جهاد / کار جهادی/روحیه جهادی/تلاشگری/جهاد سازندگی/بسیج سازندگی / مجاهدت/تلاش برای خدا/جهاد فی سبیل الله
شهادت یک هدیهى الهى است. بنده قبل از انقلاب در مسجدى در مشهد نماز مىخواندم و براى مردم صحبت مىکردم؛ جوانها هم جمع مىشدند. آن وقت شهادت مثل دوران بعد از انقلاب، اینطور ارزان نبود؛ اما شهدایى داشتیم. به آنها مىگفتم: جوانها! برادرها! شهادت، مرگ تاجرانه و مرگ آدمهاى زرنگ است. این هدیه را خدا به چه کسى مىدهد؟ خدا این هدیه را ارزان نمىدهد؛ به کسانى مىدهد که در راه او مجاهدت کنند. جوانهاى شما، شهیدان شما، همسران شهدا! همسران شما؛ پدر و مادرها! فرزندان شماها؛ بچههاى شهدا! پدران عزیز شما، این هدیهى الهى را آسان و رایگان بهدست نیاوردند؛ به قیمت مجاهدت بهدست آوردند؛ در راه خدا جهاد کردند، از خودشان گذشتند و خدا این هدیه را به آنها داد.1384/02/12
لینک ثابت
مشخص شدن جبهههای حق و باطل؛ رهآورد ماجراي تاريخي صلح حديبيه
من از این آیهای [اذ جعل الّذین كفروا فی قلوبهم الحمیّة حمیّة الجاهلیّه فانزل اللَّه سكینته علی رسوله و علی المؤمنین و الزمهم كلمة التّقوی و كانوا احقّ بها و اهلها و كان اللَّه بكلّ شیء علیما] كه خواندم، قصدم اشاره به همین عنصری بود كه به سكینه ارتباط هم دارد، و آن تقواست. در این آیه، بین جبههی كفر و جبههی ایمان، مقابلهای درست شده است. در این آیهی شریفه، برای جبههی كفر، احساس حمیّت و تعصّب جاهلانه شده است؛ این مربوط به قضایای حدیبیّه و قضایای بعد از حدیبیّه است كه از آزمایشهای بسیار مهم و پُرمعنا و پُرمضمونِ دوران حیات مقدّس پیامبر است. بعد از آنكه رسول اكرم و مسلمانان به قصد مكه به حدیبیّه رفتند و در حدیبیّه متوقّف شدند، دشمن میخواست جنگ را بر آنها تحمیل كند، اما تدبیر الهی نبیّاكرم نگذاشت و بدون جنگ برگشتند و پیامبر به قراردادی با مشركین رسید كه این قرارداد آن قدر مهم بود كه بنابر روایاتی، سورهی «انّا فتحنا» دربارهی همین قرارداد حدیبیّه نازل شده و از آن به فتح تعبیر شده است: «انا فتحنا لك فتحناً مبینا» - یعنی همین صلح حدیبیّه - آن حضرت در خلال آیات قرآن، اوضاع را برای مسلمانان روشن میكند و جبههها را مشخص مینماید. آنچه كه در نظام اسلامی باید همیشه مورد توجّه باشد، مشخّص بودن جبهههاست؛ مخلوط نشدن جبههی حق با جبههی ناحقّ است. ممكن است جبههی ناحق مورد مدارا قرار گیرد مانعی ندارد ممكن است در جایی دستِ دوستی هم با او داده شود در جای خود مانعی ندارد اما زنهار! خطوط فاصل نبایستی به هم بخورد. باید مشخّص باشد كه حق كیست و كجاست و چرا و چه میخواهد بكند هدف و روش و تدبیر و تاكتیك و عملكردش چگونه است و ناحق كیست و چرا و هدفش چیست و چه كار میخواهد بكند. اینها نباید مورد غفلت قرار گیرد. غفلت از این مرزبندی و تشخّص، به نفع هیچ جبههی حقّی تمام نخواهد شد. هیچكس، اهل حق را از اینكه ندانند چرا حقّند و حالا چه باید بكنند و چه كسی در مقابل آنهاست، تحسین نخواهد كرد؛ حتّی دشمنانشان هم آنها را تحسین نمیكنند. پیامبر مرزها را روشن و اوّلًا وضعیت كفّار را مشخّص میكند؛ یعنی آن جبههی مقابل كه پیامبر اساساً بعثتش، ظهورش، نظامش و جهادش، برای نفوذ در آنها و عقب زدن آنها و گستردن دایرهی حقّانیت خود است. جبههی كفر را نمیشود نادیده گرفت. جبههی كفر، بهعنوان كسانی كه در مقابل دعوت حق قرار دارند، باید مشخّص شود. باید مشخّص شود كه حق با جبههی كفر چه كار دارد؛ اصلًا چرا حق به وجود میآید؛ دعوت حق چرا از طرف خداوند به پیامبران الهام و ابلاغ میشود و آنها چرا آن را مطرح میكنند؟ اگر پدید آمدن پیام حق كه پیام حق هم عبارت است از پیام رستگاری انسانها فلسفه و حكمت و لزومی دارد و مسئولیتی بر دوشِ آورندگان آن پیام كه پیامبر و ادامههای راه پیامبر تا ابد است میگذارد. پس باید فهمید كه این جبههی حق، هدفش چیست و چگونه میخواهد به این هدف برسد. رستگاری انسان با چه چیزی حاصل خواهد شد؟ فقط با نصیحت و موعظه كه حاصل نمیشود. لذا جبههی حق یعنی همهی انبیا در هر برههای از زمان كه فرصتی پیدا كرده و توانسته است خود را نشان دهد و قدمی به جلو بردارد، كاری كه كرده، این بوده كه حقایقی را كه انسانها باید بدانند تا به فلاح و رستگاری نزدیك شوند، این حقایق را در ذهن انسانها و در واقع زندگی انسانها تحقّق بخشیده است. این كار جبههی حقّ است؛ همین است كه مجاهدت را ایجاب میكند. چرا؟ چون در مقابل حقّانیت حق، معارض وجود دارد. حق اگر از رستگاری انسانها سخن میگوید، كسانی در دنیا هستند كه از اسارت انسانها سخن میگویند. حق اگر از عدالت سخن میگوید، كسانی هستند كه مخالف و دشمن عدالتند یا طرفدار ظلمند. حق اگر از پرستش خدا سخن میگوید، كسانی هستند كه مدّعیِ خداییاند و وجود خدا و تسلیم در مقابل خدا را انكار میكنند. طبیعی است همهی اینها معارض میشوند. در مقابل معارض، بدون مجاهدت، نه آن پیام پیش خواهد رفت و نه در ذهنها و نه در واقعیت تحقّق پیدا نخواهد كرد. پیامبر اكرم وضعیت كفّار را مشخّص میكند؛ وضعیت ضعفای از مؤمنین را هم مشخّص میكند؛ یعنی نیمهكارهها؛ چه منافقین، چه آنهایی كه منافق به معنای غلیظ نفاق نیستند و به آن صورت نفاقی ندارند كه بخواهند دورویی كنند؛ اما طبیعتشان، یك طبیعت متزلزل است. اسلام میخواهد اینها را هم به انسانهای مؤمن و باصلابت تبدیل كند. عدّهای از مسلمانان، از ترس، همراه پیامبر در جنگ حدیبیّه شركت نكرده بودند. میگفتند اگر ما برویم، پیامبر و همهی مسلمانانی كه با او هستند، بهوسیلهی كفّار تارومار خواهند شد! وقتیكه پیامبر برگشت، پیش آن حضرت آمدند و گفتند ما نتوانستیم بیاییم؛ گرفتاری پیدا كردیم؛ اشتغال پیدا كردیم؛ حال برای ما از خدای متعال آمرزش بطلب! در حالی كه همین حرف هم یك نوع ظاهرسازی بود. در واقع اینها دنبال آمرزش الهی هم نبودند؛ فكر میكردند زرنگی كردند كه نرفتند. آیهی قرآن میفرماید: «سیقول لك المخلفون من الاعراب شغلتنا اموالنا و اهلونا فاستغفر لنا یقولون بالسنتهم ما لیس فی قلوبهم » به زبان چیزی را میگویند كه به دلشان نیست. نمیشود گفت كه اینها منافق و كافر و دشمنند؛ نه، روحهای ضعیف، دلهای ضعیف، انسانهای ضعیف، نمیتوانند در مشكلات نقش ایفا كنند.1378/10/04
لینک ثابت