثروت از این راه - حالا آنچه كه در خود آنجاها شد، چه حقوقی پایمال شد، چه فقرائی از بین رفتند، طبقهای كه بر اثر این ماشینهای بزرگ به وجود آمد، چه ظلمهائی به مردم كردند، آنها بماند - بعد بتدریج گسترش این علم و فناوری در دیگر كشورهای اروپائی، به قیمت نابودی آزادی بسیاری از ملتها، تهدید هویت بسیاری از ملتها و وارد آمدن یك ظلم عظیم، همراه با سبعیت بر بسیاری از كشورها و ملتها تمام شد. آنها احساس كردند مواد اولیه لازم دارند، احساس كردند بازار فروش لازم دارند؛ این هم در كشورهای دیگر بود؛ لذا از این دانش استفاده كردند و در مقابل شمشیر و نیزه، توپخانه تولید كردند؛ بعد هم انگلیسیها و هلندیها و پرتغالیها و فرانسویها و بعضی دیگر از كشورهای اروپائی راه افتادند رفتند به اطراف دنیا، آنقدر با ابزار علم و فناوری در دنیا فاجعهآفرینی كردند كه اگر اینها را جمع كنند، یك دائرةالمعارف عظیم خواهد شد با دهها مجلد و گریهآور. ... فقط آمریكا هم نیست؛ آمریكا بعد ملحق شده. شما ملاحظه كنید اینها در هند چه كردند، در چین چه كردند. در قرن نوزدهم، انگلیسیها در هند فجایعی آفریدند كه من یقین دارم - شما جوانها كمتر هم به تاریخ و به این چیزها اهمیت میدهید - یكهزارمِ آنچه را كه اتفاق افتاده، شما در تبلیغات و در حرفها نشنیدهاید. «نهرو» در كتابِ خودش مینویسد اینها آمدند هند. به گفتهی او، در دورانی كه هنوز انقلاب صنعتی نشده بود و ماشینهای بزرگ به وجود نیامده بود، شبه قارهی هند از لحاظ صنعت، یكی از كشورهای پیشرفتهی دنیا بوده. اینها برای اینكه كار خودشان را پیش ببرند، صنعت هند را نابود كردند؛ طبقهی متوسط هند را نابود كردند؛ پیدایش حركت به سمت دانش و صنعت را با انواع و اقسام تضییقها متوقف كردند؛ یك بیماری مزمن در كالبد یك ملت به وجود آوردند و تزریق كردند؛ كه هنوز كه هنوز است، بعد از گذشت تقریباً صد و پنجاه سال از شروع این كارها در هند، این بیماری در آنجا علاج نشده. شبیه این كار را در چین كردند؛ فجایعی كه در چین آفریدند، فشاری كه به ملت چین وارد كردند. اینها مال قرن نوزدهم است. در آفریقا چه كردند. به كمك علم، در خود قارهی آمریكا چه فجایعی را آفریدند. در آفریقا و در آمریكای لاتین، چقدر انسانهای آزاد برده شدند؛ چقدر خانوادهها تارومار و نابود شدند. علم را اینجوری پیدا كردند. بنابراین جهت علم عبارت بود از حركت به سمت ثروت، بدون رعایت ذرهای اخلاق و ایمان و معنویت. اروپائیها همان وقت هم ادعای تمدن میكردند، اما رفتارشان از وحشیترین قبائل در حملات گوناگون قبیلهای وحشیانهتر بوده. اینهائی كه عرض میكنم، شعار نیست؛ اینها هر كدامش سند، مدرك و تعبیرات دقیق دارد كه چه كار میكردند؛ كه الان مجال توضیح نیست. اگر من گوشهای از آنها را میگفتم، میفهمیدید كه در آسیای شرقی، در آفریقا و در نقاط دیگر، به وسیلهی همین اروپائیها و غربیها و با ابزار علمِ آنها چه اتفاقی افتاده است. چون هدف، ثروت بود، بنابراین اخلاقی وجود نداشت، مذهبی وجود نداشت، خدائی وجود