خانواده / خانواده در اسلام/خانواده در غرب/زن در اسلام/خانه/همسر
من گمان میکنم که جامعه ما، جامعهای است که نوآوری را اصلاً تربیت و استقبال میکند. یک نمونهاش همین است که شما در مورد حضرت امام اشاره کردید. امام بزرگوار یک مرد کهنسال هشتاد ساله بودند که در اواخر عمرشان این دو فتوایی را که شما میگویید، صادر کردند. اینها نشاندهنده آن است که جامعه ما اصلاً جامعهای است که با پدیدههای نو و معقول و منطقی، کاملاً همساز و همخوان است.
خانوادههای ما نیز همینطورند. البته ممکن است خانوادهها با بعضی از «از حد خارج شدنهای جوانان» مقابله کنند که این هم منطقی است. نباید هم از پدران و مادران انتظار داشته باشید که به جوانشان اصلاً تذکّر ندهند. هر جوانی به کمک فکری پدر و مادر خود احتیاج دارد. نباید تصوّر کرد که کمکهای فکری پدر و مادر و بکن نکنهای پدرانه و مادرانه و مشفقانه، جلوِ نوآوری جوان را میگیرد؛ نه، این طور نیست. من گمان نمیکنم آنجایی که نوآوری معقول و منطقی و صحیحی باشد، پدر و مادر یا بخصوص جامعه ما در مقابل آن بایستند؛ نه. امروز اصلاً تشویق به نوآوری، جزو شعارهای مکرر این جامعه و این نظام است.
ما نوآوری را دوست میداریم؛ منتها همانطور که شما هم در صحبتهایتان کاملاً توجّه داشتید و به آن اشاره کردید و من هم تصریح کردم، نوآوری بایستی به نوآوریهای غیرمنطقی و گاهی نابخردانه منتهی نشود؛ یعنی انسان با هرچه که سنّت است، با هر چه که از نسل قبل است، یا قدیمی است، به صرف این که من میخواهم نوآوری کنم، مبارزه نکند. این اصلاً منطقی نیست؛ این را عقل نمیپذیرد. نوآوری، یعنی در آن میدانهایی که حرکت تکاملی وجود دارد، بایستی ما آن را پیش ببریم. بنابراین، از جوانان این انتظار هست که نوآوری و خلاقیت کنند.
البته افرادی هم هستند که چشم و گوششان خیلی بسته است؛ من این را هم منکر نمیشوم. تحجّر و تصلّب هست، لیکن همان آدمهای متحجّر را هم میتوان با شیوه منطق درست، آگاهشان کرد. ما این را در دوره مبارزات خیلی تجربه کردیم. جوانانی دور و برِ ما بودند که در خانوادههای خودشان گاهی حرفهایی را مطرح میکردند که باعث برآشفتگی پدران و مادرانتان میشد. اتّفاق افتاده بود که بعضی از این پدران و مادران به ما مراجعه میکردند. برای خود من چند بار از این قبیل مراجعات اتّفاق افتاد. آدم با آن پدر و مادر که صحبت میکرد، میدید هیچ تعصّبی ندارند، ولی چون محتوای حرف فرزندشان را نمیدانند - یعنی آن جوان نتوانسته بود مقصود خودش را درست بیان کند - آشفته شدهاند.۱۳۷۷/۱۱/۱۳
لینک ثابت
سلامعلیکم
حضور محترم مقام معظم رهبری حضرت آیتاللهالعظمی خامنهای (مدظله)
احتراماً به اطلاع میرسانم که اینجانب ... مدت ۱۹ سال است که ازدواج کردهام ... دو بچه دارم (دختر ۸ ساله و پسر ۱/۵ ساله.)
شوهرم محیط مدارس را سالم نمیداند و مانع تحصیل دخترم میباشد ... ایشان وجود هر کتابی را برای بچهها ... ممنوع میداند. تماشای تلویزیون، چه در منزل و چه در مهمانی، برای من و دخترم ممنوع است ... کفش و لباس برای من و بچهها نمیخرد (میگوید ندارم) بسیار سختگیر است و انتظار دارد در منزل اجارهای آپارتمانی، شخصاً نان بپزم. برای آینده بچهها نگرانم. مرا راهنمایی بفرمایید و در صورت جدایی، آیا حق حضانت بچهها را به من میدهند یا نه؟
پاسخ رهبر انقلاب به شرح زیر است:
بسمهتعالی
تحصیل کودکان در مدارس لازم است و مراقبت و تربیت بر عهدهی والدین است. گزینش برنامههای سالم رسانهها برای کودکان نیز وظیفهی دیگر آنهاست. بچهها را به کتابخوانی عادت دهید و کتابهای مفید مناسب سن آنها تهیه کنید.
