امروز خاورمیانه بیدار شده است، دنیای اسلام بیدار شده است. سالهای سلطهی قدرتمندانِ دور از این منطقه - که به خاطر وجود منابع عظیم این منطقه هجوم آوردند و دوران استعمار و استعمار نو و استعمار بالاتر از نو را تجربه کردند - دارد به پایان میرسد؛ این یک واقعیتی است. یک روزی در منطقهی ما این دو قدرت بزرگی که آن روز بودند - یعنی آمریکا و شوروی سابق - بر همهی امور سیاسی این منطقه مسلط بودند. یک بخشی مربوط به چپ بود، یک بخشی مربوط به راست بود؛ با هم اختلاف و دعوا، بعد هم یک وقتی با هم میساختند - در رأس، قدرتهای پشت سر اینها، آمریکا و شوروی با هم میساختند - یکهو میدیدیم مصر را فروختند! کمااینکه در یک دورهای فروختند. در واقع جنگ بین دو اردوگاه بود. بعد در بالا با هم نشستند پشت پرده مذاکره کردند، ملتها، زمامدارانشان، منافعشان، همه زیر پا له میشد.
امروز اینجوری نیست. امروز ملتهای منطقه افول تدریجی قدرتها را میبینند1389/11/19
لینک ثابت
تردید نباید کرد که دنیای استکبار، بیداری مسلمانان و اتّحاد اسلامی و پیشرفت ملتهای ما در میدانهای دانش و سیاست و نوآوری را، بزرگترین مانع سلطه و سیطرهی جهانی خود میشمارد و با همه ی توان با آن میستیزد. تجربه ی دوران استعمار و نواستعماری پیش روی ما ملتهای مسلمان است. امروز که دوران استعمار فرانوین است باید از آن تجربهها درس بیاموزیم و باردیگر برای مدّتی طولانی، دشمن را برسرنوشت خود مسلط نکنیم1384/10/19
لینک ثابت
از ناکامی های تجربه ی غربی در اداره ی بشر و تأمین خوشبختی انسان، مسأله ی استعمار است. شما ببینید پدیده ی استعمار چه بر سر دنیا آورد. اگر شما به آفریقا مسافرت کنید، یک نمونه ی بارز پدیده ی استعمار را در آن جا می بینید. آفریقا قاره یی است که هم استعداد انسانی در آن جا هست، هم استعداد عجیب طبیعی. اروپایی ها به آن جا رفتند و با کشتار و قتل و غارت، از بی خبری مردم استفاده کردند و حتّی مجسمه های خودشان را به عنوان آزادکننده ی این کشورها در آن جاها نصب کردند؛ یک نمونه اش کشور زیمبابوه بود. من وقتی به آن جا رفتم، دیدم مجسمه یی را در وسط جنگلی - که از تماشاگاه های معروف زیمبابوه است - نصب کرده اند. گفتم این کیست؟ گفتند مجسمه ی سردار انگلیسی است که اول بار زیمبابوه را فتح کرد و به انگلیسی ها داد! اسم او «رودِز» یا «رودْز» بود، که کشور زیمبابوه سالهای متمادی به نام او «رودزیا» نامیده می شد! شماها یادتان نیست؛ قبل از انقلاب، زمان جوانی ما، اسم کشور زیمبابوه به رودزیا تغییر داده شد. آمدند کشور را گرفتند، روی منابع دست گذاشتند، انسانها را تحقیر کردند، برده گرفتند و ده ها بلا بر سر مردم آوردند؛ آخر هم اسم خودشان را روی آن کشور گذاشتند؛ یعنی این کشور متعلق به ماست! هند یک نمونه ی دیگر آن است. اگر کتاب «نهضت آزادی هند» را - که حدود سی وپنج سال پیش بنده آن را ترجمه کردم - ببینید، نشان می دهد که در شبه قاره ی هند چه شده است. بنابراین مسأله ی استعمار، یک نمونه از تجربه ی غربی است.
