فیلمنامه / نمایشنامه/سناریو
«زنده نگهداشتن ارزشها» یکی از پیامهایی که بایید به مردم منتقل شود
یکى دیگر از پیامهایى که بهنظر من بایستى روى آن تکیه کرد، این است که ارزش را در ذهنهاى مردم باید زنده کنید. امروز تلاش مىکنند که ارزش را به سود تبدیل کنند: آیا فلان کار یا فلان اقدامى که مىخواهیم بکنیم و فلان حرکت دیپلماسى یا بینالمللى که مىخواهیم انجام دهیم، سود دارد یا ندارد! البته هیچ کس از سود نمىگذرد. سود هم وقتى شخصى نباشد و سود عمومى باشد، خودش یک ارزش است. اما سود تنها ارزش نیست؛ ارزشهاى دیگرى هم وجود دارد. گاهى سودى عاید انسان مىشود؛ اما یک ارزش پایمال مىگردد. اینجا به ما درس دادهاند. اوایل بعثت، نمایندگان قبیلهى بسیار معروفى نزد پیغمبر اکرم آمدند و گفتند: ما حاضریم با تو بیعت کنیم، اما مشروط بر اینکه جانشینى خودت را به ما بدهى! این را در تواریخ معتبر نقل کردهاند و داستان نیست. پیغمبر در پاسخ آنها فرمود: نه؛ «هذا امرٌ سماوىٌّ» این را من قبول نمىکنم؛ چون مسألهى جانشینى دست من نیست؛ یک مطلب آسمانى است و من در آنباره نمىتوانم تصمیم بگیرم. در حالىکه به حسب ظاهر مىشد گفت که بالاخره کارى مىکنیم، حالا بیایید بیعت کنید. اما آن بزرگوار این کار را نکرد، و از این قبیل فراوان است. البته این با رعایت مصلحت اشتباه نشود. یک وقت انسان مصلحتى را با شیوهى خاصى رعایت مىکند. این غیر از آنجایى است که در جریان داد و ستد انسان - چه داد و ستد سیاسى و چه اقتصادى - یک ارزش بهکلّى پامال مىشود. بنابراین مسألهى زنده نگهداشتن ارزشها هم یکى از همین پیامهاست.۱۳۸۱/۱۱/۱۵
لینک ثابت
«شناخت حقوق و مطالبات مردم از حکومت» یکی از پیامهایی که باید به مردم منتقل شود
در نامهی امیرالمؤمنین علیهالسّلام به مالک اشتر، چهار نکتهی اصلی هست - همین عهدِ مالک اشتر که به غلط «عهدنامه» میگویند و من خواهش میکنم شما که رادیو و تلویزیون هستید، این کلمهی عهدنامه را تکرار نکنید، چون از آن غلطهای عوامانهی زشت است. عهدنامه در فارسی یعنی نامهای که متضمّن معاهدهای بین دو نفر است، مثلاً عهدنامهی ترکمانچای یا یک عهدنامهی خوب یا بدِ دیگر. در عربی کلمهی عهد یعنی فرمان: «عَهْدُ علىٍّ الی مالک اشتر»، یعنی فرمان حکومتی امیرالمؤمنین به مالک اشتر. امام نامهای نوشته که متضمّن فرمانِ حکومت است؛ یعنی حکم اوست. امروز ما حکم میگوییم، مثل حکم ریاست سازمان آقای لاریجانی. بنابراین من خواهش میکنم که در صدا و سیما ممنوع کنید تا کسی عهدنامه نگوید. از این آقایانی هم که میآیند آنجا حرف میزنند، خصوصی بخواهید که عهدنامه نگویند. نه اینکه بگوییم یک اشکال اساسی ایجاد میکند، بلکه این از قبیلِ پاس داشتن درستگویی و درست نویسی است - درستتر اینکه در این عهدِ مالک اشتر، در مجموع چهار نکتهی اصلی از مالک اشتر خواسته شده است که یکی امنیت آن منطقهای است که در اختیار او گذاشته شده است. با عوامل ضدّامنیت - هم امنیت داخلی و هم امنیت خارجی - باید برخورد شود؛ چه دشمن داخلی امنیت را از بین میبرد و دشمن خارجی هم امنیت را از بین میبرد. استقرار امنیت و مقابله با عوامل ناامنی - چه داخلی و چه خارجی - یکی از نکاتی است که از مالک اشتر خواسته شده است.