زن و شوهر باید با مهربانی و مدارا زندگی کنند. مرد تا حد امکان بر عیال خود توسعه دهد و زن توقعات را تا ممکن است. کم کند. کار در داخل خانه، جزو وظایف حتمی زن نیست. زندگی مشترک را قدر بدانید و فکر جدایی نکنید.۱۳۷۷/۰۶/۰۷
لینک ثابت
حضرت آیتالله خامنهای همچنین با تأکید بر تأثیر تعیینکننده و سازنده آنان بر همسران، فرزندان، پدران و برادران خود فرمودند: مهمترین مشکلات بانوان، متأسفانه در درون خانواده و عائله است، جایی که حرمت و شأن و حقوق بانوی مسلمان در مواردی نادیده گرفته میشود و برای اصلاح این مهم، علاوه بر قانونگذاران، زنان کشور نیز باید با تحصیلات و کسب معارف دین و علم، تلاش کنند.۱۳۷۶/۱۱/۲۹
لینک ثابت
یک مسأله هم مسأله تعلیم و تربیت بانوان است. من بر این همیشه تأکید کردهام. خوشبختانه امروز در جامعه ما، تعلیم و تربیت زنان رایج است؛ اما در عین حال هنوز خانوادههایی هستند که دختران خودشان را از تحصیل منع میکنند. اگر یک روز محیطهای تحصیلی، محیطهای ناسالمی بود، امروز بحمدالله در دوران اسلامی آن گونه نیست. باید اجازه بدهند که دختران درس بخوانند، مطالعه کنند، کتاب بخوانند، با معارف دینی و با معارف انسانی آشنا شوند و ذهن و مغزشان قوّت و قدرت پیدا کند. این، کارِ بسیار لازمی است که باید انجام گیرد.۱۳۷۶/۰۷/۳۰
لینک ثابت
در اسلام، برای فعّالیت زنان، سه عرصه معیّن شده است...
بخش سوم -که آن هم بسیار مهم است- بخش خانواده است. به نقش زن در اعتلای معنوی اشاره کردیم و حکم اسلامىِ هر نوع فعّالیت اجتماعی را گفتیم؛ اما در این بخش، نقش زن در خانواده را مطرح میکنیم؛ یعنی زن بعنوان یک همسر یا یک مادر. اینجا واقعاً احکام اسلام به قدری درخشان و افتخارآمیز است که انسان وقتی احکام اسلام را مشاهده میکند، احساس اعتزاز مینماید.
زن به عنوان یک زوجه و یک همسر، در مراحل مختلف مورد توجّه و عنایت ویژهی اسلامی قرار دارد.۱۳۷۵/۱۲/۲۰
لینک ثابت
وقتی که عائله تشکیل میشود، در داخل عائله، از نظر اسلام، زن و شوهر دو شریک زندگی هستند و باید نسبت به یکدیگر با محبت رفتار کنند. مرد حق ندارد به زن زور بگوید؛ زن هم حق ندارد به مرد زور بگوید. احکام و مقرّرات اسلامی، در مورد ارتباطات زن و مرد در داخل عائله و خانواده، بسیار دقیق و ظریف است. خدای متعال، با توجّه به طبیعت زن و مرد، با توجّه به مصالح جامعهی اسلامی، با توجّه به مصالح زن و مرد، این احکام را معیّن کرده است. مرد فقط در چند مورد -که من یک مورد را تصریح میکنم و یکی، دو مورد دیگر را تصریح نمیکنم- حق دارد به زن دستور بدهد و زن موظّف است که دستور را عمل کند. آن موردی که تصریح میکنم، این است که مرد میتواند از خروج زن از خانه بدون اجازهی خود جلوگیری کند؛ به شرط اینکه در هنگام عقد ازدواج، شرطی در این مورد انجام نگرفته باشد. اگر شرطی در بین نباشد، مرد میتواند مانع شود. این، یکی از آن رازهای دقیق احکام الهی است و این، حق فقط به شوهر داده شده و حتّی به پدر هم داده نشده است. پدر نمیتواند دختر خود را موظّف کند که اگر خواست بیرون برود، از او اجازه بگیرد. پدر چنین حقّی ندارد، یا برادر چنین حقّی نسبت به خواهر ندارد؛ اما شوهر این حق را نسبت به زن دارد. البته در هنگام صیغهی عقد، زنان میتوانند شروطی را به عنوان شرط عقد ازدواج ذکر کنند. این شروط را هم زن و هم مرد موظّفند که عمل کنند. بنابراین، اگر شرط کردند، آن بحث دیگری است؛ اما در درجهی اوّل، این طور است. یکی، دو مورد دیگر هم هست که زن موظّف است در آن موارد، از مرد اطاعت کند.