یک نمونه ی دیگر، فاشیسم است. ممکن است کوره های آدم سوزی یی که یهودی ها ادعا می کنند، دروغ باشد؛ اما جنایات هیتلر دروغ نیست. فاشیسم یک نمونه از تجربه ی غربی است. کمونیسم و اردوگاه های کار اجباری و به سیبری فرستادن و بقیه ی چیزها از همین قبیل است. لیبرالیسم را هم امروز شما دارید مشاهده می کنید؛ زندان ابوغریب و زندان گوانتانامو و زندان های دیگر. من در گزارشی خواندم که امریکایی ها ده ها زندان شبیه ابوغریب و گوانتانامو در سرتاسر دنیا دارند؛ اما هیچ کس از آنها خبر ندارد و اجازه ی افشاء نمی دهند. در افغانستان امریکایی ها زندان دارند و خدا می داند در بسیاری جاهای دیگر هم دارند. در گزارش های موثق این را خوانده ایم، امریکایی ها هم این را انکار نکرده اند. استعمار نوینی که ده ها سال بر کشورها حاکم بود، و استعمار فرانوینی که امروز حاکم است، و طرح های بلندپروازانه و جاه طلبانه و ظالمانه یی که نسبت به کشورها دارند، نمونه هایی از این جنایت هاست1384/02/19
لینک ثابت
مستکبران با ورود به مرحلهی استعمار فرانو با استفاده از ابزارهای تبلیغی و تأثیرگذاری روحی روانی بر روی آحاد ملتها، خریدن عناصر زبده و فعال و تأثیرگذار جوامع و روشهای پیچیدهی دیگر، همان اهداف استعماری قدیم را دنبال میکنند1383/11/15
لینک ثابت
امروز دنیا در پنجه ی خونریز استکبار جهانی در چه وضعیتی است. امروز همان داستان استعمار است، منتها با شیوه ی نو. یک روز استعمارِ کهنه بود - استعماری که بعدها اسمش را گذاشتند استعمار کهنه و کهن - می رفتند بر کشورها تسلط پیدا می کردند؛ مثل هند، مثل الجزایر، مثل خیلی از کشورهای دیگر. با بیداری ملتها این استعمار از بین رفت و دیگر نتوانستند ادامه دهند. البته در سالهای دوران استعمار، ملتها را فشردند و واقعاً رمق آنها را گرفتند؛ ولی به هرحال استعمار کهن از بین رفت و جای آن، استعمار نو را آوردند. استعمار نو این بود که در رأس کشورها بیگانگان نمی آمدند حکومت کنند؛ مثل دوران استعمارِ قدیم نبود که حاکم انگلیسی برود در هند حکومت کند؛ نه، از خود کشورها کسانی را می گماشتند؛ مثل رژیم طاغوت، مثل رضاخان و پسرش، و مثل بسیاری از دولتهای دیگر کشورهای جهان سوم - به قول خودشان - و از جمله کشورهای اسلامی. سالهای متمادی ملتها را فشردند؛ مستبدان را آوردند؛ نظامی های کودتاچی را سرکار آوردند و هرطور توانستند، از حضور ملتها مانع شدند. امروز می بینند این هم بُردی ندارد؛ لذا راه دیگری را برای تسلط بر کشورها در پیش گرفته اند و آن، نفوذ در ملتهاست؛ که این همان چیزی است که من چندی پیش گفتم استعمار فرانو. بالاتر از استعمار نو، یک نوع استعمار دیگر است. ایادی خودشان را به کشورها بفرستند و با پول و تبلیغات و اغواگری های گوناگون و رنگین نشان دادن و موجه نشان دادن چهره ی مستکبران ظالم عالم، بخشی از