دومی، عدالت اجتماعی و اقتصادی است. سومی، تربیت معنوی و اخلاقی مردم است. میگوید مردم را از لحاظ اخلاقی و معنوی باید تربیت کنی. از نظر اسلام، حکومتها نسبت به تربیت معنوی مردم بیتفاوت نیستند که بگویند خود مردم میدانند و هر کار که میخواهند بکنند، بکنند. همچنانکه پدر در یک خانواده نسبت به تربیت فرزندان خود بیتفاوت نیست که بگوید مثلاً هر کار خواستند بکنند، بکنند. پدر و مادر مسؤولیتهایی دارند که باید انجام دهند. حکومت هم در جامعه در زمینهی اخلاق و معنویت مردم و رشد فضیلتهای اخلاقی در آنها مسؤولیتهایی دارد.
چهارمی هم رفاه و آبادی زندگی آنهاست. البته مسألهی علم و ترویج علم و تحقیق و اینها هم در داخل رفاه و تربیتهای اخلاقی و معنوی است. رفاه اجتماعی هم بدون علم و تربیت هیچ وقت به وجود نیامده است.
این چهار چیز از جملهی چیزهایی است که حکومت باید به عنوان مطالبات حقیقی مردم به آنها بدهد. یکی از پیامها این است که مردم بدانند از حکومت چه باید بخواهند؛ حقِّ حقیقی و مطالبهی واقعی آنها از حکومت چیست.۱۳۸۱/۱۱/۱۵
لینک ثابت
حفظ هویت دینی، افشای تهدیدها و تقویت روحیه مسئولیتشناسی سه پیام مهمی که باید به مردم منتقل شود
مسألهی حفظ هویّت دینی و ملی و انقلابی یکی دیگر از ارزشهایی است که حتماً بایستی به مردم منتقل شود. افشای تهدیدها یکی از همین پیامهایی است که بایستی حتماً داده شود. تقویت روحیهی مسئولیتشناسی در مردم یکی دیگر از ارزشهاست. مردم نباید احساس بیمسؤولیتی کنند. خیلی مهمّ است که این روحیه در همهی مردم بهوجود آید که مسؤولند: در قبال قضایای جامعه همه مسؤولیت دارند و برای پیشبرد جامعه و گذراندن آن از پیچهای خطرناک و پرتگاههای دشوار، هر کاری که میتوانند، باید انجام دهند.۱۳۸۱/۱۱/۱۵
لینک ثابت
«شناخت دشمن اصلی» یکی از پیامهایی که باید به مردم منتقل شود
دشمن ستیزی، مشخّص کردن دشمن اصلی و متمرکز شدن روی دشمنان اصلی، از دیگر مسائل مهمّ است. بگردید دشمن اصلی را بیابید و به مردم معرفی کنید. سعی میشود دشمنتراشی شود. بنده شنیدم که بعضی از افراد جناحهای مختلف گفته بودند که امروز دشمن اصلی ما، جناح مقابل ماست! خطای بزرگی در جامعه است که در مجموعهای که همه معتقد به اسلام و انقلاب و نظام اسلامیاند، یک جناح، دشمن اصلی خود را جناح مقابل بداند. این خیلی تأسّفبار است. اگر این حرف قائم به ذهن یک نفر یا ده نفر یا صد نفر باشد، آدم میگوید به جهنّم! بگذار آنطور خیال کنند؛ اما اگر این بهصورت یک فرهنگ درآید و در ذهن مجموعهای از مردم جا بگیرد، چیز خیلی خطرناکی خواهد شد. لذاست که بایستی روی دشمن اصلی متمرکز شد و او را معرفی کرد و مردم را به ستیزه با او تشویق نمود.۱۳۸۱/۱۱/۱۵
لینک ثابت
«ایجاد امنیت روانی» یکی از پیامهایی که باید به مردم منتقل شود