اینها همه به خاطر طبیعت زن و مرد است. طبیعت زن و مرد، هر کدام ویژگیای دارد. در داخل خانواده، کار و روحیّات مرد را نباید از زنان توقّع کرد؛ روحیات زن را هم در خانواده نباید کسی از مرد توقّع کند. هر کدام یک خصوصیات طبیعی و روحی دارند که مصلحت بشر، مصلحت جامعه، مصلحت نظام اجتماعی زن و مرد این است که روحیّات و خصوصیات مرد وزن در تعامل اینها در داخل خانواده دقیقاً رعایت شود؛ که اگر رعایت شد، هم این خوشبخت است و هم آن. اما کسی به کسی حقّ ظلم کردن، زور گفتن و استخدام کردن ندارد. بعضی از مردان خیال میکنند که زن وظیفه دارد همهی کارهای مربوط به آنها را انجام دهد. البته در محیط خانواده، زن و مردی که به هم علاقه دارند، با کمال میل و شوق، کارها و خدمات یکدیگر را انجام میدهند؛ اما انجام دادن از روی میل، غیر از این است که کسی احساس کند، یا این طور عمل کند که گویا وظیفهی زن است که باید مثل یک مستخدم، خدمت مرد را به آن شکل انجام دهد. چنین چیزی در اسلام وجود ندارد.
از جمله وظایفی که برعهدهی زنان در داخل خانه و خانواده است، مسألهی تربیت فرزند است. زنانی که به خاطر فعّالیتهای خارج از خانواده، از آوردن فرزند استنکاف میکنند، برخلاف طبیعت بشری و زنانهی خود اقدام میکنند. خداوند به این راضی نیست. کسانی که فرزند و تربیت فرزند و شیردادن به بچه و در آغوش مهر و عطوفت بزرگ کردن فرزند را برای کارهایی که خیلی متوقّفِ به وجود آنها هم نیست، رها میکنند، دچار اشتباه شدهاند. بهترین روش تربیت فرزند انسان، این است که در آغوش مادر و با استفاده از مهر و محبّت او پرورش پیدا کند. زنانی که فرزند خود را از چنین موهبت الهی محروم میکنند، اشتباه میکنند؛ هم به ضرر فرزندشان، هم به ضرر خودشان و هم به ضرر جامعه اقدام کردهاند. اسلام، این را اجازه نمیدهد. یکی از وظایف مهم زن، عبارت از این است که فرزند را با عواطف، با تربیت صحیح، با دل دادن و رعایت و دقّت، آن چنان بار بیاورد که این موجود انسانی -چه دختر و چه پسر- وقتی که بزرگ شد، از لحاظ روحی، یک انسان سالم، بدون عقده، بدون گرفتاری، بدون احساس ذلّت و بدون بدبختیها و فلاکتها و بلایایی که امروز نسلهای جوان و نوجوان غربی در اروپا و امریکا به آن گرفتارند، بار آمده باشد.۱۳۷۵/۱۲/۲۰
لینک ثابت
در واقع، خانواده را هم زن به وجود میآورد و اداره میکند؛ این را بدانید. آن عنصر اصلىِ تشکیل خانواده، زن است، نه مرد. بدون مرد، ممکن است خانوادهای باشد. یعنی اگر فرض کنیم در خانوادهای، مرد خانواده حضور نداشته باشد، یا از دنیا رفته باشد، زن خانواده اگر عاقل و با تدبیر و خانهدار باشد، خانواده را حفظ میکند؛ اما اگر زن از خانوادهای گرفته شد، مرد نمیتواند خانواده را حفظ کند. بنابراین، خانواده را زن حفظ میکند.