ملتها را اغوا و تحریک کنند. البته این هم به جایی نخواهد رسید؛ چون چهره ی استعمار و استکبار زشت تر از این حرفهاست؛ نمی تواند ظلم و ستمگری و ددمنشىِ خود را پنهان کند؛ نمونه اش عراق است. شما ببینید اینها در عراق چه می کنند. امروز پرچم حقوق بشر در دست امریکا و انگلیس و کشورهایی از این قبیل، به یک چیز مسخره و خنده آور تبدیل شده است! امروز ماجرای زندان ابوغریب، زندان گوانتاناموی امریکا، رفتار با ملتها به وسیله ی مسلحین و چکمه پوشان امریکایی و انگلیسی، داستان همیشگی ملتهاست. ممکن است ملتها الان تظاهری نکنند، اما این وقایع در دلشان تأثیرات عمیقی دارد و یک روز خودش را نشان خواهد داد.1383/10/19
لینک ثابت
یک شهر اشغال شده یا در حال اشغال را در نظر بگیرید - فرض کنید بصره یا کابل - شهری که نیروهای نظامىِ دشمن و بیگانهیی یا وارد آن شده و آنجا را اشغال کرده، یا در حال اشغال آن است و دارد پیشروی میکند. مردمی که در این شهر هستند، بهطور منطقی چند دسته خواهند شد:
یک دسته کسانی هستند که از پیش با اشغالگر تفاهم کردهاند؛ الان هم به استقبالش میروند؛ از آمدن او هم برای خودشان سودی تصور میکنند و با او همکاری میکنند. اسم اینها را مثلاً گروه خائنین بگذاریم.
یک دسته کسانی هستند که این کار را نکردهاند؛ استقبال نمیکنند، اما الان که دشمن دارد میآید یا آمده است، فرصتطلبی میکنند و میروند خود را به او نزدیک میکنند و به او کمک میرسانند؛ به امید اینکه از او کمکی، سایهی دستی و توجهی دریافت کنند. اسم این گروه را فرصتطلبان بگذاریم.
یک گروه بهطور طبیعی حال و حوصلهی این کارها را ندارند؛ یا ترسو هستند، یا جبان هستند، یا آگاهی لازم را ندارند؛ بنابراین در خانهها میمانند و تسلیم سرنوشت میشوند.
یک گروه احتمالاً یا منطقاً کسانی هستند که تحت تأثیر تبلیغات اشغالگر قرار میگیرند؛ چون اشغالگر بالاخره با خودش تبلیغاتی دارد، کاغذهایی پخش میکند، بلندگوهایی روشن میکند و به نحوی حضور خود را توجیه میکند. این افراد تحتتأثیر قرار میگیرند و میگویند حضور دیگران چه عیبی دارد. بنابراین آنها هم اینگونه تسلیم میشوند.
یک گروه هم، احتمالاً یا میتوان گفت غالباً کسانی هستند که ایستادگی میکنند. ایستادگی آنها ناشی از این است که میدانند اشغالگری به زیان آنهاست؛ میدانند از بین رفتنِ هویت ملی چه معنای مصیبتباری برای یک مجموعهی ملی دارد؛ میدانند که اشغالگر وقتی خوب مسلط شد، به هیچ کس و به هیچ چیز رحم نخواهد کرد؛ بنابراین عشق به خانه و شهرِ خودشان، آنها را از خانه بیرون میکشاند و مشغول مقاومت میشوند. البته بعضیها فقط از خانهی خودشان دفاع میکنند؛ بعضیها همتشان بیشتر است و از محله یا کل شهر دفاع میکنند؛ طبعاً این گروه میشوند آماج اصلی دشمن. دشمن همهی امکاناتش را بسیج میکند برای اینکه این گروه را از سر راه خود بردارد.