یکی دیگر از پیامهایی که حتماً باید منتقل شود، نفی دشمنسازیهای موهوم، توسعهی تفاهم اجتماعی و ایجاد امنیت روانی در جامعه است. یکی از عواملی که در ذهنیّت کلّ جامعه، به قول روانشناسان «روانپریشی» بهوجود میآورد، ناامیدی و یأس است. گاهی عوامل گوناگونی هم پیدا میشود که بهطور طبیعی ایجاد یأس مینماید یا امید را ضعیف میکند. همینها را تشویق نمودن و ناامیدی در مردم ایجاد کردن، خیلی خطاست. باید در مردم امید ایجاد شود. بنده گاهی اوقات به دوستان صدا و سیما تذکّر دادهام که گاهی یک مشکل کوچک - مثلاً مشکل یک منطقه - را در تلویزیون مطرح میکنند، های و هوی و جنجال به راه میاندازند که مثلاً جادهی فلان جا خراب است یا پل هواییاش کشیده نشده یا فلان چیز دیگر. خیلی خوب؛ این مشکل باید حل شود، اما معنایش این نیست که این را در تلویزیون بیاوریم؛ چون وقتی چنین چیزی را در تلویزیون آوردیم، بهطور طبیعی در ذهن مخاطب تعمیم پیدا میکند؛ یعنی از نظر مخاطب مشکل این نیست که یک پل در فلان خیابان وجود ندارد، بلکه معنایش این است پلی که برای مردم لازم است، ساخته نمیشود. حرفهای مأیوس کننده و چیزهایی را که بهراحتی در ذهن مردم شمول و عمومیت پیدا میکند، نباید در تلویزیون مطرح کرد. در گوشهای مشکلی وجود دارد، مسؤولان مستقیم و غیرمستقیم باید تلاش کنند؛ آن را برطرف نمایند؛ اما تعمیم دادن مشکل اصلاً درست نیست. گاهی میآیند، مثلاً در میزگرد در زمینهی آموزش و پرورش یا کتاب یا غیره حرف میزنند که «بله؛ یادش بهخیر! آن گذشتهها و قدیمها اینطور بود». کدام قدیمها!؟ به یک قدیم موهوم اشاره میکنند که آنطور بود و حالا اینطور شده! چنین حرفهایی اصلاً قابل استدلال نیست. کدام قدیم!؟ طوری حرف زده میشود که مخاطب تصوّر میکند ما هرچه از قدیم دور میشویم، به سمت خرابتر شدن حرکت میکنیم. همین، ناامیدی است. شما باید بعکس بگویید. واقعیّت هم بعکس است.۱۳۸۱/۱۱/۱۵
لینک ثابت
پرهیز از جریان دینزدایی و سکولاریسم در تولید فیلمها
گاهی در فیلمها نقشهای استطرادی یا حاشیهای تأثیرات خیلی زیادی میبخشد و مثلاً در یک مجموعهی تلویزیونی، یک زنِ دارای شخصیّتِ جذّاب و مثبت، حجاب خود را رعایت میکند و مراقب حجاب خود است. این یک نقش فرعی و حاشیهای است؛ اما خیلی تأثیر میگذارد. یا یک شخصیّت جذّاب در فیلم در جای حسّاسی میرود نمازش را بخواند. بنده نمیگویم حتماً نماز، رکوع و سجود نشان داده شود. گاهی نقشهای تصنّعی نشان داده میشود که نماز میگزارد و «سبحان ربیالاعلی» را غلط میخواند؛ بلد نیست و درست نمیخواند. بنده اینها را نمیگویم؛ اما همینقدر معلوم میشود که میرود نماز بخواند و آستینش را بالا میزند که برود وضو بگیرد. چنین نقشهای استطرادی و حاشیهای گاهی در نوجوان و جوان یک عالم تأثیر میگذارد. از این قبیل هزاران مورد هست. حالا وقت نیست و شما هم احتیاج ندارید که مثالهای زیادی بزنم. پس به این نقشهای استطرادی، بخصوص در زمینهی دین توجّه داشته باشید. در فیلمهای ما، کأنّه یک سکولاریزمِ عملی و نوعی دینزدایی وجود دارد! بعضی فیلمهای تولید شما، باز کمی بهتر است و فیلمهای تولید جاهای دیگر از این جهت بدتر هم هست؛ یعنی کأنّه نوعی دینزدایی از صحنهی زندگی و عمل وجود دارد و دین وجود ندارد! البته بعضی از سریالها و فیلمها خوب است؛ اما بعضی هم این اشکال را دارند.