علّت اینکه اسلام این قدر به نقش زن در داخل خانواده اهمیت میدهد، همین است که زن اگر به خانواده پایبند شد، علاقه نشان داد، به تربیت فرزند اهمیت داد، به بچههای خود رسید، آنها را شیر داد، آنها را در آغوش خود بزرگ کرد، برای آنها آذوقههای فرهنگی -قصص، احکام، حکایتهای قرآنی، ماجراهای آموزنده- فراهم کرد و در هر فرصتی به فرزندان خود مثل غذای جسمانی چشانید، نسلها در آن جامعه، بالنده و رشید خواهند شد. این، هنر زن است و منافاتی هم با درس خواندن و درس گفتن و کار کردن و ورود در سیاست و امثال اینها ندارد۱۳۷۵/۱۲/۲۰
لینک ثابت
زن مسلمان، در عائله وظایفی دارد و آن، همان رکنیّت اساسی خانواده و تربیت فرزندان و هدایت و تقویت روحی شوهر است. در دوران مبارزات ضدّ رژیم طاغوت در ایران، خیلیها در میدان مبارزه بودند، ولی زنانِ آنها نگذاشتند که آنها مبارزه را ادامه دهند؛ بهخاطر اینکه طاقت نداشتند سختیهای مبارزه را تحمّل کنند؛ گذشت هم نداشتند. خیلیها هم به عکس، شوهران خود را به ایستادگی در راه مبارزه تشویق میکردند، آنها را کمک میکردند و برای آنها تقویت و پشتیبانی روحی میآفریدند. در سال ۵۶ و ۵۷، آن روزی که خیابانها و کوچهها از اجتماعات مردم پر شده بود، زنان در بسیج و فرستادن شوهران و فرزندان خودشان به میدانهای مبارزه و تظاهرات، نقش حیاتی داشتند.
مادران در دوران انقلاب و در جنگ تحمیلی، فرزندان خود را به سربازان جانباز و شجاع در راه اسلام و مسلمین تبدیل کردند، و همسران در دوران انقلاب و دوران جنگ تحمیلی، شوهران خود را به انسانهای مقاوم و مستحکم مبدّل ساختند. این است نقش و تأثیر زن بر روی فرزند و شوهر. این، نقشی است که زن میتواند در داخل خانواده ایفا کند و جزو بزرگترین نقشهاست و به نظر من از همهی کارهای زن مهمتر، همین کار است. از همهی کارهای زن مهمتر، تربیت فرزندان و تقویت روحی شوهران برای ورود در میدانهای بزرگ است، و خدا را شکر میکنیم که زن ایرانی و مسلمان، در این میدان هم بیشترین هنر را نشان داده است.۱۳۷۵/۱۲/۲۰
لینک ثابت
به نظر بنده، فرهنگ عمومی دو بخش دارد: یک بخش، امور و مسائلی است که بارز و ظاهر و جلوِ چشم است و حقیقتاً هم در سرنوشت یک ملت دخالت دارد؛ اما در دراز مدت تأثیر میکند. یعنی در مسیر زندگی و حرکتهای آینده یک ملت تأثیر دارد. مثلاً شکل لباس و چه پوشیدن و چگونه پوشیدن و از کدام الگوی پوشش استفاده کردن، جزو مصادیق و نمونههای بارز فرهنگ عمومی جامعه است. یا شکل معماری در جامعه و در چگونه خانهای زندگی کردن، بخشی از فرهنگ جامعه را شکل میدهد. زیرا خانههای قدیمی ما یک نوع خانواده و خُلقیّات بار میآورند (حیاط بزرگ، حوضی در وسطش و اتاقهایی در اطراف. از این اتاقْ پدر بزرگ در میآید و از آن اتاقْ دایی و از آن یکی هم عمو. بچههای خانواده، همه دور هم و بَرِ یک سفره جمع میشوند و در واقع، این خانه است که خانواده را به دنبال خود میکشاند) و آپارتمان نوعی دیگر از خانواده ایجاد میکند. حتّی شکلِ در و پنجره و ارتباط اتاقها با هم، به ناچار تأثیر خاصی بر ذهن و خُلق و منش و تربیت افراد دارد. از اینرو، امروز - خوشبختانه - میبینیم که در تلویزیون و میزگردها و گفتارها، بر معماری سنّتی ایرانی تکیه میشود. در کردارها نمیدانم چگونه است. ولی به هرحال، آنچه معلوم است اینکه، این ملت کهن و بزرگ، قبل از اینکه از سبک معماری اروپایی تأثیر بپذیرد، خودش یک سبکِ معمارىِ خاص داشته است.۱۳۷۴/۰۴/۱۹