مطالبی که عرض میکنیم، تخیل نیست؛ واقعیتی است که تقریباً در سراسر دنیا اتفاق افتاده. نمیخواهیم گذشتههای خیلی دور را در تاریخ کاوش کنیم؛ اما در یکی دو قرن اخیر شما ماجراهای فراوانی را شنیدهاید. در آسیا، در آفریقا، در قارهی امریکا و در کشور کنونی امریکا، همین اتفاق افتاد. به تعبیر خودشان کُتسرخها - یعنی سربازان انگلیسىِ اشغالگر - آمده بودند و کشور در اختیار آنها بود؛ عدهیی تسلیم و سازگار و کمککار آنها بودند، یک عده هم ایستادگی میکردند - ماجراهای جورج واشنگتن و وقایعی که لابد در تاریخ و رمانها خواندهاید یا در فیلمها دیدهاید - و بالاخره هم پیروز شدند.
در آسیا، هندوستان از همین قبیل است؛ نود سال - از ۱۸۵۷ تا ۱۹۴۷ - با انگلیسیها جنگیدند و مبارزه کردند. آنجا هم یک عده سازشکار بودند، یک عده مسالمتآمیز برخورد میکردند، یک عده در خانهها بودند؛ اما یک عده هم جنگیدند و بالاخره پیروز شدند؛ گاندی رهبر کشور شد؛ جواهر لعل نهرو رئیس مقتدر دولت استقلال شد و تا امروز هند یکی از کشورهای سرافراز در دنیاست؛ کشوری است که با یک میلیارد جمعیت دارد حرکت و پیشروی میکند و مشکلات خودش را یکی پس از دیگری پشت سر میگذارد.
در جنگ جهانی دوم، در پاریس و اروپای شرقی و رومانی هم این اتفاق افتاد؛ در جاهای دیگر هم این اتفاق افتاده است؛ در آسیا هم فراوان این اتفاق افتاده است.
در مقابل نیروی اشغالگرِ مسلطی که قدرت او با قدرت نیروی مقاومت کنندهی داخل شهر یا داخل کشور قابل مقایسه نیست و اشغالگر خیلی قویتر است، درعینحال ایستادگی و غیرت و ایمان آن جمعیت بر قدرت ظاهرىِ اشغالگر فائق میآید و بُرد را آنها میکنند، نه آن چند گروهی که فرصتطلب بوده و با دشمن سازش و همکاری کردهاند؛ اینها جزو اولین کسانی خواهند بود که توی سرشان میخورد.
رماننویس معروف رومانیایی - زاهاریا استانکو - کتابی دارد؛ نمیدانم شماها خواندهاید یا نه. من این کتاب را سالها پیش خواندهام. داستان، مربوط به اشغال بخارست بهوسیلهی آلمانیهاست. یک عده به جنگل میروند و مبارزه میکنند و بالاخره هم پیروز میشوند - البته به دنبال شکست آلمان در کل جنگ - یک عده هم در داخل فرصتطلبی میکنند و اشغالگر اولین ضربه را به اینها میزند. ماجرایی در آنجا نقل میشود که واقعاً هیچ وقت یادم نمیرود.
این، تصویر نه چندان دور از ذهنی است که همهی ما در مقابل خود داریم. شما این تصویر را در سطح بینالمللی توسعه دهید؛ واقعهیی است که در حال حاضر هم دارد اتفاق میافتد. الان منطقهی خاورمیانه، یا بگویید منطقهی اسلامی - خاورمیانه و شمال آفریقا - حکم همان شهری را دارد که دشمن آن را اشغال کرده یا در حال اشغال است.
البته این نوع اشغال با اشغالِ سنتىِ نظامىِ قدیم تفاوت دارد؛ سیطرهی فرهنگی و اقتصادی و سیاسىِ کامل است؛ حتّی در مواردی ممکن است بدون حضور اشغالگر باشد؛ مگر اینکه حضور نظامی یا حضور فوقالعاده لازم باشد؛ این اتفاق الان دارد میافتد. اینکه من منطقه را مثال میزنم، چون نمیخواهم ماجرا را باز کنم؛ والّا اگر ما به سمت اقصای آسیا یا امریکای لاتین برویم، آنجا هم همین قضایا با کم و بیش تفاوتهایی وجود دارد؛ منتها من میخواهم منطقهیی که مورد ابتلای خودمان است و وحدت خاصی دارد، مطرح کنم.