نداشت. ما این علم را نمیخواهیم. این علم، آن وقتی كه رشد پیدا میكند و به منتها درجه میرسد، میشود مثل این چیزی كه امروز كشورهای غربی دارند؛ میشود بمب اتم، میشود این همه ظلم و ستم، میشود نابودی دموكراسی در مدعیترین كشور دنیا از لحاظ دموكراسی - یعنی آمریكا - میشود اختلاف طبقاتی روزافزون و شكاف طبقاتی؛ میلیونها كارتنخواب، میلیونها زیر خط فقر در یك كشور ثروتمند و پیشرفته. این علم فایدهای ندارد. ما دنبال این علم نیستیم. نه تعلیمات انبیاء، نه تعلیمات اسلام، نه وجدان انسانی، ما را به این طریق سوق نمیدهد؛ هیچ شوقی در انسان نمیآفریند. آن علمی كه ما میخواهیم، همراه با تزكیه است... اول، تزكیه است. تربیت دین، تربیت قرآن، تربیت اسلام این است. چرا اول تزكیه؟ برای اینكه اگر تزكیه نبود، علم منحرف میشود. علم یك ابزار است، یك سلاح است؛ این سلاح اگر در دست یك انسان بدطینت، بددل، خبیث و آدمكش قرار بگیرد، جز فاجعه چیز دیگری نمیآفریند؛ اما همین سلاح میتواند در دست انسان صالح، وسیلهی دفاع از انسانها، دفاع از حقوق مردم، دفاع از خانواده باشد. این علم را بایستی آن وقتی در دست گرفت كه با تزكیه همراه باشد.1389/07/14
حاکمیت فرهنگ دینداری در دوران شکوفایی علمی قرن 4و 5و6 پیشرفت علمی و اقتباس علمی - كه من به اقتباس معتقدم؛ اما به ترجمهی محض و اكتفای به ترجمه، معتقد نیستم - كاری لازم است و اسلام هم ما را به این، امر میكند. بههرحال گرفتن علم از دیگران، با گرفتن فرهنگِ دیگران اشتباه نشود. این مغالطهی بزرگی است كه كسی بگوید علم غربیها خوب است، پس فرهنگ و سیستم زندگی و اخلاقشان هم خوب است؛ نه، اینها با هم ملازمهای ندارد. علمشان خوب است؛ اما این علم، پروریده و ساختهی این فرهنگ نیست؛ حتّی این فرهنگ به این علم ضرر هم میزند. علم، موّلدها و عناصر به وجودآورندهی خاص خود را دارد؛ باید آنها را پیدا كرد. فرهنگ بیبندوباری، بیدینی، خودپرستی، گرایش به پول و مادّه و اصیل دانستن مادّیگری و ارزشهای مادّی، فرهنگهای غلطی است كه امروز غرب دچار اینهاست. اگر آن مردم، پارسا و صالح و نیكوكار و كماعتنا به زخارف دنیا بودند، این دانش برای دنیا مفید میشد؛ همچنان كه در دورهی شكوفایی اسلامی در قرن چهارم و پنجم و ششم هجری، برجستگان علمیای به وجود آمدند و دانش را به اوج قلّهی آن روز رساندند و بههیچوجه فرهنگی كه امروز در غرب رایج است - فرهنگ بیبندوباری و بیدینی و امثال اینها - بر آنها حاكم نبود؛ مثل ابنسیناها، محمّدبنزكریّای رازیها، خوارزمیها و دیگران. اینها در فرهنگی مثل فرهنگ غرب رشد نكردند؛ همچنان كه دانشمندان بزرگ غرب و كسانی كه دانش غرب را پایهگذاری كردند، هرگز در چنین فرهنگی رشد نكردند. بنابراین پیشروی و برتری علمی غرب را بههیچوجه به معنای برتری فرهنگ غرب ندانید.1381/07/03