لینک ثابت
در منزل خودِ من، همه افراد، بدون استثنا، هرشب در حال مطالعه خوابشان میبرد. خود من هم همینطورم. نه اینکه حالا وسط مطالعه خوابم ببرد. مطالعه میکنم؛ تا خوابم میآید، کتاب را میگذارم و میخوابم. همه افراد خانه ما، وقتی میخواهند بخوابند حتماً یک کتاب کنار دستشان است. من فکر میکنم که همه خانوادههای ایرانی باید اینگونه باشند. توقّع من، این است. باید پدرها و مادرها، بچهها را از اوّل با کتاب محشور و مأنوس کنند. حتّی بچههای کوچک باید با کتاب اُنس پیدا کنند. باید خریدِ کتاب، یکی از مخارج اصلی خانواده محسوب شود.۱۳۷۴/۰۲/۲۶
لینک ثابت
میخواهم این مطلب را ملت عزیزمان بدانند که اسراف، فعل حرام است؛ گناه است؛ خلاف شرع است؛ آنجایی که اسراف باشد و اسراف مال و اسراف نعمتهای الهی انجام گیرد، تضییع و تلف کردن نعمت است. تصمیم بگیرید این کار را نکنید. البته خانوادههای کم درآمد، شاید وسعشان هم نرسد که بخواهند اسراف کنند؛ اما خانوادههای پردرآمد و حتّی بسیاری از خانوادههای متوسّط، متأسفانه اسراف میکنند. من این جمله را عرض کردم، برآن تأکید و پافشاری میکنم و خواهشمندم که ملت عزیزمان، این سخن را مورد توجّه قرار دهند، به آن اهمیت دهند، برای آن حسابی باز کنند و سعیشان بر اسراف نکردن باشد.۱۳۷۲/۰۱/۰۴
لینک ثابت
علیت این است که یک چیزی علت یک چیز دیگر باشد، یا یک حادثهای علت پدیدهای دیگر باشد. فرضاً آتش علتی است برای گرما و برای سوزاندن و اینها غیرقابل انفکاکند (به استثنای آن شکل معجزهآسا که فعلاً بحث ما در او نیست) لکن آتش همهجا علت است برای گرما، یعنی وقتی آتش بود سوزاندن و گرما هست و این غیرقابل انفکاک است، اما نقش این عوامل اینطور که شما خیال کنید اگر کسی مثلاً در محیط غیراسلامی متولد شد و پرورش پیدا کرد او دیگر اصلاً نتواند هدایت بشود، یا اگر کسی در خانواده و محیط فاسدی که پدر و مادر و خویشاوندانش مبتلا به فسادهای گوناگون هستند دیگر اصلاً نتواند هدایت بشود و مثل اینکه گرما از آتش منفک نیست و سوزاندن از آتش قابل تفکیک نیست، فساد هم از کسی که در این محیط متولد شده قابل تفکیک نباشد (این چنین نیست). پس گفتیم تأثیر نقش محیط و نقش وراثت به نحو تأثیر علیت نیست. اما اینکه مقتضی چیست؟
مقتضی این است که یک چیزی اقتضای یک چیزی را دارد مثلاً فرض کنید: آبوهوای مخصوص، اقتضای روئیدن چنین گیاهی را دارد اما اینطور نیست که چون این آبوهوا هست حتماً این گیاه روئیده خواهد شد. البته این گیاه را اگر بکارند و همه شرایطش را در این آبوهوا فراهم بکنند به طور قهری و طبیعی رشد میکند (این را میگویند مقتضی) یا در همین جایی که اقتضاء هست فرض کنید در هوای مثل هواهای شمال ایران و بقول معروف هوای مدیترانهای مثلاً در فلان جور گیاهانی بوجود میآیند معنایش این نیست که اگر در آنجا یک سالی فرضاً هیچ کار کشاورزی نشود و بلکه بمبهای شیمیایی هم آنجا منفجر کنند باز هم حتماً در ساحل مدیترانه اینها رشد خواهند کرد، ولذا اگر مانعی نبود و اگر عامل ضدی وجود نداشت اقتضای این آبوهوا است که چنین گیاهی رشد کند، والا اگر یک عامل ضدی را ایجاد کردیم این گیاه رشد نخواهد کرد. فرضاً در فلان سرزمین عقربزا مثل بعضی از شهرهای خودمان که عقرب یا فلان حیوان موذی گزنده بوجود میآید مثل اطراف مشهد ما که یک نوع مار بعمل میآید و به آن مارشتری