الان اشغالگر - مثل همان اشغالگری که بخارست یا پاریس یا فلان کشور را تصرف کرده بود - در حال اشغال تدریجی است. این اشغالگر کیست؟ پاسخ این نیست که این اشغالگر دولت امریکا یا فلان دولت دیگر است؛ نه، این اشغالگر یک طبقهی اجتماعی است؛ طبقهیی که دولت امریکا و دولتهای دیگر را به قدر توانایی و قدرت خود و آمادگىِ آنها دارد هدایت میکند. البته در بافت و ساخت این دولتها هم بدون شک افراد این طبقه حضور دارند؛ اما هدایت، هدایت یک دولت نیست؛ هدایت یک مجموعهی طبقاتی است، که اگر بخواهیم در یک عبارت برای اینها اسم معین کنیم، باید بگوییم «زرسالارانِ اقتدارطلب». هدفشان هم سیطره بر منابع حیاتی و مالی همهی دنیاست.
البته این سیطره، یک الزامات سیاسی دارد که همان نظم نوین جهانی است؛ یک الزامات علمی و اداری دارد که بتدریج خود را به آن نزدیک میکنند. مسألهی جهانیسازی که امروز در تجارت، پول، فرهنگ و شبکههای فرهنگی - مثل اینترنت و مانند آن - مطرح است، همه دانسته و نادانسته در خدمت این مجموعهی طبقاتی است. البته تحلیل جامعهشناختىِ اینها خیلی دقیق، ریز و مفصل است.
جمهوری اسلامی همان گروه مقاوم است. خیلیها فرصتطلبی کردند؛ خیلیها خیانت کردند و از پیش با دشمن ساختند - نظامها را میگوییم؛ فعلاً به ملتها کاری نداریم - خیلیها خودشان را کنار کشیدند و به بستر عافیت رفتند، به خیال اینکه زندگی را بگذرانند؛ خیلیها فریب خوردند و شعارها و حرفها و تبلیغات را پذیرفتند. یک گروه هم ایستاده و میداند این سیطره به زیان اوست؛ میداند این سیطره، او و منطقه را مصیبتزده و بدبخت خواهد کرد؛ میداند اگر این سیطره کامل شود، صد سال - شاید هم بیشتر - مجموعهی بشرىِ عظیمی که در این منطقه زندگی میکند، از کاروان علم و تمدن و معرفت و خوشبختی دور خواهد ماند؛ میداند که این سرآغاز و دهلیز یک استعمارِ تعریف نشده است.
استعمار را برای ما تعریف کردند، استعمار نوین را هم در کتابهای گوناگون برای ما تعریف کردهاند؛ اما استعمار را وقتی تعریف کردند که سالهای متمادی از آن گذشته بود. استعمار نو را هم جامعهشناسهای دنیا زمانی برای ما تعریف کردند که سالهای متمادی از آن گذشته بود. استعماری که امروز مطرح است، بالاتر از نو است؛ کاملاً جدید است؛ استعمار تازهیی که ملتها را در چنبرهی خودش گرفتار میکند و مجال تکان خوردن را به آنها نمیدهد و دقیقاً باید طبق میل همان مجموعه عمل شود. در این ذیلِ بشری - که میلیاردها انسان در آنجا حضور دارند - گرسنگی و فقر و بیسوادی و ناکامی و محرومیت در حد اعلی وجود خواهد داشت. در رأس، حد اعلای کامیابی و سلطه و اقتدار زر و زور وجود خواهد داشت؛ قدر متوسطی هم وجود دارند که به نحوی زندگی خود را میگذرانند. چشمانداز و چیزی که در نهایتِ این سیطره و سلطه پیشبینی میشود، این است.1383/09/11
لینک ثابت