۱۳۸۱/۱۱/۱۵
لینک ثابت
رسیدن تشکلها به لزوم مقابله با تهاجم فرهنگی به وسیله نمایشنامه و دیگر ابزارهای تبلیغاتی
این تابلوِ تهاجم فرهنگى را که ما چند سال پیش بلند کردیم و عدهاى سنگبارانش کردند، خوشبختانه اینها قبول و بلند کردهاند. الان در همه این تشکّلهاى کوچک ناشناخته و احصانشده، جهتِ واحدى وجود دارد و آن مبارزه با تهاجم فرهنگى است. از بچهها مىپرسید شما مىخواهید چه کار کنید؛ این کتاب، نمایشنامه، جزوه، بروشور و شعر را براى چه نوشتید و این انجمن را براى چه درست کردید؟ مىگویند مىخواهیم با تهاجم فرهنگى مبارزه کنیم. این کار خیلى مبارک است و این را دست کم نگیرید.۱۳۸۱/۱۱/۰۸
لینک ثابت
فیلم دینی لزوما با واژگان دینی بهوجود نمیآید، هر فیلمی که معارف دینی را ترویج کند دینی است
نکته دیگرى که آن را یادداشت کردهام و در بیانات آقایان هم مطرح شده بود، بحث هنر دینى است. من مىخواهم این را عرض کنم که هنر دینى بههیچوجه به معناى قشریگرى و تظاهر ریاکارانهى دینى نیست و این هنر لزوماً با واژگان دینى به وجود نمىآید. اى بسا هنرى صددرصد دینى باشد، اما در آن از واژگان عرفى و غیردینى استفاده شده باشد. نباید تصوّر کرد که هنر دینى آن است که حتماً یک داستان دینى را به تصویر بکشد یا از یک مقوله دینى - مثلاً روحانیت و غیره - صحبت کند. هنر دینى آن است که بتواند معارفى را که همه ادیان - و بیش از همه، دین مبین اسلام - به نشر آن در بین انسانها همت گماشتهاند و جانهاى پاکى در راه نشر این حقایق نثار شده است، نشر دهد، جاودانه کند و در ذهنها ماندگار سازد. این معارف، معارف بلند دینى است. اینها حقایقى است که همه پیامبران الهى براى آوردن آنها به میان زندگى بشر، بارهاى سنگینى را تحمّل کردند. نمىشود ما اینجا بنشینیم و تلاشهاى زبدهترین انسانهاى عالم را - که مصلحان و پیامبران و مجاهدان راه خدا بودند - تخطئه کنیم و نسبت به آن بىتفاوت بگذریم. هنر دینى این معارف را منتشر مىکند؛ هنر دینى عدالت را در جامعه به صورت یک ارزش معرفى مىکند؛ ولو شما هیچ اسمى از دین و هیچ آیهاى از قرآن و هیچ حدیثى در باب عدالت در خلال هنرتان نیاورید. مثلاً هیچ لزومى ندارد که در محاورات سینمایى یا در تئاتر، نام و یا شکلى که نماد دین است، وجود داشته باشد تا حتماً دینى باشد؛ نه. شما مىتوانید در باب عدالت، رساترین سخن را در هنرهاى نمایشى بیاورید. در این صورت به هنر دینى توجّه کردهاید.