میگویند چون رنگ شتر است، اقتضای طبیعت اینجا چنین حیوانی را بعمل میآورد، و این در صورتی است که مانعی وجود نداشته باشد. اما اگر ما آنجا را سمپاشی کردیم یا عوامل خلاف زیستی این حیوان را در آنجا بوجود آوردیم، دیگر آن حیوان مضر بعمل نمیآید. اقتضاء این است، ولذا من میگویم عوامل محیط و وراثت در وجود انسان نقش مقتضی دارد. نه نقش علت. بله اگر کسی در خانوادهی فاسد یا در محیط فاسدی متولد شد و یا در محیط گمراهی متولد شد که هدایت دینی ندارد اقتضای آن محیط همین است که این آدم گمراه و فاسد بشود اما وقتی که یک عامل ضد این وجود نداشته باشد و اگر یک روشنبینی و تذکر در اینجا بوجود آمد، یعنی همین کسی که در خانوداهی فاسد زندگی کرده اگر آدم اهل ذکری بود که قرآن هم میفرماید: «انما تنذر من اتبع الذکر» (۶) تو کسی را میتوانی انذار کنی که او پیرو ذکر باشد. همین جوانی که در چنین خانوادهی رشد کرده، اگر اندکی تأمل کند به روشنی احساس میکند که این وضعیت خوبی نیست، و لذا اگر از بیرون این محیط یک بارقهی هدایت که مخالف این وضعیت باشد به چشم او بخورد به دنبال او میرود. پس اگر اینجا یک عامل هدایت و راه رشد و صلاح برای آن کسی که در این محیط فاسد دارد زندگی میکند مطرح شد و او عزم کرد و تصمیم گرفت به دنبال او برود، همانطور که مکرر اتفاق افتاده و شما خودتان هم شاید در مواردی دیده باشید کسی از یک خانوادهای را که همه ضدانقلابند و این انقلابی محض است.
قبل از انقلاب در مشهد و در آن دوران سخت مبارزات جوانهایی میآمدند پیش من پدرشان را من میشناختم. از مخالفین سرسخت این راه بودند، یک وقت یکی از این پدرها که روحانی و مخالف این مسائل بود آمد منزل ما و من تعجب کردم این آقا که میانهاش با ما خوب نیست چرا منزل ما آمد!؟ بعد معلوم شد او که فهمیده پسرش درس تفسیر ما میآید آمده است بگوید چرا پسرش درس تفسیر شما میآید؟ من خندیدم و گفتم من از شما سؤال میکنم، چرا پسر شما درس تفسیر من میآید؟ نگذارید بیاید، اما او نمیتوانست نگذارد. یعنی آن پسر بر آن محیط خانوادگی ارتجاعی ضدانقلاب فائق آمده بود و شما وقتی نگاه کنید، از این قبیل فراوان خواهید دید، در تاریخ هم زیاد دیدهاید.
خدای متعال در قرآن برای کسانی که ایمان آوردهاند یک نمونهای آورده میفرماید «و ضربالله مثلاً للّذین آمنوا امرات فرعون» (۷) البته اینهم جالب است که خداوند با اینکه این همه مردم مؤمن در تاریخ بودند. یک زن را نمونه آورده! شاید علتش این باشد که تأثیر آن محیط روی این خانمی که زن او و مورد اعتماد اوست، فشار بیش از یکمردی است که ممکن است حالا بیرون از خانه برود و چون آن زمانها زنان در یک محیط محصوری بودند لذا شجاعت این زن، استثنائیتر از هر مرد دیگری است که در آنچنان محیطی بوده و در عین حال به مجرد اینکه بارقهی هدایت را میبیند بلافاصله ارادهی او فائق میشود و بعد هم با آن عقوبت سخت او را میکشند اما از ایمانش برنمیگردد.۱۳۷۱/۰۳/۰۶
لینک ثابت
امروز در حوزه، سؤالها و استفهامها چیست؛ تا بر اساس آن استفهامها تکلیف خودمان را به دست بیاوریم و سراغ آنها برویم؟ احتمال دارد یکی از استفهامها همین مسألهی سیاسییی باشد که ما برای جستجو کردن آن به خارج حوزه نگاه میکنیم؛ یعنی شما آنها را مسائل غیرحوزوی به شمار میآورید. البته مسائل غیرحوزوی هم داریم - نفی نمیکنم - اما بسیاری از اینها به یک معنا مسائل حوزه است.