تفاوت رابطه علم و دین در تمدن اسلامی و اروپای قرون وسطی اگر ما برای یك كشور، عزّت و آبرو و رفاه و اقتدار جهانی و پیشرفتهای علمی بخواهیم، باید از طریق علم وارد شویم. من نمیگویم برای سعادت یك جامعه، علم كافی است. میبینیم كه در دنیا كشورهایی هستند كه علم هم دارند، اما واقعاً سعادتمند نیستند و در مشكلات فراوانی دست و پا میزنند. قطعاً علم نه فقط یك شرط لازم، بلكه یك شرط لازمِ بسیار مهمّ است و باید در كشور پیش برود. بنابراین، اهمیت علم معلوم است. اگر امروز كشوری از لحاظ علمی پیشرفت نكرد، نه اقتصادش پیشرفت خواهد كرد، نه اقتدار جهانیش پیشرفت خواهد كرد و نه زندگی مردم پیش خواهد رفت. بالاخره علم باید در كشور پیش برود؛ بخصوص كه ما عقب ماندگی داریم و باید تلاش شود. دوم اینكه در كشور ما از لحاظ تواناییهای بشری، امكان پیشرفت علمی هست. ما از لحاظ استعداد، از سطح متوسّط دنیا بالاتریم؛ این را من با اتّكا به اطلاع كسانی كه در این زمینه مطالعه و تحقیق و بررسی و كار كردهاند و نمونههایی را دیدهاند، میگویم؛ نه به اتكای برداشت ذهنی. این است كه استعداد متوسّط كشور ما، از سطح استعداد متوسّط دنیا بالاتر است. از این یك قدم بالاتر، این است كه استعدادهای برجسته و درخشان در كشور ما، از لحاظ كمیّت، در سطح كمیّت استعدادهای برجسته و درخشانِ خوب در دنیاست. مثلاً اگر فرض كنیم در كشورهایی كه خیلی استعداد درخشان دارند، از هر دههزار نفر، یك نفر درخشان است، و همین عدد در كشورهای عقبتر، در سطح هر پنجاه هزار نفر است، كشور ما جزو آن كشورهای جلوست؛ یعنی كمیت انسانهایی كه دارای استعداد درخشان هستند، در سطح بالایی است. من میخواهم بگویم یك نقطهی دیگری وجود دارد و آن این است كه كشور ما از استعدادهای استثنایی هم برخوردار است. گاهی استعدادهای استثنایی در دنیا به وجود میآید. این دانشمندان معروفی كه در دنیا بودند و هستند و در طول قرون، اسم و اثرشان باقی است، اینها استعدادهای استثنایی هستند. كشور ما از لحاظ برخورداری از استعدادهای استثنایی هم یكی از كشورهای پیشرفته است. دلیلش شخصیتهای بزرگ - چه از لحاظ فلسفه، چه از لحاظ علم - مثل ابنسیناها، فارابیها، رازیها و كسانی كه از این قبیل هستند و شما آنها را میشناسید و اسمهایشان را شنیدهاید. بنابراین، از این جهت بشری، ما كم نداریم. یك نقطهی دیگر در كشور ما وجود دارد كه میتواند یك وسیلهی مثبت به حساب آید و آن «دینداری» است. در دهههای اخیر - بخصوص از قرن نوزدهم میلادی به این طرف - سعی كردند چنین وانمود كنند كه دینداری، عایق و مانع علم و پیشرفت علمی است؛ اما درست بعكس است. پیشرفت علمی، احتیاج به نوعی ایمان دارد. آدم لاابالی و بیبندوبار و هرزه و كسی كه دنبال بازده نقد و بازده شخصی است، معمولاً دنبال تحقیقات دشوار علمی نمیرود. اگر ایمان بتواند بر دل انسان حكومت كند، این كمك خواهد كرد كه انسان دنبال كار دشوار تحقیق علمی برود؛ چون كار تحقیق علمی ضمن اینكه شیرین است، دشوار است و محرومیت و مشكلات دارد. میبینید كه یك سوداگر بازاری دلاّل چقدر درآمد پیدا میكند؛ اما یك عالِم اینطور نیست. ممكن است عالِم اوقاتش تلخ باشد كه مثلاً امكانات زندگی ندارد؛ اما در دل حاضر نیست به هیچ قیمتی این وضع خودش را با آن وضع سوداگر عوض كند. اصلاً امكان ندارد كه بگویند شما علمت را بده، پول او را بگیر. حاضر نیست این كار را بكند؛ یعنی قدر علم را عالِم میداند. پس، دنبال علم رفتن زحمت دارد؛ گاهی محرومیت دارد؛ گاهی مشكلات دارد. اگر ایمانی در دل انسان حاكم باشد، كمك خواهد كرد كه انسان بتواند این راه دشوار را طی كند. اروپاییها هرچه از لحاظ علمی خوب و جلو هستند، از لحاظ اخلاقی - چه اخلاق فردی، چه اخلاق اجتماعی و تاریخی - آدمهای ناباب در بینشان خیلی زیاد است. نمیخواهم مطلق بگویم كه بدند؛ اما خیلی چیزهای بد در بین آنها هست؛ از جمله همین تحریفهای تاریخی و این دروغهای ملی بزرگ. اینطور منعكس كردند - البته از همان افكار قرن نوزدهمی است - كه تا وقتی علم و دین هر دو میخواستند در جامعه حضور داشته باشند، دین جا را برای علم تنگ میكرد و اجازه نمیداد؛ لذا علم متوقّف میماند! دلیلش چیست؟ دلیلش قرون وسطی! در قرون وسطی، در بین مردم دین بود و زیاد هم بود، تعصّبآمیز هم بود؛ با این همه علم پیشرفتی نكرد؛ اما بتدریج از لابلای این صخرههای دشوارِ تعصّب و اعتقاد دینی، رگههای علمی بیرون آمد و جا را برای دین تنگ كرد - خودش بیرون آمد و صحنهگردان شد و دین را به انزوا راند - این تحلیلی است كه آنها میكنند. این تحلیل، تحلیل غلطی است؛ یعنی ناشی از حقایق و واقعیّات نیست. اوّلاً قرون وسطایی كه آنها میگویند، قرون وسطای دوران جهالت و بدبختی اروپاست، نه دوران عقب ماندگی علمی همه جای دنیا؛ اینها اروپا را تعمیم میدهند. حالا فرض بفرمایید اوج قرون وسطی و تاریكی قرون وسطی چه زمانی است؟ قرنهای دهم و یازدهم و دوازدهم میلادی است؛ یعنی قرنهای چهارم و پنجم و ششم هجری؛ یعنی اوج شكوفایی علمیِ كشورهای اسلامی و در رأس همه ایران؛ یعنی قرن ولادت و زندگی ابنسینا و رازی و فارابی و دیگران. همهی این شخصیتهای بزرگ، آفتابهایی هستند كه از این طرف دنیا تابیدند. قرن چهارم هجری، قرن اوج شكوفایی تمدّن اسلامی است. اگر كتاب «تمدّن اسلامی در قرن چهارم» را مطالعه كنید، خواهید دید كه در قرن چهارم هجری - یعنی همان قرن یازدهم میلادی؛ یعنی اوج ظلمت جهل در اروپا كه هیچ چیز نبوده - اوج شكوفایی اسلامی مربوط به ایران است. دانشمندانی هم كه هستند - جز تعداد خیلی معدودی - تقریباً همه ایرانیاند؛ در حالی كه دین و دینداری در همان اوقات در ایران از اروپا كمتر كه نبود، خیلی بیشتر هم بود. پس، این دین نیست كه مانع علم است؛ یك چیز دیگر و یك هویّت دیگری است كه مانع از پیشرفت علمی میشود. آن چیست؟ آن، جهالتهای گوناگون مردم است؛ خرافات مسیحیتِ آن روز است. هرگز در دورهی اسلامی دیده نشد كه یك عالِم به جرم علم، مورد اهانت قرار گیرد؛ در حالی كه در اروپا به جرم علم یكی را كشتند، یكی را سنگسار كردند، یكی را به دار زدند، تعداد زیادی را آتش زدند! یعنی آنها آنچه را كه در آنجا اتّفاق افتاده و ناشی از دینِ خرافیِ آمیختهی بهشدّت جهالت زدهی مسیحیتِ تحریف شده بود، به همهی دنیا تعمیم دادند. گناه اسلام چیست؟ گناه مسلمانان چیست؟ گناه ملتهای اسلامی چیست؟ دین، طرفدار و مشوّق علم است. آن كسانی كه علمای بزرگ هستند - به جز موارد بسیار معدودی - همه جزو علمای باللَّهاند. مثلاً ابنسینای پزشكی كه كتاب «قانون»اش تا اندكی پیش - یعنی بعد از هزار سال - در اروپا به عنوان یك منبع در دانشگاهها مورد مراجعه بوده، یك عالم دینی است؛ آدمی است كه در عرفان مینویسد، در فلسفه هم مینویسد. فارابی و دیگران هم همینطور بودند. البته، موارد بسیار معدودی هم وجود دارد كه از این قبیل نبودند؛ یعنی عالم علوم طبیعی، عالم دین به حساب نمیآمده است. از این قبیل هم داریم؛ اما كم. بنابراین، علم و دین با هم پیش رفتند و دین به علم كمك كرده است. این یك حقیقت بسیار مهمّ است كه امروز خوشبختانه در كشور ما وجود دارد.1378/07/19
روح دینی؛ پشتیبان علم در نزد مسلمین بعضی به غلط خیال میکنند که «علمگرایی» با «دینگرایی» نمیسازد. من دیدهام که در این چند سال اخیر، بعضیها که اغراض خاص سیاسی دارند و ما آنها را میشناسیم - شاید عموم مردم ندانند که این افراد چه غرضی دارند، لیکن ما چون افراد را از روی سوابقشان بیشتر میشناسیم، زودتر برایمان قابل حدس است - و بعضیها هم که ممکن است غرض سیاسی نداشته باشند، اما همینطوری تشویق میکنند، برای القاء این معنا میکوشند که دینگرایی مردم - که امروز در جامعهی ما رواج دارد - با علمگرایی منافات دارد و با علمگرایی میشود به دینگرایی مردم صدمه زد! اینها کور خواندهاند و اشتباه میکنند؛ این دو با هم هیچ منافاتی ندارند؛ زیرا دین اگر دین اسلام است که ما امروز طرفدار آن هستیم، دینی است که انقلاب میکند؛ دینی است که برای میدانها سرباز درست میکند؛ دینی است که به علم دعوت میکند. اصلاً علت اینکه مسلمانان توانستند برای مدت چند قرن مشعل علم را در دنیا به دست بگیرند، همین توجه اسلام به علم و دانش بود. از فارابی تا خواجه نصیر، حدود سه قرن این مشعلداری ادامه داشته است؛ آن هم در سطح بالا، نه در سطح پایین. امروز نظرات خوارزمی در ریاضیات، یا نظرات ابنسینا در طب، نظرات منسوخشدهیی نیست؛ نظراتی است که بر اساس آنها نظراتی آمده، لیکن نسخ نشده است؛ نظرات باطلشدهیی نیست؛ نظرات صحیحی است که البته تکمیل شده است. همهی اینها از کجا ناشی شدند؟ از دین اسلام ناشی شدند؛ یعنی آن عامل اصلی که توانست مسلمین را به این اوج علمی برساند، دین اسلام بود. شما میدانید که در اروپا...ضدیت با دین بود. البته تا برههیی از زمان، به خاطر آن دین کذایی، ضدیت با علم بود. حتّی در اروپا هم اولین مشعلداران علم، افراد دینیاند. خود این «راجربیکن» معروف - که فرانسویها به او «رژه بیکن» میگویند - کشیش است؛ آن هم کشیشِ فرانسیسکناست. نمیدانم شما با احوالاتشان آشنا هستید یا نه. اینها گروه کشیشیِ بسیار زهدگرایی هستند که خود را تابع «سن فرانسیس» میدانند؛ همان «سن فرانسیس» معروفِ قدیس، که این «سانفرانسیسکو»ی امریکا هم به اسم اوست. اینها اسماء مقدس را روی شهرها