آن چیزى که در هنر دینى بهشدّت مورد توجّه است، این است که این هنر در خدمت شهوت و خشونت و ابتذال و استحاله هویّت انسان و جامعه قرار نگیرد. جامعه ما بعد از پیروزى انقلاب اسلامى احساس هویّت کرد؛ یعنى شخصیت خودش را باز یافت. ما به عنوان جزء نودونهم در امواج حرکات جهانى، غرق و گم بودیم. انقلاب ما را زنده کرد و به ما شخصیت داد. انقلاب به ما آموخت که یک ملت مىتواند در اساسىترین مسائل جهانى، سخن و موضعى داشته باشد و آن را با صراحت و بدون توجّه به اینکه قدرتمندان و قلدرهاى عالم چه مىخواهند، ابراز کند و پاى آن بایستد. ارزش یک ملت در جامعه بینالملل به این چیزهاست، نه به دنبالهروى کورکورانه؛ آن هم نه از چیزهاى خوب، بلکه از نقاط منفى. براى یک ملت، بلهقربانگوى دولتهاى گردن کلفتتر و قویتر و ثروتمندتر بودن، ارزش نیست؛ این را انقلاب به ما داد؛ این به برکت اسلام به ما رسید. امروز هم با قدرتِ تمام، نظام جمهورى اسلامى و ملت ایران در صحنه جهانى به عنوان یک ملت شجاع که در زمینه مسائل گوناگون صاحب ایدهاند، مطرحند. درعینحال ما بیاییم با کمک هنر خود، دائماً از کنار این معنا بساییم، یا آن را به انواع حرفها و لجنها آغشته کنیم. این درست است؟ هنر نباید در این جهت قرار گیرد.
هنر دینى را نباید با هنر قشرى و تحجّرگرا - و به تعبیر دوستمان، پیروى از روشهاى فلان مجموعه جاهل و نادان - اشتباه کرد. بىخود به خودتان تهمت نزنید. هنر دینى عبارت است از هنرى که بتواند مجسّم کننده و ارائه کننده آرمانهاى دین اسلام - که البته برترین آرمانهاى ادیان الهى است - باشد. این آرمانها همان چیزهایى است که سعادت انسان، حقوق معنوى انسان، اعتلاى انسان، تقوا و پرهیزگارى انسان و عدالت جامعه انسانى را تأمین مىکند.
البته هیچ الزام و اجبارى وجود ندارد که اینگونه عمل بشود یا نشود. کسانى که با نظرات من در این زمینهها آشنا هستند، مىدانند که بنده معتقد نیستم که هنر با بخشنامه و دستور و فرمان و حکم و اینطور چیزها درست مىشود.این از آن چیزهایى است که با حکم درست نمىشود؛ باید انگیزه وجود داشته باشد؛ هرچند انگیزههاى ناپاک هم وجود دارد. البته آنچه که من عرض مىکنم، نظرات خودم است و به معناى این نیست که اگر وزارت ارشاد در زمینهاى بخشنامهاى صادر کرد، به آن توجّهى نشود.۱۳۸۰/۰۵/۰۱
لینک ثابت
توجه به زیباییهای دوران دفاع مقدس و خود انقلاب، توقع انقلاب از هنر و هنرمند
مقوله دیگرى که من مختصراً آن را عرض مىکنم، هنر انقلابى است. توقّع انقلاب از هنر و هنرمند، مبتنى بر نگاه زیباشناختى در زمینه هنر است، که توقّع زیادى هم نیست. ملتى در یک دفاع هشت ساله با همه وجود به میدان آمد. جوانان به جبهه رفتند و از فداکارى در راه ارزشى که براى آنها وجود داشت، استقبال کردند - البته عمدتاً به خاطر دین رفتند؛ هرچند ممکن است عدّهاى هم براى دفاع از میهن و مرزهاى کشور دست به فداکارى زده باشند - مادران و پدران و همسران و فرزندان و کسانى که پشت جبهه تلاش مىکردند نیز طور دیگرى حماسه آفریدند. شما خاطرات هشت سال دفاع مقدّس را مرور کنید، ببینید براى یک نگاه هنرمندانه به حالت و کیفیّت یک جامعه، چیزى از این زیباتر پیدا مىکنید؟ شما در عالیترین آثار دراماتیک دنیا، آنجایى که به فداکارى یک انسان برخورد مىکنید، او را تحسین و ستایش مىکنید. وقتى فیلم، آهنگ، تابلوى نقاشى، زندگى فلان انقلابى - مثلاً ژاندارک - یا سرباز فداکار فلان کشور را براى شما به تصویر مىکشند، در دل و باطن وجدان خودتان نمىتوانید کار او را تحسین نکنید. هزاران حادثه به مراتب باارزشتر و بزرگتر از آنچه که در این اثر هنرى نشان داده شده، در دوران هشت سال دفاع مقدّس و در خود انقلاب، در خانه شما اتفاق افتاد. آیا این زیبایى نیست؟ هنر مىتواند از کنار این قضیه بىتفاوت بگذرد؟ توقّع انقلاب این است و توقّعِ زیادهخواهانهاى نیست. مىگویند چرا زیبایى دیده نمىشود! کسى که به این مقوله بىاعتناست، نمىخواهد این زیبایى را ببیند؟۱۳۸۰/۰۵/۰۱
لینک ثابت
لزوم استفاده از فیلم و آثار هنری برای نمایش هدف نظام سلطه مبنی بر از بین بردن عزت ملی
هدفشان معلوم بود - من اوّل عرض کردم - بحث بر سر این بود که این عزّت ملى که به وسیله حرکت عظیم انقلابى مردم ایران به وجود آمده است، باید از بین برود. رخنهاى که به وسیله انقلاب در اقتدار فرهنگ غربى و سلطه غربى و نظام سلطه جهانى به وجود آمده است، باید پُر شود. هدف آنها این بود؛ به هرحال به این سیاست رسیده بودند. اینها کجاى آثار هنرى ما، در کدام فیلم یا نمایشنامه یا بقیه آثار هنرى منعکس شده است؟ آیا قابل انعکاس نیست؟ آیا براى نسلهاى آینده ایران تجربهآموز نیست؟۱۳۷۹/۰۷/۰۶
لینک ثابت
کمرنگ بودن نقش هنر در مبارزات قبل از انقلاب بهجز استثناهایی مانند نمایشنامههای باران و ابوذر
هنر، زبان رسایى براى همه موضوعات و بخصوص موضوعات پیچیدهاى مثل انقلاب است. خوب است که من الان در ادامه پاسخى که به سؤال این دختر عزیزمان در ابتداى جلسه دادم، عرض کنم که هرچه امثال من درباره انقلاب بگوییم، نخواهیم توانست آن حقیقت عظیم را تشریح کنیم؛ مگر این که زبانِ هنر وارد میدان شود. زبانِ هنر است که مىتواند حوادث عظیم را تبیین و تشریح کند و ذهنها را روشن نماید. بنابراین، همان طور که اشاره کردید، کاملاً درست است؛ هنر چنین نقشى را دارد.
البته قبل از پیروزى انقلاب، در دوران مبارزات پانزده ساله، متأسّفانه هنر وارد این میدان نبود، مگر خیلى بهندرت. گاهى شعرهاى خوبى گفته مىشد که در روشنگرى ذهنها اثر داشت. این اواخر - شاید سالهاى دهه پنجاه - بعضى از نمایشنامهها و هنرهاى نمایشى هم تقریباً وارد میدان شدند؛ اما خیلى کم و بهندرت. مثلاً در تهران نمایشنامه «ابوذر» را روى صحنه بردند؛ در مشهد نمایشنامه «باران» را جوانان خوبى بودند که روى صحنه بردند - که الان هم در زمینههاى هنر فعّالند - اما خیلى کم بود. غرض؛ هنر نقش زیادى در آن زمان نداشت.۱۳۷۷/۱۱/۱۳
لینک ثابت
هنر فیلمسازی، نمایشنامهنویسی و رماننویسی مرکب سیر فرهنگ مهاجم استعمار
امروز فرهنگ استعمارى در سطح جهان فرهنگ متجاوزانه تعبیر کنیم که مىخواهد همهى دنیا را تسخیر کند البته این فرهنگ، مقولهى مرکّبى است، مقولهى بسیطى نیست بیشترین و روندهترین وسیلهى مورد استفاده و مرکب سیرش، هنر است. فیلم مىسازند، نمایشنامه، اثر هنرى و رمان درست مىکنند و مىفرستند!