ما باید این طلبه را بسازیم. به عبارت خلاصه و کوتاه، ما باید این طلبهیی را که نظام و کشور به او امید بسته، به صورت یک بنیان مرصوص درستش کنیم، تا آن روزی که او بزرگ میشود - حالا یا مدرّس میشود، یا مرجع میشود، یا مبلّغ میشود، یا خارج میرود، یا یک مسؤول دولتی میشود - آنجا لَنگ نزند؛ درست شبیه آن چیزی که دربارهی خلأها و عقدههای عاطفی میگویند. ممکن است فرزند شما در دوران کودکی با مشاهدهی یک رفتار ناهنجار در داخل خانواده، یک ناهنجارىِ روانی یا عصبی در او بهوجود بیاید؛ وقتی که بزرگ شد - مثلاً یک تاجر یا یک عالم یا یک سیاستمدار شد - این ناهنجاری اثر خودش را خواهد بخشید؛ مثل زاویهی کوچکی که هرچه این خطوط ادامه پیدا میکند، مرتب فاصلهی خطوط بیشتر میشود؛ وضعیت طلبه در حوزه، عیناً اینگونه است.۱۳۷۱/۰۳/۰۶
لینک ثابت
عزیزان من! قراء قرآن! جوانان پاکدل انقلابی ما! این رابطه را روزبهروز با قرآن بیشتر کنید؛ در خانوادهها عطر قرآن را در فضا منتشر کنید؛ قرآن را بخوانید و بخوانید؛ در قرآن تدبر کنید.۱۳۷۰/۱۱/۱۷
لینک ثابت
البته مسألهی خانواده خیلی مهم است. خانم(۷) به طرحهای شورای فرهنگی، اجتماعی زنان اشاره کردند. همت مهمتان در این طرحها باید این باشد - و قاعدتاً هم هست - که واقعاً از کار زن گرهگشایی کنید؛ ببینید گرههای عمده کجاست. یکی از مهمترین گرهها در «خانواده» است؛ بروید ببینید در خانوادهها چه خبر است؛ خود شماها میدانید و میبینید. ببینید چه چیزی این نابسامانیها را به وجود میآورد؛ ریشههای آن را پیدا کنید و طرحهای بلندمدت بریزید، برای اینکه آن نابسامانیها برطرف بشود.
مسألهی مادری، مسألهی همسری، مسألهی خانه و خانواده، مسائل بسیار اساسی و حیاتی است. در همهی طرحهایی که ما داریم، بایستی «خانواده» مبنا باشد. یعنی شما اگر بزرگترین متخصص پزشکی یا هر رشتهی دیگری بشوید، چنانچه زن خانه نباشید، این برای شما یک نقص است. کدبانوی خانه شما باید باشید؛ اصلاً محور این است. اگر بخواهیم تشبیه ناقصی بکنیم، باید به ملکهی زنبور عسل تشبیه کنیم.
کانون خانواده، جایی است که عواطف و احساسات باید در آنجا رشد و بالندگی پیدا کند؛ بچهها محبت و نوازش ببینند؛ شوهر که مرد است و طبیعت مرد، طبیعت خامتری نسبت به زن است و در میدان خاصی، شکنندهتر است و مرهم زخم او، فقط و فقط نوازش همسر است - حتّی نه نوازش مادر - باید نوازش ببیند. برای یک مرد بزرگ، این همسر کاری را میکند که مادر برای یک بچهی کوچک آن کار را میکند؛ و زنان دقیق و ظریف، به این نکته آشنا هستند. اگر این احساسات و این عواطفِ محتاج وجود یک محور اصلی در خانه - که آن، خانم و کدبانوی خانه است - نباشد، خانواده یک شکل بدون معنا خواهد بود.