میگذاشتند. این «سنفرانسیس» معروف، قدیسی بود که دستگاههای پاپ آن وقت، به خاطر افشاگری این شخص نسبت به تجملات دستگاه پاپ، دشمن خونیش بودند. او معارض دستگاه پاپ و معارض آن جاه و جلالها و آن ثروتها و آن زراندوزیها بود؛ طرفدار زهد بود. اگر بخواهیم مشابه «راجربیکن» را در میان نحلههای اسلامی بیابیم، باید مثلاً او را در زمرهی تصوف خاکساری - که کارشان درویشی و گدایی است - بدانیم. کشیش این رشته «راجربیکن» معروف است که در قرن سیزدهم میلادی، از اولین پرچمداران علم در اروپاست. به عبارت دیگر، اولین جلوههای علم که به رنسانس اروپا منتهی شد و آن تحول علمی را پدید آورد، باز از طرف مذهبیها بود؛ منتها مذهبیهای روشن، نه مذهبیهای تاریکذهن. «ابنسینا»ی ما هم همینطور بود. خود «ابنسینا» یک عالم دینی است؛ او به یک معنا اصلاً یک عارف است. «بیرونی» هم یک عالم دینی است، که آن «تحقیق ماللهند» را نوشت. میدانید که اسم این کتاب، از یک بیت شعر گرفته شده است: تحقیق ماللهند من مقولة مقبولة فیالعقل او مرذولة او در زمان خود، در ریاضی و در نجوم و در علوم متفرق، تبحر داشت. «شیخ بهایی»هم که یک آخوند به تمام معنای کامل است، همینطور بود. در زمان «شیخ بهایی»، رشتههای دینی در آن مسیر و جریان صنفیِ آخوندی افتاده بود. در گذشته، صنفیِ به این شکل که نبوده است؛ یک روحانی بوده که در همهی علوم عالم بوده؛ مثل خود «ابنسینا» که شاگرد فلسفه هم داشته، شاگرد طب هم داشته است؛ اما «شیخ بهایی» مربوط به آن دورانی است که روحانیت جنبهی صنفی پیدا کرده بود؛ یعنی یک آخوند حرفهییِ منبر و محرابی، با آنگونه دانشهای کذایی. پس، آن روح دینی، با روح علمی اصلاً منافاتی ندارد؛ بلکه روح دینی، کمک و پشتیبان روح علمی است.1370/11/15
ابنسینا، بیرونی و شیخ بهایی؛ نمونههایی از همراهی دین با علم نظرات ابنسینا در طب، نظرات منسوخشدهیی نیست؛ نظراتی است که بر اساس آنها نظراتی آمده، لیکن نسخ نشده است؛ نظرات باطلشدهیی نیست؛ نظرات صحیحی است که البته تکمیل شده است...«ابن سینا» یک عالم دینی است؛ او به یک معنا اصلًا یک عارف است. «بیرونی» هم یک عالم دینی است، که آن «تحقیق ما للهند» را نوشت. میدانید که اسم این کتاب، از یک بیت شعر گرفته شده است: تحقیق ما للهند من مقولة مقبولة فی العقل او مرذولة او در زمان خود، در ریاضی و در نجوم و در علوم متفرق، تبحر داشت. «شیخ بهایی» هم که یک آخوند به تمام معنای کامل است، همینطور بود. در زمان «شیخ بهایی»، رشتههای دینی در آن مسیر و جریان صنفیِ آخوندی افتاده بود. در گذشته، صنفیِ به این شکل که نبوده است؛ یک روحانی بوده که در همهی علوم عالم بوده؛ مثل خود «ابن سینا» که شاگرد فلسفه هم داشته، شاگرد طب هم داشته است؛ اما «شیخ بهایی» مربوط به آن دورانی است که روحانیت جنبهی صنفی پیدا کرده بود؛ یعنی یک آخوند حرفهایِ منبر و محرابی، با آنگونه دانشهای کذایی. پس، آن روح دینی، با روح علمی اصلًا منافاتی ندارد؛ بلکه روح دینی، کمک و پشتیبان روح علمی است.1370/11/15