ما چرا نقش هنر را در کارهاى معمولىِ زندگى خودمان، اینقدر دست کم مىگیریم؟! الآن همین کارهاى هنرى که آقاى چینىفروشان اشاره فرمودند و من هم بعضى از آنها را دیدهام، کاملًا حاکى از هوشمندى است. ظاهراً یکى دوتا از آنها هم از تلویزیون پخش شد که خیلى هوشمندانه و خوب تهیه شده بود. اینگونه کارها را هرچه مىتوانید باید تکثیر کنید. هنر، تا آن نهایىترین لایههاى ذهن انسان نفوذ مىکند و ماندگار و سازنده است. هرچه مىتوانید از هنرِ خوب، هنرِ فاخر نه آبکى و پیش پا افتاده استفاده کنید.۱۳۷۷/۰۲/۲۳
لینک ثابت
درجه دو بودن زن در فرهنگ غرب و محصولات فرهنگی آنان
کسانى که با ادبیّات اروپایى، با شعر اروپایى، با رمان و داستان و نمایشنامههاى اروپایى آشنا هستند، مىدانند که در چشم فرهنگ اروپایى، از دوران قرون وسطى و بعد از آن تا اواسط قرن فعلى، زن موجود درجه دوم بوده است! هر چه بر خلاف این ادّعا کنند، خلاف مىگویند. شما به نمایشنامههاى معروف شکسپیر انگلیسى نگاه کنید، ببینید با چه نفسى و با چه زبانى و با چه دیدى در این نمایشنامهها و سایر ادبیّات غربى به زن نگاه مىشود!۱۳۷۶/۰۷/۳۰
لینک ثابت
لزوم هوشیاری برای پرهیز از نازرنگی در تولید فیلم و سریال
بعضى از برنامههاى صدا و سیما، انصافاً خیلى جالب، هوشمندانه و به کلّى فاقد نازرنگى است. گاهى ممکن است برنامههاى ما خیلى هم خوب باشد؛ اما آدم یک نازرنگى در گوشهاى از آنها بیند و متأسّف شود که چرا باید این همه زحمت کشیده شود و این همه دستها تلاش کنند تا فیلم یا سریالى تولید شود، آن وقت در جایى از کار، نازرنگىِ خیلى بدى به چشم آید. واقعاً هم تنها اسمى که مىشود روى چنین گوشههایى از کار گذاشت، نازرنگى است و هیچچیز دیگر نیست. یک هشیارى لازم بوده است که نگذارند این اشکال پیش آید؛ اما توجّه نشده است.۱۳۷۵/۰۱/۲۳
لینک ثابت
لزوم پایبندی به تاریخ و پرهیز از قصهپردازی در نمایشنامههای تاریخی
راجع به مسئلهى جمعِ بین تاریخ و قصه؛ بله، مرز ظریف و دقیقى دارد. حالا بعضىها در نمایشنامه و قصه و اینها دست خودشان را خیلى باز مىکنند. مثلًا فلان فیلمنامهنویس یا کارگردان مىگوید: بله، این قصه یک قصهى تاریخى است، اما من به تاریخ چه کار دارم؟ مثلًا توى تاریخ نوشته که فلانکس در سال فلان به دنیا آمد، یا فلان حادثه از او سر زد؛ اما من مىخواهم این را پنج سال جلوتر بگذارم؛ این سلیقهى من و فهم من و برداشت من و دل من است که مىخواهد در این زمینه قضاوت کند! من به تاریخ چه کار دارم؟ بعضى اینجور خودشان را از تاریخ آزاد مىکنند. حالا خب حرفى هم نیست، آن هم کارى است؛ اما در مورد زندگى پیغمبر و قضایاى تعیینکنندهى تاریخى نمىشود این کار را کرد. مىدانید «لکم فی رسول اللَّه أسوة حسنة»؛ یعنى زندگى پیغمبر براى ما مثل قرآن است. اگر جائى از آن مسجل و ثابت شد، باید همان جور ثابتشدهاش به نسلهاى بعد برسد. چرا؟ چون براى ما حجت شرعى است؛ عمل پیغمبر براى ما حجت شرعى است. لذا آن بخشَش که صدور قول و فعلى از شخص نبى اکرم است- و بعد امیر المؤمنین که معصوم است و در کنار ایشان است- باید تغییر نکند.۱۳۷۳/۱۲/۲۷
لینک ثابت
پرهیز از تقلید از روشهای دشمن در فیلمنامهها به بهانه جذب مخاطب جبهه مقابل
اگر به فکر این باشید که مخاطب جبههى مقابل را تصرّف کنید، ممکن است همین فکر، شما را وسوسه کند که به تقلیدِ کارِ جبههى مقابل بپردازید.
بعضى از عناصر جبههى خودى که مثلاً داستان مىنویسند یا فیلم مىسازند، با این خیال که مخاطبین جبههى مقابل را جذب کنند، به مسائلى مىپردازند که نویسنده یا فیلمساز جبههى مقابل به آنها پرداخته است. مثلاً آنها براى جاذبهى فیلم از عامل زن - یعنى عامل جنسى - استفاده مىکنند؛ اینها هم همین کار را مىکنند. این کار، به هیچ وجه صحیح نیست؛ چون به سایش در جبههى خودى کمک مىکند. بنده این را قبول ندارم. نه فقط قبول ندارم، بلکه تصوّر مىکنم این فکر، غلط و این کار، اشتباه است. ما باید مخاطب خودمان را خلق کنیم. اگر دشمنِ ما با تکرار یک حرف، گوشها را با آن آشنا مىکند، ما نباید مجبور شویم حرفى را که او مىخواهد، تکرار کنیم. اگر او با خوراندن یک خوراک، ذائقهى جدیدى براى مردم کشور خلق مىکند، ما نباید تبعِ آن ذائقهى خلق شده باشیم. خودمان باید ذائقهى دیگرى خلق کنیم؛ یعنى همانى که مطابق فکر و ایمان و عقیدهى ماست. خلاصه اینکه، اگر دشمن خصوصیّاتى را در کار خودش برجسته مىکند، ما تقلید نکنیم.
فرض کنید دشمن در قصّه و شعر و فیلم و فیلمنامهى خود، از خصوصیت انتقاد از وضع موجود استفاده مىکند. آیا ما هم باید براى عقب نماندن از او، در قصّه و شعر و فیلم و فیلمنامهى خود، از وضع موجود انتقاد کنیم؟ مىدانید نتیجهى این کار چه خواهد شد؟! مىدانید آخرش به کجا خواهد رسید؟! آیا انتقاد از وضع موجود یک ارزش است که ما آن را ارزش به حساب بیاوریم؟! اصلاً چرا از وضع اسلامى و الهى خودمان انتقاد کنیم؟! چرا انتقادى کنیم که به معناى عیب جویى، ایرادگیرى و نیش زدن است؟! چرا به خودمان نیش بزنیم؟! آیا وضع موجود، اشکالى دارد؟ اگر دارد، همّت بگماریم تا اشکال را برطرف کنیم. چرا خرابش کنیم؟! ما نباید به خودرُوى که در گردنهى نفسگیرى، نالهکنان بالا مىرود؛ حرکتش کُند است و مشکلى دارد، سنگ بزنیم. چون اگر سنگ بزنیم، متوقّف مىشود. باید به آن خودرو کمک کنیم و هُلش بدهیم تا بالا برود.۱۳۷۳/۰۴/۲۲
لینک ثابت