شما کار هم دارید، بیرون هم هستید، جراحیتان را هم میکنید، مریضتان را هم میبینید، فلان کار علمی را هم میکنید، فلان طرح را هم مینویسید، فلان درس را هم در دانشگاه میدهید - همهی اینها به جای خود محفوظ - اما بایستی سهم «خانه» را هم در نظر داشته باشید. البته سهم خانه، مثل همهی چیزهای دیگر، میتواند کمیتش فدای کیفیتش بشود؛ یعنی از کمیت کاستن. حضور بیستوچهارساعتهی زن در خانه، یک معنا دارد؛ ولی وقتی از آن بیستوچهار ساعت کم کردید، اما کیفیتش را بالا بردید، آن وقت یک معنای دیگری خواهد داشت. اگر دیدید آن کارتان به این قضیه ضربه میزند، باید برایش فکری بکنید. این، مهم و اساسی است؛ مگر در موارد اضطراری. در همهی چیزها ضرورتی وجود دارد که خارج از حد قاعده است. من قاعده را دارم میگویم؛ به استثناها کاری ندارم.۱۳۷۰/۱۰/۰۴
لینک ثابت
البته مسألهی خانواده خیلی مهم است. خانم(۷) به طرحهای شورای فرهنگی، اجتماعی زنان اشاره کردند. همت مهمتان در این طرحها باید این باشد - و قاعدتاً هم هست - که واقعاً از کار زن گرهگشایی کنید؛ ببینید گرههای عمده کجاست. یکی از مهمترین گرهها در «خانواده» است؛ بروید ببینید در خانوادهها چه خبر است؛ خود شماها میدانید و میبینید. ببینید چه چیزی این نابسامانیها را به وجود میآورد؛ ریشههای آن را پیدا کنید و طرحهای بلندمدت بریزید، برای اینکه آن نابسامانیها برطرف بشود.
مسألهی مادری، مسألهی همسری، مسألهی خانه و خانواده، مسائل بسیار اساسی و حیاتی است. در همهی طرحهایی که ما داریم، بایستی «خانواده» مبنا باشد. یعنی شما اگر بزرگترین متخصص پزشکی یا هر رشتهی دیگری بشوید، چنانچه زن خانه نباشید، این برای شما یک نقص است. کدبانوی خانه شما باید باشید؛ اصلاً محور این است. اگر بخواهیم تشبیه ناقصی بکنیم، باید به ملکهی زنبور عسل تشبیه کنیم.
کانون خانواده، جایی است که عواطف و احساسات باید در آنجا رشد و بالندگی پیدا کند؛ بچهها محبت و نوازش ببینند؛ شوهر که مرد است و طبیعت مرد، طبیعت خامتری نسبت به زن است و در میدان خاصی، شکنندهتر است و مرهم زخم او، فقط و فقط نوازش همسر است - حتّی نه نوازش مادر - باید نوازش ببیند. برای یک مرد بزرگ، این همسر کاری را میکند که مادر برای یک بچهی کوچک آن کار را میکند؛ و زنان دقیق و ظریف، به این نکته آشنا هستند. اگر این احساسات و این عواطفِ محتاج وجود یک محور اصلی در خانه - که آن، خانم و کدبانوی خانه است - نباشد، خانواده یک شکل بدون معنا خواهد بود.
شما کار هم دارید، بیرون هم هستید، جراحیتان را هم میکنید، مریضتان را هم میبینید، فلان کار علمی را هم میکنید، فلان طرح را هم مینویسید، فلان درس را هم در دانشگاه میدهید - همهی اینها به جای خود محفوظ - اما بایستی سهم «خانه» را هم در نظر داشته باشید. البته سهم خانه، مثل همهی چیزهای دیگر، میتواند کمیتش فدای کیفیتش بشود؛ یعنی از کمیت کاستن. حضور بیستوچهارساعتهی زن در خانه، یک معنا دارد؛ ولی وقتی از آن بیستوچهار ساعت کم کردید، اما کیفیتش را بالا بردید، آن وقت یک معنای دیگری خواهد داشت. اگر دیدید آن کارتان به این قضیه ضربه میزند، باید برایش فکری بکنید. این، مهم و اساسی است؛ مگر در موارد اضطراری. در همهی چیزها ضرورتی وجود دارد که خارج از حد قاعده است. من قاعده را دارم میگویم؛ به استثناها کاری ندارم.۱۳۷۰/۱۰/۰۴
لینک ثابت